رینهارت دوزی (1820-1879م) خاورشناس مشهور هلندی مینویسد: «مسلمانان همواره مهربانی آن حضرت را نسبت به خویشان و دوستان خود و نیکی و تفقدی که از دایهاش میکرد و تأثیری که از مرگ فرزند دلبندش، ابراهیم که بزرگترین آمالش بود، به او دست داد، به یاد میآوردند و نمیتوانستند آن خاطرات تأثیربخش را از ذهن خود بزدایند و نصایحی را که پیغمبر به خود و فرزندان و فرزند زادگانشان میکرد و آنان را به احترام به پدران و گرامیداشتن مادران ـ که آنان را پرورش داده و در کودکی پرستارشان بوده و در جوانی از آنان نگهداریشان کردهاند ـ سفارش میکرد. او کسی بود که جایگاه مادر را به مقامی که مافوق تصور است، بالا برد و فرمود: «بهشت، زیر پای مادران است». او همان وجودی بود که بهترین وظایف را برای دو همسر، معین و زن و شوهر را به محبت و وفاداری نسبت به همدیگر، سفارش و مرد را به احترام به زن و مراعات حقوق او و خوشرفتاری با او ملزم و وادارش کرد که از روی عدل و انصاف با او معاشرت کند. او همان کسی بود که میان اعراب ـ همان طوایف متفرق و پراکنده که همیشه در ستیز، دشمنی و اختلاف با یکدیگر به سر میبردند ـ وحدت، الفت و یگانگی را برقرار کرد و از آنان امت واحدی ساخت که جز خدای یگانه را نمیپرستیدند.
با تمام این خاطرات شیرینی که مسلمانان از پیغمبر خود داشتند، چگونه ممکن بود که بزرگی، عظمت، جمال صورت و عواطف لطیف، او را هنگامی که برای اقامه نماز در جمعشان به سوی مسجد میرفت، فراموش کنند و آن همه لطف و مهربانی که از چشمانِ سیاه و درخشانش هویدا بود را از یاد ببرند؟!
کسی بود که هیچکس با او نمینشست، مگر اینکه به اخلاصش اعتماد کند و به راستیاش مطمئن شود و به پاکی قلب و بلندی نیتش ایمان آورد. واقعاً بر یک نفر عرب مسلمان خیلی گران میآمد که نامی از محمد ج ببرد و او را از هر شهیدی که با کمال شهامت و بزرگواری در راه مرام و رهایی قوم خود و تأمین سعادتشان جان شیرین خود را نثار کرد، برتر نداند. او در نظر اعراب، همان شهید بیمانندی بود که خداوند با نوید و بیم او را فرستاد. برای یک پژوهشگر اروپایی محال است که به راستی گفتار و پاکی [حضرت] محمد ایمان نیاورد و اعتراف نکند که این مرد از روی کمالِ صدق و عقیده، عمر خود را در راه نشر تعالیم خداوندی ـ که مأمور ابلاغ آنان بود ـ صرف نکرده است.
آری! محمد ج فردی راستگو و مخلص بود و در کمالِ امانتداری، رسالت خود را به عرب ابلاغ کرد، آن هم در صورتی که کاملاً به صدق گفتار خود و برتری مرامی که آورده بود، اعتقاد داشت و بر همین اساس از روی حق، دلیل و منطقِ توام با مهربانی، از دین خود دفاع کرد و در این راه، معتقد بود که وظیفه خود را نسبت به کشور و ملت خود و تمام مردم انجام میدهد.
آیا در قدرت تاریخنگاران امروزی هست که در آن تصور بیمانند محمد ج از خداوند، نقص و خطایی مشاهده کنند؟ آیا کسی میتواند آن مناظر و مظاهر دلفریب محمدی را برای ما بیاورد و همچون آن افکار عالی (که از میان سنگ خارا گوش بشر را نوازش داد) را ایجاد کند؟!
به راستی این فکر عالی و این خیال بدیع، شایسته است که تنها از محمد ج ظاهر شود و یقیناً تمدن امروزی از آوردنِ همچون آن عاجز است، تا چه رسد به اینکه فکری بهتر از آن بیاورد! پس باید اذعان کرد که آنچه محمد ج آورده، به راستی وحی بودهاست و از جانب خدا بر او نازل شده است». [نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد؛ 94- 96].
دیسون نویسنده شهیر فرانسوی درباره صفات و اخلاق پیامبر ج چنین نوشته است: «نویسندگان و مورخان مسلمان، کتب بیشماری در وصف پیغمبر خود، نگاشته و تمام مزایای اخلاقی و صفات او را برشمرده و هیچ چیز را فرو نگزارده و از نظر دور نداشتهاند و در تمام این توصیف و تعریفها چیزی دیده نمیشود که از قبیل معجزه و یا مافوق طبیعت باشد. محمد ج در زیبایی خلقت و اخلاق بسیار ممتاز بود و بعضی از افرادی که توسط او به اسلام دعوت میشدند، برای تصدیق او نیازی به ارایه دلیل و معجزه نمیدیدند و همان صداقت و امانت و ناموری او برایشان کافی بود، زیرا محمد در میان مردم مکه و دیگران، به راستی و امانتداری، مشهور بود بطوری که اگر کسی میخواست مال خود را امانت بگذارد، هیچکس جز او نبود که مورد اعتماد باشد و این مزیت را پیش از اسلام و بعد از آن دارا بود و همسرش خدیجه، به وجود این صفات برجسته در شوهر خود آگاه بود، به همین جهت وقتی محمد برای نخستین بار در کمال اضطراب، خبر وحی را به او داد، گفت: تو کسی نیستی که خداوند رسوایت کند. تو کسی هستی که بازدرماندگان را بردوش میکشی و از بیچیزان دستگیری و دیگران را در پیش آمدهای روزگار مساعدت میکنی.
محمد ج با حیاترین مردم و پاکیزهترین آنان و در حضور زنان از همه پاک چشمتر بود و اگر از چیزی بدش میآمد، یارانش از آثار و علایمی که در سیمایش نمایان میشد، به آن پی میبردند.
محمد ج دارای سیمایی لطیف و ظاهری زیبا و دلنشین بود و از شدت حیا و بزرگی، هیچ سخن ناپسندی به کسی نمیگفت. از همه بردبارتر، خونسردتر، راستگوتر و ملایمتر بود و از حیث نسب، بر همه برتری داشت. همیشه در میان مردم ایجاد الفت میکرد و ابداً در صدد تفرقهافکنی نبود. بزرگان هر قومی را عزیز و گرامی میداشت و بر آنان میگماشت و همواره از دوری از مردم برحذر بود. به یاران و پیروان خود که میرسید به گونهای با آنان رفتار میکرد که همه میپنداشتند نزدیکترین اشخاص به او هستند، زیرا میانشان فرقی نمیگذارد و هرکس با او مینشست یا مصاحبه میکرد، تا از نیازش برطرف نمیشد، محمد ج از او روی نمیگرداند و هرکس حاجتی از او میخواست، یا برآورده میشد یا با قول و وعده قانع میگردید. با سعه صدر و بردباری و اخلاق، تمام مردم را مجذوب کرده و برای آنان همچون پدر بود. همه در برابرش یکسان بودند. همیشه خندان، بشاش، مهربان و نرمخو بود. بدخو، درشتخو، شکوهگر و متملق نبود و از آنچه در نظرش خوشآیند نبود، چشم میپوشید و هیچگاه کسی از او مأیوس نمیشد. دعوت هرکس را اجابت میکرد و هدیه را میپذیرفت و پاداش میداد. با یاران خود مینشست و با آنان مزاح میکرد و معاشرت داشت. دعوت آزاد، غلام، کنیز و بیچاره را قبول میپذیرفت و از بیماران در هر نقطه که بودند، عیادت میکرد. عذر را میپذیرفت. همیشه در سلامکردن سبقت میجست و با یاران خود مصافحه میکرد. به واردین احترام میگذاشت و گاه عبای خود را زیر آنان میانداخت و بالش خود را تقدیمشان میکرد و خواهش میکرد روی آن بنشینند. از همه خندانتر و نیک نفستر بود و وقتی هیأت نمایندگی نجاشی، پادشاه حبشه بر او وارد شدند، خودش از آنان پذیرایی کرد و چون یارانش خواستند که این کار را به آنان واگذار کند، فرمود: اینان به یاران ما نیکی کردهاند، میخواهم خود پاداششان بدهم». [نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد؛ ص102-105].
تئودور لوثروپ ستودارد (1908-1966م) نویسنده آمریکایی میگوید: «وقتی آوازه اسلام در میان اعراب بلند شد، محمد از نژاد عرب بود، در حالی که به توحید فرا میخواند و توانست غیرت و حمیت دینی را در نفوسِ عرب برانگیزد و بدیهی است این امر زمانی میسر شد که توانست آن کینههای قدیمی و دشمنیهای شدید را از میان عربها بردارد و آنان را باهم در زیر پرچم پیامبری که در رأس آن نوری از هدایت میدرخشید، جمع و متحد سازد». [نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد؛ ص 163].
دکتر واکستون دانشمند ایتالیایی
دکتر واکستون کوستا دانشمند ایتالیایی نوشته است: «اگر کسی از من بپرسد [حضرت] محمد که این همه مورد ستایش تو واقع شده است، کیست؟ با کمال احترام و ادب خواهم گفت: این مرد نامی و سرور بیمانند، کسی است که علاوه بر اینکه فرستاده خداوند بود، رییس و بزرگ حکومت اسلامی و واضع شریعت بیمانند آن است و همانطور که آن حکومت، مرجع و پناه تمام مسلمانان و حامی مصالح اجتماعیشان بود، خود [حضرت] محمد، بانی و مؤسس آن، نیز به تمام معنی کلمه، بزرگترین پیشوا و فرمانده سیاسی بود. سیادت و فرماندهیای او در عالیترین و بزرگترین مظاهر فرماندهیای که بشر تجربه کردهاست، تجلی میکرد و در حقیقت، نظیر و مانندی برای او نبوده و نیست. پس اگر محمد ج نمونه راستی و درستی و مجسمه حقیقت نبود و حایز بلندترین مقامهای سیاست دینی نمیشد و سزاوار فرمانروایی واقعی نبود و سراسر وجودش اخلاص، استقامت، پاکی و جانفشانی در راه نجات ملت خود و پیشرفت آن مبدأ عالی که آورد و آن دین بیمانند که به سوی آن فرا میخواند، نبود و اگر برای ترویج آن فکر بیمانند گام برنمیداشت، خلاصه آنکه اگر [حضرت] محمد دارای آن مزایا نمیبود و بدخو و سنگدل بود، قطعاً یارانش او را ترک میکردند و پیروانش پراکنده میشدند.
اما این پیغمبر بزرگوار که مجسمه مردانگی و تقوا است و برای پیروان و یاران خود بهترین سرمشق بود، یک راه مقدس و پاک و بسیار عالی و منزه از هر آلایشی را در پیش گرفت و به همین جهت، مستحق اعتماد یاران و پیروانش شد و بر اثر همین مبادی اخلاقی بود که اقوام جاهلیت از پی او روان شدند، در برابر خواستش سر فرود آوردند وی نیز پیش افتاد و آن جماعات را در راه راست به سوی رستگاری و سعادت به ساحل سلامت و آسایش، یعنی: به سوی خدای یگانه، سوق داد. محمد ج قوم خود را به خداپرستی و اطاعت پروردگار فرا خواند و آنان را به عبادت خدای بخشاینده رهبری فرمود.
در اینجا میخواهیم بدانیم که خداوند به محمد چه دستوری داده و چه مأموریتی به وی محول کرده بود؟ او به پیغمبر و فرستاده بزرگوار خود فرموده بود که راه راست و رستگاری در پیش گیرد و در جادهای که خیر و صلاح ملت اوست، گام بردارد؛ اما نه، من از این گفته پوزش میطلبم؛ زیرا او مأمور بود در جادهای حرکت کند که به خیر و صلاح عموم بشر و تمام بندگان و آفریدگان خدا منتهی شود و تردیدی نیست که اقدام به چنین عمل بزرگ و پرسودی غالباً مستلزم یک زحمت و کوشش فوق العاده و صبر و حوصله بزرگی است و فداکاری و جانبازی بیمانندی میطلبد و البته غیر از پیامبران الهی نیز، هرکسی که اقدام به چنین عملی نماید، باید تن به این سختی و فداکاری بدهد.
پس اگر محمد ج از پیغمبران اولوالعزم و یا از مردم باعزم و اراده نبود و سمبل مردانگی، صبر، بردباری، صاحب فداکاری و از خودگذشتگی حقیقی نمیبود؛ اگر با آن نیت پاک و مقدس قیام نمیکرد، بیتردید این بار سنگین کمرش را خم میکرد؛ اما او کسی بود که دارای فکری صائب بود و چون راهنمایی مردم را عهدهدار شد، آنان را به سر منزل رستگاری رساند و از روی عزم، اراده و بصیرت، گام برداشت و به عهد خود وفا کرد.
به همین جهت پیروانش در راهش از چیزی دریغ نکردند و بهترین گواه بر اینکه محمد مورد کمال اعتماد و اطمینان یاران خود بود، این است که در اوقات سختی و پیشآمدهای بزرگ چون آنان را به یاری و فداکاری میطلبید، همه اجابت میکردند و ضمن پیشدستیکردن برهم، برای جاننثاری از یکدیگر سبقت میجستند و چه گواهیای برای راستی این مدعا، بهتر و عالیتر از دو واقعهی بدر و احد است؟ آری! در این دو جنگ است که فداکاری و از خودگذشتگی یاران محمد آشکار میگردد؛ زیرا مشاهده میکنیم به مجرد اینکه محمد عازم میشود، همه در رکابش به سوی میدان [نبرد] میشتابند و برای اجرای اوامرش آماده میشوند و کسی سرپیچی نمیکند و همه با کمال میل و از روی رغبت و صدق نیت و طیب خاطر، عازم میدان جهاد میشوند.
غیر از این، باز گواه دیگری هست که بیانگر علاقه خاطر و اطاعت محض یاران محمد ج از پیشوای خود و پیروی از کسی است که بارها با بصیرت و عقل و اندیشه خود و برای مصلحت، نقشهای طرح میکرد که کاملاً با نقشه و فکر یاران و پیروان فداکارش مخالف بود. اما آیا تصور میکرد که با اینکه نقشهاش با آنان تفاوت داشت، از او رویگردان میشدند و یا با فکرش به مخالفت برخاسته و در برابر نظرش اظهار نظر و یا مقاومتی میکردند؟
خیر! چنین تصوری کاملاً غلط و اشتباه است؛ زیرا چنین امری ابداً نبوده و کسی خیالش را هم نمیکرده است و باید دانست که این خودداری از اعتراض و مقاومت، بر اثر ترس و بیم نبوده است و به کینه و دشمنی نیز نمیانجامید و در باطن نیز اعتراضی به رأی و عقیده او وجود نداشته است، پس باید گفت: تسلیم بودن و اطاعت آنان فقط در اثر ایمان و عقیده به محمد ج بوده است. آنان معتقد بودند آنچه را [حضرت] محمد انجام میدهد، کاملاً صحیح است و عقول آنان از درک مقاصد عالیهاش قاصر است.
افزون بر این، اذهانشان از هرگونه شک و شبههای نسبت به او منزه بود و به تصرفات و اقداماتش ایمان داشتند. این گروه هیچ شک و شبههای در اقدامات و تصرفاتش نداشتند و نسبت به او یک اعتماد، اعتقاد و اطمینان بیپایان داشتند و مطمئن بودند که پیشوای بزرگوارشان در هرکاری خیر، صلاح و سعادتشان را در نظر دارد و هیچگاه فکر و نقشهای غلط نبوده و [همیشه] تیرش کاملاً به هدف خورده است، گذشته از این، ایمان داشتند که این پیغمبر گرامی، منظوری جز تأمین مصالح عمومی ندارد و هدفش این است که حافظ، نگهبان اسلام و پاسدار عظمت آن باشد و جز سعادت و آزادی نوع بشر چیزی نمیخواهد و تمام افراد بشر در نظرش یکسانند و به همین جهت برای آزادی همه میکوشد، پس بنابر همین اعتمادها و احساسات پاک و بیآلایش بود که پیروان و یاران محمد ج زمام اختیار خود را به دستش سپردند و به رهبریاش گردن نهادند و در برابر اراده و خواستش مطیع محض شده و از خود هیچ اظهارنظری نکردند و در اجرای اوامرش لحظهای متردد نشدند.
آری! در تمام مراحل، حتی در اموری که به نظرشان غریب میآمد، از او اطاعت کردند و از جمله این اقدامات عجیب و غیر مأنوس، همان پیمان دوستیای است که محمد با قریش بست (اشاره به پیمان حدیبیه است) این پیمان که برخلاف انتظار یارانش بود، بیاندازه در نظر مسلمین، عجیب به نظر میرسید، اما طولی نکشید که حقیقت ظاهر شد و همه دانستند که فکر صائب محمد ج در آن روز، بهترین نقشه را طرح کرده بود؛ زیرا آن پیمان به بهترین و بزرگترین پیروزیها برای محمد انجامید و مسلمانان را به فتح بزرگی نایل کرد و در کنار اینکه یکی از بزرگترین پیروزیهای سیاسیای بود که تاریخ به خود دید، فتحی است که تنها محمد افتخار آن را داشته است، پس باید با صدای رسا گفت: این پیغمبر گرامی، نماد سیاست دینی و بدون هیچ شبهه و گفت و گویی، بزرگترین و شریفترین مردان سیاسی است.
در این هنگام که این واقعه تاریخی و پیروزی سیاسی را تقریر میکنم، میل دارم یک حقیقت دیگری نیز گفته باشم و آن این است که: سیاست محمد ج و روشی که در پیش گرفت، خیلی برتر و مقدستر از سیاست حزببازی امروزی است و میتوان گفت: برعکس آن است، زیرا سیاست حزبی که امروز اروپا در آتش آن میسوزد و تمام احزاب را فراگرفته است و نمیتوان حزبی یافت که از این بیماری واگیر سالم مانده باشد، جز به مصالح شخصی و منافع فردی اهمیت نمیدهد و سیاستمداری که امروزه در رأس حزبی قرار دارد، جز مرام حزبی خود، منظور و مقصودی ندارد و به همین جهت است که ناچار باید تابع و مطیع هوسهای اعضای حزب باشد و رضایتشان را جلب و مرام و مقصودشان را تقویت کند، زیرا جایگاه سیاسی خود را مدیونشان دانسته و جز آنان پشتیبانی ندارد!
اما سیاستمدار دینی کاملاً برخلاف اوست و با همان مرامها و اهداف عالیای که دارد، مقام و منزلتش بسیار فراتر از سیاستمداران حزبی است، زیرا او نه تنها مصالح ملت و قوم خود، بلکه مصالح عمومی بشر را مدنظر دارد و کمک به آنان و تهیه وسایل سعادتشان را بالاتر از هرچیز میشمارد و در اعمال خود و پیشرفت مرامش جز از خداوند عالم استمداد نمیکند (نمیجوید] و هیچ برنامهای جز پیروی از اوامر خداوندی و رفتار مطابق با شرع مقدس ـ که مبتنی بر دوستی، برادری، برابری، شفقت و رحمت برای تمام آفریدگان است ـ ندارد و همین مزیتی است که محمد، سرور کاینات، بر تمام مردم داشته است.
گذشته از این، سیاستمدار حزبی بر اساس مرام و آییننامه حزبی، ناچار به اطاعت از کسانی است که او را به ریاست برگزیده و پیشوای خود ساختهاند و با وجود ثبوت این حقیقت غیر قابل انکار، گاه میشود که غرور و خودپسندی به اشتباهش انداخته، تصور میکند که افراد حزب، پیرو و مطیع اوامرش هستند، در صورتی که حقیقت امر غیر از این است و چنانکه گفته شد، اوست که در تمام شرایط، مطیع مقررات حزب است و پرواضح است که تفاوت این شخص و سیاستمدار دینی، از زمین تا آسمان است و این دو در هیچ مرحله از مراحل سیاست، باهم قابل مقایسه نیستند» [نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد، 81- 88].
فرانسوا ماری آروئه ولتر (1694-1778م) دانشمند، فیلسوف و نویسنده بزرگ فرانسوی، در کتاب کلیات ولتر مینویسد: «بیگمان محمد مردی بسیار بزرگ بود و مردان بزرگی نیز در دامن فضل و کمال خود پرورش داد قانونگذاری خِردمند، جهانگشایی توانا، فرمانروایی دادگستر و پیامبری پرهیزگار بود. و بزرگترین انقلابهایِ رویِ زمین را پدید آورد». [محمد از دیدگاه خاورشناسان از امیر عبدالستار حسینبر ص: 27].