اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترغیب به تراشیدن موی سر در منی

ترغیب به تراشیدن موی سر در منی

1714-1158- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلِّقِینَ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ! وَلِلْمُقَصِّرِینَ. قَالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلِّقِینَ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ! وَلِلْمُقَصِّرِینَ. قَالَ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلِّقِینَ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ! وَلِلْمُقَصِّرِینَ. قَالَ: «وَلِلْمُقَصِّرِینَ».

 رواه البخاری ومسلم وغیرهما.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خدایا! کسانی که سرشان را ‌تراشیدند ببخش». گفتند: ای رسول الله ج! و کسانی که سرشان را کوتاه کردند. فرمود: «خدایا! کسانی که سرشان را ‌تراشیدند ببخش». گفتند: ای رسول الله ج! و کسانی که سرشان را کوتاه کردند. فرمود: «خدایا! کسانی که سرشان را ‌تراشیدند ببخش». گفتند: ای رسول الله ج! و کسانی که سرشان را کوتاه کردند. فرمود: «و کسانی که سرشان را کوتاه کردند».

1715-1159- (2) (صحیح) وَعَنْ أم الحصین، أَنَّهَا سَمِعَتِ النَّبِیَّ ج فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ: «دَعَا لِلْمُحَلِّقِینَ ثَلَاثًا، وَلِلْمُقَصِّرِینَ مَرَّةً وَاحِدَةً».

رواه مسلم.

ام حصین ل روایت می‌کند در حجة الوداع از رسول الله ج شنیدم برای کسانی که سرشان را ‌تراشیدند سه بار و برای کسانی که سرشان را کوتاه کردند یک بار دعا فرمودند.



1716-1160-(3) (حسن) وَعَنْ مَالِکِ بْنِ رَبِیعَةَ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج وَهُوَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلِّقِینَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُحَلِّقِینَ». قَالَ: یَقُولُ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: وَلِلْمُقَصِّرِینَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِی الثَّالِثَةِ، أَوْ فِی الرَّابِعَةِ: «وَلِلْمُقَصِّرِینَ». ثُمَّ قَالَ: وَأَنَا یَوْمَئِذٍ مَحْلُوقُ الرَّأْسِ، فَمَا یَسُرُّنِی بِحَلْقِ رَأْسِی حُمْرُ النَّعَمِ.

از مالک بن ربیعه س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «خدایا! کسانی ‌که سرشان را تراشیدند، ببخش. خدایا! کسانی‌که سرشان را تراشیدند، ببخش». مردی از قوم گفت: و کسانی‌ که موی سرشان را کوتاه کردند. رسول الله ج در بار سوم یا چهارم فرمود: «و کسانی‌ که موی سرشان را کوتاه کردند». مالک س می‌گوید: من در آن روز سرم را تراشیده بودم و حتی شتران سرخ‌رنگ هم مرا در مقابل سر تراشیدن خوشحال نمی‌کند.

رواه أحمد، والطبرانی فی "الأوسط" بإسناد حسن. (قال الحافظ):

(حسن) وتقدم فی حدیث ابن عمر الصحیح [1- باب/رقم 19] أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ لِلأَنصَارِی: «وَأَمَّا حِلَاقُکَ رَأْسَکَ، فَلَکَ بِکُلِّ شَعْرَةٍ حَلَقْتَهَا حَسَنَةً، وَتُمْحَى عَنْکَ بِهَا خَطِیئَةٌ».

و پیش‌تر در حدیث صحیح ابن عمر گذشت که رسول الله ج به انصاری فرمود: «و اما سر تراشیدنت، برای تو در مقابل هر مویی که می‌تراشی یک نیکی می‌باشد و یک گناه از تو پاک می‌شود».

(صحیح لغیره) وتقدم أیضاً فی حدیث عبادة بن الصامت [1- باب/20]: «وَأَمَّا حَلْقُکَ رَأْسَکَ، فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَعْرِکَ شَعَرَةٌ تَقَعُ فِی الْأَرْضِ؛ إِلَّا کَانَتْ لَکَ نُورًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

و در حدیث عباده بن صامت آمده است: «و اما تراشیدن موی سرت، هیچ مویی از موهایت روی زمین نمی‌افتد مگر اینکه در روز قیامت برای تو نوری خواهد بود».

ترغیب به رمی جمرات و آنچه در رفع آنها وارد شده است

ترغیب به رمی جمرات و آنچه در رفع آنها وارد شده است

قال الحافظ: "تقدم فی الباب الذی قبله فی حدیث ابن عمر الصحیح": «وَإِذَا رَمَى الْجِمَارَ لَا یَدْرِی أَحَدٌ مَا لَهُ حَتَّى یُوَفَّاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».

ولفظ ابن حبان والبزار: «وَأَمَّا رَمْیُکَ الْجِمَارِ، فَلَکَ بِکُلِّ حَصَاةٍ رَمَیْتَهَا تکفیرُ کَبِیرَةٍ مِنَ الْمُوبِقَاتِ»([1]).

حافظ می‌گوید: در باب قبل در حدیث صحیح ابن عمر چنین آمده: «و هرگاه رمی جمرات کرد هیچ‌کس نمی‌داند به او چه ثوابی داده می‌شود مگر روز قیامت که آن را خواهد یافت».

و در روایت ابن حبان و بزار آمده است: «و اما رمی جمرات؛ برای تو در مقابل هر سنگی که پرتاب کردی، یکی از گناهان کبیره‌ی هلاک‌کننده، پاک می‌شود».

1710-748- (1) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِیَّ ج عَنْ رَمْیِ الْجِمَارِ: مَا لَنَا فِیهِ؟ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: «تَجِدُ ذَلِکَ عِنْدَ رَبِّکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ».

رواه الطبرانی فی "الأوسط" و"الکبیر" من روایة الحجاج بن أرطأة.

از ابن عمر ب روایت است که مردی در مورد رمی جمرات از رسول خدا ج سوال نمود که در برابر آن چه پاداشی برای ما خواهد بود؟ از رسول خدا ج شنیدم که فرمود: «این را نزد پروردگارت نیازمندترین امور به آن خواهی یافت».

وتقدم [1- باب] فی حدیث أنس: «وأما رمیُک الجِمار؛ فإنه مدخورٌ لک عند ربک أَحوج ما تکون إلیه».

و در حدیث انس آمده است: «اما رمی جمرات، نزد پروردگارت ذخیره می‌شود چنانکه آن‌ را نیازمندترین امور به آن خواهی یافت».

1711-1156- (1) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب رَفَعَهُ إِلَى النَّبِی ج قَالَ: «لَمَّا أَتَى إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ اللَّهِ الْمَنَاسِکَ عَرَضَ لَهُ الشَّیْطَانُ عِنْدَ جَمْرَةِ الْعَقَبَةِ، فَرَمَاهُ بِسَبْعِ حَصَیَاتٍ حَتَّى سَاخَ فِی الْأَرْضِ([2])، ثُمَّ عَرَضَ لَهُ عِنْدَ الْجَمْرَةِ الثَّانِیَةِ، فَرَمَاهُ بِسَبْعِ حَصَیَاتٍ حَتَّى سَاخَ فِی الْأَرْضِ، ثُمَّ عَرَضَ لَهُ عِنْدِ الْجَمْرَةِ الثَّالِثَةِ، فَرَمَاهُ بِسَبْعِ حَصَیَاتٍ حَتَّى سَاخَ فِی الْأَرْضِ». قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «الشَّیْطَانَ تَرْجُمُونِ، وَمِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیم تَتبعُونَ».

رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"، والحاکم - واللفظ له-، وقال: "صحیح على شرطهما"([3]).

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هنگامی که ابراهیم جهت ادای مناسک حج آمد، کنار جمره‌ی عقبه شیطان بر او نمایان شد، پس هفت سنگریزه به سوی او پرتاب کرد تا اینکه در زمین فرو رفت، سپس کنار جمره‌ی دومی بر او نمایان شد، پس هفت سنگریزه به سوی او پرتاب کرد تا اینکه در زمین فرو رفت، سپس کنار جمره‌ی سومی بر او نمایان شد پس هفت سنگریزه به سوی او پرتاب کرد تا اینکه در زمین فرو رفت. ابن عباس ب گفت: شیطان را رجم می‌کنید و شریعت پدرتان ابراهیم را پیروی می‌کنید.

1712-1157- (2) (حسن صحیح) وَعَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا رَمَیتَ الجِمارَ؛ کَانَ لَکَ نُوراً یَومَ القِیَامَةِ».

رواه البزار من روایة صالح مولى التوأمة([4]).

و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر رمی جمرات کنی، نوری برای تو خواهد بود در روز قیامت».

1713-749- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَذِهِ الْجِمَارُ الَّتِی تَرْمِی کُلَّ سَنَةٍ فَنَحْسِبُ أَنَّهَا تَنْقُصُ؟ قَالَ: «مَا یُقبلَ مِنْهَا رُفِعَ، وَلَوْلَا ذَلِکَ لرَأَیْتُمُوهَا مِثْلَ الْجِبَالِ».

رواه الطبرانی فی "الأوسط"، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد". قال المملی رحمه الله: "وفی إسنادهما یزید بن سنان التمیمی، مختلف فی توثیقه".

از ابوسعید خدری س روایت است: گفتیم: ای رسول خدا، گمان می‌کنیم این سنگ‌هایی که هر ساله در رمی جمرات زده می‌شود، کم می‌شوند؟ فرمودند: «آنچه از آنها قبول می‌شود برداشته می‌شود و اگر چنین نباشد کوهی از سنگریزه خواهید دید».

11 (الترغیب فی حلق الرأس بمنى)



([1]) [بعدها فی الأصل: «وتقدم فی حدیث عبادة بن الصامت: «وأما رمیک الجمار، قال الله عز وجل: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ؛ ولا وجود له لا فی «الصحیح» ولا «الضعیف»]. [ش].

([2]) در زمین فرو رفت.

([3]) ووافقه الذهبی فی "تلخیصه". وقال الناجی: "ورواه أحمد بمعناه دون قول ابن عباس الذی فی آخره". وأما المعلقون الثلاثة فخالفوا -کعادتهم- وقالوا: "حسن"، ولا وجه له فهو صحیح کما قالا، لا سیما وهو عند ابن خزیمة من طریق أخرى رجالها ثقات، وطریق ثالثة وهی روایة أحمد التی أشار إلیها الناجی!

([4]) قلت: لا وجه لإعلاله به، لأنه من روایة موسى بن عقبة عنه، وموسى سمع منه قبل اختلاطه کما قال الحافظ العسقلانی، ولذلک حسن إسناده، وقد بینت وجه ذلک فی "الصحیحة" (2515)، وله شاهد فی حدیث عبادة بن الصامت، وقد ذکره المؤلف فی آخر الباب التالی.

ترغیب به حاضر شدن در سرزمین عرفه و مزدلفه و فضل روز عرفه

ترغیب به حاضر شدن در سرزمین عرفه و مزدلفه و فضل روز عرفه

1697-738- (1) (ضعیف) عَنْ جَابِرٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ أَیَّامٍ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ مِنْ عَشْرِ ذِی الْحِجَّةِ». قَالَ: فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هُنَّ أَفْضَلُ أَمْ عِدَّتُهُنَّ جِهَادًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ؟ قَالَ: «هُنَّ أَفْضَلُ مِنْ عِدَّتِهِنَّ جِهَادًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ. وَمَا مِنْ یوْمٍ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ یوْمِ عَرَفَةَ، یَنْزِلُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، فَیُبَاهِی بِأَهْلِ الْأَرْضِ أَهْلَ السَّمَاءِ، فَیَقُولُ: انْظُرُوا إِلَى عِبَادِی جَاءُونی شُعْثًا غُبْرًا ضَاحِینَ، جَاءُوا مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ، یَرْجُونَ رَحْمَتِی، وَلَمْ یَرَوْا عَذَابِی، فَلَمْ یُرَ یَوْمٌ أَکْثَرُ عِتْقًا مِنَ النَّارِ مِنْ یوْمِ عَرَفَةَ».

از جابر س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «برترین روزها نزد خداوند دهه‌ی ذی الحجه است». مردی گفت: ای رسول خدا، این روزها برترند یا اینکه کسی مانند این روزها را [در ماه‌های دیگر] در جهاد فی سبیل الله بگذراند؟ فرمود: «آن روزها برترند از روزهایی که مانند آنها [در ماه‌های دیگر] به جهاد پرداخته شود. و هیچ روزی نزد خداوند برتر از روز عرفه نیست. در این روز خداوند متعال به آسمان دنیا نزول می‌کند؛ پس اهل آسمان به اهل زمین افتخار می‌کنند و خداوند متعال می‌فرماید: به بندگانم نگاه کنید که ژولیده و غبارآلود و در معرض خورشید نزد من آمدند، از هر راه دوری آمدند. امیدوار رحمتم هستند و عذابم را ندیده‌اند. پس روزی را نخواهند دید که چون روز عرفه افرادی از آتش آزاد شوند».

رواه أبو یعلى والبزار وابن خزیمة، وابن حبان فی "صحیحه" واللفظ له، والبیهقی ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إِذَا کَانَ یَوْمُ عَرَفَةَ فَإِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یُبَاهِی بِهِمُ الْمَلَائِکَةَ، فَیَقُولُ: انْظُرُوا إِلَى عِبَادِی أَتَوْنِی شُعْثًا غُبْرًا ضَاحِّینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ، أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ. فتقول الملائکة: إن فیهم فلاناً مُرَهَّقاً، وفلاناً، قال: یقول الله عز وجل: قد غفرت لهم». قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ یَوْمٍ أَکْثَرَ عَتِیقًا مِنَ النَّارِ مِنْ یَوْمِ عَرَفَةَ».

و در روایت بیهقی آمده است: رسول خدا ج فرمودند: «چون روز عرفه فرارسد خداوند متعال به خاطر حضور انشان‌ها در عرفه، نزد فرشتگان افتخار می‌کند. و می‌فرماید: به بندگانم نگاه کنید، غبارآلود و ژولیده و در معرض خورشید از هر راه دوری نزد من آمدند. شما را گواه می‌گیرم که آنان را بخشیدم. فرشتگان می‌گویند: در میان آنها فلانی است که مرتکب چنان مفاسدی شده و نیز فلانی است. خداوند متعال می‌فرماید: آنان را بخشیدم». رسول خدا ج فرمودند: «روزی نیست که همچون روز عرفه افرادی در آن از آتش آزاد شوند».

ولفظ ابن خزیمة نحوه، لم یختلفا إلا فی حرفٍ أو حرفین.

(المرَهَّق): عبارت است از کسی که مرتکب محارم و مفاسد می‌شود.

(ضاحین) به ضاد و حاء: یعنی در معرض خورشید بدون اینکه محافظی در برابر خورشید داشته باشد. به هرکسی که در معرض نور و گرمای خورشید باشد بدون اینکه در پناه سایهی چیزی باشد گفته میشود:  إنه لضاحٍ.

1698-739- (2) (ضعیف) وَعَنْ طَلْحَةَ بْنِ عُبیدِاللهِ بْنِ کَریزٍ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَا رُؤِیَ الشَّیْطَانُ یَوْمًا هُوَ فِیهِ أَصْغَرُ وَلَا أَدْحَرُ وَلَا أَحْقَرُ وَلَا أَغْیَظُ مِنْهُ یَوْمِ عَرَفَةَ، وَمَا ذَلِکَ إِلَّا لما یَرَى فیه مِنْ تَنَزُّلِ الرَّحْمَةِ، وَتَجَاوُزِ اللهِ عَنِ الذُّنُوبِ العظام، إِلَّا مَا رُؤِیَ یَوْمَ بَدْرٍ، فَإِنَّهُ رَأَى جِبْرِیلَ یَزَعُ الْمَلَائِکَةَ([1])».

رواه مالک والبیهقی من طریقه وغیرهما، وهو مرسل.

(أدحر) به دال و حاء و راء: یعنی دور باد و خوارتر.

أی أبعد وأذلَّ.

از طلحه بن عبیدالله بن کَریز روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «شیطان هیچ روزی چون روز عرفه ندیده که در آن خوارتر و ذلیل‌تر و حقیرتر و دورتر از خیر و خشمگین‌تر باشد. و این به دلیل رحمتی است که نزول آن‌ را می‌بیند؛ و خداوند متعال در این روز گناهان بزرگ را می‌بخشد مگر آنچه روز بدر دید؛ وی در روز بدر دید که جبریل صفوف فرشتگان را برای جنگ آماده می‌کند».

1699-740- (3) (ضعیف) وَعَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَوْمَ عَرَفَةَ: «أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَل تَطَوَّلَ([2]) عَلَیْکُمْ فِی هَذَا الْیَوْمِ فَغفرُ لَکُمْ إِلَّا التَّبِعَاتِ فِیمَا بَیْنَکُمْ، وَوَهَبَ مُسِیئَکُمْ لِمُحْسِنِکُمْ، وَطَالِحِکُمْ لِصَالِحِکُمْ، وَأَعْطَى لِمُحْسِنَکُمْ مَا سَأَلَ، فَادفِعُوا بِاسْمِ اللَّهِ». فَلَمَّا کَانَ بِـ (جَمْعٍ)([3]) قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَل قَدْ غَفَرَ لِصَالِحِیکُمْ، وَشَفَّعَ صَالِحیکُمْ فِی طَالِحِیکُمْ، تَنْزِلُ الْرَّحمَة فَتَعُمُّهُمْ، ثُمَّ تُفَرَّقُ الْمَغْفِرَةُ فِی الْأَرَضِ، فَتَقَعُ عَلَى کُلِّ تَائِبٍ مِمَّنْ حَفِظَ لِسَانَهُ وَیَدَهُ، وَإِبْلِیسُ وَجُنُودُهُ عَلَى جِبَالِ عَرَفَاتٍ یَنْظُرُونَ مَا یصَنَعَ اللَّهُ بِهِمْ، فَإِذَا نَزَلَتِ الْرَّحمَةُ دَعَا إبلیسُ وَجُنُودُهُ بِالْوَیْلِ وَالثُّبُورِ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" ورواته محتج بهم فی "الصحیح" إلا أن فیهم رجلا لم یسمّ.

از عباده بن صامت س روایت است که رسول خدا ج در روز عرفه فرمود: «ای مردم، خداوند متعال در این روز بر شما فضل نموده و گناهان شما را می‌بخشد مگر مظالمی که بین‌تان رخ داده است. و شفاعت نیکوکاران‌تان را در حق گنه‌کاران پذیرفته است. و به نیکوکاران‌تان آنچه بخواهند می‌دهد. پس با نام الله پراکنده شوید». چون در مزدلفه بودند فرمود: «خداوند متعال صالحان شما را بخشیده و شفاعت آنها را در حق گنه‌کاران‌تان پذیرفته و رحمت نازل شده و تمام آنها را در برگرفته است. سپس مغفرت در زمین پراکنده شده و شامل هرکس که توبه کرده و زبان و دستش را حفظ نموده، می‌شود؛ و ابلیس و سربازانش در کوه‌های عرفات، به رفتار خداوند با آنها نگاه می‌کنند و چون رحمت نازل شود، ابلیس و سربازانش دعای عذاب و نابودی می‌کنند».

0-741- (4) (ضعیف) ورواه أبو یعلى من حدیث أنس، ولفظه: قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ تَطَوَّلَ عَلَى أَهْلِ عَرَفَاتٍ یُبَاهِی بِهِمُ الْمَلَائِکَةَ، یَقُولُ: یَا مَلَائِکَتِی! انْظُرُوا إِلَى عِبَادِی شُعْثًا غُبْرًا، أَقْبَلُوا یَضْرِبُونَ إِلَیَّ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ، فَأُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ، وَأَجبْتُ دُعَاءَهُمْ، وَشَفَّعْتُ رَغِیبَهُمْ([4])، وَوَهَبْتُ مُسِیئَهُمْ لِمُحْسِنِهِمْ، وَأَعْطَیْتُ لمُحْسِنِیهِمْ جَمِیعَ مَا سَأَلُونِی غَیْرَ التَّبِعَاتِ الَّتِی بَیْنَهُمْ، فَإِذَا أَفَاضَ الْقَوْمُ إِلَى (جَمْع)، وَوَقَفُوا وَعَادُوا فِی الرَّغْبَةِ وَالطَّلَبِ إِلَى اللَّهِ، فَیَقُولُ: یَا مَلَائِکَتِی، عِبَادِی وَقَفُوا فَعَادُوا فِی الرَّغْبَةِ وَالطَّلَبِ، فَأُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ أَجَبْتُ دُعَاءَهُمْ، وَشَفَّعْتُ رَغِیبَهُمْ([5])، وَوَهَبْتُ مُسِیئَهُمْ لِمُحْسِنِهِمْ، وَأَعْطَیْتُ مُحْسِنیهُمْ جَمِیعَ مَا سَأَلونِی، وَکَفَلْتُ عَنْهُمُ التَّبِعَاتِ الَّتِی بَیْنَهُمْ».

و روایت ابویعلی چنین است که انس س می‌گوید: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «خداوند متعال به اهل عرفات فضل نموده و به آنها نزد فرشتگان افتخار می‌کند. می‌فرماید: ای فرشتگانم، به بندگانم بنگرید که ژولیده و غبارآلوداند و از هر راه دور و درازی به من روی آورده‌اند. پس شما را گواه می‌گیرم که آنان را بخشیدم و دعای آنان را اجابت نمودم و آنان را شفیع قرار دادم و نیکوکاران‌شان را شفیع گنه کاران‌شان قرار دادم و به نیکوکاران‌شان هر آنچه خواستند بخشیدم جز مظالمی که بین آنها بوده است. چون این عده به مزدلفه حاضر شده و توقف کرده و به دعا در پیشگاه خدا روی می‌آورند، خداوند متعال می‌فرماید: ای فرشتگان، بندگانم توقف کرده و دوباره به دعا و خواستن روی آوردند؛ شما را گواه می‌گیرم که دعای‌شان را اجابت کردم و آنان را شفیع قرار دادم و نیکوکاران‌شان را شفیع گنه‌کاران‌شان قرار دادم و به نیکوکاران‌شان هر آنچه خواستند بخشیدم و مظالمی را که میان آنها بود به عهده گرفتم».

1700-742- (5) (ضعیف) وَعَنْ عَبَّاسِ بْنِ مِرْدَاسٍ س: أَنَّ رَسُولَ الله ج: دَعَا لِأُمَّتِهِ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ، فَأُجِیبَ: إِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ مَا خَلَا الظَّالِمَ([6])، فَإِنِّی آخُذُ لِلْمَظْلُومِ مِنْهُ. قَالَ: أَیْ رَبِّ! إِنْ شِئْتَ أَعْطَیْتَ الْمَظْلُومَ الْجَنَّةِ وَغَفَرْتَ لِلظَّالِمِ. فَلَمْ یُجَبْ عَشِیَّةَ عَرَفَة. فَلَمَّا أَصْبَحَ بِـ(الْمُزْدَلِفَةِ)، أَعَادَ الدُّعَاءَ، فَأُجِیبَ إِلَى مَا سَأَلَ. قَالَ: فَضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ ج - أَوْ قَالَ: تَبَسَّمَ - فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ ب: بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی! إِنَّ هَذِهِ لَسَاعَةٌ مَا کُنْتَ تَضْحَکُ فِیهَا، فَمَا الَّذِی أَضْحَکَکَ أَضْحَکَ اللَّهُ سِنَّکَ؟ قَالَ: «إِنَّ عَدُوَّ اللَّهِ إِبْلِیسَ لَمَّا عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ قَدِ اسْتَجَابَ دُعَائِی، وَغَفَرَ لِأُمَّتِی، أَخَذَ التُّرَابَ فَجَعَلَ یَحْثُوهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَیَدْعُو بِالْوَیْلِ وَالثُّبُورِ، فَأَضْحَکَنِی مَا رَأَیْتُ مِنْ جَزَعِهِ».

رواه ابن ماجه عن عبد الله بن کنانة بن عباس بن مرداس؛ أن أباه أخبره عن أبیه.

از عباس بن مرداس س روایت است که: رسول خدا ج در شب عرفه برای امتش دعا نمود و چنین اجابت شد که: آنان را بخشیدم جز ظالم را که حق او را از مظلوم می‌گیرم. رسول خدا ج فرمود: پروردگارا، اگر بخواهی به مظلوم بهشت را می‌دهی و ظالم را می‌بخشی. در این مورد در شب عرفه اجابت نشد. چون صبح شد در مزدلفه این دعا را تکرار نمود و آنچه خواسته بود اجابت شد. پس رسول خدا ج خندید یا تبسم کرد. ابوبکر و عمر ب به او گفتند: پدر و مادرم به فدایت، معمولا در این ساعت نمی‌خندیدید؟ چه چیزی سبب خندیدن شما شد، خداوند شما را بخنداند؟ فرمود: «چون دشمن خدا ابلیس فهمید خداوند دعای مرا اجابت نمود و امتم را بخشید، خاک برداشته و بر سرش می‌ریخت و دعای عذاب و نابودی می‌کرد که داد و فریاد او مرا به خنده آورد».

ورواه البیهقی ولفظه: «دَعَا عَشِیَّةَ عَرَفَةَ لِأُمَّتِهِ بِالْمَغْفِرَةِ وَالرَّحْمَةِ، فَأَکْثَرَ الدُّعَاءَ. فَأَوْحَى اللهُ إِلَیْهِ: إِنِّی قَدْ فَعَلْتُ إِلَّا ظُلْمَ بَعْضِهِمْ بَعْضًا، وَأَمَّا ذُنُوبُهُمْ فِیمَا بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ قَدْ غَفَرتهَا. فَقَالَ: یَا رَبِّ! إِنَّکَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ تُثِیبَ هَذَا الْمَظْلُومَ خَیْرًا مِنْ مَظْلَمَتِهِ، وَتَغْفِرَ لِهَذَا الظَّالِمَ. فَلَمْ یُجِبْهُ تلْکَ الْعَشِیَّةَ. فَلَمَّا کَانَ غَدَاةُ (الْمُزْدَلِفَةِ) أَعَادَ الدُّعَاءَ، فَأَجَابَهُ الله، إِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ. قَالَ: فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللهِ ج. فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: یَا رَسُولَ اللهِ! تَبَسَّمْتَ فِی سَاعَةٍ لَمْ تَکُنْ تَتَبَسَّمُ فِیهَا؟ قَالَ: «تَبَسَّمْتُ مِنْ عَدُوِّ اللهِ إِبْلِیسَ، أَنَّهُ لَمَّا عَلِمَ أَنَّ اللهَ قَدِ اسْتَجَابَ لِی فِی أُمَّتِی أَهْوَى یَدْعُو بِالْوَیْلِ وَالثُّبُورِ، وَیَحْثُو التُّرَابَ عَلَى رَأْسِهِ».

و روایت بیهقی چنین است: رسول خدا ج در شب عرفه برای مغفرت امتش و اینکه مورد رحمت قرار بگیرند دعا کرد. پس خداوند متعال به او وحی کرد: من آنان را بخشیدم و مورد رحمت قرار دادم مگر در ظلم آنها نسبت به هم؛ اما گناهانی را که بین من و آنها بوده، بخشیدم. پس رسول خدا ج فرمود: پروردگارا، تو توانایی که به مظلوم در برابر ظلمی که به او شده، پاداش عطا کنی و ظالم را ببخشی». اما در این شب دعایش اجابت نشد. چون صبح شد در مزدلفه این دعا را تکرار نمود و خداوند متعال چنین اجابت کرد که آنها را بخشیدم. پس رسول خدا ج تبسم نمود. برخی از اصحاب به ایشان گفتند: ای رسول خدا، در زمانی تبسم نمودی که قبلا تبسم نمی‌کردی؟ فرمود: «از رفتار دشمن خدا ابلیس تبسم کردم. زمانی که دانست خداوند دعای من در مورد امتم را اجابت نمود، به دعای عذاب و نابودی روی آورد و خاک بر سرش می‌ریخت».

رواه البیهقی من حدیث ابن کنانة بن العباس بن مرداس السلمی، ولم یسمِّه، عن أبیه عن جده عباس، ثم قال: "وهذا الحدیث له شواهد کثیرة، وقد ذکرناها فی "کتاب البعث" فإن صح بشواهده ففیه الحجة، وإن لم یصح فقد قال الله تعالى: ﴿وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُۚ وظُلم بعضهم بعضاً دون الشرک" انتهى.

1701-1151- (1) (صحیح لغیره) وروى ابن المبارک عن سفیان الثوری عن الزبیر بن عدی عن أنس بن مالک قال: وَقَفَ النبی ج بِـ(عَرَفَاتٍ) وَقَدْ کَادَتِ الشَّمْسُ أَنْ تَوُوبَ، فَقَالَ: «یَا بِلَالُ! أَنْصِتِ لِیَ النَّاسَ». فَقَامَ بِلَالٌ، فَقال: أَنْصِتُوا لِرَسُولِ اللهِ ج، فَأنصَتَ النَّاسُ، فَقَالَ: «مَعَاشِرَ النَّاسِ! أَتَانِی جِبْرائیلُ آنِفًا، فَأَقْرَأنِی مِنْ رَبِّیَ السَّلَامَ، وَقَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ غَفَرَ لِأَهْلِ عَرَفَاتٍ، وَأَهْلِ الْمَشْعَرِ، وَضَمِنَ عَنْهُمُ التَّبِعَاتِ». فَقَامَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقال: یَا رَسُولَ اللهِ! هَذَا لَنَا خَاصٌّ؟ قَالَ: «هَذَا لَکُمْ، وَلِمَنْ أَتَى من بَعْدِکُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ». فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: کَثُرَ خَیْرُ اللهِ وَطَابَ([7]).

از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج در سرزمین عرفات ایستاد تا زمانی که خورشید نزدیک بود غروب کند؛ رسول الله ج به بلال س فرمود: «ای بلال! مردم را برای من ساکت کن». بلال س بلند شد و گفت: جهت سخن گفتن رسول الله ج ساکت شوید، پس مردم ساکت شدند. رسول الله ج فرمود: «ای مردم! لحظاتی پیش جبرائیل نزد من آمد و سلام پروردگارم را به من رساند و گفت: خداوند ﻷ اهل عرفات و مشعر و کسانی که در پیرامون آنها هستند بخشید». عمر بن خطاب س بلند شده و گفت: ای رسول الله ج! آیا این فقط برای ماست؟ فرمود: «این برای شما و کسانی است که بعد از شما تا روز قیامت می‌آیند». عمر بن خطاب س گفت: خیرات خداوندی بیشتر و نیکوتر گردید.

1702-1152- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ یُبَاهِی بِأَهْلِ عَرَفَاتٍ أَهْلِ السَّمَاءِ، فَیَقُولُ لَهُم: انْظُرُوا إِلَى عِبَادِی جَاءُونِی شُعْثًا غُبْرًا».

رواه أحمد، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم وقال: "صحیح على شرطهما".

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند نزد اهل آسمان به افرادی که در سرزمین عرفات هستند، مباهات می‌ورزد و می‌فرماید: به بندگانم نگاه کنید که با موهای ژولیده و غبار‌آلود به سوی من آمده‌اند».

1703-1153- (3) (حسن صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِی ب أَنَّ النَّبِیَّ ج کَانَ یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یُبَاهِی مَلَائِکَتَهُ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ بِأَهْلِ عَرَفَةَ، فَیَقُولُ: انْظُرُوا إِلَى عِبَادِی شُعْثًا غُبْرًا».

رواه أحمد والطبرانی فی "الکبیر" و"الصغیر"، وإسناد أحمد لا بأس به.

از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول لله ج فرمودند: «الله ﻷ در شامگاه عرفه نزد فرشتگانش به افرادی که در سرزمین عرفات هستند، مباهات می‌ورزد و می‌فرماید: به بندگانم نگاه کنید که با موهای ژولیده و غبار‌آلود به سوی من آمده‌اند».

1704-1154- (4) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَة ل أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَا مِنْ یَوْمٍ أَکْثَرُ مِنْ أَنْ یُعْتِقَ اللهُ فِیهِ عَبیدًا([8]) مِنَ النَّارِ مِنْ یَوْمِ عَرَفَةَ، وَإِنَّهُ لَیَدْنُو([9])، ثُمَّ یُبَاهِی بِهِمِ الْمَلَائِکَةَ فَیَقُولُ: مَا أَرَادَ هَؤُلَاءِ؟».

رواه مسلم والنسائی وابن ماجه.

از عایشه ل روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «خداوند در هیچ روزی به اندازه‌ی روز عرفه بندگان را از آتش آزاد نمی‌کند. او نزدیک گشته و سپس نزد ملائکه به آنها افتخار می‌کند و می‌گوید: آنان چه می‌خواهند؟».

(صحیح لغیره) وزاد رزین فی "جامعه" فیه: «اشْهَدُوا مَلَائِکَتِی أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ»([10]).

و در روایت رزین آمده است: «فرشتگانم شاهد باشید که من گناهان آنها را بخشیدم».

1705-743- (6) (ضعیف) وَعن عبدالعزیز بن قیس العبدی قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ ب یَقُولُ: کَانَ فُلانٌ رِدفَ([11]) رَسُولِ اللَّهِ ج یَوْمَ عَرَفَةَ، فَجَعَلَ الْفَتَى یُلاحِظُ النِّسَاءَ وَیَنْظُرُ إِلَیْهِنَّ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «ابْنَ أَخِی! إِنَّ هَذَا یَوْمٌ مَنْ مَلَکَ فِیهِ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَلِسَانَهُ؛ غُفِرَ لَهُ».

رواه أحمد بإسناد صحیح، والطبرانی.

و از عبدالعزیز بن قیس عبدی روایت است که از ابن عباس ب شنیدم که می‌گوید: فلانی در روز عرفه پشت سر رسول خدا ج بود. وی به زنان نگاه می‌کرد. پس رسول خدا ج به وی گفت: «برادرزاده‌ام، امروز روزی است که هرکس گوش و چشم و زبانش را محافظت کند، مورد مغفرت قرار می‌گیرد».

 ورواه ابن أبی الدنیا فی "کتاب الصمت"، وابن خزیمة فی "صحیحه"([12]). والبیهقی وعندهم: "کان الفضل بن عباس ردیف رسول الله ج ..."الحدیث.

0-744- (7) (ضعیف) ورواه أبو الشیخ ابن حیان فی "کتاب الثواب"، والبیهقی أیضاً([13]) عن الفضل بن العباس عن النبی ج مختصراً قال: «مَنْ حَفِظَ لِسَانَهُ وَسَمْعَهُ وَبَصَرَهُ یَوْمَ عَرَفَةَ، غُفِرَ لَهُ مِنْ عَرَفَةَ إِلَى عَرَفَةَ».

از فضل بن عباس روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس زبان و گوش و چشمش را در روز عرفه حفظ کند، گناهان وی از عرفه تا عرفه دیگر بخشیده می‌شود».

1706-745- (8) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «لَوْ یَعْلَمُ أَهْلُ الْجَمْعِ بِمَنْ حَلُّوا، لَاسْتَبْشَرُوا بِالْفَضْلِ بَعْدَ الْمَغْفِرَةِ».

رواه الطبرانی والبیهقی.([14])

از ابن عباس ب روایت است که از رسول خدا ج شنیدم فرمودند: «اگر اهل مزدلفه می‌دانستند با چه کسانی احاطه شده‌اند، حتما پس از مغفرت به سبب فضلی که شامل آنها می‌گردد خوشحال می‌شدند».

1707-1155- (5) (حسن) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! کَلِمَاتٌ أَسْأَلُ عَنْهُنَّ. فَقَالَ: «اجْلِسْ». وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ ثَقِیفٍ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! کَلِمَاتٌ أَسْأَلُ عَنْهُنَّ. فَقَالَ ج: «سَبَقَکَ الْأَنْصَارِیُّ». فَقَالَ الْأَنْصَارِیُّ: إِنَّهُ رَجُلٌ غَرِیبٌ، وَإِنَّ لِلْغَرِیبِ حَقًّا، فَابْدَأْ بِهِ. فَأَقْبَلَ عَلَى الثَّقَفِیِّ فَقَالَ: «إِنْ شِئْتَ أَنبَأتُکَ عَمَّا کُنْتَ تَسْأَلُنی عَنهُ، وَإِنْ شِئْتَ تسأَلُنِی وَأُخْبِرُکَ؟». فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! بَلْ أَجِبْنِی عَمَّا کُنْتُ أَسْأَلُکَ. قَالَ: «جِئْتَ تَسْأَلُنِی عَنِ الرُّکُوعِ وَالسُّجُودِ وَالصَّلَاةِ وَالصَّوْمِ». فَقَالَ: وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ مَا أَخْطَأْتَ مِمَّا کَانَ فِی نَفْسِی شَیْئًا. قَالَ: «فَإِذَا رَکَعْتَ فَضَعْ رَاحَتَیْکَ عَلَى رُکْبَتَیْکَ، ثُمَّ فَرِّجْ بَیْنَ أَصَابِعَکَ. ثُمَّ أَسْکُن حَتَّى یَأْخُذَ کُلُّ عُضْوٍ مَأْخَذَهُ، وَإِذَا سَجَدْتَ فَمَکِّنْ جَبْهَتَکَ، وَلَا تَنْقُرُ نَقْرًا، وَصَلِّ أَوَّلَ النَّهَارِ وَآخِرَهُ». فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! فَإِنْ أَنَا صَلَّیْتُ بَیْنَهُمَا؟ قَالَ: «فَأَنْتَ إِذًا مُصَلِّ. وَصُمْ مِنْ کُلِّ شَهْرٍ ثَلَاثَ عَشْرَةَ، وَأَرْبَعَ عَشْرَةَ، وَخَمْسَ عَشْرَةَ». فَقَامَ الثَّقَفِیُّ. ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى الْأَنْصَارِیِّ، فَقَالَ: «إِنْ شِئْتَ أَخْبَرْتُکَ عَمَّا جِئْتَ تَسْأَلُنی، وَإِنْ شِئْتَ تسأَلُنِی وَأُخْبِرْکَ». فَقَالَ: لَا یَا نَبِیَّ اللَّهِ! أَخْبَرَنِی بِمَا جِئْتُ أَسْأَلُکَ. قَالَ: «جِئْتَ تَسْأَلُنِی عَنِ الْحَاجِّ مَا لَهُ حِینَ یَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهِ؟ وَمَا لَهُ حِینَ یَقُومُ بِعَرَفَاتٍ؟ وَمَا لَهُ حِینَ یَرْمِی الْجِمَارَ؟ وَمَا لَهُ حِینَ یَحْلِقُ رَأْسَهُ؟ وَمَا لَهُ حِینَ یَقْضِی آخِرَ طَوَافٍ بِالْبَیْتِ؟». فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ! وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ مَا أَخْطَأْتَ مِمَّا کَانَ فِی نَفْسِی شَیْئًا. قَالَ: «فَإِنَّ لَهُ حِینَ یَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهِ أَنَّ رَاحِلَتَهُ لَا تَخْطُو خُطْوَةً إِلَّا کُتِبَ لَهُ بِهَا حَسَنَةٌ، أَوْ حُطَّ عَنْهُ بِهَا خَطِیئَةً، فَإِذَا وَقَفَ بِـ(عَرَفَةَ) فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ یَنْزِلُ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْیَا فَیَقُولُ: انْظُرُوا إِلَى عِبَادِی شُعْثًا غُبْرًا، اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُمْ ذُنُوبَهُمْ، وَإِنْ کَانَ عَدَدَ قَطْرِ السَّمَاءِ وَرَمْلِ عَالِجٍ، وَإِذَا رَمَى الْجِمَارَ لَا یَدْرِی أَحَدٌ مَا لَهُ حَتَّى یُوَفَّاهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، [وَإِذَا حَلَقَ رَأْسَهُ، فَلَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ سَقَطَتْ مِنْ رَأْسِهِ نُورٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ]([15])، وَإِذَا قَضَى آخِرَ طَوَافٍ([16]) بِالْبَیْتِ؛ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».

رواه البزار والطبرانی، وابن حبان فی "صحیحه" واللفظ له([17]).

از ابن عمر ب روایت است که مردی از انصار نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج! کلماتی هست که می‌خواهم از آنها بپرسم. پس فرمود: «بنشین». و مردی از ثقیف آمده و گفت: ای رسول الله ج! کلماتی هست که می‌خواهم از آنها بپرسم. رسول الله ج فرمود: «انصاری از تو سبقت گرفت». مرد انصاری گفت: او مرد غریبی است. و غریب حقی دارد، پس اول از او شروع کن. پس رسول الله ج رو به ثقفی کرده و فرمود: «اگر می‌خواهی تو را از آنچه قصد پرسشش داری آگاه سازم وگرنه از من بپرس و من به تو جواب می‌دهم؟» مرد ثقیفی گفت: ای رسول الله ج! آنچه را می‌خواهم از تو بپرسم عنوان کن. فرمود: «آمده‌ای از من درباره‌ی رکوع و سجود و نماز و روزه سؤال کنی». مرد ثقیفی گفت: قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرده است در مورد آنچه در درونم بود هیچ اشتباه و خطایی نکردی. فرمود: «هرگاه رکوع کردی پس کف دستت را روی زانوهایت گذاشته و انگشتانت را از هم دور کن. سپس بدون حرکت بمان تا اینکه هر عضوی در جای خود قرار بگیرد؛ و هرگاه سجده کردی پیشانیت را به زمین بچسبان و مانند پرنده به زمین نوک نزن و اول و آخر روز را نماز بخوان». مرد ثقیفی گفت: ای رسول الله ج! اگر من در بین روز نماز بخوانم چه می‌شود؟ فرمود: «پس تو نماز را به جا آورده‌ای. و سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه را روزه بگیر». مرد ثقیفی بلند شد؛ پیامبر ج به انصاری رو کرده و فرمود: «اگر می‌خواهی تو را از آنچه قصد پرسشش داری آگاه سازم وگرنه از من بپرس و من به تو جواب می‌دهم؟» انصاری گفت: نه، ای رسول الله ج! آنچه را می‌خواهم از تو بپرسم عنوان کن. فرمود: «آمده‌ای از من بپرسی به حج‌گزار‌ هنگامی که از خانه خارج می‌شود چه ثوابی داده می‌شود؟ و هنگامی که درسرزمین عرفات قرار می‌گیرد چه ثوابی به او داده می‌شود؟ و هنگام رمی جمرات به او چه ثوابی داده می‌شود؟ و هنگامی که موی سرش را می‌تراشد چه ثوابی به او داده می‌شود؟ و هنگامی که آخرین طواف خانه‌ را به جا می‌آورد چه ثوابی به او داده می‌شود؟» انصاری گفت: قسم به کسی که تو را به حق مبعوث کرده است در مورد آنچه در درونم بود هیچ اشتباه و خطایی نکردی. فرمود: «هنگامی که از خانه‌اش خارج می‌شود، سواری‌اش گامی بر نمی‌دارد مگر اینکه خداوند متعال در مقابل آن برای او یک حسنه نوشته یا یک گناه از او پاک می‌کند. و هنگامی که در سرزمین عرفه حاضر شد، خداوند به آسمان دنیا آمده و می‌فرماید: به بندگانم که با موهای ژولیده و غبارآلود آمده‌اند نگاه کنید، شاهد و گواه باشید بر اینکه گناهان‌شان را بخشیدم اگرچه به اندازه‌ی قطره‌های باران و توده‌های ریگ باشد. و هرگاه رمی جمره کرد هیچ‌کس نمی‌داند به او چه ثوابی داده می‌شود مگر روز قیامت که آن را خواهد یافت. و هرگاه سرش را تراشید، در مقابل هر موی سر که می‌افتد در روز قیامت نوری به او داده می‌شود. و هرگاه آخرین طواف خانه‌ را انجام داد از گناهانش پاک می‌شود همانند روزی که از مادرش متولد شده بود».

1708-746- (9) (ضعیف) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَقِفُ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ بِالْمَوْقِفِ، فَیَسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةَ بِوَجْهِهِ ثُمَّ یَقُولُ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ الْمُلْکُ، وَلَهُ الْحَمْدُ، یُحْیِی وَیُمِیتُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) مِائَةَ مَرَّةٍ، ثُمَّ یَقْرَأُ ﴿قُلْ هُوَ اللهُ أَحَدُ مِائَةَ مَرَّةٍ، ثُمَّ یَقُولُ: (اللهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَآلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، وَعَلَیْنَا مَعَهُمْ) مِائَةَ مَرَّةٍ إِلَّا قَالَ اللهُ تَعَالَى: یَا مَلَائِکَتِی! مَا جَزَاءُ عَبْدِی هَذَا؟ سَبَّحَنِی وَهَلَّلَنِی وَکَبَّرَنِی وَعَظَّمَنِی وَعَرَفَنِی وَأَثْنَى عَلَیَّ، وَصَلَّى عَلَى نَبِیِّی، اشْهَدُوا مَلَائِکَتِی! أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ، وَشَفَّعْتُهُ فِی نَفْسِهِ، وَلَوْ سَأَلَنِی عَبْدِی هَذَا لَشَفَّعْتُهُ فِی أَهْلِ الْمَوْقِفِ».

رواه البیهقی وقال: "هذا متن غریب، ولیس فی إسناده من ینسب إلى الوضع". والله أعلم([18]).

از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «مسلمانی نیست که در شب عرفه در صحرای عرفات توقف کند و رو به قبله آورده و صد مرتبه بگوید: «لا إله إلا الله وحده لا شریک له، له الملک، وله الحمد، یحیی ویمیت، وهو على کل شیء قدیر» سپس سوره اخلاص را صد مرتبه بخواند و پس از آن صد بار بگوید: «اللهم صلّ على محمد کما صلیت على إبراهیم وآل إبراهیم إنک حمید مجید، وعلینا معهم» مگر اینکه خداوند متعال می‌فرماید: ای فرشتگانم، پاداش این بنده‌ام چیست؟ تسبیح و تهلیل مرا گفت و مرا به بزرگی یاد نمود و ستایش مرا نمود و بر پیامبرم درود فرستاد. فرشتگانم، گواه باشید که او را بخشیدم و او را در مورد خودش شفیع قرار دادم و اگر بنده‌ام این را از من بخواهد، او را شفیع اهل موقف قرار می‌دهم».

1709-747- (10) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ الدَّارَانِیَّ قَالَ: سُئِلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ س عَنِ الْوُقُوفِ: لِمَ کَانَ بالْجَبَلِ؟ وَلِمَ لَمْ یَکُنْ فِی الْحَرَمِ؟ قَالَ: «لِأَنَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللهِ، وَالْحَرَمَ بَابُ اللهِ، فَلَمَّا قَصَدُوهُ وَافِدَیْنِ أَوقَفَهُمْ بِالْبَابِ یَتَضَرَّعُونَ». قِیلَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! فَالْوُقُوفُ بِالْمَشْعَرِ الحَرَام؟، قَالَ: «لِأَنَّهُ لَمَّا أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ إِلَیه أَوقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِی وَهُوَ (الْمُزْدَلِفَةُ)، فَلَمَّا أَنْ طَالَ تَضَرُّعَهُمْ أَذِنَ لَهُمْ بِتَقْرِیبِ قُرْبَانِهِمْ بِمِنًى، فَلَمَّا أَنْ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَقَرَّبُوا قُرْبَانَهُمْ فَتَطَهَّرُوا بِهَا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهمْ أَذِنَ لَهُمْ بِالزِّیَارَة إِلَیْهِ عَلَى الطَّهَارَةِ. قِیلَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! فَمِنْ أَیْنَ حُرِّمَ الصیَامُ أَیَّامِ التَّشْرِیقِ؟ قَالَ: لِأَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللهِ، وَهُمْ فِی ضِیَافَتِهِ، وَلَا یَجُوزُ لِلضَّیْفِ أَنْ یَصُومَ دُونَ إِذْنِ مَنْ أَضَافَهُ. قِیلَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ! فَتَعَلُّقُ الرَّجُلُ بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ لِأَیِّ مَعْنًى هُوَ؟ قَالَ: هُوَ مِثْلُ الرَّجُلِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ صَاحِبِهِ جِنَایَةٌ، فَیَتَعَلَّقَ بِثَوْبِهِ، وَیَتنصَّلُ إِلَیْهِ، ویتخدع([19]) لَهُ؛ لِیَهَبَ لَهُ جِنَایَتَهُ.

رواه البیهقی وغیره هکذا منقطعاً. ورواه أیضاً عن ذی النون من قوله. وهو عندی أشبه. والله أعلم.

از ابوسلیمان دارانی روایت است که: علی بن ابی طالب س در مورد توقف در عرفات سوال شد: چرا در جوار کوه است؟ چرا این توقف در حرم نیست؟ فرمود: چون کعبه بیت الله است و حرم باب الله است و چون گروه‌های مردمی مختلف قصد آن کنند، در باب توقف نموده و تضرع می‌کنند. گفته شد: ای امیر مومنان، توقف در مشعر الحرام چه؟ فرمود: زیرا زمانی که به آنها اذن ورود به آن داده شود با مانع دوم مواجه می‌شوند که مزدلفه است. چون تضرع ایشان طولانی گردد به آنها اجازه رفتن به منی برای قربانی داده می‌شود. چون آلودگی‌ها را از خود دور کرده و قربانی را انجام دادند و با این عمل از گناهان پاک شدند، به آنها اجازه داده می‌شود با پاکیزگی به زیارت آن بروند. گفته شد: ای امیر مومنان، چرا روزه در ایام تشریق ممنوع است؟ فرمود: چون حج‌گزاران زیارت‌کنندگان الله و در مهمانی او هستند و برای مهمان جایز نیست بدون اجازه میزبان روزه بگیرد. گفته شد: ای امیر مومنان، آویزان شدن انسان به پرده‌های کعبه به چه معناست؟ فرمود: این عمل مانند رفتار مردی است که بین او و دوستش جنایتی صورت گرفته است، پس خود را به پیراهن دوستش آویزان نموده تا از آن جنایت تبرئه شده و او را ببخشد.

10  (الترغیب فی رمی الجمار([20]) [وما جاء فی رفعها])



([1]) یعنی آنها را برای جنگ مرتب نموده و به صف می‌کند؛ گویا مانع پراکندگی و به هم‌ریختگی آنها می‌شود. والله اعلم

([2]) یعنی در این روز فضل خود را شامل آنها می‌گرداند... ماخوذ از (الطَّول) به معنای فضل می‌باشد. و (إلا التبعات) یعنی مظالم. والله اعلم

([3]) علم للمزدلفة. وفسره الجهلة الثلاثة (2/ 154) بعرفات!! ذلک مبلغهم من العلم!

([4]) کذا الأصل، وفی أبی یعلى (3/ 1015) (رعبهم) إهمال النقط وکذا فی المخطوطة، وأفاد الناجی (133/ 2) أن أکثر النسخ مطابقة لنسختنا، قال: وهو تصحیف. والصواب "رغبتهم" وهو تحقیق لقوله بعده فی موضعین: "عادوا فی الرغبة والطلب". وهذا موافق لطبعة عمارة.

([5]) نفس الحاشیة السابقة.

([6]) الأصل: (المظالم)، والتصحیح من "ابن ماجه" (3013) وغیره.

([7]) إنما أوردته هنا لجزم المؤلف رحمه الله بنسبته إلى ابن المبارک، وهو إمام من أئمة الحدیث، ومن فوقه ثقات من رجال الشیخین، ولذلک قال الحافظ ابن حجر: "فإن ثبت سنده إلى ابن المبارک فهو على شرط الصحیح". نقله السیوطی فی "اللآلئ" (2/ 69). قلت: وظنی أنه لو لم یثبت سنده إلى ابن المبارک، ما جزم المؤلف بنسبته إلیه کما هو ظاهر. ومع ذلک فله شواهد خرجتها فی "الصحیحة" (1624)، والله تعالى أعلم. وأما المعلقون الثلاثة فقالوا کعادتهم فی الارتجال والادعاء: "حسن"!

([8]) کذا وقع فی الکتاب. والصواب "عبداً" بالإفراد کما عند مخرجیه جمیعاً، وکذلک ذکره شیخ الإسلام ابن تیمیة (5/ 373 - مجموع الفتاوى)، والناجی فی "العجالة".

([9]) الأصل والمخطوطة: "لیدنو یتجلى"، والصواب ما أثبتناه، وزیادة "یتجلى" زیادة منکرة لا أصل لها فی شیء من روایات الحدیث کما حققته فی "الصحیحة" (2551). ومن الظاهر أن مقصود من أدرجها فی الحدیث تفسیره بها، وهذا خلاف ما علیه السلف أن الدنو صفة حقیقیة لله تعالى کالنزول، فهو ینزل کما یشاء، ویدنو من خلقه کما یشاء، لا یشبه نزوله ودنوه نزول المخلوقات ودنوهم، کما حققه شیخ الإسلام ابن تیمیة فی کتابه "شرح حدیث النزول" وغیره. وخفی هذا التصویب والذی قبله على المحققین الثلاثة للکتاب -زعموا- فطبعوا الحدیث بالزیادتین المنکرتین! فهذا مثال من عشرات بل مئات الأمثلة من تحقیقهم!

([10]) قلت: لکن یشهد لها حدیث ابن عمر الآتی قریباً بعد حدیث.

([11]) (الردیف) و (الردف) به یک معما هستند: عبارت است از کسی پشت سر انسان بر حیوان سوار میشود.

([12]) قلت: لکنه أعله بقوله فیه (4/ 261/ 2833) "وأنا بری من عهدة سکین بن عبد العزیز وأبیه". قلت: وذلک لجهالتهما، وبهذا انتقد الناجی تصحیح المؤلف لإسناد أحمد وهو عنده (1/ 329) من طریقهما. ولم یعبأ بذلک المعلقون الثلاثة فرکبوا رؤوسهم وحسنوه! وهو مخرج فی "الضعیفة" (5960)، مع بیان العلة القادحة فیه.

([13]) أخرجاه من طریق الحسن بن عمارة، وهو متروک، وبه أعله ابن عدی، وخفی حاله على الهیثمی فقال: "وفیه من لم أعرفه"! وبیان هذا فی "الضعیفة" (5104).

([14]) نفس الحاشیة السابقة.

([15]) زیادة من "الإحسان"، والبزار.

([16]) الأصل: "الطواف"، والتصحیح من "الموارد"، ومما قبله بأسطر.

([17]) قلت: أخرجه البزار (1082) وابن حبان (963- موارد) من طریق طلحة بن مصرف، والطبرانی (12/ 425) من طریق ابن مجاهد، کلاهما عن مجاهد عن ابن عمر، وللفرق بین الطریقین قال الهیثمی: "رجال البزار موثقون"، فتعقبه الجهلة الثلاثة بقولهم: "قلنا (!): بل فیهم عبد الوهاب بن مجاهد ضعیف". فهل عمیت أبصارهم عن الطریق الأولى النظیفة من هذا الضعف -وهم قد عزوها إلى مخرجیها بالأرقام کعادتهم- أم تعاموا! وقد حسنها البیهقی فی "الدلائل" (6/ 294)، وصرح المؤلف بصحتها فی أول الباب الآتی. وانظر التعلیق المتقدم فی أول هذا الکتاب: (الحج).

([18]) قلت: فیه عنعنة المحاربی وکان یدلس، وأعله ابن حجر بـ (الطلحی)، وقد وجدت له متابعاً، وبیانه فی "الضعیفة" (5104).

([19]) کذا وجد مصحَّفاً، والصواب: (یخضع) کما نبّه علیه الناجی (134/ 1).

([20]) عبارت است از سنگ‌های کوچک. [وما بین المعقوفتین بعدها لیس فی «صحیح الترغیب». [ش]].

ترغیب به عمل صالح در ده روز ذی الحجه و فضیلت آن

ترغیب به عمل صالح در ده روز ذی الحجه و فضیلت آن

1691-1148- (1) (صحیح) عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِنْ أَیَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِیهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَل مِنْ هَذِهِ الْأَیَّامِ. یَعْنِی أَیَّامَ الْعَشْرِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَلَا الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَلَا الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، إِلَّا([1]) رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ، ثُمَّ لمَ یَرْجِعْ مِنْ ذَلِکَ بِشَیْءٍ».

رواه البخاری والترمذی وأبو داود وابن ماجه.

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روزهایی نیست که عبادت در آنها نزد خداوند محبوب‌تر و پسندیده‌تر از این ایام یعنی دهه‌ی اول ذی‌الحجه باشد». گفتند: ای رسول الله ج! و نه جهاد در راه خدا؟ فرمود: «و نه جهاد در راه خدا، مگر مردی که با جان و مالش برای جهاد خارج شده و هیچیک را باز نیاورده باشد».

0-733- (1) (ضعیف) والطبرانی فی "الکبیر" بإسناد جید، ولفظه قال: «مَا مِنْ أَیَّامٍ أَعْظَمُ عِنْدَ اللهِ وَلَا أَحَبُّ إِلَیْهِ الْعَمَلُ فِیهِنَّ مِنْ أَیَّامِ الْعَشْرِ، فَأَکْثِرُوا فِیهِنَّ مِنَ التَّسْبِیحَ والتَّحمِیدَ وَالتَّهْلِیلَ وَالتَّکْبِیرَ».

و روایت طبرانی چنین است: «هیچ عملی نزد خداوند بزرگ‌تر و محبوب‌تر از عمل در دهه‌ی ذی الحجه نیست؛ پس در این روزها بسیار تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر بگویید».

(حسن) وفی روایة للبیهقی([2]) قال: «مَا مِنْ عَمَلٍ أَزْکَى عِنْدَ اللهِ وَلَا أَعْظَمُ أَجْرًا مِنْ خَیْرٍ یَعْمَلُهُ فِی عَشْرِ الْأَضْحَى». قِیلَ: وَلَا الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ؟ قَالَ: «وَلَا الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَلَمْ یَرْجِعْ مِنْ ذَلِکَ بِشَیْءٍ». قَالَ: وَکَانَ سَعِیدُ بْنُ جُبَیْرٍ إِذَا دَخَلَ أَیَّامُ الْعَشْرِ اجْتَهَدَ اجْتِهَادًا شَدِیدًا، حَتَّى مَا یَکَادُ یُقْدَرُ عَلَیْهِ.

و در روایت بیهقی آمده است: «هیچ عملی نیست که نزد خداوند پاک‌تر و اجر و پاداش آن بزرگتر از عمل نیکی باشد که در دهه‌ی اول ذی الحجه انجام می‌شود». گفته شد: حتی جهاد در راه خدا؟ فرمود: «و نه جهاد در راه خدا، مگر جهاد مردی که با جان و مالش برای جهاد خارج شده و هیچیک را باز نیاورده باشد». سپس گفت: هرگاه دهه‌ی ذی‌الحجه فرا می‌رسید، سعید بن جبیر بسیار سعی و تلاش می‌نمود به نظر می‌رسید از توان وی خارج باشد.

1692-1149- (2) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللهِ - یعنی ابْنِ مَسْعُودٍ- س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنَ أَیَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ([3]) فِیهَا أَفْضَلُ مِنْ أَیَّامِ العَشْرِ». قِیلَ: وَلَا الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ؟ قَالَ: «وَلَا الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ [إِلَّا مَنْ عَثَرَ جَوَادُهُ، وَأُهْرِیقَ دَمُهُ]».

رواه الطبرانی([4]) بإسناد صحیح.

از عبدالله - یعنی ابن مسعود - س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ایامی نیست که عبادت در آنها نزد خداوند بر‌تر از دهه‌ی اول ذی الحجه باشد». گفته شد: حتی جهاد در راه خدا؟ فرمود: «و نه جهاد در راه خداوند؛ [مگر جهاد کسی که اسبش بلغزد و خون او ریخته شود]».

1693-1150- (3) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «أَفْضَلُ أَیَّامِ الدُّنْیَا الْعَشْرُ- یعنی عَشْرَ ذِی الْحِجَّةِ -». قِیلَ: وَلَا مِثْلُهُنَّ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؟ قَالَ: «وَلَا مِثْلُهُنَّ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، إِلَّا رَجُلٌ عَفَّرَ وَجْهَهُ بِالتُّرَابِ» الحدیث.

از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برترین روزهای دنیا ده روز ذی الحجه می‌باشد». گفته شد: آیا روزهایی که در راه خدا (جهاد) سپری می‌شود همانند آنها نیست؟ فرمود: «و روزهایی که در راه خدا سپری می‌شود مانند آنها نیست مگر برای مردی که در راه دا صورتش به خاک مالیده شود».

(صحیح لغیره) رواه البزار بإسناد حسن، وأبو یعلى بإسناد صحیح، ولفظه: قال: «مَا مِنْ أَیَّامٍ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَیَّامِ عَشْرِ ذِی الْحِجَّةِ». قَالَ: فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هُنَّ أَفْضَلُ أَمْ عِدَّتُهُنَّ جِهَادًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ؟ قَالَ: «هُنَّ أَفْضَلُ مِنْ عِدَّتِهِنَّ جِهَادًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ، إِلَّا عَفِیرٌ یُعَفِّرُ وَجْهَهُ فِی التُّرَابِ» الحدیث.

ورواه ابن حبان فی "صحیحه". ویأتی بتمامه إن شاء الله [أول الباب التالی].

و در روایت ابو یعلی آمده است: «روزهایی نیست که نزد خدا بر‌تر از دهه‌ی اول ذی الحجه باشد». مردی گفت: ای رسول خدا، آن ایام برتراست یا به تعداد آنها جهاد در راه خدا؟ فرمود: «ایام ده‌گانه ذی الحجه از جهاد ده روز [در ماه‌های دیگر] بر‌تر است مگر مردی که در جهاد چهره‌اش را خاک‌آلود می‌کند [در این راه شهید می‌شود]».

1694-734- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَا مِنْ أَیَّامٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ أَنْ یُتَعَبَّدَ لَهُ فِیهَا مِنْ عَشْرِ ذِی الحِجَّةِ، یَعْدِلُ صِیَامُ کُلِّ یَوْمٍ مِنْهَا بِصِیَامِ سَنَةٍ، وَقِیَامُ کُلِّ لَیْلَةٍ مِنْهَا بِقِیَامِ لَیْلَةِ القَدْرِ».

رواه الترمذی وابن ماجه والبیهقی، وقال الترمذی: "حدیث غریب لا نعرفه إلا من حدیث مسعود بن واصل، عن النهاس بن قهم. وسألت محمداً - یعنی البخاری- عن هذا الحدیث؟ فلم یعرفه من غیر هذا الوجه".

از ابوهریره س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «نزد خداوند محبوب‌ترین روزها برای عبادت دهه‌ی ذی الحجه می‌باشد چنانکه روزه‌ی هر روز آن برابر است با روزه یک سال و قیام هر شب آن برابر است با قیام شب قدر».

0-735- (3) (ضعیف) (قال الحافظ): روى البیهقی وغیره عن یحیى بن عیسى الرملی: حدثنا یحیى بن أیوب البجلی عن عدی بن ثابت - وهؤلاء الثلاثة ثقات مشهورون تُکُلِّمَ فیهم([5])- عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ أَیَّامٍ أَفْضَلُ عِنْدَ اللهِ، وَلَا الْعَمَلُ فِیهِنَّ أَحَبُّ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ هَذِهِ الْأَیَّامِ یعنی الْعَشْرِ -، فَأَکْثِرُوا فِیهِنَّ مِنَ التَّهْلِیلِ وَالتَّکْبِیرِ وَذِکْرِ اللهِ، وَإِنَّ صِیَامَ یَوْمٍ مِنْهَا یُعْدَلُ بِصِیَامِ سَنَةٍ، وَالْعَمَلَ فِیهِنَّ یُضَاعَفُ بِسَبْع مِائَةِ ضِعْفٍ».

از ابن عباس ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «برترین روزها نزد خداوند متعال دهه‌ی ذی الحجه می‌باشد. و محبوب‌ترین اعمال نزد خداوند در این روزها می‌باشد. پس در این روزها بسیار تهلیل و تکبیر گفته و ذکر الله بگویید. روزه‌ی روزی از این روزها برابر است با روزه گرفتن یک‌سال و پاداش عمل در این روزها تا هفتصد برابر افزایش می‌یابد».

1695-736- (4) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسِ بن مَالِکٍ س قَالَ: کَانَ یُقَالُ فِی أَیَّامِ الْعَشْرِ: بِکُلِّ یَوْمٍ أَلْف یَوْمٍ، وَیَوْمِ عَرَفَةَ؛ عَشْرَةُ آلَافِ یَوْمٍ. قَالَ: یَعْنِی فِی الْفَضْلِ.

رواه البیهقی والأصبهانی، وإسناد البیهقی لا بأس به([6]).

از انس بن مالک س روایت است: در مورد دهه‌ی ذی الحجه گفته می‌شد: هر روز آن برابر است با هزار روز و روز عرفه برابر است با ده هزار روز؛ یعنی در فضل؛

1696-737- (5) (ضعیف) وَعَن الْأَوْزَاعِیُّ قَالَ: بَلَغَنِی أَنَّ الْعَمَلَ فِی الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِ الْعَشْرِ، کَقَدْرِ غَزْوَةٍ فِی سَبِیلِ اللهِ، یُصَامُ نَهَارُهَا وَیُحْرَسُ لَیْلُهَا إِلَّا أَنْ یُخْتَصَّ امُرُؤٌ بِشَهَادَةٍ. قَالَ الْأَوْزَاعِیُّ: حَدَّثَنِی بِهَذَا الْحَدِیثِ رَجُلٌ مِنْ بَنِی مَخْزُومٍ عَنِ النَّبِیِّ ج.

رواه البیهقی.

از اوزاعی روایت است که: به من خبر رسیده عمل کردن در روزی از روزهای دهه‌ذی الحجه برابر است با جهاد در راه خدا که روزش روزه و شبش را در نگهبانی باشد مگر اینکه مجاهد شهید شود. اوزاعی می‌گوید: مردی از بنی مخزوم این حدیث را از رسول خدا ج برای من روایت نمود.

9 – (الترغیب فی الوقوف بعرفة والمزدلفة، وفضل یوم عرفة)



([1]) یعنی جز جهاد مردی که ..

([2]) قلت: قد رواه من هو أعلى طبقة منه وأشهر، ألا وهو الإمام الدارمی (2/ 25-26)، وسنده حسن.

([3]) لفظ (الصالح) لیس عند الطبرانی (10/ 246/ 10455)، ومن طریقه أبو نعیم فی "الحلیة" (8/ 259) وکذا هو لیس فی "المجمع". وصححه أبو نعیم.

([4]) فی "الکبیر" (10/ 246/ 10455). وعنه أبو نعیم فی "الحلیة" (8/ 259)، وصححه، ومنه الزیادة التی بین المعکوفتین، وهی فی "الأوسط" أیضاً (2/ 450/ 1777) لکن بلفظ: "إلا من خرج بنفسه وماله، ثم لم یرجع من ذلک بشیء"، والسند واحد!

([5]) إلى هنا ینتهی کلام الحافظ على حدیث أبی هریرة فی الأصل، وکذا طبعة عمارة، ثم یبدأ عندهما حدیث ابن عباس هذا من قوله: "عن سعید بن جبیر. . ."! وبدون رقم! وزاد عمارة فی أوله الواو العاطفة فقال: "وعن. ."! خلافاً للمخطوطة! فصار الحدیث بسوء طباعتهما لیس له تخریج ولا إسناد!

([6]) قلت: فیه الحسن عن أنس. والحسن -وهو البصری- مدلس، انظر "شعب البیهقی" (3/ 358/ 3766) و"ترغیب الأصبهانی" (1/ 180/ 364).

ترغیب به طوافِ [بیت الله] و لمس حجر الاسود و رکن یمانی؛ و آنچه در فضل آنها و مقام ابراهیم و وارد شدن به کعبه وارد شده است

ترغیب به طوافِ [بیت الله] و لمس حجر الاسود و رکن یمانی؛ و آنچه در فضل آنها و مقام ابراهیم و وارد شدن به کعبه وارد شده است

1673-1139- (1) (صحیح لغیره) عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُبَیْدِ بْنِ عُمَیْرٍ، أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ یَقُولُ لِابْنِ عُمَرَ: مَا لِی لَا أَرَاکَ تَسْتَلِمُ إِلَّا هَذَیْنِ الرُّکْنَیْنِ: الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَالرُّکْنَ الْیَمَانِیَ؟ فَقَالَ ابْنُ عُمَرَ: إِنْ أَفْعَلْ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ:

1-   «إِنَّ اسْتِلَامَهُمَا یَحُطُّ الْخَطَایَا».

 قَالَ: وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ:

2-   (صحیح لغیره) «وَمَنْ طَافَ أُسْبُوعًا یُحْصِیهِ([1])، وَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ، کَانَ کَعِدْلِ رَقَبَةٍ».

از عبدالله بن عبید بن عمیر س روایت است که از پدرش شنیده که به ابن‌عمر ب می‌گفت: چرا تنها این دو رکن را لمس می‌کنی: حجر الاسود و رکن یمانی؟ ابن‌عمر ب گفت: چنین می‌کنم چون از رسول الله ج شنیدم که فرمودند:

1- «لمس کردن آن گناهان را پاک میکند».

و از او شنیدم که فرمود:

2- «و هرکس هفت بار طواف نموده و آنها را بشمارد و دو رکعت نماز گزارد، به مانند آزاد کردن یک برده است.

قَالَ: وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ:

و از او شنیدم که فرمود:

0-720- (1)-3- (ضعیف) «مَا رَفَعَ رَجُلٌ([2]) قَدَمًا وَلَا وَضَعَهَا؛ إِلَّا کُتِبَ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ، وَحُطَّ عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ، وَرُفِعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ».

«هیچ بنده‌ای نیست که قدمی بلند کرده و قدمی بگذارد مگر اینکه برای او ده نیکی نوشته شده و ده گناه از وی پاک شده و ده درجه بر درجات او افزوده می‌شود».

رواه أحمد وهذا لفظه، والترمذی، ولفظه: إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ:

1-    «إِنَّ مَسْحَهُمَا کَفَّارَةٌ لِلْخَطَایَا».

وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ:

2-    (صحیح لغیره) «لَا یَضَعُ قَدَمًا وَلَا یَرْفَعُ أُخْرَى؛ إِلَّا حَطَّ اللَّهُ بِهَا خَطِیئَةً، وَکَتَبَ بِهَا حَسَنَةً».

و در روایت ترمذی آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند:

«مسح آن کفاره‌ی گناهان است».

و شنیدم که فرمودند:

2- «بنده‌ای نیست که قدمی بلند کرده و قدمی بگذارد مگر اینکه خداوند متعال در برابر آن گناهی از گناهانش را می‌بخشد و ثوابی برای او می‌نویسد».

ورواه الحاکم وقال: "صحیح الإسناد"، وابن خزیمة فی "صحیحه"، ولفظه: قَالَ: إِنْ أَفْعَلْ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ:

1-   «مَسْحُهُمَا یَحُطُّ الْخَطَایَا».

وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ:

2-   «مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ؛ لَمْ یَرْفَعْ قَدَمًا، وَلَمْ یَضَعْ قَدَمًا؛ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَسَنَةً، وَحَطَّ عَنْهُ خَطِیئَةً، وَکَتَبَ([3]) لَهُ دَرَجَةً».

وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ:

3-   (صحیح لغیره) «مَنْ أَحْصَى أُسْبُوعًا کَانَ کَعِتْقِ رَقَبَةٍ».

ابن عمر ب می‌گوید: اگر آن را انجام می‌دهم به این دلیل است که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «مسح آنها گناهان را پاک می‌کند».

و از او شنیدم که فرمود: «هرکس کعبه را طواف کند، در برابر هر قدمی که بلند کرده و به زمین می‌گذارد، خداوند متعال برای او یک نیکی نوشته و یک گناه از او پاک می‌نماید و یک درجه برای او می‌نویسد».

وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ:

3 - (صحیح لغیره) «مَنْ أَحْصَى أُسْبُوعًا کَانَ کَعِتْقِ رَقَبَةٍ».

و از او شنیدم که فرمود: «هرکس هفت بار را بشمارد مانند آزاد کردن برده است».

(صحیح) ورواه ابن حبان فی "صحیحه" مختصراً؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَسْحُ الْحَجَرِ وَالرُّکْنِ الْیَمَانِیِّ یَحُطُّ الْخَطَایَا حَطًّا».

و در روایت ابن حبان به اختصار آمده است: رسول الله ج فرمودند: «مسح حجر الاسود و رکن یمانی، گناهان را کاملا پاک می‌کند».

(قال الحافظ): "رووه کلهم عن عطاء بن السائب عن عبدالله([4])".

1674-1140-(2) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُحَمَّد بْن الْمُنْکَدِرِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ أُسْبُوعًا لَا یَلْغُو فِیهِ، کَانَ کَعَدْلِ رَقَبَةٍ یُعْتِقُهَا».

رواه الطبرانی فی "الکبیر"، ورواته ثقات.

محمد بن منکدر از پدرش روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «هرکس کعبه را هفت بار طواف کرده و در آن مرتکب لغو و بیهوده نگردد، مانند آزاد کردن برده‌ای است».

1675-721- (2)(ضعیف) وَعَنْ حُمَیْدُ بْنُ أَبِی سَوِیَّةَ قَالَ: سَمِعْتُ ابْنَ هِشَامٍ یَسْأَلُ عَطَاءَ بْنَ أَبِی رَبَاحٍ عَنِ الرُّکْنِ الْیَمَانِی وَهُوَ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ؟ فَقَالَ عَطَاءٌ: حَدَّثَنِی أَبُو هُرَیْرَةَ: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «وُکِّلَ بِهِ سَبْعُونَ مَلَکًا، فَمَنْ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعَفْوَ وَالْعَافِیَةَ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ، قَالُوا: آمِینَ». فَلَمَّا بَلَغَ الرُّکْنِ الْأَسْوَدِ قَالَ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! مَا بَلَغَکَ فِی هَذَا الرُّکْنِ الْأَسْوَدِ؟ فَقَالَ عَطَاءٌ: حَدَّثَنِی أَبُو هُرَیْرَةَ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ فَاوَضَهُ فَإِنَّمَا یُفَاوِضُ یَدَ الرَّحْمَنِ». قَالَ لَهُ ابْنُ هِشَامٍ: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ! فَالطَّوَافُ؟ قَالَ عَطَاءٌ: حَدَّثَنِی أَبُو هُرَیْرَةَ س أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیُّ ج قَالَ: «مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ سَبْعًا وَلَا یَتَکَلَّمُ، إِلَّا بِـ(سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ)، مُحِیَتْ عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ، وَکُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ، وَرُفِعَ لَهُ بِهَا عَشَرَ دَرَجَاتٍ، وَمَنْ طَافَ فَتَکَلَّمَ وَهُوَ فِی تِلْکَ الْحَالِ، خَاضَ فِی الرَّحْمَةِ بِرِجْلَیْهِ کَخَائِضِ الْمَاءِ بِرِجْلَیْهِ».

رواه ابن ماجه عن إسماعیل بن عیاش: حدثنی حمید بن أبی سویة. وحسنه بعض مشایخنا([5]).

از حمید بن ابی سویه روایت است که از ابن هشام شنیدم از عطاء بن ابی رباح در مورد رکن یمانی سوال کرد و این در حالی بود که کعبه را طواف می‌کرد؟ پس عطا گفت: ابوهریره برای من روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «هفتاد فرشته مامور آن شده‌اند؛ پس هرکس بگوید: پروردگارا، از تو بخشش و سلامتی در دنیا و آخرت را می‌خواهم، «پروردگارا! در دنیا به ما نیکی رسان و در آخرت نیز به ما نیکی عطاء فرما و ما را از عذاب آتش (دوزخ محفوظ) نگاهدار». آنها می‌گویند: آمین». چون به رکن حجر الاسود رسید گفت: ای ابومحمد، در مورد این رکن چه خبری به تو رسیده است؟ پس عطا گفت: ابوهریره س برای من روایت کرده از رسول خدا ج شنیده که فرمودند: «هرکس به آن روی آورد درحقیقت به دست خداوند روی آورده است». ابن هشام به او گفت: ای ابومحمد، در مورد طواف چه؟ عطا گفت: ابوهریره س برای من روایت نموده از رسول خدا ج شنیده که فرمودند: «هرکس هفت بار خانه کعبه را طواف کند و چیزی جز سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر و لا حول ولا قوه الا بالله نگوید، ده گناه از وی بخشیده می‌شود و ده نیکی برای او نوشته می‌شود و ده درجه به درجات او افزوده می‌شود؛ و هرکس در این وضعیت طواف کند در رحمت فرو رفته است مانند کسی که در آب فرورود».

1676-722- (3) (ضعیف) وَعَن ابن عَباسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یُنْزِلُ الله کل یوم على حجاج بیته الحرام عشرین ومئة رحمة، ستین للطائفین، وأربعین للمصلِّین، وعشرین للناظرین».

رواه البیهقی بإسناد حسن([6]).

از ابن عباس ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «خداوند متعال هر روز بر حجاج بیت الله الحرام صد و بیست رحمت نازل می‌کند؛ شصت رحمت برای طواف کنندگان و چهل رحمت برای نماز گزاران و بیست رحمت برای کسانی که نگاه می‌کنند».

1677-1141- (3) (صحیح) وعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ أیضاً، أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الطَّوَافُ حَوْلَ البَیْتِ صَّلَاةٌ، إِلَّا أَنَّکُمْ تَتَکَلَّمُونَ فِیهِ، فَمَنْ تَکَلَّمَ فِیهِ فَلَا یَتَکَلَّمُ إِلَّا بِخَیْرٍ».

رواه الترمذی - واللفظ له-، وابن حبان فی "صحیحه". قال الترمذی: "وقد روی عن ابن عباس موقوفاً، ولا نعرفه مرفوعاً إلا من حدیث عطاء بن السائب"([7]).

همچنین از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «طواف به پیرامون کعبه، نماز است با این تفاوت که در طواف می‌توانید صحبت کنید؛ پس هر‌کس در طواف صحبت کرد، جز خیر چیزی نگوید».

1678-723- (4) (ضعیف) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ طَافَ بِالبَیْتِ خَمْسِینَ مَرَّةً، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».

رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب، سألت محمداً - یعنی البخاری- عن هذا الحدیث؟ فقال: إنما یُروى عن ابن عباس من قوله".

و از ابن عباس ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «هرکس پنجاه بار خانه کعبه را طواف کند، گناهان وی چون روزی که از مادر متولد شده، بخشیده می‌شود».

1679-1142- (4) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُول اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ([8])، وَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ، کَانَ کَعِتْقِ رَقَبَةٍ».

رواه ابن ماجة، وابن خزیمة فی "صحیحه وتقدم [فی الحدیث الأول فی الباب].

از عبدالله بن عمر ب روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس طواف کعبه نموده و دو رکعت نماز بخواند مانند این است که برده‌ای را آزاد کرده است».

1680-1143- (5) (صحیح لغیره) وَعَنهُ أَیضاً قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «مَنْ طَافَ بِالْبَیْتِ أُسْبُوعًا، لَا یَضَعُ قَدَمًا، وَلَا یَرْفَعُ أُخْرَى، إِلَّا حَطَّ اللَّهُ عَنْهُ بِهَا خَطِیئَةً، وَکَتَبَ لَهُ بِهَا حَسَنَةً، وَرَفَعَ لَهُ بِهَا دَرَجَةً».

رواه ابن خزیمة فی "صحیحه"، وابن حبان، واللفظ له.

همچنین از عبدالله بن عمر ب روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرکس هفت بار کعبه را طواف کند، هیچ قدمی نمی‌گذارد و برنمی‌دارد مگر اینکه خداوند متعال یک گناه از او پاک کرده و یک ثواب برای او نوشته و یک درجه بر درجات او می‌افزاید».

1681-724- (5) (موضوع) وَرُوِیَ عَن عبدالله بن عمرو بن العاصی ب قَالَ: مَنْ تَوَضَّأَ فَأَسْبَغَ الْوُضُوءَ، ثُمَّ أَتَى الرُّکْنَ یَسْتَلِمُهُ؛ خَاضَ فِی الرَّحْمَةِ، فَإِذَا اسْتَلَمَهُ فَقَالَ: (بِسْمِ اللَّهِ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ، أَشْهَدُ أَنَّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)؛ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ، فَإِذَا طَافَ بِالْبَیْتِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ سَبْعِینَ أَلْفَ حَسَنَةٍ، وَحَطَّ عَنْهُ سَبْعِینَ أَلْفَ سَیِّئَةٍ، وَرَفَعَ لَهُ سَبْعِینَ أَلْفَ دَرَجَةٍ، وَشَفَعَ فِی سَبْعِینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ، فَإِذَا أَتَى مَقَامَ إِبْرَاهِیمَ، فَصَلَّى عِنْدَهُ رَکْعَتَیْنِ إِیمَانًا وَاحْتِسَابًا؛ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِتْق أَرْبَعَةِ [عَشَرَ]([9]) مُحَرَّرة مِنْ وَلَدِ إِسْمَاعِیلَ، وَخَرَجَ مِنْ ذنوبه کَیَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».

رواه أبو القاسم الأصبهانی موقوفاً.

از عبدالله بن عمرو بن عاصی ب روایت است که می‌گوید: هرکس به طور کامل وضو بگیرد سپس نزد رکن آمده و آن ‌را لمس کند، در رحمت خدا فرو رفته است. پس چون آن ‌را لمس کند و بگوید: (بسم الله، والله اکبر، أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له، وأشهد أن محمداً عبده ورسوله) رحمت او را در بر می‌گیرد. و چون خانه را طواف کند، خداوند متعال در برابر هر قدمی که بر می‌دارد هفتاد هزار نیکی برای وی می‌نویسد. و هفتاد هزار گناه از او پاک می‌کند و هفتاد هزار درجه بر او می‌افزاید و او را شافع هفتاد نفر از خانواده‌اش قرار می‌دهد. پس چون نزد مقام ابراهیم رفته و از روی ایمان و امید ثواب دورکعت نماز بخواند، خداوند متعال برای او آزاد کردن چهارده نفر از بردگان، از فرزندان اسماعیل را می‌نویسد و گناهان وی چون روزی که از مادر متولد شده پاک می‌شود».

1682-1144- (6) (صحیح) وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج فِی الحَجَرِ: «وَاللَّهِ لَیَبْعَثَنَّهُ اللَّهُ یَوْمَ القِیَامَةِ لَهُ عَیْنَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا، وَلِسَانٌ یَنْطِقُ بِهِ، یَشْهَدُ عَلَى مَنْ اسْتَلَمَهُ بِحَقٍّ([10])».

رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن"، وابن خزیمة وابن حبان فی "صحیحیهما".

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج در مورد حجر الاسود فرمود: «به الله سوگند، الله متعال آن را در روز قیامت برمی‌انگیزد درحالی‌که دو چشم دارد که با آنها می‌بیند و زبانی دارد که با آن سخن می‌گوید و برای کسی که آن را به حق لمس کرده شهادت می‌دهد».

0-725- (6) (ضعیف) ورواه الطبرانی فی "الکبیر" ولفظه: «یَبْعَثُ اللهُ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَالرُّکْنَ الْیَمَانِیَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَهُمَا عَیْنَانِ وَلِسَانان وَشَفَتَانِ، یَشْهَدَانِ لِمَنِ اسْتَلَمَهُما بِالْوَفَاءِ»([11]).

و طبرانی چنین روایت کرده است: «خداوند متعال در روز قیامت حجر الاسود و رکن یمانی را مبعوث می‌کند درحالی‌که دو چشم و دو زبان و دو لب دارند و برای کسانی که آنها را لمس کردند، گواهی وفا کردن (به ادای حق آن) می‌دهند».

1683-1145- (7) (حسن لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَأْتِی الرُّکْنُ([12]) یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْظَمَ مِنْ أَبِی قُبَیْسٍ([13])، لَهُ لِسَانٌ وَشَفَتَانِ».

رواه أحمد بإسناد حسن.

از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «رکن یمانی روز قیامت درحالی می‌آید که بزرگ‌تر از کوه ابوقبیس می‌باشد و دارای زبان و دو لب می‌باشد».

0-726- (7) (ضعیف) والطبرانی فی "الأوسط" وزاد: «یَشْهَد لِمَنِ اسْتَلَمَهُ بِالْحَقِّ، وَهُوَ یَمِینُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، یُصَافِحُ بِهَا خَلْقَهُ».

و طبرانی در الاوسط می‌افزاید: «برای کسی که آن را به حق لمس کرده شهادت می‌دهد و آن دست راست الله ﻷ است که بوسیله آن با خلقش مصافحه می‌کند».

وابن خزیمة فی "صحیحه" وزاد: «یَتَکَلَّمُ عَمَّنِ اسْتَلَمَهُ بِالنِّیَّةِ، وَهُوَ یَمِینُ اللَّهِ الَّتِی یُصَافِحُ بِهَا خَلْقَهُ».

و ابن خزیمه در صحیحش می‌افزاید: «از کسی که با نیت آن‌ را لمس کرده سخن می‌گوید و آن دست راست خداوند است که به وسیله آن با خلقش مصافحه می‌کند».

1684-727- (8) (ضعیف) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَشْهِدُوا هَذَا الْحَجَرَ خَیْرًا، فَإِنَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَافِعٌ یُشَفَّعٌ، لَهُ لِسَانٌ وَشَفَتَانِ، یَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ».

رواه الطبرانی فی "الأوسط"، ورواته ثقات؛ إلا أن الولید بن عباد مجهول.

از عایشه ل روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «این سنگ را به نیکی گواه بگیرید که در روز قیامت شفاعت می‌کند؛ برای او دو زبان و دو لب خواهد بود که برای کسی که آن‌ را لمس کرده، گواهی می‌دهد».

1685-1146- (8) (صحیح لغیره) وَعَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «نَزَلَ الحَجَرُ الأَسْوَدُ مِنَ الجَنَّةِ، وَهُوَ أَشَدُّ بَیَاضًا مِنَ اللَّبَنِ، فَسَوَّدَتْهُ خَطَایَا بَنِی آدَمَ».

رواه الترمذی، وقال: "حدیث حسن صحیح".

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «حجر الاسود از بهشت پایین آورده شد درحالی‌که سفیدتر از شیر بود، پس گناهان فرزندان آدم آن را سیاه کرد».

وابن خزیمة فی "صحیحه"؛ إلا أنه قال: «أَشَدَّ بَیَاضًا مِنَ الثَّلْجِ»([14]).

و در روایت ابن خزیمه آمده است: «سفیدتر از برف بود».

0-728- (9) (ضعیف) ورواه الطبرانی فی "الأوسط" و"الکبیر" بإسناد حسن، ولفظه: قَالَ: «الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ مِنْ حِجَارَةِ الْجَنَّةِ، وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنَ الْجَنَّةِ غَیْرُهُ، وَکَانَ أَبْیَضَ کالمَهَا، وَلَوْلَا مَا مَسَّهُ مِنْ رِجْسِ الْجَاهِلِیَّةِ مَا مَسَّهُ ذُو عَاهَةٍ إِلَّا بَرِأ».

و روایت طبرانی چنین است: «حجر الاسود از سنگ‌های بهشت است و در زمین چیزی از بهشت جز آن نیست؛ در ابتدا سفیده بوده است و اگر پلیدی جاهلیت را لمس نمی‌کرد،  هیچ بیماری آن را لمس نمی‌کرد مگر اینکه درمان می‌شد».

وفی روایة لابن خزیمة قال: «الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ یَاقُوتَةٌ بَیْضَاءُ مِنْ یَواقیتِ الْجَنَّةِ، وَإِنَّمَا سَوَّدَتْهُ خَطَایَا الْمُشْرِکِینَ، یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِثْلُ أُحُدٍ؛ یَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ وَقَبَّلَهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا».

و در روایت ابن خزیمه آمده است: «حجر الاسود یاقوتی سفید از یاقوت‌های بهشت بود اما گناهان مشرکین آن‌ را سیاه نمود. روز قیامت همچون کوه احد مبعوث می‌شود و برای کسی که در دنیا آن ‌را لمس نموده و آن‌ را بوسیده، شهادت می‌دهد».

ورواه البیهقی([15]) مختصراً قال: «الْحَجَرُ الْأَسْوَدُ مِنَ الْجَنَّةِ، وَکَانَ أَشَدَّ بَیَاضًا مِنَ الثَّلْجِ، حَتَّى سَوَّدَتْهُ خَطَایَا أَهْلُ الشِّرْکِ».

و در روایت بیهقی به اختصار آمده است: «حجر الاسود از بهشت می‌باشد و سفیدتر از برف بود تا اینکه گناهان مشرکان آن را سیاه نمود».

المها: به صورت مقصور جمع (مهاة): عبارت است از بلورین، کریستال.

1686-729- (10) (ضعیف) وَعن عبدالله بن عَمْرو ب قال: «نزَلَ الرُّکْنُ الأسوَدُ من السَّماء، فوُضِعَ على أبی قُبَیْس کأنه مَهَاةٌ بیضاءُ، فمَکَثَ أربعینَ سنةً، ثم وُضِعَ على قَواعدِ إبراهیمَ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" موقوفاً بإسناد صحیح.

از عبدالله بن عمرو ب روایت است که می‌گوید: «حجرالاسود از آسمان نازل شد و بر کوه ابی قبیس قرار داده شد چنانکه بلورین و سفید بود؛ چهل سال در آنجا بود سپس بر قواعد ابراهیم نهاده شد».

1687-1147- (9) (صحیح لغیره) وَعَنهُ قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج وَهُوَ مُسْنِدٌ ظَهْرَهُ إِلَى الْکَعْبَةِ یَقُولُ: «الرُّکْنُ وَالْمَقَامُ یَاقُوتَتَانِ مَنْ یَوَاقِیتِ الْجَنَّةِ، وَلَوْلَا أَنَّ اللَّهَ طَمَسَ نُورَهمَا لَأَضَاءَتَا مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ».

رواه الترمذی، وابن حبان فی "صحیحه"؛ کلاهما من روایة رجاء بن صبیح([16]) والحاکم، ومن طریقه البیهقی.

از عبدالله بن عمرو ب روایت است درحالی‌که رسول الله ج به کعبه تکیه داده بودند، شنیدم که فرمود: «رکن یمانی و مقام ابراهیم دو یاقوت از یاقوت‌های بهشت هستند و اگر خداوند متعال نور آنها را محو نمی‌کرد، بین مشرق و مغرب را روشن می‌نمودند».

(حسن صحیح) وفی روایة للبیهقی قال: «إِنَّ الرُّکْنَ وَالْمَقَامَ مِنْ یَاقُوتِ الْجَنَّةِ، وَلَوْلَا مَا مَسَّهُ مِنْ خَطَایَا بَنِی آدَمَ لَأَضَاءَ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَمَا مَسَّهُما مِنْ ذِی عَاهَةٍ وَلَا سَقِیمٍ إِلَّا شُفِیَ».

و در روایت بیهقی آمده است: «رکن یمانی و مقام ابراهیم از یاقوت‌های بهشت هستند، اگر گناهان بنی آدم آن‌ را لمس نمی‌کرد بین مشرق و مغرب را روشن می‌کردند و هیچ بیماری آن را لمس نمی‌کرد مگر اینکه از درد و بیماری شفا می‌یافت».

(صحیح) وفی أخرى له عنه أیضاً رفعه قال: «لَوْلَا مَا مَسَّهُ مِنْ أَنْجَاسِ الْجَاهِلِیَّةِ مَا مَسَّهُ ذُو عَاهَةٍ إِلَّا شُفِیَ، وَمَا عَلَى الْأَرْضِ شَیْءٌ مِنَ الْجَنَّةِ غَیْرُهُ»([17]).

و در روایت دیگری از بیهقی آمده است: «اگر پلیدی‌های جاهلیت آن‌ را لمس نمی‌کرد، هر بیماری آن را لمس می‌کرد از درد و بیماری شفا می‌یافت. و از بهشت چیزی جز آن بر روی زمین وجود ندارد».

1688-730- (11) (ضعیف جداً) وعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: اسْتَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج الْحَجَرَ، ثُمَّ وَضَعَ شَفَتَیْهِ عَلَیْهِ یَبْکِی طَوِیلًا، ثُمَّ الْتَفَتَ، فَإِذَا هُوَ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ یَبْکِی، فَقَالَ: «یَا عُمَرُ! هَاهُنَا تُسْکَبُ الْعَبَرَاتُ».

رواه ابن ماجه، وابن خزیمة فی "صحیحه"، والحاکم وصححه، ومن طریقه البیهقی وقال: "تفرد به محمد بن عون". (قال الحافظ): "ولا نعرفه إلا من حدیثه، وهو متروک([18])".

از ابن عمر ب روایت است که می‌گوید: رسول خدا ج رو به حجر الاسود کرد و سپس لب‌هایش را بر آن گذاشت و مدتی طولانی گریه کرد. سپس بازگشت و با عمر مواجه شد که گریه می‌کند پس فرمود: «ای عمر، اینجا جای ریختن اشک‌هاست».

1689-731- (12) (منکر) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: «فَدَخَلْنَا مَکَّةَ حِینَ ارْتِفَاعَ الضُّحَى، فَأَتَى - یَعْنِی النَّبِیَّ ج - بَابَ الْمَسْجِدِ فَأَنَاخَ رَاحِلَتَهُ، ثُمَّ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَبَدَأَ بِالْحَجَرِ فَاسْتَلَمَه وَفَاضَتْ عَیْنَاهُ بِالْبُکَاءِ، فَذَکَرَ الْحَدِیثَ. قَالَ: وَرَمَلَ ثَلَاثًا، وَمَشَى أَرْبَعًا حَتَّى فَرَغَ، فَلَمَّا فَرَغَ قَبَّلَ الْحَجَرَ وَوَضَعَ یَدَیْهِ عَلَیْهِ، ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ».

رواه ابن خزیمة فی "صحیحه" واللفظ له، والحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم"([19]).

از جابر بن عبدالله ب روایت است که: به هنگام چاشت وارد مکه شدیم پس رسول خدا ج به درب مسجد آمده و شترش را بست. سپس وارد مسجد شد و از حجر الاسود آغاز کرد؛ آن‌ را لمس نمود و به گریه افتاد». و حدیث را روایت می‌کند. سه بار با شتاب و و چهار بار به صورت عادی طواف نمود تا اینکه فارغ شد، سپس حجر الاسود را بوسید و دستش را بر آن گذاشت و با دو دستش صورتش را مسح کرد.

1690-732- (13) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ دَخَلَ الْبَیْتَ دَخَلَ فِی حَسَنَةٍ وَخَرَجَ مِنْ سَیِّئَةٍ مَغْفُورًا لَهُ».

رواه ابن خزیمة فی "صحیحه" من روایة عبدالله بن المؤمَّل.

از ابن عباس ب روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «هرکس وارد کعبه شود، وارد نیکی شده و چون از آن خارج شود گناهان وی بخشیده می‌شود».

8 – (الترغیب فی العمل الصالح فی عشر ذی الحجة، وفضله)



([1]) یعنی تعداد آنها را بشماردکه هفت عدد باشد نه کمتر و نه بیشتر. و این به فضایل عبادات به تعدادی که ذکر شده اشاره دارد چنانکه باید به تعداد مذکور ملزم بود و بر آن نیفزود و نکاست. 

([2]) مراد کسی است که پیرامون کعبه طواف می‌کند. چنانکه روایت ابن خزیمه بر آن دلالت می‌کند؛ و در حدیث دیگری به صورت مطلق ذکر شده است اما بدون تضعیف کتابت و گذاشتن و برداشتن قدم؛ چنانکه پیش‌تر گذشت.

[قلنا: هذه القطعة (لفظ أحمد) من الحدیث، جاءت فی «الصحیح» و «الضعیف» معاً، ولذا أعطاها الشیخ رقمین: الأول (1) وهو رقمه فی «الضعیف» والثانی (3) وهو رقم الفقرة، کذا وقع فی «الصحیح»، وحقه الحذف منه. [ش]]

([3]) کذا الأصل، ولعل الصواب (ورفع) کما وقع فی "صحیح ابن حبان" (رقم 1000- موارد)، ویأتی لفظه قریباً هنا برقم (5).

([4]) یعنی أن عطاء مختلط. لکن رواه عنه الثوری وغیره ممن سمع منه قبل الاختلاط، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2725).

([5]) قلت: استنکر الحافظ الناجی تحسینه، ولِمَ لا، وإسماعیل بن عیاش ضعیف فی الحجازیین، وهذا منها؛ فإن حمید بن أبی سویة مکی، مع أنه هو نفسه ضعیف أیضاً! وقد تفرد به إسماعیل کما قال الطبرانی فی "الأوسط" (9/ 183).

([6]) کذا قال، وهو تساهل کبیر، فإن فیه متروکین؛ بینته فی "الضعیفة" (187) الطبعة الثانیة.

([7]) یشیر إلى إعلاله باختلاط عطاء کما سبق فی الحدیث المتقدم، وهو مردود من وجهین:

الأول: أنه رواه عنه سفیان الثوری، ولذلک قوّى الحدیث ابنُ دقیق العید والعسقلانی.

والآخر: أنه تابعه ثقتان على رفعه؛ خلافاً لقول الترمذی، وتفصیل هذا فی "إرواء الغلیل" (1/ 154-158). وجهل هذا کله المعلقون الثلاثة، فضعفوا الحدیث! هداهم الله وعرفهم بأنفسهم!

([8]) قال الناجی (132/ 2): "ورواه النسائی بلفظ: من طاف سبعاً فهو کعدل رقبة". قلت: ورواه أحمد بزیادة: "یحصیه"، وقد تقدم فی حدیث الباب الأول.

([9]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "الأصبهانی"، وهو مخرج فی "الضعیفة" (5466).

([10]) باء برای ملابسه می‌باشد یعنی بر مبنای حق که دین اسلام است بدان روی آورده و آن را لمس می‌کند چراکه این امر اطاعت از خداوند است و نیز پیروی از رسول الله ج می‌باشد. نه اینکه از باب تعظیم خودِ سنگ به لمس آن می‌پردازد. و شهادت حجر الاسود برای کسی که آن را لمس نموده، از باب شهادت دادن به ادای حق الله در آن، از سوی وی می‌باشد و (علی) که در حدیث وارد شده بیانگر شهادت دادن به ضرر او نیست.

([11]) قلت: وأخرجه الضیاء المقدسی فی "الأحادیث المختارة" (60/ 230/ 1).

([12]) الأصل: "الرکن الیمانی"، والتصویب من "المسند" (2/ 211) و"المعجم الأوسط" (1/ 337)، وغیرهما، وهو قل من جل مما فات المحققین الثلاثة تصویبه!

([13]) کوهی در مکه است به نام مردی آهنگر از قبیله‌ی مُذحِج؛ چراکه وی اولین کسی بوده که در آن خانه ساخته است.

([14]) قلت: وهو المحفوظ کما حققته فی "الصحیحة" (2618)، وأما المعلقون الثلاثة فحسنوا اللفظین، ولم یرجحوا واحداً منهما على آخر! ولا بد منه.

([15]) هذه الروایة تابعة لما فی «الصحیح» [ش].

([16]) قلت: لکن تابعه غیر واحد عند الحاکم وغیره، وقد خرجت طرقه فی "الحج الکبیر".

([17]) هذا والذی قبله مخرج فی "الصحیحة" (3355)، وقد ضعفهما المعلقون الثلاثة. هداهم الله.

([18]) قلت: ومع هذا یصدره بلفظ (عن) المشعر بقوة الحدیث وهو حریٌّ بالضعف الشدید؛ لتفرد المتروک به، لکن منعه من ذلک أنه لم یلتزم الأخذ بما یؤدِّیه إلیه علمه، بل یؤثر علیه حکم من صححه، ولو کان من المتساهلین کالحاکم، وقریب منه ابن خزیمة، ولکن هذا کشف عن علة الحدیث فقال: "وفی القلب من محمد بن عون هذا"! فالعجب من المؤلف کیف أوهم عنه خلافه؟!

([19]) کذا قال، وفیه عنعنة محمد بن إسحاق، ولم یحتج به مسلم، وذکر البکاء ومسح الوجه فی الحدیث منکر.