اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

معیار سوّم دین جهانی، کتاب منیر است

معیار سوّم دین جهانی، کتاب منیر است

از نظر کتاب آسمانی؛ یعنی قرآن کریم، ماه­های سال دوازده ماه است، نه نوزده ماه به دلیل این­که خدای تعالی در سوره­ی توبه آیه­ی 36 فرموده است:

﴿إِنَّ عِدَّةَ ٱلشُّهُورِ عِندَ ٱللَّهِ ٱثۡنَا عَشَرَ شَهۡرٗا فِی کِتَٰبِ ٱللَّهِ یَوۡمَ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ مِنۡهَآ أَرۡبَعَةٌ حُرُمٞۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُۚ [التوبة: 36].

«محققاً‌ عدد ماه­ها نزد خدا در کتاب خدا دوازده ماه است از آن روزی که خداوند آسمان­ها و زمین را آفرید و از آن دوازده ماه، چهار ماه (جنگیدن و خون‌ریزی) درآن حرام است.این است دستور دین استوار و محکم».

با توجّه به آیه­ی فوق که خداوند فرموده ماه­های سال قمری، در نزد خدا دوازده ماه است (یعنی این خبرکتاب منیر است) از روزی که خداوند آسمان­ها و زمین را آفریده و این دوازده ماه (یعنی طبیعت زندگی شما هم گواهی می­دهد و شما می­بینید) و منطبق با عقل مردم جهان است.

یعنی طبیعت زندگی بشر را به صورت 12 ماه به نمایش گذاشته و هیچ بشری 19 ماه را تجربه نکرده است و عقل با استدلال ریاضی و اندیشه، آن را باطل می­داند وکتاب منیر یا پیام الهی هم آن را رد کرده است .

بنابراین یک دین جهانی علاوه بر هدایت غریزی و هدایت طبیعی باید هدایت تشریعی را هم به انسان بدهد تا او را به سر منزل مقصود برساند و قوانین فساد اخلاقی و روحی او را هم به او آموزش بدهد و این مأموریت را پیامبران توسط کتاب آسمانی برعهده داشتند و اگر این نوع هدایت تشریعی برای انسان منظور نمی­شد، از دیدگاه دانش و فهم عقلی، زندگی بشر بیهوده می­شد؛ یعنی زندگی انسان با حیوانات و گیاهان یکسان می­شد. درصورتی که انسان دارای عقل و شعور است و آن­ها فاقد عقل و شعورند. پس لازم بود عقل و شعور انسان از مقامی بالاتر هدایت شود، تا زندگی او معنا پیدا کند. همان­طوری که روح او از مقامی والاتر در کالبد او دمیده شده و فرموده است:

﴿ثُمَّ سَوَّىٰهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ [السجدة: 9] «از روح خود در او دمید».

حال اگر این انسان تصوّر کند که هیچ حساب و کتابی برای او نیست و با مرگش همه چیز تمام می‌شود؛ افکار و پنداری است باطل که عقل سلیم پذیرای آن نیست. چنانچه خدای تعالی در کتاب منیر خود یعنی قرآن کریم سوره­ی مؤمنون، آیه­ی 115 و 116 فرموده است:

﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ١١٥ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ١١٦ [المؤمنون: 115-116].

«آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدیم و به سوی ما برگشت داده نمی‌شوید (زهی خیال باطل) پس برتر است آن خدایی که فرمانروای به حقّ است. هیچ معبود و کارگزاری جز او وجود ندارد. هم اوست مالک و رب عرش بزرگ».

کتاب منیر از هدایت طبیعی انسان هم مانند دیگرخلایق خبر داده است که به محض ورود به دنیا، تغذیه­اش درسینه­ی مادر آماده شده؛ یعنی همان شیری که قبل از تولّد کودک وجود نداشت.

همان­طور که بدن انسان به طور طبیعی به غذا و آب و هوا نیازمند است، همان­گونه هم روح انسان به غذای معنوی محتاج است که آن را هم خدای تعالی به وسیله­ی نزول کتاب­های آسمانی رزق و روزی معنوی او را مهیا و آماده می­کند، خواه این انسان خود را نیازمند به این روزی معنوی بداند یا نداند و روزی معنوی انسان را خدای تعالی بطور طبیعی از آسمان نازل کرده و در دسترس او قرار داده است؛ زیرا کتاب­های آسمانی به ویژه قرآن کریم رزق و روزی معنوی انسان است که انسان بدون عمل به آن، نیاز بعد از مرگش را نادیده می­گیرد. چنانچه خدای تعالی در سوره­ی واقعه، آیات 80 تا آیه 84 یاد آور شد و فرمود:

﴿تَنزِیلٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٠ أَفَبِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَنتُم مُّدۡهِنُونَ٨١ وَتَجۡعَلُونَ رِزۡقَکُمۡ أَنَّکُمۡ تُکَذِّبُونَ٨٢ فَلَوۡلَآ إِذَا بَلَغَتِ ٱلۡحُلۡقُومَ٨٣ وَأَنتُمۡ حِینَئِذٖ تَنظُرُونَ٨٤ [الواقعة: 80-84].

«(این قرآن) فرود آمده از جانب مالک جهانیان است. آیا شما به این سخن بی اعتنایی می‌کنید و رزق و روزی خودرا در انکار و تکذیب آن قرار می‌دهید. پس چگونه است وقتی که جان به گلوگاه رسد (آن را تکذیب نمی‌کنید) و شما در آن هنگام می‌نگرید».

همان­طورکه در این آیات ملاحظه می­کنید، خداوند فرموده است که این قرآن، رزق و روزی روحی و معنوی شماست. آن­گاه که روح از کالبد جسمانی شما خارج شود، تولّد دیگری برای شما پیش می‌آید که سخت به آن نیازمندید. اکنون هم اگر از روزی قرآن بهره‌ای نداشته باشیم، درحقیقت تغذیه­ی حیات ابدی را ازدست داده­ایم که در همین سوره­ی واقعه، آیه­ی: 52 فرموده است:

﴿لَأٓکِلُونَ مِن شَجَرٖ مِّن زَقُّومٖ٥٢ [الواقعة: 52].

«بی­گمان از درخت زقوم خواهید خورد».

پس ای خردمندان بکوشید از رزق و روزی قرآن کریم بهره گیرید که در حقیقت این قرآن رزق و روزی معنوی و روحی انسان است. البته اگر به یقین به کلمات آن ایمان بیاورید و به آن عمل نمایید. انسان در این دنیا زمانی به کلمات قرآن یقین پیدا می­کند که سخنان آن را بر تمام سخنان بشری دیگر ترجیح دهد وگفتار مخالف آن را هرگز قبول نکند، اگرچه آن گفته‌ها را تمام مردم عالم بگویند؛ زیرا شخصی که کلمات قرآن را قبول کرد، در ذهن خود مبنای اصلی را بر این پایه استوار می­کند که چون کلمات قرآن سخن خدای تعالی است و او هم به همه امور عالم دانا و بینا است؛ بنابراین این سخنان صد درصد درست است و کوچک­ترین شکی هم در گفتار آن نیست؛ زیرا خدای تعالی هرگز اشتباه نمی‌کند که قرآن کریم می‌فرماید:

﴿أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ١٧ [هود: 17] «بیشتر مردم جهان به این قرآن ایمان نمی‌آورند». یا ﴿بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ٦٣ [العنکبوت: 63] «بلکه بیشتر ایشان تعقل نمی­کنند».

یعنی: بیشتر مردم جهان عقل­شان را برای فهم مطالب دینی به کار نمی­گیرند.

پس با توجّه به این آیات و محتوای مطالب کتاب حاضر، نتیجه می­گیریم که دین اسلام یک دیانت جهانی است؛ زیرا از درون با فطرت انسان سازگار است و از بیرون با قوانین طبیعت منطبق.

﴿وَٱلسَّلَٰمُ عَلَىٰ مَنِ ٱتَّبَعَ ٱلۡهُدَىٰٓ

سال 83 ( ع- سعادتمندی)

معیار دوّم شناخت یک دین جهانی، طبیعت بود

معیار دوّم شناخت یک دین جهانی، طبیعت بود

به این صورت که قوانین دینی باید با خود طبیعت زندگی بشر هماهنگ باشد و هیچ­گونه تناقصی در آن مشاهده نگردد. یعنی دستورات آن، مخالف طبیعت نباشد؛ مثلاً قمر زمین ماه است. این قمر در مدت 29 یا30 روز یک مرتبه به دور زمین می­گردد، که در هر سال دوازده مرتبه خود را به صورت هلال اوّل ماه و بعد نیم رخ و بعد به شکل قرص کامل (= بدر) به ساکنین زمین نشان می­دهد؛ یعنی ماه یا قمر زمین در طبیعت، سالی دوازده مرتبه به دور زمین می‌گردد و خدای تعالی هم از روی حرکت همین قمر اوقات عبادات و مراسم حج و معاملات مردم را برای بندگان خود در سراسر عالم تعیین کرده است و به همین مناسبت مسلمانان هم تقویم خود را از روی همین قمر محاسبه کردند که مبدأ تاریخ آن را از آغاز هجرت پیامبر اکرم ج ازشهر مکه به شهر مدینه پایه گذاری نمودند؛ یعنی ماه­های هجری قمری، دوازده عدد است بدین عبارت :

1 ماه محرم 2 ماه صفر 3 ماه ربیع الاول 4 ماه ربیع الثانی 5 ماه جمادی الاول 6 ماه جمادی الثانی 7 ماه رجب 8 ماه شعبان 9 ماه رمضان 10 ماه شوال 11 ماه ذیقعده 12 ماه ذیحجه، که مدّت روزهای این دوازده ماه در طول سال مجموعا 354 روز است و ماه­های شمسی یا خورشیدی را هم از روی خورشید محاسبه می­کنند که هر سال دوازده برج است که برج اوّل آن به نام فروردین و آخر آن اسفند است و مدّت روزهای این سال شمسی هم 365 روز می­باشد و سال میلادی را هم که دوازده ماه است، مسیحیان جهان، مبدأ آن را از تولّد عیسای مسیح علیه السلام محاسبه کردند که اوّلین ماه آن ژانویه وآخرین ماه آن دسامبر است و سال میلادی شش ماه آن 31 روز و پنج ماه آن 30 روز و یک ماه آن 29 روز است که مجموعاً مدّت روزهای آن در طول سال، 365 روز است، که تقریباً‌ این تقویم‌های سه‌گانه با طبیعت هماهنگ است و تناقصی در آن­ها دیده نمی‌شود.

حال تقویم و سال­نامه­ی بهایی را به معیار ومیزان ارائه شده­ی الهی عرضه کنید، می­بینیدکه با تقویم‌های جهان مطابقت ندارد و عقل و طبیعت و کتاب منیر هم آن را رد می­کند.

دین بهائیت، در قرن نوزدهم میلادی توسط «باب» طراحی شده و خواست خود را طرفدار مسیحیان معرفی کند؛ لذا برخی از احکام مذهبی خود را از آنان گرفته و با عدد نوزده آن را مطابقت داده و برخی دیگر را از یکی دیگر از فرقه‌های اسلامی به نام فرقه­ی «یزیدیان» که در قرن پنجم هجری می‌زیستند، گرفته است و سال­نامه­ی خود را که شهور نوزده­گانه است نه تنها از قرن نوزدهم گرفته، بلکه بر اساس یکی از کتاب­های مذهب‌شان، به نام «بیان» پایه­گذاری کرده­اند.

کتاب بیان، نوزده فصل دارد و تمام کلمات و جملات آن بر عدد نوزده دور می­زند. و این تقویم نوزده­گانه هم یکی دیگر از اختراعات باب است؛ چون­که تمام مسائل مذهبی خود را با عدد نوزده می‌سنجند؛ مثلاً مهریه­ی زنان بهایی را که در شهرها زندگی می­کنند نوزده مثقال طلا تعیین کرده و مهریه­ی زنانی را که در دهات زندگی می­کنند، نوزده مثقال نقره تعیین کرده و تجاوز آن را بیش از پنج مرتبه جایز نمی­داند؛ یعنی اگر مهریه­ی زنان از 95 مثقال طلا یا نقره بیشتر باشد، قبول ندارد و همچنین ماه­های سال­نامه­ی خود را به نوزده ماه و هر ماه را به نوزده روز تقسیم کرده و بدین ترتیب برای هر ماه نامی انتخاب نموده است:

1 شهر البهاء 2 شهر الجمال 3 شهر الجلال 4 شهر العظمه 5 شهر النور 6 شهر الرحمه 7 شهر الکلمات 8 شهر الکمال 9 شهر السماء 10 شهر العزه 11 شهر المشیه 12 شهر القدره 13 شهر العلم 14 شهر القول 15 شهر المسائل 16 شهر الشرف 17 شهر السلطان 18 شهر الملک 19 شهر العلاء.

«باب»، تقریباً‌ صد جلد کتاب دارد که مهمترین آن­ها کتاب «اقدس»، «ایقان»، «بیان»، «الواح»، «اشراقات»، «هفت وادی» و غیره است که بهائیان می­گویند: موکب وحی با بهاء­الله به دو زبان تکلم می‌کرد. حال شما این ماه­ها و روزهای تقویم و سال­نامه­ی بهایی را با ارقام ریاضی محاسبه کنید و ببینید که به هیچ وجه با طبیعت و تقویم‌های دیگر جهان مطابقت ندارد؛ مثلاً‌ سال شمسی 12 ماه دارد که مجموعاً‌365 روز می‌باشد و سال میلادی هم 12 ماه دارد که مجموعاً‌ 365 روز می‌باشد.

و سال هجری قمری هم 12 ماه دارد که مجموعاً‌ 354 روز می‌باشد.

سال بهایی 19 ماه دارد که مجموعاً 361 روز و هر ماه آن هم نوزده روز است. در این صورت، اگر 19 روز هر ماه را که 19 ماه است در هم ضرب کنیم حاصل ضرب آن می‌شود 361 روز که با این حساب پنج روز از سال بهایی اضافه می‌آید و آن پنج روز همیشه زاید می­ماند و چنانچه آن 19 را بر چهار فصل سال تقسیم کنیم، دو فصل آن 9 ماه و 9 روز و نیم می‌شود و چهار ماه آن سه ربع ماه می‌شود؛ یعنی با محاسبات ریاضی و همچنین با طبیعت مطابقت ندارد. یا چند روز کم می‌آورد یا چند روز زیاد؛ بدین عبارت که روزهای سال شمسی منهای روزهای سال بهایی ، چهار روز کم می‌آید:

 روز 4 = 361 – 365.

روزهای سال میلادی منهای روزهای سال بهایی، که چهار روز از سال میلادی کم می‌آورد: 4 = 361 – 365

روزهای سال بهایی من‌های روزهای سال قمری، هفت روز اضافه می­آید. سال بهایی هفت روز اضافه می­آورد:

 7 = 354 361.

بهائیت که ماه­های خود را در سال، نوزده ماه و هر ماه آن را نوزده روز برای سال­نامه و عبادات دینی خود معین کرده، در قرآن کریم فقط یک مرتبه نام عدد نوزده استعمال شده است آن هم برای فرشتگانی که مأمورکیفر و عذاب کردن مردمان بد کاره و فاسد در دوزخ هستند؛ در سوره­ی مدثر، آیه‌ی 30 فرموده است: ﴿عَلَیۡهَا تِسۡعَةَ عَشَرَ٣٠ [المدثر: 30].

«برای آن دوزخ نوزده نگهبان تعیین کردیم».

عدد نوزده در کتاب منیر، ارتباطی با زندگی دنیای بشر ندارد، بلکه خبری است ازعذاب اهل ظلم در دوزخ، آن هم برای یقین کردن اهل کتاب همچون یهود و نصارا؛ زیرا درکتاب­های آسمانی آن­ها هم مأموران دوزخ را نوزده نفر ذکر کرده است و «باب»، عدد نوزده را که برای ماه­های سال بهائیت آورده، با طبیعت سازگاری و مطابقت ندارد. بنابراین دین بهایی مانند دیگر مذاهب در جهان، ساخته و پرداخته­ی دست بشر است نه دین آسمانی.

معیار اوّل: شناخت دین جهانی، عقل بود

معیار اوّل: شناخت دین جهانی، عقل بود

بشر، عقلش را برای زندگی مادی خوب بکار می­اندازد و منافع خود را نیکو تشخیص می­دهد، امّا همین عقل را برای معنویت و جهان آخرت بکار نمی­گیرد و همواره جهان آخرت و مزایای ابدی آن را نسیه تصوّر کرده و بالاخره آن را به دست فراموشی می‌سپارد، در این مرحله چون عقل و درک آدمی برای مادیات به کار افتاده، چشم باطن او کور شده و گرفتار خرافات و شرک می­گردد؛ به طوری که میان خدا و مخلوقات او فرقی نمی‌گذارد و گاهی مخلوق از خالق بهتر و مقدس­تر جلوه می­کند!

مثلاً در تصوّر بیشتر مسیحیان، خدا و عیسی یکی است! یا عیسی خداست یا بر عکس خدا به صورت عیسی آمده است و صفات الوهیت و ربوبیت را به او داده­اند، پدر در پسر یا پسر در پدر! و این در ادیان بودایی و برهمایی و هندویی و شینتویی و کنفوسیوسی بسیار دیده می­شود که خدا را داخل مخلوقات تصوّر می­کنند[1] و بین خالق و مخلوق فرقی نمی­گذارند. متأسفانه این نوع افکار در میان برخی از مسلمانان هم ظاهر شده که به تصوّرشان شخصیت­های مذهبی می­توانند صفات الوهیت و ربوبیت داشته باشند و مانند خدا در همه جای عالم حاضر و ناظر باشند، در مقابل خدا سجده کنند، یا در برابر قبور آن شخصیت­های مذهبی سجده کنند در مقابل خدا زانو بزنند و التماس و زاری کنند برای حاجات خود و یا در مقابل شخصیت­های مذهبی‌شان. برای ایشان فرقی نمی­کند. چنانچه در دعاهای خود مقابل قبور آنان می­گویند:

«لا فرق بینک وبینها» «خدایا هیچ فرقی میان تو و آن بندگانت نیست»[2].

با وجود این­که قرآن کریم این خورشید فروزان در دست آنان است و در سوره­ی شوری، آیه­ی 11 می­خوانند:

﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞ [الشورى: 11]. «هیچ چیز همانند خدا نیست».

یا در زیارت جامعه کبیره همین کتاب «مفاتیح الجنان» صفحه: 1023 صفات الوهیت و ربوبیت را به بندگان خدا داده و می­گویند: شما در روز قیامت هم همه­کاره هستید؛ یعنی بازگشت خلایق به سوی شماست و حساب­شان به عهده­ی شماست و حتی اراده و تصمیمات خدا نزد شماست. بدین عبارت:

«ایاب الخلق الیکم وحسابهم علیکم وفصل الخطاب عندکم وایات الله لدیکم وعزائمه فیکم»: «بازگشت خلق خدا به سوی شماست و حساب اعمال آنان بر عهده­ی شماست و قضاوت و داوری آنان با شماست و آیات خدا نزد شماست و تصمیمات قطعی خدا در وجود شماست».

در صورتی که این صفات تماماً مخصوص خدای تعالی است که مالک روز جزا است و هرگز نمی‌شود این صفات را به غیر خدا نسبت داد؛ زیرا ده‌ها آیه­ی قرآن مخالف این جملات است. از جمله در سوره­ی غاشیه، آیه­ی 25 و 26 که فرموده است:

﴿إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم٢٦ [الغاشیة: 25-26].

«به یقین بازگشت آنان به سوی ماست و آن­گاه حساب­شان بر عهده­ی ماست».

و در سوره­ی رعد، آیه­ی 40 فرموده است:

﴿فَإِنَّمَا عَلَیۡکَ ٱلۡبَلَٰغُ وَعَلَیۡنَا ٱلۡحِسَابُ٤٠ [الرعد: 40].

«(ای پیامبر) ابلاغ رسالت به عهده توست و حساب آنان بر عهده ماست».

و در سوره­ی انعام، آیه­ی 52 فرموده است:

﴿مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ [الأنعام: 52].

«(ای پیغمبر) نه چیزی از حساب تو به عهده ایشان است و نه چیزی از حساب آنان به عهده توست».

در سوره­ی رعد، آیه­ی 41 فرموده است:

﴿وَٱللَّهُ یَحۡکُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُکۡمِهِۦۚ وَهُوَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٤١ [الرعد: 41].

«و خدا حکم می­کند و هیچ رد کننده‌ای برای حکم و قضاوت او نیست و فقط اوست که زود حسابرسی می­کند».

و در سوره­ی انفطار، آیه­ی: 19 فرموده است:

﴿یَوۡمَ لَا تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ١٩ [الانفطار: 19].

«روزی که کسی مالک چیزی برای کسی دیگری نیست و فرمان همگی برای خداست».



[1]- چنین عقیده­ای در میان وحدت وجودی­ها که خود را مسلمان می­دانند نیز وجود دارد. (مصحح)

[2]- مفاتیح الجنان، صفحه: 270 دعای روزهای ماه رجب.

بررسی دوّم

بررسی دوّم

کتاب منیر در سوره­ی فاطر، آیه­ی 22 فرموده است:

﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَحۡیَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُسۡمِعُ مَن یَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِی ٱلۡقُبُورِ٢٢ [فاطر: 22].

«زندگان و مردگان با هم یکسان نیستند. محققاً‌ خدا به هرکس که بخواهد می­شنواند و تو (ای پیامبر) نمی­توانی به کسانی که در قبرها هستند بشنوانی».

می­گوید: مرده و زنده یکسان نیستند؛ زیرا زنده گوش و چشم دارد، می‌شنود و می‌بیند. مرده نه گوش دارد که بشنود و نه چشم که ببیند...

یعنی کتاب منیر خبر می­دهد: عقل همگان درک می­کند و تجربه کرده است که وقتی کسی فوت کرد، دیگر گوشش نمی­شنود و چشمش نمی­بیند. اگرمردم مذهبی به سراغ مرده­ی هزارسال پیش رفته و در گرفتاری­ها از او تقاضای یاری می­کنند، آیا این معیارخداوند است یا تمایل و ساخته­ی بشر؟

با مردگان قبور راز و نیازها دارند! طواف قبور می­کنند و از آنان حاجت می­طلبند و معتقدند که مردگان صدای ما را می‌شنوند و از احوال و نیات قلبی ما آگاهند و ...

این انسان جاهل و ناسپاس باید بداند که خداوند در سوره­ی احقاف، آیه‌ی 5 و 6 به او فرموده است:

﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥ وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ٦ [الأحقاف: 5-6].

«و کیست گمراه­تر از آن کسی که غیر از خدا را می­خواند. کسی که دعای او را تا روز قیامت اجابت نمی‌کند و آنان از دعا و خواندن ایشان غافل و بی خبرند و هنگامی­که مردم (در روز قیامت) محشور شوند (هم آنان) دشمنان ایشان گردند و به عبادت (و خواندن) ایشان کافر باشند».

کتاب منیر در آیه­ی اوّل فرموده است: مردگانی که در قبر هستند نمی‌شنوند و در آیه­ی دوّم فرموده: گمراه­ترین افراد بشر در جهان آن کسانی هستند که خدای خالق و مالک آسمان­ها و زمین را رها کرده­اند؛ خدایی که همه جا حاضر و ناظر و آگاه است و از رگ گردن به انسان نزدیک­تر است. آنان به سراغ غیر خدا که خودشان محتاج و فقیر هستند، رفته و تقاضای رفع مشکلات می­کنند.

عقل و طبیعت و کتاب منیر (قرآن کریم) تأیید می­کنند که مردگان تا روز قیامت صدای اهل دنیا را نمی­شوند و حاجت کسی را برآورده نمی­کنند.

و باز می­توان مسئله­ی شنیدن، دیدن و آگاهی مردگان را مطابق سه معیار: کتاب منیر، طبیعت و عقل سنجید، تا بدانیم که یک دیانت جهانی حتماً معیاری ثابت و معقول ارائه می­دهد. به عنوان آخرین نمونه به سوره­ی مریم آیه­ی 98 توجه فرمایید:

﴿وَکَمۡ أَهۡلَکۡنَا قَبۡلَهُم مِّن قَرۡنٍ هَلۡ تُحِسُّ مِنۡهُم مِّنۡ أَحَدٍ أَوۡ تَسۡمَعُ لَهُمۡ رِکۡزَۢا٩٨ [مریم: 98].

«و چه بسیار کسانی را که قبل از ایشان بودند و نابود کردیم. آیا وجود یکی از آنان را حس می­کنی و می‌بینی یا کوچک­ترین صدایی از آنان می­شنوی»؟

گروه­های خرافی خیال می­کنند، انسانی که فوت کرد روحش در همین دنیا به سر می­برد و از احوالات و حوادث این عالم کاملا با خبر است. دلیل و مدرکی هم بر ادعای خود ندارند؛ زیرا اولاً درباره­ی چیزی صحبت می­کنند که از کمیت و کیفیت آن کوچک­ترین اطلاعی ندارند و در باره­ی آن فقط حدس می­زنند و از حقیقت آن بی­خبرند و تحت تأثیر حرف­های کسانی قرار می­گیرند که آنان هم مثل خودشان از کمیت و کیفیت روح بی­خبرند و اگر از آنان سؤال کنیم که حقیقت روح چیست و ماهیت آن چگونه است، نمی‌توانند به این مسئله پاسخ صحیح بدهند، به دلیل این­که وقتی به چیزی دسترسی ندارند، چگونه می­خواهند درباره­ی آن اظهار نظر کنند؛ انسان زمانی می­تواند درباره­ی چیزی سخن گوید که آن را ببیند یا با دست آن را لمس کند که این هم مقدور نیست.

خداوند متعال خبر می­دهد که مسئله­ی رویت روح، برای انسان هنگامی که روح از جسد او بیرون آمد و مجرد شد، میسّر خواهد بود؛ یعنی وقتی که فرشتگان مرگ او را قبض می­کنند، می­تواند آن را ببیند.

اکنون فقط خداوند که خالق روح است می­تواند درباره­ی آن سخن بگوید که در قرآن کریم (23) مرتبه اسم روح را بیان کرده که هجده مرتبه­ی آن راجع به وحی و آورنده­ی آن؛ یعنی روح الامین (جبرئیل است)‌ که در آیه­ی 85 سوره­ی اسراء بدین عبارت آمده است:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّی وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85].

«درباره­ی روح از تو می­پرسند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و به شما (‌درباره آن) ‌از دانش جز اندکی داده نشده است».

چون روح در دنیا با جسم قرین است. لذا هرکاری که انجام دهد،خوب یا بد، عکس­العمل آن در روح نفوذ کرده و در اعماق آن نقش می‌بندد. طبق آیه­ی:

﴿قُلۡ کُلّٞ یَعۡمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِۦ فَرَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَنۡ هُوَ أَهۡدَىٰ سَبِیلٗا٨٤ [الإسراء: 84].

«بگو هرکس برحسب ساختار (روحی و روانی) خود عمل می­کند پس پروردگار شما به هرکس که راه یافته­تر باشد، داناتر است».

در حقیقت هرکس در این دنیا هرکاری چه بد و چه نیک انجام دهد، آن فعل و انفعالات در اعماق روح او نفوذ کرده و روح انسان همان­گونه شکل می­گیرد و در روز قیامت با همان شکل، آشکار خواهد شد. امّا تا زمانی که در این دنیا زندگی می­کند و روح او با جسم او همراه است، این روح قابل رؤیت نیست.

ولی وقتی فوت کرد و روح از کالبدش خارج شد، جسمش درخاک می‌پوسد و روح را فرشتگان قبض کرده و به عالم دیگری به نام برزخ می‌برند (برزخ عالمی است بین دنیا و قیامت که روح انسان در آن­جا باقی می­ماند).

در این مرحله روح انسان چون مجرد شده با احکام و بینش دیگری کار می­کند و استقلال کامل پیدا می­نماید، این روح مجرد مثل جسم قابل تقسیم و تجزیه نیست که درخاک بپوسد و از بین برود؛ زیرا در عالم دیگری است و از این عالم به طورکلی قطع رابطه کرده است.

امروزه برخی ازمردمان خرافی هم خیال می­کنند بعد از مرگ، میت آنان در همین دنیا زنده می­شود و احاطه به سراسر جهان پیدا کرده و صدای آنان را مثل خدای تعالی می­شنود و همه­جا حاضر و ناظر است و هر وقت آنان را به مددخواهی بطلبند، به یاری آنان خواهد آمد و گرفتاری­شان را برطرف می­کند.

درحالی که خداوند متعال در مورد مردگان فرموده است:اگرآنان از انبیا و اولیا باشند در (دارالسلام) و (عندربهم) از روزی معنوی خدا برخوردار می­شوند، نه آن­که در قبرشان در این دنیای پر از غم و غصه باشند! این مردم خرافی ازروی نادانی به ارواح مردگان­شان، صفات الوهیت و ربوبیت خداوند سبحان را داده و به شرک مبتلا گشته­اند و آن ارواح را برای کمک خواهی می­خوانند و آنان را می‌پرستند و آن­گاه خیال می­کنندکه واقعاً خداپرستند.

چنان­که خداوند متعال در کتاب منیر خود؛ یعنی در قرآن کریم، آیه­ی 27 تا 29 سوره­ی ص فرموده است:

﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِکَ ظَنُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ٢٧ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ کَٱلۡمُفۡسِدِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِینَ کَٱلۡفُجَّارِ٢٨ کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٩ [ص: 27-29].

«آسمان و زمین و آنچه در میان آن­هاست را به باطل نیافریدیم. این گمان کسانی است که کافر شدند. پس وای بر آن کسانی که کافر شدند از آتش (دوزخ) آیا آن­هایی که ایمان آورده و کارهای شایسته دادند، مانند تبه­کاران در زمین قرار می­دهیم یا پاک­شدگان را با ناپاکان یکسان قرار می­دهیم. کتابی که به سوی تو نازل کردیم با برکت است تا (مردم سراسرجهان) در آیات آن تدبّرکنند و تا صاحبان خرد (در عالم از آن) پندگیرند».

معیار سوّم (کتاب منیر= معیار روشن آسمانی)

معیار سوّم (کتاب منیر= معیار روشن آسمانی)

 کتاب منیر؛ یعنی کتاب روشن گواهی می­دهد که خدایی که خالق موجودات عالم است، باید ذاتی مستقل داشته باشدکه نمی­تواند با هیچ یک از مخلوقات خود سنخیت و شباهتی داشته باشد.

اگر خالق با مخلوق خود شباهتی داشته باشد، باید آغاز و پایانی هم داشته باشد و مثل آن­ها نوسان ذاتی پیدا کند، حال آن­که او قائم به ذات است نه آغازی دارد و نه پایانی و نه تغییر حالتی پیدا می­کند. به دلیل اینکه او همواره زنده و پاینده­ی ابدی است و هرگز فنایی در ذات مقدس او راه ندارد؛ زیرا همانند اشیا و مخلوقات نیست؛ چنانچه در کتاب منیر و آسمانی خود فرموده است:

﴿کُلُّ شَیۡءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ [القصص: 88].

«هر چیزی جز ذات او نابود است».

﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞ [الشورى: 11]. «چیزی همانند او نیست».

﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١ ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ٢ لَمۡ یَلِدۡ وَلَمۡ یُولَدۡ٣ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ٤ [الإخلاص: 1-4].

«(ای پیامبر به مردم سراسر جهان اعلام کن و) بگو او خدای یگانه است خدایی که بی نیاز ذاتی است ، هرگز نه زاییده و نه زاده شده و کسی هم همتا و مثل او نیست».

این قول خداست مطابق با معیار که می­گوید: من نه فرزند دارم و نه مثل و مانند. اما مسیحیان در نیایش­های خود می­گویند: عیسای مسیح، پسر خداست!

حال ما سخن مسیحیان را قبول کنیم یا سخن خدای سبحان را؟