اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

8- در نظر داشتن عوارض جهل و اکراه و تأویل

8- در نظر داشتن عوارض جهل و اکراه و تأویل

زیر این موارد هنگام صدور حکم، در نزد شرع دارای اعتبار می‌باشند. خداوند می‌فرماید:

﴿وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا [الإسراء: 15].

«و ما هرگز عذاب نخواهیم کرد؛ مگر آنکه پیامبری بفرستیم».

پس به خاطر جهل و نا آگاهی امت‌ها، و نرسیدن پیام الهی به آنان، و عدم اقامۀ حجّت برایشان، خداوند آنان را از عذابش مصون می‌دارد، تا زمانی که پیام به آنان رسیده در نتیجه آنکه هلاک می‌شود بر اساس دلیل و بینه هلاک شده و آنکه حیاتی دوباره می‌یابد بر اساس دلیل و بینه، زندگی دوباره یابد. به خاطر نبود آگاهی، اهل فتره حکم خاص خود را دارند، همچنین اقوامی که در آخر زمان زندگی می‌کنند، در حالی که دین محو و نابود گردیده، و جهل و نا آگاهی شیوع یافته، و علم از میان رفته، حکم خاص خود را دارند، به گونه‌ای که عده‌ای جز لا إله إلا الله، چیزی از دین بر ایشان باقی نمانده، با این وصف خداوند به واسطۀ آن، ایشان را نجات می‌دهد، همچنانکه این مطلب در احادیث بیان گردیده است.[1]

همچنین مسلمانان قبل از مبارزه و جهاد با هر ملتی آنان را به گرویدن به اسلام دعوت می‌کردند، و آنچه را برای دانستن نیاز داشتند برایشان توضیح می‌دادند، و به آنچه میان مردم شایع گشته، اکتفا نمی‌کردند (بلکه خود آن را به طور کامل تبیین می‌نمودند) اگر می‌پذیرفتند کار تمام شده بود، وگرنه می‌جنگیدند.

چه بسا دست تقدیر، شخص معروفی را بر ریاست قومی می‌گمارد، در حالی که آن شخص غیرت و تعصب دینی داشته و نسبت به خداوند اخلاص دارد، اما نسبت به بسیاری از احکام شرعی نا آگاه است، در نتیجه بسیاری از دستورات مخالف شرع از او صادر می‌شود، نه به خاطر نیت بد، یا اصرار بر مخالفت با شرع، بلکه به خاطر نا آگاهیش نسبت به این امور، در نتیجه باید با ملاطفت با او بر خورد نموده و نا آگاهیش را عذری برای او قرار داده، در راه رفع این نا آگاهی کوشید و به بهترین شیوه او را به حق فرا خواند؛ به ویژه آنگاه که رئیس و پیشوا شده و عده‌ای آن را پذیرفته باشند.

از آنجایی که پدیدۀ جهل در مورد پیروان، امر ثابتی است، نمی‌توان این امر را در مورد رهبرانی هم که مورد تبعیت قرار می‌گیرند امری قطعی و لازم دانست، به خصوص آنگاه که می‌خواهیم حکمی علیه همگی آنان صادر کنیم؟

اما در خصوص اکراه و اجبار، خداوند به کسی که درچنگال کفر گیر افتاده اجازه داده تا کلمه کفر را بر زبان آورد، به همین خاطر است که علما آن را در ضمن پدیده‌ها و عوارضی به حساب آورده‌اند که به اهلیت و اعتبار اشخاص بر می‌گردد، یعنی آنچه گاه در حق کسی اکراه و اجبار تلقی می‌گردد، در حق دیگری اکراه و اجبار نیست.

چه بسا سخنان و موضع گیری‌هایی به بعضی از علما و دعوتگران نسبت داده شده و از آنان صادر گردیده، در شرایط و موقعیتی غیر طبیعی از آنان صادر شده باشد؛ یعنی در جوی از ترس و اضطراب و تهدید و رعب قرار گرفته باشند، سپس بعد از آنان برادرنشان بدون در نظر گرفتن شرایط و موقعیتی که در آن می‌زیسته‌اند، آنان را مورد محاسبه و مؤاخذه قرار داده‌اند.

چه بسا اگر همین منتقدان در آن ظروف و موقعیت می‌زیستند، سخنان و رفتار‌هایی زشت‌تر از آنان صادر می‌شد، کاش اندکی عذر برادرانشان را می‌پذیرفتند و برایشان از خداوند عفو و مغفرت می‌طلبیدند. چه بسا همین اشخاص برای دشمنان دین از قبیل: سکولارها، کمونیست‌ها، طاغوت‌ها وغیره عذر تراشیده و کارهایشان را تا حدودی روا و جائز بشمارند و حتی برای هر عملی که از آنان صادر می‌شود در پی بهانه تراشی باشند تا هرگونه که شده عذرشان مقبول افتد، در حالی که در اصل عذرشان مقبول نبوده و تأویل بردار هم نیست؛ ای کاش او با برادرانش نیز این چنین رفتار می‌نمود.

شیخ الاسلام ابن تیمیه در فتاوایش در خصوص اینکه تأویل در بسیاری از اوقات یک عذر محسوب می‌شود می‌فرماید: «همه کسانی که دچار تجاوزی یا ظلمی یا تعدی یا هر گناهی شده‌اند، به دو دسته تقسیم می‌شوند: کسی که آن را تأویل می‌کند و کسی که برای آن تأویلی ندارد. تأویل کننده همان مجتهد اهل علم و دینی است که اجتهاد کرده است و گروهی از آنان معتقد به حلالیت بعضی امور، و دسته‌ای دیگر معتقد به حرمت همان‌ها هستند، همچنانکه گروهی معتقد به حلال دانستن بعضی از نوشیدنی‌ها، و دسته‌ای اعتقاد به جایز بودن بعضی از معاملات ربوی داشته، و دسته‌ای دیگر معتقد به عقد تحلیل و متعه و غیره هستند».

این‌ها و امثال آن‌ها از گذشتگان نیکوکار و بر گزیدۀ ما روی داده، ما آنان را مجتهدانی می‌دانیم که کارشان با تأویل همراه بوده، هر چند در نهایت دچار خطا شده باشند؛ اما موضع ما در برابر آنان دعای خیر است آن گونه که خداوند می‌فرماید:

﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَا [البقرة: 286].

«پروردگارا! اگر فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه نکن».

و در سنت صحیح نبوی آمده که خداوند این دعا را پذیرفته است. اما اگر فردِ متجاوز، مجتهد و تأویل کننده بود، و تجاوزش از حدود الهی برایش معلوم و آشکار نبود؛ بلکه می‌پنداشت که بر جادۀ حق و حقیقت است، نمی‌توان او را متجاوز و گناه پیشه دانست؛ زیرا در اعتقادش دچار خطا و اشتباه شده؛ قطع نظر از اینکه تجاوزش موجب فسقش می‌شود».[2]

به علت همین تأویل، فقها در صدور حکم میان متجاوز و محارب فرق قائل شده‌اند، متجاوز کسی است که به خاطر تأویلی (هر چند نادرست) دست به اسلحه برده است، در این صورت بر امام واجب است که پرده شبهه‌ی ایشان بردارد، و ظلم و ستمی را که بر آنان شده دفع نماید، و مجروحشان و اسیرشان را نکشته، و فراری‌هایشان را تحت تعقیب قرار ندهد، و اگر آنان را دستگیر نمود، مجازاتشان ننماید. اما محارب کسی است که هیچ تأویلی برای مبارزه‌اش ندارد، در این حال اگر بر آنان غلبه یابند، حد محارب که در قرآن بیان گردیده است، در مورد آنان به اجرا در می‌آید.

هرگاه که صاحب سخن از اهل علم و اجتهاد باشد و برای سخنش تأویلی داشته، و قصد و نیت بد و پلیدی نداشته باشد، واجب است که این امر هم در مورد او در نظر گرفته شود، اما باطلی که از او سرزده پذیرفته نمی‌شود. اما فرق است میان موضع گیری در برابر سخن و صاحب سخن، و این مطلبی است که بسیاری از مردم در فهم آن دچار خطا و اشکال شده‌اند و به همین علت اختلاف و تفرقه و کینه و غرض ورزی به وجود آمده و روابط آدمیان دستخوش فساد و تباهی گشته است.

ولا حول ولا قوة إلا بالله

و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین، وصلى الله على نبینا محمد وعلى آله وصحبه وسلم تسلیما کثیرا.

چهارشنبه 11/5/85

سنندج



[1]- سنن ابن ماجه (2/1344)، هیثمی در زوائد گوید: اسناد آن صحیح است و حاکم آن را در المستدرک (4/73) روایت نموده و می‌گوید: حدیث مطابق شرط مسلم صحیح می‌باشد اما مسلم آن را روایت را نکرده است. و ذهبی با حاکم موافقت نموده است. (4/545).

[2]- الفتاوی، ابن تیمیه (35/75).

7- احتیاط و دور اندیشی و توجه به مقاصد

7- احتیاط و دور اندیشی و توجه به مقاصد

کسی که در پی دست یابی به حق است و دچار خطا می‌شود، با کسی که آگاهانه در پی باطل بوده و به آن دست می‌یابد یکسان نیست.

بدین خاطر خداوند به یک نفر قاضی که اهلیت و شایستگی صدور حکم را داشته و نهایت تلاش خود را برای دست یابی به حق به کار می‌گیرد، حتی اگر دچار خطا و اشتباه نیز شود، یک اجر و پاداش می‌دهد، و این فقط به خاطر تلاش و کوشش او و حسن نیتش می‌باشد؛ زیرا خداوند به اندازۀ توان آدمی او را مکلف می‌‌سازد.

به راستی پیامبر ص فرموده است: «ثواب هر کاری به قصد و نیت آن بستگی دارد».[1]

چه بسیار خداوند، آثاری را بر قصد و ارادۀ فرد مترتب ساخته است، آن هم بدین خاطر که کسی که قصد و نیتش نیک است همچون کسی نیست که نیتش بد و خبیث است.

شاید در داستان فردی که در گناهان زیاده روی و اسراف نمود در نتیجه وصیت نمود که چون مُرد جسدش را بسوزانند و پودرش را در دریا پراکنده و پخش نمایند، پند و عبرتی باشد، خداوند به خاطر قصد و نیت نیکش که همان ترس از خداوند سبحان بود، گناهانش را بخشید.[2]

بدین خاطر فقها بسیاری از احکام را بر مراد آن‌ها مترتب دانسته‌اند و این قاعده فقهی مشهور را گفته‌اند که: «الأمور بمقاصدها» یعنی کارها به میزان مراد و مقصودشان سنجیده می‌شوند.

با در نظر گرفتن این قاعده از لحاظ شرعی و عقلی روا نیست که در صدور حکم میان آنکه در نیتش خیر بوده و نهایت تلاشش را در راه یاری دین نموده و به خاطر آن به کار و کوشش پرداخته، و کسی که قصد و غرضش بد و پلید است، به طور یکسان قضاوت نمود. به راستی خداوند میان چیزهای گوناگون فرق نهاده، و حکم واحدی را دربارۀ مسائل همسان و متشابه صادر نموده و بسیارند احکامی فقهی که فقط به خاطر عدم نیت تغییر می‌کنند.

فرد عاقل و با انصاف این امر را هنگام بحث در مسائل علمی رعایت می‌کند، و می‌داند که اصل در مورد فرد مسلمان حسن ظن است و دوری از هرگونه ایراد اتهام به قصد و نیت، و یا انگیزه و هدف اوست، و نهایت سعی‌اش را برای رسیدن به حق، و نصیحت و دلسوزی برای همه مسلمین به کار می‌گیرد، خداوند این گونه از شعیب÷ نقل می‌کند:

﴿إِنۡ أُرِیدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِیقِیٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ [هود: 88].

«من جز اصلاح، تا آنجا که توانایی دارم، نمی‌خواهم، و توفیق من جز به (فضل) خدا نیست، بر او توکل کردم و به سوی او باز می‌گردم».

اگر یکی از پیامبران الهی نیت و مرادش را فقط اصلاح دانسته و آن را منوط بر میزان استطاعت و توانایی‌اش می‌داند، دیگران باید چگونه باشند؟

آری عواقب کارها این چنین در نزد شرع امری معتبر است، چه بسا اگر فقط به ذات کاری بنگری آن را باطل و مردود ببینی، اما اگر در عواقب و سرانجام و نتایجی که بر آن مترتب می‌شود بنگری می‌بینی که به خاطر چیز دیگری مشروع و روا گشته، نه فقط به خاطر خود آن. همچنانکه همراه موسی کشتی را معیوب کرد، کاری را انجام داد که در ظاهر اجازه آن را نداشت و سبب شد که موسی بر او خرده بگیرد، اما آن بندۀ صالح آن کار ممنوع را از آن جهت انجام داد که موجب امر مشروع و ممدوح دیگری که همان حفظ کشتی بود، می‌شد.

بسیاری از امور که اصولا نباید انجام شوند این چنین است، ولی از آنجایی که انکارشان موجب عواقب و مفاسد بسیاری می‌شود، لذا باید شکیبائی به خرج داد و با آن‌ها برخورد نکرد، این مورد یکی از شرط صحت برخورد با منکرات است. این نکته از بسیاری از دعوتگران پنهان مانده است. آنان بدون اینکه عواقب و جوانب کار و آثار مترتب بر آن را در نظر بگیرند، فقط به خود مسأله می‌نگرند و این نشان از اندک بودن فقه و فهم درست دین در آنان دارد.  (ولا حول ولا قوة إلا بالله).

مثال دیگر در این زمینه: قیام نکردن علیه رهبران فاسق و گناهکار است تا زمانی که مرتکب کفر آشکاری نشده باشند. این به معنی اعتراف و پذیرفتن فسق ایشان نیست، لیکن کافی است کارشان مورد انکار قرار گیرد اما علیه آنان شورش نشود؛ زیرا این کار آثاری بدتر، از جمله کشتار و خونریزی به نا حق، اخلال در امنیت، از بین رفتن شکوه و هیبت (مسلمین)، و ایجاد اختلاف و تفرقه در پی خواهد داشت. بدین خاطر لازم است که این امر همواره مراعات گردد، یعنی عواقب کارها، و گفتارها، و مبتنی بودن صدور احکام بر آن‌ها در نظر گرفته شود.



[1]- اللؤلؤ والمرجان، ج1، ص22.

[2]- صحیح بخاری (فتح 6/494)، و صحیح مسلم (نووی 17/73).

6- تمایز قائل شدن میان موارد اجماع و موارد اختلاف و تفکیک نمودن اختلاف مشروع و نا مشروع از هم

6- تمایز قائل شدن میان موارد اجماع و موارد اختلاف و تفکیک نمودن اختلاف مشروع و نا مشروع از هم

هر مطلبی که به حد اجماع رسیده باشد از مرز قیل و قال، و بحث و پرسش گذشته است و التزام به آن ضرورتاً مانند کتاب و سنت، امری معلوم و بدیهی است.

شیخ الاسلام ابن تیمیه/ می‌گوید: «آری، هر کس که با مطالب مشخص و آشکار قرآن، یا سنت صحیح فراگیر و جامع، یا آنچه را که گذشتگان امّت بر آن اجماع نموده‌اند، مخالفت نماید، نحوه برخوردمان با او همچون نحوه برخورد با فرد بدعت گذار است».[1]

اما مسائلی که از گذشته‌های دور در آن اختلاف شده، این اختلاف تا حدودی جائز و رواست، یا از مسائلی است که به نسبت آن‌ها جدیدند و از همان اوان ظهور در آن‌ها اختلاف شده، باید با وسعت نظر بیشتری به آن نگریست.

کسانی که در این مورد دچار اختلاف شده‌اند – به یاری خدا – جزو یکی از دو دسته خواهند بود: کسانی که یک پاداش دریافت خواهند کرد، یا آنان که دو پاداش دریافت می‌دارند. این گونه نیست که گروهی می‌پندارند که به محض اختلاف با دیگران بلا فاصله آنان را به مخالفت با سلف صالح و اهل سنت و گروه نجات یافته متهم می‌نمایند، و حتی چنین می‌پندارند که هر کس با آنان مخالف باشد بدعت گذار و گمراه است، گویی او حق مطلق و حق مطلق فقط اوست، و جز آن حقی وجود ندارد. گروهی از علمای مسلمان که در خصوص امر به معروف و نهی از منکر کتاب‌هایی نوشته‌اند، گفته‌اند: زمانی می‌توان امر به معروف و نهی از منکر نمود که آن مسأله از مسائل اختلافی نباشد، همچنین گفته‌اند: اجتهاد نمی‌تواند اجتهاد را نقض نموده، و قاضی با اجتهاد خود نمی‌تواند حکم قاضی دیگری را که با اجتهاد خود عمل کرده نقض نماید؛ مگر اینکه قاضی قبلی آشکارا بر خلاف نص شرعی یا اجماع حکم کرده باشد.

به این ترتیب شایسته است کسی که با دیگری اختلاف داشته و این اختلاف بر پایه اجتهادی صحیح باشد، در آنچه با او مخالفت کرده‌اند آنان را معذور دانسته و نکوهش و سرزنش ننماید. بلکه از ته دل برای آنان دعا و طلب خیر نماید، و آبرویشان را مورد تعرض قرار ندهد، و همۀ مخالفین را به یک چشم ننگرد؛ بلکه میان کسانی که در امری قطعی یا نکته‌ای مشخص و معلوم از دین، یا اجماعی به مخالفت بر می‌خیزند و کسانی که در مسائلی غیر از این موارد اختلاف پیدا می‌کنند، تفاوت قائل شود.

همچنین میان کسانی که با آنان در اصول و کلیات اختلاف دارد و کسانی که با آنان در فروع و جزئیات اختلاف دارد تفاوت قائل شود؛ با این کار حرمت دین و حقوق مردمان محفوظ می‌گردد.



[1]- الفتاوی (14/172).

5- دوری از وارد شدن در جزئیات به هنگام بررسی نصوص شرعی یا سخنان اهل علم و دعوت

5- دوری از وارد شدن در جزئیات به هنگام بررسی نصوص شرعی یا سخنان اهل علم و دعوت

برای استخراج صحیح یک حکم در هر قضیه‌ای باید تمامی نصوص شرعی وارد شده در آن مسأله را جمع و بررسی نموده، سپس عام را بر خاص، مطلق را بر مقید، مجمل را بر مبین، و کنایه را بر تصریح، و منسوخ را بر ناسخ حمل نمود.

آدمی باید از قواعد استنباط، و نحوه‌ی تعامل با نصوص شرعی در این کیفیت‌های مختلف آگاهی داشته باشد، اما اینکه فرد یک نص را انتخاب کرده و فقط با آن به مساله بنگرد، این خلاف آن چیزی است که خدا و رسولش بدان دستور داده‌اند. همچنین باید نسبت به اسباب نزول آیات، و علل وارد شدن حدیث، و سخنان اهل علم در فلان مسأله اطلاع و آگاهی کافی داشته باشد وگرنه دچار لغزش و اشتباه می‌شود؛ در حالی که می‌پندارد کار نیکی انجام می‌دهد.

باید با سخنان عالمان و دعوتگران نیز با همین قواعد رفتار نمود، قبل از صدور حکم برای این عالم یا آن دعوتگر که او در فلان قضیه چنین و چنان گفته، باید همه سخنان و نوشته‌هایش در این مساله را گرد آوری کرد آنگاه سخنان عامش را بر خاص، مطلقش را بر مقید، و مجملش را بر مبین حمل نمود و سخنان متأخر و متقدم او را شناخت، و نباید سخن یا اندیشه‌ای را به او نسبت داد که از آن او نیست، تا آنجا که امکان دارد، باید به او حسن ظن داشت. گاه عالمی در موردی بیش از یک نظر دارد، این ظلم است که یک نظر را به او نسبت داده و دیگر نظرهایش را بیان نداریم، آن هم قبل از بررسی و مو شکافی و ریشه یابی و عدل و انصاف به خرج دادن.

نباید همانند کسانی عمل کرد که هرگاه خیر و نیکی می‌بینند به کتمان آن می‌پردازند. اینان درست مانند کسانی هستند که دوست دارند بدی‌ها و زشتی‌ها در میان مؤمنان شیوع یابد. به عنوان نمونه امام شافعی دو رای و نظر دارد: قدیم و جدید. در بعضی از مسائل شش روایت از امام احمد نقل گردیده، عاقلانه نیست که چنین بپنداریم که همه را در یک زمان بیان کرده باشد، و عاقلانه نیست که بر اساس خواست و آرزوی فردی یکی از سخنان را به او نسبت داد، بلکه باید ملاک، عدل و انصاف باشد.

همچنانکه این قواعد بر افراد انطباق دارد باید آن را بر فرقه‌ها و مذاهب و جماعت‌ها نیز تطبیق دهیم. از لحاظ شرع جایز نیست سخنی را که عالمی یا بزرگی از این مذهب یا آن طائفه گفته، به آن مذهب یا فرقه یا جماعت نسبت دهیم، چه فراوان روی می‌دهد که کاری به گروهی از مردم نسبت داده می‌شود فقط به این خاطر که شخصی که منتسب به آن گروه است، آن سخن را گفته است یا شایع است که او گفته، بدون اینکه ثابت شود که از اوست، به عنوان نمونه: سخنی به شافعیه، یا رایی به معتزله، یا کاری به جماعت تبلیغ نسبت داده می‌شود، آن هم به این خاطر که یک نفر از شافعی مذهب‌ها یا معتزله یا جماعت تبلیغ چنین گفته است. در حالی که عدل و انصاف، به این حکم می‌کند که ما مطمئن شویم همه‌ی منتسبین به آن مذهب یا طائفه چنین سخنی را گفته‌اند؛ به خصوص اگر عیب و نقصی باشد. وگرنه همچون شهادت دروغ علیه مردمی است که آن سخنان را نگفته‌اند و یا ظلمی است که هرگز آن را انجام نداده‌اند و در حقیقت چیزی جز کذب و افترا نیست. نمی‌دانم چگونه گروهی از دادن شهادت دروغ در مورد یک کار حقیر دنیوی درباره یک فرد دچار سختی و مشکل می‌شوند اما بی هیچ مشکلی در امور دینیف دروغی به دهان ده‌ها هزار نفر می‌بندند بدون اینکه چنین گفته باشند.

ولا حول ولا قوة إلا بالله.

بنابراین در برخورد با مسائل اختلافی ضروری است که شخص با دیدی کامل و شامل به نصوص وارده در آن موضوع نگریسته و سخنان اهل علم را نیز مورد توجه قرار دهد، همچنین همۀ سخنان عالم یا مذهب یا جماعتی را گرد آورد، تا به یاری خدا حکمی که صادر می‌شود درست و صحیح، یا قریب به آن باشد.

4- پای بندی به گفتگوی احسن، و دوری از نزاع و مشاجره و دشمنی

4- پای بندی به گفتگوی احسن، و دوری از نزاع و مشاجره و دشمنی

خداوند جهت انجام گفتگو و مناظره، آداب و ضوابطی قرار داده که واجب است فرد مسلمان بدان ملتزم باشد تا اینکه گفتگوها به بار نشیند.

تو هرگاه چگونگی گفتگوهای مسلمانان را با هم می‌بینی و می‌شنوی شگفت زده می‌شوی به خصوص هنگامی که این آیه را می‌خوانی:

﴿وَلَا تُجَٰدِلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [العنکبوت: 46].

«و با اهل کتاب جز به روشی که آن بهتر است مجادله نکنید».

همچنین می‌فرماید:

﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [النحل: 125].

«و با روشی که نیکو تر است ، با آنها (بحث و) مناظره کن».

و مات و مبهوت می‌شوی هنگامی که می‌بینی میان واقعیتی که ما در آن به سر می‌بریم و میان ادبیات قرآن، فاصله‌ای چشمگیر وجود دارد، قرآنی که وقتی نازل می‌شد، قدرت شنوایی دشمنی که با او به جدال برخاسته را به خود متوجه می‌ساخت، سپس با او به گفتگو می‌پرداخت و سخنانش را می‌شنید، به این آیات توجه کنید که چگونه آن گفتگو را به تصویر می‌کشد:

﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٤ قُل لَّا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّآ أَجۡرَمۡنَا وَلَا نُسۡ‍َٔلُ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٢٥ [سبأ: 24-25].

«و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم. بگو شما از گناهی که ما مرتکب شده ایم، باز خواست نمی‌شوید، و ما (نیز) از آنچه شما انجام می‌دهید، باز خواست نمی‌شویم».

شخص مؤمن از این آیه چنین می‌فهمد که باید به گونه‌ای با دیگران سخن گوید که محبتشان را جلب نماید تا آنان نیز حقی را که نزد اوست بشنوند و بپذیرند: ما یا شما یکی دچار خطا و اشتباه شده و دیگری حق می‌گوید، پس بیایید تا با هم بحث و گفتگو نماییم، و ببینیم که حق کجاست تا از آن پیروی کنیم.

این کار باید از تندی و خشونت و زخم زبان، و به کارگیری اسلوب‌ها و روش‌هایی که تنفر آور است، دور باشد.

و این پیامبر ص است که هنگام بازگشت از جنگ بدر هنگامی که می‌شنود یکی از صحابه‌های جوان[1] می‌گوید: ما در جنگ جز پیرمردانی سرطاس ندیدیم که همچون شتران عقال شده بودند، پس آن‌ها را سر بریدیم، پیامبر ص لبخندی زد و فرمود: «ای برادرزاده، آنان اشراف و بزرگانند».[2]

و این اوج انصاف و عدل و احترام نسبت به دشمن است هرچند که حتی از شمشیرهایمان خون آنان بچکد.

به ویژگی یکی از پیامبران بنگر که وقتی او را آنچنان زدند که صورتش زخمی شد و خونش را جاری ساختند و او در عین حال می‌گفت: «پروردگارا قوم من را ببخش؛ زیرا آنان نا آگاهند».[3]

به راستی علمای ما در خصوص آداب بحث و مناظره کتاب‌های بسیاری را نوشته، و برای آن ضوابط عقیدتی و اخلاقی و علمی بسیاری قرار داده‌اند که در را به روی هر تلاشی برای به بیراهه رفتن و دور شدن از حق، و بی حرمتی به برادران ایمانی، می‌بندد.

سخت‌گیری و خشونت با مخالفین از عادات گروه‌های مبتدع همچون خوارج و معتزله است، در عین حال اهل سنت حق را شناخته و به خلق خدا رحمت و شفقت می‌نمایند، همچنان که شیخ الاسلام/ می‌گوید:

دعوتگر راه حق کسی است که پیروزی و نصرت را برای دعوتش می‌خواهد، نه برای خودش؛ اگر دعوتگر خشن و سنگدل و تندخو باشد به یاری خود پرداخته، نه دعوتش. هیچ گاه دعوتگری حریصتر از موسی÷، و فراخوانده شده‌ای بدتر از فرعون وجود نداشته، در حالی که خداوند به موسی÷ دستور می‌دهد که با فرعون به نرمی سخن گوید تا شاید تذکر پذیرفته یا ترس همراه با تعظیم در او پدید آید. این ابن السماک یکی از علمای سلف است که با یکی از برادرانش در مسأله‌ای دچار اختلاف می‌شود، برادرش با او به تندی و خشونت برخورد می‌کند، آن فرد هنگام جدایی از ابن السماک می‌گوید: فردا همدیگر را مواخذه کرده و علت خشم خود را بیان خواهیم کرد، در جواب او، ابن السماک می‌گوید: فردا همدیگر را خواهیم بخشید.[4]

این گونه بیزاری و کینه از نفوس بیرون کشیده شده، و خودسری‌ها و سرکشی‌های آدمی رام گردیده‌، و هر ناسازگاری، سازگار می‌گردد؛ به گونه‌ای که حق را می‌پذیرد. چه بسا سخنی زشت و خشن که در حالت عصبانیت از زبان فردی احمق و بی دقت خارج شده، در نتیجه قلب‌ها را شکسته و صفوف را پاره کند، و آثار آن سال‌های سال، و نسل اندر نسل باقی بماند و گوینده جرم و گناهش را بچیند.



[1]- سلمه بن سلامه بن وقشس.

[2]- البدایة والنهایة، ابن کثیر (3/306).

[3]- از عبدالله بن مسعود نقل است که: شخصی از انصار در حق پیامبر ص سخنی را بر زبان راند که از آن اندوهگین شده و نتوانستم آن را به پیامبر ص نگویم در حالی که دوست داشتم تمام مال و منالم را فدیه بدهم و آن سخن را نشنوم. پیامبر ص فرمود: موسی÷ را بیشتر از این آزردند، اما ایشان صبر پیشه ساخت، سپس فرمود: یکی از انبیاء الهی در حالی که دستور خدا را برای قومش آورده بود، او را تکذیب کرده و زخمیش نمودند. آن نبی در حالی که خون را از چهره‌اش پاک می‌کرد فرمود: «پروردگارا قوم من را ببخش زیرا آنان نا آگاهند». مسند احمد (2/171) حدیث رقم (4331).

[4]- عند افتراقهما یقول له: غدا نتعاتب، فیقول ابن السماک: غدا نتغافر.