بَابُ سُجُودِ اَلسَّهْوِ وَغَیْرِهِ من سجود التلاوة والشکر
349- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُحَیْنَةَس: أَنَّ النَّبِیَّص صَلَّى بِهِمُ الظُّهْرَ، فَقَامَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ، وَلَمْ یَجْلِسْ، فَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ، حَتَّى إِذَا قَضَى الصَّلَاةَ، وَانْتَظَرَ النَّاسُ تَسْلِیمَهُ، کَبَّرَ وَهُوَ جَالِسٌ. وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ، قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ، ثُمَّ سَلَّمَ». أَخْرَجَهُ السَّبْعَةُ، وَهَذَا اللَفْظُ للبُخَارِیِّ.
وَفِی رِوَایَةٍ لمُسْلِمٍ: «یُکَبِّرُ فِی کُلِّ سَجْدَةٍ وَهُوَ جَالِسٌ وَیَسجُدُ وَیَسجُدَ النَّاسُ مَعَهُ، مَکَانَ مَا نَسِىَ مِنَ الْجُلُوسِ».
و از عبدالله بن بحینهس روایت است که رسول اللهص نماز ظهر را با جماعت خواند و بعد از دو رکعت اول بلند شد و برای تشهد اول ننشست و ایستاد. مردم هم ایستادند. موقعی که چهار رکعت خواند و در تشهد اخیر نشست و مردم منتظر بودند که سلام نماز بدهد، همانگونه که نشسته بود الله اکبر فرمود و به سجود سهو رفت و دو سجود سهو قبل از سلام نماز انجام داد و بعد سلام نماز گفت. احمد و بخاری و مسلم و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه این حدیث را روایت نمودند، اما لفظ حدیث در این جا لفظ صحیح بخاری است. و در روایتی که برای مسلم است روایت نمود که رسول اللهص برای رفتن به سجود سهو در حالی که نشسته بود تکبیر میفرمود و به سجود میرفت و مردم هم با ایشان به سجود میرفتند. و این دو سجود سهو به جای تشهد اول بود که برای آن ننشسته بود.
در این حدیث دلالت بر این است که تشهد اول اگر خوانده نشد به سجود سهو جبران میشود. و از این حدیث دانسته میشود که برای رفتن به سجود سهو تکبیر میخواهد. و دانسته میشود که سجود سهو قبل از سلام است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
350- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: صَلَّى النَّبِیُّص إِحْدَى صَلَاتَی الْعَشِیّ ِ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ قَامَ إِلَى خَشَبَةٍ فِی مُقَدَّمِ المَسْجِدِ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهَا، وَفِی القَوْمِ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، فَهَابَا أَنْ یُکَلِّمَاهُ، وَخَرَجَ سَرَعَانُ النَّاسِ، فَقَالُوا: أَقُصِرَتْ الصَّلَاةُ، وَرَجُلٌ یَدْعُوهُ النَّبِیُّص ذَا الیَدَیْنِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِص، أَنَسِیتَ أَمْ قُصِرَتْ؟ فَقَالَ: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ»، فَقَالَ: بَلَى، قَدْ نَسِیتُ، فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ کَبَّرَ، فَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ، أَوْ أَطْوَلَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَکَبَّرَ، ثُمَّ وَضَعَ رَأْسَهُ، فَکَبَّرَ، فَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ، أَوْ أَطْوَلَ. ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَاللَّفْظُ لِلْبُخَارِیِّ.
وَفِی رِوَایَةٍ لِمُسْلِمٍ: صَلَاةُ العَصْرِ.
351- وَلِأَبِی دَاوُدَ، فَقَالَ: «أَصَدَقَ ذُو الیَدَیْنِ؟»، فَأَوْمَئُوا: أَیْ نَعَمْ. وَهِیَ فِی الصَّحِیحَیْنِ لَکِنْ بِلَفْظِ: فَقَالُوا.
352- وَفِی رِوَایَةٍ لَهُ: وَلَمْ یَسْجُدْ حَتَّى یَقَّنَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ.
و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص یکی از دو نماز بعد از زوال آفتاب ـ در بعضی روایات آمده که نماز ظهر بوده و در بعضی روایات مسلم آمده که نماز عصر بوده و این میرساند که حکایت دوتاست، وقتی نماز ظهر بوده و وقتی دیگر نماز عصر بوده ـ رسول اللهص یکی از دو نماز ظهر یا عصر را دو رکعت خواند و سلام نماز داد و رفت به سوی چوبی که در جلوی مسجد، در سمت قبلهی مسجد بود. ـ ظاهراً چوب نخلی که موقع خطبه پهلوی آن میایستادند ـ و دست خود را نهاد بر آن. و در بین جماعت ابوبکر و عمر هم حاضر بودند، لیکن از هیبت پیغمبرص نتوانستند در اینباره سخنی با ایشان بگویند. و مردمی که عجله داشتند از مسجد بیرون رفتند و گفتند: نماز کوتاه شده است. و در جماعت نمازگزاران مردی بود که رسول اللهص او را ذوالیدین مینامید. ـ ذوالیدین: یعنی صاحب دو دست برای اینکه در حال ایستادن دو دستش به دو زانویش میرسید. و نامش خرباق بن عمر بود ـ ذوالیدین گفت: یا رسول اللهص، آیا فراموش فرمودهای یا نماز کوتاه شده است؟ فرمود: «نه فراموش کردهام و نه نماز کوتاه شده است». ذوالیدین گفت: بله، یقیناً فراموش فرمودهای. رسول اللهص رو به جماعت فرمود: «آیا ذوالیدین راست گفت؟» جماعت اشاره به سر نمودند، یعنی بله، راست گفت. رسول اللهص برگشت به محل امامتش و دو رکعت نماز خواند و سلام نماز داد، آنگاه همانطور که نشسته بود، تکبیر فرمود و به سجود سهو رفت، مانند سجود نماز یا طولانیتر. پس از آن تکبیر فرمود و سر را از سجود بالا آورد، سپس تکبیر فرمود و به سجود دوم رفت و آن را مانند سجود اولی یا طولانیتر خواند، پس از آن سر را از سجود دوم بالا آورد و تکبیر فرمود.
در حدیث آمد که رسول اللهص به سجود نرفت تا آنکه خدا، یقین سهو کردنش در دلش انداخت؛ این کلمه: «وَلَمْ یَسْجُدْ حَتَّى یَقَّنَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِکَ»؛ در حدیث مدرج است و گفتهی ابوهریرهس است. کلمهی: العشی: میان زوال آفتاب تا غروب آفتاب است.
از این حدیث دانسته میشود که بیرون رفتن از نماز وقتی که گمان به کامل بودن نماز باشد، نماز را باطل نمیکند. و دانسته میشود که سؤال و پرس امام و جماعت برای تحقیق در اینکه سهو شده یا نه نماز را باطل نمیکند. و دانسته میشود که بعد از سلام نماز وقتی که فاصله طولانی نباشد میشود در ادامهی آن نماز را تکمیل کرد. و دانسته میشود که سجود سهو جبران سهو میکند. و دانسته میشود که اگر سهو چندتا باشد همان دو سجود سهو برای جبران همهی آنها کافی است، مثلاً برای تشهد اول ننشست که جلوس برای تشهد و خواندن تشهد دوتاست. و در قیام تحیات به سهو خواند، بعد فاتحه خواند این سه تا و در رکوع سهواً فاتحه خواند که همهی این چهار سهو، مثلاً دو سجود سهو جبران هر چهار سهو کافی است. و دانسته میشود که سجود سهو بعد از سلام نیز جایز است، چنانکه قبل از سلام جایز است. و دانسته میشود که کلام عمد برای بیان سهو مبطل نماز نیست. والله سبحانه و تعالی أعلم.
353- وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍس أَنَّ النَّبِیَّص صَلَّى بِهِمْ، فَسَهَا فَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ، ثُمَّ تَشَهَّدَ، ثُمَّ سَلَّمَ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، وَالتِّرْمِذِیُّ وَحَسَّنَهُ، وَالْحَاکِمُ وَصَحَّحَهُ.
و از عمران بن حصینس روایت است که رسول اللهص نماز با جماعت خواند و سهو نمود و دو سجود سهو کرد و سپس تشهد خواند و سپس سلام نماز داد. این است آنچه از روایت مصنف دانسته میشود. و بعضی آنرا چنین تعبیر کردهاند که رسول اللهص سلام نماز گفت و بعد از سلام دو سجود سهو کرد و پس از آن تشهد خواند و سپس سلام گفت که میرساند دو سلام گفته، یکی سلام نماز و دیگری بعد از سجود سهو و تشهد بعد از سجود سهو خوانده است، چنانکه مذهب حنفیهاست که بعد از سلام نماز دو سجود سهو میخوانند، سپس تشهد میخوانند و آنگاه سلام نماز میدهند. اما در حدیث، ظاهر نیست و روش مصنف هم آن را نمیرساند. اما گفتهی ابن سیرین که از روایت عمران بن حصین نقل میکند میرساند که سلام بعد از سجود سهو بوده است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
354- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا شَکَّ أَحَدُکُمْ فِی صَلَاتِهِ، فَلَمْ یَدْرِ کَمْ صَلَّى أَثْلَاثًا أَم أَرْبَعًا؟ فَلْیَطْرَحِ الشَّکَّ وَلْیَبْنِ عَلَى مَا اسْتَیْقَنَ، ثُمَّ یَسْجُدُ سَجْدَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ، فَإِنْ کَانَ صَلَّى خَمْساً شَفَعْنَ لَهُ صَلَاتَهُ، وَإِنْ کَانَ صَلَّى تَمَامًا کَانَتَا تَرْغِیمًا لِلشَّیْطَانِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما در نماز خود شک نمود و ندانست سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، شک را بیندازد و بنای نماز را بر یقین بنهد و در آخر نماز قبل از سلام دادن دو سجود سهو بگزارد که چنانچه در نماز زیادتی انجام داده بود دو سجود سهو، نماز را به صحت آن برمیگرداند و اگر نمازش درست بود و زیاد و کمی در آن پیش نیامده بود و فقط شک خالی بود آن دو سجود سهو برای به خاک مالیدن بینی شیطان است تا ذلت و خواری ببیند».
فقها گفتهاند که یقین را گرفتن و شک را انداختن به گرفتن اقل حاصل میشود، مثلاً کسی که شک کرد که سه رکعت خوانده یا دو رکعت، حداقل که دو رکعت است بگیرد و نماز را تکمیل نماید. و این گرفتن حداقل از این حدیث دانسته میشود.
احمد روایت نمود از عبدالرحمن بن عوفس: قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِصیَقُولُ: «إِذَا شَکَّ أَحَدُکُمْ فِی صَلاتِهِ، فَلَمْ یَدْرِ وَاحِدَةً صَلَّى أَوْ إِثِنْتَیْنِ؟ فَلْیَجْعَلْهَا وَاحِدَةً، وَإِذَا لَمْ یَدْرِ إِثِنْتَیْنِ صَلَّى أَمْ ثَلاثًا؟ فَلْیَجْعَلْهَا ثِنْتَیْنِ، وَإِذَا لَمْ یَدْرِ ثَلاثًا صَلَّى أَو اربَعًا؟ فَلْیَجْعَلْهَا ثَلاثًا، ثُمَّ یَسْجُدِ اذَا فَرَغَ مِنْ صَلاتِهِ وَهُوَ جَالِسٌ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ سَجْدَتَیْنِ».
عبدالرحمن بن عوف گفت که از رسول اللهص شنیدم که میفرمود: «اگر یکی از شما در نمازش شک نمود و ندانست که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، یک رکعت حساب نماید. و اگر شک نمود که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، دو رکعت حساب نماید. و اگر شک نموده که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، سه رکعت حساب نماید و باقی را بخواند و وقتی که از نماز فارغ شد و تشهد اخیر خواند در حالی که نشسته است دو سجو سهو بخواند و سلام نماز بدهد».
355- وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍس قَالَ: صَلَّى رَسُولُ اللَّهِص فَلَمَّا سَلَّمَ قِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَحَدَثَ فِی الصَّلَاةِ شَیْءٌ؟ قَالَ: «وَمَا ذَکَ؟». قَالُوا: صَلَّیْتَ کَذَا وکَذَا، قَالَ: فَثَنَى رِجْلَیْهِ وَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ، فَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی النَّاسِ بِوَجْهِهِ فَقَالَ: «إِنَّهُ لَوْ حَدَثَ فِی الصَّلَاةِ شَیْءٌ أَنْبَأْتُکُمْ بِهِ، وَلَکِنْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثلکم، أَنْسَى کَمَا تَنْسَوْنَ، فَإِذَا نَسِیتُ فَذَکِّرُونِی، وَإِذَا شَکَّ أَحَدُکُمْ فِی صَلَاتِهِ فَلْیَتَحَرَّ الصَّوَابَ، فلْیُتِمَّ عَلَیْهِ، ثُمَّ لِیَسْجُدْ سَجْدَتَیْنِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
356- وَفِی رِوَایَةٍ لِلْبُخَارِیِّ: «فَلْیُتِمَّ، ثُمَّ یُسَلِّمْ، ثُمَّ یَسْجُدْ».
357- وَلِمُسْلِمٍ: «أَنَّ النَّبِیَّص سَجَدَ سَجْدَتَیْ السَّهْوِ بَعْدَ السَّلَامِ وَالْکَلَامِ».
و از ابن مسعودس روایت است که گفت: رسول اللهص نماز خواند. موقعی که سلام نماز داد، گفته شد به ایشان آیا در نماز حکم تازهای آمده است؟ فرمود: «چیست آن؟» گفتند: چنین و چنان نماز خواندی، یعنی سهو نمودی. رسول اللهص به درستی نشست و رو به قبله نمود و دو سجود سهو خواند و سلام نماز داد، آنگاه رو به مردم نمود و فرمود: «اگر در نماز حکمی تازه پیش بیاید من خودم شما را از آن باخبر میسازم، ولکن من هم مثل شما بشر هستم و فراموش میکنم همانطور که شما فراموش میکنید. پس هرگاه فراموش نمودم، مرا یادآوری نمایید. و هرگاه یکی از شما در نمازش شک نمود کوشش نماید تا درست آن را دریابد و نماز را برابر آن تکمیل نماید، آنگاه دو سجود سهو بخواند».
و در روایتی نزد بخاری: «نماز خود را تکمیل بکند، سپس سلام نماز بدهد، سپس سجود سهو نماید».
و برای مسلم روایت است که رسول اللهص بعد از سلام نماز و بعد از سخن گفتن دو سجود سهو نمود.
الحاصل: موقع شک کوشش نماید که یقین را بگیرد و نماز خود را به حسب یقین خود تکمیل نماید.
اما محل سجود سهو: احادیثی هستند که محل سجود سهو را قبل از سلام نماز دانسته و احادیثی هستند که محل سجود را بعد از سلام دانسته است. و احادیثی هستند که محل سجود سهو را ذکر نفرموده است. بنابراین علما در محل سجود سهو اختلاف دارند. نزد شافعیها و حنبلیها محل سجود سهو بعد از تشهد و قبل از سلام است، چه سهو به سبب زیاد کردن در نماز باشد یا به سبب کم کردن از نماز، مثلاً کسی که تشهد اولی ننشست در نماز خود کم کرده و کسی که نماز ظهر را پنج رکعت خواند در نماز خود زیاد کرده است. در هر دو صورت نزد شافعیها سجود سهو قبل از سلام است. و در هر دو صورت نزد حنفیهای سجود سهو بعد از سلام است، اما بعد از سجود سهو باز هم تشهد میخوانند و آنگاه سلام نماز میدهند. و نزد مالکیها اگر در نماز کم کرد، مثلاً برای تشهد اول ننشست سجود سهو قبل از سلام است، و اگر در نماز رکعت زیادی خواند، مثلاً ظهر را پنج رکعت خواند، سجود سهو بعد از سلام است. اما در مناظرهی امام ابویوسف و امام مالک: امام ابویوسف فرمود: اگر هم در نماز کم کرده بود، مثلاً تشهد اول ننشسته بود و هم در نماز زیاد کرده بود، مثلاً ظهر را پنج رکعت خودنده بود باید چه کار کند؟ و معلوم نیست که امام مالک چه جوابی به امام ابویوسف فرموده است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
الحاصل: سجود سهو قبل از سلام بخواند یا بعد از سلام نماز بخواند هر دو درست است. و الله أعلم.
358- وَلِأَحْمَدَ، وَأَبِی دَاوُدَ، وَالنَّسَائِیِّ : مِنْ حَدِیثِ عَبْدِ بْنِ جَعْفَرٍ مَرْفُوعاً: «مَنْ شَکَّ فِی صَلَاتِهِ، فَلْیَسْجُدْ سَجْدَتَیْنِ بَعْدَمَا یُسَلِّمُ». وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.
احمد و ابوداود و نسایی از حدیث عبدالله بن جعفرب روایت کردهاند که رسول اللهس فرموده است: «کسی که در نمازش شک نمود بعد از سلام نماز گفتنش دو سجود سهو بخواند».
گفتیم که از مجموع احادیث دانسته میشود که سجود سهو هم قبل از سلام دادن جایز است و هم بعد از سلام. والله سبحانه و تعالی أعلم.
359- وَعَنِ الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ: «إِذَا شَکَّ أَحَدُکُمْ، فَقَامَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ، فَاسْتَتَمَّ قَائِمًا، فَلْیَمْضِ، وَلْیَسْجُدْ سَجْدَتَیْنِ، وَإِنْ لَمْ یَسْتَتِمْ قَائِمًا فَلْیَجْلِسْ وَلَا سَهْوَ عَلَیْهِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، وَابْنُ مَاجَهْ، وَالدَّارَقُطْنِیُّ، وَاللَّفْظُ لَهُ بِسَنَدٍ ضَعِیفٍ.
و ضعف حدیث بدین سبب است که در تمام طرق حدیث جابر جعفی وجود دارد و او ضعیف است.
و از مغیره بن شعبهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما شک نمود و بعد از دو رکعت ایستاد و برای تشهد اول ننشست. اگر راست ایستاد به نمازش ادامه بدهد و برای تشهد اول برنگردد و در آخر نماز دو سجود سهو بخواند. اما اگر راست نایستاد، بنشیند برای تشهد اول و سجود سهوی بر او لازم نیست».
فقها گفتهاند: اگر بعد از دو رکعت بلند شد و برای تشهد ننشست و بعد از اینکه بلند شد به یادش آمد، اگر از حد رکوع پایینتر است بنشیند برای تشهد اول و سجود سهوی بر او نیست، اما اگر از حد رکوع بالاتر بود و راست نشده بود اگر برگشت و نشست و تشهد اول خواند سجود سهو بخواند، اما اگر راست ایستاد حق برگشتن ندارد، برای اینکه قیام از ارکان نماز است و فرض است و کسی که مشغول فرض شد، حق رجوع به سوی سنت ندارد. و از حدیث همین معنی دانسته میشود. والله سبحانه و تعالی أعلم.
و حدیث ابن عمر به روایت دارقطنی و حاکم و بیهقی اگرچه ضعیف است ولیکن در حکم قاعدهای است: «عَن بنِ عُمَرَب مرفوعا: لَا سَهْوَ إِلَّا فِی قِیَام عَنْ جُلُوسٍ أَوْ جُلُوسٍ عَنْ قِیَامٍ»؛ «سجود سهو نیست مگر در برخاستن در جایی که باید بنشیند یا در نشستن در جایی که باید برخیزد». مثل بلند شدن و ننشستن برای تشهد اول که سهو برای قیام است از جلوس. و بلند شدن برای رکعت سوم در نماز صبح یا رکعت پنجم در نماز ظهر برای جلوس است از قیام. والله أعلم.
360- وَعَنْ عُمَرَس عَنِ النَّبِیِّص قَالَ: «لَیْسَ عَلَى مَنْ خَلفَ الإِمَامَ سَهْوٌ فَإِنْ سَهَا الإِمَامُ فَعَلَیْهِ وَعَلَى مَنْ خَلْفَهُ». رَوَاهُ الْبَزَّارُ وَالْبَیْهَقِیُّ بِسَنَدٍ ضَعِیفٍ.
و از عمرس روایت است که رسول الله فرمود: «مأموم اگر سهو کرد سجود سهو بر او لازم نیست، برای اینکه امام سهو مأموم را حمل مینماید. و اگر امام سهو نمود سجود سهو هم لازم امام است و هم لازم مأمومین».
این حدیث دلیل این موضوع است و دو مذهب حنفیه و شافعیه متفق برآنند.
361- وَعَنْ ثَوْبَانَس أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ: «لِکُلِّ سَهْوٍ سَجْدَتَانِ بَعْدَمَا یُسَلِّمُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، وَابْنُ مَاجَهْ بِسَنَدٍ ضَعِیفٍ.
عدالمصنف سبب ضعفه أن فیه إسمعیل بن عیاش. وقد قال البخاری إذا حدث عن أهل بلدة، یعنی الشامیین فصحیح وهذا الحدیث من روایته عن الشامیین فتضعیف الحدیث به فیه نظر. ولعل المصنف وجد لضعفه سببا آخر. والله أعلم.
و از ثوبان از رسول اللهص روایت است که فرمود: «برای هر سهوی در نماز دو سجود سهو است پس از اینکه سلام نماز میدهد».
بنابراین حدیث، اگر سهو متعدد شد سجود سهم هم متعدد میشود. ولیکن جمهور علما برآنند که اگر سهو متعدد باشد سجود سهو متعدد نمیشود، چنانکه در حدیث ذیالیدین رسول اللهص سلام نماز را پیش از وقت آن سلام نماز داد و سخن گفت و راه رفت و در برابر همهی اینها به دو سجود سهو اکتفا فرمود. و در جواب گفته شده است که این حدیث دلالت بر تعدد سجود سهو به سبب تعدد مقتضی آن ندارد، بلکه برای عموم است که هر سهوکنندهی در نماز، هر نوع سهوی که باشد، دو سجود برای جبران سهو او کافی است. و به این طریق میان حدیث ذیالیدین و این حدیث جمع میشود. و وقتی کل به معنی جمع باشد، یعنی همه سهوها دو سجود سهو برای آنها کافی است. والله سبحانه و تعالی أعلم. و گر گفته بشود که سهو در مسألهی ذیالیدین در حال نماز نبوده، اشتباه است، برای اینکه اگر در خارج از نماز بود سهو شمرده نمیشد و سلام و گفتوگو راه رفتن به فراموشی در حالی بوده که حکماً خارج از نماز نبوده است و بعد از آن همه فاصله به نماز برگشتند و نماز را تکمیل فرمودند. والله أعلم.
362- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: سَجَدْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِص فِی: ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ﴾، و: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ﴾. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از ابوهریره روایت است که گفت: در دو سورهی اذا السماء انشقت و اقرا باسم ربک الذی خلق، با رسول اللهص سجدهی تلاوت کردیم.
این حدیث دلالت دارد بر سجود تلاوت. و علما بر سجود تلاوت اجماع دارند. و جمهور علما بر سنت بودن سجود تلاوت هستند. و امام ابوحنیفه فرمودهاند: سجود تلاوت واجب است و فرض نیست. و در بسیاری از موارد کلمهی واجب غیر از فرض است، چنانکه نزد شافعیها در حج واجباتی هست که فرض نیست و به فدیه جبران میشود. و کلمهی واجب نزد حنفیها به معنی سنت مؤکده استعمال میشود، چنانکه قربانی بر مستطیع نزد حنفیها واجب است و نزد غیر از آنان سنت مؤکده است. سجدهی تلاوت نزد شافعیها چهارده سجود است و سجود سورهی «ص» را سجود شکر میدانند که در خارج از نماز خوانده میشود. و اینکه در سبل السلام آمده که شافعیها سجدههای تلاوت را یازده سجده میدانند سهو است. و حنفیها سجود تلاوت را چهاردهتا میدانند، اما در سورهی حج یک سجده حساب میکنند و چهاردهمی را سجدهی سورهی «ص» حساب میکنند. و مالکیها سجدههای سورههای مفصل را حساب نمیکنند و بنابراین یازده سجدهی تلاوت دارند.
و در سجود تلاوت شرط است آنچه در نماز شرط است از قبیل پاکی و استقبال قبله و تکبیر برای به سجود رفتن و سلام دادن از آن. و در سبل السلام، آمده که ابن حزم برای سجود تلاوت هیچ شرطی نمیداند و آن را مانند اذکار میداند و این بعید از صواب است که سجود برای پروردگار به سوی قبله باشد و عبادت باشد و بدون وضو و طهر باشد.
363- وَعَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: «ص» لَیْسَتْ مِنْ عَزَائِمِ السُّجُودِ، وَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِص یَسْجُدُ فِیهَا. رَوَاهُ البُخَارِیُّ.
و از ابن عباسب روایت است که فرمود: سجدهای که در سورهی «ص» است از عزائم سجود نیست، یعنی دربارهی آن تأکید و ترغیبی نیامده است. و رسول اللهص را دیدم که در آن سجده میکرد.
چیزی که هست رسول اللهص فرمود: «سَجَدَهَا دَاوُدُ تَوبَةً وسَجَدنَاهَا شُکرًا»؛ «داود÷ از روی توبه سجده نمود و ما به شکرانهی قبول توبهی او سجود نمودیم».
364- وَعَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّص سَجَدَ بِالنَّجْمِ. رَوَاهُ البُخَارِیُّ.
و از ابن عباسب روایت است که رسول اللهص در قراءت سورهی نجم، به آیهی سجده که رسید سجود تلاوت نمود.
365- وَعَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍس قَالَ: قَرَأْتُ عَلَى النَّبِیِّص النَّجْمَ، فَلَمْ یَسْجُدْ فِیهَا». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از زید بن ثابتس روایت است که فرمود: در حضور رسول اللهص سورهی نجم خواندم، با اینکه به دستور ایشان این سوره را میخواندم، وقتی که به آیهی سجده رسیدم، رسول اللهص سجود تلاوت نفرمود.
و ابوداود از ابن عباسب روایت کرد: «أَنَّهص لَمْ یَسْجُدْ فِی شَیْءٍ مِنَ الْمُفَصَّلِ مُنْذُ تَحَوَّلَ إِلَى الْمَدِینَةِ. وهُوَ ضَعِیفُ الإِسنَادِ فِیهِ أَبُوقُدَامَة، اسمُهُ الحَارِثُ بن عَبدالله أیادی بصری لایحتج بحدیثه».
روایتی که صحیح است از ابن عباس است، چنانکه در حدیث 364 آمده که رسول اللهص در سورهی نجم به آیهی سجده که رسید سجود تلاوت به جا آورد. و آن حدیثف سجود تلاوت را در سورهی نجم به اثبات میرساند. و روایت زید بن ثابت صحیح است ولیکن نفی سجود در سورهی نجم مینماید و همیشه مثبت مقدم بر نافی است. و خواندن سجود تلاوت در بعضی اوقات و نخواندن سجود تلاوت در بعضی اوقات دلالت بر سنت بودن آن دارد و دولالت بر اختیار خواننده دارد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
366- وَعَنْ خَالِدِ بْنِ مَعْدَانَس قَالَ: فُضِّلَتْ سُورَةُ الحَجِّ بِسَجْدَتَیْنِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ فِی الْمَرَاسِیلِ.
ابوعبدالله خالد بن معدان کلاعی که از ثقات تابعین شام است، گفته است که هفتاد تن از صحابه را ملاقات نمودم. او در سال 104 هجری در حمص شام درگذشت. و نظر به اینکه او صحابی نیست و از صحابی نقل ننموده، حدیث او مرسل است.
از او روایت شده که گفت: سورهی حج برتری داده شد به اینکه دو سجود در آن است.
و همین حدیث موصول آمده از حدیث عقبه بن عامر، چنانکه مصنف فرمود:
367- وَرَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالتِّرْمِذِیُّ مَوْصُولًا مِنْ حَدِیثِ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، وَزَادَ: فَمَنْ لَمْ یَسْجُدْهُمَا، فَلَا یَقْرَأْهَا. وَسَنَدُهُ ضَعِیفٌ.
این حدیث که سورهی حج برتری داده شد به اینکه دو سجدهی تلاوت در آن است، از حدیث خالد بن معدان مرسل بود. و همین حدیث به روایت عقبه بن عامر موصول است برای این که عقبه صحابه است و در حدیث عقبه آمده که سورهی حج برتری داده شد به دو سجود با این زیادت که هرکس نمیخواهد دو سجود آن را به جا بیاورد آن سوره را نخواند. و همین حدیث به روایت از عقبه در سنن ابوداود موصول آمده است. اما نظر به اینکه در روایت خالد بن معدان موصول نبود، حدیث خالد بن معدان را مرسل نامید. و بنابراین اعتراضی بر مصنف نیست. مصنف حدیث عقبه را ضعیف دانست، برای اینکه در اسناد آن ابن لهیعه است. ابن لهیعه قاضی و دانشمندی است که دارای فضل و علم بوده است، اما در اواخر عمرش کتابهایش همه سوخت و از این جهت او را پریشانی دست داد و روایات او بعد از سوختن کتابهایش ضعیف است.
حاکم ابوعبدالله فرمود که روایت این حدیث صحیح است از قول عمرو بن عمر و ابن مسعود و ابن عباس و ابوالدرداء و ابوموسی و عمار. و حاکم روایات ایشان را موقوف بر خودشان آورد و بیهقی در کتاب المعرفه آن را از طریق خالد بن معدان مورد تأکید قرار داد. بنابراین در حدیث که فرمود: اگر کسی دو سجود سورهی حج را که هر دو مسنون هستند نمیخواهند آن سوره را هم نخواند. تا به سنت بیتوجهی نکرده باشد.
368- وَعَنْ عُمَرَس قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا نَمُرُّ بِالسُّجُودِ فَمَنْ سَجَدَ فَقَدْ أَصَابَ، وَمَنْ لَمْ یَسْجُدْ فَلَا إِثْمَ عَلَیْهِ. رَوَاهُ البُخَارِیُّ. وَفِیهِ: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ یَفْرِضْ السُّجُودَ إِلَّا أَنْ نَشَاءَ». وَهُوَ فِی المُوَطَّأ.
و از عمرس روایت است که فرمود: «ای مردم ما وقتی که قرآن میخوانیم به آیهی سجود تلاوت میرسیم و آن را میخوانیم. کسی که آیهی سجود را خواند و به سجود تلاوت رفت کار صواب کرده و کسی که آیهی سجود تلاوت خواند و به سجود نرفت گناهی بر او نیست». و در موطای امام مالک آورده است که عمر فرمود: خدای تعالی سجود تلاوت را فرض ننمود که مانند نماز فرض باشد و حتماً خوانده شود، بلکه سجود تلاوت را به اختیار ما قرار داد تا هرگاه بخواهیم سجود تلاوت بنماییم و هر وقت نخواهیم سجود تلاوت نکنیم.
369- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب قَالَ: کَانَ النَّبِیُّص یَقْرَأُ عَلَیْنَا اَلْقُرْآنَ، فَإِذَا مَرَّ بِالسَّجْدَةِ، کَبَّرَ، وَسَجَدَ، وَسَجَدْنَا مَعَهُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ بِسَنَدٍ فِیهِ لِیِنٌ.
لأنه من روایة عبدالله العمری. وأخرجه الحاکم من روایة أخیه عبیدالله وهو ثقة. عبدالله العمری ضعیف وعبیدالله ثقة.
و از ابن عمرب روایت است که فرمود: رسول اللهص قرآن بر ما میخواند و وقتی که به آیهی سجده میرسید، الله اکبر میفرمود و به سجود میرفت و ما هم همراه ایشان به سجود میرفتیم.
در این حدیث دلالت بر این است که برای رفتن به سجود تلاوت تکبیر گفتن سنت است. اگر سجود تلاوت در نماز باشد، معلوم است که طهارت و استقبال قبله در آن موجود است. چنانکه سجود تلاوت در خارج از نماز باشد نزد ما شافعیها وضوی طهارت و استقبال قبله در آن ضرورت دارد و موقع بالا آمدن از سجود هم تکبیر دادن مستحب است و هم سلام دادن آن مستحب است. بنابراین در سجود تلاوت خارج از نماز، نیت و تکبیر و سجود و استقبال قبله و سلام از آن مستحب است، برای اینکه سجود تلاوت مانند نماز است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
و ابوداود و حاکم و طحاوی از حدیث ابن عمر روایت نمودند که: «أَنَّهُص سَجَدَ فِی الظُّهرِ فَرأی أَصحَابَهُ أَنَّهُ قَرأَ آیَة سَجدة فَسَجَدُوهَا»؛ «رسول اللهص در قیام نماز فرض ظهر سجده کرد و اصحابش دانستند که او آیهی سجده خوانده است، از این روی همراه ایشان به سجود رفتند». در حدیث ثابت است که رسول اللهص در نماز صبح جمعه سورهی الم تنزیل میخواند و پس از خواندن آیهی سجده به سجود میرفت و جماعت همراه ایشان به سجود میرفتند. و معروف است که در سجود تلاوت بعد از سه بار: سبحان ربی الاعلی و بحمده این دعا خوانده میشود: «اللَّهُمَّ لَکَ سَجَدْتُ، وَبِکَ آمَنْتُ، وَلَکَ أَسْلَمْتُ، سَجَدَ وَجْهِی لِلَّذِی خَلْقَهُ، وَصَوَّرَه وَشَقَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ، فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».
«خدایا برای تو سجود کردم و به تو ایمان آوردم و برای تو مسلمان شدم و خود را تسلیم فرمانت نمودم. روی من و وجود من به سجود آمد برای خدایی که او را آفرید و صورتبندی فرمود و شکافت شنوایی و بیناییاش به توانایی و قدرتش. پر شد برکت خدایی که بهترین آفرینندگان است.
و باید دانست که در قرآن چهارده سجود تلاوت است: دو سجود در سورهی حج. و دوازده تا در سورههای اعراف، رعد، نحل، اسراء، مریم، فرقان، نمل، الم تنزیل، حم سجده، نجم، انشقاق، علق. و محل همهی سجودهای چهارگانه در این سورهها معلوم است. و سجود تلاوت یک سجود است.
و در حدیث ابن عباس آمده است که رسول اللهص در سجود تلاوت میفرمود:
«اللَّهُمَّ اکْتُبْ لِی بِهَا عِنْدَکَ أَجْرًا، وَاجْعَلْهَا لِی عِنْدَکَ ذُخْرًا، وَضَعْ عَنِّی بِهَا وِزْرًا، وَتَقَبَّلْهَا مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَهَا مِنْ عَبْدِکَ دَاوُدَ»؛ «خدایا به این سجود بنویس برایم نزد خودت ثواب آن. و بگردان این سجود را برایم نزد خودت ذخیره و پس اندازی. و به این سجود گناهم را از من بینداز و قبول فرما از من این سجود را چنانکه قبول فرمودی از بندهات داود».
و پانزدهمین سجود در سورهی «ص» است که سجود شکر میباشد و سجود شکر بیرون از نماز خوانده میشود.
سجود شکر:
370- وَعَنْ أَبِی بَکْرَةَس أَنَّ النَّبِیَّص کَانَ إِذَا جَاءَهُ أَمْرٌ یَسُرُّهُ خَرَّ سَاجِداً لِلَّهِ. رَوَاهُ الخَمْسَةُ إِلَّا النَّسَائِیَّ.
و از ابوبکرهس روایت است که رسول اللهص هر وقت خبر خوشی به او میرسید سجود شکر برای خدا به جا میآورد.
سجود شکر سنت است و آن یک سجود است، مانند سجود تلاوت که بیرون از نماز خوانده میشود.
سجود شکر وقتی است که نعمتی به انسان رسید و یا بلایی از او دفع شد. خواه نعمت به خودش به تنهایی برسد یا نعمتی باشد که به عموم مسلمین برسد. و خواه بلا از خودش به تنهایی دفع شود یا بلا از عموم مسلمین دفع شود. و سجود شکر در برابر کسی که دچار بلاست نباید انجام شود، مگر در صورتی که کافر یا فاجر باشد. و سجود شکر مانند سجود تلاوت نیاز به وضو و طهارت و استقبال قبله و نیت و تکبیر و سلام دارد. در سجود شکر هم بعد از سه بار سبحان ربی الاعلی و بحمده، دعای سجدهی تلاوت میخواند که قبلاً یاد شد.
371- وَعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍس قَالَ: سَجَدَ النَّبِیُّص فَأَطَالَ السُّجُودَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: «إِنَّ جِبْرِیلَ آتَانِی، فَبَشَّرَنِی، فَسَجَدْتُ لِلَّهِ شُکْرًا». رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَصَحَّحَهُ الحَاکِمُ.
و از عبدالرحمن بن عوفس روایت است که گفت: رسول اللهص به سجود رفت و سجود را طولانی کرد. پس از آنکه سر از سجود بالا آورد فرمود: «جبرئیل نزد من آمد و مرا بشارت داد، من از آن مژده و بشارت برای خدا سجود شکر نمودم».
تفسیر این بشارت در روایت امام احمد در مسند آمده است: «بانه تعالی قال: مَنْ صَلَّى عَلَیهِص، یُصَلِّی اللَّهُ عَلَیْهِ بِهَا عَشْرًا»؛ بشارتی که جبرئیل برای رسول اللهص آورد این بود که: «هر کسی که یک بار درود بر او ـ پیامبرص بفرستد خدای تعالی در برابر آن ده صلوات بر او میفرستد.
بیهقی فرمود که در باب فضایل صلوات بر رسول اللهص حدیث به روایت از جابر و ابن عمر و انس و جریر و ابی جحیفه آمده است.
372- وَعَنْ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍس أَنَّ النَّبِیَّص بَعَثَ عَلِیًّا إِلَى الیَمَنِ - فَذَکَرَ الحَدِیثَ - قَالَ: فَکَتَبَ عَلِیٌّس بِإِسْلَامِهِمْ، فَلَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِص الکِتَابَ خَرَّ سَاجِدًا. رَوَاهُ البَیْهَقِیُّ. وَأَصْلُهُ فِی البُخَارِیِّ.
از براء بن عازب روایت است که فرمود: رسول اللهص، علیس را برای دعوت به سوی دین اسلام به یمن فرستاد. علیس به رسول اللهص نامه نوشت با این بشارت که اهل یمن همه مسلمان شدهاند. رسول اللهص وقتی که این نامه را خواند و از بشارت مسلمان شدن اهل یمن باخبر شد برای سپاسگزاری از فضل خدا در برابر چنین نعمت بزرگی که مسلمان شدن همهی اهل یمن باشد، سجود شکر به جای آورد». والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
سپاس و ستایش خدای متعال را به جا میآورم که شرح جزء اول بلوغ المرام به موجب دلخواه در شهر دبی المحروسه از امارات عربی متحده در شب شنبه شش ماه ذیقعده الحرام سال 1425 هجری قمری در ساعت یک کم پنج دقیقهی نیمه شب به پایان رسید.
والحمدالله أولا وآخراً ودائما علی جمیع نعمه السابغة وآلائه المتوافرة حمدا یلیق بجلال جمال جاه وجهه الکریم. سبحانک لا نحصی ثناء علیک أنت کما أثنیت علی نفسک فلک الحمد حتی ترضی وأشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له وأشهد أن محمدا عبده ورسوله خاتم النبیین وسید الاولین والآخرین صلوات الله علیه وعلی اله الطیبین الطاهرین وعلی أصحابه البرره الکرام أجمعین وعلی من تبعهم باحسان إلی یوم الدین صلاه وسلاما دائمین وسرمدین إلی یوم الدین. ما طلعت شمس وغربت وتحرکت الخلائق وسکنت وکلما ذکرک الذاکرون وکلما غفل عن ذکره الغافلون وآخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین.
قال رسول اللهص: کلمتان خفیفتان علی اللسان ثقیلتان فی الـمیزان حبیبتان الی الرحمن: سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم.
واستغفرالله باطنا وظاهرا. آمنت بالله والیوم الاخر
پایان جلد اول
بابی است در بیان چگونگی نماز: از تکبیرة الإحرام و قیام و رکوع و سجود و...
278- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس
أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ: «إِذَا قُمْتُ
إِلَى الصَّلَاةِ فَأَسْبِغِ الوُضُوءَ، ثُمَّ اسْتَقْبِلِ القِبْلَةَ، فَکَبِّرْ،
ثُمَّ اِقْرَأْ مَا تَیَسَّرَ مَعَکَ مِنْ القُرْآنِ، ثُمَّ ارْکَعْ حَتَّى
تَطْمَئِنَّ رَاکِعًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْتَدِلَ قَائِمًا، ثُمَّ اسْجُدْ
حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا، ثُمَّ
اُسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا،
ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ افْعَلْ ذَلِکَ فِی صَلَاتِکَ
کُلِّهَا». أَخْرَجَهُ السَّبْعَةُ، وَاللَّفْظُ لِلْبُخَارِیِّ
وَلِابْنِ مَاجَة بِإِسْنَادِ مُسْلِمٍ: «حَتَّى تَطْمَئِنَّ قَائِمًا».
از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «هرگاه قصد نماز خواندن نمودی وضوی کامل بگیر. پس از آن رو به قبله بایست و بگو: الله اکبر، آنگاه از قرآن هرچه برایت میسر میشود بخوان. سپس به رکوع برو تا اینکه در رکوع آرام بگیری. پس از آن از رکوع بالا بیا تا این که در اعتدال راست بایستی. پس از آن به سجود برو تا اینکه در سجود آرام بگیری، پس از آن از سجود بالا بیا تا این که بنشینی و در این نشستن آرام بگیری، پس از آن دوباره به سجود برو و در آن آرام بگیر. پس از آن همین روش را در همهی نمازت انجام بده».
این حدیث را بخاری و مسلم و احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه روایت کردهاند. و لفظ حدیث برای بخاری است. و ابن ماجه به اسناد مسلم «حتی تطمئن قائما» را به جای «حتی تعتدل قائما» آورده است.
279- وَمِثْلُهُ فِی حَدِیثِ رِفَاعَةَ بن رَافِع عِنْدَ أَحْمَدَ وَابْنِ حِبَّانَ: «حَتَّى تَطْمَئِنَّ قَائِمًا».
280- وَلِأَحْمَدَ: «فَأَقِمْ صُلْبَکَ حَتَّى تَرْجِعَ العِظَامُ.
281- وَلِلنَّسَائِیِّ، وَأَبِی دَاوُدَ مِنْ حَدِیثِ رِفَاعَةَ بْنِ
رَافِعٍ: «إِنَّهَا لَا تَتِمُّ صَلَاةُ أَحَدِکُمْ حَتَّى یُسْبِغَ الوُضُوءَ کَمَا
أَمَرَهُ اللَّهُ، ثُمَّ یُکَبِّرَ اللَّهَ تَعَالی، وَیَحْمَدَهُ، وَیُثْنِیَ
عَلَیْهِ».
وَفِیهَا: «فَإِنْ کَانَ مَعَکَ قُرْآنٌ فَاقْرَأْ وَإِلَّا فَاحْمَدِ اللَّهَ،
وَکَبِّرْهُ، وهلِّلْهُ».
282- وَلِأَبِی دَاوُدَ: «ثُمَّ اِقْرَأْ بِأُمِّ القُرْآنِ وَبِمَا شَاءَ اللَّهُ».
283- وَلِابْنِ حِبَّانَ: «ثُمَّ بِمَا شِئْتَ».
و مانند روایت ابن ماجه است در حدیث رفاعه بن رافع (بعد از رکوع): (حتی تطمئن قائما): «تا اینکه در حال ایستادن آرام بگیری». و در روایت احمد از رفاعه: «کمرت را راست کن تا اینکه استخوانها به جای خود برگردند». و در روایت نسایی و ابی داود از حدیث رفاعه آمده است که: «یقیناً نماز هر یک از شما کامل نمیشود تا اینکه وضو را کامل بگیرید». آنچنان که خدا در آیهی 6 سورهی مائده به او امر فرمود: پس از وضوی کامل تکبیرة الإحرام میگوید و حمد و ثنای پروردگار را به جا میآورد.
و در روایت نسایی و ابوداود آمده: بعد از تکبیرة الإحرام چیزی از قرآن اگر از حفظ داری بخوان و اگر نه الحمدالله، الله أکبر، لا إله إلا الله بگو.
و به روایت ابوداود: بعد از تکبیرة الإحرام سورهی فاتحه بخوان و آنچه خدا میخواهد از سورههای دیگر.
و به روایت ابن حبان: بعد از فاتحه آنچه میخواهی از سورههای دیگر قرآن بخوان.
این حدیثی است مهم و معروف به حدیث: المسیء صلاته. و این حدیث شامل تعلیم واجبات نماز است و این که هر کسی که قصد نماز دارد باید اول وضو را کامل بگیرد، چنانکه در آیهی زیر آمده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا قُمۡتُمۡ إِلَى ٱلصَّلَوٰةِ فَٱغۡسِلُواْ وُجُوهَکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ إِلَى ٱلۡمَرَافِقِ وَٱمۡسَحُواْ بِرُءُوسِکُمۡ وَأَرۡجُلَکُمۡ إِلَى ٱلۡکَعۡبَیۡنِ﴾ [المائدة: 6].
که در آن فرائض وضو را معین میفرماید از قبیل شستن رو و دو دست تا دو آرنج و مسح سر و شستن دو پا تا قوزک. و سنتهای وضو را بیان نفرمود، برای اینکه در سنت وارد است. حدیث دلالت دارد بر وجوب تکبیرة الإحرام و وجوب لفظ وارد آن: الله اکبر. چنانکه در روایت طبرانی از حدیث رفاعه به این لفظ آمده است: ثم یقول: الله اکبر. و چنانکه در روایت ابن ماجه و صحت آن از سوی ابن خزیمه و ابن حبان از حدیث ابی حمید در مورد عمل پیامبرص آمده است که: «إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ اعْتَدَلَ قَائِمًا وَرَفَعَ یَدَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: الله أَکبر». و همچنین روایت بزار به اسناد صحیح علی شرط مسلم آمده است: «أَنَّهُص کانَ إِذَا قَامَ إِلَی الصَّلَاةِ قَالَ: الله أکبَر». و حدیث دلالت دارد بر وجوب قراءت قرآن: اول فاتحه چنانکه در روایات متظاهره آمده است: «لَا صَلَاةَ لِمَن لَم یَقرَأ بِأُمِّ الکتَابِ». اگر فاتحه نداند، آنچه از قرآن میداند، اما اگر فاتحه بداند: «إِقرَأ مَا تَیَسَّرَ مَعَکَ مِنَ القُرآن» حمل بر فاتحه میشود. چنانکه در روایت ابوداود: «فَاقرَأ بِأُمِّ الکتَابِ» آمده است. و در روایت آمد و ابن حبان آمده است: «ثُمَّ اقرَأ بِأُمِّ القُرآن ثُمَّ اقرَأ بِمَا شِئتَ»؛ سپس فاتحه بخوان و بعد آنچه میخواهی از سورههای قرآن بخوان. و ابن حبان پس از عنوان: «بَابُ فَرضِ المُصَلِّی فَاتِحَة الکتَاب فِی کلِّ رَکعَة»: «فرض است بر نمازگزار خواندن فاتحه در هر رکعت». فرمود: و وقتیکه تصریح به قراءت فاتحه در هر رکعت آمده است: «اقرأ ما تیسر» حمل میشود بر فاتحه، برای اینکه همه فاتحه را میدانستهاند. با اینکه از حالت مصلی دانست که فاتحه نمیداند. یا این که مقصود از «مَا تَیَسَّرَ مَعَکَ مِنَ القُرآن» بعد از قرآءت فاتحه است از آیات و سورههای دیگر. و حدیث دلالت دارد که اگر قرآن نمیداند اذکار، مثل تحمید و تکبیر و تهلیل و تسبیح به جای آن بخواند. و حدیثی آمده بر تعیین الفاظ: سُبحَانَ الله والحَمدُالِلّه ِوَ لَا إلهَ إِلَّا اللهُ واللهُ أکبَر ولَا حَولَ ولَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ العَلِیِّ العَظِیم. و در حدیث دلالت است بر وجوب رکوع و وجوب آرام گرفتن در رکوع. و وجوب اعتدال و وجوب آرام گرفتن در اعتدال. و وجوب سجود و وجوب آرام گرفتن در سجود و وجوب نشستن میان دو سجده و وجوب آرام گرفتن در آن. و وجوب سجود دوم و وجوب آرام گرفتن در سجود دوم. و از حدیث معلوم شد که واجب است قراءت فاتحه در هر رکعت از رکعتهای نماز. اگر فاتحه نداند آنچه از قرآن میداند و اگر از قرآن هیچ نمیداند، اذکار تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر بخواند. و واجب است بر مسلمان بالغ عاقل، آموختن ارکان نماز و فاتحه. اگر یاد گرفتن فاتحه را توانست و یاد نگرفت قضای آن نمازهایی که در آنها قصور نموده و فاتحه در آنها نخوانده است واجب است. و وجوب نیت اگر چه در این حدیث تصریح به آن نشده است، اما کلمهی «إِذَا قُمتَ إِلَی الصَّلَاة»، یعنی هرگاه قصد نماز نمودی، و حدیث صحیح مشهور: «إِنَّمَا الأَعمَالُ بِالنِّیَّاتِ» در وجوب نیت در هر عبادتی کاملاً صراحت دارد. و مقصود از نیت، چنانکه امام غزالی/ فرمود: النیة: ابتغاء مرضاة الله تعالی، قصد به دست آوردن رضای خدا و استحضار عظمت خداست. چنانکه مقصود از نیت قصد بود نیت لازم نمیشد، برای اینکه هر عملی که انسان میخواهد انجام بدهد قصد آن عمل خواهی نخواهی قبل از آن عمل پیش میآید و نیت منتهای ضرورت را دارد، برای اینکه نیت است که مایهی استحضار عظمت خدای تعالی میشود. و عبادت را از عادت جدا میسازد. و مراتب عبادت را از هم جدا میکند. جدا شدن فرض از واجب و جدا شدن واجب از سنت همه به وسیلهی نیت انجام میگیرد. فرض مثل فرض روزهی رمضان. واجب مانند روزهی نذر، و سنت مثل نیت روزهی روز عرفه. در نماز، زکات، روزه، حج و عمره جدا کردن مراتب آنها از هم به وسیلهی نیت انجام میگیرد. نیت از امور بسیار مهم است. و اینکه میگویند کمک خدا به بنده به حسب نیت اوست کاملاً درست است. و از جملهی واجبات نماز که در این حدیث نیامده است تشهد آخر نماز است که همین تشهد و نشستن برای آن هر دو از فرایض نماز است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
284- وَعَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّس قَالَ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللهص إِذَا کَبَّرَ جَعَلَ یَدَیْهِ حَذْوَ مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ أَمْکَنَ یَدَیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ، ثُمَّ هَصَرَ ظَهْرَهُ، فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ اِسْتَوَى حَتَّى یَعُودَ کُلُّ فَقَارٍ مَکَانَهُ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَ یَدَیْهِ غَیْرَ مُفْتَرِشٍ وَلَا قَابِضِهِمَا، وَاسْتَقْبَلَ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ القِبْلَةَ، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ جَلَسَ عَلَى رِجْلِهِ الیُسْرَى وَنَصَبَ الیُمْنَى، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الأَخِیرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسْرَى وَنَصَبَ الأُخْرَى، وَقَعَدَ عَلَى مَقْعَدَتِهِ». أَخْرَجَهُ البُخَارِیُّ.
ابوحمید ساعدی: ابوحمید: مشهور است به کنیهاش. نسبت به ساعده دارد که پدر خزرج است. نام پدر ابوحمید عبدالرحمن است، اهل مدینه است. وفاتش در اواخر خلافت معاویه یعنی سال 59 یا مقارن آن در مدینه است.
از ابوحمیدس روایت شده که گفت: دیدم رسول اللهص که در نماز موقعی که تکبیرة الاحرام میگفت دو دستش را تا برابر شانهاش بالا میبرد. ـ وقتی که گفته میشود برابر شانه، یعنی دو کف دست او و وقتی که گفته میشود برابر دو گوش یعنی سر انگشتان دو دستش ـ و وقتی که به رکوع میرفت، با دو دستش دو زانویش را میگرفت، پس از آن سر و کمر را راست مینمود به طوری که سر و شانه و کمر با هم برابر باشند، نه سر را پایین بیندازد و نه بالا بگیرد. و موقعی که سر را از رکوع بالا میآورد، راست میایستاد تا هر یک از فقرات کمر جای خودش قرار بگیرد. و موقعی که به سجود میرفت دو دست خود را بر زمین مینهاد به طوری که نه آن دو را پهن و فرش بر زمین میکرد و نه آن را جمع میکرد، یعنی دو کف دست را بر زمین مینهاد و دو آرنج را از پهلو دور میگرفت. و سرانگشتان دو پا به سوی قبله مینمود. و هر وقت بعد از دو رکعت برای تشهد اول مینشست بر پای چپ مینشست و پای راست را راست میگرفتند که آن را جلسهی افتراش میگویند. و هر موقع برای تشهد اخیر مینشست به صورت متروک مینشست، یعنی پای چپ از زیر پای راست بیرون میکرد و بر باسن خود مینشست.
مسایلی مربوط به این حدیث میشود از این جهت که این حدیث را ابوحمید قولاً بیان داشته و عملاً نیز انجام داده است: در تکبیرة الاحرام: گفتن الله أکبر و بالا بردن دو دست به همراه آن، و همین معتمد است. و قول دوم اینکه اول دو دست را بالا میبرد و سپس تکبیر میفرمود. و حدیث صحیحین مؤید قول اول است: «کانَص یَرفَعُ یَدَیهِ حِینَ یُکبِّرُ» و قول دوم موافق روایت ابوداود است که به اسناد حسن روایت نمود و دلیل آن در صحیح مسلم به روایت ابن عمر میباشد. و قول سوم اینکه ابتدای بالا بردن دو دست با ابتدای تکبیر و انتهای بالا بردن دو دست با انتهای تکبیر همراه باشد و مصنف این قول را تصحیح فرمود و آن را به جمهور علما نسبت داد. ابوعبدالله حاکم گفت: سنتی که همه بر آن متفقند همین بالا بردن دو دست موقع تکبیرة الاحرام تا برابر دو دوش است که خلفای راشدین و عشرهی مبشره و صحابه پس از آنان بر آن متفقند. والله أعلم.
اما جلوس در تشهد: نزد امام ابوحنیفه تمام تشهدهای نماز به صورت افتراش است. و نزد امام مالک، تمام تشهدها به صورت متورک است. و نزد امام شافعیس در تشهد اول به صورت افتراش است و در تشهد اخیر به صورت متورک است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
285- وَعَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍس عَنْ رَسُولِ اللَّهِص أَنَّهُ کَانَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ قَالَ: «وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَّرَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ، إِنَّ صَلَاتِی، وَنُسُکِی، وَمَحْیَایَ، وَمَمَاتِی لِلَّه رَبِّ الْعَالَمِینَ، لَا شَرِیکَ لَهُ، وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ، اللهُمَّ أَنْتَ الْمَلِکُ لَا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَنْتَ رَبِّی وَأَنَا عَبْدُکَ، ظَلَمْتُ نَفْسِی، وَاعْتَرَفْتُ بِذَنْبِی فَاغْفِرْ لِی ذُنُوبِی جَمِیعًا، لَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ أَنْتَ، وَاهْدِنِی لأَحْسَنِ الأَخْلَاقِ، لَا یَهْدِی لأَحْسَنِهَا إِلاَّ أَنْتَ، وَاصْرِفْ عَنِّی سَیِّئَهَا، لَا یَصْرِفُ سَیِّئَهَا إِلاَّ أَنْتَ، لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ، وَالْخَیْرُ کُلُّهُ فِی یَدَیْکَ، وَالشَّرُّ لَیْسَ إِلَیْکَ، أَنَا بِکَ وَإِلَیْکَ، تَبَارَکْتَ وَتَعَالَیْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَأَتُوبُ إِلَیْکَ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ. وَفِی رِوَایَةٍ لَهُ: أَنَّ ذَلِکَ فِی صَلَاةِ اللَّیْلِ.
وَذَکرَ المُصَنِّفُ فِی التَّخلِیصِ عَنِ الشَّافِعِی وابن خُزَیمَة إِنَّهُ یُقَالُ فِی المَکتُوبَة وإِنَّ حَدِیثَ عَلی وَرَدَ فِیهَا.
علیس از رسول اللهص روایت فرمود که رسول اللهص هر وقت به نماز میایستاد (این کلمات را) میفرمود: متوجه ساختم رویم را و قصد نمودم به عبادت و بندگی ذات پاک خدایی را که آسمانها و زمین را به قدرت و ابتکار خود آفرید بدون آنکه از قبل نظیری برای آن بوده باشد. و در بندگی و عبادتم بر استقامت هستم و از هر دینی روی گردانیده و رو به اسلام آوردهام و من از مشرکان نیستم. حقا که نمازم و عبادتم و زندگیم و مرگم همه برای خدایی است که پروردگار جهانیان است و هیچ شریکی برای او نیست و به همین توحید و اخلاص عبادتم برای الله مأمور شدهام و من از مسلمانانم. خدایا تو مَلِک و پادشاهی که همه به فرمان تو هستند و تو مالک همهی مخلوقات هستی. نیست معبودی به حق در سراسر وجود مگر تو. که تو پروردگارم هستی و من بندهی تو هستم و اقرار دارم به همهی گناهانم، بیامرز همهی گناهانم را برای اینکه کسی گناهان را نمیآمرزد مگر تو. و مرا برسان به بهترین خلق و خوی. برای این که نیست کسی که برساند به بهترین اخلاق مگر تو. و دور بدار از من بداخلاقی را، زیرا نیست کسی که اخلاق بد را از من دور بدارد مگر تو. من بر طاعتت و فرمانبریت همیشه پایدارم و من فرمانبریت را سعادت و نیکبختی میشمارم. و خیر همه در دستان تو است: هر خیری که به خلق برسد، هر خیری که امید آن باشد، از توست. و شر راهی به درگاه تو ندارد و هیچگاه نتوان از طریق شر به تو نزدیک شد. پناه آوردنم به سوی توست و توفیق طاعتم از فضل توست و بازگشت من به سوی توست. پر شد برکتت و جهان را فرا گرفت برکتهایت و بالاتر و برتر آمدی از هر ثنا و ستایشی که از بندگان فراهم آید. همه در نقص و عیب هستند مگر تو. راهی دیگر ندارم مگر طلب آمرزشت و توبه و رجوع به درگاه تو. بعد از تکبیرة الاحرام این کلمات را بگوید. یا مختصرتر از آن چنان که در حدیث شمارهی 286 است:
286- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص إِذَا کَبَّرَ لِلصَّلَاةِ سَکَتَ هُنَیَّةً، قَبْلَ أَنْ یَقْرَأَ، فَسَأَلْتُهُ، فَقَالَ: «أَقُولُ: اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، اَللَّهُمَّ نقِّنِی مِنْ خَطَایَایَ کَمَا یُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْیَضُ مِنْ الدَّنَسِ، اَللَّهُمَّ اغْسِلْنِی مِنْ خَطَایَایَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالْبَرَدِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص وقتی که تکبیرة الاحرام میفرمود اندکی قبل از اینکه فاتحه بخواند سکوت میکرد. از ایشان پرسیدم که سبب آن سکوت چیست؟ فرمود: «میگویم: خدایا دور بگردان میان من و گناهانم آن چنان که میان مشرق و مغرب دور گردانیدی. خدایا مرا پاکیزه بدار از گناهانم، چنان که جامهی سفید به شستن پاک میشود. خدایا مرا بشوی و پاکیزه بگردان از گناهانم به آب و برف و یخ». قصد از دور داشتن از گناه و شستن و پاکیزه کردن از آن، نیست کردن گناهان گذشته و مصون داشتن از گناهان آینده است. خطابی فرمود: آوردن شستن به یخ و تگرگ برای تأکید است با اینکه یخ و برف به دست استعمال نمیشود.
ابن دقیق العید فرمود: برای این است که هر جامهای که به سه چیز شسته شد: به آب و یخ و تگرگ در نهایت پاک میشود.
287- وَعَنْ عُمَرَس أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ: سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، تَبَارَکَ اسْمُکَ، وَتَعَالَى جَدُّکَ، وَلَا إِلَهُ غَیْرُکَ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ بِسَنَدٍ مُنْقَطِعٍ، وَرَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیُّ مَوْصُولاً وَمَوْقُوفًا.
از عمرس روایت شده که در آغاز نماز بعد از تکبیرة الاحرام میفرمود: «تسبیح و تنزیه تو میگویم در حالی که به حمد و ستایش تو مشغولم. پر شد برکت نام تو، و برتر آمد عظمت تو، و نیست معبودی به حق مگر تو».
مسلم این را به سند منقطع روایت نمود و طبرانی آن را موصول آورد که کسی از سند آن نیفتاده و موقوف آورد، یعنی از گفتهی خود عمرس است. و نظر به اینکه عمرس نماز را در جای رسول اللهص گاهی به آواز بلند میخواند و به مردم تعلیم میداد، این حدیث در حکم مرفوع میشود که از فرمودهی خود رسول اللهص باشد. حاکم گفت: روایت آن از عمرس صحیح است. امام احمد فرمود: «أَمَّا أَنَا فَأَذهَبُ إِلَی مَا رُوِیَ عَن عُمَر»: «من روایت آن را از عمر قبول دارم». و در خصوص دعای آغاز نماز الفاظ بسیاری آمده است و هر کسی میتواند یکی از آن روایات را برگزیند.
الحاصل: ابوداود و حاکم از حدیث عایشه آوردهاند که رسول اللهص آن را در آغاز نماز میفرمود، اما در سند آن انقطاع است. و ابوداود سند آن را معلول دانست. و دارقطنی فرمود که اسناد آن قوی نیست. والله سبحانه و تعالی أعلم.
288- وَنَحْوُهُ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدریس مَرْفُوعًا عِنْدَ الخَمْسَةِ. وَفِیهِ: وَکَانَ یَقُولُ بَعْدَ التَّکْبِیرِ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ العَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، مِنْ هَمْزِهِ، وَنَفْخِهِ، وَنَفْثِهِ.
و مانند حدیث قبلی به روایت ابوسعید خدریس مرفوعا، یعنی از رسول اللهص که بعد از تکبیره الاحرام میفرمود: «پناه میبرم به خدای بسیار شنوا ـ که اقوال همهی کاینات را میشنود ـ بسیار دانا ـ که علم او به اقوال و اعمال و مکنونات ضمایر همه احاطه دارد ـ از شر شیطان لعنت شده، از شر دیوانگی آوردنش و از شر تکبر باریدنش و از شر شعرهای ناهنجار و هجا و ناسزا به خاطر آوردنش».
این حدیث از خمسه (پنج تن) روایت شده است، یعنی احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه، از ابوسعید خدری از رسول اللهص روایت کردهاند.
289- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یَسْتَفْتِحُ الصَّلَاةَ بِالتَّکْبِیرِ، وَالْقِرَاءَةَ: بِالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ، وَکَانَ إِذَا رَکَعَ لَمْ یُشْخِصْ رَأْسَهُ، وَلَمْ یُصَوِّبْهُ، وَلَکِنْ بَیْنَ ذَلِکَ. وَکَانَ إِذَا رَفَعَ مِنْ الرُّکُوعِ لَمْ یَسْجُدْ حَتَّى یَسْتَوِیَ قَائِمًا. وَإِذَا رَفَعَ مِنْ السُّجُودِ لَمْ یَسْجُدْ حَتَّى یَسْتَوِیَ جَالِسًا. وَکَانَ یَقُولُ فِی کُلِّ رَکْعَتَیْنِ التَّحِیَّةَ. وَکَانَ یَفْرِشُ رِجْلَهُ الیُسْرَى وَیَنْصِبُ الیُمْنَى. وَکَانَ یَنْهَى عَنْ عُقْبَةِ الشَّیْطَانِ، وَیَنْهَى أَنْ یَفْتَرِشَ الرَّجُلُ زِرَاعَیْهِ إفْتِرَاشَ السَّبُعِ. وَکَانَ یُخْتَمُ الصَّلَاةَ بِالتَّسْلِیمِ». أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ، وَلَهُ عِلَّةٌ.
از عایشهل روایت شده که فرمود: رسول اللهص نماز را با گفتن الله اکبر آغاز میکرد و قراءت را با خواندن سورهی الحمد شروع میکرد، برای اینکه سورهی فاتحه معروف است به سورهی الحمدالله رب العالمین نه اینکه بسم الله نمیگفت. علامه جلال الدین سیوطی در کتاب «قطف الأزهار» از هشتاد نفر از صحابه نقل مینماید که همهشان آغاز سورهی الحمد، بسم الله الرحمن الرحیم را میخواندند و او مطمئن است که روایت جهریه بسم الله متواتر است. و موقعی که به رکوع میرفت سر را نه پایین میانداخت و نه بلندتر از جسم قرار میداد، بلکه میان آن دو حالت، یعنی سر را با کمر برابر و همسان قرار میداد. و موقعی که از رکوع بالا میآمد فوراً به سجود نمیرفت تا اینکه راست بایستد و موقعی که سر را از سجود اول بالا میآورد به سجود دوم نمیرفت تا اول میان دو سجود بنشیند. و بعد از هر دو رکعت به تشهد مینشست و تحیات را میخواند و در تشهد پای چپ را فرش و بر آن مینشست و پای راست را راست میگرفت و منع میفرمود از نشستن مانند درندگان، بدین صورت که بر باسن بنشینند و دو ساق پا را راست بدارد و دو دست را پشت سر گذارد. و نماز را با سلام دادن پایان میداد».
این حدیث علت و مشکل دارد به دلیل اینکه مسلم از ابوالجوزاء اخراج کرده و او از عایشه. و ابوجوزاء از عایشه نشنیده و حدیث او مرسل است. و همچنین به دلیل اینکه مسلم به صورت مکاتبهای از طریق اوزاعی اخراج کرده است.
رسول اللهص منع فرمود از اینکه نمازگزار خود را مانند حیوان قرار دهد، بدین صورت که هنگام رفتن به سجود خود را مانند شتر بیندازد و اول دست را بر زمین نهد. و از این که مانند روباه التفات نماید و صورتش را از این سو به آن سو ببرد. و از اینکه نشستن خود را مانند نشستن سگ قرار دهد. و از اینکه سجود خود را مانند منقار زدن کلاغ به زمین قرار دهد. و از اینکه موقع سلام نماز، همراه سلام اولی دست راست را بالا بیاورد و موقع سلام دومی دست چپ را بالا بیاورد مانند دمهای اسبهای سرکش.
290- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب: أَنَّ النَّبِیَّص کَانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ حَذْوَ مَنْکِبَیْهِ إِذَا اِفْتَتَحَ الصَّلَاةَ، وَإِذَا کَبَّرَ لِلرُّکُوعِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ الرُّکُوعِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
از عبدالله بن عمرب روایت است که رسول اللهص هرگاه نماز را آغاز میکرد و هرگاه برای رفتن به رکوع تکبیر میگفت و هرگاه سرش را از رکوع بالا میآورد، دو دستش را تا برابر دو دوشش بالا میبرد.
این حدیث صحیح متفق علیه صراحت دارد که موقع تکبیرة الاحرام گفتن و موقع رفتن به رکوع و موقع بالا آمدن از رکوع در این سه موقع رسول اللهص دو دست را تا برابر دو دوشش بالا میبرد و نظر به اینکه این حدیث بالا بردن دو دست را تا برابر دو دوش اثبات میکنند، اگر حدیثی راجع به نفی آن باشد حدیث اثبات مقدم بر نفی است. و در صحت حدیث هم حدیث اثبات صحیحتر است. والله أعلم.
291- وَفِی حَدِیثِ أَبِی حُمَیْدٍ، عِنْدَ أَبِی دَاوُدَ: «یَرْفَعُ یَدَیْهِ حَتَّى یُحَاذِیَ بِهِمَا مَنْکِبَیْهِ، ثُمَّ یُکَبِّرَ».
و در حدیث ابی حمید نزد ابوداود آمده است که رسول اللهص موقع تکبیرة الاحرام دو دست را تا برابر دو دوشش بالا میبرد و سپس الله أکبر تکبیرة الاحرام میفرمود. و باید دانست که حدیث ابوحمید نزد ابوداود دلالت داردکه موقع تکبیرة الاحرام و موقع رفتن به رکوع و موقع بالا آمدن از رکوع هر سه جا دستها را تا برابر دو دوش بالا میبرد. و بهتر بود که مصنف/ میفرمود ـ الحدیث ـ تا گمان نشود که در حدیث ابی حمید بالا بردن دستها فقط موقع تکبیرة الاحرام بوده است. و لفظ حدیث ابوحمید نزد ابوداود چنین است:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِص إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ اعْتَدَلَ قَائِمًا وَرَفَعَ یَدَیْهِ حَتَّى یُحَاذِىَ بِهِمَا مَنْکِبَیْهِ ثُمَّ یُکبِر، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَرْکَعَ رَفَعَ یَدَیْهِ حَتَّى یُحَاذِىَ بِهِمَا مَنْکِبَیْهِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُ أَکْبَرُ. وَرَکَعَ ثُمَّ اعْتَدَلَ فَلَمْ یُصَوِّبْ رَأْسَهُ وَلَمْ یُقْنِعْ وَوَضَعَ یَدَیْهِ عَلَى رُکْبَتَیْهِ ثُمَّ قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، وَرَفَعَ یَدَیْهِ وَاعْتَدَلَ حَتَّى یَرْجِعَ کُلُّ عَظْمٍ إِلَی مَوْضِعِهِ مُعْتَدِلاً. الحدیث.
رسول اللهص وقتی که به نماز برمیخاست راست میایستاد، آن گاه دو دست خود را بالا میبرد تا دو دستش برابر دو شانهاش قرار گیرد. آن گاه میفرمود: الله اکبر، و موقعی که میخواست به رکوع برود دو دستش را بالا میبرد تا برابر دو شانهاش قرار گیرد. آن گاه میفرمود: الله اکبر و به رکوع میرفت. پس از آن سر را در رکوع نه بالاتر از بدن میبرد، نه پایینتر از بدن، بلکه سر و گردن و کمر همه را با هم یکسان قرار میداد و دو دستش را به دو زانویش مینهاد، آنگاه برای رفتن به اعتدال میفرمود: سمع الله لمن حمده و دو دست را بالا میبرد تا برابر دو شانهاش و راست میایستاد تا هر استخوانی به جای خود برگردد.
292- وَلِمُسْلِمٍ عَنْ مَالِکِ بْنِ الحُوَیْرِثِس نَحْوُ حَدِیثِ اِبْنِ عُمَرَب، وَلَکِنْ قَالَ: حَتَّى یُحَاذِیَ بِهِمَا فُرُوعَ أُذُنَیْهِ.
و مسلم از مالک بن الحویرثس مانند حدیث ابن عمرب روایت نمود ولیکن گفت: دستها را بالا برد تا این که دستها برابر لالههای دو گوشش قرار گیرد.
قبلاً گفتیم که وقتی که دو کف دست برابر دو شانه قرار گرفت سر انگشتان دو دست تا دو برابر دو گوش قرار میگیرد و برابر آن هیچ اختلافی در معنی حدیث وجود ندارد. و روایت ابوداود از وائل به لفظ: «حَتَّى کَانَت حِیَالَ مَنْکِبَیْهِ وَحَاذَى بِإِبْهَامَیْهِ أُذُنَیْهِ»: «تا این که دو کف دست برابر دو دوش و سر دو انگشت شست برابر دو گوشش قرار داشت». و این جمعی است میان دو حدیث که پسندیده و خوب و معقول است.
293- وَعَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍس قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّص فَوَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَى عَلَى یَدِهِ الیُسْرَى عَلَى صَدْرِهِ». أَخْرَجَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.
از وائل بن حجرس روایت است که گفت: «نماز خواندم همراه پیغمبرص آنگاه دست راست را بر دست چپ روی سینهاش نهاد».
و ابوداود و نسایی این حدیث را روایت نمودند به لفظ: «ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ الْیُمْنَى عَلَى ظَهْرِ کَفِّهِ الْیُسْرَى وَالرُّسْغِ وَالسَّاعِدِ»: «پس از آن، رسول اللهص کف دست راست را بر پشت کف دست چپ و مچ و ساعد نهاد».
رسغ: پیوندگاه کف دست و پا به ساق. مچ دست و پا.
در منهاج امام نووی آمده است: «وَیَجعَل یَدَیهِ تَحتَ صَدرِهِ»: «و دو دستش را زیر سینهاش قرار میدهد».
و در حدیث وائل آمده است: (علی صدره): «روی سینهاش». گویا تفاوت روی سینه و زیر سینه چندان نیست.
و بستن دست در قیام نماز قول جمهور صحابه و تابعین میباشد و هیچ اختلافی از رسول اللهص دربارهی آن نیامده است. و دست بستن در موطای امام مالک است. و ابن المنذر و غیره از امام مالک فقط دست بستن را روایت کردهاند. و از امام مالک روایتی است که دستها را نمیبندد و بیشتر اصحاب مالک بر آنند.
شرح حال وائل: او ابوهنید وائل بن حجر بن ربیعه حضرمی است. پدرش از پادشاهان حضرموت بود. وائل نزد رسول اللهص آمد و مسلمان شد. گفته میشود که رسول اللهص به یارانش بشارت داد که وائل بن حجر از سرزمینی دور نزد شما میآید در حالی که قصد طاعت پروردگار و رغبت در دین اسلام دارد و علاقهمند به طاعت خدا و پیغمبر اوست. او باقیمانده از پسران پادشاهان است. وقتی که آمد و بر رسول اللهص وارد شد، رسول اللهص به او خوش آمد فرمود و او را نزدیک خود نشاند و لنگ دوش خود را پهن کرد و وائل را بر لنگ دوش خود نشاند و فرمود: «اللهم بَارِک عَلَی وَائِل واستَعمِلهُ عَلَی الأَقیَالِ مِن حَضْرَمَوْتَ»: «خدایا برکت فرود آور بر وائل و او را بر حکام حضرموت به کار گیر». اصحاب صحاح سته از او روایت کردهاند، جز بخاری که از وائل روایت ندارد.
294- وَعَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَمْ یَقْرَأْ بِأُمِّ القُرْآنِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از عباده بن صامتس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «کسی که در قیام نماز سورهی فاتحه را نخواند، نماز ندارد».
295- وَفِی رِوَایَةٍ، لِابْنِ حِبَّانَ وَالدَّارَقُطْنِیِّ:«لَا تَجْزِی صَلَاةٌ لَا یُقْرَأُ فِیهَا بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ».
و در روایتی از ابن حبان و دارقطنی آمده است که رسول اللهص فرمود: «نمازی که در آن سورهی فاتحه الکتاب خوانده نشود، کفایت نمیکند».
296- وَفِی أُخْرَى، لِأَحْمَدَ وَأَبِی دَاوُدَ، وَالتِّرْمِذِیِّ، وَابْنِ حِبَّانَ: «لَعَلَّکُمْ تَقْرَءُونَ خَلْفَ إِمَامِکُمْ؟»، قُلْنَا: نِعْمَ. قَالَ: «لَا تَفْعَلُوا إِلَّا بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ، فَإِنَّهُ لَا صَلَاةَ لِمَنْ لَمْ یَقْرَأْ بِهَا.
رسول اللهص آواز قراءت قرآن مأمومین را پشت سر خود در نماز جماعت شنید. از جماعت سؤال فرمود: «شما پشت سر امامتان قرآن میخوانید؟» گفتند: بله. فرمود: «پشت سر امامتان نخوانید مگر سورهی فاتحه را، زیرا کسی که فاتحه را در نمازش نخواند نماز ندارد». این حدیث تصریح دارد بر وجوب قراءت فاتحه بر منفرد و امام و مأموم.
مذهب امام شافعی بر این است که فاتحه خواندن در هر رکعت از نماز بر منفرد و امام و مأموم فرض است. و دلالت آن ظاهر است. و مذهب پیشوایان حنفیه بر این است که قراءت بر مأموم لازم نیست و قراءت امام جای قراءت مأموم را میگیرد.
در مذهب امام مالک: حد وسط است: اگر امام بلند میخواند، مثل دو رکعت صبح و دو رکعت اول مغرب و عشاء و دو رکعت نماز جمعه که مأموم گوش به قراءت امام مینماید و خودش فاتحه نمیخواند. و اگر امام آهسته میخواند مثل نماز ظهر و عصر و رکعت آخر مغرب و دو رکعت آخر نماز عشاء که مأموم فاتحه را میخواند. و دلیل شافعیه ظاهر است و احتیاط هم این است که مأموم فاتحه را بخواند، زیرا اگر فاتحه نخواند نماز او صحیح نیست. و خواندن نمازی که همه بگویند صحیح است، بهتر است نمازی که بعضی بگویند صحیح است و بعضی بگویند صحیح نیست. و حتی در نماز جهریه هم قراءت مأموم لازم است. و مؤید این موضوع است:
مَا أَخرَجَهُ ابُودَاوُد مِن حَدِیثِ عُبَادَة أَنَّهُ صَلَّى خلفَ أبی نُعَیم، وأبو نُعَیم یَجهَرُ بِالقَرَاءَةِ، فَجَعَلَ عُبَادَةُ یقرأُ بأمّ القُرآنِ، فَلَمَّا انصَرَفُوا مِنَ الصَّلاة قَالَ لِعُبَادَة بَعضُ مَن سَمِعَهُ یَقرَأ: سمعتُک تقرأُ بأمّ القُرآن وَأَبُو نُعَیم یَجهَرُ، قال: أَجَلْ، صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللهص بَعضَ الصَّلَوَاتِ الَّتِی یُجهَرُ فِیهَا بِالقَرَاءَة، قَالَ: فَالْتبَسَت عَلَیهِ القَرَاءَةُ، فَلَمَّا فَرَغَ أقبلَ علینا بِوَجهِهِ فَقَالَ: «هَل تَقرَؤُونَ إِذَا جَهَرْتُ بِالقِرَاءَةِ؟». فَقَالَ بَعضُنَا: نَعَم، إِنَّا نَصنَعُ ذَلِکَ. قال: «فَلَا، وَأَنَا أَقُولُ: مَا لِی یُنازِعُنِی القُرآنُ! فَلَا تَقرَؤُوا بِشَیءِ مِنَ القُرآنِ إِذَا جَهَرتُ إلَّا بِأُمِّ القُرآنِ».
«عباده بن الصامت پشت سر ابونعیمب نماز خواند. ابونعیم نماز را به آواز بلند میخواند و عبادت را شروع کرد به خواندن فاتحه. از نماز که فارغ شدند یکی از کسانی که شنید عباده پشت سر امام در نماز جهریه فاتحه میخواند به عباده گفت: شنیدم که سورهی فاتحه میخوانی در حالی که امام که ابونعیم است به جهر میخواند. عباده گفت: بله، من فاتحه خواندم، برای اینکه رسول اللهص با ما نماز خواند بعضی از نمازهایی که به جهر خوانده میشود. قراءت بر او متشبه شد هنگامی که از نماز فارغ شد رو به ما نمود و فرمود: وقتی که من به جهر میخوانم شما هم میخوانید؟ بعضی از ما گفتند: بله، ما این کار را میکنیم. فرمود: من میگفتم چرا قرآن با من منازعه دارد! وقتی که من به آواز بلند خواندم، شما هیچ نخوانید مگر سورهی فاتحه را».
این حدیث حجت است برای امام شافعی که میگوید: قراءت فاتحه در نماز سریه و جهریه بر مأموم لازم است.
و اما حدیث: «مَن صَلَّی خَلفَ الإِمَامِ فَقِرَاءَةُ الإِمَامِ قِرَاءَةٌ لَهُ» با اینکه ضعیف است. مصنف در تلخیص فرمود: این حدیث مشهور است از حدیث جابر بن عبدالله و چند طریق دارد از جماعتی از صحابه و تمام طرق آن معلول است. و لفظ قراءت امام هم عام است، شامل فاتحه و سوره میشود و همچنان آیهی: ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ﴾ [الأعراف: 204] و حدیث: «إِذَا قُرِأَ فَانصِتُوا» که همهی اینها عموماتی است که شامل فاتحه و غیرفاتحه میشود. و حدیث عباده اختصاص به فاتحه دارد و حدیث به آن اختصاص مییابد که قراءت فاتحه لازم مأموم است، اگر هم نماز جهریه باشد و امام به جهر بخواند. و حدیث ابوداود به روایت از ابوهریره: قَالَ رَسُولُ اللهص: «مَنْ صَلَّى صَلَاةً لَمْ یَقْرَأْ فِیهَا بِأُمِّ الْقُرْآنِ فَهِیَ خِدَاجٌ فَهِیَ خِدَاجٌ فَهِیَ خِدَاجٌ غَیْرُ تَمَامٍ»: «کسی که نمازی خواند که سورهی فاتحه در آن خوانده نشد، آن نماز ناقص است، آن نماز ناقص است، کامل نیست». و ابوهریره به ابوالسائب که گفت: من بعضی اوقات پشت سر امام میخوانم، فرمود: در دلت بخوان، یعنی آسته بخوان. وگفتار مکحول که فاتحه حتماً بخوان و در همه حال. اگر امام بعد از فاتحه سکوت کرد در همان سکوت امام بخوان و اگر سکوت نکرد قبل از امام، همراه امام، بعد از امام، هر کدام میسر شد بخوان و به هیچ وجه فاتحه را ترک نکن. والله سبحانه و تعالی أعلم.
297- وَعَنْ أَنَسٍس أَنَّ النَّبِیَّص وَأَبَا بَکْرٍ وَعُمَرَ کَانُوا یَفْتَتِحُونَ الصَّلَاةِ بِالحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از انسس روایت است که رسول اللهص و ابوبکر و عمرب نماز را با قراءت سورهی الحمد آغاز میکردند.
298- زَادَ مُسْلِمٌ: لَا یَذْکُرُونَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، فِی أَوَّلِ قِرَاءَةٍ وَلَا فِی آخِرِهَا.
مسلم افزود: آنان بسم الله الرحمن الرحیم را نه در اول قراءت فاتحه و نه در آخر آن که سورهی دیگری را میخواندند، بلند نمیخواندند.
299- وَفِی رِوَایَةٍ لِأَحْمَدَ، وَالنَّسَائِیِّ وَابْنِ خُزَیْمَةَ: لَا یَجْهَرُونَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ.
و در روایت احمد و نسایی و ابن خزیمه آمده است که: آنان بسم الله الرحمن الرحیم را به آواز بلند نمیخواندند.
300- وَفِی أُخْرَى لِابْنِ خُزَیْمَةَ: کَانُوا یُسِرُّونَ.
وَعَلَى هَذَا یُحْمَلُ النَّفْیُ فِی رِوَایَةِ مُسْلِمٍ، خِلَافًا لِمَنْ أَعَلَّهَا.
و در روایت دیگری از ابن خزیمه آمده است که: آنان بسم الله الرحمن الرحیم را آهسته میخواندند.
و بر همین روایت ابن خزیمه نفی روایت مسلم حمل میشود، یعنی بسم الله الرحمن الرحیم را آهسته میخواندند، برخلاف کسی که حدیث را معلول دانست. یعنی اعتماد بر همین روایت ابن خزیمه است که جمع بین روایات بسم الله الرحمن الرحیم نموده است.
الحاصل: رسول اللهص گاهی بسم الله الرحمن الرحیم را به جهر و گا هی به سرّ میخواندهاند. بنابراین هر کسی به جهر شنیده همان را روایت نموده و هر کس به سر شنیده همان را روایت کرده است. والله أعلم.
301- وَعَنْ نُعَیْمٍ الْمُجَمِّرِس قَالَ: صَلَّیْتُ وَرَاءَ أَبِی هُرَیْرَةَس فَقَرَأ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. ثُمَّ قَرَأَ بِأُمِّ القُرْآنِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ: وَلَا الضَّالِّینَ، قَالَ: آمِینَ. وَیَقُولُ کُلَّمَا سَجَدَ، وَإِذَا قَامَ مِنْ الجُلُوسِ: اَللَّهُ أَکْبَرُ. ثُمَّ یَقُولُ إِذَا سَلَّمَ: وَاَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنِّی لَأَشْبَهُکُمْ صَلَاةً بِرَسُولِ اللَّهِص. رَوَاهُ النَّسَائِیُّ وَابْنُ خُزَیْمَةَ.
نعیم: ابوعبدالله مولی عمر بن الخطاب: مجمر نامیده شد، برای اینکه مأمور بود در هر روز جمعه در نیمروز مسجد مدینه را خوشبو سازد. مجمره: آتشدان که در آن آتش میکنند و بخور یا عود را بر آن میریزند تا دود کند و محل را خوشبو سازد. نعیم مجمر میگوید: «نماز خواندم پشت سر ابوهریرهس آن گاه بسم الله الرحمن الرحیم را خواند و بعد سورهی الحمد را خواند و موقعی که به: ولا الضالین رسید، گفت: آمین. و هربار که به سجود میرفت میگفت: الله اکبر. و هرگاه سر از سجود بلند میکرد میگفت: الله اکبر. و موقعی که سلام نماز داد گفت: من از شما در نماز به رسول اللهص بیشتر شباهت دارم. به عبارت دیگر نماز من بیشتر از نماز شما به نماز رسول اللهص شباهت دارد».
در این حدیث ابوهریرهس بسم الله الرحمن الرحیم به آواز بلند خواند و فرمود: نماز من بیشتر از نماز شما به نماز رسول اللهص شباهت دارد. و غیر ممکن است که صحابی نسبتی به حضرت رسول دهد که صحیح نباشد.
نسایی از اصحاب صحاح سته بابی را به این عنوان آورد و فرمود: (الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم) و این صحیحترین حدیثی است که در این باره آمده است و مؤید اصل مسأله است که حکم بسم الله الرحمن الرحیم در قراءت، حکم فاتحه است در قراءت. هرجا فاتحه به جهر خوانده شود بسم الله الرحمن الرحیم نیز به جهر خوانده میشود و هر جا فاتحه به سر خوانده شود، بسم الله الرحمن الرحیم نیز به سر خوانده میشود. و حدیث دلالت داردکه رسول اللهص بسم الله را در جهریه به جهر میخواندهاند.
و بعید است که صحابی قسم یاد بنماید که نمازش شباهت نماز رسول اللهص دارد و خلاف واقع بیاورد. و در حدیث دلیل بر گفتن آمین به آواز بلند است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
302- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا قَرَأْتُمْ الفَاتِحَةِ فَاقْرَءُوا: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، فَإِنَّهَا إِحْدَى آیَاتِهَا». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیُّ، وَصَوَّبَ وَقْفَهُ.
از ابوهریرهس روایت است که فرمود: رسول اللهص فرمود: «موقعی که میخواهید سورهی فاتحه را بخوانید بسم الله الرحمن الرحیم را بخوانید که بسم الله الرحمن الرحیم آیهای از آیات فاتحه است».
این حدیث اگر موقوف باشد باز هم در حکم مرفوع است، برای اینکه از نزد خود چنین چیزی نخواهد گفت.
دارقطنی در سنن خود همهی احادیث مربوط به جهر به بسم الله الرحمن الرحیم در نماز را به طریقی واسع و مرفوع به روایت علیس و عمار و ابن عباس و ابن عمر و ابی هریره و ام سمله و جابر و انسش جمعآوری نموده و بعد از روایت احادیث نامبردگان وغیر از آنان چنین فرموده است که این است لفظ فرمودهی او:
وَرَوَى الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، عَنِ النَّبِیِّص جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَمِنْ أَزْوَاجِهِ غَیْرَ مَنْ سَمَّیْنَا وَکَتَبْنَا أَحَادِیثَهُمْ بِذَلِکَ فِی کِتَابِ الجَهْرِ بِهَا مُفْرَدًا، وَاقْتَصَرْنَا عَلَى مَا ذَکَرنَا هُنَا طَلَبًا لِلِاخْتِصَارِ وَالتَّخْفِیفِ، انتهی لفظه.
و امام طبرانی بعد از اینکه احادیثی را که دلالت بر جهر به بسم الله الرحمن الرحیم دارد، برشمرد، فرمود: از یاران و همسران پیامبرص خواندن بسم الله الرحمن الرحیم را به جهر (در نماز جهریه) از رسول اللهص روایت نمودند، غیر از کسانی که نامشان بردیم و احادیث به روایت ایشان را در خصوص جهر به بسم الله الرحمن الرحیم در کتابی جداگانه نوشتیم. و در اینجا به همین قدر برای اختصار و سبک کردن کتاب اکتفا کردیم. ـ انتهی.
امام جلال الدین سیوطی در کتاب «قطف الأهزار المتناثرة فی الأحادیث المتواترة» آورده است که حدیث جهر به بسمالله الرحمن الرحیم متواتر است و هفتاد تن از اصحاب پیغمبرص بسم الله الرحمن الرحیم را در نماز جهریه به آواز بلند میخواندهاند. بنابراین بسم الله الرحمن الرحیم آیهای از سورهی فاتحه است و نخواندن آن نماز را باطل میکند.
امام رازی میفرماید: وقتی شخص مسلمان میخواهد خوراک بخورد یا آب بیاشامد یا لباس بپوشد یا به خانه داخل شود در همهی اینها و غیر اینها سنت است که بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید، چگونه معقول است که در قراءت قرآن با آنکه بسم الله الرحمن الرحیم اول هر سوره است، بسم الله الرحمن الرحیم را نخواند. عقل و انصاف و پیروی حق مقتضی است که بسم الله الرحمن الرحیم اول فاتحه و آیهای از آن باشد و همچنان در اول هر سورهای غیر از سورهی توبه باشد. والله أعلم.
303- وَعَنْهُس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص إِذَا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَةِ أُمِّ القُرْآنِ رَفَعَ صَوْتَهُ وَقَالَ: «آمِینَ». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیُّ وَحَسَّنَهُ، وَالْحَاکِمُ وَصَحَّحَهُ.
و از ابوهریرهس روایت است که فرمود: عادت پیغمبرص این بود که هر موقع از قراءت فاتحه فارغ میشد پس از گفتن: ولا الضالین، آواز خود را به گفتن آمین بلند میفرمود.
این حدیث دلالت دارد بر آمین گفتن امام به آواز بلند بعد از خواندن فاتحه و در سنت بودن آمین گفتن مأموم. بخاری در مشروع بودن آمین گفتن مأموم این حدیث ابی هریرهس را روایت کرده است:
قَالَ رَسُولُ اللهِص: «إِذَا أَمَّنَ الإِمَامُ، فَأَمِّنُوا، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ تَأْمِینُهُ تَأْمِینَ المَلاَئِکَةِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».
رسول اللهص فرمود: «وقتی که امام آمین گفت شما آمین بگویید، برای اینکه هر کسی که آمین گفتن او با آمین گفتن ملائکه همراه شود، همهی گناهان گذشتهاش آمرزیده میشود».
و بخاری از حدیث ابی هریرهس آورد که رسول اللهص فرمود: «إِذَا قَالَ أَحَدُکُمْ: آمِینَ، وَقَالَتِ الْمَلَائِکَةُ فِی السَّمَاءِ آمِینَ، فَوَافَقَ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».
«وقتی که یکی از شما آمین گفت و ملائکه در آسمان گفت: آمین، و با یکدیگر همزمان شد، همهی گناهان گذشتهاش آمرزیده شده است». این حدیث میرساند که آمین منفرد سنت است.
جمهور علما برآنند که آمین گفتن بعد از فاتحه برای امام و مأموم و منفرد سنت است. و بلند کردن آواز به گفتن آمین در جهریه سنت است. اما حنفیها میفرمایند که مأموم آمین آهسته بگوید، خواه نماز جهریه و خواه نماز سریه. و حنبلیها در اینکه مأموم آوازش را با امام بلند کند با شافعیها موافقاند و مالکیها در قولی با حنفیها موافقاند و در قولی آمین نمیگویند. و احادیث همه به موافقت با شافعیها دلالت دارد. در مذهب ظاهری آمین گفتن بعد از فاتحه بر هر نمازگزار بنا بر عمل به ظاهر لفظ واجب است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
304- وَلِأَبِی دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیِّ مِنْ حَدِیثِ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍ نَحْوُهُ.
و ابوداود و ترمذی از حدیث وائل بن حجر مانند حدیث ابی هریرهس روایت کردهاند. لفظ روایت ابی داود و ترمذی در سنن چنین است:
«إِذَا قَرَأَ الإِمَامُ وَلاَ الضَّالِّینَ قَالَ آمِینَ وَرَفَعَ بِهَا صَوْتَهُ».
رسول اللهص فرمود: «هر وقت امام و لاالضالین گفت، آمین بگوید به آواز بلند.
وَ فِی لَفظٍ لَهُ عَنهُ: أَنَّهُ صَلَّی خَلفَ رَسُولِ اللهص فَجَهَرَ بِآمِین.
وائلس گفت که: نماز خواند پشت سر رسول اللهص و آمین به آواز بلند فرمود.
کلمهی آمین: به مدّ و به تخفیف به معنی استجب، یعنی اللهم استجب دعاءنا: خدایا به اجابت برسان دعایمان. و آمین بدون مدّ به همین معنی است. و آمین: به مدّ و تشدید به معنی قاصدین است، چنانکه در قرآن عظیم آمده است: آمین البیت الحرام: قصدکنندگان کعبهی مشرفه برای حج و عمره. و واحدی فرمود: آمین بعد از فاتحه چنان که بسیاری از عوام میگویند، یعنی ما قصدکنندگان درگاهت هستیم دعای ما را بپذیر.
305- وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِی أَوْفَىب قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّص فَقَالَ: إِنِّی لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ آخُذَ مِنْ القُرْآنِ شَیْئًا، فَعَلِّمْنِی مَا یُجْزِئُنِی مِنْهُ. فَقَالَ: «قُل: سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالْحَمْدُ لِلَّهِ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاللَّهُ أَکْبَرُ، وَلَا حَوْلٌ وَلَا قُوَّةً إِلَّا بِاللَّهِ العَلِیِّ العَظِیمِ». الحَدِیث. رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَأَبُو دَاوُدَ، وَالنَّسَائِیُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ، وَالدَّارَقُطْنِیُّ، وَالْحَاکِمُ.
و از عبدالله بن أبی اوفیس روایت است که گفت: مردی به خدمت رسول اللهص آمد و گفت: از قرآن نمیتوانم چیزی یاد بگیرم، یعنی حفظ آیات قرآن برایم بسیار دشوار است. چیزی یادم بده که برایم جای قراءت قرآن را بگیرد. فرمود: «بگو: سبحانه الله: تنزیه و تسبیح تو میگویم که پاکی و خدایی. و الحمدالله: و همه ستایشها برای خدای یکتاست. و لا اله الا الله: و نیست معبودی به حق مگر الله. و الله اکبر: و خدا بزرگتر و بزرگوارتر است از آنچه به فهم آید. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم: و نیست چارهای برای دوری از گناه و نه نیرویی برای پایداری بر طاعت مگر به کمک خدای یکتای بسیار بلند مرتبه و بسیار بزرگوار».
عبدالله بن ابی اوفی: کنیهی او ابو ابراهیم یا ابومحمد یا ابومعاویه است. نام ابی اوفی: علقمه بن قیس بن الحارث الاسلمی است. از مشاهد او با رسول اللهص: حدیبیه و خیبر در سال ششم هجری به بعد است. او همیشه در مدینه اقامت داشت تا موقعی که رسول اللهص رحلت فرمود. پس از آن به کوفه منتقل شد. و او آخرین صحابی است که در کوفه درگذشت.
و کلمهی الحدیث: یعنی حدیث را تا آخر آن بخوان و تمام کن. دنبالهی حدیث و متمم آن در سنن ابوداود به این لفظ است:
قَالَ - أی الرَّجُل -: یَا رَسُولَ اللَّهِص، هَذَا لِلَّهِ، فَمَا لِی؟ قَالَ: «قُلِ اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی، وَارْزُقْنِی وَعَافِنِی، وَاهْدِنِی »، فَلَمَّا قَامَ قَالَ هَکذَا بِیَدَیه فَقَالَ رَسُولُ اللهص: «أَمَّا هَذَا، مَلَأَ یَدَیْهِ مِنَ الْخَیْرِ». جز اینکه در سنن ابی داود: العلی العظیم نیاورده است.
وقتی که رسول اللهص به آن مرد فرمود: «بگو: سبحان الله و الحمدالله ـ تا آخر ـ آن مرد گفت: این کلمات همه برای خداست، یعنی تسبیح و تحمید و تهلیل و تکبیر برای خداست. پس برای خودم چیست؟ فرمود: بگو:
«اللَّهُمَّ ارْحَمْنِی، وَارْزُقْنِی وَعَافِنِی، وَاهْدِنِی»: «خدیا مرا مورد رحمتت قرار ده و روزیم برسان و مرا تندرستی و عافیت عطا فرما. و مرا به راه راست برسان».
وقتی که آن مرد برخاست تا برود با دو دست خود مثل کسی که میخواهد چیزی را جمع نماید میکرد. رسول اللهص فرمود: «اما این مرد دو دست خود را پر از خیر کرد». و معنی: «إِنِّی لَا أَسْتَطِیعُ أَنْ آخُذَ مِنْ القُرْآنِ شَیْئًا»: یعنی: «من حالا نمیتوانم چیزی از قرآن را حفظ نمایم». فرمود: سبحان الله والحمدالله تا آخر بگو. یعنی والله اعلم: این کلمات را به جای قراءت قرآن بگو تا وقتی که بتوانی قرآن را به قدر حاجت در نماز حفظ نمایی. برای اینکه کسی که میتواند سبحان الله والحمدالله تا آخر را حفظ نماید از قرآن هم میتواند به قدر لزوم از بر نماید.
306- وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یُصَلِّی بِنَا، فَیَقْرَأُ فِی الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ وَسُورَتَیْنِ، وَیُسْمِعُنَا الآیَةَ أَحْیَانًا، وَیُطَوِّلُ الرَّکْعَةَ الأُولَى، وَیَقْرَأُ فِی الأُخْرَیَیْنِ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
از ابوقتادهس روایت است که گفت: رسول اللهص با ما نماز میخواند و در نماز ظهر و عصر در دو رکعت اولی فاتحه الکتاب میخواند و دو سوره، و گاه بود که آیه را بلند میخواند و به ما میشنواند قراءت آن آیه را. و رکعت اولی را طولانیتر از رکعت دوم میخواند. و در دو رکعت آخری نماز ظهر و عصر فقط سورهی فاتحه میخواند.
در این حدیث به اثبات رسیده است که فاتحه را در هر رکعت میخواند.
و عبارت: کان یصلی: دلالت بر استمرار میدهد. یعنی همیشه عادت رسول اللهص این بودکه در نماز ظهر و عصر در رکعت اول و دوم بعد از فاتحه سوره میخواند و رکعت اولی را از رکعت دومی طولانیتر میکرد و در دو رکعت آخری نماز ظهر و عصر فقط سورهی فاتحه میخواند.
نسایی روایت نمود از حدیث البراء که گفت: کُنَّا نُصَلِّی خَلْفَ النَّبِیِّص الظُّهْرَ ونَسْمَعُ مِنْهُ الْآیَةَ بَعْدَ الْآیَة مِنْ سُورَةِ لُقْمَانَ، وَالذَّارِیَاتِ. پشت سر پیغمبرص نماز میخواندیم و از او آیهای بعد از آیهی دیگر از سورهی لقمان و الذاریات میشنیدیم.
و ابن خزیمه از انسس روایت نمود ولیکن گفت: سورهی سبح اسم ربک و هل اتاک حدیث الغاشیه میخواند. و عبدالرزاق آخر حدیث ابی قتاده آورد: وَظَنَنَّا أَنَّهُ یُرِیدُ بِذَلِکَ یُرِیدُ أَن یُدرِکَ النَّاس الرَّکعَة الأُولی: ما گمان میکردیم که خواندن سوره و طول دادن به رکعت اول و دوم برای رسیدن مردم به رکعت اول بود. و در حدیث دلیل است که رسول اللهص در رکعت سوم و چهارم غیر از فاتحه چیزی دیگر نمیخواند.
مسلم روایت نمود از حدیث حفصهل: کَانَ یُرَتِّلُ السُّورَةَ حَتَّى تَکُونَ أَطْوَلَ مِنْ أَطْوَلَ مِنْهَا: رسول اللهص سوره را به ترتیل و تأنی میخواند تا جایی که از سورهی طولانیتر از آن طولانیتر میشد.
بیهقی فرمود: رکعت اول را طولانیتر از رکعت دوم مینماید، اگر انتظار کسی دارد که میخواهد به نماز برسد و اگر نه هر دو رکعت را مانند هم قرار بدهد. اما در رکعت سوم نماز مغرب و دو رکعت آخری نماز عشاء و دو رکعت آخری نماز ظهر و عصر غیر از فاتحه چیزی نخواند. اگرچه در موطا امام مالک از طریق صنابحی روایت نموده است که در رکعت سوم مغرب، ابوبکر صدیق این آیه را میخواند: ﴿رَبَّنَا لَا تُزِغۡ قُلُوبَنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَیۡتَنَا وَهَبۡ لَنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةًۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٨﴾ [آل عمران: 8] «ای پروردگار ما دلهای ما را از راه راست بعد از اینکه ما را به راه راست رساندی، منحرف مساز و رحمتی از نزد خود به ما عطا فرما که حقا که تو بسیار دهندهی خیر هستی و بسیار بخشایشگر».
و از امام شافعی در خصوص قراءت غیر فاتحه در دو رکعت آخری ظهر و عصر و عشاء و رکعت آخری مغرب دو قول است: قول جدید قراءت سوره در آن مستحب است و این قول معتمد نیست. قول دوم قول قدیم است که غیر از فاتحه در دو رکعت آخری ظهر و عصر و عشاء و رکعت آخری مغرب مستحب نیست. و این قول معتمد است در مذهب. اگر کسی در این رکعتهای آخری چیزی از آیات یا سوره بخواند خلل به نماز او نمیرساند. والله سبحانه و تعالی أعلم.
قول قدیم شافعی: آنچه قبل از رفتن به مصر فرموده و روات آن امام محمد و زعفرانی و کرابیس و ابوثور هستند و کتابی که در قول قدیم داشته به نام الحجه و غیر آن است. و قول جدید شافعی: آنچه در مصر فرموده و روات آن: بویطی و مزنی و ربیع بن سلیمان مرادی و ربیع جیزی هستند. و کتاب حاوی قول جدید: ام و املاء و مختصر و مسند است. و ایشان 110 کتاب تألیف کردهاند.
307- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: کُنَّا نَحْزُرُ قِیَامَ رَسُولِ اللَّهِص فِی الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ، فَحَزَرْنَا قِیَامَهُ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ مِنْ الظُّهْرِ قَدْرَ: (الم تَنْزِیلُ) السَّجْدَةِ. وَفِی الأُخْرَیَیْنِ قَدْرَ النِّصْفِ مِنْ ذَلِکَ. وَفِی الْأُولَیَیْنِ مِنْ العَصْرِ عَلَى قَدْرِ الأُخْرَیَیْنِ مِنْ الظُّهْرِ، وَالْأُخْرَیَیْنِ عَلی النِصفِ مِن ذَلِکَ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: ما قیام رسول اللهص را در نماز ظهر و عصر تخمین میزدیم. رسول اللهص در دو رکعت اول نماز ظهر و عصر به قدر چند آیه قراءت میفرماید. پس تخمینمان بر این شد که در دو رکعت اولی نماز ظهر در هر رکعتی به قدر سورهی الم تنزیل السجده، یعنی به قدر سی آیه، و در دو رکعت آخری نماز ظهر به قدر نصف آن یعنی به قدر پانزده آیه، و در دو رکعت آخری نماز عصر به قدر نصف آن، یعنی هفت تا هشت آیه، یعنی به قدر سورهی فاتحه.
این حدیث صحیح مسلم به روایت ابوسعید خدری به قوت حدیث ابوقتاده نیست. برای این که حدیث ابوقتاده متفق علیه و نسبت به آن جزم و یقین است. و روایت ابوسعید از روی حدس و تخمین است. و روایات دیگری هست که میرساند رسول اللهص نماز ظهر را خیلی بیش از آن طولانی میکرده است. چنان که مسلم و نسایی از ابوسعید خدریس روایت کردهاند: کَانَتْ صَلَاة الظُّهْرِ تُقَامُ فَیَذْهَبُ الذَّاهِبُ إِلَى الْبَقِیعِ فَیَقْضِی حَاجَتَهُ. ثُمَّ یَأتِی إِلی أَهلِهِ فَیَتَوَضَّأُ. وَیُدرِکُ النَبِیَّص فِی الرَّکْعَةِ الْأُولَى مِمَّا یُطِیلُهَا. رواه مسلم والنسائی عن ابی سعید.
ابوسعید خدریس میگوید: اقامهی نماز ظهر گفته میشد و رسول اللهص به نماز ظهر میایستاد و شخص برای قضای حاجت تا حدود بقیع میرفت و قضای حاجت میکرد و به خانه میآمد و وضو میگرفت و به مسجد میآمد و به رسول اللهص در رکعت اولی میرسید.
و معلوم است که شخص برود تا بقیع و قضای حاجت بنماید و به خانه بیاید و وضو بگیرد و به مسجد برود و به رسول اللهص در رکعت اولی برسد، این همه وقت به اندازهی خواندن سی آیه نیست.
وَ أَخرَجَ الإِمَام أحمَد ومُسلِم أیضًا عن ابی سعید: أَنَّ النَّبِیَّص کَانَ یَقرَأُ فِی صَلَاةٍ الظُهر فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ قَدْرَ ثَلَاثِینَ آیَةً، وَفِی الأُخْرَیَیْنِ قَدْرِ خَمسَ عشرة آیَة ـ أَو قَالَ نِصْفُ ذَلِکَ ـ، وَفِی الْعَصْرِ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ فِی کلِّ رَکعَةٍ قَدْر خَمسَ عشرة آیَة، وَفِی الأُخْرَیَیْنِ قَدر نِصْف ذَلِکَ.
این حدیث مانند حدیث شمارهی 307 به روایت ابوسعید است و میرساند که در دو رکعت آخری ظهر غیر از فاتحه آیاتی میخواند و در دو رکعت آخری عصر غیر از فاتحه نمیخواند. و همانطور که گفته شد حدیث به روایت ابوسعید به قوت حدیث ابوقتاده نیست. و در جمع بین دو حدیث میشود گفت ـ والله أعلم ـ که رسول اللهص بعضی اوقات نماز ظهر را طولانی میفرمودند و بعضی اوقات طولانی نمیفرمودند، چنان که عادت ایشان بود تا امت به زحمت نیفتد و هر یک از دو طریق بخواهد اختیار نماید. و قول جدید امام شافعی/ در استحباب قراءت غیر فاتحه در دو رکعت آخری نماز چهار رکعتی از اینجا معلوم میشود. والله سبحانه و تعالی أعلم.
308- وَعَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ یَسَارٍس قَالَ: کَانَ فُلَانٍ یُطِیلُ الأُولَیَیْنِ مِنْ الظُّهْرِ، وَیُخَفِّفُ العَصْرَ، وَیَقْرَأُ فِی المَغْرِبِ بِقِصَارِ المُفَصَّلِ وَفِی العِشَاءِ بِوَسَطِهِ وَفِی الصُّبْحِ بِطُولِهِ. فَقَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: مَا صَلَّیْتُ وَرَاء أَحَدٍ أَشْبَهَ صَلَاة بِرَسُولِ اللَّهِص مِنْ هَذَا. أَخْرَجَهُ النَّسَائِیُّ بِإِسْنَادٍ صَحِیحٍ.
نسایی به اسناد صحیح از سلیمان بن یسارس روایت نمود که سلیمان بن یسار گفت: فلانی دو رکعت اولی را از نماز ظهر طولانی مینمود. و نماز عصر را طول نمیداد و سبک میخواند. و در نماز مغرب قصار مفصل میخواند. و در نماز عشاء اوساط مفصل میخواند و در نماز صبح طوال مفصل میخواند. ابوهریره گفت: نماز پشت سر کسی نخواندم که نمازش بیشتر از نماز این شخص شباهت به نماز رسول اللهص داشته باشد.
سلیمان بن یسار: از فقهای هفتگانه در مدینهی منوره است. مولی و آزاد شدهی ام المؤمنین میمونهل و برادر عطاء بن یسار است. سلیمان بن یسار از بزرگان تابعین، دانشمند پرفضل و فقیه و ثقه و مورد اعتماد در روایت و عابد پرهیزگار و الگوی حجت و مستمسک اهل علم بود. و در زیبارویی و جمال کمنظیر بود. او میفرماید: فلانی با ما نماز میخواند، یعنی امام نماز ما بود. این فلانی چه کسی است؟ در کتاب شرح السنه، تألیف علامهی بغوی نوشته است که مقصودش از فلان: کسی است که امیر مدینه بوده: قیل: عمرو بن سلمه. و قیل: عمر بن عبدالعزیز. و این صحیح نیست برای این که بنا به گفتهی امیر صنعانی شارح بلوغ المرام، ولادت عمر بن عبدالعزیز بعد از وفات ابوهریره بوده است. وفات ابوهریره سال 59 هجری و وفات عمر بن عبدالعزیز 110 هجری بوده است.
اما مفصل: مقصود از آن از سورهی حجرات تا آخر قرآن است. طوال مفصل از حجرات تا عمَّ است. اوساط مفصل از عم تا والضحی میباشد و قصار مفصل از والضحی تا قل اعوذ برب الناس میباشد.
علما گفتهاند: در نماز صبح و ظهر طوال مفصل خوانده میشود و در نماز صبح طولانیتر از نماز ظهر. و در نماز عصر و عشاء اوساط مفصل. و در نماز مغرب قصار مفصل خواندن سنت است. و در بیان حکمت آن گفتهاند که وقت نماز صبح وقت غفلت خوابزدگی بعضی مردم است، نماز را طول میدهند تا به نماز برسند. و وقت نماز ظهر بعد از خواب قیلوله است، طول داده میشود تا به نماز برسند. اما عصر وقت کار است، نماز سبک خوانده میشود تا مردم به کار و کاسبی خود برسند. و وقت نماز مغرب تنگ است و نیاز به زیاد کردن تخفیف و سبک کردن نماز دارد تا روزهداران به شام خود برسند و مهمانداران به شام مهمان برسند. و اختلاف حالات نماز رسول اللهص را میتوان به احادیث آینده دانست. و این مبحث به آن تکمیل میشود.
309- وَعَنْ جُبَیْرِ بْنِ مُطْعِمٍس قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِص یَقْرَأُ فِی المَغْرِبِ بِالطُّورِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
از جبیر بن مطعمس روایت است که گفت: قراءت رسول اللهص را شنیدم که در نماز مغرب سورهی طور میخواند.
بنابراین همیشه نماز مغرب به قصار مفصل اختصاص ندارد. برای این که رسول اللهص در مغرب قصار مفصل خواند. و سورهی طور خواند. و وارد شده که سورهی اعراف و صافات در نماز مغرب خواند. و سورهی دخل و سورهی أعلی و سورهی تین هر کدام از اینها را در نماز مغرب خوانده است. و وارد شده که در نماز عشاء، سورهی تین میخواندهاند. و برای معاذ موقعی که از طول دادنش به نماز نزد رسول اللهص شکایت کردند، سورههای: شمس، لیل و اعلی معین فرمود. و راه جمع بین این روایات این است که قراءت رسول اللهص به حسب حالات و اوقات و مشاغل فرق میکرد. و نظر فقها در تقسیم به طوال و وسط و قصار نظر به اکثر اوقات بوده است ـ والله سبحانه و تعالی أعلم.
و مسألهی قابل ذکر این است که نماز رسول اللهص هرقدر طول میداد کسی از آن خسته نمیشد، در حالی که نماز بیشتر پیشنمازان نظر به خوشآوازی و حضور قلب و اخلاص فرق فراوان دارد، چه بسا که مأمومین پشت سر امامی پس از یک ساعت هم خسته نشوند و پشت سر امامی دیگر به سبب عدم اخلاص و عدم حضور قلب پس از آن چند آیه خواندن هم به ستوه آیند. روی این اصل تقسیم فقها بر طوال و اوساط و قصار مفصل بی سبب نیست. والله أعلم.
و سعدی/ حکایت دارد که شخصی آن قدر بدآواز بود که جماعت مسجد حاضر بودند وجهی به او بپردازند و از مسجدشان بیرون برود و او قبول نمیکرد. و به قول سعدی:
گر تو قرآن بدین
نمط خوانی |
|
ببری رونق
مسلمانی |
310- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یَقْرَأُ فِی صَلَاةِ الفَجْرِ یَوْمَ الجُمْعَةِ: لم تَنْزِیلُ السَّجْدَةَ، وهَلْ أَتَى عَلَى الإِنْسَانِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص در نماز فرض صبح روز جمعه در رکعت اول سورهی فاتحه و الم تنزیل السجده و در رکعت دومی فاتحه و هل أتی علی الانسان میخواندند. و همیشه بر این دو سوره مواظبت میفرمودند. چنان که از حدیث بعدی به روایت طبرانی دانسته میشود.
311- وَلِلطَّبَرَانِیِّ مِنْ حَدِیثِ اِبْنِ مَسْعُودٍس: یُدِیمُ ذَلِکَ.
و در روایت طبرانی از عبدالله بن مسعودس آمده است که فرمود: رسول اللهص همیشه در نماز فرض صبح روز جمعه بر این دو سوره الم السجده و هل أتی علی الانسان مواظبت داشتند.
ابن تیمیه/ فرمود: سرّ مواظبت بر این دو سوره در نماز فرض صبح روز جمعه این است که این دو سوره متضمن وقایعی است که پیش آمده، مثل خلق آدم و چگونگی سرشت آدمی و آنچه پیش میآید مثل معاد و حشر عباد که همه در روز جمعه است. امیر صنعانی فرمود: تا از یاد کردن گذشته اندرز بگیرند و برای آنچه پیش میآید آماده شوند.
312- وَعَنْ حُذَیْفَةَس قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّص فَمَا مَرَّتْ بِهِ آیَةُ رَحْمَةٍ إِلَّا وَقَفَ عِنْدَهَا یَسْأَلُ، وَلَا آیَةُ عَذَابٍ إِلَّا تَعَوَّذَ مِنْهَا. أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ، وَحَسَّنَهُ التِّرْمِذِیُّ.
و از حذیفهس روایت است که گفت: با رسول اللهص نماز خواندم. ایشان در قراءت قرآن در نماز از هر آیهی رحمتی که میگذشت نزد آن وقف میکرد و طلب رحمت از خدا مینمود و از هر آیهای که ذکر عذاب در آن بود میگذشت نزد آن وقف میکرد و پناه میبرد به خدا از عذاب او. این حدیث را احمد و ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه تخریج نمودند. و ترمذی فرمود: حدیث حسن. از این حدیث دانسته میشود که نمازگذار و خوانندهی قرآن باید با تدبر و فهم قرآن را بخوانند و از خدای تعالی رحمت او را بخواهند و از عذاب او به خودش پناه ببرند.
اما این نماز چه نمازی بود، نماز فرض بود یا نماز سنت، در روز بود یا شب؟ حدیث حذیفه مطلق است و از آن چیزی دانسته نمیشود. اما در احادیثی که میآید بیان این مطلب است:
رَوَی أَحمَدُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی لَیْلَى، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِص یَقْرَأُ فِی صَلَاةٍ لَیْسَتْ بِفَرِیضَةٍ، فَمَرَّ بِذِکْرِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَالَ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ النَّارِ، وَیْلٌ لِأَهْلِ النَّارِ». رَوَاهُ ابنُ مَاجة بِمَعنَاهُ.
امام احمد به اسناد خود از عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت نمود و عبدالرحمن از پدرش ابولیلی روایت نمود که گفت: شنیدم از پیغمبر خداص که قرآن میخواند در نمازی که نماز فرض نبود. در قراءت خود از آیاتی که یاد بهشت و دوزخ در آن بود گذشت و فرمود: «پناه میبرم به خدا از شر دوزخ. بلا و هلاکت نصیب دوزخیان است». و ابن ماجه همین حدیث را به معنی آن نه به لفظ آن روایت نمود.
و امام احمد از عایشه روایت نمود که گفت: در شب تِمام همراه رسول اللهص به نماز ایستادم و رسول اللهص در این نماز سورهی بقره، نساء و آل عمران میخواند و عبور نمیکرد از آیهای که در آن ترسانیدن از عذاب خدا بود، مگر به دعا کردن و پناه به خدا بردن از آن عذاب. و میگذشت از آیهای که در آن بشارت و ذکر رحمت پروردگار بود، مگر به دعا کردن و طلب رحمت خداوند.
لیلة التمام: درازترین شب سال، تِمام به کسر تاء در فارسی آن را شب یلدا مینامند. در قاموس آمده: لیلة التمام: طولانیترین شبهای زمستان، یا سه شبی که نقصان ندارد، مانند 13 و 14 و 15. و یا شبهایی که 12 ساعت و یا بیشتر است.
لفظ حدیث: أَخرَجَ أحمَدُ عَنْ عَائِشَةَل: قُمْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَیْلَةَ التَّمَامِ فَکَانَ یَقْرَأُ بِالْبَقَرَةِ وَالنِّسَاءِ وَآلِ عِمْرَانَ وَلَا یَمُرُّ بِآیَةٍ فِیهَا تَخَوُّفٌ إِلَّا دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَاسْتَعَاذَ وَلَا یَمُرُّ بِآیَةٍ فِیهَا اسْتِبْشَارٌ إِلَّا دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَرَغِبَ إِلَیْهِ.
وَ أَخرَجَ النِّسَائِی وأَبُودَاوُد مِن حَدِیثِ عَوفِ بنِ مَالِک: قُمْتُ مَعَ رَسُولِ اللهص فَبَدَأَ فَاسْتَاکَ وتَوَضَأَ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّی فَاسْتَفتَحَ البَقَرَةَ لَا یَمُرُّ بِآیَةِ رَحمَةٍ إِلَّا وَقَفَ فَسَأَلَ ولَا یَمُرُّ بِآیَةِ عَذَابٍ إِلَّا وَقَفَ وتَعَوَّذَ. الحدیث. ولَیسَ لِأَبی دَاوُد ذکر السِّوَاک والوُضُوء.
و در روایت نسایی و ابوداود ـ روایت هر دو مثل هم است ولیکن در روایت ابوداود: (فبدأ فاستاک و توضأ) نیست ـ آمده است که عوف بن مالکس گفت: شبی همراه رسول اللهص به نماز ایستادم. رسول اللهص نخست مسواک زد و وضو گرفت، آنگاه برخاست برای نماز شب و سورهی بقره را خواند و در این سوره به هر آیهی رحمتی که میرسید قراءت را متوقف میکرد و طلب رحمت از خدا مینمود و به هر آیهی عذاب که میرسید قراءت را متوقف میکرد و دست به دعا برمیداشت و پناه میبرد به خدا از عذاب خدا.
در حدیث اولی بیان شد که نماز فرض نبود. و در دو حدیث بعدی بیان شد که در نماز شب بود. برای اینکه رسول اللهص هیچگاه در نماز فرض با جماعت سورهی بقره و آل عمران نخواند، پس معلوم شد که در نماز سنت قیام شب بوده است.
313- وَعَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «أَلَا وَإِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَقْرَأَ القُرْآنَ رَاکِعًا أَوْ سَاجِدًا، فَأَمَّا الرُّکُوعُ فَعَظِّمُوا فِیهِ الرَّبَّ، وَأَمَّا السُّجُودُ فَاجْتَهِدُوا فِی الدُّعَاءِ، فَقَمِنٌ أَنْ یُسْتَجَابَ لَکُمْ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از ابن عباسب روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «آگاه باشید که من نهی شدهام از اینکه قرآن را در حال رکوع یا سجود بخوانم. اما رکوع: در آن تعظیم پروردگار را به جا آورید. و این تعظیم چنانکه در صحیح مسلم از حذیفهس آورده است: «فَجَعَل یَقُولُ: سُبحَانَ رَبِّی العَظِیم»: رسول اللهص شروع فرمود به گفتن: سبحان ربی العظیم: منزه و پاک است پروردگارم که بسیار بزرگوار است. یعنی در رکوع بگویید: سبحان ربی العظیم «و بحمده»: و به ستایش او مشغولم.
و در روایت ابن حبان: سُبحَانَ رَبِّی العَظِیمِ وبِحَمدِهِ.
و اما در سجود بعد از گفتن: سبحان ربی الاعلی و بحمده، کوشش کنید در دعا کردن، برای این که شایسته است که دعایتان در سجود به اجابت برسد. و امام احمد و گروهی از محققین گفتهاند: سبحان ربی العظیم گفتن در رکوع و دعا کردن در سجود واجب است. و جمهور علما برآنند که تسبیح در رکوع و دعا در سجود مستحب است. اما تسبیه در رکوع چندبار گفته میشود؟
أَخْرَجَ أَبُودَاوُد مِن حَدِیثِ ابنِ مَسْعُودب: إِذَا رَکَعَ أَحَدُکُمْ فَلْیَقُلْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ: سُبْحَانَ رَبِّیَ العَظِیمِ، وَذَلِکَ أَدْنَاهُ.
«وقتی یکی از شما به رکوع رفت سه بار سبحان ربی العظیم بگوید و این سه بار حداقل تسبیح در رکوع است».
فقهای ما گفتهاند: حد اکمل تسبیح در رکوع و سجود یازده بار است. و حدیث ابن مسعود که ذکر شد، ابوداود دربارهی آن گفته: مرسل است. و همچنین آن را بخاری و ترمذی گفتهاند. اما در سجود چه دعایی خوانده شود؟ ظاهراً هر دعایی که در آن طلب خیر دنیا و آخرت و پناه بردن به خدا از آنچه در آن شر دنیا و آخرت باشد. و در حدیث هم کلمهی «و بحمدک» آمده و هم نوع دعا:
314- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یَقُولُ: فِی رُکُوعِهِ وَسُجُودِهِ: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از عایشهل روایت است که فرمود: رسول اللهص ـ بعد از اینکه سورهی ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١﴾ بر او نازل شد ـ همیشه در رکوع و سجودش میفرمود: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی»: تنزیه تو میگویم ای خدا، ای پروردگارمان، و به ستایش تو مشغولم، خدایا بیامرز مرا». همین حدیث به لفظهای مختلف وارد شده است. از آن جمله است:
قَالَت عَائِشَةُ: مَا صَلَّی النَّبِیص بَعدَ أَن أُنزِلَت عَلَیهِ ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١﴾ إِلَّا یَقُولُ: «سُبْحَانَکَ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی».
عایشه گفت: رسول اللهص بعد از این که سورهی اذا جاء نصرالله والفتح بر او نازل شد در همهی نمازها و در رکوع و سجود آن میفرمود: «سُبْحَانَکَ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی»: «پروردگارا سپاس و تنزیه تو میگویم و به ستایش تو مشغولم. خدایا بیامرز مرا».
در آخر سورهی ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١﴾ آمده: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ﴾: «تنزیه و ستایش پروردگارت بگو و از او آمرزش بخواه».
رسول اللهص به امتثال امر پروردگار این تسبیح و حمد و استغفار را در رکوع و سجود میخواند. و این حدیث دلالت دارد بر شتاب کردن رسول اللهص در امتثال فرمان پروردگار برای به جا آوردن حق بندگی و عبودیت و تعظیم و تسبیح شأن پروردگاری خدای متعال. والله سبحانه و تعالی أعلم.
315- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ یُکَبِّرُ حِینَ یَقُومُ، ثُمَّ یُکَبِّرُ حِینَ یَرْکَعُ، ثُمَّ یَقُولُ: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ» حِینَ یَرْفَعُ صُلْبَهُ مِنْ الرُّکُوعِ، ثُمَّ یَقُولُ وَهُوَ قَائِمٌ: «رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ». ثُمَّ یُکَبِّرُ حِینَ یَهْوِی سَاجِدًا، ثُمَّ یُکَبِّرُ حِینَ یَرْفَعُ رَأْسَهُ، ثُمَّ یُکَبِّرُ حِینَ یَسْجُدُ ثُمَّ یُکَبِّرُ حِینَ یَرْفَعُ، ثُمَّ یَفْعَلُ ذَلِکَ فِی الصَّلَاةِ کُلِّهَا، وَیُکَبِّرُ حِینَ یَقُومُ مِنْ اِثْنَتَیْنِ بَعْدَ الجُلُوسِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
وازابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص وقتی به قصد نماز برمیخاست وقتی میایستاد برای نماز بستن، الله اکبر میگفت. پس از آن موقع رفتن به رکوع، الله اکبر میگفت. پس از آن موقعی که کمر را برای اعتدال راست میکرد، میگفت: سمع الله لمن حمده: خدا شنید ستایش کسی که او را ستایش نمود. و موقعی که راست میایستاد میفرمود: رَبَّنَا وَلَکَ الحَمد: ای پروردگار ما و برای توست ستایشها. پس از آن موقع پایین رفتن برای سجود، الله اکبر میگفت. پس از آن الله اکبر میگفت برای بالا آمدن از سجود و نشستن میان دو سجده، پس از آن، الله اکبر میگفت برای رفتن به سجود دوم، پس از آن موقعی که سر از سجود بالا میآورد، الله اکبر میگفت. پس از آن در همهی نماز این چنین میکرد، و بعد از شستن در تشهد اول در رکعت دوم، برای رفتن به رکعت سوم، الله اکبر میگفت.
و عبارت رَبَّنَا وَلَکَ الحَمد: این واو، عطف بر مقدر است، یعنی ربنا اطعناک و حمدناک: پروردگارا فرمانت بردیم و ستایشت گفتیم. یا اینکه واو برای حال است، یعنی فرمانت بردیم در حالی که به ستایشت مشغولیم. و در بعضی از نسخههای بلوغ المرام بدون واو آمده: ربنا لک الحمد: ای پروردگار ما، ستایشها همه برای توست.
بنابراین در هر رکعت پنج تکبیر است. و در پنج نماز فرض شبانه با تکبیره الاحرام هر کدام مجموعاً 94 تکبیر است و بدون تکبیره الاحرام 89 تکبیر است. تکبیره الاحرام، رکنی از ارکان نماز است، اما تکبیرهای باقی، جمهور علما بر سنت بودن آنها هستند. و نظر به این که این الله اکبر گفتنها در همهی نمازها است و رسول اللهص بر همهی آنها مواظبت میفرمود، امام احمد و داود ظاهری بر واجب بودن آنها هستند. و همهی این تکبیرها که یاد شدند برای امام و مأموم و منفرد است. و عبارت: سمع الله لمن حمده: بیشتر علما برآنند که آن برای امام و منفرد است و لازم مأموم نیست. ولیکن نزد امام شافعی سمع الله لمن حمده برای امام و مأموم و منفرد است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
316- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ الرُّکُوعِ قَالَ: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ مِلْءَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، وَمِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَیْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ، أَحَقُّ مَا قَالَ العَبْدُ - وَکُلُّنَا لَکَ عَبْدٌ - اللَّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلَا یَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْکَ الْجَدُّ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از ابوسعید خدریس روایت است که فرمود: رسول اللهص موقعی که سر را از رکوع بالا میآورد میفرمود: اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ: خدایا ای پروردگار ما برای توست همهی ستایشها. مِلْءَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ: پری آسمانها و زمین. وَمِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَیءٍ بَعْدُ: و پری آنچه بخواهی بعد از پری آسمانها و زمین (پُری عرش و کرسی و پری بهشتی و غیرها) أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ: ای اهل ستایش و عظمت. أَحَقُّ مَا قَالَ العَبْدُ: شایستهترین که بنده گفت: وَکُلُّنَا لَکَ عَبْدٌ: در حالی که ما همه بندگان تو هستیم. لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ: آنچه تو بدهی نیست کسی که بتواند جلو آن را بگیرد. وَلَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ: و آنچه ندهی نیست کسی که بتواند آن را بدهد. وَلَا یَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْکَ الْجَدُّ: و سود نمیدهد صاحب جد را از عذاب تو جد او.
جد: به معنی پدربزرگ. و به معنی ثروت و توانگری. و به معنی جدیت و کوشش. یعنی اگر کسی مورد عقوبت تو قرار گرفت و اهل عذاب شد نه جدش به کارش میآید، نه ثروت او، نه جدیت و کوشش او.
مصنف، این حدیث را روایت مسلم دانست، اما در روایت مسلم: ربنا لک الحمد وجود دارد و لفظ اللهم اول آن نیامده است. و بنابراین با وجود اللهم روایت ابوسعید نیست.
و ابوداود از ابن عباس روایت نموده: و ملء الأرض. بنابراین به این لفظی که مصنف آورد، نه با روایت ابوسعید موافق است و نه با روایت ابن عباس.
و در اعراب: أحق ما قال العبد لا مانع لما أعطیت. بعضی أحقُ را مبتدا دانستهاند. و جملهی لا مانع لما أعطیت در محل رفع خبر آن قرار دادهاند. و امام نووی در نقل از ابن الصلاح أحق ما قال العبد، قوله لا مانع لما أعطیت قرار داده است که أحقُ مبتدا وقَوْلُ خبر آن باشد.
یا اینکه: ربنا لک الحمد، به منزلت قوله باشد: قوله ربنا لک الحمد، مبتدا باشد و أحقُ خبر آن باشد. نووی فرمود: أولی یعنی أحق مبتدا قرار دادن و لا مانع إلی آخره خبر قرار دادن بهتر است. برای این که در آن کمال تفویض است و اعتراف است به کمال قدرت و عظمت و قهر و سلطان خدا و اینکه قدرت و عظمت و قهر و سلطهی او بر همه چیز است. و در آن انفراد و تنهایی خدا به یکتایی و تدبیر امور کاینات است. ا ه.
و در فرمودهی سیدالانبیاء، لک الحمد ملء السموات و الأرض: برای توست پری آسمانها و زمین، مثل این است که حمد و ستایش دارای جسمی است که آسمانها و زمین را پر میسازد. و قصد از آن مبالغه در بسیاری حمد و زیادتی مبالغه است در یاد کردن آنچه خدا میخواهد از آنچه بنده نمیداند.
و مقصود از ثناء: متصف کردن ذات پاک پروردگار به احسان و عظمت و بزرگواری است. و این که جَد و جِد به کار انسان نمیخورد. و تنها عمل صالح و کارهای شایسته و عام المنفعه به کار انسان میآید. والله سبحانه و تعالی أعلم.
317- وَعَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ: عَلَى الجَبْهَةِ وَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى أَنْفِهِ وَالْیَدَیْنِ، وَالرُّکْبَتَیْنِ، وَأَطْرَافِ القَدَمَیْنِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از عبدالله بن عباسب روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «خدا به من امر فرمود که سجده را بر هفت استخوان قرار دهم، بر پیشانی، و اشاره به بینی نمود، یعنی پیشانی و بینی با هم بر سجدهگاه نهاده شوند. و بر دو کف دو دست، و بر دو زانو، و بر کف انگشتان دو پا».
جمهور علما بر آنند که سجود باید بر پیشانی باشد و بینی تابع آن است و سجود بر پیشانی سنت است. و دلیل آوردهاند که در حدیث «المسیء صلاته» فرمود: «وَ مَکِّنْ جَبْهَتَکَ مِنَ الأَرْضِ» پیشانیت را به درستی بر زمین بگذار. و امام ابوحنیفهس فرمود است: سجود بر بینی کفایت میکند. اقوال امام ابی حنیفهس همه دلالت بر بعد نظر ایشان میدهد و امروزه که دیده میشود افرادی کلاه تا ابرو زیر آوردهاند، اگر نه فتوای ایشان باشد، نماز ندارند. از این رو در اقوال ایشان وسعت و رحمت است.
الحاصل: راه احتیاط این است که سجود بر پیشانی و بینی هر دو باشد. و پیشانی پوشیده نباشد و اگر زمین گرم باشد و پارچهای بر آن بیندازد و سجود بر پارچه کند جایز است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
و حدیثی که امام بخاری/ معلق بر حسن بصری نموده است: کانَ أَصْحَابُ رَسُولِ الله یَسْجُدُونَ وأَیْدِیَهُمْ فِی ثِیَابِهِمْ ویَسْجُدُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ عَلَی عِمَامَتِهِ. ووصله البَیهَقِی وقَالَ هَذَا أَصَحُّ مَا فِی السُّجُودِ مَوقُوفاً عَلَی الصَّحَابَةِ: اصحاب رسول اللهس سجود میکردند در حالی که دستهایشان در لباسشان بود و بعضی از ایشان سجود بر عمامهی خود میکردند. اگر این حدیث صحت و ثبوت داشته باشد در آن فراخی بسیاری است. و باید دانست که در مذهب ما شافعیها: سجده بر هر چیز که با حرکت شخص حرکت میکند، مثل دنبالهی عمامه جایز نیست. والله أعلم.
318- وَعَنْ اِبْنِ بُحَیْنَةَس أَنَّ رَسُولَ اللهصکَانَ إِذَا صَلَّى فَرَّجَ بَیْنَ یَدَیْهِ، حَتَّى یَبْدُوَ بَیَاضُ إِبِطَیْهِ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
رسول اللهص وقتی که نماز میخواند و به سجده میرفت دو دست خود را از دو پهلویش دور میگرفت تا جایی که سفیدی زیر دو بغلش پیدا میشد.
و صحیح مسلم از میمونهل روایت نمود: «کانَ النَّبِیص یُجَافِی بِیَدَیهِ فَلَو أَنَّ بَهِیمَةً أَرَادَت أَن تَمُرَّ مَرَّت»: رسول اللهص دو دست خود را از دو پهلویش دور میگرفت تا جایی که اگر گوسفند کوچکی میخواست از زیر بغل او بگذرد میتوانست بگذرد.
و معلوم است که آن روزها با کوتاه کردن آستین جامه و گشاد کردن آن ممکن بود سفیدی زیر بغل پیدا شود. و در حدیثی که ابوداود از ابوهریره روایت کرده آمده است: شَکَا أَصْحَابُ النَّبِیِّ ص لَهُ مَشَقَّةَ السُّجُودِ عَلَیْهِمْ، إِذَا تَفَرَّجُوا، فَقَالَ: «اسْتَعِینُوا بِالرُّکَبِ».
یاران پیغمبرص از دشواری سجود در حال دور گرفتن دستها از دو پهلو به خدمت پیغمبر شکایت بردند. فرمود: «از زانو کمک بگیرید». یعنی دستها را بر دو زانو بگذارند وقتی که سجود طولانی شد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
ابن بحینه: اسم خودش عبدالله و نام پدرش مالک و اسم مادرش بحینه است. مثل نام رئیس المنافقین: عبدالله بن ابی بن سلول که سلول نام مادر اوست.
عبدالله بن مالک بن بحینه در اواخر خلافت معاویه در سال 58 هجری وفات یافت.
319- وَعَنْ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: إِذَا سَجَدْتَ فَضَعْ کَفَّیْکَ، وَارْفَعْ مِرْفَقَیْکَ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از براء بن عازبس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «وقتی که به سجود رفتی دو کف دستت را بر زمین بگذار و دو آرنجت را از دو پهلویت دور بدار».
این دور گرفتن دو دست از دو پهلو در رکوع و سجود اختصاص به مردان دارد. اما زنان باید در رکوع و سجود دو دست را به دو پهلو بچسبانند. گفتهاند: دور گرفتن دو دست از دو پهلو در رکوع و سجود دلیل بر تواضع است. علما آن را مستحب دانستهاند و گفتهاند: از شکل افراد سست و تنبل به دور است.
در روایت ابو داود از حدیث ابوحمید ساعدی آمده است: «أَنَّهُ کانَ یُمسِکُ یَدَیهِ عَلَی رُکبَتَیهِ کالقَابِضِ عَلَیهِمَا ویُفَرِّجُ بَینَ أَصَابِعِهِ»: «رسول اللهص دو زانو را به دو دست میگرفت، مثل اینکه کف دو دستش بر دو زانویش قرار گرفته باشد و میان انگشتان دو دستش فاصله میانداخت. و سنت است که در رکوع و سجود آرنجها را از دو پهلو دور نگه داشت.
320- وَعَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍس أَنَّ النَّبِیَّص کَانَ إِذَا رَکَعَ فَرَّجَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ، وَإِذَا سَجَدَ ضَمَّ أَصَابِعَهُ. رَوَاهُ الحَاکِمُ.
و از وائل بن حجر روایت است که رسول اللهص موقعی که رکوع مینمود در رکوع انگشتان دستش را از هم فاصله میداد. و در سجود انگشتان دستش را به هم میچسباند تا سر انگشتانش به سمت قبله باشد.
321- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِص یُصَلِّی مُتَرَبِّعًا. رَوَاهُ النَّسَائِیُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.
و از عایشهل روایت است که گفت: «رسول اللهص را دیدم که چهار زانو نماز میخواند». پای راست را زیر ران چپ گذاشته و پای چپ را زیر ران راست نهاده است. و برای مریض این گونه نشستن بهتر است، برای این که حدیث دربارهی کسی که معلول است، وارد شده است. و بعضی از فقها گفتهاند: کسی که نشسته نماز میخواند، به همین شکل چهار زانو بخواند بهتر است، برای اینکه چهار زانو نشستن از شکلهای دیگر نشستن در نماز فرق دارد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
322- وَعَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب أَنَّ النَّبِیَّص کَانَ یَقُولُ بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ: «اللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِی، وَارْحَمْنِی، وَاهْدِنِی، وَعَافِنِی، وَارْزُقْنِی». رَوَاهُ الأَرْبَعَةُ إِلَّا النَّسَائِیُّ، وَاللَّفْظُ لِأَبِی دَاوُدَ، وَصَحَّحَهُ الحَاکِمُ.
از ابن عباسب روایت است که فرمود: رسول اللهص در نشستن میان دو سجود میفرمود: اللهم اغفرلی: خدایا بیامرز مرا. و ارحمنی: و مرا مورد رحمتت قرار بده. و اهدنی: و مرا به راست راست برسان. و عافنی: و مرا تندرست قرار بده. و ارزقنی: و روزیم برسان.
مؤلف فرمود: این حدیث را ابوداود و ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند و حاکم فرموده: این حدیث صحیح است. اما ترمذی به جای «و ارحمنی»، «واجبرنی»: شکستگیهای مرا جبران فرما، آورده است. و ابن ماجه هر دو: و ارحمنی و اجبرنی آورده ولیکن و اهدنی و عافنی نیاورده است. و گویا مؤلف/ همان لفظ ابوداود را آورده و اختلاف ترمذی و ابن ماجه را به عهدهی خواننده و شارح قرار داده است. از این حدیث دانسته میشود که در جلوس بین سجدتین محل دعا میباشد و این دعایی دارد که بهترین و جامعترین دعاست، برای اینکه انسان اگر آمرزش و رحمت خدا به دست آورد و به راه راست رسید و عافیت و تندرستی و دوری از ناملایمات نصیبش شد و روزی حلال و فراوان به دست آورد همهی خیرات دنیا و آخرت را برای خودش جمع کرده است.
323- وَعَنْ مَالِکِ بْنِ الْحُوَیْرِثِس أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّص یُصَلِّی، فَإِذَا کَانَ فِی وِتْرٍ مِنْ صَلَاتِهِ لَمْ یَنْهَضْ حَتَّى یَسْتَوِیَ قَاعِدًا». رَوَاهُ البُخَارِیُّ.
و از مالک بن الحویرثس روایت است که رسول اللهص رادید که نماز میخواند و بعد از رکعت طاق و فرد، مثل بعد از رکعت اول و بعد از رکعت سوم موقعی که سر از سجود بالا میآورد، اول جلسهی استراحت مینشست و بعد میایستاد.
این جلسهی استراحت که رسول اللهص بعد از رکعت اول و سوم خود انجام میداد، سنتی است پسندیده، و سنتهای رسول اللهص همه پسندیده هستند و نظر به اینکه سنت است امام شافعیس به نشستن آن قایل ست. و امام ابوحنیفه و مالک و احمد و اسحق را هویه به این نشستن قایل نیستند. نظر به این که در بعضی احادیث امر به آن وارد است، مثل حدیث بالا، امام شافعی آن را مستحب دانست. و حدیثی است که ابن المنذر از نعمان بن ابی عیاش روایت نموده که گفت: «اَدرَکتُ غَیرَ وَاحِدٍ مِن أَصحَابِ رَسُولِ اللهص فَکانَ إِذَا رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السَّجدَة فِی أَوَّلَ رَکعَة وفِی الثَالِثَة قَامَ کمَا هُوَ ولَم یَجلِس»: بسیاری از صحابه رضوان الله علیهم را دیدم که بعد از رکعت اول و سوم بعد از بلند کردن سر از سجود دوم یک راست میایستادند و نمینشستند. بنابراین کسی که جلسهی استراحت نمینشیند، این سنت را گرفته است. چیزی که هست نزد امام احمد، نشستن برای جلسهی استراحت باعث سجود سهو میشود. والله سبحانه و تعالی أعلم.
324- وَعَنْ أَنَسِس أَنَّ النَبِیَّص قَنَتَ شَهْرًا بَعْدَ الرُّکُوعِ، یَدْعُو عَلَى أَحْیَاءٍ مِنْ الْعَرَبِ، ثُمَّ تَرَکَهُ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
325- وَلِأَحْمَدَ وَالدَّارَقُطْنِیِّ نَحْوُهُ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ، وَزَادَ: فَأَمَّا فِی الصُّبْحِ فَلَمْ یَزَلْ یَقْنُتُ حَتَّى فَارَقَ الدُّنْیَا.
و از انسس روایت است که رسول اللهص یک ماه بعد از رکوع قنوت خواند و در آن قنوت نفرین میکرد بر قبایلی از عرب و سپس آن را ترک کرد. و سبب نفرین ایشان بر آن قبایل این است که رسول اللهص هفتاد تن از صحابه که به قُراء معروف بودند برای تبلیغ دین و تعلیم آن فرستاد. قبایلی که بین آنان و بین رسول اللهص عهد بود آن هفتاد تن قراء را کشتند. قاریانی که برای تبلیغ و تعلیم دین میرفتند هیچ سلاحی نداشتند. آن مشرکان بیرحمانه آن هفتاد تن مؤمن و صالح و قاری قرآن را کشتند. این واقعه برای رسول اللهص خیلی گران آمد و یک ماه بعد از رکوع بر آنان نفرین میفرمود تا اینکه این آیه نازل شد: ﴿لَیۡسَ لَکَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٌ﴾ [آل عمران: 128] «چیزی از این کار در دست تو نیست». آنگاه نفرین بر آنان را قطع نمود و بعد از مدتی همهی آنان مسلمان شدند.
اما در خصوص قنوت نماز صبح، انس فرمود: تا روزی که رسول اللهص زنده بود قنوت صبح را ترک نکرد، در مورد خواندن قنوت در اعتدال اخیر نماز صبح جماعتی از سلف و خلف برآنند که قنوت در اعتدال اخیر نماز صبح سنت است. و امروز افرادی شافعی مذهب هستند که از روی کم دانشی قایل به خواندن قنوت در نماز صبح نیستند! در حالی که علمای شافعی خواندن آن را سنت میدانند.
326- وَعَنْهُ أَنَّ النَّبِیَّص کَانَ لَا یَقْنُتُ إِلَّا إِذَا دَعَا لِقَوْمٍ، أَوْ دَعَا عَلَى قَوْمٍ. صَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.
و از انسس روایت است که رسول اللهص قنوت نمیخواند مگر وقتی که برای مردمی دعا بکند، مثل دعا برای مستضعفین مسلمانان در مکه، و یا نفرین بر مردمی نماید، مثل نفرین رسول اللهص بر قبایلی که هفتاد تن از قاریان را کشتند، چنانکه قبلاً یاد شد. و وقتی برای خود رسول اللهص خطرهایی پیش میآمد، مثل روز احد و حصار خندق و جاهایی دیگر، چنانکه در مکارم الاخلاق ایشان بوده نفرین نفرموده و گذشت فرموده است. چنانکه در تاریخی ثبت شده است در روز فتح مکه که همهی دشمنان با آن همه دشمنی و آسیبرسانی در مسجدالحرام حاضر بودند و کافی بود که ایشان اشارهای بفرمایند و سر آنها به باد داده شد، اما چنین نفرمود و همه را مورد عفو قرار داد.
327- وَعَنْ سَعْدِ بْنِ طَارِقِ الْأَشْجَعِیِّس قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی: یَا أَبَتِ لِلَّهِ إِنَّکَ قَدْ صَلَّیْتَ خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِص وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرُ، وَعُثْمَانُ، وَعَلَیَّ، أَفَکَانُوا یَقْنُتُونَ فِی الفَجْرِ؟ قَالَ: أَیْ بُنَیَّ، مُحْدَثٌ. رَوَاهُ الخَمْسَةُ، إِلَّا أَبَا دَاوُدَ.
و از سعد بن طارق اشجعی روایت است که گفت: به پدرم گفتم: تو پشت سر رسول اللهص و ابوبکر و عمر و عثمان و علی نماز خواندهای. آیا ایشان در نماز فجر قنوت میخواندند؟ گفت: ای پسر عزیزم چیز تازهای است. یعنی در ایام هیچ کدام قنوت فجر خوانده نمیشده است. اولاً قنوت فجر اختصاص به شافعیها ندارد. مالکیها هم قنوت فجر دارند. ثانیاً معلوم است سؤال پسرش بعد از رحلت همه ایشان است که در آن موقع معلوم است عمرش در چه سن و سالی بوده است. ثالثاً امام مالک در مدینهی منوره بودهاند و ایشان عمل اهل مدینه را مستمسک میساختهاند و معلوم است که اهل مدینه قنوت میخواندهاند که امام مالک قایل است به قنوت خواندن. رابعاً مشهور از خلفا این است که قنوت میخواندهاند. بنابراین به احتمال قوی ـ والله اعلم ـ فراموش کرده است.
به طوری که معلوم است دو امام قنوت فجر را پذیرفته و معمول داشتهاند و دو امام قنوت وتر را پذیرفتهاند.
امام ابوحنیفه قنوت وتر را پذیرفته قبل از رکوع و به سرّ قنوت: اللهم انا نسعتینک ـ الی آخره.
امام احمد قنوت وتر را پذیرفته بعد از رکوع و به جهر قنوت: اللهم اهدنی فیمن هدیت ـ الی آخره.
امام مالک قنوت فجر را پذیرفته قبل از رکوع و به سرّ قنوت: اللهم انا نسعتینک ـ الی آخره.
و امام شافعی قنوت فجر را پذیرفته بعد از رکوع و به جهر قنوت: اللهم اهدنی فیمن هدیت ـ الی آخره.
و هر کدام دلیل به خصوص موضوع دارند و از آن بالاتر عمل مداوم خلقی در این همه قرون بر خواندن قنوت است.
بنابراین ثبوت قنوت مسلم است و شمار عملکنندگان به قنوت طی قرون و اعصار بیشمار است. روی این اصل پیروان هر یک از مذاهب اربعه بر عمل به مذهب خود مستقیم و استوارند.
گفتیم که طارق اشجعیس بعد از رحلت نامبردگان اگر فراموش کرده باشد نه به مقام ایشان لطمهای وارد میشود و نه به معتمد مذاهب اربعه طعنهای میرسد. این بود بیان واقع بدون هیچگونه تعصب. و به فرمودهی مرحوم سلطان العلماء طاب ثراه: لو کان للضلالة أب لکان التعصب أباها. والله سبحانه و تعالی أعلم.
328- وَعَنْ الحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ب قَالَ: عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِص کَلِمَاتٍ أَقُولُهُنَّ فِی قُنُوتِ الوِتْرِ: «اللَّهُمَّ اهْدِنِی فِیمَنْ هَدَیْتَ، وَعَافِنِی فِیمَنْ عَافَیْتَ، وَتَوَلَّنِی فِیمَنْ تَوَلَّیْتَ، وَبَارِکْ لِی فِیمَا أَعْطَیْتَ، وَقِنِی شَرَّ مَا قَضَیْتَ، فَإِنَّکَ تَقْضِی وَلَا یُقْضَى عَلَیْکَ، إِنَّهُ لَا یَذِلُّ مَنْ وَالَیْتَ، تَبَارَکْتَ رَبَّنَا وَتَعَالَیْتَ». رَوَاهُ الْخَمْسَةُ. وَزَادَ الطَّبَرَانِیُّ وَالْبَیْهَقِیُّ: «وَلَا یَعِزُّ مَنْ عَادَیْتَ». زَادَ النَّسَائِیُّ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ فِی آخِرِهِ: «وَصَلَّى اللَّهُ تَعَالَی عَلَى النَّبِیِّ».
و از حسن بن علیس روایت است که فرمود: رسول اللهص کلماتی به من آموخت تا در قنوت وتر بخوانم:
اللهم اهدنی فیمن هدیت: خدایا مرا به راه راست برسان از جمله کسانی که ایشان را به راه راست رساندی.
و عافنی فیمن عافیت: و مرا تندرستی عطا فرما از جمله کسانی که تندرستی به ایشان عطا فرمودی و مرا مانند ایشان از ناملایمات زندگی حفظ فرما.
و تولنی فیمن تولیت: و کارهایم را به خودت واگذار از جمله کسانی که کارهایشان را به خودت واگذاشتی. از انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین.
و بارک لی فیما أعطیت: و در آنچه به من عطا فرمودی برکت بینداز تا زندگیم را به خوشی و سعادت بگذرانم.
و قنی شر ما قضیت: و نگه دار مرا از هر قضای بدی. مرا از شر قضا نگه دارد و خیر قضا به من برسان.
فانک تقضی و لا یقضی علیک: برای این که تو فرمان به همه میدهی و همه فرمانت میبرند و نیست کسی که به تو فرمان بدهد.
و إنه لا یذل من والیت: و حقا که هر کسی که با او دوستی نمودی، محال است که روی خواری ببیند.
و لا یعز من عادیت: و عزت نیافت کسی که تو را دشمن گرفتی، عزیزی که هر که از درش بر بتافت، به هر در که او رفت عزت نیافت.
و صلی الله علی النبی محمد و آله و صحبه و سلم: و خدا درود و سلام فرستاد بر محمد و خویشان و یارانش.
به طوری که ملاحظه میفرمایید در همین دعای قنوت صبح و وتر که امام شافعی آن را برای نماز صبح و امام احمد آن را برای نماز وتر برگزید، همهی خواستههای مؤمنین در دنیا و آخرت جمع شده است.
این قنوت: اللهم اهدنی تا آخر در نماز صبح اختیار امام شافعی است و در نماز وتر اختیار امام احمد است. اما از نیمهی دوم رمضان تا آخر رمضان قنوت: اللهم اهدنی در وتر مورد اجماع علما میباشد.
مصنف در کتاب «تخریج احادیث اذکار نووی» فرمود: زیادت «صلی الله علی النبی» به ثبوت نرسیده است ـ ا ه و باید دانست که صلوات بر رسول الله و آل و اصحابش آخر هر دعایی مستحب است. والله أعلم.
امام حسن بن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالبب ریحانهی رسول اللهص و خامس الخلفاء الراشدین کسی که در خلق و در خُلق شبیه خاتمالانبیاءص بود. قلم از بیان محاسن و صفات برجستهی او عاجز است. میلاد با سعادت ایشان در نیمهی ماه مبارک رمضان سال سوم هجری و شهادت ایشان در سال 51 هجری در مدینهی منوره بود و در بقیع زیارتگاه ایشان است.
329- وَلِلْبَیْهَقِیِّ عَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یُعَلِّمُنَا دُعَاءً نَدْعُو بِهِ فِی القُنُوتِ مِنْ صَلَاةِ الصُّبْحِ. وَفِی سَنَدِهِ ضَعْفٌ.
و بیهقی از عبدالله بن عباسب روایت دارد که فرمود: رسول اللهص همیشه دعایی به ما میآموخت که آن را در قنوت نماز صبح بخوانیم.
در این جا مصنف/ بیان نفرمود که آن دعا چه دعایی است، اما در کتاب «تخریج احادیث اذکار امام نووی» از روایت بیهقی آورد که آن کلمات: اللهم اهدنی تا آخر است. از این جا دانسته میشود که اللهم اهدنی در مجموع طرق آن ثابت مینماید که قنوت صبح روشن است و ثبوت آن معلوم است. والله أعلم.
اما ضعف سند: از یک طریق ثقبه بن ابی مریم میگوید: از ابن الحنفیه و ابن عباس شنیدم که میگفتند: «کانَ النَّبِیص یَقنتُ فِی صَلَاةِ الصُّبحِ ووِتر اللَّیل بِهَؤُلَاءِ الکلِمَات» وفی إسناده مجهول. و از طریق دیگر که مصنف لفظ آن یاد فرمود: «کان رسول اللهص یعلمنا دعاء ـ تا آخر». در اسناد این روایت عبدالرحمن بن هرمز است که ضعیف است. و روی این اصل مصنف فرمود: و فی سنده ضعف.
330- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا سَجَدَ أَحَدُکُمْ فَلَا یَبْرُکْ کَمَا یَبْرُکُ البَعِیرُ، وَلْیَضَعْ یَدَیْهِ قَبْلَ رُکْبَتَیْهِ». أَخْرَجَهُ الثَّلَاثَةُ. وَهُوَ أَقْوَى مِنْ حَدِیثِ وَائِل بن حُجر.
مقصود از أخرجه الثلاثة: ابوداود و ترمذی و نسایی است. و عجیب است که مصنف هم برخلاف تحقیق سخن راند، برای اینکه: فلا یبرک کما یبرک البعیر: مثل شتر خود را نیندازد، بدین صورت که اول دستها را مینهد بعد پاها را، و حدیث منع از همانندی شتر نمود.
دیگر اینکه برخلاف مذهب امام خود سخن گفت: برای این که نزد امام شافعی باید موقع سجود اول زانوها را بر زمین گذاشت و بعد دستها را. و دیگر اینکه این حدیث که به روایت ابوهریره است علما گفتهاند: حدیثی است مضطرب، برای این که هم جلو کردن دستها و هم جلو کردن زانوها از ابوهریره روایت شده است. و عجیبتر اینکه آخر حدیث بر خلاف اول حدیث است: اول حدیث میفرماید: مانند شتر خود را نیندازد، و آخر حدیث میگوید: دستها را قبل از زانوها بر زمین بگذارد.
الحاصل: امام مالک در روایتی و اوزاعی و اصحاب حدیث قایل به موجب این حدیث هستند. و مصنف هم که از اصحاب حدیث است این حدیث را قویتر از حدیث وایل بن حجر دانست:
اما حدیث وائل بن حجر:
331- رَأَیْتُ النَّبِیَّص إِذَا سَجَدَ وَضَعَ رُکْبَتَیْهِ قَبْلَ یَدَیْهِ. أَخْرَجَهُ الْأَرْبَعَةُ.
مقصود از أخرجه الأربعة اصحاب السنن است: ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه. و در روایت وائل به حجر مبنی بر نهادن دو زانو قبل از دو دست: حنفیه و شافعیه و احمد و اسحاق و جماعتی از علما قایل به آن هستد.
ابن القیم/ مسأله را مورد تحقیق قرار داد و فرمود: حدیث ابی هریره مقلوب است. و در اصل: و لیضع رکبتیه قبل یدیه: هنگام رفتن به سجده دو زانو را قبل از دو دست بر زمین بنهد. و فرمود: اول حدیث هم دلالت بر آن دارد. و از رسول اللهص مخالف با آن حالت ثابت شده است. با این حال مصنف فرمود:
فَإِنْ لِلْأَوَّلِ شَاهِدًا مِنْ حَدِیثِ ابنِ عُمَرَب صَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ، وَذَکَرَهُ البُخَارِیُّ مُعَلَّقًا مَوْقُوفًا.
برای اینکه حدیث ابی هریرهس شاهدی دارد از حدیث ابن عمر و بخاری حدیث ابن عمر را معلق و موقوف آورده است:
بخاری فرمود: «قَال نَافِعٌ: کانَ ابن عُمَر یَضَعُ یَدَیهِ قَبلَ رُکبَتَیهِ»: نافع گفت: ابن عمر موقع رفتن به سجود دو دست را قبل از دو زانو بر زمین مینهاد.
امام نووی فرمود: برای من ظاهر نشد که کدام یک از دو مذهب رجحان و برتری دارد ولیکن اهل این مذهب حدیث وائل بن حجر را ترجیح دادهاند و در خصوص حدیث ابی هریره گفتهاند: مضطرف است برای اینکه از ابوهریره هر دو روایت شده است.
و گفتیم که ابن القیم/ در مسأله تحقیق نمود و فرمود: حدیث ابوهریرهس مقلوب است و صحیح آن است که اول دو زانو بعد دو دست تا شباهت افتادن شتر نداشته باشد، برای اینکه رسول اللهص منع فرمود از التفات، مثل روباه. و فرش کردن دست مثل درنده. و نشستن اقعاء، مثل نشستن سگ، و پیشانی به زمین زدن در سجود، مثل منقار زدن کلاغ. و بالا بردن دستها موقع سلام، مثل دم اسبان.
الحاصل: اگر حدیث ابی هریره شاهد داشته باشد، حدیث وائل هم شاهد دارد. پس در قوت هر دو مثل همند.
و در تحقیق ابن القیم، حدیث ابی هریره برمیگردد به حدیث وائل، برای اینکه در حدیث ابی هریره قلب است و از مجموع این سخنان دانسته شد که حدیث وائل به صواب نزدیکتر است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
332- وَعَنْ اِبْنِ عُمَرَب أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص کَانَ إِذَا قَعَدَ لِلتَّشَهُّدِ وَضَعَ یَدَهُ الیُسْرَى عَلَى رُکْبَتِهِ الیُسْرَى، وَالْیُمْنَى عَلَى الیُمْنَى، وَعَقَدَ ثَلَاثَةً وَخَمْسِینَ، وَأَشَارَ بِإِصْبَعِهِ السَّبَّابَةِ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ وَفِی رِوَایَةٍ لَهُ: وَقَبَضَ أَصَابِعَهُ کُلَّهَا، وَأَشَارَ بِالَّتِی تَلِی الإِبْهَامَ.
و از عبدالله بن عمرب روایت است که رسول اللهص وقتی که برای تشهد مینشست، دست چپ را بر زانوی چپ مینهاد و دست راست را بر زانوی راست مینهاد و با دست راست گره 53 را تشکیل میداد و به انگشت شهاده اشاره به توحید مینمود. و در روایتی برای مسلم انگشتان دست راست همه را میبست و اشاره مینمود به انگشتی که بعد از انگشت شست میباشد.
در قدیم نظر به اینکه علم حساب نزد عرب نبود با انگشتان حساب میکردند و نظر به اینکه انگشتها همه هر کدام سه گره دارند و انگشت ابهام دو گره دارد. سه گره انگشت شهاده با دو گره انگشت ابهام که پنج گره میشود، پنجاه میدانستند، هر گرهی ده تا. و سه انگشت بسته، هر کدام یکی میشمردند که میشد 53. و اشاره به توحید با انگشت شهاده مینمودند. یعنی خدا یکی است و شریکی ندارد. بعد از بعثت رسول اللهص از علمای اسلام نوابغی آمدند که تا امروز آثار محاسبهشان برقرار مانده است. در قدیم اعداد یونانی بود و حساب معدود بود. اما علامه ابوریحان بیرونی با ایجاد حساب از طریق زاویههای هندسی: مثلاً یک: شکلی که زاویهای ندارد. دو: شکلی که یک زاویه دارد و آن دو را به دو شکل: 1 ـ 2 ـ 3 ـ 4ـ 5ـ 6ـ 7ـ 8ـ 9ـ 9ـ 8ـ 7ـ 6ـ 5ـ 4ـ 3ـ 2ـ 1 ابتکار نمود و با ابتکار صفر (0) در حساب به حدی شمارهی اعداد را بالا برد که با نوشتن یک و نهادن بیست و چهار صفر از راست آن، ممکن است عمر یک شخص به آخر برسد و شمار آن تمام نشود:
000/000/000/000/000/000/000/000/1
و در تعیین وقت بیست و چهار ساعت شبانهروزی، چهار نوع ابتکار نمود: از طلوع آفتاب تا طلوع آفتاب 24 ساعت. و از غروب آفتاب تا غروب آفتاب 24 ساعت. و از نیمروز یعنی از زوال آفتاب تا زوال آفتاب 24 ساعت. و از نیمهی شب تا نیمهی شب 24 ساعت. که قبلاً از غروب آفتاب تا غروب آفتاب در کشورهای اسلامی، و از زوال آفتاب تا زوال آفتاب در کشورهای غربی معمول بود، و اکنون همه جا معمول است. و ابوبکر خوارزمی با ابتکار جبر در حساب و مثلثات، آثار خود را تا قیامت به یادگار گذاشت. متأسفانه حکام نادان آن زمان، قدر دانشمندان ریاضی را نداستند و رکود علمی پیش آمد تا پس از قرنها از سوی غرب ادامه و ترقی آنها معمول گردید. و کار به جایی کشیده است که مسلمانان که خود مبتکر و متمم انواع علوم بودند، نیازمند ابتکارات غرب شوند و غربیها بتوانند هم اموال مسلمین را به یغما ببرند و هم مفاسد اخلاقی و وحشیگری خود را بر مسلمین تحمیل کنند. و هنوز که هنوز است مسلمین آن بیداری لازم را که به وسیلهی آن بتوانند مجد و عظمت دیرین خود را بازگردانند، نیافتهاند. و ثروتمندان مسلمین غافلند، چیزی که در آن نمیاندیشند بازگرداندن عظمت علمی خودشان است. قرآن میخوانند، انگار نمیخوانند، برای اینکه از روی فهم نمیخوانند و استقلال علمی به کلی از دست دادهاند. و امروزه هر ابتکار علمی از سوی دشمنانشان است. میبینند و به هوش نمیآیند. إنا لله و إنا إلیه راجعون.
الحاصل: دستها در حال قیام بسته و بر سینه نهاده میشود. و در تشهد بسته و بر زانو نهاده میشود تا از حرکات بیجای دستها جلوگیری شود و خشوع و خضوع قلب و اعضاء با هم همکاری نمایند.
اما انگشتان دست، همه راست و به هم چسبیده و به سوی قبله قرار داده میشوند. و موقع گفتن لا اله الا الله در تشهد، انگشت شهاده دست راست را کمی بالا میآورند بدون حرکت دادن آن.
اما نظر در حال نماز: موقع ایستادن نظر به سجدهگاه و در رکوع نظر به پشت پاها و در سجود نظر به دو طرف بینی. و در نشستن نظر به آغوش و در تشهد نظر به انگشت شهاده. و در وقت سلام نماز، با سلام دست راست نظر به شانهی راست و در سلام دست چپ نظر به شانهی چپ میشود. و اگر دقت شود فهم میشود که تمام نشستنهای نماز حکمتهایی دارد و تا نماز هم معراج روحی مسلمان وهم درس انتظام و ارتباط و هم گشادن عقدههای روحی در سجود و هم پیوستگی افراد باشد.
و در حدیثی که امام احمد از عبدالله بن الزبیرب نمود: «أَنَّهُص یُشِیرُ بِالسَّبَّابَةِ ولَا یُحَرِّکهَا»: «رسول اللهص اشاره به انگشت شهاده میفرمود و آن را حرکت نمیداد». و در سبل السلام شرح بلوغ المرام حساب به انگشتان در قدیم را به تفصیل آورده است. جزاه الله خیرا.
333- وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍس قَالَ: اِلْتَفَتَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِص فَقَالَ: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ فَلْیَقُلْ: التَّحِیَّاتُ لِلَّهِ، وَالصَّلَوَاتُ، وَالطَّیِّبَاتُ، السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلَامُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ثُمَّ لِیَتَخَیَّرْ مِنْ الدُّعَاءِ أَعْجَبُهُ إِلَیْهِ، فَیَدْعُو». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَاللَّفْظُ لِلْبُخَارِیِّ. وَلِلنَّسَائِیِّ: کُنَّا نَقُولُ قَبْلِ أَنْ یُفْرَضَ عَلَیْنَا التَّشَهُّد. وَلِأَحْمَدَ: أَنَّ النَّبِیَّص عَلَّمَهُ التَّشَهُّد، وَأَمَرَهُ أَنْ یُعَلِّمَهُ النَّاسَ.
و از عبدالله بن مسعودس روایت است که فرمود: رسول اللهص روی به سوی ما نمود و فرمود: «وقتی یکی از شما در نماز به تشهد نشست بگوید: التحیات لله: دوام و سلامت و بقا و عظمت برای خدای یکتاست. و الصلوات: و نمازهای فرض و سنت و عبادتها همه برای خداست. و الطیبات: و آنچه پاک و شایستهی درگاه خداست از گفتارهای پسندیده و اعمال صالح به کمال و اخلاص همه برای خداست. السلام علیک ایها النبی و رحمه الله و برکاته: سلام خدا و رحمت خدا و برکتهای خدا بر تو باد ای پیغمبر خاتم الأنبیاء. السلام علینا و علی عباد الله الصالحین: سلام خدا باد بر ما و بر بندگان صالح و شایسته کار خدا. الصالح: من قام بحقوق الله و بحقوق العباد: بندهی صالح بندهای است که هم حقوق خداوندی را به جا میآورد و هم حقوق بندگان را رعایت مینماید. أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شریک له: گواهی میدهم که در سراسر وجود نیست معبودی به حق مگر خدای یکتایی که هیچ شریکی ندارد. و اشهد ان محمدا عبده و رسوله: و گواهی میدهم که محمدص بنده و فرستادهی خداست. و معلوم است که در تشهد صلوات ابراهیمی وارد است و از ارکان تشهد و نماز است: اللهم صل علی محمد و آل محمد: خدایا درود بفرست بر محمد و خویشان و یاران و پیروانش. کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم: آن چنان که درود فرستادی بر ابراهیم و خویشان و پیروان ابراهیم. و قصد از درود بفرست بر محمد: یعنی درجات او را بالا ببر و رحمتهایت را بر او بیفزا و به مقامی که شایستهی اوست برسان. و بارک علی محمد و آل محمد: و برکت فرود آور بر محمد و خویشان و یاران و پیروان محمد. کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم: آن چنان که برکت فرود آوردی بر ابراهیم و خویشان ابراهیم. چنانکه ابراهیم نزد تمام ملتها محترم و محبوب است. فی العالمین انک حمید مجید: در جهانیان تو ای پروردگار عظیم ستوده شده و مورد تعظیم هستی. و پس از تشهد هر دعایی که دوست دارد، میخواند.
بدان که رسول اللهص همیشه برای راحتی امتش الفاظ متعدد را میفرماید تا در انتخاب آن اختیار داشته باشند. و حدیث تشهد نیز 24 صحابی به الفاظ مختلف روایت نمودهاند که أصح روایات همین روایت ابن مسعود است که بیشتر علما آن را گرفتهاند و امام شافعی روایت ابن عباس که میآید اختیار نمود. و در حدیث به روایت ابن مسعود: و أشهد أن محمدا عبده و رسوله آمده است. امام نووی میفرمود: و أشهد أن محمدا رسول الله، در صحیح مسلم آمده است. بنابراین اگر أشهد أن محمدا رسول الله بگوید کافی است.
حنفیها و نخعی و طاوس فرمودهاند: در نماز دعایی نکند مگر هر دعایی که در قرآن است. و بعضی گفتهاند که دعا نکند مگر دعایی که ماثور است و از رسول اللهص وارد شده است.
و نزد شافعیها همانطور که در حدیث آمد، اختیار نماید از دعا هر دعایی که بیشتر دوست دارد.
و در کتاب سبل السلام آمده است:
وَقَد أَخرَجَ سَعِیْد بن مُنَوَّر مِن حَدِیثِ ابْنِ مَسْعُودٍ: فَعَلَّمَنَا التَّشَهُّدَ فِی الصَّلاةِ ـ أی النَبِیص ـ ثُمَّ یَقُولُ: «إِذَا فَرَغَ أَحَدُکم مِنَ التَّشَهُّدِ فَلیَقُل: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنَ الْخَیْرِ کُلِّهِ مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَمَا لَمْ أَعْلَمْ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الشَّرِ کُلِّهِ مَا عَلِمْتُ مِنْهُ وَمَا لَمْ أَعْلَمْ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ مَا سَأَلَکَ مِنهُ عِبَادُکَ الصَّالِحُونَ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَکَ مِنهُ بِهِ عِبَادُکَ الصَّالِحُونَ».
رسول اللهص فرمود: «وقتی که یکی از شما از تشهد فارغ شد بگوید: خدایا از تو میخواهم از خیر آنچه بدانم از آن و آنچه ندانم ـ یعنی از هر خیری به من برسان ـ و پناه میبرم به تو از همهی انواع شر، آنچه میدانم از آن و آنچه نمیدانم از آن. خدایا از تو میخواهم از بهترین آنچه بندگان صالحت از تو خواستند. و پناه میبرم به تو از شر آنچه بندگان صالحت از آن به تو پناه بردند».
و در روایت نسایی: «کنَّا نَقُولُ قَبلَ أَن یَفرُضَ عَلَینَا التَّشَهُّدَ»: ما پیش از اینکه تشهد بر ما فرض شود میگفتیم: السلام علی الله، السلام علی جبرئیل و میکائیل. رسول اللهص فرمود: چنین چیزی نگویید، ولیکن بگویید: التحیات لله ـ تا آخر.
و در روایت امام احمد: «أَنَّ النَّبِی عَلَّمَهُ التَّشَهُّدَ وأَمَرَهُ أَن یُعَلِّمَهُ النَّاسَ»: رسول اللهص تشهد را به ابن مسعود آموخت و به او امر فرمود تا آن را به مردم بیاموزد.
334- وَلِمُسْلِمٍ: عَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یُعَلِّمُنَا التَّشَهُّدَ: التَّحِیَّاتُ الْمُبَارَکَاتُ الصَّلَوَاتُ الطَّیبَاتُ لِلَّهِ... إِلَى آخِرِهِ.
تَمَامه: السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلَامُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ. این لفظ مسلم و ابوداود است و ترمذی آن را روایت نمود، اما به لفظ: سَلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، سَلَامُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِین. و ابن ماجه آن را روایت نمود اما به لفظ:
أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ الله. سَلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، سَلَامُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ.
به امام شافعی گفته شد: چرا تشهد ابن عباس را برگزیدی؟ فرمود: دیدم امر تشهد بر مبنای وسعت است و تشهد ابن عباس صحیح است و نزد من تشهد او جامعتر از باقی روایات تشهد بود و لفظ بیشتری داشت. من آن را اختیار کردم و اعتراضی ندارم بر کسی که تشهد به روایت دیگری بگیرد، وقتی که حدیث آن صحیح باشد.
335- وَعَنْ فَضَالَةَ بْنِ عُبَیْدٍس قَالَ: سَمِعَ رَسُولُ اللَّهِص رَجُلاً یَدْعُو فِی صَلَاتِهِ، وَلَمْ یَحْمَدِ اللَّهَ، وَلَمْ یُصَلِّ عَلَى النَّبِیِّص فَقَالَ: «عَجِلَ هَذَا» ثُمَّ دَعَاهُ، فَقَالَ: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ فَلْیَبْدَأْ بِتَحْمِیدِ رَبِّهِ وَالثَّنَاءِ عَلَیْهِ، ثُمَّ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّص ثُمَّ یَدْعُو بِمَا شَاءَ». رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَالثَّلَاثَةُ، وَصَحَّحَهُ التِّرْمِذِیُّ، وَابْنُ حِبَّانَ، وَالْحَاکِمُ.
و از فضاله بن عبیدس روایت است که گفت: رسول اللهص از مردی شنید که در تشهد نمازش بعد از فراغت از تشهد دعا کرد، اما قبل از دعا نه حمد و ثنای خدا را به جا آورد و نه صلوات و سلام بر رسول الله فرستاد. فرمود: «این مرد شتاب کرد». آنگاه او را خواست و فرمود: «وقتی یکی از شما نماز خواند و در تشهد بود و خواست دعا بکند اول حمد و ثنای خود را به جا بیاورد و سپس درود و سلام بر رسول الله و آل و اصحابش بفرستد، بعد هر دعایی که بخواهد، بخواند». از هر دعایی که خیر دنیا و آخرتش در آن باشد. و در این حدیث دلیل است که وسایل را پیش از مسایل یاد کند. اول حمد و ثنای پروردگار، بعد درود و سلام بر خاتم الانبیاء، وقتی که این وسایل یاد کرد مسایل خود را بخواهد. مثل ایاک نعبد و ایاک نستعین. که اول عبادت آورد بعد طلب کمک نمود.
336- وَعَنْ أَبِی مَسْعُودٍس قَالَ: قَالَ بَشِیرُ بْنُ سَعْدٍس: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَرَنَا اللَّهُ أَنْ نُصَلِّیَ عَلَیْکَ، فَکَیْفَ نُصَلِّی عَلَیْکَ؟ فَسَکَتَ، ثُمَّ قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ فِی العَالَمِینَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ. وَالسَّلَامُ کَمَا عَلَّمْتُکُمْ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ. وَزَادَ اِبْنُ خُزَیْمَةَ فِیهِ: فَکَیْفَ نُصَلِّی عَلَیْکَ، إِذَا نَحْنُ صَلَّیْنَا عَلَیْکَ فِی صَلَاتِنَا.
و از ابن بشیر به سعد روایت است که گفت: یا رسول الله، خدا به ما امر فرمود تا درود به تو بفرستیم، چگونه درود بر تو بفرستیم؟ کمی خاموش ماند، پس از آن فرمود: «بگویید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ، وَبَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ فِی العَالَمِینَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ». و شرح این صلوات در شرح حدیث 333 یاد شد.
این حدیث را مسلم در صحیح مسلم روایت نمود و ابن خزیمه افزود بر آن: چگونه درود بر تو بفرستیم وقتی که ما درود بر تو میفرستیم در نمازمان. و همین زیادت را روایت نمودند ابن حبان و دارقطنی و حاکم و ابوحاتم.
و معنی: فی العالمین إنک حمید مجید: در جهانیان به حقیقت بسیار ستوده و تعظیم شده هستی. حمید به معنی مفعول میآید و معنی آن چنین است: جملگی جهانیان ستایشی که شایستهی عظمتت باشد میگویند. و حمید به معنی فاعل: یعنی تو کسی را میستایی که شایستهترین بندگان توست که محمد مصطفیص باشد و قبول میفرمایی دعای هر کسی که برای او و خویشان و یارانش دعا میکند.
و حدیث صلوات فرستادن بر رسول الله و آل او: بخاری و مسلم روایت کردهاند از کعب بن عجره از ابوحمید ساعدی و بخاری روایت نمود آن را از ابوسعید خدری. و نسایی آن را روایت نمود از طلحه و طبرانی آن را از سهل بن سعد روایت نمود. و امام احمد و نسایی آن را روایت کردند از زید بن خارجه. امام نووی نقل اجماع نمود بر سنت بودن صلوات بر آل. و باید دانست که هر صلواتی که بر رسول اللهص وارد شده، آل رسول الله هم همراه رسول الله یاد شدهاند. بنابراین فرق گذاشتن در صلوات میان صلوات بر رسول الله و صلوات بر آل او خیلی عجیب مینماید.
اما آل رسول الله چه کسانی هستند؟ زید بن ارقم گفت: که آل پیغمبر کسانی هستند که زکات برایشان حرام شده است. و او آل رسول الله را به آل علی و آل جعفر و آل عقیل و آل عباس بن عبدالمطلب تفسیر نمود. و اگر گفته شود که آل رسول الله بنی هاشم و بنی مطلب هستند دور از صواب گفته نشده، برای اینکه رسول الله فرمود: «نحن وبنوالمطلب شیء واحد»؛ «ما و فرزندان مطلب یکی هستیم».
و بعضی که تفسیر کردهاند: الان کل تقی: خصوصیت این خاندان را بیان داشته است. والله أعلم.
امام احمد فرمود با ثبوت این حدیث کسی که صلوات بر آل را واجب نداند عذری ندارد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
337- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا تَشَهَّدَ أَحَدُکُمْ فَلْیَسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ أَرْبَعٍ، یَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ، وَمِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَمِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ شَرِّ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
وَفِی رِوَایَةٍ لِمُسْلِمٍ: «إِذَا فَرَغَ أَحَدُکُمْ مِنْ التَّشَهُّدِ الأَخِیرِ».
و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «وقتی که یکی از شما تشهد خواند و از تشهد فارغ شد پناه ببرد به خدا از چهار چیز: بگوید: خدایا به تو پناه میبرم از عذاب دوزخ و از عذاب قبر و از فتنهی زندگی و مرگ و از فتنهی مسیح دجال». حدیث متفق علیه بین بخاری و مسلم است.
و در روایتی برای مسلم: وقتی که یکی از شما از تشهد اخیر فارغ شد پناه ببرد به خدا از شر چهار چیز: پناه میبرم به تو از عذاب دوزخ، برای اینکه عذاب دوزخ طاقتفرساست. و گر کسی مستحق عذاب دوزخ شد، آن عذابی است جاویدان، مثل عذاب کفار که ابدی است و رهایی از آن ندارند. اما مؤمنان را اگر به دوزخ ببرند، عذاب برای تطهیر ایشان است، پاک که شدند بیرون آورده میشوند. و ممکن است به سبب شفاعت به دوزخ نروند. و در حدیث است: هزار سال بر آتش دوزخ دمیده شد تا سرخ شد. و هزار سال دیگر بر آتش دوزخ دمیده شد تا سفید شد و هزار سال دیگر بر آن دمیده شد تا سیاه شد و بنابراین آتش دوزخ سیاه تاریک است. و کلمهی فتنه برای آزمایش و امتحان است و به قتل و سوختن و تهمت زدن نیز گفته میشود. و پناه میبرم به تو از عذاب قبر برای اینکه شخص در قبر تنهاست، نه مونسی، نه رفیقی، نه غمگساری و نه دوست و صدیقی دارد. و قبر اولین منزل از منزلهای آخرت است، اگر مستحق عذاب قبر شد روز به روز عذاب او افزوده میشود.
و پناه میبرم به تو از فتنهی زندگی و مرگ. فتنهی زندگی: شیفتهی دنیا شدن و دنبال شهوتهای ناروا گرفتن و راه نادانی و جهالت را در پیش گرفتن و از حلال و حرام پرهیز نکردن و ستم به خود و دیگران روا داشتن است. و فتنهی مرگ: بر عاقبت شر از دنیا رفتن است.
و پناه میبرم به تو از فتنهی مسیح دجال که مردم را به کفر و شرک میکشاند. امروزه امثال چنگیز و هولاکو و آتیلا و بوش و بلر و شارون خیلی زیاد هستند. در دل سنگینشان جز دشمنی با اسلام چیز دیگری نیست. کلمهی مسیح به دجال گفته میشود، برای اینکه یک چشم او مسح شده و یک چشم است و تمام دنیا مسح میکند و به سرعت میگیرد. و مسیح بر عیسی گفته میشود که دست او مبارک است و مسح او از آفات و بیماریها شفا میدهد. و هرگاه مقصود از مسیح، دجال باشد کلمهی دجال با آن همراه است.
338- وَعَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِس أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِص عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی صَلَاتِی. قَالَ قُلْ: «اللَّهُمَّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ظُلْمًا کَثِیرًا، وَلَا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وَارْحَمْنِی، إِنَّکَ أَنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از ابوبکر صدیقس روایت است که گفت یا رسول اللهص، دعایی به من بیاموز که در نمازم به آن دعا بنمایم. فرمود: «بگو خدایا ستم به خود نمودم، ستم بسیار و نمیآمرزد گناهان را مگر تو، پس بیامرز مرا آمرزیدنی که از نزد خودت باشد و همهی گناهانم را بیامرز و مرا مورد رحمتت قرار ده، حقا که تو آمرزگار بسیار مهربانی».
روایت شده است: ظلمت نفسی ظلما کثیرا: ستم به خودم نمودم ستم بسیار. و روایت شده: ظلمت نفسی ظلما کبیرا: ستم به خودم نمودم ستم بزرگ. بعضی از علما گفتهاند: بگوید: ظلمت نفسی ظلما کثیرا کبیرا. و بعضی از علما گفتهاند: بعضی اوقات بگوید: ظلمت نفسی ظلما کثیرا و بعضی اوقات بگوید: ظلمت نفسی ظلما کبیرا.
حدیث دلالت دارد که دعا مطلوب است در نماز، بدون تعیین محل آن. برای اینکه نماز در حکم دعا میباشد، نماز میخواند تا خدا دعایش را بپذیرد. گفتیم که وسایل برای حصول مسایل است. نماز وسیلهی حصول مسایل و مطالب است. نماز عبادت است و دعا مخ العباده است. نماز میخواند تا به وسیلهی نماز، خدا مطالبش را فراهم فرماید و دعا میکند تا خدا عبادتش را بپذیرد. و انی ظلمت نفسی: به خودم ستم کردم. اعتراف است به تقصیر، و چه کسی است که هیچ گناهی نداشته باشد، غیر از انبیاء و مرسلین که معصوم هستند و گناهی از ایشان سر نمیزند. و عصمت بر دو قسم است: عصمت انبیاء به اینکه گناه کردن نتوانند. و عصمت ائمه و صالحان که وسایل گناه برایشان فراهم نشود و همیشه خود را از اسباب گناه دور بگیرند. و کلمهی مغفرة من عندک: آمرزشی که از نزد خودت باشد، زیرا وقتی مغفرت به حساب عظمت پروردگار باشد، هیچ گناهی را باقی نمیگذارد. و در این حدیث توسل است به اسماء الله تعالی، مثل اغفرلی یا غفور یا رحیم. و ارزقنی یا خیرالرازقین. و دعاهای قرآن که به کلمهی ربنا آغاز میشود، مثل ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار. و این بیشترین دعای رسول اللهص بوده است. و نسایی از جابر روایت میکند: أَنَّهص کَانَ یَقُولُ فِی صَلَاتِهِ بَعْدَ التَّشَهُّدِ: «أَحْسَنُ الْکَلَامِ کَلَامُ اللَّهِ، وَأَحْسَنُ الْهَدْیِ هَدْیُ مُحَمَّدٍ»: «بهترین سخن، سخن خداست، و بهترین راه و روش، راه و روش سرور کاینات محمد است».
وَ أَخرَجَ اَبُودَاوُدُ عَن ابنِ مَسعُودٍ أَنَّهُص وَکَانَ یُعَلِّمُهُم مِنَ الدُّعَاءِ بَعدَ التَّشَهُّد: «اللَّهُمَّ أَلِّفْ عَلی الخَیرِ بَیْنَ قُلُوبِنَا، وَأَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا، وَاهْدِنَا سُبُلَ السَّلَامِ، وَنَجِّنَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ، وَجَنِّبْنَا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ، وَبَارِکْ لَنَا فِی أَسْمَاعِنَا وَأَبْصَارِنَا وَقُلُوبِنَا وَأَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا، وَتُبْ عَلَیْنَا، إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ، وَاجْعَلْنَا شَاکِرِینَ لِنِعْمَتِکَ، مُثْنِینَ بِهَا، قَابِلِیهَا وَأَتِمَّهَا عَلَیْنَا». اخرجه ابوداود.
و ابوداود از ابن مسعود روایت کرده که رسول اللهص به یارانش میآموخت که در نماز بعد از تشهد این دعا را بخوانند: «خدیا دلهایمان را بر خیر فراهم آور و میان ما مسلمانان صلاح و شایستگی برقرار بفرما. و برسان ما را به راههای سلامت از هر عیب و نقصی و از هر زشتی و گناهی. و ما را نجات ده از ظلمات و تاریکیها و برسان ما را به نور و روشنایی هدایت و ایمان. و دور بدار از ما زشتیها و فتنهها، آشکار آنها و نهانیها آنها. و برکت بینداز در شنواییها و بیناییها و دلهای ما و همسران ما و فرزندان و نوادگان ما و بپذیر توبهی ما را، حقا که تو بسیار پذیرندهی توبههای ما هستی و بسیار مهربان با ما هستی. و بگردان ما را سپاسگزاران نعمتهایت، ثناگویان احسانهایت، قبولکنندگان فرمانهایت. و نعمتهایت را بر ما کامل فرما تا به بهشت داخل شویم که تمام نعمت، دخول بهشت است».
وَ أَخرَجَ اَبُودَاوُدُ أَیضًا عَن بَعضِ الصَّحَابَةِ أَنَّهُص قَالَ لِرِجُلٍ: «کَیْفَ تَقُولُ فِی الصَّلَاةِ»، قَالَ: أَتَشَهَّدُ ثُمَّ أَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْجَنَّةَ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ النَّارِ. أَمَا إِنِّی لَا أَدرِی دَنْدَنَتَکَ وَلَا دَنْدَنَةَ مُعَاذٍ. فَقَالَص: «حَوْلَ ذَلِکَ نُدَنْدِنُ أَنَا ومُعَاذٍ».
و همچنین ابوداود از یکی از صحابه روایت کرده است که رسول اللهص به مردی فرمود: «در نماز چگونه میگویی؟» در نماز چه دعایی میخوانی؟ آن مرد گفت: تشهد را میخوانم و بعد از آن میگویم: خدایا از تو بهشت میخواهم و از دوزخ به تو پناه میبرم. آگاه باشید که من زمزمهی تو و معاذ را نمیدانم. رسول اللهص فرمود: «من و معاذ پیرامون آن زمزمه میکنیم».
از این حدیث دانسته میشود که هر شخص دعایی را که میخواهد میتواند بخواند.
339- وَعَنْ وَائِلِ بْنِ حُجْرٍس قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّص فَکَانَ یُسَلِّمُ عَنْ یَمِینِهِ: «السَّلَام عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ»، وَعَنْ شِمَالِهِ: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ بِسَنَدٍ صَحِیحٍ.
و از وائل بن حجرس روایت است که گفت: نماز خواندم همراه پیغمبرص و در سلام نماز از دست راست میفرمود: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. و از دست چپ میفرمود: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
امام نووی فرمود: که سلام نماز نزد جمهور علما از صحابه و تابعین واجب است و امام ابوحنیفه فرموده است که سلام نماز سنت است. بنابراین اگر به قصد خروج از نماز برخاست و بیرون رفت کفایت میکند. و حدیث صحیح: «تَحرِیمُهَا التَکبِیر وتَحلِیلُهَا التَسلِیمُ»: «بستن نماز به تکبیره الاحرام است و گشودن نماز به سلام دادن از آن است». اصحاب سنن آن را به اسناد صحیح روایت کردهاند.
رسول اللهص فرمود: «صَلُّوا کمَا رَأَیتُمُونِی أُصَلِّی»: «نماز بخوانید آن چنان که دیدید من نماز میخوانم». و رسول اللهص به دو سلام نماز را پایان داده است. بنابراین وجوب دو سلام ظاهر است. و نزد ما شافعیها، سلام اول واجب است و از ارکان نماز است و سلام دوم سنت است. و مأموم میتواند بعد از سلام اول امام بلند شود و به باقی نماز خود بپردازد.
لفظ سلام در همه مذاهب: السلام علیکم و رحمه الله میباشد که طی قرون و اعصار به آن عمل شده است. و همیشه عمل به حدیث مایهی تقویت آن است. و حدیثی که به آن عمل نشد هرچند که صحیح باشد، وقتی که جمهور علما مخالف آن باشند، قوت خود را از دست میدهد، اگرچه عمل به آن برای خود شخص جایز است. و برای امام جماعت، اگر جماعت قبول داشته باشند، اشکالی ندارد و در صورت عدم قبولشان از ایجاد فتنه باید حذر نمود.
اما کسانی که گفتهاند: نماز بیش از یک سلام ندارد؛ الامام الحافظ ابن عبدالبر فرمود: دلیلهایشان ضعیف است و نمیتواند مورد اعتماد باشد. امام مالکس فرمود: سلام نماز سنت است و یک سلام میباشد. ابن عبدالبر که خودش مالکی است میگوید: دلیلهایشان ضعیف است. امام مالکس عمل اهل مدینه را مستمسک قرار میدهد و در اصول فقه عمل اهل مدینه را مستمسک قرار نمیدهند.
امام نووی فرمود: علمایی که مورد اعتمادند اجماع دارند بر اینکه یک سلام واجب است و اگر اکتفا به آن نمود آن را رو به روی خود سلام گوید و اگر دو سلام گفت، یکی از دست راست و دیگری از دست چپ بگوید. و سلام دومی سنت است.
الحاصل: سلام نماز از ارکان نماز است و سنت پیروی شده دو سلام است. و صیغهی سلام: السلام علیکم و رحمة الله است. و الله سبحانه و تعالی أعلم.
و در صحیح مسلم و سنن نسایی از سعد بن ابی وقاصس آمده است که گفت: «رَأَیتُ رَسُولَ اللهص سَلَّمَ عَن یَمِینِهِ وعَن شِمَالِهِ حَتَّی کأَنِّی أَنظُرُ إِلَی صَفحَةِ خَدِّهِ. وفِی رِوَایَةٍ: حَتَّی أَرَی بَیَاضَ خَدِّهِ».
سعد فرمود: رسول اللهص را دیدم که سلام نماز داد از دست راست و از دست چپ و در این دو سلام دو رخسار دست راست و دست چپش دیده میشد، چنانکه گویی من نظر به سفیدی رخسارش مینمودم.
و در روایت دیگری آمده است: تا جایی که سفیدی گونهاش را میدیدم.
340- وَعَنْ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةٍس أَنَّ النَّبِیَّص: کَانَ یَقُولُ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاةِ مَکْتُوبَةٍ: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اللَّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلَا یَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْکَ الجَدُّ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
رسول اللهص بعد از هر نماز میفرمود: لا اله الا الله وحده لا شریک له ـ تا آخر: «نیست معبودی به حق، مگر الله، آن خدای یکتایی که تنهاست و هیچ شریکی ندارد. پادشاهی بر همه حق اوست. و دارندگی و مالکیت همهی کاینات برای اوست و ستایشها همه شایستهی ذات پاک اوست. و او بر همه چیز تواناست».
و در روایت طبرانی این زیادت است بعد از: لَهُ المُلکُ ولَهُ الحَمدُ (یُحِیی ویُمِیتُ و هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الخَیرُ): «او زندگی و مرگ میدهد و او همیشه زنده و همیشه پایدار است که مرگ به درگاه او راه ندارد. خیر و خوشی همه در دست اوست».
خدایا نه کسی هست که بتواند جلوی عطای تو را بگیرد و اگر ندادی کسی نسیت که آن را بدهد. و سودی نمیدهد صاحب ثروت را از عذاب تو ثروتش. قدرت در دست اوست، زندگی و مرگ را او میدهد و عطا و منع همه در ید قدرت اوست. و اوست توانا بر همه چیز و غیر او همه اموات هستند که مرگ و زندگی خودشان در دستشان نیست. اگر ارادهی رحمت به کسی نمود، نیست کسی که جلو رحمتش را بگیرد و اگر فرمان عذاب کسی صادر نمود، نه ثروت و نه حظ و نه جد بزرگوار و نه مال و نه فرزند و نه سلطان و نه پادشاهی هیچ کدام به دردش نمیخورد.
مسلمان باید طوری تسلیم فرمان خدا باشد تا جایی که در توحید خدا یقین داشته باشد که همهی نظر و خواهشش متوجه درگاه خدا باشد و هیچگاه در برابر مخلوقاتی چون خودش، خود را خوار نسازد. و شایسته است که این احادیث که خلاصهی توحید در بر دارد بعد از هر نماز فرض بگوید و به آن معتقد باشد و خود را از اغیار آسودهخاطر سازد.
341- وَعَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍس قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِص کَانَ یَتَعَوَّذُ بِهِنَّ دُبُرَ الصَّلَاةِ: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ البُخْلِ وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ الجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ أُرَدَّ إِلَى أَرْذَلِ العُمُرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ الدُّنْیَا، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ». رَوَاهُ البُخَارِیُّ.
رسول اللهص بعد از هر نماز فرض پناه میبرد از این چند چیز: میفرمود: «خدایا پناه میبرم به تو از بخل و گرفته دستی و پناه میبرم به تو از ترسویی و پناه میبرم به تو از اینکه برگردانده شوم به پستترین عمر، یعنی موقعی که انسان خرف میشود. و پناه میبرم به تو از فتنهی دنیا و پناه میبرم به تو از عذاب قبر».
خدایا پناه میبرم به تو از بخل: برای اینکه بخل از پرداختن حق فقرا و زکات جلوگیری میکند. از صلهی ارحام و رسیدن به خویشاوندان باز میدارد. از رحمت به یتیمان مانع میشود. از رسیدن به مستمندان باز میدارد. و هر جا که بخل چیره شد و مستمندان به ستوه آمدند، آنجاست که انواع انقلابات و فجایع صورت میگیرد.
و پناه میبرم به تو از ترسویی: که تروسیی مانع از رسیدن انسان به حقوق خود است. و مانع از امر به معروف و نهی از منکر میشود. از گفتن حرف حق باز میدارد و قبل از اینکه بمیرد درگور ترسویی گم میشود.
و پناه میبرم از اینکه به پستترین عمر بازگردانده شوم، که در آن صورت خرف شدن به همراه دارد و به حال کودکی باز میگردد و همه چیز را فراموش میکند و از یاد خدا غافل میشود و فردی غیر مقید میشود.
و پناه میبرم به تو از فتنهی دنیا: زیرا که دنیا برای کسی که دنیادوست شد، محنتهای فراوان به همراه میآورد. انسان را به پیروی از شهوات ناروا میکشد و به زینت دنیا مغرور و فریفته میگرداند و آخرت را از یاد میبرد و چنین وانمود میکند که آخرتی نیست و غیر از دنیا جایی نیست.
و پناه میبرم از عذاب قبر: برای اینکه قبر اولین منزل از منزلهای آخرت است، اگر محل عذاب شد روز به روز سختتر میشود تا روزی که او را به عذاب جاویدان برساند. و بییار و بیمونس بسوزد و بسازد.
همیشه باید مؤمن از این پنج چیز وحشتناک پناه به خدا ببرد تا خدا جل جلاله او را از همهی آنها در پناه خود آورد.
342- وَعَنْ ثَوْبَانَس قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِص إِذَا انْصَرَفَ مِنْ صَلَاتِهِ اِسْتَغْفَرَ اللَّهَ ثَلَاثًا، وَقَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ وَمِنْکَ السَّلَامُ. تَبَارَکْتَ یَا ذَا الجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از ثوبانس روایت است که گفت: رسول اللهص وقتی که سلام نماز میگفت، سه بار میفرمود: استغفرالله، استغفرالله، استغفرالله. و میفرمود: «خدایا نام پرعظمتت السلام است که میرساند که عیب و نقص هیچگاه به درگاه مقدس تو راه ندارد و از توست سلامتی از شرهای دنیا و آخرت. پر شد برکت ذات مقدسهات، ای صاحب شکوه و بزرگواری».
نظر به اینکه ذوالجلال و الاکرام از صفتهای بزرگ پروردگار است، رسول اللهص فرمود: «أَلِظُّوا بِیَا ذَا الجَلَالِ وَالإِکْرَامِ»؛ یعنی: «همیشه این دو نام مقدس آفریدگار را ملازم باشید و در دعاهایتان به آن متمسک باشید». و رسول اللهص عبور کرد به مردی که نماز میخواند و میگفت: یَا ذَا الجَلَالِ وَالإِکْرَامِ و فرمود: دعایت مستجاب شد.
343- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس عَنْ رَسُولِ اللَّهِص قَالَ: «مَنْ سَبَّحَ اللَّهَ دُبُرَ کُلِّ صَلَاةٍ ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ، وَحَمِدَ اللَّه ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ، وَکَبَّرَ اللَّه ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ، فَتِلْکَ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ، وَقَالَ تَمَامَ المِائَةِ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، غُفِرَتْ لَهُ خَطَایَاهُ، وَإِنْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ البَحْرِ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: کسی که بعد از هر نماز فرض 33 بار سبحانالله و 33 بار الحمدالله و 33 بار الله اکبر بگوید، میشود 99 بار و بار صدم راکامل کند به گفتن: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ گناهانش آمرزیده میشود، اگرچه از بسیاری مانند کف دریا باشد». رواه مسلم. و در روایت دیگر مسلم 33 بار بگوید: سبحان الله، و 33 بار بگوید: الحمدالله، و 34 بار بگوید: الله اکبر، گناهانش آمرزیده میشود، اگر چه گناهانش مثل کف دریا باشد.
بنابراین خوب است که گاهی سبحان الله 33 بار و الحمدالله 33 بار و الله اکبر 33 بار و صدمین بار لا اله الا الله تا آخر بگوید و گاهی سبحان الله 33 بار و الحمدالله 33 بار و الله اکبر 33 بار بگوید تا به هر دو روایت عمل کرده باشد.
حدیث بالا سببی دارد و آن اینکه:
أَنَّ فُقَرَاءَ الْمُهَاجِرِینَ أَتَوْا رَسُولَ اللهِص، فَقَالُوا: قَد ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ بِالدَّرَجَاتِ الْعُلَى، وَالنَّعِیمِ الْمُقِیمِ، فَقَالَ: "وَمَا ذَاکَ؟ قَالُوا: یُصَلُّونَ کَمَا نُصَلِّی، وَیَصُومُونَ کَمَا نَصُومُ، وَیَتَصَدَّقُونَ وَلَا نَتَصَدَّقُ، وَیُعْتِقُونَ وَلَا نُعْتِقُ، فَقَالَ رَسُولَص: «أَفَلَا أُعَلِّمُکُمْ شَیْئًا تُدْرِکُونَ بِهِ مَنْ سَبَقَکُمْ وَتَسْبِقُونَ بِهِ مَنْ بَعْدَکُمْ؟ وَلَا یَکُونُ أَحَدٌ أَفْضَلَ مِنْکُمْ إِلَّا مَنْ صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعْتُمْ». قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «سَبِّحُوا الله....». الحدیث.
فقراء المهاجرین به خدمت رسول اللهص آمدند و گفتند: یا رسول الله، صاحبان ثروت و دارایی درجههای بالا و خوشی ابدی را با خود بردند. رسول اللهص فرمود: «آن چیست؟» گفتند: صاحبان ثروت نماز میخوانند همانطور که ما نماز میخوانیم، و روزه میگیرند همانطور که ما روزه میگیریم، و صدقه میدهند و ما صدقه نداریم که بدهیم و برده را آزاد میکنند و ما توانایی آزاد کردن برده را نداریم. رسول اللهص فرمود: «آیا نیاموزم شما را چیزی که به وسیلهی آن برسید به کسانی که بر شما سبقت گرفتهاند و جلو بیفتید بر کسانی که بعد از شما میآیند؟» گفتند: بله. فرمود: «بعد از هر نماز فرض 33 بار سبحان الله و 33 بار الحمدالله و 33 بار الله اکبر و صدمین بار بگویید: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. و در روایت دیگر الله اکبر را 34 بار بگویید».
مدتی نگذشت که فقرای مهاجرین دوباره به خدمت رسول اللهص آمدند و گفتند: صاحبان ثروت همین تسبیحها را مانند ما میگویند. رسول اللهص فرمود: ذلک فضل الله یوتیه من یشاء)؛ «آن فضل خداست که به هر که بخواهد میدهد».
در چگونگی تسبیح: 33 بار سبحان الله و 33 بار الحمدالله و 33 بار الله اکبر بگوید و صدمین بار بگوید: لا اله الا الله وحده لا شریک له ـ تا آخر. و گفته شده است که: 33 بار سبحان الله و الحمدالله و الله اکبر بگوید کافی است. و در صحیح بخاری آمده است از حدیث ابوهریره «یُسَبِّحُونَ عَشراً ویَحمِدُونَ عَشراً ویُکبِّرُونَ عَشراً»؛ «سبحان الله 10 بار و الحمدالله 10 بار و الله اکبر 10 بار بگوید». و در صفت دیگر تسبح گفته شده: «یُسَبِّحُونَ خَمساً وعِشرِینَ تَسبِیحَةً ومِثلهَا تَحمِیداً ومِثلهَا تَکبِیراً ومِثلهَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، فَتَتِمّ مِائَة».
وَ أَخرَجَ أَبُودَاود مِن حَدِیثِ زَیدِ بنِ أَرقَم: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِص یَقُولُ دُبُرَ کل صَلَاةٍ: «اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَرَبَّ کُلِّ شَیْءٍ، أَنَا شَهِیدٌ أَنَّکَ أَنْتَ الرَّبُّ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ، أَنَا شَهِیدٌ أَنَّ مُحَمَّدًاص عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ، رَبَّنَا وَرَبَّ کُلِّ شَیْءٍ، أَنَا شَهِیدٌ أَنَّ الْعِبَادَ کُلَّهُمْ إِخْوَةٌ، اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَرَبَّ کُلِّ شَیْءٍ، اجْعَلْنِی مُخْلِصًا لَکَ وَأَهْلِی فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، یَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ اسْمَعْ وَاسْتَجِبْ، اللَّهُ أَکْبَرُ، اللَّهُ أَکْبَرُ الْأَکْبَرُ، اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، اللَّهُ أَکْبَرُ الْأَکْبَرُ، حَسْبِیَ اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، اللَّهُ أَکْبَرُ الْأَکْبَرُ».
زید بن ارقم گفت که رسول اللهص بعد از هر نماز میفرمود: «خدایا، پروردگار ما و پروردگار هر چیز، من گواهی دهندهام که همانا تو پروردگار هستی، یکتایی و شریکی برای تو نیست، خدایا، ای پروردگار ما و پروردگار همه چیز، من گواهی دهندهام که محمد بندهی تو و فرستادهی توست. خدایا، ای پروردگار ما و پروردگار همهچیز، من گواهی دهندهام که بندگان همه برادرانند. خدایا، ای پروردگار ما و و پروردگار همه چیز مرا و بستگانم را در هر ساعتی از دنیا و آخرت برای خودت مخلص بگردان. یا ذا الجلال و الإکرام: ای صاحب شکوه و بزرگواری، قبول بفرما دعایم و به اجابت برسان دعایم را. خدا بزرگتر است. خدا بزرگترین بزرگهاست. خدا روشنکنندهی آسمانها و زمین است. خدا بزرگترین بزرگان است. خدا کفایت من است و چه خوب کفایتکنندهای است. خدا بزرگترین بزرگان است.
وَأَخرَجَ أَبُودَاود مِن حَدِیثِ عَلِیس کانَ رَسُولُ اللهص إِذَا سَلَّمَ مِنَ الصَّلَاةِ قَالَ: «اللهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَمَا أَخَّرْتُ وَمَا أَسْرَرْتُ وَمَا أَعْلَنْتُ وَمَا أَسرَفتُ وَمَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی، أَنْتَ الْمُقَدِّمُ وَأَنْتَ الْمُؤَخِّرُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ».
ابوداود از حدیث علیس روایت کرد که رسول اللهص وقتی که سلام نماز میداد میفرمود: «خدایا بیامرز مرا آنچه را جلو انداختم و آنچه را به تأخیر انداختم و آنچه نهانی نمودم و آنچه آشکار نمودم و آنچه در آن زیادهروی نمودم و آنچه تو داناتری به آن از من، همهی این گناهانم را بیامرز. تو به جلو میاندازی کسی را که بخواهی و به دنبال میاندازی کسی را که بخواهی، نیست مبعودی به حق به جز تو».
گناهانی که در حیات است آن گناهانی است که به جلو انداخته شده و بعد از وفات انسان نمیماند. و گناهانی که بعد از وفات انسان میماند، گناهانی است که انسان آن را به دنبال انداخته تا بعد از وفاتش هم بماند.
وَ أَخرَجَ أَبُودَاود والنِّسَائِی مِن حَدِیثِ عُقبَةَ مِن عَامر: أَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِص أَنْ أَقْرَأَ بِالْمُعَوِّذَاتِ دُبُرَ کُلِّ صَلَاةٍ».
ابوداود و نسایی از حدیث عقبه بن عامرس روایت کردهاند که رسول اللهص به من امر فرمود تا بعد از هر نماز فرض سورههای قل هو الله احد و قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس را بخوانم.
و در صحیح مسلم از حدیث براء آورده است که براء گفت: رسول اللهص بعد از هر نماز فرض میفرمود: (رَبِّ قِنِی عَذَابَکَ یَومَ تَبعَثُ عِبَادَک): «ای پروردگارم، مرا از عذابت نگه دار در روز قیامت که بندگانت را پس از مرگشان زنده میفرمایی».
وَوَرَدَ بَعدَ صَلَاةِ المَغرِبِ وصَلَاةِ الفَجرِ بِخُصُوصِهِمَا قَول: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، عَشرَ مَرَّاتٍ». أَخرَجَهُ أَحمَدُ.
و وارد شده است از رسول اللهص بعد از نماز صبح و بعد از نماز مغرب در خصوص این دو وقت، ده بار گفتن: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
این ده بار بعد از نماز مغرب و صبح گفته میشود، علاوه بر اذکار دیگر.
وَ أَخرَجَ التِّرمِذِیُ عَن أَبِی ذَرٍّ: أَنَّ رَسُولَ اللهص قال: قَالَ: «مَنْ قَالَ فِی دُبُرِ صَلَاةِ الفَجْرِ وَهُوَ ثَانٍ رِجْلَیْهِ قَبْلَ أَنْ یَتَکَلَّمَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ عَشْرَ مَرَّاتٍ، کَتَبَ اللهُ لَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، وَمَحَا عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئَاتٍ، وَرُفِعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ، وَکَانَ یَوْمَهُ ذَلِکَ کُلَّهُ فِی حِرْزٍ مِنْ کُلِّ مَکْرُوهٍ، وَحُرِزَ مِنَ الشَّیْطَانِ، وَلَمْ یَنْبَغِ لِلذَّنْبٍ أَنْ یُدْرِکَهُ فِی ذَلِکَ الیَوْمِ إِلَّا الشِّرْکَ بِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ». قَال التِّرمِذِیُ: غَرِیبٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ. وأَخرَجَهُ النِّسَائِی مِن حَدِیثِ مُعَاذٍ وزَادَ فِیهِ «بِیَدِهِ الخَیر» وزَادَ فِیهِ أَیضًا: وکانَ لَهُ بِکلِّ وَاحِدَةٍ قَالَهَا عِتقُ رَقَبة.
و ترمذی از ابوذرس روایت کرده است که رسول اللهص فرمود: «کسی که بعد از نماز صبح در حالی که نشسته است در همان حالتی که در نماز نشسته بود، قبل از اینکه سخن بگوید ده بار گفت: لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و هو علی کل شیء قدیر. خدای متعال برای او ده حسنه مینویسد و ده سیئه از او محو میکند و ده درجه برای او بالا میبرد و در آن روز از هر مکروهی محفوظ میماند و از شر شیطان حفظ میشود و سزاوار هیچ گناهی نیست که در آن روز به او برسد، مگر شرک آوردن به خدایﻷ». و نسائی اضافه کرد در روایتش، یعنی در روایات او: یحیی و یمیت بیده الخیر، آمده است. و در روایت نسایی در مقابل هر یک از این کلمات، یعنی در برابر هر باری که میگوید ثوابی برابر ثواب آزاد کردن بردهای مییابد.
و ترمذی و نسایی از حدیث به روایت عماره بن شبیب آوردهاند که رسول اللهص فرمود: «مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ وَلَهُ الحَمْدُ، یُحْیِی وَیُمِیتُ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ عَشْرَ مَرَّاتٍ عَلَى إِثْرِ المَغْرِبِ بَعَثَ اللَّهُ لَهُ مَلَائِکةً یَحْفَظُونَهُ مِنَ الشَّیْطَانِ الرِّجِیم، حَتَّى یُصْبِحَ، وَکُتِبَ لَهُ بِهَا عَشْرَ حَسَنَاتٍ، وَمَحَا عَنْهُ عَشْرَ سَیِّئَاتٍ مُوبِقَاتٍ، وَکَانَتْ لَهُ تَعْدِلُ عَشْرَ رَقَبَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ». قَال التِّرمِذِیّ: حَدِیثٌ حَسَنٌ لَا نَعْرِفُهُ إِلَّا مِنْ حَدِیثِ لَیْثِ بْنِ سَعْدٍ، وَلَا نَعْرِفُ لِعُمَارَةَ سِمَاعًا عَنِ النَّبِیِّص.
رسول اللهص فرمود: «کسی که بعد از نماز مغرب ده بار بگوید: لا اله الا الله وحده لا شریک له، تا آخر، خداوند فرشتگانی برای او میفرستد که او را از شیطان رانده شده نگه میدارند تا اینکه صبح شود و ده حسنه برایش نوشته میشود و ده گناه هلاک کننده از او پاک میشود و برای او ثواب آزاد کردن ده بردهی مسلمان است». ترمذی فرمود: حدیث حسن است. و عماره از رسول اللهص نشنیده، یعنی حدیث مرسل است که نام صحابی در آن نیامده است. و ما این حدیث را از لیث بن سعد روایت کردهایم که یکی از ائمه است.
و درود و سلام بر رسول اللهص فرستادن در اول و آخر دعا سنت است. و در صحیح بخاری آمده است: باب یستقبلُ الإمامُ الناسَ إذا سلَّم، بابی است در بیان اینکه امام بعد از سلام از نماز رو به جماعت مینماید. و روایت فرمود از سمره بن جندب و زید بن خالدب: کانَ إِذَا صَلَّی صَلَاةً أًقبَلَ عَلَینَا بِوَجهِهِ: رسول اللهص پس از هر نماز رو به روی ما مینشست.
باید دانست که رسول اللهص بعد از سلام نماز گاهی دست راست خود را به سوی جماعت میکردند، چنانکه در حدیث صحیح به روایت اصحاب سنن وارد شده است. و گاهی رو به روی جماعت مینشستند، چنان که در حدیث صحیح بخاری یاد شد.
344- وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍس: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ لَهُ: «أُوصِیکَ یَا مُعَاذُ: لَا تَدَعَنَّ دُبُرَ کُلِّ صَلَاةٍ أَنْ تَقُولُ: اللَّهُمَّ أَعِنِّی عَلَى ذِکْرِکَ وَشُکْرِکَ وَحُسْنِ عِبَادَتِکَ». رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَأَبُو دَاوُدَ، وَالنَّسَائِیُّ بِأَسنَادٍ قَوِیٍّ.
و از معاذ بن جبلس روایت است که رسول اللهص به او فرمود: «تو را سفارش میدهم ای معاذ، که بعد از هر نماز فرض ترک نکنی آن که بگویی: خدایا مرا کمک کن بر یاد کردنت و سپاسگزاریت و به خوبی انجام دادن عبادتت».
345- وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «مَنْ قَرَأَ آیَةَ الکُرْسِیِّ دُبُرَ کُلِّ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ لَمْ یَمْنَعْهُ مِنْ دُخُولِ الجَنَّةِ إِلَّا المَوْتُ». رَوَاهُ النَّسَائِیُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ. وَزَادَ فِیهِ الطَّبَرَانِیُّ: و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ.
و از ابو امامهس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «کسی که بعد از هر نماز فرض آیه الکرسی و قل هو الله أحد بخواند مانع او از داخل بهشت شدن نمیشود مگر مرگ». یعنی همین که مرد به بهشت میرود. بنابراین خیلی به جاست که همیشه بر قراءت آیه الکرسی و قل هو الله احد بعد از هر نماز فرض مواظبت شود.
ابوامامه: دو تاهستند: ابوامامه باهلی که در اول کتاب ذکر شد. و ابو امامه ایاس بن ثعلبه حارثی انصاری خزرجی که در این حدیث ذکر شد. و هرجا گفته شود مقصود اوست. اگر مقصود ابوامامه باهلی باشد، به قید باهلی از او یاد میشود. او در همهی مشاهد حاضر بود، فقط در جنگ بدر حاضر نبود و رسول اللهص او را معذور دانست که به سبب بیماری مادرش نتوانست در بدر حاضر شود.
و مانند همین حدیث وارد شده به روایت از علیس: «مَن قَرأَ آیَة الکرسِی حِینَ یَأخُذُ مَضجَعَهُ أَمَّنَهُ اللهُ عَلَی دَارِهِ ودَارَ جَارِهِ وأَهلِهِ ودُوَیْرَاتٍ حَوْلَهُ»؛ «کسی که آیه الکرسی را بخواند موقعی که در بستر خواب میرود، خدایﻷ خانهاش و خانهی همسایهاش و اهل و خانههای دور و برش را در امان قرار میدهد».
آیه الکرسی اصول اسماء و صفات خداوندی از یکتایی و حیات و قیومیت و علم وقدرت و ملک و اراده در بر دارد. و سورهی قل هو الله احد. خاص در بیان صفات خدای تبارک و تعالی است.
346- وَعَنْ مَالِکِ بْنِ الْحُوَیْرِثِس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی». رَوَاهُ البُخَارِیُّ.
و از مالک بن حویرثس روایت است که رسول اللهص فرمود: «نماز بخوانید آن چنان که دیدید من نماز میخوانم».
این حدیث با همین مختصری، دنیایی از معنی را در بر دارد. نمازتان را مانند نماز من قرار بدهید، نماز مرا دیدید، همانگونه هم نماز بخوانید. نمازتان سر وقت باشد، مثل نماز من. در وقت جهر، جهر بخوانید و در وقت سر، سِرّ بخوانید، مثل نماز من. نماز با حضور قلب و خشوع اعضاء بخوانید، همانطور که من میخوانم. ارکان نماز را کاملاً به جا آورید، همانطور که دیدید من همهی ارکان را به جا میآورم. سنتهای نماز را به جا آورید، همان طوری که من در نماز خود به جا میآورم. در نماز سکون و آرامش خود را حفظ کنید، همانطور که دیدید من در نماز چگونه بدون حرکت میایستم. هیئتهای نماز را به جا آورید، همانگونه که دیدید من به جا میآورم. خلاصه هر طور نماز مرا دیدید، همانطور نماز بخوانید. و همین یک جمله: نمازتان را مثل نماز من قرار بدهید، خیلی تفصیل دارد. دانشمندان در شرح همین حدیث حق مطلب را ادا کردهاند. به کتابهایشان مراجعه فرمایید.
347- وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍس أَنَّ النَّبِیَّصقَالَ: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ.... والا فاوم ». رَوَاهُ البُخَارِیُّ. [این قسمت از روایت را در بخاری نیافتم] (مصحح)
و از عمران حصینس روایت است که رسول اللهص فرمود: «نماز بخوان ایستاده. اگر ایستاده نتوانستی، نماز بخوان نشسته. اگر نشسته نتوانستی نماز بخوان به پهلو. اگر به پهلو نتوانستی، پس اشاره کن».
نسایی این حدیث را روایت نمود و زیاد نمود در روایتش: «فَأِن لَم تَستَطِع فَمُستَلِقٌ، لَا یُکلِّفُ الله نَفساً إِلَّا وُسعَهَا»؛ «اگر نتوانستی که به پهلو نماز بخوانی، نماز بخوان خوابیده بر پشت، خدا تکلیف نمیفرماید به کسی، مگر به قدر طاقتش». نماز انسان به حسب تواناییاش لازم است. اول ایستاده، سپس نشسته، سپس به پهلو، سپس خوابیده بر پشت. و در این حال برای رکوع و سجود بر سر اشاره نماید و اشارهاش برای سجود پایینتر از اشارهاش برای رکوع باشد، چنانکه در حدیث جابر به روایت بزار و بیهقی آمده است. چنانچه میتواند ایستاده نماز بخواند، اما در کشتی است و میترسد اگر ایستاده بخواند، سرگیجه بگیرد، درست است نشسته نماز بخواند. اما اینکه نشسته چگونه نشستنی باشد به اختیار نمازگزار گذاشته شده و معلوم است که بهتر است به یکی از نشستنهای نماز باشد ک از مفترش یا متورک یا متربع. و در نماز به پهلو، بهتر است بر پهلوی راست نماز بخواند، چنانکه در حدیث علیس به روایت دارقطنی است.
حال اینکه: تا وقتی که شخص خوش دارد، نماز از گردنش نمیافتد. اگر شخصی مرد و نمازهایی در حال بیماری از او فوت شده است، قضای آن بر ورثه واجب نیست. اما مقدار فوت شده از میت را بهتر است ورثهاش بخوانند. از تقیالدین سبکی روایت شده که برای بعضی از اقارب خود خوانده است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
348- وَعَنْ جَابِرٍس: أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ لِمَرِیضٍ - صَلَّى عَلَى وِسَادَةٍ، فَرَمَى بِهَا - وَقَالَ: «صَلِّ عَلَى الْأَرْضِ إِنْ اِسْتَطَعْتَ، وَإِلَّا فَأَوْمِئْ إِیمَاءً، وَاجْعَلْ سُجُودَکَ أَخْفَضَ مِنْ رُکُوعِکَ». رَوَاهُ البَیْهَقِیُّ بِسَنَدٍ قَوِیٍّ وَلَکِنْ صَحَّحَ أَبُو حَاتِمٍ وَقْفَهُ.
و از جابرس روایت است که رسول اللهص به بیماری ـ که سجود بر بالش مینمود و بالش او را بیرون انداخت ـ فرمود: «سجود بر زمین بکن، اگر توانستی و اگر نتوانستی اشاره به سر بکن برای رکوع و سجود و در اشاره برای سجود سر را پایینتر بیاور».
اگر بیماری میتواند بایستد ولیکن رکوع و سجود نمیتواند، برای خواندن فاتحه بایستد و برای رکوع در حال ایستادن اشاره به سر بنماید، آنگاه بنشیند و برای سجود در نشستن اشاره به سر نماید. والله سبحانه و تعالی أعلم.
مساجد جمع مسجد است و هرگاه مقصود از مسجد محل اجتماع مردم برای نماز با جماعت باشد مسجد به کسر جیم است. و هرگاه مقصود محل نهادن پیشانی برای سجود باشد مسجد به فتح جیم است. در کتاب: «مجمع الزوائد» تألیف هیثمی احادیثی است که دلالت بر فضل مسجد دارد، بسیار است.
262- عَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: «أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِص بِبِنَاءِ المَسَاجِدِ فِی الدُّورِ، وَأَنْ تُنَظَّفَ، وَتُطَیَّبَ. رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَأَبُو دَاوُدَ، وَالتِّرْمِذِیُّ، وَصَحَّحَ إِرْسَالَهُ.
و از عایشهل روایت است که گفت: رسول اللهص امر فرمود تا در میان خانهها مسجد ساخته شود و دستور داد تا مساجد همیشه پاکیزه و خوشبو نگه داشته شود.
برای این امت همه جا محل نماز و عبادت است، چنان چه در حدیث صحیح آمده: «جُعِلَت لِی الأَرضُ کلُّهَا مَسجِداً وطَهُوراً»: «برای من همه جای زمین مسجد و محل عبادت است و خاک آن پاک کننده است». اما مسجدی که حکم خاص دارد و حائض و جنب نمیتوانند در آن منزل بگیرند و اعتکاف نشستن در آن جایز است، جایی است که به قصد مسجد ساخته شده و وقف نماز و عبادت شده باشد. اما اگر در جایی از منزل مسکونی، خود با خانواده و بستگان نماز میخواند به آن جا مسجد گفته نمیشود، برای این که مسجد شدن مشروط است بر این که همراه با وقف آن و برای عموم باشد. در مذاهب ائمهی سهگانه، امام ابوحنیفه و امام شافعی و امام احمد، وقتی که محلی وقف مسجد شد، برای همیشه مسجد است. اما نزد مالکس وقف موقت جایز است. کسی میخواهد مسجدی را پایین بیاورد و مسجد از نو بسازد، میتواند برای مدت یک سالی که مسجد ساخته میشود، خانهی خود را وقف موقت برای نماز نماید. مسجد که ساخته شد و مدت وقف موقت پایان یافت، خانهاش به مالکیتش برمیگردد.
263- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «قَاتَلَ اللَّهُ الیَهُودَ: اِتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ». مُتَّفَقٌ عَلَیْه. وَزَادَ مُسْلِمُ: «وَالنَّصَارَى».
از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «خدا لعنت فرماید یهودیان را که قبرهای پیغمبرانشان را محل عبادت قرار دادند». و در روایت مسلم آمده است: «لَعَنَ اللهُ الیَهُودَ والنَّصَاری»: «خدا یهود و نصاری را لعنت فرماید که قبرهای پیغمبرانشان را مساجد و معابد ساختند».
و در صحیح مسلم از عایشهل روایت نمود که گفت: ام سلمه و ام حبیبه در حبشه قبرهایی دیدند که در آنها صورتهایی، یعنی مجسمههایی بود، و موقع برگشتن از حبشه آن چه را که دیده بودند برای رسول اللهص بازگو کردند. فرمود: آنان مردمی بودند که هرگاه شخص صالحی از ایشان میمرد بر قبر او عبادتگاهی میساختند و آن اشکال را به تصویر میکشیدند. آنان نزد خداوند در روز قیامت پستترین خلق هستند. و لفظ حدیث:
عَنْ عَائِشَةَل قَالَت: أَنَّ أُمَّ حَبِیبَةَ وَأُمَّ سَلَمَةَب ذَکَرَتَا لِرَسُولِ اللَّهِص کَنِیسَةً رَأَتَاهَا بِالحَبَشَةِ فِیهَا تَصَاوِیرُ، فَقَالَ: «أُولَئِکَ إِذَا کَانَ فِیهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِیهِ تِلْکَ التَصَاوِیر، أُولَئِکَ شِرَارُ الخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ القِیَامَةِ». رواه مسلم.
بعضی گفتهاند که نصاری غیر از عیسی انبیایی نداشتهاند که قبور آنان را بپرستند. اینان ندانستهاند که نصاری تابع یهودند، بنابراین انبیای یهود انبیای نصاری است. و باید دانست که نصاری عهد قدیم دارند، یعنی تورات و عهد جدید، یعنی انجیل و در اکثر احکام تابع یهودند.
و در روایت مسلم آمده است: «کَانُوا یَتَّخِذُونَ قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ وَصَالِحِیهِمْ مَسَاجِدَ»: «قبر انبیاء و صالحانشان را عبادتگاه میساختند».
و در حدیثی که به روایت ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه است از ابن عباسب چنین روایت شده است: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِص زَائِرَاتِ الْقُبُورِ، وَالْمُتَّخِذِینَ عَلَیْهَا الْمَسَاجِدَ وَالسُّرُجَ»: «رسول اللهص لعنت فرمود زنانی را که به زیارت قبرها میروند و مردمی که بر قبرها عبادتگاه میسازند و چراغها بر آنها میافروزند. و اختصاص منع به زنان داد، برای اینکه زنها در آن جاها به گریه و زاری میپردازند و غافل میشوند از اینکه زندگی و مرگ هر دو در دست خداست و هر دو یک امر طبیعی هستند و باید به هر دو راضی بود، برای این که سنت و قانون همهی کاینات زنده این است که روزی باید بمیرند. و به جای گریه و زاری باید بر اموات رحمت فرستاد و شکر خدا را در برابر همهی نعمتهای او به جا آورد.
بیضاوی فرموده است: چون که یهود و نصاری بر قبور پیغمبرانشان برای تعظیمشان سجده میکردند و قبرها را قبلهی خود در عبادتشان قرار میدادند، رسول اللهص آنان را لعنت فرمودند، زیرا قبرها را بتها ساختند. اما اگر کسی مسجدی در جوار قبر شخصی صالح بسازد و قصدش تبرک به نزدیکی او باشد، نه اینکه در نماز رو به آن بنماید و قصدش تعظیم او باشد چنین شخصی در آن وعید داخل نمیشود. و در بسیاری از جاها دیده میشود که پهلوی دروازهی مسجد قبر صالحی قرار دادهاند و علما آن را انکار ننمودهاند، بنابر این که نماز به سوی آنها خوانده نمیشود. و در بسیاری از شهرها قبور را در اطراف مسجد ساختهاند تا روزهای جمعه و عید به زیارت اموات خودشان بروند و فاتحه برایشان بخوانندن. در مصر و در هند و در جاهای دیگر چنین قبرهایی هست. و نظر به این که مسلمان هیچگاه غیر از خدای یکتا را نمیپرستد و یقین عقیده بر این دارد که خدا هیچ قدرتی در دست ندارد و کسی نیست که زندگی و مرگ و حیات بعد از مرگ و نفع و ضررش در دست خدا نباشد. و در صحیح مسلم است: «لَا تَجْلِسُوا عَلَى الْقُبُورِ، وَلَا تُصَلُّوا إِلَیْهَا ولَا عَلَیهَا»: «بر قبرها منشینید و نماز به سوی آنها نخوانید و نماز بر آنها نخوانید». بعضی از علما «لَا تَجلِسُوا عَلَی القُبُورِ» را تفسیر کردهاند که برای قضای حاجت بر آنها ننشینید، یعنی همانگونه که تعیم قبور و قبله قرار دادن آنها حرام است بیاحترامی به آنها و قضای حاجت بر آنها نیز حرام است.
الحاصل: مسلمان باید همیشه دیدهی دلش به سوی خدا باشد و در همه احوال آنچه میخواهد از خدا بخواهد و زیارت صالحین به قصد اقتدا به ایشان باشد. و همانند او شدن در پیروی از پیغمبرص هدف اول و آخر او باشد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
264- وَلَهُمَا مِنْ حَدِیثِ عَائِشَةَل: «کَانُوا إِذَا مَاتَ فِیهِمْ الرَّجُلُ الصَّالِحُ بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا». وَفِیهِ: «أُولَئِکَ شِرَارُ الخَلْقِ».
و بخاری و مسلم/ از حدیث عایشهل از فرمودهی رسول اللهص آوردهاند: «یهود و نصاری وقتی شخص صالح و شایسته کاری از آنان میمرد روی قبرش عبادتگاهی میساختند تا آن را قبلهگاه خود قرار بدهند». و نیز در آن آمده است: «آنان بدترین آفریدگان هستند».
کسی که از عقاید یهود و نصاری اطلاع دارد میداند که هیچ کدام اهل توحید نیستند. مگر نه یهودیان گفتند: (عزیر بن الله): «عزیر پسر خداست». در برابر گفتار نصاری که گفتند: (المسیح ابن الله): «عیسی پسر خداست». مگر نه تثلیث و سهگانهپرستی دین و عقیدهی نصاری است. اینها خیلی بیش از این در کفر و خرافات پیش رفتهاند. و کسی که به واتیکان برود، میبیند که برای خدایﻷ که حی لا یموت است و شبیه و نظیری ندارد، مجسمهای به صورت پیرمردی ساخته و بر کرسی نشاندهاند. کسانی که دربارهی خدایﻷ تا این حد بیخبری و جهالت دارند، دیگر توقعی از دینداری میتوان از آنان داشت!
یهود و نصاری همه در اخلاق به کلی سقوط کردهاند و این دشمنی همگیشان و پدید آوردن جنگ صلیبی همه برای از بین بردن آن چه خودشان از آنها محروم هستند میباشد. عفاف و پاکدامنی، توحید و خداپرستی، ایمان و طاعت، سلامت نسل و نسب و وفور نعمت که نزد مسلمین است و از آنها محرومند، آنان را بر این دشمنی وا داشته است. و مسلمین با اینکه حیات ملتها که نفت باشد، در دستشان است، اما متأسفانه بر اثر ضعف و جداییشان به یغما میرود. خدای متعال مسلمانان را بیدار و هوشیار سازد تا بیش از این حقوقشان پایمال نشود. آینده از آن مسلمانان است و دوران هوشیاری و تجدید عظمت اسلام نزدیک است. والله أعلم.
265- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: بَعَثَ النَّبِیُّص خَیْلاً، فَجَاءَتْ بِرَجُلٍ، فَرَبَطُوهُ بِسَارِیَةٍ مِنْ سَوَارِی المَسْجِدِ. الحَدِیثَ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از ابوهریرهس روایت است که گفت: رسول اللهص دستهای از سواران را به طرف نجد فرستاد و رئیسشان ثمامه بن أثالی را اسیر کرده و به مدینه آوردند و او را در مسجد رسول اللهص به ستونی از ستونهای مسجد بستند. رسول اللهص هر بار که به مسجد میآمد نزد ثمامه میرفت و از ثمامه میپرسید: «ما عندک یا ثمامه»: «چه داری، چه خواهشی داری؟» ثمامه عرض میکرد: اگر مرا بکشی، کسی را میکشی که خونخواه دارد و خونش ضایع نمیشود. و اگر منت بگذاری، منت بر کسی میگذاری که قدردانی میکند. و اگر مال و سربها بخواهی میپردازم.
رسول اللهص این سؤال و جواب را با ثمامه میکرد و برای امامت و نماز خواندن با اصحاب میرفت. ثمامه به چشم خود میدید که چگونه اصحاب صف میبستند و در حرکات و سکنات از امام پیروی میکردند و به گوش خود قراءت رسول اللهص را میشنید. قراءتی که دلهای مرده را زنده میکرد و مردم غفلتزده را به هوش میآورد و مشرکان و کافران را به حقیقت اسلام آگاه میساخت و محبت رسول اللهص را در دلها مستحکم میساخت. بعد از سه روز فرمود: (اطلقوا ثمامه): «ثمامه را آزاد کنید». سخن و عمل و اخلاق رسول اللهص در دل ثمامه اثر کرد، آنگاه رفت و بدن شست و آمد و ایمان به رسول اللهص آورد. و از مدینه به مکه رفت و در مکه به کفار قریش گفت: از این به بعد یک دانه گندم از یمامه برای شما نمیآید، مگر با اجازهی رسول اللهص.
از این حدیث دانسته میشود که آمدن کافر به مسجد، اگر کاری داشته باشد یا امید ایمان او باشد جایز است. اگر قاضی در مسجد برای داوری نشسته است و نزد او بیاید جایز است. اگر بدهکارش در مسجد است و برای مطالبهی بدهکارش بیاید جایز است. و در سنن ابوداود به روایت از ابوهریرهس میآورد که یهودیان به خدمت رسول اللهص در مسجد میآمدند. و دانسته میشود که بستن اسیر کافر در مسجد جایز است. و سؤال و جواب با اسیر کافر در مسجد جایز است. فقط مسجدالحرام مکه مستثنا میباشد، زیرا فرمودهی آفریدگار است: ﴿فَلَا یَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ﴾ «نزدیک به مسجدالحرام مکه نشوند». و از حج و عمره منع شوند.
266- وَعَنْهُس أَنَّ عُمَرَس مَرَّ بِحَسَّانَ یَنْشُدُ فِی المَسْجِدِ، فَلَحَظَ إِلَیْهِ، فَقَالَ: قَدْ کُنْتُ أَنْشُدُ، وَفِیهِ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنْکَ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و در حدیث صحیح متفق علیه از ابوهریرهس روایت است که عمرس به حسان بن ثابت، شاعر رسول اللهص عبور کرد در حالی که ابیاتی از شعر خود را میخواند. عمرس از گوشهی چشم نظری به او افکند ـ بدین منظور که سرودن شعر در مسجد مطلوب نیست ـ حسانس گفت: من در همین مسجد شعر را در حضور بهتر از تو میخواندم. یعنی شعر را در حضور رسول اللهص میخواندم و اعتراضی نمیفرمود.
و امام بخاری اشاره فرمود به اینکه حسان در مسجد ابیاتی میخواند که با آنها جواب کافران میداد و دفاع از رسول اللهص میکرد. و احادیثی هم آمده که معارض این حدیث است، مثل حدیثی که ابن خزیمه روایت نموده و ترمذی فرموده صحیح است:
عَن عَمرو بن شُعَیب عَن أَبِیهِ عَن جَدِّه قَال: «نَهَى رَسُولُ اللهِص عَنْ تَنَاشُدِ الْأَشْعَارِ فِی الْمَسْجِدِ»: «رسول اللهص منع فرمود از خواندن شعر در مسجد». و وجه جمع میان این دو حدیث این است که از خواندن سرود و اشعاری منع شده است که از اشعار جاهلیت و یا در بطالت و بیهودگی باشد و غرض صحیحی در آن نباشد. اما خواندن علومی که به نظم است و اشعاری که بیان دفاع از رسول اللهص و یا ترغیب در طاعت است منعی ندارد، مشروط بر آنکه مایهی تشویش نمازگزاران نباشد یا در وقتی باشد که وقت نماز فرض نیست که مردم به مسجد میآیند.
267- وَعَنْهُس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یَنْشُدُ ضَالَّةً فِی المَسْجِدِ فَلْیَقُلْ: لَا رَدَّهَا اللَّهُ عَلَیْکَ، فَإِنَّ المَسَاجِدَ لَمْ تُبْنَ لِهَذَا». رَوَاهُ مُسْلِم.
و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «کسی که شنید مردی در مسجد طلب گمشدهاش میکند بگوید: خدا گمشدهات را برنگرداند، زیرا مسجد برای این گونه مسایل ساخته نشده است».
مسجد برای ذکر و نماز و علم و امور خیر ساخته شده و ظاهراً عبارت: (لا ردها الله علیک) را به صدای بلند بگوید. و آیا گفتن این عبارت بر او واجب است یا مستحب؟ به نظر میرسد که واجب است. چنان چه کسی چیزی را در مسجد گم کرده یا از او افتاده است، در مسجد سؤال آن را نکند، بلکه بیرون مسجد از کسانی که داخل مسجد میشوند و بیرون میآیند بپرسند.
268- وَعَنْهُس: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَال: «إِذَا رَأَیْتُمْ مَنْ یَبِیعُ، أَوْ یَبْتَاعُ فِی المَسْجِدِ، فَقُولُوا لَهُ: لَا أَرْبَحَ اللَّهُ تِجَارَتَکَ». رَوَاهُ النَّسَائِیُّ، وََلتِّرْمِذِیُّ وَحَسَّنَهُ.
و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «هرگاه دیدید کسی را که در مسجد داد و ستد میکند به او بگویید: خدا معاملهات را بیفایده سازد. خدا نفعی در معاملهات قرار ندهد».
و علت آن همان است که گفتیم: رسول اللهص فرمود: «لَم تُبنَ المَسَاجِد لِهَذَا»: «مساجد برای این گونه چیزها از قبیل خرید و فروش و معامله ساخته نشده است». و ظاهراً این کلمه: «لَا أَربَحَ الله تِجَارَتَک» را به صدای بلند بگوید تا جلو او را بگیرد. اما چنانچه در مسجد خرید یا فروخت آیا بیع و خرید او صحیح است؟ ماوردی فرمود: به اتفاق علما اگر کسی بگوید که خرید و فروش او در مسجد صحیح نیست، بنابر نهی صریح از آن که در حدیث صحیح آمده دور از صواب نگفته است.
269- وَعَنْ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ (بن خُوَیلِد)س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لَا تُقَامُ الحُدُودُ فِی المَسَاجِدِ، وَلَا یُسْتَقَادُ فِیهَا». رَوَاهُ أَحْمَدُ، وَأَبُو دَاوُدَ بِسَنَدٍ ضَعِیفٍ.
رسول اللهص فرمود: «اجرای حد شرعی و گرفتن قَوَد و قصاص قتل نباید در مسجد انجام بگیرد».
زدن چهل چوب به شارب خمر، بریدن دست دزد، کشتن قاتل، هیچ کدام در مسجد جایز نیست. مصنف در این جا حکم به ضعف سند آن نمود. و حاکم، ابن السکن، احمد، دارقطنی و بیهقی نیز آن را روایت نمودهاند. مصنف در تلخیص فرمود: لابأس باسناده. اسناد این حدیث باکی ندارد. بنابراین، حدیث بالا بر حرام بودن اجرای حد شرعی و قصاص گرفتن در مسجد دلالت دارد. برای اینکه مسجد برای این کارها ساخته نشده است.
شرح حال حکیم بن حزام: او پسر برادر خدیجه بنت خویلد، اولین و گرامیترین همسر رسول اللهص میباشد. امام نووی در تهذیب الأسماء فرمود: او در کعبهی مشرفه به دنیا آمده است. او در سال فتح مکه مسلمان شد. و از بزرگان قریش در جاهلیت و در اسلام است. 120 سال عمر کرد، 60 سال در جاهلیت به سر برد و 60 سال در اسلام گذرانید. دارای چهار پسر است: عبدالله، خالد، یحیی، هشام. هر چهار تن از صحابهش هستند. ولادت او در مکهی مکرمه و وفات او در مدینهی منوره به سال 54 هجری قمری است.
270- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: أُصِیبَ سَعْدٌ یَوْمَ الخَنْدَقِ، فَضَرَبَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِص خَیْمَةً فِی المَسْجِدِ، لِیَعُودَهُ مِنْ قَرِیبٍ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
از عایشهل روایت است که گفت: رسول اللهص برای سعد بن معاذ در مسجد خیمه زد تا او را از نزدیک عیادت و دیدار کند.
سعد بن معاذ، ابوعمرو أوسی انصاری میان عقبهی اول و دوم مسلمان شد و با مسلمان شدن او همهی بنو عبدالاشهل مسلمان شدند. رسول اللهص او را سیدالانصار نامید. او دلاوری بلندنام و بین جماعت خود مطاع و مسموم الکلمه بود.
در سال پنجم در جنگ خندق تیری به شاهرگ دست او اصابت کرد و خون آن بند نیامد. او رو به خدا کرد و گفت: خدایا، مرا زنده بدار تا از یهود انتقام بگیرم، برای اینکه رسول اللهص او را نزد یهود بنیقریظه فرستاد تا از همدستی و همکاری با کفار قریش که مدینه را محاصره کرده بودند دست بردارند و بر معاهدهی خود با رسول اللهص استوار بمانند، اما آن نابخردان شروع به بد و بیراه گفتن به جناب ختمی مرتبت کردند. و شگفت اینکه وقتی کفار قریش نومیدانه به مکه برگشتند و رسول الله و اصحاب آنان را محاصره کردند، گفتند: بر حکم سعد بن معاذ رضایت داریم. و پس از اینکه در برابر خیانت یهود دستور سعدس اجرا شد زخم سعد تازه شد و به شرف شهادت رسید.
سعد بن معاذس از بزرگان صحابه و از اسباب انتشار اسلام در مدینه و همیشه یار و فداکار رسول اللهص در همهی موارد بود. او بعد از یک ماه از اصابت تیر به شاهرگ دستش در ماه ذیقعده سال 54 هجری به شرف شهادت رسید.
271- وَعَنْهَا قَالَتْ: رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِص یَسْتُرُنِی، وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَى الحَبَشَةِ یَلْعَبُونَ فِی المَسْجِدِ. الحَدِیثَ. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از عایشهل روایت است که فرمود: «رسول اللهص را دیدم که مرا میپوشانید و من به حبشیان که در مسجد بازی میکردند، نگاه میکردم».
در روایت بخاری: «أَنَّ لَعِبَهُم کانَ بِالدَّرَقِ وَالْحِرَابِ»: «بازی شان با سپرهای پوستین و نیزه بود».
و در روایتی از مسلم: «یَلعَبُونَ فِی المَسجِدِ بِالحِرَابِ»: «در مسجد با نیزهها بازی میکردند».
و در روایت بخاری: «وَکانَ یَومُ عِید»: «روزی که حبشیها در مسجد به سپر و نیزه بازی میکردند روز عید بود».
و بعضی گفتهاند: این حدیث منسوخ است به آیهی: (فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه): «در خانههایی که خدا اجازهی بالا بردنش و یاد خدا کردن در آن را داد».
و به حدیث: «جَنِّبُوا مَسَاجِدَکُمْ صِبْیَانَکُمْ»: «مسجدهایتان را از کودکانتان نگه دارید». و این ادعای نسخ مردود است به دلیل اینکه حدیث ضعیف است. و آیه هم هیچ تصریحی بر آن ادعا ندارد و تاریخ هم معلوم نیست تا منسوخ بودن آن معلوم شود.
و گفته شده که بازی حبشیها در بیرون مسجد بوده است و این هم مردود است به اینکه در بعضی از طرق حدیث آمده است که عمرس بازی کردن آنان را در مسجد انکار کرد و رسول اللهص فرمود: (دَعهُم): «بگذارشان». «لِتَعْلَمَ الْیَهُودُ أَنَّ فِی دِینِنَا فُسْحَةً وَإِنِّی بُعِثْتُ بِالحَنِیفِیَّةِ السَمْحَةِ»: «تا یهود بدانند که در دین ما فراخی هست و بدانند که من به دین اسلام دارای تسامح مبعوث شدهام».
طبری شیخ المفسرین گفته است: برای حبشه که اجازه داده شدهاند جایز بوده و برای غیر از آنان روا نیست. و اینکه کار حبشه بازی نبوده و به وسایل جنگی مثل سپر و تیر و نیزه بازی نامیده نمیشود.
الحاصل: رسول اللهص به بازی حبشیان در مسجد اجازه داد و فرمود که این دین وسعت دارد و در روز شادمانی که روز عید باشد اظهار شادمانی جایز است. و اما نظر عایشهل به سوی فرد معینی نبوده و نظر به سوی جمع و مردم بدون قصد شهوت رواست، چنانکه موقع بیرون رفتن از مسجد و در کوچهها پیش میآید.
272- وَعَنْهَا: أَنَّ وَلِیدَةً سَوْدَاءَ کَانَ لَهَا خِبَاءٌ فِی المَسْجِدِ، فَکَانَتْ تَأْتِینِی، فَتَحَدَّثُ عِنْدِی. الحَدِیثَ. مُتَّفِقٌ عَلَیْهِ.
و از عایشهل روایت است که کنیزی سیاه چهره خیمهی کوچکی در مسجد داشت ـ به جاروب مسجد و نظافت آن میپرداخت ـ او نزد من میآمد و با من گفتوگو میکرد. هربار که نزد من میآمد این بیت شعر را میخواند: «وَیَوْمُ الْوِشَاحِ مِنْ تَعَاجِیبِ رَبِّنَا، أَلَا إِنَّهُ مِنْ بَلْدَةِ الْکُفْرِ أَنْجَانِی». به او گفتم: هربار که نزد من میآیی این بیت را میخوانی قضیه آن از چه قرار است؟ گفت که او کنیز یکی از قبایل عربی بوده است که او را آزاد کردند. روزی که همراه آنان بود، روسری سرخ رنگی از سر دختری که همراهشان بود افتاد و مرغ گوشتخواری که از آنجا عبور میکرد، گمان کرد که آن گوشت است و آن را ربود و پرید. آنان به جستوجوی آن برآمدند و مرا متهم به برداشتن آن روسری کردند. من با آنان بودم که مرغ گوشتخوار همان روسری را میان آنان انداخت. گفتم: این همان روسری سرخ رنگ است که مرا به آن متهم کردید و همه جای بدنم را به خاطر آن تفتیش نمودید و نیافتید در حالی که من از تهمت برئ بودم. او به خدمت پیغمبرص آمد و مسلمان شد. در مسجد پیغمبرص خیمهی کوچکی یا اتاق کوچکی داشت که منزلش بوده و معنی آن بیت این است: «روزی که روسری سرخ رنگ را مرغ گوشتخوار ربوده بود و مرا متهم به آن کردند و همه جای بدنم را به خاطر آن تفتیش کردند و نیافتند، بعداً مرغ گوشتخوار آن را میان ایشان انداخت و مرا تبرئه کرد. این روز از شگفتیهای پروردگارمان است، آگاه باشید که او مرا از دیار کفر نجات داد».
273- وَعَنْ أَنَسٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «البُزَاقُ فِی المَسْجِدِ خَطِیئَةٌ وَکَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از انسس روایت است که رسول اللهص فرمود: «آب دهن در مسجد انداختن گناه است و کفارهی آن دفن کردن آن است».
بصاق، بساق، بزاق. به صاد و سین و زا، به معنی آب دهن است که از دهن بیرون انداخته شود و مادامی که در دهن است ریق نام دارد. قبلاً حدیثی یاد شد که فرمود: آب دهن ازجلو یا از دست راست انداخته نشود، بلکه از دست چپ یا زیر قدم انداخته شود یا در گوشهای از لباس یا دستمال انداخته شود و به هم مالیده شود تا اثر آن برود. و در این حدیث کفارهی آن را فقط دفن آن دانست.
امام نووی فرمود: هر دو حدیث دلالت بر عموم دارند و حدیث از دست چپ یا زیر پا انداختن مخصوص به غیر مسجد است. و قاضی عیاض فرمود: آب دهن انداختن در مسجد وقتی گناه است که دفن نشود، اگر دفن شد گناه نیست. و ائمهی حدیث بر آن نظر دارند. و دلالت بر آن دارد روایت احمد و طبرانی از ابوامامه از رسول اللهص که فرمود: «مَنْ تَنَخَّعَ فِی الْمَسْجِدِ فَلَمْ یَدْفِنْهُ فَسَیِّئَةٌ، فَإِنْ دَفَنَهُ حَسَنَةٌ»: «کسی که بلغم یا آب دهن را در مسجد انداخت و آن را دفن نکرد، گناه است و اگر دفن کرد دفن کردنش نیکی و حسنه است. در صحیح مسلم به روایت از ابوذر آمده است که رسول اللهص فرمود: «وَجَدْتُ فِی مَسَاوِئِ أُمَّتِی النُّخَاعَةَ تَکُونُ فِی الْمَسْجِدِ لَا تُدْفَنُ»: «در بدیهای اعمال امتم آب دهن و بلغمی یافتم که در مسجد باشد و دفن نشود». و سلف صالح این چنین فهم کرده بودند، چنانکه در سنن سعید بن منصور است که ابوعبیده بن الجراح شبی آب دهن را در مسجد انداخت و فراموش کرد آن را دفن کند، به خانه که آمد یادش آمد. شعلهای از آتش گرفت و به مسجد رفت و آن را پیدا کرد و دفن نمود و گفت: الحمدالله که امشب گناهی بر من نوشته نشد. و وجهی هم یاد شد که گناه وقتی محسوب میشود که به طرف قبله یا از دست راست باشد، نه از دست چپ یا زیر پا. و این وجهی از جمع میان دو حدیث نامبرده دانسته شد. باید دانست که اگر مسجد فرش آن خاک است دفن آب دهن در آن مقدور است، اما اگر کف مسجد از سیمان یا کاشی یا فرش قالی یا غیره است، دفن در آن مقدور نیست و در این حالت باید آب دهن در دستمال یا گوشهای از لباس باشد و در خانه آن را بشوید. و آب دهن حتی در غیر مسجد در معابر عمومی نیز باید دفن شود و اگر مقدور نباشد در دستمال انداخته شود و یا در سطل آشغال انداخته شود تا در کوچه نباشد که با حرارت آفتاب میکروبهای آن منتشر شود و باعث سرایت امراض گردد. والله أعلم.
274- وَعَنْهُس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى یَتَبَاهَى النَّاسُ فِی المَسَاجِدِ». أَخْرَجَهُ الخَمْسَةُ إِلَّا التِّرْمِذِیُّ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.
رسول اللهص فرمود: «قیامت به پا نمیشود تا اینکه مردم مباهات و افتخار کنند در ساختن مساجد».
یعنی به زبان بگویند: مسجدی که من ساخته ام بهتر است از مسجدی که تو ساختهای. یا عملاً بکوشد که مسجدی که او میسازد از مسجد دیگران در زیبایی و بلندی دیوار و نقش و نگار بهتر از مسجد دیگران باشد.
این حدیث میرساند که از نشانههای قیامت سعی کردن در زیبا ساختن و نقش و نگار نمودن مساجد است. رسول اللهص این را دانست و امت خود را از آن برحذر داشت. و همین مباهات و افتخار برای زینت و زیبا کردن مسجد باعث شده است که در مناطق فقیرنشین مسجد نباشد. و در مناطق ثروتمندنشین مسجدی باشد که بتوان به جای آن صد مسجد را در دیار فقرا بنا کرد. و مسجدی با آن مجللی ساخته شود وایتام و فقرا خانهای نداشته باشند که از آفتاب و باران و سرما و گرما در آن پناه گیرند. همین خرجهای بیهوده باعث شده است که از ایجاد کارخانهها و بنای مراکز علمی و سعی در پیشرفت صنعت و علم جلوگیری شود. چه بسیار فقرا و ایتامی که اگر هزینه برای ادامهی تحصیل مییافتند، نوابغی میشدند که بسیاری از نیازهای مردم را برطرف میکردند. و مصیبت بالاتر از آن ساختن مساجد از وجه زکات است که فقرا از بهرهای که خدا برایشان مقرر فرموده محروم شوند.
275- وَعَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «مَا أُمِرْتُ بِتَشْیِیدِ المَسَاجِدِ»، أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ.
و از ابن عباسب روایت است که رسول اللهص فرمود: «مأمور نشدهام به گچکاری مسجدها».
شاد، یشید، شیداً و شاد البناء: طلاه بالشید: الجص و نحوه. و بعضی تشیید بنا را بالا بردن و ارتفاع دادن و سفیدکاری نمودن تفسیر کردهاند. یعنی: «خدا به من امر نفرمود تا به زینتکاری و بالا بردن مساجد بپردازم». زینت مساجد عبادت و آباد کردن آنها به اخلاص است و قصد از بنای مسجد، پناه داشتن از گرما و سرما و باران و آفتاب است، نه اظهار تجمل. و مسجد باید به نمازگزاران زیبا باشد نه به زینتکاری. مسجد نبوی در عهد رسول اللهص ستونهای آن از تنهی نخل و سقف آن از شاخهی نخل و حصیر و فرش مسجد از خاک بود و موقع بارندگی سقف چکه میکرد و کف مسجد گلآلود میشد و رسول اللهص میان آب و گل سجود میفرمود، همین مسجد در آن مردانی تربیت یافتند که دنیا را به نور ایمان و توحید روشن ساختند و نور درخشان قرآن و سنت را در سراسر عالم بسط دادند و با دین محمدی عدالتی به جهان ارزانی داشتند که قبل از آن به خواب هم نمیدیدند. خانهی رسول اللهص هفت گز مربع مساحت آن بود. دیوار چهار طرف آن از شاخهی نخل تشکیل مییافت. و رسول اللهص با ازواج طاهرات در آنها زندگی میکردند. همین خانهها و همان مسجد با آن سادگیاش دنیا را میلرزاند.
مسجد رسول اللهص در ایام خلافت عمرس نیاز به تعمیر داشت. اما عمرس آن را تعمیر نمیکرد تا به همان حالتی که در عهد رسول اللهص بود باقی بماند و تغییری نکند. اگر بر همین وضعی که در عهد رسول اللهص داشت باقی گذاشته شده بود به جهانیان ثابت میکرد که پیغمبر اسلامص هیچگاه نظر به زیبایی ظاهر نداشته است و خود یک اثر بسیار با برکت محسوب میشد. اما به آن حالت گذاشته نشد و گفتهی ابن عباسب صادق آمد:
تمام الحدیث: قال ابن عباسب: «لَتُزَخْرِفُنَّهَا کَمَا زَخْرَفَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى» و این مدرج است در حدیث از کلام ابن عباسب: قسم به خدا که شما مسلمانان به نقش و نگار مساجد و زینت آنها میپردازید، همانگونه یهود در معابد و نصاری در کلیساها انجام دادند.
کلمهی: لتزخرفنها: از زخرف گرفته شده و زخرف: به معنی طلاست. و مزخرف: به معنی آب داده شده به طلا. و این که گفته میشود: مزخرف است، یعنی طلا نیست، بلکه آب طلا داده شده و دیری نمیگذرد که آب طلا از آن میرود و حقیقتش نمایان میشود.
عمر با آن همه فتوحات که در ایام خلافت او پیش آمد، تغییری در مسجد رسول اللهص نداد و همان شاخههای نخل که پوسیده بود، عوض کرد و فرمود: «أَکِنَّ النَّاسَ مِنَ المَطَرِ، وَإِیَّاکَ أَنْ تُحَمِّرَ أَوْ تُصَفِّرَ فَتَفْتِنَ النَّاسَ»: «مردم را از باران پناهگاهی بسازد و تو را بر حذر میدارم از این که آن را سرخ یا زرد نمایی و مردم را به فتنه بیندازی».
ابوبکرس در ایام خلافت خود چیزی بر مسجد نیفزود، اما عمرس در ایام خلافت خود بر آن افزود، ولی با ستونهایی از تنهی نخل و دیوار خشتی و سقف آن از شاخه و برگ نخل، بر همان حالتی که در عهد رسول داشت، برای این که میدانست اگر در آن تغییری داده شود، کمکم تغییر داده میشود و چیزی از حالت اولی برایش نمیماند.
أَخرَجَ البُخَارِیُّ مِن حَدِیثِ ابن عُمَرب: «أَنَّ مَسْجِدَهص کَانَ عَلَى عَهْدِهص مَبْنِیًّا بِاللَّبِنِ، وَسَقْفَهُ الْجَرِیدُ، وَعُمُدَهُ خَشَبُ النَّخْلِ».
بخاری از حدیث ابن عمرب روایت کرده است که: «ساختمان مسجد رسول اللهص در عهد رسول اللهص ساخته شده بود از خشت و سقف آن از چوب نخل و ستونهای آن از تنهی نخل». ابوبکر چیزی بر آن نیفزود و عمر بر آن افزود، اما با حفظ همان حالتی که در عهد رسول اللهص داشت. عثمان در عهد خود چیزی بر مسجد نیفزود، ولی سنگ و گچ در آن به کار برد، اما به حد زینتآرایی و نقش و نگار نرسید.
و با اینکه عثمان نقش و نگاری در آن به کار نبرده بود، باز هم مورد اعتراض صحابه قرار گرفت که چرا مسجد رسول اللهص را تغییر داده است.
و ولید بن عبدالملک بن مروان اولین کسی است که مسجد را به کلی تغییر داد و بنا به نقش و نگار مسجد را گذاشت، اما عهد او آخر ایام صحابه بود و مردم از ترس فتنه اعتراضی نگرفتند.
276- وَعَنْ أَنَسٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «عُرِضَتْ عَلَیَّ أُجُورُ أُمَّتِی، حَتَّى القَذَاةُ یُخْرِجُهَا الرَّجُلُ مِنْ المَسْجِدِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ، وَالتِّرْمِذِیُّ وَاسْتَغْرَبَهُ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ خُزَیْمَةَ.
و از انسس روایت است که رسول اللهص فرمود: «نشان من داده شد ثوابهایی که به امتم میرسد، حتی خار و خاشاکی که شخص از مسجد بیرون میبرد».
قذاة: بر وزن حصاة چیزهای ریز و اندکی مثل خار و خاشاک که از مسجد بیرون برده میشود. و مفهوم حدیث دلالت دارد که داخل کردن خار و خاشاک به مسجد گناه است. و بیرون بردن آن ثواب است.
277- وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُکُمْ المَسْجِدَ فَلَا یَجْلِسْ حَتَّى یُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از ابوقتادهس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما به مسجد داخل شد ننشیند تا اول دو رکعت نماز بخواند». و این دو رکعت سنت تحیت مسجد است.
جمهور علما برآنند که تحیت مسجد سنت است و بعضی از علما تحیت مسجد را واجب دانستهاند بنابر اوامر رسول اللهص که به هر کسی که داخل مسجد میشد امر میفرمود تا نماز سنت تحیت مسجد را بخواند. اما مسجدالحرام مکه، تحیت آن طواف است و بعد از طواف دو رکعت طواف است. در مسجدالحرام مکه همیشه سنت تحیت مسجد هست و آنجا اوقات کراهتی ندارد و این معتمد مذهب ما شافعیهاست. اگر در مسجد الحرام قصد طواف نداشته باشد، خواندن دو رکعت سنت تحیت مسجد سنت است. و در اوقات کراهت نماز، مثل بعد از نماز فرض صبح و نماز فرض عصر، معتمد مذهب ما شافعیها در وقت کراهت نمازهای نافله، هر نمازی که سبب آن متقدم باشد، میخواند. مثل سنت وضو که اول وضو میگیرد و پس از آن سنت وضو را میخواند. اول داخل به مسجد میشود و سپس سنت تحیت مسجد را میخواند. هر نمازی که دارای سبب متقدم است خواندن آن در اوقات کراهت نماز رواست.
در حدیث آمده است که ننشیند تا اول سنت تحیت مسجد را بخواند، اگر نشست تحیت مسجد فوت شده است. اما در صحیح ابن حبان آمده است که مردی به مسجد آمد و نشست. رسول اللهص از او پرسید: سنت تحیت مسجد را خواندهای؟ گفت: نه. فرمود: برخیز و دو رکعت سنت تحیت مسجد بخوان. اگر داخل به مسجد شد و دید اقامهی نماز گفته میشود، نماز تحیت مسجد نخواند و همراه با امام جماعت نماز فرض را بخواند. و سنت تحیت مسجد به هر نماز دیگری خواه فرض و یا سنت حاصل میشود. اگر صحرا نماز عید یا غیره خوانده شود، تحیت ندارد، برای این که سنت تحیت اختصاص به مسجد دارد. والله أعلم
بَابُ اَلْحَثِّ عَلَى اَلْخُشُوعِ فِی اَلصَّلَاةِ
کلمهی الحث: یعنی تشویق و ترغیب نمودن.
و خشوع: به معنی حضور قلب و سکون و آرامش اعضا.
یعنی بابی است در ترغیب به حضور قلب در نماز و سکون و آرامش اعضاء که آثار خشوع هم بر قلب و هم بر بدن ظاهر شود. و در حدیث علیس آمده است: «الخُشُوعُ فِی القَلبِ». أَخرَجَهُ الحَاکمُ. یعنی: «خشوع در قلب است».
و حدیث صحیح: «لَو خَشَعَ القَلبُ هَذَا لَخَشَعَت جَوَارِحُهُ»: «اگر دل این شخص در نماز حاضر بود اعضای بدنش ساکن و آرام میشد».
الحاصل: خشوع در قلب به حضور قلب و استحضار عظمت خداست. و خشوع در بدن به آرام گرفتن اعضای بدن است. امام غزالی در کتاب کم نظیر خود «احیاء علوم الدین» دلایل بسیاری بر واجب بودن خشوع در نماز آورده است. و امام نووی فرموده است که اجماع علما بر واجب نبودن خشوع است. چیزی که هست خشوع روح نماز است و نماز بیخشوع روح خود را از دست داده است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
251- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِص أَنْ یُصَلِّیَ الرَّجُلُ مُخْتَصِرًا. مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَاللَّفْظُ لِمُسْلِمٍ، وَمَعْنَاهُ: أَنْ یَجْعَلَ یَدَهُ عَلَى خَاصِرَتِهِ.
از ابوهریرس روایت است که گفت: رسول اللهص منع فرمود از اینکه کسی در نماز دستها را بر تهیگاه خود بنهد.
مصنف خودش تفسیر حدیث را آورده و گفته است: مختصر: به معنی دست بر تهیگاه نهادن است که نشانهی تکبر ورزیدن است.
خصر: به معنی تهیگاه: محلی در پهلوی آدمی که میان استخوانهای دنده و استخوان لگن پا میباشد که در آن جا استخوانی نیست و معمولاً افراد متکبر در حال راه رفتن و ایستاده دو دست خود را بر دو تهیگاه خود مینهند.
تفسیر مصنف که مختصر: دست نهنده بر خاصره است اکثر علما برآنند. و اقوال ضعیف هم هست.
قیل: الإختصار فی الصلاة هو أن یأخذ بیده عصا یتوکأ علیها: اختصار در نماز، یعنی آن که عصایی به دست گیرد که بر آن تکیه کند.
وقیل: إختصار بمعنی أن یختصر السورة ویقرأ آیة أو آیتین فی آخرها. یعنی سوره را مختصر نماید و یکی دو آیه از آخر سوره را بخواند. و گفته شده که مختصر کسی است که از نمازش کم میکند و قیام و قعود و رکوع و سجودش را تکمیل نمیکند. اما هیچ یک از این قیلها در این جا موردی ندارد، برای این که در صحیح بخاری از عایشه حکمت منع اختصار آمده است، و میرساند که اختصار با خشوع در نماز منافات دارد.
252- وَفِی البُخَارِیِّ: عَنْ عَائِشَةَل أَنَّ ذَلِکَ فِعْلُ الیَهُودِ فِی صَلَاتِهِم.
در صحیح بخاری از عایشهل آمده است که دست نهادن بر تهیگاه در نماز عادت یهودیان است. و شایسته نیست که مسلمان از آنان در این امر مکروه تبعیت نماید. بنابراین درحدیث حکمت نهی از اختصار بیان شد و صحابی داناتر است به سبب ورود حدیث. و بیان صحابی محل اعتماد است و نیاز به اقوال دیگر مبنی بر این که عادت متکبران است یا غیر آن وجود ندارد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
253- وَعَنْ أَنَسٍس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَالَ: «إِذَا قُدِّمَ العَشَاءُ فَابْدَءُوا بِهِ قَبْلَ أَنْ تُصَلُّوا المَغْرِبَ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ.
و از انسس روایت است که رسول اللهص فرمود: «هرگاه شام قبل از مغرب جلو شما نهاده شد، به خوردن آن شروع کنید، پیش از این که نماز مغرب را بخوانید».
جمهور علما بر این هستند که خوردن غذا قبل از نماز مغرب سنت است، یعنی اگر اول نماز مغرب را بخواند و بعد غذا را بخورد مانعی ندارد. و ظاهر حدیث دلالت دارد که اول غذا را بخورد و بعد از آن نماز مغرب را بخواند. نفرموده است: اگر حاجت به خوراک دارد و اگر ترس فاسد شدن غذا را داشته باشد و اگر غذای خفیف است، قبل از نماز مغرب بخورد، بلکه فرموده است: اگر غذا حاضر بود بر نماز مغرب تقدیم بدارد.
در بیان حکمت آن آوردهاند که حضور طعام باعث تشویش خاطر میشود، چنان که از سخن بعضی از صحابه دانسته میشود. ابن ابی شیبه از ابوهریره و ابن عباسس روایت نمود: کانَا یَأکلَانِ طَعَامًا وَفِی التَّنُّورِ شِوَاء فَأَرَادَ المُؤَذِّنُ أَن یُقِیمَ الصَّلَاةَ فَقَالَ لَهُ ابنُ عَبَاس: (لَا تَعجَل لَا نَقُومُ وَفِی أَنفُسِنَا مِنهُ شَیء): «ابوهریره و ابن عباسس خوراکی میخوردند و در تنور چیزی بریان میشد، مؤذن میخواست اقامهی نماز بگوید، ابن عباس به او گفت: شتاب نکن ما از خوراک بلند نمیشویم تا وقتی که در دل ما از خوردنی چیزی باقی است». به معنی حدیث 253 است که وقتی غذا حاضر است اول غذا بخورند بعد نماز مغرب بخوانند، تا خشوع در نماز حاصل شود و دل نمازگزار به دنبال خوراکی نباشد. اما اگر وقت تنگ بود و چنانچه اول خوراک بخورد وقت نماز تمام میشود، در این حال اول باید نماز بخواند بعد خوراک بخورد. همچنین اگر کاری است که ترک آن مایهی تشویش خاطر نمازگزار میشود، اول آن کار را انجام دهد و بعد به نماز بپردازد. و از عبدالله بن عمرب به ثبوت رسیده است که اگر وقت نماز میشد، خوراک را ترک نمیکرد تا اول غذا بخورد و بعد به نماز برود.
الحاصل: رعایت خشوع در نماز و مراعات حضور قلب در نماز باید در نظر گرفته شود، مگر در صورتی که وقت تنگ باشد که باید اول نماز را انجام بدهد. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.
254- وَعَنْ أَبِی ذَرٍّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا قَامَ أَحَدُکُمْ فِی الصَّلَاةِ فَلَا یَمْسَحِ الحَصَى، فَإِنَّ الرَّحْمَةَ تُوَاجِهُهُ». رَوَاهُ الخَمْسَةُ بِإِسْنَادٍ صَحِیحٍ وَزَادَ أَحْمَدُ: «وَاحِدَةً أَوْ دَعْ».
ابوداود و ترمذی و نسایی و ابن ماجه و امام احمد از ابوذرس روایت نمودند که ابوذر گفت: رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما به نماز ایستاد دست به پیشانی نمالد برای بردن اثر سنگ یا خاک، برای این که رحمت خدا رو به روی اوست».
و رحمت خدا در نظر گرفتن، باید مانع از آن باشد که خشوع خود را به دست کشیدن بر پیشانی مختل سازد. باید خشوع نماز را رعایت نماید، نه از بین بردن اثر سنگ و یا خاک بر پیشانی.
و در روایت امام احمد از ابوذرس آمده است که گفت: سَأَلْتُ النَّبِیَّص عَنْ کلِّ شَیءٍ حَتَّی سَأَلْتُهُ عَن مَسْحِ الْحَصَاةِ فَقَالَ: «مَرَّةً، أَوْ دَعْ»: ابوذرس گفت از رسول اللهص دربارهی همه چیز پرسیدم، حتی از دست کشیدن بر پیشانی برای از بین بردن اثر سنگ. رسول اللهص فرمود: فقط یک بار میتوانی دست به پیشانی بکشی یا این که همان یک بار را هم ترک کن و خشوع در نماز را رعایت کن. مگر در صورتی که سنگ پیشانی را به درد آورده باشد که دست کشیدن به آن برای رفع درد جایز است.
ملاحظه فرمایید که مسجد در زمان رسول اللهص فرشی نداشته و جماعت مسجد نماز را بر خاک یا سنگریزهی فرش شده در مسجد میخواندند. پیشانی بر خاک مالیدن در برابر عظمت خدای متعال خود اثری عظیم دارد و اگر فقیری در خانه فرشی نداشته باشد دلش به درد نمیآید، برای این که مسجد رسول اللهص فرش ندارد و رسول اللهص در سجده پیشانی را بر خاک مینهد. از این روی همه در فکر آخرت بودند و همه مرد دعوت به سوی حق و مرد جهاد در راه حق بودند.
255- وَفِی الصَّحِیحِ عَنْ مُعَیْقِیبٍ نَحْوُهُ بِغَیْرِ تَعْلِیلٍ.
و در حدیث صحیح متفق علیه به روایت از معیقیب مانند حدیث شمارهی 254 آمده است و در آن کلمهی: «فإن الرحمة تواجهه» نیامده است. و لفظ حدیث این است که رسول اللهص به معیقیب فرمود: «لَا تَمْسَحْ الحَصَی وَأَنْتَ تُصَلِّی، فَإِنْ کُنْتَ لَا بُدَّ فَاعِلًا، فَوَاحِدَةٌ تَسْوِیَةَ الْحَصَى»: «موقعی که مشغول نماز هستی دست به سنگریزه مکش. چنانچه ناگزیر بودی پس فقط یک بار برای صاف کردن آن در زیر پیشانیت بر آن دست بکش». یعنی در موقع نماز که خشوع و حضور قلب لازم است از دست کشیدن بر سنگریزه بپرهیز، چنانچه ناچار باشی، پس به یک بار دست کشیدن اکتفا نما.
معیقیب بن ابی فاطمه الدوسی از سابقین به سوی اسلام است و موقعی که رسول اللهص در مکه بودند او مسلمان شد و در هجرت دوم به سوی حبشه، به حبشه رفت و در آن جا ماند تا وقتی که رسول اللهص به مدینه تشریف آورد و آن گاه به مدینه آمد. در غزوهی بدر همراه رسول اللهص بود و رسول اللهص انگشتر مهردار خود را به او سپرده بود. بعد از رحلت رسول اللهص ابوبکر و عمر در موقع خلافتشان معیقیب را بر بیتالمال مسلمین به کار گرفتند تا نگهداری بیتالمال را به عهده بگیرد. او در سال 46 هجری در مدینه درگذشت.
256- عَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِصعَنْ الِالْتِفَاتِ فِی الصَّلَاةِ؟ فَقَالَ: «هُوَ اِخْتِلَاسٌ یَخْتَلِسُهُ الشَّیْطَانُ مِنْ صَلَاةِ العَبْدِ». رَوَاهُ البُخَارِیُّ. وَالتِّرْمِذِیّ وَصَحَّحَهُ: «إِیَّاکَ وَالِالْتِفَاتَ فِی الصَّلَاةِ، فَإِنَّهُ هَلَکَةٌ، فَإِنْ کَانَ فَلَا بُدَّ فَفِی التَّطَوُّعِ».
و از عایشهل روایت است که گفت: از رسول اللهص پرسیدم: روی را به این سو و آن سو نمودن در نماز چه حکمی دارد؟ فرمود: «رباییدن شیطان از نماز بنده است».
یعنی وقتی که مسلمان به نماز میایستد قصد او این است که در نماز دیدهی دلش به سوی خدا باشد و شیطان مراقب است که نگذارد مسلمان نماز خود را کامل نماید، وقتی که نمازگزار روی را به این سو و آن سو نمود، شیطان آن را مغتنم میشمارد و از توجه قلب به سوی خدا باز میدارد و چنان است که از نماز شخص خشوع آن را رباییده و دیدهی دل نمازگزار را نگذاشته است که متوجه درگاه خدا باشد. و این حدیث میرساند که التفات در نماز مکروه است. و التفات وقتی مکروه است که به سر و گردن باشد و سینه رو به قبله باشد، اما اگر سینه را از جهت قبله بچرخاند نمازش باطل است. و ترمذی از عایشهل روایت نموده و گفته است: این حدیث به روایت از عایشهل صحیح است: در این حدیث رسول اللهص فرمود: «تو را پرهیز میدهم از التفات و روی به این سو و آن سو نمودن در نماز، برای این که چنین کاری باعث هلاکت نمازگزار است، زیرا به بهترین عبادت خلل میرساند. و چنانچه ناگزیر از التفات باشد در نماز سنت التفات بنماید، نه در نماز فرض». گفته شده است: التفات در نماز وقتی مکروه است که حاجتی به آن نباشد، چنانچه حاجتی به آن باشد مکروه نیست؛ زیرا در نماز ظهر بود و مردم به نماز ایستاده بودند و ابوبکر امامشان بود، در این حال رسول اللهص از خانه بیرون آمد و ابوبکر رو به سوی حضرت رسول نمود و مردم همه رو به طرف ایشان نمودند و رسول اللهص اعتراضی بر ایشان نگرفت. و اگر ابوبکر و مردم التفات نکرده بودند، نه از بیرون آمدن رسول اللهص باخبر میشدند و نه از اشارهی ایشان که اشارت فرمودند در محل خود باشید.
257- وَعَنْ أَنَسٍس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا کَانَ أَحَدُکُمْ فِی الصَّلَاةِ فَإِنَّهُ یُنَاجِی رَبَّهُ، فَلَا یَبْزُقَنَّ بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَا عَنْ یَمِینِهِ، وَلَکِنْ عَنْ شِمَالِهِ تَحْتَ قَدَمِهِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَفِی رِوَایَةٍ: «أَوْ تَحْتَ قَدَمِهِ».
و از انسس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «وقتی که یکی از شما به نماز ایستاد او مشغول سخن گفتن با پروردگار خود میباشد، پس جلوی خود و از دست راست خود آب دهان نیندازد، ولی آن را از دست چپش و زیر پایش بیندازد».
و در روایت بخاری: «فَإِنَّ رَبَّهُ بَینَهُ وبَینَ القِبلَة»؛ یعنی موقعی که مسلمان به نماز میایستد پروردگارش میان او و قبلهاش میباشد. بنابراین شایسته نیست که آب دهن خود را رو به روی خود یا سمت راست خود بیندازد، برای این که دست راست او فرشتهای است که حسنات و نیکوکاریهای او را مینویسد، لیکن آب دهن را از دست چپ و زیر پای چپش بیندازد، وقتی که در مسجد نباشد و یا اینکه در ردای خود آب دهن بیندازد و محل آب دهن را بر هم نهد تا ظاهر نشود. و در این حدیث ارشاد است به رعایت ادب که در نماز جای آب دهن انداختن نیست، اگر ناچار شد از دست چپ و زیر پای چپ خود بیندازد و بهتر است که در دستمالی بیندازد و اطراف آن را بر هم جمع کند تا ظاهر نشود. نهی از آب دهن انداختن به طرف قبله و از دست راست چه در نماز و چه در غیر نماز آمده است، چنان که در حدیث متفق علیه به روایت ابوهریره و ابوسعید خدریب چنین آمده است: أَنَّ رَسُولَ اللهص رَأَى نُخَامَةً فِی جِدَارِ الْمَسْجِدِ فَتَنَاوَلَ حَصَاةً فَحَتَّهَا، وَقَالَ: «إِذَا تَنَخَّمَ أَحَدُکُمْ فَلَا یَتَنَخَّمَنَّ قِبَلَ وَجْهِهِ، وَلَا عَنْ یَمِینِهِ، وَلْیَبْصُقْ عَنْ یَسَارِهِ، أَوْ تَحْتَ قَدَمِهِ»: رسول اللهص موقعی که دیدند آب دهن کسی در دیوار مسجد پیداست، سنگی را برداشتند و با آن سنگ آن را پاک نمودند و فرمودند: «وقتی که یکی از شما آب دهن میاندازد رو به روی خود و از دست راست خود نیندازد، بلکه از دست چپ خود، یا زیر پای چپ خود بیندازد».
و در حدیث انس به روایت احمد و مسلم این زیادت آمده است: ثُمَّ أَخَذَ طَرَفَ رِدَائِهِ، فَبَصَقَ فِیهِ ورَدَّ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ، فَقَالَ: «أَوْ یَفْعَلُ هَکَذَا»: سپس کنار ردای خود را گرفت و آب دهن را در آن انداخت و اطراف آن را بر هم نهاد و فرمود: «و یا این چنین نماید». و این ارشاد و راهنمایی است که در دستمال آب دهن انداختن بهتر است، برای این که جلوگیری از انتشار بسیاری از بیماریها مینماید. امام نووی، آب دهن انداختن را به طرف قبله و رو به رو و از دست راست ممنوع دانست، خواه در نماز و یا خارج از نماز، در مسجد باشد یا در غیر آن. و ابوداود و ابن حبان از سائب بن خلاد روایت کردهاند که مردی در نماز امام شد و در حال نماز آب دهن را به طرف قبله انداخت، وقتی که آن شخص از نماز فارغ شد، رسول اللهص فرمود: این شخص امام شما نشود. یعنی پشت سر او نماز نخوانید، زیرا احترام قبله لازم است و مقتضی است که انسان در هر عبادتی روی را به قبله نماید و شایسته نیست آب دهن را به سوی قبله انداختن. بعضی از علما گفتهاند: اینکه از دست راست آب دهن نینداز، برای این است که فرشتهای که حسنات را مینویسد در جهت راست بدن نشسته است و نماز مادر حسنات بدنی است و در آن سیئاتی نیست که فرشتهی نویسندهی سیئات در طرف چپ نشسته باشد. و از معاذ بن حبلس روایت است که گفت: «مَا بَصَقتُ عَنْ یَمِینِی مُنْذُ أَسْلَمْتُ»: «از روزی که مسلمان شدهام، آب دهن را از دست راست نینداختهام». و در روایت ابن ابی شیبه از حذیفهس آمده است: «وَلَا عَن یَمِینِهِ فَإِنَّ عَن یَمِینِهِ کاتِبُ الحَسَنَاتِ»: «و نه از سمت راستش، زیرا دست راست او فرشتهی نویسندهی حسنات است». حدیث حذیفه موقوف است. و در روایت طبرانی از ابی امامهس آمده است: «فَإِنَّهُ یَقُومُ بَینَ یَدَیِ الله ومَلَک عَن یَمِینِهِ وقَرِینُهُ عَن یَسَارِه»: «وقتی که نماز میخواند جلو خدا میایستد و فرشته دست راست اوست و قرین او، یعنی شیطان، دست چپ اوست». آب دهن بر شیطان بیفتد رواست. والله سبحانه وتعالی أعلم.
257- وَعَنْهُ قَالَ: کَانَ قِرَامٌ لِعَائِشَةَل سَتَرَتْ بِهِ جَانِبَ بَیْتِهَا، فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّص: «أَمِیطِی عَنَّا قِرَامَکِ هَذَا، فَإِنَّهُ لَا تَزَالُ تَصَاوِیرُهُ تَعْرِضُ لِی فِی صَلَاتِی». رَوَاهُ البُخَارِیُّ.
و از انسس روایت است که گفت: پردهی نازک و یا کلفتی به چند رنگ بود که عایشهل یک طرف از خانهاش را به آن پوشیده بود. رسول اللهص به عایشه فرمود: «این پرده را دور کن، برای این که تصاویر آن در نمازم برایم نمایان میشود».
بنابراین هرچه مایهی تشویش نمازگزار میشود، باید برداشته شود. اما در این حدیث دلالتی بر بطلان نمازی که در برابر پردهی رنگارنگ و مصور خوانده شده است وجود ندارد، برای این که رسول اللهص نمازی که در برابر آن پرده خوانده بود اعاده نفرمود.
قرام: پردهای که بر دیوار آویزند و رنگارنگ و مصور باشد. وقتی که رسول اللهص از وجود پردهای منقوش و رنگارنگ در قبلهی نمازش دوری میجست، جا دارد که نمازگزار آنچه را که موجب از بین رفتن خشوع و حضور قلب در نماز باشد، جلو نماز خود قرار ندهد. و حکم اینگونه چیزها ـ والله أعلم ـ کراهت تنزیهی است، برای اینکه به حرام نمیکشد.
258- وَاتَّفَقَا عَلَى حَدِیثِهَا فِی قِصَّةِ أَنْبِجَانِیَّةِ أَبِی جَهْمٍ، وَفِیهِ: «فَإِنَّهَا أَلْهَتْنِی عَنْ صَلَاتِی».
و بخاری و مسلم متفق هستند بر حدیث عایشه در قصهی خمیصهای که ابوجهم، عامر به حذیفه، برای رسول اللهص هدیه فرستاد و در آن خمیصه اعلام، یعنی خط خط بود و رسول اللهص آن را برگرداند و انبجانیهی ابی جهم را درخواست نمود.
و لفظ حدیث چنین است: عَنْ عَائِشَةَل: أَنَّ النَّبِیَّص صَلَّى فِی خَمِیصَةٍ لَهَا أَعْلاَمٌ، فَنَظَرَ إِلَى أَعْلاَمِهَا نَظْرَةً، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «اذْهَبُوا بِخَمِیصَتِی هَذِهِ إِلَى أَبِی جَهْمٍ وَأْتُونِی بِأَنْبِجَانِیَّةِ أَبِی جَهْمٍ، فَإِنَّهَا أَلْهَتْنِی آنِفًا عَنْ صَلاَتِی»: ابوجهم عامر بن حذیفه خمیصه، یعنی لباسی که خط خط داشت برای رسول اللهص فرستاد. رسول اللهص آن را پوشید و در آن نماز خواند و در حال نماز یک بار به خطهایی که در آن بود نظر فرمود، از نماز که فارغ شد فرمود: «این خمیصه را برای ابوجهم ببرید و انبجانیه ـ لباسی کلفت و بیخط ـ برایم بیاورید، زیرا آن چند لحظه پیش مرا از نمازم غافل کرد». و با برگردانیدن خمیصه، انبجانیه را درخواست کرد تا ابوجهم ناراحت نشود که هدیهاش را برگردانیدهاند. و همین حدیث به روایت امام مالک در موطا چنین است: عَن عَائِشَةَل قَالَت: أَهدَی أبُو جَهم بن حُذیفة إلی رَسُولِ اللهص خَمِیصَةٍ لَهَا أَعْلامٌ، فَشَهِدَ فِیهَا الصَّلَاةَ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ: «رُدِّی هَذِهِ الخَمِیصَة إِلَى أَبِی جَهْمٍ»، وفِی روایة عَنهَا: «کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَى عَلَمِهَا، وَأَنَا فِی الصَّلاَةِ فَأَخَافُ أَنْ تَفْتِنَنِی».
عایشهل گفت: ابوجهم بن حذیفه خمیصهای را برای رسول اللهص هدیه فرستاد. آن خمیصه خط خط داشت. رسول اللهص در آن خمیصه نماز خوند. از نماز که فارغ شد فرمود: «در نماز نظر به خط خمیصه مینمودم، میترسم مرا به خود مشغول سازد. آن را برای ابوجهم برگردانید و انبجانیه او را بیاورید».
از این حدیث دانسته میشود: که اگر کسی هدیهای برگردانید به جای آن چیزی درخواست نماید تا هدیه دهنده ناراحت نشود. در نماز لباس خط خط یا هر لباسی که فکر انسان را مشغول میسازد نپوشد تا در نماز فقط به فکر طاعت خدا باشد و بس. و اینکه پوشیدن لباس خط خط و مشغول کننده در نماز مکروه است و اینکه دلهای طاهر و پاک از دیدن تصویر و خط در نماز اثری مییابد که او را از خشوع و حضور قلب باز میدارد. بنابراین فرش مسجد و سجاده اگر نقش و نگار داشته باشد و نمازگزار را به خود مشغول کند، همین حکم را دارد. والله سبحانه و تعالی أعلم.
259- وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لَیَنْتَهِیَنَّ أَقَوَامٌ یَرْفَعُونَ أَبْصَارَهُمْ إِلَى السَّمَاءِ فِی الصَّلَاةِ أَوْ لَا تَرْجِعَ إِلَیْهِمْ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ.
و از جابر بن سمرهس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «مردمی که در حال نماز چشمها را به سوی آسمان بالا میبرند باید از این رفتار خودداری کنند، یا اینکه اگر خودداری از آن نکردند، چشمهایشان به سوی ایشان باز نمیگردد». یعنی چشمهای خود را از دست میدهند.
امام نووی در شرح مسلم فرمود: در بالا بردن نظر به سوی آسمان نهی و وعید شدید است و اجماع بر آن نقل شده است و این نهی دلالت بر حرام بودن آن دارد. ابن حزم از علمای مذهب ظاهری میگوید: نماز شخص به بالا بردن نظر به سوی آسمان باطل میشود.
قاضی عیاض فرمود: در غیر نماز در حال دعا علما اختلاف دارند، بعضی آن را مکروه دانستهاند و بیشتر علما آن را جایز دانستهاند.
260- وَلَهُ: عَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِص یَقُولُ: «لَا صَلَاةَ بِحَضْرَةِ طَعَامٍ، وَلَا هُوَ یُدَافِعُهُ الأَخْبَثَانِ».
و مسلم/ از عایشهل روایت مینماید که عایشه گفت: شنیدم از رسول اللهص که میفرمود: «نماز نیست در حضور غذا و نه در حالتی که بول و غائط (ادرار و مدفوع) به او فشار میآورند».
یعنی ـ والله أعلم ـ نماز باید با حضور قلب و راحت جسم همراه باشد، وقتی که غذا حاضر است، دل حاضر نمیشود و همچنین وقتی که انسان از بول یا غائط یا باد در فشار است، دل حاضر نمیشود و بدن هم راحت نیست. بنابراین در چنان احوالی نماز نخواندن بهتر است تا اول خود را راحت کند و بعد نماز بخواند. چنانچه وقت تنگ باشد و اگر با آن حالت نماز نخواند، نماز فوت میشود، در آن صورت نماز بخواند و نماز او صحیح است، اگرچه کراهت تنزیهی دارد. و از مذهب ظاهری نقل شده که نماز در آن حالت باطل است. والله سبحانه و تعالی أعلم.
261- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس أَنَّ النَّبِیَّص قَالَ: «التَّثَاؤُبُ مِنْ الشَّیْطَانِ فَإِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فَلْیَکْظِمْ مَا اِسْتَطَاعَ». رَوَاهُ مُسْلِمٌ وَالتِّرْمِذِیُّ، وَزَادَ: «فِی الصَّلَاةِ».
رسول اللهص فرمود: خمیازه از شیطان است، وقتی که یکی از شما خواست خمیازه بکشد، جلو آن را بگیرد تا آن جا که میتواند». ترمذی در روایت اضافه نموده: «خمیازه در نماز از شیطان است».
و در خصوص خمیازه در صحیح بخاری هم آمده که خمیازه در نماز از شیطان است و هنگام خمیازه کشیدن نگوید «ها» برای این که شیطان از این گفتهی او به خنده میافتد. و در حدیثی که امام احمد و بخاری و مسلم روایت کردهاند، رسول اللهص فرمود:
«إِذَا تَثَاءَبَ أَحَدُکُمْ فَلْیَضَع یَدَهُ عَلَی فِیهِ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَدْخُلُ مَعَ التَثَاؤُب»: «وقتی که یکی از شما خمیازه کرد، دست بر دهانش بگذارد، زیرا شیطان هنگام خمیازه کشیدن به درون بدن میرود». یعنی شیطان مایهی سستی او میشود. والله أعلم.
بابی است در بیان اینکه نمازگزار باید در حال نماز سُتْرَه داشته باشد تا کسی نتواند از جلوی نماز او بگذرد. و این ستره حاصل میشود به پهن کردن سجادهای که بر آن نماز بخواند. یا در برابر دیوار بایستد و یاخطی بکشد و یا چیزی که دو ثلث گز بلندی داشته باشد در قبلهی خود بنهد و یا غیر اینها از هر چیزی که مانع از گذشتن دیگری میان نمازگزار و سترهاش بشود.
242- عَنْ أَبِی جُهَیْمِ بْنِ الحَارِثِس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لَوْ یَعْلَمُ المَارُّ بَیْنَ یَدَیِ المُصَلِّی مَاذَا عَلَیْهِ مِنْ الإِثْمِ، لَکَانَ أَنْ یَقِفَ أَرْبَعِینَ خَیْرًا لَهُ مِنْ أَنْ یَمُرَّ بَیْنَ یَدَیْهِ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ، وَاللَّفْظُ لِلْبُخَارِیِّ. وَوَقَعَ فِی «البَزَّارِ» مِنْ وَجْهٍ آخَرَ: «أَرْبَعِینَ خَرِیفًا».
از ابی جهیم بن حارثس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «اگر آن کسی که جلو نمازگزار میگذرد میدانست که چقدر گناه دارد، چنانچه چهل سال میایستاد تا نمازگزار، نمازش را تمام کند برای او بهتر بود از این که از جلوی نماز او بگذرد».
کلمهی: من الإثم: نه در بخاری وجود دارد و نه در مسلم. و با این که مصنف بر کسانی که کلمهی من الإثم آوردهاند و آن را به بخاری و مسلم نسبت دادهاند، اعتراض گرفته است، با وجود آن در اینجا خود مؤلف کلمهی من الإثم را آورده و به بخاری و مسلم هر دو نسبت داده است. و در روایت بخاری و مسلم کلمهی اربعین را آورده و تمییزی برای آن نیاورده است. اما در روایت بزار تمییز اربعین را آورده است به روایت رجال اسنادی که آن راویان رجال اسناد بخاری و مسلم نیستند و فرموده است: اربعین خریفا: چهل پاییز، یعنی چهل سال. چنانکه چهل نوزور و چهل تابستان و چهل زمستان همه دلالت بر چهل سال میدهد. در این حدیث منع شده که کسی میان سجدهگاه و قدم نمازگزار بگذرد، چه جلو امام و چه جلو مأموم و چه جلو منفرد که بدین سان عبو از جلو نمازگزار تا سترهاش جایز نیست و فرق نمیکند میان ستره و نمازگزار عبور نماید یا بنشیند یا بخوابد، همه در یک حکم است که موجب تشویش نمازگزار میشود.
243- وَعَنْ عَائِشَةَل قَالَتْ: سُئِلَ النَبِیّص - فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ - عَنْ سُتْرَةِ المُصَلِّی. فَقَالَ: «مِثْلُ مُؤْخِرَةِ الرَّحْلِ». أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ.
از عایشهل روایت است که در غزوهی تبوک از رسول اللهص در خصوص سترهی نمازگزار پرسیدند: فرمود: «مثل تختهای است که پس پالان شتر قرار داده میشود».
این تخته دو ثلث گز ارتفاع دارد و همین حد ستره است. فایدهی ستره این است تا نظر نمازگزار به سجدهگاه او باشد. و نگذارد میان او و سجدهگاهش کسی عبور نماید تا نماز او در حال تواضع و حضور دل انجام گیرد و چیزی مایهی تشویش او نشود و نمازگزار نزدیک ستره نماز بخواند، چنان که در حدیث به روایت ابوداود از سهل بن ابی حثمه آمده که رسول اللهص فرمود: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ إِلَى سُتْرَةٍ فَلْیَدْنُ مِنْهَا، لَا یَقْطَعِ الشَّیْطَانُ عَلَیْهِ صَلَاتَهُ»؛ «وقتی که یکی از شما نماز به سوی ستره میخواند، نزدیک به ستره نماز بخواند تا شیطان نماز او را قطع نکند».
244- وَعَنْ سَبْرَةَ بْنِ مَعْبَدٍ الجُهَنِیِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لِیَسْتَتِرْ أَحَدُکُمْ فِی صَلَاتِهِ وَلَوْ بِسَهْمٍ». أَخْرَجَهُ الحَاکِمُ.
ابوثریه، سبره بن معبد الجهنیس او از صحابه و از اقامتگزیدگان در مدینه بود. او گفت که رسول اللهص فرمود: «هر یک از شما جلوی نماز خود سترهای قرار دهد اگرچه تیری جلو خود در زمین فرو کند».
وقتی که نماز به سوی ستره میخواند، اگر چیزی از پشت سترهی او عبور نماید نمازش را قطع نمینماید. و بهتر است که ستره سمت راست یا سمت چپ او باشد تا همهی بدنش در برابر آن نباشد.
245- وَعَنْ أَبِی ذَرّ الغفاریس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «یَقْطَعُ صَلَاةَ المَرْءِ المُسْلِمِ - إِذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَ یَدَیْهِ مِثْلُ مُؤْخِرَةِ الرَّحْلِ - المَرْأَةُ، وَالْحِمَارُ، وَالْکَلْبُ الْأَسْوَدُ». الحَدِیثَ وَفِیهِ: «الکَلْبُ الأَسْوَدِ شَیْطَانٌ».أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ.
از ابوذر غفاریس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «وقتی که شخص مسلمان نماز میگزارد و جلو او سترهای نباشد که دو ثلث گز بلندی داشته باشد، عبور زن و الاغ و سگ سیاه نماز او را قطع مینماید». دنبالهی این حدیث چنین است: قُلْتُ: فَمَا بَالُ الأَسْوَدِ مِنَ الأَحْمَرِ مِنَ الأَصْفَرِ مِنَ الأَبیَضِ؟ قَالَ: یَا ابْنَ أَخِی، سَأَلْتُ رَسُولَ اللهص عَمَّا سَأَلْتَنِی عَنهُ فَقَالَ: «الْکَلْبُ الْأَسْوَدُ شَیْطَانٌ». شخصی که از ابوذر روایت میکند میگوید به ابوذر گفتم: چه فرق است میان سگ سیاه و سگ سرخ و سرگ زرد و سگ سفید؟ ابوذر گفت: ای پسر برادرم، من همین سؤال را از رسول اللهص نمودم. فرمود: «سگ سیاه شیطان است».
ظاهر این حدیث دلالت دارد بر اینکه اگر نمازگزار جلو نماز خود سترهای نداشته باشد، عبور زن و الاغ و سگ سیاه نماز او را قطع مینماید. و ظاهر معنی قطع نماز این است که نماز را باطل میسازد؛ اما علما در اینباره اختلاف دارند و در حدیثی ضعیف که ابوداود آن را روایت نمود، عبور یهودی و نصرانی و مجوسی و خنزیر هم وقتی که ستره نباشد نماز را قطع مینماید. اما احادیث دیگری هست که عموم این احادیث را تخصیص میدهد. مثل حدیثی که به روایت بخاری و مسلم است که ابن عباس سوار بر الاغی بود و جلو صف که رسول اللهص و صحابه نماز میخواندند عبور نمود و نه رسول اللهص نماز را اعاده نمود و نه به صحابه فرمود که نماز را اعاده کنند. و نیز حدیث به روایت بخاری که رسول اللهص به شب نماز میخواند و عایشه جلو نماز او خوابیده بود و موقع سجود رسول اللهص، پاهای خود را جمع میکرد و رسول اللهص نفرمود که او از جلو نماز بلند شود. و جمهور علما گفتهاند که چیزی از اینهایی که یاد شد نماز را قطع نمیکند و حدیث را تأویل کردهاند که مقصود از قطع نماز نقصان اجر آن است که به عبور آنها دل نمازگزار ممکن است مشغول شود. و بعضی از علما گفتهاند که این احادیث منسوخ است به حدیث 250 به روایت از ابی سعید: «لَا یَقْطَعُ الصَّلَاةَ شَیْءٌ» «هیچ چیز نماز را قطع نمیکند». نه عبور زن و نه الاغ و نه سگ و نه یهودی و نه غیر از اینها. و مقصود این است که ممکن است به عبور یکی از آنها تشویشی در نماز حاصل شود.
246- وَلَهُ: عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس نَحْوُهُ دُونَ: «الکَلْبِ».
و مسلم مانند حدیث ابوذر از ابوهریره روایت نموده است بدون آوردن نام سگ.
ودر سبل السلام آورده است که مراجعه به صحیح مسلم نمودم دیدم آورده است:
قَالَ رَسُولُ اللهص «یَقْطَعُ الصَّلَاةَ الْمَرْأَةُ وَالْحِمَارُ وَالْکَلْبُ، وَیَقِی مِن ذَلِکَ مِثْلُ مُؤْخِرَةِ الرَّحْلِ»: «نماز را قطع میکند عبور زن و الاغ و سگ و جلو اینها را میگیرد، وجود سترهای که دو ثلث گز بلندی داشته باشد». بنابراین فرمودهی مؤلف: «دون الکلب» مقصودش این است که عبارت «الْکَلْبُ الْأَسْوَدُ شَیْطَانٌ» در روایت مسلم از ابی هریره نیامده است.
247- وَلِأَبِی دَاوُدَ، وَالنَّسَائِیِّ: عَنْ اِبْنِ عَبَّاسٍب نَحْوُهُ، دُونَ آخِرِهِ. وَقَیَّدَ المَرْأَةَ بِالْحَائِضِ.
و ابوداود و نسایی از ابن عباسب مانند حدیث مسلم از ابوهریره روایت کردهاند، اما آخر آن عبارت «الْکَلْبُ الْأَسْوَدُ شَیْطَانٌ» نیامده است. و قید نموده زنی که عبور او از جلو نمازگزار نماز را قطع میکند، زن حائض است. و در احادیثی که نام زن را بدون قید حائض و نام سنگ را بدون قید سیاه آورده است، این احادیث مطلق هستند و حمل بر مقید میشوند، یعنی عبور زن حائض و سگ سیاه از جلو نمازگزار بدون ستره نماز را قطع میکند.
248- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ إِلَى شَیْءٍ یَسْتُرُهُ مِنْ النَّاسِ، فَأَرَادَ أَحَدٌ أَنْ یَجْتَازَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَلْیَدْفَعْهُ، فَإِنْ أَبَى فَلْیُقَاتِلْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ شَیْطَانٌ». مُتَّفَقٌ عَلَیْهِ. وَفِی رِوَایَةٍ: «فَإِنَّ مَعَهُ القَرِینَ».
از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: رسول اللهص فرمود: «وقتی که یکی از شما نماز میخواند و در جلو نماز سترهای دارد که مانع میشود مردم میان او و سترهاش بگذرند، اگر کسی خواست میان او و سترهاش بگذرد، نگذارد و اگر امتناع ورزید با او بجنگد، برای اینکه او به شیطانی تبدیل شده که احترامی برای نماز قایل نیست».
و در روایتی برای مسلم از ابوهریرهس آمده است: آن کسی که میخواهد میان نمازگزار و سترهاش بگذرد و پافشاری بر آن دارد شیطان همراه اوست. این حدیث میرساند که اگر ستره ندارد نمیتواند جلو عبور کننده را بگیرد. قرطبی گفت که اگر ستره دارد کسی که میخواهد میان او و سترهاش بگذرد، به اشاره و مهربانی دفع او نماید، اگر قبول نکرد شدت به خرج دهد. و اما آیا این دفع و منع کسی که میخواهد میان او و سترهاش بگذرد واجب است یا مندوب است؟ نووی در این باره فرمود: از فقها کسی را نمیشناسم که نظر به واجب بودن آن داشته باشد، بلکه علما به مندوب بودن آن تصریح کردهاند. و لفظ حدیث در روایتی: «فإنما هو شیطان» و در روایت دیگر: «فإن معه القرین». هر دو دلالت دارند که شیطان باعث اوست و میخواهد میان نمازگزار و سترهاش بگذرد.
و اما حکمت این منع، حفظ شخص از گنهکار شدن و حفظ نماز نمازگزار از نقصان است. اما دلیل گناهکار شدن شخص عبورکننده این حدیث است: اگر کسی که میان نمازگزار و سترهاش بگذرد میدانست چقدر گناه دارد، چهل سال انتظار کشیدن برای او از گذشتن میان نمازگزار و سترهاش بهتر بود. و اما دلیل نقصان ثواب نمازگزار حدیثی است که به روایت ابونعیم از سیدنا عمرس آمده است: «لَو یَعلَمُ المُصَلِّی مَا یَنقُصُ مِن صَلَاتِهِ، المُرُورُ بَینَ یَدَیهِ مَا صَلَّی إِلَّا إِلَی شَیءٍ یَستُرُهُ مِنَ النَّاسِ»: «اگر نمازگزار میدانست عبور مردم از جلو نماز او چقدر از ثواب نمازش کم میکند نماز نمیخواند، مگر به سوی سترهای که او را از مردم باز دارد». اما کسی که نماز به سوی ستره میخواند، اگر کسی میان او و سترهاش بگذرد چیزی از ثواب نمازش کم نمیشود.
249- وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَس أَنَّ رَسُولَ اللَّهِص قَال: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ فَلْیَجْعَلْ تِلْقَاءَ وَجْهِهِ شَیْئًا، فَإِنْ لَمْ یَجِدْ فَلْیَنْصِبْ عَصًا، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ فَلْیَخُطَّ خَطًّا، ثُمَّ لَا یَضُرُّهُ مَنْ مَرَّ بَیْنَ یَدَیْهِ». أَخْرَجَهُ أَحْمَدُ وَابْنُ مَاجَهْ، وَصَحَّحَهُ اِبْنُ حِبَّانَ، وَلَمْ یُصِبْ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مُضْطَرِبٌ، بَلْ هُوَ حَسَنٌ.
و از ابوهریرهس روایت است که رسول اللهص فرمود: «هرگاه یکی از شما خواست نماز بخواند جلو خودش چیزی ستره قرار بدهد. اگر سترهای نیافت عصایی را در زمین بنشاند. اگر عصا نبود خطی بکشد. پس از اینکه ستره برای خود قرار داد اگر کسی از جلو او عبور کند زیانی به نمازش نمیرساند».
امام احمد و ابن ماجه این حدیث را روایت نمودند و ابن حبان گفت: این حدیث صحیح است. مصنف فرمود: کسی که گفته است این حدیث مضطرب است از صواب به دور است، بلکه این حدیث حسن است.
ابن الصلاح گفت که این حدیث مضطرب است، اما مصنف قول او را صواب ندانست، برای این که امام احمد و ابن المدینی این حدیث را صحیح دانستهاند.
و مقصود از ستره هر چیزی است که نشان دهد نمازگزار به سوی آن نماز میخواند. دیوار باشد یا شتر باشد. چنانکه بعضی اوقات رسول اللهص شتر را ستره قرار میداد، چنانکه حدیث آن در صحیحین به روایت ابن عمر وجود دارد. امام احمد فرمود: خط مانند هلال بکشد: و اگر مستقیم باشد هم کفایت میکند. و وقتی که چوب یا ستون یا درخت را ستره قرار میدهد آن را برابر ابروی راست یا چپ قرار دهد که مستقیم در برابر آن نباشد. سجاده را ستره قرار دادن کفایت میکند. سفیان بن عیینه فرمود: در یک تشییع جنازهای وقت نماز عصر شد و شُرَیْک برای ما امامت نمود و قَلَنْسُوَهاش را جلو خودش ستره قرار داد. قلنسوه: کلاه بلندی است که در آن زمان میپوشیدهاند. والله سبحانه وتعالی أعلم.
250- وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّس قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِص: «لَا یَقْطَعُ الصَّلَاةَ شَیْءٌ، وادْرَأُوا مَا اسْتَطَعْتُم». أَخْرَجَهُ أَبُو دَاوُدَ، وَفِی سَنَدِهِ ضَعْفٌ.
رسول اللهص فرمود: «چیزی نماز را قطع نمیکند و به حد استطاعتتان عبور کننده را باز بدارید».
این حدیث را ابوداود روایت نمود و در سند آن ضعف است، زیرا در اسناد آن مجالد است که ابوسعید بن عمیر همدانی کوفی باشد و خیلی دربارهی او صحبت کردهاند که روایتش ضعیف است. مسلم از او روایت نموده ولیکن همراه روایت دیگری که به روایت او به تنهایی اعتماد ننموده است. و مانند همین: دارقطنی از حدیث انس و ابوامامه روایت نموده و طبرانی از حدیث جابر مانند آن روایت نموده است و در اسناد دارقطنی و طبرانی ضعف است.
الحاصل: این حدیث معارض حدیث ابوذر است که گفته بود: عبور زن و الاغ و سگ سیاه نماز را قطع میکنند. و این حدیث میگوید هیچ چیز نماز را قطع نمیکند. علما در جمع میان دو حدیث ابوذر و ابوسعید گفتهاند که حدیث ابوذر بدین معنی است که عبور زن و الاغ و سگ سیاه از ثواب نمازگزار کم میکند. و حدیث ابوسعید دلالت دارد بر اینکه عبور آنها در جلو نمازگزار، نماز را باطل نمیکند. والله سبحانه وتعالی أعلم وصلی الله علی سیدنا محمد وآله وصحبه وسلم.