اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

فصلی در جاودانگی بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ و آنچه در باب ذبح مرگ وارد شده است

فصلی در جاودانگی بهشتیان در بهشت و دوزخیان در دوزخ و آنچه در باب ذبح مرگ وارد شده است

5467-3770- (1) (صحیح لغیره) عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج بَعَثَهُ إِلَى الْیَمَنِ، فَلَمَّا قَدِمَ عَلَیْهِمْ قَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اللهِ ج إِلَیْکُمْ، یُخْبِرُکُمْ أَنَّ الْمَرَدَّ إِلَى اللهِ؛ إِلَى جُنَّةٍ أَوْ نَارٍ، خُلُودٌ بِلَا مَوْتٍ، وَإِقَامَةٍ وَلَا ظَعْنٍ».

رواه الطبرانی فی «الکبیر» بإسناد جید؛ إلا أن فیه انقطاعاً.

معاذ بن جبل س می‌گوید: رسول الله ج او را به سوی یمن فرستاد؛ هنگامی‌که به آنجا رسید گفت: ای مردم، من نماینده‌ی رسول الله ج به سوی شما هستم که می‌گوید: «بازگشت به سوی خداوند است، به سوی بهشت یا جهنم و جاودانگی بدون مرگ و اقامتی بدون کوچ».

وتقدم [4- فصل] حدیث أبی هریرة فی «بناء الجنة»، وفیه: «مَنْ یَدْخُلُهَا ینعَمُ وَلَا یَبْأَسُ، وَیَخلَّدُ لَا یَمُوتُ، لَا تَبْلَى ثِیَابُهُ، وَلَا یَفْنَى شَبَابُهُ». وحدیث ابن عمر أیضاً بمثله.

«و هر کسی وارد بهشت شود در آن جاودانه و در ناز و نعمت خواهد بود و متحمل مشقت و خستگی نخواهد شد و نمی‌میرد و لباس‌هایش کهنه نمی‌شود و جوانی‌اش از بین نمی‌رود».

5468-3771- (2) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ وَأَبِی هُرَیْرَةَ ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ یُنَادِی مُنَادٍ: إِنَّ لَکُمْ أَنْ تَصِحُّوا فَلَا تَسْقَمُوا أَبَدًا، وَإِنَّ لَکُمْ أَنْ تَحْیَوْا فَلَا تَمُوتُوا أَبَدًا، وَإِنَّ لَکُمْ أَنْ تَشِبُّوا فَلَا تَهْرَمُوا أَبَدًا، وَإِنَّ لَکُمْ أَنْ تَنْعَمُوا فَلَا تَبْأَسُوا أَبَدًا، فَذَلِکَ قَوْلُ الله عَزَّ وَجَلَّ: ﴿وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡکُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ».

رواه مسلم[1] والترمذی.

ابوسعید خدری و ابوهریره ب روایت می‌کنند که رسول الله ج فرمودند: «زمانی که اهل بهشت وارد بهشت گردیدند، ندا دهنده‌ای ندا سر می‌دهد: ای بهشتیان، برای همیشه صحیح و سالم باشید و بیمار نشوید، زنده بمانید و نمیرید و جوان بمانید و پیر نشوید و در ناز و نعمت باشید و متحمل سختی و مشقت نشوید و این مصداق فرموده خداوند است که می‌فرماید: ﴿وَنُودُوٓاْ أَن تِلۡکُمُ ٱلۡجَنَّةُ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ [الأعراف: 43] «و (آنگاه) به آنان نِدا داده می‌شود که: این بهشت را به پاداش آنچه انجام می‌دادید، به (شما داده‌اند و) ارث بردید».

5469-3772- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ أیضاً س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یُؤْتَى بِالْمَوْتِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَهَیْئَةِ کَبْشٍ أَمْلَحَ، فَیُنَادِی مُنَادٍ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ! فَیَشْرَئِبُّونَ وَیَنْظُرُونَ، فَیَقُولُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ؛ هَذَا المَوْتُ، وَکُلُّهُمْ قَدْ رَأوهُ، ثُمَّ یُنَادِی مُنادٍ: یَا أَهْلَ النَّارِ! فَیَشْرَئِبُّونَ وَیَنْظُرُونَ، فَیَقُولُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ؛ هَذَا المَوْتُ، وَکُلُّهُمْ قَدْ رَأوهُ، فَیُذْبَحُ بَینَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، ثُمَّ یَقُولُ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ! خُلُودٌ فَلاَ مَوْتَ، وَیَا أَهْلَ النَّارِ! خُلُودٌ فَلاَ مَوْتَ، ثُمَّ قَرَأَ: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ، وَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى الدُّنْیَا».

رواه البخاری ومسلم والنسائی.

از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در روز قیامت مرگ را به صورت یک قوچ خاکستری می‌آورند؛ منادی ندا می‌دهد: ای اهل بهشت، آنها سرهای‌شان را بلند کرده و نگاه می‌کنند؛ ندا دهنده می‌گوید: آیا این را می‌شناسید؟ می‌گویند: بله، این مرگ است و همگی مرگ را دیده‌اند. سپس ندا دهنده ندا می‌زند: ای دوزخیان، آنها سرها را بلند کرده و نگاه می‌کنند؛ منادی می‌گوید: آیا این را می‌شناسید؟ می‌گویند: بله، این مرگ است و همگی او را دیده‌اند. سرانجام مرگ بین بهشت و جهنم ذبح می‌شود. سپس منادی می‌گوید: ای بهشتیان، زندگی جاودانی خواهید داشت که مرگی به دنبال ندارد و ای دوزخیان، زندگی جاودانی خواهید داشت که مرگی بدنبال ندارد. سپس این آیه را خواند: ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ إِذۡ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ وَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ [مریم: 39] «و (ای پیامبر!) آنها را از روز حسرت بترسان، آنگاه که کار پایان پذیرد و آنها (همچنان) در غفلت‌اند و ایمان نمی‌آورند». و رسول الله ج با دست به دنیا اشاره نمودند.

 0-2248- (1) (ضعیف جداً) والترمذی، ولفظه: قال: «إِذَا کَانَ یَوْمُ القِیَامَةِ أُتِیَ بِالمَوْتِ کَالکَبْشِ الأَمْلَحِ، فَیُوقَفُ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، فَیُذْبَحُ وَهُمْ یَنْظُرُونَ، فَلَوْ أَنَّ أَحَدًا مَاتَ فَرَحًا لَمَاتَ أَهْلُ الجَنَّةِ، وَلَوْ أَنَّ أَحَدًا مَاتَ حُزْنًا لَمَاتَ أَهْلُ النَّارِ».

(یشرئبّون) بشین معجمة ساکنة ثم راء ثم همزة مکسورة ثم [باء] موحدة مشددة؛ یعنی: گردن‌های‌شان را بلند می‌کنند تا ببینند.

5470-3773- (4) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یُؤْتَى بِالْمَوْتِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُوقَفُ عَلَى الصِّرَاطِ، فَیُقَالُ: یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! فَیَطَّلِعُونَ خَائِفِینَ وَجِلِینَ أَنْ یُخْرَجُوا مِنْ مَکَانِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ، ثُمَّ یُقَالُ: یَا أَهْلَ النَّارِ! فَیَطَّلِعُونَ مُسْتَبْشِرِینَ فَرِحِینَ أَنْ یُخْرَجُوا مِنْ مَکَانِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ، فَیُقَالُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ قَالُوا: نَعَمْ؛ هَذَا الْمَوْتُ، قَالَ: فَیُؤْمَرُ بِهِ فَیُذْبَحُ عَلَى الصِّرَاطِ، ثُمَّ یُقَالُ لِلْفَرِیقَیْنِ کِلَاهُمَا[2]: خُلُودٌ فِیمَا تَجِدُونَ، لَا مَوْتَ فِیهَا أَبَدًا».

روه ابن ماجه بإسناد جید.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مرگ را در روز قیامت آورده و روی پل صراط نگه می‌دارند، پس گفته می‌شود: ای اهل بهشت؛ پس بهشتیان با ترس و لرز از اینکه آنها را از جایگاهی که در آن هستند خارج کنند، آمده و می‌نگرند؛ سپس گفته می‌شود: ای اهل دوزخ؛ پس دوزخیان مژده دهنده و خوشحال از اینکه آنها را از مکانی که در آن هستند خارج ‌کنند، آمده و می‌نگرند. پس گفته می‌شود: آیا این را می‌شناسید؟ همگی می‌گویند: بله، این مرگ است. پس دستور داده می‌شود که بر پل صراط ذبح شود؛ سپس به هر دو گروه گفته می‌شود: در جایی که هستید زندگی جاودان خواهید داشت و برای همیشه مرگی در آن نخواهد بود».

5471-3774- (5) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یُؤْتَى بِالْمَوْتِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَأَنَّهُ کَبْشٌ أَمْلَحُ، فَیُوقَفُ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ: یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! فَیَقُولُونَ: لَبَّیْکَ رَبَّنَا؛ قَالَ: فَیُقَالُ: هَلْ تَعْرِفُونَ هَذَا؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ رَبَّنَا؛ هَذَا الْمَوْتُ، فَیُذْبَحُ کَمَا تُذْبَحُ الشَّاةُ، فَیَأْمَنُ هَؤُلَاءِ، وَیَنْقَطِعُ رَجَاءُ هَؤُلَاءِ».

رواه أبو یعلى - واللفظ له - والطبرانی والبزار، وأسانیدهم صحاح[3].

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در روز قیامت مرگ را همچون گوسفندی خاکستری رنگ می‌آورند و بین بهشت و جهنم نگه می‌دارند؛ سپس ندا دهنده‌ای ندا می‌دهد: ای اهل بهشت؛ می‌گویند: پروردگارا، دعوتت را اجابت کردیم؛ پس گفته می‌شود: آیا این را می‌شناسید؟ می‌گویند: بله پروردگارا، این مرگ است؛ سپس ندا دهنده‌ای می‌گوید: ای جهنمیان؛ می‌گویند: پروردگارا، دعوتت را اجابت کردیم؛ پس گفته می‌شود: آیا این را می‌شناسید؟ می‌گویند: بله پروردگارا؛ این مرگ است. پس همانند گوسفندی ذبح می‌گردد. بهشتیان احساس امن و امنیت می‌کنند و جهنمیان تمام امید‌های‌شان قطع می‌گردد».

5472-3775- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا صَارَ أَهْلُ الجَنَّةِ إِلَى الجَنَّةِ، وَأَهْلُ النَّارِ إِلَى النَّارِ، جِیءَ بِالْمَوْتِ حَتَّى یُجْعَلَ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ، ثُمَّ یُذْبَحُ، ثُمَّ یُنَادِی مُنَادٍ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ! لاَ مَوْتَ، یَا أَهْلَ النَّارِ! لاَ مَوْتَ، فَیَزْدَادُ أَهْلُ الجَنَّةِ فَرَحًا إِلَى فَرَحِهِمْ، وَ [یَزْدَادُ] أَهْلُ النَّارِ حُزْنًا إِلَى حُزْنِهِمْ».

از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وقتی بهشتیان راهی بهشت و دوزخیان راهی دوزخ می‌گردند، مرگ آورده شده و بین بهشت و جهنم قرار داده می‌شود و ذبح می‌گردد؛ سپس ندا دهنده‌ای ندا می‌دهد: ای اهل بهشت، دیگر مرگی نیست و ای اهل دوزخ، دیگر مرگی نیست. و این بیش از پیش بر خوشحالی اهل بهشت می‌افزاید و بیش از پیش غم و اندوه دوزخیان را افزون می‌کند».

وفی روایة: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «یُدْخِلُ اللهُ أَهْلَ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، وَ [یُدْخِلُ] أَهْلَ النَّارِ النَّارَ، ثُمَّ یَقُومُ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ، فَیَقُولُ: یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! لَا مَوْتَ، وَیَا أَهْلَ النَّارِ! لَا مَوْتَ، کُلٌّ خَالِدٌ فِیمَا هُوَ فِیهِ».

رواه البخاری ومسلم[4].

و در روایتی آمده که رسول الله ج فرمودند: «خداوند بهشتیان را راهی بهشت و دوزخیان را راهی دوزخ می‌گرداند؛ سپس ندا دهنده‌ای در میان آنها بلند شده و می‌گوید: ای اهل بهشت، دیگر مرگی نیست و ای اهل دوزخ، دیگر مرگی نیست؛ هر‌کس در جایگاهش برای همیشه ماندگار خواهد بود».

کتاب را با حدیثی  که امام بخاری / کتابش را با آن به پایان رسانده، به پایان می‌بریم. ابوهریره س روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: «کَلِمَتَانِ حَبِیبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ، خَفِیفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِیلَتَانِ فِی المِیزَانِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ العَظِیمِ». [مضى 14- الذکر/ 7].

«دو کلمه نزد خداوند محبوب‌ و بر زبان سبک و در ترازوی اعمال سنگین‌اند: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ العَظِیمِ»: خداوند پاک و منزه است و به ستایش او مشغول هستم، خداوند بزرگوار پاک و منزه است».

(قال الحافظ: زکی الدین عبدالعظیم مملی هذا الکتاب س): «وقد تمَّ ما أرادنا الله به من هذا الإملاء المبارک، ونستغفر الله سبحانه مما زل به اللسان، أو داخله ذهول، أو غلب علیه نسیان؛ فإن کل مصنّف - مع التؤدة والتأنی وإمعان النظر، وطول الفکر - قلَّ أن ینفکّ عن شیء من ذلک، فکیف بالمملى مع ضیق وقته، وترادف همومه، واشتغال باله، وغربة وطنه، وغیبة کتبه؟! وقد اتفق إملاء عدة من الأبواب فی أماکن کان الألیق با أن تذکر فی غیرها، وسبب ذلک عدم استحضارها فی تلک الأماکن، وتذکُّرِها فی غیرها، فأملیناه حسب ما اتفق، وقدمنا فهرست الأبواب أول الکتاب لأجل ذلک. وکذلک تقدم فی هذا الإملاء أحادیث کثیرة جداً صحاح، وعلى شرط الشیخین أو أحدهما، وحسانٌ؛ لم ننبه على کثیر من ذلک، بل قلتُ غالباً: «إسناده جید»، أو «رواته ثقات»، أو «رواة (الصحیح)»، أو نحو ذلک، وإنما منع من النص على ذلک تجویز وجود علة لم تحضرنی مع الإملاء[5]. وکذلک تقدم أحادیث کثیرة غریبة وشاذة متناً أو إسناداً، لم أتعرَّض لذکر غرابتها وشذوذها[6]، والله أسأل أن یجعله خالصاً لوجهه الکریم، وأن ینفع به؛ إنه ذو الطول الواسع، والفضل العظیم».



([1]) والسیاق له فی "صفة الجنة" (8/ 148)، والآیة فی (سورة الأعراف/ 43)، ونص الآیة عند الترمذی (3241): «وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا...»، وهی فی (سورة الزخرف/ 72). فتنبه.

([2]) کذا الأصل، وهو الموافق لـ "سنن ابن ماجه" (4327)، وکذا فی "المسند" (2/ 261).

([3]) قلت: وهو کما قال، ونحوه کلام الهیثمی الذی نقله الجهلة، ومع ذلک تجاهلوه وتوسطوا کعادتهم فقالوا: "حسن"! هداهم الله وعرَّفهم بأنفسهم، وقدیماً قالوا: من عرف نفسه فقد عرف ربه.

([4]) قلت: الروایة الأولى لهما، والزیادة منهما، (خ 6548، م 2850)، والأخرى لمسلم، والزیادة منه، وللبخاری نحوه (6544) دون قوله: "کل خالد فیما هو فیه"، وغفل عن هذا کله المعلقون الثلاثة على عادتهم!

([5]) قلت: هذا نص من المؤلف رحمه الله أن قوله هو، وکذلک غیره: "رواته ثقات..." لا یعنی تقویة الحدیث، وقد شرحت ذلک فی مقدمة هذا الکتاب، فارجع إلیه فإنه هام. لکن قرنه مع هذا القول ما قبله: "وإسناده جید" لیس بجید، لأنه نص فی تقویة الحدیث، کقوله: "إسناده حسن" کما هو معروف فی علم (مصطلح الحدیث)، فتنبه.

([6]) قلت: وقد استدرکت ذلک ما استطعت فی هذا الکتاب کما تقدم، وذلک فی "الضعیف" بصورة أبین وأوسع، وأحمده تعالی علی ما وقعت إلیه، وأستغفره مما أکون أخطأت فیه، إنه سمیع مجیب.

فصلی در بیان اینکه بهشت و بهشتیان از صفات نیکویی که به ذهن خطور می‌کند یا عقل آن را ممکن می‌داند نیکوترند

فصلی در بیان اینکه بهشت و بهشتیان از صفات نیکویی که به ذهن خطور می‌کند یا عقل آن را ممکن می‌داند نیکوترند

5459-3763- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: أَعْدَدْتُ لِعِبَادِی الصَّالِحِینَ مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ، وَلاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ. وَاقْرَؤوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ».

رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی وابن ماجه.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال می‌فرماید: برای بندگان نیک و صالح خودم نعمت‌هایی آماده کرده‌ام که هیچ چشمی ندیده‌ و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ‌کس خطور نکرده است و مصداق آن در قرآن مجید این است: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ [السجدة: 17] «پس هیچکس نمی‌داند چه پاداش‌های (عظیمی) که مایۀ روشنی چشم‌هاست برای آنها نهفته شده است».

5460-3764- (2) (صحیح) وَعَن سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِیَّ س قَالَ: شَهِدْتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ ج مَجْلِسًا وَصَفَ فِیهِ الْجَنَّةَ حَتَّى انْتَهَى، ثُمَّ قَالَ فِی آخِرِ حَدِیثِهِ: «فِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»، ثُمَّ قَرَأَ هَاتین الْآیَتین: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ. فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ».

رواه مسلم.

سهل بن سعد الساعدی س می‌گوید: با رسول الله ج در مجلسی حاضر شدم که توصیف بهشت می‌نمودند؛ سپس در آخر حدیث می‌گوید: رسول الله ج فرمود: «در بهشت نعمت‌هایی است که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ‌کس خطور نکرده است». سپس این آیه را تلاوت نمود: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ. فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ [السجدة: 16-17] «پهلو‌های‌شان از بسترها (در دل شب) دور می‌شود، پروردگار‌شان را با بیم و امید می‌خوانند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند. پس هیچکس نمی‌داند چه پاداش‌های (عظیمی) که مایۀ روشنی چشم‌هاست برای آنها نهفته شده است، به (پاس) آنچه که (در دنیا) انجام می‌دادند».

5461-3765- (3) (صحیح) وَعَنْ دَاوُدَ بْنِ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ش عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَوْ أَنَّ مَا یُقِلُّ ظُفُرٌ مِمَّا فِی الجَنَّةِ بَدَا؛ لَتَزَخْرَفَ لَهُ مَا بَیْنَ خَوَافِقِ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ، وَلَوْ أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ اطَّلَعَ فَبَدَا سِوارُهُ؛ لَطَمَسَ ضَوْءَ الشَّمْسِ کَمَا تَطْمِسُ الشَّمْسُ ضَوْءَ النُّجُومِ».

رواه ابن أبی الدنیا والترمذی وقال: «حدیث حسن غریب»[1].

از سعد بن ابی وقاص س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر کسی به اندازه‌ی توان حملش از نعمات بهشت آشکار می‌کرد، تمام جوانب آسمان‌ها و زمین را می‌آراست و اگر مردی از اهل بهشت بر اهل دنیا ظاهر می‌گردید، النگویش نور خورشید را محو می‌کرد چنانکه خورشید نور ستارگان را محو می‌کند».

5462-2247- (1) (ضعیف) وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ جَنَّةَ (عَدْنٍ) خَلَقَ فِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بِشْرٍ، ثُمَّ قَالَ لَهَا: تَکَلَّمِی. فَقَالَتْ: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ».

وفی روایة: «خَلَقَ اللَّهُ جَنَّةَ عَدْنٍ بِیَدِهِ، وَدَلَّی فِیهَا ثِمَارَهَا، وَشَقَّ فِیهَا أَنْهَارَهَا، ثُمَّ قَالَ لَهَا: تَکَلَّمِی. فَقَالَتْ: ﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾. فَقَالَ: وَعِزَّتِی وَجَلَالِی لَا یُجَاوِرُنِی فِیکِ بِخَیْلٌ».

رواه الطبرانی فی «الکبیر» و«الأوسط» بإسنادین أحدهما جید. [مضى هنا أول 4- فصل]. ورواه ابن أبی الدنیا من حدیث أنس بنحوه. وتقدم لفظه [أیضاً 4- فصل/ 2].

5463-3766- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «فِی الْجَنَّةِ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ، وَلَا خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ».

رواه الطبرانی والبزار بإسناد صحیح.

ابوسعید خدری س می‌گوید: شنیدم که رسول الله ج در مورد بهشت می‌فرمود: «در بهشت نعمت‌هایی است که هیچ چشمی ندیده‌ و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ انسانی خطور نکرده است».

5464-3767- (5) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قِیدُ سَوْطِ أَحَدِکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا وَمِثْلِهَا مَعَهَا، وَلَقَابُ قَوْسِ أَحَدِکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمِثْلِهَا مَعَهَا، وَلَنَصِیفُ امْرَأَةٍ مِنَ الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمِثْلِهَا مَعَهَا». قُلْتُ: یَا أَبَا هُرَیْرَةَ! مَا النَّصِیفُ؟ قَالَ: الْخِمَارُ.

رواه أحمد بإسناد جید.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «جای شلاق ‌یکی از شما در بهشت، از دنیا و آنچه در آن است و مانند دنیا، بهتر است؛ و طول کمان یکی از شما در بهشت، از دنیا و آنچه در آن است و مانند دنیا بهتر است. و «نصیف» زنی بهشتی از دنیا و آنچه در آن است و مانند دنیا بهتر است». گفتم: ای ابوهریره! «نصیف» چیست؟ جواب داد: روسری.

(حسن) والبخاری، ولفظه: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «لَقابُ قَوسٍ فِی الجَنَّةِ خَیرٌ مِمَّا تَطلُع عَلَیهِ الشَّمسُ».

و در روایت بخاری آمده است: رسول الله ج فرمودند: «جای یک کمان در بهشت بهتر از آن چیزی است که خورشید بر آن طلوع نموده است».

 (صحیح) وقال: «لَغَدْوَةٌ أَوْ رَوْحَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ خَیْرٌ مِمَّا تَطْلُعُ عَلَیْهِ الشَّمْسُ وَتَغْرُبُ».

و در روایتی آمده است: «صبحگاه یا شامگاهی در راه خدا بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب می‌کند».

(حسن صحیح) ورواه الترمذی وصححه، ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ[2] مَوْضِعَ سَوْطٍ فِی الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَاقْرَؤوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ».

و در روایت ترمذی آمده که رسول الله ج فرمودند: «جای شلاقی در بهشت، از دنیا و آنچه در آن است بهتر می‌باشد؛ اگر می‌خواهید این آیه را بخوانید: ﴿فَمَن زُحۡزِحَ عَنِ ٱلنَّارِ وَأُدۡخِلَ ٱلۡجَنَّةَ فَقَدۡ فَازَۗ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ [آل عمران: 185] «پس هر که از آتش (دوزخ) دور داشته شد و به بهشت در آورده شد، قطعاً رستگار شده‌ است و زندگی دنیا چیزی جز مایه فریب نیست».

(صحیح) رواه الطبرانی فی «الأوسط» مختصراً بإسناد رواته رواة «الصحیح»، ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَمَوْضِعُ سَوْطٍ فِی الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِمَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ».

و در روایت طبرانی آمده است که رسول الله ج فرمودند: «جای شلاقی در بهشت، از آنچه میان آسمان و زمین است بهتر می‌باشد».

وابن حبان فی «صحیحه»، ولفظه: قال: «غُدْوَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ رَوْحَةٌ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَلَقَابُ قَوْسِ أَحَدِکُمْ أَوْ مَوْضِعُ قَدَمٍ مِنَ الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَلَوْ أَنَّ امْرَأَةً اطَّلَعَتْ إِلَى الْأَرْضِ مِنْ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ لَأَضَاءَتْ مَا بَیْنَهُمَا، وَلَمَلَأَتْ مَا بَیْنَهُمَا رِیحًا، وَلَنَصِیفُهَا عَلَى رَأْسِهَا خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا».

و در روایت ابن حبان آمده است: « صبحگاه یا شامگاه در راه خدا از دنیا و آنچه در آن است با ارزش‌تر است؛ و جایی به اندازه‌ی کمان یکی از شما یا جای پایی در بهشت از دنیا و آنچه در آن است بهتر است؛ و اگر زنی از زنان بهشتی به زمین نظری بیندازد، بین زمین و آسمان را خوشبو و نورانی خواهد نمود؛ و روسری‌اش از دنیا و آنچه در آن است بهتر است».

5465-3768- (6) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَغُدْوَةٌ[3] فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ رَوْحَةٌ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَلَقَابُ قَوْسِ أَحَدِکُمْ أَوْ مَوْضِعُ قِدَّه[4] فِی الجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا، وَلَوْ أَنَّ امْرَأَةً مِنْ نِسَاءِ أَهْلِ الجَنَّةِ اطَّلَعَتْ إِلَى الأَرْضِ لَأَضَاءَتْ مَا بَیْنَهُمَا[5]، وَلَمَلَأَتْ مَا بَیْنَهُمَا رِیحًا، وَلَنَصِیفُهَا - یعنی خمارَها -  خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا».

رواه البخاری ومسلم، والترمذی وصححه، واللفظ له[6].

(القاب) در اینجا؛ گفته شده به معنای «القدَر»[7]: اندازه می‌باشد. و گفته شده: عبارت است از فاصله‌ی دسته‌ی کمان تا قسمت خمیده کمان؛ و هر کمانی دو قاب دارد. و (القدّ) به کسر قاف و تشدید دال: شلاق؛ و معنای حدیث از این قرار است که: به اندازه‌ی کمان یکی از شما یا به اندازه‌ی جایی که شلاقش را در آن می‌گذارد، بهتر از دنیا و آنچه در آن است.

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «صبحگاه یا شامگاهی در راه خدا از دنیا و آنچه در آن است با ارزش‌تر است؛ و مسافت کمان یکی از شما یا جای پایش در بهشت، از دنیا و آنچه در آن است بهتر است؛ و اگر زنی از زنان بهشتی به زمین نظری بیفکند بین زمین و آسمان را خوشبو و نورانی خواهد نمود و روسری‌اش از دنیا و آنچه در آن است بهتر است».

(صحیح لغیره) وقد رواه البزار مختصراً بإسناد حسن قال: «مَوْضِعُ سَوْطٍ فِی الْجَنَّةِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا».

و در روایت بزار آمده است: «جای شلاقی در بهشت، از دنیا و آنچه در آن است بهتر است».

5466-3769- (7) (صحیح) وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: «لَیْسَ فِی الْجَنَّةِ شَیْءٌ مِمَّا فِی الدُّنْیَا إِلَّا الْأَسْمَاءُ».

رواه البیهقی[8] موقوفاً بإسناد جید.

ابن عباس ب می‌گوید: از نعمت‌هایی که در بهشت وجود دارد هیچ‌کدام در دنیا نیست مگر نام آنها.

18 (فصل فی خلود أهل الجنة فیها، وأهل النار فیها، وما جاء فی ذبح الموت)



([1]) قلت وهو کما قال، بل أعلى، فإن له طرقاً أخرى کما فی "الصحیحة" (3396)، ورغم تحسین الترمذی فقد جزم المعلقون الثلاثة بضعفه! مع أنهم عزوه لـ "تاریخ البخاری"، وهو عنده بإسناد جید، ومن غیر طریق الترمذی! أصلحهم الله تعالى، فقد أفسدوا کثیراً.

([2]) الأصل: (وموضع)، والتصویب من "الترمذی" (3017).

([3]) الأصل: "غدوة" و"لأضاءت الدنیا وما فیها، والتصحیح من "الترمذی " (1651)، وقد نبه علیه الحافظ الناجی (ق 231/ 2) رحمه الله، وغفل عنه الثلاثة الجهلة. وعلى الصواب وقع عند البخاری (2796 و6568)، وکذا أحمد فی "المسند" (3/ 141 و157 و264)، ولیس عند مسلم (6/ 36) منه إلا جملة الغدوة.

([4]) الأصل: «قدمه»، وفی «الترمذی» (1/ 198- ط الهندیة) و (4/ 181-182 ط شاکر)، وکذا فی ط بشار أیضاَ: «یده»! والمثبت من البخاری (2796)، وکلام المصنف – الآتی – علی الغریب یویده. [ش].

([5]) الأصل: "غدوة" و"لأضاءت الدنیا وما فیها، والتصحیح من "الترمذی " (1651)، وقد نبه علیه الحافظ الناجی (ق 231/ 2) رحمه الله، وغفل عنه الثلاثة الجهلة. وعلى الصواب وقع عند البخاری (2796 و6568)، وکذا أحمد فی "المسند" (3/ 141 و157 و264)، ولیس عند مسلم (6/ 36) منه إلا جملة الغدوة.

([6]) قلت: هذا اللفظ أورده الهیثمی فی "الموارد" (2629 و2630)؛ ولا وجه لذلک، فإنه لیس على شرطه، کما نبه علیه الحافظ ابن حجر فی هامشه.

([7]) فی الطبعة السابقة (3/ 529): «القِد»! والمثبت من المنیریة (4/ 278) وسائر الطبعات، ومن «النهایة» لابن الأثیر (4/ 118). [ش].

([8]) قلت: أخرجه فی "البعث" (1/ 368) من طریق وکیع عن الأعمش عن أبی ظبیان عن ابن عباس. وهذا إسناد صحیح على شرط البخاری کما حققته فی "الصحیحة" (2188)، وأما الجهلة الثلاثة فقالوا بغیر علم: "حسن موقوف"! ثم إنه قد رواه من هو أولى بالعزو من البیهقی، وهو هناد بن السری قال فی "الزهد" (1/ 349): حدثنا وکیع به، وأخرجه الضیاء فی "المختارة". انظر "الصحیحة".

فصلی در نگاه کردن بهشتیان به سوی پروردگارشان

فصلی در نگاه کردن بهشتیان به سوی پروردگارشان

5451-3758- (1) (صحیح) عَن أَبِی هُرَیرَةَ س: أَنَّ ناساً قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ القِیَامَةِ؟ فَقَالَ رَسُولُ الله ج: «هَلْ تُضَارُّونَ فِی رُؤْیَةِ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ؟». قَالُوا: لَا یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «هَلْ تُضَارُّونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟». قَالُوا: لَا. قَالَ: «فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ کَذَلِکَ»، فذکر الحدیث بطوله. [مضى 26- البعث/3/19].

رواه البخاری ومسلم.

از ابوهریره س روایت است که مردمانی گفتند: ای رسول الله ج، آیا پروردگارمان را در روز قیامت می‌بینیم؟ رسول الله ج فرمود: «آیا در رؤیت ماه شب چهارده اذیت می‌شوید؟». عرض کردند: خیر. فرمود: «آیا در رؤیت خورشید در روز صاف و بدون ابر اذیت می‌شوید؟». گفتند: خیر؛ فرمود: «پروردگارتان را چنین خواهید دید».

5452-3759- (2) (صحیح) وَعَنْ صُهَیْبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ، یَقُولُ اللهُ ﻷ: تُرِیدُونَ شَیْئًا أَزِیدُکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: أَلَمْ تُبَیِّضْ وُجُوهَنَا؟ أَلَمْ تُدْخِلْنَا الْجَنَّةَ وَتُنَجِّنَا مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: فَیَکْشِفُ الْحِجَابُ، فَمَا أُعْطُوا شَیْئًا أَحَبَّ إِلَیْهِمْ مِنَ النَّظَرِ إِلَى رَبِّهِمْ. ثُمَّ تَلا هذه الآیة: ﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞ».

رواه مسلم والترمذی والنسائی.

از صهیب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وقتی بهشتیان وارد بهشت می‌شوند، خداوند متعال می‌فرماید: آیا از این بیشتر می‌خواهید تا به شما بدهم؟ آنان می‌گویند: آیا ما را سفیدرو نکردی؟ آیا ما را وارد بهشت نکردی و از آتش نجات ندادی؟ در این هنگام خداوند متعال حجاب و پرده بین خود و بندگان را بر می‌دارد و به این ترتیب به بهشتیان نعمتی محبوب‌تر از چشم دوختن به پروردگارشان داده نمی‌شود». سپس رسول الله ج این آیه را تلاوت فرمود: ﴿لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞ [یونس: 26] «برای کسانی‌که نیکی کردند، پاداش نیک (= بهشت) است و افزون بر آن (=رؤیت باری تعالی است)».

5453-3760- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی مُوسى س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّةِ خَیْمَةً مِنْ لُؤْلُؤَةٍ مُجَوَّفَةٍ، عَرْضُهَا سِتُّونَ مِیلًا، فِی کُلِّ زَاوِیَةٍ مِنْهَا أَهْلٌ مَا یَرَوْنَ الآخَرِینَ، یَطُوفُ عَلَیْهِمُ المُؤْمِنُ، وَجَنَّتَانِ مِنْ فِضَّةٍ آنِیَتُهُمَا وَمَا فِیهِمَا، وَجَنَّتَانِ مِنْ  ذَهَبٍ آنِیَتُهُمَا وَمَا فِیهِمَا، وَمَا بَیْنَ القَوْمِ وَبَیْنَ أَنْ یَنْظُرُوا إِلَى رَبِّهِمْ إِلَّا رِدَاءُ الکِبْرِیاء عَلَى وَجْهِهِ فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ».

رواه البخاری - واللفظ له -، ومسلم والترمذی.

از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در بهشت خیمه‌ای از مروارید میان تهی است که عرض آن شصت میل[1] است و در هر زاویه آن همسرانی وجود دارند که ساکنان زوایای دیگر را نمی‌بینند و مؤمن گرد آنان می‌چرخند. و دو بهشت که ظروف و آنچه در آنهاست از نقره‌اند و دو بهشت که ظروف و آنچه در آنها است از طلا هستند و میان مردم و نگریستن به پروردگارشان هیچ مانعی جز ردای کبریایی بر چهره‌ی خداوند متعال در بهشت جاویدان نیست».

5454-2244- (1) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ جَابِرِ بنِ عَبدِالله ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَیْنَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی مَجْلِسٍ لَهُمْ إِذْ سَطَعَ لَهُمْ نُورٌ عَلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فَرَفَعُوا رُءُوسَهُمْ، فَإِذَا الرَّبُّ تَبَارَکَ وَتَعَالَى قَدْ أَشْرَفَ علیهِم، فَقَالَ: یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! سَلُونِی. فَقَالُوا: نَسْأَلُکَ الرِّضَى عَنَّا، قَالَ: رِضَائی أُحَلُّکُمْ دَارِی، وَأَنَالَکُمْ کَرَامَتِی، وَهَذَا أَوَانُهَا فَسَلُونِی، قَالُوا: نَسْأَلُکَ الزِّیَادَةَ، قَالَ: فَیُؤْتَوْنَ بِنَجَائِبَ مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ أَزِمَّتُهَا زُمُرُّدٌ أَخْضَرُ، وَیَاقُوتٌ أَحْمَرُ، فَیُحمَلونَ عَلَیْهَا، تَضَعُ حَوَافِرُهَا عِنْدَ مُنْتَهَى طَرَفَیهَا، فَیَأْمُرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِأَشْجَارٍ عَلَیْهَا الثِّمَارُ فَتَجِیءُ جَوارٍ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ، وَهُنَّ یَقُلْنَ: نَحْنُ النَّاعِمَاتُ فَلَا نَبْأسُ، وَنَحْنُ الْخَالِدَاتُ فَلَا نَمُوتُ، أَزْوَاجُ قَوْمٍ کِرَامٍ، وَیَأْمُرُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِکُثْبَانٍ مِنْ مِسْکٍ أَبْیَضَ أَذْفَرَ، فَیَنْثُرُ عَلَیْهِمْ رِیحًا یُقَالُ لَهَا: الْمُثِیرَةُ، حَتَّى تَنْتَهِیَ بِهِمْ إِلَى جَنَّةِ عَدْنٍ، وَهِیَ قَصَبَةُ الْجَنَّةِ[2]، فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ: یَا رَبَّنَا! قَدْ جَاءَ الْقَوْمُ. فَیَقُولُ: مَرْحَبًا بِالصَّادِقِینَ، مَرْحَبًا بِالطَّائِعِینَ، قَالَ: فَیُکْشَفُ لَهُمُ الْحِجَابُ، فَیَنْظُرُونَ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی، فَیَتَمَتَّعُونَ بِنُورِ الرَّحْمَنِ حَتَّى لَا یَنظُرَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا. ثُمَّ یَقُولُ: أرجِعوهُم إلى القصور بالتُّحَفِ. فَیَرجِعونَ وقد أبصَرَ بعضُهم بعضاً». فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فَذَلِکَ قَوْلُه: ﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ».

رواه أبو نعیم والبیهقی - واللفظ له[3] -، وقال: «وقد مضى فی هذا الکتاب یعنی فی «کتاب البعث» وفی «کتاب الرؤیة» ما یؤکد ما روی فی هذا الخبر» انتهى.

(منکر) وهو عند ابن ماجه وابن أبی الدنیا مختصراً قال: قَالَ رَسُولُ الله ج: «بَیْنَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی نَعِیمِهِمْ إِذْ سَطَعَ لَهُمْ نُورٌ، فَرَفَعُوا رُءُوسَهُمْ فَإِذَا الرَّبُّ جَلَّ جَلَالهُ قَدْ أَشْرَفَ عَلَیْهِمْ مِنْ فَوْقِهِمْ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ الْجَنَّةِ! قَالَ: وَهُوَ قَوْلُه عَزَّ وَجَلَّ: ﴿سَلَٰمٞ قَوۡلٗا مِّن رَّبّٖ رَّحِیمٖ، فَلَا یَلْتَفِتُونَ إِلَى شَیْءٍ مِنَ النَّعِیمِ مَا دَامُوا یَنْظُرُونَ إِلَیْهِ حَتَّى یَحْتَجِبَ عَنْهُمْ، وَتَبْقَى فیهم بَرَکَتُهُ وَنُورُهُ».

هذا لفظ ابن ماجه، والآخر بنحوه[4].

5455-3761- (4) (حسن لغیره) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَتَانِی جِبْرِیلُ علیه السلامُ وَفِی یَدِهِ مِرْآةٌ بَیْضَاءُ، فِیهَا نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ؛ فَقُلْتُ: مَا هَذِهِ یَا جِبْرِیلُ؟ قَالَ: هَذِهِ الْجُمُعَةُ یَعْرِضُهَا عَلَیْکَ رَبُّکَ لِتَکُونَ لَکَ عِیدًا وَلِقَوْمِکَ مِنْ بَعْدِکَ، تَکُونُ أَنْتَ الْأَوَّلُ، وَتَکُونُ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى مِنْ بَعْدِکَ. قَالَ: مَا لَنا فِیهَا؟ قَالَ: فِیهَا خَیرٌ لَکُم، فِیهَا سَاعَةٌ مَن دَعَا رَبَّهُ فِیهَا بِخَیْرٍ هُوَ لَهُ قِسْمٌ إِلَّا أَعْطَاهُ إیَّاه، أَوْ لَیسَ لَهُ بِقسمٍ إلا ادُّخِرَ لَهُ مَا هُوَ أعظَمُ مِنهُ، أَوْ تَعَوَّذَ فِیهَا مِنْ شَرٍّ هُوَ عَلَیه مَکتوبٌ؛ إلا أعاذَهُ، أَولَیسَ عَلَیه مَکتوبٌ؛ إِلَّا أعاذَهُ مِن أعظم منه. قلتُ: ما هذه النکتَةُ السوداءُ فیها؟ قال: هذه الساعَةُ تقومُ یومَ الجُمعَةِ، وهو سیِّد الأیَّامِ عندَنا، ونحن ندعوه فی الآخِرَةِ: (یومَ المزیدِ). قال: قلتُ: لمَ تدعونَه یومَ المَزیدِ؟ قال: إنَّ رَبَّکَ ﻷ اتَّخَذَ فی الجنَّة وادیاً أفیَحَ مِن مِسکٍ أبیضَ، فإذا کان یومُ الجُمعَةِ نزل تبارَک وتعالى مِن علِّیینَ على کرسیِّه، ثم حَفَّ الکرسیَّ بمنابِرَ من نُورٍ، وجاءَ النَّبِیُّونَ حتى یَجلِسوا[5] علیها، ثم حفَّ المنابِر بکراسیَّ مِن ذَهَبٍ، ثم جاءَ الصِّدِّیقون والشُّهداءُ، حتى یجلِسوا[6] علیها، ثم یجیءُ أهلُ الجنَّة حتى یجلسوا[7] على الکَثیبِ، فیتَجلَّى لهم ربُّهم تبارَک وتعالى حتى یُنظَرَ إلى وجهِهِ، وهو یقولُ: أنا الَّذی صَدَقتُکم وَعدی، وأتممتُ علیکم نیعمَتی، هذا محل کرامَتی، فسَلونی؛ فیسألونَه الرِّضا، فیقولُ ﻷ: رضائی أحَلَّکُم داری، وأنالَکُم کرامتی، فسلونی؛ فیسألونَه حتى تنتَهی رغبَتُهم. فیفتَحُ لهم عند ذلک ما لا عینٌ رأت ولا أُذُنٌ سَمِعَت، ولا خَطَر على قلبِ بَشرٍ إلى مقدارِ مُنصَرفِ الناسِ یومَ الجُمُعةِ، ثم یصعَدُ الرب تبارک وتعالى على کرسیِّه، فیصعَدُ معه الشُّهَداءُ والصِّدِّیقون -أحسبه قال: - ویرجع أهلُ الغرف إلى غرفهم دُرَّةٍ بیضاءَ، لا فَصمَ فیها ولا وَصمَ، أو یاقوتةٍ حمراءَ، أو زبرجدةٍ خضراءَ، منها غُرَفُها وأبوابُها، مطَّردةٌ فیها أنهارُها، متَدلِّیةٌ فیها ثمارُها، فیها أزواجُها وخَدمُها، فلیسوا إلى شیءٍ أحوجَ منهم إلى یومِ الجُمعةِ لیزدادوا فیه کرامةً، ولیزدادوا فیه نظراً إلى وجهِه تبارکَ وتعالى، ولذلک دُعیَ (یومَ المزِید)».

رواه ابن أبی الدنیا، والطبرانی فی «الأوسط» بإسنادین أحدهما جید قوی، وأبو یعلى مختصراً ورواته رواة «الصحیح»، والبزار، واللفظ له.

(الفَصم) بالفاء: هو کسر الشیء من غیر أن تفصله. و(الوَصم) بالواو: الصدع والعیب.

از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «جبرئیل با آیینه‌ی سفیدی که در آن نکته‌ی سیاهی وجود داشت، نزد من آمد؛ گفتم: ای جبریل، این چیست؟ گفت: این روز جمعه است که خداوند آن را بر تو عرضه می‌کند تا عیدی برای تو و قومت بعد از تو باشد تا روز اول برای تو و روز یهود و نصاری بعد از تو باشد. گفتم: بهره‌ی ما از آن چیست؟ گفت: خیر زیادی برای شما در آن هست. در آن ساعتی است که هر‌کس پروردگارش را در آن بخواند چنانچه نصیب وی باشد خیری که خواسته به او داده می‌شود و اگر نصیبی نداشته باشد، برای او اجری بزرگ‌تر ذخیره خواهد شد. و اگر از شری که برای او نوشته شده پناه ببرد، به او پناه داده می‌شود و اگر برایش نوشته نشده باشد، از شری بزرگ‌تر در پناه قرار می‌گیرد. گفتم: این نکته سیاه ‌در آن چیست؟ گفت: این قیامت است که در روز جمعه به پا می‌شود و آن مهم‌ترین روز نزد ما به حساب می‌آید و ما در روز قیامت آن را یوم المزید می‌خوانیم. گفتم: چرا آن را یوم المزید می‌خوانید؟ گفت: خداوند در بهشت دشتی وسیع‌تر از مسک سفید آماده کرده و در روز جمعه از علیین بر کرسی‌اش فرود می‌آید، سپس کرسی را با منابری از نور می‌پوشاند و پیامبران می‌آیند تا بر آن بنشینند سپس منابر را با کرسی‌هایی از طلا می‌پوشاند و صدیقین و شهدا آمده بر آن می‌نشینند و بعد از آن اهل بهشت آمده و بر تپه‌ای می‌نشینند. سپس خداوند بر آنها متجلی می‌گردد تا به چهره‌اش بنگرند و می‌گوید: من کسی هستم که در وعده‌ام به شما راست گفتم و نعمتم را بر شما کامل نمودم، این جایگاه بزرگواری من است پس از من بخواهید. همگی رضایت او را می‌طلبند؛ خداوند می‌فرماید: رضایت من بهشت را جایگاه شما قرار داد. و کرامت و بزرگواریم را دریافت نمودید، پس خواسته‌های‌تان را بگویید؛ پس خواسته‌های‌شان را می‌گویند تا تمام آرزوها و آمال‌شان به پایان می‌رسد؛ در همین حال نعمت‌هایی برای آنها می‌گشاید که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده، که این دیدار به‌ اندازه‌ی خارج شدن مردم از نماز جمعه می‌باشد سپس خداوند بر کرسی‌اش بالا می‌رود و همراه او شهدا و صدیقین صعود می‌کنند و اهل منازل به منازل مرواریدی سفید رنگ که در آن هیچ شکستگی و عیبی وجود ندارد یا یاقوت سرخ رنگ یا زبرجد سبز رنگ که قصرهای آن و در‌هایش از جنس آنها است، بر می‌گردند. نهرها در میان آن کشیده و ثمره‌هایش آویزان و در آن همسران و خدمتگذارانش می‌باشند. و به چیزی احتیاج ندارند مگر روز جمعه تا در آن روز کرامت آنها افزون گردد و هر چه بیشتر به چهره‌ی خداوند بنگرند؛ به همین سبب (یوم المزید) نامیده می‌شود».

5456-2245- (2) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن حذیفة س قال: قال رسولُ الله ج: «أتانی جبریلُ فإذا کَفِّه مرآةٌ کأصفَى المرایا وأحسَنِها، وإذا فی وسطِها لُمعَة سَوداءُ، - قال: - قلتُ: یا جبریلُ! ما هذه؟ قال: هذه الدنیا صَفاؤها وحُسنُها. - قال: - قلتُ: وما هذه اللُّمعَةُ السَّوداءُ فی وسطِها؟ قال: هذه الجُمُعَةُ، قال: [قلت: «وما الجمعة»؟ قال:][8] یومٌ مِن أیَّامِ ربِّک عظیمٌ، وسأخبِرُکَ بشَرَفِهِ وفَضلِه واسمِه فی الدُّنیا والآخِرَةِ: أمَّا شَرَفُهُ وفَضلُه واسمُه فی الدنیا؛ فإنَّ الله تبارک وتعالى جَمَع فیه أمرَ الخَلقِ، وأمّا ما یُرجَى فیه؛ فإنَّ فیه ساعةً لا یوافِقُها عبدٌ مسلمٌ أو أمةٌ مُسلِمَةٌ یسألانِ الله فیها خَیراً؛ إلا أعطاهُما إیاه. وأما شَرَفُهُ وفَضلُهُ واسمُه فی الآخِرَةِ؛ فإنَّ الله تعالى إذا صَیَّرَ أهلَ الجَنَّةِ إلى الجَنَّةِ، وأدخَلَ أهلَ النارِ النارَ، وجَرَت علَیهِم أیَّامُها وساعَتُهما، لیسَ بِها لَیلٌ ولا نَهارٌ إلا قد عَلِمَ الله مقدارَ ذلک وساعاتِه، فإذا کانَ یَومُ الجُمُعَةِ فی الحینِ الذی یبرُزُ أو یَخرُج فیه أهلُ الجُمُعَةِ إلى جُمُعَتِهِم نادى مُنادٍ: یا أهلَ الجنَّةِ! اخرُجوا إلى دارِ المزیدِ؛ لا یَعلَمُ سَعَتَها وعَرضَها وطولَها إلا الله ﻷ، فیَخرُجونَ فی کُثبانٍ مِنَ الِمسکِ - قال حذیفة: وإنَّه لَهُوَ أشَدُّ بیاضاً مِن دقیقِکُم هذا، - قال: فیَخرُجُ غِلمانُ الأنبیاءِ بمنابِرَ مِن نورٍ، ویَخرُج غلمانُ المؤمنین بکراسیَّ مِن یاقوتٍ. - قال: - فإذا وُضِعَت لَهُم وأخذَ القَومُ مجالِسَهُم، بَعَثَ الله تبارَک وتعالى علَیهِم ریحاً تُدعى المُثیرَة، تُثیرُ عَلَیهِم أثابیرَ المِسکِ الأبیَضِ، فتُدخُلُهُ مِن تَحتِ ثِیابِهِم، وتُخرِجُهُ فی وجوهِهِم وأشعارِهِم، فتِلکَ الریحُ أعلَمُ کیفَ تَصنَعُ بذلک المِسکِ مِنِ امرأةِ أحدِکُم لو دُفعَ إلیها ذلک الطیبُ بإذنِ الله. قال: - [ثُمَّ یوحی الله سبحانَه إلى حَمَلَةِ العَرشِ فیوضَعُ بینَ ظهرانی الجنَّةِ وبینَهُ وبینَهُمُ الحُجُبُ، فیکونُ أوَّلُ ما یَسمُعونَ منه أن] یقولَ: أینَ عِبادی الذین أطاعونی بالغَیبِ، ولَم یَرُونی، وصدَّقوا رُسُلی واتَّبَعوا أمری؟ فَسَلونی فهذا یومُ المزیدِ؛ - قال: - فَیَجتَمِعونَ عَلَى کَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ: رَبِّ! رَضینا عَنکَ فارضَ عنَّا، - قال: - فیرجِعُ الله تعالى فی قولِهِم: أن یا أهلَ الجنَّةِ إنیِّ لَو لَم أرضَ عَنکم لما أسکَنتُکُم جنَّتی، فسَلونی فهذا یومُ المزیدِ قال: - فیَجتَمِعونَ على کَلِمَةٍ وَاحِدَةٍ: ربِّ! وجهَکَ، [ربِّ وجهک] أرِنَا نَنظُر إلیهِ، فیکشِفُ الله تبارَک وتعالى تِلکَ الحُجُبِ ویَتَجَلَّى لَهُم، فیَغشاهُم مِن نورِه شیءٌ لولا أنَّه قَضى علَیهِم أن لا یَحتَرِقوا لاحتَرَقوا ممَّا غَشِیَهُم مِن نُورِهِ. قال: - ثُمَّ یقالُ لهم: ارجِعوا إلى مَنازِلِکُم. قال: - فیرجِعونَ إلى مَنازِلِهِم وقد خَفُوا على أزواجِهِم، وخَفینَ عَلَیهم مِمَّا غَشِیَهُم مِن نُورِه تبارک وتعالى، فإذا صاروا إلى منازِلِهم ترادَّ النورُ وأمکنَ حتى یرجعوا إلى صُوَرِهِم التی کانوا علیها. قال: - فتقولُ لهُم أزواجُهُم: لقد خرجتُم مِن عندِنا على صورةٍ، ورجَعتُم على غیرها. - قال: - فیقولون: ذلک بأنَّ الله تبارک وتعالى تَجلَّى لنا فَنَظَرنا مِنهُ إلى ما خَفِینا به عَلَیکُم. قال: - فلَهُم فی کلِّ سبعَةِ أیَّامٍ الضِّعفُ على ما کانوا. [- قال: - وذلک قولُهُ ﻷ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾]».

رواه البزار[9].

5457-2246- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنَ عُمَرَ ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَدْنَى أَهْلِ الجَنَّةِ مَنْزِلَةً لَمَنْ یَنْظُرُ إِلَى جِنَانِهِ وَأَزْوَاجِهِ وَنَعِیمِهِ وَخَدَمِهِ وَسُرُرِهِ مَسِیرَةَ أَلْفِ سَنَةٍ، وَأَکْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ مَنْ یَنْظُرُ إِلَى وَجْهِهِ غَدْوَةً وَعَشِیَّةً». ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ ج: ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ. إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ».

رواه أحمد والترمذی، وتقدم [هنا 2- فصل4].

ورواه ابن أبی الدنیا[10] مختصراً؛ إلا أنه قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ أَفْضَلَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً؛ مَنْ یَنْظُرُ إِلَى وَجْهِ اللَّهِ تعالی کُلَّ یَوْمٍ مَرَّتَیْنِ».

5458-3762- (5) (صحیح) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ ﻷ یَقُولُ لِأَهْلِ الجَنَّةِ: یَا أَهْلَ الجَنَّةِ! فَیَقُولُونَ: لَبَّیْکَ رَبَّنَا وَسَعْدَیْکَ، والخَیرُ فِی یَدیک! فَیَقُولُ: هَلْ رَضِیتُمْ؟ فَیَقُولُونَ: وَمَا لَنَا لاَ نَرْضَى یَا رَبَّنا! وَقَدْ أَعْطَیْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنْ خَلْقِکَ؟ فَیَقُولُ: أَلَا أُعْطِیکُمْ أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ؟ فَیَقُولُونَ: وَأَیُّ شَیْءٍ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ؟! فَیَقُولُ: أُحِلُّ عَلَیْکُمْ رِضْوَانِی فَلاَ أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا».

رواه البخاری ومسلم والترمذی.

از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند به بهشتیان می‌فرماید: ای بهشتیان؛ جواب می‌دهند: پروردگارا، آماده و گوش به فرمان تو هستیم و تمام خیرها بدست توست. خداوند متعال می‌فرماید: آیا راضی شدید؟ می‌گویند: پروردگارا، چگونه راضی نشویم درحالی‌که به ما نعمت‌هایی عطا نمودی که به هیچیک از بندگانت عطا نکرده‌ای. خداوند متعال می‌فرماید: آیا به شما بیش از این ندهم؟ پس آنان می‌گویند: پروردگارا، چه چیزی از این بیشتر و بهتر است؟ خداوند متعال می‌فرماید: رضایت من شامل حال‌تان شده ‌است و هرگز پس از این بر شما خشم نخواهم گرفت».

17 (فصل فی أن أعلى ما یخطر على البال أو یجوزه العقل من حسن الصفات المتقدمة فالجنة وأهلها فوق ذلک)



([1]) تقریبا صد و بیست کیلومتر.

([2]) لعل المراد: وسطها.

([3]) قلت: فی إسناده (249/ 493) (الکدیمی)، وهو کذاب، بسنده عن الفضل بن عیسى الرقاشی، وهو منکر الحدیث، وقد رواه غیره عنه مختصراً نحوه وهو الآتی بعده. ورواه عن طریق (الکدیمی) أبو نعیم أیضاً فی "الحلیة" (6/ 208-209)، ومن طریقه ابن الجوزی فی "الموضوعات" (3/ 261-262).

([4]) یعنی ابن أبی الدنیا فی "صفة الجنة" (44/ 97)، وکذا أبو نعیم فی "الصفة" (1/ 118-119/ 91)، وفیه (الرقاشی) کما ذکرت آنفاً، وخلط الجهلة الثلاثة فی تخریجهم إیاه بینه وبین الذی قبله متناً وسنداً، فلم یمیزوا بینهما، وشملوهما بقولهم: "ضعیف" فقط!! وهذا المختصر مخرج فی تعلیقی على "شرح الطحاویة" (ص 171/ التاسعة).

([5]) کذا الأصل، وکذلک فی "کشف الأستار" (4/ 194-196)، وهو جار على أن (حتى) ناصبة هنا، لکن فی نقل الناجی (221/ 1) بلفظ (حتى یجلسون) بالنون فی الثلاثة مواضع وقال: "کذا وجدت هذه الألفاظ هنا بالنون بتقدیر أن لفظة (حتى) لیست الناصبة، ورأیتها کلها بالألف بخط شیخنا ابن حجر فی "مجمع الزوائد" للهیثمی. والله أعلم".

([6]) انظر الحاشیة السابقة.

([7]) انظر الحاشیة السابقة.

([8]) ما بین المعقوفتین یسقط من الطبعة السابقة (02/ 512- «الضعیف») والمنیریة (4/ 275/ 6)، وهو مثبت فی «البحر الزخار» (7/ 289) و «کشف الأستار» (4/ 193) و «مجمع الزوائد» (10/ 422). [ش]

([9]) قلت: سیاقه فی "مسنده: البحر الزخار" (7/ 289-290)، و"کشف الأستار" (4/ 193-194)، و"مجمع الزوائد" (10/ 422) - وقد عزاه للبزار، وقال: "وفیه القاسم بن مطیب، وهو متروک"- یختلف عن السیاق هنا، ففی هذا من الزیادات ما لیس فی ذاک، أهمها الزیادات المشار إلیها بالمعکوفات، وکذلک لیس فی ذاک قوله: "ذلک الطیب بإذن الله"، وإنما فیه "طیب أهل الدنیا". وللتحقیق رجعت إلى کتاب ابن القیم: "حادی الأرواح"، فوجدته قد ساق الحدیث بطوله (2/ 123-126) بإسناد ابن بطة، وبإسناد البزار، ولدى مقابلتی لسیاقه فیه بسیاق البزار، تجلى لی أنه لابن بطة، وأنه سیاق المؤلف، فکان علیه أن یعزوه لابن بطة أیضاً. هذا وکان فی أصلنا المطبوع من "الترغیب" بعض الأخطاء - لعلها مطبعیة - صححتها من "الحادی" أهمها زیادة سطر کامل ما بین قوله: "امرأة أحدکم لو دفع إلیها" وقوله: "ذلک الطیب". فحذفتها. وأما الجهلة الثلاثة فهم فی واد، والتحقیق الذی زعموه فی واد، وبعض ما سبق التنبیه علیه کافٍ لإدانتهم، وأنهم یهرفون بما لا یعرفون.

([10]) فی "صفة الجنة" (44/ 96)، وتقدم هناک فی روایة البیهقی.

فصلی در ملاقات بهشتیان با پروردگارشان

فصلی در ملاقات بهشتیان با پروردگارشان

5447-2240- (1) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: إِذَا سَکَنَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ أَتَاهُمْ مَلَکٌ فَیَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَزُورُوهُ، فَیَجْتَمِعُونَ، فَیَأْمُرُ اللَّهُ تَعَالَى دَاوُدَ عَلَیْهِ الصلاةُ وَالسَّلَامُ، فَیَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالتَّسْبِیحِ وَالتَّهْلِیلِ، ثُمَّ تُوضَعُ مَائِدَةُ الْخُلْدِ»[1]. قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا مَائِدَةُ الْخُلْدِ؟ قَالَ: «زَاوِیَةٌ مِنْ زَوَایَاهَا أَوْسَعُ مِمَّا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، فَیَطْعَمُونَ ثُمَّ یُسْقَوْنَ، ثُمَّ یُکْسَوْنَ، فَیَقُولُونَ: لَمْ یَبْقَ إِلَّا النَّظَرُ فِی وَجْهِ رَبِّنَا عَزَّ وَجَلَّ، فَیَتَجَلَّى لَهُمْ، فَیَخِرُّونَ سُجَّدًا؛ فَیُقَالُ [لَهُمْ]: لَسْتُمْ فِی دَارِ عَمَلٍ، إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی دَارِ جَزَاءٍ».

رواه أبو نعیم فی «صفة الجنة»[2].

5448-2241- (2) (ضعیف موقوف) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ بدیل[3]  عن أبیه عن صفی الْیَمَامیِّ قَالَ: سَأَله[4] عَبْدَالْعَزِیزِ بن مروان عن وفدِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟ قَالَ: إِنَّهُمْ یَفِدُونَ إِلَى اللَّهِ سُبحانَه کُلِّ یَوْمِ خَمِیسٍ، فَتُوضَعُ لَهُمْ أَسِرَّةٌ، کُلُّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ أَعْرَفُ بِسَرِیرِهِ مِنْکَ بِسَرِیرِکَ هَذَا الَّذِی أنت علیه، فَإِذَا قَعَدُوا عَلَیْهِ وَأَخَذَ الْقَوْمُ مَجَالِسَهُمْ؛ قَالَ تَبَارَکَ وتعالى: أطعِموا عِبَادِی وَخَلْقِی وَجِیرَانِی وَوَفْدِی، فیطْعَمُونَ، ثم یقولُ: اسقُوهُم، قَالَ: فَیُؤْتَوْنَ بِآنِیَةٍ مِنْ أَلْوَانٍ شَتَّى مُخَتَّمَةٍ فَیشْربونَ مِنْهَا، ثُمَّ یَقُولُ: عِبَادِی وَخَلْقِی وَجِیرَانِی وَوَفْدِی قَدْ طَعِمُوا وَشَرِبُوا؛ فَکِّهُوهُمْ، فَتَجِیءُ ثَمَرَاتُ شَجَرٍ مُدَلّى، فیأکلون منها ما شاؤوا، ثُمَّ یَقُولُ: عِبَادِی وَخَلْقِی وَجِیرَانِی ووفدی قد طعموا وشَرِبوا وفکهوا؛ اکسُوهُم، فتجیء ثَمَرَاتُ شَجَرٍ أَخْضَرَ وَأَصْفَرَ وَأَحْمَرَ، وکلِّ لونٍ ولم تُنبِتُ إلا الحُلَلَ، فَینْشُرُ عَلَیْهِمْ حُلَلًا وَقُمُصًا، ثُمَّ یَقُولُ: عِبَادِی [وَخَلْقِی] وَجِیرَانِی وَوَفْدِی قَدْ طَعِمُوا وشربوا وفَکِهُوا وکُسُوا؛ طیِّبوهم، فیتَنَاثَرُ علیهمُ المِسکُ مثلُ رَذاذ المطرِ، ثُمَّ یقولُ عبادی وَخَلقِی وَجیرانی وَوَفْدِی قَدْ طَعِمُوا وَشَرِبُوا وَفَکِهُوا وکُسُوا وطُیِّبوا؛ لأتَجَلیَنَّ عَلیهِمْ حَتَّى یَنْظُرُوا إِلَیَّ، فَإِذَا تَجَلَّى لَهُمْ فَنَظَرُوا إلیهِ نَضِرَت وُجُوهُهُمْ، ثُمَّ یُقَالُ: ارْجِعُوا إِلَى مَنَازِلِکُمْ، فَتَقُولُ لَهُمْ أَزْوَاجُهُمْ: خَرَجْتُمْ مِنْ عِنْدِنَا عَلَى صُورَةٍ، وَرَجَعْتُمْ عَلَى غَیْرِهَا فَیَقُولُونَ: ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ تَجَلَّى لَنَا فَنَظَرْنَا إِلَیْهِ، فَنَضِرَتْ وُجُوهُنَا.

رواه ابن أبی الدنیا موقوفاً.

5449-2242- (3) (موضوع) وَرُوِیَ عن محمد بن علیِّ بن الحسین[5] قال: قال رسول الله ج: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ شَجَرَةً یُقَالُ لَهَا: (طُوبَى) لَوْ یُسَخَّرُ الرَّاکِبُ الْجَوَادَ أَنْ یَسِیرُ فِی ظِلِّهَا لَسَارَ فِیهِ مِئَةَ عَامٍ، وَوَرَقُهَا بُرُودٌ خُضرٌ، وزَهرُها رِیاطٌ صُفرٌ، وأفنانُها[6] سُنْدُسٌ وَإِسْتَبْرَقٌ، وَثَمَرُهَا حُلَلٌ، وَصَمْغُهَا زَنْجَبِیلٌ وَعَسَلٌ، وَبَطْحَاؤُهَا یَاقُوتٌ أَحْمَرُ وَزُمُرُّدٌ أَخْضَرُ، وَتُرَابُهَا مِسْکٌ وَعَنْبَرٌ، وَکَافُورٌ أَصْفَرُ وَحَشِیشُهَا زَعْفَرَانٌ مُونِعٌ، والألَنجوج[7]، تَتَأَجَّجَانِ مِنْ غَیْرِ وَقُودٍ، یَتَفَجَّرُ من أصلِها السَّلسَبیلُ والمعینُ وَالرَّحِیقُ، وَأَصلُهَا مَجْلِسٌ مِنْ مَجَالِسِ أهلِ الجنَّةِ یألَفونَهُ وَمُتَحَدّثٌ یَجمَعُهُم، فَبَیْنَا هُمْ یَوْمًا فِی ظِلِّهَا یَتَحَدَّثُونَ إِذْ جَاءَتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ یَقُودُونَ نُجُبًا جُبِلَّتْ مِنَ الْیَاقُوتِ، ثُمَّ نُفِخَ فِیهَا الرُّوحُ، مَزْمُومَةً بِسَلَاسِلَ مِن ذَهَبٍ، کأنَّ وجوهَها الْمَصَابِیحُ نَضَارَةً وَحُسْنًا، وَبَرُهَا خَزٌّ أحمَرُ، ومِرعِزَّی[8] أبیَضُ مُختَلِطانِ، لَمْ یَنْظُرِ النَّاظِرُونَ إِلَى مِثْلِهَا حُسْنًا وَبَهاءً ذُلُلٌ مِنْ غَیْرِ مَهَانَةٍ، نُجُبٌ من غیرِ رِیاضَةٍ، علیها رَحائلُ ألواحُها مِنَ الدُّرِّ والیاقُوتِ، مُفَضّضَةٌ بِاللُّؤْلُؤِ وَالْمَرْجَانِ، صَفَائِحُهَا مِنَ الذَّهَبِ الأحمَر، مُلَبَّسَةٌ بالعَبقَرِیَّ[9] والأرجُوانِ، فَأَنَاخُوا لَهُمْ تِلْکَ النجائبَ، ثُمَّ قَالُوا لَهُمْ: إِنَّ رَبَّکُمْ یُقْرِئُکُمُ السَّلَامَ، وَیَسْتَزِیرُکُمْ لِتَنْظُروا إِلَیْه وَیَنْظُرَ إلَیکُم، وَتکلمونَهُ ویُکَلِّمُکم، وَتُحَیُّونَهُ ویُحَیِّیکُم وَیَزِیدَکُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَمِن سَعَتِهِ، إِنَّهُ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَفَضْلٍ عَظِیمٍ، فیتَحَوَّلُ کلُّ رجُلٍ منهم عن رَاحِلَتِهِ، ثُمَّ یَنْطَلِقُونَ صَفًّا مُعْتَدِلًا لَا یَفُوتُ شَیْءٌ مِنْهُمْ شَیْئًا، ولا تفوتُ أُذُنُ نَاقَةٍ أُذُنَ صَاحِبَتِهَا، وَلَا یَمُرُّونَ بِشَجَرةٍ مِن أشجارِ الْجَنَّةِ إِلَّا أَتْحَفَتْهُمْ بِثَمَرِهَا، وَزَحَلَتْ لهُم عَنْ طَرِیقِهِمْ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَنْثَلِمَ صَفُّهُمْ، أو تُفَرِّقَ[10] بَیْنَ الرَّجُلِ وَرَفِیقِهِ، فَلَمَّا دَفَعُوا إِلَى الْجَبَّارِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى؛ أسفَرَ لَهُمْ عَنْ وَجْهِهِ الْکَرِیمِ، وَتَجَلَّى لَهُمْ فِی عَظَمَتِهِ الْعَظِیمَةِ، تَحِیَّتُهُمُ السَّلَامُ، قَالُوا: رَبَّنَا أَنْتَ السَّلَامُ، وَمِنْکَ السَّلَامُ، وَلَکَ حَقُّ الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ، فَقَالَ لَهُمْ رَبُّهُمْ: إِنِّی أَنا السَّلَامُ، وَمِنِّی السَّلَامُ، وَلِی حَقُّ الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ، فَمَرْحَبًا بِعِبَادِیَ الَّذِینَ حَفِظُوا وَصِیَّتِی، وَرَعَوْا عَهْدِی، وَخَافُونِی بِالْغَیْبِ، وَکَانُوا مِنِّی عَلَى کُلِّ حَالٍ مُشْفِقِینَ، قَالُوا: أَمَا وَعِزَّتِکَ وَجَلَالِکَ، وَعُلُوِّ مَکَانِکَ، مَا قَدَرْنَاکَ حَقَّ قَدْرِکَ، وَلَا أَدَّیْنَا إِلَیْکَ کُلَّ حَقِّکَ، فَأْذَنْ لَنَا بِالسُّجُودِ لَکَ، فَقَالَ لَهُمْ رَبُّهُمْ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: إِنِّی قَدْ وَضَعْتُ عَنْکُمْ مُؤْنَةَ الْعِبَادَةِ، وَأَرَحْتُ لَکُمْ أَبْدَانَکُمْ: فَطَالَمَا أَنْصَبْتُمْ لِیَ الْأَبْدَانَ، وَأَعْنَیْتُمْ [لِیَ] الْوُجُوهَ، فَالْآنَ أَفْضَیْتُمْ إِلَى رَوْحِی وَرَحْمَتِی وَکَرَامَتِی، فَسَلُونِی مَا شِئْتُمْ، وَتَمَنَّوْا عَلَیَّ أُعْطِکُمْ أَمَانِیَّکُمْ، فَإِنِّی لَنْ أَجْزِیَکُمُ الْیَوْمَ بِقَدْرِ أَعْمَالِکُمْ، وَلَکِنْ بِقَدْرِ رَحْمَتِی، وَکَرَامَتِی وَطَوْلِی، وَجَلَالِی وَعُلُوِّ مَکَانِی، وَعَظَمَةِ شَأْنِی، فَمَا یَزَالُونَ فِی الْأَمَانِیِّ وَالْمَوَاهِبِ وَالْعَطَایَا، حَتَّى إِنَّ الْمُقَصِّرَ مِنْهُمْ لَیَتَمَنَّى مِثْلَ جَمِیعِ الدُّنْیَا، مُنْذُ یَومِ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى یَوْمِ أَفْنَاهَا! قَالَ رَبُّهُمْ: لَقَدْ قَصَّرْتُمْ فِی أَمَانِیِّکُمْ، وَرَضِیتُمْ بِدُونِ مَا یَحِقُّ لَکُمْ، فَقَدْ أَوْجَبْتُ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَتَمَنَّیْتُمْ، [وَأَلْحَقْتُ بِکُمْ ذُرِّیَّتَکُمْ] وَزِدْتُکُمْ مَا قَصُرَتْ عَنْهُ أَمَانِیکُمْ، فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاهِبِ رَبِّکُمْ الَّذِی وَهَبَ لَکُمْ، فَإِذَا بِقِبَابٍ فِی الرَّفِیعِ الْأَعْلَى، وَغُرَفٍ مَبْنِیَّةٍ مِنَ الدُّرِّ وَالْمَرْجَانِ، أَبْوَابُهَا مِنْ ذَهَبٍ، وَسُرُرُهَا مِنْ یَاقُوتٍ، وَفُرُشُهَا مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ، وَمَنَابِرُهَا مِنْ نُورٍ، یَثُورُ مِنْ أَبْوَابِهَا وَأَعرَاصُهَا نُورٌ کشُعَاعِ الشَّمْسِ، مِثْلُ الْکَوْکَبِ الدُّرِّیِّ فِی النَّهَارِ[11] الْمُضِیءِ، وَإِذَا قُصُورٌ شَامِخَةٌ فِی أَعْلَى عِلِّیِّینَ مِنَ الیاقوتِ، یُزْهِرُ نُورُهَا، فَلَوْلَا أَنَّهُ سُخِّرٌ لَالْتَمَعَ الْأبصارُ، فَمَا کَانَ مِنْ تِلْکَ الْقُصُورِ مِنَ الْیَاقُوتِ الْأَبْیَضِ فَهُوَ مَفْرُوشٌ بالحریر الأبیض، وَمَا کَانَ مِنْهَا مِنَ الْیَاقُوتِ الْأَحْمَرِ فَهُوَ مَفْرُوشٌ بالْعَبْقَرِیِّ الْأَحْمَرِ، وَمَا کَانَ مِنْهَا مِنَ الْیَاقُوتِ الْأَخْضَرِ فَهُوَ مَفْرُوشٌ بِالسُّنْدُسِ الْأَخْضَرِ، وَمَا کَانَ مِنْهَا مِنَ الْیَاقُوتِ الْأَصْفَرِ فَهُوَ مَفْرُوشٌ بِالْأُرْجُوَانِ الْأَصْفَرِ، مُمَوَّهٌ بِالزُّمُرُّدِ الْأَخْضَرِ، وَالذَّهَبِ الْأَحْمَرِ، وَالْفِضَّةِ الْبَیْضَاءِ، قَوَاعِدُهَا وَأَرْکَانُهَا مِنَ الْیَاقُوتِ، وَشُرَفُهَا قِبَابُ اللُّؤْلُؤِ، وَبُرُوجُهَا غُرَفُ الْمَرْجَانِ، فَلَمَّا انْصَرَفُوا إِلَى مَا أَعْطَاهُمْ رَبَّهُمْ قُرِّبَتْ لَهُمْ بَرَاذِینُ مِنَ الْیَاقُوتِ الْأَبْیَضِ، مَنْفُوخٌ فِیهَا الرُّوحُ، بِجَنْبِهَا الْوِلْدَانُ الْمُخَلَّدُونَ، وَبِیَدِ کُلِّ وَلیدٍ مِنْهُمْ حَکَمَةُ بِرْذَوْنٍ، وَألجِمتُهَا وَأَعِنَّتُهَا مِنْ فِضَّةٍ بَیْضَاءَ مَتَطَوَّقَةٍ بِالدُّرِّ وَالْیَاقُوتِ، وَسُرُجُهَا سُرُرٌ مَوْضُونَةٌ، مَفْرُوشَةٌ بِالسُّنْدُسِ وَالْإِسْتَبْرَقِ، فَانْطَلَقَتْ بِهِمْ تِلْکَ الْبَرَاذِینُ تَزِفُّ بِهِمْ وَتَنظُر رِیَاضَ الْجَنَّةِ، فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى مَنَازِلِهِمْ وَجَدُوا فِیهَا جَمِیعَ مَا تَطَوَّلَ بِهِ رَبُّهُمْ عَلَیْهِمْ مِمَّا سَأَلُوه وَتَمَنَّوْا، فَإِذَا عَلَى بَابِ کُلِّ قَصْرٍ مِنْ تِلْکَ الْقُصُورِ أَرْبَعُ جِنَانٍ: جَنَّتَانِ ﴿ذَوَاتَآ أَفۡنَانٖ، وَجَنَّتَانِ ﴿مُدۡهَآمَّتَانِ وَ ﴿فِیهِمَا عَیۡنَانِ نَضَّاخَتَانِ وَ ﴿حُورٞ مَّقۡصُورَٰتٞ فِی ٱلۡخِیَامِ، فَلَمَّا تَبَوَّؤوا مَنَازِلَهُمْ، وَاسْتَقَرَّ بِهِمْ قَرَارُهُمْ قَالَ لَهُمْ رَبُّهُمْ: هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَکُم رَبُّکُمْ حَقًّا؟ قَالُوا: نَعَمْ، رَضِینَا فَارْضَ عَنَّا، قَالَ: بِرِضَایَ عَنْکُمْ حَلَلْتُمْ دَارِی، وَنَظَرْتُمْ إِلَى وَجْهِی، وَصَافَحَتکُمْ مَلَائِکَتِی، فَهَنِیئًا هَنِیئًا عَطَاءٌ غَیْرَ مَجْذُوذٍ، لَیْسَ فِیهِ تَنْغِیصٌ وَلَا تَصْرِیدٌ، فَعِنْدَ ذَلِکَ ﴿َقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَکُور. [ٱلَّذِیٓ][12] أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ مِن فَضۡلِهِۦ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٞ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٞ».

رواه ابن أبی الدنیا وأبو نعیم هکذا معضلاً، ورفعه منکر[13]. والله أعلم.

(الرِّیاط) بالیاء المثناةَ تحت: جمع (ریطة)، وهی: کل ملاءة تکون نسجاً واحداً لیس لها لِفقَینِ. وقیل: ثوب لیِّن رقیق. حکاه ابن السکیت. والظاهر أنه المراد فی هذا الحدیث. و (الأَلَنجوج) بفتح الهمزة واللام وإسکان النون وجیمین، الأولى مضمومة: هی عود البخور. (تتَأجَّجان): تتلهبان، وزنه ومعناه. (زَحَلَت) بزای وحاء مهملة مفتوحتین: معناه تنحَّت لهم عن الطریق. (أنصَبتُم) أی: أتعبتم، و(النصب): التعب. و(أعنَیتُم): هو من قوله تعالى: ﴿۞وَعَنَتِ ٱلۡوُجُوهُ لِلۡحَیِّ ٱلۡقَیُّومِۖ؛ أی: خضعت وذلَّت. و(الحَکَمَةُ) بفتح الحاء والکاف: هی ما تقاد به الدابة کاللجام ونحوه. (المَجذوذُ) بجیم وذالین معجمتین: هو المقطوع. و(التَّصرِیدُ): التقلیل، کأنه قال: عطاء لیس بمقطوع، ولا منغص ولا متملل.

5450-2243- (4) (ضعیف جداً موقوف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ لَا یَتَغَوَّطُونَ وَلَا یَتَمَخَّطُونَ وَلَا یُمْنُونَ، إِنَّمَا نَعِیمُهُمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ مِسْکٌ یَتَحَدَّرُ مِنْ جُلُودِهِمْ کَالْجُمَانِ، وَعَلَى أَبْوَابِهِمْ کُثْبَانٌ مِنْ مِسْکٍ، یَزُورُونَ اللَّهَ جَلَّ وَعَلَا فِی الْجُمُعَةِ مَرَّتَیْنِ، فَیَجْلِسُونَ عَلَى کَرَاسیَّ مِنْ ذَهَبٍ، مُکَلَّلَةٍ بِاللُّؤْلُؤِ وَالْیَاقُوتِ وَالزَّبَرْجَدِ، یَنْظُرُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَیَنْظُرُ إِلَیْهِمْ، فَإِذَا قَامُوا انْقَلَبَ أَحَدُهُمْ إِلَى الْغُرْفَةِ مِنْ غُرْفَةٍ لَهَا سَبْعُونَ بَابًا، مُکَلَّلَةً بِالْیَاقُوتِ والزَّبَرجَدِ.

رواه ابن أبی الدنیا موقوفاً[14].

(الجُمان): الدرُّ.

16 (فصل فی نظر أهل الجنة إلى ربهم تبارک وتعالى)



([1]) کذا الأصل، ولم یصرح برفعه، وما بعده یدل على رفعه.

([2]) أخرجه (229/ 397) من طریق أبی إسحاق عن الحارث بن علی، وهو إسناد واه، وفی الطریق إلیه (خالد بن یزید)، وهو البجلی القسری الأمیر. قال ابن عدی: "أحادیثه کلها لا یتابع علیها, لا إسناداً ولا متناً".

([3]) الأصل: (یزید)، وکذا فی "صفة الجنة" لابن أبی الدنیا (99/ 331)، والتصحیح من "حادی الأرواح" لابن القیم (2/ 32) ومن کتب الرجال. و (صیفی الیمامی) وفی "الصفة": (الیمانی)، لم أعرفه، ویحتمل أنه الذی فی "الجرح" (2/ 1/ 448): "صیفی بن هلال -وکان قد قرأ الکتب، قدم على عمر بن عبدالعزیز، روى عنه واصل مولى أبی عیینة وموسى بن عبیدة"، وفی الطریق إلیه (عبدالله بن عَرَادة الشیبانی)، وهو ضعیف، وقال البخاری: "منکر الحدیث".

([4]) وکذا فی "الحادی"، وفی "الصفة": (سألت).

([5]) هو أبو جعفر الباقر.

([6]) کذا فی بعض نسخ "الترغیب"؛ أنه جمع (فنن)، وهو الغصن. وفی بعضها: (أقناؤها) بالقاف والمد، جمع (قنو) و (قنى). قاله الناجی.

([7]) (الألنجوج): البخور.

([8]) قال الناجی: "بکسر المیم والعین المهملة وفتح الزای المشددة، وهو الزغب التی تحت شعر العنز". قلت: الأصل: (شعر العین)، وهو خطأ.

([9]) قیل: هو الدیباج. وقیل: البُسُط الموشِیَّة. وقیل: الطنافس الثخان. و (الأرجوان): الثوب المصبوغ بالأحمر.

([10]) وقعت بالیاء آخر الحروف فی الطبعة السابقة (2/ 506- «الضعیف») و «صفة الجنة» (3/ 252/ 411) لأبی نعیم، وفی مطبوع «صفة الجنة» لابن أبی الدنیا (81/ 54): (نفرق) – بالنون -، والصواب بالتاء (مثناة من فوق) کما فی المنیریة (4/ 271) وسائر الطبعات، وهو الذی یقتضیه السیاق. [ش].

([11]) فی الطبعة السابقة (2/ 506- «الضعیف»): «النار»!! وهو خطا، صوابه: «النهار»، کما فی «صفة الجنة» (82/ 54) لابن أبی الدنیا و (3/ 254/ 211) لأبی نعیم. ووقعت علی الجادة فی الطبعة المنیریة (4/ 272) وسائر الطبعات. [ش].

([12]) وقعت الآیة محرفة مع الأسف فی الأصل تبعاً لروایة ابن أبی الدنیا، وفی طبعة عمارة هکذا: «... الحزن وأحلنا دار المقامة من فضله لا یمسنا فیها نصب ولا یمسنا فیها لغوب إن ربنا لغفور شکور»! وهو تحریف عجیب لا أدری کیف فات على المعلقین والمصححین! ومنهم الجهلة الثلاثة، فقد ترکوا هذا التحریف الخطیر، رغم أنهم عزو الآیة لـ [فاطر: 35]! تماماً کما یفعلون بالأحادیث؛ یشیرون إلى أرقامها، ولا یصححون ما قد یکون من خطأ فیها، کما نبهت علیه مراراً. على أن الصواب فی العزو المذکور [فاطر: 34 و35]؛ فإنهما آیتان! وکذلک أخطأ المعلق على "صفة الجنة" فی تخریجها، فإنه ذکر الرقم الأول منهما، وساق الآیتین مساقاً واحداً دون فصل بینهما!!

([13]) قلت: وفی إسنادهما (أبو إلیاس إدریس بن سنان)، وهو متروک کما قال الدارقطنی، وهو عندی موضوع، لوائح الصنع والوضع علیه ظاهرة. وقال ابن القیم (2/ 31): "لا یصح رفعه، وحسبه أن یکون من کلام (محمد بن علی)؛ فغلط بعض هؤلاء الضعفاء فجعله من کلامه ج". قلت: بل إنی أستبعد جداً أن یکون من کلام (محمد بن علی) أیضاً. والله أعلم.

([14]) أخرجه (45/ 98) من طریق ابن المبارک، وهذا فی "الزهد" (70-71/ 242/ نعیم) من حدیث عبیدالله بن زحر، عن علی بن یزید عن القاسم عنه. وهذا إسناد ضعیف جداً من أجل (ابن زحر). وعلی بن یزید - وهو الألهانی - قریب منه.

فصلی در ملاقات آنها با یکدیگر و سواره‌های‌شان

فصلی در ملاقات آنها با یکدیگر و سواره‌های‌شان

5440-2236- (1) (ضعیف و مرسل) عَن شُفَیِّ بن ماتعٍ؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ مِنْ نَعِیمِ أَهْلِ الْجَنَّةِ؛ أَنَّهُمْ یَتَزَاوَرُونَ عَلَى الْمَطَایَا وَالنُّجُبِ، وَأَنَّهُمْ یُؤْتَوْنَ فِی الجَنَّةِ بِخَیْلٍ مُسْرَجَةٍ مُلْجَمَةٍ، لَا تَرُوثُ وَلَا تَبُولُ، فَیَرْکَبُونَهَا، حتی یَنتَهَوا حَیْثُ شَاءَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، فَتَأْتِیهِمْ مِثْلُ السَّحَابَةِ؛ فِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ، وَلَا أُذُنٌ سَمِعَتْ، فَیَقُولُونَ: أَمْطِرِی عَلَیْنَا، فَمَا یَزَالُ الْمَطَرُ عَلَیْهِمْ حَتَّى یَنْتَهِیَ ذَلِکَ فَوْقَ أَمَانِیهِمْ، ثُمَّ یَبْعَثُ اللَّهُ رِیحًا غَیْرَ مُؤْذِیَةٍ، فَتُنْسِفُ کُثْبَانًا مِنَ الْمِسْکِ عَلَى أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ فَیَأْخُذُ ذَلِکَ الْمِسْکُ فِی نَوَاصِی خُیُولِهِمْ، وَفِی مَعَارِفِهَا، وَفِی رُءُوسِهِمْ، وَلِکُلِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ جُمَّةٌ عَلَى مَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، فَیَتَعَلَّقُ ذَلِکَ الْمِسْکُ فِی تِلْکَ الْجِمَامِ، وَفِی الْخَیْلِ، وَفِیمَا سِوَى ذَلِکَ مِنَ الثِّیَابِ، ثُمَّ یُقْبِلُونَ؛ حَتَّى یَنْتَهُوا إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ، فَإِذَا الْمَرْأَةُ تُنَادِی بَعْضَ أُولَئِکَ: یَا عَبْدَاللَّهِ! أَمَا لَکَ فِینَا حَاجَةٌ؟ فَیَقُولُ: مَا أَنْتِ؟ وَمَنْ أَنْتِ؟ فَتَقُولُ: أَنَا زَوْجَتُکَ وَحِبُّکَ، فَیَقُولُ: مَا کُنْتُ عَلِمْتُ بِمَکَانِکِ، فَتَقُولُ الْمَرْأَةُ: أَوَمَا تَعلَمُ أَنَّ اللَّهَ تعالی قَالَ: ﴿فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾؟ فَیَقُولُ: بَلَى وِرِبِّی! فَلَعَلَّهُ یُشْغَلُ عَنْهَا بَعْدَ ذَلِکَ الْمَوْقِفِ أَرْبَعِینَ خَرِیفًا؛ لَا یَلْتَفِتُ وَلَا یَعُودُ، مَا یُشْغِلُهُ عَنْهَا إِلَّا مَا هُوَ فِیهِ مِنَ النَّعِیمِ وَالْکَرَامَةِ».

رواه ابن أبی الدنیا من روایة إسماعیل بن عیَّاش[1]. (قال الحافظ): «وشفیّ ذکره البخاری وابن حبان فی التابعین، ولا تثبت له صحبة. وقال أبو نعیم: مختلف فیه، فقیل: له صحبة. کذا قال. والله أعلم».

5441-2237- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ فَیَشْتَاقُ الْإِخْوَانُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، فَیَسِیرُ سَرِیرُ هذَا إِلَى سَرِیرِ هذَا، وَسَرِیرُ هذَا إِلَى سَرِیرِ هذَا، حَتَّى یَجْتَمِعَانِ جَمیعاً، فیتَّکِىءُ هَذا ویتَّکِىءُ هذا، فیَقُولُ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: تَعْلَمُ مَتَى غَفَرَ اللَّهُ لَنَا؟ فَیَقُولُ صَاحِبُهُ: نَعَمْ یَوْمَ کُنَّا فِی مَوْضِعِ کَذَا وَکَذَا، فَدَعَوْنَا اللَّهَ، فَغَفَرَ لَنَا».

رواه ابن أبی الدنیا والبزار[2].

5442-2238- (3) (ضعیف موقوف) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ لَیَتَزَاوَرُونَ عَلَى الْعِیسِ[3] الْجُونِ، عَلَیْهَا رِحَالُ الْمِیسِ، تُثِیرُ مَنَاسِمُهَا غُبَارَ الْمِسْکِ، خُطَامُ أو زِمامُ أحَدِها خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا.

رواه ابن أبی الدنیا موقوفاً[4].

(العیسُ): إبل بیض فی بیاضها ظلمة خفیة. و(المناسِم) بالنون والسین المهملة: جمع (منسم): وهو باطن خف البعیر.

5443-2239- (4) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ أَعْلَاهَا حُلَلٌ، وَمِنْ أَسْفَلِهَا خَیْلٌ مِنْ ذَهَبٍ، مُسْرَجَةٌ مُلْجَمَةٌ مِنْ دُرٍّ وَیَاقُوتٍ، لَا تَرُوثُ وَلَا تَبُولُ، لَهَا أَجْنِحَةٌ، خَطْوُهَا مَدی البَصَرِ، فَیَرْکَبُهَا أَهْلُ الْجَنَّةِ فَتَطِیرُ بِهِمْ حَیْثُ شَاؤوا، فَیَقُولُ الَّذِین أَسْفَلَ مِنْهُمْ دَرَجَةً: یَا رَبِّ! بِمَ بَلَغَ عِبَادُکَ هَذِهِ الْکَرَامَةَ کُلَّها؟ فَیُقَالُ لَهُمْ: کَانُوا یُصَلُّونَ باللَّیْلَ وَکُنْتُمْ تَنَامُونَ، وَکَانُوا یَصُومُونَ وَکُنْتُمْ تَأْکُلُونَ، وَکَانُوا یُنْفِقُونَ وَکُنْتُمْ تَبْخَلُونَ، وَکَانُوا یُقَاتِلُونَ وَکُنْتُمْ تَجْبُنُونَ».

رواه ابن أبی الدنیا. [مضی 6- النوافل/11].           

5444-3755- (1) (حسن لغیره) وَعَن عبدالرحمن بن ساعدةَ س قال: کنتُ أحبُّ الخیلَ، فقلتُ: یا رسول الله! هل فی الجنةِ خیلٌ؟ فقال: «إن أدخَلَکَ اللهُ الجنةَ یا عبدالرحمن؛ کان لک فیها فرسٌ من یاقوتٍ، له جناحان یطیر بک حیث شئتَ».

رواه الطبرانی، ورواته ثقات[5].

عبدالرحمن بن ساعده س می‌گوید: من اسب را زیاد دوست داشتم، گفتم: ای رسول الله ج، آیا در بهشت اسب وجود دارد؟ فرمود: «ای عبدالرحمن، اگر خداوند تو را وارد بهشت کند برای تو اسبی از یاقوت خواهد بود که دارای دو بال می‌باشد و هر کجا که می‌خواهی تو را به پرواز در می‌آورد».

5445-3756- (2) (حسن لغیره) وَعَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ بُرَیْدَةَ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ رَجُلًا سَأَلَ النَّبِیَّ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ فِی الجَنَّةِ مِنْ خَیْلٍ؟ فَقَالَ رسول الله ج: «إِنِ اللَّهُ أَدْخَلَکَ الجَنَّةَ؛ فَلَا تَشَاءُ أَنْ تُحْمَلَ فِیهَا عَلَى فَرَسٍ مِنْ یَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ تَطِیرُ بِکَ فِی الجَنَّةِ حَیْثُ شِئْتَ؛ إِلَّا کان». قَالَ: وَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ فِی الجَنَّةِ مِنْ إِبِلٍ؟ قَالَ: فَلَمْ یَقُلْ لَهُ مَا قَالَ لِصَاحِبِهِ، قَالَ: «إِنْ یُدْخِلْکَ اللَّهُ الجَنَّةَ؛ یَکُنْ لَکَ فِیهَا مَا اشْتَهَتْ نَفْسُکَ، وَلَذَّتْ عَیْنُکَ».

رواه الترمذی من طریق المسعودی عن علقمة بن مرثد عنه، ومن طریق سفیان عن علقمة عن عبدالرحمن بن سابط عن النبی ج قال: «نحوه بمعناه؛ وهذا أصح من حدیث الـمسعودی»؛ یعنی المرسل.

سلیمان بن بریده از پدرش روایت می‌کند که مردی از رسول الله ج پرسید: ای رسول الله ج، آیا در بهشت اسب وجود دارد؟ رسول الله ج فرمود: «اگر خداوند تو را به بهشت ببرد، بر اسبی از یاقوت سرخ سوار خواهی شد که به هر جایی از بهشت بخواهی تو را به پرواز در می‌آورد». و مردی از او سؤال کرد که در بهشت شتر وجود دارد؟ رسول الله ج جوابی همانند جواب قبلی به او نداد، بلکه فرمود: «اگر خداوند تو را وارد بهشت کند، آنچه نفست آرزو کند و چشمت از آن لذت ببرد خواهی یافت».

5446-3757- (3) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ س قَالَ: أَتَى النَّبِیَّ ج أَعْرَابِیٌّ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنِّی أُحِبُّ الخَیْلَ، أَفِی الجَنَّةِ خَیْلٌ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنْ دخلْتَ الجَنَّةَ أُتِیتَ بِفَرَسٍ مِنْ یَاقُوتَةٍ، لَهُ جَنَاحَانِ، فَحُمِلْتَ عَلَیْهِ ثُمَّ طَارَ بِکَ حَیْثُ شِئْتَ».

رواه الترمذی.

ویأتی حدیث محمد بن الحسین فی الفصل بعده إن شاء الله [3- حدیث].

از ابوایوب س روایت است که: بادیه‌نشینی نزد رسول الله ج آمده و گفت: ای رسول الله ج، من اسب را دوست دارم آیا در بهشت اسب وجود دارد؟ رسول الله ج فرمود: «اگر وارد بهشت شدی برای تو اسبی از یاقوت که دو بال دارد خواهند آورد و تو را بر آن سوار کرده و هر جا بخواهی تو را به پرواز در خواهد آورد».

 15 (فصل فی زیارة أهل الجنة ربهم تبارک وتعالى)



([1]) قلت: لا وجه عندی لإعلاله به؛ لأنه ثقة فی روایته عن الشامیین، وهذه منها؛ فإنه رواه (77/ 240) من طریق ابن المبارک - وهذا فی "الزهد" (69/ 239- نعیم) - عنه: حدثنی ثعلبة بن مسلم - وهذا شامی - عن أیوب بن بشیر العجلی - وهذا مجهول؛ کما قال الذهبی -، فإعلاله به أولى مع الإرسال.

([2]) قلت: فی إسنادهما ضعیفان، وهو مخرج فی "الضعیفة" (5029).

([3]) هی الإبل البیض مع شقرة یسیرة. کما فی "النهایة". و (الجون) من ألفاظ الأضداد: الأسود، والأبیض، وهو المراد هنا بدلیل ما قبله. و (المیس): شجر صلب تعمل منه رحال الإبل.

([4]) قلت: رواه (77/ 241) من طریق ابن أنعم عن أبی هریرة. و (ابن أنعم) هو عبدالله بن زیاد الإفریقی، وهو ضعیف، ولم یدرک أبا هریرة، وفی الطریق إلیه نظر.

([5]) قلت: وکذا قال الهیثمی. وفی إسناده اختلاف، والمحفوظ أنه عن (عبدالرحمن بن سابط) مرسلاً، وأن من قال: (عبدالرحمن بن ساعدة) أخطأ. لکن یشهد له حدیث بریدة الذی بعده، وقد خرجتهما فی "الصحیحة" (3001). وأما ما نقله الجهلة عن الهیثمی؛ أنه قال: "رواه الطبرانی، ورجاله رجال الصحیح؛ غیر إسماعیل بن بهرام، وهو ثقة"؛ فهو من سوء نقلهم، فإن هذا إنما قاله الهیثمی فی حدیث طارق بن شهاب المذکور عند الهیثمی عقب هذا فی باب آخر! وإن مما یحسن التنبیه علیه أن فی الأصل أربعة أحادیث فی (تزاورهم)، لکنها ضعیفة. فتنبه. ولهم من مثل هذا النقل والخلط الشیء الکثیر.