اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب‌نامه

کتاب‌نامه

1-   آربری، آرتورجان و دیگران، تاریخ اسلام؛ پژوهش دانشگاه کمبریج؛ زیر نظر پیتر مالکوم هولت و آن کاثریت سواین فرود لمبتون، ترجمۀ احمد آرام چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، 130.

2-   آرمسترانگ، کارن، زندگی‌نامه پیامبر اسلام، ترجمۀ کیانوش حشمتی، تهران: حکمت، 1383.

3-   ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام؛ ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، چاپ پنجم، تهران: جاویدان، 1362.

4-   ابن اثیر، عزالدین، تاریخ کامل، برگردان دکتر سید محمد حسین روحانی؛ جلد سوم، چاپ دوم، تهران: اساطیر، 1374.

5-   ابن حنبل، احمد، الموسوعة الحدیثیة مسند الإمام أحمد بن حنبل، حققها هیئة من العلماء، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1421ق-2001م.

6-   ابن منده، محمد بن اسحاق، کتاب الإیمان، حققه وخرج أحادیثه أ. د. علی ناصر الفقیهی، الطبعة الرابعة ریاض: دارالفضیلة للنشر والتوزیع، و بیروت: دار ابن حزم، 1421 هـ.ق 2001م.

7-   ابن هشام، ابومحمد عبد الملک، السیرة النبویة، حققها وضبطها وشرحها ووضع فهارسها مصطفی السقا، إبراهیم الأبیاری، وعبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، [بی‌تا].

8-   اسیری لاهیجی، شمس الدین محمد، أسرار الشهود، تصحیح م، مقدمه سیدعلی آل داود، تهران: مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، 1368.

9-   اشپولر، برتولد، جهان اسلام: دوران خلافت، ترجمۀ دکتر قمر آریان، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، 1384.

10- انصاری، عبدالرحمان؛ سیرت و شخصیت حضرت محمد، ترجمۀ محمود حکیمی، تهران: شرکت سهامی انتشار، 1361.

11- ایزوتسو، توشی هیکو، خدا و انسان در قرآن؛ ترجمۀ احمد آرام، چاپ دوم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368.

12- بایرناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی اصغر حکمت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، [بی‌تا].

13- بغوی، أبو محمد الحسین بن مسعود، شرح السنة، حققه وعلق علیه الشیخ علی محمد معوض، والشیخ عادل أحمد عبد الموجود، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1412ق.

14- بوازار، مارسل، اسلام و جهان امروز؛ ترجمۀ مسعود محمدی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1369.

15- بیهقی، ابوبکر احمد بن الحسین، السنن الکبری، بیروت: دارالمعرفة، 1413 هــ ق 1992م.

16- کتاب السنن الصغیر، به کوشش عبدالله عمرالحسین، بیروت: دارالفکر، 1421قـ 2001م.

17- پاک‌پور، ناصر (مهتمم) اسلام پیشتاز و پویا: گزارشی از هفته‌نامه تایم آمریکا، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1358.

18- پاینده، ابوالقاسم، ترجمۀ فارسی قرآن مجید، تهران: سازمان انتشارات جاویدان، 1336 (تاریخ تحریر مقدمه).

19- ثواقب، جهان‌بخش، نگرشی تاریخی بر رویارویی غرب با اسلام، قم: مرکز نشر دفتر تبلیغات اسلامی، 1379.

20- جامی، نورالدین عبدالرحمان، هفت اورنگ، تصحیح و مقدمه مرتضی مدرس گیلانی؛ چاپ دوم، تهران: سعدی، [بی‌تا].

21- حافظ شیرازی، شمس الدین محمد؛ دیوان مقدمه مهدی معینیان، چاپ سوم، تهران: باقرالعلوم، 1377.

22- حسنی ندوی، ابوالحسن علی، الإسلام وأثره فی الحضارة وفضله علی الإنسانیة، دمشق بیروت: دار ابن کثیر، 1420ق-1999م.

23- حمیدی، ابی‌بکر عبدالله بن الزبیر، المسند الحمیدی، حقق اصوله و علق علیه الشیخ حبیب الرحمان لاعظمی، دارالکتب العلمیه، 1409ق.

24- حنظلی مروزی، اسحاق بن ابراهیم، مسند إسحاق بن راهویه، تحقیق الدکتور عبدالغفور عبدالحق حسین‌بر البلوشی، المدینة المنورة: مکتبة الإیمان، 1410ق. 1990م.

25- خطیب تبریزی، ولی‌الدین ابوعبدالله محمد بن عبدالله، مشکاة المصابیح، تحقیق جمال عیتانی؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1424هـ 2003م.

26- خواجو کرمانی، ابوالعطا کمال الدین، دیوان اشعار خواجو کرمانی، به کوشش احمد سهیلی خوانساری؛ چاپ دوم؛ تهران: پاژنگ، 1369.

27- خوافی، مجد؛ روضه خلد، مقدمه و تحقیق: محمود فرخ؛ به کوشش: حسین خدیوجم، چاپ دوم، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1382.

28- دارمی سمرقندی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن الدارمی؛ حقق نصه و خرج احادیثه و فهرسه: فواز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت: دارالکتاب العربی، 1407ق.

29- دفتر یادداشت‌های شخصی مؤلف.

30- دیلمی همذانی، ابوشجاع شیرویه بن شهردار، الفردوس بمأثور الخطاب، تحقیق سعید بن بسیونی زغلول، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1406ق 1986م.

31- دیون پورت، جان؛ عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمۀ سید غلام رضا سعیدی؛ تهران: درالتبلیغ اسلامی، [بی‌تا].

32- رامپوری، غیاث الدین محمد بن جلال الدین، غیاث اللغات، به کوشش: دکتر منصور ثروت؛ چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، 1375.

33- زرکلی، خیرالدین؛ الأعلام، قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والمستعربین والمستشرقین، الطبعة العاشرة، بیروت: دارالعلم للملایین، 1992م.

34- زمانی، محمد حسن؛ پیامبر رحمت از نگاه مستشرقان؛ مجلۀ اندیشه تقریب: ویژه‌نامه پیامبر اعظم (1)، 1385، ص 35-64.

35- زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام؛ ترجمه‌ی علی جواهر کلام؛ چاپ نهم، تهران: امیرکبیر، 1379.

36- سایکس، سرپرسی؛ تاریخ ایران، ترجمه‌ی: سید محمد تقی فخر داعی گیلانی؛ چاپ ششم، تهران: دنیای کتاب، 1377.

37- سعدی شیرازی، مصلح الدین؛ کلیات، از روی نسخۀ تصحیح‌شده مرحوم محمد علی فروغی؛ تهران: ققنوس، 1374.

38- سعیدی، سید غلام رضا، داستان‌هایی از زندگی پیامبر ما؛ (ترجمه و اقتباس از کتاب آقای ممتاز احمد پاکستانی)، چاپ سوم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1373.

39- شیمل، آنه ماری؛ محمد، رسول خدا، ترجمه‌ی: حسن لاهوتی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.

40- شیبانی شافعی اثری، عبدالرحمان بن علی، تمییز الطیب من الخبیث فیما یدور علی ألسنة الناس من الحدیث، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1408هـ1988م.

41- طبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن احمد؛ المعجم الأوسط؛ تحقیق الدکتور محمود الطحان؛ الریاض: مکتبة المعارف، 1415هـ.

42- ـــ، المعجم الکبیر؛ حققه وخرج أحادیثه: حمدی عبدالمجید السلفی؛ الطبعة الثانیة، بیروت: دار احیاء التراث العربی، [بی‌تا].

43- طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ طبری (ترجمۀ کتاب: تاریخ العجم والملوک)؛ ترجمه‌ی: ابوالقاسم پاینده؛ جلد سوم، چاپ پنجم، تهران: اساطیر، 1375.

44- عسقلانی، احمد بن علی بن حجر؛ فتح الباری شرح صحیح البخاری؛ رَقَّمَ کُتبها وأبوابها وأحادیثها الأستاد محمد فؤاد عبدالباقی، الریاض: مکتبة دارالسلام، و دمشق: دارالفیحا، 1418هـ.

45- عطار نیشابوری، فریدالدین؛ اسرارنامه؛ با تصحیح دکتر سید صادق گوهرین؛ چاپ چهارم، تهران: زوار، 1382.

46- ـــ، دیوان؛ چاپ دوم، تهران: نخستین، 1376.

47- ـــــ، مختارنامه؛ مجموعۀ رباعیات؛ تصحیح، مقدمه و حواشی از: محمدرضا شفیعی کدکنی؛ تهران: توس، 1358.

48- عقاد، عباس محمود؛ اسلام در قرن بیستم؛ ترجمۀ حمیدرضا آژیر، مشهد: آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، 1369.

49- علوش، ابوعبدالله عبدالسلام بن محمد بن عمر؛ سنن الاصفهانی: السنن الواردة فی روایة الحافظ الإمام الجلیل أبی نعیم صاحب الحلیة؛ الریاض: مکتبة الرشد ناشرون، 1425هـ2004م.

50- فارسی، خطیب؛ قلندرنامه یا سیرت جمال الدین ساوجی، تصحیح و توضیح دکتر حمید زرین‌کوب؛ تهران: توس، 1362.

51- فارسی، علاءالدین علی بن بلبان؛ صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان؛ حققه وخرج أحادیثه وعلق علیه: شعیب الأرنؤوط؛ الطبعة الثانیة، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1414هـ 1993م.

52- فالح، ابوعبدالله عامر عبدالله؛ معجم ألفاظ العقیدة؛ تقدیم الشیخ عبدالله بن عبدالرحمن بن جبرین؛ الریاض: مکتبة العبیکان، 1417هـ 1997م.

53- قزوینی، محمد بن یزید؛ سنن ابن ماجه؛ بشرح الإمام أبی الحسن الحنفی المعروف بالسندی؛ حقق أصوله وخرج أحادیثه ورقّمه الشیخ خلیل مأمون شیحا، بیروت: دارالمعرفة، 1416ق.

54- قشیری نیشابوری، ابوالحسین مسلم بن حجاج، صحیح مسلم حققه وصححه ورقم کتبه وأبوابه وأحادیثه محمد فؤاد عبدالباقی؛ القاهره: دارالحدیث، 1412هـ.

55- کاویان‌پور، احمد، آیات ربانی؛ تهران: اقبال، 1370.

56- کوپل، ژیل؛ پیامبر و فرعون؛ ترجمه‌ی: حمید احمدی؛ تهران: کیهان، 1366.

57- کی اس. راما کریشنارائو: پیامبر اعظم در بیان غیر مسلمانان؛ ماه‌نامه اسوه، سال نهم، شمارۀ 10، پیاپی 109، دی ماه 1385، ص 3-9.

58- گیورگیو، کونستان ویرژیل؛ محمد پیغمبری که از نو باید شناخت؛ ترجمه‌ی: ذبیح الله منصوری، چاپ دوازدهم؛ تهران؟: مجلۀ خواندنی‌ها، [بی‌تا].

59- معین، محمد؛ فرهنگ فارسی (متوسط)؛ چاپ چهارم، تهران: امیرکبیر، 1360.

60- موراتا، ساچیکو، و ویلیام چیتیک؛ سیمای اسلام؛ ترجمۀ دکتر عبدالرحیم گواهی؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.

61- موصلی، ابویعلی احمد بن علی؛ مسند أبی یعلی الموصلی؛ دراسة و تحقیق: عبدالقادر عطا؛ بیروت: درارالکتب العلمیة، 1418هـ 1998م.

62- مولوی، جلال الدین محمد؛ مثنوی معنوی؛ براساس و نقد نسخۀ نیکلسون؛ نقد و تحقیق: عزیزالله کاسب؛ چاپ چهارم، تهران: گلی، 1378.

63- میرآخوری، قاسم و حیدر شجاعی؛ اشخاص در آثار دکتر شریعتی؛ تهران: فردوسی، 1375.

64- ندوی، سید سلیمان؛ در جستجوی الگو: مجموعه هشت سخنرانی پیرامون سیرت پیامبر اسلام؛ ترجمۀ: عبدالحکیم عثمانی؛ تهران: عبدالحکیم عثمانی، 1380.

65- نسایی، ابو عبدالرحمن احمد بن شعیب؛ کتاب السنن الکبری؛ تحقیق: الدکتور عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، 1411هـ 1991م.

66- نظامی، الیاس بن یوسف؛ کلیات خمسه؛ با مقدمه و بازنگری: د. م. ظهوریان؛ چاپ دوم، تهران: طلوع، 1383.

67- نهرو، جواهر لعل، کشف هند؛ ترجمۀ: محمود تفضلی، جلد اول، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر، 1361.

68- نیک‌بین، نصرالله، اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب، دایره انتشارات شرکت سهامی سیمان و فاریست دورود، [بی‌تا].

69- وجدانی، حسین، نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد، تهران: مؤسسه مطبوعاتی عطایی، 1362.

70- همیلتون، راسکین گیب، اسلام: بررسی تاریخی، ترجمۀ: منوچهر امیری؛ چاپ دوم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380.

71- هندی برهان فوری، علاءالدین علی، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال؛ بیروت: مؤسسة الرسالة، 1417 ق 1997م.

72- هیوم، رابرت، ادیان زنده جهان؛ ترجمۀ: دکتر عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1369.

73- یزدی، عضد، سندبادنامه منظوم، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمد جعفر محجوب؛ بازسرائی افتاده‌ها: محمد جلالی چیمه، تهران: توس، 1381.

74- یمانی، محمد عبده، علموا أولادکم محبة رسول الله، بیروت: مؤسسة الکتب الثقافیة، 1418ق. 1998م.

فرجام سخن

فرجام سخن

ای رحمت عالمین، رحمت از تست

عصیان از ما، چنان که عصمت از تست

لطفی بکن و روی مگردان از ما

چون پشتی عاصیان امت از تست([1])

اینک پس از سپری‌شدن سده‌ها، گوهر درج نبوت و اختر برج فتوت، حبیب خاص رب العالمین، حضرت محمد امین ج، دیگر در نظر غربیان، بتی که «ماهومت»([2]) می‌نامیدند؛ نیست. دیگر آن شخص نیست که بخاطر ضدیت و دشمنی با حضرت مسیح در جهنم زندانی است. اکنون نمی‌گویند: که کاردینالی بود که چون به مقام پاپی نرسید، آموزه‌هایی بنیان نهاد تا به اهداف خود – که کشورگشایی و سلطنت بود- برسد.

آنان هم‌اکنون اعتراف می‌کنند که محمد ج مصلحی بزرگ، نابغه‌ی تاریخ، فرمانروای دادگستر، انسانی به تمام معنی و پیشوایی بزرگوار بود([3])، هرگز گامی به سوی باطل برنداشت، شور آفرید و طرحی نو در عالم انداخت، از انسان‌هایی راهزن، دزد، بدکار و... مردمانی تربیت کرد که امانتدار، پارسا و معتمد بودند و جانی تازه در کالبد مرده‌ی انسانیت دمید.

امروز دانشمندانی غربی از کارها و نوشته‌های مغرضانه‌ی نیاکان خود بر ضد اسلام، محمد ج و قرآن شرمگین‌اند که روح آزادگی خود را به بهای ناچیز فروخته و موجبات سرافکندگی آیندگان خود را فراهم ساخته‌اند.

محمد ج کشتی نجات انسانیت از گرداب‌های مرگبار فساد اخلاق و عقیده و چشمه‌سار زلالی بود که تشنگان وادی توحید و یکتاپرستی از آن نوشیدند و عطش خویش را فرو نشاندند.

در این عصر پرفتنه و آشوب که بنابه گفته‌ی برنارد شاو بیش از هر زمان دیگر به رهنمودهای پیامبر نیاز داریم، لازم است که تمامی نویسندگان، علما، اندیشمندان و مؤسسات اسلامی، چه در جهان اسلام و چه در فراسوی مرزهای آن، در معرفی هرچه بیشتر و بهتر پیامبر بکوشند، غبار از سیمای درخشانش بزدایند و عامه‌ی مسلمانان را با منطق و واقع‌گرایی قانع کنند که سیره و اخلاق آن حضرت بهترین سرمشق و الگوی ایده‌آل برای به سامان‌رساندن زندگی فردی، اجتماعی و... آنان است و خشنودی و رضایت پروردگار نیز در همین نفهته است.

صد هزاران آفرین ذوالجلال

 

بر روان پاک آن نیکو خصال([4])

«درودی بر او باد که سَفَره کرام از شرح آن قصور نماینده و برره‌ی ([5]) عظام از حمل آن فتور، گزیده‌ای را که ایجاد ممکنات به سبب محبت او بود و ابداع موجودات بوسیله‌ی مودت او.

ای مهر تو واسطه جهان را

 

عشق تو وسیله انس و جان را

نعمت تو چه گفت ایزد پاک

 

لولاک لما خلقت الافلاک([6])

بل تحیتی که نسیم سحری را به لطایف جان بخشد و گلبرگ طری([7]) را به نظافت روان، نثار روضه‌ی سیدی که گل سیراب، نشانه‌ی عرق رخسار او بود و سنبل پرتاب نمونه‌ای از گیسوی مشکبار او؛ غنچه‌ی جمال و گلغونه‌ی([8]) «انا خیرالبشر»([9]) دیده و نرگس نظر او سرمۀ «مازاغ البصر»([10]) کشیده، چنان که در وصف آن است:

ای رخ خوب تو از گل طبقی

 

گل ز شرم رخ خوبت عرقی

از سر زلف تو سنبل تاری

 

به ز سنبل سر زلف آری([11])

گشت، سراوان، 12/10/1385 خورشیدی

امیر عبدالستار حسین‌بُر




[1]- مختارنامه عطار، 20.

[2]- Mahomet ماهوم و ماهون نیز نوشته‌اند.

[3]- با الهام از سخنان نویسندۀ بزرگ روسی تولستوی.

[4]- اسرارالشهود، 7.

[5]- نیکوکاران.

[6]- اگر تو نمی‌بودی کاینات را نمی‌آفریدم.

[7]- تازه و نو.

[8]- گلغونه: گلگونه، رنگی است که زنان بر رو مالند و در یکی از کتب طبیه به نظر آمده که گلگونه دوای مرکب است، از سیند و رو سفیده و شحم حنظل و روغن یاسمین که برای جلا و صفای رنگ رو بر چهره مالند و بعد از نیم ساعتی به آب گرم بشویند. (غیاث اللغات، 741)

[9]- من بهترین مردمان هستم.

[10]- دیدۀ او خیره نشد.

[11]- روضه خلد، 3.

رد تهمت‌ها

رد تهمت‌ها

اتهاماتی که بر ضد محمد [ ج] اظهار شده، به شرح زیر به چهار قسمت تقسیم می‌شوند:

1.     منظور ارضای حس جاه‌طلبی، دینی ابداع کرد و جعل کرد، بدون اینکه از جانب خدا وحی‌ای به او [نازل] شده باشد.

2.     دینش را بوسیله‌ی شمشیر تبلیغ کرد و از این جهت موجب تضییع خون‌های بی‌شماری شد و بدبختی‌های زیادی برای بشریت ایجاد کرد.

3.     بهشت او، خاصیتی شهوانی دارد، چنان‌که در قرآن نیز ذکر شده است.

4.     با تجویز تعدد زوجات، شهوت‌پرستی را تجویز و تقویت کرد.

تهمت اول

مبرابودن محمد [ ج] از اتهام جاه‌طلبی روی هم رفته از تمام اوضاع و احوال زندگی‌اش ثابت است؛ به ویژه اینکه: تحکیم دین خود و دستیابی به قدرت نامحدود را در زندگی‌اش تجربه کرد، اما برای بزرگ‌نمایی خویش از آن‌ها بهره نگرفت و تا واپسین لحظه، بر همان سادگی اخلاقی و فروتنی‌اش پایبند ماند.

در خصوص گرایش به زنان نیز می‌توان گفت: با توجه به رواج نامحدود تعدد زوجات در عربستان هنگام بعثت، نامعقول و متناقض به نظر می‌رسد که با محدودکردن تعداد همسران یک مرد، در صدد ترویج شهوترانی و ارضای غرایز خویش برآمده باشد!

افزون بر این در دفاع از او باید گفت: همچون دیگر همنوعانش دارای امیالی بود که بشر را به جنس مخالف علاقه‌مند می‌کرد و او هیچگاه از یک بشر عادی، مستثنا نبود و همیشه تاکید می‌کرد: «بشری هستم همچون شما»([1]) و در مقایسه با داوود – مردی که با اراده‌ی خاص پروردگار همچون قطعه یخی در معبد دیان([2]) آویخته شده است – که هم پیامبر بود و هم پادشاه، بسیار پاک و منزه بود.

میشل([3]) دختر دوم شائل([4])، نخستین عیال داوود بود که در دورانی که داوود مغضوب واقع شد، از او گرفته شد. داوود از آن به بعد با چندین زن، یکی پس از دیگری ازدواج کرد([5]) و در عین حال، خواستار پس‌گرفتن زن اول بود. قبل از اینکه زن نزد داوود بازگردد، بایستی از شوهرش که او را به شدت دوست می‌داشت، به اجبار گرفته می‌شد و چون او را از شوهرش پس گرفتند، شوهر تا جایی که توانست پشت سر او دوید و همچون کودکی گریه می‌کرد! ([6])

داوود از وصلت با دختر یک نفر شاهزاده‌ی غیر مختون بیم نداشت و با اینکه از چندین همسر، فرزندانی داشت، با این حال در شهر اورشلیم (بیت المقدس) زنان غیر رسمی می‌گرفت و بالاخره در مورد «بات شیبا»([7]) افزون بر زنای محصنه (العیاذ بالله) مرتکب جنایت دیگری شد و از روی تعمد و خونسردی، موجبات قتلی را فراهم ساخت([8]). وقتی که داوود به علت پیری از آن همه لباس‌هایی که به او می‌پوشاندند، گرم نمی‌شد، فکر کردند که دختر باکره‌ی جوانی را برای پرستاری و سرگرمی‌اش به کار گیرند تا ضمناً همخوابه‌ی او هم باشد([9]). داوود به آنان سفارش کرد که در حد توان زیباترین دختر را برایش بیاورند! حال جای این سؤال هست که: آیا این عمل، زیبنده‌ی یک آدم پاکدامن و عفیف است؟! البته نویسندگان مسیحی‌ای که در این خصوص به محمد اتهام می‌زنند، باید این ضرب المثل معروف را به خاطر بیاورند: «ساکنان خانه‌های بلوری نباید اولین کسانی باشند که به خانه‌ی دیگری سنگ پرتاب می‌کنند»!

تهمت دوم

در مورد تحصیل قدرت و به کاربردن آن، محمد فقط از موسی سرمشق گرفته و از او تقلید کرده است که: اگر موسایی که خودش شارع و ناشر قانون است به عنوان یک نفر راهنما، با قدرت یک نفر سردار قیام نکرده بود، نمی‌توانست فرزندان اسرائیل([10]) را از مصر نجات دهد و آنچه که مسلم و محقق است، این است که: برای طرح آن نقشه و موفقیتی که براساس آن به دست آورد، تاکنون کسی پیدا نشده که او را توبیخ کند، یا نسبتِ جاه‌طلبی به او بدهد؛ در صورتیکه بدون آن قدرت، نمی‌توانست رسالتی را که یهوه (خدای یهود) بر عهده‌اش نهاده بود، انجام دهد.

عربستان نیز دارای چنین موقعیتی بود که میان قبایل متعدد تقسیم شده بود و اغلب با یکدیگر در حال جنگ و جدال بودند. محمد برای اینکه همه‌ی آنان را به صورت جامعه‌ی واحدی درآورد و دینش را میان‌شان مستقر سازد، راه دیگری نداشت جز اینکه به عنوان راهنما و سردار آنان قیام کند و در هرحال، وضع به گونه‌ای بود که به کلی او را از تهمت جاه‌طلبی، مبرا و منزه نگاه می‌دارد.

اما عنوان (یا اصطلاح) فریب و مکر، یعنی کذب و جعلی که چنان بی‌دریغ و در حد افراط و مبالغه به دکترین (تعلیمات و فلسفه‌ی) محمد نسبت داده‌اند: باتوجه به این حقیقت که نخستین اصل دعوت او، یگانگی خدا است و این همان اصلی است که حضرت مسیح تبلیغ‌اش کرده است، به قدر کافی، نشانه‌ی عدالت و واقعیت (مدعای او) است.

اتهام مکر و فریب، هرچند ممکن است، درباره‌ی ادعای نبوتش گفته شده باشد، فعلاً مسلم است که محو بت‌پرستی و تأسیس پرستش خدای واحد، در میان ملتی که غرق در بت‌پرستی و به کلی بی‌خبر از خداپرستی بوده‌اند، پیامی بود در خور رسالت آسمانی، و نیز این نکته، محقق است که محمد در عربستان شالوده‌ی بنای یگانه‌پرستی را ریخت و قاطعانه بت‌پرستی را در آن کشور از بین برد و بعد از آن و با وصف‌گذشتن هزار و چند صد سال، به هیچ صورتی در آنجا بروز و ظهور نکرد، در صورتی که مسیحیان، به محض اینکه بت‌های نصب‌شده‌ی ایشان را از بین بردند، بازهم به بدعت و گمراهی متهم شدند([11]).

احکام محمد، جز منع و القای بت‌پرستی، هرجا دینش رواج یافت، عمل به وظایف اخلاقی را که عبارت از نظم و ترتیب عملیات و ارتباط اشخاص نسبت به یکدیگر است، الزام و اجبار می‌کند و در سراسر قرآن، اجرای این اوامر با شدت و حِدت شگفت و با تأکید تمام بر اجرای این اوامر توصیه شده است و این موضوعی است که مورد تصدیق بزرگ‌ترین دشمنان محمد واقع شده است.

در میان اشارات و کنایات و رموز عدیده‌ای که بر عادات و رسوم اعراب منطبق است، و در ضمن گفتن و نوشتن از آن لذت می‌برند، هیچ یک از دکترین‌های (آموزه‌ها و فلسفه‌ی) محمد، مبهم و پیچیده نیست و هیچ یک نیز به اندازه‌ی سفر شبانه‌ی (معراج) محمد، استهزا و طعن و طنز نویسندگان مسیحی را در پی نداشته است؛ ولی این منتقدان می‌بایست به خاطر می‌آوردند که چنان داستانی یک ذره باورنکردنی‌تر و نامعقول‌تر از داستان اغواشدن مسیح در بیابان بوسیله‌ی شیطان نیست([12]). آنجایی که می‌گوید:

«دوباره شیطان، او (مسیح) را به بالاترین نقطۀ کوه می‌برد و تمام سلطنت‌های روی زمین و قدرت و شکوه آنان را به او نشان می‌دهد الخ...»

حقیقت این است که: سفر شبانه (معراج) کنایه و رمزی است که توضیح آن سهل است، با این بیان که:

تصور می‌شود که بُراق – که معنی‌اش برق است – چیزی باشد که سرعتش از جریان برق بیشتر است و نردبان نوری که جبرییل و او (محمد ج) بدان وسیله به آسمان صعود کردند، تفکری بود که بوسیله‌ی آن از میان تمام آسمان‌ها تا عرش خدا عبور می‌کنیم و خروس عجیبی که شنیدن صدایش مسرت‌آور و لذت‌بخش بود و انسان هیچگاه صدای آن را نشنیده، یا به آن توجهی نکرده است، دعا و نماز مرد صالح است و همچنین بقیه‌ی مطالب و مضامین.

به علاوه، با کمال سادگی و بی‌طرفی این پرسش به میان می‌آید که:

موضوع مجاز و کنایه و استعاره‌ای که در سبک و روش خودشان دارند و غوامض را بدان‌ها حل می‌کنند، چرا مورد استفاده‌ی محمد نباشد؟ همانطور که در بیان داستان پیغمبری که نماینده‌ی خدای حقیقت است در تورات آمده است که خدا با یکی از ارواح خبیثه برای فریب‌دادن «اخاب» مشورت می‌کند؛ آنجا که می‌گوید:

«آنگاه خداوند فرمود: چه کسی می‌تواند اخاب را فریب دهد تا به راموت جلعاد حمله کند و همانجا کشته شود؟

هریک از فرشتگان نظری دادند، سرانجام روحی جلو آمد و به خداوند گفت: من این کار را می‌کنم!

خداوند پرسید: چگونه؟

روح گفت: من حرف‌های دروغ را در دهان [تمام] پیامبران می‌گذارم و اخاب را گمراه می‌کنم.

خداوند فرمود: تو می‌توانی او را فریب دهی، پس برو و چنین کن»([13]).

و باز در خصوص عهد جدید، به همان عذر باید متوسل شد؛ آنجا که مسیح می‌گوید: «او شراب است، راه است و راست»([14]).

و نیز آنجا که می‌گوید: «زنان و شراب، جسم و خون او هستند»([15]).

در اینصورت تقاضای عادلانه است که مسلمانان اجازه داشته باشند از اینگونه استعارات و مجازها برای حل مشکلات و مطالبی که در ظاهر نامفهوم هستند، بهره بگیرند وگرنه سبک و روش آنان مورد اتهام قرار خواهد گرفت و هیچ یک از آن موارد، آنقدر بزرگ یا خطرناک نیستند، همچون چیزی که تأسیس دکترینی (فلسفه‌ای) می‌کند که به موجب آن تعلیم داده می‌شود که یک تکه نان بوسیله‌ی ادای کلمات چندی که کشیش بر زبان می‌راند، به چیز دیگری، تبدیل و قلب ماهیت حاصل شود. بر این معنی که محمد می‌گوید: «دین تازه‌ای برای اعراب نیاورده، بلکه فقط برای این منظور قیام کرده است که همان دین کهن را که خداوند به ابراهیم وحی کرده و ابراهیم به اسماعیل، مؤسس ملت‌شان (اعراب) سپرده است، تبلیغ کند». اعتراض کرده‌اند و گفته‌اند محمد که در حقیقت و در عمل دین نوینی تأسیس کرده است و در نتیجه، گفته‌هایش مجعول است؛ ولی اگر این دین از آن جهت دین تازه‌ای است که در موضوع پرستش و تعیین وظایف اخلاقی با دین گذشته اختلاف دارد، می‌توان گفت که: بطور قطع و مسلم، نه دین موسی و نه دین عیسی مسیح و نه دین محمد، هیچکدام ادیان تازه‌ای نیستند؛ دین موسی جز تجدید و اجرای قوانین همان دینی که آدم و نوح و ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اسماعیل بدان عقیده داشتند و برای پرستش خدای یگانه و عشق به او و اطاعت او از جان و دل و انجام همان وظایف اخلاقی که ضرورت جامعه‌‌ی بشری و نیز اراده‌ی خدا برعهده انسان نهاده بود، می‌کوشیدند چیز دیگری نیست. از اینجاست که عیسی مسیح به ما می‌گوید: خدا را بیشتر از همه چیز و همسایگان را همچون خودمان دوست بداریم.

این بود همه‌ی قانون و پیغمبران، یعنی موسی و سایر پیغمبران به بنی اسراییل دینی تعلیم دادند که از هر جهت عبارت بود از: عشق و پرستش یک خدای جاوید و لایزال و عشق و علاقه‌ی بی‌اندازه‌ی افراد نسبت به یکدیگر؛ بنابراین، فلسفه‌ی خود عیسی مسیح، چیز تازه‌ای نبود مگر همانی که موسی قبلاً تعلیم داده بود([16])، فقط با این تفاوت که وظایف اخلاقی ما نسبت به یکدیگر بیشتر از سایرین، توصیه و تأکید شده بود و بدین وسیله نازل‌ترین و جاهل‌ترین افراد بشر می‌توانست راه معارضه‌ی با مفاسد اخلاقی را درک کند، چنان‌که آیه‌ی: «با دیگران همانطور رفتار کنید که انتظار دارید با شما رفتار کنند»، به وضوح نشان می‌دهد.

هنگام ظهور مسیح، یهودیان ساکن «جودیا» از لحاظ اخلاق، بی‌اندازه فاسد بودند و از سال‌ها پیش خودخواهی و خودپسندی جنون‌آمیزی در میان‌شان چه طبقه‌ی روحانیون و چه مردم عادی، رواج یافته بود. هیچ چیز جز حرص، آز، غارت، بی‌عدالتی و ظلم وجود نداشت و برای اینکه حقانیت‌شان را به صورت خشک و جامدی در رعایت پاره‌ای تشریفات و رسوم دینی حفظ کنند، روح واقعی آن را از دست داده بودند. هدف فعالیت مسیح و برنامه‌ی رسالت او آنگونه که پیدا است – همین بود که آن روح را زنده کند و تمام تعلیمات او آشکارا متوجه همین معنی است و با اندک توجهی روشن می‌شود که مسیحیت از ریشه و اساس، جز تجدید دین موسی نبود.

وظیفه‌ی محمد به نشر و اجرای تعلیمات اخلاقی منحصر نمی‌شد، بلکه می‌کوشید که اساس عبادت خدای یگانه را مستقر سازد؛ زیرا مردمی که محمد به حکم مقدرات در میان‌شان ظهور کرده بود، از هردو جهت گمراه بودند. بنابراین، هدف او این بود که دین اسماعیل، مؤسس ملتش (ملت عرب)، را از نو زنده کند و برای اثبات اینکه محمد وقتی که به اعراب می‌گفت، دین تازه‌ای تبلیغ نمی‌کند، بلکه برهمانی پای می‌فشرد که نیای بزرگ‌شان اسماعیل ÷ سده‌ها پیش منتشر کرده بود، همین دلیل کافی است.

ما می‌پرسیم: آیا می‌توان باور کرد که آن مردی که چنان اصلاحات بزرگ و پایداری در کشورش ایجا کرد؛ در همان کشوری که مردم سده‌ها در منجلاب بت‌پرستی غوطه‌ور شده بودند و این آیین در زشت‌ترین شکل جایگزین یگانه‌پرستی شده بود و مردی که کشتن کودکان را در میان آنان از بین برد و استعمال مشروبات الکلی و قمار – دو منشاء انحطاط اخلاق – را منع کرد و تعدد زوجاتی را که وجود داشت و بدان عمل می‌کردند، در حد معینی محدود کرد و باز تکرار می‌کنم آیا می‌توان باور کرد که چنان مصلح بزرگ و غیوری، فریبکار باشد و سراسر زندگی‌اش صرف نفاق شده باشد؟

آیا می‌توان تصور کرد که رسالت الهی‌اش فقط اختراع و ابداع خودش بوده است و خودش هم می‌دانست که کذب است؟

خیر! هیچ چیز جز یک وجدان متکی بر حسن نیت نمی‌توانست محمد ج را آنگونه ثابت، پایدار، بدون تردید و تزلزل رهبری کند، بدون اینکه از همان زمان نزول نخستین وحی‌ای که به خدیجه عرضه داشت، تا آخرین دقیقه‌ای که در کنار عایشه جان سپرد، خودش را در برابر دوستان نزدیک و اصحابش گم کرده باشد.

قطعاً یک مرد خوب و صدیق که اعتماد کامل به آفریننده‌اش دارد و اصلاحات زیادی در دین و در رفتار جمعی انجام می‌دهد، ابزار مستقیمی است در دست خدا و می‌توان گفت: از طرف خدا صاحب رسالت است.

بنابراین، محمد ج بدون شک به رسالت خودش و مأموریتش از جانب خدا ایمان داشت و به عنوان پیغمبر خدا این تحول عظیم را – گو اینکه (به نظر بعضی) ناقص باشد – در کشورش ایجاد کرد. در اینصورت چرا محمد دست کم همچون سایر بندگان مؤمن خدا، بنده‌ای مؤمن شناخته نشود؟ و چرا باور نشود که در عصر خود و در کشور خودش، مبلغ حقیقت و صداقت بوده است، تا به افراد همنوع خودش وحدت و حقانیت خدای یگانه و آموزه‌های مدنی و اخلاقی مناسب با شرایط و متناسب با اوضاع و احوال‌شان را تعلیم دهد؟

نکته‌ی دیگر این است که: عقیده‌ی او درباره‌ی رسالتش، بی‌اساس نبود، زیرا در میان آن همه استهزا، مشقت و رنج، بدون تزلزل و تردید راهش را در پیش گرفت. هیچ تهدید و صدمه و آزاری نتوانست او را از نشر دعوت یگانگی و حقانیت خدا و تبلیغ پاک‌ترین و عالی‌ترین معانی اخلاقی‌ای که تا آن زمان سابقه نداشت، بازداد. او (محمد) طالب هیچ نوع قدرت دنیوی یا سیطر‌ه‌ی روحی نبود. تنها خواسته‌اش رعایت حس عفو، اغماض، تسامح، گذشت و فراهم‌شدن بستر برای ارشاد خلق در محیطی آزاد بود. او مردم را دعوت می‌کرد که با عدالت رفتار کنند و عاشق رحم و مروت باشند و در مقابل خدایشان تواضع در پیش بگیرند و به منظور تأیید این آموزه‌ها به همه وعده می‌داد که برای مردگان، اعم از ظالم و عادل، قیامتی خواهد بود. محمد را با پیروان فاسدش و از جمله با «تیمور» در اصفهان و «نادر» در دهلی و نیز با مردم بدبختی که در عصر ما قبرس و چیووس کاساند را خراب کردند مقایسه کنید!

ورود یک کشورگشای شرقی به کشوری، معمولاً تداعی‌کننده‌ی قتل و کشتار نظامی و غیر نظامی و افراد گناهکار و بی‌گناه است.

محمد[ ج] در انتقام‌گیری اشتباهاتی داشته است([17])، ولی اغلب آنان قابل اغماض هستند، زیرا استثناهایی در این زمینه دیده می‌شود که در راه امنیت و نظم عمومی به کار رفته است. معبد خدا بواسطه‌ی وجود بت‌ها از قداست افتاده بود و او آمده بود تا آن را تطهیر کند. با بیان جملات بلند و زیبای: ﴿جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ [الإسراء: 81]. سیصد و شصت بت را که در آن معبد مقدس نصب شده بود، یکی پس از دیگری در هم کوفت و با پایان‌یافتن مأموریتش، برخلاف دیگر کشورگشایان، شهری([18]) که فتح کرده بود، برای خودش تخت و تاجی تهیه نکرد و در برابر معبدی([19]) که به نام خدا، آن را از صورت قبلی نجات داده بود، برای خودش و به نام خودش کاخی بر نیفراشت و شهر زیارتگاه دینش را ترک کرد تا با کسانی که در هنگام آزمایش همراهی‌اش کرده و پایداری به خرج داده بودند، زندگی کند. این نوع ظلم‌ها به که نسبت داده می‌شود؟ جواب آن آسان است، به کنستانتین که به دروغ، بزرگ نامیده شد. پس از مرگ مسیح ÷ دو نوع دکترین (عقیده و فلسفه) مشخص و متمایز رواج یافت که نام مسیحیت به آن‌ها داده شده است: نوع اول، همانی است که بوسیله‌ی حواریون (بولس و یوحنا) معرفی و تبلیغ شد و نوع دوم بوسیله‌ی کنستانتین (قسطنطین). این امپراتور که تحت تأثیر عوامل سیاسی، به مسیحیت گرویده بود و به جهت ظلم و ستم‌هایش به حق به «نرون دوم» ملقب شده بود‌([20])، در 324 میلادی، بر شورای نیس([21]) مسلط شد و دکترین خدایی مسیح برای نخستین بار به وجود آمد.

درباره‌ی منازعات خونین و بی‌فایده‌ی مذهبی‌ای که جان هزاران مسیحی را گرفت و کسانی که می‌بایست همچون برادر و رفیق با یکدیگر زندگی کنند، در جریان آن مرتکب شدیدترین ستمگری‌ها شدند، سنت هیلاری که در آن زمان، یعنی در سدۀ چهارم می‌زیسته و کشیش بزرگ پراتیه که یکی از قدیم‌ترین پدران کلیسا بوده است، تاسف و عدم موافقت خود را با توبیخ و تعرض به شرح زیر ابراز می‌کنند:

«نکته‌ای است هم تأسف‌آور و هم خطرناک و آن عبارت است از اینکه همانطور که میان مردم، افکار و نظریات مختلف وجود دارد، به همان نسبت عقاید و ایمان مختلف نیز موجود است و به همان اندازه که منابع کفر و گمراهی وجود دارد، به همان نسبت نیز احتمال خبط و اشتباه می‌رود، زیرا مستبدانه ایجاد ایمان و عقیده می‌کنیم و به همان نحوه مستبدانه بیان و تقریر می‌کنیم! نه فقط هر سال، بلکه هر ماه برای توضیح و تقریر رموز و اسرار نامریی عقاید جدیدی وضع می‌کنیم! از آنچه داشتیم پشیمان می‌شویم و از آنانیکه پشیمان می‌شوند، دفاع می‌کنیم، اشخاصی را که از آنان دفاع کرده‌ایم، لعن و تکفیر می‌کنیم، با دکترین (عقیده‌ی فلسفی) دیگران را در وجود خودمان محکوم می‌کنیم، یا آنچه را خودمان داریم، و متقابلاً یکدیگر را تکه پاره می‌کنیم و خودمان باعث خرابی یکدیگر می‌شویم.

کنستانتین با نیرو و نفوذی که به وخیم‌ترین نتایج انجامید، در شورای نیس بر روحانیت مسلط شد و مصائبی که از آن سرچشمه گرفت، به شرح زیر خلاصه می‌شود:

کشتارها و خرابکاری‌های نه فقره جنگ‌های صلیبی بر ضدّ ترکان بی‌گناه (غیر مهاجم) در طول دویست سال که در ضمن آن جان میلیون‌ها نفر از بین رفت، با کشتارهای «آناباتیست‌ها»([22]) قربانی‌های «لوتران‌ها»([23])، با نیست‌ها از روخانه‌ی رن تا منت‌های بخش شمالی کشتارهای «سنت بارتولومیو» در فرانسه و چهل سال جنگ و زد و خورد و کشتار در فاصله‌ی بین زمان «فرانسیس» و ورودِ «هانری چهارم» (1553-1610م) به پاریس. قتل عام‌های محاکم تفتیش عقاید از این لحاظ بیشتر ایجاد نفرت و انزجار می‌کند که از مجرای قانون و به نام قانون مرتکب آن فجایع شدند! و بیست سال منازعات پاپ‌ها با پاپ‌ها، بیشاپ‌ها بر ضد بیشاپ‌ها، مسموم‌کردن و کشتارها، غارت‌ها و رسوایی‌های([24]) ظالمانۀ بیشتر از دوازده پاپ که به درجات از «نرون» و «کالی‌گولا»([25]) از هرنوع جنایتی بیشتر مرتکب شدند، معایب و بدبختی و بالاخره برای بستن این لیست موحش و مدهش کشتار دوازده میلیون سکنه‌ی عالم جدید (آمریکا).

با کمال اطمینان باید اعتراف کرد که چنان جنگ‌های مهیب و فجیع و بلکه یک رشته جنگ‌های متوالی دینی برای چهارده سده، جز میان مسیحیان، در جای دیگر وجود نداشت! و هیچگاه مللی که داغ باطله‌ی کفر بر آنان زده شده است، یک قطره‌ی خون به بهانه‌ی دین و به دلیل مذهب نریخته‌اند. مسیو «ژوریو» می‌گوید:

«حقیقت را آزادانه و بی‌پرده بگوییم: سلاطین فرانسه، به تقلید از مسلمانان نهال مسیحیت را در سرزمین «فربزون‌ها» و «ساکسون‌ها» غرس کردند و نظیر همان «والانس» و «آبشیرانس» که جرأت کرده بودند پاپ را محکوم کنند، به کار برده شد! و همین روش در عالم جدید (امریکا) اعمال شد. از مجموع این جریانات به وضوح معلوم می‌شود که محمد را به جهت تبلیغ دینش بوسیله‌ی قدرت، یعنی عدم رعایت عفو و اغماض و تسامح در خصوص دیگران، نمی‌توان ملامت کرد؛ زیرا (محمد) می‌تواند ادعا کند که اگر اعمال قدرت در ذات خود خطا باشد، هیچگاه نمی‌تواند از طریق مشروع و قانونی مورد استفاده قرار گیرد؛ ولی شما از سده‌ی چهارم تا امروز از آن استفاده کرده‌اید! و با این حال مدعی هستید که اصلاً مرتکب این نوع اعمال نشده‌اید و آنچه انجام داده‌اید، خیلی بجا و مناسب بوده است! بنابراین، باید اقرار کنید که این طریق، یا این وسایل در ذات خود، باطل نیستند و در نتیجه در سال‌های نخست فعالیتم می‌توانستم از آن استفاده کنم؛ زیرا ادعای اینکه یک موضوعی که در سده‌ی اول گناه و جنایت بوده است، در سده‌ی چهارم، حق و عدالت شناخته شود، باطل است؛ یا مطلبی که در سده‌ی چهارم حق شناخته می‌شود، بایستی در سده اول، حق باشد، بیهوده است. ممکن است ادعا شود که در سده‌ی چهارم خدا قوانین تازه‌ای وضع کرده است! مسلمانان مطابق دین‌شان مجازند که برای مبارزه با سایر ادیان، از قدرت و شدت عمل استفاده کنند و برای سده‌ها این کار را کرده‌اند، اما مسیحیان جز تبلیغ و دعوت، حکیمی ندارند و با این حال، در ادوار گذشته با آتش و شمشیر، غیر مسیحیان را نابوده کرده‌اند!»

روح عفو، اغماض و تسامح اسلامی، در برابر تعصب مسیحیت به شیوه‌ی مطلوبی به قلم مورخ معروف گیبون به شرح زیر ترسیم شده است:

«جنگ‌های مسلمانان بوسیله‌ی پیغمبر تجویز شده بود([26])، ولی خلفا در میان آموزه‌ها و سرمشق‌های زندگانی وی، درس‌هایی از عفو، اغماض و تسامح برگزیدند و نتیجه این شد که مشرکان تقریباً خود به خود خلع سلاح شدند. عربستان، معبد محمد و دارایی و ارثیه‌ی خدایی او شناخته می‌شد، ولی به سایر ملل روی زمین با مراقبت و علاقه‌ی کم‌تری می‌نگریست.

مشرکان و بت‌پرستانی که نامش را نمی‌دانستند، به نام شرع و قانون طرد می‌شدند، اما یک سیاست عاقلانه‌ای تعهدات عدالت را تهیه کرد و پس از اندکی اعمال خارج از عفو، اغماض و تسامح، از جانب فاتحان مسلمان هندوستان به بتکده‌های این کشور پر جمعیت، آزادی داده شد. شاگردان ابراهیم، موسی و مسیح با رعایت صلح و صفا و براساس قداست دعوت شدند که وحی کامل‌تر محمد را بپذیرند، ولی اگر ترجیح می‌دادند که یک جزیه‌ی معتدلی پرداخت کنند، از آزادی وجدان و عبادت براساس دین خود، برخوردار می‌شدند.

در میدان جنگ جریمه‌ی زندگی‌های محبوسین همین بود که مسلمان شوند و زنان ناگزیر بودند که به دین اربابان‌شان بگروند، نتیجه‌ی تعلیم و تربیت اولاد اسیران، به تدریج نسل جدیدی به وجود آمد، ولی میلیون‌ها نومسلمان آفریقایی و آسیایی که دسته‌های انبوه مومنان را تشکیل می‌دادند. بیشتر از روی میل و رغبت، عقیده و ایمان‌شان را به خدای یگانه اعلام می‌کردند، تا از روی اجبار. با تکرار یک جمله([27]) و از دست‌دادن غلفه([28]) رعیت یا غلام و اسیر یا جانی، در یک آن، رفیق و هم‌سطح سردار فاتح مسلمان و در تمام حق و حقوق با او مساوی می‌شد. هر گناهش بخشیده می‌شد و([29]) هرنوع تعهدی از بین می‌رفت و نذور و تعهداتی که اشخاص قبلاً برعهده می‌گرفتند که با عزوبت زیست کنند (یعنی افرادی می‌کوشیدند که ازدواج نکنند) مبدل به توجه و عنایت به طبیعت گردید. اشخاصی که در صعومه‌ها و دیرها به خواب رفته بودند، با شنیدن صدای کرنای اعراب بیدار شدند و در میان تشنج و اضطراب جهان، هر فردی از افراد جامعه‌ی جدید به سطح طبیعی لیاقت و رشدی که داشت، ترقی می‌کرد».

برای تأیید صحت نظریه‌ی این مورخ درباره‌ی اخلاص تسامح و مدارای محمد ج سند عمومی ذیل تحریر می‌شود:

این سند از تألیفی به نام «بیان و توضیحی از شرق و سایر کشورها»([30]) به قلم ریچارد پوکوک» بیشاپ (کشیش بزرگ) میث که در سال 1743 منتشر شده است و در جلد اول، صفحه‌ی 268 ثبت است، استخراج می‌شود. اخلاق عالی مؤلف از لحاظ تقوا، معنویت، بینش و دانش، مدرکی است کافی برای اعتبار این سند که به شرح زیر نقل می‌شود:

امتیاز و اجازه‌ی محمد ج به صومعه‌نشینان کوه سینا و مسیحیان

«نظر به اینکه خدا بزرگ است و حکومت به دست اوست و همه‌ی پیامبران از جانب او آمده‌اند و به جهت اینکه برای عدم عدالت، حجتی بر ضد خدا وجود نداشته باشد، به واسطه‌ی عطایایی که خدا بیشتر مکرمت فرموده است، محمد بن عبدالله – پیغمبر خدا و سرپرست دقیق همه‌ی جهان – این ورقه را به تمام کسانی که از ملت او و هم‌کیش او هستند، نوشته است تا ب وسیله‌ی تضمین و وعده‌ی قاطعی باشد در حق ملت مسیحی و اقوام «نسطوری» هرکه باشد، اعم از اینکه از طبقه‌ی خواص باشد، یا عوام، از اشراف و محترمین باشد، یا غیر آنان. (مفاد این دستور) به شرح زیر اجرا شود:

1.     هریک از افراد ملت من که وعده و پیمان مرا که در این قرارداد گنجانده شده است، نقض کند، پیمان با خدا را نقض و برخلاف تعهد رفتار می‌کند و (خدای نکرده) معارض و مخالف دین و در خور لعن و نفرین خواهد شد؛ چه آن شخص شاه باشد و چه گدا، هرکه باشد.

2.     هرگاه هریک از زهاد و صومعه‌نشینان، ضمن مسافرت بخواهند در کوهستان، تپه، دهکده و یا در هر نقطه‌ی قابل سکونت دیگری مسکن گزینند، چه در دریا و چه در صحرا، یا دیر، یا کلیسا، یا معبد، من در میان‌شان خواهم بود و در حکم نگهبان و حامی آنان و دارایی‌های‌شان – با روح خودم و کمک و حمایت خودم – به اتفاق همه‌ی همکیشان خودم؛ زیرا آنان بخشی و جزیی از ملت من و افتخار من هستند.

3.     افزون بر این، به همه‌ی مأمورین توصیه می‌کنم که مالیات سرشماری، یا خراج دیگری از آنان نستانند، زیرا نباید از این نوع تحمیلات بر آنان وارد آید.

4.     هیچکس نباید قضات یا حکام‌شان را تغییر دهد، بلکه بدون هیچگونه تعرضی باید در مقام خود بمانند.

5.     هیچکس نباید آنان را در حین مسافرت، اذیت کند.

6.     هیچکس حق ندارد آنان را از داشتن کلیسا محروم سازد.

7.     هرکه این دستورهای مرا باطل کند، بطور قطع بداند که حکم خدا را باطل می‌کند.

8.     به علاوه، نه قضات و نه حکام و نه صومعه‌نشینان (روحانی‌های‌شان) نه خدمتگزاران و نه شاگردان‌شان، هیچیک نباید مالیات سرشماری بپردازند، یا از این جهت صدمه‌ای و آزاری به ایشان وارد شود؛ زیرا من حامی‌شان هستم هرکس باشد، چه در دریا و چه در خشکی، چه در مشرق و چه در مغرب، چه در شمال و چه در جنوب؛ زیرا خودشان و دارایی‌شان مشمول همین دستور و پیمان و امتیازند.

9.     آنانی که در کوهستان‌ها گوشه‌ی عزلت گزیده‌اند، نه مالیات سرشماری خواهند داد و نه سایر عوارض از درآمدشان اخذ خواهد شد؛ و هیچ فرد مسلمانی در آنچه دارند، نباید مداخله کند؛ زیرا کاری را که انجام می‌دهند؛ فقط برای معیشت خودشان است.

10. هر وقت محصول زمین در فصل خودش زیاد شد، سکنه‌ی آن سرزمین باید از هر کیلو، میزان معینی به آنان بپردازند.

11. در زمان جنگ نباید از آنان سربازی گرفته شود و نباید مجبورشان کنند که به جنگ بروند و نباید مالیات سرشماری از آنان اخذ شود.

هرچه در این یازده فصل است، مربوط به صعومه‌نشینان (روحانیون) و هرچه در هفت فصل باقی مانده است، مستقیماً (قید می‌شود) مربوط به هر فرد مسیحی است.

12. سایر مسیحیانی که در حال سکونت هستند و می‌توانند از ثروت و داد و ستدشان مالیات سرشماری بدهند، نباید بیشتر از دوازده درهم پرداخت کنند.

13. غیر از این نباید چیز دیگری از آنان گرفته شود، مطابق قول خدا که می‌گوید:

«آنانی را که به کتاب‌های فرستاده‌شده از جانب خدا احترام می‌گذارند، اذیت نکنید، بلکه از روی ملاطفت و مهربانی، از چیزهای خوبی که دارید به ایشان بدهید و با آنان صحبت کنید و همه را از اذیت‌کردن‌شان منع کنید».

14. اگر زن مسیحی به ازدواج مسلمان درآمد، مسلمان (شوهر) نباید او را از رفتن به کلیسا و نمازخواندن (دعاخواندن) و کارهای دینی منع کند([31]).

15. هیچکس نباید [آنان را] از تعمیر و مرمت کلیساهای‌شان منع کند.

16. هرکس برخلاف این اجازه‌نامه (امتیازنامه) عمل کند، یا برای چیزی که مخالف این امر باشد، اعتباری قایل شود، حقاً در نظر خدا و پیغمبر خدا مرتد خواهد بود، زیرا این امتیازنامه را مطابق همین عهد و وعده به آنان اعطا می‌کنیم.

17. هیچکس حق ندارد به روی آنان اسلحه بکشد، بلکه برعکس، مسلمانان باید به نفع آنان مبادرت به جنگ کنند.

18. به موجب این نوشته دستور می‌دهم که هیچیک از افراد ملت من نباید تا آخر دنیا برخلاف این میثاق، عمل و اقدامی بکنند.

19. شهود: علی بن ابی طالب (و ده نفر دیگر).

میثاق حاضر به قلم پیشوا و جانشین پیغمبر، علی بن ابی طالب س نوشته شده است. محمد در مسجد النبی به دست خودش آن را در سال دوم هجری، روز سوم ماه محرم، نشانی گذاشته است»([32]).

توجه به حقایق و مراتب ذوق در نظر ارباب بصیرت و متفکرین بی‌غرض، دلیلی است کافی بر اینکه تهمت دومی که بر محمد[ ج] زده‌اند، بی‌اساس، کذب محض و مایه‌ی رسوایی است.

تهمت سوم

یکی از تهمت‌هایی که بر ضد محمد[ ج] طرح شده است، ویژگی شهوانی لذایذی است که در بهشت به کسانی وعده داده شده است که قوانین او را کار بندند و اعمال‌شان را با دستوراتی که همان قانون معین می‌کند، تطبیق دهند، ولی پس از تفکر آشکار می‌شود که آنچه مسیحیان عموماً در این باره تصور کرده‌اند، بسیار بیهوده و بی‌معنی است. و بطوری که به ما گفته‌اند، جسم‌های ما در قیامت به شکل کاملی درخواهد آمد که بطور نامحدود بر هرچه می‌توانیم مشاهده کنیم، برتری خواهد داشت و حواس ما چنان فعالیت فوق العاده‌ای از لحاظ کار و وقت به خود خواهد گرفت که برای درک بزرگ‌ترین لذایذ، مهیا و مستعد خواهد شد، البته هریک به اختلاف موضوعات و زمینه‌های مربوط به خود، زیرا در حقیقت اگر از آن عوامل، عملیات مخصوص به آنان را سلب کنیم و آنان را از وصول به چیزهایی که برای خوشی و تسکین‌شان مناسب است، محروم کنیم، معنی آن غیر از این نخواهد بود که فرض شود نه تنها آن عوامل برای هیچ مقصودی به ما داده نشده‌اند، بلکه حتی به این منظور داده شده‌اند که برای ما ایجاد یأس و زحمت کنند؛ زیرا در حقیقت با تصور اینکه روح و بدن به وضع کاملی به ما برمی‌گردد، معلوم نیست به چه دلیل می‌توان تصور کرد که حواس، آن چیزهایی را که باید به آن عمل برسند نداشته باشند تا نتوانند از لذایذ برخوردار گردند. آیا استفاده و برخورداری از آن لذایذ گناه یا جرم انفعال و یا انحطاط خواهد بود؟

اما درباره‌ی آنگونه مسرت و لذت، به ویژه شهوت جنسی، اگر آن را مردود شماریم، باید پرسید: آیا این لذت را خدای متعال به دو جنس از کامل‌ترین مخلوقاتی که در این جهان ظهور کرده‌اند، نبخشیده است و چون خدای متعال این لذت را و آنچه را برای حفظ حیات لازم بوده است، آزادانه برای آنان مهیا ساخته است و آنان را کسب لذت از وجدآمیزترین حظوظ([33])، مستعد کرده است، تا این وظیفه را عملی سازند و افراد جنس خودشان را زیاد کنند.

اینکه محمد [ ج] در قرآن به مؤمنان وعده‌ی زنان [زیبا رو] را داده است و از باغ‌های فرح‌بخش و سایر لذایذ و حظوظ بحث می‌کند، صحیح است؛ ولی این پندار که مهم‌ترین لذت را در این قبیل چیزها می‌داند، اشتباه است، زیرا روح شریف‌تر از جسم است. بنابراین، او (محمد) برای روح و جسم، هرکدام سهمی جداگانه قایل بود و همین است که بوسیله‌ی پاداش‌هایی که وعده داد، با کمال سهولت توانست اعرابی را که جز لذت‌های جنسی به فکر چیز دیگری نبودند، به این دل خوش کند تا در عبادت خدای یگانه و حقیقی که در تعلیماتش تبلیغ می‌کرد، مستغرق شوند؛ ولی او همیشه برای روح، سهم مخصوص به خودش را از لذت‌ها قایل بود، براین اساس که:

مشاهده‌ی جمال خدا را بزرگ‌ترین لذت‌ها دانست؛ چون کمال، مسرت و لذتی است که تمام لذت‌های بهیمیت([34]) و سایر لذت‌هایی که جنبه‌ی حیوانی دارند و با حیواناتی که در مرتع می‌چرند مشترک‌اند را از یاد می‌برد. کسی که به مشاهده‌ی باغ‌ها و زنان (حوریان) و نعمت‌ها و خدمتگزاران (غلمان) در فضایی که طول مسافرتش هزار سال است، مشغول باشد، در نازل‌ترین درجه‌ی بهشت جای دارد، ولی در میان این جمعیت آنکس در عالی‌ترین درجه‌ی افتخارش و شرف از لحاظ قرب خدا خواهد بود که هر روز با او مواجه باشد، یعنی شاهد و ناظر جمال و جلال او باشد. بنابراین، این اتهام که لذایذ منتسب به بهشت محمد[ ج] کلاً جنبه‌ی لذایذ جنسی دارد: نیز دروغ است؛ زیرا برخلاف این نظر معتقدند که آن بیانات جنبه‌ی تمثیل و تشبیه دارد و مقصود، لذایذ روحانی است. چنان‌که علمای مسیحیت معتقدند که: «سرورد سلیمان» برای عروس و داماد نیست، بلکه باید از معنای روحانی‌اش استفاده برد و آن را نمونه‌ای از عشق به مسیح و کلیسایش تلقی کرد([35]).

هاید [انگلیسی (1636-1703م)] معروف در صفحه‌ی 21 کتاب خودش چنین می‌نویسد: «آن لذت‌های جنسی به نظر مسلمانان دانشمندتر، جنبه‌ی مجازی دارند و بنابراین، از لحاظ فهم بشری باید مهم‌تر تلقی شوند، همانطور که در کتب مقدس چیزهای زیادی بر حسب اخلاق مردم گفته شده است، زیرا وقتی که به سفیر مراکش نامه‌ای نوشتم و باغی همچون باغ بهشت را «وصف کردم» بر من خرده گرفت و در پاسخ نوشت: بهشت چنان جایی است که هیچ چیز دنیا را نمی‌توان به آن تشبیه کرد و چیزی است که هیچ چشمی آن را ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است».

شهادت هربلوت معروف باید به این نکته اضافه شود. این نویسنده در کتاب کتابخانه خاورشناسان([36]) اشاره می‌کند که: مسلمانان کمال خوبی را در ارتباط با خدا می‌دانند و لذایذ آسمانی (ملکوتی) ناشی از نوری است که مؤمن در مواجهه‌ی با خدا احساس می‌کند و این نور به هرجا که تایید، آن را به بهشت تبدیل می‌کند.

و باز همان نویسنده می‌گوید:

«در اینصورت این صحیح نیست که شماری از نویسندگان از در مخالفت با مسلمانان وارد شده و گفته‌اند: آنان جز لذایذ جسمانی، لذتی دیگر در بهشت نمی‌شناسند».

از آنچه گذشت، این نتیجه به دست می‌آید که: مطالبی خیلی دور از حقیقت درباره‌ی جنبه‌های شهوانی دین محمد[ ج] گفته و نوشته شده است.

تردیدی نیست که از نقطه نظر یک مسیحی در پاره‌ای از عادات و رسوم شرقیان که مورد انتقاد اروپاییان هست، نواقض حقیقی و معایب بزرگی دیده می‌شود، ولی اگر براساس تعلیمات انجیل با مهر، محبت و شفقت به این جریان بنگریم، می‌بایست مدارا و مسالمت بیشتری در پیش بگیریم. از این گذشته تاثیر اصالت و نفوذ عوامل آب و هوا و ضروریات وظایف اجتماعی‌ای که به بهشت صورت شهوات جنسی می‌دهد را باید بیشتر به حساب آورد. همچنین به کسانی که نه از روی تعمد، بلکه به اشتباه به شخص پیغمبر نسبت فریبکاری می‌دهند و او را شهوت‌پرست معرفی می‌کنند، باید گفت: قضیه برعکس است، چرا که او مردی بود فقیر، زحمتکش، تنگدست و نسبت به آنچه عوام با کمال اشتیاق برای آن می‌کوشند و می‌خروشند، بی‌اعتنا بود.

تهمت چهارم

تهمت چهارم که بر محمد[ ج] می‌زنند این است که او با به رسمیت‌شناختن تعدد زوجات، شهوت‌پرستی را تشویق کرده است. تعدد زوجات بطور کلی از دوران ابراهیم به بعد، در تمام مشرق زمین معمول و رایج بوده است و در صفحات بی‌شماری از کتب مقدس به آن اشاره شده است که در ادامه به بخش‌هایی از آن اشاره خواهیم کرد و در آن روزگاری که سادگی و صفای زندگی بیشتر وجود داشت، این امر گناهی محسوب نمی‌شد.

تعدد زوجات در میان یونانیان قدیم نیز مجاز بوده است و چنان‌که پلو تاریخ در بحث از یک دسته از جوانان ارتش، به این موضوع اشاره کرده است «اروپلیدس و افلاطون نیز این موضوع دفاع کرده‌اند».

رومیان قدیم دارای اخلاق محکم‌تری بودند و هیچگاه در این باره اقدامی نمی‌کردند، گو اینکه در میان‌شان ممنوع نبوده است و «مارک آنتونی»([37]) را نخستین کسی می‌دانند که آزادی گرفتن دو زن را به دست آورد، و از آن تاریخ به بعد، این امر در امپراتوری روم به خوبی معمول شد تا دوران سلطنت «تئودوسیوس»([38]) و «هرونیوس» و «آرکاویوس» که برای نخستین بار در سال 393 م ممنوع اعلام شد.

درباره‌ی دلایل تعدد زوجات از نظر فیزیولوژی([39]) «علم وظایف الاعضاء» منتسکیو دانشمند مشهور، تصریح می‌کند: که زنان در آب و هوای گرم در سنین هشت، نه سالگی و ده سالگی آماده زناشویی هستند([40])، بنابراین در آن کشورها دوران طفولیت و ازدواج اکثراً مقارن یکدیگر واقع می‌شوند. زنان در سن بیست سالگی پیر می‌شوند. به همین جهت هیچگاه عقل و زیبایی در آن واحد (در چنان مناطقی) با یکدیگر جمع نمی‌شوند و هر وقت زیبایی جلوه‌گر می‌شود، عقلی نیست و هنگامی که عقل پدید می‌آید، دیگر زیبایی‌ای وجود ندارد. بنابراین، زنان الزاماً باید در حال تبعیت به سر برند، چون عقل قادر نیست که در پیری آن برتری را ایجاد کند و حتی جوانی و زیبایی توام قادر به اعطای آن نیستند؛ لذا کاملاً طبیعی است که در اینگونه موارد، وقتی که قانونی برای مردم وجود نداشته باشد، مرد یک زن را ترک خواهد کرد و زن دیگری خواهد گرفت و تعدد زوجات به وجود خواهد آمد.

در مناطق معتدله که زیبایی‌های زن به بهترین شکل محفوظ می‌ماند و در جاهایی که سن بلوغ آنان دیرتر فرا می‌رسد، سن پیری شوهران‌شان تا حدی نزدیک به همان سنین پیری زنان است و چون زنان در هنگام ازدواج، عقل و اطلاع بیشتری دارند، اگر این اطلاع و عقل، فقط مولود عمر بیشتر باشد، طبیعتاً باید یک نوع مساواتی بین دو جنس ایجاد کند و در نتیجه‌ی قانونی که فقط به مرد اجازه‌ی گرفتن یک زن می‌دهد حاکم و نافذ خواهد بود.

طبیعت که مردان را بوسیله‌ی نیروی عقلانی و جسمانی، ممتاز قرار داده است، قیود و حدودی غیر از همین قدرت و عقل، برقرار نکرده است، زیبایی‌هایی به زنان داده و مقرر کرده است که برتری زنان بر مردان با پایان‌یافتن این زیبایی‌ها سپری شود؛ ولی در ممالک گرمسیر، آن زیبایی‌ها فقط در آغاز جوانی هویداست و هیچگاه در سیر حیات (یعنی در مراحل بعدی) خبری و اثری از آن‌ها نیست.

بنابرآنچه گفته شد، قانونی که فقط از لحاظ صلاحیت جسمی و طبیعی، اجازه‌ی ازدواج یک زن را می‌دهد، با آب و هوای اروپا سازگار است، نه آسیا.

این است آن علتی که اسلام به آن سهولت در آسیا تاسیس شد و با آن همه اشکالات در اروپا پیشرفت کرد. چرا مسیحیت در اروپا محفوظ ماند؟ و بالاخره چرا مسلمانان در چین آنقدر زیاد پیشرفت کردند و مسیحیان آنقدر کم؟!

از (نوشته‌های قیصر چنین به دست می‌آید که پدران ما (انگلیسیان) در ادوار اولیه، تعدد شوهر را برای یک زن عملی می‌کردند، بطوری که ده یا دوازده شوهر فقط یک زن را نزد خود نگاه می‌داشتند! مبلغان کاتولیک روم به میان این مردم بدوی رفتند و عزوبت و تجرد را تشویق کردند و نظرشان این بود که ازدواج یک زن بیوه با هر مردی در حکم تعدد شوهر است و متخلف قانوناً باید مجازات شود، و در نهایت به داشتن یک زن اکتفا کردند و این عملی است که مورد پسند آلمانیان قدیم هم بود.

اما موضوع مشروعیت تعدد زوجات: از مراجعه به منابع اسفار زیر که در کتاب مقدس ذکر شده است، معلوم می‌شود که این امر نه فقط مورد قبول یهوه (خدای یهودیان) بوده است، بلکه آن را متبرک نیز کرده است([41]). سنت گری سوستوم وقتی که از ابراهیم و هاجر بحث می‌کند، می‌گوید:

«این چیزها در آن زمان ممنوع نبود و به همین جهت «سنت اگوستین» می‌گوید: به همسری‌گرفتن چند زن توسط یک مرد در آن روزها عادت ناروا و ناپسندی نبود، بلکه وظیفه‌ای بود که در این اوقات جز بر شهوت‌پرستی و عیاشی حمل نمی‌شود؛ زیرا برای ازدیاد نسل هیچ قانونی تعدد زوجات را منع نکرده است»([42]).

بونیفاس اعتراف‌کننده‌ی آلمانی سفلی، در 726م برای اطلاع از اینکه یک شوهر چه زمان می‌تواند با دو زن ازدواج کند، از پاپ گریگور سؤال کرد و گریگور در 22 نوامبر همان سال جواب داد: «اگر زن به علت ابتلا به مرضی صلاحیت ارتباط جنسی نداشته باشد، شوهر می‌تواند زن دیگری به همسری بگیرد، البته به شرطی که شوهر از هر جهت تأمین کلیه ضروریات زن را تعهد کند».

تألیفات زیادی در دفاع از تعدد زوجات – حتی به قلم نویسندگان مسیحی، منتشر شده است.

برنارد واکینوس پیشوای فرقه کاپوچین، در اواسط سده‌ی شانزدهم در دفاع از تعدد زوجات، رساله‌ای منتشر کرد مقارن همان زمان رساله‌ای براساس تجویز تعدد زوجات منتشر شد و نام حقیقی نویسنده‌اش «لیزاروس» بود که اسم مستعاری با عنوان ««تیوفیلوس آلبوتین» برگزیده بود. سلدن در تالیفی به نام اوگزورهبریکا ثابت می‌کند که تعدد زوجات، تنها در میان یهودیان، بلکه در میان کلیه‌ی ملل دیگر نیز مرسوم بوده است، ولی نامورترین مدافع تعدد زوجات، جان میلتون معروف بود که در صفحه‌ی 237 رساله‌ای به نام تحقیق درباره‌ی فلسفه‌ی مسیحیت پس از بیان مدارک مختلفی از کتاب مقدس در زمینه‌ی دفاع از این عمل می‌گوید: «به علاوه، خدا به صورت یک داستان مجازی جلوه می‌کند که گویی دو زن دارد؛ یکی اهولاه و دیگری اهولیاء».

در هرحال، این نوع بیان به ویژه با آن طول و تفصیل، حتی بر سبیل تمثیل، به هیچ وجه در خور مقام خدا نیست، مقصود این است که اگر آن عملی که مدلولش درباره‌ی خدا ذکر شد، در ذات خود، خلاف احترام یا شرم‌آور می‌بود، حته‌ی بر سبیل تمثیل نیز گفته نمی‌شد. بنابراین، محمد، عملی را به رسمیت شناخت که نه تنها مرسوم بود، بلکه در گذشته نیز از جانب خدا مورد برکت و رحمت واقع شده بود و در دوران جدید، مشروع و محترم اعلام شد. در اینصورت او باید از اتهام تشریع تعدد زوجات و در نتیجه، رواج شهوت‌پرستی مبرا دانسته شود.

از اعتراضات مهم بر ضد تعدد زوجات، این است که: این امر به ظلم در رابطه‌ی زناشویی می‌انجامد و مساوات بین دو جنس را به هم می‌زند و برای عشق و محبت، مضر است و حسد، خشم و از هم‌گسیختگی نظم داخلی را در پی دارد.

باور بر اینکه در ممالکی که تعدد زوجات، مرسوم است، دارنده‌ی خانواده‌ای که مرکب از چند زن است، قدرت ظالمانه‌ای نسبت به آنان اعمال می‌کند، یکی از آن اشتباهاتی است که اروپاییان به علت عدم اطلاع از اخلاق آسیایی مرتکب می‌شوند. در مشرق زمین هرجا که نظام خانوادگی حکومت می‌کند، قضیه برعکس است و استبداد در خانواده‌های فقرا که محکوم به داشتن یک زن هستند، رواج دارد. غالباً اتفاق می‌افتد که در جایی که زنان متعددی هستند، یک نفر بر دیگران ریاست می‌کند و شوهر در این میان، راحت است. کسانی که آثار نویسندگان مشرق زمین را مطالعه کرده‌اند و از این راه به خصوصیات اخلاق شرقی پی برده‌اند، در همان نظر اول درمی‌یابند که اظهارنظر راجع به اینکه زنان در این بخش از جهان در منزل مورد ظلم و ستم واقع می‌شوند، امری است توهمی.

مستر ات کنسن در کتابی به نام عادات و اخلاق زنان در ایران می‌گوید: «در انگلستان افزون بر اینکه تصور شده است زنان در مشرق زمین در مقابل شوهران ستمکار، همچون برده زندگی می‌کنند و در حرمسرا مثل اینکه در قفس باشد به سر می‌برند و این زندگی کم‌تر از حبس نیست، از اوضاع واقعی زنان مشرق خبری دیگر ندارند».

ولی آن نویسنده منکر این جریان است و نشان می‌دهد که زنان مسلمان، چه امتیازات و اقتداری دارند؛ صرف‌نظر از اینکه: حرمسرا برای زنان زندان نیست، بلکه محیط آزادی است و با شوهر همان رفتاری می‌شود که با یک نفر قاچاق‌چی. به محض اینکه شوهر پایش را از خانه بیرون می‌گذارد، در ذهنش این اندیشه هست که او دیگر آقای منزل نیست و بچه‌ها و نوکران فقط تابع خانم بزرگ و در حقیقت، قدرت فایقه در دست اوست. وقتی که این خانم حالش خوب باشد، اوضاع از هر جهت خوب است، ولی وقتی که حالش خوب نباشد، هیچ کاری صورت درستی ندارد.

میرزا ابوطالب خان([43]) یکی از اشراف ایران که شصت الی هشتاد سال پیش از این سفری به انگلستان کرده و در عادات و اخلاق داخلی ما مطالعات دقیق داشته است و در رساله‌ای که بعداً منتشر کرد و به انگلیسی ترجمه شده است، دلایلی ذکر می‌کند و نشان می‌دهد که زنان مسلمان، قدرت و آزادی بیشتری دارند و نسبت به زنان اروپایی از امتیازات بیشتری برخوردارند و به کلی اظهارات اروپاییان در خصوص ستمگری‌های شوهران در تعدد زوجات را تکذیب می‌کند و می‌گوید:

«تا جایی که می‌دانم زندگی با دو پلنگ ماده آسان‌تر است تا زندگی با دو زن»!

سیاح معروف نیبوهر نیز بر همین عقیده است و می‌گوید:

«اروپاییانی که می‌پندارند زناشویی در میان مسلمانان غیر از آنی است که در میان ملل مسیحی وجود دارد، در اشتباه‌اند. من چنان اختلافی در آسیا ندیدم و همان آزادی و راحتی زنان اروپایی را، زنان آن مناطق هم دارند. تعدد زوجات در میان مسلمانان مجاز است و ظرافت طبع خانم‌های ما (اروپاییان) تاب تحمل این فکر را ندارد، ولی اعراب به ندرت می‌توانند چهار زن رسمی داشته باشند و در عین حال، چندین کنیز نیز نگه می‌دارند. هیچکس جز ثروتمندان شهوت‌پرست نمی‌تواند آن قدر زن بگیرد و رفتار این قبیل مردان، مورد توبیخ و ملامت کلیه‌ی مردان موقر و متین است.

اشخاص متفکر و حساس، در حقیقت بر این باورند که این برتری مرد، بیش از آنچه موجب راحتی‌اش باشد، مایه‌ی زحمت اوست؛ زیرا هر شوهری طبق قانون، موظف است که نسبت به همسرانش در خور شأن و مقام هر یک رفتار کند و محبت و عنایتش را با تساوی کامل نسبت به همه ابراز دارد، و این‌ها وظایفی است که انجام آن در نظر مسلمانان به هیچ وجه ناگوار نیست، اما برای اعرابی که به ندرت وسایل رفاه برایشان آماده می‌شود، رعایت این مراسم و تشریفات، خیلی گران تمام می‌شود».

اما اینکه می‌گویند: تعدد زوجات برای عشق حقیقی و محبت و دوستی زن و شوهر، مضر است، نظریه‌ای مشکوک است؛ زیرا اگر این تعدد زوجات در این نیم کره (اروپا) مجاز و مباح می‌بود – و طبعاً (به علت هزینه‌ی سنگین آن) مخصوص افراد طبقه‌ی بالا قرار می‌گرفت – معلوم نیست که تبادل عشق و محبت در مورد ازدواج دوم، یا سوم کم‌تر از ازدواج اول، به صورتی که فعلاً وجود دارد، جلوه می‌کرد.

مراسم و تشریفات سرد و خنکی که در ازدواج ما (اروپاییان) معمول است از قبیل: پول سنجاق، پول درشکه‌ی جداگانه و سایر مقررات و رسومی که میان طبقات بالاتر معمول است، باید بیشتر موجب اخلال در احساسات لطیفی گردد که مربوط به عشق پاک و بی‌شائبه است و زنان در این زندگی کنونی مبتنی بر مُدهای گوناگون بیشتر از کشورهایی که تعدد زوجات، در آنجا رواج دارد، خرید و فروش می‌شوند.

و باز در خصوص اینکه تصور می‌کنند، تعدد زوجات، یکی از علل و موجبات خاموش‌شدن شعله‌ی عشق است، باید گفت:

این بیان از همان منبع اغراض فاسدی سرچشمه می‌گیرد که مثلاً انگلستان قدیم را تنها سرزمین آزادی و سعادت می‌پندارند!

اگر تعدد زوجات، مقتضی آن همه بدگویی و عامل آن همه معایب، مفاسد و سرچشمه‌ی تقلیل و تخفیف در عیش و لذت می‌بود، مطابق قاعده، باید از شیوع آن در چنان بخش وسیعی از جهان که تمدن و تهذیب، کم‌تر وجود دارد، کاسته می‌شد([44]).




[1]- ﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ [الکهف: 110].

[2]- تورات.

[3]- نام وی در اول سموئیل (میکال) آمده است. فصل 18، آیه‌های 20-30.

[4]- در منابع اسلامی از آن با نام «طالوت» یاد می‌شود. (مؤلف)

[5]- اول سموئیل، فصل 25، آیۀ 46.

[6]- دوم سموئیل، فصل 3، آیه‌های 13-16.

[7]- سلاطین، فصل 1.

[8]- مؤلف با اشارۀ اجمالی در حواشی مربوط به این داستان‌ها کتاب عهد عتیق را که مورد احترام یهودیان و مسیحیان است، مرجع و مستند تحقیق قرار داده است و با توجه به عصمت انبیا – که اعتقاد ماست – بی‌پایگی این مقوله مندرجات تورات و امثال آن بیشتر روشن می‌رود. (سعیدی)

[9]- اول پادشاهان، فصل 1، آیه‌های 1-4.

[10]- حضرت یعقوب ÷. (مؤلف)

[11]- بدین طریق که ایرین معروف، ملکۀ شرق، عیال لیؤا، ملقب به بت‌شکن که قبل از وفات شوهرش به عنوان نایب السلطنۀ پسرش قسطنطین منصوب شده بود، دستور داد که چشم‌های این پسر را از حدقه درآوردند. و آن وقت بر تخت سلطنت جلوس کرد و در سال 787م مجلس شورای نیس را دعوت کرد و بوسیلۀ این مجلس از نو پرستش صورت‌ها (نفوش) رسمیت یافت. (دیون پورت)

[12]- نک: انجیل متی، فصل 4، آیۀ 8؛ انجیل مرقس، فصل اول، آیۀ 13؛ انجیل لوقا، فصل 4، آیه‌های 5-6.

[13]- اول پادشاهان، فصل 22، آیات 20- 22.

[14]- انجیل یوحنا، فصل 14، آیۀ 6.

[15]- انجیل متی، فصل 26، آیات 26- 28؛ انجیل مرقس، فصل 14، آیات 22-25؛ انجیل لوقا، فصل 22 آیات 17- 20؛ اول قرنتیان، فصل 11، آیات 23- 27.

[16]- در انجیل متی، فصل 5، آییه 17 سخن عیسی ÷ چنین آمده است: «فکر نکنید که من آمده‌ام تا تورات و نوشته‌های پیامبران را منسوخ نمایم، نیامده‌ام تا منسوخ کنم، بلکه تا به کمال برسانم».

[17]- متأسفانه مؤلف از نظر یک اروپایی در این خصوص قضاوت کرده است. (مترجم)

[18]- شهر مکه مکرمه که در سال هشتم هجری فتح شد. (مؤلف)

[19]- خانۀ کعبه در شهر مکه. (مؤلف)

[20]- «نرون» عیالش را در آب جوش انداخت. پسرش کریسپوس (Crispus) را محکوم به مرگ کرد، دو شوهر دو خواهرش «کنستانیتا» و «اناستاسیا» را به قتل رساند. پدر زنش «ماکزی میلیان هرکولس» را کشت. خواهرزاده‌اش پسر «کنستانیتا» که پسر دوازده ساله‌ای بود، با افراد دیگری که روابط خانوادگی دورتری با او داشتند، مقتول کرد. در میان مقتولین مردی بود به نام «سوپاتور» که یکی از رهبران بت‌پرستان بود، و گناه این مرد آن بود که اجازه قتل پدر زن «کنستانتین» را نداد! به هرحال ایشان اولین امپراطور مسیحی هستند. (دیون پورت)

[21]- سنهودش، یا شورای نیقیه (Consultation denicee) گردهمایی سنهودش یکم در شهر نیقیه بر پا شد که در آن (2048) اسقف فراهم آمدند. کنستانتین از این میان (318) اسقف برگزید که یک دل و یک زبان بودند و باهم ناسازگاری نداشتند. (مؤلف)

[22]- بالغ بر پانصد نفر صاحب درجه و مقام و ده هزار نفر از طبقه پایین فقط در پاریس نابود شدند، غیر از چندین هزار نفر افرادی که در ایالات کشته شدند. پاپ آن وقت «گریگوری» سیزدهم، نه فقط به کلیۀ اشخاصی که در کشتار مداخله داشتند، آزادی تام و تمام بخشید، بلکه حکم کرد که برای این حادثه جشن عمومی بگیرند و مراسم جشن باشکوه و تشریفات مجللی برگزار شد. بالاتر از همه اینکه گستاخی و جسارت این جانشین مسیح (!) به مرحله‌ای از بی‌شرمی رسیده بود که دستور داد به افتخار این عملیات مدالی تهیه کردند که در یک طرف آنصورت خودش نقش شده بود (؟) و در طرف دیگر آن تمثالی از فرشتۀ عذاب و تخریب، و روی آن این عبارت نقش شده بود که: کشتار هوکنت‌ها! (دیون پورت)

[23]- مطابق تخمین «لیورنت» که تاریخ انگیزیسیون را نوشته است، روی هم رفته عدد قربانی‌هایی که از سال 1488 تا سال 1808 در این راه نابود و سوخته شدند 34024 نفر بود. همان قدرت برای غرس این نهال در شمال به کار رفت. عین همین وسایل در مقابل طبقات و اقوام دیگر. (دیون پورت)

[24]- در سال 1627 پاپ اوریان هشتم. فتوای معروفی صادر کرد به نام (Damini in Caena) و ضمن آن کلیۀ اشخاصی را که جسارت کند و به شورای دیگری در آینده متوسل شوند و برعلیه فتواها و دستورهای پاپ اعظم تصمیم بگیرند، تکفیر کرد. کلیۀ امرا و شاهزادگانی که به خود جرأت بدهند و بدون اجازۀ پاپ مالیاتی وضع کنند، کسانی که با ترک‌ها [=مسلمانان] و سایر کفار عهدنامۀ اتفاق منعقد کنند و همچنین کسانی که برای خطاها و صدماتی که از دربار رم بر آن‌ها وارد می‌شود، به محاکم عرفی و قضاوت عادی شکایت کنند، مشمول عنوان تکفیر شدند.

      اینجاست که باید پرسید: آیا محمد یا هیچ یک از جانشینان او چنین قدرت پردامنه‌ای را به خود گرفتند؟ (دیون پورت)

[25]- Caligula

[26]- نکته بسیار مهم و جالب دربارۀ جنگ‌های دوران رسالت که قطعاً جنبۀ دفاع داشت و ناگزیر از معارضه مشرکین و جهودها بود و بالاخره چنان انقلاب عظیم و تحول‌ریشه دارای را ایجاد کرد. مطابق تحقیق دانشمندان تعداد کلیۀ کشته‌ها (از دو طرف) بالغ بر هزار و کسری بیشتر نبود! (سعیدی)

[27]- منظور از این جمله، لا اله الا الله است. (سعیدی)

[28]- یعنی ختنه‌کردن. (سعیدی)

[29]- آری، چنین است؛ زیرا پیغمبر فرمود: «الاسلام یجب ما قبله» یعنی: «اسلام هر گناه و آلودگی قبلی را تصفیه و تطهیر می‌کند.

[30]- Adescription of the east and orther countries.

[31]- علمای ترکیه در این موضوع نظر می‌دهند که هر پسری مسلمانی که مادرش مسیحی باشد، هر وقت مادرش نقاهتی داشته باشد یا پیر شده باشد، باید او را روی چهارپایی (اسب یا قاطر) حمل کند و تا در کلیسا ببرد و اگر فی المثل پسر فقیر باشد و چهارپایی نداشته باشد، مکلف است او را روی دوش خودش حمل کند و به کلیسا برساند. (دیون پورت)

[32]- چون تاریخ‌گذاشتن روی اسناد، آن روزها معمول نبود، احتمال قوی می‌رود که نسخۀ اصلی تاریخ نداشته است و تاریخی که در متن سند گذاشته شده است، بعداً از طرف نویسنده روی آن قید شده باشد. (دیون پورت)

[33]- جمع حظ به معنای: حصه و بهره.

[34]- حیوانی، لذت‌هایی که از سرشت حیوانی سرچشمه می‌گیرد.

[35]- یک نفر مسلمان که تا اندازه‌ای با اطلاع بود، نزد من اعتراف کرد که وصف بهشتی که در قرآن آمده است به نظر او قسمت اعظم آن جنبۀ مجاز دارد و می‌گفت: مثل همان بیابانی که در کتاب وحی یوحنا ذکر شده است، و به من اطمینان می‌داد که عدۀ زیادی از دانشمندان مسلمان دارای همان عقیده هستند (نقل از کتاب لین Lane) به نام مصر جدید، جلد اول، صفحۀ 75، حاشیه. (دیون پورت)

[36]- Bigliotheca Orientalistes.

[37]- مارک آنتونی Anthony, Mark (تولد 83ق.م).

[38]- تئودوسیوس Theodosius ملقب به کبیر، امپراتور روم از 379 تا 395م.

[39]- فیزیولوژی Physiologie: علم بررسی اعمال طبیعی سلول‌ها و بافت‌های بدن و رابطۀ آن‌ها با یکدیگر.

[40]- در سن نه و ده سالگی به سن بلوغ می‌رسند. (مؤلف)

[41]- کتاب خلقت، فصل 30، آیۀ 5، سفر خروج، آیۀ 21، فصل 11؛ کتاب پنجم از پنج کتابی که موسی نسبت داده می‌شود، فصل 17، آیۀ 17، کتاب شموئیل، فصل اول، آیه‌ی: 201، 11 و 20؛ و باز همان مدرک. فصل 29، آیه‌ی 32 و 43 و کتاب 2 شموئیل، فصل 12، آیۀ 8 و همان منبع، فصل 5، آیۀ 13 و کتاب قضاتت، فصل 8، آیۀ 30؛ ایضاً فصل 10، آیۀ 4 و ایضاً فصل 12، آیۀ 9 و 14. (دیون پورت)

[42]- به گروتیوس، جلد اول، صفحۀ 265 مراجعه شود. (دیون پورت)

[43]- ابوطالب خان لندنی (1165-1221ق) در سال 1214 تا 1217ق سفری به اروپا کرد و سفرنامۀ وی با عنوان «مسیر طالبی فی بلاد افرنجی» چاپ شده اسست.

[44]- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ص 188-235.

کژماندن دهان آن مرد که نام محمد ج را به تمسخر خواند

کژماندن دهان آن مرد که نام محمد ج را به تمسخر خواند

آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند

نام احمد را، دهانش کژ بماند

باز آمد کای محمد عفو کن

ای ترا الطاف عِلمِ مِن لَدُن

من ترا افسوس می‌کردم ز جهل

من بُدَم افسوس را منسوب و اهل

چون خدا خواهد که پردۀ کسی درد

مَیلش اندر طعنۀ پاکان برد

جون خدا خواهد که پوشد عیب کس

کم زند در عیب معیوبان نفس

چون خدا خواهد که مان یاری کند

میل ما را جانب زاری کند

ای خنک چشمی که آن گریان اوست

ای همایون دل که او بریان اوست

(مولانا جلال الدین رومی)


مقدمه

مقدمه

محمد رسولِ امینِ خدا

 

سرِ انبیاء سرور اصفیا

یتیمی جهان زیر فرمان او

 

همه دُرهای یتیم آنِ او

سر انبیاء، تاج کِسرا فکن

 

کز او یافته طاق کسرا شکن([1])

برای تخریب شخصیت یک فرد، ساختن داستان‌های واهی و خلاف واقعیت و انتشار آن‌ها، حربه‌ای کارآمد و مؤثر است که بارها نیز آزموده شده است و غالباً پس از شایع‌شدن اینگونه مطالب، نه تنها باور عامه‌ی مردم، بلکه باور دانشمندان نیز، نسبت به فردی که شخصیت‌اش تخریب شده است، تغییر می‌کند و بعد از آن سیمایی از او در نظرشان مجسم می‌شود که دشمنانش معرفی کرده‌اند، نه سیمای واقعی‌اش!

هنگامی که حضرت محمد ج در شهر مکه به پیامبری، برانگیخته شد و مبارزه‌اش برای زدودن بیداد و شرک آغاز شد، سران مکه دریافتند که گفتار و کردار وی به ضررشان و شخص وی نیز تهدیدی جدی برای منافع و پست و مقام‌شان است؛ لذا دست به کار شدند و برای مقابله با این بحران، تشکیل جلسه دادند. از آنجا که این دعوت نوین، جنبشی بزرگ در شهر مکه به راه انداخته بود و افرادی از اقشار مختلف به آن پیوسته بودند، اگر چنین ادامه می‌یافت، اقتدار سران مکه از بین می‌رفت و به تراژدی بزرگی می‌انجامید.

راه چاره چیست؟

شکنجه‌کردن یاران وی می‌توانست راهکاری موقت باشد، ولی این کار نه تنها سبب نمی‌شد که یارانش از پیرامونش پراکنده و متفرق شوند، بلکه موجب می‌شد که مسلمانان در آیین جدید خود، جدیت بیشتر نشان دهند و شمارشان رشد سریع‌تری پیدا کند.

مشرکان مکه پس از رایزنی‌های زیاد، دریافتند که تنها راه چاره، حمله‌ی مستقیم به شخصِ پیامبر است، و باید به هر نحو ممکن و با تمام توان، شخصیت وی را مخدوش و تخریب کنند تا عامه‌ی مردم به اختیار خود به وی نزدیک نشوند و از او هراس داشته باشند.

به همین منظور، پیامبر را ساحری بزرگ معرفی کردند که با جادوی خود، میان زن و شوهر، فرزندان و والدین، غلام و سرور جدایی می‌افکند و آنان را بر ضد یکدیگر می‌شوراند. گاهی وی را دیوانه خواندند که جن‌ها به او حمله کرده‌اند. و گاه نیز ایشان را شاعری توانا معرفی کردند که با سخنش فتنه برمی‌انگیزد.

گر ترا طعنی کنند ایشان مگیر از بهر آنک

مردم بیمار باشد یافه([2]) گوی و هرزه لا([3])([4])

مشرکان تا آخرین توان خود در تخریب شخصیت پیامبر کوشیدند، اما از آن جا که خداوند، یار و یاورش بود و دمی تنهایش نمی‌گذاشت، تمام کوشش‌هایشان بی‌نتیجه ماند، و درخت اسلام، رشد کرد و تنومند شد.

هنگامیکه مسیحیان، اسلام را پشت درهای کشورهای خود یافتند، هراسان شدند، اربابان کلیسا جایگاه خود را در معرض خطر دیدند و حکومت‌ها بیمناک شدند و برای در امان‌ماندن از حملات برق آسا و سهمگین این دین، دستگاه‌های تبلیغاتی خود را به کار انداختند و از تجربه‌ی هرچند ناموفق مشرکان عرب بهره جستند و به مبلغان و نویسندگان مأموریت دادند که تا جایی که می‌توانند، شخصیت محمد ج را هدف قرار دهند، افسانه‌ها بسازند و به وی نسبت دهند، تهمت‌هایی که مردم را متنفر می‌سازد، بر دامن وی بربندند، او را دشمن مسیح معرفی کنند.

فرامین کلیسا به دقت اجرا شد تا جایی که به تصور مسیحیان قرون وسطا از مسلمانان، ملتی بت‌پرست بودند که بتی به نام «ماهوم»([5]) ساخته‌اند و می‌پرستند!!

ادوارد گیبون مورخ معروف انگلیسی در کتاب سقوط و انقراض امپراتوری روم در خصوص یکی از عجایبی که به محمد ج نسبت داده‌اند، چنین نوشته است:

«مسیحیان با کمال بی‌باکی به محمد نسبت داده‌اند که «به نظر می‌آید که یک کبوتر اهلی از آسمان به زمین فرود می‌آید و در گوش او چیزهایی فرو می‌خواند»! چون این معجزه‌ی مجعول را گروتیوس به زبان عربی نقل کرده بود، پوکوک دانشمند معروف و مترجم همان کتاب، نام مؤلف کتابی را که گروتیوس این داستان را از او نقل کرده است، پرسید، گروتیوس مجبور شد اعتراف کند که این داستان نزد خود مسلمانان، مجهول است! و برای اینکه این امر به نفرت و ریشخند مسلمانان نینجامد، دروغ این مرد زاهد (!) از پنج نسخه‌ی عربی حذف شد، ولی با این حال، همین داستان در متن کتاب که به کرات به لاتین چاپ شده است، به صورت واضح و برجسته‌ای ذکر شده است»([6]).

عامه‌ی مردم اروپا بر اثر ساده‌لوحی و بی‌دانشی خود، با شوق و ذوق به اینگونه اوهام و اراجیف گوش فرا می‌دادند و آن‌ها را باور می‌کردند، سره را از ناسره باز نمی‌شناختند و نیازی نیز به شناختن واقعیت احساس نمی‌کردند.

مبلغان و نویسندگان مسیحی به علت تعصب افراطی، یا برای به دست‌آوردن جایگاه و مال، دست به شایعه‌سازی و دروغ‌پردازی پیرامون شخصیت پیامبر ج می‌زدند تا مردم را حتی از اندیشیدن درباره‌ی او و آیین اسلام باز دارند. توماس کارلایل خاورشناس مشهور می‌نویسد: «کتاب‌ها و سندها و استنادات دشمنانه‌ی مبلغان مسیحی در خصوص پیغمبر اسلام و آیین او، به منزله‌ی اسکناس‌ها و اوراقی تقلبی است که از دست جنایتکار سازنده‌ی آنان خارج می‌شود و در صورت عدم اثبات جعلی‌بودن آن، مختصر سودی به سازنده‌ی آن می‌دهد، ولی صدماتش متوجه دیگران می‌گردد.

معاندان پیغمبر اسلام و دین او، از روی تعصب جاهلانه یا کسب منفعت، به کینه‌توزی و دروغ‌پردازی اقدام می‌کنند و دیگران را به گمراهی می‌افکنند و از حقایق دور می‌کنند»([7]).

همین دانشمند در جایی دیگر می‌نویسد:

«اعتراف می‌کنم که این روزها از اظهارات منتقدانی که بر محمد تهمت زده و می‌گویند: «محمد از روی عمد و قصد و نقشه‌ی قبلی یا بطور کلی با فریب ارادی (یا بطور مطلق) راه فریبکاری پیموده است». نمی‌توانم چیزی بفهمم! و از این بالاتر این معنی را نمی‌توانم درک کنم که چگونه او را متهم می‌کنند و می‌گویند: «این مرد در سراسر زندگی با فریبندگی زیسته است و در چنان عالمی قرآن را بسان جاعل یا جادوگری نوشت است؟! ولی فکر می‌کنم هر که قرآن را با بصیرت بخواند، قطعاً آن را به صورت دیگری مشاهده خواهد کرد»([8]).

جان دیون پورت خاورشناس و اسلام‌شناس نامی انگلیسی در کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن برخی از تهمت‌ها را دستاورد یونانیان می‌داند و به شدت طرز برخورد مسیحیان را با فرض درست‌بودن اینگونه تهمت‌ها زیر سؤال برده و برخلاف آموزه‌های آیین مسیحیت می‌داند. وی می‌نویسد:

«اینکه به کرات گفته‌اند: محمد تحت تأثیر ضربات صرع واقع می‌شد، از گفته‌های بی‌اساس و اظهارات ناهنجار یونانیان است که خواسته‌اند در پناه اتهام عوارض چنین مرضی، بر تبلیغ‌کننده‌ی عقیده‌ی تازه و بدیع، لکه‌ای وارد سازند و ویژگی‌های اخلاقی‌اش را مورد نفرت و انزجار جهان مسیحیت قرار دهند. این اشخاص متعصب و شرور، بایستی فکر می‌کردند که اگر واقعاً محمد به چنان مرض شدید و مخوفی مبتلا می‌بوده است، به جای اینکه اینگونه عوارض را نشانه‌ی خشم و غضب خدا نسبت به او بدانند، بایستی طبق تعلیمات شفقت و ترحم آیین مسیح، برای او – که به چنین مشقت و بدبختی دچار شده است – متأثر باشند و دل‌شان بسوزد، نه اینکه از این جریان خوشحالی کنند!»([9])

دانشمندان منصف غربی در قبال اینگونه تهمت‌ها و سخنان بی‌اساس، ساکت نمانده‌اند و به شدت به رد این خرافات پرداخته و سره را از ناسره جدا ساخته‌اند و پیامبر را آنگونه که بوده است، به مردم معرفی کرده و از صداقت، درستی، امانتدرای، پاکدامنی و... وی سخن‌ها گفته‌اند که بر اثر تلاش آنان، از حجم دروغ‌پردازی‌ها کاسته شده و مردم به جست و جوی حقیقت برآمده‌اند. لورافکشیا واگلیری دانشمند ایتالیایی می‌گوید:

«شکی نیست که از شمار آن دروغ‌هایی که در قرون وسطا در وصف محمد و دیانت او می‌گفتند، در این دوره کاسته شده است خیلی تخفیف یافته و مردم طالب به دست‌آوردن حقیقت تاریخی محمد و اسلام‌اند»([10]).

آنچه در این فصل می‌آید، حاصل پژوهش خاورشناس و اسلام‌شناس شهیر انگلیسی جان دیون پورت است که در کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن آورده است و در آن به چهار تهمت اساسی‌ای که بر شخصیت پیامبر وارد کرده‌اند، با سبکی اروپایی پاسخ داده است. برخی از نوشته‌ها و استدلالات وی مغایر با آموزه‌های اسلامی است، اما باید در نظر داشت که: تهمت‌هایی چنان را پاسخ‌هایی چنین باید!




[1]- سند بادنامه منظوم، 95.

[2]- یافه: سخنان بیهوده و پوچ.

[3]- هرزه لا: بیهوده‌گو، چرا که لائیدن به معنی گفتن است.

[4]- دیوان حکیم سنایی غزنوی، 47.

[5]- Mahom.

[6]- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، 26- 27.

[7]- اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب، 15.

[8]- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، 16.

[9]- همان، 21.

[10]- نظریات دانشمندان جهان دربارۀ قرآن و محمد، 163.