مطلب دوم: موضعگیری حکیمانه در گزینش روشهای آماده سازی مناسب برای جنگ و مبارزه و شجاعت و دلیری
پس از اینکه پیامبر ج در مدینه جامعهای یکپارچه و منسجم تشکیل داد و این جامعه در برابر کسانی که نسبت به پایتخت اسلامی قصد سوء داشتند به گروهی به هم پیوسته و یکپارچه تبدیل گردید - که این تنها به لطف خداوند متعال و پس از آن، حکمت پیامبر ج بود - با قلب، زبان و شمشیر، به دعوت و جهاد در راه الله میپرداخت. آری، پیامبر 56 سریه فرستاد که در 27 غزوه شخصا رهبری نمود[1].
اما از مواضع حکیمانه پیامبر ج در این باب، میتوان به نمونههای ذیل اشاره نمود:
1- عملکرد پیامبر ج در غزوه بدر کبری
یکی از موضعگیریهای حکیمانهی پیامبر ج در این غزوه، این بود که پیش از آغاز جنگ با اصحاب مشورت کرد. زیرا میخواست میزان تمایل انصار برای جنگیدن را بداند. چون در پیمانی که با یکدیگر (در عقبه) بسته بودند، انصار با پیامبر ج شرط گذاشتند که از ایشان در مدینه چنان دفاع میکنند که از خود، اموال، فرزندان و همسرانشان حمایت نمایند، اما در مورد حمایت و دفاع در بیرون از مدینه هیچ شرط و بحثی نشده بود. از این جهت رسول الله ج در مشورت با آنها تاکید داشت. به این ترتیب انصار را جمع کرد و با آنها مشورت کرد. ابوبکر س برخاست و نیکو سخن گفت و آنگاه عمر بن خطاب س بلند شد و نیکو سخن گفت. اما پیامبر ج تاکید میکرد که مشورت بدهید. سپس مقداد بن عمرو برخاست و گفت: ای رسول خدا، هر دستوری که خداوند متعال به تو داده بیدرنگ اجرا کن که ما با شما هستیم. به خدا سوگند ما به شما چیزی را نمیگوییم که بنیاسرائیل به موسی گفتند: ﴿فَٱذۡهَبۡ أَنتَ وَرَبُّکَ فَقَٰتِلَآ إِنَّا هَٰهُنَا قَٰعِدُونَ﴾ [المائدة: 24]: «تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما اینجا نشستهایم» بلکه ما میگوییم: تو و پروردگارت بروید و بجنگید و ما هم همراه شما میجنگیم. آری، ما از راست، از چپ و از جلو و از پشت سر شما به پیکار و نبرد میپردازیم؛
پیامبر ج برای بار سوم با آنان مشورت نمود؛ آنگاه انصار متوجه شدند که مقصود پیامبر ج آنها میباشد، آنجا بود که سعد بن معاذ (فرمانده و پرچمدار انصار) گفت: ای رسول خدا، گویا منظورتان ما هستیم. و البته که مقصود پیامبر ج از این مشورت انصار بود زیرا آنها با پیامبر ج بیعت کرده بودند که در شهرشان، از پیامبر ج در برابر هر سفید و سرخی حمایت کنند؛ به همین دلیل چون رسول خدا برای جنگ تصمیم به حرکت گرفت، با آنان مشورت کرد تا نظر آنان را بداند. سعد بن معاذ به پیامبر ج گفت: ای رسول خدا، شاید بیم آن داری که انصار این را حق خود میدانند که تنها در خانه و منطقه خود شما را یاری دهند!! من از طرف انصار سخن میگویم و پاسخ میدهم: به هر جا که میخواهی برو و با هرکس که میخواهی رابطه برقرار کن و یا قطع رابطه نما و هرچه میخواهی از اموال ما بردار و به ما همان اندازه بده که میخواهی. بدان که آنچه از اموالمان برداری برای ما محبوبتر است از آنچه میگذاری و هر دستوری بدهی، گوش به فرمانیم؛ سوگند به خدا اگر ما را تا «برک الغمادی» ببری، با تو میآییم؛ به خدا سوگند اگر پهنهی این دریا را بپیمایی، همراه تو خواهیم آمد و کسی از ما سرپیچی نخواهد کرد و برای ما مشکلی نیست که فردا با دشمن روبرو شویم، چون مردمی مبارز و شکیبا هستیم و هنگام رویارویی با دشمن قوی و استوار؛ امیدواریم که خداوند متعال رفتار و عملکردی از ما به تو نشان دهد که موجب خشنودی تو گردد؛ بنابراین به امید خدا حرکت کن و ما را به هر کجا که میخواهی با خود ببر.
با شنیدن این سخنان پیامبر ج خوشحال شد و اثر آن در چهرهی مبارک نمایان گردید و فرمود: «سِیرُوا وَأَبْشِرُوا، فَإِنّ اللهَ تَعَالَى قَدْ وَعَدَنِی إحْدَى الطّائِفَتَیْنِ وَاَللهِ لَکَأَنّی الْآنَ أَنْظُرُ إلَى مصَارِع الْقَوْم»: «راه بیفتید و شما را مژده باد که خداوند یکی از این دو پیروزی (دستیابی به کاروان یا شکست قریش) را به من وعده داده است. سوگند به خدا که گویا اکنون کشتههای این قوم را میبینم»[2].
از دیگر مواضع حکیمانه پیامبر ج در غزوه بدر، توکل و اعتماد ایشان به پروردگارش بود، چون به خوبی میدانست اسباب نصرت و پیروزی، تعداد افراد و ساز و برگ جنگی نیست، بلکه با نصرت و یاری الهی و استفاده از اسباب و توکل بر خداوند است که پیروزی و فتح میسر میگردد.
عمر بن خطاب س روایت میکند: رسول خدا روز بدر به مشرکان نگاه کرد درحالیکه آنان هزار نفر و اصحاب پیامبر ج 319 نفر بودند، سپس رو به قبله نمود و دستها را بلند کرد و با صدای بلند به دعا و طلب یاری از خداوند متعال پرداخت و میفرمود: «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی، اللَّهُمَّ إِنْ تُهْلِکْ هَذِهِ العِصَابَةَ مِنْ أَهْلِ الإِسْلاَمِ لاَ تُعْبَدُ فِی الأَرْضِ»: «پروردگارا، آنچه به من وعده دادی محقق گردان؛ پروردگارا، اگر این گروه از اهل اسلام (صحابه) از بین روند دیگر در زمین عبادت نخواهی شد».
پیامبر ج درحالیکه دستانش بالا و رو به قبله بود همچنان از خداوند طلب یاری میکرد تا اینکه ردای مبارک از دوش ایشان افتاد و ابوبکر س آمد و ردای پیامبر ج را برداشت و بر دوش ایشان نهاد و گفت: ای پیامبر خدا، دعا و مناجات با پروردگارت بس است، او حتماً آنچه به تو وعده داده محقق خواهد نمود. سپس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِیثُونَ رَبَّکُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَکُمۡ أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ مُرۡدِفِینَ٩﴾ [الأنفال: 9] «آنگاه که از پروردگارتان طلب فریادرسی میکردید، پس (خواسته) شما را پذیرفت. (و فرمود:) من شما را با یک هزار از فرشتگان که پیاپی فرود میآیند، یاری میکنم». و اینگونه بود که الله ﻷ پیامبرش را با فرشتگان یاری رسانید[3].
پس از این بود که پیامبر ج درحالی از زیر سایبان بیرون آمد که میفرمود: ﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥﴾:[4] «جمعیت ایشان به زودی شکست میخورند و پشت میکنند و میگریزند».
پیامبر ج در این جنگ مبارزه کرد و در جنگیدن از سرسختترین مردمان و قویترین و شجاعترین آنها بود و در این پیکار ابوبکر س نیز با پیامبر ج همراه بود، همچنان که همراه ایشان در سایبان بود و دعا و تضرع نمود و پس از آن از سایبان خارج شد و به جنگ و نبرد تشویق نمود و دو شخصیت والامقام در کنار یکدیگر به جنگ پرداختند[5].
آری، پیامبر ج از شجاعترین مردم بود؛ علی بن ابیطالب س روایت میکند که: «ما در جنگ بدر به پیامبر ج پناه میبردیم و او نزدیکترین ما به دشمن بود و در آن روز قویترین مردمان در جنگ و نبرد بود»[6].
و نیز علی بن ابیطالب س روایت میکند که: «چون جنگ شدت میگرفت و دو طرف جنگ با یکدیگر روبرو میشدند، ما به پیامبر ج پناه میبردیم و هیچیک از ما به اندازه پیامبر ج به دشمن نزدیک نبود»[7].
2- موضع حکیمانه در غزوه اُحُد
از دیگر مواضع پیامبر ج در شجاعت، جوانمردی و صبر در برابر اذیت و آزار قومش، عملکرد ایشان در غزوهی احد میباشد، آنگاه که با تمام توان جنگید؛ حال آنکه در ابتدای روز غلبه از آنِ مسلمانان بود و بر مشرکان چیره بودند و کفهی جنگ به نفع مسلمانان بود و دشمنان خدا شکست خوردند و چنان پا به فرار گذاشتند که به زنانشان (که در پشت صفها بودند) رسیدند. اما چون تیراندازانی که پیامبر ج آنها را در بالای کوه مستقر کرده بود، شکست مشرکان را دیدند مکانی را که به پاسداری از آن مامور شده بودند، رها کردند و این زمانی بود که گمان میکردند مشرکان به کلی شکست خوردهاند و راه برگشت به جنگ و نبردِ دوباره ندارند، بنابراین به دنبال جمعآوری غنیمت آمده و کوه را رها کردند؛ و از طرفی سواران مشرکین که گردنهی کوه را خالی از تیرانداز یافتند فرصت را غنیمت شمرده و از همان جا به مسلمانان حمله کردند و چنان سوار بر جنگ شدند که آخرین آنان که به جنگ پشت کرده بود به میدان جنگ بازگشت و اینگونه مسلمانان را محاصره کردند؛ و در نتیجه خداوند متعال برخی از صحابه را که تعدادشان بیش از 70 نفر بود، با شهادت گرامی داشت و باقی اصحاب نیز عقبنشینی کردند و مشرکان در این لحظه به پیامبر ج رسیدند و صورتش را زخمی کردند و دندان رباعی پایین و کلاهخود آهنی را که بر سر داشت شکستند، درحالیکه شمار اندکی از صحابه در دفاع از پیامبر ج میجنگیدند.[8]
در این لحظات سخت و دشوار که پیامبر ج با دو نفر از قریش و هفت نفر از انصار تنها مانده بود و مشرکان به پیامبر ج حمله کردند و نزدیک شدند، فرمود: «مَنْ یَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الْجَنَّةُ؟ - أَوْ «هُوَ رَفِیقِی فِی الْجَنَّةِ»: «هرکس آنها را از ما دور گرداند پاداشش بهشت خواهد بود. یا فرمودند: در بهشت رفیق من است». آنجا بود که مردی از انصار جلو آمده و جنگید تا شهید شد و چون دوباره به رسول خدا ج حمله کردند، فرمود: «مَنْ یَرُدُّهُمْ عَنَّا وَلَهُ الْجَنَّةُ»: «هرکس آنها را از ما دور گرداند پاداشش بهشت خواهد بود». مرد دیگری از انصار آمد و جنگید تا شهید شد. و امر چنین بود تا اینکه هفتمین نفر از انصار که به جنگ با مشرکان پرداختند، کشته شد. سپس رسول الله ج به آن دو یار قریشی خود گفتند: «مَا أَنْصَفْنَا أَصْحَابَنَا»: «همرزمان ما با ما به انصاف رفتار نکردند».[9] [یا اینکه معنای این قسمت از حدیث آن است که: رسول الله ج این جمله را به آن دو قریشی گفتند که همراه پیامبر ج ماندند و برای دفاع از پیامبر ج اقدامی نکردند درحالیکه آن هفت نفر انصاری جنگیده و یکی پس از دیگری به دفاع از پیامبر ج پرداختند و کشته شدند؛ و این معنا قول جمهور علما از متقدمین و متاخرین میباشد].
پس از اینکه عدهای از اصحاب مانند ابوبکر، عمر، علی، حارث بن صمه انصاری و... جمع شدند و همراه پیامبر ج به سوی کوه رفتند، همین که به کوه رسیدند، رسول خدا ج متوجه شد ابن بی خلف بر اسبی سوار میگفت: محمد کجاست؟ زنده نمانم اگر او زنده بماند. آنجا بود که همراهان پیامبر ج (با شنیدن سخنان ابی) گفتند: ای رسول خدا، اجازه دهید که یکی از ما به جنگ با او برود. اما رسول الله ج به آنها دستور داد او را رها کنند. تا آنکه نزدیک شد و پیامبر ج دشنهیِ[10] حارث بن صمه را گرفت و چنان شتابان از جای برخاست که اصحاب مانند موهای شتر که هنگام جستن به هوا میرود به اطراف پراکنده شدند؛ رسول الله از شکافی که بین کلاه خود و زره ابی بن خلف دیده میشد، گردنش را هدف قرار داد و ضربهای را به او وارد کرد که ابی بن خلف بر اثر آن چند بار به دور خود پیچید. چنانکه وقتی این دشمن خدا نزد قریش بازگشت با آنکه گردنش خراش کوچکی برداشته بود، گفت: به خدا که محمد مرا کشت. به او گفتند: تو فقط ترسیدهای، بخدا که زخمت چندان مهم و کاری نیست. ابی ابن خلف گفت: او در مکه به من گفته بود تو را خواهم کشت، به خدا سوگند اگر آب دهان خود را به من میانداخت، مرا میکشت. پس این دشمن خدا در راه بازگشت به مکه در جایی به نام «سرف» مرد[11].
و سهل بن سعد روایت میکند که چون در مورد زخمی شدن پیامبر ج در جنگ اُحُد از وی سوال شد، گفت: صورت پیامبر ج زخمی شد و دندان رباعی ایشان شکست و کلاهخود آهنی بر سر ایشان شکست و چنان خونریزی جریان داشت که فاطمه خون را میشست و علی س آب را در سپر نگاه میداشت؛ و چون فاطمه دید که خون قطع نمیشود، حصیری را سوزاند و از خاکستر آن بر زخم نهاد تا خونریزی قطع شد[12].
آری، رسول الله ج با چنین اذیت و آزاری روبرو شد که از شدت آنها کوهها به لرزه میآید، اما او پیامبر و فرستادهی الله بود و با این حال بر علیه قومش دعا نکرد، بلکه برای آنها طلب مغفرت و آمرزش میکرد، چون آنها نمیدانستند.
عبدالله بن مسعود س روایت میکند که: گویا من به پیامبر ج نگاه میکردم درحالیکه داستان یکی از پیامبران را حکایت میکرد که قومش او را زخمی کرده بودند و او درحالیکه خون را از صورتش پاک میکرد میگفت: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَإِنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ»: «پروردگارا قوم مرا ببخش که آنان نمیدانند»[13].
اما پیامبران و در راس آنها محمد ج آراسته به شکیبایی، بردباری، بخشش و دلسوزی نسبت به قوم خود بودند و حتی در برابر اعمال نادرست و معذور شمردن آنها در جنایاتشان، برای هدایت و مغفرت آنها دعا میکردند، چون بر این باور بودند که آنان نمیدانند[14].
رسول الله ج درحالیکه به دندان رباعی خویش اشاره میکرد، فرمودند: «اشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَى قَوْمٍ فَعَلُوا هَذَا بِرَسُولِ اللهِ»[15]: «خداوند بر قومی که با پیامبرش چنین رفتار کند، به شدت خشمگین میشود».
و فرمودند: «اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى رَجُلٍ یَقْتُلُهُ رَسُولُ اللَّهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»: «کسی که فرستاده الله را در راه الله میکشد، به شدت گرفتار خشم الله خواهد شد»[16].
سختیها و مشکلاتی که رسول خدا ج در جنگ احد متحمل شد نمونه و مثال والای صبر و استقامت برای دعوتگرانی است که در راه الله با شکنجهها و آزارهای جسمی یا سلب آزادی یا حتی ترور و کشته شدن روبرو میشوند؛ آری، پیامبر ج برترین الگویی است که سختیها و آزارها را تحمل کرد و در برابر آنها صبر نمود[17].
3- عملکرد حکیمانه و شجاعانه پیامبر ج در جنگ حنین
پس از اینکه جنگ حنین آغاز شد، ناگهان مسلمانان با حملهی تیراندازان کفار که در کمین بودند روبرو و غافلگیر شدند و بسیاری از آنها در آن لحظه پا به فرار گذاشتند[18].
اما با این همه رسول الله ج قاطرش را با سرعت بیشتر به جلو میراند و به سوی کفار حرکت میکرد؛ سپس فرمودند: «أَیْ عَبَّاسُ، نَادِ أَصْحَابَ السَّمُرَةِ»: «ای عباس، کسانی را که در بیعت رضوان در حدیبیه شرکت داشتند صدا بزن».
عباس - که صدای بلند و رسایی داشت - میگوید: با صدای بلند گفتم: اصحاب سمره کجایند[19]؟ عباس میگوید: به خدا سوگند وقتی صدای مرا شنیدند مانند گاوهایی که صدای گوسالهشان را بشنوند و به طرفش بروند لبیکگویان بازمیگشتند و میگفتند: صدایت را شنیدیم؛ و پس از آن به جنگ با کفار پرداختند. پس از آن بود که رسول الله ج سوار بر قاطر سرش را بلند کرد و به جنگ آنها نگاه میکرد و فرمود: «الْآنَ حَمِیَ الْوَطِیسُ»: «اکنون تنور جنگ گرم شد»[20].
آری، در چنین موقعیتی بود که شجاعت بیمانند پیامبر ج نمایان شد، شجاعتی که بزرگترین مردان از داشتن همچون آن عاجز و ناتوانند[21].
و از براء سوال شده و مردی به او گفت: ای ابوعماره، آیا شما روز حنین فرار کردید؟ گفت: نه به خدا سوگند رسول الله ج به دشمن پشت نکرد، لیکن یاران جوان او و آنان که سلاح اندکی به همراه داشتند، پس از آنکه از میدان جنگ گریختند با تیراندازی قبیله هوازن و بنینصر مواجه شدند. تیراندازانی که به ندرت تیرشان به خطا میرفت، آنان را تیرباران کردند و از میدان جنگ فرار کردند اما طولی نکشید که مسلمانان درحالیکه ابوسفیان بن حارث بن عنان قاطر پیامبر ج را در دست داشت، به سوی پیامبر ج بازگشتند.
و رسول الله ج از قاطر پایین آمد و دعا و طلب یاری و نصرت نموده و میفرمود: من پیامبرم و این دروغ نیست، من فرزند عبدالمطلب هستم، پروردگارا یاری و نصرتت را نازل فرما[22].
براء میگوید: به خدا سوگند هرگاه جنگ شدت میگرفت، ما به پیامبر ج پناه میبردیم و شجاعترین ما در موازات پیامبر ج (و نه جلوتر از ایشان) بود[23].
و در روایت مسلم از سلمه آمده است که: از کنار پیامبر ج درحالی گذشتم که بر قاطری خاکستری رنگ سوار بود و ابناکوع حالتی شکست خورده داشت و رسول الله ج فرمود: «لَقَدْ رَأَى ابْنُ الْأَکْوَعِ فَزَعًا»: «قطعا ابن اکوع ترسیده است». و پس از آنکه از هر سو رسول الله ج را محاصره کردند، از قاطر پایین آمد و مشتی خاک از زمین برداشت و بر چهرههای آنها پاشید و فرمود: «شَاهَتِ الْوُجُوهُ»: «زشت باد این چهرهها»؛ در پی آن هیچ یک از آنها نبود مگر اینکه از همان یک مشت خاک به چشمانش اصابت کرد و پا به فرار گذاشت، سپس خداوند متعال شرایط شکست آنان را فراهم نمود و شکست خوردند و غنیمت فراوانی از خود به جای گذاشتند و رسول الله ج غنیمت را میان مسلمانان تقسیم نمود[24].
محققان میگویند: اینکه پیامبر ج در هنگام شدت جنگ بر قاطرش سوار شد و به سوی دشمن حرکت نمود، نمایانگر نهایت شجاعت و ثبات قدم ایشان میباشد؛ و از طرفی چون پیامبر ج الگو و پیشوای مردم است که در عمل به ایشان اقتدا میکنند و قلوبشان با عملکرد پیامبر استوار و آرام میگردد، این عمل را عمدا انجام داد وگرنه اسبهای پیامبر ج معروف است و میتوانست بر یکی از اسبهای خود سوار شود.
اما از دیگر مواردی که بیانگر شجاعت رسول خدا ج است پیشگامی ایشان در جنگ و شتافتن به سوی مشرکان و حملهی ایشان است که در اثر آن مشرکان فرار کردند. و اینکه در هنگام محاصره از هر سو، از قاطر خویش پایین آمدند، خود حکایت از نهایت شجاعت و پایداری ایشان دارد.
و نیز در این مورد گفتهاند: رسول خدا ج به این دلیل از قاطرش پایین آمد تا با مسلمانانی که در جنگ مرکبی نداشتند و پیاده نظام میجنگیدند برابر باشد و براستی صحابه از شجاعت پیامبر ج در تمامی میادین خبر دادهاند[25].
4- از دیگر مواضع حکیمانه و شجاعانه پیامبر ج روایتی است که بخاری و مسلم از انس ذکر کردهاند، آنجا که میگوید: پیامبر ج بهترین مردم و سخاوتمندترین و شجاعترین آنها بود. شبی اهل مدینه با شنیدن صدایی ترسناک، وحشت زده شدند لذا گروهی به سوی آن صدا رفتند که دیدند پیامبر ج پیش از همه سوار بر اسب ابوطلحه بدون زین و شمشیر بدست به سوی صدا رفته و برمیگردد و میگوید: «لَمْ تُرَاعُوا، لَمْ تُرَاعُوا»: «نترسید، نگران نباشید.» سپس فرمودند: «لقد وَجَدْتُهُ بَحْرًا» او «إِنَّهُ لَبَحْرٌ»: «این اسب را همچون دریا (روان) یافتم. یا اینکه فرمود: این اسب دریاست»[26].
این نمونه و نمونههایی که پیشتر ذکر شد، به روشنی بیان میکند پیامبر ج شجاعترین مردم بود. و تاریخ همچون ایشان را به خود ندیده است و همهی قهرمانانی که خودشان در شجاعت ضرب المثل بودند، به این واقعیت گواهی دادهاند[27].
براء میگوید: «به خدا سوگند چون جنگ شدت میگرفت، به پیامبر ج پناه میآوردیم و شجاعترین ما در موازارت پیامبر ج بود»[28].
و انس در حدیثی که پیشتر ذکر کردیم، میگوید: «پیامبر ج بهترین و سخاوتمندترین و شجاعترین مردم بود».
آنچه ذکر شد شواهدی از شجاعت قلبی پیامبر ج بود اما در مورد شجاعت عقلی ایشان تنها به ذکر یک مورد بسنده میکنیم که به جای بیش از هزار شاهد کفایت میکند؛ و آن موضع پیامبر ج در برابر خیرهسری و سرسختی سهیل بن عمرو[29] است که پیمان حدیبیه را مینوشتند. آنجا که رسول خدا ج پذیرفت به جای «بسم الله الرحمن الرحیم»، «بسمک اللهم» و به جای «محمد رسول الله» محمد بن عبدالله نوشته شود و شرط سهیل مبنی بر تسلیم نمودن قریشانی را که مسلمان شوند و نزد پیامبر ج بیایند پذیرفت. آری، اینها خواستههایی بود که صحابه را خشمگین کرد اما پیامبر ج صبور و بردبار بود تا نوشتن صلحنامه به پایان رسید و پس از مدتی فتح آشکار (فتح مکه) میسر گردید.
به این ترتیب پیامبر ج در شجاعت قلبی و عقلی ضرب المثل قرار گرفت، علاوه بر اینکه از بصیرت در امور و دوراندیشی در اظهار نظر برخوردار بود و شخصیتی منحصر به فرد بود. براستی این از حکمت است که گاهی دعوتگر میتواند از اموری که به اصل رسالتش خدشه وارد نکند برای دست یافتن به اهداف بزرگتر و مهمتر، کوتاه بیاید[30].
اما آنچه پیشتر ذکر کردیم تنها نمونهها و بلکه گوشهای از شجاعت و استقامت پیامبر ج و ذرهای از دریای بیکران حکمتهای ایشان است که اگر در موضوع شجاعت پیامبر ج و برشمردن همهی مصادیق آن نوشته شود، بایستی چندین جلد کتاب به رشته تحریر درآید.
اما آنچه بر هر فرد مسلمان، بویژه دعوتگران واجب است این است که پیامبر ج را در همه حال و تمام برنامهها، الگو، امام و مقتدای خویش قرار دهند؛ تا پیروزی و رستگاری و سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت برایشان میسر گردد. خداوند متعال میفرماید: ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ وَذَکَرَ ٱللَّهَ کَثِیرٗا٢١﴾ [الأحزاب: 21]: «به طور قطع رسول الله برای شما در زندگی الگوی نیکویی است، برای آنان که به الله و روز آخرت امید دارند و الله را بسیار یاد میکنند».
[1]- به این دلاوریهای حکیمانه بنگر در: البخاری مع الفتح، کتاب المغازی، باب غزوة العشیرة (7/279)، (ش: 3949)؛ ومسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب عدد غزوات النبی (3/1447)، (ش: 1254)؛ وشرح النووی على مسلم (12/195)؛ وفتح الباری (7/280، 281)؛ والبدایة والنهایة، ابن کثیر (3/241)، (5/216، 217)؛ وزاد المعاد، ابن القیم (3/5).
[2]- این داستان با نقل به معنا از منابع ذیل گرفته شده است. سیرة ابن هشام (2/253)؛ وفتح الباری (7/287)؛ وزاد المعاد (3/173)؛ والرحیق المختوم، ص200؛ و بخاری در جاهای مختلف: البخاری مع الفتح، کتاب المغازی، باب: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِیثُونَ ﴾ (7/287)، (ش: 3952)؛ وکتاب التفسیر (8/273)؛ و مسلم بعض المواضع من القصة. صحیح مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب غزوة بدر (3/1403)، (ش: 1779)؛ و التاریخ الإسلامی، محمود شاکر (2/194).
[3]- مسلم، در کتاب الجهاد والسیر والمغازی، باب الإمداد بالملائکة فی غزوة بدر (3/1383)، (ش: 1763)؛ وبخاری همراه الفتح، در کتاب المغازی، باب قوله تعالى: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِیثُونَ رَبَّکُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَکُمۡ ﴾ (7/287)، (ش: 3952)؛ و الرحیق المختوم، ص208.
[4]- [قمر: 45] و حدیث در بخاری همراه شرح آن الفتح ذکر شده است. (7/287)، (ش: 3953).
[5]- البدایة والنهایة (3/278).
[6]- مسندأحمد (1/86)؛ والحاکم وصححه ووافقه الذهبی (2/143).
[7]- حاکم آنرا روایت کرده و آنرا صحیح دانسته است و ذهبی با وی موافقت کرده است. (2/143)؛ و ابن کثیر در البدایة والنهایة (3/279) به نسائی نسبت داده است.
[8]- زاد المعاد (3/196، 199)؛ والرحیق المختوم، ص255، 256.
[9]- مسلم در کتاب الجهاد والسیر، باب غزوة أحد (3/1415)، (ش: 1789).
[10] - از نیزه کوتاهتر است.
[11]- زاد المعاد، ابن القیم (3/199)؛ والرحیق المختوم، ص263؛ و ماجرای کشته شدن ابی بن خلف به دست رسول خدا ج را أبو الأسود از عروة بن الزبیر وزهری از سعید بن مسیب روایت کردهاند. البدایة والنهایة، ابن کثیر (4/32)؛ و هر دوی این روایات مرسل هستند. و طبری (2/67)؛ فقه السیرة، محمد غزالی، ص226.
[12]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الجهاد، باب لبس البیضة (2911)؛ و مسلم، کتاب الجهاد، باب غزوة أحد (3/1416)، (ش: 1790).
[13]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الأنبیاء، باب حدثنا أبو الیمان (6/514)، (3477)، (12/282)، (ش: 6929)؛ و مسلم آنرا در کتاب الجهاد، باب غزوة أحد (3/1417)، (ش: 1792) روایت کرده است. و نگا: شرح آن در الفتح (6/521)؛ وشرح نووی بر صحیح مسلم (12/148).
[14]- شرح نووی بر مسلم (12/150) باتصرف.
[15]- با این متن از رسول الله ج ثابت نیست و این نقل روایت به معنا است.
[16]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب المغازی، باب ما أصاب النبی ج من جراح یوم أحد (7/372)، (ش: 4073)؛ ومسلم، کتاب الجهاد، باب: اشتداد غضب الله على من قتله رسول الله (3/1417)، (ش: 1793).
[17]- السیرة النبویة دروس وعبر، ص116.
[18]- در این غزوه دو هزار نفر از اهل مکه همراه دهها هزار نفر از اصحاب و یاران پیامبر که همراه او مکه را فتح نمودند، از مدینه به سوی حنین خارج شدند. زاد المعاد (3/468).
[19]- سمره: درختی است که بیعت رضوان در زیر آن شکل گرفت.
[20]- مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب: غزوة حنین، که به صورت خلاصه آنرا ذکر نمودم (3/1398)، (ش: 1775).
[21]- الرحیق المختوم، ص401؛ وهذا الحبیب یا محبّ، ص408.
[22]- مسلم، کتاب الجهاد والسیر، باب غزوة حنین، با تصرف در برخی کلمات (3/1400)، (ش: 1776)؛ و بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الجهاد، باب من صف أصحابه عند الهزیمة ونزل عن دابته فاستنصر (6/105)، (8/27، 28)، (ش: 2930).
[23]- مسلم در کتاب الجهاد والسیر، باب غزوة حنین (3/1401)، (ش: 1776/79).
[24]- مسلم در کتاب الجهاد والسیر، باب غزوة حنین (3/1402)، (ش: 1777).
[25]- شرح نووی بر مسلم (12/114).
[26]- بخاری و شرح آن الفتح، کتاب الأدب، باب حسن الخلق والسخاء، وما یکره من البخل (10/455)، (ش: 6033)؛ و مسلم، کتاب الفضائل، باب فی شجاعة النبی وتقدمه للحرب (4/1802)، (ش: 2307).
[27]- نگا: روایت علی بن ابیطالب درتوصیف شجاعت پیامبر در مسند أحمد (1/86)؛ و حاکم که آنرا تصحیح نموده و ذهبی با وی موافقت کرده است (2/143) و تخریج آن پیشتر گذشت.
[28]- مسلم (3/1401)، (ش: 1776/79) و تخریج آن پیشتر گذشت.
[29]- سهیل بن عمرو پس از فتح مکه مسلمان شد. (مترجم)
[30]- صلحنامه حدیبیه به طور کامل در بخاری و شرح آن الفتح الباری ذکر شده است. (5/329)، (ش: 2731، 2732)؛ وشرح الوثیقة فی الفتح (5/333-352)؛ ومسند أحمد (4/328-331)؛ و هذا الحبیب یا محبّ، ص532.