2- مرد و زن بهشتی از دیدگاه احادیث نبوی
رسول الله میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ زُمْرَةٍ یَدْخُلُونَ الجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ عَلَى أَشَدِّ کَوْکَبٍ دُرِّیٍّ فِی السَّمَاءِ إِضَاءَةً، لاَ یَبُولُونَ وَلاَ یَتَغَوَّطُونَ، وَلاَ یَتْفِلُونَ وَلاَ یَمْتَخِطُونَ، أَمْشَاطُهُمُ الذَّهَبُ، وَرَشْحُهُمُ المِسْکُ، وَمَجَامِرُهُمْ الأَلُوَّةُ الأَنْجُوجُ، عُودُ الطِّیبِ وَأَزْوَاجُهُمُ الحُورُ العِینُ، عَلَى خَلْقِ رَجُلٍ وَاحِدٍ، عَلَى صُورَةِ أَبِیهِمْ آدَمَ، سِتُّونَ ذِرَاعًا فِی السَّمَاءِ».[1]
ترجمه: «چهرهی اولین گروهی که وارد بهشت میشوند، همانند ماه شب چهارده است. دنبال کسانیاند که به مانند پرنورترین ستاره آسمانی درخشش دارند، (بر اثر نوشیدن) ادرار پیدا نمیکنند و مجبور به دفع مواد نمیشوند، تف نمیاندازند و آب بینی و مخاط ندارند، شانههای آنها از طلا و عرق آنها مشک است. و آتش دانهایشان از عود هندی است، همسرانشان حور عیناند؛ همه بر یک شیوه خلق شدهاند؛ همه بر شیوهی پدرشان آدماند، 60 ذرع در آسمان».
و نیز میفرماید: «إِنَّ أَوَّلَ زُمْرَةٍ تَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَلَى صُورَةِ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ، وَالَّتِی تَلِیهَا عَلَى أَضْوَإِ کَوْکَبٍ دُرِّیٍّ فِی السَّمَاءِ، لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ زَوْجَتَانِ اثْنَتَانِ، یُرَى مُخُّ سُوقِهِمَا مِنْ وَرَاءِ اللَّحْمِ، وَمَا فِی الْجَنَّةِ أَعْزَبُ».[2]
ترجمه: «اولین گروهی که وارد بهشت میشوند، صورتی همانند ماه شب چهارده دارند و دسته دوم همانند درخشانترین ستارهی آسماناند؛ هرکدام از آنها دو همسر دارند که مغز ساقهایشان از پشت گوشت پدیدار است و در بهشت مجّرد وجود ندارد».
در جائی دیگر پیامبر ج میفرماید: «لَوْ أَنَّ امْرَأَةً مِنْ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ اطَّلَعَتْ مِنَ السَّمَاءِ لَسَدَّ ضَوْؤُهَا ضَوْءَ الشَّمْسِ وَلَوَجَدَ رِیحَهَا مَنْ بَیْنَ الْخَافِقَیْنِ وَلَنَصِیفُهَا خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا».[3]
ترجمه: «اگر یکی از زنان بهشتی روی زمین آید، ما بین زمین و آسمان را روشن کرده و پر از بوی خوش میکند و تاجی که بر سر دارد، از دنیا و هر آنچه در دنیا است، بهتر است».
همچنین میفرماید: «إِنَّ للعبد لِلْمُؤْمِنِ فِی الْجَنَّةِ لَخَیْمَةً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ مُجَوَّفَةٍ، طُولُهَا سِتُّونَ مِیلًا، للعبد الْمُؤْمِنِ فِیهَا أَهْلُونَ، یَطُوفُ عَلَیْهِمِ لَایَرَى بَعْضُهُمْ بَعْضًا».[4]
ترجمه: «برای بندهی مؤمن در بهشت خیمهای از لؤلؤ میان تهی که طول آن 60 میل است، وجود دارد و همچنین برای هر کدام خادمانی هست که بعضی از آنها بعضی دیگر را نمیبیننند».
و نیز از پیامبر ج چنین روایت شده است: «إِنَّ الْمَرْأَةَ مِنْ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ لَیُرَى بَیَاضُ سَاقِهَا مِنْ وَرَاءِ سَبْعِینَ حُلَّةً حَتَّى یُرَى مُخُّهَا، وَذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ: ﴿کَأَنَّهُنَّ ٱلۡیَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨﴾ [الرحمن: 58]. فَأَمَّا الیَاقُوتُ فَإِنَّهُ حَجَرٌ لَوْ أَدْخَلْتَ فِیهِ سِلْکًا ثُمَّ اسْتَصْفَیْتَهُ لَأُرِیتَهُ مِنْ وَرَائِهِ».[5]
ترجمه: «به راستی که سفیدی ساق پا و حتی استخوان زن بهشتی از پشت هفتاد پرده دیده میشود. به همین خاطر است که خداوند متعال میفرماید: مانند یاقوت و مرجان هستند. یاقوت سنگی است که اگر نخی در میان آن بگذاری از پشت دیده میشود».
در جایی دیگر میفرماید: «إِنَّ أَزْوَاجَ أَهْلِ الْجَنَّةِ لَیُغَنِّینَ أَزْوَاجَهُنَّ بِأَحْسَنِ أَصْوَاتٍ سَمِعَهَا أَحَدٌ قَطُّ، إِنَّ مِمَّا یُغَنِّینَ بِهِ: نَحْنُ الْخَیْرَاتُ الْحِسَانُ، أَزْوَاجُ قَوْمٍ کِرَامٍ، یَنْظُرْنَ بَقَرَةِ أَعْیَانٍ، وَإِنَّ مِمَّا یُغَنِّینَ: نَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَا یَمُتْنَهْ، نَحْنُ الْآمِنَاتُ فَلَا یَخَفْنَهْ، نَحْنُ الْمُقِیمَاتُ فَلَا یَطْعَنَّهْ».[6] ترجمه: «زنان بهشتی برای شوهرانشان با صدایی که هیچ کسی نشنیده است، آواز میخوانند و از آنچه میخوانند این است: زیبا رویان نیکو سرشت، همسر مردان صالحیم. ما زنان جاویدی هستیم که هرگز نخواهند مرد و امن شدگانی که هرگز نمیترسیم و ماندگارانی پایدار هستیم».
روزی پیامبر ج نزد عایشهل تشریف بردند. نزد عایشه پیرزنی بود، پیامبر فرمود: «این پیرزن کیست؟ حضرت عایشه گفت: یکی از خالههای من است، پیامبر ج (به شوخی) فرمود: «پیرها وارد بهشت نمیشوند». پیر زن با شنیدن این گفته بسیار غمناک و اندوهگین شد. آنگاه پیامبر ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُنْشِئُهُنَّ خَلْقًا غَیْرَ خَلْقِهِنَّ». سپس فرمود: «یُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُلْفًا». «فَأَوَّلُ مَنْ یُکْسَى إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ اللَّهِ».[7]
«خداوند خلقت آنان را تغییر میدهد (و آنان را به جوانی برمیگرداند). روز قیامت لخت و پابرهنه و غیر مختون حشر میگرداند... و اولین کسی که پوشیده میگردد، ابراهیم خلیل الله است».
از انس پسر مالک روایت شده که پیامبر ج در مورد ﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ٣٥﴾ فرمود: «عَجَائِزُکُنَّ فِی الدُّنْیَا عُمْشًا رُمْصًا».[8]
ترجمه: «پیر زنان شمایند که در دنیا چشمهایشان را از دست دادهاند و آب از آن جاری میگشت».
سلمه بن یزید میگوید: از پیامبر ج درباره آیهی: ﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ٣٥﴾ [الواقعة: 35]. شنیدم که میفرماید: «یَعْنِی الْبَنَاتَ الأَبْکَارَ اللاتِی کُنَّ فِی الدُّنْیَا».[9] «یعنی دوشیزگان باکرهی دنیای شمایند».
انس پسر ملک از رسول الله ج روایت میکند که فرمود: «یُعْطَى الْمُؤْمِنُ فِی الجَنَّةِ قُوَّةَ کَذَا وَکَذَا مِنَ النساء». و گفته شد: «یا رسول الله أیُطیُق ذلک؟» «به هر مؤمنی در بهشت زنان بسیاری داده خواهد شد؟ گفتند: ای رسول خدا! آیا توانایی این کار را دارند؟ فرمود: «یعطی قوة مائة»، «قدرت و توانایی صد نفر به هرکدام داده خواهد شد».[10]
از ابن عباس چنین روایت شده است که گفته شد: ای رسول خدا! آیا همانطور که با زنان خود در دنیا همبستر میشویم میتوانیم با زنانمان در بهشت همبستری کنیم؟ فرمود: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، إِنَّ الرَّجُلَ لَیُفْضِی فِی الْغَدَاةِ الْوَاحِدَةِ إِلَى مِائَةِ عَذْرَاءَ».[11]
ترجمه: «سوگند به کسی که روح محمد در دست او است، هر مردی در هر بامداد با صد همسرش نزدیکی خواهد کرد».
از ابی امامه باهلی روایت شده است که پیامبر ج فرمود: «مَا مِنْ أَحَدٍ یُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ، إِلَّا زَوَّجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ زَوْجَةً، ثِنْتَیْنِ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ، وَسَبْعِینَ مِنْ مِیرَاثِهِ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، مَا مِنْهُنَّ وَاحِدَةٌ إِلَّا وَلَهَا قُبُلٌ شَهِیٌّ، وَلَهُ ذَکَرٌ لَا یَنْثَنِی».[12]
ترجمه: «هر مردی که خداوند او را داخل بهشت میگرداند، به او هفتاد و دو همسر داده میشود، دو همسر از حور عین و هفتاد از سهم خودش. هرکدام از زنان شرمگاه بسیار لذت بخش و هرکدام از مردان قوهی باه بسیار قوی دارند».
از ابی امامه روایت شده است که مردی از رسول الله پرسید: آیا اهل بهشت مجامعت میکنند؟ فرمود: «دِحَامًا دِحَامًا لَا مَنِیَّ وَلَا مَنِیَّةَ».[13]
ترجمه: «بسیار و قوی، بسیار و قوی، نه انزال صورت میگیرد و نه مرگ وجود دارد».
[1]- به روایت بخاری (6/362) احادیث انبیاء باب: «خلق آدم وذریته»، و مسلم (2834) شماره (15) در الجنة وصفة نعیمها وأهلها ، باب: «أول زمرة تدخل الجنة». [مؤلف]
[2]- به روایت مسلم (2824) شماره (14) و احمد (32/23، 247، 507) و بغدادی در تاریخش (9/87) و عبدالرزاق در المصنف (20879) و ابن مبارک در زوائد الزهد (1585). [مؤلف]
[3]- به روایت احمد (3/264) و ابویعلی در مسندش (3775). [مؤلف]
آلبانی در صحیح الترغیب (3767) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[4]- به روایت بخاری (6/318) در بدء الخلق و (8/624) در تفسیر و مسلم (2838) در الجنة وصفة نعیمها وأهلها ، باب: «فی صفة خیام الجنة».
[5]- به روایت ترمذی (2533) در صفت اهل بهشت. [مؤلف]
آلبانی در ضعیف الجامع (1776) میگوید ضعیف است. [مصحح]
[6]- به روایت ابونعیم در (صفه الجنه رقم 430). [مؤلف]
آلبانی در صحیح الجامع (1561) میگوید: صحیح است. [مصحح]
[7]- به روایت ابن جریر طبری در تفسیرش (16/429). [مؤلف]
[8]- به روایت ترمذی (3296) در تفسیر القرآن، باب: ومن سورة الواقعه، و ذکر کرده که این حدیث غریب است. [مؤلف]
آلبانی در السلسلة الضعیفة (3204) میگوید: ضعیف است. [مصحح]
[9]- به روایت ابن جریر در تفسیرش (107 – 27/106). [مؤلف]
البعث والنشور، بیهقی، ح (336). در اسناد آن جابر جعفی است که اکثر علمای حدیث، وی را رافضی کذاب و متروک و ضعیف میدانند. [مصحح]
[10]- به روایت ترمذی (2536) در صفات بهشت، باب: «ما جاء فی صعة جماع اهل الجنه»، و گفته: این حدیث صحیح و غریب است و طیالسی در مسندش (ص 269) هیتمی هم در موارد الظمأن (ص 655) و در کشف الأستار (4/198) آن را ذکر کرده است. [مؤلف]
آلبانی در صحیح ترمذی (2536) میگوید: حسن صحیح است. [مصحح]
[11]- به روایت طبرانی به همان شیوه که در مجمع الزوائد (10/417) آمده است، ابن حجر نیز در المطالب العالیة (4/402) ذکر کرده و هیثمی هم در کشف الأستار (2/198) آورده است. [مؤلف]
سیوطی در البدور السافرة (451) میگوید: اسناد آن صحیح است. [مصحح]
[12]- به روایت ابن ماجه (4337) در الزهد، باب: صفة الجنة. [مؤلف]
آلبانی در السلسلة الضعیفة (4473) میگوید: بسیار ضعیف است. [مصحح]
[13]- ابن حجر در المطالب العالیة (4/401) و ابویعلی همانطور که در کنز العمال (14/484) آمده است، روایت کردهاند. [مؤلف]
ذهبی در میزان الإعتدال (1/645) میگوید: در سند آن خالد بن زید وجود دارد که بیش از یک نفر او را تضعیف کردهاند. [مصحح]
1- مرد و زن بهشتی از دیدگاه قرآن کریم
خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
﴿فِیهِنَّ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ لَمۡ یَطۡمِثۡهُنَّ إِنسٞ قَبۡلَهُمۡ وَلَا جَآنّٞ٥٦ فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ٥٧ کَأَنَّهُنَّ ٱلۡیَاقُوتُ وَٱلۡمَرۡجَانُ٥٨﴾ [الرحمن: 56-58].
«در باغهای بهشت، زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمیورزند و پیش از آنان کسی از انسانها و پریها با ایشان نزدیکی و مقاربت نکرده است. انگار که حوریان، یاقوت و مرجانند».
﴿حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِی ٱلۡخِیَامِ٧٢﴾ [الرحمن: 72].
«سیاه چشمانی که هرگز از خیمهها بیرون نمیشوند (و اینجا و آنجا به دنبال کارهای ناپسند نمیروند)».
﴿وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ٥٤﴾ [الدخان: 54].
«و زنان بهشتی سیاه چشم با چشمان درشت را نیز به همسری آنان درآوردیم».
﴿وَحُورٌ عِینٞ٢٢ کَأَمۡثَٰلِ ٱللُّؤۡلُوِٕ ٱلۡمَکۡنُونِ٢٣ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٤﴾ [الواقعة: 22-24].
«و حوریان چشم درشت بهشتی دارند، همانند مروارید میان صدف، به پاداش کارهایی که انجام میدادهاند».
ابن قیّم/ میگوید: تمام لذت در حور عین است. حور، جمع حوراء است و حور، زن جوان و خوش صورت سفیدی است که چشمان بسیار سیاهی دارد.
زید بن اسلم میگوید: الحوراء: یعنی زنی که چشم از دیدن آن حیران میشود.
مجاهد میگوید: الحوراء: یعنی زنی که چشم از دیدن آن به خاطر نازک بودن پوست و پاکی و صفای رنگ حیران شود.
حسن میگوید: الحوراء: زنی که سفیدی و چشمش بسیار زیاد است.
همچنین مجاهد میگوید: مغز استخوان حوریان از پشت لباسهایشان نمایان میشود و بیننده، صورت خویش را در جگر حور، به خاطر نازکی پوست و پاکی و صفای رنگ همانند آینه میبیند.
زن را جز زنی که چشمش بسیار سیاه و زیبا و رنگ پوستش سفید باشد حوراء نمینامند.
العین: جمع عیناء: و عیناء، زنانی را گویند که دارای چشمان درشت هستند. در چشمان زنان بهشتی صفات نیکویی و زیبایی جمع شده است.
مقاتل میگوید: العین: زیبا چشم و از زیباییهای زن، داشتن چشمان درشت است.
علاوه بر موارد ذکر شده، از جمله صفات زنان اهل بهشت، این است که آنان باکرهاند و عاشق همسران خویشند؛ چرا که خدای متعال میفرماید: ﴿إِنَّآ أَنشَأۡنَٰهُنَّ إِنشَآءٗ٣٥ فَجَعَلۡنَٰهُنَّ أَبۡکَارًا٣٦ عُرُبًا أَتۡرَابٗا٣٧﴾ [الواقعة: 35-37].
«بیگمان ما آنها را به آفرینش نوینی آفریدهایم. و آنها را دوشیزه قرار دادهایم. شوهر دوستان هم سن وسال».
پس آنان زنانی دارای ناز و اهل عشقاند؛ برای شوهرانشان نرمی و لطف دارند؛ مطیع و فرمانبردار و در شوهرداری بسیار دانایند.
قرآن و سنّت، به ارائهی مناسبی از زنان و مردان بهشتی پرداخته است. از دیدگاه قرآن و سنت، آنان از نعمتهای فراوان الهی بهرهمند میشوند. در خانههای صدق و وفا به سر میبرند و از باغهای سرشار از انواع میوهها و جویبارها و نعمتهای مادّی و نفیسی بهرهمند میشوند و همین برای آنها بس است که آن نعمتها دایمی و تغییر ناپذیرند.
3- ازدواج قاضی شریح با زینب دختر جریر
شریح با زینب دختر یکی از زنان بنی حنظله ازدواج کرد. شعبی میگوید: قاضی شریح مرا خواست و گفت: زنان مشغول آماده ساختن عروس هستند تا نزد من آورند، چه میگویی؟
من گفتم: سنت است اگر زنی را نزد همسرش آورند، داماد بلند شود و دو رکعت بخواند و بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِهَا، وَخَیْرِ مَا جُبِلَتْ عَلَیْهِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّهَا، وَشَرِّ مَا جُبِلَتْ عَلَیْهِ».[1]
ترجمه: «خداوند! من از تو خیر او را میخواهم و خیر آن چیزی که بر آن خو گرفته است و به تو پناه میبرم از شرّ او و شرّ آنچه بر آن خو گرفته است».
پس من نماز خواندم و سلام دادم. در این هنگام دیدم که او پشت سر من است و به نماز اقتدا کرده بود و نماز میخواند. پس زمانی که اتاق خالی شد و من به او نزدیک شدم و دستم را به سوی او دراز کردم گفت: با متانت و به آرامی ای ابا امیه! آن طور که هستی. سپس گفت: «شکر و سپاس برای خدا، او را ستایش میکنم و از او کمک میخواهم، بر محمد و آل محمد درود میفرستم؛ من زنی غریبم، از خلق و خوی تو چیزی نمیدانم. آنچه را که دوست داری، برای من بیان کن تا خود را با آن اخلاق و رفتار تو آراسته گردانم. و آنچه را که نیز بد و زشت میدانی، برایم بازگو کن تا از آن دوری جویم و نیز گفت: تو در میان فامیلت زمینه و فرصت ازدواج داشتی، من نیز همین طور، ولی هر آنچه را که خدا بخواهد، همان خواهد شد و تو صاحب اختیاری؛ پس آنچه را که خدا تو را به آن امر میکند، انجام بده: نگهداری به شیوهی شایسته و یا آزاد کردن با نیکی و شیوهی مناسب. این را من گفتم و این گفتهی من است، هم برای خودم و هم برای تو طلب مغفرت میکنم.
شریح گفت: ای شعبی! به خدا قسم مرا مجبور و الزام کرد که خطبه را در آن شرایط بگویم؛ پس گفتم: «حمد و سپاس از آنِ خداست، او را ستایش میکنم و از او کمک میخواهم و بر محمد و آل محمد درود میفرستم، اما بعد، چیزی را گفتی که اگر بر آن پایدار باشی به نفع و سود توست و اگر از حرفت برگردی، به ضرر تو خواهد بود، آن چیز را دوست دارم و از آن چیز بدم میآید و ما مساوی با هم هستیم؛ پس تو هم فرق نگذار و اگر خوبی دیدی، آن را نشر و گسترش بده و اگر بدی دیدی آن را بپوشان».
زن گفت: نظرت دربارهی دیدار با خانواده چیست؟
شریح گفت: دوست ندارم که مرا خسته ملول کنند.
زن گفت: کدام یک از همسایههایت را دوست داری که وارد خانهات شوند که من به آنها اجازه دهم و از چه کسی بیزاری که من از او بیزار باشم؟
شریح گفت: طایفهی فلانی قوم درستکاری هستند و طایفهی فلانی قوم بدی هستند.
شریح گفت: ای شعبی! آن شب بهترین شبی بود که سپری کردم و آن زن یکسال با من بود و چیزی نمیبینم مگر آنچه را که دوست دارم بعد از گذشت یک سال، من از مجلس دادگاهی برمیگشتم، پیرزنی در خانه دیدم که امر و نهی میکرد. گفتم: این کیست؟ گفتند: مادر زن توست؛ پس از من نسبت به نحوهی رفتارم با دخترش خشنود شد.
هنگامی که نشستم، زن به نزد من آمد و گفت: ای ابا امیه! بر تو سلام باد. گفتم بر تو نیز سلام. تو چه کسی هستی؟ گفت: من مادر زن تو هستم. گفتم: خدا تو را والامقام دارد. گفت: زنت را چگونه دیدهای؟ گفتم: بهترین زن است. گفت: ای ابا امیه! زن جز در دو مورد حالش بد نخواهد شد: زمانی که بچه میزاید یا اینکه نزد همسرش آرزو و میل میکند؛ پس اگر تو را به شک انداخت تو تازیانه در دست بگیر؛ زیرا که به خدا قسم در خانهی مردان بدتر از زن عشوه گر نیست.
گفتم: به خدا که او را به شیوهی بسیار خوبی ادب کردهای و او را به بهترین شیوه آموختهای.
گفت: آیا دوست داری که بستگان همسرت تو را ملاقات کنند؟
گفتم: هر وقت که بخواهند.
شریح میگوید: مادر زنم هر سال نزد من میآمد و مرا به همان مسأله سفارش میکرد. زنم بیست سال همراه من بود، او را سرزنش نکردم مگر یک بار که آن هم من در حقّ او ظلم کردم.
2- ازدواج علی ابن ابیطالبس با فاطمه دختر رسول الله ج
حضرت فاطمهل کم سن و سالترین دختر پیامبر و محبوبترین آنها نزد ایشان بود. فاطمه 5 سال قبل از بعثت پیامبر ج در حالی که قریش مشغول تجدید بنای کعبه بودند، از خدیجه دختر خویلد متولد گردید.
حضرت علیس در ماه رمضان سال دوم هجرت با او ازدواج کرد و در ذیالحجه زندگی مشترک را با او آغاز کرد که حضرت حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم فرزندان اویند.
عامر شعیبی میگوید: علی بن ابیطالب میگفت: در حالی با فاطمه ازدواج کردم که حتی یک فرش زیراندازی نداشتم، جز یک پوست قوچ که شب روی آن میخوابیدیم و شتر خویش را نیز بر روی آن در روز علف میدادیم. خدمتکار خانه هم جز خود او کسی نبود.
حضرت علیس چنین روایت میکند: وقتی که پیامبر ج فاطمه را به ازدواج من درآورد، همراه دخترش یک پارچهای با لباس مخمل، بالشی که از لیف خرما پر شده بود، دو سنگی که با آن گندم آرد میکنند، یک مُشک آب و دو کوزهی گلی فرستاده بود. روزی علی به فاطمه گفت: آن قدر از چاه آب کشیدم که به خدا سینهام به درد آمد. خداوند به پدرت اسیری «زن اسیر» داده است. نزد او برو و او را به عنوان خادم استخدام کن. پس فاطمه گفت: من هم به خدا آن قدر گندم آرد کردم که دستانم تاول زده است.
حضرت فاطمه نزد پیامبر ج رفت و فرمود: «ما جاء بک و ما حاجتک اى بنیه؟» «ای دخترم تو را چه شده و چه نیازی داری؟» عرض کردم: آمدم که به شما سلام گویم: اما شرم کردم و از پیامبر چیزی نخواستم و برگشتم. حضرت علی گفت: چه کار کردی؟ گفتم: شرم کردم چیزی از ایشان بخواهم. این بار هر دو نزد پیامبر رفتیم. علیس گفت: ای رسول الله! به خدا قسم آن قدر از چاه آب کشیدم که سینهام به درد آمده است و فاطمه گفت: آن قدر گندم آرد کردهام که دستانم تاول زده است. خداوند به شما اسیر گشاده رویی داده است؛ پس به خادمی او را به ما ببخشید. حضرت رسول فرمود: «به خدا قسم آن را به شما نخواهم بخشید؛ در حالی که اهل صفه سخت گرسنهاند و من برای انفاق کردن به آنها چیزی نمییابم و ناچارم «اسیران را به اقوامشان» بفروشم و پول حاصل از فروش آنها را به اهل صفه بدهم».
آنها برگشتند و پیامبر ج نیز نزد آنها آمد؛ در حالی که آنها خود را در رختخواب پیچیده بودند که اگر سر خود را میپوشاندند، پاهایشان بیرون بود و اگر پاهایشان را میپوشاندند، سرشان بیرون بود. «با دیدن پیامبر» از جای خود برخاستند. پیامبر ج فرمود: سر جای خود بمانید. سپس فرمودند: آیا بهتر از آنچه شما از من درخواست کردید را به شما خبر بدهم؟ گفتند: بله. پیامبر فرمود: «کلمات علمنى هن جبریل، تُسَبِّحَانِ فی دُبُرَ کُلِّ صَلَاةٍ عَشْرًا، وَتَحْمَدَانِ عَشْرًا، وَتُکَبِّرَانِ عَشْرًا، وإِذَا آوَیْتُمَا إِلَى فِرَاشِکُمَا فَسَبِّحَا ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ، وَاحْمَدَا ثَلَاثًا وَثَلَاثِینَ، وَکَبِّرَا أَرْبَعًا وَثَلَاثِینَ».[1] «چند کلمه را جبرییل به من یاد داده است، بعد از هر نماز ده بار سبحان الله و ده بار الحمد لله و ده بار الله اکبر بگویید و هنگامی که در جای خواب قرار گرفتید 33 بار سبحان الله و 33 بار الحمد لله و 34 بار الله اکبر بگویید».
حضرت فاطمه از برترین و نیکوترین زنان بود و به درجهای رسید که بانوی زنان بهشتی شد؛ چرا که پیامبر ج میفرماید: «یَا فَاطِمَةُ، أَلاَ تَرْضَیْنَ أَنْ تَکُونِی سَیِّدَةَ نِسَاءِ المُؤْمِنِینَ، أَوْ سَیِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الأُمَّةِ».[2]
«ای فاطمه! آیا خوشنود نمیشوی که بانوی زنان مؤمنان باشی یا بانوی زنان این امت».
به این ترتیب حضرت فاطمهل دارای مقام بلند و والایی در اسلام است و در باور و اعتقاد و حسن سلوک و رفتار به درجهی رفیعی رسید، تا جایی که پیامبر میفرماید: «إِنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِکِ، وَیَرْضَى لِرَضَاکِ».[3] «ای فاطمه خدا با خشم و غضب تو غضب میکند و با خوشنودی و رضای تو خشنود و راضی میشود».
از عایشهل روایت شده است که بالاتر و برتر از فاطمه کسی را ندیدم مگر پدرش.[4] این زن بزرگوار همواره امورات منزل را انجام میداد، آسیاب میکرد و آرد را خمیر میکرد؛ به گونهای که دستهی آسیاب بر دستش اثر گذاشت و به قدری با مشک آب کشید که گردنش اثر برداشته بود و خانه را جارو میکرد؛ به طوری که لباسش گرد و غبار برمیداشت و آتش در زیر دیگ روشن میکرد؛ به طوری که لباسش آلوده میشد و بر اثر آن به ایشان ناراحتی میرسید. هنگامی که آرد خمیر میکرد گیسوهایش به زمین میخورد.
خدا از حضرت فاطمهل راضی و خشنود باد که بهترین همسران بود و به حقیقت لایق بالاترین مراتب و درجات در دنیا و آخرت است.
[1]- هیثمی در مجمع الزوئد (10/100) گفته است که: احمد این حدیث را روایت کرده؛ در حالی که در اسناد آن عطاء بن ساعد هست، حماد ابن سلمه قبل از ملاقات با او این را شنیده بود، اما سایر روایان آن ثقه و مورد اطمینانند. [مؤلف]
احمد شاکر در تحقیق مسند احمد (2/149) میگوید: اسناد آن صحیح است. [مصحح]
[2]- به روایت بخاری (11/80) در الاستئذان، باب: «من ناجی بین یدی الناس ولم نخبر به صاحبه فإذا مات أخبر به» و مسلم (2450) شمارۀ (98) در فضائل الصحابة باب: «فضائل فاطمة بنت النبی». [مؤلف]
[3]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/203) میآورد: این حدیث را طبرانی روایت کرده و اسنادش حسن است و نیز حاکم در المستدرک (3/145). [مؤلف]
ابن عدی در الکامل فی الضعفاء (3/217) و ابن القیسرانی در ذخیرة الحفاظ (2/783) و ذهبی در میزان الاعتدال (1/535) میگویند: در سند آن حسین بن زید است که منکر الحدیث است. [مصحح]
[4]- هیثمی در مجمع الزوائد (9/201) میآورد که: طبرانی در الأوسط و ابویعلی آن را روایت میکند و راویان آن رجال صحیحی هستند. [مؤلف]