این نام در آیۀ زیر بیان شده است:
﴿تَبَٰرَکَ ٱسۡمُ رَبِّکَ ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ﴾ [الرّحمن: 78]
«(ای پیامبر!) نام پروردگار صاحب جلال و گرامی تو بابرکت و فرخنده است.»
و نیز در احادیث پیامبر ج، بیان شده است که دعا با نام مذکور، فضلیت خاصّی دارد. در «مسند»[1] از ربیعه بن عامر س روایت شده است که از پیامبر ج چنین شنیدم: «أَلِظُّوا بِیا ذاالجَلالِ وَالإِکرامِ»؛ «[گفتن] ای صاحب بزرگی و احسان، را لازم بگیرید.»
یعنی این ذکر را لازم گیرید و آن را زیاد در دعاهایتان تکرار کنید. «ألظّ بالشّیء یُلِظُّ إلظاظاً»؛ یعنی فلان چیز را لازم گرفت و بر آن استقامت کرد.[2]
همچنین در «مسند»، از انس س روایت شده است که: همراه پیامبر ج در مسجد نشسته بودیم که مردی نماز میخواند و این گونه دعا کرد: اللّهُمَّ إنِّی أسألُکَ بِأنَّ لَکَ الحَمدُ، لا إلهَ إلّا أنتَ، المَنّانُ، بَدیعُ السّمواتِ و الأرضِ، یَا ذَالجَلالِ و الإکرامِ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ؛ الهی! من از تو درخواست دارم به اینکه همۀ ستایشها مخصوص توست، ای بسیار نعمتدهنده! تنها تو معبود بر حقّی، آفرینندۀ آسمانها و زمین، ای صاحب بزرگی و احسان، ای همیشه زنده و پایدار! رسول الله ج فرمودند: «لَقَدْ دَعا اللهَ بِاْسمِهِ الأَعْظَمِ، الّذی إِذا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ، وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعطَی»[3]؛ «بدون تردید الله را با نام اعظمش خواند؛ نامی که اگر با آن دعا شود، حتما اجابت میکند و اگر با آن چیزی درخواست شود، قطعاً میدهد.»
«این یعنی درخواست از الله و توسّل به او، بهوسیلۀ حمد و ستایش او تعالی و به اینکه فقط او معبود بر حق و منّان است. همان توسّل به الله بهوسیلۀ اسماء و صفاتش، که بسیار سزاوار اجابت است و تأثیر فراوانی در پذیرش دعا دارد.»[4]
در صحیح مسلم،[5] از ثوبان س چنین روایت شده است: پیامبر ج پس از اتمام نماز، سه مرتبه استغفار میکردند و سپس میفرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلام، ومِنْکَ السَّلام، تَبارکْتَ یاذَا الجلالِ والإِکْرامِ»؛ «پروردگارا! تو سلامی [سلامتی هستی] و سلامتی از توست، بلندمرتبهای ای صاحب جلال و بزرگی!»
«ذو الجلال والإکرام» از نامهایی است که مضاف واقع میشوند و از دیدگاه برخی عالمان، یکی از نامهای الهی به شمار میورد.
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «و نیز آن دسته از نامهای الهی که مضاف واقع میشوند؛ همچون: أرحم الرّاحمین، خیر الغافرین، ربّ العالمین، مالک یوم الدّین، أحسن الخالقین، جامع النّاس لیوم لاریب فیه، مقلّب القلوب و سایر اسمهایی که در قرآن و سنّت ثابت شدهاند و با اجماع مسلمانان، در دعاها بیان میشوند.»[6]
نام مورد بحث، بر صفات متعدّدی دلالت میکند و فقط یک معنا ندارد، چنانکه ابن قیّم / در اصول مربوط به اسماء الله، در کتاب «بدائع الفوائد»، به این موضوع اشاره کرده است.
اضافه در: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ﴾ [الرّحمن: 27]، از باب اضافه و نسبتدادن صفات قائم به الله، به خودش است؛ همانند:
﴿ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ﴾ [الأنعام: 133]
«صاحب رحمت»
﴿ذُو ٱلۡقُوَّةِ﴾ [الذّاریات: 58]
«صاحب قدرت»
بنابراین جلال، إکرام، رحمت و قوّت، صفات الله و مختصّ به او هستند که دلالت بر عظمت و کمالش میکنند، بر خلاف: ﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِیدُ﴾ [البروج: 15]، که از باب اضافه و نسبتدادن مخلوق به خالقش، به قصد تشریف [بزرگدانستن] است.
در آیۀ: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ﴾ [الرّحمن: 27]، دو صفت با هم جمع شدهاند که در بسیاری از آیات با هم میآیند؛ مانند:
﴿رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَکَٰتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِیدٞ مَّجِیدٞ﴾ [هود: 73]
«رحمت الله و برکاتش بر شما اهل بیت باد. همانا او ستودۀ بزرگوار است.»
﴿فَإِنَّ رَبِّی غَنِیّٞ کَرِیمٞ﴾ [النّمل: 40]
«بیگمان پروردگار من بینیاز کریم است.»
﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَفُوّٗا قَدِیرًا﴾ [النّساء: 149]
«پس (بدانید که) الله آمرزندۀ تواناست.»
﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ﴾ [البروج: 14]
«و او آمرزندۀ دوستدار است.»
و آیات فراوان دیگری.
ابن قیّم / در توضیح دو نام «حمید» و «مجید» و اینکه تمامی کمال مربوط به آنهاست، میگوید: «مجد مستلزم عظمت، گشایش و جلال است...، حمد دلالت بر صفات اکرام میکند و الله ـ صاحب جلال و اکرام است و مفهوم اینکه بنده میگوید: لا إله إلّا الله، والله أکبر، همین است. لا إله إلّا الله دلالت بر الوهیّت الله و یگانگی او در این زمینه میکند و الوهیّت الهی مستلزم محبّت کامل اوست. الله أکبر بیانگر مجد و عظمت الله است، که این مستلزم تمجید، تعظیم و تکبیر اوست و به همین سبب، الله ﻷ در بسیاری از موارد، این دو نوع را با هم بیان کرده است.»[7]
بنابراین جلال مشتمل بر تعظیم، و اکرام مشتمل بر حمد و محبّت است.
خطابی در تبیین مفاهیم احتمالی نام مذکور، چنین میآورد: «یعنی اینکه الله متعال سزاوار مجد و اکرام است و نباید که انکار شود. یا بدین معناست که الله تعالی دوستانش را اکرام میکند، آنان را در دنیا توفیق میدهد که عبادت کنند و اعمالشان را میپذیرد و در نتیجه، مراتبشان را در بهشت بالا میبرد. امکان دارد که جلال منسوب به الله باشد و صفت او قرار گیرد، و اکرام منسوب به بنده و کار وی باشد، چنانکه میفرماید:
﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ﴾ [المدّثّر: 56]
«او اهل تقوا و اهل آمرزش است.»
که مغفرت از جانب الله، و تقوا کار بندگان است.»[8]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / پس از نقل این احتمالات سهگانه، میگوید: دیدگاه اول، نزدیکتر به مراد و هدف است... . سپس میآورد: از آنجا که الله متعال مستحقّ اجلال و اکرام است، باید متّصف به صفتی باشد که منجر به جلال و شکوه او شود، چنانکه وقتی میگویند: إله یعنی ذاتی که شایسته است عبادت شود، قطعاً صفتی داشته که چنین لیاقتی پیدا کرده است. و زمانی که گفته میشود: فلانی اهل تقواست، در ذات خود متّصف به صفتی است که باعث میشود وی متّقی گردد.
مانند سخن پیامبر ج که پس از رکوع و گفتن: «رَبّنا ولک الحمدُ»، میفرمودند: «مِلْءَ السَّمَاوَاتِ، وَمِلْءَ الْأَرْضِ، وَمِلْءَ مَا بَیْنَهُمَا، وَمِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَیْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ، أحقُّ مَا قالَ العَبدُ، و کُلُّنَا لَکَ عَبدٌ، اللّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ وَلَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ وَلَا یَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْکَ الْجَدُّ»[9]؛ «به اندازۀ پُری آسمانها، پُری زمین، پُری میان آسمان و زمین و پُری هر آنچه بخواهی، [تو] شایستۀ ثنا و مجدی، شایستهترین چیزی که بنده بگوید. همۀ ما بندۀ تو هستیم، پروردگارا! آنچه تـو بـدهى، هیچ چیز مانع آن نمىگردد، و آنچه تو منع کنى، هیچ چیز نمىتواند آن را بدهد. توانگر را ثروتش از عذاب تو نجات نمىدهد.» یعنی الله شایسته و سزاوار است که ثنا و تمجید شود.
بندگان نمیتوانند حقّ ثنای او را به جای آورند، بلکه او همان گونه است که خودش در توصیف و ثنای خود فرموده است. همچنین مستحق است که گرامی داشته شود و او تعالی خودش را تمجید میکند و گرامی میدارد، امّا بندگان نمیتوانند حقّ تعظیم الهی را به جای آورند.
اجلال از جنس تعظیم و اکرام از جنس محبّت و حمد است، چنانکه الله ﻷ میفرماید:
﴿لَهُ ٱلۡمُلۡکُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ﴾ [التّغابن: 1]
«فرمانروایی از آنِ او و سپاس (و ستایش نیز) از آنِ اوست.»
پس شکوه و ملک، و اکرام و حمد از آنِ اوست... . سپس میگوید: الله فرموده است:
﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ﴾ [الرّحمن: 27]
«و (تنها) روی پروردگار ذو الجلال و گرامی توست که باقی میماند.»
﴿تَبَٰرَکَ ٱسۡمُ رَبِّکَ ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ﴾ [الرّحمن: 78]
«(ای پیامبر!) نام پروردگار صاحب جلال و گرامی تو بابرکت و فرخنده است.»
در مصحف اهل شام، آیۀ فوق چنین آمده است:
«تبارک اسم ربک ذو الجلال والاکرام»
که قرائت ابن عامر هم همین است و در این صورت، «اسم» متّصف به جلال و اکرام میشود، امّا در سایر مصاحف و در قرائت جمهور، ﴿ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ﴾ آمده است و از این رو «ربّ» متّصف به جلال و اکرام میشود. در آیۀ اولی: ﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ﴾، وجه الله متعال متّصف به جلال و اکرام شده و این میطلبد که خود الله صاحب جلال و اکرام باشد، زیرا وقتی وجه الهی صاحب جلال و اکرام باشد، اشاره به این است که خود الله ـ صاحب جلال و اکرام است، همان گونه که وقتی اسم او متّصف به جلال و اکرام گردد، اشاره به خود الله دارد. پس هدف این است که الله متعال شایستۀ جلال و اکرام است... .»[10]
اکنون آنچه را که میخواستم در حوزۀ شناخت اسماء الله بیان کنم، به پایان میرسد. تمامی ستایشها از آنِ الله است؛ ستایشی بسیار و پاک و مبارک که نگارش این کتاب را آسان کرد و بر ما منّت نهاد، هر چند نمیتوانم حقّ ثنا و ستایش او را به جای آورم:
﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّٰلِحِینَ﴾ [النّمل: 19]
«پروردگارا! به من توفیق ده تا شکر نعمتهایی را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشتهای، به جای آورم و (توفیق عطا کن تا) کار (های) شایستهای که تو آن را میپسندی، انجام دهم و مرا به رحمت خود در (زمرۀ) بندگان صالحت درآور.»
سُبْحَانَک اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا أنْتَ أسْتَغْفِرُکَ وَأتَوبُ إلَیْک
وصلّى الله وسلّم على نبیِّنا محمّد وعلى آله وصحبه.
[1]- ج 4، ص 177، اسنادش صحیح است؛ نک: السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 1536.
[2]- ابن اثیر در «النّهایة»، ج 4، ص 500.
[3]- قبلا تخریج این حدیث بیان شد.
[4]- ابن قیّم در «فائدة جلیلة فی قواعد الأسماء الحسنی»، ص 20.
[5]- شمارۀ حدیث: 591.
[6]- مجموع الفتاوی، ج 22، ص 485.
[7]- جلاء الأفهام، صص 216- 217.
[8]- شأن الدّعاء، صص 91- 92.
[9]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 477.
[10]- مجموع الفتاوی، ج 16، صص 317- 322.
نام «معطی» در صحیح بخاری،[1] از طریق حدیثی که معاویه س روایت کرده است، ثابت میشود؛ پیامبر ج فرمودند: «من یُرِدْ الله بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ فی الدِّینِ وَاللَّهُ الْمُعْطِی وأنا الْقَاسِمُ ولا تَزَالُ هذه الْأُمَّهُ ظَاهِرِینَ على من خَالَفَهُمْ حتى یَأْتِیَ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ»؛ «هر کس که الله به او ارادۀ خیر کند، وی را فقیه در دین میگرداند. و الله بخشنده است و من تقسیمکننده هستم. و همواره این امّت بر کسانی که با آنان مخالفت کنند پیروزند تا اینکه امر الهی بیاید در حالی که آنان غالب هستند.»
نام مبارک «جواد» در یک حدیث قدسی آمده است؛ ابوذر س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «یقولُ اللهُ: یَا عِبَادِی کُلُّکُم ضَالٌّ إِلاَّ مَنْ هَدَیْتُهُ»؛ «الله میفرماید: ای بندگانم! همۀ شما گمراهید مگر کسی که من وی را هدایت کرده باشم.» . ترمذی و ابن ماجه، آخر حدیث را چنین آوردهاند: «ذٰلک بأنّی جوادٌ ماجدٌ أفعلُ ما أریدُ ...»[2]؛ «آن بدین سبب است که من بسیار بخشنده و بزرگوارم، هر چه را که بخواهم، انجام میدهم... .»
انس بن مالک س نیز روایت میکند که پیامبر ج فرمودند: «إنّ اللهَ جوادٌ کریمٌ، یَستَحی مِنَ العبدِ المُسلِمِ أن یَمُدَّ یَدَیهِ إلیهِ ثمَّ یَقبِضَهُما مِن قبلِ أن یَجعلَ فیهِما ما سَأَلَهُ»[3]؛ «همانا الله بسیار بخشنده و گرامی است، از بندۀ مسلمان حیا میکند از اینکه دستانش را به سوی او بالا ببرد، سپس آنها را پیش از اینکه آنچه را خواسته، در آنها قرار دهد، ببندد.»
طلحه بن عبید الله بن کریز به صورت مرسل روایت کرده است که رسول الله ج فرمودند: «إنّ اللهَ جوادٌ یُحِبُّ الجودَ، وَیُحِبُّ مَعالِىَ الاخلاق وَ یَکْرَهُ سَفْسافَها»[4]؛ «بدون تردید الله بسیار بخشنده است و بخشش را دوست دارد، و اخلاق والا را دوست دارد و اخلاق پست [و بیارزش] را نمیپسندد.»
مُعطی: یعنی ذاتی که در عطا و بخشش، بینظیر و یگانه است، هیچ مانعی در برابر آنچه بدهد و هیچ دهندهای در برابر آنچه منع کند، وجود ندارد، با یک سخن و فرمان میبخشد و میگیرد، هر گاه ارادۀ چیزی کند، به آن میگوید که باش و فورا انجام میشود، تمامی نعمتهای بندگان، فضل و احسان پروردگار است و در دنیا به تمامی بندگان بخشش میکند؛ فرقی نمیکند که مؤمن، کافر، نیکوکار یا بدکار باشند، امّا در آخرت فقط به دوستان مؤمن خود فضل و احسان میکند، چنانکه میفرماید:
﴿کُلّٗا نُّمِدُّ هَٰٓؤُلَآءِ وَهَٰٓؤُلَآءِ مِنۡ عَطَآءِ رَبِّکَۚ وَمَا کَانَ عَطَآءُ رَبِّکَ مَحۡظُورًا٢٠ ٱنظُرۡ کَیۡفَ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ وَلَلۡأٓخِرَةُ أَکۡبَرُ دَرَجَٰتٖ وَأَکۡبَرُ تَفۡضِیلٗا﴾ [الإسراء: 20-21]
«هر یک از اینان و آنان (از هردو گروه) از عطای پروردگارت (بهره و) کمک میدهیم، و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) باز داشتهشده نیست (مؤمن و کافر همه از نعمتهای دنیوی بهرهمند میشوند). بنگر چگونه بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادهایم، و یقیناً درجات آخرت و برتریهایش از این هم بیشتر است.»
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ قُلۡ هِیَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا خَالِصَةٗ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ﴾ [الأعراف: 32]
«بگو: چه کسی لباس (و زینتهای) را که الله برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟! بگو: این (چیزها) در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آوردهاند، (اگر چه کافران نیز از آنها بهرهمند میشوند، امّا) روز قیامت خاص (برای مؤمنان) خواهد بود. این چنین آیات (خود) را برای گروهی که میدانند بیان میکنیم.»
جواد به معنای بسیار بخشنده و ذاتی است که جود و احسانش تمامی هستی را در بر گرفته و آن را پُر از فضل و کرم و نعمتهای متنوّعش کرده است و از این رو، تمامی مخلوقات در تمامی لحظات، از نعمتهای الهی برخوردارند.
ابن قیّم / میگوید: «الله متعال به انسان خبر داده است که او تعالی بخشندهترین بخشندگان، گرامیترین و مهربانترین مهربانان است، رحمت او بر غضبش، حلم او بر عقوبتش و عفو او بر مؤاخذهاش پیشی گرفته است، نعمتهای فراوانی را برای مخلوقاتش سرازیر نموده، رحمت را بر خود لازم گردانیده است، احسان و بخشش و عطا و نیکی را دوست دارد، تمامی خیر و فضل به دست اوست، همۀ بخششها از آنِ اوست، بسیار میپسندد که بر بندگان بخشش و احسان نماید، نعمتهایش را برای آنان کامل و دوچندان کند، بهوسیلۀ اسماء و صفاتش برایشان معرّفی گردد و آنان او تعالی را به سبب نعمتهایش محبوب خود انتخاب کنند.
بنابراین الله متعال در ذات خود، جواد و بخشنده است و بخشش هر بخشندهای که الله آفریده یا تا ابد خواهد آفرید، در مقایسه با جود و بخشش الهی، کمتر از دانۀ خردلی است و از این رو، جواد مطلق فقط اوست و بخشش هر بخشندهای برخاسته از جود و بخشش او تعالی است، الله متعال آن قدر بخشش، عطا، احسان، نیکی، انعام و فضل را دوست دارد که غیر قابل تصوّر است... الله ﻷ در ذات خود، جواد است، همان گونه که از لحاظ ذات خود، حیّ، علیم، سمیع و بصیر است. پس جود و بخشش فراوان او از لوازم ذاتش است، عفو را بیشتر از انتقام، رحمت را بیشتر از عقوبت، فضل را بیشتر از عدل و عطا را بیشتر از منع دوست دارد.»[5]
همچنین میگوید: «الله ـ دوست دارد که بندگان از او امید داشته باشند و فضل و بخشش الهی را درخواست کنند، چون او تعالی مالک حقیقی و جواد و بخشندهترین بخشندگان است و بسیار دوست دارد که از او درخواست شود. در حدیثی آمده است که: "مَنْ لَمْ یَسْألِ اللهَ یَغضَبْ علیه"[6]؛ "هر کس از الله درخواست نکند، الله متعال بر وی خشم میگیرد".»[7]
و نیز میآورد: «از آنجا که بندگانش را دوست داشته و به آنان فضل و احسان کرده است، آسمانها و زمین و آنچه را که در دنیا و آخرت است، برای آنان آفرید، سپس آنان را شایسته دانست و گرامی داشت، پیامبران را به سوی آنان فرستاد، کتابهای آسمانی را نازل کرد، احکام دینی را تشریع نمود، به آنان اجازه داد که هر وقت بخواهند با او تعالی مناجات کنند، به سبب هر نیکی که انجام دهند، ده برابر تا 700 برابر آن پاداش میدهد، امّا بر اثر هر بدی، یک گناه مینویسد، که اگر توبه کنند، آن بدی و گناه را محو نموده و به جایش نیکی ثبت میکند، اگر گناهان بندهای به آسمان برسد و سپس توبه کند، الله گناهانش را میبخشد، اگر در حالی با الله دیدار کند که به اندازۀ پُری زمین گناه داشته باشد، امّا موحّد باشد، قطعاً الله أ به اندازۀ پُری زمین آمرزش برای او میآورد و وی را میبخشد، الله متعال توبه را که از بینبرندۀ گناهان است، برای بندگان مشروع کرد، آنان را به انجام توبه توفیق میدهد و آن را میپذیرد، حج را که گناهان گذشته را از بین میبرد، مشروع کرد، آنان را برای انجام حج توفیق میدهد و گناهانشان را بدین سبب میبخشد و نیز سایر عباداتی که تعیین کرده است، که الله ـ بندگان را دستور به انجام آنها داده، آنان را به همین دلیل آفریده و برای انجام آنها، پاداش نیز قرار داده است و از این رو، سبب و پاداش، توفیق و عطا و بخشش در ابتدا و انتها و تمامی نعمتهایی که بندگان دارند از جانب اوست. به بندهاش مال و ثروت بخشید و فرمود: بهوسیلۀ آن، به من نزدیک شو تا آن را از تو بپذیرم و بنابراین بنده، مال و پاداش از جانب اوست و او تعالی همواره بخشنده است.
پس چگونه ذاتی که این صفات را دارد، محبوب انسان قرار نمیگیرد؟! چرا بنده شرم نمیکند از اینکه بخششها و نعمتهای الهی را در راه نامشروع و برای غیر الله مصرف کند؟! چه کسی غیر از الله، مستحق و شایستۀ حمد و ثنا و ستایش است؟! چه کسی غیر از او تعالی، سزاوارتر به کرم و جود و احسان است؟! پاک و منزّه است الله ﻷ و هیچ معبودی جز او شایستۀ عبادت نیست و او تعالی عزیز و حکیم است.»[8]
بنابراین برای بنده که فضل و بخشش الهی را میشناسد و میداند که الله عطا را بیشتر از منع، و عفو را بیشتر از انتقام دوست دارد، شایسته است که خود را در معرض خشم و غضب الله قرار ندهد و مرتکب گناهان و ممنوعات نشود، «زیرا کسی که این کار را انجام دهد، از ذات جواد و کریم، خلاف آنچه را که متّصف به آن از جود و احسان است، تقاضا نموده و خود را در معرض انتقام و خشم و غضب الهی قرار داده و خواسته است که غضب و خشم الهی به جای رضایت او، و انتقام و عقوبتش به جای کرم و احسانش قرار گیرد و در نتیجه، با گناه و معصیت، خلاف آن چیزی را که به نزد الله، محبوب است و خلاف جود و احسانی که از لوازم ذاتش است، تقاضا کرده است.»[9]
از پروردگار جواد و کریم میخواهیم با مهیّانمودن اسبابی که منجر به جود و کرم او میشود، بر ما منّت نهد و ما را از اسبابی که باعث خشم و عقوبت و انتقامش میشود، حفاظت کند، که بخشش بخششِ او و احسان احسانِ او بوده و تمامی امور همواره در اختیار ذات یگانۀ اوست.
[1]- شمارۀ حدیث: 3116.
[2]- ترمذی، شمارۀ حدیث: 2495؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 4257؛ مسند احمد، ج 5، ص 154؛ و دیگران، از طریق شهر بن حوشب، از عبدالرّحمان بن غنم و او از ابوذر ... .
ترمذی میگوید: حدیثی حسن است. امّا آلبانی اسناد این روایت را به حافظۀ بد شهر، ضعیف دانسته است؛ نک: السّلسلة الضّعیفة، شمارۀ حدیث: 5375.
[3]- این حدیث را ابوالقاسم بن بشران در «الأمالی»، شمارۀ حدیث: 154 آورده است. در اسناد آن، ابن لهیعه وجود دارد که سخن مشهوری دربارۀ او گفته شده است، امّا سایر رجالش ثقه و مورد اعتمادند.
[4]- ابوعبید در فضائل القرآن، شمارۀ: 52؛ بیهقی در شعب الإیمان، ج 7، ص 426؛ هیثم بن کلیب شاشی در مسند خود، شمارۀ: 20، از طریق حجّاج بن أرطاة، از سلیمان بن سُحیم، از طلحه بن عبید الله بن کَریز ... . نام حجّاج که فریبکار بوده، در سند این روایت وجود دارد.
به طور خلاصه، برخی احادیث مذکور – هر چند خالی از ایراد نیستند- برخی دیگر را تأیید میکنند و به طور کل، بیانگر ثبوت نام «جواد» برای الله متعال هستند؛ نک: سخنان ابنتیمیّه / در اثبات این نام، در کتاب «بیان تلبیس الجهمیّة»، ج 1، صص 533- 539.
[5]- مدارج السّالکین، ج 1، صص 211- 212.
[6]- مسند احمد، ج 2، ص 442؛ ترمذی، شمارۀ حدیث: 3373؛ بخاری در «الأدب المفرد»، شمارۀ حدیث: 658؛ و دیگران، با اسنادی قابل قبول؛ نک: السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 2654.
[7]- مدارج السّالکین، ج 2، ص 50.
[8]- طریق الهجرتین، ص 468.
[9]- مدارج السّالکین، ج 1، صص 212- 213.
این نام نیز در سنّت ثابت شده است. در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[1] از ابوهریره س روایت شده است که پیامبر ج فرمودند: «لِلَّهِ تِسعَةٌ وَتِسْعُونَ اسْما، مِائة إِلا واحِدا، لایَحفَظُهَا أَحَدٌ إِلا دَخَلَ الجَنَّةَ، وهو وِتْرٌ، یُحِبُّ الوِتْرَ»؛ «الله 99 اسم؛ یکی کمتر از 100تا دارد، هر کس آنها را حفظ کند، وارد بهشت میشود. و او تعالی وتر [فرد] است و فرد را دوست دارد.»
وتر: یعنی ذات یگانه و بیهمتا و بیشریک. این نام دلالت بر توحید و یگانگی الله در دارابودن صفات کمال و خصایل جلال میکند و اینکه در هیچ یک از آنها، الله متعال شریک و همانندی ندارد. آیات فراوانی از قرآن کریم، وجود همتا و همانند و همنام را از الله نفی کرده و این مطلب را به طور کامل اثبات کرده است؛ از جمله:
﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ﴾ [البقرة: 22]
«بنابراین برای الله همتایانی قرار ندهید، در حالی که میدانید.»
﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ﴾ [الشّورى: 11]
«هیچ چیزی همانند او نیست و او شنوای بیناست.»
﴿وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ کُفُوًا أَحَدُۢ﴾ [الإخلاص: 4]
«و هیچ کس همانند و همتای او نبوده و نیست.»
﴿هَلۡ تَعۡلَمُ لَهُۥ سَمِیّٗا﴾ [مریم: 65]
«آیا (مانند و) همنامی برای او میشناسی؟!»
ایمان و باور به اینکه الله وتر و یگانه است، نفی شرک از هر لحاظ به شمار میرود؛ یعنی اینکه الله در ذات، صفات و افعالش شریکی ندارد و به معنای اقرار به یگانگی الله در دارابودن عظمت، کمال، مجد، کبریا و جلال و نیز یگانهدانستن او در آفرینش موجودات و تمامی هستی و مخلوقات و تصرّف در آنها هر گونه که بخواهد، است. بنابراین الله ـ هیچ شریک، شبیه، همانند و همتایی ندارد.
این اقرار میطلبد که بنده فقط در برابر الله خاضع باشد و محبّت، امید، توکّل، رجوع و سایر انواع عبادت را فقط برای الله انجام دهد. در آیات زیادی، الله متعال از مشرکان اقرار میگیرد، به گونهای که هیچ راه انکار و فراری برایشان باقی نمیماند و چارهای جز این ندارند که به یگانگی الله در روزیدادن، مالکیّت، تدبیر، زندهگردانیدن، میراندن، ایجاد و بازگرداندن، ارشاد و هدایت و ... اقرار کنند. الله تعالی میخواهد در حوزۀ توحید و یگانگی الله در عبادت، و ابطال شرکِ رسواگر و کفرِ آشکارشان که وابسته به بتهایی شدند که مالک هیچ نفع، ضرر، مرگ، زندگی و رستاخیزی نیستند، حجّت را بر آنان تمام کند.
ابو العبّاس قرطبی / میگوید: «مراد از وتر، توحید است؛ یعنی اینکه الله در ذات، کمال و افعالش یگانه است و توحید را دوست دارد، امّا مخلوقات یکتا و بیهمتا نیستند، بنابراین ابتدا و پایان و ظاهر و باطن حدیث متناسب و هماهنگ میشود.»[2]
ابتدای حدیث خبر از وحدانیّت الله و یگانگی او در دارابودن جلال، کمال، خلق، تصرّف و تدبیر میدهد و پایانش تشویق به توحید میکند و به اینکه الله ﻷ موحّدان را دوست دارد.
چه بسیارند آیاتی که در اثبات توحید و ابطال شرک آمده است؛ مثلا:
﴿ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَیۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ﴾ [یوسف: 39]
«آیا معبودان پراکنده (متعدّد) بهترند یا الله یکتای قهّار؟!»
﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ وَسَلَٰمٌ عَلَىٰ عِبَادِهِ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَىٰٓۗ ءَآللَّهُ خَیۡرٌ أَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾ [النّمل: 59]
«(ای پیامبر!) بگو: حمد و سپاس مخصوص الله است و سلام بر بندگانش، کسانیکه او (آنان را) برگزیده است. آیا الله بهتر است یا آن چیزهایی که شرک میآورند؟!»
چقدر دلایل روشن و براهین آشکاری در این باره بیان شده و بندگان راهنمایی شدند تا با استدلال به آیات و نشانههای هستی، پی به یگانگی الله و تفرّد او در تغییر و تحوّل مخلوقات و تدبیر کائنات ببرند؛ آن هم با دلایلی بسیار روشن و گویا دربارۀ یگانگی الله در الوهیّت و اینکه تنها او مستحقّ عبادت است.
ابن قیّم / میگوید: «هر سورهای در قرآن مشتمل بر انواع توحید است و بلکه به طور کلّی میگوییم: هر آیهای مشتمل بر توحید و گواه بر آن است و انسان را به سویش فرا میخواند، زیرا قرآن یا خبر از الله و اسماء، صفات و افعالش است که این توحید علمی و خبری است، یا انسان را به عبادت ذات یگانۀ او و دوری از بتها و خدایان باطل فرا میخواند که این توحید ارادی و طلبی است، یا امر و نهی و الزام به اطاعت از الله در دستورات و ممنوعاتش است که از حقوق و امور تکمیلی توحید به شمار میرود، یا از این موضوع خبر میدهد که الله أ موحّدان و عابدان را در دنیا و آخرت گرامی میدارد که این پاداش توحید است، یا از مشرکان و عذابی که در دنیا و آخرت دامنگیرشان میشود خبر میدهد که بیان احوال کسانی است که از دایرۀ توحید خارج شدهاند. بنابراین تمامی آیات قرآن دربارۀ توحید و حقوق و پاداش آن و نیز در مورد شرک و مشرکان و کیفر آنان است.»[3]
الله در قرآن مجید میفرماید کسانی که غیر از الله، خدایان و افرادی را انتخاب میکنند تا برای آنان شفاعت کنند، مشرکند و آن خدایان و شفیعان مالک هیچ خیر و نفعی نیستند:
﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ کَانُواْ لَا یَمۡلِکُونَ شَیۡٔٗا وَلَا یَعۡقِلُونَ﴾ [الزّمر: 43]
«آیا غیر از الله شفیعانی گرفتهاند؟! (به آنان) بگو: اگر چه مالک چیزی نباشند، و (چیزی را) درک نکنند (باز هم از آنها شفاعت میطلبید)؟!»
﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ﴾ [یونس: 18]
«و غیر از الله چیزهای را میپرستند که نه به آنان زیانی میرساند و نه سودشان میبخشد. و میگویند: اینها (بتها) شفیعان ما نزد الله هستند. بگو: آیا الله را به چیزی که در آسمانها و در زمین نمیداند، خبر میدهید؟! منزّه است او، و از آنچه با او شریک میسازند برتر است.»
بنابراین کسی که شفیع برای خود انتخاب میکند، مشرک است و شفاعتش برای او هیچ سودی ندارد و نمیتواند شفاعت کند، ولی کسی که فقط الله متعال را به عنوان پروردگار، معبود و محبوبش انتخاب میکند و به او امید دارد، از او تعالی میترسد، فقط به الله تقرّب میجوید، به دنبال رضایت اوست و از خشم و غضبش دوری مینماید، چنین فردی مؤمن و موحّد است و عاقبت نیک و سعادت و رستگاری در دنیا و آخرت، از آنِ اوست.
بنابراین نام مبارک «وتر» دلالت بر یگانگی الله و وجوب توحید و عبادت ذات یگانۀ الله میکند و مراد از اینکه الله أ وتر را دوست دارد، این است که او تعالی فرد موحّد و مخلص و غیر مشرک را دوست دارد.
علاوه بر این، الله تمامی احکام وتر و فردی را که مشروع کرده است، میپسندد، به گونهای که بسیاری از اعمال و طاعات، وتر هستند؛ مثلا نمازهای پنجگانه، نماز وتر شب، طهارت و استنجازدن، تکفین میّت و امثال آن. امام احمد و صاحبان سنن و ابن خزیمه – که این روایت را صحیح هم میداند – از علیّ بن ابی طالب س روایت کردهاند که رعایت وتر مانند نماز، حتمی و واجب نیست، بلکه پیامبر ج آن را انجام دادند و فرمودند: «أَوْتِرُوا یَا أَهْلَ الْقُرْآنِ! فإنَّ اللَّه وِترٌ یُحِبُّ الْوتْر»[4]؛ «ای اهل قرآن! وتر را رعایت کنید، که همانا الله وتر [یکتا] است و وتر را دوست دارد.»
پیامبر ما ج در سایر امور خویش، بسیار به این مورد توجّه داشتند؛ مثلا مصرف هفت خرما در صبح، نوشیدن آب با سه نفس، سه مرتبه استغفار بعد از نمازهای فرض و در بسیاری از اذکار و دعاها که به صورت وتر انجام میدادند؛ یعنی یک، سه، هفت مرتبه یا بیشتر، که در سنّتهای روشن و استوار ایشان بیان شده است.
از آنجا که الله متعال وتر را دوست داشته است، 99 نام از اسمهایش را که در قرآن و سنّت بیان شده است، خاص نموده به اینکه اگر کسی آنها را حفظ نماید، مفاهیمشان را بشناسد و عبادتهایی را که آن نامها مقتضی آنهاست، انجام دهد، وارد بهشت میشود.
الله ﻷ ما را برای انجام این عمل توفیق دهد و با فضل و کرم خود، ما را از بهشتیان قرار دهد.
[1]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6410؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2677.
[2]- المفهم، ج 7، ص 18.
[3]- مدارج السّالکین، ج 3، ص 450.
[4]- مسند احمد، ج 1، ص 143؛ ابو داود، شمارۀ حدیث: 1416؛ ترمذی، شمارۀ حدیث: 453؛ نسائی، شمارۀ حدیث: 1675؛ ابن ماجه، شمارۀ حدیث: 1169؛ ابن خزیمه؛ شمارۀ حدیث: 1067، عبارت مذکور را وی آورده است؛ حاکم، ج 1، ص 300؛ و دیگران، از چندین طریق، از ابو اسحاق، از عاصم بن ضمره، از علی س... . ترمذی آن را حسن میداند.
اسم مذکور، از طریق سنّت ثابت شده است. بخاری در صحیح خود،[1] از عروه و او از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت میکند که: گروهی از یهودیان نزد پیامبر ج آمدند و گفتند: «السّام علیکم»؛ یعنی در عوض «السّلام»، «السّام» که به معنای مرگ است را به کار بردند، ولی پیامبر ج فقط فرمودند: «وعلیکم» زمانی که أمّ المؤمنین عایشه ل در پاسخشان عرض کرد: «وعلیکم السّام واللّعنة»، رسول الله ج فرمودند: «مَهْلًا یَا عَائِشَةُ، فَإِنَّ اللَّهَ رفیقٌ یُحِبُّ الرِّفْقَ فِی الأَمْرِ کُلِّهِ»؛ «ای عایشه! آرام بگیر که الله تعالی رفیق است و نرمی در هر کاری را دوست دارد.» أمّ المؤمنین عایشه میگوید که من گفتم: مگر نشنیدی که چه گفتند؟! رسول الله ج فرمودند که من گفتم بر شما باد.
مسلم در صحیح خود،[2] از عمره دختر عبدالرّحمان و او از عایشه ل روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ رَفِیقٌ یُحِبُّ الرِّفقَ، وَیُعْطِی على الرِّفق مالا یُعطی عَلى العُنفِ وَما لا یُعْطِی عَلى ما سِوَاهُ»؛ «همانا الله رفیق [و نرمرفتار] است و نرمی را دوست دارد و به سبب نرمی، پاداشی میدهد که به درشتخویی و غیر آن نمیدهد.»
در احادیث فوق، صراحتا نام مبارک «رفیق» بیان شده و الله أ متّصف به صفت رفق شده است و نیز اینکه الله متعال این صفت را به طور کامل و برتر و به گونهای که شایستۀ جلال و کمال او باشد، دارد.
رفق: به معنای نرمی و آسانگیری و آرامش در امور است، که متضادّ آن سختگیری و درشتخویی است. بنابراین «رفیق» از «رفق» که به معنای درنگ در امور است، گرفته شده و الله تعالی در قضا و قدر، افعال، دستورات، احکام، دین و شریعتش، رفیق و مهربان است.
همچنین الله ﻷ تمامی مخلوقات را به تدریج و بر اساس حکمت و رفق خود آفرید هر چند میتوانست که همۀ آنها را یکدفعه و در یک لحظه به وجود آورد. این دلیل و نشانۀ حلم، حکمت، علم و لطف الهی است. از صحابه ش نقل شده است که آنان الله را به سبب درنگ در آفرینش و تغییر دائمی مخلوقات و اینکه آنها را به یک شکل نیافریده و نمیآفریند، حمد و ستایش میکردند.
ابن ابی الدّنیا با سندی جیّد، از حسن بصری نقل میکند که: «یاران پیامبر ج میگفتند: تمامی ستایشها مخصوص پروردگار رفیق و مهربان است که اگر این آفرینش و مخلوقات را به یک شکل و بدون تغییر میآفرید، قطعاً افراد مردّد و منکران الله میگفتند: اگر این مخلوقات پروردگاری میداشتند، حتما آنها را تغییر میداد. و شما نشانههای زیادی را میبینید که الله ﻷ آنها را تغییر داده و از نو به وجود آورده است؛ مثلا نوری میآورد که مشرق و مغرب را در بر میگیرد و هر گاه بخواهد آن را میبرد و تاریکی میآورد که همه جا را تاریک میگرداند و هر گاه بخواهد، ابری دارای باران، رعد و برق و صاعقه میآفریند و زمانی که اراده نماید، آن را میبرد. سرمایی شدید یا گرمایی سوزان میآورد که جان مردم را بگیرد؛ تا مردم با دیدن نشانهها بدانند که مخلوقات پروردگاری دارند که آنها را تغییر میدهد. همچنین اگر بخواهد دنیا را تمام میکند و آخرت را میآورد.»[3]
شیخ الإسلام ابن تیمیّه / میگوید: «صحابه ش این مطلب را دانستند و آن را به مردم بیان کردند و شناختند که تغییر حوادث روزانه دلالت میکند جهان مخلوق است و پروردگاری آن را آفریده و این اتّفاقات را به وجود میآورد.»[4]
سپس سخن مذکور از حسن بصری را میآورد و آن را توضیح میدهد.
علاوه بر این، الله ـ در احکام، دستورات و ممنوعاتش، برای بندگان آسان گرفته و آنان را به انجام آنچه در توانشان نیست، مکلّف نکرده است، بلکه از روی مهربانی و رفق و رحمت، انجام دستورات را به اندازۀ توان واجب نموده، بسیاری از اعمال را فقط به سبب مشقّت و سختی، از دوش آنان برداشته و بندگان را مأمور انجام تکالیف به یکدفعه نکرده، بلکه شرایطشان را در نظر گرفته است تا دلها آرام گیرند، سرشتها نرم شوند و فرمانبرداری کامل گردد.
الله أ فرد گنهکار را مهلت میدهد و فورا وی را عذاب نمیکند؛ تا به سوی پروردگارش رجوع نماید، از گناهش توبه کند و به آنچه باعث رشد و صلاح اوست، برگردد. در قرآن کریم چنین آمده است:
﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَۚ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا﴾ [الکهف: 58]
«و پروردگارت آمرزنده و صاحب رحمت است، اگر به سبب آنچه مرتکب شدهاند، آنان را مؤاخذه میکرد، قطعاً هر چه زودتر عذاب را برایشان میفرستاد، ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت.»
﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِظُلۡمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیۡهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ لَا یَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا یَسۡتَقۡدِمُونَ﴾ [النّحل: 61]
«و اگر الله مردم را به (سبب) ستمشان مؤاخذه میکرد، هیچ جنبندهای را بر روی آن (زمین) باقی نمیگذاشت، ولی آنها را تا زمان معّینی مهلت میدهد، سپس هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه ساعتی تأخیر میکنند و نه ساعتی پیشی میگیرند.»
الله متعال میفرماید که اگر مردم را به سبب گناهان و اشتباهاتی که انجام میدهند، مؤاخذه کند، قطعاً به سبب زشتی فراوان آنچه انجام میدهند، آنان را فورا عذاب خواهد کرد، امّا او تعالی حلیم و رفیق است و در عقوبتشان عجله نمیکند، بلکه فرصت و مهلت میدهد.
دین الهی نیز آسان و سرشار از رحمت است. الله بندگانش را فرمان به رفق و مهربانی میدهد، به سبب رفق و نرمی پاداشی میدهد که به سایر امور نمیدهد، رفق و نرمی در هر کاری باشد، آن را زیبا میگرداند، هر کس از رفق محروم شود، از هر خیری محروم میگردد و به همین سبب، بر هر مسلمانی واجب است که در تمامی کارها و شرایطش نرمخو باشد، از عجله، خشونت و تندی دوری نماید، چرا که عجله کار شیطان است و عاقبت آن چیزی جز زیان و پشیمانی نیست. در فضیلت نرمی همین بس که الله رفیق است و رفق و نرمی را میپسندد.
در احادیث پیامبر ج، تشویق به رفق و نرمی در تمامی امور شده است. در صحیح مسلم،[5] از أمّ المؤمنین عایشه ل روایت شده است که رسول الله ج فرمودند: «إِنَّ الرِّفْقَ لَا یَکُونُ فِی شَیْءٍ إِلَّا زَانَهُ، وَلَا یُنْزَعُ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا شَانَهُ»؛ «همانا نرمی [و مدارا] در هر چیزی [کاری] که باشد، قطعاً باعث زینت آن میشود و از هر چیزی که گرفته شود، حتما سبب عیب [و زشتی] آن میگردد.»
همچنین[6] از جریر روایت شده است که پیامبر ج فرمودند: «مَنْ یُحْرَمِ الرِّفْقَ یُحْرمِ الخیْرَ کُلَّهُ»؛ «هر کس از نرمخویی محروم شود، از هر خیری محروم میگردد.» در «المسند»،[7] از عایشه ل روایت شده است که رسول الله ج چنین فرمودند: «إنّه مَن أُعطِیَ حَظَّهُ مِنَ الرِّفقٍ فَقَد أُعطِیَ حَظَّهُ مِن خَیرِ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ. وَحُسْنُ الْخُلُقِ، وَحُسْنُ الْجِوَارِ، یُعَمِّرَانِ الدِّیَارَ، وَیَزِیدَانِ فِی الْأَعْمَارِ»؛ «همانا به هر کس بهرهای از نرمی داده شود، قطعاً بهرهای از خیر دنیا و آخرت به وی داده شده است. و خوشاخلاقی و خوشهمسایگی باعث آبادانی شهرها و افزایش در عمرها میشود.»
پیامبر ما ج مهربانترین و نرمخوترین مردم بودند، نشانههای مهربانی و نرمی رسول الله ج در سنّتهای ایشان آشکار است و دلایل حلم و بردباری پیامبر ج در سیرت ایشان نمایان است، بلکه بهترین مثالها و نمونهها را برای اثبات و اجرای نرمی و بردباری نشان داد؛ یعنی در رفتار با مردم، دعوت آنان به دین اسلام و برخورد با اشتباهات، چنانکه بخاری و مسلم از انس س روایت میکنند که: همراه رسول الله ج در مسجد نشسته بودیم که یک بادیهنشینی آمد و شروع به ادرارکردن در مسجد کرد. صحابه خواستند مانع او شوند، ولی پیامبر ج فرمودند که رهایش کنید. وقتی ادرارکردن آن مرد تمام شد، پیامبر ج وی را فرا خواندند و به او فرمودند: «إنَّ هذِهِ المسَاجِدَ لا تَصْلُحُ لِشْىءٍ مِنْ هذا الْبوْلِ ولا القَذَر، إنَّمَا هِیَ لِذِکْرِ اللَّه تَعَالى، وقَراءَةِ الْقُرْآنِ»[8]؛ «بدون تردید این مساجد برای چیزی از این ادرار و پلیدی، مناسب نیستند، بلکه برای ذکر الله و تلاوت قرآن هستند.» بخاری / [9]حدیث فوق را از ابوهریره س روایت میکند و چنین میآورد: رسول الله ج به آنان فرمودند: «دَعُوهُ وَأَرِیقُوا عَلى بَوْلِهِ سَجْلاً مِنْ مَاءٍ، أَوْ ذَنُوباً مِن مَاء، فَإِنَّما بُعِثتُم مُیَسِّرِینَ ولَمْ تُبْعَثُوا مُعَسِّرِینَ»؛ «وی را رها کنید و بر روی ادرارش یک یا چند سطل آب بریزید، که شما برانگیخته شدهاید که آسانگیر و نه سختگیر باشید.»
بنابراین پروردگار ما مهربان و آسانگیر است و نرمی و مدارا را دوست دارد، تمامی احکام دین ما آسان و قابل اجراست، پیامبر ما ج پیشوای مهربانان و نرمخویان بوده و وظیفۀ ماست که در تمامی امور مدارا داشته باشیم و عجله نکنیم و فقط الله یگانه انسان را توفیق میدهد.
[1]- شمارۀ حدیث: 6927.
[2]- شمارۀ حدیث: 2593.
[3]- کتاب المطر والرّعد والبرق والرّیح، از ابن ابی الدّنیا، صص 80- 81.
[4]- جامع الرّسائل، ج 1، ص 139.
[5]- شمارۀ حدیث: 2594.
[6]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 2592.
[7]- ج 6، ص 159، با اسنادی صحیح؛ نک: السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 519.
[8]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 221؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 285. عبارت فوق، در صحیح مسلم آمده است.
[9]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 220.
این اسم نیز در حدیثی از پیامبر ج بیان شده است؛ ابوداود با سندی جیّد، از عبدالله بن شِخّیر س روایت میکند که: همراه گروهی از بنیعامر نزد پیامبر ج رفتم. گفتیم: تو سیّد و سرور ما هستی. ایشان فرمودند: «السَّیِّدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى»؛ «فقط الله متعال سیّد و سرور است.» سپس گفتیم: تو از همۀ ما برتر و نسبت به دوستان، مهربانتر و علیه دشمنان، نیرومندتری. رسول الله ج فرمودند: «قُولُوا بِقَوْلِکُمْ، أَوْ بَعْضِ قَوْلِکُمْ، وَلَا یَسْتَجْرِیَنَّکُمْ الشَّیْطَانُ»[1]؛ «سخنتان [که برای آن آمدهاید] یا بخشی از آن [سخنان قبلی] را بگویید و [مواظب باشید که] شیطان شما را [برای گفتن سخنان ناجایز] جسور نکند [یا اینکه کاری نکند که در راه او حرکت کنید].»
از ابن عبّاس ب در تفسیر آیۀ: ﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِی رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیۡءٖۚ﴾ [الأنعام: 164] بیان شده است که: «یعنی معبودی سیّد و سرور». و در تفسیر آیۀ: ﴿ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ﴾ [الإخلاص: 2] گفته است: «همانا الله سیّدی است که در سروری خود کامل است.»[2]
هدف رسول الله ج از: «السَّیِّدُ اللَّهُ»، این بوده که سروری حقیقتی برای الله متعال است، زیرا او مالک، مولا و پروردگار است و تمامی مخلوقات، بنده، مملوک و تحت قدرت او هستند و از ابتدای وجودشان، نیاز به الله داشتهاند، چون اگر آنها را به وجود نمیآورد، ایجاد نمیشدند و در بقای پس از وجود نیز نیاز به الله دارند و همچنین در امور و عوارضی که در طول زندگی، بر آنان عارض میشود، در تمامی نیازها و امورشان، لحظهای از او بینیاز نیستند، تمامی امور از آنِ الله است، همۀ مخلوقات تحت قدرت و ارادۀ او تعالی قرار دارند، الله میبخشد و منع میکند، برخی را مقام میدهد و برخی را پست میگرداند، عزّت و ذلّت میدهد، زنده میکند و میمیراند، امر و نهی میکند، کم و زیاد مینماید، گرامی و خوار میدارد، هدایت و گمراه میکند، میخنداند و میگریاند، ثروتمند و فقیر میگرداند، امر، امرِ او، مُلک مُلکِ او و بندگان بندگان او هستند و فقط او تعالی از لحاظ مالکیّت، آفرینش و تدبیر مستحقّ سیادت است و باید که مخلوقات فقط در برابر او فروتن و خاضع باشند.
بنابراین الله ـ سیّد و سروری است که تصرّف و تدبیر در هستی، از آنِ او بوده و بیهمتاست، سیّدی که شایسته است طاعت و تواضع فقط برای ذات یگانۀ او انجام شود و همان گونه که به تنهایی سیّدِ متصرّف در هستی است، باید که فقط او سیّدِ معبود باشد، چنانکه میفرماید:
﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِی رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیۡءٖۚ﴾ [الأنعام: 164]
«بگو: آیا غیر الله، پروردگاری را بجویم در حالی که او پروردگار هر چیزی است؟!»
قبلا بیان شد که ابن عبّاس ب میگفت: «یعنی معبودی سیّد و سرور.»
ابن جریر طبری در تفسیر آیۀ مذکور میگوید: «الله ﻷ به پیامبرش محمّد ج میفرماید: ﴿قُلۡ﴾؛ ای محمّد! به کسانی که بتها را همتایان الله قرار میدهند و تو را به عبادت بتها و پیروی از راههای شیطان فرا میخوانند، بگو: ﴿أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِی رَبّٗا﴾؛ یعنی آیا غیر از الله، سروری انتخاب کنم، ﴿وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیۡءٖۚ﴾؛ در حالی که او تعالی سیّد و مدبّر و مصلح هر چیزی است؟!»[3]
ابن کثیر در تفسیر آیۀ مورد بحث، چنین آورده است: «الله متعال میفرماید: ﴿قُلۡ﴾؛ ای محمّد! به کسانی که در عبادت و توکّل، دیگران را شریک الله میدانند، بگو: ﴿أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِی رَبّٗا﴾؛ آیا پروردگاری غیر از او انتخاب کنم ﴿وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیۡءٖۚ﴾؛ در حالی که او تعالی پروردگار هر چیزی است، مرا پرورش میدهد، حفاظت مینماید و امورم را تدبیر و اداره میکند؟! یعنی فقط بر او توکّل میکنم، فقط به سوی او رجوع مینمایم، چون او تعالی پروردگار و مالک هر چیزی است و آفرینش و امر از آنِ اوست.»[4]
این قویترین دلیل و روشنترین برهان بر بطلان شرک و بتپرستی است، زیرا چگونه ممکن است که مخلوق ضعیف، همتا و شریکی برای سیّد و سرور بزرگ و آفریدگار بلندمرتبه و پروردگار قرار گیرد؟! الله أ از آنچه آنان شرک میورزند، مبرّا و برتر است.
﴿أَیُشۡرِکُونَ مَا لَا یَخۡلُقُ شَیۡٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ١٩١ وَلَا یَسۡتَطِیعُونَ لَهُمۡ نَصۡرٗا وَلَآ أَنفُسَهُمۡ یَنصُرُونَ١٩٢ وَإِن تَدۡعُوهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ لَا یَتَّبِعُوکُمۡۚ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡ أَدَعَوۡتُمُوهُمۡ أَمۡ أَنتُمۡ صَٰمِتُونَ١٩٣ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُکُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٩٤ أَلَهُمۡ أَرۡجُلٞ یَمۡشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَیۡدٖ یَبۡطِشُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ أَعۡیُنٞ یُبۡصِرُونَ بِهَآۖ أَمۡ لَهُمۡ ءَاذَانٞ یَسۡمَعُونَ بِهَاۗ قُلِ ٱدۡعُواْ شُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنظِرُونِ١٩٥ إِنَّ وَلِـِّۧیَ ٱللَّهُ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَۖ وَهُوَ یَتَوَلَّى ٱلصَّٰلِحِینَ١٩٦ وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ لَا یَسۡتَطِیعُونَ نَصۡرَکُمۡ وَلَآ أَنفُسَهُمۡ یَنصُرُونَ﴾ [الأعراف: 191-197]
«آیا چیزی را شریک میگیرند که چیزی را نمیآفریند و خودشان مخلوقند و نمیتوانند آنها را یاری کنند و نه خودشان را یاری میدهند. و اگر آنها را به سوی هدایت دعوت کنید، از شما پیروی نمیکنند، برایتان یکسان است، خواه آنان را دعوت کنید و یا خاموش باشید. بیگمان آنهایی را که غیر از الله میخوانید، بندگانی همچون شما هستند، پس آنها را بخوانید، اگر راست میگویید (و آنها الله هستند)، پس باید (دعای) شما را اجابت کنند! آیا پاهایی دارند که با آن راه بروند؟! یا دستهایی دارند که با آن چیزی را بگیرند؟! یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟! آیا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟! (ای پیامبر! به مشرکان) بگو: شریکانتان را بخوانید، سپس (بر ضدّ من) تدبیر (و نیرنگ) کنید و مرا مهلت ندهید. همانا یاور (و سرپرست) من، الله است که (این) کتاب را نازل کرده و او یاور (و کارساز) صالحان است. و کسانی را که به جای او میخوانید، نمیتوانند شما را یاری کنند، و نه خودشان را یاری دهند.»
با توجّه به آیات فوق و امثال آن، دانسته میشود که انتخاب غیر الله به عنوان سرور و سیّد، شرک و پیروی از راههایی که منجر به عذاب جهنّم میشود است؛ فرقی نمیکند که آن سیّدِ انتخابی، از مردگان یا زندگان باشد، به گونهای که فرد مشرک معتقد باشد که آنها منفعت میرسانند یا ضرر را دفع میکنند، یا اینکه از آنها بخواهد که نیازهایش را برطرف کنند و به آنها متمایل باشد و پناه ببرد و بخواهد که غم و مصیبتهایش را برطرف سازند. این نهایت و اوج نادانی و ظلم است، زیرا چگونه خاک با پروردگار جهانیان، بندگان با مالک مخلوقات و کسی که برای خود و دیگران، مالک ذرّهای در آسمانها و زمین و نیز مالک یاری، مرگ، زندگی و رستاخیز نیست، با سیّد و پروردگار بزرگی که گنجینههای آسمانها و زمین از اوست و تمامی امور در اختیارش بوده و بیهمتاست، یکسان و برابر میگردد؟!
وقتی برخی چنین تعلّقی با مردگان گرفتند و به آنها معتقد شدند و پناه بردند و در برابرشان متواضع و خوار گشتند و توحیدشان را شکستند و با امور خلاف آلوده کردند، لقب قبرپرستان به آنان نسبت داده شد.
در حدیثی که قبلا بیان شد، دقّت کن که چگونه رسول الله ج از دژ و پناهگاه توحید و یگانگی الله حمایت کردند و راهها و اسباب شرک را بستند زمانی که به ایشان گفته شد: تو سیّد و سرور ما هستی. ایشان فرمودند: «السَّیِّدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى»؛ «فقط الله متعال سیّد و سرور است.» سپس فرمودند: «لَا یَسْتَجْرِیَنَّکُمْ الشَّیْطَانُ»؛ «شیطان شما را [برای گفتن سخنان ناجایز] جسور نکند [یا اینکه کاری نکند که در راه او حرکت کنید].» با وجود اینکه صحابه چیزی جز حقیقت نگفتند.
امام احمد و نسائی در «السّنن الکبری»[5] با سندی جیّد، از انس س روایت میکنند که: گروهی از مردم به پیامبر ج گفتند: ای بهترین و فرزند بهترین ما و ای سرور و فرزند سرور ما! ولی رسول الله ج عرض کردند که ای مردم! سخن و خواستۀ خود را بگویید و مواظب باشید که شیطان شما را فریب ندهد، زیرا من دوست ندارم مقامی فراتر از آنچه الله به من داده است، داشته باشم؛ من محمّد بن عبدالله، بنده و فرستادۀ الله هستم.
رسول الله ج سرور فرزندان آدم و بهترین بندگان و پیشوای پرهیزگاران بودند، امّا نمیپسندیدند که مردم ایشان را سیّد خطاب کنند، تا مبادا وسیلۀ اغراق و غلو گردد، چنانکه در حدیث دیگری فرمودند: «لَا تُطْرُونِی کَمَا أَطْرَتِ النَّصَارَى عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ»[6]؛ «مرا آن گونه که مسیحیان عیسی پسر مریم را مدح کردند، مدح نکنید، زیرا که من بندۀ الله و فرستادۀ او هستم.»
پیامبر ج به شدّت از مدح نهی کردند. در صحیح بخاری و صحیح مسلم،[7] از ابوبکره س روایت شده است که مردی نزد رسول الله ج مرد دیگری را مدح نمود، ایشان فرمودند: «ویْحَکَ قَطَعْت عُنُقَ صَاحِبکَ»؛ «وای بر تو! گردن رفیقت را بریدی!» این سخن را چند بار تکرار کردند. در صحیح مسلم،[8] از مقداد بن اسود س روایت شده است که رسول الله ج فرمودند: «إذَا رَأَیْتُمُ المَدَّاحِین، فَاحْثُوا فی وَجُوهِهِمُ التُّرابَ»؛ «هر گاه مدحکنندگان را دیدید، بر چهرههایشان خاک بپاشید.»
بنابراین شایسته نیست که کسی را مدح کنیم، هر چند با صفتی که در او وجود دارد، صورت گیرد، زیرا گاهی اوقات باعث میشود ممدوح خودش را بزرگ بشمارد، که این منافات با کمال توحید دارد و سبب میگردد انسان گرفتار کاری شود که با عبودیّت مخالف است. از آنجا که الله متعال مقام عبودیّت پیامبر ج را کامل گردانیده بود، ایشان برای حفاظت از این مقام و مرتبه، دوست نداشتند مدح شوند و نیز قصد داشتند که از روی خیرخواهی برای امّت و حفاظت دژ و پناهگاه توحید از مفاسد و شرک و اسباب آنها، آنان را نصیحت کنند، چون مدح باعث میگردد که قلب ممدوح متمایل به مخلوقات شود و در برابر آنان، خاضع و خوار گردد، در حالی که تواضع و خضوع فقط در برابر الله ﻷ جایز است.
[1]- ابوداود، شمارۀ حدیث: 4806؛ بخاری در «الأدب المفرد»، شمارۀ حدیث: 211؛ و دیگران.
[2]- نک: تفسیر طبری، ج 24، ص 736.
[3]- تفسیر طبری، ج 10، ص 48، چاپ: ترکی.
[4]- تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 378.
[5]- مسند احمد، ج 3، ص 249؛ السّنن الکبری، شمارۀ حدیث: 10078.
[6]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 3445، به روایت عمر س.
[7]- صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: 6061؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 3000.
[8]- شمارۀ حدیث: 3002.