1- قرآن کریم.
2- احمد بن حنبل (متوفی 240 ھ)، المسند، چاپ، دار صادر، بیروت.
3- احمد الزرقاء، شرح القواعد الفقهیه، نشر دارالغرب الاسلامی، بیروت، 1403 هجری، 1983 میلادی.
4- الالبانی، محمد ناصرالدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، چاپ چهارم، نشر المکتب الاسلامی، بیروت، 1405 هجری، 1985 میلادی.
5- بخاری، محمد بن اسماعیل متوفی 256 هجری:
- الصحیح، چاپ المکتبه الاسلامیه، استانبول.
- الادب المفرد، چاپ المکتبه السلفیه، مصر، 1370 هجری.
6- بغوی، ابو محمد حسین بن مسعود فراء شافعی، متوفی 516 هجری:
- التفسیر به تحقیق خالد عبدالرحمن عک و مروان سوار، نشر دارالمعرفه بیروت، 1406 هجری، 1986 میلادی.
7- بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین بن علی، متوفی 458 هجری:
- دلائل النبوه به تحقیق عبدالمعطی قلعجی، نشر دارلکتب العلمیه، بیروت، 1405 ھ 1985 میلادی.
8- ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره، متوفی 279 هجری.
9- ابن تیمیه، ابوالعباس تقی الدین احمد عبدالحلیم، متوفی 728 هجری:
- الفتاوی، دورهی 13 جلدی، چاپ اول، چاپخانه خیریهی قاهره، 1329 هجری.
- الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، به تحقیق صلاح الدین المنجد، بیروت.
10- الجصاص (ابوبکر)، احمد بن علی (370 ھ).
- احکام القرآن، ترکیه، 1325، ھ..
11- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی، متوفی 597 هجری.
- مناقب عمر، تحقیق زینب ابراهیم القاروط، نشر دارالکتب العلمیه، بیروت، 1402 هجری، 1982 میلادی.
- مناقب احمد، به کوش عبدالله بن عبدالمحسن الترکی و علی محمد عمر، چاپ مکتبه الخانجی، مصر، 1399 هجری، 1979 هجری، 1979 میلادی.
- برالوالدین، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، موسسه الکتب الثقافیه، بیرون 1408.
12- حاکم نیشابوری، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، متوفی 405 هجری.
- المستدرک، علی الصحیحین، چاپ حیدرآباد دکن، هند، 1341 هجری.
13- ابن حجر عقلانی، شهاب الدین ابوالفضل احمد بن علی، متوفی 852 هجری.
- فتح الباری، چاپ السلفیه، قاهره.
14- ابن حزم ظاهری، ابو محمد علی بن احمد بن سعید، متوفی 456 هجری.
- المحلی، تحقیق زیدان ابو مکارم حسن، نشر مکتبه الجمهوریه العربیه، قاهره، 1387.
15- الخطابی، ابو سلیمان حمد بن محمد، متوفی 388 هجری.
- اعلام الحدیث به تحقیق محمد بن سعد بن عبدالرحمن آل سعود، نشر «مرکز البحث العلمی» و «احیاء التراث الاسلامی» در دانشگاهام القری مکه.
16- الدارمی، ابو محمد عبدالله بن عبدالرحمن بن فضل بن بهرام، متوفی 255 هجری.
- المسند (السنن) به کوشش محمد احمد دهمان، چاپخانه الاعتدال دمشق، 1349 هجری.
17- ابوداود سیستانی، سلیمان بن اشعث، متوفی 275 هجری.
- السنن، دورهی 5 جلدی، چاپ اول، به کوشش عزت عبید الدعاس و عادل السید، نشر دارالحدیث، بیروت، 1388 هجری، 1969 میلادی.
18- ابن ابی دنیا، ابوبکر عبدالله بن عبید قرشی، متوفی 282 هجری.
- کتاب العمت، به تحقیق نجم عبدالرحمن، چاپ «دارالمغرب».
19- دیل کارنگی:
- کیف تکسب الصدقاء و تؤثر فیالناس، ترجمه به عربی: عبدالمنعم محمد الزیاری، نشر «دارالندره الجدیده»، بیروت، 1983 میلادی.
20- الذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان، متوفی 748 هجری.
- سیر اعلام النبلاء، چاپ مؤسسه الرساله، بیروت.
21- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، متوفی 911 هجری.
- الدر امنثور فی التفسیر بالمأثور، نشر محمد امین دمج، بیروت.
22- ابن ابی شیبه، ابوبکر عبدالله بن محمد، متوفی 235 هجری.
- المصنف، به تحقیق عبدالخالق الافغانی، نشر «دارالسلفیه»، 1399 هجری و 1979 میلادی.
23- الصولی، ابوبکر محمد بن یحیی، متوفی 336 هجری.
- الاوراق، عصر المقتدر – رساله دورهی فوق لیسانس در دانشگاه الاسلامیه، مدینه منوره.
24- الطبری، محمد بن جریر، متوفی 310 هجری.
- تفسیر (جامع البیان عن تأویل آی القرآن)، چاپ سوم، چاپخانه مصطفی البابی الحلبی.
25- ابن ابی عاصم، ابوبکر عمرو بن ابی عاصم الضحاک، متوفی 287 هجری.
- السنه، تحقیق محمد ناصرالدین آلبانی، نشر المکتب الاسلامی، بیروت، 1400 هجری، 1980 میلادی.
26- عبدالرزاق بن همام صنعانی، متوفی 221 هجری.
- المصنف به تحقیق حبیب الرحمن اعظمی، چاپ اول، دارالقلم، بیروت، 1390 هجری.
27- ابن قدامه مقدسی، عبدالله بن احمد بن محمد، متوفی 620 هجری.
- مختصر منهاج القاصدین، تحقیق شعیب الارنا ؤوط و عبدالقادر الاروناؤوط، نشر مکتبه دارالبیان و مؤسسه علوم قرآن، دمشق، 1398.
28- ابن قیم، شمس الدین محمد بن ابوبکر زرعی دمشقی، متوفی 751 هجری.
- اعلام الموقعین عن رب العالمین، به تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید.
- احکام اهل ذمه، تحقیق صبحی صالح، چاپ اول، بیروت 1381 هجری.
- التفسیر القیم به تحقیق محمد حامد الفقی، نشر دارالکتب العلمیه، بیروت 395 هجری، 1975 میلادی.
- ابوابل الطیب، تحقیق اسماعیل انصاری، چاپخانههای «النصر» عربستان.
- مدارج السالکین، نشر دارالکتب العلیمه، افست، بیروت 1395 هجری.
29- ابن کثیر، عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن کثیر قرشید مشقی، متوفی 774 ھ.
- تفسیر القرآن عظیم، دورهی چهار جلدی، چاپ «داراحیاء الکتب العربیه» عیسی البابی الحلبی، مصر.
30- ابن ماجه، ابوعبدالله محمد بن یزید قزوینی، متوفی 275 هجری.
- السنن، دو جلدی، به تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، دار احیاء الکتب العربیه، مصر 1953 میلادی.
31- مالک بن انس، متوفی 179 هجری.
- الموطا، با همت محمد فؤاد عبدالباقی، دار احیاء الکتب العربیه، القاهره.
32- المتقی الهندی، علی بن حسام الدین، متوفی 975 هجری.
- کنزالعمال، نشر داراللواء، ریاض.
33- مسلم بن حجاج، متوفی 261 هجری.
- الصحیح، دورهی 5 جلدی، به تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، چاپ اول، نشر دار احیاء الکتب العربیه، مصر 1374 – 1375 هجری.
34- المقری، احمد بن محمد تلمسانی، متوفی 1041 هجری.
- نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، تحقیق احسان عباس، نشر دار صادر، بیروت، 1388 هجری، 1968 میلادی.
35- النسائی، ابو عبدالرحمن احمد بن علی بن شعیب، متوفی 303 هجری.
- السنن (اعجبتی)، چاپ داراحیاء التراث العربی، بیرون 1406 هجری 1986 میلادی.
36- ابو نعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، متوفی 420 هجری.
- حلیه الاولیاء، دورهی 10 جلدی، چاپ اول، چاپخانهی «السعاده»، مصر، 1351 – 1357 هجری.
37- الحیثمی، نورالدین علی بن ابوبکر، متوفی 807 هجری.
- مجمع الزوائد و منبع القوائد، با کوشش حسام الدین قدسی، مصر.
38- یعقوب بن سفیان فسوی، 277 هجری.
- المعرفه و التاریخ به تحقیق اکرم العمری (چاپ سوم) نشر مکتبه الدار، مدینه منوره 1408 هجری (1988 م).
سورهی هود در متن خود، اخبار پیامبران مختلفی را به همراه پیروان و امتهای منحرف آنان به تصویر میکشد و بیان میکند که چگونه از راه حق، کناره گرفتند و راههای باطل را پیمودند و برای خدا شریک قرار دادن و بتها و خدایان متعددی را پرستش کردند. ابتدا عمل قوم نوح را بیان میکند که پیامبرشان آنان را به توحید فرا خواند و از عذاب خدا ترساند، اما آنان او را دروغگو پنداشته و یارانش را تحقیر کرده و مشتی اراذل و اوباش نامیدند. نوح به آنان گفت که من به یاران خویش افتخار میکنم. سپس جهل آنان را آشکار نمود و به شیوهای نیکو با آنان جدال و گفتگو نمود و سرانجامشان را به خدا سپرد. خداوند نیز با طوفانی سهمگین، آنان را غرق نمود و نوح و پیروان اندکش را به وسیلهی کشتی نجات داد.
﴿وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ﴾ [هود: 40].
«و جز افرادی اندکی بدو ایمان نیاورده بودند».
پس از او هود ÷، قومش را به توحید، توبه و طلب آمرزش از پروردگار فرا خواند و وعدهی خیر و قدرت و حیاتی پر از نعمت را به آنان داد و بیان کرد که در سزای دعوتش، چیزی از آنان نمیطلبد. اما آنان نیز دعوت پیامبر خود را رد کردند و او هم از شرک آنان بیزاری جست و به خدا واگذارشان کرد و بر او توکل نمود. و تک و تنها در حالتی از غربت به حفظ اعتقادش پرداخت، تا اینکه از جانب پروردگار عذابی سخت بر قوم عاد نازل شد و فقط هود و یارانش از آن نجات یافتند.
صالح هم قوم ثمود را به توحید و عبادت خدا فرا خواند و نعمتهای پروردگار را برای آنان برشمرد. اما آنان همچنان راه پیشینیان مشرک خود را ادامه دادند. هرچند که صالح ÷ برای آنان، یک دلیل ظاهری و قابل لمس ارائه کرد که عبارت بود از شتری آسمانی که شیر آن برای همهی آنان کافی بود. اما آنان بیدرنگ آن را سر بریدند و توجهی به هشدارهای صالح ÷ نکردند. در نتیجه با یک غرش آسمانی نابود شدند و هیچ اثری از آنان باقی نماند. *و در خانه و کاشانهی خود خشکیدند و بر زمین افتادند. آنچنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودهاند* (هود / 67-68). پیامبر خدا، صالح ÷ هم غریبانه در میان قومش با فکر و شخصیت غریب خود، گوشهگیری کرد. او در روز بهسوی خدا فرا میخواند و شبانه در مسجدی خارج از سرزمین آنان برای پروردگار بیتوته مینمود.
قوم لوط ÷ هم از راه فطرت منحرف شدند و اعمال زشت و منکری را مرتکب میشدند و علی رغم دعوت لوط ÷ و نهی شدید او از آن اعمال، بازهم به گمراهی خود ادامه میدادند و بر آن پافشاری میکردند، تا اینکه پروردگار، سرزمینشان را زیر و رو کرد تا مجازات آن اعمال زشت و تغییر فطرت را دیده باشند.
زن لوط ÷ هم همراه آن قوم گمراه نابود شد و فقط لوط به همراه سایر افراد خانوادهاش نجات یافت.
شعیب ÷ هم قومش را بهسوی یکتاپرستی و دادگستری فرا خواند و نعمت و آسایش موجود را برایشان یادآوری کرد و آنان را از عذاب خداوند، ترسانید. اما آنان گمان میبردند که در عبادت خدا آزادند و هرگونه که بخواهند، میتوانند در اموال خود، دخل و تصرف کنند، پس دعوت شعیب ÷ را رد کرده و به مسخرهی او پرداختند. اما شعیب همچنان بر دعوت خود پافشاری کرد، بر خدای خویش توکل نمود و سرگذشت اقوام نوح و هود و صالح و لوط را برای قومش بیان کرد. اما آنان نپذیرفتند، در نتیجه عذاب خداوند بر آنان نازل شد و غرشی آسمانی آنان را نابود کرد و در سرزمین خود بیهوش بر زمین افتادند و فقط شعیب و گروه اندکی از قومش نجات یافتند که به او ایمان آورده و غربت را تحمل کرده و با دین و رفتار قومشان مخالفت نموده بودند.
سورهی هود به همین شیوه، داستان انبیای غریب و پیروان آنان را که در زمانهای گذشته در غربت به سر بردهاند، بیان میکند. آنان گاهی خود غریب بودند، گاهی به خاطر افکار و رفتار غریب بودند و گاهی به هردو دلیل در غربت قرار میگرفتند. در این سوره پس از ذکر این داستانها چنین آمده است:
﴿فَلَوۡلَا کَانَ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِن قَبۡلِکُمۡ أُوْلُواْ بَقِیَّةٖ یَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡفَسَادِ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّنۡ أَنجَیۡنَا مِنۡهُمۡۗ وَٱتَّبَعَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِیهِ وَکَانُواْ مُجۡرِمِینَ١١٦﴾ [هود: 116].
«پس چرا از امتهایی پیش از شما، خردمندانی نبودند که (مردمان را) از فساد در زمین باز دارند؟! مگر اندکی از آنان که نجاتشان دادیم، و کسانیکه ستم کردند، از لذات (دنیوی) و آسودگی پیروی کردند، و گناهکار بودند (و نابود شدند)».
این آیه بیان میکند که در امتهای گذشته، فقط گروه اندکی برای اصلاح انحرافات و هدایت بهسوی توحید و گرایش دوباره به فطرت و عدالت، تلاش کردهاند و همین گروه اندک بودهاند که از عذاب خدا رهایی یافتهاند و سایر افراد خوشگذران و غرق شده در نعمت و فساد و گناه به عذاب خدا گرفتار گشتهاند.
پیامبر ج نیز غربت اسلام و مسلمانان را اینگونه بیان فرموده است:
«بَدَأَ الْإِسْلَامُ غَرِیبًا سَیَعُودُ غَرِیبًا کَمَا بَدَأَ، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ، قِیلَ: وَمَنْ الْغُرَبَاءُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الَّذِینَ یُصْلِحُونَ إِذَا فَسَدَ النَّاسُ». «اسلام در حالت غربت شروع بهکار کرد و دوباره مثل او غریب میگردد پس خوشا به حال غریبان. عرض شد: ای رسول خدا، غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که هنگام فساد مردم، به اصلاح میپردازند».
غربتی که برای اسلام پیش میآید، ناشی از جهالت پیروان، درک نکردن احکام، نفهمیدن معانی دستورات و عدم پایبندی به آموزههای آن است. چنین پیروانی، نام مسلمان دارند، اما عمل اسلامی در رفتار آنها نیست، آنان در شکل و ظاهر مسلمانند، اما در حقیقت و باطن چنین نیستند، و باور آنان به حد یقین نرسیده است. به همین خاطر، مؤمن راستین در میانشان غریب میماند، زیرا عهد خویش را با پروردگارش حفظ میکند و در ظاهر و باطن، پایبند شریعت خداست و حتی باطن او زیباتر و نیکوتر از ظاهر اوست.
اما غربتی که مؤمن در آن قرار میگیرد، باعث نمیشود که از دنیا وحشت کند و از آن گریزان باشد و گوشهگیری نماید، بلکه به یاد خدا میپردازد و با او مأنوس میشود، با مردم رفت و آمد میکند و در مقابل آزارهای آنان، صبر پیشه میکند. و آنان را فرا میخواند که پایبند تعالیم اسلام باشند. او در این راستا، نیکیها و زیبائیهای دین را برایشان توضیح میدهد و بیان میکند که نجات و سعادت آنان در دنیا و قیامت فقط به دین وابسته است و خداوند، خوراکها و نوشیدنیهای پاک، تلاش برای آبادانی زمین، تشکیل خانواده، تربیت فرزندان، کوشش برای تحقق مصالح آنان، توجه ویژه به زندگی آنان، تلاش برای کسب ثروت از راههای مشروع و بهرهمندی قانونی و شرعی از این ثروت و هرکار شایسته و پاکیزهی دیگر را برایشان حلال کرده است و اصلاح دین و دنیای آنان اینگونه حاصل میشود و از این طریق میتوانند مصالح تعیین شده توسط دین را به دست بیاورند.
دین اسلام حاوی هیچ نوع سختگیری و تنگ نظری نیست، بلکه دینی حقیقتگرا ، مهرانگیز و آسانگیر است. اسلام ما را از سختگیری و افراط نهی کرده و در تمام امور به مهربانی دستور داده است. آنچه که اسلام از آن نهی نموده فقط امور پلید، ظالمانه و منحرف کننده است که بشر را از مسیر فطرت و سنتهای حقیقی زندگی منحرف میسازند. پیامبر ج مسألهی غربت را در حدیثی دیگر، اینگونه بیان فرموده است: «دین اسلام در غربت آغاز شد و دوباره غریب میگردد پس خوشا به حال غریبان، یعنی کسانی که سنتهای مرا که توسط گروهی از مردم فاسد شدهاند، دوباره اصلاح میکنند»([1]).
پس غربت مؤمن یک امر منفی نیست که باعث شود فرد مسلمان از مسیر زندگی عقب نشینی کند و از مردم احساس وحشت نماید و رابطهاش را با آنان بگسلد. بلکه این حالت برای مؤمن، نوعی تمرین زندگی است و باید در این حالت هم جهت بدهد و تأثیر خود را بر جای بگذارد، زیرا مؤمن خلق شدهاست تا جریانها را هدایت نماید، نه اینکه او نیز در مسیر آنان قرار گیرد. لازم است که انسان مؤمن در هر حال، هویت اسلامی خویش را از طریق احیای سنتها، عمل به آنها و فراخواندن مردم برای پایبندی به آنها حفظ نماید. حدیثی از ابوثعلبه خشنی نقل شدهاست که شاهد این مطلب است، او میگوید: «در بارهی معنی این آیه:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیۡکُمۡ أَنفُسَکُمۡۖ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَیۡتُمۡۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٠٥﴾ [المائدة: 105].
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! چون مرگ یکی از شما فرا رسد در موقع وصیت باید از میان شما دو نفر عادل را گواه بگیرید یا اگر مسافرت کردید و مصیبت مرگ به شما رسید (و مسلمانی را نیافتید) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید و اگر (هنگام ادای شهادت در صدق آنها) شک کردید آن دو را بعد از نماز نگاه دارید تا به الله سوگند بخورند که: «ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم اگر چه خویشانمان باشند و شهادت الله را کتمان نمیکنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود»».
از رسول خدا ج سؤال کردم. ایشان فرمود: باید به معروف امر کنید و از منکر، نهی نمایید، اما اگر دیدید که مردم از بخل و حرص فرمان میبرند، هوی پرستی رایج شده است، دنیا ترجیح داده میشود و انسانهای صاحب فکر و اندیشه به خود مغرور میگردند، در چنین حالتی به اصلاح خودت بپرداز و از مردم عوام فریبخورده دوری کن، زیرا روزگار سختی و صبر، پیش روی شماست که صبر در آن روزگار، همانند در دست گرفتن گلولهی آتشین، سخت است و هرکس در چنین ایامی کاری نیک و صالح انجام میدهد، اجر پنجاه نفر مشابه را خواهد داشت. گفتم: ای رسول خدا، اجر پنجاه نفر از مردمان آن روزگار را؟ فرمود: خیر، پنجاه نفر از شما را»([2]).
آری طبق این حدیث، اجر و پاداش مؤمنی که در حال غربت با مردم رابطه برقرار میکند و آنان را بهسوی حقیقت فرا میخواند، با اجر پنجاه نفر از اصحاب برابر است، زیرا بلایا و فتنهها و ظلمتهای جاهلی بسیار زیادی را تحمل میکند.
انسان مؤمن هر اندازه که در غربت شدیدتری قرار گیرد، بازهم دچار آن حالتی نمیشود که ماده پرستانی همچون «سارتر» و «بیر کامی» برای انسان به تصویر کشیدهاند. مؤمن مانند انسان بیایمان، خود را گم نمیکند، پردهی عفت را نمیدرد، دچار پوچ انگاری نمیشود و برای اثبات آزادی خویش به انکار وجود خالق و دور شدن از حاکمیت او نمیپردازد. به تصویر کشیدن چنین حالاتی برای انسان بیایمان، صرفاً نوعی تفکر رؤیایی و گذرا است که از چارچوب تجربه و مشاهدات انسانی خارج نیست، به تعبیری دیگر ناشی از ناکامی و بیباوری است. اما انسانی مؤمن در میدانی وسیعتر و رؤیاهایی کاملتر که از علم و نور خدا دریافت میدارد زندگی میکند:
﴿وَمَن لَّمۡ یَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ﴾ [النور: 40].
«و کسی که خدا نوری بهره او نکرده باشد، او نوری ندارد (تا وی را به راه راست رهنمود کند و بر راستای راه بدارد)».
خدای متعال بندگاه غریب خود را به یاری و قدرت خود وعده دادهاست و آنان را به کرسی خواهد نشاند:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥﴾ [النور: 55].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را جایگزین قبل از خود کرده است همچنین آئین ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدّل میسازد، مرا میپرستند و چیزی را شریکم نمیگردانند. بعد از این کسانی که کافر شوند، آنان کاملاً بیرون شوندگان (از دایره ایمان و اسلام) بشمارند».
صحابی بزرگوار، ابی بن کعب در بیان سبب نزول این آیه گفته است: «هنگامی که رسول خدا ج به همراه اصحابش به مدینه آمدند و انصار یاریشان دادند، اعراب بر علیه آنان سنگر گرفتند و قصد جانشان را کردند. پس مؤمنان شب و روز سلاحهای خود را کنار نمیگذاشتند. [ پس از مدتی] به یکدیگر گفتند: چرا ما از این به بعد با اطمینان خاطر و بدون ترس از دیگران، زندگی را ادامه ندهیم و چرا فقط از خداوند نترسیم؟ در نتیجهی این جریان بود که آیهی مذکور نازل شد».
یکی از مفسران تابعی به اسم ابوالعالیه ریاحی هم در توضیح روایت ابی بن کعب میگوید: «پیامبر ج و اصحاب او پس از علنی شدن دعوت، دو سال در مکه ماندند و با حالتی از خوف، در آشکار و نهان، مردم را بهسوی خدا دعوت نمودند، سپس به پیامبر ج دستور داده شد که به مدینه هجرت نماید و در آن جا نیز به خاطر ترس از کفار، شب و روز سلاحهایشان را با خود حمل میکردند. مردی گفت: ای رسول خدا آیا آن روز نیامدهاست که در امنیت زندگی کنیم و سلاح را کنار بگذاریم؟ پیامبر ج فرمود: «این حالت برای شما کوتاه است و روزی خواهد آمد که هرکدام از شما بدون سلاح در جمعی بزرگ مینشیند». سپس آیهی مذکور نازل شد و خداوند به پیامبر ج قدرت داد تا بر کل جزیرة العرب غالب شود و مسلمانان به حدی قدرت یافتند که سلاح را کنار گذاشتند و با امنیت زندگی میکردند».
نحاس هم که یکی از تابعین است چنین میگوید: «این آیه یکی از دلائل نبوت پیامبر ج را همراه دارد، زیرا وعدهی مذکور در آن، محقق شد»([3]).
پس این آیه شامل وعدههای مختلفی است: مانند این که در زمان رسالت پیامبر ج، مؤمنان در زمین به قدرت میرسند و امنیت مییابند و آزادانه میتوانند خداوند را عبادت کنند و آئین یکتاپرستی را بپذیرند، همچنین شامل هشدارهایی به بندگان است، تا از انحراف و کج روی و نادیده گرفتن نعمت ایمان بپرهیزند و نعمتهای ارزشمند دیگری همچون خلافت در زمین، دریافت کمکهای پروردگار و رسیدن به قدرت و امنیت را فراموش نسازند.
درواقع وعدههای پروردگار در این آیه مشروط به عملی ساختن شروط آن است. و هر اندازه که مسلمانان به دین و عقیده و شریعت و اخلاق و رفتار اسلامی پایبندی بیشتری داشته باشند و برای اجرای مفاهیم رسالت محمد در زندگی خود، تلاش بیشتری به خرج دهند و از هدایت الهی نور بیشتری دریافت کنند و صادقانهتر به او پناه ببرند و در عبادت او توحید را مراعات کنند و دین را به طور کامل برای خداوند خالصتر گردانند و میان قول و عملی هماهنگی برقرار سازند و عمل صالح را با تمام معانی آن در زندگی خود ظاهر سازند به گونهای که به شعار امت تبدیل گردد و جزو اهداف آن قرار گیرد که شب و روز برای رسیدن به آن در تلاش باشد و تمام عرصههای زندگی، آغشته به عمل صالح گردد و افراد و جماعتها را به طور یکسان در برگیرد؛ هر اندازه که این شروط کاملتر گردد، وعدهی خداوند هم به عملی شدن نزدیکتر میگردد و مسلمانان را در زمین جانشین میسازد و قدرت و امنیت را در اختیار آنان قرار میدهد.
باید دانست که سنتهای جاری خداوند در هستی که آبادانی پیشرفت واقعی تمدن، وابسته به آنهاست، مانع از این میشود که امتهای بیپیکر به ترقی دست یابند، امتهای که زیر سیطرهی هوی و هوس قرار گرفتهاند و هر جریانی، گروهی از آنان را به جایی میبرد و فتنههای مختلف باعث پاره گشتن بدنهی آن میشود و آنچه که عامل اصلی وحدت امت در قلب و قالب و در عقل و جسم است، همان عقیدهی درست و صحیح است و این عقیده باعث میشود که امت آنگونه گردد که محمد مصطفی ج توصیف فرمودهاست: «مانند یک جسم و یک پیکر شوند که هرگاه قسمتی از آن به درد آید، سایر اعضای بدن در حال بیداری و تب با آن همدردی کنند»([4]). پیامبر ج امت را اینگونه توصیف فرمودهاست:«مانند بنای یک ساختمان که قسمتهای مختلف آن یکدیگر را تقویت میکند»([5]). و یا چنان میشوند که خداوند توصیف فرموده است:
﴿کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا﴾ [الفتح: 29].
«همانند کشتزاری هستند که جوانههای خود را برون زده و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد بهگونهای که برزگران را به شگفت میآورد تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند».
وحدتی که در روح و فکر و رفتار به وجود میآید، برای هم شکل و همکاری، انگیزه ایجاد میکند و نتایج خود را در عمل صالح باور میسازد و عمل صالح نیز، بنیادی محکم برای ایجاد تمدنی شایسته و مبتنی بر ایمان به خداوند، خواهد شد و محیطی میسازد که از هر زشتی و پلیدی پاک است و در آن محیط فقط خداوند عبادت میگردد. چنین محیطی پوشیده از باغچههای بهشتی است که در قلب حلقههای ذکر و شکر تجسم یافته و لبریز از رضایت و آرامش و دوستی و خوشبختی است.
چنین جامعهای را نباید یکی از آرزوهای تحقق ناپذیر یا خواب حکیمان و فیلسوفان دانست، بلکه واقعیتی است که در زمان پیامبر ج و اصحاب ایشان به عرصهی ظهور درآمد، یعنی هزار و چهارصد سال پیش که وحی الهی با فطرت انسانی رابطه برقرار نمود و بر دست محمد بن عبداللّه بر زمین نازل شد، دیدیم که در آن هنگام قبایل درگیر عرب که به خاطر چراگاه و آب زمین باهم میجنگیدند و نسبت به نسب و باورهای شخصی تعصب داشتند، چگونه از آن حالت فردی و قبیلهای به محبت و دوستی خدا و رسول پیوستند و خود را یک امت میدانستند و هیچ توجهی به روابط جاهلی و پیوندهای قومی خود نداشتند. تا جایی که دشمنان آنان، از جمله یهودیان و منافقان برای تحریک و تعصبات قدیمی و یادآوری درگیریها و جنگهای دوران گذشته که عرب جاهلی در آن غرق بود، بسیار تلاش نمودند، اما با گوشهایی برخوردند که نسبت به این تفکرات کر شده بود و تصمیم و ارادهای محکم را در برابر خود دیدند که وحدت ایمانی جدید را بر هرچیزی ترجیح میداد.
امت جدیدی که در آن دوران تشکیل شده بود، نسبت به هرگونه تلاشی از جانب یهود آگاه بود و میدانست که قصد یهود، از سرگیری جنگ میان اوس و خزرج است و از تلاشهای منافقان به سرکردگی ابی بن سلول منافق هم آگاهی داشت که میکوشید میان انصار و مهاجران، اختلاف بیفکند، پس هیچ یک از این دو دسیسه به سرانجام نرسید و امت برای رسیدن به اوج عزت، راه خود را ادامه داد و با ایمان و وحدت و اسلام، سر خود را بالا گرفت و با افتخار مسیر یقین شده را پیمود. آن امت نوپا، عقیده را بالاتر از هر معیار دیگری قرار داد و معنی ایمان صحیح را عملی ساخت. عقیدهی آنان باعث شد که به عمل صالح بپردازند و نمازهای پنج گانه و اذکار دائمی آنان برای خدا و خیرخواهی و اخلاص و دوستی صادقانه و اعمال محکم و درست و همکاری آنان با یکدیگر در نتیجه همین عقیده و نمودی برای شکرگذاری بود و با الهام از این رهنمود الهی انجام میشد که میفرماید:
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡ﴾ [ابراهیم: 7].
«و آن زمانی که پروردگارتان مؤکدانه اعلام کرد که اگر سپاسگزاری کردید هر آینه برایتان افزایش میدهم».
عمل صالح در آن روزگار هر روز بیشتر و بیشتر میشد، زیرا این اعتقاد وجود داشت که هرکس دو روز او مساوی و همانند هم باشد، زیاد دیده است. ذکر و شکر مسلمانان گاهی از طریق انفاق و بخشش اموال محبوب برای خدا صورت میگرفت و گاهی هم با ستایش پروردگار، پیامبر ج یاران خود را طوری پرورش میداد که این مفاهیم را درک کنند و در حالی بر زمین راه بروند که دلهایشان وابسته به خدا و مرتبط با او و در امید رسیدن به بهشتی باشد که:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ١٣٣﴾ [آل عمران: 133].
«و به سوی آمرزش پروردگارتان، و بهشتی که پهنای آن (به قدر) آسمانها و زمین است، (و) برای پرهیزگاران آماده شدهاست، بشتابید».
آنان در فکر بهشتی بودند که نعمتهای آن را: «نه کسی دیده و نه گوشی وصف آن را شنیده و نه به قلب فردی از بشر خطور کرده است»([6]).
قلب مؤمنان آن روزگار، تازه گشته و پاکترین و مهربانترین و محکمترین قلب انسانی به شمار میرفت. هرگز از یاد خدا غافل نبود، در شکرگذاری خستگی نمیشناخت و حیات زمینی را به حیات بهشتی تبدیل کرده بود... پیامبر ج همواره شعلهی ایمان را در آن قلوب رونق ارزانی میکرد و ارواح درخشان و قد برافراشتهی مؤمنان را با چنین بیانی، رفعت و نور بیشتر میبخشید: «خداوند ملائکهای دارد که در زمین به دنبال اهل ذکر میگردند و هرگاه گروهی از ذاکران را مییابند، همدیگر را صدا میزنند که بیایید، آنچه میخواهید این جاست. سپس با بالهای خود تا آسمان دنیا آنان را میپوشانند و خداوند در حالی که از آنان آگاهتر است. میپرسد: بندگان من چه میگفتند؟ ملائکه پاسخ میدهند: پروردگارا تو را تسبیح میکردند، به بزرگی یادت مینمودند و شکر و ستایش تو را بر زبان میراندند. خداوند میپرسد: آیا مرا دیدهاند؟ ملائکه میگویند: خیر، به خدا سوگند، تو را ندیدهاند. خداوند میپرسد: اگر مرا میدیدند چگونه عمل میکردند؟ ملائکه میگویند: در این صورت بیشتر از آن به عبادت و ستایش و تسبیح تو میپرداختند. خداوند میپرسد: چه چیزی از من میخواستند؟ ملائکه میگویند: بهشت را. خداوند میپرسد: آیا بهشت را دیدهاند؟ میگویند: نه به خدا قسم بهشت را ندیدهاند. خداوند میپرسد: اگر آنان بهشت را میدیدند چگونه بودند؟ میگویند: در این صورت اشتیاقشان برای رسیدن به آن بیشتر و طلب و رغبت آنان برای به دست آوردن آن زیادتر میگشت. خداوند میپرسد: از چه چیز پناه میخواستند؟ ملائکه میگویند: از جهنم. خداوند میپرسد: مگر آن را دیدهاند؟ میگویند: نه به خدا قسم آن را ندیدهاند. خداوند میپرسد: اگر آن را میدیدند چگونه میبودند؟ ملائکه میگویند: در این صورت ترس و گریز آنان از جهنم بیشتر میشد. خداوند میفرماید: پس من شما را شاهد میگیرم که آنان را بخشیدم. یکی از ملائکه میگوید: اما خداوندا در میان آنان کسی بود که مانند دیگران پاک و خالص نبود و برای اهداف شخصی آمده بود. خداوند میفرماید: آنان اهل یک مجلس هستند و همنشین آنان نیز، بینصیب نخواهد شد»([7]).
پیامبر خدا ج راست فرمودهاست و اصحاب ایشان هم به طور یقین راستگو بودند. پس در حالی در زمین زندگی میکردند که دلهایشان در بلندای هستی و با شوق بهشت و ترس از آتش سیر میکرد و به رحمت خدا چشم دوخته و از عذاب او هراسان بودند.
پایان
جمعه سوم خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت
ساعت یک و چهل و دو دقیقه
[1]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 18، حدیث شماره 2630.
[2]- ابوداود، السنن، ج4، ص 512، حدیث شماره 4341 و ترمذی، الجامع، ج5، ص 257، حدیث شماره 3058 و گفته: حسن و غریب است.
[3]- بیهقی، دلائل النبوه، ج3، ص 6، و قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج12، ص 297.
[4]- مسلم، صحیح، ج4، ص 4000، حدیث شماره 2586.
[5]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 450، حدیث شماره 6026، و مسلم، صحیح، ج4، ص 1999، حدیث شماره 2585.
[6]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 465 حدیث شماره 8498 و مسلم، صحیح، ج4، ص 2174. حدیث شماره 2824.
[7]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 208، حدیث شماره 6408.
قرآن کریم بیان میدارد که دنیا نزد پروردگار بسیار بیارزش است و اگر ترس از فتنهی انسانها نبود، در و دیوار پله و سقف و تخت کافران را به طلا و نقره تبدیل میکرد. اما رحمت پروردگار و ارادهی هدایت ایشان، مانع چنین کاری است. خداوند فرموده است:
﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ٣٣ وَلِبُیُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَیۡهَا یَتَّکُِٔونَ٣٤ وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُتَّقِینَ٣٥﴾ [الزخرف: 33-35].
«اگر (بهرهمند شدن کفار از انواع مواهب مادی) سبب نمیشد که همهی مردم ملت واحد میگردند، ما برای کسانی که به خداوند مهربان باور نمیداشتند خانههایی با سقفهایی از نقره فراهم، میآوردیم، و برای آنان پلهها و نردبانهای سیمین ترتیب میدادیم که از آنها بالا روند. و برای خانههایشان درهایی میساختیم، و تختهایی نقرهای که بر آنها تکیه میزنند و میلمند ترتیب میدادیم و زر و زیور و انواع وسائل تجملّی و زینت آلات بدیشان میدادیم اما همهی اینها متاع زندگی این جهان است، و آخرت در پیشگاه پروردگارت برای پرهیزکاران آماده است».
آیات بسیاری از قرآن در جهت باطل نمودن تفکرات و معیارهای ارزشیابی کافران نازل شده است. کفار بر اساس همین معیارها بود که رسالت پیامبر ج را انکار میکردند و انتظار داشتند، چنین مقام بزرگی به کسانی همچون عروه بن مسعود ثقفی و ولیدبن مغیره مخزومی تعلق میگرفت، زیرا آنان جزو بزرگان مکه و طائف بودند. در قرآن چنین آمده است:
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١﴾ [الزخرف: 31].
«و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر (مکه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟».
اینجا بود که قرآن به معیارهای نادرست آنان مهر باطل زد و آنان را سرکوب نمود تا دیگر در کاری که مربوط به آنان نیست دخالت نکنند و گمان نکنند که تقسیم رحمت پروردگار توسط آنان صورت میگیرد. بخشش نعمت پروردگار فقط به صالحان تعلق نگرفته و طبق سنت استدراج به کافران هم داده میشود. آنان با دریافت نعمتهای خداوند به دنیا و مادیات مشغول شدهاند و گذشت عمر خود را متوجه نمیشوند، جوانیشان را از دست میدهند، صحت و تندرستی خود را میبازند و پیر و ضعیف و مریض میگردند و فقط هنگام مرگ است که یادآور میشوند و به خود میآیند، اما آیا اکنون به جز کوپههای طلا و نقره که در طول عمر خود جمع کردهاند، چیزی پیش روی خود مییابند؟ اکنون باید آنها را نیز رها کنند. زیرا نمیتوانند از آن با خود بردارند.
آنان پاداش همهی تلاشهای خود را گرفتهاند، پس دیگر سهمی در آخرت ندارند:
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٦﴾ [هود: 15-16].
«کسانی که خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند اعمالشان را در این جهان بدون هیچگونه کم و کاستی به تمام و کمال میدهیم و حقی از آنان در آن ضایع نمیگردد. آنان کسانیاند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند، و آنچه در دنیا انجام میدهند، ضایع و هدر میرود و کارهایشان پوچ و بیسود میگردد».
بسیار اتفاق میافتد که انسانهای غافل از این پرسند که چرا این همه نعمت به کافران تعلق گرفته و دروازههای رفاه و آسایش و زینت به رویشان گشاده گشته است، در حالی که برخی از مؤمنان واقعی به فقری رسواگر مبتلا شدهاست و پروردگارشان از مال دنیا، نعمتی به آنان ارزانی نمیدارد؟ پیامبر برگزیدهی خدا، اینگونه پاسخ میدهد: «هرگا خداوند بندهای را دوست بدارد، او را از دستیابی به دنیا باز میدارد، همانگونه که شما بیماران خود را از آب منع میکنید»([1]).
خدای متعال خود بهتر میداند که چه حالتی شایستهی چه بندهی است، برخی از بندگان را فقر اصلاح میکند و ثروت شایستهی حال آنان نیست، زیرا در صورت ثروتمند شدن به تکبر و غرور و اسراف و ناسپاسی مبتلا میگردند و از عبادت و اطاعت پروردگار رویگردان میشود.
برخی از بندگان نیز با دارایی و ثروت اصلاح میگردند و فقر مایهی تباهی آنان میگردد. چنین افرادی هرچند که دارا باشند، اما حق اموال خود را میپردازند، شکر نعمت را انجام میدهند و دنیا مانع تلاش آنان برای آخرت نمیگردد. پس خداوند به همان اندازه به بندگان میبخشد که برای مصالح آنان مفید است و عطا و بخشش او به کافران عموماً از باب سنت استدراج است:
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤﴾ [الأنعام: 44].
«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکر و متّعظ شده بودند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به رویشان گشودیم تا آنگاه که بدان چه بدیشان داده شد شاد و مسرور گشتند، ما بناگاه ایشان را بگرفتیم و آنان مأیوس و متحیّر ماندند».
طبق این آیه آنچه کفار فراموش کردهاند، همان وحی الهی است که از جانب پیامبران به پیروی از آن امر شده بودند و هنگامی که با آن دستور آسمانی مخالفت ورزیدند و به آن عمل نکردند، خداوند، دروازهی نعمت و آسایش و تندرستی را برایشان گشود و راه توبه و رحمت خود را بر آنان بست تا هرچه بیشتر به دنیا وابسته گردند و برای دستیابی به آن حریصتر شوند و هنگامی {{گم کردند}} و ترک دنیا دردشان بیشتر گردد و آن زمان که به طور ناگهانی از جأنب مأموران خدا جانشان گرفته میشود، نتوانند هیچ شری را از خود دور سازند و ذلتبار و ناتوان تن به هلاکت دهند و جز پشیمانی و سرافکندگی حاصلی نداشته باشند.
پس هیچ جای تعجب نیست که بسیاری اوقات مؤمنان در فقر به سر میبرند و کافران در بسیاری از حالات و اوقات در ثروت و سامان میغلطند.
از معاذ بن جبل روایت شدهاست که پیامبر ج چنین نقل کرد: «ای معاذ! آیا پادشاهان بهشت را به تو معرفی کنم؟ عرض کردم: البته ای پیامبر. فرمود: هر مردی که ضعیف است و دیگران هم او را تضعیف میکنند و دارای لباسی ژنده و کهنه است، اما به آن توجهی ندارد و اگر خدا بر کاری سوگند دهد، خداوند آن را به انجام میرساند»([2]).
این حدیث نشان میدهد که در دنیا نزد پروردگار، بیارزش است و اگر به اندازهی بال یک پشه ارزش داشت به کافران اجازه نمیداد که حتی یک جرعه آب را در دنیا بنوشند.
اصحاب پیامبر ج این مفاهیم را به خوبی فهمیده بودند و پیامبر ج به آنان هشدار لازم را داده بود. در حدیثی دیگر از پیامبر ج چنین آمده است: «من از فتنههایی که در اثر رفاه و آسایش دامنگیر شما میشود بیشتر از فتنههای مواقع مصیبت و ضرر میترسم. بسیاری از مجاهدان راه خدا که به غنیمت دست مییابند، دو سوم اجر اخروی خود را در دنیا با گرفتن غنایم میگیرند و فقط یک سوم اجرشان برای قیامت باقی میماند. اما اگر غنیمتی به آنها نرسد، اجرشان به طور کامل برای قیامت محفوظ خواهد بود»([3]).
عبدالرحمن بن عوف را میبینیم که جزو بزرگان و ثروتمندان اصحاب بود: «او روزه بود، غذایی برایش آوردند تا افطار کند. گفت: معصب بن عمیر کشته شد در حالیکه بهتر از من بود، او را در کفنی قرار دادند که اگر سرش را میپوشاندند پایش پدیدار میگشت و اگر پاهایش را میپوشاندند، سرش بیرون میبود، سپس در مورد حمزه هم چنین گفت: حمزه هم کشته شد، در حالی که بهتر از من بود پس از آنان دروازهی فتوحات دنیا بر ما گشوده شد، اکنون من از این میترسم که پاداش نیکیهای ما در همین دنیا به ما رسیده باشد. آن گاه شروع به گریه کرد و غذا را رها نمود»([4]).
آری دلهای اصحاب اینگونه بیدار بود و ارزش و اهمیت آخرت را درمییافت و دنیا را در جایگاه مناسب آن قرار میداد. آنان فقط از پاکیها میخوردند و متناسب با احوال خود، در راه خدا اموالشان را میبخشیدند و به فضائل عمل میکردند. آنان دنیا را دوست نداشته و محبت آن در دلهایشان وارد نشده بود.
اما این را هم میدانستند که ثروت و دارایی از فقر و نداری بهتر است، پس آن را ضایع نگردانیدند، بلکه به توشهای برای آخرت تبدیلش کردند و برای آبادانی جهان اسلام و تقویت دولت اسلامی و استحکام بنای تمدنی آن از اموال خود بهره جستند...
یکی از خلفای مسلمان در اندلس به نام «ناصر» بنای بسیاری باشکوهی ساخت و حتی برای گنبدِ قصرِ طلایی خود، از گچ و آهک آغشته به طلا استفاده کرد. او پول بسیار زیادی برای ساخت این بنا خرج کرد سقف آن را با رنگ زرد روشن و شفاف رنگآمیزی کرد به گونهای که چشم را خیره میکرد. پس از اتمام ساخت آن بنا، روزی به همراه وزرا و اطرافیان خود در آن نشست و با افتخار با آنان گفت: آیا تاکنون دیده و شنیدهاید که فردی قبل از من توانسته باشد چنین ملک باشکوه و هنرمندانهای را خلق کند؟ همه گفتند: نه به خدا سوگند ای امیرالمؤمنین، به حقیقت که شما در تمام مسائل بینظیر هستید و ما تاکنون نشینده و ندیدهایم که کسی توانسته باشد، چنین ملکی را ظاهر سازد و این همه ابتکار و هنرمندی در آن اعمال نماید. او بسیار شاد و خوشحال شد و در این حال، قاضی منذر بن سعید، در حالی که سرش را پایین انداخته بود، وارد مجلس شد. خلیفه، همان مطلب را برای او هم بیان کرد و نزد او بسیار به خود بالید. اما اشکهای قاضی منذر بر چهرهاش سرازیر گشت و گفت: ای امیرالمؤمنین به خدا سوگند، نمیدانستم که شیطان لعین تا این حد در تو نفوذ کرده است و تو تا این اندازه خود را در اختیارش گذاشتهای، در حالیکه خداوند، این همه نعمت و فضل را به تو ارزانی داشته و تو را بر بسیاری از مردم برتری بخشیده است. اما شیطان توانسته که تو را تا حد کافران، پست سازد. خلیفه بسیار تعجب کرده و به خود آمد و با عصبانیت به قاضی منذر گفت: بنگر که چه میگویی، چگونه مرا در جایگاه کافران قرار دادی؟! قاضی گفت: البته که چنین است، آیا خداوند چنین نفرموده است:
﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ٣٣﴾ [الزخرف: 33].
«اگر (بهرهمند شدن کفار از انواع مواهب مادی) سبب نمیشد که همهی مردم (تمایل به کفر پیدا کنند و در گمراهی) ملت واحدی گردند، ما برای کسانی که به خداوند مهربان باور نمیداشتند خانههایی با سقفهایی از نقره فراهم میآوردیم، و برای آنان پلّهها و نزدبانهای سیمین ترتیب میدادیم که از آنها بالا روند».
خلیفه شرمگین و خجالتزده شد و از ترس خداوند به گریه افتاد و از قاضی منذر تشکر کرد، سپس دستور داد آن سقف طلایی را بردارند([5]).
نعمتهایی همچون، مال و اولاد، عاملی برای آزمایش و امتحان و سنجش ایمان انسان است تا معلوم گردد آیا شکر میگذارد یا کفر میورزد؟ این قضیه به نسبت امتها و ملتهای مختلف صادق است تا میزان استقامت و پایبندی آنان به شریعت پروردگار، مورد ارزیابی قرار گیرد، خدای متعال فرموده است:
﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَأَوۡلَٰدُکُمۡ فِتۡنَةٞ وَأَنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥٓ أَجۡرٌ عَظِیمٞ٢٨﴾ [الانفال: 28].
«(ای مؤمنان راستین) بدانید که مال و اولاد شما وسیلهی آزمایش هستند و بدانید که پاداش بزرگ، در پیشگاه خدا (مهیا و مصون) است».
بر همین اساس است که شکر نعمت، باعث افزایش نعمت در این دنیا و پاداش بزرگ الهی در آخرت میگردد:
﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [الاعراف: 96].
«اگر مردمان این شهرها و آبادیها ایمان میآوردند و پرهیز میکردند، برکات آسمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم».
شکر نعمت، هم از طریق قلب و هم از طریق زبان و عمل، صورت میگیرد. بدین شیوه که قلب انسان از محبت پروردگار لبریز میگردد. زیرا منعم حقیقی اوست. زبان هم با بیان و یادآوری نعمتها، خدا را سپاس میگذارد و شکر عملی هم در قالب اطاعت از خدا و پایبندی به احکام و منحصر شدن در امور حلال و پاک، محقق میشود.
خدای تعالی فرموده است:
﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ﴾ [البقرة: 275].
«خداوند داد و ستد را حلال کرده و ربا را حرام نموده است».
ربا یکی از گناهان کبیره و هلاکت بار است که برکت را از نعمت میزداید و موجب خشم پروردگار میشود. معاملهی حلال آن است که طبق قواعد شریعت انجام میپذیرد و خیانت و احتکار و رشوه و ظلم و تباهی اموال در آن صورت نگیرد.
پرداخت زکات اموال، بخشش صدقات بسیار و مشارکت در اعمال نیکویی همچون تجهیز مجاهدان، شکر نعمت به حساب میآید. قرآن برای ما حکایت نمودهاست که امتهایی که از شکر غافل و از یاد خدا رویگردان بودهاند، نعمتهایشان از جانب پروردگار سلب شده و به فقر و گرسنگی و بلا و مصیبت مبتلا شدهاند.
﴿وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ١٠٢﴾ [هود: 102].
«عقاب پروردگار تو اینچنین است هرگاه شهرها و آبادیهایی را عقاب کند که ستمکار باشند».
﴿وَمَا کُنَّا مُهۡلِکِی ٱلۡقُرَىٰٓ إِلَّا وَأَهۡلُهَا ظَٰلِمُونَ﴾ [القصص: 59].
«و ما شهر و دیاری را نابود نکرده و نابود نمیگردانیم مگر اینکه ساکنان آنها ستمکار باشند».
پس برای هیچ فرد و امتی شایسته نیست که بر دارائیهایی از جمله قدرت یا ثروت و یا کثرت جمعیت، تکیه کنند، زیرا همهی این نعمتها برای آزمودن انسان و چه بسا در جهت سنت «استدراج» باشد تا در نهایت عذاب پروردگار را با خود بیاورد:
﴿أَفَأَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا بَیَٰتٗا وَهُمۡ نَآئِمُونَ٩٧ أَوَ أَمِنَ أَهۡلُ ٱلۡقُرَىٰٓ أَن یَأۡتِیَهُم بَأۡسُنَا ضُحٗى وَهُمۡ یَلۡعَبُونَ٩٨﴾ [الاعراف: 97-98].
«آیا مردمان این شهرها و آبادیها ایمن شدند که عذاب ما شبانه به سراغ آنان رود، در حالیکه ایشان غرق در خواب باشند؟ یا اینکه مردمان این شهرها و آبادیها ایمن شدند از اینکه عذاب ما چاشتگاهان به سراغشان آید، در حالیکه سرگرم بازی هستند».
رسول خدا ج بیان فرمودهاست که حرص مردم برای اموال و دارائیهای دنیا، همیشه در حال افزایش و شدت است و هم زمان با آن، از خدا دورتر میشوند و به عاقبت و سرانجام خود نزدیکتر میگردند: «اِقتَربَتِ السَّاعةُ وَلا یزْدادُ النَّاسُ إلّا حرصًا وَلا یزدادون مِنَ الله إلّا بُعدًا»([1]).«قیامت نزدیک شده و آنچه که در میان مردم بیشتر گشته، حرص دنیا است که آن هم نتیجهای جز دورتر شدن از خداوند، ندارد».
حرصی که مورد نهی دین است، همان ولع و اشتیاق و میل فراوان به جمعآوری اموال است که انسان را وادار میکند تا از هر طریقی بدون توجه به حلال و حرام به جمع و گردآوری اموال بپردازد. چنین حرصی است که انسان را از خدای متعال و رحمت او دور میگرداند. اما کسی که اموال را از طریق حق به دست میآورد و در راستای حقیقت خرج میکند و در طلب دنیا قناعت پیشه مینماید، اموالش پربرکت میگردد و مشمول این حدیث خواهد شد: «مال دنیا، سبز و شیرین است و هرکس از طریق حق به آن برسد، در آن برکت قرار میگیرد. اما چه بسا کسانی در اموال خدا و رسول به اختیار نفس، دخل و تصرف میکنند – منظور اموال عمومی است – امام در قیامت فقط آتش را بهرهی خود خواهند داشت»([2]).
پیامبر ج بیان فرمود که اموال و ثروتها باید در خدمت دین درآید و در جهت عبادت و اقامهی نماز و ادای زکات مصرف گردد، بدین شیوه که عوامل بازدارنده توحید و عبادت، به وسیلهی آن اموال از میان برداشته شود که هدف جهاد اسلامی هم، همین است. به همین ترتیب، دستیابی به پیوستگی جامعه نیز از همین طریق صورت میگیرد و باید به جایی رسید که حتی یک مسلمان هم به حال خود رها نشود، که فقر او را شکار کند و شیاطین تبشیری آئین منسوخ مسیحیت با وعدهی غذا و لباس، او را بفریبند، در حالیکه برادران مسلمانش تا گلو از خوراک سیرند و با لباسهای از جنس ابریشم و حریر، فخر میفروشند.
محمد مصطفی ج نسبت به سرشت مال دوست و ثروت طلب انسان، هشدار داده و بیان فرموده که فطرت انسان چنان است که اگر در حال و آینده نیز به مال و ثروت محتاج نباشد، بازهم، خواستار دستیابی به آن است. پیامبر ج این را به عنوان هشدار به مؤمنان و آگاه سازی پرهیزکاران و دستگیری راهجویان امتش بیان فرمودهاست تا آسانتر بتوانند از مسیرهای پرپیچ و خم ایمان عبور کنند. ایشان در یک حدیث قدسی، چنین میفرماید:
«خدای ﻷ فرمود: ما اموال را برای برپاداشتن نماز و ادای زکات فرو فرستادیم. اگر بنی آدم یک دشت پر از مال داشته باشد، دوست دارد که دشت دومی هم از آن او باشد و اگر دو دشت پر از مال داشته باشد، در طلب سومی خواهد بود. در حالیکه، درون بنی آدم را فقط خاک پر میکند و خداوند هرکه را که بخواهد، توفیق بازگشت میدهد»([3]).
پیامبر ج در حدیثی دیگر فرموده است: «بنی آدم پیر میشود، اما دو خصلت او همواره جوان میماند، یکی حرص برای مال دنیا و دیگر حرص برای عمر بیشتر در دنیا»([4]).
در حدیثی دیگر چنین فرموده است: «هر امتی، به وسیلهی فتنهای مورد آزمایش قرار میگیرد، فتنهی امت من هم، مال دنیاست»([5]).
بدون شک، خودخواهی و خودپرستی و محصور کردن قلب در حیطهی امور دنیا و نداشتن انگیزهی اخروی، سبب اصلی حرص شدید به مال دنیا و تأثر از آن است. این صفت گاهی به نوعی بیماری تبدیل میشود و حتی خود را از بهرهی اموال و از خوراک و لباس و مسکن محروم میدارد، تا مبادا از اموالش کم گردد. چنین حرصی در حقیقت، قاتل انسان است. برخی از افراد حریص، خود را فدای خود میکنند و کمترین توجهی به دیگران ندارند. چنین افرادی که از اموال فراوانی بهره مندند، بر بندگان خدا تکبر میکنند و مظاهر دلربا و گفتارهای ساختگی خود را مایهی برتری بر دیگران قرار میدهند، چنین افرادی در معیار الهی بسیار پست و حقیرند: «اکثریت مردم در روز قیامت در پستی قرار میگیرند، مگر کسی که میگوید با اموال خود چنین و چنان کردم و کسب و کار او پاک است»([6]).
پس آنان که در راه خدا اموال خود را میبخشند و به مردم صدقه میدهند، در آخرت پاداش میگیرند و در دنیا محترم شمارده میشوند، آنان لذت بخشش را میچشند، بدون این که اموالشان کاسته گردد و همانگونه که در حدیث آمده است: «مال هیچ بندهای به خاطر صدقه دادن، کم نمیگردد»([7]). پس دوام نعمت وابسته به بخشش آن است.
انسان مؤمن باید هوشیار باشد که نعمت از دستش نرود و به دیگران تعلق نگیرد. همهی امتهای مسلمان نیز باید هوشیار باشند که در امتحان شکست نخورند و پس از عزتی که به آن دست یافتهاند به ذلت دچار نگردند و باید همیشه این حدیث نبوی، پیش روی ما باشد و در قلب خود، آن را نگه داریم: «اتَّقُوا الظُّلْمَ فَإِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَاتَّقُوا الشُّحَّ فَإِنَّ الشُّحَّ أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، حَمَلَهُمْ عَلَى أَنْ سَفَکُوا دِمَاءَهُمْ وَاسْتَحَلُّوا مَحَارِمَهُمْ»([8]). «از ظلم بپرهیزید، زیرا تاریکی قیامت را به بار میآورد و از طمع و حرص به مال دنیا دوری کنید، زیرا حرص، باعث هلاکت امتهای پیش از شما شد و آنان را واداشت که خون یکدیگر را بریزند و حریم خصوصی همدیگر را بشکنند».
به طور یقین، بزرگترین عامل نجات در آزمونهای دنیا، زنده کردن قلب است. قلب زندهای که متصل به خدا ﻷ است بر دنیا مسلط میشود و مانند ظرفی پر از عسل میگردد که دیگر جایی برای آب ندارد و در اینصورت است که اموال در دست مالک آن میماند، نه در قلب او، پس میتواند براساس اهداف شریعت، آن را بهکار گیرد، در امور نیک مصرف کند و برای درماندگان خرج نمایند و مشکلات اجتماعی را با آن برطرف سازد. شخصی که قلبش با یاد خدا زنده است، هرگاه دریابد که مرضی حاصل از حب مال و ثروت در قلبش پدیدار گشته، فوراً آن را تشخیص میدهد و به معالجه خود میپردازد و این کار را از طریق توجه به پروردگار و با ذکر و عبادت و شکر به انجام میرساند. این یک حقیقت است که ایمان، با چالش ضعف و قوت متناوب روبروست، پس باید همواره تازه گردد و تغذیه شود. در حدیث شریف چنین آمده است: «ایمان در روان انسان دچار فرسودگی و پوسیدگی میشود، همانگونه که لباس روی تن انسان دچار کهنگی میگردد، پس از خدا بخواهید که ایمانتان را در دلهایتان تازه گرداند»([9]).
[1]- حاکم، مستدرک، ج4، ص 324، و گفته صحیح الاسناد است.
[2]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 587، حدیث شماره 2374 و گفته: حسن و صحیح است.
[3]- احمد، المسند، ج5، ص 219.
[4]- مسلم، صحیح، ج2، ص 724، حدیث شماره 1047.
[5]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 569، حدیث شماره 2336 و گفته حسن و صحیح و غریب است.
[6]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1384، حدیث شماره 4130.
[7]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 562، حدیث شماره 3225 و گفته که حسن و صحیح است.
[8]- مسلم، صحیح، ج4، ص 1996، حدیث شماره 2578.
[9]- حاکم، المستدرک، ج1، ص 4.
انفاق در راه خدا باید از اموالی باشد که پاک است و طبق فطرت، مطلوب و محبوب انسان است و اگر ایمان به خدا و امید به پاداش او نبود، آن مال را نگهداری میکرد و فقط برای منافع خاص خود، از آن استفاده میکرد. خدای متعال در این مورد فرموده است:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٩٢﴾ [آل عمران: 92].
«به نیکی دست نمییابید، مگر آن که از آنچه دوست میدارید ببخشید (کم یا زیاد، بیارزش یا باارزش) خدا بر آن آگاه است».
خدای متعال، پاک است و فقط پاکیزهها را میپذیرد، پس تنها صدقههایی که نزد او مقبول است، صدقه از اموال پاک و حلال است و در پاداش چنین صدقههایی است که بندگان خود را از بهشت و کرم خود بهرهمند میسازد. شخصی که اموال پاک و نیک خود را در راه خدا انفاق میکند، درواقع، پروردگار را بر خود و خانوادهاش ترجیح داده است. عملی که انصار س در زمان پیامبر ج انجام دادند از همین قبیل بود. به همین خاطر، پیامبر اکرم ج یاد آنان را در قرآن جاودانه نمود و اینگونه آنها را وصف کرد:
﴿وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞ﴾ [الحشر: 9].
«و ایشان را بر خود ترجیح میدهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند».
در برخی آیات دیگر به این مسأله اشاره شدهاست که بخشش اموال دوست داشتنی در راه خدا، جزو بزرگترین عبادتهاست.
بعضی از انسانها، چنین فهمیدهاند که انفاق و بخشش را باید زمانی انجام دهند که خوراک پسمانده یا لباس فرسوده یا اثاثیه کهنه و قدیمی در دست داشته باشند، آنان چنین وسایلی را با تکبر در برابر ضعفا و محتاجان میاندازند. اما باید توجه داشت که چنین انفاقی، پاک و مورد پسند خدا نیست:
﴿تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُون﴾ [البقرة: 267].
«و به دنبال چیزهایی ناپاک نروید تا از آن ببخشید».
این با شیوهی ادب انسان با خداوند سازگار نیست که زشت و پستترین دارایی خود را به خداوند قرض دهد و برای خود اموال نیکو را باقی گذارد، زیرا پروردگار فرموده است:
﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥ﴾ [الحدید: 11].
«کیست به خدا قرض نیکویی دهد تا آن را برای او چندین برابر گرداند».
و این را باید دانست که گیرندهی صدقات، در حقیقت خداست:
﴿أَلَمۡ یَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٠٤﴾ [التوبة: 104].
«آیا نمیدانند که تنها خدا است که توبهی (توبه کاران راستین) و زکات صدقهی (مؤمنان مخلصین) را میپذیرد، و فقط او است که بسیار توبهپذیر و مهربان است؟».
ابن مسعود گفته است: «هر فردی که صدقهای میدهد، به طور قطع قبل از اینکه در دستان شخص گیرنده قرار گیرد، در دست پروردگار قرار میگیرد و خداوند آن را به آن شخص میدهد»([1]).
اصحاب پیامبر ج این مسأله را به نیکویی فهمیده بودند و به مقتضای آن عمل میکردند. از انس بن مالک نقل است که چنین گفتهاست: «هنگام نزول آیه ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٩٢﴾ [آل عمران: 92]. ابو طلحه س گفت: پروردگار را میبینیم که از اموال ما، صدقه میخواهد، ای رسول خدا تو را شاهد میگیرم که من، زمین «بَیرِحاء»([2]). را وقف پروردگار نمودم. انس میگوید: پیامبر ج هم فرمود آن را برای خویشاوندان خود قرار بده. او همچنین کرد و زمین را به حسّان بن ثابت و ابی بن کعب بخشید»([3]).
هنگام نزول این آیه، زیدبن حارثه هم یکی از اسبهای خود را که دوست میداشت، نزد پیامبر ج آورد و گفت: ای رسول خدا، این اسب، فدای راه اللّه باد، پیامبر ج اسامه بن زید را روی آن گذاشت. زید بن حارثه در خود احساس نگرانی کرد [که آیا صدقهی من پذیرفته شد یا خیر؟] پیامبر ج که این حالت را در او دید فرمود: ای زید آگاه باش که خداوند، صدقهات را پذیرفت»([4]).
ثروتمندان و فقرای اصحاب در انفاق اموال مشارکت داشتند و حتی انفاق فقرا، ارزش پیشتری داشت. در حدیث آمده است که: «به پیامبر ج گفته شد: چه صدقهای با ارزشتر است؟ فرمود: تلاش یک فقیر برای صدقه دادن»([5]).
از ابو هریره س روایت است که پیامبر ج فرمود: «یک درهم از صد هزار درهم پیشی گرفت. عرض کردند: چگونه؟ فرمود: مردی بود که دو درهم داشت و یکی از آنها را صدقه داد. مرد دیگری هم سراغ اموال فراوانش رفت و صد هزار درهم را از آن برداشت و صدقه داد»([6]). مقصود این است که شخص فقیر دو درهم داشت و با این وجود نصف اموال خود را بخشید، که اگر قدرت همت و حسن توکل آن نبود چنین کاری از او سر نمیزد. زیرا خون به آن نیاز داشت، اما شخص ثروتمند، مقدار اندکی از اموالش را بخشید، در حالی که اموال بسیار زیاد دیگری هم در اختیارش بود و او به آن نیازی نداشت. هدف از مشارکت فقرا در زمینهی انفاق، ریشه کن کردن بُخل از روان مسلمین و عادت دادن آنان به کرم و بخشش است.
خدای متعال در اموال انفاق کنندگان، برکت قرار داده و فرمودهاست:
﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ٢٧٦﴾ [البقرة: 276].
«خداوند ربا را نابود میکند و صدقات را افزایش و (برکت) میدهد. و الله هیچ (انسان) ناسپاس گنهکاری را دوست نمیدارد».
ابن مسعود بدری گفته است: «رسول خدا ج ما را به پرداخت صدقه امر مینمود. گاهی یکی از ما چیزی نداشت که آن را صدقه بدهد، در نتیجه به بازار میرفت و برای مردم حمالی میکرد [تا پولی به دست آورد و آن را در اختیار پیامبر ج قرار دهد] پس با پیمانهای از غلّه نزد پیامبر ج بازمیگشت. ایشان هم آن را به خودش میبخشید و میفرمود: من مردی را میشناسم که صد هزار درهم دارد، در حالی که امروز چیزی نداشت»([7]).
بخشش اموال در راه خدا، در حقیقت، ذخیره کردن آن نزد خداست و در دیدگاه فرد مؤمن و صادق، نوعی بهرهگیری فراوان است، زیرا پاداش انفاق چند برابر است. در حدیث شریف از مطرف و او هم از پدرش نقل کرده که یک بار نزد پیامبر ج رفت. در حالیکه پیامبر ج این آیه را میخواند: ﴿أَلۡهَىٰکُمُ ٱلتَّکَاثُرُ١﴾ [التکاثر: 1] و میفرمود: بنی آدم در قیامت میگوید: اموال من، اما آیا از اموال تو، غیر از صدقههایی که پرداخت کردهای یا غذاهایی که خوردهای یا لباسهایی که پوشیدهای، چیزی برایت باقی مانده است»([8]).
پس اموالی که برای انسان میماند و در آخرت برای وی منفعت خواهد داشت، اموالی است که در راه خدا بخشیده است و سایر اموال او در راه خوراک و لباس و ارث برای فرزندان مصرف میگردد و طبق حدیث نبوی: «هرگاه انسان بمیرد، عمل او قطع میگردد، مگر از سه طریق: از طریق صدقهی جاریه، علمی که دیگران از آن بهره میبرند، یا فرزند صالحی که برایش دعا کند»([9]).
در دو حالت، غبطه خوردن برای مسلمانان جایز است: یکی غبطه برای علمی که موجب بهرهمندی دیگران میگردد و دیگری اموالی که در راه خدا، صدقه داده میشود و اجر الهی به آن تعلق میگیرد. این مسأله در حدیث نبوی، چنین بیان شدهاست: «حسد فقط در مورد دو کس جایز است: به مردی که خداوند به او قرآن آموخته و او شب و روز آن را تلاوت میکند و به مردی که خداوند به او مالی عطا فرموده و او نیز همیشه در حال بخشیدن آن است»([10]).
زنان اصحاب جزو کسانی بودند که بیشترین بخشش را در زمان پیامبر ج به خود اختصاص داده بودند. مادر مؤمنان زینب دختر خزیمه با دست خویش کار میکرد و دست رنج خویش را صدقه میکرد. آنان پس از اجازهی شوهران خود، از اموال آنان نیز میبخشیدند. زیرا زن نسبت به وضعیت همسایگان از شوهر خود آگاهتر است و این به خاطر همنشینی وی در اکثر اوقات با همسایگان است و مرد به خاطر مشاغل بیرون، چنین امکانی ندارد. زن میداند که در چه حالاتی، انسان نیازمند نفقه است و بر این اساس وضعیت مناسب آن احوال را، انتخاب میکند و این را هم میداند که به چه روشی نیازمندیهای طرف مقابل را تأمین کند، به گونهای که لطمهای به کرامت و شخصیت او وارد نیاید.
تاریخ اسلامی، نمونههای زیبایی از بخشش اموال توسط مسلمین را با خود ارمغان آورده است. یحیی بن هلال وراق میگوید: «من نزد محمد بن عبداللّه بن نمیر رفته و از فقر خود شکایت کردم. او چهار یا پنج درهم به من داد و گفت: این نصف دارایی من است. یک بار دیگر هم نزد ابو عبداللّه احمد بن حنبل رفتم. او نیز چهار درهم به من داد و گفت: این همهی دارایی من است»([11]).
در تاریخ نقل شدهاست که زبیده همسر خلیفه هارون الرشید، از چشمههای اطراف مکه آبهایی را اجاره کرد تا اهل مکه و حجاج از آن بنوشند. او همچنین به تعمیر مراکز آب رسانی و میهمانخانههای اطراف مسجد الحرام و منی و عرفات پرداخت و یک ملک زراعی را در این راه بخشید که ارزش سالیانهی غلهی آن به 30000 دینار میرسید.
بدون شک، انفاق در راه خدا در این عصر، نیازمند نوعی آموزش و راهنمایی است تا اولویتهای لازم، مراعات گردد. آنچه که اکنون میتواند به عنوان اولویت مطرح باشد، حمایت از مجاهدان، به فریاد ورشکستگان رسیدن و مراعات حال مستضعفان و اهمیت قائل شدن برای آموزش مسلمان فریب خورده است. مخصوصاً در کشورهای مسلمان نشین و فقیری که امکان تأمین هزینههای آموزشی، کمتر برایشان فراهم است. چاپ کتابهای مفید و وقف آنها برای مدارس دینی، مراعات حال یتیمان و بیوهزنان و از همه مهمتر تأمین نیازهای افراد خانوادهی نیز، جزو اولویتهای انفاق است. در حدیث نبوی آمده است که: «هرگاه بندهای برای خانوادهی خود نفقهای تأمین نماید و این کار را با محاسبه و نیت رضای خدا انجام دهد، برای وی صدقه محسوب میگردد»([12]).
انفاق در راه خدا که به صورت فرض و سنت به اموالی برخی از افراد تعلق میگیرد، اساس ایجاد جامعهی اسلامی و هدف از آن محقق ساختن همبستگی اجتماعی میان افراد و پویا شدن اقتصاد است که خود از طریق گردش پول در میان گروه بسیاری از مردم حاصل میشود و یکی از آثار آن، ایجاد حرکتی فعال در عرصهی خرید و فروش و معاملات است که در نتیجهی افزایش قدرت خرید افراد جامعه، حاصل میشود. به همین خاطر، اسلام بسیار تلاش نمودهاست که ثروت را به طور عادلانه میان افراد توزیع نماید و پیروان خود را به مراعات حقوق عمومی در اینباره وادار کند و برای این هدف، از اسراف و اتلاف اموال نهی کرده و انسانهای ناتوان را از تسلط بر اموال منع نموده و نظامی را برای ارث و میراث وضع نموده و از این طریق از محصور شدن اموال در دست فرزند بزرگ خانواده یا افراد مذکر جلوگیری کردهاست و فایده و بهرهی اموال را به تعداد زیادی از افراد میرساند. ایجاد قوانینی برای زکات اموال هم با هدف بالا بردن سطح زندگی اقشار فقیر جامعه و کمک به مشارکت آنان در مالکیت و بهره وری و مصرف، صورت گرفته است و علاوه بر این موجب همبستگی افراد جامعه و محقق ساختن مودت و دوستی میان مسلمانان و تقویت حرکت اقتصادی میشود.
یکی از آثار مهم انفاق، در عرصهی اخلاق ظاهر میشود و آن هم عبارت است از رها نمودن افراد از بیماری بُخل. بُخل یا به خاطر ترس از فقر و یا به خاطر مال دوستی صورت میگیرد. انسان بخیل به جمعآوری اموال میپردازد، اما هیچ اثری از آن اموال در پوشاک و خوراک و مسکن او دیده نمیشود. خدای متعال فرموده است:
﴿إِنَّ ٱلۡمُصَّدِّقِینَ وَٱلۡمُصَّدِّقَٰتِ وَأَقۡرَضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا یُضَٰعَفُ لَهُمۡ وَلَهُمۡ أَجۡرٞ کَرِیمٞ١٨﴾ [الحدید: 18].
«مردان بخشنده و زنان بخشندهای که به خدا قرض نیکویی میدهند برای ایشان چندین برابر میشود و مزد بزرگ و قابل توجهی دارند».
رسول گرامی اسلام ج بخل و آزمندی را به شدت مورد نکوهش قرار داده و سخاوت و بخشش اموال را در راه ستوده است، ایشان مثالهای زیادی در این زمینه بیان فرموده که یکی از آنها چنین است: «مثال صدقه دهنده و بخیل، مانند دو مردی است که لباس آهنی بر تن کرده باشند و آن لباس، از دستها تا سینه و گلوی آنان را در بر گرفته باشد. شخص صدقه دهنده، هنگامی که صدقه میدهد، آن زره گشاده میشود و تمام بدنش را در برمیگیرد، تا جای که انگشتانش را در برمیگیرد، بلکه رد پایش را نیز از بین میبرد (یعنی گناهانش را محو میکند)، ولی بخیل، هنگامی که میخواهد چیزی انفاق کند، حلقههای آن زره تنگتر میشود و هرچه سعی میکند، نمیتواند آن را گشادهتر نماید»([13]). ابو هریره که راوی حدیث است میگوید: «من رسول خدا ج را دیدم که فرمود: کاش میدیدید که شخص خسیس میکوشد تا لباسش را گشاده سازد اما نمیتواند.
ابن قیم / در شرح و توضیح حدیث میگوید: چون انسان بخیل، از احسان و نیکوکاری باز مانده است، مجازاتی مشابه عمل آرد، یعنی سینهاش تنگ و از وسعت و فراخی منع میشود. او کوته نظر است و درون کوچکی دارد، بسیار کم شاد میشود و غم و اندوهش فراوان است و نزدیک است که هیچ یک از نیازهایش برآورده نشود و برای رسیدن به خواستههایش، هیچ کمکی دریافت ننماید([14]).
پیامبر ج فوائد دیگری را هم برای انفاق بیان فرموده است: «من شما را به پرداخت صدقه امر میکنم، [تأثیر انفاق برای رهایی از آتش] مانند این است که مردی توسط دشمنان اسیر گردد، دستانش را ببندند و به گردنش آویزان سازند و او را برای سر بریدن آماده کنند. امام او بگوید: من هرچه دارم فدای شما میکنم، و به این ترتیب خود را از دست آنان میرهاند»([15]).
همچنین فرموده است: «صدقه باعث فرو نشاندن آتش خشم پروردگار و جلوگیری از مرگ ناخوشایند میشود»([16]).
رسول خدا ج در روز عید برای زنان خطبه خواند و فرمود: «ای زنان! صدقه بدهید، حتی از زینت آلات خود، زیرا میبینیم که اکثر شما اهل آتش هستید»([17]).
اصحاب رسول خدا ش به پرداخت صدقههای بزرگی اقدام میکردند تا کاستیهای جامعه را برطرف سازند. اعمال جوانمردانه، آماده سازی لشکر اسلام، نشر علم و ایجاد آبادانی از جمله اقدامات آنان بود. آنان مردم را به پرداخت صدقات امر میکردند و همواره این شعار را در نظر داشتند:
﴿وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُون﴾ [الحشر: 9].
«کسانیکه از بخل (و حرص) نفس خویش باز داشته شدهاند، پس آنها راستگارانند».
عمر س میگفت: برای من بیان شدهاست که اعمال انسان [در روز قیامت] بر یکدیگر تفاخر میکنند و صدقه میگوید: من برترین اعمال هستم([18])، در یک روایت آمده که یکی از اصحاب - عبدالرحمن بن عوف یا سعد ابی وقاص - مشغولِ طواف خانهی خدا بود و فقط این دعا را میخواند: «ربِّ قِنی شُحَّ نَفسی، رَبِّ قِنی شُحَّ نَفسی». یعنی خداوندا مرا در برابر بخیلی نفسم محافظت بفرما. به او گفته شد: آیا غیر از این دعای دیگری نداری؟ گفت: اگر از بخل نفسم رهایی یابم رستگار میگردم»([19]).
جای توجه است که هر اندازه، انفاق بیشتر باشد، اموال انسان افزایش مییابد و کار بهجایی میرسد که در جامعه فردی یافت نمیشود که از مردم زکات بپذیرد، این مسأله در زمان خلافت عمربن عبدالعزیز / مصداق یافت. پیامبر ج چنین اثری را برای انفاق بیان فرموده بود: «هیچ صدقهای باعث کاهش اموال نمیشود»([20]).
تأثیر راهنماییهای پیامبر ج در ادبیات اسلامی هم ظاهر شد و کتابهای مختلفی در بیان حال و وضع سخاوتمندان و بخیلان به عرصهی نوشتار درآمد.
توجهی که مسلمانان به اموال و ثروت داشتهاند بسیار جای تأمل است. آنان اموال خود را همواره به چرخهی تولید گذاشته و از ذخیره سازی آن و تبدیل کردن به گنج خودداری کردهاند. به همین دلیل، اموالشان همیشه در حال رشد و افزایش بوده و صدقات خود را از آن پرداخت کرده و برای دنیا و قیامت، مبارک گردانیدهاند. پیامبر ج فرموده است: «هرکس که از روزی پاک و حلال خود، یک دانه خرما صدقه دهد، خداوند آن را با دست راست خود میگیرد – خداوند جز پاکیها، چیزی دیگری نمیپذیرد – سپس آن را برای صاحبش پرورش میدهد، همانند شما که کره اسبی پرورش میدهید، خداوند نیز آن دانهی خرما را پرورش میدهد تا مانند یک کوه بزرگ میشود»([21]).
از نشانههای توجه نیکوی مسلمین به مال و ثروت، آن است که اولین برنامه ریزی نظری و عملی در زمینهی اقتصاد، در قرن دوم هجری توسط آنان انجام گردید.
و در این قرن بود که تألیفاتی در زمینهی مالیات عمومی و برنامه ریزی اقتصادی به عرصهی نوشتار در آمد. ابوعبیداللّه معاویه بن یسار، وزیر خلیفه مهدی عباسی، کتاب «الخراج» را تألیف نمود. قاضی ابویوسف هم برای خلیفهی عباسی «رشید» کتابی با همین عنوان تألیف کرد. البته این ابتکارات فقط جنبهی نظری نداشت و غیر واقع بینانه نبود. بلکه با هدف جهتدهی به واقعیات جامعه صورت گرفته بود. فقها در یک سو و دیواننویسها از سوی دیگر، در زمینهی مالیات و مدیریت اموال عمومی، کتابهای زیادی نوشتند که تعداد آنها در دو قرن دوم و سوم به بیست و شش تألیف میرسد، در حالی که آن زمان، مدت زیادی از طلوع اسلام نگذشته بود و هیچ توجهی از جانب غربیها به فکر اقتصادی صورت نگرفته بود. اگر در مورد واردات کالا در دوران طلایی شکوفایی اسلام تحقیق و بررسی انجام دهیم، سطح بالای رشد اقتصادی را در زمنیهی تجاری، کشاورزی و صنعتی درک خواهیم کرد و متوجه میشویم که در اثر توجه و پایبندی امت به اعتقادات و احکام دینی، چه نعمتها و برکات فراوانی عاید او گشته است.
مسلمانان در سایهی همین نظام قدرتمند اقتصاد اسلامی، توانستند بزرگترین تمدن را در دنیای قدیم بینان نهند. آنان توانستد به شیوهای بسیار جالب، سیستم آبرسانی را با هندسهای پیشرفته، طرح و اجرا نمایند که روش آبیاری باغهای «غرناطه» و آبرسانی به منطقهی «سوداء» که حدود هزار قنات آب در آنجا ایجاد شده بود، شاهد گویای این مطلب است. آنان همچنین در زمینهی عمران و برنامه ریزی شهری، در بغداد و قرطبه و غرناطه و قاهره، ابتکاراتی به ثمر نشاندند که قدرت نوآوری و خلاقیت آنان را، مثل خورشید میدرخشاند.
اهمیت مسأله زمانی واضحتر میگردد که وضعیت آن روز مسلمانان را با قرون وسطی در اورپا مقایسه کنیم و اینجاست که تفاوتی آشکار و بسیار واضح خواهیم دید. در دوران دوم خلافت عباسی، فقط در بغداد، چهار بیمارستان بزرگ تأسیس شده بود که در همان حال در پاریس فقط یک پزشک برای مردم طبابت میکرد.
خیابانهای بغداد در آن دوران با آجر سنگ فرش شده و با چراغهای روغنی روشن میگشت. و کانالهای با آجر در زیر خیابانها ایجاد شده بود که آب را در خود هدایت میکرد. در همان وقت، خیابانهای پاریس، هنوز خاکی بود و در تاریکی به سر میبرد. در آن دوران، پایتخت کشورهای مختلف، مرکز علم و تمدن بود و حتی غربیها هم در شهرهایی مانند قرطبه و صقلیه، از علم و دانش مسلمانان بهره میبردند.
[1]- عبدالرزاق، التفسیر، ج2، ص 287 و طبری، تفسیر، ج11، ص 20 و سیوطی، در المنثور، ج4، ص 282.
[2]- در صحیح مسلم، با تحقیق محمد فواد عبدالباقی، چنین آمده و این کلمه، نام یکی از باغهای ابوطلحه در مدینه است. الفاظ محدثان در این زمینه متفاوت است. برخی، آن را بَیرَحَا و برخی بیرحاء و بیرحی هم نامیدهاند و همه به معنی زمین برجسته است. ابن اثیر، النهایه،، ج1، صَ 114، و نووی، شرح مسلم، ج7، ص 84.
[3]- مسلم، صحیح، ج2، ص 694، حدیث شماره 998.
[4]- طبری، تفسیر، ج3، ص 348.
[5]- نسائی، السنن، ج5، ص 58. ابوداود هم از طریق دیگری با لفظ مشابه در السنن، ج2، ص 312، حدیث شماره 1677، آن را تخریج نموده است.
[6]- نسائی، السنن، ج5، ص 59.
[7]- نسائی، السنن، ج5، ص 59.
[8]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 572، حدیث شماره 2342 و مسلم، صحیح، ج4، ص 2273، حدیث شماره 2958.
[9]- مسلم، الصحیح، ج3، ص 1255، حدیث شماره 1631.
[10]- ابن جوزی، مناقب احمد، ص 306.
[11]- ابن جوزی، مناقب احمد، ص 306.
[12]- بخاری، فتح الباری، ج9، ص 497، حدیث شماره 5351 و مسلم، صحیح، ج2، ص 695، حدیث شماره 1002، لفظ حدیث از بخاری است.
[13]- بخاری، فتح الباری، ج9، ص 437، حدیث شماره 5797 و مسلم، صحیح، ج2، ص 708، حدیث شماره 1021، لفظ حدیث از بخاری است.
[14]- ابن قیم، الوابل الصیب، ص 74، چای اسماعیل انصاری.
[15]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 149، حدیث شماره 1863 و گفته که حسن و صحیح و غریب است.
[16]- ترمذی، الجامع، ج3، ص 52، حدیث شماره 664 و گفته که حسن و غریب است.
[17]- بخاری، فتح الباری، ج1، ص 405، حدیث شماره 304 و مسلم، صحیح، ج1، ص 86، حدیث شماره 79. لفظ حدیث از مسلم است.
[18]- طبری، تفسیر، ج28، ص 43.
[19]- طبری، تفسیر، ج28، ص 43.
[20]- مسلم، صحیح، ج4، ص 2001، حدیث شماره 2588 و نگا: ترمذی، جامع، ج4، ص 562، حدیث شماره 2325 و گفته: حسن و صحیح است.
[21]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 415، حدیث شماره 7430.