اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

سوره بقره 2

سال واجب شدن جهاد

جهاد در سال دوم هجرت فرض‌ گردید.

حکم جهاد: جهاد برهمه افراد مسلمین فرض نیست بلکه فرض‌کفایه است هرگاه بعضی از مردم بجهاد پرداختند و خطر دشمن برطرف شد و بی‌نیازی حاصل شد وجوب آن از بقیه افراد ساقط می‌گردد.

چه موقع جهاد فرض عین است؟

تنها در صورت‌های زیر جهاد بصورت فرض عین درمی‌آید:

1-‌ وقتی‌که فرد مکلف در صف جنگ حاضر شود، در این حالت جهاد برای او فرض عین است‌، و نمی‌تواند از آن شانه خالی کند.

2- ‌هرگاه دشمن به مکانی یا شهری یا کشوری حمله‌کند، که مسلمانان در آنجا هستند و آنجا را تصرف ‌کند، برهمه مردم آنجا واجب است‌، که دشمن را از خاک خود بیرون برانند، وبا آنها بجنگند. دراین صورت برای هیچ فردی حلال و جایز نیست‌، که از مواجهه با دشمن شانه خالی‌کند و وظیفه خویش را بانجام نرساند. البته این در صورتی است‌که دفع دشمن جز با بسیج همگانی ممکن نگردد.

3- هرگاه حاکم اسلامی از یکی از مکلفان‌، طلب رفتن بجهاد کرد، او نمی‌تواند شانه از آن خالی‌کند و جهاد نسبت به او فرض عین می‌شود.

بر چه ‌کسی جهاد واجب است

جهاد بر مرد مسلمان عاقل بالغ تندرست واجب می‌شود، مشروط بر اینکه آنقدر مال داشته باشد،‌ که برای مصرف خود و خانواده‌اش کفایت‌کند تا اینکه از جهاد فارغ ‌شود. پس بر غیر مسلمان و زن و کودک و دیوانه و بیمار، واجب نیست پس اگر این‌ گروه‌ها از جهاد تخلف ‌کنند بر آنها حرجی نیست چون ضعف آنها، مانع ‌کفاح و پیکار آنها است و در میدان جنگ فایده‌ای ندارند، که قابل اعتماد باشد و چه بسا وجودشان در میدان جنگ ضرر بیشتری داشته باشد، در مقابل سودی اندک‌.

هیچ عملی به اندازه جهاد در راه الله نمی‌رسد:

ابوهریره س می‌فرماید: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ یَعْدِلُ الجِهَادَ؟ قَالَ: «لاَ أَجِدُهُ» قَالَ: «هَلْ تَسْتَطِیعُ إِذَا خَرَجَ المُجَاهِدُ أَنْ تَدْخُلَ مَسْجِدَکَ فَتَقُومَ وَلاَ تَفْتُرَ، وَتَصُومَ وَلاَ تُفْطِرَ؟»، قَالَ: وَمَنْ یَسْتَطِیعُ ذَلِکَ؟»[199].

«مردی نزد رسول الله ج آمد و گفت: عملی به من معرفی کنید که با جهاد، برابر باشد. رسول الله ج فرمودند: «چنین عملی، سراغ ندارم». و افزودند: «آیا تو می‌توانی از زمانی که مجاهد (برای جهاد) بیرون می‌رود، به مسجدت بروی و بدون احساس خستگی به نماز بایستی و بدون افطار، روزه بگیری (تا زمانی که مجاهد برگردد)»؟ آن مرد، گفت: چه کسی توانایی چنین کاری را دارد؟!»

و در حدیث دیگر می‌فرماید: «لَغَدْوَةٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ رَوْحَةٌ، خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا»[200].

«صبح و شامی در راه الله رفتن (جهاد کردن) از دنیا و آنچه در آن وجود دارد، بهتر است».

همچنان می‌فرماید: «مَنْ جَهَّزَ غَازِیًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَقَدْ غَزَا، وَمَنْ خَلّفَ غَازِیًا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِخَیْرٍ فَقَدْ غَزَا»[201].

«هرکس مجاهدی را در راه الله، مجهز کند (وسایل جنگی‌اش را فراهم سازد) البته جهاد کرده است، و هر کس خانوادۀ مجاهدی را بنحو شایسته، سرپرستی نماید، او نیز جهاد کرده است».

از فواید این آیه:

1-اثبات فرضیت جهاد، لیکن وجود شروط آن الزامی است از جمله: توانایی جنگ با دشمن که مجاهدان دارای نیروی بشری، مالی و تجهیزات جنگی باشند و زیر پرچم و امر یک امام جهاد کنند.

2-اگر انسان از انجام کاری که مافوق طاقت و توان اوست ابا ورزید گنهکار نمی‌شود، منتها وقتی دستور الهی و ارشاد نبوی باشد بر وی واجب است که از آن رضایت داشته باشد و با سینه باز بپذیرد هرچند نتواند آن را انجام دهد.

3-بیان اینکه بشر غیب را نمی‌دانند.

4-دستورات الهی هرچند برای بنده سخت معلوم شود ولی به خیر اوست.

﴿217 ای‌ پیامبر! از تو درباره‌ جنگ‌ در ماه‌ حرام‌ می‌پرسند که‌ حکم‌ آن‌چیست‌؟ بگو: جنگیدن‌ در آن‌ گناهی‌ بزرگ‌ و نارواست‌، اما بازداشتن ‌از راه‌ الله تعالی و کفر ورزیدن‌ به‌ الله تعالی و بازداشتن‌ از مسجدالحرام‌ و بیرون راندن‌ اهل‌ آن، در نزد الله نارواتر است،‌ وکفار مکه همه‌ این‌ اعمال‌ را مرتکب‌ می‌شدند. مراد از فتنه‌ در اینجا: واداشتن‌ و برانگیختن‌ مستضعفان‌ مؤمن ‌به‌ ترک‌ دینشان‌ با آزار و اذیت و شکنجه‌ است، که‌ این‌ بزرگتر از کشتن‌ آنهاست. ماه‌های حرام چهار ماه است رجب، ذی‌قعده، ذی‌حجه و محرم.

از جندب بن عبدالله س روایت است که رسول الله ج گروهی از سپاه اسلام را به فرماندهی عبدالله بن جحش س به مأموریتی فرستاد. ایشان به ابن حضرمی برخوردند و او را به قتل رساندند و ندانستند که آن روز از ماه رجب است و یا از جمادی. مشرکان خطاب به مسلمانان گفتند: شما در ماۀ حرام جنگ و خون‌ریزی نمودید. پس آیۀ ﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ نازل شد. سپس عده‌ای گفتند: این جماعت اگر به گناه مبتلا نشده باشند به اجر و ثواب هم نایل نمی‌گردند. الله مهربان آیه؛ ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢١٨ را نازل کرد[202]. «بدرستی کسانی‌که ایمان آوردند و کسانی‌که هجرت کردند و در راه الله جهاد نمودند، آنان به رحمت الله امیدوارند، و الله آمرزنده‌ی مهربان است».

و مشرکان و کفار پیوسته با شما جنگ مى‏کنند تا آنکه اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند. و هر کس از شما از دین خود برگردد، آن گاه در حال کفر بمیرد، چنین اشخاص کارهایشان در دنیا و آخرت تباه شده است. و آنان دوزخى‏اند، در آنجا جاودانه‏اند.

باید دانست‌‌ در دنیا بر مرتد حکم‌ مسلمان‌ جاری‌ نمی‌شود و او - چنانچه‌ بر کفر بمیرد - چیزی‌ از ثواب ‌آخرت‌ را نیز که‌ اسلام‌ ایجادکننده‌ آن‌ است‌، به‌ دست‌ نمی‌آورد.

احکام مرتد یا از دین اسلام برگشتن

رده در لغت یعنی بازگشت از همان راهی که ازآنجا آمده است و ارتداد هم همچنین است جز آنکه اختصاص به‌ کفر دارد.

"رده" از نظر شرع یعنی برگشت و  پشیمان شدن مسلمان عاقل بالغ‌، از دین اسلام و کافر شدن او به اختیار و اراده خودش‌، بدون اینکه کسی او را مجبورکرده باشد، برای مذکر و مونث فرقی نمی‌کند. مرتد شدن دیوانه و کودک معتبر نیست‌، چون مکلف نیستند.

چون پیامبراکرم ج فرموده است‌: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلَاثٍ: عَنِ النَّائِمِ حَتَّى یَسْتَیْقِظَ، وَعَنِ الصَّبِیِّ حَتَّى یَحْتَلِمَ، وَعَنِ الْمَجْنُونِ حَتَّى یَعْقِلَ»[203].

«قلم تکلیف از سه گروه برداشته شده، از کسی که خواب است تا بیدار شود، و از کودک تا محتلم و بالغ شود، و از دیوانه تا عاقل شود».

اگر کسی را مجبور کنند که به کلمه ‌کفر تلفظ‌ کند، ولی در قلبش ایمان باشد و قلبا مؤمن باشد، از مسلمان بودن خارج نمی‌شود. چون کفار قریش عمار بن یاسر س را مجبورکردند که ‌کلمه‌کفر را تلفظ نماید وآن را تلفظ نمود و الله تعالی در این باره چنین فرمود: ﴿إِلَّا مَنۡ أُکۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ [النحل: 106].«... مگر کسی‌که به زور (به کفر) وا داشته شود در حالی‌که قلبش به ایمان آرام باشد...».

چه وقت مسلمان مرتد بحساب می‌آید؟

مسلمان وقتی خارج از اسلام و مرتد بحساب می‌آید، که قلباً‌ کفر را بپذیرد و دلش به آن راضی باشد و عملا نیز به مقتضای ‌کفر خویش رفتار کند[204]، از جمله چیزهایی که بر کفر صریح دلالت[205] می‌کنند:

1- ‌انکار چیزی‌ که از بدیهیات و ضروریات دین اسلام است مانند انکار وحدت الله و انکار خالقیت الله و انکار وجود فرشتگان و انکار نبوت پیامبر اکرم محمد ج و انکار قرآن که وحی الهی است و انکار رستاخیز و پاداش اخروی اعمال و انکار فرضیت نماز و زکات و روزه و وجوب حج‌.

2-‌ مباح دانستن چیزی‌که همه مسلمین بر تحریم آن اتفاق و اجماع دارند: مانند مباح دانستن‌ شرب مسکرات‌، زنا، ربا،‌گوشت خوک‌، و حلال دانستن خون و مال کسانی‌که بی‌گناه هستند‌.

3- حرام دانستن چیزی که مسلمانان بر حلال بودن آن اتفاق و اجماع دارند، مانند: حرام دانستن طیبات و چیزهای پاک‌.

4- ‌دشنام و ناسزاگوئی و استهزاء به پیامبر بزرگوار اسلام ج و دیگر انبیاء الهی.

 5-‌ دشنام و ناسزاگوئی به دین اسلام و انتقاد از قرآن و سنت نبوی و عمل نکردن به کتاب الله و سنت پیامبر اسلام ج و تفضیل و ترجیح‌ دادن قوانین بشری بر آنها.

6- هرکس ادعا کند که بعد از پیامبر اسلام ج بر وی وحی نازل می‌شود، او کافر است‌.

7- ‌انداختن مصحف شریف قرآن در نجاسات و آلودگی‌ها و همچنین‌کتب احادیث و این عمل را از روی اهانت و خفت و سبک شمردن آنها انجام دهد و به محتوای آنها توهین کند.

8- ‌استخفاف و اهانت به یکی از نام‌های الله متعال بزرگ یا به یکی از اوامر و نواهی یا وعد و وعیدهای اوتعالی، و اگر تازه مسلمان باشد و از احکام اسلام هنوز اطلاع درستی نداشته باشد و حدود الهی را نشناسد که این عمل او را بر جهل و نادانی و عدم شناخت و آگاهی وی حمل می‌کنند و کافر بحساب نمی‌آید.

چرا اسلام به قتل مرتد دستور می‌دهد؟

پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «مَنْ بَدَّلَ دِینَهُ فَاقْتُلُوهُ»[206]. «هرکس دینش را تغییر دهد او را بکشید».

اسلام یک برنامه ‌کامل زندگی است‌، پس عبارت است از دین و دولت و عبادت و فرماندهی و قرآن و شمشیر و روح و ماده و دنیا و آخرت مبتنی بر عقل و منطق و متکی بر دلیل و برهان است و در دین اسلام و عقیده و شریعت (‌احکام اعتقادی و عملی‌) آن چیزی وجود ندارد، که با فطرت انسان سازگار نباشد و در دین اسلام چیزی نیست‌که مانع رسیدن انسان بکمال مادی و معنوی و تربیتی او باشد، بنابراین هرکس وارد در اسلام شود، حقیقت آن را می‌شناسد و حلاوت آن را می‌چشد، پس هر کس بعد از اینکه اسلام را پذیرفت‌، سپس از آن خارج ‌گشت و پشیمان شد، در واقع‌ بر علیه حق و منطق و دلیل و برهان‌، قیام‌کرده و از جاده مستقیم بیرون آمده است و منکر آن ‌گشته و از راه عقل سلیم و فطرت پاک انسانی‌، منحرف‌گردیده است - بدیهی است‌کسی‌که به این درجه برسد، او به پست‌ترین درجه انحطاط و نهایت پستی و رذالت سقوط‌ کرده است و شایسته نیست‌ چنین انسانی زندگی داشته باشد و یا بر بقای او محافظت شود، زیرا چنین شخصی در زندگی‌، هدف ارزشمند و مقصد شریفی ندارد. این از یک طرف، و از طرف دیگر اسلام بعنوان یک برنامه عمومی زندگی و نظام‌کامل و شامل‌، برای سلوک و رفتار انسانی‌، نیازمند است‌که یک بافت و نظامی داشته باشدکه از آن حمایت کند و جوشنی و سپری داشته باشد، که آن را مصون دارد‌. چون هر نظامی بدون حمایت و حراست و حفظ آن چیزهائی‌که ارکان آن را در هم می‌ریزد، نمی‌تواند پابرجا باشد و کیان و هستی آن متزلزل می‌شود و بهترین راه و نیرومندتر وسیله برای حمایت از یک نظام و حفظ آن‌، آنست‌که خروج بر علیه آن و بیرون رفتن از آن‌، منع ‌گردد و بشدت از آن دفاع شود، چون خروج بر علیه یک نظام و بیرون رفتن از آن‌، هستی آن را تهدید می‌کند و آن را رو به سقوط سوق می‌دهد.

بدیهی است‌ خروج بر علیه اسلام و پشیمان شدن و مرتد گشتن از آن‌، شورشی است بر علیه آن و در همه قوانین وضعی و انسانی نیز جزای شورش و قیام بر علیه نظام دولت و اوضاع مقرر، ‌کیفر آن قتل است‌. هرگاه انسانی بر علیه نظام دو‌لت موجود خواه در نظام و رژیم‌ کمونیستی یا در نظام و رژیم سرمایه‌داری باشد، قیام ‌کند و از آن نظام خارج شود، او را به ارتکاب خیانت بزرگ نسبت به میهن خویش متهم می‌کنند و خیانت بزرگ نسبت به میهن‌،‌کیفر و عقوبتش تنها اعدام می‌باشد.

بنابراین اسلا‌م در کیفر و عقوبت مرتدان‌، راه منطقی و منطبق بر قوانین نظام‌های بشری را، پیش‌ ‌گرفته است‌.

از فواید این آیه:

1-پیامبر ج مرجع علمی صحابه ش بود.

2-یاران پیامبر ج بخاطر تقصیری که از آنان سر می‌زد اندوهگین و پشیمان می‌شدند، و از حال و عواقب آن که چه بر سر شان خواهد آمد می‌پرسیدند.

3-پیامبر ج تنها احکامی را می‌دانست که الله متعال آن را به او تعلیم داده بود نه تمام احکام را؛ از این رو  الله متعال جواب سؤال صحابه را داد.

4-آغاز کردن جنگ در ماه‌های حرام گناه کبیره محسوب می‌شود اما دفاع از خود در مقابل حمله دشمن در هر جایی جائز است.

5-گناهان به دو بخش تقسیم می‌شوند: صغائر و کبائر از این رو پیامبر ج فرموده‌اند: «ألا أنبئکم بأکبر الکبائر»[207]. «آیا شما را از بزرگترین گناه کبیره آگاه کنم؟».

6-گناه بازداشتن از راه الله متعال در ماه‌های حرام، بزرگتر از جنگ در این ماه‌هاست.

7-بزرگترین گناه آنست که انسان کسی را از راه حق و خیر باز دارد؛ و هر کسی که از راه خیر باز می‌دارد او بازدارنده از راه الله است.

8-باز داشتن از مسجد الحرام شاخه‌های متعددی دارد؛ از جمله بازداشتن مردم از رفتن به حج، اما اگر ولی الامر مسلمانان بگوید: من مردم را باز نمی‌دارم بلکه آنها را منظم می‌سازم تا ازدحام منجر به تلفات نشود که در این صورت جایز است.

9-بیان تفاوت گناهان، و با تفاوت گناهان ایمان نیز متفاوت می‌باشد، زیرا هرچند گناه بزرگ باشد نقص ایمان در انسان بیشتر می‌باشد طوریکه پیامبر ج فرموده است: «لا یزنی الزانی حین یزنی وهو مؤمن»[208] «زناکار در حالی که زنا می‌کند ایمان ندارد» و این رد بر کسانی نیز هست که افزایش و کم شدن ایمان را انکار می‌کنند.

10-تسلی دادن الله عزوجل به مؤمنان بخاطر جنگی که با کافران در ماه حرام کردند.

11-مسجد الحرام ویژه کسانی است که در طاعت پروردگار استوارترند. و رغم اینکه مشرکان ساکنان مکه بودند ولی لیاقت آن را نداشتند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا کَانُوٓاْ أَوۡلِیَآءَهُۥٓۚ إِنۡ أَوۡلِیَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ [الأنفال: 34]. «آنان متولیان و سرپرستان آن نیستند (و لیاقت آن را ندارند) متولیان و سرپرستان آن تنها پرهیزگارانند».

12-برحذر داشتن از فتنه زیرا فتنه شرک - از کشتن بدتر است.

13-فتنه که همانا بازداشتن مردم از دینشان می‌باشد از کشتن آنها بزرگتر است؛ زیرا نهایت چیزی که بر اثر کشتن آنها بدست می‌آید خاتمه دادن به زندگی دنیوی آنان است، اما بازداشتن آنها از ایمان، دنیا و آخرت آنها را تباه می‌سازد؛ و بسیاری از مردم هستند که در اماکن فتنه می‌روند و چنین می‌پندارند که در فتنه واقع نخواهند شد، اما واقع می‌شوند. از این رو انسان نباید خود را در معرض فتنه قرار بدهد طوریکه پیامبر ج فرموده است: «هرکس اسم دجال (ظهور دجال) را شنید از او دور شود، سوگند به الله مرد نزد او میرود گمان می‌کند مؤمن است و بر اثر شبهاتش از او پیروی می‌کند»[209].

14-مشرکان برای مرتد کردن مؤمنان حریص هستند و به هر وسیله حتی جنگ می‌کوشند مؤمنان را به کفر و ارتداد سوق بدهند. پس لازم به یاد آوری است تهاجم فکری و اخلاقی نسبت به تهاجم نظامی شدیدتر و خطرناکتر است. زیرا این سلاح کشنده بگونه‌ای داخل امت مسلمه می‌شود که احساس نمی‌کنند.

15-ناامید شدن کافران از مرتد ساختن تمام مسلمانان. ایشان نمی‌توانند چنین کاری را کنند تا اینکه در آخر زمان امر الهی بیاید، و بادی بوزد که نفس هر مؤمن را بگیرد و تنها مردمان شریر باقی بمانند.

16-برحذر بودن از کافران، چون سعی و کوشش آنها برای کشاندن مسلمانان به کفر به طور مستمر ادامه دارد.

17-اگر انسان در حال مرتد بودن بمیرد، این ارتدادش باطل کنندۀ اعمال صالحۀ او می‌باشد. و کسی که مرتد می‌شود سپس دوباره توبه کرده به دین خود برمی‌گردد عمل گذشتۀ او باطل نمی‌گردد.

18-مرتد در آتش برای همیشه جاویدان می‌ماند.

19- با مرتد (مطابق) احکامی که خاص و ویژه‌ی مؤمنان است معامله نمی‌شود مانند: غسل، تکفین، نماز، دفن در مقبرۀ مسلمانان..  



﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِکَ یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢١٨

 

۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ قُلۡ فِیهِمَآ إِثۡمٞ کَبِیرٞ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثۡمُهُمَآ أَکۡبَرُ مِن نَّفۡعِهِمَاۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلِ ٱلۡعَفۡوَۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢١٩

 

فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۗ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ ٱلۡمُفۡسِدَ مِنَ ٱلۡمُصۡلِحِۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٢٠

 

وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّۚ وَلَأَمَةٞ مُّؤۡمِنَةٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکَةٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡۗ وَلَا تُنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَتَّىٰ یُؤۡمِنُواْۚ وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ وَلَوۡ أَعۡجَبَکُمۡۗ أُوْلَٰٓئِکَ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ وَٱلۡمَغۡفِرَةِ بِإِذۡنِهِۦۖ وَیُبَیِّنُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَذَکَّرُونَ٢٢١

 

همانا کسانی‌که ایمان آوردند و آنانی که در راه الله جهاد کردند و هجرت نمودند ایشان امید رحمت الهی را دارند و الله آمرزنده‌ی مهربان است. ﴿218

تو را از شراب و قمار می‌پرسند، بگو: در این دو، گناهی بزرگ، و منافعی برای مردم هست و گناهشان از نفعشان بزرگتر است. و تو را می‌پرسند که چه چیزی را انفاق کنند؟ بگو: افزون (بر نیاز) را (انفاق کنید). این چنین الله آیات را برای شما بیان می‌کند تا باشد که بیاندیشید. ﴿219

(آری بیاندیشید)در دنیا و آخرت، و تو را از یتیمان می‌پرسند، بگو: اصلاح برای آنها بهتر است، و اگر با آنان همزیستی کنید پس برادرانتان هستند، و الله فسادکار را از اصلاحگر می‌شناسد، و اگر الله می‌خواست، بر شما سخت می‌گرفت، همانا الله توانمندِ باحکمت است. ﴿220

و با زنان مشرک ازدواج نکنید تا اینکه ایمان بیاورند. بدون شک کنیزی مؤمن از زن (آزاد) مشرکی بهتر است گرچه شما را به تعجب آوَرَد و به مردان مشرک زن ندهید تا اینکه ایمان بیاورند، و بدون شک برده‌ای مؤمن بهتر از مرد (آزاد) مشرکی است، گرچه شما را به شگفت آوَرَد. ایشان به جهنم فرا می‌خوانند، و الله با فرمان خود شما را به‌سوی بهشت و مغفرت فرا می‌خواند و آیات خود را برای مردم بیان می‌کند تا یادآور شوند﴿221.


﴿218 کسانی که‌ ایمان‌ آوردند و بر ایمانشان‌ ثابت قدم ماندند و کسانی‌ که‌ در راه‌ الله تعالی از دار کفر به‌ سوی‌ دار اسلام‌ هجرت کرده‌اند و آنان‌ که‌ جهاد کرده‌اند، آنان به‌ رحمت‌ الهی‌ امیدوارند و الله تعالی آمرزگار مهربان‌ است.

علما در بیان‌ احکام‌ گفته‌اند: از علت‌ فرضیت‌ هجرت‌ چنین‌ دانسته‌ می‌شود که ‌هر جا و هرگاه‌ که‌ این‌ علت‌ در هر زمان‌ و مکانی‌ تکرار شد، هجرت‌ بر مسلمان‌ فرض‌ است، پس‌ برای‌ هیچ‌ مؤمنی‌ جایز نیست‌ که‌ در سرزمینی‌ که‌ در آن‌ به‌ خاطر دین‌ و عقیده‌ و عملش‌ مورد آزار و تحت‌ فشار قرار می‌گیرد، اقامت‌ گزیند.

فضائل هجرت در راه الله تعالی: پیامبر اکرم ج فرمود: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّةِ، وَإِنَّمَا لِامْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْیَا یُصِیبُهَا أَوِ امْرَأَةٍ یَتَزَوَّجُهَا، فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ»[210].

«همانا اعمال تنها به نیت‌ها بستگی دارند و برای هر شخصی، آن چیزی است که نیت کرده است. پس کسی که هجرتش به سوی الله و پیامبرش باشد، هجرتش به سوی الله و پیامبرش است و کسی که هجرتش به خاطر بهرۀ دنیا یا ازدواج با زنی باشد، هجرتش به سوی چیزی است که به سوی آن هجرت کرده است».

همچنان می‌فرماید: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْإِسْلَامَ یَهْدِمُ مَا کَانَ قَبْلَهُ؟ وَأَنَّ الْهِجْرَةَ تَهْدِمُ مَا کَانَ قَبْلَهَا؟ وَأَنَّ الْحَجَّ یَهْدِمُ مَا کَانَ قَبْلَهُ؟»[211].

«مگر نمی‌دانی که اسلام گناهان پیشین را محو می‌سازد و هجرت‌گناهان پیش از هجرت را محو می‌کند و حج مقبول گناهان پیش از حج را محو می‌نماید».

و می‌فرماید: «لاَ هِجْرَةَ بَعْدَ الفَتْحِ، وَلَکِنْ جِهَادٌ وَنِیَّةٌ، وَإِذَا اسْتُنْفِرْتُمْ فَانْفِرُوا»[212].

«بعد از فتح مکه دیگر هجرت نیست بلکه باید جهاد کرد و نیت را خالص گرداند و هرگاه به جنگ با کافران دعوت شدید (بر شما واجب است که اجابت کنید،) پس بجنگ بروید».‌

یعنی بعد از فتح مکه دیگر هجرت بمدینه واجب نیست‌که قبل از فتح واجب بود و با این حدیث نسخ گردید ولی هجرت از قلمرو کافران به قلمرو مسلمانان نسخ نگردیده است، بلکه بر کسی که در قلمرو کافران آزادی دینی ندارد فرض است که هجرت‌کند.  

این‌ آیه‌ طوریکه قبلا ذکر شد درباره‌ سریه‌ (گروه) عبدالله بن‌ جحش س نازل‌ شد زیرا ایشان‌ گفتند: یا رسول الله! آیا می‌توانیم‌ امیدوار باشیم‌ که‌ حمله‌ به‌ کاروان ‌حضرمی‌ برای‌ ما غزوه‌ای‌ به‌ حساب‌ می‌آید که‌ در آن‌، مستحق‌ دریافت‌ اجر مجاهدان‌ باشیم‌؟ همان‌ بود که‌ الله متعال از این‌ حقیقت‌ که‌ ایشان‌ به‌دلیل‌ ایمان، هجرت‌ و جهاد خویش‌، باید امیدوار پاداش‌ الهی‌ باشند، خبر داد.

از فواید این آیه:

1- فضیلت ایمان و هجرت در راه الله متعال.

2- هجرت و جهاد باهم ارتباط مستقیم دارند.

3- خالص گردانیدن نیت در هجرت در راه الله تعالی شرط اساسی است چون هجرت بدون اخلاص، هجرتی است به سوی همان چیزی که به خاطر آن از خانه بیرون و رهسپار شده است.

4- سزاوار انسان نیست که در مورد قبولی عملش متأکد باشد، بلکه امیدوار بوده و به الله متعال گمان نیک داشته باشد و به عمل خود مغرور نگردد، مؤمن باید همیشه بین ترس و امید زندگی نماید؛ بیم از آنکه شاید عملش نزد الله قبول نگردد و همزمان امید قبولی آن را نیز داشته باشد.

5- اثبات دو اسم از اسمای حسنای الله متعال: الغفور (بسیار آمرزنده) و الرحیم (مهربان) و اثبات آنچه از مغفرت و رحمت را که در بر دارند.

6- کمال رحمت الهی بر مخلوق؛ طوریکه الله متعال بر بنده سه نعمت بزرگ را ارزانی فرموده است:

اول: اینکه برای بنده عمل صالح را از غیر صالح روشن و آشکار ساخته است.

دوم: برای اجرای عمل صالح او را توفیق نصیب فرموده است.

سوم: بر عمل صالح پاداش مضاعف اعطا می‌کند.

﴿219 درباره شراب‌ و قمار از تو می‌پرسند، زیرا این‌ دو از بین‌ برنده‌ عقل‌ و غارتگر مالند. تحریم‌ شراب‌ در اسلام‌ تدریجی‌ بوده‌ و چهار مرحله‌ را پشت‌سر گذاشته است‌، که‌ البته‌ این‌ سیاست‌ تربیتی‌ موفقی‌ است‌، لذا برای‌ درمان‌ عادت‌ ریشه‌دار شرابخواری‌ و رهانیدن‌ مردم‌ از این‌ آفت‌ بزرگ، چهار آیه،‌ شرابخواری را به تدریج بر مردم حرام ‌گردانید:

مسلمانان همچنان شراب می‌نوشیدند تا اینکه پیامبر ج از مکه به مدینه هجرت‌کرد و مسلمانان با توجه به شر و فساد و تباهی‌که در شرابخواری و قمار می‌دیدند درباره آن دو بسیار از پیامبر ج پرس و جو می‌کردند و الله تعالی این آیه را نازل فرمود: [البقرة: 219].

در سبب نزول این آیه از عمر فاروق س روایت است که فرمود: پروردگارا! در خصوص شراب بیان شفاف و تسلی بخش برای ما بیان فرما، همان بود که آیه ﴿۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِۖ نازل شد، و عمر را خواستند و آیه بر او خوانده شد، باز عمر فاروق س فرمود: پروردگارا! در خصوص شراب بیان شفاف و تسلی بخش برای ما بیان فرما، همان بود که آیه ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ [النساء: 43] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید؛ در حالی که مست هستید به شراب نزدیک نشوید..»،نازل شد و عمر س خواسته شد و آیه بر وی خوانده شد، سپس فرمود: پروردگارا! در خصوص شراب بیان شفاف و تسلی بخش برای ما بیان فرما، همان بود که آیه ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَن یُوقِعَ بَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ فِی ٱلۡخَمۡرِ وَٱلۡمَیۡسِرِ وَیَصُدَّکُمۡ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَعَنِ ٱلصَّلَوٰةِۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّنتَهُونَ٩١  [المائدة: 91]  « همانا شیطان می‌خواهد با شراب و قمار در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد الله و از نماز باز دارد؛ پس آیا شما خودداری خواهید کرد؟!» یعنی: (پس آیا دست می‌کشید؟!.) عمر س خواسته شد و آیه بر وی خوانده شد، پس فرمود: دست کشیدیم دست کشیدیم»[213].

یعنی شرابخواری و قماربازی، ‌گناه بزرگی است چون هر دو سبب زیان‌های مادی و معنوی و دینی و تباهی اخلاق می‌باشند، در کنار این گناه بزرگ و زیان مادی و معنوی‌، برای مردم منافعی مادی ناچیزی نیز دارند که تجارت به شراب فروشی و کسب مال در قماربازی بدون رنج فراوان است ولی‌گناه و زیان آنها خیلی بیش از سود آنها است، و این خود جانب تحریم آنها را ترجیح می‌دهد اگرچه بصورت قطعی آنها را تحریم نکرده است‌، سپس بعد از این آیه ‌که تا حدی شرابخواری را محدودکرد، آیه دیگری درباره تحریم شرابخواری به هنگام نماز خواندن نازل شد، تا کسانی‌که به آن عادت‌کرده وآن را جزئی از زندگی خود ساخته بودند، بتدریج از آن دست بکشند وآن را رها سازند.که می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ [النساء: 43]. «ای مؤمنان در حالیکه مست شده‌اید (و مَی‌ نوشیده‌اید)، به نماز نزدیک مشوید تا اینکه (بهوش باشید و) بدانید چه می‌گوئید»‌. چون مردی در حال مستی نماز می‌خواند و سوره (‌الکافرون‌) را به این صورت خواند. «قل یا أیها الکافرون. أعبد ما تعبدون...». بجای لا اعبد ما تعبدون و این رویداد مقدمه‌ای بود برای تحریم ابدی و نهائی شرابخواری؛ سپس بعد از این ‌گام دوم در تحریم باده و مَی‌ و شرابخواری، حکم الهی به تحریم همیشگی و نهائی آن نازل شدکه می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠ [المائدة: 90]. «ای مومنان براستی شراب و قمار‌ و بت‌ها وتیرهای فال بینی‌، همه پلید و از کارهای شیطان است پس از آنها بپرهیزید تا رستگار شوید».

آری! هدف از تعالیم اسلامی ایجاد شخصیت قوی و نیرومند جسمی و روحی و عقلی مسلمان است و بدیهی است‌که تحریم شراب و همه مسکرات با این هدف بزرگ هماهنگی کامل دارد چون بدون شک مسکرات بطور کلی شخصیت و اساس هستی انسان را ضعیف و متزلزل می‌سازد، بویژه پایه خرد و عقل را سست می‌گرداند.

از علی س نقل شده است‌ که فرمود‌: از غنایم غزوۀ بدر، که رسول الله ج همراه ما بود، یک شتر به من رسید. همچنین رسول اکرم ج (علاوه بر آن)، شتری دیگر نیز به من داد. روزی، من آنها را کنار دروازۀ مردی انصاری خوابانیدم تا اذخر (نوعی گیاه) بر پشت آنها بگذارم و برای فروش ببرم. طلافروشی که از طایفه بنی قینقاع بود و من می‌خواستم برای عروسی فاطمه از او کمک بگیرم، مرا همراهی می‌کرد. و حمزه ابن عبدالمطلب در خانۀ آن مرد انصاری، شراب می‌نوشید. و یک کنیز خواننده نیز آنجا بود و چنین می‌سرود: آگاه باش ای حمزه! بسوی شتران فربه برو. با شنیدن این سخنان، حمزه با شمشیر، بسوی شتران دوید، کوهان‌هایشان را قطع نمود، پهلوهایشان را درید و قسمتی از جگرهایشان را برداشت. علی می‌فرماید: من که شاهد این صحنه بودم، بسیار ترسیدم. لذا نزد نبی
اکرم
 ج آمدم در حالی که زید بن حارثه س، آنجا نشسته بود. و پیامبر ج را از واقعه با خبر ساختم. آنگاه، رسول الله ج همراه زید بن حارثه س بیرون رفت. و من هم با ایشان براه افتادم. پیامبر ج نزد حمزه س آمد و بر او خشم گرفت. حمزه س بسوی آنان، نگاه کرد و گفت: شما کسی جز بردگان آباء و اجداد من نیستید. با شنیدن این سخن، رسول‌الله ج به عقب برگشت تا اینکه از آنجا بیرون رفت. و این ماجرا قبل از تحریم شراب بود»[214].

این است آثار شرابخواری که چگونه با عقل و خرد شرابخوار بازی می‌کند و هوش او را می‌رباید لذا شرع اسلام به آن نام «اُ‌م الخبائث» (‌مادر پلیدی‌ها) داده است‌.

از عبدالله بن عمرو روایت است ‌که پیامبر ج گفت‌: «الْخَمْرُ أُمُّ الْفَوَاحِشِ وَأَکْبَرُ الْکَبَائِرِ مَنْ شَرِبَهَا وَقَعَ عَلَى أُمِّهِ وَخَالَتِهِ وَعَمَّتِهِ»[215].

«شراب (و هر نشه کننده) مادر همه فحشاء و بزرگترین ‌گناه ‌کبیره است هرکس مَی ‌بخورد و مست شود احتمال دارد که با مادر و خاله و عمه‌اش همبستر شود».

چون در حال مستی تشخیص و خرد و هوش ندارد و فرق بین محرم و نامحرم نمی‌گذارد.

 از انس س روایت است‌که گفت‌: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الْخَمْرِ عَشَرَةً: عَاصِرَهَا وَمُعْتَصِرَهَا وَشَارِبَهَا وَحَامِلَهَا وَالْمَحْمُولَةَ إِلَیْهِ وَسَاقِیَهَا وَبَائِعَهَا وَآکِلَ ثَمَنِهَا وَالْمُشْتَرِی لَهَا وَالْمُشْتَرَى لَهُ»[216].

«در رابطه با شراب و شرابخواری پیامبر ج ده ‌کس را نفرین نموده‌اند: کسی‌که آب انگور را برای شراب می‌گیرد و فشارنده آن و نوشنده‌اش و بردارنده‌اش وکسی‌که برای او برده می‌شود و ساقی و فروشنده و کسی‌که بهای فروش آن را می‌خورد وکسی‌که آن را می‌خرد و کسی‌که برایش خریده می‌شود»‌.

از ابوهریره س روایت است‌که پیامبر ج فرمود: «لَا یَزْنِی الزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلَا یَسْرِقُ السَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَهُوَ مُؤْمِنٌ، وَلَا یَشْرَبُ الْخَمْرَ حِینَ یَشْرَبُهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ»[217].

«کسی‌که مرتکب زنا می‌شود وکسی‌که مرتکب سرقت می‌شود و کسی‌که شراب می‌خورد، در حین ارتکاب این اعمال مومن نیست».

چون اگر ایمان به حرمت آنها داشته باشد، مرتکب آنها نمی‌شود پس درآن حال ایمان از قلب می‌گریزد.

شراب‌ را «خمر» نامیدند؛ زیرا خمر به ‌معنای‌ پوشاندن‌ است‌ و شراب‌ نیز عقل‌ را می‌پوشاند و از کار می‌اندازد. خمر عبارت‌ است‌ از: آب‌ انگوری‌ که‌ همچنان‌ گذاشته‌ شود تا به‌ غلیان ‌آمده‌ و بی‌آن‌ که‌ آتشی‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ شود، تیره‌ شود و کف‌ بیرون‌ آورد. و از غیر آب‌ انگور نیز، هرآنچه‌ که‌ عقل‌ را بپوشاند و مستی‌آور باشد، در حکم‌ شراب ‌انگور است.

میسر: قمار است‌ و از «یسر» برگرفته‌ شده‌ که‌ به‌ معنای‌ آسانی‌ است‌، زیرا قمار کسبی‌ است‌ بی‌مشقت‌ و بی‌زحمت‌. قمار اعراب‌ با تیر بود که‌ با آنها بر سر گوشت‌شتر، قمار می‌کردند، بدین‌ ترتیب‌ که‌ ده‌ تیر برداشته‌ بر روی‌ هفت‌ عدد از آنها سهمی‌ معین‌ را می‌نوشتند و سه‌ تا از آنها را بی‌علامت‌ و نشان‌ باقی‌ می‌گذاشتند، آن‌گاه‌ شترانی‌ را به‌ نسیه‌ می‌خریدند و قبل‌ از شروع‌ قمار، آنها را ذبح‌ کرده‌ به ‌بیست‌ و هشت‌ یا ده‌ قسمت‌ تقسیم‌ می‌کردند، آن ‌گاه‌ تیرهای‌ ده‌گانه‌ را در کیسه‌ای ‌نهاده‌ و شخص‌ معتمدی‌ از آنان‌ بعد از حرکت‌دادن‌ کامل‌ آن‌ کیسه، یکی‌یکی‌ آنها را بیرون‌ می‌آورد، پس‌ کسی‌ که‌ تیر دارای‌ بهره‌ای‌ نصیبش‌ می‌شد، بهره‌اش‌ را می‌گرفت‌ و کسی‌ که‌ تیر بی‌نشانی‌ به ‌نامش‌ خارج‌ می‌شد، چیزی‌ نمی‌گرفت‌ و به‌علاوه‌ بهای‌ همه‌ شتران‌ را تاوان‌ می‌داد، سپس‌ این‌ بهره‌ها را به‌ فقرا می‌دادند وخود از آن‌ چیزی‌ نمی‌خوردند و به‌ این‌ کار افتخار می‌کردند و کسی‌ را که‌ با آنان ‌در این‌کار مشارکت‌ نمی‌کرد، مورد نکوهش‌ قرار می‌دادند. جمعی‌ از علمای ‌سلف‌ گفته‌اند: هر چیزی‌ که‌ در آن‌ معنی‌ قمار، یعنی‌ گرفتن‌ مال‌ توسط فرد برنده ‌از فرد بازنده‌ به‌ وسیله‌ بازی‌ باشد از قبیل‌ نرد، یا شطرنج، یا غیر آن‌ از بازی‌هایی ‌دیگر و حتی‌ بازی‌ بچه‌ها - از قمار است‌.

در شراب‌ و قمار گناهی‌ بزرگ‌ و منافعی‌ برای‌ مردم است‌ و از جمله‌ گناهان‌ متعلق‌ به‌ شراب‌؛ جنگ ‌و جدال‌ و فحش‌ و ناسزاگویی، به ‌تعطیلی انجامیدن ‌نمازها و ترک‌ سایر تکالیف‌ شرعی‌ از سوی‌ فرد شرابخوار است‌. منفعت‌ شراب‌ یا اقتصادی‌ است، یا شهوانی‌؛ منفعت‌ شهوانی‌ شراب‌ با نشاط و طراوتی‌ است‌ که ‌به‌طور گذرا برای‌ فرد شرابخوار دست‌ می‌دهد، اما منفعت‌ اقتصادی‌ آن‌ در تجارت‌ آن‌ است‌. گناه‌ قمار: فقر و باختن‌ مال‌ و دشمنی‌ و دل‌آزاری‌ و کینه‌ورزی ‌قماربازان‌ با یک‌دیگر است‌ و منفعت‌ آن: سودی‌ است‌ که‌ از طریق‌ آن‌ به‌ فقرامی‌رسد، یا منفعت‌ آن‌؛ به‌ دست‌آوردن‌ مال‌ از سوی‌ شخص‌ برنده، بدون‌ زحمت است.‌ ولی‌ گناه‌ آنها از سود آنها بزرگتر است‌ زیرا هیچ‌ خیر و منفعتی، با فساد عقل‌ که‌ لازمه‌ شراب‌نوشی‌ است، برابر نمی‌باشد و هیچ‌ خیری‌ در قمار نمی‌تواند با خطرکردن‌ در مال‌ و خود را در معرض‌ فقر قرار دادن‌ و جلب‌ دشمنی‌هایی‌ برابر باشد که‌ از آن‌ پدید می‌آید و چه ‌بسا که‌ قماربازی‌ و شراب‌نوشی‌ به‌ ریختن‌ خون‌ها و هتک‌ حرمت‌ها می‌انجامد.

حکم بازیی که در آن شرط‌بندی نباشد چیست؟

بازی اگر با شرطبندی و پول باشد بین علماء اختلافی نیست که قمار هست و از گناهان کبیره محسوب می‌شود، ولی اگر بدون شرطبندی و پول باشد، برخی از علماء آن را مکروه می‌دانند بشرطی که بازیکنان را از نماز و سایر عبادات باز ندارد، و بینشان اختلاف و بغض و کینه و دعوا رخ ندهد، لیکن بعید است چنین چیزی رخ ندهد، زیرا معمولا اغلب بازی‌ها با دعوا و حقد و حسد و مشاجره و تلف کردن وقت همراه هست، و این خود کافیست که این بازی را حرام گرداند.

حکم بازی با ورق (قطعه بازی)

 علماء بازی با ورقه را حرام می‌دانند، و دلایل حرمت آن عبارتند از:

 1- تلف کردن وقت در چیزی است که نه منفعتی در دین دارد و نه در دنیا.

 2- بازی ورق از آنجایی که اساسش بر شانس واقع شده، شبیه نردشیر است که در حدیث پیامبر ج از آن منع شده و فرموده است: «مَنْ لَعِبَ بِالنَّرْدَشِیرِ، فَکَأَنَّمَا صَبَغَ یَدَهُ فِی لَحْمِ خِنْزِیرٍ وَدَمِهِ»[218]. «کسی که با نردشیر بازی کند مثل اینست که دستش را به گوشت و خون خوک آلوده کرده باشد». زیرا بازی نردشیر بر اساس شانس واقع شده، و بازی ورق نیز همانطور، لذا این بازی‌ها شبیه هم هستند و ممکن است یک شخص را آهسته آهسته به قمار بکشاند.

 3- ورق معمولا شامل تصویرهای جاندار می‌باشد مانند پادشاه، ملکه، سرباز و غیره، که همانطور که کشیدن این تصاویر حرام است، بازی با آنها نیز جائز نیست.

 4- در بازی ورق معمولا بین بازیکنان اختلافات و مشاجره‌هایی رخ می‌دهد که منجر به حقد و کینه بین یکدیگر می‌شود، و این چیزی است که دیده شده و خود بازیکنان آن را ملاحظه کرده‌اند و اقرار می‌کنند.

 5- در حین بازی ممکن است مکر و حیله بکار برده شود که حرام است.

 6- بازی ورق مانع ذکر الله تعالی می‌شود، و حتی بفرض اینکه نماز جماعت را سر وقت ادا می‌کنند، بازهم این بازی جزء لهو و لعب بیهوده می‌باشد که نفعی ندارد، نه از لحاظ دینی و نه جسمی و نه عقلی، و پیامبر ج فرموده است: «کُلُّ شَیْءٍ لَیْسَ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَهُوَ لَهْوٌ وَسَهْوٌ، إِلَّا أَرْبَعَ خِصَالٍ: مَشْیُ الرَّجُلِ بَیْنَ الْغَرَضَیْنِ، وَتَأْدِیبُهُ فَرَسَهُ، وَمُلَاعَبَتُهُ أَهْلَهُ، وَتَعَلُّمُ السِّبَاحَةِ»[219]. «هر چیزی که ذکر الله تعالی در آن نباشد جزء لهو و غفلت است، مگر چهار چیز: حرکت و راه رفتن مرد در بین دو هدف، تربیت کردن اسبش، سرگرمی مرد با زنش، و شنا یاد گرفتن».

و همچنین ج فرموده است: «مَا جَلَسَ قَوْمٌ مَجْلِسًا، فَتَفَرَّقُوا عَنْ غَیْرِ ذِکْرِ اللهِ، إِلَّا تَفَرَّقُوا عَنْ مِثْلِ جِیفَةِ حِمَارٍ، وَکَانَ ذَلِکَ الْمَجْلِسُ حَسْرَةً عَلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[220].

«هیچ گروهی نیست که از مجلسی بر می‌خیزند که در آن الله را یاد نمی‌کنند، جز مانند آنکه گوئی از بالای جیفۀ الاغی برخاسته‌اند، و آن مجلس حسرت و ندامت برای آنها خواهد بود در روز قیامت».

و بازی ورق نیز شامل این حسرت و ندامت خواهد بود، زیرا اوقاتشان را بی‌فائده و بیهوده در بازی ورق تلف کرده‌اند.

 بنابراین، چه بازی ورق حرام باشد و چه مکروه، شأن و شایستۀ یک مسلمان نیست که وقتش را بیهوده در این بازی تلف کند، زیرا اولین چیزی که روز قیامت از هر کس سؤال خواهد شد چهار چیز است، که یکی از آنها وقتش هست که در چه راهی صرف کرده است، پیامبر ج فرموده است: «لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ القِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ، وَعَنْ عِلْمِهِ فِیمَ فَعَلَ، وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَفِیمَ أَنْفَقَهُ، وَعَنْ جِسْمِهِ فِیمَ أَبْلَاهُ»[221].

«در روز قیامت تا لحظه‌ای گام‌های بنده میخکوب است که از عمرش پرسیده شود که آن را در کدام راه فنا نموده و از علمش که در آن چه کرده و از مالش که از کدام راه آن را بدست آورده و به کدام راه صرفش نموده و از جسمش که آن را در کدام راه پیر کرده است».

بنابراین بجای بازی ورق باید به فکر آخرت باشند و وقت‌شان را مشغول ذکر الله تعالی و یا اشیای مفید کنند تا نزد الله تعالی در روز قیامت از تلف کردن وقت بازخواست نشوند.

و از تو می‌پرسند، چه‌ چیزی‌ انفاق‌ کنند؟ بگو: آنچه اضافه بر مخارج‌ خانواده‌ است را انفاق کنید.

برخی‌ از علما فرموده‌اند: این‌ بخش‌ از آیت، با آیه‌ی‌ زکات‌ فرض‌ منسوخ‌ شده‌. اما صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ حکم‌ این‌ آیه‌ ثابت‌ است‌ و منسوخ‌ نیست‌ و جمهور مفسران‌ برآنند که‌ حکم‌ آن‌ در مورد صدقه‌ نافله‌ می‌باشد. اینگونه الله تعالی آیات‌ خود را برایتان‌ روشن‌ می‌سازد، باشد که‌ در دنیا تفکر کنید و مقداری‌ از اموال ‌خویش‌ را برای‌ رونق‌ دادن‌ به‌ امور زندگی‌تان‌ نگه‌ دارید و در آخرت‌ نیز تفکرکنید، لذا بقیه‌ آن‌ را در راه‌هایی مصرف‌ نمایید که‌ شما را به‌ رونق‌دادن‌ آخرت‌تان یاری‌ می‌کند، لذا باید هم‌ در کار دنیا بیندیشید و هم‌ در کار آخرت‌.

فضیلت صدقه دادن

یکی از نیکوترین راه‌های کسب رضایت الله متعال صرف مال و صدقه دادن در راه اوتعالی است. در واقع صدقه انواع و اقسامی دارد، مانند لبخند به روی مسلمان، امر به معروف و نهی از منکر، راهنمایی شخصی در سرزمین ناآشنا، دستگیری نابینا، برداشتن سنگ، خار و سایر اشیائی که سبب آزار و اذیت مردم می‌گردد از سر راه. اما دادن مال به نیازمندان پاداش دیگر دارد. رسول الله ج فرموده‌اند: «مَنْ أَنْفَقَ زَوْجَیْنِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، نُودِیَ مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ: یَا عَبْدَ اللَّهِ هَذَا خَیْرٌ، فَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّلاَةِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الصَّلاَةِ، وَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الجِهَادِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الجِهَادِ، وَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الصِّیَامِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الرَّیَّانِ، وَمَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الصَّدَقَةِ دُعِیَ مِنْ بَابِ الصَّدَقَةِ "، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلَى مَنْ دُعِیَ مِنْ تِلْکَ الأَبْوَابِ مِنْ ضَرُورَةٍ، فَهَلْ یُدْعَى أَحَدٌ مِنْ تِلْکَ الأَبْوَابِ کُلِّهَا، قَالَ: «نَعَمْ وَأَرْجُو أَنْ تَکُونَ مِنْهُمْ»[222].

«هر که دو نوع مال را در راه الله انفاق کند، از درهای بهشت ندا داده می‌شود: ای بندۀ الله این سو بهتر است. و آنکه اهل نماز باشد از دروازۀ نماز و آنکه اهل جهاد بوده از دروازۀ جهاد و هرکه اهل بخشش بوده از دروازۀ صدقه فراخوانده شود و هرکس اهل روزه داری است از دروازه ریان فراخوانده شود. ابوبکر صدیق س پرسید: پدر و مادرم فدایت باد ای رسول‌الله، چه عملی برای فراخوانده شدن از آن دروازه‌ها ضروری است و آیا کسی هست که از تمام آن دروازه‌ها فراخوانده شود؟ پیامبر ج فرمود: آری! و امیدوارم که تو از  آنان باشی».

همچنان می‌فرماید: «مَا مِنْ یَوْمٍ یُصْبِحُ العِبَادُ فِیهِ، إِلَّا مَلَکَانِ یَنْزِلاَنِ، فَیَقُولُ أَحَدُهُمَا: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَیَقُولُ الآخَرُ: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا»[223].

«هر روز صبحی که بندگان آغاز می‌کنند دو ملک فرودآمده و یکی می‌گوید: یا الها! به بخشنده عوض آن را عطا فرما، و دیگری می‌گوید: یا الها! بخیل را تباهی ببخشای».

و می‌فرماید: «مَا نَقَصَتْ صَدَقَةٌ مِنْ مَالٍ»[224].

«صدقه از دارایی نمی‌کاهد».

از فواید این آیه:

1- شراب عامل فساد روح و جسم است.

2- با اجتناب از شراب، از عقل و فکر پارسداری صورت می‌گیرد، گرچه در محرمات گاهی ممکن است منافع مادی وجود داشته باشد.

3- احکام شریعت اسلامی بر اساس جلب مصالح و دفع مفاسد است.

4- در جعل قوانین باید به مسألۀ اهم و مهم توجه صورت گیرد.

5- گناهان کبیره و صغیره دارد، تکرار گناه صغیره، آن را تبدیل به گناه کبیره مى‏کند، صغیره همچون نخ نازک و باریکى است که اگر تکرار شود، ریسمان ضخیمی مى‏گردد که پاره کردنش مشکل است. پیامبر ج می‌فرمایند: «ایاکم ومحقرات الذنوب فانهن یجتمعن علی الرجل حتی یهلکنّه»[225]. «از گناهان کوچک بپرهیزید زیرا آنها بر شخص جمع می‌شوند تا او را هلاک می‌کنند».

6- آشنایی با فلسفۀ احکام شریعت، گامی است بسوی پذیرش آن.

 

﴿220 سبب نزول این آیه:

 ابوداود، نسائی، حاکم و دیگران از ابن عباس ب روایت کرده‌اند: چون آیه ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [الأنعام: 152] «وبه مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به نیکو‌ترین وجهی (که برای اصلاح باشد)» و ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلۡیَتَٰمَىٰ ظُلۡمًا [النساء: 10] «همانا کسانی که از روی ستم اموال یتیمان را می‌خورند»، نازل شد، آن‌هایی که از یتیم‌ها سرپرستی می‌کردند، غذای خود را از غذای یتیم جدا کردند. طوری که اگر از غذای یتیم چیزی می‌ماند، آن را برایش نگاه می‌داشت تا دفعۀ بعد بخورد و در نتیجه غذا خراب و فاسد می‌شد. این امر بر مسلمانان دشوار آمد و از رسول اکرم ج چاره‌جویی کرند، لذا آیه ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡیَتَٰمَىٰۖ قُلۡ إِصۡلَاحٞ لَّهُمۡ خَیۡرٞۖ وَإِن تُخَالِطُوهُمۡ فَإِخۡوَٰنُکُمۡ [البقرة: 220] «و از تو درباره یتیمان می‌پرسند، بگو: «اصلاح کردن (کار) آنان بهتراست، و اگر با آنان همزیستی کنید؛ آن‌ها برادران (دینی) شما هستند»، نازل شد»[226].

الله متعال به رسول گرامی‌اش می‌فرماید که ای پیامبر گرامی، از تو درباره‌ کفالت‌ و سرپرستی‌ یتیمان‌ و مشکلاتی ‌که‌ سرپرستان‌ در این‌ عرصه‌ دارند می‌پرسند، زیرا اگر آنان‌ را به‌ حال‌ خویش‌ بگذارند، گنهکار می‌شوند و اگر مال‌ خود را از اموالشان‌ جدا سازند و برای‌ آنها خوراک‌ جداگانه‌ای‌ در نظر بگیرند، این‌ کاری‌ است‌ دشوار، پس‌ چه‌ باید بکنند؟ بگو: کار کردن‌ به ‌صلاح‌ آنان‌ بهتر است‌ از این‌ که‌ آنان‌ را به‌ حال‌ خود رها کنید و اگر با آنان ‌همزیستی‌ کنید و غذا و خوراک‌ و برنامه‌ معیشت‌ آنان‌ را با خود یک‌جا سازید آنها برادران دینی‌ شما هستند یعنی: این‌ کار جایز است‌ و به‌ شما در این‌باره ‌رخصت‌ داده‌ می‌شود چون الله تعالی مفسد و مصلح‌ را می‌شناسد، این‌ هشداری‌ به‌اولیای‌ ایتام‌ است‌. الله تعالی می‌داند که‌ چه‌ کسی‌ قصد خوردن‌ و تباه‌ ساختن ‌مال‌ یتیم‌ را دارد و چه‌کسی‌ از این‌ کار احساس‌ گناه‌ کرده‌ و در پی‌ اصلاح‌ و رشد اموال‌ یتیم‌ و بهبود آینده‌ وی‌ است.‌ و اگر الله می‌خواست در این‌باره‌ شما را به ‌دشواری‌ می‌انداخت‌ ولی‌ کار را بر شما فراخ گردانید و به‌ شما اجازه‌ همزیستی‌ با ایتام‌ را داد، پس‌، از تباه‌ساختن‌ اموالشان‌ بپرهیزید، چرا که الله تعالی بر کار خویش‌ غالب‌ و در احکام‌ و آفرینش‌ خویش‌ حکیم‌ است‌.

فضیلت احسان به یتیم: پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «وَأَنَا وَ کَافِلُ الیَتِیمِ فِی الجَنَّةِ هَکَذَا»[227]. «من و سرپرست یتیم مانند این دو (انگشت سبابه و انگشت وسط) در بهشت خواهیم بود».

یعنی فاصله میان درجۀ من و درجه سرپرست یتیم در بهشت، مانند فاصله میان این دو انگشت خواهد بود.

از فواید این آیه:

1-صحابه ش برای فهمیدن احکام الهی در مورد آنچه انجام می‌دادند و کسب می‌کردند، حریص بودند، لذا همیشه از رسول الله ج می‌پرسیدند.

2-دین اسلام برای جلب مصلحت‌ها و گسترش آن، و دفع مفاسد و زدودن آن آمده است.

3-برای انسان مقایسه کردن بین مصلحت‌ها و مفاسد در امور ضروری است.

4-ترجیح مصالح بر مفاسد یا برعکس آن نظر به آنچه که بر آن مترتب می‌شود.

5-هر چند منافع خمر و قمار زیاد باشد، ولی گناه آن بیشتر از منفعت آنهاست.

6-این آیه بیانگر حرص صحابه ش بر شناخت آنچه باید ببخشند و انفاق کنند می‌باشد.

7-بهتر است انسان آنچه را که از حاجت و نیازش افزون بود انفاق نماید.

8-رفع نیازمندی بهتر از انفاق است؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿قُلِ ٱلۡعَفۡوَ یعنی آنچه که از حاجت و نیاز شما افزون است.

9-اثبات حکمت در افعال الله عزوجل.

10- تشویق بر تأمل و اندیشیدن در آیات الهی، و انسان باید در امور دنیوی و آخروی بیندیشد.

11- صحابه ش در مورد برخورد با یتیمان پرسان می‌کردند، و این استفسار آنها برگرفته از شدت هراس آنها در مورد حقوق یتیم‌ها بود، زیرا الله متعال کسانی را که مال یتم را به زور و ستم می‌خورند شدیدا هشدار داده است، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ. «و به مال یتیم جز به روشی که بهترین است نزدیک نشوید».

12- هر گاه مال شخص با مال یتیمان یکجا باشد لازم است مانند برادر با آنها برخورد صورت گیرد.

13- هشدار و برحذر داشتن از فسادکاری، و الله متعال بر همه کردار و گفتار بنده آگاه است و علم او به طور کلی هر کوچک و بزرگ را احاطه کرده است.

14- دین آسان می‌باشد، تنگی و سختی در آن نیست. چنانکه فرمود: ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَعۡنَتَکُمۡ «و اگر الله مى‏خواست بر شما سخت مى‏گرفت».

15- اثبات این دو نام مبارک برای الله عزوجل؛ «العزیز» با شکوه و «الحکیم» باحکمت و فرزانه، و اثبات آنچه از صفاتی که بر آن دلالت دارند.

 ﴿221 و با زنان‌ مشرک‌ ازدواج‌ نکنید، مگر آن‌ که‌ ایمان‌ بیاورند، مشرکات‌: زنان ‌بت‌پرستند و ازدواج‌ مسلمانان‌ با سایر زنان‌ کافر حربی‌ غیر کتابی‌ نیز همانند آنان‌حرام‌ است، مگر زنان‌ یهودی‌ و مسیحی‌، که‌ ازدواج‌ با آنان‌ جایز است، چنان‌که‌حکم‌ آن‌ در آیه‌ (5) از سوره‌ «المائده» می‌آید. اگر یکی‌ از شما با کنیزی‌ مسلمان‌ ازدواج‌ کند، این ‌برایش‌ از ازدواج‌ با زن‌ آزاد کافری‌ بهتر است،‌ هر چند آن‌ زن‌ کافر شما را با زیبایی، یا ثروت، یا اشرافیت‌ خود به ‌شگفت‌ آورد. و زنان‌ مسلمان‌ را مطلقا به‌ همسری‌ مشرکان‌ در نیاورید، مگرآن‌ که‌ ایمان‌ آورند. و بردۀ مؤمن‌ بهتر از مرد آزاد مشرکی‌ است، هرچند مال‌ و ثروت‌ و جاه‌ و جمال‌ وی شما را به ‌شگفت‌ آورد‌.

اجماع‌ امت‌ بر این‌ است‌ که‌ مرد مشرک‌ به‌ هیچ‌ وجهی‌ از وجوه‌ نمی‌تواند با زن‌ مؤمنی‌ هم‌بستر شود، به‌ سبب‌ خفت ‌و ذلتی‌ که‌ از این‌ کار به‌ اسلام‌ رخ‌ می‌نماید، و قطعا اسلام‌ این‌ خفت‌ را نمی‌پذیرد زیرا مردان‌ و زنان‌ مشرک‌‌ به‌ سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ فرامی‌خوانند یعنی: آنان‌ با معاشرت، گفتار و کردار خود، شما را به‌ سوی‌ اعمالی ‌فرامی‌خوانند که‌ موجب‌ آتش‌ دوزخ‌ است، پس‌ خویشاوندی‌ و معاشرت‌ ومصاحبت‌ آنان، خطر عظیمی‌ را متوجه‌ دین‌ انسان‌ مسلمان‌ و فرزندان‌ وی می‌گرداند، لذا هرگز برای‌ یک‌ فرد مسلمان‌ جایز نیست‌ تا خود و خانواده‌ خویش ‌را در معرض‌ چنین‌ خطری‌ قرار دهد. و الله تعالی: به‌ اراده‌ خویش‌ بر زبان‌ پیامبرانش به‌ سوی‌ عملی‌ که‌ موجب‌ قطعی‌ شدن‌ بهشت ‌برای‌ عمل‌کننده‌ است‌ فرامی‌خواند. بنابراین، ازدواج‌ مرد مؤمن‌ نیکوکار با زن‌ مؤمن‌ نیکوکار، در پرتو معاشرت، گفتار و رفتار شایسته‌؛ خود فراخواننده‌ به‌ سوی‌ بهشت‌ است‌، و الله تعالی آیات‌ خود را برای‌ مردم‌ روشن‌ می‌گرداند، باشد که‌ متذکر شوند و خیر را از شر تمییز داده‌ و از حکم‌ حق‌ تعالی‌ سر باز نزنند.

حکمت‌ در این‌ که‌ شریعت‌ مطهر اسلام‌، ازدواج‌ مرد مسلمان‌ را با زن‌ اهل‌ کتاب‌جایز، ولی‌ ازدواج‌ زن‌ مسلمان‌ با مرد کتابی‌ را ناجایز دانسته، این‌ است‌ که: زن‌کتابی‌ می‌تواند با ازدواج‌ با یک‌ مرد مسلمان، بر دین‌ و آیینش‌ باقی‌ بماند زیرا مرد مسلمان‌ به‌ اصول‌ ادیان‌ آسمانی‌ دیگر نیز باورمند است، اما زن‌ مسلمان‌ غالبا نمی‌تواند بدون‌ تأثیرپذیری‌ از مرد اهل‌ کتاب، با وی‌ زندگی‌ مشترکی‌ داشته‌ باشد، به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ قدرت‌ سرپرستی‌ با مرد است‌ و قطعا وفاق‌ و انسجام‌ روحی‌ و معنوی‌آن‌ دو برهم‌ می‌خورد. با این‌ حال، ازدواج‌ مرد مسلمان‌ با زن‌ کتابی‌ نیز - در عین‌جایز بودن‌ - مکروه‌ می‌باشد. امامان چهار مذهب اهل سنت، بر حرمت‌ ازدواج‌ مسلمان‌ با زن‌ مجوسی‌(آتش‌پرست)، اتفاق‌ نظر دارند.

فلسفه ازدواج در اسلام

اسلام به صورت‌های متعدد و گوناگون‌، مردم را به ازدواج و اختیار همسر تشویق‌کرده است‌. چونکه بر آن آثاری مترتب است که بسود فرد و جامعه و نوع انسانی به طور کلی می‌باشد، از جمله:

1- غریزه جنسی‌، نیرومندترین و شدیدترین غریزه انسانی است‌، که همواره انسان را بر آن می‌دارد، که برای ارضای آن‌، راهی و فرصتی و جولانگاهی پیدا کند. اگر راه درست و صحیحی‌، برای اشباع و ارضای آن یافته نشود، انسان را دچار نابسامانی‌ها و پریشانی‌ها و لغزش‌ها و پرتگاه‌ها و انحرافات بس دشوار می‌گرداند.

ازدواج و انتخاب همسر ویژه، نیکوترین راه طبیعی و سرشتی و مناسب‌ترین و بهترین جولانگاه سودمند و حیات بخش، برای سیراب نمودن و اشباع غریزه جنسی است، در نتیجه، تن انسان آرامش می‌یابد و کشمکش و نزاع درونی پایان می‌گیرد، و آرام می‌شود.

2- ازدواج نیکوترین وسیله است برای صاحب فرزند شدن و کثرت زاد و ولد و استمرار زندگی و حفظ نسب‌،که اسلام به آن بسیار اهمیت می‌دهد و حفظ آن را خواهان است‌.

کثرت نسل‌، دارای مصالح و منافعی است‌که ملت‌ها را بر آن می‌دارد، که به جمعیت توده مردم خویش بسیار اهمیت بدهند و بر آن حریص باشند، بگونه‌ای که برای افرادی‌که فرزندانشان فراوان باشند، جایزه‌های تشویقی در نظر می‌گیرند؛ این حقیقت همچنان به قوت خود باقی است و بر آن نقص و کاهشی عارض نشده است‌.

3-‌ بی گمان غریزه پدری و مادری‌، در سایه وجود طفل و کودک‌، رشد و تکامل می‌یابد و احساسات و مهر و شفقت و عاطفه انسانی‌، که انسانیت انسان بدون این فضایل به کمال نمی‌رسد، از این راه‌، رشد و نمو می‌کند و پرورش می‌یابد.

4- ‌احساس مسئولیت در ازدواج و تحمل بار آن و مراعات حال فرزندان‌، انسان را بکار و کوشش وامی‌دارد و او را ناچار می‌سازد، که استعدادات خویش را بکار اندازد و شایستگی‌های خود را نیرو بخشد و برای انجام وظایف و تکالیف و مسئولیت‌های خویش‌، قیام‌کند و به تلاش و  جد و جهد پردازد.

5- ازدواج سبب می‌گرددکه کارهای خانه و خانواده‌، بگونه‌ای تقسیم شود، که کارهای درونی و بیرونی خانه‌، نظام و سامان‌ گیرد و مسئولیت مرد و زن‌، در کارهای مربوط به هر کدام‌، مشخص و معین‌ گردد. پس زن به کارهای خانه و خانه‌داری و تربیت و پرورش فرزندان و ایجاد جو مناسب و شایسته برای استراحت و فراغت خاطر مرد، بگونه‌ای‌که خستگی مشاغل خویش را فراموش‌کند و آرامش و شادی یابد، می‌پردازد. و مرد هم به نوبه خود به کارمی‌پردازد و مایحتاج زندگی و خانه و خانواده و هزینه‌های روزمره را تأمین می‌کند. این تقسیم عادلانه‌، موجب می‌گردد که هر کدام به نوبه خویش‌، وظایف طبیعی و سرشتی خود را بگونه‌ای‌، به انجام برسانند که الله را خوش آید و پسندیده مردم باشد و بهترین میوه و ثمره را به بار آورد.

6- پیوند خانواده‌ها و تقویت رشته مهر و محبت بین خانواده‌ها و استحکام رابطه اجتماعی‌که از ثمرات ازدواج است‌، مورد تأیید و تحسین و حمایت اسلام می‌باشد. زیرا جامعه‌ای که پیوند بین افراد آن‌، بر اساس محبت باشد، جامعه‌ای نیرومند و خوشبخت و سعادتیار است‌.

تشویق و ترغیب اسلام برای ‌ازدواج

رسول کریم ج فرموده‌اند: «یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ، مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمُ الْبَاءَةَ فَلْیَتَزَوَّجْ، فَإِنَّهُ أَغَضُّ لِلْبَصَرِ، وَأَحْصَنُ لِلْفَرْجِ، وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَعَلَیْهِ بِالصَّوْمِ، فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ»[228]. «ای گروه جوانان! هر کس از شما توانایی ازدواج دارد، پس بایستی ازدواج کند، زیرا ازدواج، بهترین نگه دارنده‌ی چشم و حفاظت کننده شرمگاه است (و او را از چشم چرانی حرام و ارتکاب فحشاء و ناشایست باز می‌دارد)، و هر کس نمی‌تواند ازدواج‌کند (و از عهده مصارف آن نمی‌تواند بر آید)؛ پس روزه بگیرد (و به وسیله روزه‌گیری‌، قدرت شهوانی و نفسانی خویش را فرونشاند)، چون روزه برای آن (همچون) سپری است (و شهوت او را کنترل می کند)».

«تَزَوَّجُوا الْوَدُودَ الْوَلُودَ فَإِنِّی مُکَاثِرٌ بِکُمُ الْأُمَم»[229].

«با زنانی ازدواج کنید که مهربان و زاینده باشند، زیرا من با کثرت و فراوانی شما، بر امت‌ها مباهات می‌کنم و افزونی می‌طلبم».

از انس س روایت است که فرمود: «گروهی سه نفری به منزل همسران پیامبر ج مراجعه کرده و درباره چگونگی و کمیت عبادت پیامبر ج پرسش نمودند، چون به ایشان پاسخ‌کافی داده شد،‌گوئی‌که آن مقدار عبادت پیامبر ج را برای خود اندک می‌دانستند، لذا گفتند: ما کجا و پیامبر ج کجا؟ الله تعالی گناهان گذشته و آینده ایشان را آمرزیده است‌، یعنی این مقدار برای ما بسیار اندک است چون‌گناهان ما بسیار است‌. یکی از آنان‌گفت‌: من تمام شب را نماز می‌خوانم و همیشه آن را ادامه می‌دهم‌، یکی دیگر گفت‌: من همیشه روزه می‌گیرم و افطار نمی‌کنم، یعنی تمام روزهای سال را بدون فاصله روزه می‌گیرم‌. سومی‌ گفت‌: من در طول عمرخویش از زنان کناره می‌گیرم و هرگز ازدواج نمی‌کنم‌. سپس پیامبر ج آمد و فرمود‌: شما هستید که چنین و چنان گفته‌اید؟ آگاه باشید و بدانید که به الله سوگند، من بیش از شما از الله می‌ترسم و از شما پرهیزگارترم ولی من یک روز در میان روزه می‌گیرم و افطار می‌کنم و نماز می‌خوانم و به دنبال آن می‌خوابم و با زنان نیز ازدواج می‌کنم، پس هر کس از سنت و راه و روش من‌، روی گرداند از من نیست»[230].

«إِذَا خَطَبَ إِلَیْکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دِینَهُ وَخُلُقَهُ فَزَوِّجُوهُ، إِلَّا تَفْعَلُوا تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الأَرْضِ، وَفَسَادٌ عَرِیضٌ»[231].

«هرگاه کسی که دین و اخلاق او مورد پسندتان باشد برای خواستگاری(دخترتان)آمد؛ دخترتان را به وی تزویج نمایید و اگر نه در زمین فتنه و فساد گسترده‌ای پیش می‌آید».

«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ نِصْفَ الْإِیمَانِ، فَلْیَتَّقِ اللَّهَ فِی النِّصْفِ الْبَاقِی»[232].

«کسی که ازدواج کند نصف ایمان را کامل کرده است، پس بایستی در نصف باقیمانده  تقوای الهی را رعایت نماید ».

«ثَلَاثَةٌ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَوْنُهُمْ: الْمُکَاتَبُ الَّذِی یُرِیدُ الْأَدَاءَ، وَالنَّاکِحُ الَّذِی یُرِیدُ الْعَفَافَ، وَالْمُجَاهِدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[233].

«سه گروه هستند که الله تعالی حتماً آنان را یاری می‌کند: برده‌ای که می‌خواهد اسباب آزادی خود را فراهم و خود را از اربابش بازخرید کند، کسی که می‌خواهد عفت و پاکی را با ازدواج شرعی حفظ کند، مجاهد در راه الله».

«الدُّنْیَا مَتَاعٌ، وَخَیْرُ مَتَاعِ الدُّنْیَا الْمَرْأَةُ الصَّالِحَةُ»[234].

«دنیا متاع زندگی است و بهترین متاع این دنیا زن درستکار می‌باشد».

به راستی زن درستکار و مؤمن که دل شکرگزار و زبان ذکرگوی و تن صابر و بردبار بر بلایا و محنت‌ها، و در ناموس و مال شوهر مرتکب خیانت نمی‌شود، فیضی است از سعادت و سرچشمه جوشانی است از خوشبختی‌، که خانه و خانواده را لبریز از شادی و خوشی و نور می‌کند و این شادی همه را فرا می‌گیرد.

از فواید این آیه:

1- ازدواج با زنان مشرک حرام است تا اینکه ایمان بیاورند. هرچند حسن و جمال و مال و تعامل و دانستگی او شما را به تعجب انداخته باشد.

2- وجود و عدم یک حکم متعلق به علت آن است؛ طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّ؛ «تا اینکه ایمان بیاورند» یعنی که اگر شرک دور شد ازدواج حلال است و هرگاه شرک وجود داشت ازدواج حرام است.

3- مرد ولی نفس خود است؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿وَلَا تَنکِحُواْ ٱلۡمُشۡرِکَٰتِ حَتَّىٰ یُؤۡمِنَّ «و زنان مشرک را همسر مگزینید تا وقتى که ایمان آورند» خطاب الهی در اینجا متوجه مرد است.

4- مؤمن بهتر از مشرک است؛ هرچند صفاتی شگفت انگیزی در او وجود داشته باشد؛ چنانکه الله متعال فرمود: ﴿وَلَعَبۡدٞ مُّؤۡمِنٌ خَیۡرٞ مِّن مُّشۡرِکٖ «و برده مؤمن بهتر از مشرک است و اگر چه شما را به شگفت آورده باشد». همچنین این فرمودۀ الله متعال: ﴿قُل لَّا یَسۡتَوِی ٱلۡخَبِیثُ وَٱلطَّیِّبُ وَلَوۡ أَعۡجَبَکَ کَثۡرَةُ ٱلۡخَبِیثِ [المائدة: 100]. «بگو: ناپاک و پاک یکسان نیست. و اگر چه کثرت ناپاک‌ها، تو را به شگفتی اندازد».

5- بیان فضیلت و برتری مردم در چگونگی احوال آنان، و اینکه آنها همه یکسان نیستند.

6- در این آیه رد بر کسانی است که می‌گویند: دین اسلام دین مساوات است. مسلمان باید متیقن بوده ایمان کامل داشته باشد که دین اسلام یگانه دین عادل است، و لازمه و خواست عدل اینست که میان دو هم‌جنس مساوات برقرار کند، و دو جنس مختلف را وقتی که امکان مساوات میانشان نباشد، از هم جدا کند.

نکته مهم:

کسانی که ادعا می‌کنند اسلام دین مساوات بدون قید و شرط است، اشتباه بزرگی را مرتکب شده‌اند، زیرا مساوات مطلق، گاهی نیاز به عملی نمودن مساوات میان دو چیز متفاوت و مختلف را ایجاب می‌کند، که این در حقیقت ظلمی آشکار است، و کسانی که برداشتشان از مساوات، عدل است، آنها معنای درستی را از کلمه مساوات برداشت نموده‌اند ولی در لفظ آن به خطا رفته‌اند، زیرا یک حرف از قرآن کریم هم امر به مساوات مطلق ننموده است، بلکه واژۀ بهتر از مساوات را آورده است که همانا عدل است، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ [النحل: 90] «به راستی الله به عدل و احسان فرمان می‌دهد».

دین اسلام بعد از آنکه مساوات میان مرد و زن را در دائره انسانیت و کرامت بشری، و حقوقی که ارتباط مستقیم به سرشت و طبیعت مشترک بشری می‌گیرد، تضمین نموده مساوی بودن آنها را هم در عموم قوانین و مقررات دینی تأیید نموده و پذیرفته است، و در عین حال میان آنها در بعضی از حقوق و وظایف فرق می‌گذارد، البته این تفاوت و فرق‌گذاری نظر به اختلافات فطری که بطور قطعی و محقق میان زن و مرد موجود است در نظر گرفته شده است، زیرا در وظایف، اهداف و سرشت هر دو جنس که بر آن آفریده شده‌اند، اختلافات و تفاوت‌هایی وجود دارد که باید هر کدام (مرد و زن) وظیفۀ بنیادی خویش را براساس آن با شکل درست انجام دهند، از اینجاست که فریاد و غوغاهایی از جانب کنفرانس‌های ویژه‌ی زن، و کارگردانان و پیش آهنگان آنان برپا شده، و نهضت‌های جهانی منسوب به زن، و دنباله روان و ترویج دهندگان این اندیشۀ ناپاک، در کشورهای اسلامی نیز صداهایی را به نام مساوات و برابری میان مرد و زن بلند نموده‌اند. آری: مساوات از نگاه انسانیت و خواسته‌های آن امر طبیعی و تقاضای عادلی است، زیرا زن و مرد دو جهت جدا ناشدنی نسل بشر بوده، و اسلام نیز بر آن اعتقاد و اعتراف دارد، و هیچ‌گونه پوشیدگی در این امر وجود ندارد. اما مساوات و برابری در وظایف زندگی و روش‌های آن چگونه قابل تنفیذ و اجرا خواهد بود؟ آیا مدافعان حقوق زن به اصطلاح، و وابستگان و هواخواهان این اندیشه، توان آن را دارند تا سرشت و طبایع اشیاء را دگرگون سازند؟ و یا می‌توانند فطرت بشری زن را تغیر دهند؟! امتیاز بزرگی که اسلام بر سایر مکتب‌های فکری دارد این است که آیین و نظام آن واقعی بوده و در مورد زن و مرد به صورت واقع‌بینانه و با درک نمودن فطرت بشری هر دو جنس، حکم و فرمان صادر نموده است، و زمانی که مساوات میان زن و مرد منطقی و موافق با فطرت و سرشتشان باشد، مساوات را می‌پذیرد، و هرگاهی تفاوت و فرق گذاشتن میان آنان منطقی و موافق با فطرتشان باشد. تفاوت را معتبر و معقول می‌داند.

 



﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ وَلَا تَقۡرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ یَطۡهُرۡنَۖ فَإِذَا تَطَهَّرۡنَ فَأۡتُوهُنَّ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَکُمُ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ وَیُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِینَ٢٢٢

 

 

نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡۖ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٢٣

 

 

وَلَا تَجۡعَلُواْ ٱللَّهَ عُرۡضَةٗ لِّأَیۡمَٰنِکُمۡ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصۡلِحُواْ بَیۡنَ ٱلنَّاسِۚ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٤

 

لَّا یُؤَاخِذُکُمُ ٱللَّهُ بِٱللَّغۡوِ فِیٓ أَیۡمَٰنِکُمۡ وَلَٰکِن یُؤَاخِذُکُم بِمَا کَسَبَتۡ قُلُوبُکُمۡۗ وَٱللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٢٥

 

لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٢٦

 

وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٧

و تو را از حیض می‌پرسند، بگو: آن پلیدی و زیانی است، پس از زنان کناره‌گیری کنید در حیضگاه و با آنان نزدیکی نکنید تا آنگاه که (باقطع شدن خون حیض) پاک شوند، پس هرگاه (باغسل کردن) پاک شدند؛ آنگاه با آنان نزدیکی کنید، از آنجا که الله شما را دستور داده است. همانا الله توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست می‌دارد. ﴿222

زنانتان کشتزار شما هستند، پس هرگونه که خواستید به کشتزار خود درآیید و برای خود (توشه‌ای) از پیش بفرستید و از الله بترسید. و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد، و مژده بده مؤمنان را. ﴿223

و الله را دستاویز سوگند‌‌‌های خود قرار ندهید، برای اینکه نیکی کنید و تقوا پیشه سازید، و در میان مردم آشتی دهید (قسم یاد نکنید) و الله شنوای داناست.﴿224

الله شما را به سبب بیهوده‌گویی در سوگندهایتان بازخواست نمی‌کند بلکه شما را به آنچه دل‌هایتان قصد کرده است بازخواست می‌کند، و الله آمرزنده بردبار است. ﴿225

برای کسانی که به ترک نزدیکی با همسرانشان سوگند یاد می‌کنند، چهار ماه مهلت است و اگر بازگشتند الله آمرزگار مهربان است. ﴿226

واگر تصمیم طلاق را گرفتند، پس همانا الله شنوای داناست﴿227.


 

﴿222 و از تو درباره‌ حیض‌ می‌پرسند، بگو: آن‌ اذیت‌ و پلیدی‌ و آسیب‌ است‌. در سبب نزول این آیه روایت است که یهود هنگام قاعدگی زنان، نه با ایشان غذا می‌خوردند و نه با آنان در خانه مقاربت و نزدیکی می‌کردند. اصحاب از نبی کریم ج در این مورد پرسیدند. پس الله تعالی آیه‌ی ﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡمَحِیضِۖ قُلۡ هُوَ أَذٗى فَٱعۡتَزِلُواْ ٱلنِّسَآءَ فِی ٱلۡمَحِیضِ را نازل فرمود. پیامبر ج فرمود: «به جز مقاربت می‌توانید هر کاری که بخواهید انجام دهید»[235].

حیض‌ در اصطلاح‌ شرع: خون‌ فاسدی‌ است‌ که‌ در هر ماه‌ یک‌ دوره‌ از رحم‌ زن‌ خارج‌ می‌شود. حداقل و حداکثر مدت حیض بیان نشده است و در بیان آن چیزی ‌که بتوان به آن استدلال نمود، روایت نشده است. بنابراین اگر زن عادت معین و مشخص ماهیانه داشته باشد، به آن عمل می‌کند. چون ام سلمه ل گفته است‌ که: او درباره‌ زنی که خونریزی دارد (‌باصطلاح مستحاضه است‌) از پیامبر ج استفتاء نموده است‌، ایشان فرموده‌اند: «و باندازه‌ روزها و شبهائی‌ که در یک ماه قاعده می‌شد، صبر می‌کند و نماز نمی‌خواند، سپس بعد از آن مدت‌، باید غسل کند و با پارچه‌ای شرمگاه خویش را، محکم ببندد و نمازهای خود را، بگزارد»[236].

مسأله: علمای فقه در بیان مدت حیض اختلاف دارند: بعضی گفته‌اند: برای حداقل مدت آن حدی نیست. برخی دیگر گفته‌اند: حداقل مدت آن یک شبانه روز است. برخی دیگر گفته‌اند حداقل آن سه روز است. و اما درباره حد اکثر مدت حیض، بعضی گفته‌اند: ده روز، و بعضی دیگر گفته‌اند: 15روز است.‌ و آنچه‌ بر این‌ مدت‌ افزون‌ شد، استحاضه‌ می‌باشد، استحاضه‌، عبارت است از جریان خون مداوم از زن پس از روزهای عادت ماهانه و در غیر وقت آن- ‌جریان همیشگی خون از شرمگاه زن-. برای معلومات در مورد احکام استحاضه به کتب فقه مراجعه گردد.

شریعت اسلامی مقاربت با زن در حالت حیض را حرام دانسته و مرتکب این عمل را نفرین نموده است، پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ أَتَى حَائِضًا، أَوِ امْرَأَةً فِی دُبُرِهَا، أَوْ کَاهِنًا، فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أُنْزِلَ عَلَى مُحَمَّدٍ»[237].

«هر کسی با حائضی یا با زنی در غیر محل نسل (از مقعد) جماع کند یا نزد کاهنی برود، به آنچه بر محمد ج نازل شده کفر ورزیده است».  

چون حیض پلیدی‌ و آسیب‌ است‌ پس‌ در مدت‌ حیض‌ از زنان‌ کناره‌ بگیرید، یعنی ترک‌ مقاربت‌ جنسی‌ کنید، نه‌ ترک‌ همنشینی‌ یا لمس‌کردن‌ آنان‌، تا با قطع‌شدن‌ خون‌ حیض‌ پاک ‌شوند پس‌ چون‌ پاک‌ شدند و  به‌ آب‌ غسل‌ کردند، با آنان‌ نزدیکی‌ نمایید.

نزدیکی‌ با زن‌ حایض‌ بعد از قطع‌شدن‌ حیض‌ و غسل‌ آن‌ حلال‌ است‌ و در صورت‌ عدم‌ وجود آب، تیمم‌ نیز جانشین‌ آب‌ می‌شود. از همانجا که‌ الله به‌ شما فرمان‌ داده است، با آنان‌ آمیزش‌کنید و آن‌ فرج‌ زن‌ است‌. یا معنی‌ این‌ است‌: از راه‌ حلال‌ با زنان‌ درآمیزید، نه‌ از راه‌ زنا و حرام‌ زیرا الله تعالی توبه‌کاران‌ و پاک‌شوندگان‌ را دوست‌ می‌دارد، مراد از توبه‌کاران‌، توبه کاران از گناهان‌ و پاک‌شوندگان‌ از جنابت‌ و پلیدی‌ها می‌باشند.

از فواید این آیه:

1- پیاپی سوال کردن صحابه ش از پیامبر ج دلالت بر حرص ایشان برای دانستن علم دارد.

2- انسان نباید از سوال کردن درباره علم؛ خصوصا مسایل مورد نیاز خود حیا کند.

3- الله عزوجل احیانا جواب بعضی از سوال‌ها را که از پیامبر ج می‌شد می‌داد.

4- اثبات حکمت الهی در هر آن چیزی که وضع کرده است؛ البته برخی از حکمت‌ها برای انسان معلوم است و برخی دیگر معلوم نمی‌باشد؛ لیکن ما می‌دانیم که تمام احکام شرعی و تقدیری الله متعال مقرون به حکمت هستند.

5- وجوب کناره‌گیری از همبستری (جماع) با همسر در مدت حیض، زیرا ضرر و زیان آن متوجه زن و مرد است پیامبر ج می‌فرماید: «در مدت حیض بدون جماع هر نوع استفاده می‌توانید (مانند بوسه و غیره)»[238]. و بعد از آنکه مدت حیض تمام شد، شوهر حق همبستری با وی را ندارد تا آنکه زن غسل نماید.

6- اثبات صفت محبت برای الله ﻷ، طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِینَ؛ و محبت صفت حقیقی و ثابت برای الله متعال بوده به گونه‌ای که شایسته ذات اوتعالی است بدون کیفیت و تمثیل.

7- محبت از صفات فعلیه الله عزوجل است نه ذاتیه؛ زیرا معلق بر توبه است؛ و هر صفتی از صفات الله متعال که به اسباب آن متعلق باشد صفات فعلی می‌باشد.

8- بیان فضیلت توبه و اینکه در هر وقت مطلوب است و یکی از اسباب محبت الله متعال به بنده‌اش می‌باشد.

9- محبت الله متعال ویژۀ پاکیزه‌گان است.

10- اسلوب زیبای قرآن در جمع کردن دو پاکی: پاکی معنوی یا باطنی (الله توبه‌کنندگان را دوست می‌دارد) و پاکی حسی یا ظاهری (الله پاک شوندگان را دوست مى‏دارد).

﴿223 زنان‌ شما کشتزار نسل شما هستند، چنان‌که ‌زمین‌ زراعتی‌ کشتزار گیاهان‌ و حبوبات‌ است‌، پس‌ بر هر روشی‌ و از هر جهتی‌ که‌ خواستید با آنان‌ مقاربت‌ کنید؛ ازجهت‌ پس، از جهت‌ پیش، از جهت‌ پهلو، به ‌طور خوابانده‌ بر پشت‌ و به‌ هرشیوه‌ای‌ دیگر، به‌شرط آن‌ که‌ مقاربت‌ و آمیزش‌ در محل‌ کشتزار؛ یعنی‌ فرج‌ زن‌باشد، برخلاف‌ شیوه‌ یهود که‌ می‌گفتند: جماع‌ از پس‌ پشت‌، سبب‌ تولد فرزند دوبین‌ (احول) می‌شود و چنانکه‌ بخاری‌ و مسلم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این آیه از جابر س روایت کرده‌اند: یهود می‌گفت: اگر کسی با زن از عقب در محل تناسلی مقاربت انجام دهد فرزند کج چشم به دنیا می‌آید. پس آیه ﴿نِسَآؤُکُمۡ حَرۡثٞ لَّکُمۡ فَأۡتُواْ حَرۡثَکُمۡ أَنَّىٰ شِئۡتُمۡ«زنان شما کشتزار شما هستند، پس هر گونه که بخواهید به کشتزار خود درآیید». در رد همین‌ پندار یهود نازل‌ شد. و از اعمال‌ صالحه‌ برای‌ خود پیش‌ فرستید و‌ بی‌گمان‌ پاداش‌ آن‌ را نزد الله تعالی خواهید یافت‌.

از سنت‌های زفاف

از سنت‌های زفاف این است که داماد دستش را روی پیشانی همسرش قرار دهد و بسم الله بگوید و از الله طلب برکت کند چنانکه از پیامبر ج روایت است که فرمود: «هرگاه یکی از شما زنی را به ازدواج خود درآورد یا خادمی را خرید، دست بر پیشانی‌اش بگذارد و بسم الله بگوید و برای او از الله طلب برکت کند، و بگوید: «اللهم إِنَّی أَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِهَا وَخَیْرِ مَا جَبِلْتَهَا عَلَیْهِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّهَا وَشَرِّ مَا جَبِلْتَهَا عَلَیْهِ»[239].

یعنی: «ای پروردگار! خیر او و خیر آنچه در او آفریده‌ای را از تو می‌خواهم و به تو از شر او و شر آنچه در او آفریده‌ای پناه می‌برم».

سنت است که در هنگام آمیزش بگوید: ‏«بِسْمِ اللهِ، اللَّهُمَّ جَنِّبْنَا الشَّیْطَانَ، وَجَنِّبِ الشَّیْطَانَ مَا رَزَقْتَنَا» بسم الله الرحمن الرحیم. پروردگارا! ما را از (شر) شیطان نگهدار، و اولادهایی که بما عطا ‏می‌کنی از (شر) شیطان نگهدار)‏»، پیامبر ج فرمود: پس‌ اگر در آن‌ آمیزش ‌بین‌ آن‌ دو فرزندی‌ مقدر باشد، شیطان‌ هرگز نمی‌تواند به‌ او آسیبی‌ برساند»[240].

برای مرد حرام است که در غیر محل نسل با همسرش جماع کند؛ چون پیامبر ج فرمود: «هر کسی با حائضی یا با زنی در غیر محل نسل جماع کند یا نزد کاهنی برود (و او را تصدیق نماید)، به آنچه بر محمد ج نازل شده کفر ورزیده است»[241].

همچنان پیامبر ج فرموده است: «مَلْعُونٌ مَنْ أَتَى امْرَأَتَهُ فِی دُبُرِهَا»[242].

«ملعون است کسی که از عقبِ (مقعدِ) زنِ خود با او نزدیکی کند».

و فرموده است: «لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى رَجُلٍ جَامَعَ امْرَأَتَهُ فِی دُبُرِهَا»[243].

«الله تعالی مردی را که از عقب با زنش آمیزش می‌کند نگاه نخواهد کرد».

این عمل زشت گناه بزرگی است که شخص فاعل را مشمول لعنت می‌کند، و او باید توبه کند و دیگر از انجام این عمل زشت خودداری نماید.

اما در مورد حکم کسی که در روز رمضان مرتکب این گناه بزرگ می‌شود:

اولا خود جماع کردن (از راه فرج) در روز رمضان حرام است، و هرکس بوسیله جماع روزه خود را بشکند، باید کفاره سنگینی بدهد، و آن عبارتست از: آزاد کردن غلام، اگر توان آن را نداشت، روزه گرفتن دو ماه پیِ هم، اگر توان آن را نداشت، طعام دادن شصت مسکین است. و این عین کفاره ظهار است که در سورۀ المجادله آیۀ 3-4 ذکر شده است. و این کفاره کسی است که مرتکب جماع با همسر خود می‌شود، اما بدون شک نزدیکی از مقعد که گناه آن در روزهای عادی و غیر رمضان هم بزرگ است، در ماه رمضان حرمت آن بیشتر خواهد شد.

و شک و تردیدی وجود ندارد روزه چنین کسی - که در روز رمضان از راه پشت با همسرش نزدیکی می‌کند- باطل است، و هرگاه در طول روز از این طریق روزه‌اش را خورد، بر او لازم است تا انتهای روز یعنی تا اذان مغرب از خوردن و نوشیدن امساک و پرهیز کند، و علاوه بر آن بر طبق رأی جمهور علمای مذاهب، او- بخاطر نزدیکی از پشت چه انزال کند و یا نکند - باید هم آنروز را قضاء کند و هم آنکه باید کفاره آن را هم بدهد، که عبارت از کفاره جماع در ماه رمضان است، طوری که قبلاً بیان شد.

بر زن و مرد شایسته است که هدفشان از ازدواج پاکدامنی باشد تا خود را از آنچه الله تعالی حرام فرموده محافظت کنند، در این صورت، آمیزش صدقه برایشان نوشته می‌شود؛ به دلیل حدیث ابوذر س «گروهی از اصحاب پیامبر ج به پیامبر ج گفتند، ای رسول الله! ثروتمندان اجر و پاداش فراوانی دریافت می‌کنند؛ چرا که آنان مانند ما نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، و (اضافه بر آن) از اموال اضافیشان صدقه می‌دهند. پیامبر ج فرمود : آیا الله تعالی چیزی را برای شما قرار نداده که با آن صدقه بدهید؟ هر سبحان الله، الله أکبر، لا إله إلا الله و الحمدلله که می‌گویید برای شما صدقه محسوب می‌شود، امر به معروف و نهی از منکر صدقه است، و در نزدیکی با همسرانتان صدقه هست، گفتند: ای رسول الله! یکی از ما شهوتش را برآورده می‌کند برایش اجر و پاداش هم هست؟ فرمود: مگر ندانسته که اگر آن را از راه حرام برآورده کند، گناهکار می‌شود؟ پس به همین ترتیب اگر در راه حلال آن را برآورده کند، اجر و پاداش دریافت می‌نماید»[244].

و از الله بترسید در این‌ که‌ مرتکب‌ چیزی‌ از محرمات‌ وی‌ گردید و بدانید که‌ او را ملاقات‌ خواهید کرد و‌ شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد. این‌ تأکیدی‌ بر هشدار و بیم‌دهی‌ آنان است‌.

از فواید این آیه:

1-زنان نقش کشتزار را برای مردان دارند.

2-مرد در کشتزار خود آزاد است خواه در آن کشت کرد خواه نکرد. لیکن باید حسن معاشرت با همسر خود داشته باشد؛ به دلیل این فرمودۀ الله متعال: ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ [النساء: 19] «و با آنها بطورشایسته رفتار کنید».

3-برای مسلمان شایسته است برای ازدیاد امت محمدی بکوشد. چنانکه در حدیث شریف آمده: «با زنان محبت‌گر و بچه‌‌زا ازدواج کنید؛ چون من در میان امت‌ها به کثرت شما افتخار می‌کنم»[245]. بدون شک افزایش جمعیت و تکثیر نسل مسلمان با هدف حفظ قدرت و قوت مسلمانان برای دفاع از خود در برابر دشمنان و گسترش فرهنگ اسلام امر مطلوب است. اما تحدید نسل یکی از دسائس دشمنان اسلام است که می‌خواهند نسل مسلمانان را به تقلیل بکشانند. نظریه پردازان غربی جمعیت را عامل مهمی در تعیین موازنات سیاسی و فرهنگی دانسته و از افزایش جمعیت مسلمانان به عنوان تهدید یاد می‌کنند و برای نابودی اسلام از طریق تضعیف جمعیت نقشه‌ها کشیده‌اند.

4- برخورد نیکو با اهل بر مبنای آنچه که الله متعال تشریع نموده است واجب می‌باشد.

5-اثبات زنده‌شدن پس از مرگ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُم مُّلَٰقُوهُ. «و بدانید که حتما شما الله را ملاقات می‌کنید».

6-اثبات دیدن و نگاه کردن به الله متعال در بهشت.

7- تهدید انسان‌ها از مخالفت کردن با دساتیر الهی؛ زیرا پس از آن که به تقوا امر کرد؛ فرمود: «و بدانید که شما او را ملاقات خواهید کرد».

8- مؤمنان در این ملاقات از نجات یافتگانند، طوریکه فرمود: «به مؤمنان بشارت ده». و این بشارت برای مؤمنان مطلق و بدون قید و شرط آمده است. همچنان بشارت برای مؤمنان در دنیا و آخرت می‌باشد طوریکه الله متعال در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: ﴿لَهُمُ ٱلۡبُشۡرَىٰ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ [یونس: 64] «برای آنان در زندگی دنیا و در آخرت بشارت است».

9-آگاهی کافران از محرومیت این ملاقات چون کسی که مؤمن نباشد این بشارت برایش نیست.

10-فضیلت ایمان؛ زیرا الله متعال بشارت را بر ایمان معلق نموده است.

﴿224 هرگاه‌ بر قطع‌ صله‌ رحم‌ با نزدیکان‌ خویش‌، سوگند خوردید، یا بر این‌ امر سوگند خوردید که‌ صدقه و خیرات‌ نداده‌ و کارهای‌ نیک‌ را انجام‌ ندهید، پس‌ سوگند به‌ الله تعالی را مانعی‌ برای‌ انجام‌ نیکوکاریتان‌ قرار ندهید، بلکه‌ از سوگند خود کفاره‌ داده‌ و آن‌ کار نیک‌ را انجام‌ دهید.

پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ فَرَأَى غیرها خَیْرًا مِنْهَا، فَلْیَأْتِ الَّذِی هُوَ خَیْرٌ وَلْیُکَفِّرْ عَنْ یَمِینِهِ»[246].

«هر کس‌ بر امری‌ سوگند خورد، سپس‌ غیر آن‌ را بهتر از آن‌ دید‌، باید آن‌ کاری‌ را که‌ بهتر است‌ انجام داده و باید از سوگند خود کفاره‌ دهد».

و در موضع دیگر می‌فرماید: «إِنِّی وَاللَّهِ - إِنْ شَاءَ اللَّهُ - لاَ أَحْلِفُ عَلَى یَمِینٍ، فَأَرَى غَیْرَهَا خَیْرًا مِنْهَا، إِلَّا أَتَیْتُ الَّذِی هُوَ خَیْرٌ، وَتَحَلَّلْتُهَا»[247].

«البته قسم به الله، من - ان شاء الله- هر سوگندی که یاد کنم و خلاف آن را بهتر بدانم، آن را انجام می‌دهم و کفارۀ قسم را ادا می‌کنم».

و الله شنواست‌ و سخنان‌ شما را می‌شنود و به‌ همه احوال‌ شما داناست‌.

«السمیع» اسمی از اسمای الله تعالی است که در بسیاری از آیات، صفت سمع (شنیدن) و بصر (دیدن) را در کنار هم ذکر می‌نماید؛ پس هر کدام از صفات شنیدن و دیدن، تمام متعلقات ظاهری و باطنی خود را احاطه دارد. سمیع (شنوا)، کسی است که شنوایی او، همه شنیدنی‌ها را در بر دارد. از این رو الله تعالی، تمام صداهای آهسته و بلندی را که در جهان بالا و پایین وجود دارد، می‌شنود؛ طوری که گویا همه، یک صدا هستند و صداهای زیاد، برای او تشویش ایجاد نمی‌کند و همه  گوش‌ها را می‌داند و صداهای نزدیک و دور و آهسته و بلند، برای او یکسان است.

شنیدن الله تعالی، بر دو نوع است

یکی اینکه همه صداهای آشکار و پنهان و بلند و آهسته را می‌شنود و کاملا به آن احاطه دارد.

دوم: دعا و خواسته دعاکنندگان و عبادت کنندگان را می‌شنود و دعایشان را می‌پذیرد و به آنها پاداش می‌دهد. چنانکه الله متعال، می‌فرماید: ﴿إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ٣٩ [إبراهیم: 39] یعنی: «همانا بی‌گمان پروردگار من، شنونده‌ی دعاست»؛ (یعنی اجابت می‌کند).. و گفته نمازگزار (را می‌شنود) که می‌گوید: «سمع الله لمن حمده» یعنی: «الله، خواسته هر ستایشگری را می‌پذیرد».

از فواید این آیه:

1- انسان از سوگندی که مانع تقوا و عمل نیک و اصلاح می‌شود منع شده است. پیامبر ج می‌فرماید: «هرگاه سوگند خوردی و دیدی که غیر از آن بهتر است، سوگند خود را بشکن و کفاره آن را بده و همان کاری را که بهتر است انجام بده»[248].

2- تشویق بر طاعت، بندگی، پرهیزکاری و اصلاح بین مردم، و دوری از هر آن امری که باعث تشنج و تفرقه می‌شود. در روایات متعددی تصریح شده است که سخن‌چین و کسی که برای بر هم زدن وحدت مردم قدم بر می‌دارد و عامل تفرقه و جدایی بین مسلمین می‌شود اهل بهشت نیست. پیامبر ج فرموده است: «سخن‌چین وارد بهشت نمی‌شود»[249].

3- اثبات دو اسم از اسم‌های پروردگار؛ (السمیع) شنوا و (العلیم) دانا؛ و آنچه از صفت، حکم و اثر را که این دو نام در بر دارند.

 ﴿225 الله تعالی شما را به‌ سوگندهای‌ لغوتان‌ مؤاخذه‌ نمی‌کند. سوگند لغو سوگندی‌ است‌ که‌ شخص‌ در اثنای‌ سخن‌گفتن‌ خویش‌، از روی‌ عادت‌ و بی‌اختیار - نه‌ به‌قصد سوگندخوردن‌ - بر زبان‌ می‌آورد، همچنان‌ در شوخی‌ها و مزاح‌ها... چون‌ گفتن: آری‌ والله! نه‌ والله! که‌ چنین‌ سوگندی‌ لغو و بیهوده‌ است، یعنی: نه‌ گناهی‌ بر آن‌ مترتب‌ است، نه‌ حکم‌ سوگندشکنی‌ و نه‌ کفاره‌ای‌؛ زیرا این‌ در حقیقت‌ سوگند نیست‌. و لیکن‌ شما را به‌ آنچه‌ که‌ دل‌های‌ شما قصد کرده‌ است،‌ مؤاخذه‌ می‌کند و الله تعالی آمرزنده‌ است، و سوگند لغو را می‌آمرزد، چون شما را بر آنچه‌ که‌ بدون‌ قصد بر زبان‌ می‌آورید، مؤاخذه‌ نمی‌کند و از آنجا که‌ برای‌ شما در سوگندهای‌ قصدی‌ و عمدی‌ نیز - با پرداخت‌ کفاره‌ - راهی‌ به‌ سوی‌ حانث شدن‌ (سوگندشکستن) قرارداده است.‌ و الله تعالی بردبار است و به‌ مجازات‌ شما شتاب‌ نمی‌کند.

«الغفور و الغفار» دو اسمی از اسم‌های الله تعالی است، اوتعالی همواره به عفو، آمرزش و گذشت از بندگانش موصوف بوده است؛ همه، به آمرزش و عفو او نیازمندند و همگان، نیازمند رحمت و کرم او می‌باشند. الله تعالی به هر کس که اسباب مغفرت و آمرزش را فراهم نماید، وعده داده است که او را می‌آمرزد: ﴿وَإِنِّی لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ٨٢ [طه: 82] یعنی: «و البته من برای کسی را که توبه کند و برگردد و ایمان بیاورد و کارهای شایسته انجام دهد و سپس راهیاب شود، آمرزنده هستم».

الله تعالی توبه بندگانش را می‌پذیرد و از بدی‌ها گذشت می‌نماید و دوست دارد که بندگانش، در فراهم نمودن عواملی بکوشند که بوسیله آن می‌توانند عفو و آمرزش الله را به دست بیاورند؛ عواملی از قبیل تلاش برای تحصیل رضامندی اوتعالی و نیکی به بندگانش. این، از کمال عفو الهی است که بنده هر چقدر گناه کند و سپس توبه نماید و به سوی الله بازگردد، الله، همه گناهان بزرگ و کوچک او را می‌آمرزد. همچنین الله تعالی چنین مقرر داشته که پس از اسلام آوردن، گناهان قبل از اسلام را از بین ببرد و عفو نماید. همین طور گناهانی که قبل از توبه نمودن انجام شده‌اند، با توبه کردن معاف می‌شوند.

و در حدیث قدسی الله تعالی می‌فرماید: «وَمَنْ لَقِیَنِی بِقُرَابِ الْأَرْضِ خَطِیئَةً لَا یُشْرِکُ بِی شَیْئًا لَقِیتُهُ بِمِثْلِهَا مَغْفِرَةً»[250].

«و کسی که به پُری زمین گناه کرده باشد و با من روبرو شود در حالی که با من چیزی را شریک نیاورده باشد، به مانند آن (پُ‍ری زمین) با آمرزش و مغفرت او را ملاقات خواهم کرد».

همچنین الله تعالی، می‌فرماید: ﴿إِنَّ رَبَّکَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ [النجم: 32] یعنی: «همانا پروردگار تو، دارای آمرزش گسترده و فراخ است».

الله تعالی، اسباب دستیابی به آمرزش الهی را با توبه، استغفار، ایمان و عمل صالح، نیکی به بندگان، عفو و گذشت از آنها و داشتن گمان نیک به الله و دیگر چیزهایی که انسان را به آمرزش الله نزدیک می‌نماید، میسر و فراهم نموده است.

از فواید این آیه:

1- ملامت نشدن بنده در سخنی که قصدی نباشد؛ بطور مثال اگر لفظ طلاق بر زبان انسان جاری شود در حالی که نیت و قصد او طلاق نبوده همسرش طلاق نمی‌شود.

2- مدار اعمال بر آن چیزی است که در قلب‌ها می‌باشد.

3- چنانکه اعضای انسان کسب و عمل دارد، دل‌ها نیز کسب و عمل دارند. اما آنچه در دل می‌گذرد بدون اینکه آن را تأیید کند و به آن مطمئن گردد مواخذه نمی‌شود. و در حدیث شریف آمده است: «الله وسوسه ‏هایی را که در دل امت من خطور می‌نمایند، معاف فرموده است‏ تا زمانی که بر مقتضای آن عمل نکرده و یا درباره آن سخن بر زبان نیاورده باشند»[251].

4- اثبات این دو اسم برای الله متعال؛ «الغفور» بسیار آمرزنده، و «الحلیم» بردبار. و آنچه از صفات و احکام را که در بر دارد.

5- اشاره‌ای است به مغفرت، بخشش و بردباری الله متعال که در سوگند‌های بیهوده و بدون قصد مواخذه نمی‌کند.

6- نباید از رحمت الله نا امید شویم؛ زیرا او تعالی بسیار آمرزنده است؛ و نباید از گرفت الله در امان باشیم؛ زیرا او تعالی حلیم و بردبار است؛ پس بنده باید با امید و خوف به سوی الله متعال سیر نماید.

﴿226 ایلاء: سوگند خوردن‌ مرد به‌ عدم ‌هم‌بستری‌ با زن‌ خویش‌ به‌ مدت‌ چهار ماه‌ یا بیشتر از آن‌ است، اما اگر به‌ کمتر از این‌ مدت‌ سوگند خورد، باید انتظار بکشد که‌ آن‌ مدت‌ بگذرد، سپس‌ با زنش‌مقاربت‌ نماید، ولی‌ در صورت‌ سوگند خوردن‌ به‌ چهار ماه‌ یا بیشتر از آن، حکم‌شرع چهار ماه‌ انتظارکشیدن‌ است‌ یعنی: مرد باید چهار ماه‌ انتظار بکشد و در سوگند آن‌، چیز دیگری‌ بر وی‌ نیست، ولی‌ بعد از گذشت‌ چهارماه، مرد، دیگر نمی‌تواند به‌ قصد زیان‌ زدن‌ و آزار زن، او را همچنان‌ بلاتکلیف‌ به‌ حال‌ خود رها کند، بلکه‌ اگر زن‌ مطالبه‌ حق‌ خود را از مرد کرد، قاضی‌ مرد را مخیر می‌گرداند که‌ یا به‌ زن‌ خویش‌ رجوع‌ کند و یا او را طلاق‌ دهد، پس‌ اگر به‌ وی‌ رجوع‌ نکرد و از دادن‌ طلاق‌ هم‌ ابا ورزید، قاضی‌ برای‌ رفع‌ ضرر از زن، با درخواست‌ وی‌ صیغه ‌طلاق‌ را جاری‌ می‌کند اما اگر از سوگند یادشده‌ و به‌ سوی ‌استمرار رابطه‌ زوجیت‌ و نکاح‌ بازآمدند، البته الله تعالی بر بندگان‌ گنهکار خویش آمرزنده‌ مهربان‌ است‌‌. رجوع‌ کردن مرد به‌ زن،‌ هم‌بستری‌ با وی است‌؛ برای‌ کسی‌ که‌ عذری‌ نداشته‌ باشد.

﴿227 اما اگر آن‌ مردان‌ ایلاء کننده‌ تصمیم‌ گرفتند که‌ به ‌زنان‌ ایلاء کرده‌ خویش‌ باز نگردند، در حقیقت‌ الله تعالی شنوای‌ دانا است‌ که گفتار آنها را می‌شنود و عزمشان‌ را می‌داند، پس‌ در برابر آن‌، جزای‌ مناسب‌ حالشان‌ به‌ آنان می‌دهد.

مردان‌ ایلاء کننده‌ بعد از گذشت‌ چهار ماه، فقط دو انتخاب‌ در پیش‌ دارند؛ یا رجوع‌کردن‌ به‌ زنان‌ ایلاء شده، یا طلاق ‌دادن‌ آنها و راه‌ سومی ‌در پیش‌ نیست‌. یعنی‌ نمی‌توانند بر مدت‌ ایلاء بیفزایند. اگر مرد از دادن طلاق ابا ورزید پس قاضی به خاطر دفع ضرر و زیان از زن، مرد را وادار به دادن طلاق می‌کند، و کفاره‌ای بر مرد نیست زیرا سوگند خود را نشکسته و حانث نشده است.

اگر کسی قسم بخورد که به مدت کمتر از چهار ماه با همسرش نزدیکی نکند بهتر آن است که کفاره سوگندش را بدهد و با او نزدیکی کند، به دلیل فرموده پیامبر ج: «مَنْ حَلَفَ عَلَى یَمِینٍ فَرَأَى غیرها خَیْرًا مِنْهَا، فَلْیَأْتِ الَّذِی هُوَ خَیْرٌ وَلْیُکَفِّرْ عَنْ یَمِینِهِ»[252].

«هر کس بر انجام دادن کاری قسم بخورد، سپس ببیند که انجام دادن غیر آن بهتر است، در اینصورت باید کاری را که خیر بیشتری دارد انجام داده و به خاطر سوگندش کفاره دهد».

اگر نخواست کفاره دهد لازم است صبر کند تا مدتی را که معین کرده سپری شود چون: پیامبر ج سوگند یاد کرد که (یک ماه) با زنانش نزدیکی نکند، و در حالیکه پاهایش آسیب دیده بود در یکی از غرفه‌هایش بیست و نه روز باقی ماند سپس نزد زنانش رفت، گفتند: ای رسول الله شما سوگند یک ماه خوردید؟ فرمود: ماه بیست و نه روز است[253].

اما اگر سوگند خورد که تا ابد یا مدتی بیشتر از چهار ماه بازنش همبستر نشود چنانچه کفاره دهد و با او همبستر شود چه بهتر، در غیر این صورت تا سپری شدن چهار ماه به او فرصت داده می‌شود، سپس همسرش از او تقاضای همبستری یا طلاق کند.

از فواید دو آیه‌ی فوق:

1- از این دو آیه حکم ایلا ثابت می‌شود. سوگند شوهر بر ترک آمیزش با همسرش را ایلاء می‌گویند و الله تعالی برای چنین شخصی چهار ماه را تعین نموده که انتظار بکشد.

2- ایلاء تنها با همسر صورت می‌گیرد نا با کنیز.

3- برای شوهر مدت چهار ماه مهلت داده می‌شود.

4- حکمت و رحمت الهی در مراعات کردن حقوق همسر آشکار می‌شود؛ و چنانکه حق همسر در نظر گرفته شده به مصلحت شوهر نیز عنایت شده است، زیرا وی را از ظلم و تعدی باز می‌دارد تا حق همسر را پایمال نکند و در زمرۀ ظالمان قرار نگیرد.

5- پس از گذشت چهار ماه، زن حق دارد از شوهرش مطالبه کند که یا با او آمیزش کند یا او را طلاق دهد. و اختیار طلاق در دست شوهر است.

6- ایلا می‌تواند با زنی که هنوز همبستری با او صورت نگرفته باشد صورت گیرد.

7- برگشت انسان از حالت معصیت و گناه سبب مغفرت است.

8- الله سبحانه و تعالی طلاق را دوست ندارد.

9- به مجرد پایان یافتن مدت ایلاء طلاق واقع نمی‌گردد.

10- اثبات چهار اسم از اسمای الله متعال؛ «الغفور»، و «الرحیم»، و «السمیع»، و «العلیم» و آنچه از صفات و احکامی را که در بر دارند.

11- بازگشت شوهر به همسرش به نزد الله متعال دوست داشتنی‌تر از طلاق است.

 


﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ وَلَا یَحِلُّ لَهُنَّ أَن یَکۡتُمۡنَ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ فِیٓ أَرۡحَامِهِنَّ إِن کُنَّ یُؤۡمِنَّ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَٰلِکَ إِنۡ أَرَادُوٓاْ إِصۡلَٰحٗاۚ وَلَهُنَّ مِثۡلُ ٱلَّذِی عَلَیۡهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ وَلِلرِّجَالِ عَلَیۡهِنَّ دَرَجَةٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٢٨

 

 

ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖۗ وَلَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَأۡخُذُواْ مِمَّآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ شَیۡ‍ًٔا إِلَّآ أَن یَخَافَآ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۖ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَا فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَاۚ وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٢٩

 

فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدُ حَتَّىٰ تَنکِحَ زَوۡجًا غَیۡرَهُۥۗ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَآ أَن یَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن یُقِیمَا حُدُودَ ٱللَّهِۗ وَتِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ یُبَیِّنُهَا لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٢٣٠

 

 

و زنان طلاق داده شده باید به مدت سه حیض انتظار بکشند(عده بنشینند)، و اگر به الله و روز قیامت ایمان دارند؛ برایشان جایز نیست آنچه را الله در رحم‌هایشان آفریده، پنهان کنند، و شوهرانشان اگر قصد اصلاح دارند به بازگرداندنشان در این مدت سزاوارترند، و برای زنان حقی است (که مردان باید ادا کنند) همچنان که مردان بر زنان حقی دارند که باید بگونۀ شایسته ادا نمایند، و مردان بر زنان درجه‌ای برتری دارند، و الله غالبِ  باحکمت است. ﴿228

طلاق (رَجعی) دوبار است، پس از آن یا به خوبی نگاه داشتن، یا به نیکی رها کردن. و برای شما حلال نیست که از آنچه بدیشان داده‌اید چیزی را باز پس گیرید، مگر اینکه (دو طرف) بترسند که نتوانند حدود الله(مرزهای الهی) را برپا دارند، پس اگر ترسیدید که (آن دو) نتوانند حدود الله را برپا دارند، پس گناهی بر آنها نیست که زن (در برابر طلاق گرفتن خود) فدیه و عوضی بپردازد، این حدود الله است، پس، از آن تجاوز نکنید و هر کسی از حدود الله تجاوز کند پس ایشان ستمکاران‌اند. ﴿229

پس اگر (بار سوم)آن را طلاق داد، آنگاه این زن برای او حلال نیست مگر اینکه با شوهری دیگر ازدواج کند، پس اگر (شوهر دوم) او را طلاق داد، گناهی بر آنها نیست که دوباره (با نکاح جدید) به یکدیگر باز گردند، البته در صورتی که مطمئن باشند اینکه حدود الله را رعایت خواهند کرد. و اینها حدود الله است که الله آن را برای مردمی که می‌دانند بیان می‌کند.﴿230.


﴿228 ابو داود و ابن ابوحاتم از اسماء دختر یزید بن سکن انصاری روایت کرده‌اند: در زمان رسول الله ج پیش از بیان حکم عدۀ طلاق، شوهرم مرا طلاق داد. سپس الله حکیم عدۀ طلاق ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖۚ را نازل فرمود[254].

تربص: انتظار را گویند، قرء: در سخن‌ عرب‌ هم ‌بر «طهر» یعنی‌ بر مدت‌ پاکی‌ زن‌ از عادت‌ ماهیانه‌ اطلاق‌ می‌شود و هم‌ بر «حیض» و این‌ از الفاظ اضداد است‌. اصل‌ قرء به‌ معنی‌ اجتماع‌ است، پس‌ طهر که‌ قرء نامیده‌ می‌شود؛ از آن ‌روی‌ که‌ خون‌ در مدت‌ پاکی‌ زن‌ از عادت‌ ماهیانه، در کل‌بدنش‌ جمع‌ شده‌ است‌ و حیض‌ که‌ قرء نامیده‌ می‌شود؛ از آن ‌روی‌ که‌ خون‌ در رحم‌ وی‌ جمع‌ می‌گردد. لذا مدت‌ سه‌ حیض‌ یا سه‌ طهر - بنا بر اختلاف‌ فقها - عده‌ زن‌ مطلقه‌ است‌.

حکمت‌ در مشروعیت‌ عده‌؛ شناخت‌ پاکی‌ رحم‌ زن‌ از نطفه ‌مرد برای‌ جلوگیری‌ از به ‌هم‌ آمیختگی‌ در نسب‌ها است‌. و برای زن‌ها‌ روا نیست‌ ‌آنچه‌ از حیض‌ یا حمل‌ را که الله در رحم‌هایشان‌ آفریده‌ پنهان‌ دارند، اگر به‌ الله تعالی و روز آخرت‌ ایمان‌ دارند. این‌ هشدار سختی‌ است‌ به‌ زنانی‌ که‌ حمل‌ موجود در رحم‌ خود را پنهان‌ می‌دارند تا زمینه‌ ازدواج‌ پیش‌هنگام‌ جدیدی‌ را برای‌ خود مساعد گردانند، یا حیض‌ را پنهان‌ می‌دارند تا بر زمان‌ استمرار نفقه‌ شوهر بر خود در مدت‌ عده‌شان‌ بیفزایند. پس‌ کسی‌ که‌ حمل‌ یا حیض‌ را بپوشاند؛ مستحق‌ اسم ایمان‌ نیست‌.

و شوهرانشان‌ در رجوع‌کردن‌ به‌ زنانشان‌ در طلاق‌ رجعی‌ اگر قصد اصلاح‌ را دارند نه‌ قصد ضرررسانیدن‌ به‌ آنان‌ را، در مدت انتظار یا عده‌، سزاوارتر به‌ بازگرداندن‌ آنها هستند. اما اگر مدت‌ عده‌ گذشت، زن‌ سزاوارتر به ‌تصمیم‌گیری‌ درباره‌ خود است.‌

زنان، هم‏چنانکه وظائفی در قبال شوهر دارند از حقوقی نیز برخوردار هستند؛ به همین جهت اجرای عدالت شده است. و قانون عدالت در حق زن به مانند مردان رعایت شده ولی آیا لازم است در کلیه وظایف و به دنبالش کلیه حقوق صد در صدمساوی باشند؟ با در نظر گرفتن اختلاف دامنه‏داری که بین نیروهای جسمی و روحی زن و مرد وجود دارد پاسخ این سؤال روشن می‌شود. زن چون وظیفه حساس مادری و پرورش نسل‌های برومند اجتماع به عهده اوست از عواطف و احساسات بیشتری برخوردار است و همین برتری در احساسات سبب می‌شود که اگر بخواهیم عدالت را اجرا کرده باشیم باید بخشی از وظایف اجتماعی که نیاز بیشتری به نیروی فکر دارد و از هر گونه احساسات و تأثیر عاطفه باید خالی باشد مانند حکومت، قضاوت، سرپرستی کانون خانواده به عهده مرد قرار گیرد و مرد در این مرتبه مرحله عالی‏تر را داشته باشد و البته این مانع از آن نخواهد بود که عده‏ای از زنان در پرتو دانش و تقوا در مرحله‏ای عالی‏تر از بسیاری از مردان قرار گیرند.  

اگر این برنامه اجرا نشد یعنی خواستیم در کلیه حقوق و شئون یکسان حکم کنیم نه تنها به قانون کلی (الرجال قوامون علی النساء) عمل نکرده‏ایم بلکه به همین قانون و (لهن مثل الذی علیهن) که عبارت از عدالت است نیز عمل نشده زیرا لازمه اینکه هر کس باید به حق خود برسد این است که هر یک از زن و مرد طبق استعداد و نیروها و غرائز و ساختمان ویژه خود وظیفه خویش را انجام دهند؛ در کارهائی که از زن ساخته نیست مرد به حمایت او برخیزد و در کارهائی که از مرد ساخته نیست زن به او کمک کند.

همچنان مردان‌ باید با زنان‌ خویش‌ به‌ حسن‌ معاشرت‌ رفتار نموده‌ و به‌ آنها زیان‌ نرسانند و زنان‌ نیز متقابلا همین‌طور؛ بنابراین، ازدواج‌ در اسلام‌ پیمان‌بردگی‌ و تملیک ‌نیست، بلکه‌ عقدی‌ است‌ که‌ بر اساس‌ مصالح‌ کلی‌، حقوق‌ مشترک‌ و متساوی‌ را در میان‌ زن‌ و شوهر پدید می‌آورد، لیکن‌ برای‌ مردان‌ بر زنان‌ درجه‌ای‌ برتری‌ هست‌، چون مرد این‌ درجه‌ را به‌ سبب‌ متکفل‌ بودن‌ امور نفقه‌ و تأمین‌ مصارف‌ خانواده، اهل‌ جهاد بودن‌ و داشتن‌ تدبیر، به‌ دست‌ آورده‌ است‌. پس بر زن‌ است‌ که‌ از اوامر مرد و خواسته‌های‌ وی‌ در آنچه‌ که‌ متعلق‌ به‌ شئون‌ خانه‌ وخانواده‌ و حتی‌ در امور مخصوص‌ به‌ خود وی‌ است‌ - مادامی‌ که‌ اوامرش‌معصیت‌ الله تعالی را دربر نداشته‌ باشد - اطاعت‌ کند، لذا این‌ درجه‌ برتری‌ مرد، درجه‌ قوامت و ولایت‌ وی‌ بر اداره‌ امور خانواده‌ است‌ و الله در ملک‌ خویش‌ غالب‌‌ و در آنچه‌ که برای‌ خلقش‌ مشروع‌ ساخته‌ حکیم‌ است‌.

این آیه دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ اگر زن‌ از به ‌پایان‌ رسیدن‌ عده‌ خویش‌ با سپری ‌شدن‌ حیض‌های‌ سه‌گانه‌ در محدوده‌ زمانی‌ ممکن‌ خبر می‌دهد، خبر وی‌مورد تصدیق‌ قرار می‌گیرد زیرا این‌ امر از امور مخصوص‌ به‌ اوست‌ که‌ دیگران‌ از آن‌ آگاهی‌ ندارند.

از فواید این آیه:

1- زنانی که شوهرانشان آنها را طلاق دادند سه حیض انتظار بکشند. در اینجا جمله خبری است ولی به معنای امر.

2- امانتداری که کسی جز الله عزوجل به امانتش آگاه نیست، شایسته است از مجازات روز آخرت، در صورت انجام ندادن وظیفه اش، هشدار داده شود.

3- هر یک از شوهر و همسر بر یکدیگر حقوق و واجباتی دارند که باید آن را ادا نمایند.

4- اثبات این دو اسم از اسم‌های الله متعال: «العزیز» با عزت و شکوه، و «الحکیم» بسیار باحکمت.

﴿229 طلاقی‌ که‌ در آن‌ شوهران‌، حق‌ رجوع‌ به‌ زنان‌ خود را دارند، دو طلاق‌ است‌ و بعد از طلاق‌ سوم‌ دیگر رجعتی‌ در کار نیست‌. یا مراد از (مرتان) این‌ است‌ که: دو طلاق‌ نباید به ‌یکباره‌ صادر شود زیرا جمع‌کردن‌ دو، یا سه‌ طلاق‌ در یک‌ بار حرام‌ است، چنان‌که‌ از عبدالله بن عمر ب روایت است که او در زمان حیات رسول الله ج همسرش را که در دوران قاعدگی بسر می‌برد، طلاق داد. عمر بن خطاب س از رسول اکرم ج در این باره پرسید. ایشان ج فرمود: «به او دستور بده تا به همسرش رجوع کند و او را نگه دارد تا پاک گردد و دوباره، دچار قاعدگی شود و سپس پاک گردد. بعد از آن، اگر خواست، می‌تواند او را نگه دارد. وگر نه، قبل از اینکه با او همبستر شود، طلاقش دهد. این، همان عده‌ای است که الله تعالی، دستور داده است تا زنان در آن طلاق داده شوند»[255].

اما اگر طلاق‌دهنده‌ برخلاف‌سنت، هر سه‌ طلاق‌ را در یک‌ لفظ جمع‌ کرد، علما در حکم‌ آن‌ اختلاف‌ نظردارند: جمهور علما - از آن‌ جمله‌ ائمه‌ مذاهب‌ اربعه‌ - بر آنند که‌ با آن‌ سه‌ طلاق ‌واقع‌ می‌شود، اما همراه‌ با کراهت‌ - در نزد حنفی‌ها و مالکی‌ها - و کراهت‌، به‌ سبب‌ مخالفت‌ آن‌ با سنت‌ است‌. و در نزد ابن‌تیمیه‌ و ابن‌قیم رحمهما الله فقط یک‌ طلاق‌ بر آن‌ واقع ‌می‌شود نه‌ بیشتر.

پس‌ از هر یک‌ از این‌ دو طلاق‌، یا باید با رجعت‌ به‌ وی‌ او را به‌ نیکی‌ نگاه داشت،‌ یا به‌ نیکی‌ رها کرد، به طوری‌ که‌ تا پایان‌ عده‌ به‌ زن‌ رجوع‌ نکرده‌ و او را با رفتار نیک‌ و پرداخت‌ متعه‌ و حقوقش، به‌ خانه‌کسانش‌ فرستاد.

و برای‌ شوهران‌ روا نیست‌ که‌ از آنچه‌ از مهر و یا چیز دیگری که به‌ همسرانشان‌ داده‌اند ‌بازستانند بر وجه‌ زیان‌ رساندن‌ به‌ آنان‌. مگر آن‌ که‌ طرفین‌ در به‌ پاداشتن‌ حدود الله بیمناک‌ باشند یعنی: نگران‌ این‌ باشند که‌ نمی‌توانند - به‌ هر دلیلی که باشد‌ - زندگی ‌مشترک‌ خویش‌ را با حسن‌ معاشرت‌ ادامه‌ دهند و زن‌ مخصوصا نگران‌ آن‌ باشد که ‌نمی‌تواند از مرد اطاعت‌ کند، پس‌ اگر بیمناک‌ شدید شما ای‌ حکام‌ جامعه‌ اسلامی، یا ای‌ میانجی‌ کنندگانی‌ که‌ برای‌ اصلاح‌ میان‌ زن‌ و شوهر تلاش‌ می‌کنید که‌ آن‌ دو، احکام‌ الله را با حسن‌ معاشرت‌ و همزیستی‌ پسندیده‌ برپا نمی‌دارند، در این‌ صورت‌ گناهی‌ بر آنان‌ نیست‌ که‌ زن‌ برای‌ آزادکردن‌ خود و برای‌ راضی‌ نمودن‌ شوهر، مالی‌ به‌ او داده‌ و در عوض‌ از او طلاق‌ بگیرد. و این‌ همان‌ خلع‌ است‌ که اگر شوهر در صدد پس‌گرفتن‌ آنچه‌ به‌ زن‌ از مهر داده است‌ و در صدد آزار رساندن‌ به‌ زن‌ از این‌ طریق‌ نبود، جایز می‌باشد. چنانکه برای زن روا نیست که بدون هیچگونه سبب شرعی از شوهرش طلاق بخواهد، پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ سَأَلَتْ زَوْجَهَا الطَّلَاقَ فِی غَیْرِ مَا بَأْسٍ، فَحَرَامٌ عَلَیْهَا رَائِحَةُ الْجَنَّةِ»[256].

«هر زنی‌ که‌ بدون‌ وجود مشکلی‌ از شوهرش‌ طلاق‌خویش‌ را خواست، بوی بهشت‌ بر وی‌ حرام‌ است». این احکام‌ مربوط به نکاح‌ و جدایی‌ زن و شوهر، حدود الهی‌ است‌ که‌ شما مأمور به‌ اطاعت‌ و اجرای‌ آن‌ هستید پس‌ از آن‌ تجاوز و سرپیچی نکنید و هرکس‌که‌ از حدود احکام‌ الهی‌ تجاوز کند، البته وی‌ از زمرۀ ستمکاران خواهد بود، زیرا ظلم نهادن‌ یک‌ چیز در غیر جایگاه‌ آن‌ است‌.

از فواید این آیه:

1- بیان رحمت و عطوفت الله متعال به بندگان، آنگاه که طلاق را به سه بار منحصر کرد و پس از آن مرد نمی‌تواند به همسرش رجوع کند تا آنکه زن با مرد دیگر ازدواج کند. زیرا در زمان جاهلیت، مرد همسر خود را چندین بار طلاق می‌داد و زن بیچاره در عذاب قرار داشته و معلق می‌ماند. پس شوهر نباید طلاق را وسیلۀ انتقام از همسر خود قرار دهد؛ ﴿فَإِمۡسَاکُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِیحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ.« سپس نگه‌داشتن به نیکی یا رها کردن به نیکی».

2- زن در دائره شریعت، می‌تواند بدون اجازۀ شوهر در مال خود تصرف کند.

3- الله متعال هر طوری که بخواهد بین بندگانش حکم می‌کند.

4- زمامدار و قانون گذار تنها الله متعال است؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَعۡتَدُوهَا؛ «این حدود الهی است از آنها تجاوز نکنید»، و اگر قانونگذار غیر الله می‌بود در آن صورت هر انسانی می‌توانست برای خودش قانون و شریعتی تصویب و وضع کند.

5- در خلع رضایت زن حتمی است؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿فِیمَا ٱفۡتَدَتۡ بِهِۦ«در آنچه زن به عنوان فدیه پرداخت می‌کند»، پس وقتی زن فدیه و عوض می‌پردازد باید رضایت داشته باشد.

6- تجاوز از حدود الهی حرام است؛ طوریکه فرمود: «و هر کس از حدود الله تجاوز کند، پس اینانند که ستمگرند». و ظلم به هر شیوه‌ای که ‌باشد حرام است، همچنین تجاوز از حدود الهی ظلم بزرگی است.

﴿230 سپس الله تعالی حکم‌ طلاق‌ سوم‌ را که‌ رابطه‌ زن‌ با مرد بعد از آن‌ به متارکه‌ کامل‌ و جدایی‌ بزرگ‌ می‌انجامد، بیان‌ نموده‌ می‌فرماید: و اگر شوهر بعد از دو طلاق‌ سابق، برای‌ بار سوم‌ او را طلاق‌ داد، پس‌ از آن، دیگر برای‌ او حلال‌ نیست‌ تا این‌ که‌ زن‌ با شوهری‌ غیر از او ازدواج‌ کند، و آن‌ شوهر دیگر با او جماع‌ (مقاربت) نموده‌، سپس‌ یا او را به ‌طور طبیعی‌ طلاق ‌دهد، یا وفات‌ کند. ولی‌ اگر شوهر دوم‌ از ازدواج‌ خود با آن‌ زن، قصد حلال‌ ساختن‌ او را برای‌ شوهر اولش‌ داشت، این‌ کار حرام‌ است، به‌ دلیل‌ دلایلی‌که‌ در نکوهش‌ نکاح‌ حلال‌کننده‌ و مذمت‌ فاعل‌ آن‌ وارد شده‌ و شرع‌، هم‌ حلال‌کننده و هم‌ هر کس‌ دیگری‌ که‌ او را برای‌ برداشتن‌ مانع‌ شرعی‌ از پیش‌ پای ‌شوهر اول‌ به‌ این‌ کار فرا خوانده‌ است، لعنت‌ کرده‌ است‌. پیامبر ج می‌فرماید: «لَعَنَ اللَّهُ الْمُحَلِّلَ وَالْمُحَلَّلَ لَهُ»[257].

«الله لعنت‌ کرده‌ است‌ فرد حلال‌کننده ‌را و نیز آن‌ کسی‌ را که‌ زن‌ برایش‌ حلال‌ کرده‌ شده‌ است»‌.

 عمر فاروق س فرموده است: «هر محلل و فردی‌که برای او محلل‌گرفته‌اند را پیش من بیاورند، هر دو را رجم خواهم‌کرد»‌[258].

 پس‌ اگر شوهر دوم‌ وی‌ را طلاق‌ داد و با فسخ‌ نکاح‌ از زن‌ جدا شد، و زن‌ و شوهر اول‌ پنداشتند که‌حدود الله را یعنی حقوق‌ متقابل‌ زناشویی‌ای‌ را که‌ بر ذمه‌ یک‌دیگر دارند برپا می‌دارند، گناهی‌ بر شوهر اول‌ و زن‌ سابقش‌ نیست‌ که‌ به‌ یک‌دیگربازگردند و عقد ازدواج‌ جدیدی‌ با یک‌دیگر منعقد کنند، که‌ این‌ عقد ازدواج‌ جدید صحیح‌ بوده‌ و مرد را یک‌بار دیگر مالک‌ سه‌ طلاق‌ جدید می‌گرداند.

بنابراین وقتی‌که زنی‌، سه طلاقه شده است زمانی برای شوهراول حلال است‌، که او را مجددا به عقد نکاح خود درآورد، ‌که شروط زیر تحقق پذیرد:

1- باید ازدواج دوم از نظر شرعی ازدواج صحیح باشد.

2- ‌این ازدواج دوم باید با رغبت صورت ‌گرفته باشد.

3- ‌پس ازعقد باید عمل جماع بصورت حقیقی و کامل صورت ‌گرفته باشد.

4- ‌بعد شوهر دوم برابر قوانین فقهی آن را طلاق دهد و عده طلاق را نیز بگذراند.

پس با توجه به آیه و حدیث و اثر فوق، ازدواجی که به نیت طلاق کردن برای یک شب و یا چند شب باشد، صحیح نبوده باطل است و حکم عقود فاسد را دارد. پس محلل با این نکاح محصن نمی‌شود، چون زنا است و زن پس از طلاق وی برای شوهر قبلی مباح نخواهد شد. زیرا لعن و نفرین در مورد انجام عملی صورت می‌گیرد، که آن عمل از نظر شریعت جایز نباشد. بنابراین با این ازدواج‌، زن برای شوهر اولی حلال نمی‌گردد. حتی اگر در هنگام اجرای صیغه عقد، سخنی از تحلیل نباشد وآن را شرط نکنند بازهم درست نیست چون نیت و قصد معتبر است و مادامی ‌که چنین قصدی در بین بوده باشد، صحیح نیست‌.

ابن تیمیه‌ / فرمود: «دین الله پاک‌تر و برتر از آن است‌که زنی را برمردی حرام کند، و آنگاه مردم بیایند و مرد دیگری را همچون فحلی به عاریه گیرند و زن را در اختیار او قرار دهند، مردی‌که آنان‌، در حقیقت نمی‌خواهند، زن را به عقد ازدواج او درآورند و وی را به دامادی خود بپذیرند و او با آن زن، زندگی را به عنوان شوهر تا آخر عمر به سر برد، بلکه تنها منظور ایشان از این‌ کار این است‌، که چنین مردی بر آن زن بجهد و با او همبستر شود، و بدین وسیله آن زن برای شوهر نخستین حلال گردد!! این را جز زنا نمی‌توان نام نهاد، همانگونه که اصحاب پیامبر ج آن را چنین نام نهاده‌اند. راستی چگونه یک عمل حرام موجب حلال شدن چیز دیگری می‌شود؟ چگونه چیزی‌که خود آلوده است‌، موجب پاکی چیز دیگری‌، می‌شود، و چیزی‌که خود نجس و ناپاک است چیز دیگری را پاک می‌کند؟

بر کسی که الله تعالی، اسلام و نور ایمان را، در قلبش جای داده باشد، پوشیده نیست ‌که این عمل تحلیل‌، از زشت‌ترین زشتی‌هاست‌، که هیچ عاقلی آن را به خود روا نمی‌بیند، تا چه رسد به شریعت انبیاء به ویژه شریعت بزرگترین و برترین انبیاء‌ که عالی‌ترین شریعت است»[259].

اینها حدود احکام‌ الهی‌ است‌ که‌ آن‌ را برای‌ قومی‌ که‌ حقایق‌ را می‌دانند بیان می‌کند، زیرا جاهل، امر و نهی‌ الهی را نگه‌ نمی‌دارد و به آنها پایبند نیست‌.

حکمت در اینگونه ازدواج

وقتی مرد بداند، که بعد از سه طلاقه دادن زنش دیگر برای او حلال نیست‌، مگر اینکه با مردی دیگر ازدواج کند، از طلاق خودداری می‌کند، چون غیرت و شهامت مردان این‌ کار را قبول نمی‌کند، به ویژه اگر شوهر دوم دشمن یا رقیب شوهر اول باشد. صاحب تفسیرالمنار بر این افزوده و گفته است‌: مردی‌ که زنش را طلاق می‌دهد، سپس احساس می‌کند که از او بی‌نیاز نیست و پشیمان می‌شود و به او مراجعه می‌کند، سپس بعد از آن از معاشرت با وی عاجز و خشمگین می‌گردد و دوباره او را طلاق می‌دهد، سپس باز پشیمان می‌شود و بار دوم نیز به وی مراجعه می‌کند و پیوند را برقرار می‌سازد، دیگر آزمایش و امتحان او کامل شده است‌، چون ممکن است‌که طلاق اول بدون تأمل و شناخت کامل و عدم آگاهی از نیاز او به وی‌، صورت گرفته باشد. ولی طلاق دوم چنین نیست چون بعد از پشیمان شدن از طلاق اول و درک اشتباه بودن آن‌، صورت‌گرفته است‌، لذا گفتیم‌که آزمایش‌کامل می‌شود، پس اگر بعد از آن‌ (بعد از طلاق دوم)، به وی مراجعه‌کرد، به این معنی است‌ که نگاه داشتن او را بر رها ساختنش‌، ترجیح می‌دهد. دیگر بعید به نظر می‌رسد که پس از طلاق سوم بتوانند با هم زندگی‌ کنند و طلاق سوم به این معنی است‌، که مراجعت بار دوم و ترجیح دادن نگاه داشتن او بر رها ساختنش‌، اشتباه بوده است و رها ساختن بهتر و مرجح است و او از عقل و ادب نیکو برخوردار نبوده است‌که بدان‌کار مبادرت‌کرده است‌، پس شایسته نیست که زن همچون توپ فوتبال در اختیار او باشد و به هر جا که دلش خواست پرتابش‌ کند و هر وقت خواست‌، به وی مراجعه‌کند و بسوی خویش برگرداند، بلکه‌ کار درست و صحیح آن است‌، که برای همیشه از او جدا شود و دیگر اختیار آن زن از دست او بیرون آید. چون معلوم شده است ‌که با هم سازگاری ندارند و نمی‌توانند حدود و مقررات الهی را مراعات‌ کنند. اگر پس از آن چنان اتفاق افتاد که این زن از روی رغبت با مردی دیگر ازدواج‌ کرد، و اتفاق افتاد که از او نیز طلاق گرفت یا شوهر اولی‌، دوباره علاقمند شد و دوست داشت که با آن زن ازدواج ‌کند و می‌داند که در بستر دیگری خوابیده است و زن نیز به بازگشت به نزد او رضایت داد و احتمال می‌داد که با هم سازگاری پیدا کنند و حدود و مقررات الله را مراعات نمایند، در این صورت پس از انقضای عده ازدواج مجدد، اشکالی ندارد[260].

از فواید این آیه:

1- اگر مردی با زن مطلقه به نیت حلال کردنش برای شوهر اولی‌اش، ازدواج کند این نکاح درست نبوده و به شوهر اولی حلال نمی‌شود، باید ازدواج مرد با زن مطلقه با عقد صحیح صورت گیرد و با زن رابطه زناشویی نیز برقرار گردد سپس اگر در آینده از شوهر دومی جدا شد و یا شوهر دومی وفات کرد، در آن زمان می‌تواند به شوهر اولی‌اش بعد از سپری کردن عده برگردد.

2- در صورت برگشت زوجین به یکدیگر، اگر به گمان اغلب از برپایی حدود الهی در رابطه با معاشرت و زندگی مشترکشان متأکد بودند، جایز است که زندگی مشترک را دوباره آغاز کنند ولی در غیر آن جایز نیست.

3- در امور مستقبلی به گمان اکتفا می‌شود چون یقین داشتن در انجام دادن اموری که در آینده به وقوع می‌پیوندد خارج از طاقت مکلف است.

4- لطف و عنایت الله متعال به بندگانش در آنچه که به امور عبادی‌شان و معاملات ذات البینی‌شان تعلق می‌گیرد تا میانشان هرج و مرج و بلأخره درگیری رخ ندهد.

5- این حدود الهی را جز افراد با علم کسی دیگر به درستی نمی‌داند و به هر اندازه که دانائی‌اش بیشتر باشد حدود برایش واضح‌تر و آشکارتر خواهد بود.

6- تمام امور دینی واضح و روشن است و هیچ امری چه در عبادات و چه در معاملات پوشیده و غامض نیست.

7- هر آنچه که مخالف شریعت باشد از احکام الهی نیست.



﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمۡسِکُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعۡرُوفٖۚ وَلَا تُمۡسِکُوهُنَّ ضِرَارٗا لِّتَعۡتَدُواْۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَا تَتَّخِذُوٓاْ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ هُزُوٗاۚ وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ یَعِظُکُم بِهِۦۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٣١

 

 

 

 

وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ ذَٰلِکُمۡ أَزۡکَىٰ لَکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢٣٢

 

 

وچون زنان را طلاق (رجعی) دادید و به پایان عدۀ خود رسیدند، پس یا آنها را به خوبی نگاه دارید، و یا به خوبی رها کنید، و هرگز آنان را برای زیان رساندن نگاه ندارید تا از حد تجاوز کنید، و هرکسی چنین کند قطعا بر خود ستم کرده است. و آیات الله را به تمسخر نگیرید، و نعمت‌های الله را و آنچه از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده است و شما را به آن پند می‌دهد، به یاد آورید، و از الله بترسید، و بدانید که الله به هر چیزی داناست. ﴿231

و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود رسیدند، آنها را از اینکه با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند - چنانچه در میانشان به طرز پسندیده‌ای توافق برقرار گردید - منع نکنید، این همان چیزی است که هرکس از شما که به الله و روز آخرت ایمان داشته باشد، به آن پند داده می‌شود. آن برایتان پاکتر و بهتر است، و الله می‌داند و شما نمی‌دانید. ﴿232.


 


﴿231 و چون‌ زنان‌ را طلاق‌ دادید و به‌ پایان‌ عده‌ خویش‌ نزدیک‌ شدند، آن‌گاه، یا آنان‌ را به‌ نیکی‌ نگاه‌دارید بدون‌ قصد رساندن ‌آزار و زیان‌ به‌ آنها و یا به‌ نیکی‌ رهایشان‌ کنید یعنی: آنان‌ را به‌ حال‌ خودشان ‌واگذارید تا عده‌شان‌ سپری‌ شود و آن‌گاه‌ با آزادی‌ از حیطه‌ نکاح‌ شما، زندگی‌جدیدی‌ را از سر بگیرند. در صورتی‌ که‌ نه‌ به‌ آنان‌ نیازی‌ دارید و نه‌ هم‌ محبتی، پس‌ نباید به ‌قصد طولانی ‌ساختن‌ عده‌ و مدت‌ انتظار آنان‌ - که‌ هدف‌ از آن‌ آزار و زیان ‌رساندن‌ به‌ آنهاست‌ - به‌ آنان‌ رجوع‌ کنید.

در جاهلیت‌ رسم‌ بر آن‌ بود که‌ مردان ‌به‌ قصد آزار رساندن‌ و بلاتکلیف‌ نگاه‌داشتن‌ زنان، آنان‌ را طلاق‌ داده‌ و در پایان ‌عده‌ به‌ آنان‌ رجوع‌ می‌کردند و تا نزدیک‌ بود که‌ عده‌شان‌ به ‌سرآید، باز مجددا همین‌ کار را تکرار می‌کردند، پس‌ نه‌ با آنان‌ به‌ نیکی‌ معاشرت‌ می‌کردند و نه‌ رهایشان‌ می‌ساختند تا زندگی‌ جدیدی‌ را از سر بگیرند و هر کس‌ چنین‌ کند، البته بر خود ستم‌ نموده است؛‌ زیرا خود را در معرض‌ عذاب‌ الهی‌ قرار داده‌ است.‌ و آیات‌ الله تعالی را به‌ تمسخر نگیرید زیرا همه‌ آیات‌ الهی‌ جدی‌ است‌ و هر کس‌ در آنها به‌ شوخی‌ برخورد کند، حکم‌ آنها قطعا بر وی‌ لازم‌ می‌شود، لذا از اعمال‌ رایج‌ در جاهلیت‌ بپرهیزید.

همچنان در جاهلیت‌ رسم‌ بر آن‌ بود که‌ مرد زنش‌ را طلاق‌ می‌داد، یا زنی‌ را به‌ نکاح‌ می‌گرفت، یا برده‌اش‌ را آزاد می‌ساخت، سپس‌ می‌گفت: من‌ شوخی‌ کردم‌! پس‌ اسلام‌، شوخی‌ با احکام‌ شرعی‌ را مردود اعلام‌ کرد. بنابراین، اگر مردی‌ زنش‌ را طلاق‌ داد و گفت: شوخی‌کردم‌؛ مسلما طلاق‌ واقع‌ می‌شود، چنانکه‌ پیامبر ج فرموده است: «ثَلَاثٌ جِدُّهُنَّ جِدٌّ، وَهَزْلُهُنَّ جِدٌّ: النِّکَاحُ وَالطَّلَاقُ وَالرَّجْعَةُ»[261].

«سه‌ چیزاست‌ که‌ جدی‌ گرفتن‌ آنها جدی‌ و شوخی‌کردن‌ در آنها هم‌ جدی‌ است، نکاح‌، طلاق‌ و رجعت».

‌و نعمت‌ الله را بر خود به ‌یاد آورید که‌ عبارت‌ از اسلام‌ و قوانین‌ و برنامه‌های‌ آن‌ است، پس‌ از آن‌ که‌ در جاهلیتی‌ کور و تاریکی‌های‌ پیِ هم قرار داشتید، همچنان به‌یاد آورید که الله‌ تعالی‌ قرآن‌ و حکمت‌ یعنی: سنت‌ نبوی بر شما نازل‌ کرده‌ و بوسیلۀ آن شما را تعلیم‌ و بیم داده و بیدار و هوشیارتان‌ می‌گرداند، پس‌نعمت‌های‌ عُظمای‌ کتاب‌ و سنت‌ را - با عمل‌ به‌ آنها - شکر گزارید و از الله بترسید و بدانید که‌ الله تعالی به‌ هرچیزی‌ داناست‌ و از جمله‌ به‌ چگونگی‌ عملکرد شما در قبال‌ اوامر و حدود مقرر خویش، پس‌ یقینا شما را در برابر اعمالتان‌ پاداش می‌دهد.

از فواید این آیه:

1- زن یا به شایستگی نگه داشته شود یا به نیکی و خوبی رها گردد.

2- بر مرد واجب است با همسرش به نیکی معاشرت داشته باشد حتی بعد از طلاق نباید با او در هنگام تصفیۀ حسابات به زشتی برخورد کند و مطالبۀ چیزهایی را کند که از نظر شرع و عرف نامناسب است.

3- از عنایت پروردگار به بندگان است که آنها را به معاملۀ نیکو میان یکدیگر در همه اوقات و حالات فرا می‌خواند و اینگونه است که وحدت امت حفظ می‌شود. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ کُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَیۡنَ قُلُوبِکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم بِنِعۡمَتِهِۦٓ إِخۡوَٰنٗا [آل عمران: 103]. «و نعمت الله بر خود را یاد کنید، آنگاه که دشمنان (یکدیگر) بودید، پس میان دل‌های شما الفت داد، آنگاه به (فضل) نعمت او برادر (یکدیگر) شدید».

4- نگه داشتن زن -رجعت دادن- به خاطر زیان رساندن و تعدی و تجاوز به او حرام است.

5- هر کس با برادرش زیان رسانی کرد متجاوز شمرده می‌شود؛ و برای هیچ کس جایز نیست که با برادر مسلمانش بر اساس زیان رسانی برخورد کند.

6- ظلم به نفس مانند ظلم به دیگران، حرام است، زیرا الله متعال از این رفتار‌ها نهی فرموده است.

7- ارتکاب گناهان همان ظلم بر نفس است؛ و کسی نگوید: «من آزاد هستم آنچه خواستم انجام می‌دهم و بر عذاب صبر می‌کنم»؛ این درست نیست؛ چون برای انسان جایز نیست بر نفس خود ظلم کند، زیرا همان گونه که ظلم به دیگران تجاوز بوده و حرام است بر نفس نیز تجاوز می‌باشد و حرام است؛ به طوری که در حدیثی آمده است: «...ولنفسک علیک حقاً...»[262] «و نفست بر تو حقی دارد».

8- کسی که به دیگری ظلم روا می‌دارد در حقیقت بر نفس خود ظلم کرده است؛ زیرا مظلوم اگر نتواند در دنیا دادخواهی کند در آخرت از نیکی‌های ظالم گرفته می‌شود و به حسنات مظلوم اضافه می‌گردد و هنگامی که نیکی‌های ظالم خلاص شد از خطاهای مظلوم گرفته می‌شود و به میزان ظالم انداخته می‌شود. از این لحاظ الله متعال نگهداشتن زن را به قصد زیان رساندن به او چنین بیان نموده است: «به تحقیق بر نفس خود ظلم کرده است» در حالی که ظاهرا او بر زن ظلم می‌کند ولی در حقیقت او هم بر نفس خود و هم بر زوجۀ خود ظلم روا داشته است.

9- وادار نمودن مخاطب تا از ظلم اجتناب ورزد؛ زیرا ظالم شاید گمان ببرد که بر مظلوم پیروز شده است؛ اما اگر بداند که بر نفس خود ظلم می‌کند از این حالت می‌ترسد، و بر عدل رو می‌آورد.

10- آیات الهی به دو بخش تقسیم می‌شوند: آیات شرعی؛ که به وسیله پیامبران آورده شده‌اند و بشر مانند آن را نمی‌تواند بیاورد؛ و آیات کَونی؛ که عبارت است از همین موجودات که به چشم دیده می‌شوند مانند آسمان‌ها و زمین و آفتاب و ماه که بشر نمی‌تواند مانند آن را خلق کند. الله متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن یَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن یَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَیۡ‍ٔٗا لَّا یَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣ [الحج: 73].  «ای مردم! مثلی زده شده است، پس به آن گوش فرا دهید: بی‌گمان کسانی را که به جای الله می‌خوانید؛ هرگز نمی‌توانند مگسی را بیافرینند، اگر چه (همگی) برای این (کار) گرد آیند، و اگر مگس چیزی را از آنها برباید، نمی‌توانند از آن باز پس گیرند، (آری) طالب و مطلوب (عابد و معبود) ناتوانند». پس این مخلوقات با نظم و زیبایی که دارند همۀ آنها دلالت بر این دارند که به تحقیق الله متعال آفریدگار است و او تعالی احد است و دارای کمال قدرت و حکمت می‌باشد.

11- به مسخره گرفتن آیات الهی، شرعی و کونی، خواه تمام آن یا برخی از آن باشد حرام است.

12- مخالفت نوعی از استهزا است؛ زیرا وقتی انسان به الله عزوجل ایمان می‌آورد که او پروردگار با عظمت است و فرمانروایی تنها از آن اوست و به سوی او دادخواهی صورت می‌گیرد سپس گناه و نافرمانی او تعالی را می‌کند مثل این است که با این عظمت الهی استهزا می‌کند؛ گفتنی است که معصیت و گناه نوعی از استهزاء شمرده می‌شود اما انسان را از دایره اسلام خارج نمی‌سازد.

13- یاد از نعمت‌های الهی واجب است؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: «و نعمت الله را بر خود یاد کنید» و یاد کردن با قلب، زبان و اعضای بدن صورت می‌گیرد؛ بطور مثال به زبان بگویید: الله متعال این نعمت را به من عنایت فرمود، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ١١ [الضحى: 11] «و نعمت‌های پروردگارت را باز گوکن (و سپاس گذار)» و حمد و شکر الله متعال را بر نعمت‌ها بجا آورید و نعمت‌های الهی را در قلب استحضار نموده و با انجام طاعات و عبادات شکر عملی این نعمت‌ها را به جای آورید تا اثر این نعمت‌ها در شما دیده شود.

14- نزول قرآن کریم از بزرگترین احسان‌های الهی بر بندگان است. و هر آنچه که در قرآن کریم آمده است همگی پند برای بندگان است.

15- اثبات صفت رحمت برای الله ﻷ، اینکه او تعالی دارای رحمت گسترده است.

16- آراسته بودن به تقوای الهی واجب است؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ.

17- بر حذر داشتن انسان از مخالفت؛ زیرا وقتی انسان دانست که الله متعال به همه چیز داناست از مخالفت اوامر او حذر می‌کند از این رو بعد از امر به تقوا، الله متعال چنین فرموده است: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ «بدانید که الله بر همه چیز داناست».

﴿232 بخاری، ابوداود، ترمذی و برخی دیگر، از مَعقِل بن یَسار س روایت کرده‌اند: او خواهر خود را به نکاح یکی از مسلمانان درآورد و این زن مدتی با شوهرش زندگی می‌کردند. پس شوهرش او را طلاق داد و تا انقضای عده رجوع نکرد، اما باز به یکدیگر تمایل پیدا کردند. سپس آن مرد با جمعی نزد معقل آمد و همسر سابقش را خواستگاری کرد، معقل در جوابش گفت: ای ناکس نادان گرامیت داشتم و خواهر خود را به عقد تو درآوردم، اما تو او را طلاق دادی، به الله سوگند! او دیگر هیچ وقت نزد تو برنمی‌گردد. الله عزوجل چون نیازمندی این دو را به یکدیگر به علم قدیم خود می‌دانست و آیۀ ﴿وَإِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ أَن یَنکِحۡنَ أَزۡوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوۡاْ بَیۡنَهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ «و چون زنان را طلاق دادید و به پایان عدّۀ خود رسیدند، آنها را از اینکه با شوهران (قبلی) خود ازدواج کنند - چنانچه در میانشان به طرز پسندیده‌ای توافق برقرار گردید - منع نکنید» را نازل فرمود. چون معقل این آیه را شنید گفت: «پروردگار خویش را فرمانبردارم و از دستورات او اطاعت می‌کنم. سپس آن مرد را دعوت کرد و گفت: اینک خواهرم را دوباره به عقد تو درمی‌آورم»[263].

حافظ ابن حجر در‌ ‌فتح الباری ‌گفته است‌که سبب نزول این آیه نیرومندترین حجت و صریحترین دلیل است بر معتبربودن ولی در نکاح‌. زیرا اگر ولی معتبر نمی‌بود منع او در این مورد، معنی نداشت و اگر زن می‌توانست‌، خود را نکاح ‌کند، نیازی به اجازه برادرش نبود، چون کسی‌که اختیارش در دست خودش باشد، نمی‌گویند دیگری او را از آن ‌کار منع‌ کرد.

جلوگیریِ ولی از نکاحِ زنِ تحتِ ولایتِ خود

به اتفاق علما ولی حق نداردکه مانع ازدواج مولیه خود گردد و هرگاه شخص هم کُف‌ء و مناسب‌ بخواهد با او ازدواج کند و به وی مهرالمثل بدهد، ولی حق نداردکه با منع او از ازدواج‌، به وی ظلم‌کند. اگر در این حال ولی مانع از ازدواج او شد، زن حق داردکه به قاضی مراجعه ‌کند تا او را انکاح نماید و در این حالت ولایت ازدواج به ولی دیگری‌ که در مرتبه بعد از این ولی ظالم قرار دارد منتقل نمی‌شود، بلکه ولایت مستقیماً به قاضی منتقل می‌گردد، چون این ممانعت ظلم است و ولایت رفع ظلم به دست قاضی است‌.

و لیکن اگر ممانعت ولی از ازدواج‌، به سبب یک عذر مقبول و پسندیده باشد، مانند اینکه شوهر، مناسب و کف‌ء نباشد یا اینکه مهریه‌، مناسب و به اندازه مهرالمثل نباشد تا اینکه خواستگار مناسبتری پیدا شود، در این صورت او عاضل و مانع محسوب نمی‌شود و ولایت از او منتقل نمی‌گردد.

خطاب‌ در آیه‌ متوجه‌ اولیای‌ زنان‌ است‌ که‌ نباید دختران‌ یا خواهران‌ مطلقه‌شان‌ را از رجوع‌ به‌ شوهران‌ سابقشان‌ در هنگام‌ عده، یا از ازدواج ‌مجدد با آنان‌ بعد از انقضای‌ عده‌ - به‌ شرط رضایت‌ و توافق‌ کامل‌ طرفین‌ - منع ‌نمایند. به‌ قول برخی از مفسران، خطاب‌ متوجه‌ شوهران‌ سابق‌ است‌، به این معنی که شما شوهران‌ به‌ انگیزه ‌ننگ‌ و غیرت‌ جاهلیت، زنان‌ سابق‌ خود را که‌ عده‌شان‌ را گذرانده‌اند، از ازدواج ‌با فرد دلخواهشان‌ ممانعت‌ نکنید، چنانکه‌ بسیاری‌ از بزرگان‌ و سلاطین، از اینکه‌ زنان‌ سابقشان‌ همسر مردانی‌ دیگر شوند، به‌ انگیزه‌ نام‌ و ننگ‌ جلوگیری‌ می‌کنند.

پس هر کس‌ از شما به‌ الله و روز آخرت‌ ایمان‌ داشته ‌باشد، به‌ این‌ دستورها عمل‌کرده‌ و از آنها پند می‌گیرد پس‌ رعایت‌ این‌ امر برای‌ شما پر برکت‌تر و پاکیزه‌تر است‌ از آلوده‌ شدن‌ به‌ پلیدی‌های‌ معنوی‌ و فساد ضمیر و الله آنچه‌ را که ‌برای‌ شما از سود و صلاح‌ در اجرای‌ این‌ احکام‌ نهفته‌ است می‌داند ولی شما این‌حقیقت‌ را نمی‌دانید، لذا از فرمان‌ وی‌ پیروی‌ کنید.

 از فواید این آیه:

1- عقد نکاح قبل از انتهای عده جایز نیست.

2- اثبات روز آخرت یا روز قیامت؛ که شامل زنده شدن بعد از مرگ، پائین آمدن آفتاب و عرق کردن مردم و حساب و صراط و سایر اموری که در این روز به وقوع می‌پیوندد می‌شود. به دلیل این فرمودۀ الله متعال: ﴿ذَٰلِکَ یُوعَظُ بِهِۦ مَن کَانَ مِنکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ «این (دستوری است که) هر کس از شما که به الله و روز قیامت ایمان دارد؛ به آن پند داده می‌شود».

3- پند گرفتن از احکام الهی، تزکیه برای نفس است. و این پندِ نفس، ایمان و اخلاق انسان را رشد بیشتر می‌دهد و هر چند انسان احکام الهی را برخود تطبیق کند برای او تزکیه بیشتر خواهد بود.

4- اجرای احکام الهی قلب انسان را پاکیزه‌تر ساخته از پلیدی گناهان پاکش می‌سازد.

5- در این آیه اشاره به ناقص بودن علم و دانش انسان؛ و نرسیدن وی به کمال در علم است و اینکه الله همه چیز را می‌داند و انسان بسیار اندک می‌داند.



﴿۞وَٱلۡوَٰلِدَٰتُ یُرۡضِعۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ حَوۡلَیۡنِ کَامِلَیۡنِۖ لِمَنۡ أَرَادَ أَن یُتِمَّ ٱلرَّضَاعَةَۚ وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ لَا تُکَلَّفُ نَفۡسٌ إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦۚ وَعَلَى ٱلۡوَارِثِ مِثۡلُ ذَٰلِکَۗ فَإِنۡ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٖ مِّنۡهُمَا وَتَشَاوُرٖ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِمَاۗ وَإِنۡ أَرَدتُّمۡ أَن تَسۡتَرۡضِعُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُمۡ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا سَلَّمۡتُم مَّآ ءَاتَیۡتُم بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٢٣٣

 

 

 

 

 

وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرۡبَعَةَ أَشۡهُرٖ وَعَشۡرٗاۖ فَإِذَا بَلَغۡنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٣٤

 

 

و مادران، فرزندان خود را دو سال کامل شیر می‌دهند، این برای کسی است که بخواهد مدت شیرخوارگی را کامل نماید. و بر کسی که فرزند برای او متولد شده (پدر) لازم است روزی و پوشاک مادران را به گونه‌ای شایسته فراهم کند، هیچ‌کس جز به اندازۀ توانش مکلف نمی‌شود. هیچ مادری نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و هیچ پدری نیز نباید به خاطر فرزندش زیان ببیند، و بر وارث فرزند (مانند پدرش) چنین چیزی (روزی و پوشاک) لازم است، و اگر پدر و مادر با رضایت و مشورت همدیگر خواستند فرزند را از شیر بگیرند، گناهی بر آنها نیست، و اگر خواستید دایۀ شیر دهی برای فرزندان خود بگیرید گناهی بر شما نیست به شرط اینکه آنچه را که(به دایه) متعهد شده‌اید که پرداخت کنید، به خوبی بپردازید، و از الله بترسید و بدانید که الله به آنچه می‌کنید بیناست﴿233.

و کسانی از شما که می‌میرند و همسرانی را بر جای می‌گذارند، (همسران) باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند، و چون عدّۀ خود را به پایان رساندند بر شما گناهی نیست در آنچه که آنان به طور شایسته دربارۀ خود انجام دهند، و الله به آنچه می‌کنید آگاه است﴿234.


 

﴿233 پس از آنکه‌ الله تعالی احکام‌ نکاح‌ و طلاق‌ را ذکر کرد، حکم‌ شیرخوارگی‌ را نیز بیان‌ می‌نماید زیرا گاهی‌ زن‌ و شوهر در حالی‌ از هم‌ جدا می‌شوند که‌ فرزند خردسالی‌ دارند، و مادران، فرزندانشان را دو سال کامل به ‌طور تحقیقی‌ نه‌ تقریبی ‌شیر دهند. مراد از ﴿ٱلۡوَٰلِدَٰتُ در این‌ آیه‌ کریمه، زنانی‌ هستند که‌ طلاق ‌گرفته‌اند و ﴿یُرۡضِعۡنَ هرچند خبر است، اما به‌ معنی‌ امر می‌باشد، یعنی: مادران ‌مأمور به‌ شیردادن‌ فرزندانشان‌ هستند. این‌ مدت برای‌ کسی‌ است‌ که‌ بخواهد دوران‌ شیرخوارگی‌ را تکمیل‌ کند، پس‌ شیردادن‌ دو سال‌ کامل‌ حتمی‌ نیست، بلکه‌ هدف‌ از تعیین‌ آن، بیان‌ حد نهایی‌ مکلف‌ بودن‌ مادر است‌، لذا کوتاه‌ ساختن‌ این‌ مدت‌ با توافق‌ پدر و مادر طفل‌ جایز است‌. باید دانست‌ که‌ مادر مطلقه‌ تا آن‌گاه‌ که‌ ازدواج‌ مجدد نکند - به‌ اتفاق‌ فقها - به‌ حضانت‌ (نگه‌داری) طفل‌ خویش‌ ذی‌حق‌تر است‌ و تأمین‌ مصارف ‌خوراک‌ و پوشاک‌ مادری‌ که‌ به‌ شیردادن‌ طفل‌ مشغول‌ است، بر عهده‌ پدر، یعنی‌ آن‌کسی‌ است‌ که‌ فرزند برایش‌ متولد شده است‌ و این‌ حق‌ مادران‌ مطلقه‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ مزد شیردهی‌شان‌ به‌ آنان‌ تعلق‌ می‌گیرد. اما در مورد مادران‌ غیر مطلقه ‌باید گفت که تأمین‌ نفقه‌ و پوشاک‌ آنها بدون شک بر عهده‌ پدر می‌باشد، حتی‌ اگر هم فرزندان‌ خود را شیر ندهند. هیچ‌کس‌ جز به‌اندازه‌ توانش‌ مکلف‌ نمی‌شود. نه‌ زن، مکلف‌ به‌ صبر و شکیبایی‌ بر مزد اندک و مصارف‌ ناچیز است‌ و نه‌ پدر طفل، مکلف‌ به ‌پرداخت‌ نفقه‌ مسرفانه‌ خارج‌ از اندازۀ‌ توانش‌ می‌باشد، بلکه‌ آنچه‌ معتبر است، حد اوسط نفقه‌ در حد عرف‌ است‌. مادر نباید پدر را به‌سبب ‌فرزندش‌ زیان‌ برساند، به گونه‌ای که‌ از وی‌ مخارج‌ سنگینی‌ که‌ از حد توانایی‌ وی ‌خارج‌ است‌ - بابت‌ خوراک‌ و پوشاک‌ خویش‌ - طلب‌ کند و شوهر سابق‌ هم‌ نباید به‌ مادر طفل‌ زیان‌ برساند، به گونۀ‌ که‌ در چیزی‌ از تعهدات‌ و وظایفی‌ که‌ برعهده‌ اوست، کوتاهی‌ نموده، یا فرزند را بی‌هیچ‌ سببی‌ از آغوش‌ مادرش‌ جدا نماید.

نسبت‌ دادن‌ فرزند به‌ هر یک‌ از پدر و مادر در هر دو جا، برای‌ جلب‌ عطوفت ‌آن‌ دو است‌. صیغه‌ (مضاره)، مقتضی‌ مشارکت‌ هر یک‌ از پدر و مادر در وارد نمودن‌ ضرر است، تعبیری‌ که‌ خود گویای‌ آن‌ است‌ که‌ زیان‌ رساندن‌ یکی‌ از آنها به‌ دیگری، در واقع‌ زیان‌ رساندن‌ به‌ هر دو است‌. همچنان‌ به‌ تبع‌ زیان‌ رسانی‌ پدر و مادر به‌ یکدیگر؛ طفل‌ نیز در این‌ بین‌ متضرر می‌شود. و مانند همین‌ احکام ‌بر عهده‌ وارث‌ نیز هست‌ یعنی اگر پدر مُرد؛ پرداخت‌ مخارج‌ شیردهی‌ طفل، بر عهده‌ وارث‌ پدر، یا وارث‌ طفل، یا وصی، یا قیم‌ اوست، چنان‌ که‌ این‌ مخارج‌ در حیات‌ پدر بر عهده‌ خود وی‌ بود. و اگر پدر ارثی‌ از خود به‌ جای‌ نگذاشته‌ بود، اقربای‌ نزدیکتر باید این‌ مخارج‌ را بپردازند، پس ‌مراد از «وارث‌؛ یا وارثان‌ پدر هستند که‌ پرداخت‌ نفقه‌ و پوشاک‌ مادر شیرده ‌به‌ طور عرفی‌ و بر وجه‌ پسندیده، برعهده‌ ایشان‌ می‌باشد، یا وارثان‌ طفل‌اند، یعنی‌کسانی‌ که‌ در صورت‌ مرگ‌ طفل‌ از وی‌ میراث‌ می‌برند، که‌ لفظ (وارث)، محتمل‌ هر دو معنی‌ است‌. به‌ هر حال‌؛ زیان ‌رساندن‌ به‌ مادر از سوی‌ این‌ وارث، چه‌ وارث‌ طفل‌ باشد و چه‌ وارث‌ پدر؛ حرام‌ است، چنان‌که‌ این‌ کار بر پدر حرام‌ بود.

و اگر پدر و مادر بخواهند با رضایت‌ و مشاوره‌ یکدیگر، کودک‌ را به‌طور پیش‌هنگام‌ قبل‌ از دو سال‌ از شیر جدا کنند، گناهی‌ بر آن‌ دو نیست‌، اما اگر یکی‌ از پدر و مادر بخواهد طفل‌ را از شیر جدا نماید، ناگزیر باید با طرف‌ دیگر مشورت‌نموده، موافقت‌ او را جلب‌ نماید تا توافق‌ کامل‌ میان‌ آن‌ دو به‌ دست‌ آید. و اگرخواستید برای‌ فرزندان‌ خود دایه‌ یا شیردهی‌ دیگر غیر از مادرانشان‌ بگیرید بر شما گناهی‌ نیست، به‌ شرط آن‌ که‌ چیزی‌ را که‌ پرداخت‌ آن‌ را به ‌عهده‌ گرفته‌اید، به‌ مادران، به‌ حساب‌ آنچه‌ که‌ در مدت‌ شیردهی‌ به‌ فرزندان‌ شما شیرداده‌اند به‌درستی‌بپردازید، یا به‌ زنان‌ دایه‌ و شیرده‌ دیگر و در پرداخت‌ مزد آنها کوتاهی‌ یا سهل‌انگاری‌ نکنید زیرا چه ‌بسا عکس العمل‌ منفی‌ آنان‌ به‌ طفل‌ برگردد و این‌ خود، انگیزه‌ای‌ برای‌ کوتاهی‌ و سهل‌انگاریشان‌ در حق‌ طفل‌ گردد. جواز اجیرکردن‌ زن‌ شیرده‌ دیگری‌ غیر از مادر هم، مشروط به‌ عدم‌ زیان‌رساندن‌ به‌ مادر می‌باشد، چراکه‌ مادر در امر نگه‌داری‌ فرزندش‌ حق‌ اولویت دارد، چنانکه‌ در آغاز آیه گذشت‌. و از الله بترسید و بدانید که‌ الله به‌آنچه‌ انجام‌ می‌دهید، بیناست‌؛ پس‌ شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد بنابراین، اگر حقوق‌ زنان‌ و کودکان‌ را ادا نمودید و پدر و مادر از زیان‌ رساندن‌ به یکدیگر پرهیز کرده‌ و از الله تعالی ترسیدید؛ فرزندانشان‌ اولاد شایسته‌ای‌ در دنیا و سبب‌ پاداش‌ اخروی‌شان‌ خواهند شد، اما اگر آنان‌ هواهای‌ نفسانی‌ را مدار عمل‌ خود قرار دادند؛ یقینا فرزندانشان‌ در دنیا برایشان‌ بلا و فتنه‌ و در آخرت‌هم‌ سبب‌ عذاب‌ خواهند بود.

از فواید این آیه:

1- شیر دادن طفل بر مادر واجب نیست بلکه از باب نیکی شیر می‌دهد، و مدت کامل آن دو سال می‌باشد و امکان دارد کمتر از دو سال باشد، البته بعد از مشورت و رضایت طرفین. و غذای طفل بر پدر لازم است طوریکه قرآن می‌فرماید: ﴿وَعَلَى ٱلۡمَوۡلُودِ لَهُۥ رِزۡقُهُنَّ وَکِسۡوَتُهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِ«و بر کسی که فرزند برای او متولد شده (پدر) لازم است روزی و پوشاک مادران را به گونه‌ای شایسته فراهم کند».

2- الله متعال به مخلوقاتش با رحم‌تر، مهربانتر و دلسوزتر از مادر به فرزندش است.

3- فرزند عطا و بخشش برای پدر است، و طوریکه رسول کریم ج خطاب به فردی فرمود: «أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیک»؛ یعنی: «تو و مالت برای پدرت می‌باشی»[264].

4- عرف میان مردم، در صورتیکه با شریعت در تضاد نباشد، معتبر است، چنانکه قاعده اصولی می‌گوید: "العادة محکمة" «عادت حکم کننده است».

5- الله متعال هیچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌سازد؛ و این خود بیانگر رحمت بی‌پایان الله متعال به بندگانش است.

6- حرام بودن زیان و ضرر رسانی به یکدیگر به دلیل فرمودۀ الله متعال: ﴿لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةُۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوۡلُودٞ لَّهُۥ بِوَلَدِهِۦ «نه مادر به خاطر فرزندش و نه پدر به سبب فرزندش باید زیان ببیند»؛ و در حدیثی پیامبر ج فرموده‌اند: «لا ضرر و لا ضرار»[265]. «هیچ قانون زیانباری در اسلام وجود ندارد و هیچ زیان رساندنی به(خود یا) دیگران به ناحق جایز نیست ».

7- ایمان به نام‌های پروردگار متعال و صفاتی را که در بر دارند واجب است.

8- برحذر بودن از مخالفت امر و نهی الله عزوجل؛ زیرا اوتعالی بعد از امر به تقوا فرموده است: ﴿وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ «و بدانید که الله به آنچه انجام می‌دهید؛ بیناست» ما را از مخالفت امر خود برحذر می‌دارد زیرا الله متعال به هر آنچه انجام می‌دهیم داناست.

9- انسان بر آنچه که در دلش وسوسه می‌شود مواخذه نمی‌شود، زیرا از جملۀ اعمال شمرده نمی‌شود؛ طوریکه پیامبر ج فرموده‌اند: «الله متعال، وسوسه‌هایی را که در دل امت من خطور می‌نمایند، معاف فرموده است تا زمانی که به مقتضای آن عمل نکرده و یا درباره آن سخن بر زبان نیاورده باشند»[266].

﴿234 پس از بیان‌ احکام‌ طلاق‌ و رجعت‌ و مسؤولیت‌های‌ پدران‌ در قبال‌ فرزندان‌ شیرخواره‌ و همسران‌ مطلقه‌شان‌؛ الله تعالی حکم‌ عده‌ وفات‌ را بیان‌ می‌کند تا این‌ گمان‌ پیش‌ نیاید که‌ عده‌ وفات‌ هم، مانند عده‌ طلاق‌ است. و کسانی‌ از شما که ‌می‌میرند و زنانی‌ را پس‌ از خود بجا می‌گذارند پس‌ زنانشان باید چهار ماه‌ و ده‌ شبانه‌ روز انتظار بکشند و پس‌ از آن‌ می‌توانند ازدواج‌ مجدد نمایند. حکمت‌ در تعیین‌ این‌ مدت‌ برای‌ عده‌ وفات ‌دو چیز است:

1- احتمال‌ این‌ که‌ زن‌ حامله‌ باشد. و هر چند جنین‌ غالبا در چهار ماهگی‌ زنده ‌می‌شود و حرکت‌ می‌کند، اما الله تعالی ده‌ شبانه‌روز دیگر را احتیاطا بر آن ‌افزوده‌ زیرا چه‌بسا که‌ جنین‌ ضعیف‌ بوده‌ در چهارماهگی‌ قادر به‌ حرکت‌ نباشد. و در صورت‌ ظاهر شدن‌ حمل‌؛ عده‌ زن‌ حامله، وضع‌ حمل‌ اوست‌.

2- در تعیین‌ این‌ مدت، حرمت‌ نهادن‌ به‌ نکاح‌ اول‌ نیز مورد نظر است‌. قابل‌ ذکر است‌ که‌ عده‌ وفات‌ برای‌ زن‌؛ چه‌ زن‌ صغیره باشد چه‌ کبیره، چه‌ حایضه‌ باشد و چه یائسه، همان‌ مدت‌ چهار ماه‌ و ده‌ روز است‌ و عده‌ زن‌ حامله‌ چه‌ از وفات‌ و چه‌ از طلاق‌ وضع‌ حمل‌ اوست‌. پس‌ هرگاه‌ این زنان عده‌ خود را به‌پایان‌ رساندند، می‌توانند(کارهایی از قبیل) آرایش‌کردن، روی‌آوردن‌ به‌ خواستگاران‌ و نهایتا ازدواج ‌مجدد، در صورتی‌ که‌ بر وجه‌ پسندیده‌ و مخالف‌ شرع‌ نباشد، انجام‌ ‌دهند و الله تعالی به‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دهید، آگاه‌ است‌ زیرا می‌داند که‌ چه‌ کسی‌ زنان‌ را به‌ ناروا از ازدواج‌ مجدد باز می‌دارد و چه‌ کسی‌ حدود و حقوق‌ مقرر را به‌ خوبی ‌رعایت‌ می‌کند؛ بنابراین، هر کس‌ را در برابر عملش‌ جزا می‌دهد. با این‌ آیه بر وجوب‌ سوگواری برای‌ زنی که‌ در عده‌ وفات‌ قرار دارد استدلال ‌شده‌ است‌. احداد یا سوگواری عبارت‌ است‌ از ترک‌ زینت‌ و آرایش، اعم‌ از به‌کاربردن ‌خوشبویی، پوشیدن‌ لباس‌های‌ جدید و زیورآلات‌ و بیرون‌ رفتن‌ از منزل‌ - جز به ‌جهت‌ ضرورت‌ یا عذری‌ - نیز مشمول‌ آن‌ می‌شود. عده‌ وفات‌؛ بر زن‌ آزاد، کنیز، صغیره‌ و کبیره‌ - چه‌ با او آمیزش‌ انجام‌ گرفته‌ باشد، چه‌ نگرفته‌ باشد - همه‌ آنها لازم‌ می‌گردد. گفتنی‌ است‌ که‌ سوگواری‌ بر مرگ‌ نزدیکان‌ فقط سه‌ روز است، اما سوگواری‌ بر مرگ‌ شوهر چهار ماه‌ و ده‌ روز می‌باشد. پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «لَا تُحِدُّ امْرَأَةٌ عَلَى مَیِّتٍ فَوْقَ ثَلَاثٍ، إِلَّا عَلَى زَوْجٍ، أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا، وَلَا تَلْبَسُ ثَوْبًا مَصْبُوغًا، إِلَّا ثَوْبَ عَصْبٍ، وَلَا تَکْتَحِلُ، وَلَا تَمَسُّ طِیبًا، إِلَّا إِذَا طَهُرَتْ، نُبْذَةً مِنْ قُسْطٍ أَوْ أَظْفَارٍ»[267]. «هیچ زنی نباید بیش از سه روز برای مرده‌ای عزاداری ‌کند، مگر بر شوهر که چهار ماه و ده روز به عده می‌نشیند، و هیچگونه لباسی که با رنگ (شاد) تزیین شده باشد نمی‌پوشد مگر اینکه لباس عصب (لباسی یمنی که دارای رنگ سیاه و سفید است) باشد، و چشمان خود را سرمه نمی‌کشد، و از استعمال عطر نیز خودداری می‌کند مگر اینکه از عادت ماهیانه پاک شده باشد که در این صورت از مقدار کمی قسط یا اظفار (نوعی مواد خوشبو) استفاده می‌کند».‌

از فواید این آیه:

1- بر زنی که شوهرش وفات می‌نماید به عده نشستن واجب است.

2- حکمت از عده، حفظ نسل و مشخص شدن وضع زن از نظر باردارى و عدم باردارى؛ و نیز نگه‌ داشتن حرمت شوهر(متوفی) است.

3- مردان که ولی امر زنان هستند مسئولت آنها را به عهده دارند.

4- اثبات علم الله عزوجل به ظاهر و باطن. الخبیر به ذات دانایی گویند که به باطن امور دانا باشد پس وقتی دانا به باطن امور باشد اولی‌ترست که به ظواهر امور نیز داناست.


﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِیمَا عَرَّضۡتُم بِهِۦ مِنۡ خِطۡبَةِ ٱلنِّسَآءِ أَوۡ أَکۡنَنتُمۡ فِیٓ أَنفُسِکُمۡۚ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ سَتَذۡکُرُونَهُنَّ وَلَٰکِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُواْ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗاۚ وَلَا تَعۡزِمُواْ عُقۡدَةَ ٱلنِّکَاحِ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ فَٱحۡذَرُوهُۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ٢٣٥

 

لَّا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ مَا لَمۡ تَمَسُّوهُنَّ أَوۡ تَفۡرِضُواْ لَهُنَّ فَرِیضَةٗۚ وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَى ٱلۡمُوسِعِ قَدَرُهُۥ وَعَلَى ٱلۡمُقۡتِرِ قَدَرُهُۥ مَتَٰعَۢا بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ٢٣٦

 

 

 

وَإِن طَلَّقۡتُمُوهُنَّ مِن قَبۡلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدۡ فَرَضۡتُمۡ لَهُنَّ فَرِیضَةٗ فَنِصۡفُ مَا فَرَضۡتُمۡ إِلَّآ أَن یَعۡفُونَ أَوۡ یَعۡفُوَاْ ٱلَّذِی بِیَدِهِۦ عُقۡدَةُ ٱلنِّکَاحِۚ وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٣٧

 

و بر شما گناهی نیست در آنچه به‌طور کنایه از زنان (که در عده‌اند) خواستگاری کنید، و یا در دل‌هایتان (تصمیم بر نکاح آنان را) پنهان نمایید، الله دانسته است که شما آنها را به زودی یاد خواهید کرد، ولی آنها را به پنهانی وعده (زناشویی)ندهید مگر اینکه سخن نیکویی بگویید، و تصمیم به عقد نکاح نگیرید تا مدت تعیین شده(عده) به پایان برسد، و بدانید که الله آنچه را که در دل‌هایتان است می‌داند پس از او برحذر باشید و بدانید که الله آمرزندۀ بردبار است. ﴿235

اگر زنان را قبل از اینکه با آنان آمیزش جنسی کنید و قبل از اینکه برای آنان مهریه‌ای تعیین نمایید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. وآنان را (باتقدیم هدیه‌ای) بهره‌مند سازید، برتوانگر به اندازۀ توانش، و برتنگدست به اندازۀ توانش، بهره دادنی که بگونۀ پسندیده و معروف باشد،که(این بهره دادن) حق واجبی است برنیکوکاران. ﴿236

 

و اگر آنان(زنان) را قبل از اینکه با آنان آمیزش جنسی کنید، طلاق دادید، در حالی که برایشان مهریه تعیین کرده‌اید، پس نصف آنچه تعین کرده‌اید را بپردازید. مگر اینکه زنان (حق خود را) ببخشند یا کسی که عقد ازدواج در دست اوست (یعنی شوهر حق خود را) ببخشد، و اگر ببخشید، به پرهیزگاری نزدیک‌تر است، و بزرگواری را در میان خود فراموش نکنید همانا الله به آنچه می‌کنید بیناست﴿237.


﴿235 و گناهی‌ بر شما نیست‌ درباره‌ آنچه‌ شما به‌ طور سربسته (و کنایه‌ای)‌ از زنان عده‌دار که‌ در عده‌ وفات، یا طلاق ‌ثلاثه‌ به‌سر می‌برند خواستگاری‌ کرده، یا نیت‌ و عزم‌ ازدواج‌ با آنان‌ بعد از انقضای‌ عده‌ را در دل‌ نگه‌دارید، تعریض‌ به معنای کنایه یا ضد تصریح‌ است‌ و به‌ این معنی‌ که‌ انسان‌ مقصود خویش‌ را به‌ مخاطب‌ با لفظی ‌بفهماندکه‌ آن‌ لفظ صراحتا مقصود او را به مخاطب نمی‌رساند، بلکه‌ کنایتا یا اشارتا بر آن‌ دلالت‌ دارد و بنابراین، فهم‌ آن‌ به‌ قرینه نیاز دارد، چرا که‌ از ذهن‌ شنونده ‌دور است‌. مانند این‌ که‌ به‌ شخص نیازمند ‌بگوید: آمده‌ام‌ تا بر تو سلام‌ کنم‌ و یا به‌ چهره‌ات‌ بنگرم‌...! خطبه: یعنی: آنچه‌ که‌ خواستگار همراه‌ با برخورد لطف‌آمیز در گفتار و عمل، از زن‌ می‌طلبد.

الله تعالی می‌دانست‌ که ‌شما از بیان‌ رغبت‌ خویش‌ به‌ آن‌ زنان‌ نمی‌توانید صبر کنید و حتما این‌ تمایل‌ خود را با آنان‌ در میان‌ می‌گذارید بنابراین، به‌ شما رخصت‌ خواستگاری‌ تلویحی‌ نه ‌تصریحی‌ از آنان‌ را داد، ولی‌ با آنان‌ قول‌ و قرار پنهانی‌ نگذارید یعنی: مرد مثلا به ‌زن‌ عده‌دار نگوید: با من‌ ازدواج‌ کن، چون‌ که‌ دلباخته‌ توام‌ و باید به‌ من‌ قول ‌بدهی‌ که‌ غیر از من‌ با دیگری‌ ازدواج‌ نکنی‌... و از این‌ قبیل‌ سخنان‌ دیگر، مگر آنچه‌ که‌ بر خواستگاری‌ تلویحی‌ای‌ که‌ مباح‌ گردانیده‌ شده‌، دلالت‌ کند، مثل‌ این‌ که‌ بگوید: به ‌راستی‌ که‌ تو زیبایی‌...! من‌ به ‌زنان‌ نیاز دارم‌...! یا این‌ که‌ از خودش‌ در برابر زن‌ توصیف‌ کند و مثلا بگوید: من ‌مردی‌ هستم‌ که‌ اخلاقی‌ نیکو دارم، دست‌ و دل‌ باز هستم‌ و... از این‌ قبیل‌ سخنان‌ و عقد نکاح‌ را منعقد نگردانید تا عده‌ زن‌ به‌ پایان‌ رسد. حرام‌ بودن‌ عقد نکاح‌ در عده، مورد اتفاق‌ همه‌ مذاهب‌ است‌ و با نکاح‌ در حال‌ عده، زن‌ بر مرد حلال‌ نمی‌شود. و بدانید که‌ الله آنچه‌ را در دل‌ دارید از عزم‌ بر نکاح، یا غیر آن‌ می‌داند پس، از او برحذر باشید از این‌ که‌ شما را در صورت‌ عزم‌ بر چنین‌ نکاحی، مجازات‌ نماید و بدانیدکه‌ الله تعالی بر کسی که از او می‌ترسد آمرزنده‌ و با تأخیر نمودن مجازات‌ خطاکاران‌ بردبار است‌.

خلاصۀ احکام‌ این آیه:

1- خواستگاری‌ صریح‌ و بی‌پرده‌ از زن‌ در حال‌ عده، اجماعا جایز نیست، لیکن‌ خواستگاری‌ کنایی‌ و تلویحی‌ از زنی‌ که‌ در حال‌ عده‌ وفات‌ یا طلاق‌ باین‌ به ‌سر می‌برد، جایز است‌.

2- خواستگاری‌ صریح‌ یا کنایی‌ از زنی‌ که‌ در عده‌ طلاق‌ رجعی‌ به‌سر می‌برد به ‌اجماع‌ علما جایز نیست‌ زیرا زنی‌ که‌ در حال‌ عده‌ طلاق‌ رجعی‌ به‌سر می‌برد، هنوز حکم‌ همسری‌ او برای‌ شوهرش‌ پابرجاست‌.

3- انعقاد و اجرای‌ عقد نکاح‌ بر زنان‌ در حال‌ عده، شرعا حرام‌ بوده‌ و اجماع‌ علما بر آن‌ است‌ که‌ تأویل‌ مضمون: ﴿حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡکِتَٰبُ أَجَلَهُۥ «تا عده با پایان برسد»، در آیه، به ‌معنی‌ انتهای‌ عده‌ زن‌ می‌باشد.

4- اگر شخصی‌ با زن‌ در حال‌ عده‌ای‌ عقد نمود و عروسی‌ کرد، قاضی‌ باید نکاح‌ آن‌ دو را فسخ‌ کند و آن‌ نکاح‌ به‌ اتفاق‌ فقها باطل‌ است‌.

از فواید این آیه:

1- در دوران عده به صراحت از زن خواستگاری کردن حرام است، اما خواستگاری با اشاره و به صورت کنایه گناه نیست. و فرق این دو مساله در این است که خواستگاری صریح جز قصد نکاح و ازدواج احتمال دیگری ندارد، بنابراین حرام است، زیرا بیم آن می‌رود زن عجله کند، و چون علاقمند به ازدواج است احتمال دارد در سپری شدن عده دروغ بگوید. این بیانگر آن است که مقدمات کار حرام نیز حرام می‌باشد. در ضمن، این عمل ستمی است در حق شوهر اول، چرا که در مدت عده، زن نباید به کسی دیگر وعده ازدواج بدهد.

2- همچنین گناه نیست که انسان در دل خود پنهان کند با زنی که در حال گذراندن عده است پس از تمام شدن عده‌اش ازدواج کند.

3- احاطه علم الله عزوجل به همه چیز؛ حتی آنچه را که در دل‌هاست می‌داند. پس انسان نباید چیزی را که مورد رضای الله متعال نیست در نفس خود پنهان کند.

4- اثبات دو اسم از اسم‌های نیک الله متعال «الغفور» و «الحلیم» و آنچه از صفات و آثاری را که در بر دارند.

﴿236 هیچ‌ مسئولیتی‌ اعم‌ از گناه‌ یا مهریه و مانند آن‌ بر عهده‌ شما نیست‌ اگر زنان‌ را طلاق‌ دادید؛ در آن‌ وقت‌ که‌ هنوز با آنان‌ همبستری‌ نکرده‌ و برای‌ آنان‌ مهری‌ نیز معین‌ نکرده‌اید پس‌ اگر جماع‌ صورت‌ گرفت‌ و مهری‌ هم‌ از قبل‌ تعیین ‌نشده‌ بود، زن‌ مستحق‌ مهر المثل‌ خود می‌شود و زنانی‌ را که‌ قبل‌ از تعیین‌ مهر و قبل‌ از همبستری طلاق‌ می‌دهید به‌آنها چیزی‌ از پوشاک‌ یا طلا یا مانند آن‌ به‌ عنوان‌ بخشش‌ تقدیم‌ کنید تا این‌ بخشش‌، جایگزینی‌ باشد برای‌ آنچه‌ که‌ آنها از مهر از دست‌ داده‌اند، شخص توانگر به‌ اندازه‌ توان‌ خود و شخص تنگدست‌ به‌ اندازه‌ توان‌ خود این بخشش را به آنها تقدیم کنند پس‌ کیفیت‌ بخشش یا متعه‌ به‌ وضعیت ‌اقتصادی‌ شوهر مربوط است، لذا بخششی‌ که‌ شوهر غنی‌ می‌دهد، بر بخششی‌ که‌ شوهر فقیر می‌دهد، برتری‌ دارد پس شوهران بر وجهی‌ بخشش یا متعه ‌بدهند که‌ در شرع‌ و عرف‌ موافق‌ با آن، پسندیده ‌باشد چون این‌ متعه‌ دادن ‌به ‌عنوان‌ حقی‌ واجب‌ بر ذمه‌ کسانی‌ که‌ در برخورد با زنان ‌مطلقه، روشی‌ نیکو در پیش‌ می‌گیرند، لازم‌ شده‌ است.

از فواید این آیه:

1- انسان از تکالیفی که قادر به انجام آن نیست معاف شده است و بر این قاعده در چندین موضع در قرآن تأکید صورت گرفته است از جمله این فرمودۀ الله متعال: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا [البقرة: 286] «الله هیچ کس را جز به‌اندازه توانش تکلیف نمی‌کند».

2- در انجام احکام الهی حال و وضعیت مکلف مراعات گریده؛ و برای هر حالت حکم خاص آن تطبیق می‌شود.

3- عرف میان مردم مادامی که مخالف با احکام شریعت اسلامی نباشد اعتبار شرعی دارد،چنانکه قاعده اصولی (العادة محکمة)«عادت حکم کننده است»،بر آن دلالت دارد.

4- حق در دو چیز وجود دارد یا در اخبار و یا در احکام؛ اگر در اخبار بود بدون شک صدق و راست است و اگر در احکام بود بدون شک عدل و داد است. و شاید هم بین عدل و صدق جمع صورت گیرد که در این حالت صدق بر خبر حمل می‌شود و عدل بر احکام. مانند فرمودۀ الله متعال: ﴿وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗا [الأنعام: 115]. «و فرمان و سخن پروردگارت صادقانه و دادگرانه انجام پذیرفت».

﴿237 الله تعالی در آیه‌ی‌ قبلی، حکم‌ زن‌ مطلقه‌ قبل‌ از نزدیکی را‌ بیان‌ نمود که‌ قبلا‌ برایش‌ مهری‌ معین‌ نشده‌ بود، اما در این‌ آیه، حکم‌ نوع‌ دوم‌ را بیان‌ می‌کند و آن‌ زن‌ مطلقه‌ قبل‌ از نزدیکی‌ است‌ که‌ برایش‌ مهری‌ معین‌ شده‌ است: یعنی اگر پیش‌ از آن‌که‌ با آنان‌ نزدیکی‌ کنید، طلاقشان‌ دادید، درحالی‌که‌ برایشان‌ مهری‌ معین‌ کرده‌اید، پس‌ بر‌ ذمه‌ شما این‌ است‌ که نصف‌ آنچه‌ را به‌ عنوان‌ مهر برایشان‌ تعیین‌ نموده‌اید به‌ آنان‌ بدهید مگر این‌ که‌ زنان ‌مطلقه‌ یادشده، این‌ نیمه‌ مهر مشخص‌ شده‌ای‌ را که‌ الله تعالی برایشان‌ بر عهده ‌شوهران‌ طلاق‌دهنده‌شان‌ واجب‌ گردانیده است، به‌ شوهرانشان‌ ببخشند، که‌ در این‌صورت‌ مانعی‌ وجود ندارد که‌ شوهران‌ این‌ نیمه‌ را به‌ آنان‌ نپردازند و یا کسی‌ که ‌اختیار‌ نکاح‌ در دست‌ اوست، آن را ببخشد. و بخشش‌ و بخشایش‌ شما به‌ تقوی‌ نزدیکتر است، این‌ خطاب‌ متوجه‌ مردان‌ و زنان‌ است و به زنان بطور تغلیبی‌ است که‌ آنان‌ را به‌ گذشت‌ و بخشش‌ در برابر یکدیگر تشویق‌ و ترغیب‌ می‌کند، پس‌ کسی‌ به‌ تقوی‌ نزدیکتر است‌ که‌ بخشنده‌تر باشد و بزرگواری‌ را در بین‌ خودتان‌ فراموش‌ نکنید چون هرچند طلاق‌ روابط شما را تیره‌ و مکدر ساخته، ولی‌ به‌ حرمت‌ پیوندی‌ که‌ میان‌ شما وجود داشته، اجازه‌ بدهید تا نسیمی‌ از فضل‌ و مهربانی‌ و گذشت‌ بر این‌ فضای‌ مکدر بوزد، پس‌ هرگز بزرگواری‌ و فضل‌ نسبت‌ به‌ یکدیگر را فراموش‌ نکنید چون الله به‌ آنچه ‌انجام‌ می‌دهید، بیناست‌ و از اعمال‌ شما آگاه‌ است، پس‌ شما را در برابر آن‌ جزای ‌مناسب‌ می‌دهد.

ارزش عفو و گذشت

یکی از فضیلت‌های اخلاقی، عفو و گذشت است، هر کسی به طور طبیعی دچار خطا و اشتباهی می‌شود؛ چرا که انسان بدون اشتباه نیست، انسان در هنگام خطاها و اشتباهات همان اندازه که از خود شرمگین هست، از دیگران امید عفو و گذشت را دارد. از این رو همواره از عفو به عنوان یک ارزش والای اسلامی سخن گفته شده و اوج آن را زمانی می‌دانیم که گناهی بزرگ را مرتکب شده باشیم. در آن زمان است که عفو و گذشت به عنوان یک فضیلت خود را نشان می‌دهد؛ چرا که در این موارد است که گذشت دشوار می‌شود و احسان و نیکوکاری واقعی، رخ می‌نماید و مدعیان فضیلت عفو، از اهل احسان شناخته می‌شوند.

ام المؤمنین عایشه ل می‌فرماید: «مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَیْئًا قَطُّ بِیَدِهِ، وَلَا امْرَأَةً، وَلَا خَادِمًا، إِلَّا أَنْ یُجَاهِدَ فِی سَبِیلِ اللهِ، وَمَا نِیلَ مِنْهُ شَیْءٌ قَطُّ، فَیَنْتَقِمَ مِنْ صَاحِبِهِ، إِلَّا أَنْ یُنْتَهَکَ شَیْءٌ مِنْ مَحَارِمِ اللهِ، فَیَنْتَقِمَ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ»[268].

رسول الله ج هیچ گاه با دست خود چیزى را نزد، نه زنى را و نه خدمتکارى را، مگر هنگامى که در راه الله مى‌جنگید. هرگز به خاطر امور شخصى از کسى انتقام جویى نکرد، مگر در مواردى که محارم الهى هتک مى‌شد که در این صورت به خاطر الله تعالی انتقام مى‌گرفت.

عبدالله بن زبیر س فرمود: «أَمَرَ اللَّهُ نَبِیَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یَأْخُذَ العَفْوَ مِنْ أَخْلاَقِ النَّاسِ»[269].

«الله تعالی به پیامبرش دستور داد تا از میان اخلاق مردم، عفو را برگزیند».

از فواید این آیه:

1- بیان حکم درباره زنانی که مهر آنها تعیین گردیده است، یعنی اگر زنان را قبل از آمیزش و بعد از اینکه مهر تعیین گردید طلاق دادید، پس نصف مهر تعیین شده را به آنان بدهید، و نصف دیگر آن از شماست.

2- الله متعال در این آیه به گذشت تشویق نمود و بیان کرد که گذشت کردن به پرهیزگاری نزدیکتر است، چون گذشت احسان است و موجب شرح صدر می‌گردد، و انسان نباید از نیکوکاری دوری نماید و آن را فراموش کند، که بالاترین رتبه در معاملات نیکوکاری است. الله متعال در آیه دیگر در سوره الشوری می‌فرماید: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ [الشورى: 40]. «پس هر کس که در گذرد، و اصلاح (و آشتی) کند، پاداشش بر الله است».

3- اعمال بر یکدیگر فضل و برتری دارد. همانطور که مردم در مسأله ایمان بر یکدیگر فضل و برتری دارند.

4- برای انسان شایسته است نیکی را در برخورد با برادران مسلمانش فراموش نکند طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنسَوُاْ ٱلۡفَضۡلَ بَیۡنَکُمۡ «و بزرگواری و نیکی را در میان خود فراموش نکنید»، و همچنین در حدیثی آمده است که پیامبر ج فرمود: «الله رحمت کند کسى را که هنگام فروش آسانگیر و بخشنده باشد و هنگام خرید آسانگیر و بخشنده باشد و هنگام پرداخت آسانگیر و بخشنده باشد و هنگام طلب آسانگیر و بخشنده باشد»[270]. زیرا در این کار حسن تعامل با دیگران است و اسلام به آن دستور داده و ترغیب می‌کند.

5- احاطه علم و آگاهی و بینایی الله متعال به تمام آنچه که ما انجام می‌دهیم، طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ «به راستی الله به آنچه می‌کنید بیناست».

6- در این آیه ترغیب به انجام عمل صالح و بیم از عمل زشت شده است؛ خاتمه آیه می‌رساند که بر انجام عمل صالح حریص باشید؛ چون ضایع نمی‌گردد. و از عمل بد خودداری کنید؛ چون کیفر آن را دریافت خواهید کرد، زیرا همه نزد الله متعال معلوم و آشکار است.



﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨

فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩

 

وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٤٠

 

 

وَلِلۡمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ٢٤١

 

کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٢٤٢

۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ فَقَالَ لَهُمُ ٱللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ٢٤٣

 

بر ادای نمازها و(بویژه) نماز میانه محافظت کنید، وفروتنانه برای الله بایستید ﴿238.

پس اگر(از دشمن وغیره) ترسیدید، (باز هم نماز را ترک نکنید) پیاده یا سواره نماز را ادا کنید، و چون ایمن شدید پس (باادای نمازها) الله را یاد کنید، چنان که به شما چیزهایی آموخت که نمی‌دانستید. ﴿239

وکسانی از شما که می‌میرند و همسرانی را بر جای می‌گذارند (باید) برای همسران خود سفارش کنند که (وارثان شوهر) آنها را تا تمام یکسال بهره‌مند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام می‌دهند گناهی بر شما نیست، و الله نیرومندِ با حکمت است. ﴿240

و برای زنان طلاق داده شده هدیه‌ی شایسته‌ایست، و این حقی است بر مردان پرهیزگار. ﴿241

این چنین الله آیاتش را برای شما بیان می‌کند تا بیندیشید. ﴿242

آیا ندانستی (داستان) کسانی را که از بیم مرگ از خانه‌هایشان بیرون آمدند، در حالی که آنان هزاران نفر بودند پس الله به آنها گفت: بمیرید (پس همه مردند) سپس آنها را زنده کرد، همانا الله دارای فضل (بزرگی) است بر مردم، اما بیشتر مردم سپاسگزاری نمی‌کنند ﴿243.


﴿238 بر نمازها مواظبت‌ کنید یعنی: بر ادای‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌ در اوقات‌ آنها و بارعایت‌ ارکان‌ و شروط آنها همراه‌ با خشوع‌ قلب، مداومت‌ و استمرار ورزید بخصوص نماز میانه‌که‌ به‌ قول‌ اکثر علمای‌ صحابه‌ و جمهور تابعین‌ نماز عصر است،‌ زیرا قبل‌ از آن، دو نماز و بعد از آن‌ نیز دو نماز خوانده می‌شود، و لذا این‌ نماز در میانه‌ نمازهای‌ پنج‌گانه‌ قرار دارد. پیامبر ج در روز جنگ احزاب فرمود: «مَلَأَ اللَّهُ بُیُوتَهُمْ وَقُبُورَهُمْ نَارًا، شَغَلُونَا عَنِ الصَّلاَةِ الوُسْطَى حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ»[271]. «الله تعالی خانه‌هاو قبرهایشان‌ (مشرکان) را پر از آتش‌ گرداند که‌ ما را از نماز وسطی‌ - نماز عصر - بازداشتند تا اینکه آفتاب غروب‌کرد».‌ در حدیث‌ دیگر منزلت نماز عصر بیان شده پیامبر ج فرمود: «الَّذِی تَفُوتُهُ صَلاَةُ العَصْرِ، کَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلَهُ وَمَالَهُ»[272]. «کسی که نماز عصرش فوت گردد، مانند این است که اهل ومالش را از دست داده باشد». همچنان فرمود: «مَنْ تَرَکَ صَلاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»[273]. «کسی که نماز عصر را ترک کند یقینا عملش از بین رفته است». همچنان فرمودند: «مَنْ صَلَّى الْبَرْدَیْنِ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[274]. «کسی که نماز بردین (نماز عصر و صبح) را بگزارد به بهشت داخل می‌شود».

و در نماز به‌ وقار و طمأنینه‌ و خشوع‌ برپا بایستید. برپا ایستادن‌ در نمازِ فرض‌، فرض‌ است، اما در نماز نفل، نشستن‌ یا اداکردن‌ آن‌ بر بالای‌ مرکب‌ جواز دارد. قنوت‌ به‌معنی‌ سکوت، یا به ‌معنی‌ طاعت‌ و خشوع، یا به‌ معنی ‌ذکر الله تعالی در حال‌ قیام‌ همراه‌ با خشوع‌ است‌.

در سبب‌ نزول این آیه از زید بن ثابت س روایت است که سرور کائنات ج نماز پیشین را در گرمای شدید بعد از زوال می‌خواند، ادای این نماز سر وقتش برای اصحاب، از دیگر نمازها مشکل‌تر بود. بنابراین ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ «بر (بجا آوردن) نماز‌ها و (بخصوص) نماز میانه (نماز عصر) محافظت کنید» نازل گردید»[275].

ائمۀ ششگانه و غیر آنها از زید بن ارقم س روایت کرده‌اند: «ما در زمان رسول الله ج حین ادای نماز سخن می‌گفتیم، هرکدام از ما با دوست خود که در کنارش به نماز ایستاده بود حرف می‌زد. تا اینکه ﴿وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ «و فروتنانه برای الله به پا خیزید» نازل شد که ما را به سکوت و خاموشی دستور داد و از سخن‌گفتن در هنگام ادای نماز نهی کرد»[276].

﴿239 ولی‌ اگر از دشمنی، یا از سیل، یا از درنده‌ای‌ بیمناک‌ بودید پس‌ پیاده‌ یا سواره‌ نماز گزارید یعنی: برای‌ شما جایز است‌ که‌ در حال‌ شدت ‌خوف‌ و هراس، سواره‌ بر مرکب‌ خود، یا در حال‌ پیاده‌روی، رو به ‌سوی‌ قبله‌ یا بدون‌ آن، همراه‌ با حرکت‌ و انتقال‌ و جولان‌ و حمله‌ و گریز، نماز را به‌جا آورید و چون‌ خوف‌ و هراس‌ شما برطرف‌ شد؛ پس‌ الله را یاد کنید چنانکه‌ به‌ شما از قوانین‌ و برنامه‌های‌ اسلام‌ آموخته‌ ‌آنچه‌ که‌ قبل ‌از آن‌ نمی‌دانستید یعنی: با از بین‌رفتن‌ خوف، نماز را با رعایت‌ تمام‌ شروط و ارکان‌ آن‌ به‌ هیأت‌ کامل‌ و اصلی‌ و رو به‌ قبله‌ ادا کنید. این‌ آیه دلیل بر حکم ‌نماز خوف‌ همراه‌ با امام، که‌ نمازگزاران‌ در آن‌ به‌ دو قسمت‌ تقسیم‌ می‌شوند، نیست‌ زیرا این‌ حکم‌ در سوره‌ النساء می‌آید. بناء نماز به‌ هیچ‌ حالی‌ از شخص‌ مکلف‌ ساقط نمی‌شود و ترک‌ آن‌ با هیچ‌ گونه ‌عذری‌ جایز نیست، هرچند به‌ هنگام‌ رویارویی‌ با دشمن‌ در صف‌ کارزار، یا در حال‌ شدت‌ بیماری‌ باشد، از همین‌ روی‌ اسلام‌ آن‌ را به‌ کیفیتی‌ مشروع‌ گردانیده‌ که‌ با تمام‌ احوال، تناسب‌ و هماهنگی‌ داشته‌ باشد. چنانکه رسول‌ الله ج به‌ عمران‌ بن‌ حصین‌ س فرمود: «صَلِّ قَائِمًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَقَاعِدًا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَعَلَى جَنْبٍ»[277]. «ایستاده‌ نماز بگزار، پس‌ اگرنتوانستی‌ به‌طور نشسته‌ و اگر بازهم‌ نتوانستی‌ پس به‌ پهلو». حتی‌ در صورت‌ وجودعذر، نماز گزاردن‌ به‌ اشاره‌ پلک‌ها، یا با اجرای‌ ارکان‌ آن‌ به‌ قلب‌ نیز جایز است‌.

از فواید این دو آیه:

1- محافظت بر ادای نمازها واجب است؛ چنانکه الله متعال فرمود: ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ «بر (بجا آوردن) نماز‌ها محافظت کنید» و امر در اینجا افادۀ وجوب را می‌کند.

2- این آیه فضیلت نماز عصر را بیان می‌کند، زیرا الله متعال این نماز را به طور ویژه ذکر کرده است. و این یکی از دو نماز با فضیلتی است که پیامبر ج فضیلت آنها را چنین بیان فرمود: «کسی که نماز فجر و نماز عصر را (با جماعت) بخواند داخل بهشت می‌شود»[278].

3- به پاخاستن برای الله متعال واجب است طوریکه می‌فرماید: «برای الله به پا خیزید». همچنان اخلاص برای الله متعال واجب است، ﴿لِلَّهِ یعنی خالص و خاص برای الله تعالی.

4- بر مسلمان لازم است وقتی عبادتی را برای الله متعال انجام می‌دهد احساس امر الله متعال را در خود داشته باشد. همچنین این عبادت را بگونه‌ای که پیامبر ج انجام داده است انجام بدهد و در خود چنین احساس کند که به تأسی از پیامبر ج این عبادت را انجام می‌دهد؛ گویا طریقۀ عبادت آن جناب را با چشمان خود می‌بیند. طوریکه پیامبر ج فرموده است: «نماز بگزارید همانگونه که مرا می‌بینید که نماز می‌خوانم»[279].

5- امر به فروتنی در مقابل الله عزوجل. یعنی با خشوع و تواضع قلبی که با سکون و آرامش اعضا نمایان می‌گردد نمازهایتان را ادا کنید.

6- حرام بودن سخن گفتن در نماز بنا به سبب نزول این آیه؛ چون آنها در اثنای نماز حرف می‌زدند تا اینکه این آیه نازل شد و به سکوت امر و از حرف زدن هنگام نماز نهی شدند.

7- قیام در نماز واجب است؛ به استثنای نماز‌های نافله یا نمازگزاری که در حال هراس باشد یا ناتوان باشد یا اینکه پشت امامی نماز بگزارد که از قیام عاجز است.

8- در این دو آیه وسعت رحمت الهی و آسانی دین اسلام بیان گردیده است؛ طوریکه الله متعال فرمود: ﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗا «پس اگر ترسیدید، در حال پیاده یاسواره (نماز را بجای آورید)».

9- نماز خواندن بر پشت مرکب یا هر وسیله‌ی نقلیه‌ی دیگری هنگام عذر و ضرورت جایز است. و وقتی عذر و ضرورت مرفوع شد انسان باید نماز را با تمام و کمال ادا کند.

10- بیان اینکه نماز خودش از جملۀ ذکر است.

11- بیان منت و احسان الهی در بخشش علم به ما، طوریکه می‌فرماید: ﴿کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ «همان‌گونه که چیزهای را که نمی‌دانستید به شما یاد داد».

12- بیان اینکه انسان در اصل نادان بوده تا اینکه الله متعال او را یاد داد.

﴿240 و کسانی‌ از شما که‌ مرگشان‌ فرا می‌رسد و همسرانی‌ بر جای‌ می‌گذارند، باید برای ‌همسرانشان‌ وصیت‌ کنند که‌ آنان‌ را تا یک‌ سال‌ از نفقه‌ و پوشاک‌ و نیازهای‌ ضروری‌ آنان بهره‌مند سازند و آنان ‌مستحق‌ بهره‌مندی‌ از خوراک‌ و لباس‌ و اقامت‌ در خانه‌های‌ شوهران‌ متوفای‌ خود می‌باشند و نباید از خانه‌ی‌ آنان‌ بیرون‌ رانده‌ شوند.

در ابتدای‌ اسلام‌ - پیش‌ از نزول‌ آیات‌ میراث‌ - زنان‌ از شوهرانشان‌ ارث ‌نمی‌بردند، اما زن‌ بعد از درگذشت‌ شوهر، به ‌مدت‌ یک‌سال‌ عده‌ می‌کشید و باید درآن‌ یک‌ سال، نفقه‌ و مسکنش‌ از ترکه‌ شوهرش‌ تأمین‌ می‌شد. پس‌ حکم‌ این‌ آیه با آیه‌ی‌ میراث‌ در سوره‌ النساء که‌ سهم‌ زن‌ را از ارث ‌شوهرش‌ معین‌ ساخت‌ و آیه‌ (234) از همین‌ سوره‌ که‌ مربوط به‌ عده‌ وفات است، منسوخ‌ شد و به‌جای‌ یک ‌سال‌ عده، چهار ماه‌ و ده‌ روز مقرر گشت‌. پس‌اگر این زنان به‌ اختیار خودشان‌ قبل‌ از تمام‌شدن‌ یک‌ سال‌ بیرون‌ بروند بر ولی‌ متوفی، یا حاکم‌ شرع، یا غیر آنها گناهی‌ نیست‌ در آنچه‌ که‌ آنان‌ درباره‌ خود انجام‌ می‌دهند از جمله آماده ‌شدن‌ برای‌ پذیرش‌ خواستگاران‌ و آرایش‌ نمودن‌ برای ‌آنان‌ به ‌طوری‌ که‌ در شرع‌ پسندیده‌ است‌ و منکر به‌شمار نمی‌رود زیرا بعد از بیرون‌ رفتنشان‌ از خانه‌ شوهر متوفی، دیگر کسی‌ بر آنان‌ ولایتی‌ ندارد. این‌ خود دلیل‌ بر آن‌ است‌ که زنان‌ در رعایت‌ یا عدم‌ رعایت‌ یک ‌سال‌ نشستن‌ در خانه‌ شوهر مخیر بوده‌اند و این‌ امر بر آنان‌ حتمی‌ نبوده‌ است‌. و الله در ملکش‌ غالب‌ و‌ در صنعش‌ حکیم‌ است.

در بیان‌ سبب‌ نزول‌ از مجاهد نزد بخاری روایت‌ است که فرمود: عدۀ زن پس از مرگ شوهر این بودکه باید در خانه اهل شوهرش عده را نگه دارد، پس الله تعالی این آیه را نازل فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖ «و کسانی از شما که می‌میرند و زنانی را بر جای می‌گذارند (باید) برای همسران خود سفارش کنند که (وارثان شوهر) آنها را تا یکسال بهره‌مند سازند و آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام می‌دهند گناهی بر شما نیست» مجاهد فرمود: الله تعالی یک سال عده این زن را با وصیت هفت ماه و بیست شب دیگر کامل ساخت، پس اگر خواست با این وصیت در خانه اهل شوهر سکونت گزیند و اگر خواست بیرون برود و این همان فرمودۀ الله تعالی است: ﴿غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖ «آنها را از خانه بیرون نکنند، و اگر خودشان بیرون رفتند پس در آنچه آنها به گونۀ شایسته دربارۀ خود انجام می‌دهند گناهی بر شما نیست». و عده همچنان به حال خود بر وی واجب است. عطا از ابن عباس ب روایت می‌کند که این آیه عدۀ این زن را در نزد اهل شوهرش منسوخ ساخته لذا هر کجا که خواسته باشد عده خود را بگذراند و این همان فرموده الله تعالی ﴿غَیۡرَ إِخۡرَاجٖ است، عطا فرمود: اگر زن خواست عده را نزد اهل شوهر بگزراند و نظر به وصیت هفت ماه و بیست روز سکونت ورزد، و اگر خواست بیرون برود بنا بر فرمودۀ الله تعالی: ﴿فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖ «در آنچه آنها دربارۀ خود انجام می‌دهند گناهی بر شما نیست» عطا فرمود: سپس میراث آمد و سکنی را منسوخ قرار داد و با این صورت زن می‌تواند در هرجایی که خواسته باشد عده خود را نگه دارد و برایش سکنی نیست[280].

از فواید این آیه:

1- همسر بودن زن برای شوهرش حتی بعد از مرگ هم باقی می‌ماند چنانکه فرمود: «و کسانی از شما که می‌میرند و همسرانی را بر جای می‌گذارند». حتی در بهشت نیز باهم می‌باشند به شرطی که زن و مرد هر دو موحد و مؤمن بوده باشند، در این صورت اگر الله تعالی در قیامت آنها را مستحق بهشت بداند، آن دو با هم خواهند بود. ولی اگر یکی از آنها جهنمی شود بعد از اینکه مدت عذاب خود را طی کرد و الله تعالی او را بیرون آورد می‌تواند نزد جفت خود در دنیا برود. الله متعال می‌فرماید: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠ [الزخرف: 70] به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «شما و همسرانتان به بهشت درآئید و در آنجا شادمان و محترم خواهید بود». بقولی مراد از «أزواجکم» زنان‌ ‏مؤمن‌ ایشانند.

2- الله متعال دارای رحمت گسترده است به حدی که شوهر را امر کرده است که برای همسرش وصیت کند با وجود اینکه در قلب شوهر برای همسرش محبت و رحمت نهفته است اما رحمت پروردگار بزرگتر از رحمت شوهرش به همسرش است.

3- مسئولیت زن‌ها به عهده مردان است. و اگر زن‌ها از دایرۀ عرف معتبر در شریعت خارج شوند مردان مرتکب گناه می‌شوند. بنابرین هر کس که عهده‌دار و مسئول دیگری باشد باید او را از انجام منکرات منع کند. و این کار او با این فرمودۀ متعال در تضاد نیست که می‌فرماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ [الأنعام: 164] «و هیچ گناه‌کاری بار گناه دیگری را به دوش نمی‌گیرد». زیرا وقتی شخصِ مسئول در مسئوولیت خود اهمال کرد گنهکار می‌شود.

4- برای زن هیچگاه جایز نیست از دایره عرف که شریعت آن را تعین و تأیید کرده است خارج گردد؛ و اگر زنی در نحوه لباس پوشیدن و رفتار و گفتار خود از عرف معتبر در شریعت تخطی کند گنهکار است؛ و اولیای او باید مانع چنین تصرفات وی شوند.

5- اثبات دو اسم از اسمای الله متعال؛ «العزیز» و «الحکیم» و اثبات آنچه از صفاتی را که در بر دارند.

6- اثبات صفت عزت و حکمت به صورت مطلق برای الله متعال طوریکه در همه حالات عزیز و نیرومند می‌باشد و در همه حالات حکیم فرمانروا است.

﴿241 و بهره‌مند ساختن‌ زنان‌ طلاق‌ داده‌ شده‌ به‌ متعه،‌ آن هم به‌طور‌ نیک‌ و به‌ شیوۀ‌ پسندیده‌ بر پرهیزگاران‌ مقرر است‌. در مورد بهره‌مند ساختن زنان مطلقه بعضی علما گفته‌اند: بهره‌مند ساختن همه زنان مطلقه واجب است، و برخی گفته‌اند: این آیه زنانی را در بر می‌گیرد که بهره‌مند ساختنشان واجب است که عبارت از زنانی است که قبل از همبستری طلاق داده شده‌اند، اما بهره‌مند ساختن دیگر زنان مطلقه مستحب است. ابن‌عمر ب فرموده است: هر زن مطلقه بهره‌مند باید شود مگر زنی که قبل از همبستری طلاق داده می‌شود نیمه‌ مهر مشخص‌ شده‌‌ به ایشان داده می‌شود[281].

از فواید این آیه:

1- شایسته است بر حقوقی که مردم در مورد آن بی‌اعتنا هستند و سهل انگاری می‌کنند تأکید صورت گیرد.

2- زنان مطلقه باید از جانب شوهرانشان برای جبران خاطرشان بهرمند شوند؛ هر شوهر به اندازۀ توانش.

3- تقوی انسان را بر طاعت الله تعالی؛ با ترک محرمات و انجام اوامر الله متعال وامی‌دارد.

﴿242 این‌گونه‌، الله تعالی آیات‌ خود را برای‌ شما بیان‌ می‌کند، باشد که‌ در آنچه‌ که‌ در احکام‌ الهی‌ از حکمت‌ و مصلحت‌ هست بیندیشید، پس‌ به‌ خیر دنیا و آخرت ‌رهنمون‌ شوید.

با یک‌ جمع‌بندی‌ اجمالی‌ از آیات‌ فوق، ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ زنان‌ مطلقه‌ عموما دارای‌ چهار حالت‌ ذیل‌ می‌باشند:

1.     زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ با شوهرانشان‌ آمیزش‌ داشته‌اند و قبلا مهری‌ هم‌ برایشان ‌مقرر شده‌ است، که‌ این‌ گروه‌ از زنان‌، مستحق‌ کل‌ مهریه‌ خود هستند و عده‌ آنان ‌هم‌ سه‌ حیض‌ یا سه‌ طهر است‌.

2.     زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ نه‌ مورد آمیزش‌ قرار گرفته‌اند و نه‌ هم‌ برایشان‌ مهری‌ تعیین‌شده‌ است‌؛ که‌ برای‌ این‌ دسته‌ از زنان، بر حسب‌ توان‌ شوهرانشان‌ متعه‌ واجب ‌است‌ و مستحق‌ مهری‌ نمی‌شوند.

3.     زنان‌ مطلقه‌ای‌ که‌ برایشان‌ مهر مقرر شده، ولی‌ مورد آمیزش‌ قرار نگرفته‌اند، که‌ این‌ دسته‌ از زنان‌، مستحق‌ نصف‌ مهر تعیین‌ شده‌ خود می‌باشند.

4.     زنان‌ مطلقه‌ای که‌ مورد آمیزش‌ قرار گرفته‌اند، اما مهری‌ برایشان‌ مقررنگردیده، که‌ این‌ دسته‌ از زنان‌، بدون‌ هیچ‌گونه‌ خلافی‌ مستحق‌ مهر مثل‌ خود می‌باشند. یعنی: باید دیده‌ شود که‌ مهر امثالشان‌ از زنان‌ و دختران‌ خانواده‌ و اقربا و خویشاوندانشان‌ چه‌ مقدار بوده، پس‌ آنان‌ نیز همان‌ مقدار را دریافت‌ می‌کنند.

از فواید این آیه:

1- بیان و روشن سازی نشانه‌ها و آیات الهی از فضل و منت و احسان الله تعالی بر بندگانش است.

2- این آیه ادعای اهل تفویض و تحریف را که خود را اهل تأویل می‌نامند رد می‌کند؛ الله متعال می‌فرماید: ﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ «این چنین الله آیات خود را برای شما روشن می‌سازد»؛ اما اهل تفویض می‌گویند: الله متعال مراد خود را در آیات صفات بیان نکرده است و این آیات عبارت است از حروف هجا که معنای آن فهمیده نمی‌شود؛ و اهل تحریف می‌گویند: الله متعال معنای آنچه را که در آیات صفات مراد است بیان نکرده است بلکه آن را برای عقل‌های ما رها کرده و بیان آن، همان چیزی است که آن را ما با عقل‌های خود درک می‌کنیم. ولی ما می‌گوییم: چیزی راکه شما ذکر کرده و ادعا دارید اگر حقیقت می‌داشت الله متعال آن را حتما بیان می‌کرد؛ پس وقتی آنچه را می‌گویید الله متعال بیان نکرده است معلوم می‌شود که مراد نیست.

3- امکان ندارد در شریعت اسلامی حکمی غیر واضح و بیان ناشده وجود داشته باشد؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ «این چنین الله آیات خود را برای شما روشن می‌سازد». زیرا احکام شریعت اسلامی با عقل‌های سالم همخوانی دارد، لذا از آن تمجید کرد و فرمود: هدف از بیان آن برای بندگان این است که آن را بفهمند، و در آن بیاندیشند و به آن عمل نمایند. و تعقل و خردورزی کامل همین است که آدمی در آیات الهی بیاندیشد و به آن عمل نماید.

 ﴿243 آیا از حال‌ کسانی‌ که‌ هزاران‌ هزار بودند و از بیم‌ مرگ‌ از خانه‌‌های خودخارج‌ شدند، خبر نیافتی‌؟ ابن‌عباس ب می‌گوید: آنان‌ چهار هزار تن‌ بودند که‌ از طاعون‌ فرار نموده‌ و گفتند: به‌ سرزمینی‌ می‌گریزیم‌ که‌ در آن‌ از مرگ‌ خبری ‌نباشد پس‌ الله به‌ امر تکوینی‌ خود به‌ آنان‌ گفت: بمیرید و همه‌ مردند. سپس‌ پیامبری از پیامبران الله، بر آنان گذشت و به الله دعا کرد که آنان‌ را زنده‌ کند تا او را بپرستند، پس الله تعالی آنها را زنده کرد.

ابن‌کثیر / در بیان‌ داستان‌ این‌ گروه‌ می‌گوید: بیش‌ از یک‌تن‌ از سلف‌ نقل‌کرده‌اند که‌ این‌ گروه، اهالی‌ شهری‌ در زمان‌ بنی‌اسرائیل‌ بودند که‌ گرفتار طاعونی‌سخت‌ شدند، پس‌ گریزان‌ از مرگ‌ به‌ بیابان‌ زدند و در وادی‌ فراخی‌ فرود آمدند و چنان‌ بسیار بودند که‌ کران‌ تاکران‌ وادی‌ را پر کردند. در این‌ هنگام‌، الله تعالی به‌ سوی‌ آنان‌ دو ملک‌ فرستاد، آن‌گاه‌ یکی‌ از آن‌ دو ملک‌ از پائین‌ وادی‌ و دیگری‌ از فراز آن‌ بانگی‌ مرگبار در دادند که‌ بر اثر آن‌ همه ‌به‌یکباره‌ چون‌ مرگ‌ یک‌تن‌ مردند و بعد از مرگشان‌ مردم‌ دورادورشان‌ را دیوارکشیدند و به‌ مرور زمان‌ اجسادشان‌ پراکنده‌ و پوسیده‌ شد. چون‌ روزگاری‌ دراز بر این‌ واقعه‌ گذشت، پیامبری‌ از پیامبران‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌نام‌ «حزقیل»‌ بر گورستان‌ آنها گذشت، در این‌ اثنا از الله‌ عزوجل‌ درخواست‌ کرد تا آنان‌ را زنده‌گرداند، الله‌ متعال‌ این‌ درخواست‌ وی‌ را اجابت‌ کرد و به‌ او دستور داد تا بگوید: هان‌ ای‌ استخوان‌های‌ پوسیده‌! الله به‌ شما فرمان‌ می‌دهد که‌ فراهم آیید. پس‌ استخوان‌های‌ اجساد به‌ همدیگر پیوستند. سپس‌ به‌ او دستور داد تا چنین‌ندا دردهد: ای‌ استخوان‌ها! الله به‌ شما فرمان‌ می‌دهد تا گوشت‌ و عصب‌ و پوست‌ را بر خود بپوشانید. آن‌گاه‌ - در حالی‌ که‌ آن‌ پیامبر شاهد صحنه‌ بود - چنین‌ شد. سپس‌ به‌ وی‌ دستور داد تا ندا کند: هان‌ ای‌ ارواح‌! الله به‌ شما فرمان‌ می‌دهد که‌ هر روحی‌ به‌ همان‌ جسد مقرر خویش‌ که‌ او را زنده‌ و شاداب ‌می‌ساخت، برگردد. در این‌ هنگام‌ همه‌ آنان‌ زنده‌ برپا ایستادند، در حالی‌ که‌ نظاره ‌می‌کردند و می‌گفتند: «سبحانک لا اله الا انت»‌. که‌ زنده‌گردانیدن‌ مجدد ایشان، دلیلی‌ قاطع‌ بر وقوع‌ معاد جسمانی‌ در روز قیامت‌ است‌.

آری، الله تعالی نسبت‌ به‌ مردم‌ صاحب‌ بخشش‌ است و از جمله‌ فضل‌ و بخشش‌وی، زنده‌ کردن‌ این‌ گروه‌ بود ولی‌ بیشتر مردم که‌ همانا کافران‌ هستند این‌ فضل‌ و بخشش‌ را سپاس‌نمی‌گزارند.

بخشش‌ و فضل‌ الله متعال‌ بر این‌گروهی‌ که‌ از ترس‌ مرگ‌ گریختند، زنده‌ ساختن‌ مجددشان‌ بود تا درس‌ عبرت ‌بگیرند و بدانند که‌ ترس‌ از مرگ، راه‌ نجات‌ از آن‌ نیست، اما فضل‌ الهی بر مخاطبان‌ این‌ آیه، ارشادشان‌ به ‌سوی‌ اندیشیدن‌ و عبرت‌ گرفتن‌ از داستان‌ این‌ گروه ‌است‌ تا بدانند که‌ الله متعال‌ بر هر کاری‌ قادر است‌ و بدانند که‌ پرهیز و احتیاط نمی‌تواند راه‌ را بر قدر ببندد.

هدف‌ از بیان‌ این‌ داستان، تشجیع‌ و ترغیب‌ مسلمین‌ بر جهاد است، با دادن‌ این‌ پیام‌ به‌ ایشان‌ که حذر کردن‌ از مرگ‌ و ترک‌ جهاد به ‌خاطر آن، نجات‌ دهنده‌ از مرگ‌ نیست، چنانچه‌ الله تعالی مرگ‌ انسان‌ را اراده‌ کرده‌ باشد.

این آیه دلیلی واضح بر زنده شدن انسان پس از مرگ بوده و ردی بر منکران آن است که همواره شبهاتی را در این مورد مطرح می‌کنند که چگونه خاک برگردد و انسانى تمام عیار شود؟

به منکران بعث بعد از مرگ جواب‌های زیادی است که شبهه ایشان را مردود اعلان می‌کند، مثلا از ایشان می‌پرسیم: مگر قبلا که زنده بود از چه خلق شده بود؟، و مگر غیر این بود که انسان در ابتدا به صورت منى و نطفه درآمده سپس علقه شده سپس مضغه گشته و سپس بصورت بدن انسانى تمام عیار درآمده است؟!

و با اینکه همه روزه نمونه‌هاى آن را مى‌بینیم و از صرف امکان درآمده به وقوع مى‌پیوندد، دیگر چه جاى تردید است که مشتى خاک روزى دوباره انسانى تمام عیار گردد؟!

البته انسان عبارت از بدن مرکب از مشتى اعضاى مادى نیست تا با مرگ و بطلان ترکیب و متلاشى شدنش بکلى معدوم شود، بلکه حقیقت او روحى است که به این بدن مرکب مادى تعلق یافته، و این بدن را در اغراض و مقاصد خود بکار مى‌اندازد، و زنده ماندن بدن هم از روح است، بنابراین هر چند بدن ما به مرور زمان و گذشت عمر از بین مى‌رود و متلاشى مى‌شود، اما روح، که شخصیّت آدمى با آن است باقى است، پس مرگ معنایش نابود شدن انسان نیست، بلکه حقیقت مرگ این است که الله تعالی روح را از بدن بگیرد، و علاقه او را از آن قطع کند، آنگاه مبعوثش نماید، و بعث و معاد هم معنایش این است که الله تعالی بدن را از نو خلق کند و دوباره روح را به آن بدمد، تا در برابر پروردگارش براى فصل قضاء بایستد.

پس براى آدمیان حیاتى است باقى که محدود به عمر فانى دنیا نیست، و عیشى است دائمى در عالم دیگرى که بقاى همیشگی دارد، و انسان در زندگى دوّمش بهره‌اى ندارد مگر آنچه که در زندگى اولش از ایمان به الله تعالی و عمل صالح کسب کرده، و از مواد سعادتى که امروز براى فردایش پس انداز نموده است.

پس اگر آدمى حق را پیروى کند، و به آیات الله ایمان بیاورد، در زندگى دیگرش به کرامت قرب و نزدیکى به الله، و به ملکى که کهنه نمى‌شود سعادتمند مى‌گردد، و اگر به پستى و به سوى خاک بگراید، و فقط به دنیا توجّه داشته باشد و از یاد الله اعراض نماید، در زندگى دیگرش در شقاوت و هلاکت خواهد بود و مغلول به غلّ و زنجیر نومیدى و خسران محشور خواهد شد، و در مهبط لعنت قرار خواهد گرفت، و از اصحاب آتش خواهد گردید.

از فواید این آیه:

1- طبق این آیه از قضاء و قدر الهی فراری نیست. همچنین از پیامبر ج روایت است که در مورد طاعون فرمودند: «وقتی راجع به مرض طاعون در سرزمینی اطلاع یافتید، در آن داخل نشوید و هرگاه در سرزمینی بودید که در آن طاعون آمده، پس از آنجا فرار نکرده و بیرون نشوید»[282].

2- تمام و کمال قدرت الله عزوجل با میراندن زندها و زنده کردن مرده‌ها؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿مُوتُواْ؛ «بمیرید»؛ پس مردند و به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿ثُمَّ أَحۡیَٰهُمۡ «سپس آنها را زنده کرد».

3- در این آیه دلیلی بر زنده شدن همه انسان‌ها پس از مرگ است؛ طوریکه اوتعالی آنها را پس از آنکه میراند زنده کرد.

4- بیان کردن آیات الهی برای مردم و نجات دادن آنان از هلاکت از فضل و کرم الله متعال است.

5- الله متعال بر کافران نیز نعمت ارزانی داشته است؛ طوریکه در این فرمودۀ متعال آمده است: {على الناس}؛ اما نعمت پروردگار بر کافر، مانند نعمت اوتعالی بر مؤمن نیست؛ زیرا نعمت اوتعالی بر مؤمن در دنیا و آخرت می‌باشد و اما کافر تنها در دنیا مشمول نعمت پروردگار قرار می‌گیرد.

6- کم‌اند مردمانی که شکرگزار و سپاسگزار باشند.

7- عقل دلالت می‌کند که شکرگزاری از نعمت‌دهنده الزامی است؛ و کسی که سپاسگزاری و شکرگزاری نمی‌کند از نگاه عقل و شرع مذموم است، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ «همانا الله بر مردم بخشش و فضل دارد، ولی بیشتر مردم شکر بجا نمی‌آورند».

8- معنای این فرمودۀ الله متعال: ﴿إِذَآ أَرَادَ شَیۡ‍ًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٨٢ [یس: 82] «چون چیزی را اراده کند، (این است) که به آن می‌گوید: «موجود شو» پس (بی درنگ) موجود می‌شود.» این است که الله متعال چیزی را که اراده کند تکلم می‌کند نه اینکه به تنهایی بگوید: کن، بلکه به چیزی که اراده می‌کند آن را می‌گوید: موجود شو اینگونه؛ زیرا گفتن کلمه "کن" به تنهایی مجمل است و هنگامیکه الله متعال به قلم گفت: بنویس. قلم گفت چه چیز بنویسم؟» پس معنای کن (موجود شو) در اینجا چیزی است که از این صیغه گرفته می‌شود؛ و برای یک امر ویژه بوده؛ و اگر الله متعال بخواهد که باران ببارد تنها نمی‌گوید: کُن؛ بلکه همراه با صیغه‌ای که او تعالی می‌خواهد، تکلم می‌کند تا باران ببارد.

9- الله متعال خود را به چیزی که به بندگانش نعمت داده است ثنا می‌گوید، طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلنَّاسِ«همانا الله بر مردم بخشش و فضل دارد»، از این رو پیامبر ج فرموده است: «هیچ کسی بیشتر از الله متعال ستایش را دوست نمی‌دارد»[283].  پس اوتعالی دوست دارد که ثنا و ستایش شود؛ زیرا این ثنا و ستایش به اوتعالی راست و حق است و الله سبحانه و تعالی به ثنا و ستایش مستحق‌تر و سزاوارتر است.

10- فرار از مرگ از سرشت انسان است؛ طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ «آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانه‌های خود بیرون شدند در حالی‌که هزاران نفر بودند؟». لذا انسان باید برای چیزی که از آن در هراس است و نمی‌داند چه وقت ناگهانی به سراغش می‌آید، آمادگی داشته باشد.



﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٤٤

مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥

 

أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلۡمَلَإِ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ مِنۢ بَعۡدِ مُوسَىٰٓ إِذۡ قَالُواْ لِنَبِیّٖ لَّهُمُ ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا نُّقَٰتِلۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ قَالَ هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْۖ قَالُواْ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا مِن دِیَٰرِنَا وَأَبۡنَآئِنَاۖ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٢٤٦

 

وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗاۚ قَالُوٓاْ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ عَلَیۡنَا وَنَحۡنُ أَحَقُّ بِٱلۡمُلۡکِ مِنۡهُ وَلَمۡ یُؤۡتَ سَعَةٗ مِّنَ ٱلۡمَالِۚ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰهُ عَلَیۡکُمۡ وَزَادَهُۥ بَسۡطَةٗ فِی ٱلۡعِلۡمِ وَٱلۡجِسۡمِۖ وَٱللَّهُ یُؤۡتِی مُلۡکَهُۥ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٤٧

 

و در راه الله بجنگید و بدانید که الله شنوای داناست. ﴿244

 

کیست که به الله قرضی نیکو دهد پس (الله) آن را برای او چندین برابر زیاد کند؟ و الله است که (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید می‌آورد و به‌سوی او باز گردانده می‌شوید. ﴿245

آیا از (داستان) بزرگان بنی‌اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آنگاه که به پیامبر خودشان گفتند: برای ما فرمانراوایی بگمار تا در راه الله پیکار کنیم، گفت: شاید اگر جنگیدن بر شما فرض گردد پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه الله جنگ نکنیم درحالی که از سرزمین و فرزندانمان بیرون رانده شده‌ایم؟ پس وقتی پیکار بر آنها مقرر شد همه جز اندکی سرپیچی کردند، و الله به ستمکاران داناست ﴿246.

و پیامبرشان به آنها گفت: همانا الله طالوت را به فرمانروایی شما برانگیخته است. گفتند: چگونه او را برما فرمانروایی باشد در حالی که ما از او به فرمانروایی سزاوارتریم و به او مال فراوانی داده نشده است؟ گفت: همانا الله او را بر شما برگزیده و او را در جسم و دانش گسترش افزوده است، و الله ملک خویش را به هرکس که بخواهد می‌دهد. و الله گشایشگر داناست﴿247.


 

﴿244 و در راه‌ الله بجنگید و بدانید که‌ الله شنوای‌ داناست. یعنی به خاطر بالا بردن مقام دین الله تعالی با کفار بجنگید؛ نه به خاطر آرزوهای نفس و هوی، و بدانید که الله تعالی اقوال شما را می‌شنود و به نیات شما آگاه است و بر مبنای آن به شما پاداش می‌دهد. و همان طور که فرار از قضا و قدر سودی ندارد، فرار از جهاد نه مرگ را دور می‌کند و نه آن را دور می‌سازد؛ زیرا ‌جهاد عامل‌ مرگ‌ نیست، بلکه‌ جهاد برای‌ امت‌ اسلامی‌ حیات‌بخش‌ است‌.

باید دانست‌ که‌ عمر، سرنوشت، مصائب‌ و امراض‌، همه‌ به‌ دست‌ الله تعالی است‌ و ایمان‌ به‌ این‌ امر واجب‌ می‌باشد، ولی‌ از آنجا که‌ مقدرات ‌برای‌ ما شناخته‌ شده‌ نیست، لذا جایز است‌ تا به‌ منظور نگهداشت‌ خویش‌ از ناخوشی‌ها، به‌ اسباب‌ متوسل‌ شویم‌، از اشیای‌ ترسناک‌ قبل‌ از هجوم‌ آنها بپرهیزیم‌، و از قراردادن‌ خویش‌ در معرض‌ خطر نابودی‌ احتیاط کنیم، اما اگر به‌رغم‌ به‌ کار بستن‌ وسایل‌ و گرفتن‌ احتیاط، بنده‌ دچار بلا و مصیبتی‌ شد، باید صبر و شکیبایی‌ را از دست‌ ندهد. چنانکه رسول کریم ج در مورد طاعون فرموده است: «الطَّاعُونُ رِجْسٌ أُرْسِلَ عَلَى طَائفَةٍ مِنْ بَنِی إِسْرَائیلَ، أَوْ عَلَى مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِهِ بِأَرْضٍ فَلا تَقْدَمُوا عَلَیْهِ، وَإِذَا وَقَعَ بِأَرْضٍ وَأَنْتُمْ بِهَا فَلاَ تَخْرُجُوا فِرَارًا مِنْهُ»[284].

«طاعون، عذابی پلید است که بر گروهی از بنی اسرائیل یا امت‌های گذشته، فرستاده شده است. پس هرگاه، شنیدید که در سرزمینی، طاعون وجود دارد، وارد آن نشوید. و اگر در سرزمینی که شما در آنجا به سر می‌برید، طاعون، شیوع پیدا کرد، از ترس آن، فرار نکنید».

از فواید این آیه:

1- در این آیه امر به جنگ با کافران محارب است؛ و حکم شرعی آن را که آیا فرض عین است یا فرض کفایه یا مستحب، علما تعیین می‌کنند.

2- امر به جنگ بر اساس این شده که در آن اخلاص برای الله متعال و بمنظور اعلای کلمه الله و تقویت دین او باشد؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ.«و در راه الله قتال کنید».

3- جنگ به خاطر تعصب قومی و نژادی و حزبی و سِمَتی و یا به خاطر اظهار شجاعت یا به خاطر ریا حرام است، زیرا جنگ باید خالص برای الله و تقویت دین او باشد.

4- جهاد باید نظر به مقتضای شریعت باشد مثل وجود امیر، صبر و پایداری در وقت رویارویی با دشمن، تعامل نیک با اسیران و غیره...

5- برحذر بودن از مخالفت شریعت، و ترغیب به موافقت شریعت؛ چون الله متعال سخنان ما را می‌شنود و از احوال ما آگاه و دانا است.

6- اثبات این دو اسم برای الله متعال؛ «السمیع» شنوا و «العلیم» دانا و اثبات آنچه از صفات و آثاری را که در بر دارند.

﴿245 بعد از آن که‌ الله تعالی به‌ جهاد دستور داد، اینک‌ به‌ انفاق‌ مال‌ در راه‌ خویش ‌نیز دستور می‌دهد، زیرا جهاد نیاز به‌ امکانات‌ مالی‌ دارد، پس کیست‌ آن‌ کس که‌ به‌ رضایت‌ خاطر و بدون‌ فشار و آزار و منتی، به‌ الله تعالی وام‌ دهد، وامی‌ نیکو؟ وام‌ دادن‌ به‌ الله أ مثلی‌ است‌ برای‌ تقدیم‌ عمل‌ نیکی‌ چون‌ انفاق‌ مال، که‌ انجام‌دهنده‌ آن‌ سزاوار ثواب‌ می‌شود و از جمله، انفاق‌ آن‌ سبب‌ می‌شود تا الله تعالی در آن‌ رشد و فزونی‌ و برکت‌ عنایت‌ کند تا جایی که‌ از ده‌ تا بیشتر از هفتصد برابر اصل‌ خود گردد ؛چنانکه رسول
اکرم
 ج فرمود: «الحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ»[285]. «هر نیکی از ده برابر گرفته تا هفتصد برابر پاداش دارد». و الله تعالی برای ابتلای بندگان در روزی‌شان تنگی و گشایش می‌آورد. قبض: تنگی‌ و کم‌ ساختن‌ رزق‌ و بسط: گشایش‌ و وسیع‌ساختن‌ آن‌ است‌. این هشداری‌ است‌ برای کسانی که به‌ هنگام‌ بسط و گشایش‌ روزی‌ بخل‌ ورزند، نزدیک‌ است‌ که‌ کار بر ایشان به‌ قبض‌ دگرگون‌ شود، پس ای‌ بندگان،‌ الله تعالی شما را در برابر‌ آنچه‌ که‌ در راه‌ وی‌ تقدیم‌ کرده‌اید، پاداش‌ می‌دهد و اگر هم‌ بخل‌ ورزیده‌ باشید، شما را مجازات‌ می‌کند. ابن ‌زید / می‌گوید: الله تعالی از روی‌ امتحان‌ بر تو گشایش‌ پدید می‌آورد، در حالی‌که‌ تو بیرون‌ رفتن‌ به‌ جهاد را نمی‌پسندی‌ و به‌ زمین‌ سنگینی‌ می‌کنی‌ و او بر دیگری‌ تنگ‌ و سخت‌ می‌گیرد، در حالی‌که‌ مشتاق‌ و سبکبال‌ برای‌ جهاد است، پس‌ آنچه ‌در دست‌ داری‌ بیرون‌ کن‌ که‌ فقط این‌ وسیلۀ نجات تو خواهد بود.

از فواید این آیه:

1- تشویق به انفاق کردن در راه الله عزوجل. چون استفهام در اینجا به خاطر تشویق و ترغیب آمده است.

2- پاداش بر عمل تضمین شده است مانند قرض بر ذمه قرضدار.

3- توجه داشتن به اخلاص در این امر که انسان مال خود را خالص به خاطر رضایت الله متعال انفاق کند، با میل و علاقه نفس و مال حلال، و به دنبال انفاق خود طرف را مورد منت و اذیت قرار ندهد، و قرض حسن قرضی است که موافق با شریعت بوده و نکات ذیل در آن مدنظر گرفته شود:

اول: خالص برای الله متعال باشد؛ اگر به خاطر ریا و شهرت بود، در این صورت قرض حسنه نیست؛ طوریکه پیامبر ج در حدیث قدسی از الله متعال روایت می‌کند که فرموده است: «کسی‌که عملی را انجام دهد در آن همراه با من کسی را شریک سازد من او را همراه با شرکی که دارد رهامی‌کنم»[286].

دوم: انفاق از مال حلال باشد، اگر از مال حرام بود قرض حسنه نیست؛ زیرا (ان الله طیب لا یقبل الا طیبا)[287] یعنی: «الله متعال پاک است جز پاک را نمی‌پذیرد».

سوم: با میل و علاقه باشد نه مجبور و وادار شده، و نه اینکه باور کند که این انفاق جریمه یا مالیات است، طوریکه برخی مردمان گمان می‌برند زکات مالیات است حتی برخی نویسندگان زکات را به مالیات زکات تعبیر می‌کنند والعیاذ بالله.

چهارم: به فقیر و مسکین یا مصالح عامه انفاق شود، ولی اگر در راهی صرف شود که سبب خشم الله متعال می‌شود،  به آن قرض حسنه گفته نمی‌شود.

4- فضل و عطای الله متعال، بزرگ و گسترده است، و پاداش اوتعالی برای نیکوکار پاداش چند برابر است، طوریکه می‌فرماید: ﴿فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗ [البقرة: 245] «آن را برایش چندین برابر می‌کند». پس در توفیقی که الله متعال به بنده عنایت فرموده دو فضل وجود دارد: فضل و احسان که الله متعال به بنده داد تا عمل صالح را انجام بدهد و فضل و احسان دومی همانا پاداش مضاعف برای این بنده است؛ و اما جزای گنهکاران بین عدل و فضل الهی می‌چرخد؛ طوریکه اگر گناه او کفر بود پس جزای او بر اساس عدل الهی است، و اگر کمتر از کفر بود پس جزای آن بین فضل و عدل الهی قرار می‌گیرد، چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُ [النساء: 48] «بی‌گمان الله شرک به خود را نمی‌بخشد و گناهان پایین‌تر از آن را برای هرکس که بخواهد، می‌بخشد».

5- کمال و تمام ربوبیت الله عزوجل، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ «و الله (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید می‌آورد».

6- در این آیه اشاره به آن شده است که انفاق کردن سبب تنگدستی و فقر نمی‌شود، زیرا ذکر این جمله بعد از تشویق به انفاق اشاره به آن دارد که انفاق کردن موجب ناداری و در تنگنا قرار گرفتن نیست، زیرا این امر از سوی الله متعال است؛ و از پیامبر ج روایت شده است که فرمود: «هیچ صدقه‌ای مال را کم نساخت»[288]. و چه بسا برخی از مردم از انفاق خودداری کرده‌اند و الله متعال مال ایشان را در معرض آفاتی مانند تلف شدن، آتش گرفتن، و ربوده شدن و غیره قرار می‌دهد یا اینکه خود شخص یا اهل او مورد اصابت آفات قرار می‌گیرد که مبالغ گزافی را در آن به مصرف می‌رسانند؛ اما برعکس؛ کسی که صدقه می‌دهد و در راه الله عزوجل انفاق می‌کند، الله متعال در رزق و روزی او گشایش و فراخی را عنایت می‌فرماید.

7- اثبات روز قیامت و حساب و کتاب و زنده شدن بعد از مرگ طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ. «و به سوی او بازگردانده می‌شوید».

8- ترساندن انسان از خلاف‌ورزی و ترغیب و تشویق او به اطاعت از الله متعال، زیرا وقتی انسان دانست که حتما به سوی پروردگارش برمی‌گردد به خاطر ترسِ برگشتن، ناچار به انجام آنچه امر شده می‌شود و از آنچه نهی شده امتناع می‌ورزد.

﴿246 الله تعالی این‌ داستان‌ را برای‌ تشویق‌ و ترغیب‌ مؤمنان‌ بر جهاد و برای‌ بیان‌ این‌ حقیقت‌ که‌ جهاد در امت‌های‌ پیشین‌ هم‌مطلوب‌ و مشروع‌ بوده‌ است، مطرح‌ می‌کند: آیا از حال‌ و داستان‌ سران و اشراف بنی‌اسرائیل‌ پس‌ از درگذشت‌ موسی‌ ÷ خبر نیافتی‌. این‌داستان‌، حاکی از دورانی‌ است‌ که‌ بنی‌اسرائیل‌ بعد از موسی‌ ÷ به‌ چنگ ‌ستمگران‌ (قوم‌ عمالقه) گرفتار شدند و مدتی‌ طولانی‌ تحت‌ ستم‌ آنان‌ به‌سر برده‌ از دیار و کاشانه‌ خویش‌ بیرون‌ رانده‌ شدند. آن‌گاه‌ که‌ به‌ پیامبرشان‌ که‌ گفته می‌شود، صمویل‌ بود گفتند: پادشاهی‌ برای‌ ما بگمار که‌ بر گرد او جمع‌ شویم‌ و به‌ رأی‌ و اندیشه‌ او عمل‌ کنیم‌ و تا در راه‌ الله تعالی همراه‌ با او بجنگیم. آن‌ پیامبرگفت: اگر جنگیدن‌ بر شما مقرر گردد، چه ‌بسا پیکار نکنید، گفتند: چرا در راه‌ الله نجنگیم در حالی که‌ ما از دیارمان‌ رانده و از زنان‌ و از فرزندانمان‌ جدا ساخته‌ شده‌ایم‌. چون ایشان توسط قوم جالوت کشته و به‌ اسارت‌ در آمده بودند‌. پس‌ چون‌ جنگ‌ بر آنان‌ فرض‌ شد، همگی‌ به‌دلیل‌ سستی‌ در اراده‌ و تصمیم‌ و اضطراب‌ در نیت‌ها؛ از جنگ‌ پشت‌ کردند جز تعداد اندکی‌ از آنان‌. و آنان‌ کسانی بودند‌که‌ با طالوت‌ از رودخانه‌ عبور کردند. به‌ قولی تعداد آنان‌ به‌تعداد اهل‌ بدر سیصد و سیزده‌ تن‌ بود. الله تعالی به‌ حال‌ ستمگران‌ داناست‌ پس‌ آنان‌ را در برابر ترک‌ جهاد که‌ ظلمی‌ آشکار است، مجازات‌ می‌کند. و در حدیث پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ المُوبِقَاتِ»[289] یعنی: «از هفت گناه نابود کننده اجتناب کنید». از جمله: «فرار از جهاد و رویارویی با دشمن».

از فواید این آیه:

1- قرآن کریم بر دقت کردن و اهمیت دادن به قصه‌های قرآنی تشویق می‌کند طوریکه در این آیه می‌فرماید: «آیا از داستان بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی».

2- در این قصه پندها و اندرزها برای امت اسلامی نهفته است، چون بر قوم بنی اسرائیل جهاد فرض شد ولی جز تعداد اندکی از آنها، باقی از آن رویگردان شدند. لذا امت اسلامی را برحذر می‌کند که نباید از جهاد شانه خالی کنند و از این فریضه الهی رویگردان شوند.

3- درجۀ نبوت بالاتر از مرتبۀ فرمانروایی است؛ طوریکه به پیامبرشان گفتند: ﴿ٱبۡعَثۡ لَنَا مَلِکٗا پس پیامبر دارای این سلطه است که فرمانروایی را برای آنها بگمارد تا آنها را مدیریت کرده تدبیر امور آنان را بدوش گیرد.

4- هرگاه انسان از دیگری چیزی را طلب کند بهتر است موردی را نیز ذکر کند که باعث تشویق طرف می‌شود تا درخواست او را بپذیرد. طوریکه بنی اسرائیل به پیامبرشان گفتند: «تا در راه الله بجنگیم». این جمله پیامبر را تشویق نمود تا برای آنان فرمانروایی را بگمارد.

5- در این آیه اشاره به این است که مسلمان در هر عملی اخلاص برای الله متعال را مد نظر گیرد.

6- انسان با سرشتی که دارد برضد دشمن خود آماده جنگ می‌شود، حتی اگر شخص ترسو در محاصره قرار گیرد با آنچه در دست دارد به جنگ و مقابله می‌پردازد.

7- از جمله اموری که اجازۀ جنگ را به انسان داده و آن را برایش مباح می‌گرداند بیرون راندن وی از کشور و اهلش است تا دست ظالمان و تجاوزکاران را کوتاه سازد. اما اگر بیرون راندن مردم به حق باشد، طوریکه پیامبر ج قبیلۀ یهود بنی نضیر عهد شکن و دسیسه‌گر را اخراج کرد، پس حق جنگ کردن یا مطالبۀ حق خود را ندارند.

8- شاید انسان گاهی گمان کند که می‌تواند بر ترک امور حرام صبر کند، یا بر انجام مأمورٌ بِهِ صبر کند، ولی هنگامیکه مورد امتحان و ابتلا قرار می‌گیرد مقاومت نکرده عقب نشینی می‌کند. طوریکه قوم بنی اسرائیل در آغاز بر جنگ کردن دلگرم بودند.

9- در اینجا به فرمودۀ پیامبر ج اشاره شده است که می‌فرماید: «رویارویی با دشمن را آرزو نکنید و از الله متعال عافیت بخواهید، پس اگر با آنها روبرو شدید صبر کنید و بدانید که بهشت در زیر سایه شمشیرهاست»[290].

10- آزمایش امری منطقی است؛ زیرا پیامبرشان به آنها گفت: ﴿هَلۡ عَسَیۡتُمۡ إِن کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُواْ «شاید اگر جهاد بر شما مقرر شود (سر پیچی کنید و) در راه الله جهاد نکنید» پس آنچه را که پیامبرشان توقع آن را داشت واقعی بود؛ چون وقتی جنگ بر آنان فرض شد سرپیچی و روی گردانی کردند.

11- احیانا طرح برخی سؤال‌ها بر سؤال کننده نتیجۀ ناگوار دارد طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَسۡ‍َٔلُواْ عَنۡ أَشۡیَآءَ إِن تُبۡدَ لَکُمۡ تَسُؤۡکُمۡ [المائدة: 101]. «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از چیزهای نپرسید که اگر برای شما آشکار گردد، شما را اندوهگین کند».

12- جنگ برای دفاع از نفس واجب است؛ زیرا آنها وقتی گفتند: ﴿وَقَدۡ أُخۡرِجۡنَا «بیرون رانده شده‌ایم» الله متعال فرمود: ﴿فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ «پس هنگامی که جنگ بر آنان فرض گردید» تا از خود دفاع کنند و کشورشان را از لوث دشمنانشان پاک کنند و فرزندانشان را از اسارت آزاد کنند.

13- ترک کردن واجب دینی ظلم است؛ زیرا الله متعال می‌فرماید: ﴿تَوَلَّوۡاْ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٢٤٦ «جز عده کمی از آنان همه (سرپیچی) و روی گردانی کردند، و الله به ستمکاران آگاه است» یعنی کسانی که جهاد بر آنان فرض گردید روی گردانی کردند و آن را انجام ندادند؛ پس بدین ترتیب ظلم به دو دسته تقسیم می‌شود: انجام و ارتکاب حرام؛ یا ترک واجب.

 ﴿247 پیامبرشان که شمویل‌ نام داشت به‌ آنان‌ گفت: الله تعالی طالوت‌ را برای‌ فرماندهی‌ و رهبری‌ شما آماده‌ نموده‌ و شما را به ‌فرمانبرداری‌ از وی‌ و جنگیدن‌ تحت‌ فرمانش‌ امر می‌کند. نقل‌ است‌ که‌ طالوت، نه ‌از نسل‌ نبوت‌ بود و نه‌ از نسل‌ پادشاهی، بلکه‌ چوپان‌ یا دباغی‌ بود فقیر، و در بنی‌اسرائیل‌ سنت‌ بر آن‌ بود که‌ پیامبران‌ از نسل «لاوی»‌ و پادشاهان‌ از نسل «یهودا» برمی‌خاستند و چون‌ طالوت‌ از تبار هیچ‌یک‌ از این‌ دو نسل نبودگفتند: چگونه‌ ممکن‌ است‌ که‌ طالوت‌ پادشاه ‌ما شود، درحالی‌که‌ او نه‌ از تبار شاهان‌ است‌ و نه‌ هم‌ از ثروتمندان‌ و سرمایه‌داران ‌تا ما به‌خاطر اشرافیت‌ یا سرمایه‌ او، از وی‌ پیروی‌ و فرمانبرداری‌ کنیم‌؟ پیامبرشان‌ گفت: الله تعالی او را بر شما به‌ پادشاهی‌ و فرمانروایی‌ برگزیده‌ است‌، و انتخاب‌ الله تعالی حجت‌ قاطع‌ است.‌ و او را در دانش‌ بر شما برتری‌ بخشیده ‌است‌ آری‌! دانش‌؛ این‌ ویژگی‌ای‌ که‌ اساس‌ برتری‌ انسان‌ و گل‌ سرسبد همه‌ فضایل‌ و از بزرگترین‌ دلایل‌ و وجوه‌ برتری‌ بر دیگران‌ است‌ و نیز او را در نیروی‌ بدنی‌ بر شما برتری‌ داده‌ است، نیرویی‌ که‌ تأثیر آن‌ در جنگ‌ها و مانند آن‌ از مسئولیت‌های‌ سنگین‌ واضح‌ و روشن‌ می‌باشد. همچنان طالوت‌، به‌جهت‌ طول‌ قد و قامت‌ آن‌ زیرا او پهلوانی‌ بود که‌ هم‌ در دیانت‌ و هم‌ در توانایی ‌جسمی‌ و کاردانی‌ جنگی‌ - یعنی‌ اوصافی‌ که‌ در رهبری‌ و فرماندهی‌ ملاک‌ و معیار شناخته‌ می‌شوند - بسی‌ نیرومند بود. آری‌! روشن‌ است‌ که‌ فضایل‌ شخصی‌ و ذاتی‌ انسان، بر ثروت‌ و شرافت‌ در نسب‌ مقدم‌ است‌.

الله پادشاهی‌ خود را به‌ هر کس‌ که‌ بخواهد می‌دهد زیرا ملک، ملک ‌وی‌ و بندگان‌ هم‌ بندگان‌ وی‌ اند، پس‌ شما را چه‌ جای‌ اعتراض‌ بر امری‌ که‌ نه‌ ملک ‌شماست‌ و نه‌ هم‌ در حوزه‌ تصرف‌ شما قرار دارد؟ الله گشایشگر فضل‌ خویش‌ است‌ و داناست به‌ کسی‌ که‌ سزاوار پادشاهی‌ است‌ و بر آن‌ توانایی‌دارد. پس، از این‌ دو آیه چنین‌ بر می‌آید که جهاد در راه‌ الله آمادگی‌ روانی، تربیتی، علمی، شایستگی، جرأت‌ و شجاعت، عزم‌ و نیت ‌صادقانه، اخلاص‌ و روحیه‌ ایثار و قربانی‌ را می‌طلبد.

شرایط حاکم اسلامی از دیدگاه اهل سنت

شاید سخن گفتن درباره نظریه سیاسی اهل سنت به اصطلاح سهل ممتنع باشد، زیرا در نگاه اول این برداشت به دست می‌آید که اهل سنت حاکمیت هر حاکم و سلطانی را پذیرفته‌اند. در صورتی که دقت و تأمل در منابع فقهی و تاریخی اهل سنت بیانگر این مطلب است که فقها و دانشمندان اهل سنت برای مشروعیت حاکمیت و حاکم اسلامی شرایطی را بیان داشته‌اند که از جمله این شرایط مسأله علم، فقاهت و عدالت حاکم اسلامی می‌باشد و اختیار حاکم غیر عادل یا سلطان جائر در زمانی است که جامعه اسلامی دسترسی به حاکم عادل، عالم و فقیه نداشته باشد.

در چنین شرایطی جهت جلوگیری از اغتشاش و به وجود نیامدن هرج و مرج در جامعه آنان وجود حاکم جائر را بر جامعه بدون حاکم و بدون قانون ترجیح می‌دهند؛ چون جامعه ناچار است که حاکم داشته باشد، این حاکم می‌تواند یک حاکم نیک و عادل باشد و یا در صورت نبود چنین حاکمی سلطانی جائر باشد.

در این مورد که رهبری جامعه باید به عهده کسانی باشد که از نظر علمی و فقهی از سایر مردم بالاتر باشند، امامان مذاهب اهل سنت بر این مسئله اتفاق دارند که مسئله رهبر جامعه اسلامی و حاکمیت و امامت اسلامی جهت مسلمانان واجب می‌باشد، زیرا با وجود امام و حاکم اسلامی است که شعائر دین بر پا داشته شده و حق مظلوم از ظالم گرفته می‌شود.

همچنین امامان اهل سنت بر این مسئله اتفاق دارند که حاکم اسلامی باید دارای ویژگی‌های ذیل‌ باشد:

1- مسلمان باشد، 2- مکلف باشد، 3- حر و آزاد باشد، 4- مرد باشد، 5- از قریش باشد، 6- عالم و مجتهد باشد. تا این که مردم را نسبت به یادگیری و فهم احکام دینی و اسلامی آگاه نماید و در فهم و استنباط مسایل و احکام دینی نیاز به رأی و نظریه دیگران نداشته باشد.

ناگفته نماند نظام سیاسی اهل سنت به دو بخش نظام سیاسی قدیم و نظام سیاسی جدید قابل تقسیم است. از دوران صدر اسلام تا پایان دوران خلفای راشدین و سپس دوران امارت را دوران قدیم و دوران پس از آن را دوران جدید نامگذاری کرده‌اند.

در نظریه‌ی خلافت قدیم سه شیوه‌ مشروع برای استقرار حاکم و انعقاد امر خلافت مطرح گردیده است:

1.     انتخاب اهل حل و عقد: منظور از اهل حل و عقد مجموعه افرادی است که دارای سه شرط عدالت، دانش کافی و رأی و تدبیر باشند.

2.     استخلاف، نصب توسط خلیفه پیشین: از نظر اهل سنت شریعت برای حاکم اسلامی شرایطی را بیان نموده و تطبیق آن شرایط بر افراد را به عهده‌ی افراد جامعه نهاده است. خلیفه نیز به عنوان یکی از آگاه‌ترین افراد جامعه هرگاه کسی را به خلافت نصب کند، حکومتش مشروع خواهد بود.

3.     زور و غلبه: زور و غلبه از دیدگاه اهل سنت در صورتی مشروعیت ‌داردکه اولاً شخص متغلب، کافر نباشد و ثانیاً به دست گرفتن حکومت از راه زور و غلبه پس از مرگ خلیفه باشد.

در مورد نظریات جدید می‌توان به مسئله حاکمیت و پذیرش مردم اشاره کرد، به این عنوان که اگر ملت با رأی، نظر و آزادی خود اقدام به تعیین امام و حاکم نمودند این حاکمیت مشروع خواهد بود.

مسئله دیگر مسئله شورا می‌باشد، به این صورت که شورا به عنوان جایگاه مهمی برای مشروعیت‌بخشی به حکومت مورد اهتمام قرار گرفته است. نظریه‌های جدید علاوه بر این که قدرت و اختیار نصب و عزل حاکم را به مجلس شورا واگذار کرده‌اند، تأکید می‌کنند که بر حاکم لازم است که در تمام اموری که نفی شرعی یا اجماع صحیح وجود ندارد، با اهل شورا مشورت کند.

همچنان علمای اهل سنت در این مسئله توافق دارند که اگر حاکم فاسق شود، از منصبش عزل نمی‌گردد.

از فواید این آیه:

1- پیامبرشان با آنها موافقه کرد تا فرمانروایی را بگمارد تا در راه الله متعال جنگ کنند؛ به این منظور به الله متعال دعا کرد و دعایش مستجاب گردید.

2- در این آیه کمال تعظیم انبیاء برای الله متعال و حسن ادب با اوتعالی را نشان می‌دهد طوریکه پیامبر شان فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ طَالُوتَ مَلِکٗا «همانا الله «طالوت» را (به عنوان) پادشاه برای شما مبعوث (و انتخاب) کرده است» و نگفت: من انتخاب کردم.

3- افعال بندگان مخلوق هست و پروردگار عزوجل آن را آفریده است.

4- فضل و بزرگواری به اهل آن برگردانده شود. طوریکه الله متعال فرموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَکُمۡ «همانا الله برای شما مبعوث کرده است».

5- الله متعال گاهی پادشاهی را به کسی می‌دهد که انتظارش را ندارد- چون نه از بزرگان و وجهای قوم می‌باشد و نه هم از دودمان پادشاهان.

6- داشتن مزایا و شایستگی‌ها در حسب و نسب یا علم و یا هم قوت و نیرو، در پابرجا ماندن پادشاهی مؤثر است.

7- آنچه را که الله متعال تشخیص کرده و صلاح می‌بیند فوق همه تصورهاست.

8- به هر اندازه که ولی امر مسلمانان در دانش، تدبیر امور و اندام و قوت فزونی داشت برای سلطنتش مناسبتر و بهتر است.

9- ملک و پادشاهی که بنی آدم به آن می‌رسد در واقع ملک الله متعال است؛ و اوتعالی ملک و پادشاهی را به هر کس که بخواهد می‌دهد و پادشاه هر آنچه را که در قلمرو پادشاهی خود دارد به اذن الله متعال آن را ملک خود نموده است پس پادشاهی فقط از آن الله متعال است به هرکس که بخواهد می‌دهد. طوریکه فرموده است: ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ [آل عمران: 26]. «بگو: بار الها! ای صاحب فرمانروایی و ثروت و دارایی، حکومت و دارایی را به هرکس که بخواهی، می‌بخشی، و حکومت و دارایی را از هرکس که بخواهی باز پس می‌گیری».

10- آنچه که در ملکیت ما قرار دارد مقید به اذن الله متعال است، و ما نمی‌نتوانم به هر گونه‌ای که خواسته باشیم در آن تصرف کنیم، بلکه بنا بر چیزیکه الله متعال شرع نموده در آن تصرف می‌کنیم.

11- اثبات مشیئت برای الله متعال؛ و مشیئت اوتعالی تابع و وابسته به حکمتش است، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا٣٠ [الإنسان: 30]. «و شما چیزی را نمی‌خواهید مگر این‌که الله بخواهد، بی‌گمان الله دانای حکیم است».

12- اثبات دو اسم از اسم‌های مبارک الله متعال که عبارتند از ﴿وَٰسِعٌ گشایشگر، و ﴿عَلِیمٞ دانا، و آنچه از وصف و حکم را که در بر دارند.

13- اثبات وسعت و گستردگی الله عزوجل در احاطه داشتن و صفات و افعالش.

 



﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ أَن یَأۡتِیَکُمُ ٱلتَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَبَقِیَّةٞ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسَىٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحۡمِلُهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٤٨

 

 

فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِٱلۡجُنُودِ قَالَ إِنَّ ٱللَّهَ مُبۡتَلِیکُم بِنَهَرٖ فَمَن شَرِبَ مِنۡهُ فَلَیۡسَ مِنِّی وَمَن لَّمۡ یَطۡعَمۡهُ فَإِنَّهُۥ مِنِّیٓ إِلَّا مَنِ ٱغۡتَرَفَ غُرۡفَةَۢ بِیَدِهِۦۚ فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡۚ فَلَمَّا جَاوَزَهُۥ هُوَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا ٱلۡیَوۡمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦۚ قَالَ ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ ٱللَّهِ کَم مِّن فِئَةٖ قَلِیلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ کَثِیرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ٢٤٩

 

 

 

وَلَمَّا بَرَزُواْ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِۦ قَالُواْ رَبَّنَآ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرٗا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٥٠

 

و پیامبرشان به آنها گفت: همانا نشانی فرمانروایی او این است که آن صندوقِ (عهد) پیش شما بیاید، که در آن آرامش خاطری از جانب پروردگارتان، و یادگاری از آنچه آل موسی و آل‌هارون بر جای گذاشته‌اند می‌باشد، که فرشتگان آن را حمل می‌کنند، بی‌گمان در آن نشانه‌ای است برای شما اگر مؤمن باشید. ﴿248

پس هنگامی‌که طالوت با سپاهیان (رهسپار شده و از شهر جدا شد، گفت: همانا الله شما را با رود‌خانه‌ای آزمایش ‌کننده است، پس هرکس از آن بنوشد از من نیست، و هر کس آن را نچشد قطعا او از من است، مگر کسی با دست خود از آن یک کف بردارد، پس جز تعداد اندکی از ایشان، همه از آن نوشیدند، پس وقتی که او و کسانی که با او ایمان آورده بودند از آن (رودخانه‌) گذشتند، گفتند: امروز ما توانایی (رویارویی) با جالوت و لشکریانش را نداریم، کسانی که یقین داشتند اینکه الله را ملاقات خواهند کرد، گفتند: چه بسا گروه اندگی به اذن الله بر گروه زیادی پیروز شدند، و الله با شکیبایان است. ﴿249

و هنگامیکه برای (نبرد با) جالوت و سپاهیانش به میدان آمدند، گفتند: ای پروردگار ما! بر ما صبر و شکیبایی فرو ریز و گام‌های ما را استوار کن و ما را بر گروه کافر پیروز بگردان﴿250.


 

﴿248 پیامبرشان‌ به‌ آنان گفت: نشانه‌ صدق‌ و صحت‌ فرمانروایی‌ او این‌ است‌ که ‌برای‌ شما از جانب الله تعالی صندوقی‌ می‌آید که آن ‌صندوق‌ سبب‌ آرامش‌ دل‌های‌ شما در مورد موضوع‌ گزینش‌ طالوت‌ است‌ که‌ در آن ‌اختلاف‌ ورزیده‌اید و مایه‌ ثبات‌ و پایداریتان‌ در هنگام‌ رویارویی‌ با دشمنانتان ‌است‌. سکینه: از سکون، به‌ معنی‌ وقار و آرامش‌ است‌. و یادگاری‌ از میراث‌ آل‌موسی‌ و آل‌ هارون‌ است‌، یادگار نهاده‌ شده‌ در آن‌ صندوق‌ عبارت‌ بود از عصای موسی‌ و ریزه‌های‌ الواح‌ تورات‌ که‌ تورات‌ اولین‌بار در آنها نوشته‌ شده‌ بود. مراد از آل‌ موسی‌ و آل‌ هارون، نه‌ خاندان‌ آنها، بلکه‌ خود آنها هستند، یعنی: این‌ یادگارها نه‌ از خانواده‌ موسی‌ و هارون بلکه‌ مربوط به‌ خود آن‌ دو بود. و فرشتگان‌ آن‌ را به‌ دستور الله تعالی حمل‌ می‌کنند، آن‌ صندوق‌ را که‌ گویند از چوب‌طلا اندود ساخته‌ شده‌ بود، در برابر دیدگان‌ آنها در میان‌ آسمان‌ و زمین‌ حمل‌ کرده‌ آن‌گاه‌ فرود آمدند و آن‌ را در برابر طالوت‌ بر زمین‌ نهادند. یادآور می‌شویم‌که‌ انبیای‌ بنی‌اسرائیل‌، این‌ تابوت‌ سکینه‌ (صندوق‌ عهد) را در جنگ‌ها پیشاپیش‌ خود حرکت‌ می‌دادند و آن‌ را وسیله‌ پیروزی‌ خود می‌دانستند پس اگر مؤمن ‌باشید، برای‌ شما در این‌ رویداد نشانه‌ای‌ است‌ بر شایستگی‌ طالوت‌ به‌ فرمان‌روایی‌.

ابن‌عباس‌ ب فرموده است: عمالقه‌ فلسطین‌ در یکی‌ از جنگ‌ها، آن‌ صندوق‌ را از بنی‌اسرائیل‌ به‌ زور گرفتند، لذا الله تعالی به‌ نشانه‌ حقانیت‌ طالوت، آن‌ را به‌وسیله‌ فرشتگان‌ به‌سوی‌ وی‌ باز فرستاد و فرشتگان‌ آن‌ را در برابر طالوت‌ بر زمین ‌نهادند و چون بنی‌اسرائیل‌ این‌ صحنه‌ را دیدند، گفتند: اینک‌ آری‌! پس، به ‌طالوت‌ تسلیم‌ شده‌ و او را پادشاه‌ خود ساختند و به‌ جهاد تحت‌ فرمان‌ وی‌ آماده‌ شدند و طالوت‌ از میان‌ جوانان‌ آنها هفتاد هزار تن‌ را برای‌ جهاد برگزید.

از فواید این آیه:

1- از رحمت الله تعالی بر بندگانش است که امور را با نشانه‌ها تأیید می‌کند تا حجت قائم شود، طوریکه فرمود: ﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِیُّهُمۡ إِنَّ ءَایَةَ مُلۡکِهِۦٓ ... «و پیامبرشان به آنها گفت: همانا نشانه پادشاهی او این است...» و اگر الله متعال می‌خواست هرچه انجام می‌داد و از تکذیب کنندگان و مستکبران انتقام می‌گرفت ولی از رحمت اوتعالی است که آیات و نشانه‌هایی را فرستاد تا قلب‌ها به آن مطمئن گردیده و حجت قائم شود؛ و واقع شدن این نشانه‌ها و معجزات حکمت آشکار است؛ زیرا اگر کسی از میان ما ادعا کند که من فرستادۀ پروردگار به سوی شما هستم و به آنچه شما را امر می‌کنم انجام بدهید و از آنچه نهی می‌کنم ترک کنید؛ ورنه جان و مال و خون شما برایم حلال است؛ از چنین شخصی اطاعت نمی‌شود؛ و از رحمت و حکمت الله عزوجل بوده است که برای پیامبران نشانه‌هایی را ضمیمه ساخته است که با آنها حجت تمام می‌شود و مردم استجابت می‌کنند.

2- این تابوت شامل نشانه‌های بزرگی از علم و دانش و حکمت که از آل موسی و آل هارون باقی مانده بود می‌شد و همچنین برای تسکین نفوس آن قوم و قلب‌هایشان مؤثر بود و آنان را در خواسته‌هایشان نیرو می‌بخشید.

3- وقار و آرامش تأثیری بسزایی بر قلب‌ها دارد، طوریکه الله متعال فرمود: «در آن آرامشی از پروردگار شما است» و تأمل کنید چگونه آرامش را به ربوببیت خود پیوست داد که نشاندهنده عنایت ویژه اوتعالی برای این قوم می‌باشد؛ و سکینه و وقار اگر در قلب فرو آید انسان مطمئن شده آرام می‌گیرد و سینۀ او برای پذیرش اوامر شریعت فراخ می‌گردد و با کمال و تمام آن را قبول می‌کند.

4- اثبات وجود ملائکه در این آیه و تابوتی را که ملائکه حمل کردند بیانگر این است که آن تابوت بسیار بزرگ بود.

5- مؤمن از آیات و نشانه‌های الهی نفع می‌برد، زیرا نفع بردن از آیات الهی تأثیر بسزایی بر باور و یقین مسلمان دارد.

6- وقتی ایمان بنده افزایش یابد فهم او از کتاب الله و سنت رسول الله نیز افزایش می‌یابد و بیشتر می‌شود.

7- ملائکه اجسام حقیقی دارند؛ و اما کسانی که می‌گویند: آنها فقط عقل‌ها هستند یا ارواح هستند و اجسام ندارند قول باطل است زیرا الله متعال می‌فرماید: ﴿جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلًا أُوْلِیٓ أَجۡنِحَةٖ [فاطر: 1]. «(کسی) که ملائکه را رسولانی قرار داد؛ که دارای بال‌ها هستند» و پیامبر ج چهره واقعی جبریل ÷ را مشاهده کرد که دارای ششصد بال بود که کرانه‌های آسمان را پر کرده بود.

﴿249 و هنگامی‌ که‌ طالوت‌ با لشکریان‌ از شهر خویش‌ بیت ‌المقدس‌ رهسپار شد و لشکر را از شهر به‌ جنگ‌ عمالقه‌ خارج‌ کرد، فصل‌؛ فصل‌ تابستان‌ و هوا سخت‌گرم‌ بود، لذا لشکریان‌ از طالوت‌ آب‌ خواستند، او گفت: الله تعالی شما را به‌ وسیله ‌نهری می‌آزماید. گفته شده که‌: مراد از آن‌ نهری‌ در میان‌ اردن‌ و فلسطین‌ است‌، همچنان هدف‌ از این‌ آزمون، سنجش‌ میزان‌ اطاعت‌ لشکریان‌ وی‌ بود. طالوت‌ گفت: پس‌ هر کس‌ از آن‌ بنوشد از پیروان‌ من‌ نیست‌، لذا هر کس‌ از من‌ در این‌ دستور اطاعت‌ کند، در سایر فرمانها نیز مطیع‌ من‌ خواهد بود و هر کس‌ این‌ دستور را نادیده‌ بگیرد و خواهش‌ نفسش‌ بر او غالب شود، پس‌ او در سایر امور سخت‌ و دشوار، به‌طریق‌ اولی‌ الله تعالی را عصیان‌ و نافرمانی‌خواهد کرد. و هر کس‌ از آن‌ نخورد، البته او از من‌ است، مگر کسی‌ که‌ با دستش‌ غرفه‌ای‌ برگیرد، اغتراف: گرفتن‌ آب‌ به‌ دست‌ یا به‌ وسیله‌ دیگری‌ است‌ و (غرفه) برگرفتن‌ آب‌ با یک‌ کف‌ دست، یا با هر دو کف‌ دست‌ است‌. آری‌! طالوت، فقط نوشیدن‌ یک‌ مشت‌ آب‌ را به‌ آنان‌ رخصت‌ داد تا آزار تشنگی‌ را اندکی‌ از آنان ‌برطرف‌ ساخته‌ باشد و تا به این‌ وسیله‌ بتوانند کشمکش‌ نفس‌ خویش‌ را مهار کنند. پس‌ همه‌ از آن‌ نوشیدند و از فرمانده‌ خویش‌ نافرمانی‌ کردند، لذا او نیز به‌ آنان ‌اجازه‌ نداد که‌ با وی‌ در جنگ‌ با دشمن‌ همراهی‌کنند، مگر اندکی‌ از ایشان‌ که‌ ننوشیدند و ایشان‌ به‌ تعداد اصحاب‌ بدر (سیصد و سیزده‌ تن) بودند، چنان‌که‌ براء س می‌گوید: «جمعی از یاران پیامبر ج که در غزوۀ بدر شرکت کرده بودند، می‌گفتند: تعداد ما برابر با اصحاب طالوت بود که با او از نهر، عبور کردند. ‌یعنی سیصد و اندی نفر»[291].

اما سدی‌ می‌گوید: «تمام‌ لشکر طالوت‌ هشتادهزارتن‌ بود، هفتاد و شش‌هزارتن‌ آنان ‌از آب‌ نهر نوشیدند و فقط چهارهزار تن‌ با طالوت‌ باقی‌ ماندند». اما با وجود این‌آزمایشی‌ که‌ از پایداری‌ و اطاعت‌ آنها به‌عمل‌ آمد، کسانی‌ هم‌ که‌ از نهر گذشتند، آنچنان‌ که‌ باید به هنگام‌ رویارویی‌ با دشمن‌، پایداری‌ نکردند، هنگامی‌ که‌ طالوت ‌و کسانی‌ که‌ همراه‌ وی‌ ایمان‌ آورده‌ بودند از آن‌ نهر گذشتند آنان‌ همان‌ تعداد اندکی ‌بودند که‌ از وی‌ اطاعت‌ کردند، هر چند که‌ در میزان‌ یقین‌ و صلابت‌ دینی‌شان‌ باهم‌تفاوت‌ داشتند، چرا که‌ در این‌ هنگام‌ گفتند: امروز ما را توان مقابله‌ با جالوت‌ و سپاهیانش‌ نیست‌. جالوت: مشهورترین‌ قهرمان‌ فلسطینی‌ها و فرمانده آنان‌ بود. اما کسانی‌ که‌ به‌ دیدار الله تعالی یقین‌ داشتند، گفتند: بسا گروهی‌ اندک‌ که‌ بر گروهی‌ بسیار به‌ اذن‌ الله پیروز شدند و الله تعالی با صابران‌ است‌. یعنی: پیروزی‌ با صبر و پایداری‌ همراه‌ است، نه‌ با بسیاری‌ تعداد.

در غزوه حنین هنگامی که رسول اکرم ج مسلمانان را برای جنگیدن با قبایل هوازن و ثقیف و قبایل دیگری که در میان مکه و طائف بودند تجهیز می‌فرمود، در این هنگام مسلمانان با تعداد زیادی از مهاجرین و انصار برای مقابله آماده شدند و بعضی از مسلمین به کثرت خودشان می‌بالیدند. بعضی می‌گفتند: (لَن نُغلَبَ الیومَ مِن قِلَّةٍ) یعنی ما امروز از قِلَّت مغلوب نمی‌شویم. اما الله تعالی می‌خواست به مسلمین درسی بیاموزد که هیچ گاه از یاد نبرند که هیچ وقت اعتماد بر کثرت خود نکنند.

بنا بر همین اعتماد بر کثرت، الله تعالی آنها را آزمایش بس مشکل فرمود ؛چنانکه قبلاً مسلمانان به خاطر مخالفت با امر و دستور قائد بزرگ صلى الله علیه وآله وسلم در جنگ احد با همین امتحان مواجه شدند. هنگام شروع این جنگ خالد امیر مقدمه لشکر مسلمانان بود در آغاز جنگ مسلمین مغلوب شدند که فقط رسول اکرم ج به همراه تعداد کمی و با اهل بیت خویش و با تعدادی مهاجرین و انصار باقی ماندند و این امتحان بزرگی برای مسلمانان بود اما الله تعالی مجدداً رحمت خویش را متوجه مسلمین فرمود لذا مسلمین با تعداد کم و با صبر و استقامت و صداقت، مشرکین را شکست دادند.

از فواید این آیه:

1- برای فرمانده لازم است که از احوال سربازان خود جویا شود طوریکه طالوت سپاهیانش را همراهی کرد و از احوال آنها جویا شده صفوف آنان را منظم ساخت.

2- بر فرمانده واجب است مانع حضور کسانی در جنگ شودکه برای جنگ مناسب نیستند مانند کسی که روحیه ارتش را ضعیف می‌کند یا رزمندگان را از دشمن می‌ترساند و یا مشکلات عقیدتی داشته باشد[292].

3- برگزیدن سربازان ماهر از حکمت فرمانده است تا دیده شود چه کسی شایسته جنگ است و چه کسی نیست؛ طوریکه امروز مانورهای نظامی برای شناخت توانمندی‌های سپاهیان برگزار می‌شود.

4- طالوت سپاهیان خود را امتحان کرد تا بداند چه کسی می‌تواند بر سختی‌ها صبر و تحمل داشته باشد و تا بداند چه کسی اوامر فرمانده را به درستی انجام می‌دهد.

5- طوریکه دیده می‌شود اکثریت بندگان اوامر و نواهی پروردگار عزوجل را عملی و مراعات نمی‌کنند، چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿فَشَرِبُواْ مِنۡهُ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنۡهُمۡ «پس جز عده‌ کمی؛ همگی از آن (آب) نوشیدند». و می‌فرماید: ﴿وَقَلِیلٞ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ١٣ [سبأ: 13]؛ «و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» و می‌فرماید: ﴿وَإِن تُطِعۡ أَکۡثَرَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ [الأنعام: 116] «و اگر از بیشتر کسانی‌که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه الله گمراه می‌کنند»؛ و در حدیث قدسی پیامبر اکرم ج فرمود: «الله متعال می‌فرماید: ای آدم. آدم در جواب می‌گوید: آماده و گوش به فرمان توام و خیر فقط در دست توست. الله تعالی خطاب به او می‌فرماید: اهل آتش را جدا کن. می‌گوید: اهل آتش چقدر هستند؟ می‌فرماید: از هر هزار نفر، نه صد و نود و نه نفر. با شنیدن این سخن، کودک، پیر می‌شود و همۀ زنان باردار، سقط جنین می‌کنند و مردمان را مست می‌بینی ولی مست نیستند بلکه عذاب الله، شدید است». صحابه پرسیدند: آن یک نفر، از میان ما چه کسی است؟ فرمود: «خوشحال باشید. زیرا یک نفر از شما و هزار نفر از یأجوج و مأجوج به دوزخ می‌رود». سپس افزود: سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، امیدوارم که یک چهارم بهشتیان، شما باشید». ما تکبیر گفتیم. سپس فرمود: «امیدوارم یک سوم بهشتیان، شما باشید». ما تکبیر گفتیم. سپس فرمود: «امیدوارم نصف اهل بهشت، شما باشید». باز هم ما تکبیر گفتیم»[293].

6- افراد ترسو و جبان همیشه در خوف و بیم زندگی دارند پس نباید اجازه داده شود که بر سایر افراد تأثیر منفی بگذارند.

7- ایمان موجب صبر و تحمل است، و ضعف در ایمان انسان را بی‌صبر می‌سازد لذا اندکی از مردم هنگام سختی‌ها صبر می‌کنند. و همین گروه باعث ضعف روحیه دیگران و یا هم باعث شکست لشکر می‌شوند.

8- الله متعال بندگان خود را با از دست دادن چیزی محبوب یا حصول امری ناپسند مورد امتحان قرار می‌دهد تا صبر و شکیبایی آنها را آزمایش کند.

9- الله عزوجل در هنگام ابتلای شدید، بندگانش را مورد رحمت خود قرار می‌دهد تا زنده بمانند.

10- الله متعال در این قسمت آیه «کسی که نوشید» و در این فرمودۀ خود: «یا تنها کفی بیاشامد» انجام این افعال را به آنها نسبت داد تا دانسته شود که بندگان دارای اختیار و اراده هستند نه اینکه مجبور به کاری باشند.

11- یقین، انسان را بر صبر، تحمل، بردباری، اعتماد و امیدواری وامیدارد.

12- اثبات ملاقات با الله متعال طوریکه در موضع دیگر می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدۡحٗا فَمُلَٰقِیهِ٦ [الانشقاق: 6] «ای انسان! بی‌گمان تو در راه (رسیدن به) پروردگارت سخت تلاش و کوشش می‌کنی، پس او را ملاقات خواهی کرد».

13- کلمۀ ظن یا گمان در این آیه بمعنای یقین آمده است.

14- امکان دارد که گروهی اندک بر گروهی بزرگ غلبه پیدا کند طوریکه در امت‌های گذشته رخ داده است، و در این امت نیز مانند غزوه بدر و سایر غزوات گروه کوچکی از مسلمانان بر گروه بزرگی از کافران غلبه حاصل کردند.

15- اثبات معیت یا همراهی الله عزوجل با بندگان، چنانکه فرمود: «الله با صابران است» اما معیت اوتعالی در این آیه خاص برای صابران است، ولی در آیات دیگر برای عموم مردم نیز ثابت شده است بطور مثال: ﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِۖ یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۖ وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ٤ [الحدید: 4]؛ «او ذاتی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر عرش مستقر شد، آنچه را در زمین فرو می‌رود و آنچه را از آن خارج می‌شود، و آنچه را از آسمان نازل می‌شود و آنچه را که در آن بالا می‌رود می‌داند. و هر کجا باشید او با شماست، و الله به آنچه می‌کنید بیناست». در این آیه کریمه معیت و همراه بودن پروردگار برای عموم مردم است.

و در آیاتی که الله متعال معیت را به خود اضافه کرده است نظر به سیاق هر آیه در مورد خاصی آمده است مثلا گاهی آن را برای تأیید، ذکر نموده است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِینَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨ [النحل: 128] «همانا الله با کسانی است که تقوا پیشه کردند، و کسانی‌که نیکو‌کارانند.» و گاهی برای تهدید آمده است مانند این فرمودۀ اوتعالی: ﴿یَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا یَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ یُبَیِّتُونَ مَا لَا یَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ [النساء: 108] «آن‌ها (زشتکاری‌های خود را) از مردم پنهان می‌دارند، اما از الله پنهان نمی‌دارند، و او با ایشان است؛ هنگامی‌که در جلسات شبانه سخنانی را که الله نمی‌پسندد، تدبیر می‌کنند» همچنان معیت برای اثبات احاطه و شمولیت آن ذکر شده است مانند این فرمودۀ الله متعال: ﴿وَهُوَ مَعَکُمۡ أَیۡنَ مَا کُنتُمۡ [الحدید: 4]. «و هر کجا باشید او با شماست».

اگر گفته شود: چگونه معیت و همراهی الله متعال را همزمان با علو و بلندی اوتعالی ثابت کنیم؟ در جواب باید گفت: بین این دو امر (همراه بودن الله متعال با ما با علو او تعالی) تناقض و تضادی وجود ندارد، زیرا الله متعال با علم گستردۀ خود در همه جا با ماست و حضور دارد و هر جا برویم الله متعال با علمش از همانجا مطلع است. به عبارت دیگر؛ الله متعال با علم و آگاهی وسیعی که دارد در همه جا هست و از همه حالات و احوال مخلوقاتش آگاه است و شاهد و ناظر جهانست.

16- این آیه بر صبر و شکیبایی ترغیب می‌کند؛ و صبر بر سه نوع است:

اول: صبر بر طاعت الله متعال: یعنی انسان طاعت الله متعال را بدون خستگی و ناراحتی و دل تنگی انجام بدهد.

دوم: صبر بر امتناع ورزیدن از امور حرام: یعنی مسلمان از هر آن کردار و گفتاری که حرام است خودداری کند.

سوم: صبر بر تقدیرات دردناک الهی: یعنی مسلمان بر تقدیرات الهی راضی باشد و از خشم و نارضایتی از مصیبت‌هایی که الله متعال به طور عام یا خاص برای او مقدر نموده است خودداری کند.

﴿250 و وقتی که‌ برای‌ جنگ‌ با جالوت‌ فرمانده عمالقه و سپاهیانش‌ به‌ میدان‌ فراخ بیرون آمدند، گفتند: ای‌ پروردگارما! برما باران‌ صبر فرو ریز و گام‌های ما‌ را استوار بدار و ما را نیرومند گردان‌ تا با ‌شکست‌ روبرو نشویم‌ و از میدان‌ جنگ‌ نگریزیم‌ و ما را بر قوم کافر‌ پیروز گردان‌ و ما را یاری‌ کن‌ تا بر جالوت‌ و سپاهیانش‌ غالب‌ گردیم‌. چون در وقت رویارویی با دشمن دعای مجاهد مستجاب است، چنانکه پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «ثِنْتَانِ لاَ تُرَدَّانِ، أَوْ قَالَ: قَلَّ مَا تُرَدَّانِ، الدُّعَاءُ عِنْدَ النِّدَاءِ، أَوْ عِنْدَ الْبَأْسِ حِینَ یُلْحِمُ بَعْضُهُمْ بَعْضًا»[294]. «دو دعا رد نمی‌شود یا فرمودند: کم رد می‌شوند: دعا در وقت اذان و در وقت جنگ، هنگامی که برخی با برخی دیگر درآویز می‌شوند». همچنان هنگامی که پیامبر اکرم ج در روز بدر به مشرکان نگاه کرد که آنان هزار نفرند وهمراهانش سیصد و نوزده نفر بودند. آنگاه پیامبر ج رو به قبله کرد سپس دستانش را بالا کرد و شروع به دعا نموده و فرمود: «اللهُمَّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی، اللهُمَّ آتِ مَا وَعَدْتَنِی، اللهُمَّ إِنْ تُهْلِکْ هَذِهِ الْعِصَابَةَ مِنْ أَهْلِ الْإِسْلَامِ لَا تُعْبَدْ فِی الْأَرْضِ»[295].

«پروردگارا! به آنچه که به من وعده داده‌ای، وفا کن. پروردگارا، آنچه را که به من وعده داده‌ای، به جا آر. پروردگارا، اگر این جماعت از مسلمانان را از بین ببری، دیگر بر روی زمین پرستش نمی‌شوی». ایشان پیوسته پروردگارش را به فریاد می‌طلبید در حالی که دستانش را رو به قبله بالا کشیده بود تا اینکه جامه‌اش از شانه‌هایش افتاد.

از فواید این آیه:

1- از کمال بندگی این است که بنده هنگام مصیبت‌ها و سختی‌ها به پروردگارش التجا کند. طوریکه لشکر طالوت وقتی در مقابل دشمن قرار گرفتند از الله متعال استدعای صبر و شکیبایی نمودند.

2- پناه بردن و التجای بنده به الله متعال هنگام شدائد و مصیبت‌ها سبب نجات وی شده دعایش مستجاب می‌گردد و اما اتکای و اعتماد انسان به خودش و بر آن حساب کردن، سبب خسارت وی گردیده از توفیق الهی محروم می‌گردد، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٖ وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنکُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّیۡتُم مُّدۡبِرِینَ٢٥ [التوبة: 25]. «الله شما را در بسیاری از جای‌ها یاری کرد و نیز در روز حنین، آنگاه که انبوهی (لشکر)تان شما را به شگفت آورده بود ولی برای شما سودی نکرد و زمین با همه فراخیش بر شما تنگ شد سپس بازگشتید و به دشمن پشت کردید». بلی هستند بسیاری از مردمان که وقتی الله متعال نعمت‌های فراوان را در بدن و مال و اهل برایشان عنایت فرمود چنین می‌پندارند که این همه را با زور بازوی خویش کسب کرده‌اند در حالی که این چنین گمانی، اشتباهی بزرگ بوده، و انسان را به کفر می‌کشاند. بلکه همگی این نعمت‌ها از جانب الله متعال است که بر بنده منت گذاشته است، فلهذا بر بنده لازم است که شکر الله را در برابر نعمت‌های او با زبان و قلب و اعضا بجا آورد؛ با زبان ثنا و ستایش پروردگار را بگوید، و با قلب اعتراف داشته باشد که الله تعالی بر وی منت نهاده پس شکرگزاری کند، و با اعضای بدن به اطاعت پروردگار بپردازد تا شکر الله را عملا بجا آورد.

3- بیان نیازمندی بنده به پروردگارش در ثابت نگهداشتن و استواری گام‌هایش بر طاعت الله متعال.

4- در دعا چیزی ذکر شود که سبب مباح شدن کاری شود؛ به دلیل این فرمودۀ باریتعالی: ﴿وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ «و ما را بر گروه کافران پیروز بگردان» نگفتند: بر دشمنان ما؛ مثل این که گفتند: ما را بر آنان بخاطر کفرشان پیروز بگردان؛ که در این عبارت نهایت دوری از تعصب قومی مد نظر گرفته شده است.

 


﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُۗ وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ ذُو فَضۡلٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٥١

 

تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡکَ بِٱلۡحَقِّۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٢٥٢

 

۞تِلۡکَ ٱلرُّسُلُ فَضَّلۡنَا بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۘ مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُۖ وَرَفَعَ بَعۡضَهُمۡ دَرَجَٰتٖۚ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلَ ٱلَّذِینَ مِنۢ بَعۡدِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ وَلَٰکِنِ ٱخۡتَلَفُواْ فَمِنۡهُم مَّنۡ ءَامَنَ وَمِنۡهُم مَّن کَفَرَۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا ٱقۡتَتَلُواْ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یُرِیدُ٢٥٣

 

 

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤

 

پس آنها را به فرمان الله شکست دادند و داود، جالوت را کشت و الله به او پادشاهی و حکمت (پیامبری) داد، و به او از آنچه می‌خواست آموخت. و اگر الله بعضی از مردم را بوسیلۀ بعضی دیگر دفع نکند، یقینا زمین تباه می‌شد، اما الله دارای فضل (بزرگی) است بر جهانیان.﴿251

این آیات الله است که آن را به حق بر تو می‌خوانیم و بی‌گمان تو از فرستاده شدگان هستی. ﴿252

این پیامبرانند که برخی از ایشان را بر بعضی دیگر برتری داده‌ایم، از آنان کسی هست که الله با او سخن گفته است و برخی از ایشان را به لحاظ درجات بالا برده است. و به عیسی پسر مریم نشانه‌های روشن دادیم، و او را به وسیلۀ روح القدس(جبرئیل) یاری نمودیم، و اگر الله می‌خواست کسانی که پس از آنها بودند بعد از اینکه نشانه‌های روشنگر پیش آنان آمد، با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، ولی آنان اختلاف ورزیدند پس از ایشان بعضی ایمان آوردند، و برخی کفر ورزیدند، و اگر الله می‌خواست آنها با یکدیگر جنگ نمی‌کردند، اما الله آنچه بخواهد انجام می‌دهد. ﴿253

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید قبل از اینکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی هست، و نه دوستی‌ای و نه شفاعتی(میانجگری)، و کافران خود ستمکارانند ﴿254.


﴿251 پس‌ آنان‌ را به‌ امر و اراده‌ الله شکست‌ دادند و داود ÷، جالوت‌ را کشت‌ داوود فرزند «یسا» است‌، و طالوت‌ او را جهت‌ جنگ با جالوت ‌برگزید و او با فلاخن‌ و چوبدستی‌ خویش، جالوت‌ قهرمان‌ طاغوت‌ را کشت‌ و الله او را به‌ پادشاهی‌ بنی‌اسرائیل‌ برگزید و این‌ در حیات‌ طالوت‌ بود و بعد از مرگ‌ صمویل ‌و طالوت‌ به‌ او نبوت داد،. مراد از حکمت‌ در اینجا، نبوت‌ است‌. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ قبل‌ از داود ÷، پادشاهی‌ و نبوت‌ برای‌ هیچ‌کس‌ فراهم‌ و یک‌جا نشده‌ بود و الله تعالی نبوت‌ و پادشاهی‌ را هر دو یک‌جا به‌ او بخشید، در حالی‌که‌ قبلا چوپانی‌ بیش‌نبود. زبور نیز بر داود ÷ نازل‌ شد از آنچه‌ که‌ اراده و مشیئت الله بر آن‌ رفته‌ بود، به‌ داوود آموخت، مانند صنعت‌زره‌سازی، شناخت‌ زبان‌ پرندگان‌ و داوری‌ میان‌ مردم‌ در اختلافات‌ و دعاوی‌ آنان. ‌و اگر الله تعالی برخی‌ از مرد‌م را که ‌کارگزاران‌ اسباب‌ شر و فساد هستند، به‌ وسیله‌ جهاد و امر به‌ معروف‌ و نهی ‌از منکر، دفع‌ نمی‌کرد، البته زمین‌ تباه‌ می‌شد، زیرا اهل‌ فساد با برپاکردن‌ شراره‌های‌ شر و فتنه‌ که‌ تباه کنندۀ نسل‌ها و آبادانی‌ها و کشتزارهاست، بر زمین‌ غلبه‌ می‌کردند و مسلمانان‌ را از میان‌ برداشته، مساجد وعبادتگاه‌ها را ویران می‌ساختند، پس‌ این‌ اهل‌ ایمانند که ‌با نیرومندی‌ مادی‌ و معنوی‌ خویش، بازدارنده ‌شر و فساد از روی‌ زمین‌ می‌باشند و الله تعالی نسبت‌ به‌ جهانیان‌ دارای فضل و مهربانی است و بر اساس‌ همین‌ فضل‌ خویش، برخی‌ از آنان‌ را به‌ وسیله‌ برخی‌ دیگر دفع‌ نموده‌ و شراره‌های‌ شر و فتنه‌ را زایل می‌سازد.

چرا مبارزه و جهاد علیه ظلم و فساد

جهاد با دشمنان دین و ملت و کشور از عبادات بزرگ و عظیم محسوب می‌شود و دارای اهمیت ویژه و آثار بسیار ارزشمند و وسیع می‌باشد.اگر جهاد و مبارزه با دشمنان متجاوز تعطیل شود و این واجب بزرگ الهی ترک گردد اساس و بنیان دین و استقلال و آزادی و تمامیت ارضی سرزمین اسلامی در معرض اضمحلال و نابودی قرار می‌گیرد و جان و مال و ناموس و آبرو و همه هستی مسلمانان با خطر فنا مواجه می‌شود. تشکیل ارتش و سپاهیان و لشکرهای نیرومند به منظور تحقق اصل جهاد با متجاوزان و جنگ افروزان است و در غیر این صورت فلسفه وجودی امکانات و تجهیزات و نیروهای انسانی برای استحکام قدرت نظامی منتفی می‌گردد و ضرورت خود را از دست می‌دهد.

اسلام اذن جهاد و مبارزه را از جانب الله تعالی برای جامعه و فرزندان خود صادر می‌کند و مقابله با ظلم و ستم و از بین رفتن فتنه و فساد و شرک و کفر و تباهی در زمین را از هدف‌های بزرگ جهاد معرفی می‌نماید.

جهاد با ستمکاران، بدعت گزاران و تبهکاران سه مرحله دارد: نخست اقدام عملی و فیزیکی اگر قادر باشد و در صورتی که عاجز باشد به جهاد زبانی انتقال می‌یابد. اگر با زبان هم ممکن نباشد باید قلباً با آن مبارزه کند یعنی قلبا آن را نپسندد. طوریکه در حدیث شریف است که: «مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَرًا فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِکَ أَضْعَفُ الْإِیمَانِ»[296].

«هر کس از شما منکری را دید باید آن را با دست خود(عملا) تغییر دهد و اگر عملا نتوانست با زبان آن را تغییر دهد و اگر با زبان نیز نتوانست پس با قلب آن را نپسندد و این مرحله آخر نشانه ضعف ایمان است».

اگر کسی در حالی بمیرد که نه جهاد کرده باشد و نه نیت آن را داشته باشد بر شعبه‌ای از نفاق مرده است. چنانکه در حدیث شریف است که: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَغْزُ، وَلَمْ یُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ، مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ»[297].

«آنکه بمیرد و به جهاد نپرداخته باشد، و شرکت در جهاد را نیز به دل نپروراند، بر شعبه‌ای (و نوعی) از نفاق مرده است».

همچنان جهاد با شر و فساد داخلی کار بسیار با ارزشی برای حمایت جامعه از تباهی، فروپاشی و تجزیه است. چرا که جامعه اسلامی ارزش‌ها و ویژگی‌هایی دارد که آن را از دیگر جوامع جدا می‌سازد و چنانچه این ارزش‌ها تباه یا به فراموشی سپرده شود و یا با آنها مبارزه صورت گیرد دیگر مؤلفه‌های یک جامعه اسلامی را نخواهد داشت. پیامبر اکرم ج می‌فرمایند: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَتَأْمُرُنَّ بِالمَعْرُوفِ وَلَتَنْهَوُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُوشِکَنَّ اللَّهُ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عِقَابًا مِنْهُ ثُمَّ تَدْعُونَهُ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ»[298].

«قسم به ذاتی که جانم در دست اوست باید مردم را به معروف امر کرده و از منکر برحذر دارید، و گرنه در صورت ترک آن، الله تعالی عذاب و عقابی را بر شما نازل می‌کند، و شما هم دعا می‌کنید و دعای شما مستجاب نخواهد شد».

اسلام جهاد با ستمکاران و فسادکاران را بر فرد فرد مسلمانان واجب کرده است و هر فرد مسلمان باید در حد توان خود با دست و زبان و قلب به جهاد با منکرات برخیزد و اگر جهاد قلبی به عنوان آخرین مرحله هم ترک شود چیزی از ایمان باقی نمی‌ماند. در این مرحله مطلوب آن است که انسان قلبا ظلم و منکر را ناپسند پندارد و از ظالمان و مرتکبان گناه بیزاری جوید. این مرحله از جهاد به گونه‌ای است که هیچ کس نمی‌تواند از آن سر باز زند، زیرا قلب مؤمن در اختیار هیچ کس جز پروردگار و خالق آن نیست. رسول کریم ج می‌فرماید: «مَا مِنْ رَجُلٍ یَکُونُ فِی قَوْمٍ یُعْمَلُ فِیهِمْ بِالْمَعَاصِی، یَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ یُغَیِّرُوا عَلَیْهِ، فَلَا یُغَیِّرُوا، إِلَّا أَصَابَهُمُ اللَّهُ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَمُوتُوا»[299].

«اگر فردی در بین ملتی باشد که در میانشان فساد و تباهی صورت گیرد و آن ملت قادر به جلوگیری از انجام منکرات به وسیله او باشند، اما این کار را انجام ندهند،  خداوند همه آن ملت را  پیش از آنکه بمیرند (در دنیا) گرفتار عذاب خواهد کرد».

چه بسا فساد داخلی مقدمه‌ای برای تجاوز خارجی باشد، در اوایل سوره اسراء نیز دلیلی برای این مدعا وجود دارد: آنجا که الله تعالی از سرگذشت بنی اسرائیل و دو بار فساد و طغیان و سرکشی آنان برای ما سخن می‌گوید. آنان در بین خود کسی را نیافتند که از فساد بازشان دارد یا در برابر آن مقاومت کند. بنابراین الله تعالی دشمنان خارجی را بر آنان مسلط کرد به طوری که داخل خانه‌ها را می‌گشتند و عبادتگاه‌هایشان را خراب می‌کردند، تورات را می‌سوزاندند و بدترین عذاب‌ها را به آنان می‌چشاندند و بر هر چه دست می‌یافتند می‌کشتند و در هم می‌کوبیدند.

از فواید این آیه:

1- کسی که در پناه بردنش به الله متعال صادق باشد و به اوتعالی گمان نیک داشته باشد، الله متعال دعای او را اجابت و خواسته‌هایش برآورده می‌سازد.

2- بر مسلمان واجب است وقتی امور بر وی سخت و دشوار می‌شود به الله عزوجل رجوع کند.

3- نسبت دادن حوادث و اتفاقات به الله عزوجل هرچند توسط انسان انجام شده باشد؛ به دلیل این فرمودۀ باریتعالی: ﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ «پس به فرمان الله آنها را شکست دادند» که این شکست دادن کار آنها بوده است لیکن «به فرمان الله» این شکست انجام شده است. پس الله تعالی فرمان پیروزی اینها و شکست آنها را داده است.

4- بیان شجاعت داود ÷، با کشتن جالوت؛ شجاعت هنگام مبارزه و پیکار دارای اهمیت خاص است؛ زیرا کشته شدن مبارز و پیکارجو در برابر دشمن باعث سستی و هراس سپاهیان می‌گردد؛ و در اینگونه حالات برای انسان فریب دادن طرف مقابل که به مبارزه آمده است جایز است؛ زیرا میدان میدان نبرد است، و هر دو میخواهد که دیگری را از پا درآورد، پس گناهی نیست که فریبش بدهد؛ و روایت شده است که در غزوه خندق عمرو بن ود هنگامی که برای مبارزه تن بن تن با علی س به میدان آمد، علی س فریاد زده گفت: «ما خرجت لأبارز رجلین» «بیرون نشده‌ام که با دو نفر به مبارزه بپردازم» عمرو بن ود گمان برد کسی دیگری برای همراهی‌اش به تعقیب او آمده است، وقتی به عقب نگاه کرد، علی س او را ضربۀ محکمی زد؛ این خدعه است اما جایز؛ زیرا طرف مقابل می‌خواهد حریف خود را به هر وسیله‌ای از بین ببرد.

5- الله متعال پادشاهی و نبوت را به داود ÷ بخشید.

6- نزد انبیاء ﻹ چیزی از علم نیست جز آن چیزی که الله متعال به آنها تعلیم داده است؛ و پیامبر ج غیب را نمی‌داند و نه چیزی از شریعت را می‌داند جز آنچه که الله متعال به او تعلیم داده است؛ طوریکه الله متعال به پیامبرش محمد ج فرموده است: ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمۡ تَکُن تَعۡلَمُۚ وَکَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکَ عَظِیمٗا١١٣ [النساء: 113]. «و الله کتاب و حکمت را بر تو نازل نمود و به تو چیزهایی آموخت که نمی‌دانستی و فضل الله در حق تو و رحمت او بر تو همواره بزرگ و فراوان بوده است».

7- اثبات مشیئت برای الله عزوجل؛ به دلیل این فرمودۀ الله متعال: ﴿وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا یَشَآءُ؛ «و از آنچه می‌خواست به او آموخت» و لیکن بدانیم که مشیئت الله متعال تابع حکمت اوتعالی است، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا٣٠ [الإنسان: 30] «و شما نمی‌توانید بخواهید مگر این که الله بخواهد بی‌گمان الله بس آگاهِ کار بجاست».

8- الله متعال برای به‌سازی زمین و ساکنان آن برخی مردم را توسط برخی دفع می‌کند، جلو برخی را توسط برخی دیگر می‌گیرد. طوریکه می‌فرماید: «و اگر الله برخی از مردم را به وسیله برخی دیگر دفع نمی‌کرد، بدون شک زمین تباه می‌گردید». و در موضع دیگر می‌فرماید: ﴿ظَهَرَ ٱلۡفَسَادُ فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ بِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِی ٱلنَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعۡضَ ٱلَّذِی عَمِلُواْ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤١ [الروم: 41]. «به سبب کار‌هایی‌ که مردم انجام داده‌اند، فساد در خشکی و دریا آشکار شده است، تا (الله) جزای بعضی از آنچه را که انجام داده‌اند، به آنان بچشاند، باشد که آنان (به سوی حق) باز گردند». و می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَصَٰبَکُم مِّن مُّصِیبَةٖ فَبِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَیَعۡفُواْ عَن کَثِیرٖ٣٠ [الشورى: 30]. «و هر مصیبتی که به شما رسد، به خاطر کارهایی است که انجام داده‌اید، و (الله) از بسیاری (گناهان) درمی‌گذرد».

9- اثبات حمکت الله متعال در دفع نمودن برخی مردم با برخی دیگر، تا دینش پابرجا شود، طوریکه جلو کافران را با جهاد مؤمنان می‌گیرد. زیرا اگر قدرت به یک گروه معین واگذار گردد زمین تباه می‌گردد؛ چون هیچ معارضی ندارند، لذا الله عزوجل این گروه را در مقابل آن گروه دیگر قرار می‌دهد.

10- از جمله فساد در روی زمین منهدم کردن مساجد است طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوۡلَا دَفۡعُ ٱللَّهِ ٱلنَّاسَ بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لَّهُدِّمَتۡ صَوَٰمِعُ وَبِیَعٞ وَصَلَوَٰتٞ وَمَسَٰجِدُ یُذۡکَرُ فِیهَا ٱسۡمُ ٱللَّهِ کَثِیرٗاۗ [الحج: 40]. «و اگر الله بعضی از مردم را به (وسیلۀ) بعضی دیگر دفع نمی‌کرد، بی‌گمان دیرهای (راهبان) و کلیسا‌های (مسیحیان) و کنشت‌های (یهودیان) و مساجدی که نام الله در آنها بسیار برده می‌شود؛ ویران می‌گردید». و این آیه تفسیر این فرمودۀ الله متعال است: ﴿لَّفَسَدَتِ ٱلۡأَرۡضُ؛ «زمین فاسد می‌شد» یا اینکه ذکر نوعی از فساد در روی زمین است.

11- فضل و لطف الله متعال بر تمامی انسان‌ها ثابت می‌گردد؛ حتی برای کافران؛ لیکن فضل و لطف الهی بر کافران تنها در این دنیاست و در آخرت با آنها با عدل خود برخورد می‌کند که همانا مورد عذاب در آتش ابدی قرار می‌گیرند؛ و اما با مؤمنان در دنیا و آخرت با فضل و لطف و کرم معامله می‌کند.

 ﴿252 اموری‌ که‌ در این‌ داستان‌ مطرح‌ شد خبر صحیحی‌ است که‌ در آن‌ هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ نیست‌ و به ‌راستی‌ تو ای‌ محمد ج از جمله‌ پیامبرانی‌. تصریح‌ و تأکید بر رسالت‌ آن جناب ج، برای‌ تقویت‌ قلب‌ و تثبیت‌ نهاد و استوارتر ساختن‌ امر نبوت‌ ایشان‌ و رد این‌ سخن‌ کفار است‌ که‌ می‌گفتند: تو پیامبر نیستی‌.

آری! بعثت پیامبر ج موقعیت مشرکین و کفار را به خطر انداخت؛ زیرا ایشان با کلمۀ «لا اله الا الله» معبودان دروغین و بت‌های مشرکین را از درجۀ اعتبار ساقط کرد و مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت نمود.‌ بزرگان قریش و مشرکین که با ترویج شرک و بت‌پرستی، موقعیت اجتماعی بزرگی به دست آورده بودند،‌ از ظهور اسلام و نزول ارزشمندترین کتاب آسمانی؛ یعنی قرآن کریم، به شدت نگران شدند، از این رو برای حفظ موقعیت اجتماعی خود و دفاع از بت‌ و بت‌پرستی، در صدد مقابله با پیامبر ج و معجزۀ جاوید او برآمدند.‌ گاهی با نسبتهای ناروا مانند: ساحر، مجنون و ... شخصیت آن جناب را زیر سؤال می‌بردند تا مردم به او توجهی نکنند، گاهی نیز خود آن جناب ج را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند و یا او را تطمیع کرده، وعدۀ مال و جاه می‌دادند تا دست از رسالتش بردارد.‌ و بالاخره گاهی با انکار معجزه بودن قرآن، اصل رسالت را انکار می‌کردند. اما الله تعالی در آخرین آیۀ سوره رعد با شهادت دادن خود و کسی که علم کتاب نزد اوست(جبرئیل ÷)، شبهۀ انکار اصل رسالت را پاسخ داده و در نتیجه نبوت آن جناب را به اثبات می‌رساند: ﴿وَیَقُولُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَسۡتَ مُرۡسَلٗاۚ قُلۡ کَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِیدَۢا بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡ وَمَنۡ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡکِتَٰبِ٤٣ [الرعد: 43]؛ «آنانی که کافر شدند، می‌گویند:‌ تو پیامبر نیستی، بگو: کافی است که الله و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشد».

از فواید این آیه:

1- تمام قرآن کریم حق و از جانب الله متعال است و بر حق نازل شده است و مشتمل بر حق است. در اخبار آن نه دروغی است و در احکام آن نه ستمی؛ بلکه همه احکام آن عدل و تمام اخبار آن صدق می‌باشد.

2- اثبات رسالت پیامبر ج.

3- پیامبران دیگری نیز غیر از پیامبر ما محمد ج هستند لیکن پیامبرما ج خاتم پیامبران است که بعد از او پیامبری نیست.

﴿253 این‌ پیامبرانی که‌ در آیه‌ سابق‌ با جمله «و به‌راستی‌ تو ای‌ محمد ج از جمله‌ پیامبرانی»، به‌ آنان‌ اشاره‌ شد که به‌ بعضی‌ از آنان، بیش‌ از دیگران‌ از مزایای‌ کمال‌ بخشیده‌ایم‌ و ایشان‌ را به‌ خصلت‌های‌ پسندیده‌ای که‌ در غیرشان‌ نیست‌ مخصوص‌ گردانیده‌ایم‌ و از جمله‌ پیامبر آخرالزمان‌ ج را. قتاده / فرموده است: الله تعالی ابراهیم ÷ را خلیل خود برگزید، و با موسی ÷ سخن فرمود، و عیسی ÷ را بدون پدر آفرید، و به داود کتاب زبور داد، و به سلیمان حکومتی عطا کرد که بعد از او کسی را شایسته نیست، و پیامبر اکرم محمد ج را برای همه جهانیان فرستاد.

مسأله: اگر گفته‌ شود: پس‌ چگونه می‌توان میان‌ این‌ آیه‌ و میان‌ این‌حدیث‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ ج فرموده‌اند: «لَا تُخَیِّرُونِی مِنْ بَیْنِ الأَنْبِیَاءِ»[300]. «مرا از میان انبیای‌ دیگر ترجیح و برتری‌ ندهید»، جمع کرد‌؟ در جواب باید گفت: پیامبر اکرم ج این‌سخن‌ را یا به خاطر تواضع‌فرموده‌، با آنکه خود ایشان به‌ این‌ حقیقت‌ آگاه‌ بود که‌ برترین‌ انبیا و رسل‌ هست. یا این‌ سخنشان‌ قبل‌ از زمانی‌ بوده‌ است‌ که‌ آن‌ جناب ج از برتری‌ خویش‌ بر دیگر انبیا آگاه‌ گردد. یا این‌ سخنشان‌ حمل‌ بر آن‌ می‌شود که‌ در هنگام ‌مناقشه‌ و مشاجره‌ پیرامون‌ این‌ موضوع، مرا بر دیگر انبیاء برتری‌ ندهید. یا مرادشان‌ این‌ بوده‌ که‌: به‌ انگیزه‌ عصبیت، مرا بر دیگر انبیاء برتری‌ ندهید. پس‌این‌ حدیث‌ با آیه در تعارض نیست و به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ معنی‌ نفی‌ برتری‌ آن‌ جناب ج بر دیگر انبیا نیست‌. چنانکه‌ ایشان ج در حدیث‌ دیگری‌ فرموده است: «أَنَا سَیِّدُ وَلَدِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[301]. «من‌ سرور و سالار فرزندان‌ آدم‌ در روز قیامت هستم». ولی‌ بنابر حدیث‌ اول، درست نیست‌‌ پیامبری را تعیین‌ نموده مثلا بگوییم‌: محمد ج بهتر از موسی‌ یا عیسی‌ إ است، بلکه‌ بدون‌ تعیین‌ پیامبری‌ از پیامبران‌ می‌گوییم‌: پیامبر اکرم محمد ج از همه‌ انبیا و رسل‌ بهتر هست.

از پیامبران‌ کسی‌ هست‌ که‌ الله تعالی با او سخن‌ گفته‌ است‌ مانند موسی‌ ÷ و پیامبر ما محمد ج و این‌ از جمله‌ برتری‌هایی‌ است‌ که‌ الله تعالی به‌ ایشان ‌بخشیده‌ است‌ و‌ پیامبرانی‌ هستند که ‌جایگاه‌ و منزلتشان‌ در نزد الله تعالی بسیار‌ بزرگ‌ است‌. احتمال‌ دارد که‌ مراد از این‌ بعض، پیامبر ما‌ محمد ج باشد، به‌ سبب‌ کثرت‌ مزایایی‌که‌ دارند چنانکه رسول اکرم ج فرموده‌اند: «فُضِّلْتُ عَلَى الْأَنْبِیَاءِ بِسِتٍّ: أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ، وَأُحِلَّتْ لِیَ الْغَنَائِمُ، وَجُعِلَتْ لِیَ الْأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا، وَأُرْسِلْتُ إِلَى الْخَلْقِ کَافَّةً، وَخُتِمَ بِیَ النَّبِیُّونَ»[302].

«در شش‌ چیز بر انبیاء برتری‌ داده‌ شده‌ام: جوامع‌ الکلم (سخنان کوتاه و فصیح با معانی بسیار)‌ به‌ من‌ داده‌ شده‌، و به‌ من‌ با (افگندن‌) رعب‌ و وحشت‌ (در دل‌ دشمنانم‌)، پیروزی‌ و نصرت‌ عطاگردیده‌، و اموال‌ غنیمت‌ برایم‌ حلال‌ گردانیده‌ شده‌، و زمین‌ برایم‌ پاک‌ و سجده‌گاه‌ گردانیده‌ شده‌، و به‌ سوی‌ همه خلق برانگیخته‌ شده‌ام، (نه‌ به‌ سوی‌ یک‌ قوم‌ و نژاد ومنطقه‌ خاص)‌، و (خاتم‌ انبیا هستم‌ و) نبوت‌ به‌ من‌ ختم‌ گردیده است».

و هم‌ احتمال است‌ که‌ مراد از آن‌ ادریس‌ ÷ باشد که‌ الله تعالی وی‌ را به‌ جایگاهی‌ بلند رفعت‌ داد و به‌ آسمان‌ها برد. یا مراد از آنان، پیامبران‌ اولی‌العزم هر یک نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد ﻹ باشند.

و به‌ عیسی‌بن‌ مریم ÷‌ معجزات‌ آشکار دادیم‌، این‌ از جمله‌ برتری‌هایی‌ است‌ که الله تعالی به‌ او عنایت‌ فرمود، معجزاتی‌ چون‌ زنده‌ ساختن‌ مردگان، شفادادن ‌بیماران‌ ناعلاج‌ و غیره‌ و او را به‌وسیله‌ روح‌القدس‌ تأیید کردیم‌، مراد از روح‌القدس جبرئیل‌ ÷ است‌ و تفسیر آن‌ در (آیت‌ 87) گذشت‌.

پس‌ این آیه‌ دلیل‌ بر آن ‌است‌ که‌ میان‌ انبیاء در فزونی‌ عنایات‌ الهی، احوال‌ و مقامات، ویژگی‌ها، کرامتها و معجزات، تفاوت‌ و تفاضل‌ وجود دارد، اما در اصل‌ نبوت‌ میانشان‌ هیچ‌ برتری‌ و تفاضلی‌ نیست‌ و ایشان‌ در نبوت‌ و هدف‌ واحدخویش، همه‌ با هم‌ برابرند.

و اگر الله تعالی می‌خواست‌، کسانی‌ که‌ پس‌ از پیامبران آمدند، مراد پس‌ از موسی‌ و عیسی‌ و محمد ﻹ بعد از آن‌ همه‌ دلایل‌ روشنی‌ که‌ برای آنان‌ آمد، به‌ کشتار یکدیگر نمی‌پرداختند، ولی‌ امت‌های‌ انبیاء بعد از ایشان‌ اختلاف‌ پیشه‌ کردند و با هم ‌درافتادند تا به جایی که‌ به‌ کشتار یک‌دیگر پرداختند و به‌ ملت‌های‌ گوناگونی‌ تبدیل‌شدند، پس‌ بعضی‌ از آنان‌ ایمان‌ آوردند و بر ایمان‌ خویش‌ استقامت‌ ورزیدند و بعضی‌ کفر ورزیدند همچون‌ مسیحیان‌ بعد از عیسی‌ ÷ و یهودیان‌ بعد از‌ موسی‌ ÷. و اگر الله تعالی می‌خواست‌که‌ بعد از این‌اختلاف‌ با همدیگر نجنگند، با همدیگر کشمکش‌ و جنگ نمی‌کردند، و لیکن‌ الله تعالی هرآنچه‌ از یاری‌ رساندن‌ و توفیق‌ بخشیدن، یا خوارساختن‌ و رسوا نمودن‌ را اراده‌ کند، انجام‌ می‌دهد، و هیچ‌ ردکننده‌‌ای برای‌ حکم‌ وی‌ و هیچ‌ تبدیل‌کننده‌ای‌‌ برای‌ قضا و داوری‌ وی‌ نیست، لذا مشیت‌ و اراده الله تعالی ‌بر آن‌ رفته‌ است‌ که‌ این‌ موجود بشری‌ در همان‌ خط سیری‌ که‌ هم‌ اکنون‌ هست‌ قرارداشته‌ باشد - با این‌ ساختار دو قطبی‌ درون‌ خود و با این‌ استعدادهای‌ متضادش‌ که‌ هم‌ قابل‌ هدایت‌ و هم‌ قابل‌ گمراهی‌ است‌ - و اراده‌ الهی‌ بر آن‌ است‌ که‌ بشر در انتخاب‌ راه‌ هدایت، یا گمراهی، مختار باشد، و اختلاف‌ و کشمکش‌ هم‌ لازمه ‌اینهاست‌.

و چنانکه اختلاف و تفاوت در ساختمان روح و جسم و فکر و ذوق انسان‌ها وجود دارد، در مسألۀ آزادى و اراده و اختیار نیز تفاوت‌ها میانشان موجود است. البته اگر الله تعالی مى‌خواست، همه مردم را امت واحده که هیچگونه اختلافی نمی‌داشتند قرار مى‌داد، ولى چنین کارى را نکرده و همواره انسان‌ها با هم اختلاف دارند تا کسى تصور نکند تأکید و اصرار پروردگار در اطاعت فرمانش دلیل بر این است که او قادر بر این نبود که همه آنها را در یک مسیر و در یک برنامه معین قرار دهد.

آرى! هیچ مانعى نداشت که او به حکم اجبار و الزام، همه انسان‌ها را یکنواخت و مؤمن به حق و مجبور بر قبول ایمان بیافریند. ولى نه چنین ایمانى فایده‌اى داشت، و نه چنان اتحاد و هماهنگى‌ای. ایمان اجبارى که از روى انگیزه‌هاى غیر ارادى برخیزد، نه دلیل بر شخصیت است و نه وسیله تکامل، و نه موجب پاداش و ثواب، درست به این می‌ماند که الله تعالی زنبور عسل را چنان آفریده که به حکم الزام غریزه به دنبال جمع آورى شیره گل‌ها مى‌رود، و پشه مالاریا را آنچنان قرار داده که تنها در مردابها لانه مى‌کند و هیچ‌کدام در این راه از خود اختیارى ندارند.

اصولا ارزش و امتیاز انسان و مهمترین تفاوت او با موجودات دیگر داشتن همین موهبت آزادى اراده و اختیار است، همچنین داشتن ذوق‌ها و سلیقه‌ها و اندیشه‌هاى گوناگون و متفاوت که هر کدام بخشى از جامعه را مى‌سازد، و بعدى از ابعاد آن را تأمین مى‌کند.

از طرفى هنگامى که آزادى اراده آمد، اختلاف در انتخاب عقیده و مکتب، طبیعى است، اختلافى که سبب مى‌شود گروهى راه حق را بپذیرند و گروه دیگرى راه باطل را، مگر اینکه انسان‌ها تربیت شوند و در دامان رحمت پروردگار و با استفاده از مواهب او تعلیمات صحیح ببینند، در این هنگام با تمام تفاوت‌هائى که دارند و با حفظ آزادى و اختیار، در راه حق گام خواهند گذارد هر چند در همین مسیر نیز تفاوت‌هائى خواهند داشت.

از فواید این آیه:

1- پیامبران ﻹ بر یکدیگر فضیلت و برتری دارند.

2- الله متعال به هر کسی بخواهد فضیلت و برتریت می‌دهد؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿وَرَبُّکَ یَخۡلُقُ مَا یَشَآءُ وَیَخۡتَارُ [القصص: 68] «و پروردگار تو هر آنچه را بخواهد می‌آفریند، و (هر کس را بخواهد) بر می‌گزیند». حتی بندگان خاص اوتعالی بر یکدیگر فضیلت و برتری دارند؛ زیرا پیامبران اعلی‌ترین اصناف بنی آدم هستند با این وجود بر یکدیگر برتری و فضیلت دارند.

مسأله: الله متعال پیروان پیامبران را نیز بر یکدیگر برتری داده است طوریکه می‌فرماید: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: 110]، «شما بهترین امتی هستید که برای مردم بیرون آورده شده‌اید» و طوریکه پیامبر ج فرموده‌اند: «خیر الناس قرنی- بهترین مردمان کسانی‌اند که در قرن من زندگی دارند»؛ به همینگونه هر امتی که مخلص‌تر به الله متعال باشند و به خوبی از پیامبرانش پیروی کنند آنها از سایر امت‌ها بهترند؛ زیرا وقتی پیامبران بر یکدیگر برتری و فضیلت دارند پیروانان آنها نیز بر یکدیگر فضیلت دارند.

اگر گفته شود چگونه میان این آیه که برتری میان پیامران را بیان می‌کند و بین این فرمودۀ پیامبر ج «لَا تُخَیِّرُونِی عَلَى مُوسَى»[303]. «مرا بهتر و برتر از موسى ندانید» یعنی نهی او صلی الله علیه وسلم از اینکه بین پیامبران برتری صورت گیرد؟ جمع کرد؟

در جواب باید گفت: نهی در صورتی است که این برتریت به منظور افتخار بر دیگران و خود را بلندتر جلوه دادن باشد به گونه‌ای که پیروان محمد ج بر دیگران افتخار ورزند و بگویند که محمد ج از موسی ÷ افضل است یا از عیسی ÷ افضل است؛ از اینگونه حرف‌ها نهی صورت گرفته است. اما اگر صرفا به خاطر خبر و اطلاع باشد اشکالی ندارد. لهذا پیامبر ج فرموده‌اند: «وَأَنَا سَیِّدُ وَلَدِ آدَمَ وَلَا فَخْرَ»[304]. یعنی «من سید و سردار اولاد آدم هستم، و این از روی فخر نیست».

3- اثبات کلام برای الله عزوجل؛ و کلام الله عزوجل نزد اهل سنت و جماعت از صفات ذاتی فعلی باریتعالی می‌باشد؛ به گونه‌ای که به اعتبار اصل آن از صفات ذاتی است زیرا صفت کمال می‌باشد و الله متعال از ازل و ابد به صفت کلام موصوف بوده و هست؛ اما به اعتبار آحاد آن که هرگاه بخواهد تکلم می‌کند- پس در این صورت از صفات فعلی محسوب می‌شود. زیرا به مشیئت پروردگار متعلق است. الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیۡ‍ًٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ٨٢ [یس: 82] «جز این نیست که فرمان او، چون چیزی را اراده کند، (این است) که به آن می‌گوید: «موجود شو» پس (بی‌درنگ) موجود می‌شود»، و می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَآءَ مُوسَىٰ لِمِیقَٰتِنَا وَکَلَّمَهُۥ رَبُّهُۥ [الأعراف: 143] «و هنگامی‌که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت»؛ این سخن گفتن بعد از آمدن موسی ÷ به میعادگاه حاصل شده است؛ و بین الله متعال و موسی ÷ مناجاتی صورت گرفته است طوریکه موسی ÷ گفته است: ﴿قَالَ رَبِّ أَرِنِیٓ أَنظُرۡ إِلَیۡکَۚ قَالَ لَن تَرَىٰنِی [الأعراف: 143] عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان بده، تا به تو بنگرم»؛ و الله متعال به موسی ÷ فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِی؛ فرمود: «(در دنیا) هرگز مرا نخواهی دید»؛ این یک حقیقت است؛ اما گروه اشاعره گمان می‌برند که کلام الله عزوجل قائم به نفس اوتعالی است؛ و آنچه را که مخاطب گوش می‌دهد اصوات است که الله متعال آن را خلق کرده تا بدان وسیله از خود تعبیر کند؛ و شیخ الاسلام ابن تیمیه / این قول را با نود دلیل در کتابی که موسوم به «التسعینیه» است باطل اعلام کرده است.

4- سخن گفتن الله متعال با انسان به مثابۀ (و بیانگر) بالا بودن قدر و منزلت آن شخص است؛ زیرا الله قول خود را این چنین بیان نموده است: ﴿مِّنۡهُم مَّن کَلَّمَ ٱللَّهُ «از آنان کسی است که الله با او سخن گفته» از روی ثنا و ستایش و مدح. و از مطلب، بلندی مقام نمازگزار هویدا می‌گردد؛ زیرا پروردگارش را مخاطب قرار می‌دهد و با اوتعالی مناجات و راز و نیاز می‌کند طوریکه پیامبر ج از آن خبر داده است: هرگاه نمازگزار بگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ، الله متعال می‌فرماید: «بنده من مرا حمد و سپاس گفت». وقتی گفت: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ می‌فرماید: «بنده من مرا ثنا گفت»[305]. تا آخر این حدیث؛ پس الله متعال با نمازگزار مناجات می‌کند هر چند نمازگزار (کلام) او را نمی‌شنود لیکن پیامبر ج از این حقیقت خبر داده است.

5- فضیلت هم مراتب و درجاتی دارد که شامل درجات حسی و درجات معنوی می‌باشد. و پیامبر ج دارای وسیله است که بالاترین درجه در بهشت می‌باشد که فقط شایسته یکی از بندگان الله است؛ پیامبر ج فرموده‌اند: «وأرجو أن أکون أنا هو»[306]. «و امیدوارم من آن بنده باشم». همچنین مقامات اهل بهشت نیز نظر به درجاتشان است؛ پیامبر ج فرمودند: «همانا اهل بهشت اهالی طبقات بالای سر خود را می‌بینند همانگونه که ستاره روشن درگذرنده را در ناحیه شرق یا غرب می‌بینند و این بخاطر تفاوت درجات بین آنهاست. گفتند: ای رسول الله! آن منازل انبیاء است که شایسته غیر ایشان نیست؟ فرمود: بلی. قسم به کسی که نفسم من به دست اوست و جایگاه مردانی است که به الله ایمان دارند و پیامبران را تصدیق کردند»[307].

6- اثبات اینکه عیسی ÷ از انبیاء الله است و الله متعال آیات و نشانه‌هایی را برایش داد تا مردم به او ایمان بیاورند؛ از نشانه‌های حسی که عیسی ÷ از آن برخوردار بود، زنده کردن مردگان به فرمان الله، بیرون کشیدن آنها از قبرها، و به فرمان الله کور مادر زاد و مبتلایان به برص (پیسی) را بهبودی می‌بخشید و همچنین از گِل برای آنها چیزی به شکل پرنده می‌ساخت آنگاه در آن می‌دمید پس به فرمان الله پرنده‌ای می‌شد که پرواز می‌کرد. و بر اساس تفسیری، عیسی ÷ نشانه‌های شرعی نیز داشته است که از این فرمودۀ باریتعالی دانسته می‌شود: ﴿وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ «و او را به وسیلۀ روح القدس (جبریل) تأیید کردیم».

7- بشر هرچه باشند بازهم نیاز به کسی دارند که آنها را مورد تأیید قرار بدهد طوریکه در این آیه کریمه آمده است: ﴿وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِ «و او را به وسیلۀ روح القدس (جبریل) تأیید کردیم».

8- رد بر نصارا که گمان می‌برند عیسی ÷ معبود است؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ یعنی او را تقویت کردیم پس کسی که نیاز به تقویت داشته باشد شایسته نیست که رب و معبود باشد.

9- ستایش از جبریل ÷ با وصف او به روح القدس؛ و از سوی دیگر تأیید کنندۀ پیامبران به فرمان الله متعال بوده است، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ.

10- رد بر گروه قدریه که می‌گویند: فعل بنده به مشیئت الله متعال نیست؛ بلکه بنده در عمل‌اش مستقل است؛ و این آیه به صراحت بیان می‌دارد که افعال انسان به مشیئت الله تبارک و تعالی می‌باشد.

11- جنگ کافران علیه مؤمنان از روی لجاجت، عناد و تکبر بوده است نه از روی جهل و نادانی.

12- از لطف الله متعال به بندگان است که هیچ پیامبری را بدون دلیل و برهان نفرستاده است که با این دلیل و برهان پیامبری او را ثابت و تأیید می‌کند.

13- بیان حکمت الله عزوجل در تقسیم کردن مردم به مؤمن و کافر. و اگر این تقسیم بندی نبود نه جهاد پایدار می‌ماند و نه هم ابتلا و امتحانی صورت می‌گرفت.

14- رد بر گروه جبریه که نسبت فعل را به بنده می‌دهند؛ و معتقدند که انسان در افعالش مجبور است. و نسبت دادن افعال به انسان مانند نسبت دادن افعال به جمادات مجازی است، چنانکه می‌گوییم: آتش چوب را سوزانید. اما این آیه بر آنها رد می‌زند.

15- اثبات اینکه الله متعال خالق افعال بندگان است، با وجود اینکه فعل از بنده صادر می‌شود بطور مثال جنگ و درگیری، فعل بنده است و اختلاف، فعل بنده است؛ لیکن به مشیئت الله ﻷ و آفریدن اوتعالی صورت می‌گیرد از این رو آن را به خود اسناد کرده است.

16- اثبات اراده برای الله عزوجل؛ و اراده‌ای که الله متعال به آن وصف می‌شود دو نوع می‌باشد: کونی و شرعی؛ و از نظر معنا، متعلق و اثر با هم فرق دارند: از نظر معنا ارادۀ شرعیه بمعنای محبت است و ارادۀ کونی بمعنای مشیئت و از نظر متعلق ارادۀ کونی به آنچه که الله متعال دوست دارد یا ندارد تعلق می‌گیرد. پس اگر گفته شود: آیا الله متعال کفر را اراده کرده و خواسته است؟ می‌گوییم: نظر به ارادۀ کونی: بلی؛ و نظر به اراده شرعی: نخیر؛ زیرا ارادۀ کونی مشتمل بر هر آنچه که الله دوست دارد و ندارد می‌باشد؛ و ارادۀ شرعیه فقط به آنچه الله متعال دوست دارد تعلق می‌گیرد؛ بنابراین در ارادۀ کونی، مراد باید واقع گردد، و در اراده شرعی مراد شاید واقع گردد، شاید هم نگردد؛ بطور مثال: ﴿وَٱللَّهُ یُرِیدُ أَن یَتُوبَ عَلَیۡکُمۡ [النساء: 27]؛ «و الله مى‏خواهد که از شما در گذرد» اراده در اینجا شرعی است؛ اگر کونی می‌بود الله متعال از همه مردم اعم از مسلمانان و کفار و مشرکین در می‌گذشت؛ لیکن در ارادۀ شرعی دوست دارد از ما درگذرد زیرا ما اسباب توبه را انجام می‌دهیم.

﴿254 ای‌ مؤمنان‌! از آنچه‌ به شما روزی داده‌ایم، در راه الله انفاق‌ کنید مادام‌ که‌ بر ذخیره‌کردن‌ آنچه‌ که‌ در روز قیامت‌ به‌نفع‌ شماست، برای‌ خود قادرید پیش‌ از آن‌ که‌ روزی‌ فرا رسد که‌ در آن‌ نه‌ دادوستدی‌ است‌ تا آنچه‌ را که‌ سبب‌ نجات‌ است ‌برای‌ خود خریداری‌ نمایید و نه در آن‌ روز دوستی‌ و صداقت‌ و محبتی است‌ و نه‌ سفارشی مؤثر است، مگر برای‌ آنان‌ که‌ الله تعالی به‌ ایشان‌ اذن‌ سفارش و شفاعت‌ بدهد. و این‌ روز، روز قیامت‌ است‌. و کافران‌ همان‌ ستمکارانند چرا که‌ پیامبران را تکذیب‌ کرده‌ و هشدارها را نادیده‌ گرفتند و از اعلامیه‌ها فرمان ‌نبردند.

بر مسلمان واجب است که در هنگام مشکلات دیگر مسلمانان به آنها کمک و انفاق نماید. مثلا در وقت جنگ لازم است در تجهیز لشکر مسلمین کمک کند، و در امور تعلیم دین، و آسان کردن آن کمک کند، و اگر در جایی مرض وبا یا مانند آن بود در ریشه کن ساختن آن بیماری با مال و ثروت خود شرکت نماید. چنانچه فرد مسلمان از نیاز برادر مسلمانش به غذا و دارو در سرزمین اسلامی معینی اطلاع داشته باشد بر او واجب است که به یاریش بشتابد.

ابوهریره س می‌فرماید: رسول الله ج فرمود: «الله تعالی فرمود: «أَنْفِقْ أُنْفِقْ عَلَیْکَ». و قَالَ: «یَدُ اللَّهِ مَلأَى لا تَغِیضُهَا نَفَقَةٌ، سَحَّاءُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ». وَ قَالَ: «أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْفَقَ مُنْذُ خَلَقَ السَّمَاءَ وَالأَرْضَ؟ فَإِنَّهُ لَمْ یَغِضْ مَا فِی یَدِهِ، وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ، وَبِیَدِهِ الْمِیزَانُ یَخْفِضُ وَیَرْفَعُ»[308].

 «انفاق کن تا من به تو انفاق کنم». همچنین پیامبر ج فرمود: «دست الله، پُر است و انفاق، چیزی از آن کم نمی‌کند. او شب و روز می‌بخشد. آیا نمی‌بینید که از بدو آفرینش آسمان‌ها و زمین، چقدر انفاق کرده ولی چیزی از آنچه در دست دارد، کم نشده است. و عرش الله بر روی آب، قرار داشت. ترازو در دست اوست، (رزق را) کم و زیاد می‌کند».

علاوه بر پاداش اخروی‌ای که انفاق و بخشش و کرم دارد، باعث برکت و افزونی مال نیز می‌گردد. پیامبر ج فرمود: «مَا مِنْ یَوْمٍ یُصْبِحُ العِبَادُ فِیهِ، إِلَّا مَلَکَانِ یَنْزِلاَنِ، فَیَقُولُ أَحَدُهُمَا: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَیَقُولُ الآخَرُ: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا»[309].

«هر روزی که بندگان صبح می‌کنند، دو فرشته فرود می‌آیند، یکی از آنها می‌گوید: ای پروردگار! به انفاق‌کننده عوض ده، و دیگری می‌گوید: ای پروردگار! مال ممسک و بخیل را تلف کن».

ابوهریره س می‌فرماید: مردی نزد پیامبر ج آمد و پرسید: ای رسول الله! کدام صدقه، اجر بیشتری دارد؟ پیامبر ج فرمود: «أَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحِیحٌ شَحِیحٌ تَخْشَى الفَقْرَ، وَتَأْمُلُ الغِنَى، وَلاَ تُمْهِلُ حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الحُلْقُومَ، قُلْتَ لِفُلاَنٍ کَذَا، وَلِفُلاَنٍ کَذَا وَقَدْ کَانَ لِفُلاَنٍ»[310].

 «صدقه‌ای که آن را در زمان تندرستی و هنگامی که حرص جمع آوری مال داری و از فقر می‌ترسی و امید به ثروتمند شدن داری، بدهی، نه اینکه منتظر بمانی تا لحظات مرگت، فرا رسد، آنگاه، (صدقه دهی و) بگویی: به فلانی اینقدر بدهید و به فلانی اینقدر بدهید. در حالی که در آن لحظه، خود بخود مال، تعلق به دیگران دارد». (و از آنِ تو نیست).

از فواید این آیه:

1- فضیلت انفاق کردن از چیزی که الله متعال به ما اعطا کرده است.

2- انفاق از مقتضای ایمان می‌باشد، و بخل ورزی نقص در ایمان است؛ از این رو مؤمن بخیل نمی‌باشد؛ مؤمن با علمش سخاوتمند؛ با جاه و بزرگی‌اش سخاوتمند؛ با مالش سخاوتمند؛ و با بدنش سخاوتمند است.

3- بیان منت الله متعال بر ما، چون به ما رزق و روزی عنایت فرمود؛ سپس به انفاق کردن در راه خود دستور داد سپس در برابر آن انفاق، پاداش وعده داده است.

4- انسان بداند که رزق و روزی به مجرد کسب او به دستش نمی‌آید بلکه کسب تنها سبب است؛ و مسبب و سبب ساز الله متعال می‌باشد. پس برای انسان شایسته نیست که بر خود ببالد و بگوید: رزق و روزی که به دست آورده است از کسب و کار و کمال خودش است.

5- بنده بخاطر انفاقش در راه الله متعال هیچ گونه منت و احسانی بر باریتعالی ندارد زیرا آنچه را که انفاق کرده از جانب الله متعال به او عنایت شده است.

6- در روز قیامت امکان ندارد که انسان به خواسته‌های خود، با استفاده از اسباب دنیوی که برای خواسته‌های دنیوی بکار برده می‌شود، برسد، مانند خرید و فروش و شفاعت و سفارش و غیره؛ بلکه تنها با طاعت الله عزوجل به مطلوب و مقصود خود می‌رسد.

7- برای کافران شفاعت و سفارش فایده‌ای ندارد؛ طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِینَ٤٨ [المدثر: 48] «پس شفاعت شفاعت‌کنندگان به آنها سودی نمی‌بخشد».

8- بیان این که کفر ورزیدن به الله بزرگترین ظلم است.

9- انسان از مال خود بعد از مرگ نفع نمی‌برد. اما طبق حدیث پیامبر ج تنها از سه چیز نفع می‌برد: «هرگاه انسان بمیرد، عمل او (از دنیا) قطع می‌شود، جز از سه چیز: صدقۀ جاریه، یا علمی که از آن سود برده شود، یا فرزند صالحی که برای او دعا کند»[311].

10- در انفاق تمامی مال باکی نیست؛ به شرط اینکه انسان بر نفس خود که توانایی کسب و کار را دارد اعتماد داشته باشد و نیز در توکل‌اش بر الله متعال صادق باشد، چنانکه ابوبکر صدیق س تمام مال و دارایی خود را به رسول الله ج عرضه نمود تا در راه الله متعال مصرف نماید.



﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ لَا تَأۡخُذُهُۥ سِنَةٞ وَلَا نَوۡمٞۚ لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ یَعۡلَمُ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیۡءٖ مِّنۡ عِلۡمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَۚ وَسِعَ کُرۡسِیُّهُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۖ وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَاۚ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ٢٥٥

 

 

 

 

 

لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ فَمَن یَکۡفُرۡ بِٱلطَّٰغُوتِ وَیُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ لَا ٱنفِصَامَ لَهَاۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٥٦

 

ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِۗ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥٧

 

الله (همان معبود بر حقی است که) معبودی به حق جز او نیست، (اوست) زندۀ قیوم(قائم بذات خود که نیازی به دیگری ندارد، و قائم به همه امور مخلوقات است که همه به او سخت نیازمندند)، نه هیچ چُرتی و نه هیچ خوابی او را فرا می‌گیرد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آنِ اوست، کیست که نزد او شفاعت کند مگر به إذن او؟ می‌داند آنچه را که پیش روی آنان است (آینده) و آنچه را که پشت سرشان است(گذشته)، و به چیزی از علم او احاطه پیدا نخواهند کرد مگر آن مقدار که او بخواهد، کرسی او آسمان‌ها و زمین را فرا گرفته است. و نگاهداری آن دو(زمین و آسمان) برای او مشکل نیست، و اوست بلندمرتبه‌ی  بزرگ. ﴿255

در دین  هیچ اجباری نیست، به راستی که هدایت از گمراهی جدا شده است. پس هر کس که به طاغوت کفر ورزد، و به الله ایمان بیاورد، به راستی که به دستاویز محکمی چنگ زده است که گسستنی نیست و الله شنوای داناست. ﴿256

الله یاور و کارساز کسانی است که ایمان آوردند، آنان را از تاریکی‌ها به‌سوی نور بیرون می‌برد و کسانی که کفر ورزیده‌اند دوست و یاورشان طاغوت است که آنان‌ را از روشنایی به‌ سوی تاریکی‌ها بیرون می‌برند. ایشان یاران آتشند و در آن جاودانه خواهند بود ﴿257.


 

﴿255 فضایل آیت الکرسی

ابی بن کعب س می‌گوید: پیامبر اکرم ج خطاب به من فرمود: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْرِی أَیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللهِ مَعَکَ أَعْظَمُ؟» قَالَ: قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ أَتَدْرِی أَیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللهِ مَعَکَ أَعْظَمُ؟» قَالَ: قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ قَالَ: فَضَرَبَ فِی صَدْرِی، وَقَالَ: «وَاللهِ لِیَهْنِکَ الْعِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ»[312].

 «ای ابوالمنذر! آیا می‌دانی کدام آیۀ از کتاب الله که همراه توست، بزرگتر است؟» گفتم: الله و رسولش بهتر می‌دانند. باز فرمودند: «ای ابوالمنذر! آیا می‌دانی کدام آیۀ از کتاب الله که همراه توست، بزرگتر است؟» گفتم: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ «الله، معبودی به حق جز او نیست، (اوست) زندۀ قیوم» (آیت الکرسی) است. رسول الله ج به سینه‌ام زد و فرمود: «ای ابوالمنذر! علم مبارکت باشد».

همچنان از ابی بن کعب س روایت است که پیامبر ج فرمود: «لِیَهْنِکَ الْعِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ لَهَا لِسَانًا وَشَفَتَیْنِ تُقَدِّسُ الْمَلِکَ عِنْدَ سَاقِ الْعَرْشِ»[313].

 «ای ابوالمنذر! علم مبارکت باشد، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، این آیه (آیت الکرسی) دو لب و زبان دارد و کنار ساق عرش، پاکی مَلِک (الله) را بیان می‌کند».

همچنان پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ لَمْ یَمْنَعْهُ مِنْ دُخُولِ الْجَنَّةِ إِلَّا أَنْ یَمُوتَ»[314].

«هر کس آیة الکرسی را بعد از نماز فرض بخواند، فقط مرگ است که مانع ورود او به بهشت می‌شود». (یعنی به محض اینکه بمیرد وارد بهشت می‌شود).

و در داستان ابو ایوب انصاری س آمده است که شیطان به وی گفت: چیزی به تو می‌گویم؛ آیة الکرسی را در خانه‌ات بخوان؛ شیطان و هیچ چیز دیگری به تو نزدیک نمی‌شود. پیامبر ج بعد از شنیدن آن، فرمود: «صَدَقَتْ وَ هِیَ کَذُوبٌ» «در این مساله، راست گفته است و او بسیار دروغ می‌گوید»[315].

همچنان در داستان ابوهریره س؛ وی می‏گوید: پیامبر ج حفاظت و نگهبانی زکات رمضان را به من سپرد. شخصی آمد و شروع به دزدیدن گندم کرد. من او را دستگیر نمودم و گفتم: سوگند به الله، تو را نزد رسول ‏الله ج خواهم برد. او گفت: من، فردی بسیار نیازمند و کثیر العیال هستم. و نفقۀ آنان بر عهدۀ من است. ابوهریره س می‏گوید: بعد از این آه و فریاد، او را رها کردم. صبح، پیامبر ج از من پرسید: «دیشب، زندانی ات، با تو چه کار کرد»؟ گفتم: یا رسول‏ الله! او از نیاز شدید و کثرت فرزندان، شکایت می‏کرد. من به حال او ترحم نمودم او را رها کردم. پیامبر ج فرمود: «او به تو، دروغ گفته است. و دوباره، خواهد آمد». ابوهریره س می‏گوید: چون رسول ‏الله ج فرموده بود: «دوباره، خواهد آمد» من هم به کمین او نشستم. او بار دیگر، آمد و به دزدیدن گندم مشغول شد. من او را دستگیر کردم و گفتم: این بار حتما تو را نزد رسول ‏الله ج خواهم برد. او گفت: مرا بگذار. زیرا من فردی نیازمند و عیال دارم و مسئولیت آنها به عهدۀ من است. دوباره نمی‌آیم. ابوهریره س می‏گوید: من، دوباره به حال او ترحم نمودم و او را رها کردم. صبح، پیامبر ج فرمود: «دیشب، زندانی ات، با تو چه کار کرد»؟ عرض کردم: ای رسول الله! او از نیاز شدید و عیال وار بودن، می‌نالید. من هم به حال او ترحم نمودم و او را رها کردم. پیامبر ج فرمود: «این را بدان که او به تو دروغ گفته است و دوباره خواهد آمد». شب سوم نیز، به کمین او نشسته بودم که آمد و شروع به برداشتن گندم کرد. من او را دستگیر کردم و گفتم: این بار حتماً تو را نزد رسول ‏الله ج خواهم برد. سومین بار است که قول می‌دهی، بر نگردی اما دوباره برمی‌گردی. او گفت: مرا رها کن. کلماتی به تو خواهم آموخت که الله تعالی آنها را برایت مفید خواهد نمود. گفتم: آن کلمات چه هست؟ او گفت: اگر هنگام خوابیدن، آیة ‏الکرسی را بخوانی، تمام شب، فرشتگان از تو حراست خواهند کرد و تا صبح شیطان نزد تو نخواهد آمد. من او را رها کردم. صبح، پیامبر ج پرسید: «دیشب زندانی‌ات با تو چه کار کرد»؟ عرض کردم: کلماتی را به من نشان داد که به اعتقاد او برایم مفید خواهند بود. لذا من او را رها کردم. پیامبر ج فرمود: «آن کلمات چه هست»؟ عرض کردم: یا رسول ‏الله! به من گفت: اگر هنگام خوابیدن آیة ‏الکرسی را بخوانی، فرشتگان تو را از شیطان حفاظت خواهند کرد. پیامبر ج فرمود: «در عین حال که شخصی بسیار دروغگو است، اما به تو راست گفته است». و خطاب به من افزود: «آیا می‏دانی که در این سه شب مخاطب تو چه کسی بوده است»؟ عرض کردم: نه خیر. پیامبر ج فرمود: «شیطان بوده است»[316].

الله تعالی معبودی است که جز او معبود بر حقی نیست‌ و او تعالی‌ زنده‌ پاینده‌ای‌ است‌ که‌ نه‌ حیات‌ وی‌ زایل‌ و نه‌ متحول‌ و دگرگون‌ می‌شود و هم‌ اوست‌ قیوم‌ یعنی: قیام‌کننده‌ به‌ تدبیر امور آفرینش‌ و مخلوقات‌ خویش‌ و حفظ و نگه‌داشت‌ آنها و برپادارنده‌ای‌ که‌ همه‌ موجودات‌ به ‌او نیازمندند و او از همه‌ آنها بی‌نیاز می‌باشد. او ذاتی است که نه‌ خوابی‌ سبک‌ او را فرا می‌گیرد و نه خواب گران. سِنَه: خواب‌ سبک‌ و پینکی‌ است‌ که‌ به‌ عنوان‌ مقدمه‌ خواب‌ پدید می‌آید و احساس‌ سستی‌ و فرو افتادن‌ پلکها (چرت) نشانه‌ آن‌ می‌باشد، و خواب حالتی ‌است‌ خاص‌ که‌ بر جانداران‌ عارض‌ می‌شود و با آن، حواس‌ ظاهری‌ از احساس‌ و ادراک‌ باز می‌ماند. پس‌ بر حق‌ تعالی‌هیچ‌ نقص‌ و غفلت‌ و فراموشی‌ای‌ از تدبیر امور مخلوقاتش، دست‌ نمی‌دهد.

پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لَا یَنَامُ، وَلَا یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَنَامَ، یَخْفِضُ الْقِسْطَ وَیَرْفَعُهُ، یُرْفَعُ إِلَیْهِ عَمَلُ اللَّیْلِ قَبْلَ عَمَلِ النَّهَارِ، وَعَمَلُ النَّهَارِ قَبْلَ عَمَلِ اللَّیْلِ، حِجَابُهُ النُّورُ - وَفِی رِوَایَةِ أَبِی بَکْرٍ: النَّارُ - لَوْ کَشَفَهُ لَأَحْرَقَتْ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ مَا انْتَهَى إِلَیْهِ بَصَرُهُ مِنْ خَلْقِهِ»[317].

«الله تعالی نمی‌خوابد و برای او شایسته نیست که بخوابد؛ ترازو را  پایین آورده و بالا می‌برد(سبک و سنگین می‌کند)؛ عمل شب، قبل از روز به سوی او بالا می‌رود و عمل روز قبل از شب به سوی او بالا می‌رود. حجاب او نور است؛-و در روایت ابوبکر بجای نور نار یعنی آتش آمده است- اگر آن را بر دارد، انوار(و زیبایی) چهره‌اش تا آنجا که بینایی اوست، آفریده‌هایش را می‌سوزاند».

آنچه در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است، از آن‌ اوست‌ و تحت‌ سلطه‌ و فرمان‌ او می‌باشد، کیست‌ آن ‌کس‌ که‌ جز به‌ اذن‌ او در پیشگاهش‌ شفاعت‌ کند؟ هیچ‌ یک‌ از بندگانش ‌قادر نیست‌ که‌ نزد وی‌ به‌ احدی‌ از آنان‌ - با شفاعت‌ یا غیر آن‌ - نفعی‌ برساند تا آن‌گاه‌ که‌ حق‌ تعالی‌ خود به‌ شفاعت‌ کننده‌ اذن‌ شفاعت‌ ندهد، و اوتعالی آنچه‌ را در پیش ‌رویشان‌ از آخرت‌ و آنچه‌ در پشت‌ سرشان‌ از دنیا است می‌داند. که‌ این‌خود دلیل‌ احاطه‌ علم‌ وی‌ به‌ تمام‌ کائنات‌ - اعم‌ از گذشته، حال‌ و آینده‌ آنها - می‌باشد، و هیچ مخلوقی به‌ چیزی‌ از علم‌ او احاطه‌ و آگاهی‌ نمی‌یابد مگر آنچه‌ خود بخواهد و کرسی‌او آسمان‌ها و زمین‌ را در بر گرفته‌ است. از ابن‌عباس‌ ب روایت است که می‌فرماید: «کرسی‌ حق‌ تعالی‌ محل‌ و موضع‌ هردو قدم‌ اوست»، و در نزد بخاری از سعید بن جبیر س روایت است که فرمود: «کرسی‌ الله تعالی، علم ‌اوست»،‌ و ابن جریر طبری‌ این‌ رأی‌ را ترجیح‌ داده‌. به‌ قولی‌ دیگر: مراد از کرسی، عرش الله تعالی است‌. باید دانست‌ که‌ به‌ قول‌ صحیح‌، کرسی ‌غیر از عرش‌ است‌ و عرش‌ از کرسی‌ بزرگتر می‌باشد، چنانکه پیامبر ج فرموده است: «مَا السَّمَاوَاتُ  السَّبْعُ فِی الْکُرْسِیِّ إِلَّا کَحَلْقَةٍ مُلْقَاةٍ فِی أَرْضِ فَلَاةٍ، وَفَضَلُ الْعَرْشِ عَلَى الْکُرْسِیِّ کَفَضْلِ تِلْکَ الْفَلَاةِ عَلَى تِلْکَ الْحَلْقَةِ»[318].

«حجم آسمان‌های هفتگانه نسبت به کرسی پروردگار همچون حلقه‌ای(و یا انگشتری)  افتاده در میان صحرایی پهناور است، و بزرگی عرش (تخت فرمانروایی) نسبت به کرسی نیز مانند بزرگی آن صحرا نسبت به انگشتر است».

نگه‌داشت‌ آسمان‌ها و زمین‌ و آنچه‌ در میان‌ آنهاست، بر الله تعالی ‌سنگین‌ و دشوار نیست‌ و به‌ او از این‌ کار کمترین‌ مشقتی‌ نمی‌رسد، و او بلند مرتبۀ‌ بزرگ‌قدر و‌ والا و برتر است و بر همه مخلوقات ‌توانا‌ و غالب‌ و مسلط می‌باشد. پس‌ مراد از علو؛ علو و بلندی اوتعالی از خلقش، و مسلط و غالب بودن اوتعالی می‌باشد.

العلی: اسمی از اسمای حسنای الله تعالی است که تمام مفاهیم علوّ و برتری، برای الله از هر جهت ثابت است؛ لذا ذات او، برتر و بالاست و او فراتر از همه مخلوقات و بر بالای عرش است؛ قدر و جایگاه او، والاست و صفات و عظمت او، برتر و بالا می‌باشد و هیچ صفتی از صفات مخلوق، مانند صفات او نیست. بلکه اگر تمام آفریده‌ها، جمع شوند، نمی‌توانند حتی بخشی از مفاهیم و معانی یک صفت او را کاملا دریابند.

از این رو روشن می‌شود که در همه صفاتش، هیچ چیزی مانند او نیست و قهر و غلبه او، برتر است و او، یگانه قهاری می‌باشد که با قدرت و برتریش بر تمام مخلوقات چیره است؛ همه، در اختیار او هستند و کسی نمی‌تواند در برابر خواسته‌اش بایستد؛ آنچه او نخواهد، انجام نمی‌یابد و اگر تمام انسان‌ها برای ایجاد چیزی که الله نخواسته، جمع شوند، نمی‌توانند کاری بکنند و اگر همه جمع شوند تا از آنچه او خواسته، جلوگیری نمایند، نمی‌توانند و این، به خاطر کمال توانایی و نفوذ مشیت او و نیازمندی شدید بندگان از هر جهت به اوست.

العظیم: نیز اسمی از اسمای حسنای الله تعالی است، یعنی الله ذات بزرگی است و دارای هر صفت و مفهومی می‌باشد که تعظیم و بزرگداشت را ایجاب می‌نماید؛ پس هیچ مخلوقی نمی‌تواند او را باید و شاید بستاید؛ بلکه او، همانگونه است که خودش را ستوده و بالاتر از ستایش بندگان می‌باشد.

گفتنی است: آن دسته از مفاهیم تعظیم که برای الله یگانه ثابت شده‌اند، دو نوع هستند: یکی اینکه او، به هر صفت کمالی موصوف است و او، از آن مفاهیم کمال، کاملترین و بزرگترین و گسترده‌ترین آن را داراست. لذا او، دارای علم و دانایی فراگیر و احاطه کننده و قدرت نافذ و بزرگی و برتری است. از عظمت و بزرگی الله تعالی است که آسمان‌ها و زمین در روز قیامت، در مشت او قرار می‌گیرند، چنانکه در سورۀ زمر، آیۀ 67 فرموده است: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦ «آنان آنگونه که شایسته است الله را نشناخته‌اند؛ در روز قیامت سراسر کره زمین یکباره در مشت او قرار دارد و آسمان‌ها با دست راست او در هم پیچیده می‌شود».

نوع دوم مفاهیم عظمت و بزرگی الله تعالی، این است که شایسته نیست هیچ یک از آفریده‌های الهی، همانند الله تعالی مورد تعظیم و بزرگداشت قرار بگیرد. پس تنها الله واحد سزاوار آن است که بندگانش، با دل‌ها و  گوش‌ها و اعضای بدنشان، او را تعظیم نمایند.

برای تعظیم و بزرگداشت الله باید بگونه شایسته تقوای او را رعایت نمود. از این رو باید از الله تعالی فرمانبرداری کرد و از فرمانش سرپیچی ننمود؛ باید او را یاد کرد و سپاس او را به جای آورد؛ نباید او را از یاد برد و یا ناسپاسیش کرد. همچنین اعتراض نکردن بر آنچه که الله تعالی آفریده یا مشروع نموده، از مصادیق تعظیم و بزرگداشت اوست.

انواع علو

این صفت به دو نوع: علو صفت و علو ذات تقسیم می‌گردد:

1- علو صفت: یعنی تمام صفات پروردگار در اوج کمال و عاری از هر گونه نقص و عیبی هستند،چنانکه در آیة الکرسی آمده: ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡعَظِیمُ «و او بلندمرتبه و سترگ است».

2- علو ذات: و آن به این معنی است که ذات پروردگار متعال برتر از همه مخلوقات و بالای هفت آسمان بر روی تخت فرمانروایی قرار دارد، چنانکه در آیت 16 سورۀ الملک آمده: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ أَن یَخۡسِفَ بِکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا هِیَ تَمُورُ١٦ «آیا از کسی که در آسمان است، خود را در امان می‌دانید که دستور بدهد زمین بشکافد و شما را فرو ببرد، پس آن ناگهان به لرزش در آید؟».

و پیامبر ج در حجة الوداع فرمود: «کتاب الله را میانتان گذاشته‌ام که تا به آن چنگ بزنید، گمراه نخواهید شد. وقتی درباره من از شما سؤال شد چه پاسخی می‌دهید؟ حضار گفتند: گواهی می‌دهیم که تو پیام الله را ابلاغ، مسؤلیتت را انجام داده و دلسوزی نمودی. پیامبر ج با انگشت شهادتش به سوی آسمان و مردم اشاره کرد و سه بار فرمود: بارالها! شاهد باش»[319].

خلاصه اینکه: بلندی و بالا بودن (علوّ و فوقیت) بر اساس کتاب، سنت و اجماع جزو صفات والای پروردگار محسوب می‌شود، و باید هر مسلمانی معتقد باشد که الله تعالی بالاتر از مخلوقاتش قرار داشته، همه حرکات و سکناتشان را می‌داند و می‌بیند و هیچ چیز از دایره دانش محیط و بی‌منتهایش خارج نمی‌گردد،که این امر نیز با سرشت سالم، دل‌های پاک و آلوده نشده و عقل‌های نورانی همخوانی کامل دارد.

فرق میان علوّ و استواء

لازم است در این جا فرق میان دو صفت علو (بلندی) و استواء (قرار داشتن) را روشن سازیم، علو یکی از صفات لازم ذات پروردگار است، ولی استواء جزو صفات فعلی بوده و به معنی قرار داشتن ذات الهی بر تخت فرمانروایی می‌باشد.

نکتۀ مهمی که باید بدانیم این است که انسان نمی‌تواند حقیقت عبودیت را درک کند و آن را در قول و عمل تحقق بخشد بدون اینکه صفات الله تعالی را بشناسد.

به راستی کسانی که اسماء و صفات و افعال الله تعالی را نفی می‌کنند جنایت بزرگی را مرتکب شده‌اند؛ زیرا آنان با این کارشان دروازۀ شناخت الله تعالی را بر روی بندگان الهی می‌بندند. چرا که اگر اسماء، صفات و افعال موجودی ناشناخته باقی بماند، آن موجود به تصور محضی تبدیل خواهد شد که به صاحب تصور هیچ سودی نمی‌رساند. این کسانی که راه انحراف را در پیش گرفته‌اند و صفات الهی را نفی می‌کنند، به میزان اسماء و صفاتی که نفی می‌کنند، دروازه معرفت الهی را می‌بندند.

مسألۀ شفاعت

شفاعت در لغت به معنای وسیله و طلب است و در عرف درخواست خوبی برای دیگری است. و شفاعت نزد الله تعالی: درخواست از الله تعالی برای گذشت از گناهان و لغزش‌ها برای دیگری است.

و حقیقت آن این است که الله تعالی به لطف و کرم خود روز قیامت به بعضی از صالحین و پیامبران اجازه می‌دهد که نزد او در حق بعضی از گنهکارانِ اهل توحید شفاعت کنند تا کرامت و بزرگی شفاعت کنندگان نزد او و رحمت و بخشش او در حق شفاعت شدگان آشکار شود.

و شفاعت کردن نزد الله تعالی با دو شرط صحیح می‌باشد:

شرط اول: باید الله تعالی به شفاعت کننده اجازۀ شفاعت بدهد. دلیل بر این شرط فرمودۀ الله تعالی در آیة الکرسی است: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ «کیست که نزد او جز به اجازه او شفاعت کند؟».

همچنان می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ [سبأ: 23] «و شفاعت نزد او جز برای کسی که به او اجازه دهد سودمند نیست».

شرط دوم: الله تعالی از کسی که برای او شفاعت می‌شود باید راضی باشد. دلیل بر این شرط این فرمودۀ الله تعالی است: ﴿وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ [الأنبیاء: 28] «و جز برای کسی که الله از او راضی باشد شفاعت نمی‌کنند».

 و دلائل بسیاری از قرآن و سنت بر اثبات شفاعت نزد الله تعالی در روز قیامت دلالت دارند که الله تعالی جز برای اهل توحید راضی به شفاعت نیست. در صحیح مسلم از ابوهریره س روایت است که رسول اکرم ج می‌فرماید: «لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوَةٌ مُسْتَجَابَةٌ فَتَعَجَّلَ کُلُّ نَبِیٍّ دَعْوَتَهُ وَإِنِّی اخْتَبَأْتُ دَعْوَتِی شَفَاعَةً لِأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَهِیَ نَائِلَةٌ إِنْ شَاءَ اللَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِی لَا یُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئًا»[320].

 «برای هر پیامبری دعای مستجابی وجود دارد که همه پیامبران درخواست خود را کرده‌اند و من آن را برای درخواست شفاعت امتم در روز قیامت نگه داشته‌ام. آن شفاعت ان شاء الله به هر کس از امت من که چیزی با الله شریک قرار نداده باشد عطا می‌شود».

 و الله تعالی در حق کافران می‌فرماید: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمۡ شَفَٰعَةُ ٱلشَّٰفِعِینَ٤٨ [المدثر: 48] «شفاعت شفاعت کنندگان نفعی به حالشان ندارد».

 و در سنت مطهر نیز احادیثی که در اثبات شفاعت وارد است، بسیارند؛ از جمله حدیث ابوسعید خدری س است که در آن رسول اکرم ج می‌فرماید: «فَیَشْفَعُ النَّبِیُّونَ وَالمَلاَئِکَةُ وَالمُؤْمِنُونَ، فَیَقُولُ الجَبَّارُ: بَقِیَتْ شَفَاعَتِی، فَیَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ، فَیُخْرِجُ أَقْوَامًا قَدْ امْتُحِشُوا، فَیُلْقَوْنَ فِی نَهَرٍ بِأَفْوَاهِ الجَنَّةِ، یُقَالُ لَهُ: مَاءُ الحَیَاةِ، فَیَنْبُتُونَ فِی حَافَتَیْهِ کَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ»[321].

«پیامبران و ملائکه و مؤمنان شفیع قرار داده مى‌شوند و شفاعت مى‌کنند. سپس الله تعالی مى‌فرماید: (هنوز) شفاعت من باقى مانده است، پس قبضه‌ای از آتش را بر گرفته و گروه‌هایی را از دوزخ بیرون مى‌آورد که سوخته و سـیاه شـده‌اند، و در نهری که در کناره‌های بهشت قرار دارد و به آن آب حیات گفته می‌شود انداخته می‌شوند(و شستشو داده مى‌شوند)، و فورا در کنار این نهر زنده و شاداب مى‌گردند، همانگونه که دانه گیاه در میان خاک و خاشاکى که سیل با خود مى‌آورد به سرعت مى‌روید و سبز و شاداب مى‌شود».

انواع شفاعت

شفاعت از لحاظ قبول شدن و قبول نشدن به دو نوع تقسیم می‌شود:

1.     شفاعت مردود؛ و آن شفاتی است که یکی از شرطهای شفاعت که قبلاً ذکر شد را نداشته باشد.

2.     شفاعت قبول شده و آن شفاعتی است که در آن شرط‌های شفاعت تحقق یافته باشد.

از پیامبر ج هشت نوع شفاعت ثابت است که عبارتند از:

1.     شفاعت عظمی است و آن شفاعت جناب پیامبر ج در حق اهل موقف است تا الله تعالی بین آنها قضاوت نماید و آن مقام محمود است و این شفاعت از میان پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین تنها به پیامبر ما ج اختصاص دارد.

2.     شفاعت رسول اکرم ج در حق گروهی که حسنات و بدی‌هایشان با هم برابر است پس برایشان شفاعت می‌کند که داخل بهشت شوند.

3.     شفاعت رسول اکرم ج در حق کسانی که مستحق آتش هستند و داخل آن نمی‌شوند.

4.     شفاعت رسول اکرم ج برای اهل بهشت تا درجاتشان در بهشت بالاتر رود.

5.     شفاعت رسول اکرم ج در مورد کسانی که بدون حساب و کتاب داخل بهشت شوند.

6.     شفاعت رسول اکرم ج در حق تخفیف عذاب برای کسانی که مستحق آن هستند مانند شفاعت پیامبر ج در حق عمویشان ابوطالب.

7.     شفاعت رسول اکرم ج در حق اهل بهشت که به ایشان اجازه داده شود داخل آن شوند.

8.     شفاعت رسول اکرم ج در حق اهل کبائر (کسانی که مرتکب گناهان کبیره شده‌اند و توبه ننموده‌اند از امتشان از کسانی که داخل دوزخ شده‌اند، تا از آن خارج گردند.

البته احادیث صحیح بر تمام انواع آن وارد شده که در کتاب‌های سنت و اعتقاد ذکر شده است.

پس معلوم شد که شفاعت فقط به دست الله تعالی است و فقط او به هر که بخواهد و برای هر کس که بخواهد اجازۀ شفاعت خواهد داد، پس نباید انسان متوجه بندگان شود بلکه متوجه همان ذاتی شود که شفاعت از آنِ او و در اختیار اوست. یقیناً رسول اکرم ج روز قیامت شفاعت خواهد کرد اما با اجازۀ الله تعالی و برای کسی که الله تعالی بخواهد. پس ما باید از الله تعالی این طور مسألت کنیم: «اللَّهم شفِّع فینا نبیک». (بار الها! پیامبرت را در حق ما، شفیع بگردان).

از فواید این آیه:

1- اثبات این پنج اسم پروردگار متعال: {الله}؛ {الحی}«دارای حیات کامل که متضمن کاملترین صفات می‌باشد»؛ {القیوم} «همان قائم به نفس خود، و قائم بر دیگران است، یعنی او به دیگران احتیاجی نداشته و غنی بوده و همه چیز محتاج او است»؛ {العلی}«یعنی به ذاتش عالی و والا بوده و بالای همه چیز باشد، و به صفاتش عالی و در کمال باشد. پس هیچ عیب و نقصی در او نیست»؛ {العظیم}«دارای عظمت است که همان جلال و کبریاء» می‌باشد.

2- اثبات انفراد الله متعال در الوهیت.

3- ابطال راه مشرکان، کسانی که به الله متعال شرک آورده‌اند و همراه پروردگار معبودان دیگری را شریک ساخته‌اند.

4- اثبات صفت حیات برای الله عزوجل؛ که همان حیات کاملی است که  عدم پیش از او نبوده و زوال ناپذیر است. و به نقص و کاستی وصف نمی‌شود، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿هُوَ ٱلۡأَوَّلُ وَٱلۡأٓخِرُ وَٱلظَّٰهِرُ وَٱلۡبَاطِنُۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ٣ [الحدید: 3]، «او «اوّل» و «آخر» و «ظاهر» و «باطن» است و او به همه چیز داناست» و می‌فرماید: ﴿وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱلۡحَیِّ ٱلَّذِی لَا یَمُوتُ [الفرقان: 58] «و بر زنده‏اى که نمى‏میرد، توکّل کن».

5- اثبات کمال قیومت برای الله عزوجل و این وصف برای مخلوق نمی‌باشد؛ زیرا هیچ مخلوقی نیست مگر اینکه محتاج دیگری است: بطور مثال ما محتاج خدمتگزاران هستیم و آنها محتاج ما، ما محتاج زنان هستیم و آنها محتاج ما، و ما محتاج اولادهای خود هستیم و آنها محتاج ما، ما محتاج مال و اموال هستیم و آنها برای حفظشان محتاج ما و همگی محتاج الله عزوجل هستند، به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ١٥ [فاطر: 15] «ای مردم! شما نیازمند الله هستید و الله همان ذات بی‌نیاز و ستوده است». و هیچ کس بر دیگری در تمامی حالات نمی‌تواند قائم و مراقب باشد مگر در دایرۀ بسیار تنگ، از این رو الله متعال می‌فرماید: ﴿أَفَمَنۡ هُوَ قَآئِمٌ عَلَىٰ کُلِّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡۗ [الرعد: 33]؛ «آیا ذاتی که بر همه (جهانیان) با آنچه به دست آورده‌اند حافظ و مراقب است (چون بتان است)؟!».

6- این آیه کریمه متضمن اسم اعظم الله متعال است: {الحی القیوم}و ذکر این دو اسم الله متعال در سه سورۀ قرآن آمده است: البقره، آل عمران و سورۀ طه؛ در سوره البقره: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ [البقرة: 255]؛ «الله (معبود بر حق است) هیچ معبودی بحق جز او نیست، زنده (و جهان هستی را) نگه دار و مدبر است» و در سورۀ آل عمران: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ [آل عمران: 2] و در سورۀ طه: ﴿۞وَعَنَتِ ٱلۡوُجُوهُ لِلۡحَیِّ ٱلۡقَیُّومِ [طه: 111] «و (همه‌ی) چهره‌ها در برابر (الله) زنده‌ی پاینده فروتن می‌شود». اهل علم گفته‌اند که اسم اعظم پروردگار در یکجا بودن این دو اسم می‌باشد زیرا متضمن تمامی اسمای حسنی هستند؛ چون صفت کمال در {الحی}؛ و صفت احسان و سلطان در {القیوم}می باشند.

7- امتناع پینکی (چرت) و خواب برای الله عزوجل؛ و آن به خاطر کمال حیات و قیومیت اوتعالی است که کمترین نقص در آن پیش نمی‌آید. و صفت نقص را در این آیه نفی کرده است که بر کمال حیات و قیومیت اوتعالی دلالت دارد.

8- ملک و فرمانروایی از آن الله متعال است پس در ملک اوتعالی به گونه‌ای تصرف کنیم که سبب رضایت اوتعالی شود.

9- اینکه حکم بین مردم بر طبق شریعت باشد، و داوری بین مردم باید بر حکم الله متعال تکیه داشته باشد، و اعتماد انسان بر حکم مخلوق و قوانین وضعی نوعی از شرک ورزیدن به الله عزوجل است؛ زیرا فرمانروایی از آن الله متعال است.

10- تسلی دادن انسان بر مصیبت‌ها، و رضایت به قضا و قدر الهی، زیرا هرگاه بنده دانست که فرمانروایی فقط خاص از آنِ الله متعال است به قضای اوتعالی راضی می‌گردد و تسلیم می‌شود، پیامبر ج در تعزیت دختر خود زینب ل فرمود: «إن لله ما أخذ وله ما أعطى وکل شیء عنده بأجل مسمى»[322]. «یقینا از الله است آنچه گرفت و آنچه بخشید و هر چیزی در نزد او مدت معینی دارد».

11- اثبات اینکه شفاعت به اذن الله متعال صورت می‌گیرد.

12- اثبات اذن الله متعال در شفاعت که همانا امر اوتعالی است و شروط اذن الله تعالی در شفاعت عبارتند از: رضایت الله متعال از شافع (شفاعت کننده) و از کسی که برایش شفاعت می‌کند؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿۞وَکَم مِّن مَّلَکٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن یَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن یَشَآءُ وَیَرۡضَىٰٓ٢٦ [النجم: 26]، «و چه بسیار فرشتگانی در آسمان‌ها هستند که شفاعتشان سودی نمی‌بخشد مگر بعد از آنکه الله برای هرکس که بخواهد و بپسندد اجازه دهد». و این فرمودۀ الله تعالی: ﴿وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ [الأنبیاء: 28] «و شفاعت نمی‌کنند مگر برای کسی که (الله) بپسندد».

13- اثبات عمومیت علم الله متعال در ماضی، حاضر و مستقبل.

14- رد بر گروه خوارج و معتزله در اثبات شفاعت؛ زیرا این دو گروه شفاعت را در حق اهل کبائر انکار می‌کنند؛ زیرا طبق مذهب آنها مرتکب گناه کبیره در آتش جهنم جاویدان است و برای او شفاعت فایده‌ای ندارد.

15- هیچ کس نمی‌تواند بر علم، شنیدن و دیدن الله تعالی احاطه داشته باشد؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ یُدۡرِکُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ [الأنعام: 103] «چشم‌ها او را در نمی‌یابند، و او چشم‌ها را در می‌یابد» و می‌فرماید: ﴿وَلَا یُحِیطُونَ بِهِۦ عِلۡمٗا١١٠ [طه: 110] «ولی (انسان‌ها) از آفریدگار آگاهی کامل ندارند». پس ما هیچ چیزی از اوتعالی نمی‌دانم جز آنچه را که خودش ما را از آن آگاه ساخته است.

16- تحریم بحث و جستجو از کیفیت صفات الله متعال؛ زیرا الله ما را از کیفیت و چگونگی صفات خود آگاه نساخته است. واگر مدعی شدیم که کیفیت صفات اوتعالی را می‌دانیم پس در این حالت بر آفریدگار بدون علم سخن گفته‌ایم.

17- این آیه رد بر اهل تمثیل است زیرا آن سخن درباره الله متعال بدون علم است؛ بلکه اوتعالی خلاف آن چیزی است که انسان تصور می‌کند. به دلیل این فرمودۀ خداوند متعال: ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞ [الشورى: 11] «هیچ چیز همانند او نیست».

18- این آیه بیانگر بزرگی ذات الله و بزرگی کرسی الله متعال می‌باشد. زیرا عظمت و بزرگی مخلوق بر عظمت و بزرگی آفریدگار آن دلالت دارد.

19- کسی که وجود آسمان‌ها و زمین را انکار کند کافر است؛ زیرا با انکار نمودن آنها خبر الله متعال را تکذیب نموده است؛ اما زمین را گمان نمی‌بریم احدی انکار کند. لیکن برخی آسمان‌ها را انکار کرده‌اند و گفته‌اند که در فوق ما فضایی است که نهایت و حدودی ندارد و فقط سدوم و ستارگان است. و بدون شک اینچنین باورها خلاف فرموده‌های قرآن و رسول اکرم ج است و تصدیق آن مسلمان را به مرز کفر می‌کشاند.

20- حفاظت و نگهداری آسمان‌ها و زمین بر الله متعال سنگین و دشوار نیست، طوریکه می‌فرماید: «و نگاهداری آن دو (زمین و آسمان) بر او گران و دشوار نیاید».

21- این بخش آیه ﴿وَلَا یَ‍ُٔودُهُۥ حِفۡظُهُمَا«و نگهداری آن دو بر او مشکل نیست»، علم، قدرت، حیات، رحمت، حکمت و قوت الله تعالی را ثابت می‌کند.

22- آسمان‌ها و زمین به حفاظت و نگهداری نیاز دارند و اگر توسط الله متعال حفاظت و نگهداری نشوند تباه می‌گردند؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ یُمۡسِکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَکَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤١ [فاطر: 41] «بی‌تردید الله آسمان‌ها و زمین را نگه می‌دارد تا (از نظام خود) منحرف نشوند، و اگر منحرف گردند، کسی جز او نمی‌تواند آنها را نگه دارد، بی‌گمان او بردبار آمرزنده است».

23- اثبات علو پروردگار متعال از ازل و برای ابد. طوریکه می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ «و او بلند مرتبه است» و علو الله متعال نزد اهل سنت به دو قسم تقسیم می‌شود: علو ذات، یعنی ذات الله متعال بر تمام مخلوقات والایی دارد. اما دو گروه در این امر مخالفت ورزیده‌اند: گروه اولی که حلولیه جهمیه هستند می‌گویند: ذات الله متعال در هر جای و مکانِ آسمان و زمین است؛ اما قول این گروه باطل بوده، با قرآن و سنت و اجماع سلف و عقل و فطرت در تضاد است.

گروه دیگری می‌گویند: الله متعال به علو و غیره اصلا وصف نمی‌شود. بناء اوتعالی نه فوق عالم است و نه تحت آن و نه در راست آن و نه در سمت چپ و نه متصل است و نه هم منفصل؛ اما این قول نیز مردود است چون به عدم محض دلالت می‌کند؛ زیرا هیچ موجودی نیست مگر اینکه یا بالاست یا پایین، یا در سمت راست یا در سمت چپ، یا متصل است یا هم منفصل.

و قسم دوم: علو صفت می‌باشد که تمامی گروه‌ها بر آن متفق القول هستند هرچند در تفسیر کمال آن اختلاف کرده‌اند، اینکه اوتعالی در صفاتش از هر نگاه کامل است و صفاتش بر صفات مخلوقات والا است و احدی در صفاتش با اوتعالی مساوی نیست.

24- این آیه ردی است بر فرقه حلولی و معطله؛ زیرا فرقه حلولیه می‌گویند: الله متعال والا نیست بلکه در هر مکان است. و معطله می‌گویند: الله متعال به علو و اسفل یا راست و چپ و یا اتصال و انفصال وصف نمی‌شود.

﴿255 هیچ‌کس‌ از کفار را - در صورتی‌ که ‌به‌پرداخت‌ جزیه‌ تن‌ در دهد - به‌ قبول‌ اسلام‌ مجبور نسازید، زیرا دلایل‌ و برهان‌های‌ دین‌ حق‌ آشکار و روشن‌ است‌ و نیازی‌ به‌ این‌ وجود ندارد که‌ کسی‌ را به ‌اجبار به‌ آن‌ وادار نمود. در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ آمده‌ است: عادت برخی از زنان انصار قبل از اسلام چنین بود که هرگاه زنی فرزندش زنده نمی‌ماند، نذر می‌کرد اگر فرزندی از او زنده بماند، آن فرزند را به دین یهود درآورد. وقتی که بنی نضیر جلای وطن شدند در بین آنها تعدادی از فرزندان انصار نیز وجود داشت. انصار گفتند: ما اجازه نمی‌دهیم فرزندان‌ما با آنها بروند، پیامبر ج فرمود: فرزندان خود را اختیار بدهید، اگر با شما ماندند از شما هستند و اگر آنها را انتخاب می‌کردند بگذارید با آنها بروند، پس الله تعالی ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّۚ را نازل فرمود»[323]. محقق شعیب ارناؤوط گفته است: این حدیث را از چند طریق از شعبه از ابوبشر از سعید بن جبیر از ابن عباس ب روایت کرده‌اند راوی‌های این اسناد راویان صحیح هستند.

آری‌! اکراه‌ و اجبار منتفی‌ است‌؛ چرا که‌ ایمان از کفر، به‌ روشنی‌ آشکار شده‌ است، مراد از رشد در اینجا؛ ایمان‌ و مراد از غی‌؛ کفر است‌. یعنی: راه‌ از بی‌راهه‌ متمایز و آشکار و ایمان ‌با دلایل‌ و برهان‌های‌ خود متجلی‌ و روشن‌ گردیده‌ است‌؛ بنابراین، نیازی‌ به‌ اجبار کسی‌ بر پذیرش‌ اسلام‌ وجود ندارد. پس‌ هر کس‌ به‌ طاغوت‌ کفر ورزد و به‌ الله ایمان ‌آورد بعد از آن‌ که‌ راه‌ از بیراهه‌ بر وی‌ آشکار گشته‌ است‌؛ البته به‌ عروةالوثقی چنگ‌ زده‌ است‌؛ طاغوت: کاهن، شیطان، بت‌ و هر سردمداری‌ در عرصه‌ گمراهی‌ است‌. عروه: یک‌ طرف‌ ریسمانی‌ است‌ که‌ به‌ شکل‌ حلقه‌ای‌ گره‌زده ‌می‌شود و هر کس‌ به‌ چاهی‌ فرو رود، یا از آن‌ بالا آید، آن‌ حلقه‌ را محکم‌ در دست‌ خویش‌ می‌گیرد. مراد از آن‌ در اینجا؛ وسیله‌ نجات‌ است‌. وثقی: یعنی: محکم‌ به ‌هم‌ گره ‌زده‌ شده‌ و سخت‌ استوار.

 آری‌! هر کس‌ ایمان‌ آورد، به‌ دستاویزی‌ محکم‌ و استوار چنگ‌ زده‌ است‌ که‌ گسستنی‌ برای‌ آن‌ نیست‌،آن‌ حلقه‌ هرگز باز و گسسته‌ نمی‌شود تا کسی‌ را که‌ به‌ آن‌ چنگ‌ زده‌، هلاک‌ کند، بلکه‌ فرد چنگ‌زننده‌ به‌ خود را همان‌طور به‌ بهشت‌ می‌رساند و از بهشت‌ فقط کسی‌ جدا می‌افتد که‌ به‌ آن‌ حلقه‌ چنگ‌ نزده ‌باشد.

ابن‌کثیر / آرای‌ مفسرین درباره‌ عروة‌الوثقی‌ را چنین‌ نقل‌ می‌کند: عروة الوثقی‌؛ ایمان‌ است‌. سدی‌ می‌گوید: عروة‌الوثقی‌ اسلام‌ است‌. سعیدبن‌ جبیر و ضحاک‌ می‌گویند: عروة‌الوثقی‌؛ کلمه‌ طیبه‌ لا اله‌ الا الله است‌. انس‌بن‌ مالک‌ س می‌گوید: عروة‌الوثقی‌ قرآن‌ است‌. سالم‌ابن‌ابی‌الجعد می‌گوید: عروة‌الوثقی دوست‌ داشتن‌ در راه‌ الله و دشمنی‌ ورزیدن‌ به‌ خاطر اوست‌. سپس ابن‌کثیر / در جمع‌بندی‌ میان این آراء می‌فرماید: همه‌ این‌ اقوال‌ درست‌ است‌ و میان‌ آنها هیچ‌گونه‌ تعارضی‌ وجود ندارد.

و الله به همه‌ گفتنی‌ها شنوا و به‌ همه اعتقادات؛ اعم‌ از کفر و ایمان‌ داناست‌‌.

این‌ آیه قاعده‌ای از قواعد اسلام‌ و رکنی‌ عظیم‌ از ارکان‌ سیاست، برنامه‌ و راه‌ و روش‌ آن‌ است‌. قاعده‌ای‌ که اجبار کسی‌ به‌ پذیرش‌ دین‌ را روا نمی‌داند و همچنین‌ به‌ کسی‌ این‌ اجازه‌ را نمی‌دهد که‌ فردی‌ از اهل‌ ادیان‌ را به‌ اجبار از دین‌ وی‌ خارج‌ سازد.

بعضی‌ها برداشت‌های سوء و منفی از آیه می‌کنند که این خود آثار بسیار منفی و خطرناکی را بر زندگی آنها تحمیل می‌کند، این آیه ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِ معنایش این نیست که هر کسی در رعایت نکردن مسائل دینی آزاد است، و کسی حق ندارد او را اجبار کند و این همان برداشت منفی و نادرست از این آیه است. اگر معنای آن این است که هر کس در اجتماع آزاد است هر کاری دلش می‌خواهد بکند پس این همه آیاتی که مسلمانان را دستور به نماز، روزه، زکات، حج، جهاد، حجاب و غیره داده یعنی چه؟ آیا معقول است الله تعالی از یک طرف دستور اکید دهد که زنان مسلمان حجاب خودشان را رعایت کنند و از طرفی بفرماید در دین اجباری نیست و می‌توانند رعایت نکنند! آیا این مطلب تناقض نیست؟ از یک طرف الله تعالی بگوید: بر همگان واجب است نماز را برپا دارند و روزه را بگیرند و از طرفی هم بگوید: ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِ یعنی اجباری در کار نیست اگر هم ترک کردند اشکالی ندارد؟ این دو مطلب که تناقض روشن است.

الله تعالی انسان را مانند موجودات دیگر مجبور نیافریده است و به او عقل و اختیار عطا نموده است و چون عقل و اختیار دارد و راه ضلالت و گمراهی از راه رشد و کمال برای او مشخص شده، پس لزومی به اعمال جبر نیست زیرا اصلا در دین چیزی که موجب ناخوشایندی (کراهت) عقل و فطرت آدمی باشد وجود ندارد.

علاوه بر این «دین» به عقیده اطلاق می‌گردد نه به «عمل» و همه در عقیده آزاد هستند. پس از کجای این آیه درک می‌شود که مردم در عمل آزادند؟! و مگر در کدام مکتبی یا نظامی چنین امری ممکن است؟!

مثلا در غرب که ادعای آزادی دارند! هر کسی آزاد است هر عقیده‌ای داشته باشد، اما آزاد نیست که به عقیدۀ خود عمل کند. در این کشورها یک مسلمان می‌تواند به جهاد عقیده داشته باشد، اما حق مجاهده بر علیه‌ کفار را ندارد. یک دختر مسلمان آزاد است که به حجاب عقیده داشته باشد، اما اگر بخواهد به عقیده‌ خود عمل کند، مانعش شده و مجازاتش می‌کنند.

اگر آزادی به معنای مجاز بودن در اندیشه و عمل بود، الله تعالی نه تنها انبیای الهی را نمی‌فرستاد و امر به باید‌ها و نباید‌ها نمی‌داد، بلکه اساساً قیامتی بر پا ننموده و بهشت و جهنمی نمی‌آفرید. چرا که محاکمه و جزا در مقابل آن چه بر آن مخیر و مختار و آزاد بودیم، معنی ندارد.

دقت شود که احکام جزایی منحصر به حکم ارتداد نیست. اگر انسان آزاد بود که هر چه می‌خواهد انجام دهد، سایر احکام مانند حد شراب، حد زنا، حد دزدی، حد قتل و سایر حدود و همه‌ احکام بی‌معنی می‌گردید.

پس معنای «لا اکره فی الدین» این نیست که هرکس در دین آزاد است بلکه معنای آن این است که اسلام برای پذیرش دینش هرگز غیر مسلمانان را اجبار نمی‌کند، بلکه با منطق و برهان آنها را دعوت به اصل پذیرش اسلام می‌نماید.

در اسلام اگر یک نفر «لا اله الا الله» گفت و شهادتین بر زبان جارى کرد ما باید بپذیریم و حق تفتیش عقاید نداریم که آیا به صورت جدّى مى‌گوید یا سخن او صورى و ظاهرى است؟ تفتیش عقاید (انگیزاسیون) فقط در غرب بوده و توسط پاپ‌ها در مقابل تجدد طلب‌ها پدید آمد. مردم را زیر سؤال مى‌بردند تا آنکه هزاران نفر طعمه آتش شدند. از اسامه بن زید س روایت است که فرمود: پیامبر ج ما را به محلى به نام حرقه فرستاد و بر مردم آنجا حمله نموده و آنان را شکست دادیم، من و یک نفر انصارى یکى از آنان را تعقیب کردیم، همینکه به او رسیدیم گفت: لا اله الا الله، مرد انصارى از او دست کشید ولى من او را با نیزه مورد حمله قرار دادم، تا اینکه او را به قتل رسانیدم، هنگامى که برگشتیم، موضوع به عرض پیامبر ج رسید، آن جناب فرمود : (اى اسامه! چرا پس از آنکه گفت: لا اله الّا الله او را به قتل رساندى؟) گفتم : آن مرد از ترس، کلمه لا اله الّا الله را مى‌گفت، ولى پیامبر ج مرتبا جمله را تکرار مى‌کرد، مى‌فرمود: چرا او را کشتى پس از آنکه گفت: لا اله الّا الله، اسامه گوید: به اندازه‌ای از این موضوع ناراحت شدم که آرزو مى‌نمودم که بعد از این واقعه مسلمان مى‌شدم نه قبل از آن (تا مرتکب این گناه بزرگ که باعث عصبانیت شدید پیامبر ج گردیده است نمى‌شدم)»[324].

هیچ نظامى توطئه را نمى‌پذیرد: در همه نظام‌های جهان طبق قانون اساسى‌شان، اگر در داخل کشور کسی بخواهد علیه نظام توطئه کند، در برابر او ساکت نمى‌نشینند و عاملین این چنین عمل را سخت مجازات می‌کنند.

نظام اسلامى آزادى دارد; اما توطئه در آن نیز ممنوع بوده و از این قاعده مستثنى نیست، اسلام بر اساس کتاب و سنت استوار بوده همه مردم با عقاید مختلفشان می‌توانند زیر سایه آن زندگی کنند، اما اگر کسى علیه نظام اسلامی توطئه کند تا نظام را تضعیف کنند، قابل قبول نیست. این امر به مسأله ارتداد ارتباط مستقیم دارد، چون ارتداد نوعى توطئه علیه نظام اسلامى است. چنانکه خروج بر علیه اسلام و پشیمان شدن و مرتد گشتن از آن‌، شورشی است بر علیه آن و در همه قوانین وضعی و انسانی نیز جزای شورش و قیام بر علیه نظام دولت و اوضاع مقرر، ‌کیفر آن قتل است‌. هرگاه انسانی بر علیه نظام دو‌لت موجود خواه در نظام و رژیم‌ کمونیستی یا در نظام و رژیم سرمایه‌داری باشد، قیام ‌کند و از آن نظام خارج شود، او را بارتکاب خیانت بزرگ نسبت به میهن خویش متهم می‌کنند و خیانت بزرگ نسبت به میهن‌،‌کیفر و عقوبتش تنها اعدام می‌باشد. بنابراین اسلا‌م در کیفر و عقوبت مرتدان‌، راه منطقی و منطبق بر قوانین نظام‌های بشری را، پیش‌ ‌گرفته است‌.

مرتدى که در خانه خودش معتقد به کفر است کسى به او کارى ندارد، ولى اگر به نشر عقیدۀ باطل خود در بیرون از خانه زبان باز کند، و یا قلم بگیرد و تبلیغ کند، عقاید باطل او مثل یک ویروس تکثیر شده و به اعتقادات سالم جامعه آسیب مى‌زند، در این صورت او کسی است که علیه نظام اسلامی توطئه و شورش نموده است. چون ارتداد بر خلاف آزادى و یک نوع تجاوز به حقوق عموم مردم به شمار مى‌رود و در نظام اسلامی مصالح جامعه بر مصلحت فرد مقدم است.

از فواید این آیه:

1- در قبول دین بر هیچ کس اجبار نیست چون راه راست (هدایت) از راه انحراف و گمراهی روشن و آشکار شده است. لازم به یادآوری است که سنت مطهر شیوه برخورد باکفار را بیان نموده است به گونه‌ای که نخست آنها را به دین اسلام دعوت کنیم، پس اگر ابا ورزیدند جزیه بپردازند، و اگر از پرداخت جزیه ابا ورزیدند با آنها بجنگیم.

2- راهی جز راه راست و هدایت یا راه انحراف و گمراهی راهی دیگری وجود ندارد و اگر راه سومی وجود می‌داشت حتما ذکر می‌شد. از این رو الله متعال می‌فرماید: ﴿فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُ [یونس: 32] «پس بعد از حق، چه چیزی است جز گمراهی؟». و می‌فرماید: ﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٤ [سبأ: 24] «و ما یا شما حتماً بر (طریق) هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم».

3- اخلاص برای الله متعال تمام و کامل نمی‌شود جز با نفی تمامی انواع و اشکال شرک، پس کسی که به الله متعال ایمان آورد و به طاغوت کفر نورزد مؤمن نیست.

4- هر چیزی که غیر از الله عبادت شود طاغوت است.

5- نجاتی نیست جز با کفر ورزیدن به طاغوت و ایمان داشتن به الله سبحانه و تعالی.

6- اثبات دو اسم از اسمای حسنای الله متعال- «السمیع العلیم» و آنچه از اوصاف را که در بر دارند.

 ﴿257 الله تعالی‌ یاور و سرور و کارساز مؤمنان است، آنان‌ را از شبهات‌ گمراه‌کن‌، جهل‌ و پرستش‌ طاغوت،‌ به‌ سوی‌ نور علم‌ و هدایت‌ و ایمان‌ بیرون‌ می‌آورد.

و کافران‌ یاوران و سروران‌شان‌ طاغوت‌ است‌ که‌ آنان‌ را از روشنایی‌ به ‌سوی‌ تاریکی‌ها خارج‌ می‌کنند. مراد از طاغوت ‌در این جا؛ پیشوایان‌ و فلاسفه‌ کفرند که‌ کافران‌ را به‌ کفر و الحاد امر کرده‌ و کفر را برای آنان‌ آرایش‌ می‌دهند، و به این ‌وسیله‌ آنان‌ را از نور فطرت‌ الهی‌ که‌ مردم‌ را بر آن ‌سرشته‌ است‌ و از راه‌ انبیاء که‌ دعوت‌ به‌سوی‌ عقاید راستین‌ و شریعت‌های‌ روشن ‌و مستقیم‌ است، به‌ سوی‌ تاریکی‌های‌ کفر خارج می‌کنند، پس آنان‌ اهل‌ آتشند، و آنان‌ در آن‌ جاودان خواهند ماند.

«ولیّ» بر وزن فعیل یعنی قائم و تأکید بر قرب و نزدیکی دارد. به محبّ، هم از آن جهت ولی می‌گویند که در محبت به انسان قرب و نزدیکی دارد و همین طور به والی والی می‌گویند چون در تدبیر قوم دست دارد و به آنان نزدیک است.

اینکه الله تعالی را ولی مؤمنان می‌داند از آن جهت است که الطاف الله تعالی بر مؤمنان نسبت به کفار بسیار بیشتر است به همین دلیل فرمود: مؤمنان را از تاریکی‌ها به سوی نور خارج می‌کند؛ یعنی از ضلالت به هدایت و از کفر به اسلام رهنمون می‌شود. همچنین مؤمنان را از شک به یقین هدایت می‌کند. به عبارت دیگر الله تعالی با نعمت اسلام، مؤمنان را از سقوط به آتش جهنم نجات داد.

کفر از آن جهت ظلمات نامیده شده چون مانع ادراک است و ایمان از آن جهت نور نامیده شده است که سبب حصول به ادراک است؛ معارف الهی مانند انواری هستند که زیاد می‌شوند و در واقع اشعه‌هایی هستند که نیازی به تکلف ندارند، به همین دلیل در این آیه نور را به صورت مفرد و ظلمات را به صورت جمع آورد؛ زیرا حق و آن چه به آن بر می‌گردد یک راه است اما باطل هیچ حصر و محدودیتی ندارد، و هیچ راهی برای آن نیست، همان گونه که خط مستقیم بین دو نقطه واحد قرار می‌گیرد بر خلاف منحنی که نامحدود است.

«الولیّ» اسمی از اسمای نیک الهی است، ولیّ به کسی گفته می‌شود که کاری را به عهده دارد یا انجام می‌دهد؛ (ولی) یعنی یاور و دوستدار، هم پیمان، فامیل و همسایه، پیرو، آزادکننده و فرمانبردار.. گفته می‌شود: مؤمن، ولیِ الله تعالی یعنی فرمانبردار اوست؛ (ولی)، متضاد عدو (دشمن) می‌باشد.

الله تعالی، یاور و سرپرست امور جهان و آفریده‌هاست. همچنین به سرپرست یتیم، ولی گفته می‌شود و به امیر، والی می‌گویند.

راغب اصفهانی می‌گوید: ولاء و تولی، بر نزدیکی زمانی، مکانی، دینی، دوستی و یا بر نزدیک بودن از نظر عقیده، اطلاق می‌گردد. ولایت، یعنی یاری کردن و سرپرستی نمودن؛ ولی و مولا، در همه این معانی بکار می‌رود. پس الله متعال، ولی است و امور جهان و آفریدگان را به عهده دارد و او، صاحب تدبیر می‌باشد و آنچه را برای دین و دنیا و مخلوقاتش مفید می‌باشد، فراهم آورده است.

الله یاور و پشتیبان مؤمنان است؛ با کمک و توفیق خویش، آنها را سرپرستی می‌نماید و آنان را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌آورد. آیه فوق کفر را به این خاطر به تاریکی تشبیه کرد که تاریکی، مانع از دیدن اشیاء و درک و پذیرش وجود چیزها می‌شود. همینطور کفر، چشم دل را کور می‌کند و نمی‌گذارد که حقایق ایمان را ببیند و به صحت آن و درستی اسباب آن پی ببرد. پس الله تعالی خبر داد که ولی و سرپرست مؤمنان است و حقیقت ایمان و راه‌ها و قوانین و حجت‌های آن را به آنها نشان می‌دهد و آنها را به سوی دلایل آن هدایت می‌کند؛ دلایلی که شک و تردیدها را می‌زداید و بدین‌سان انگیزه‌های کفرورزی و تاریکی‌هایی را که پرده‌هایی بر بینش دل‌هاست، از آنان دور می‌گرداند.

الله تعالی کافران را که غیر او را به دوستی و سرپرستی گرفته‌اند، رها می‌نماید، خوارشان می‌گرداند و آنها را به چیزهایی می‌سپارد که به سرپرستی گرفته‌اند؛ چیزهایی که سود و زیانی نمی‌رسانند. این گونه معبودان باطل، کافران را گمراه ساختند، آنها را بدبخت نمودند و آنان را از هدایت و دستیابی به علم مفید و عمل صالح و از سعادت همیشگی، محروم کردند و بدین ترتیب جهنم، جایگاه همیشگی کافران گردید.. بارالها! ما را سرپرستی و یاری کن.

الله، دوستانش را دوست می‌دارد و آنها را یاری می‌کند. دوست الله، کسی است که الله را می‌شناسد، بر اطاعت و فرمانبرداری او مواظبت می‌نماید، عبادت را خالصانه برای اوتعالی انجام می‌دهد و از معصیت و نافرمانی الله دوری می‌کند. چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِیَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦٢ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ٦٣ [یونس: 62-63]. «آگاه باشید! بی‌گمان دوستان الله بیمی بر آنان نیست و آنها اندوهگین نمی‌شوند.* کسانی‌که ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده‌اند». وهر کس با دوست الله، دشمنی کند، الله تعالی، با او اعلام جنگ می‌نماید. پیامبر ج می‌فرماید: الله تعالی می‌فرماید: «مَنْ عَادَى لِی وَلِیًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ وَمَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا وَإِنْ سَأَلَنِی لأُعْطِیَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِی لأُعِیذَنَّهُ»[325].

«هرکس، با دوستی از دوستانم دشمنی کرد، من با او اعلام جنگ می‌کنم و آنچه بیش از همه چیز بنده‌ام را به من نزدیک می‌نماید، تکالیفی است که بر او فرض نموده‌ام و بنده‌ام با خواندن نوافل همچنان به من نزدیک می‌شود تا اینکه دوستش می‌دارم؛ پس آنگاه که دوستش بدارم، شنوایی او می‌شوم که با آن می‌شنود و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند و دست او می‌شوم که با آن می‌گیرد (و دفاع و حمله می‌کند) و پایش می‌شوم که با آن راه می‌رود و اگر از من بخواهد، به او می‌دهم و اگر از من پناه بجوید، او را پناه می‌دهم».

یعنی وقتی بنده، ولی الله باشد، الله متعال او را حفاظت می‌نماید و به او توفیق می‌دهد تا جز آنچه که مولایش از آن خشنود می‌شود، نشنود و گوش نکند و جز به آنچه که مولایش خشنود می‌گردد، نگاه نکند و دستانش فقط به جاهایی دراز شوند که پروردگارش راضی می‌گردد و قدمهایش جز به سوی اطاعت الله نرود. اینگونه ولی الله، توفیق و هدایت می‌یابد و از سوی الله به او الهام می‌شود. این، شرح و تفسیر برخی از علما مانند ابن تیمیه، بر این حدیث است؛ در روایتی دیگر آمده است: (فبی یسمع و بی یبصر و بی یبطش و بی یمشی) یعنی: «به وسیله من می‌شنود و به وسیله من می‌بیند و دستانش به وسیله من می‌گیرند و به وسیله من راه می‌رود».

از این رو واضح می‌شود که الله تعالی، بنده‌اش را یاری و کمک می‌نماید و به او توفیق می‌دهد که با این اندام، کارهای شایسته انجام دهد و او را از انجام آنچه الله را ناخشنود می‌گرداند، مصون و محفوظ دارد.

از فواید این آیه:

1- بیان فضیلت ایمان داری و اینکه دوستی و ولایت الهی بوسیلۀ آن به دست می‌آید، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ «الله دوست و کارساز کسانی است که ایمان آورده‌اند».

2- اثبات ولایت برای الله عزوجل؛ یعنی اوتعالی سرپرست و کارساز بندگانش است. ولایت الله متعال دو نوع می‌باشد: ولایت عام؛ یعنی اوتعالی سرپرستی امور بندگان خود را می‌کند و این ولایت به مؤمنان اختصاص داده نشده است طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَرُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۖ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ [یونس: 30] «و همه به سوی الله مالک حقیقی شان بازگردانده می‌شوند، و چیزهای را که (همین کافران) افترا می‌بستند (از نظرشان) گم و نابود می‌شود». و نوع دوم، ولایت خاص به مؤمنان است. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡکَٰفِرِینَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ١١ [محمد: 11]. «این به آن سبب است که الله یاور (و مولای) کسانی است که ایمان آوردند، و آنکه کافران (مولا و) یاوری ندارند». و مقتضای نوع اول اینست که الله متعال دارای کمال سلطان و تدبیر در تمامی مخلوقات خود است. و مقتضای نوع دوم ترحم، بخشایندگی و توفیق است که ویژه‌ی مؤمنان می‌باشد.

3- اولیا و دوستان کافران طواغیت هستند خواه کسانی باشند که پیروی می‌شوند یا کسانی باشند که مورد عبادت قرار می‌گیرند و یاهم کسانی باشند که در غیر اطاعت الله و رسولش اطاعت می‌شوند.

4- برائت و بیزاری الله عزوجل از کسانی که کافر شده‌اند.

5- بیان بدی ثمره و نتایج کفر که همان سوق دادن به گمراهی و نابودی است که از روشنایی به سوی تاریکی کشانده می‌شوند.

6- اثبات آتش جهنم طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِ [البقرة:257] «ایشان یاران آتشند» و آتش جهنم اکنون موجود هست به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِیٓ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ١٣١ [آل عمران: 131]. «و از آتشی که برای کافران آماده شده است بترسید». و از پیامبر ج روایت شده است که ایشان آتش را دیده‌اند طوریکه در نماز کسوف برای او آشکار شد همچنین عمرو بن لحی را در آتش دیدند و زنی را دیدند که بخاطر گربه‌ای در آتش شکنجه می‌شد.. خلاصه اینکه آتش جهنم تا ابد موجود است و ازلی نبوده است زیرا مخلوق است که از نخست نبود لیکن ابدی است و فنا نمی‌شود. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقۡضَىٰ عَلَیۡهِمۡ فَیَمُوتُواْ وَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی کُلَّ کَفُورٖ٣٦ [فاطر: 36] «و کسانی‌که کافر شدند؛ برای آنها آتش جهنم است، نه فرمان (مرگ) بر آنان صادر شود تا بمیرند (و راحت گردند) و نه چیزی از عذابش از آنها کاسته شود، این گونه هر ناسپاسی را کیفر می‌دهیم». لازم به یاد آوری است که جاویدانه بودن اهل دوزخ در سه موضع قرآن کریم بیان شده است و قول کسی که می‌گوید آتش جهنم فانی بوده و ابدی نیست، باطل و بی‌دلیل است. پس کافران جاودان در آتش می‌مانند.

7- جاودان بودن در آتش ویژه‌ی کافران است و کسانی از مؤمنان که داخل آتش دوزخ می‌شوند جاودان در آن نمی‌مانند. چنانکه در صحیحین آمده است: «إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ، وَأَهْلُ النَّارِ النَّارَ، یَقُولُ اللَّهُ: مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ»[326]. «هنگامی که آنهایى که اهل بهشـت هستند وارد بهشت مى‌شوند، و آنهایى که اهل دوزخند به دوزخ مى‌روند، الله تعالی مى‌فرماید: کسانى را که به اندازه دانه خردلى ایمان در قلب دارند از دوزخ بیرون آورید...».



﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِی حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِی رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡکَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّیَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡیِۦ وَأُمِیتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِی کَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٥٨

 

 

أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحۡیِۦ هَٰذِهِ ٱللَّهُ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۖ فَأَمَاتَهُ ٱللَّهُ مِاْئَةَ عَامٖ ثُمَّ بَعَثَهُۥۖ قَالَ کَمۡ لَبِثۡتَۖ قَالَ لَبِثۡتُ یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۖ قَالَ بَل لَّبِثۡتَ مِاْئَةَ عَامٖ فَٱنظُرۡ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمۡ یَتَسَنَّهۡۖ وَٱنظُرۡ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجۡعَلَکَ ءَایَةٗ لِّلنَّاسِۖ وَٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡعِظَامِ کَیۡفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکۡسُوهَا لَحۡمٗاۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُۥ قَالَ أَعۡلَمُ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٥٩

 

 

 

 

آیا ندانستی(داستان) کسی را که با ابراهیم در مورد پروردگارش به حجت گویی و حجت خواهی پرداخت، که الله به او ملک و پادشاهی داده است؟ آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند. گفت: من (نیز) زنده می‌گردانم و می‌میرانم، ابراهیم گفت:پس همانا الله خورشید را از مشرق بر می‌آورد، تو(اگر راست می‌گویی)پس آن را از مغرب برآور، پس کسی که کفر ورزیده بود حیران شد و الله قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند. ﴿258

یا همانند آن کسی را که از کنار دهکده‌ای گذر کرد که سقف‌ها و دیوارهایش فرو ریخته بود، گفت: چگونه الله این(ویرانه) را پس از (این همه نابودی و) مرگش زنده می‌کند؟ پس الله او را صد سال میراند، سپس او را زنده کرد و(به او) گفت: (درحال مرگ)چقدر مانده‌ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از روز.گفت: بلکه صد سال در این حال مانده‌ای، پس به خوراکت و نوشیدنیت نگاه کن که تغییر نیافته است، و به خرت بنگر، و تا تو را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم، و به استخوان‌ها بنگر که چگونه آنها را برمی‌داریم و به هم پیوند می‌دهیم، سپس بر آن گوشت می‌پوشانیم، پس وقتی برای او (قدرت الله بر زنده کردن مردگان) روشن شد، گفت: می‌دانم که الله بر هر چیزی تواناست.﴿259.


 

﴿258 ای‌ محمد! آیا ماجرای آن پادشاهی را می‌دانی که چون الله به او فرمانروایی داده بود، با ابراهیم ÷ دربارۀ پروردگارش جر و بحث کرد؟ گویند: او نمرود بن‌کنعان‌ بود که‌ در عراق‌ پادشاهی‌ می‌کرد و مرکز فرمانروایی‌اش‌ بابل‌ بود و نقل‌ است‌ که‌ او پادشاه‌ عالمگیر زمان‌ خود بود که ‌دنیا را تماما زیر سلطه‌ و فرمان‌ خویش‌ درآورده‌ بود. طول‌ مدت‌ پادشاهی‌اش‌، او را به‌ این‌ طغیان‌ و گردنکشی ‌کشانده بود،‌ در حالی‌ که ‌نعمت‌ اساسا انگیزه‌ بخش‌ شکر و سپاس‌ است‌ نه‌ ناسپاسی‌ و گردنکشی، هم ‌از این‌ روی‌ او با ابراهیم ÷‌ به‌ مقابله‌ و مکابره‌ پرداخت، سپس ابراهیم ÷‌ گفت: پروردگارم‌ آن‌ کسی‌ است‌ که‌ زنده‌ می‌کند و می‌میراند و این دلیل‌ قطعی‌ وجود پروردگار توانا است، او تعالی ایجاد کننده این‌ پدیده‌های‌ مشاهده‌ شده‌ بعد از عدم‌ آنها و باز معدوم‌ ساختن‌ آنها بعد از وجودشان‌ است‌ و این‌ خود، دلیل‌ بر وجود فاعل‌ مختاری ‌است،‌ زیرا این‌ پدیده‌ها به‌ خودی‌ خود به‌ وجود نیامده‌اند و لابد ایجادکننده‌ای‌ آنها را آفریده‌ است‌ و این‌ آفریننده، همان‌ پروردگاری‌ است‌ که‌ من‌ به‌ سوی‌ پرستش ‌وی‌ به‌ یگانگی‌ فرامی‌خوانم‌. اما نمرود به‌ کبر و نخوت‌ خود ادامه‌ داد و گفت: من‌ نیز زنده‌ می‌کنم‌ و می‌میرانم. ابن‌عباس‌ می‌فرماید: نمرود، دو مرد را که‌ به ‌اعدام‌ محکوم‌ بودند، احضار کرد، پس‌ یکی‌ از آنها را کشت‌ و دیگری‌ را بخشید و به این ترتیب‌ ادعا کرد که‌ او زندگی‌ بخشیده‌ و میرانیده‌ است، که‌ البته‌ این‌ ادعایش‌ استدلال غلطی‌ بیش‌ نبود زیرا قصد ابراهیم‌ ÷ این‌ بود که‌ الله تعالی‌ زندگی‌ و مرگ‌ را در اجساد می‌آفریند، ولی‌ قصد نمرود کافر این‌ بود که‌ او قادر است‌ تا از کشتن‌ درگذرد؛ و این‌ خود زنده ‌ساختن‌ است‌ و قادر است‌ تا بکشد؛ که‌ این‌ خود میراندن‌ است‌. روشن‌ است‌ که‌ این‌ پاسخ‌ ابلهانه‌ای‌ بود که‌ هرگز قرار دادن‌ آن‌ در مقابل‌ حجت‌ ابراهیم‌ ÷ صحیح‌ نیست‌. آن‌ گاه‌ ابراهیم‌ ÷ حجتی‌ آورد که‌ در آن‌ فریب و سفسطه‌ روی‌ نمی‌دهد و به‌ کافر این‌ مجال‌ فراهم‌ نمی‌شود که‌ از آن ‌با تکبر و لجاجت‌ بگریزد ابراهیم ÷ فرمود: اگر تو مدعی‌ آن‌ هستی‌ که‌ زنده‌ می‌کنی‌ و می‌میرانی،‌ الله تعالی آفتاب را از مشرق‌ طلوع می‌دهد، پس‌ تو آن‌ را از مغرب‌ طلوع بده زیرا‌ کسی‌ که‌ زنده‌ می‌کند و می‌میراند، هم‌او در نظام‌ هستی‌ نیز می‌تواند تصرف‌ کند - اعم‌ از آفرینش‌ آن، یا دست‌ بردن‌ در برنامه‌ها و نظامات‌ آن‌ - لذا من‌ از تو می‌خواهم‌ که‌ اگر راست‌ می‌گویی‌؛ اینک‌ این‌ خورشید را که‌ هر روز از مشرق‌ طلوع‌ می‌کند، از مغرب‌ بر آور؛ پس‌ آن‌ کافر مغلوب‌ شد و متحیرانه‌ ساکت‌ ماند و الله تعالی به قوم‌ ستمکار حجت‌ و برهانی‌ را الهام‌ نمی‌کند، بلکه‌ حجتشان‌ در نزدپروردگار متعال، محکوم‌ به‌ شکست‌ و بطلان‌ است‌.

و این داستان نمونه‌ای بود از ادعاى ربوبیت سلاطین و حاکمان خود کامه با سوء استفاده از اعتقادات باطل عوام‏، و چه بسا واقع ‏شده است که بعضى از سلاطین خودکامه و دیکتاتور، از این اعتقادات عوام سوء استفاده کرده، و اوامر مستبدانه خود را از این راه به خورد مردم مى‏دادند، و در شؤون مختلف زندگى مردم، تصرفاتى نموده و رفته رفته به طمع به دست آوردن مقام الوهیت مى‌‏افتادند (وحتما پیش خود فکر مى‏کردند وقتى مردم سنگ و چوب را معبود بدانند، ما که کمتر از سنگ نیستیم) هم چنان که تاریخ این معنا را از فرعون و نمرود و غیره نقل کرده، در نتیجه با اینکه خودشان مانند دیگران بت مى‌‏پرستیدند، در عین حال خود را در ردیف ارباب قرار داده بودند.

پس معناى محاجه و مشاجره که بین ابراهیم ÷ و نمرود واقع شده، روشن مى‏سازد که نمرود به الله تعالی قائل به الوهیت بوده، و گرنه وقتى ابراهیم ÷ به او فرمود: الله آفتاب را از مشرق مى‌‏آورد تو آن را از مغرب بیاور، نمرود مى‏توانست مبهوت نشده و حرف ابراهیم را قبول نکند و بگوید آفتاب را من از مشرق مى‌‏آورم، نه آن ربی که تو به آن معتقدى و یا بگوید اصلا این کار کار پروردگار تو نیست بلکه کار معبودانی دیگر است، چون نمرود قائل به خدایانى دیگر غیر الله تعالی نیز بود.

و همچنین قوم نمرود همین اعتقاد را داشتند، هم چنان که همه داستان‏هاى ابراهیم ÷ که در قرآن کریم آمده بر این معنا دلالت دارد، مانند داستان کوکب و ماه و خورشید، و گفتگویى که آن جناب با پدرش درباره بت‏ها داشت، و خطابى که به قوم خود کرد، و داستان شکستن بت‏ها، و سالم گذاشتن بت بزرگ و سایر داستان‏ها.

پس معلوم مى‌شود نمرود هم مانند قومش براى الله تعالی الوهیت قائل بود، چیزى که هست قائل به خدایانى دیگر نیز بود، لیکن با این حال خود را هم اله و معبود مى‌‏دانست، و بلکه خود را از بالاترین معبودان مى‌‏پنداشت، و به همین جهت بود که در پاسخ ابراهیم ÷ و احتجاجش، بر ربوبیت خود احتجاج کرد، و درباره سایر خدایان چیزى نگفت. پس معلوم مى‌‏شود خود را بالاتر از همه آنها مى‌‏دانست.

از اینجا این نتیجه به دست مى‏آید که محاجه و مناقشه که بین نمرود و ابراهیم ÷ واقع شده این بوده که ابراهیم ÷ فرموده بوده: که رب من تنها اللَّه است‏ و لا غیر. و نمرود در پاسخ گفته بود که: نه خیر، من نیز معبود تو هستم، معبود تو و همه مردم، و به همین جهت موقعى که ابراهیم ÷ علیه ادعاى او چنین استدلال کرد که پروردگار من کسى است که زنده مى‌‏کند و مى‌‏میراند، او در جواب ابراهیم ÷ گفت: من زنده مى‌‏کنم و مى‌میرانم، و خلاصه براى خود همان وصفى را ادعا کرده و قائل شده که ابراهیم ÷ آن را وصف پروردگار خود مى‌‏دانست، تا آن جناب را مجبور کند به اینکه باید در برابرش خاضع شود و به عبادتش بپردازد.

اما نه، این حیاتى است که حقیقتش براى بشر معلوم نیست، و این حیات است که کسى جز پدید آورنده جانداران و کسى که خودش واجد آن است قادر بر ایجاد آن نیست، و چنین حیاتى را نه مى‏شود مستند به طبیعت جامد و بى‏جان دانست، و نه به هیچ موجودى از موجودات جاندار، چون جان جانداران همان وجود آنها است، و مرگشان هم عدمشان است و هیچ موجودى نه مى‏تواند خود را ایجاد کند، و نه مى‌‏تواند معدوم سازد.

از فواید این آیه:

1- بلاغت قرآن کریم در ارائه امور.

2- بیان اینکه چگونه حالت انسان به مرحله‌ای میرسد چنان که این طاغوت زورگو به آن مرحله رسید که همان انکار حق و دعوای مشارکت در خصوصیات الله متعال بود.

3- مجادله برای رد کردن باطل و احقاق حق از مقامات و ویژگی‌های پیامبران است.

4- برای انسان لازم است شیوه‌های مناظره و مجادله را بیاموزد زیرا این شیوه‌ها پله و وسیله‌ای برای احقاق حق و ابطال باطل می‌باشد و کسی که به کتاب‌های شیخ الاسلام ابن تیمیه و غیر او دسترسی داشته باشد مناظره را خوب می‌آموزد.

5- احیانا نعمت‌ها سبب طغیان می‌گردند؛ طوریکه این مرد وقتی الله متعال ملک و پادشاهی را به وی داد، طغیان کرد و منکر آفریدگار شد. از این رو احیانا امراض نعمتی از جانب الله متعال بر بنده می‌باشد؛ و هکذا فقر و مصیبت‌ها بر بنده نعمت می‌باشند، زیرا انسان وقتی دائما در نعمت و رفاه و آسایش زندگی داشته باشد شاید ستمکار شده الله متعال را فراموش کند.

6- نسبت دادن ملکیت و پادشاهی به غیر الله تعالی اشکالی ندارد.

7- فرمانروایی و پادشاهی انسان چیزی ذاتی از خودش نیست بلکه برایش از سوی آفریدگار اعطا شده است. طوریکه در این آیه نیز می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ [آل عمران: 26]. «بگو: «بارالها! ای دارنده پادشاهی و (هستی) به هر کس که بخواهی، پادشاهی (و فرمانروایی) می‌بخشی».

8- فضیلت ابراهیم ÷ طوریکه مفتخرانه و با مباهات در برابر این ستمگر گفت: ﴿رَبِّیَ؛ «پروردگار من» بخودش نسبت داد، به گونه‌ای که افتخار می‌کند که الله سبحانه و تعالی پروردگار اوست.

9- اثبات افعال اختیاری برای الله عزوجل. و این مسأله‌ای است که بسیاری از علماء کلام آن را با دلایل واهی انکار کرده‌اند.

10- زنده کردن و میراندن به دست الله عزوجل است، پس بر الله عزوجل اعتماد کن و ترس را به خود راه مده و اسباب خیالی را از خود مقدر نکن.

11- انسان مجادله گر شاید تکبر ورزیده چیزی را ادعا کند که به یقین می‌داند مالک آن نیست طوریکه مرد ستمگر و زورگو گفت: من زنده می‌کنم و می‌میرانم؛ و معلوم است که این سخن را در شدیدترین لحظات مجادله گفته است و انسان در هنگام سختی مجادله و گفتگو شاید به چیزهایی تعهد ببندد (و استناد کند) که اگر به خود برگردد، خواهد دانست که همگی آنها نادرست و باطل بوده است؛ لیکن تنگی و سختی مناظره او را مجبور ساخته است تا چیزهایی را انکار و چیزهای دیگری را ثابت کند.

12- این آیه حکمت ابراهیم ÷ و استعداد خوب وی را در مناظره نشان می‌دهد.

13- این آیه بر دانشمندان فلک نیز رد است که می‌گویند: آمدن آفتاب آمدن ذات خودش نیست بلکه زمین چرخ می‌زند تا بر آفتاب واقع می‌شود؛ و وجه رد اینست که ابراهیم ÷ فرمود: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ یَأۡتِی بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ؛ «همانا الله، آفتاب را از مشرق می‌آورد». بلی، الله متعال آفتاب را از مشرق آورده است؛ و علمای فلک می‌گویند: الله عزوجل خورشید را از مشرق نیاورده است؛ و لکن زمین با چرخ زدن خود بر آن واقع شده است، و ما می‌گوییم: هرگز الله متعال نگفته است: که اوتعالی زمین را می‌چرخاند تا خورشید از مشرق دیده شود و می‌چرخاند تا از مغرب دیده شود! و بر ما واجب است که در این مسأله ظاهر قرآن را بگیرم و سخن هیچ کسی که بر خلاف ظاهر قرآن می‌گوید توجه نکنیم؛ زیرا ما مأمور به آن چیزی هستیم که قرآن بر آن دلالت دارد؛ ثانیا کسی که قرآن را نازل فرموده داناتر به چیزی است که آفریده است: الله متعال می‌فرماید: ﴿أَلَا یَعۡلَمُ مَنۡ خَلَقَ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٤ [الملک: 14]؛ «آیا کسی‌که (همۀ موجودات را) آفریده است، (از حال آنها) نمی‌داند؟ در حالی‌که او باریک‌بینِ آگاه است». وقتی الله متعال در قرآن کریم می‌فرماید که خورشید می‌آید و طلوع می‌کند و غروب می‌کند و پنهان می‌شود تمام این افعال را به خورشید نسبت می‌دهد، پس چرا ما همگی آن را بر عکس سازیم و به زمین نسبت بدهیم!!! چنانکه در آیۀ دیگر می‌فرماید: ﴿وَٱلشَّمۡسُ تَجۡرِی لِمُسۡتَقَرّٖ لَّهَاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٣٨ [یس: 38] «و خورشید بسوی (مسیر) قرارگاهاش حرکت می‌کند، این، اندازه‌گیری و تعیین ذات(چیره و) توانای آگاه است».

14- حق امکان مجادله در خود را ندارد. و کسی که الله متعال را تکذیب و انکار کرد کافر است.

15- مجادله این مرد یک مجادله به باطل و بی‌فایده است زیرا کسانی که کافر شده‌اند، با دلایل باطل مجادله می‌کنند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَیُجَٰدِلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ [الکهف: 56] «و کسانی‌که کافر شدند، همواره به باطل مجادله می‌کنند تا بوسیلۀ آن، حق را از میان بردارند».

16- رد بر گروه قدریه که می‌گویند انسان آزاد است: خودش هدایت می‌شود و خودش گمراه می‌شود؛ و این آیه دلیل واضح بر آن است که هدایت به دست الله متعال می‌باشد.

17- برحذر بودن از ظلم؛ و این هم از ظلم است که بعد از بیان و آشکار شدن حق انسان برای تأیید سخن خود مجادله کند؛ زیرا از عدل است که حق پذیرفته شود و پس از آشکار شدن آن تکبر صورت نگیرد، از این رو برخی از اهل کلام با وجود اینکه حق برای آنها بیان گردید و آشکار شد، لیکن به مجادله پرداختند و گمراه شدند و بر همان گمراهی خود باقی ماندند.

18- الله متعال از فضل و کرم خود هیچ کس را محروم نمی‌کند جز در صورتی که این (فرد محروم و) ممنوع، (خود) سبب (محرومیت و گمراهی) باشد؛ و الله متعال آنها را به خاطر ظلمشان هدایت نکرد طوریکه در جای دیگری می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡفَٰسِقِینَ٥ [الصف: 5]. «پس چون آنها (از حق) منحرف شدند، الله دل‌هایشان را منحرف ساخت، و الله قوم نافرمان را هدایت نمی‌کند».

19- نظر به مفهوم مخالفه، کسی که عادل باشد، سزاوار هدایت است؛ وقتی الله متعال ظالم را هدایت نمی‌کند، پس شخص عادل سزاوار آن است که الله عزوجل هدایت را نصیبش فرماید؛ انسانی که خواستار حق است و پیروی از حق می‌کند از عدل اوست و غالبا توفیق هدایت را نصیب می‌شود.

﴿259 یا ندانستی‌ ای‌ محمد داستان‌ کسی‌ را که‌ بر قریه‌ای‌ گذشت‌؟ این‌ کس عُزَیر ÷ از انبیای‌ بنی‌اسرائیل‌ بود و گفته شده شخصی بود بنام ارمیا بن حلقیا که‌ بر قریه‌ای‌ از سرزمین‌ بیت‌المقدس‌ که ‌به‌ دست‌ بخت‌النصر ویران‌ شده‌بود، گذشت‌. که‌ سقف‌ها و دیوارهای‌ آن ‌قریه‌ بر سر ساکنانش فرو ریخته‌ بود. و گفته شده که مراد از این قریه، همان قریه‌ای است که در آیۀ 243 سورۀ البقره ذکر شده است: ﴿۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَهُمۡ أُلُوفٌ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِ [البقرة: 243]. «آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانه‌های خود بیرون شدند در حالی‌که هزاران نفر بودند؟».

عروش: سقف‌هاست‌. به‌ قولی: معنای‌ آن ‌این‌ است: آن‌ قریه‌ خالی‌ از سکنه‌ بود، در حالی‌که‌ خانه‌ها آباد و پابرجا بودند. این شخص وقتی این وضع را مشاهده‌ کرد با خود گفت: چگونه‌ الله تعالی مردم‌ این‌ ویرانکده‌ را پس‌ از مرگشان‌ زنده‌ می‌کند؟ این ‌چنین‌ بود که‌ او احیای‌ مجدد آن‌ قریه‌ یا شهر را در حالتی‌ که‌ مشابه‌ حالت‌ مردگان‌ است، بعید پنداشت‌. مراد وی، معرفت و شناخت کیفیت زنده کردن مردم آن قریۀ مخروبه بود. «پس‌ الله تعالی او را صد سال ‌میراند، سپس‌ او را زنده ساخت و این گونه‌ برای‌ او در وجود خودش، بر معاد مثل‌ و نمونه‌‌ زد. و از زنده‌ ساختن‌ او به‌ بعث‌ تعبیر شد نه‌ احیاء، برای‌ اعلام‌ این‌امر که‌ او همچون‌ بار اول‌؛ زنده‌ای‌ عاقل‌ و با ادراک‌ کامل‌ گردید. الله تعالی بعد از برانگیختن‌ مجددش‌ به‌ او فرمود: چقدر در حال‌مرگ‌ درنگ‌ کرده‌ای‌؟ او گفت: یک‌ روز یا بخشی از روز را درنگ‌ کرده‌ام، عزیر ÷ این‌ سخن‌ را بنابه‌ گمان خودش‌ گفت‌ زیرا الله تعالی او را در آغاز روز میراند و پس ‌از صدسال‌ در آخر روز زنده‌ ساخت، پس‌ چون‌ دید که‌ خورشید هنوز می‌تابد، گمان ‌کرد که‌ آن‌ خورشید؛ خورشید همان‌ روز است‌ و او فقط چند ساعتی‌ بیش ‌نخوابیده‌ است.‌ الله تعالی فرمود: چنین‌ نیست، بلکه‌ صد سال‌ در حال‌ مرگ‌ درنگ‌ کرده‌ای! پس‌ به‌ خوراک‌ و نوشیدنی‌ خود بنگر که‌ با وجود سپری ‌شدن‌ این‌ مدت‌ طولانی، طعم‌ و رنگ‌ آن‌ به ‌قدرت‌ الله تعالی‌ تغییر نکرده‌ است‌ و به‌ الاغ‌ خود بنگر که‌ چگونه‌ اعضا و اجزای‌ وجودش‌ متلاشی‌ شده‌ و استخوان‌های‌ آن‌ درهم‌ ریخته‌ است‌ و بدان ‌که‌ این ‌واقعه‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ هم‌ پاسخ‌ سؤال‌ تو را بدهیم‌ و هم‌ تو را نشانه‌ای‌ در مورد معاد و برانگیخته‌شدن‌ بعد از مرگ‌ برای‌ مردم‌ گردانیم‌. و این ماجرا نشانه‌ای از امور خارق العاده الهی و سنن کونی اوتعالی در هستی است.

گفته‌اند: نشانه‌ قراردادن‌عزیر، در این‌ حقیقت‌ بود که‌ او بعد از گذشت‌ صد سال، به‌ مانند روزی‌ که‌ مرده ‌بود، جوان‌ برانگیخته‌ شد، درحالی‌که‌ فرزندان‌ و نوادگان‌ خود را همگی‌ پیر و کهنسال‌ یافت‌.

و به‌ این‌ استخوان‌ها بنگر که‌ چگونه‌ آنها را در مقابل دیدگانت به‌ حرکت‌ درمی‌آوریم‌ و آنها را بر روی‌ همدیگر قرار داده‌ و به‌ هم‌ پیوند می‌دهیم‌ سپس‌ گوشت‌ را بر آن‌ می‌پوشانیم‌ و استخوان‌ها را با گوشت‌ می‌پوشانیم‌. ابن‌کثیر / نقل‌ می‌کند: آن‌ شهر ویرانه‌ بعد از هفتاد سال‌ از مرگ‌ عزیر ÷ آباد و مسکونی‌ شده‌ بود.

اولین‌ چیزی‌ که‌ الله تعالی در عزیر ÷ آفرید، چشمانش‌ بود و او با چشم‌ خود می‌دید که‌ چگونه‌ استخوان‌هایش‌ یکی‌ یکی‌ به‌ دیگری‌ پیوسته‌ و سپس‌بر آنها گوشت‌ پوشانده‌ می‌شود، آن‌گاه‌ بر وی‌ روح‌ دمیده‌ شد، پس‌ چون‌ این‌ حال‌ برای‌ او آشکار شد، چون‌ برای‌ او آنچه‌ را که‌ قبل‌ از این‌ بعید می‌پنداشت، به‌ عینیت‌ آشکار گشت‌ گفت: به‌ یقین‌ می‌دانم‌ که‌ الله تعالی بر هر چیزی‌ قادر و تواناست؛اکنون‌ می‌دانم‌ به ‌نوع‌ دیگری‌ از دانستن‌ که‌ قبل‌ از این‌ نمی‌دانستم‌ و آن‌ علم ‌عیان‌ است، علمی که بوسیلۀ آن آرامش‌ و اطمینان‌ قلبی‌ به من روی آورد.

این آیه دلیل روشن بر معاد یا دوباره زنده شدن انسان‌هاست، حیات پس از مرگ یکی از اصول مسلّم در دین اسلام است، که از همان ابتدای طرح این مسئله از جانب پیامبران، مشرکان و کفار شبهات و تشکیک و سؤالاتی نسبت به آن را مطرح کردند و قرآن کریم آنها را با دلایلی روشن پاسخ داده است.

مقتضای حکمت الهی این است که خلقت جهان، عبث و بیهوده نباشد. جهان آخرت به عنوان مقصد نهایی این جهان مانع از عبث و بیهوده بودن خلقت می‌شود. یکی از آثار ایمان و اعتقاد به زنده شدن پس از مرگ و عالم آخرت این است که ما را از بیهوده پنداری نجات می‌بخشد و به ما و اندیشه و هستی ما معنی می‌دهد. اگر معاد نباشد خلقت بیهوده و عبث خواهد بود. بنابراین، بحث اعتقاد به معاد سه فایده دارد:

1.     وقتی انسان به هدف معتقد شد با جدیت تمام، در ایفای وظیفه خواهد کوشید.

2.     اعتقاد به روز حساب به اعمال صالح ما در نزد الله تعالی ارج و ارزش می‌بخشد.

3.     وقتی معتقد به قیامت شدیم، به حکم و اراده الله، فکر و ذهن ما آماده می‌شود که احکام دین را به خوبی بپذیریم و به آن توجه کنیم؛ ولی اگر به معاد معتقد نباشیم تنفر عجیبی از آیات و احکام دین شکل خواهد گرفت.

از جهت دیگر، بحث قیامت به کمال پرودگار ارتباط دارد؛ به این معنی که: آنکه منکر معاد است در حقیقت پروردگار کامل، عادل و حکیم را قبول ندارد. در ذهن خودش خدایی ساخته است. باید دانست که الله جل جلاله غیر از آن خدای خیالی است که در ذهن هرکس وجود دارد. الله آن است که اوتعالی، خود را به وسیله پیامبرانش معرفی کرده است. به این دلیل به اجماع علما و عقلاء هر چه به هنگام تفکر درباره الله به ذهن انسان خطورکند غیر آن خدای واقعی است. بشر اگر به درجه اعلای فکر، به اصطلاح به درجه انیشتین یا به درجه مخترعین، یا به درجه افلاطون و دیگر فلاسفه یونان برسد به هیچ وجه نمی‌تواند درباره ذات الله فکر کند. بنابراین، اگر کسی معتقد به معاد نیست، آن حکیم دانای قادر متعال را قبول ندارد. همه عقلاء قبول دارند که در این جهان کسی پاداش کارهایش را نمی‌بیند. همه عقلاء چه متدین و چه بی‌دین اتفاق دارند که بشر تا لحظه مرگ یا ظالم است یا مظلوم. اگر نیکوکار است به فرض اگر در ازای نیکی، بدی‌ای هم ندیده باشد، بالاخره نیکی هم ندیده، چون غالباً نیکوکاران بیشترظلم می‌بینند، بیشتر گرفتاری می‌کشند. شاهنشاه‌ها آریا مهرها هرگز گرفتاری نمی‌بینند. خیلی با احترام زندگی می‌کنند و ممکن است با یک سکته هم بمیرند و با تشریفات مفصل و خیلی محترمانه نیز دفن شوند. احتمالاً یک بارگاه و یک قبر مجللی هم دارند و چه بسا سال‌ها دسته گل و تاج گل نثارشان شود. چه بسا مؤمنان، مخترعین، خدمتگذاران و انسان‌هایی وجود دارند که همیشه در زندانند و پشت میله‌های آن خون دل می‌خورند. علی بلحاج‌ها، سید قطب‌ها، عباس مدنی‌ها، باید در زندان باشند، گرسنگی بکشند. به جای سه وعده غذا به هر کدام فقط یک دانه سیب یا گلابی و روزی دو استکان آب بدهند.

بنابراین، طبیعی است که در این دنیا هیچ کس پاداش کارش را نمی‌بیند. حالا ممکن است به طور مطلق برعکس نباشد و غالب نیکوکاران گرفتار نباشند. ممکن است غالب تبهکاران مرفه و خوشحال و در ظاهر با آبرو و حیثیت نباشند؛ اما آنچه مسلم است این است که به اتفاق عقلا کسی در این جهان تا لحظه مرگش پاداش همه کارهایش را نمی‌بیند. اگر معادی در میان نباشد و پایان وجود هر انسانی مرگ باشد، دیگر عدالت و حساب و حکمت در کار الله معقول نیست؛ یعنی الله تعالی جنگلی آفریده که کلیه جنایات در آن صورت می‌گیرد بدون اینکه کسی بعد از ارتکاب این جنایات محاکمه شود و یا پاداشی در میان باشد. در این صورت واقعاً سازنده جهان تنها عادل و حکیم نیست، بلکه درست برضد عدالت و حکمت اقدام کرده است.

از فواید این آیه:

1- قرآن کریم در امور بزرگ، دلایل و براهین متنوع را یادآور می‌شود. مانند داستان کسی که از کنار دهکده‌ای گذر کرد، زیرا این آیه و ما قبل و مابعد آن در سیاق بیان قدرت الله متعال در احیای موتی آمده است.

2- شایسته نیست انسان به اشخاص داستان‌ها اهتمام ورزد؛ چون اگر ذکر آن مهم می‌بود الله متعال آن را بیان می‌فرمود، ولی می‌فرماید: ﴿أَوۡ کَٱلَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرۡیَةٖ «یا همچون کسی که از کنار دهکده‌ای گذر کرد» سپس آنچه در دهکده گذشته را شرح می‌دهد.

3- اعتبار و ارزش در معانی و مقاصد داستان‌های قرآنی است نه اشخاص.

4- اطلاق لفظ قریه بر مسکن‌ها با وجود اینکه احتمال دارد که مراد از این آیه، مساکن و ساکنان آن باشند؛ زیرا فرو ریختن دیوارها بر سقف، نشانگر آن است که ساکنان آن نیز مفقود باشند و هلاک شده‌اند.

5- دیدگاه انسان کوتاه و قاصر است و به امور نظر به معیار دید خود می‌نگرد؛ طوریکه این مرد گفت: چگونه الله اهل این دهکده را پس از مرگ‌شان زنده می‌کند؟! پس وقتی در وضعیتی قرار دارید که بسیاری از چیزها را دگرگون می‌بینید بعید ندانید که الله متعال این دگرگونی را از بین می‌برد. چه بسا چیزهایی بود که مردم فکر می‌کردند که نابود نمی‌شود سپس نابود گردید. و چه بسا مردم در سختی و شدت و هم و غم زندگی به سر می‌بردند، لیکن الله متعال حالت آنها را برعکس آن ساخته از نعمت‌های فراوان برخوردارشان ساخته است.

6- انسان وقتی وقوع یک چیز را بعید دانست در حالیکه به قدرت الله متعال شک ندارد، کافر نمی‌شود[327].

7- بیان قدرت الله عزوجل در میراندن این شخص برای مدت معینی سپس زنده کردن او.

8- اثبات کلام و سخن برای الله عزوجل و اینکه با حرف است و شنیده می‌شود؛ طوریکه فرموده است: «چه قدر درنگ کردی؟» و نظر به ظاهر آیه، قائل الله ﻷ است.

9- رد بر گروه اشاعره است که گفته‌اند: کلام الله متعال معنایی است قائم به نفس متکلم (الله)، و این اصوات که موسی و محمد علیهماالسلام و سایر کسانی که الله متعال با آنها تکلم کرده است شنیده‌اند همان اصواتی هستند که الله متعال آن را آفریده است تا از آنچه در نفس خود دارد تعبیر کند؛ ولی مقتضای این قول انکار قول از الله ﻷ است.

10- خبر دادن (آگاه کردن) انسان از چیزی که بر ذهنش غالب است جایز است، و اگر برخلاف واقعیت هم باشد خطاکار شمرده نمی‌شود.

11- الله متعال بر بنده‌اش منت گذاشته و بعضی از آیات و نشانه‌های خود را به وی نشان می‌دهد که بر اثر آن، یقین بنده افزایش می‌یابد.

12- قدرت الله متعال مافوق آنچه در امور ظاهری دنیا معمول است، می‌باشد، طوریکه غذا و آشامیدنی صد سال بدون تغیر باقی ماند.

13- رد بر طبیعت شناسانی که می‌گویند: سنت‌های کونی جهان تغیر ناپذیر است، در حالی که غذا و آشامیدنی با وجود باد و آفتاب و گرمی هوا در مدت صد سال تغیر نکرد.

14- الله متعال حادثه‌ای را به بنده‌ای نشان می‌دهد تا برای دیگران پند و اندرزی باشد. چنانکه فرموده است: «و تو را نشانه‌ای برای مردم قرار دهیم» همچنین در مورد عیسی و مادرش مریم إ در سورۀ الأنبیاء فرموده است: ﴿وَٱلَّتِیٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلۡنَٰهَا وَٱبۡنَهَآ ءَایَةٗ لِّلۡعَٰلَمِینَ٩١ [الأنبیاء: 91]. «و زنی که شرمگاهش را پاک نگاه داشت، پس (ما) از روح خود در آن دمیدیم، و او و پسرش را نشانه‌ای برای جهانیان قرار دادیم».

15- برای بنده شایسته است در مورد آنچه که الله عزوجل آفریده و در جهان احداث کرده است تفکر نماید، زیرا به وسیلۀ آن ایمانش افزایش می‌یابد. و اموری که بر وی پوشیده بود آشکار می‌گردد. چنانکه در این آیه می‌فرماید: ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠ ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١ [آل عمران: 190-191]. «بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانه‌هایی است برای خردمندان. * آن کسانی‌که ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان(افتاده) الله را یاد می‌کنند، و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند، پروردگارا! این را بیهوده نیافریده‌ای، تو پاک و منزهی پس ما ار از عذاب آتش نجات بده».

16- رد بر گروه قدریه با این فرمودۀ الله متعال: ﴿عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ زیرا بعضی از چیزها بر اثر فعل بنده است و الله متعال قادر بر فعل بنده می‌باشد و نظر به عقیده قدریه معتزله، الله متعال قادر بر افعال بندگان نیست زیرا بنده بصورت مستقل آفرینندۀ فعل خود می‌باشد و الله متعال افعال او را نیافریده است!

17- کلام الله عزوجل با حروف و اصوات شنیده می‌شود، لیکن صوت و صدایی که از الله عزوجل شنیده می‌شود مانند صوت و صدای مخلوقین نیست، و حروف همان حروفی است که مردم با آن اظهار تعبیر می‌کنند اما صوت: نخیر؛ زیرا صوت صفت پروردگار عزوجل است و الله متعال می‌فرماید: ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١١ [الشورى: 11] «هیچ چیز همانند او نیست، و او شنوای بیناست».

18- از این آیه می‌توان بر گروه جبریه رد زد که اگر انسان مجبور می‌بود، خطاب امر و تکلیف برای او فایده‌ای نداشت.

19- ثبوت کرامات اولیاء و دوستان مخلص الله؛ و کرامات امور خارق العاده‌ای است که الله عزوجل برای تکریم اولیاء و دوستان مخلص خود، آن را به دست آنها به اجرا درمی‌آورد. و اولیای الله را الله متعال این چنین معرفی می‌کند: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ٦٣ [یونس: 63] «کسانی‌که ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده‌اند».

20- وجوب علم بر اینکه الله متعال بر همه چیز تواناست یعنی بنده الله متعال را بر هر امری قادر و توانا بداند.



﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِن لِّیَطۡمَئِنَّ قَلۡبِیۖ قَالَ فَخُذۡ أَرۡبَعَةٗ مِّنَ ٱلطَّیۡرِ فَصُرۡهُنَّ إِلَیۡکَ ثُمَّ ٱجۡعَلۡ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٖ مِّنۡهُنَّ جُزۡءٗا ثُمَّ ٱدۡعُهُنَّ یَأۡتِینَکَ سَعۡیٗاۚ وَٱعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٦٠

 

 

 

مَّثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنۢبُلَةٖ مِّاْئَةُ حَبَّةٖۗ وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٌ٢٦١

 

 

ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ثُمَّ لَا یُتۡبِعُونَ مَآ أَنفَقُواْ مَنّٗا وَلَآ أَذٗى لَّهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٦٢

 

 

۞قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَیۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ یَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٞ٢٦٣

 

و (به یادآور) هنگامی (را ) که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی، فرمود: آیا ایمان نیاورده‌ای؟! گفت: چرا! (ایمان دارم )ولی برای اینکه دلم اطمینان پیدا کند. فرمود: پس چهار تا از پرندگان را بگیر آنگاه آنها را نزد خود قطعه قطعه کن، سپس بر هر کوهی، قطعه‌ای از آنها را قرار بده، سپس آنها را بخوان (که) شتابان به‌سوی تو می‌آیند، و بدان که الله توانمند حکیم است. ﴿260

مثال کسانی که مال‌هایشان را در راه الله صرف می‌کنند همانند مثل دانه‌ایست که هفت خوشه می‌رویاند در هر خوشه‌ای صد دانه است و الله برای هر کس که بخواهد (آن را) چندین برابر می‌نماید و الله گشایشگر داناست. ﴿261

کسانی‌که مال‌هایشان را در راه الله انفاق می‌کنند سپس در پی آنچه انفاق کرده‌اند منت نمی‌گذارند، و آزار نمی‌رسانند، پاداششان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌گردند. ﴿262

گفتاری نیکو و گذشت بهتر است از صدقه‌ای که به دنبال آن آزار باشد، و الله بی‌نیازِ بردبار است ﴿263.


 

﴿260 و ای پیامبر گرامی‌! به‌یاد آور وقتی‌ که‌ ابراهیم‌ گفت: پروردگارا! به من نشان ده که چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟ جمهور علما بر آنند که‌ این‌ سؤال‌ ابراهیم ÷ از روی‌ شک‌ و تردید در قدرت‌ الله تعالی‌ نبود زیرا ابراهیم‌ ÷ هرگز در قدرت‌ حق‌ تعالی‌ بر زنده‌ساختن‌ مردگان‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ نداشت، بلکه‌ فقط می‌خواست ‌تا کیفیت‌ زنده‌ شدن‌ را به‌ چشم‌ سر ببیند، ابراهیم‌ ÷ با این‌خواسته‌اش‌ نه‌ رؤیت‌ قلب، بلکه‌ رؤیت‌ چشم‌ را اراده‌ داشت‌ تا برای‌ او آرامش‌ قلبی حاصل‌ شود. پس‌ الله در پاسخ‌ وی‌ فرمود: مگر ایمان ‌نیاورده‌ای‌؟ به‌ این‌ که‌ من‌ به‌ زنده‌ساختن‌ مردگان‌ قادرم، که‌ اینک‌ از من‌ نشان دادن ‌آن‌ را می‌خواهی‌؟ طرح‌ این‌ سؤال، در عین‌ علم‌ الهی به‌ ایمان‌ داشتن‌ابراهیم‌ ÷، برای‌ تعلیم‌ دادن‌ به‌ شنوندگان‌ است‌. گفت: آری! ایمان دارم که‌ تو بر این‌ کار توانایی، ‌و لیکن‌ برای‌ این‌ که با یک‌جاشدن‌ِ دلیلِ‌ عیان،‌ همراه‌ با دلایلِ‌ ایمان،‌ دلم اطمینان پیدا کند،آری‌! ابراهیم‌ ÷ هرگز در زنده‌شدن‌ مردگان‌ متردد نبود و برای‌ پیامبران چنین‌ شک‌ و تردیدی‌ جایز هم‌ نیست، ولی‌ او به‌خاطر آن‌ خواهان‌ دیدن‌ این‌ امر شد که‌ فطرت‌ انسان‌ بر این‌ سرشته‌ شده‌ که‌ از مشاهده‌ آنچه‌ که‌ از وجود آن‌ خبر یافته، به‌ اطمینان‌ دست‌ می‌یابد.

به‌ همین‌ جهت، پیامبر ج فرموده‌اند: «لَیْسَ الْخَبَرُ کَالْمُعَایَنَةِ»[328].

یعنی: «خبر یافتن یا شنیدن ‌همچون‌ دیدن‌ نیست»‌.

ابن‌عباس‌ ب می‌فرماید: در قرآن‌ کریم‌ آیه‌ای‌ ازاین‌ آیه‌ امیدوار کننده‌تر نیست[329]‌.

الله تعالی درخواست‌ ابراهیم ÷ را قبول نمود و فرمود: پس چهار پرنده‌ را بگیر و هر کدام‌ از آنها را قطعه‌قطعه‌ کن‌، سپس‌ بر سر هر کوهی‌ قطعه‌ای از آنها را بگذار سپس آنها را فرا خوان، شتابان‌ به‌سوی‌ تو می‌آیند، ابراهیم ÷ چنین کرد، و اجزای آنها را جدا جدا بر سر کوههایی که اطراف او بود، گذاشت، و هر پرنده‌ای را به اسمش صدا زد، و پرندگان به سوی او آمدند. یعنی با شتاب به سوی او آمدند، بلکه پرندگان با پاهایشان به سوی او آمدند، بلکه پرندگان در حالی که پرواز می‌کردند به سوی او آمدند. یعنی به کاملترین صورتِ زنده بودن (به نزدش آمدند). و پرندگان را برای این منظور انتخاب نمود، چون زنده کردن آنها کامل‌تر و روشن‌تر از دیگر حیوانات است، و نیز هر شک و گمانی را که بسا برای انسان‌هایی باطل اندیش و پوچ گرا پیش می‌آید، از بین می‌برد. و بدان‌ که‌ حق‌ تعالی‌ غالب‌ و توانایی‌ است‌ که‌ چیزی‌ او را عاجز نمی‌گرداند و در صنع ‌و تدبیر خویش‌ فرزانه‌ و باحکمت‌ است‌.

ابن‌عباس‌ ب می‌فرماید: ابراهیم‌ ÷ پرندگان‌ تکه تکه شده‌ و به‌ هم‌ در آمیخته‌ را بر هفت‌ کوه‌ قرار داد، آن‌گاه‌ سرهایشان‌ را به‌ دست‌ خود گرفت، سپس‌ نگاه‌ کرد که‌ چگونه‌ اجزای‌ آنها به ‌هم‌ می‌پیوندد و پرهایشان‌ یکی‌یکی‌ به‌هم‌ می‌آید و همه‌ زنده‌ شدند. تفسیر کبیر امام رازی.

از فواید این آیه:

1- توسل به الله متعال با ربوبیت او از آداب دعا است که پیامبران به آن متوسل می‌شدند، زیرا اجابت دعا از مقتضای ربوبیت می‌باشد و هر چیزی که به افعال پروردگار متعلق باشد از مقتضای ربوبیت به شمار می‌رود. از این رو پیامبر ج فرمودند: «مردی در حالی که ژولیده و خاک‌آلود است، به سفری طولانی می‌رود (سفر حج یا...) و دست‌هایش را مرتب به سوی آسمان بلند می‌کند و می‌گوید: بارالها! بارالها! و تضرع و زاری می‌کند، و حال آن‌ که خوراک و آشامیدنی و پوشاک وی، از مال حرام می‌باشد و با حرام تغذیه شده است، پس چنین دعایی چگونه قبول خواهد شد؟!»[330].

2- بر انسان گناهی نیست که چیزی را درخواست کند که به وسیلۀ آن یقینش بیشتر گردد. طوریکه ابراهیم ÷ فرمود: ﴿أَرِنِی کَیۡفَ تُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰۖ؛ «پروردگارا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» چون اگر به چشم خود دید یقینش اضافه می‌گردد.

3- اینکه عین الیقین قویتر از خبر الیقین است؛ زیرا ابراهیم ÷ خبر الیقین را که الله متعال قادر است داشت، لیکن عین الیقین را مطالبه کرد؛ فلهذا در حدیثی آمده است: «لَیْسَ الْخَبَرُ کَالْمُعَایَنَةِ» «شنیدن کی بود مانند دیدن» علماء گفته‌اند که یقین دارای سه درجه می‌باشد: علم، عین و حق؛ که هر سه درجه در قرآن کریم موجود هستند. مثال علم الیقین: ﴿کَلَّا لَوۡ تَعۡلَمُونَ عِلۡمَ ٱلۡیَقِینِ٥ [التکاثر: 5] «چنین نیست (که شما گمان می‌کنید) اگر شما به علم یقین (حقیقت را) می‌دانستید». و مثال عین الیقین: ﴿ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیۡنَ ٱلۡیَقِینِ٧ [التکاثر: 7] «سپس محققاً آن را با چشم یقین خواهید دید» و مثال حق الیقین: ﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ ٱلۡیَقِینِ٩٥ [الواقعة: 95] «بی‌گمان این (خبر) حق یقین است» و با مثال ذیل می‌توان تفاوت میان این درجات را هرچه بیشتر واضح ساخت: نزد من یک سیب شیرین است. چون من نزد شما ثقه هستم شما کاملا باور می‌کنید که آن سیب شیرین است؛ این علم الیقین است. حالا دانستید که سیب شیرین نزد من هست. وقتی این سیب را از جیبم بیرون آورده به شما نشان داده و بگویم این همان سیب شیرین است؛ این عین الیقین است. سپس آن سیب را به شما می‌دهم و شما آن را می‌خورید و می‌فهمید که واقعا سیبی شیرین است؛ این شد حق الیقین است.

4- تمام و کمال قدرت الله عزوجل با زنده کردن مردگان؛ که در آیات زیادی ثابت شده است.

5- اثبات کلام برای الله عزوجل؛ و او سبحانه و تعالی به هر سخنی که خواست و هر وقت و زمانی که خواست و به هرگونه‌ای که خواست، تکلم می‌کند.

6- کلام الله سبحانه و تعالی به حروف و اصوات شنیدنی است؛ البته نظر به گفت و شنود که میان الله عزوجل و ابراهیم ÷ انجام یافت.

7- اثبات اینکه ابراهیم ÷ به قدرت الله عزوجل بر زنده کردن مردگان ایمان کامل داشت؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿قَالَ أَوَ لَمۡ تُؤۡمِنۖ قَالَ بَلَىٰ [البقرة: 260] «(الله) فرمود: آیا ایمان نیاورده‌ای؟!» گفت: بلی» یعنی ایمان آورده‌ام. پس اگر گفته شود که میان این آیه و آنچه در صحیح بخاری از رسول الله ج روایت شده است چگونه جمع کنیم آنجا که می‌فرماید: «نَحنُ أَحَقُّ بِالشَّکِّ مِنْ إِبْرَاهِیمَ»[331] که هم شک را در ما و هم در ابراهیم ثابت کرد و «ما سزاوار‌تر به شک کردن نسبت به ابراهیم هستیم»؟ در جواب باید گفت که: مراد از حدیث این نیست، و رسول الله ج شک و تردیدی در زنده کردن مردگان ندارد، بلکه معنای حدیث این است که ابراهیم ÷ شک نکرد؛ به فرض محال اگر او شک می‌کرد پس من باب اولی که ما هم شک می‌کردیم؛ پس مادامی که شک در ما منتفی است در نزد ابراهیم ÷ به شدت منتفی است؛ این معنای درست حدیث است. و اگر گفته شود که آیا ابراهیم ÷ از نظر ایمان نسبت به محمد ج کاملتر است؟ در جواب می‌گوییم: نخیر، ولی پیامبر ج این سخن را از باب تواضع و فروتنی فرموده‌اند.

8- اثبات اینکه ایمان در قلب افزایش می‌یابد؛ طوریکه ابراهیم ÷ فرمود: تا قلبم آرام بگیرد؛ و این آیه رد بر کسانی است که می‌گویند: ایمان زیاد و کم نمی‌شود؛ و بدون شک که این یک قول ضعیف است. زیرا آیات صریح قرآن، زیاد شدن ایمان در قلب را تأیید می‌کند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لِیَزۡدَادُوٓاْ إِیمَٰنٗا مَّعَ إِیمَٰنِهِمۡۗ [الفتح: 4] «تا ایمانی بر ایمان‌شان بیفزایند». و می‌فرماید: ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَزَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَهُمۡ یَسۡتَبۡشِرُونَ١٢٤ [التوبة: 124] «پس اما کسانی‌که ایمان آوده‌اند، پس (آن سوره) به ایمان‌شان افزود، و آنها شادمانی می‌کنند».

پس ایمان نظر به کمیت و کیفیت نیز زیاد و کم می‌شود: مثال زیاد شدن کمیت ایمان اینست که اگر شخصی ده بار تسبیح بگوید ایمانش زیادتر از کسی است که پنج بار تسبیح می‌گوید. و مثال زیاد شدن در کیفیت: اینکه اگر مردی دو رکعت نماز را با اطمئنان و خشوع ادا کند ایمانش زیادتر از کسی است که شتاب زده نماز را ادا می‌کند. همچنین ایمان نظر به اقرار قلبی افزایش می‌یابد، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَعۡبُدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ حَرۡفٖۖ فَإِنۡ أَصَابَهُۥ خَیۡرٌ ٱطۡمَأَنَّ بِهِۦۖ وَإِنۡ أَصَابَتۡهُ فِتۡنَةٌ ٱنقَلَبَ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ خَسِرَ ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةَۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ١١ [الحج: 11]. «و از (میان) مردم کسی است که الله را بر کناره (با تردید) می‌پرستد (و ایمانش بسیار ضعیف و سست است) پس اگر خیری به او برسد (دلش) به آن آرام می‌گیرد، و اگر بلایی (برای آزمایش) به او برسد، روی می‌گرداند (و به کفر باز می‌گردد)، در دنیا و آخرت زیان کرده است، این همان زیان آشکار است».

9- اثبات دو اسم از اسمای الله تبارک و تعالی که عبارتند از: «العزیز» و «الحکیم» و اثبات صفاتی را که متضمن هستند. و لازم به یادآوری است که هر اسم الله متعال متضمن صفتی می‌باشد طوریکه این دو اسم دارای صفات العزه و الحکمه هستند.

 ﴿261 صفت‌ کسانی‌ که‌ اموال‌ خود را در راه‌ جهاد برای ‌اعلای‌ کلمة‌الله انفاق می‌کنند، صفت‌ انفاقشان‌ مانند صفت‌ کشت‌ دانه‌ای‌ با این‌ اوصاف‌ است‌. مراد خوشه‌های‌ هفت‌گانۀ گندم است‌ که‌ از یک‌ ساقه‌ واحد سر می‌زند، یعنی‌ یک‌ساقه‌ به‌ هفت‌ شاخه‌ منشعب‌ می‌شود که‌ در هرشاخه‌ یک‌ خوشه‌ و در هر خوشه‌ صددانه‌ است،‌ و الله برای‌ هر کس‌ که‌ بخواهد پاداشش‌ را چند برابر می‌کند یعنی: هفتصد برابر را برای‌ کسانی‌ که‌ آداب‌ انفاق‌ را رعایت‌ کنند و انفاقشان‌برای‌ برتری‌ کلمه‌ الله باشد، زیرا فضل‌ و بخشش‌ الله‌ گشاده‌ است‌ و از خلقش‌گسترده‌تر می‌باشد، و او تعالی به‌ کسانی‌ که‌ مستحق‌ این‌ فضل‌ و بخشش‌ هستند و نیز به‌ کسانی‌ که‌مستحق‌ آن‌ نیستند داناست.

این‌ آیه‌ ایجاب می‌کند که‌ انفاق‌ در جهاد پاداشی‌ هفتصد برابر داشته‌ باشد، در حالی‌ که‌ در آیه‌ دیگری‌ آمده‌ است‌ که‌ یک‌ کار نیک، ده‌برابر پاداش‌ دارد لذا از این‌ امر دانسته‌ می‌شود که‌ پاداش‌ ده‌ برابر، متعلق‌ به‌ انفاق‌ در غیر جهاد از دیگرراه‌های‌ خیر بوده‌ و فقط پاداش‌ انفاق‌ در جهاد است‌ که‌ هفتصد برابر می‌باشد. پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ أَنْفَقَ نَفَقَةً فَاضِلَةً فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبِسَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ»[332].

«کسی که در راه الله تعالی ما فوق نفقات انفاق کند، هفتصد برابر پاداش دارد».

این تشویق بزرگی است از جانب الله تعالی برای بندگان، تا مال‌هایشان را در راه او صرف نمایند، و اینکه صرف کردن اموال، راه رسیدن به الله تعالی است. و این شامل صرف اموال برای پیشرفت علوم مفید، و کسب آمادگی برای جهاد، مجهز کردن مجاهدین، و تمام پروژه و طرح‌های خیریه‌ای است که برای مسلمین مفیدند. و انفاق کردن بر نیازمندان و فقرا و بینوایان در راه الله تعالی هر دو کار انجام می‌شود؛ زیرا چنین انفاقی هم باعث رفع نیازمندیها می‌گردد و هم باعث انجام امر خیر و طاعت پروردگار. پس پاداش اینگونه نفقات هفتصد برابر و یا بیشتر از آن است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱللَّهُ یُضَٰعِفُ لِمَن یَشَآءُۚ و این برحسب ایمان و اخلاص کاملی است که در قلب انفاق کننده و در ثمرات و فواید انفاق او قرار دارد، زیرا انفاق در بعضی از راه‌های خیر منافع و مصالح گوناگونی را در پی دارند، و پاداش از نوع عمل خواهد بود.

از فواید این آیه:

1- مثال زدن و تشبیه کردن امور عقلی به امور محسوس یا مادی؛ از روش‌های متداولی است که در قرآن کریم از آن استفاده شده است، زیرا به فهم نزدیکتر است.

2- فضیلت انفاق کردن در راه الله عزوجل، چون مال انفاق کننده نمو می‌کند تا جایی که یک دانه‌ای به هفتصد یا بیشتر می‌رسد.

3- بیان اخلاص برای الله عزوجل در عمل، یعنی فقط برای رضایت الله متعال باشد.

4- انفاق باید با شریعت موافقت داشته باشد، باین معنا که این انفاق از دایرۀ شریعت الهی خارج نشود و انفاقی که با شریعت موافق می‌باشد در این آیه بیان گردیده است: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا٦٧ [الفرقان: 67]. «وکسانی‌که چون انفاق کنند، اسراف نمی‌نمایند و سختگیری (و خساست) نمی‌کنند، و بین این دو (روش) اعتدال دارند».

5- انفاق در راه الله متعال بهترین عملی است که انسان حتی بعد از مرگ آرزوی آن را می‌کند، طوریکه الله تعالی خبر می‌دهد: ﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠ [المنافقون: 10]. «و از چیزهایی که به شما داده‌ایم انفاق کنید پیش از آن‌که مرگ یکی از شما دررسد و بگوید: پروردگارا! ای کاش مرا تا مدّتی اندک به تأخیر می‌اندختی تا صدقه می‌دادم و از رستگاران می‌شدم».

6- پاداش الله و فضل وکرم او تعالی نسبت به عمل بنده بسیار زیاد است؛ زیرا اگر الله متعال بر اساس عدل با بنده معامله می‌کرد پس در برابر هر حسنه یک حسنه پاداش می‌داد، لیکن الله متعال پاداش را چند برابر می‌دهد طوریکه یک دانه به هفتصد دانه می‌رسد حتی بیشتر از آن، و الله برای هر کس که بخواهد پاداش را چند برابر می‌کند و اوتعالی گشایشگرِ داناست.

7- الله متعال دارای توانائی و غلبۀ مطلق در خلق خود است؛ و هیچ احدی علیه او اعتراض نمی‌کند.

8- اثبات این دو اسم از اسمای الله متعال: «الواسع» و «العلیم» و اثبات آن صفاتی را که متضمن هستند که عبارتند از: فراخی،گشایشگری و علم.

﴿262 کسانی که مال‌هایشان را در راه الله انفاق می‌کنند سپس به دنبال آن بر مساکین منت نمی‌گذارند، و آزار نمی‌رسانند، من یا منت: سخن‌گفتن‌ شخص‌ از بخشش‌ و انفاق‌ خود است، که‌ آن‌ سخن‌ به‌ گوشِ‌ گیرنده‌ می‌رسد و مایه‌ آزار روحی‌ وی‌ می‌گردد و این‌از گناهان‌ کبیره‌ است‌. اذی یا آزار: دشنام‌دادن، فخرفروشی‌ و تکبر به‌ انفاق‌ مال‌ و یادآوری‌ آن‌ به‌ کسی‌ است‌ که‌ فقیر دوست‌ ندارد او از آن‌ آگاه‌ شود. پس چنین‌کسانی‌ که‌ اموالشان‌ را بی‌منت‌ و آزار در راه‌ الله انفاق‌ می‌کنند پاداششان ‌برایشان‌ نزد پروردگارشان‌ محفوظ است. این‌ که‌ الله تعالی در اینجا انفاق‌کنندگان‌ را به‌ پروردگاری‌ خود منسوب‌ می‌سازد، گرامی ‌داشت‌ و بزرگ ‌داشتی‌ برای‌ آنان‌ و تأکیدی‌ بر دریافت‌ پاداش‌ از سوی‌ ایشان‌ است‌. چنین‌کسانی‌، در دنیا و آخرت‌ بیم‌ و اندوهی برای آنان نیست.

در نکوهش منت گذاشتن و آزار رساندن پس از انفاق، پیامبر ج فرموده‌اند: «ثَلَاثَةٌ لَا یُکَلِّمُهُمُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَلَا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ وَلَا یُزَکِّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛ الْمُسْبِلُ، وَالْمَنَّانُ، وَالْمُنَفِّقُ سِلْعَتَهُ بِالْحَلِفِ الْکَاذِبِ»[333].

 «سه‌ کس‌اند که‌ الله تعالی در روز قیامت‌ با آنان‌ سخن‌ نمی‌گوید، به ‌سوی‌ آنان‌ نمی‌نگرد، و آنان‌ را تزکیه‌ نمی‌کند و برایشان‌ عذابی‌ دردناک‌ است: کسی‌ که‌ (در راه‌رفتن)، لباسش را (از روی‌ کبر و خودپسندی‌) بر زمین‌ می‌کشد و منت‌گذارنده‌ (در برابر آنچه‌ که‌ بخشیده‌ است)، و کسی‌ که‌ متاع‌ خود را با سوگند دروغ‌ می‌فروشد».

 آری! کسانی که در راه الله تعالی انفاق می‌کنند، انفاقی که همراه با تمام شرایط آن انجام گرفته و موانع آن منتفی شده است و آنها پس از انفاق، بر کسی منت نمی‌نهند و نعمت‌ها را بر نمی‌شمارند و کسی را با زبان و کردار آزار نمی‌دهند. این گروه بر اساس نفقه و بخشش‌هایی که انجام می‌دهند، و بر اساس سود و منفعتی که می‌رسانند، و بر اساس فضل الهی که ما فوق نفقات و فضل آنان است، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است، و آنان بر گذشته غم نمی‌خورند و نسبت به آینده هم ترس و واهمه‌ای ندارند. پس به مطلوب و مقصود خود دست یافته و مکروهات و ناگواری‌ها از آنان دور می‌گردد.

از فواید این آیه:

1- تشویق بر انفاق در راه الله متعال، و اشاره به اینکه (بایستی از روی) اخلاص برای الله متعال و پیروی از شریعت او باشد.

2- کسی که در پی انفاق خود منت می‌گذارد و آزار رسانی می‌کند برایش پاداشی نیست و اجر انفاق او باطل می‌گردد، طوریکه به صراحت در این آیه ذکر شده است: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ [البقرة: 264] «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! صدقه‌های خود را با منت و آزار، باطل مکنید».

4- منت گذاری و آزار رساندن صدقه را باطل می‌کنند پس برای قبول صدقه تحقق دو شرط قبلی لازمی است که عبارتند از: اخلاص برای الله عزوجل و پیروی از سنت، و دو شرط باطل کنندۀ بعدی نیز وجود دارد که باید منتفی گردند و عبارتند از: منت گذاشتن و آزار رسانی. تا صدقه مورد پذیرش الله تعالی قرار گیرد.

مسأله:

در اینجا سؤالی مطرح می‌شود که اگر انفاق کننده بدون منت گذاری کسی دیگری را خبر کند که وی بر فلان شخص صدقه کرده است، آیا این عملکردش آزار شمرده می‌شود؟ در جواب می‌گوییم: بلی، زیرا به شخصیت و منزلت او در نزد کسانی که اطلاع یافته‌اند لطمه وارد می‌شود. ولی اگر با این خبر کردن می‌خواست دیگران را تشویق به کمک کردن به آن شخص کند در این صورت آزار شمرده نمی‌شود، چون برای مصلحت فرد فقیر بوده است، همچنین اگر تنها گفت که انفاق کرده و نامی از کسی نبرد در اینصورت اذیت و آزار شمرده نمی‌شود منتها ترس از این می‌رود که برایش ریا و خودخواهی و غرور دست بدهد.

5- ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ «نزد پروردگارشان» نزدیکی را افاده می‌کند؛ به این معنا که الله متعال در مقامی است و بعضی چیزها نزدیک به اوست و بعض چیزها دور از اوتعالی هستند؛ و لیکن الله متعال همۀ اینها را با علم و قدرت و سلطان و ربوبیت خود احاطه کرده است- ولی بدون شک کسی که حول العرش باشد همانند کسی نیست که در حول فرش است. ولی بر ما واجب است بدانیم که مکان اوتعالی را احاطه نمی‌کند، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِیعٗا قَبۡضَتُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِیَّٰتُۢ بِیَمِینِهِۦۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٦٧ [الزمر: 67]. «و آنها (مشرکان) الله را چنانکه سزاوار بزرگی اوست نشناختند در حالی‌که روز قیامت تمام زمین در مشت اوست و آسمان‌ها درهم پیچیده در دست راست اوست، او منزه و برتر است از آنچه شریک او می‌پندارند». زیرا اوتعالی فوق هر چیز است و هیچ چیز به اوتعالی احاطه پیدا نمی‌کند.

6- کسانی‌که اموال خود را در راه الله انفاق می‌کنند و از مبطلات آن سالم بدر می‌آیند؛ نه هراسی از آینده به آنها می‌رسد و نه اندوه و حزنی بر گذشته داشته می‌باشند.

﴿263 گفتار نیکو و برخورد خوب از جانب انفاق کننده با فرد سائل‌ و نیازمند، همچنان که گذشت و چشم‌پوشی‌ او از پافشاری‌ و تندی‌ سائل،‌ از صدقه‌ای که به دنبال آن آزار باشد بهتر است و الله تعالی بی‌نیاز و بردبار است.

این‌ آیه‌ در عین‌ این‌ که‌ بیانگر این‌ حقیقت‌ است‌ که ‌برگرداندن‌ فقرا با زبانی‌ خوش‌ و رفتاری‌ نیک، بهتر از دادن‌ صدقه‌ به‌ ایشان‌ همراه‌ با آزار و منت‌ می‌باشد؛ دلجویی‌ از نیازمندان‌ و امید بخشیدن‌ به‌ آنان‌ نیز هست، با دادن‌ این‌ پیام‌ به‌ آنان‌ که اگر از نزد اغنیا دست‌ خالی‌ برمی‌گردند، باید به‌ فضل‌ و بخشایش‌ الله تعالی امیدوار باشند.

مراد از مغفرت‌ در اینجا، پرده‌ پوشی‌ از حالت بد نیازمند و گذشت‌ از وی‌ است چنانچه‌ او بر درخواستش‌ چنان‌ پافشاری‌ و اصرار ورزید که‌ سبب‌ کدورت‌ خاطر توانگر شد.

الله تعالی برای احسان چهار مرتبه بیان کرد، بالاترین مقام احسان، انفاقی است که از نیت صالح سرچشمه گرفته باشد و انفاق کننده به دنبال آن منت نگذارد، و اذیت نکند.

پس از آن سخن نیکو قرار دارد، و آن نیکوکاری با زبان در ابعاد مختلف آن است، که باعث خوشحالی مسلمان می‌گردد، و اگر چیزی نداشته باشد، از سائل عذرخواهی می‌کند. و سوم نیکوکاری از طریق گذشت، و بخشیدن کسی است که با زبان یا با عمل با آدمی بدی کرده است. و مراحل دوم و سوم از مرحله چهارم بهتر و سودمندترند؛ مرحله چهارمی که عبارت است از اینکه صدقه دهنده به دنبال صدقه دادن، صدقه گیرنده را اذیت کند و با این نیکوکاری خود را مکّدر نموده و خوب و بد را با هم در آمیزد.

پس خیر خالص- گرچه در سطح پایین‌تری باشد از کار خیری که با کار بد مخلوط شده باشد بهتر است، گرچه آن کار خیر که با کار بد مخلوط شده است برتر و مهم‌تر باشد. و این بر حذر داشتن بزرگی است برای کسی که صدقه می‌دهد، اما صدقه‌اش اذیت و آزار را در پی دارد.

همانطور که افراد احمق و نادان وقتی که به کسی صدقه‌ای بدهند او را اذیت می‌کنند. در حالی که الله تعالی از تمام بندگانش و از صدقه‌هایشان بی‌نیاز است. و علی رغم کمال غنا و بی‌نیازی و فراوانی بخشش‌هایش، نسبت به گناهکاران بردبار است، و فوری آنها را به سزای اعمالشان گرفتار نمی‌کند، بلکه از آنها می‌گذرد و به آنها روزی می‌دهد و خیر خویش را بر آنان ارزانی می‌دارد، در حالی که آنها با انجام گناه و معصیت با او مبارزه می‌کنند.

از فواید این آیه:

1- فضیلت سخن نیک و پسندیده، و به هر سخنی که شریعت و عرف آن را معرفی کرده است، قول معروف (سخن پسندیده) گفته می‌شود.

2- تشویق بر عفو، بخشش و گذشت و طلب مغفرت برای کسی که به شما بدی کرده است؛ لیکن این تشویق مقید بر آن است که عفو و بخشش، اصلاح را در بر داشته باشد؛ طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿فَمَنۡ عَفَا وَأَصۡلَحَ فَأَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۚ [الشورى: 40] «پس هر کس که در گذرد، و اصلاح (و آشتی) کند، پاداشش بر الله است». اما اگر این طلب مغفرت و بخشش شامل اصلاح نبود، برای آن تشویقی صورت نگرفته است بطور مثال بگوید: این جانی را عفوکن، سپس این جانی برود و به دیگران بدی کند یا دوباره به خود شخص بدی کند که در این چنین حالتی، عفو و بخشش مطلوب نیست.

3- بیان اینکه اعمال صالحه بر یکدیگر برتری و فضیلت دارند که بر اثر آن برتری و فضیلت به انجام دهندۀ آن نیز می‌رسد و موجب زیادت یا نقصان در ایمان می‌شود.

4- اثبات دو اسم از اسمای الله عزوجل: «الغنی» و «الحلیم» و اثبات صفاتی که متضمن این دو اسم هستند. الله متعال این آیه را با این دو اسم خاتمه بخشید چون در آن انفاق ذکر شده است.

 



﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ صَدَقَٰتِکُم بِٱلۡمَنِّ وَٱلۡأَذَىٰ کَٱلَّذِی یُنفِقُ مَالَهُۥ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۖ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ صَفۡوَانٍ عَلَیۡهِ تُرَابٞ فَأَصَابَهُۥ وَابِلٞ فَتَرَکَهُۥ صَلۡدٗاۖ لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْۗ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦٤

 

 

 

وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ کَمَثَلِ جَنَّةِۢ بِرَبۡوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٞ فَ‍َٔاتَتۡ أُکُلَهَا ضِعۡفَیۡنِ فَإِن لَّمۡ یُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٢٦٥

 

 

 

أَیَوَدُّ أَحَدُکُمۡ أَن تَکُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَابٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ لَهُۥ فِیهَا مِن کُلِّ ٱلثَّمَرَٰتِ وَأَصَابَهُ ٱلۡکِبَرُ وَلَهُۥ ذُرِّیَّةٞ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعۡصَارٞ فِیهِ نَارٞ فَٱحۡتَرَقَتۡۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّکُمۡ تَتَفَکَّرُونَ٢٦٦

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! صدقات خود را با منّت نهادن و آزار رساندن باطل مکنید، همچون کسی که مالش را به منظور تظاهر و خودنمایی در مقابل مردم انفاق می‌کند و به الله و روز آخرت ایمان ندارد. پس مَثَل او همچون مَثَل سنگ صاف و بزرگی است که بر روی آن خاکی (نشسته) است،آنگاه بارانی شدید بر آن باریده، و آن (سنگ خاک آلود) را سخت و صاف بر جای نهاده باشد. (ریاکاران) نیز از آنچه به دست آورده‌اند، سودی نمی‌برند، و الله کافران را هدایت نمی‌کند. ﴿264

و مثَل کسانی‌که اموال خود را برای طلب خشنودی الله و به خاطر یقین و باوری که در دل‌هایشان دارند انفاق می‌کنند، مانند مَثل باغی است که در تپه‌ای قرار دارد، که بر آن باران تندی ببارد، آنگاه میوه‌های خود را دوچند دهد، پس اگر باران تندی بر آن نبارد (دست کم)باران خفیفی بر آن می‌بارد(که هم کافی است که آن باغ میوه دهد)، و الله به آنچه می‌کنید بیناست. ﴿265

آیا کسی از شما دوست دارد که باغی از درختان خرما و انگور داشته باشد و از زیر آن رودها روان باشد، هر‌گونه میوه در آن برایش باشد، و در حالی که پیری او را فراگرفته و فرزندان ضعیف و ناتوانی دارد ناگهان گردبادی که آتشی در آن است بر آن بوزد پس باغ بسوزد؟ این چنین الله آیات را برای شما بیان می‌کند تا باشد که بیندیشید. ﴿266.


﴿264 باطل‌کردن‌ صدقات‌، از بین‌بردن‌ اثر و تباه‌ساختن‌ ثواب‌ آنهاست‌؛ زیرا منت‌ و آزار و ریا، صدقات‌ را باطل‌ و بی‌اثر می‌گرداند، مانند کسی‌ که‌ مالش‌ را ریاکارانه ‌برای‌ نمایش‌دادن‌ به‌ مردم‌ انفاق‌ می‌کند و هدف‌ او از این‌ کار، کسب‌ رضای‌ الهی‌ وثواب‌ آخرت‌ نیست، بلکه‌ فقط می‌خواهد مدح‌ و ستایش‌ مردم‌ را به‌سوی‌ خودجلب‌ نماید تا مردم‌ او را به‌ اوصاف‌ نیک‌ بشناسند و مثلا بگویند؛ فلان‌ شخص، سخاوتمند و جواد است‌! پس‌ مَثَل‌ او همچون‌ مثل‌ ‌سنگ صاف‌ و همواری است که‌ بر آن‌ باران‌ سنگینی ببارد، سپس آن باران خاکی‌ را که‌ بر روی‌ آن‌‌ سنگ‌ نشسته است، ببرد و آن‌ را صاف‌‌ باقی‌ بگذارد. پس‌ همچنان‌ است‌ این‌ فرد خودنمای‌ ریاکار، که‌ صدقات‌ ریایی‌ او نه‌ نفعی‌ از ثواب‌ به‌ او می‌رساند و نه‌ هم ‌مال‌ وی‌ باقی‌ می‌ماند، همچون‌ سنگی است‌ که‌ نه‌ سبزیی‌ بر آن‌ می‌روید و نه‌ هم‌خاکش‌ باقی‌ می‌ماند، منت‌گذاران‌ و آزاردهندگان‌ و ریاکاران‌ نیز، نه‌ از آنچه‌ انفاق‌ کرده‌اند، پاداش‌ وحاصلی‌ می‌برند و نه‌ هم‌ بعد از انفاق، قادر به‌ بازگردانیدن‌ مال‌ خود می‌باشند، درحالی‌که‌ قبلا در به‌ دست‌ آوردن‌ آن، چه‌ رنج‌ها و زحمت‌ها کشیده‌اند!

آری کسی که عمل خود را به منظور تظاهر و خودنمایی انجام می‌دهد، و به الله تعالی ایمان ندارد و به ثواب و پاداش او چشم ندوخته است، الله تعالی قلب او را به سنگ سخت و لغزنده‌ای تشبیه کرده است که بر آن خاک قرار دارد و بیننده گمان می‌برد اگر بر این سنگ باران ببارد مانند زمین‌های حاصلخیز سبز می‌شود، اما وقتی باران شدیدی بر آن سنگ ببارد، خاک‌هایی که روی آن قرار دارد شسته شده و فقط سنگ صاف و سخت باقی می‌ماند.

و این مثالی است برای قلب ریاکار که در آن ایمان وجود ندارد و همچون سنگ خارایی است که نرم نمی‌شود. و فروتن نمی‌گردد. پس اعمال و نفقه‌های او اساس و زیر ساختی ندارد که بر آن قرار گیرد، و پایانی ندارد که به آن منتهی شود، بلکه هرکاری را که می‌کند باطل است، چون شرایط پذیرفته شدن در آن وجود ندارد.

آفت ریا و خودنمایی

ریا و تظاهر بخاطر جلب انظار مردم و ارضای آنان آفتی بزرگ و سهمی از سهام شیطان است که انسان را از مسیر حق منحرف ساخته و در منجلاب شرک می‌اندازد، پیامبر ج در نکوهش و عواقب بد این آفت، از پروردگارش الله متعال روایت می‌کند که فرمود: «أَنَا أَغْنَى الشُّرَکَاءِ عَنِ الشِّرْکِ، مَنْ عَمِلَ عَمَلًا أَشْرَکَ فِیهِ مَعِی غَیْرِی، تَرَکْتُهُ وَشِرْکَهُ»[334].

«من بی‌نیازترین شرکاء از شرک می‌باشم. آنکه عملی انجام دهد که غیر من را در آن با من شریک کرده باشد، خودش و شرکش را وامی‌گذارم».

همچنان از پیامبر اکرم ج روایت است که می‌فرمود: «اولین کسی که در روز قیامت بر او حکم می‌شود، مردی است که شهیده شده و آورده می‌شود و نعمت‌های خود را به او می‌شناساند و او هم آن را می‌شناسد. می‌فرماید: در برابر آن چه کردی؟ می‌گوید: در راه تو جنگیدم تا شهید شدم. می‌فرماید: دروغ گفتی و لیکن جنگیدی تا گفته شود که او با جرأت است و گفته شد. پس در مورد وی دستور صادر شده و وی برویش کشانده شده به دوزخ انداخته می‌شود. و مردی است که علم آموخته و تعلیمش داده و قرآن خوانده و او آورده می‌شود و نعمت‌هایش را به او می‌شناساند و او هم می‌شناسد و می‌فرماید: در برابر آن چه کردی؟ می‌گوید: علم آموختم و آن را تعلیم دادم و برای رضایتت قرآن خواندم. می‌فرماید: دروغ گفتی، لیکن علم آموختی تا گفته شود که عالمی و قرآن خواندی تا گفته شود، قاری هستی، گفته شد. سپس در مورد وی دستور داده می‌شود و او به رویش کشانده شده و به دوزخ انداخته می‌شود. و مردی است که الله تعالی به وی روزیی فراخ داده و از انواع مال به وی ارزانی داشته است و آورده می‌شود و او را به آن می‌شناساند و او هم می‌شناسد. می‌فرماید: در برابر آن چه کردی؟ می‌گوید: هیچ راهی را که دوست داشتی در آن خرج شود، نگذاشتم، مگر اینکه در آن برای رضایتت خرج کردم. می‌فرماید: دروغ گفتی! و لیکن این کار را کردی تا گفته شود که جواد است و گفته شد و در مورد وی دستور صادر شده و به رویش کشیده شده تا به دوزخ انداخته می‌شود»[335].

از فواید این آیه:

1- منت گذاشتن و آزار رسانی در صدقه دادن حرام و از گناهان کبیره است و پاداش صدقه را باطل می‌سازد. پیامبر ج فرموده است‌: «سه دسته هستندکه در روزقیامت الله با آنان سخن نمی‌گوید و به آنان نمی‌نگرد و آنان را پاکیزه نمی‌نماید و برایشان عذابی دردناک است‌: کسی که لباس بلند می‌پوشد و متکبرانه راه می‌رود. و کسی‌که احسان خود را به رخ دیگران می‌کشد و بر آنان تکبر می‌نماید و کسی‌که با سوگندهای دروغین‌، ‌کالای خویش را به فروش برساند»[336].

2- منت و آزار رساندن در انفاق و صدقه منافی کمال ایمان است.

3- خودنمایی و نشان دادن خود به مردم با عمل صالح حرام است و شنواندن همانند نشان دادن است.

4- کسی که با انفاق کردن خود را به مردم نشان می‌دهد در ایمانش به الله و روز آخرت نقص و کاستی است، زیرا اگر به الله متعال ایمان کامل می‌داشت عمل خود را خالص برای اوتعالی انجام می‌داد و هکذا اگر به روز آخرت ایمان کامل می‌داشت عمل آخرت را برای دنیا انجام نمی‌داد؛ و شاید هم با نشان دادن به مردم بتواند جاه و منزلت دنیوی بدست آورد ولی زود حقیقت او نزد مردم آشکار خواهد شد.

5- اثبات روز آخرت که همان روز قیامت است.

6- ریا باطل کنندۀ عمل است؛ بلکه نوعی از شرک می‌باشد، به دلیل این فرمودۀ رسول اکرم ج : «إِنَّ الرِّیَاءَ شِرْکٌ»[337]. اما اگر کسی با این عمل خواست تا دیگران او را ببینند و با تأسی به او در این عمل خیر سبقت بجویند پس این چنین نیتی نیک است و با اخلاص منافات ندارد. و پیامبر ج باری بر منبر نماز خواند سپس فرمود: «ای مردم، من به این منظور این عمل را انجام دادم تا شما نیز از من پیروی کنید و نماز مرا یاد بگیرید»[338]. و این عمل شامل این فرمودۀ پیامبر ج می‌شود: «هرکس در اسلام سنت حسنه‌ای را ایجاد کند ثواب آن و ثواب کسی که به آن عمل کند به او می‌رسد»[339].

7- این آیه نشانگر حسرت و افسوس خوردن ریاکاران است که وقتی می‌خواهند عملی انجام بدهند از انجام آن عاجز می‌مانند و به خاطر آن حسرت می‌خورند؛ طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لَّا یَقۡدِرُونَ عَلَىٰ شَیۡءٖ مِّمَّا کَسَبُواْ «آنان (ریا کاران) از آنچه که انجام داده‌اند چیزی به دست نمی‌آورند»، و ناتوانی انسان از انجام کاری پس از کوشیدن و تلاش حسرت بیشتری دارد نسبت به نبودن آن از اساس؛ بنابراین انسان عاقل کسی است که عمل خود را خالص برای الله متعال انجام می‌دهد. البته اشکالی نیست اگر لباس زیبا بپوشیم تا مردم ما را با این زیبایی ببینند؛ لیکن نماز به خاطر مدح و ستایش مردم بخوانیم درست نیست؛ زیرا عبادت از آنِ الله متعال است و باید برای او تعالی خالصانه انجام شود و همراه او در آن کسی شریک قرار داده نشود.

8- کسانی که الله متعال فرمان کفر شان را صادر کرده است هدایت را نصیب نمی‌شوند. و آن گروههای کافر که هدایت یافتند کسانی بودند که فرمان پروردگار بر آنها تحقق نیافته بود اما کسی که فرمان پروردگار بر او تحقق یابد هرگز هدایت نمی‌شود طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ حَقَّتۡ عَلَیۡهِمۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ٩٦ وَلَوۡ جَآءَتۡهُمۡ کُلُّ ءَایَةٍ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ٩٧ [یونس: 96-97]. «بی‌گمان کسانی‌که فرمان پروردگار بر آنها تحقق یافته، ایمان نمی‌آورند، * هر چند که هرگونه آیه (و معجزه) برای آنها بیاید، تا زمانی که عذاب دردناک را ببیند».

9- منافق اعتقادی همسان کافر است. چون در این آیه پس از آن که صفات منافق بیان می‌شود که مال خود را برای ریاکاری انفاق می‌کند و به الله و روز آخرت ایمان ندارد، می‌فرماید: «و الله گروه کافران را هدایت نمی‌کند». منتها با منافقان مانند کافران معامله نمی‌شود زیرا در ظاهر آنها خود را مسلمان می‌خوانند و احکام دنیوی بر ظاهر امر جاری می‌شود. و برخورد پیامبر ج با منافقان نیز بر همین اساس بود طوریکه در مورد کشتن رئیس منافقان (عبد الله بن ابی) وقتی پسرش از پیامبر ج اجازه خواست تا گردن پدر منافق خود را بزند، آن جناب فرمود: «او را بگذار؛ مردم نگویند که محمد اصحاب خود را می‌کشد»[340].

 ﴿265 و آنان‌ که‌ با بذل‌ اموال، دل‌ و جان ‌و نهان‌ خویش‌ را بر ایمان‌ و اعتقاد و عبادات‌ استوار و پایدار می‌سازند و انفاق‌ مال‌ را وسیله‌ای برای ‌ریاضت‌ و تمرین‌ و عادت ‌دادن‌ نفس‌ خویش‌ بر ایمان‌ و اعتقاد می‌شناسند و یقین‌دارند به‌ این‌ که‌ الله تعالی به‌ ایشان‌ در برابر آن‌ پاداشی‌ بس‌ وافر عنایت ‌می‌کند. یا آنان‌ که‌ نفس‌ خویش‌ را بر ایمان‌ و بذل‌ مال‌ در راه‌ الله تعالی، پایدار و ثابت‌ قدم‌ گردانیده‌ و آن‌ را از بیماری‌ بخل‌ ومال‌دوستی‌ تزکیه‌ می‌کنند، مثل‌ آنان‌ همچون‌ باغی‌ است‌که‌ بر فراز پشته‌ای قرار دارد و در آن‌ درختانی‌ انبوه‌ می‌روید تا جایی که‌ آن‌ را می‌پوشاند. ربوه: پشته‌ای‌ است‌ که‌ اندک‌ بلندی‌ای‌ دارد. توصیف‌ باغ‌ به ‌این‌ که‌ بر فراز پشته‌ای‌ قرار دارد؛ برای‌ آن‌ است‌ که‌ درختان‌ و سبزی‌هایی‌ که‌ بر آن‌پشته‌ می‌روید، نیکوتر از درختان‌ و سبزه‌زارهای‌ دیگر مکان‌هاست، چه‌ غالبا وزش‌ بادهای‌ نرم، به‌ آن‌ هوایی‌ لطیف‌ و گوارا و کیفیتی‌ والا و دلپذیر می‌بخشد، هم‌ از این‌ روی‌ است‌ که‌ اگر باران‌ سنگینی‌ بر آن‌ ببارد، به‌ سبب‌ این‌ باران‌ میوه‌هایش‌ نسبت‌ به‌ باغ‌های‌ دیگر دو چندان‌ محصول‌ برمی‌آورد، و اگر باران‌ سنگین‌ برآن‌ نبارد دست‌کم‌ باران‌ سبک‌ هم‌ برای‌ آن‌ کافی‌ است‌. طل: باران‌ سبکی‌ است‌ که‌ قطراتی‌ ریز دارد.

آری‌! این‌چنین‌ است‌ داستان‌ مؤمنی‌ که‌ اگر الله تعالی به‌ او ثروت‌ و سرمایه‌ای‌ بسیار بریزاند، او هم‌ برای‌ رضای‌ حق‌ تعالی صدقه‌ای‌ بسیار می‌دهد، اما اگر همچون ‌باران‌ سبک، به‌ثروتی‌ اندک‌ دست‌ یابد؛ باز هم‌ از صدقه ‌دادن‌ و انفاق‌ دست ‌برنداشته‌ بذل‌ و بخشش‌ را کاملا قطع‌ نمی‌کند و نفع‌ این‌ صدقه‌ اندک‌ در نزد الله تعالی بسیار است، چرا که‌ هدف‌ بخشنده‌ آن، به‌ دست‌ آوردن‌ رضای‌ الهی‌ می‌باشد. بنابراین اسلام به انفاق هر چند اندک هم باشد دستور می‌دهد چنانکه پیامبر ج می‌فرماید: «اتَّقُوا النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ»[341]. «خود را از آتش دوزخ دور نگاه دارید، اگر چه با صدقه دادن نصف خرمایی باشد».

همچنان پیامبر ج از الله تعالی روایت می‌کند که فرمود:‌ «أَنْفِقْ یَا ابْنَ آدَمَ أُنْفِقْ عَلَیْکَ»[342]. «انفاق کن ای پسر(فرزند) آدم تا من به تو انفاق کنم».

حسن‌ بصری / می‌فرماید: در صدر اسلام‌ چون‌ یک ‌مسلمان‌ قصد صدقه‌ دادن‌ را داشت، با خویشتن‌ خویش‌ درنگ‌ و تأملی می‌کرد؛ پس‌ اگر آن‌ صدقه‌ برای‌ الله می‌بود، آن‌ را می‌بخشید و اگر غیر از این می‌بود، دست‌ نگه‌ می‌داشت‌. برخی‌ دیگر در معنای‌ ﴿تَثۡبِیتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ گفته‌اند: آنان‌ که ‌اموالشان‌ را برای‌ طلب‌ خشنودی‌ الله تعالی انفاق‌ می‌کنند، بصیرتی‌ باز و ضمیری ‌روشن‌ دارند و این‌ بصیرت‌ و بینایی‌ ضمیر، آنها را بر انفاق‌ در طاعت‌ الهی‌ پایدار واستوار می‌گرداند زیرا ایشان‌ به‌ هنگام‌ دادن‌ صدقه‌ می‌نگرند که‌ آیا این‌ صدقه‌ رضای‌ الهی‌ را در پی‌ دارد یا نه؟ پس‌ اگر برای‌ الله تعالی بود، آن‌ را می‌دهند و در غیر این صورت دست‌ نگه‌ می‌دارند. لذا اخفای صدقه و پنهانی دادنِ آن، انسان را از ریا و رخنه نمودن شیطان باز می‌دارد؛ چنانکه در حدیث ابوهریره س روایت می‌کند که پیامبر اکرم ج فرمود: «الله تعالی هفت گروه را روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه او وجود ندارد، در زیر سایه خود، جای می‌دهد. از جمله: «کسی که با دست راستش طوری صدقه دهد،که دست چپش نداند»[343].

از فواید این آیه:

1- آن انفاق به انسان نفع و فایده می‌رساند که شخص مالک آن باشد؛ ولی اگر مال کسی دیگری را انفاق کند از او پذیرفته نمی‌شود.

سوال: اگر شخصی گفت که نزدش مال کسب حرام است و می‌خواهد آن را صدقه کند، آیا برایش نفع می‌رساند؟ در جواب باید گفت: اگر آن مال را برای تقرب به الله متعال انفاق کند برایش سودی نمی‌رساند و گناه کسب حرام نیز از او دور نمی‌شود؛ به دلیل این فرمودۀ پیامبر ج: «الله متعال پاک است و جز پاک و پاکیزه را قبول نمی‌کند»[344]. و اگر با صدقه کردن مال حرام می‌خواست از آن رهایی یابد و از گناه آن در امان بماند، در این صورت از گناه آن سالم به در رفته و اجر توبه از کسب حرام نصیبش می‌شود اما اجر صدقه را ندارد.

2- بیان اهمیت و تأثیر نیت در قبول شدن اعمالی که به خاطر رضایت الله بوده باشد. همچنان اخلاص در اعمال شرط قبولی آن است.

4- انفاق مال در صورتی به انسان فایده می‌رساند که وفق شریعت باشد. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا٦٧ [الفرقان: 67]؛ «و کسانی‌که چون انفاق کنند، اسراف نمی‌نمایند و سختگیری(بخالت) نمی‌کنند، و بین این دو (روش) اعتدال دارند».

5- اثبات صفت رضا، که از صفات فعلیه‌ی الله متعال است.

6- فضیلت انفاق، از روی یقین و باوری است که در دل‌ها می‌باشد؛ زیرا انفاق از سوی خود شخص با انگیزه درونی انجام می‌شود نه با توصیه و پیشنهاد دیگران.

7- استفاده از شیوه بیان معقول توسط امور محسوس در تعلیم تا به اذهان نزدیک گردد.

8- برکت باران و پیامدهای خوب آن؛ از این رو الله متعال باران را مبارک و پر برکت خوانده است طوریکه می‌فرماید: ﴿وَنَزَّلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ مُّبَٰرَکٗا فَأَنۢبَتۡنَا بِهِۦ جَنَّٰتٖ وَحَبَّ ٱلۡحَصِیدِ٩ [ق: 9] «و از آسمان آبی پر برکت نازل کردیم، پس با آن باغ‌ها و دانه (های) درو شدنی رویاندیم».

9- اثبات علم الله عزوجل و عمومی بودن و وسعت آن؛ طوریکه می‌فرماید: «و الله به آنچه می‌کنید؛ بیناست».

10- برحذر بودن از مخالفت با اوامر و نواهی الله عزوجل؛ چون اوتعالی به آنچه انجام می‌دهیم داناست.

 ﴿266 آیا کسی‌ از شما دوست‌ نداردکه‌ باغی‌ از درختان‌ خرما و انگور داشته‌ باشد که‌ از زیر درختان‌ آنها نهرها روان‌ باشد. ذکر اختصاصی‌ خرما و انگور، درحالی ‌که‌ بعدا می‌فرماید: «و هر گونه‌ میوه‌ای برایش‌ به‌بار آورد» برای‌ این ‌است‌ که‌ خرما و انگور بهترین‌ و نیکوترین‌ درختان‌ است.‌ در حالی‌که‌ او را پیری ‌رسیده‌ و پیری‌ شخص، او را در معرض‌ شدت‌ نیازمندی‌ قرار می‌دهد زیرا شخص‌ پیر از کار و کسب‌ و جمع‌ نمودن‌ اسباب‌ دنیا ناتوان‌ است، و آن‌ شخص ‌فرزندانی‌ خردسال‌ دارد زیرا کسی‌ که‌ هم‌ سن‌بالا و هم‌ فرزندانی‌ ضعیف‌ داشته ‌باشد و ناگهان‌ گردبادی‌ آتشین‌ بر آن‌ باغ‌ بوزد و باغ‌ او را که‌ تمام‌ هستی‌اش می‌باشد، یکسره بسوزاند؛ بدون‌ شک، آه‌ و افسوس‌ و درد و اندوهش‌ بر از دست‌دادن‌ آن‌ باغ، بسیار سخت‌ و کمرشکن‌ خواهد بود زیرا او نه‌ در آن ‌سن‌وسال‌ توش‌ و توانی‌ دارد که‌ باغش‌ را دوباره‌ غرس‌ کند و نه‌ فرزندان‌ خردسال‌ او، چنین‌ توان‌ و نیرویی‌ دارند. اعصار باد سختی است‌ که‌ همانند ستونی‌ به‌سوی‌آسمان‌ بالا می‌رود و سپس‌ راست‌ می‌ایستد، که‌ به‌ آن‌ گردباد می‌گویند. مراد از «نار»، باد سرد شدید و سوزانی‌ است‌ که‌ چون‌ بر درختان‌ بوزد، همه‌ را پاک ‌بسوزاند این‌گونه، الله تعالی آیاتش‌ را برای‌ شما روشن‌ می‌گرداند تا در عواقب‌ امور اندیشه‌ کنید؛ و بنابراین، صدقات‌ و انفاق‌هایتان‌ را در جهت‌ رضای‌ الله تعالی با اخلاص‌ همراه‌ کنید و از این‌ مثل‌ عبرت‌ بگیرید.

پس‌ این‌ آیه تمثیلی‌ است‌ برای‌ کسی‌ که‌ کار خیری‌ می‌کند، اما در کنارش ‌کار دیگری‌ را به‌ آن‌ ضمیمه‌ می‌نماید که‌ آن‌ را هدر و باطل‌ و بیهوده‌ گرداند، در چنین‌ صورتی، آن‌ عمل‌ نیک‌ در روز قیامت‌ -که‌ او سخت‌ به‌ آن‌ نیاز دارد- دستش‌ را نمی‌گیرد و گره‌ای‌ از مشکل‌ بی‌علاج‌ او نمی‌گشاید، همچون ‌صاحب‌ چنان‌ باغی‌ که‌ با چنان‌ حادثه‌ای‌ روبرو شده‌ است‌.

آری کسی که انفاق نماید سپس به دنبال بخشیدن دارایی خود منت نهد و آزار رساند، یا کاری کند که آن عمل را باطل نماید، چنین فردی مانند صاحب این باغ است که گردبادی بر آن بوزد، که در آن آتشی باشد و باغ را بسوزاند، و صاحب باغ دارای فرزندانی ضعیف باشد، و خودش نیز بر اثر پیری، ناتوان باشد، پس چنین حالتی از بدترین حالت‌هاست. پس آیا کسی از شما دوست دارد که چنین باشد؟ زیرا تلف شدن ناگهانی باغ بعد از اینکه درختان آن شکوفا شده و میوه‌های آن رسیده باشند مصیبت بزرگی است.

لذا انسان عاقل کسی است که خود را از امور هلاک کننده و تباه کننده اعمال نگه می‌دارد، از جمله ریاکاری و منت گذاشتن بر مستمندان و نیازمندان و یادآوری‌ احسان‌ خویش‌ و آن‌ را به‌ رخ‌ ایشان کشیدن، رسول کریم ج فرموده‌اند: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَةِ مِنْ سُخْطِ اللَّهِ، لَا یَرَى بِهَا بَأْسًا، فَیَهْوِی بِهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ سَبْعِینَ خَرِیفًا»[345].

«همانا مرد سخنی را به زبان می‌آورد که مورد خشم الله است و در حالی که برای آن اهمیتی قایل نیست به وسیله همین سخن هفتاد سال در جهنم فرو می‌رود».

 از فواید این آیه:

1- الله سبحانه و تعالی برای بندگانش آیات و نشانه‌های شرعی و کَونی را در قرآن کریم بیان فرموده است.

2- تشویق بر تأمل و تفکر کردن؛ انسان به تأمل و اندیشیدن در نشانه‌های کونی و شرعی امر شده است؛ زیرا تأمل کردن و اندیشیدن در آن نتایج خوبی را در بر دارد؛ البته در چیزی که رسیدن به آن امکان پذیر باشد. و در چیز‌هایی با تأمل در آن به نتیجه‌ای نمی‌رسیم و جز تلف وقت چیزی در بر نخواهد داشت، از این  رو در حدیثی آمده است: «درباره نشانه‌ها و عظمت الله بیندیشید و در ذات الله نیندیشید»[346]. تفکر در ذات الهی فقط سرگردانی و حیرت انسان را بیشتر می‌کند زیرا بشر توانایی ندارد که پروردگار را درک کند و امکان رسیدن به آن و احاطه کردن آن نیست، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ یُدۡرِکُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ [الأنعام: 103]. «چشم‌ها او را احاطه نمی‌کنند، و او چشم‌ها را احاطه می‌کند». بنابرین برای هیچ کس جایز نیست که دربارۀ کیفیت استوای الله عزوجل بر عرش تأمل کند و بیاندیشد، زیرا به نتیجه‌ای دست نمی‌یابد؛ بلکه در زمرۀ اهل تشبیه و تمثیل و تعطیل قرار می‌گیرد. اما تأمل و اندیشیدن در معانی اسماء الله مطلوب است. باری از امام مالک / دربارۀ ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5] سؤال شد که چگونه الله متعال بر عرش استوا نموده است؟ فرمود: استوا معلوم است و کیفیت آن مجهول است و ایمان داشتن به آن واجب است و سؤال کردن از آن بدعت است.

 3- استدلال به امور حسی برای امور معنوی؛ تا فهم مطلب برای شخص آسان گردد.


﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا کَسَبۡتُمۡ وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِۖ وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ إِلَّآ أَن تُغۡمِضُواْ فِیهِۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ٢٦٧

 

ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨

 

یُؤۡتِی ٱلۡحِکۡمَةَ مَن یَشَآءُۚ وَمَن یُؤۡتَ ٱلۡحِکۡمَةَ فَقَدۡ أُوتِیَ خَیۡرٗا کَثِیرٗاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٢٦٩

 

وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوۡ نَذَرۡتُم مِّن نَّذۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُهُۥۗ وَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ أَنصَارٍ٢٧٠

إِن تُبۡدُواْ ٱلصَّدَقَٰتِ فَنِعِمَّا هِیَۖ وَإِن تُخۡفُوهَا وَتُؤۡتُوهَا ٱلۡفُقَرَآءَ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۚ وَیُکَفِّرُ عَنکُم مِّن سَیِّ‍َٔاتِکُمۡۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٧١

ای کسانی‌ که ایمان آورده‌اید! از چیزهای پاکی که بدست آورده‌اید، و از آنچه از زمین برایتان رویانده‌ایم انفاق کنید، و  سراغ (چیز) ناپاک نروید که از آن ببخشید، در حالی که (خودشما) گیرنده‌گان‌آن (چیزناپاک) نیستید، مگر آنکه در (مورد بدی) آن چشم بپوشید، و بدانید که الله بی‌نیازِ ستوده است. ﴿267

شیطان شما را وعدۀ فقر و تهیدستی می‌دهد، و شما را به زشتی و گناه فرمان می‌دهد، و الله از جانب خود به شما نوید آمرزش و فزونی می‌دهد و الله گشایشگر داناست. ﴿268

حکمت را به کسی که بخواهد، می‌بخشد و هرکس که حکمت به او داده شود به راستی که خیر بسیاری به او داده شده است و جز خردمندان پند نمی‌گیرند. ﴿269

و هر نفقه‌ای را انفاق کردید و یا نذری را که به گردن گرفتید؛ پس الله آن را می‌داند و برای ستمکاران یاوری نیست. ﴿270

 

اگر صدقات را آشکار کنید پس آن چه کار خوبی است!!، و اگر آن را پنهان نمایید و به نیازمندان بدهید پس این برایتان بهتر است، و برخی از گناهانتان را از بین می‌برد و الله به آنچه می‌کنید آگاه است﴿271.


 

 

﴿267 و الله تعالی در این آیه دستور داده است که بندگانش برای انفاق کردن به سراغ دارایی‌های پاکیزه خود بروند، و دارایی‌های نامرغوب را در راه الله انفاق نکنند، زیرا اگر آنان حقی را از دیگران طلبکار باشند و در مقابلش جنس نامرغوبی را به آنها بدهند آن را نپسندیده و نمی‌پذیرند مگر اینکه چشم پوشی کنند. پس واجب است آنچه میانه است در راه الله داده شود، و کمال در این است که عالی‌ترین و بهترین چیز در راه الله پرداخت گردد. و پرداخت چیزهای نامرغوب ممنوع است، لذا فرمود: ای‌ مؤمنان‌! از چیزهای‌ پاکیزه ‌‌و از بهترین ‌و برگزیده‌ترین‌ و حلال‌ترین‌ اموال‌ خویش‌ انفاق‌ کنید. و از آنچه‌ برای‌ شما از زمین‌ برآورده‌ایم‌که‌ عبارت‌ از میوه‌ها، حبوبات، سبزیجات، معادن، گنج‌ها و دفینه‌های‌ زیرزمین‌ است، نیز انفاق‌ کنید. و مال‌ پس مانده‌ و ناخوب‌ را به‌ صدقات‌ و خیرات‌ اختصاص‌ ندهید، درحالی‌که‌ اگر آن‌ را به‌ عنوان‌ حقوقتان‌ به‌ خودتان‌ بدهند خود شما نیز به‌ هیچ‌ نحو و در هیچ ‌زمانی‌ گیرنده‌ آن‌ نیستید، مگر آن‌ که‌ در آن‌ چشم‌پوشی‌ کنید یعنی: اگر یکی‌ از شما آن‌ را در بازار ببیند که‌ فروخته‌ می‌شود، یا کسی‌ آن‌ مالِ پَست‌ را به‌ وی‌ اهدا نماید، یا در برابر حق‌ وی‌ به‌ وی‌ بدهد، هرگز آن‌ را - جز با بی‌میلی‌ و از روی‌ کم‌رویی‌ و چشم‌پوشی‌ - نمی‌پذیرد، پس‌ هرگاه‌ خود به‌ آن‌ چیز نامرغوب‌ و ناباب‌ رغبت‌ ندارید، چگونه حق‌ الله تعالی را از آن‌ می‌پردازید؟ و بدانید که‌ الله تعالی از انفاق‌های ‌شما بی‌نیاز است‌، پس‌ انفاق‌ مال‌ قطعا به‌ منفعت‌ خود شماست،‌ و بدانید که الله تعالی سزاوار حمد و ستایش‌ در برابر نعمت‌های‌ وافری‌ که‌ به‌ شما بخشیده‌ است‌ می‌باشد و از جمله‌ ستایش‌ و شکرگزاریی‌ که‌ سزاوار جلال‌ و عظمت‌ اوست، یکی‌ هم‌ انفاقتان‌ از اموال ‌پاکیزه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ شما ارزانی‌ نموده‌ است، پس‌ بدانید که‌ «الله تعالی پاک‌ است ‌و جز پاک‌ را نمی‌پذیرد» چنانکه در حدیث آمده است: «إِنَّ اللهَ طَیِّبٌ لَا یَقْبَلُ إِلَّا طَیِّبًا»[347].

در سبب نزول این آیه از بَرَاء بن عازب س روایت شده که فرمود: «ما صاحب باغ‌های خرما بودیم و هر کس به اندازۀ وسعش از حاصل درختان خرمای خود کم و بیش می‌آورد. در این میان اشخاصی که به کار خیر رغبت نداشتند از باغ خود خوشه‌های شکسته، هسته نابسته، پژمرده، شاریده، بد و تباه را می‌آوردند و در مسجد نبوی آویزان می‌کردند. پس الله تعالی این آیه را نازل کرد»[348].

پس شرط انفاق، فقط پاکی مال نیست؛ بلکه باید بهترین مال انسان مورد انفاق قرار گیرد. انس س می‌فرماید: ابوطلحه س از میان همه انصار مدینه، نخل بیشتری داشت. بهترین نخلستان وی بنام بیرحاء، روبروی مسجد نبوی بود. رسول الله ج گهگاهی وارد این باغ می‌شد و از آب آن، می‌نوشید. انس س می‌گوید: «وقتی که این آیه نازل شد: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ [آل عمران: 92]، ابوطلحه س نزد رسول الله ج رفت و گفت: یا رسول الله! الله تعالی می‌فرماید: تا زمانی که محبوبترین اموالتان را انفاق نکرده‌اید، به نیکی، دست نخواهید یافت. باغ بیرحاء محبوبترین ثروت من است. می‌خواهم آن را در راه الله صدقه نمایم و اجر آن را از الله دریافت کنم. بنابراین، هرطور که شما مناسب می‌دانید، در مورد آن، تصمیم بگیرید. رسول الله ج فرمود: «آفرین! این است مال سودمند. این است مال سودمند. آنچه را که گفتی، شنیدم. نظر من اینست که آن را میان خویشاوندانت، تقسیم کنی». ابوطلحه س فرمود: ای رسول الله! همین کار را خواهم کرد. سپس، ابوطلحه س آن را میان پسرعموها و خویشاوندانش تقسیم نمود»[349].

از فواید این آیه:

1- فضیلت ایمان، طوریکه الله متعال می‌فرماید: «یا أیها الذین آمنوا» مقتضای این وصف انجام فرمان پروردگار است که این خود بر فضیلت ایمان دلالت دارد.

2- مقتضای ایمان انجام امر پروردگار و اجتناب از نواهی اوتعالی است نظر به این فرمودۀ متعال: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید انفاق کنید». پس اگر ایمان‌داری تأثیری در این زمینه نداشت، اصدار امر الهی به این صیغه فایده‌ای نمی‌داشت.

3- انفاق کردن از چیز‌های پاکیزه‌ای که به دست آورده‌ایم واجب است، به دلیل این فرمودۀ متعال (أنفقوا) «انفاق کنید» و امر افادۀ وجوب را می‌کند مگر اینکه دلیلی باشد تا آن را از وجوب منصرف کند.

4- زکات در اموال تجارتی واجب است؛ زیرا از کسب و دست آورد بنده توسط معامله‌ها است.

5- از مال حرام انفاق درست نیست زیرا مال پلید و ناپاک است و الله متعال پاک و پاکیزه است و جز پاکیزه را نمی‌پذیرد.

6- این آیه رد بر گروه جبریه است که می‌گویند: انسان در انجام فعل مجبور است، پس اگر واقعا مجبور بود چه نیازی است که به انفاق کردن فرمان داده شود. و مانند این دلیل، دلایل زیادی در قرآن کریم موجود است که عقیدۀ گروه جبریه را رد می‌کند.

7- وجوب زکات در آنچه از زمین به دست می‌آید، اعم از خوردنی‌ها و معادن. طوریکه فرمود: ﴿وَمِمَّآ أَخۡرَجۡنَا لَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ «از آنچه ما از زمین برایتان بیرون آورده‌ایم انفاق کنید». زکات حبوبات و غله‌جات عُشر یا یک‌دهم حصه آن است[350]، و زکات معادن و رکایز، خمس یا یک‌پنجم حصه آن است، البته با شروطی که دارد، طوریکه در کتب فقهی بیان شده است.

8- اشاره به قاعدۀ ایمانی مهم در این بخش آیه: ﴿وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ وَلَسۡتُم بِ‍َٔاخِذِیهِ «و به سراغ چیزهای ناپاک نروید، تا از آن ببخشید، در حالی که شما آن چیز ناپاک را نمی‌گیرید». و طوریکه رسول کریم ج به آن اشاره فرموده است: «هیچ یکی از شما مؤمن کامل نمی‌شود، مادامی که آنچه را برای خود دوست می‌دارد، برای برادر مسلمانش نیز دوست بدارد»[351]. پس چیزی را که برای خود نمی‌پسندی، برای برادر مسلمانت نیز آن را مپسند.

9- اثبات دو اسم از اسمای الله سبحانه و تعالی، و صفاتی را که در بر دارند و عبارتند از: «غنی» بی‌نیاز و «حمید» ستوده.

 ﴿268 شیطان‌ شما را از فقر می‌ترساند تا در راه‌ الله انفاق‌ نکنید و شما را به‌ ناشایستی‌ و فحشا دستور می‌دهد یعنی به‌ گناهان‌ و مصرف ‌نمودن‌ اموال‌ در راه‌های زشت و بخل ‌ورزیدن‌ از انفاق‌ در راه‌های‌ خیر دستور‌ می‌دهد. عرب‌ها‌ به‌ بخیل‌، فاحش‌ می‌گویند، از بس‌ که‌ بخل‌ در نزد آنان‌ زشت‌ و ناپسند است‌.

ولی‌ الله تعالی از جانب ‌خود به‌ شما وعده‌ مغفرت‌ می‌دهد. مغفرت: پوشاندن‌ گناهان‌ بندگان‌ در دنیا و آخرت است‌، و فضل‌ و بخشش را وعده‌ می‌دهد. فضل‌ وی‌ آن‌ است‌ که‌ بهتر از آنچه‌ راکه‌ انفاق‌ کرده‌اند، به‌ آنان‌ عوض‌ دهد و در روزیشان‌ گشایش‌ و فراخی‌ پدید آورد و در آخرت‌ هم‌ به‌ آنان‌ بهتر و بیشتر و برتر و زیباتر از آنچه‌ که‌ انفاق‌ کرده‌اند، ارزانی‌ نماید. وعده به فضل از جانب الله تعالی رد بر وعدۀ فقر از جانب شیطان است، و وعدۀ مغفرت از جانب الله متعال رد بر دستور شیطان به بخل و گناه است، بدون شک الله تعالی در فضل‌ و رحمت‌ خویش‌ واسع‌ است‌ و به احوال انسان‌های شایسته آگاه است و آنها را بر انجام کارهای خیر و ترک منکرات توفیق می‌دهد و به آنها در برابر آن‌ پاداشی‌ مناسب‌ عطا می‌نماید.

الله تعالی بندگانش را به انفاق که برایشان سودمند است تشویق نمود، و آنها را از بخل که به حالشان مضر است، نهی کرد. چنانکه پیامبر ج فرموده‌اند: «إِیَّاکُمْ وَالظُّلْمَ، فَإِنَّ الظُّلْمَ ظُلُمَاتٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَإِیَّاکُمْ وَالْفُحْشَ، فَإِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ الْفُحْشَ وَلَا التَّفَحُّشَ، وَإِیَّاکُمْ وَالشُّحَّ، فَإِنَّهُ أَهْلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، أَمَرَهُمْ بِالْقَطِیعَةِ فَقَطَعُوا، وَبِالْبُخْلِ فَبَخِلُوا، وَبِالْفُجُورِ فَفَجَرُوا»[352]. «از ظلم بپرهیزید زیرا ظلم تاریکی‌هایی در روز قیامت خواهد بود، و از دشنام‌گویی بپرهیزید؛ زیرا الله تعالی ناسزاگویی و بدزبانی را دوست ندارد. و از تنگدستی و آزمندی بپرهیزید زیرا کسانی را که قبل از شما بودند هلاک ساخت، آزمندی آنها را به قطع رابطه با خویشان فرمان داد پس با آنها قطع رابطه نمودند و به بخل ورزیدن فرمان داد پس بخل ورزیدند و به گناه فرمان داد پس مرتکب گناه شدند».

سپس بیان نمود که آنها میان دو دعوتگر قرار دارند؛ دعوتگری که الله مهربان است و آنها را به خیر و خوبی فرا می‌خواند و به آنها نوید خیر و بخشش و پاداشِ دنیا و آخرت و پر کردن جای اموال انفاق شده را می‌دهد، و دعوتگری که شیطان است و آنها را به بخل ورزیدن و انفاق نکردن تشویق می‌نماید، و آنها را می‌ترساند که اگر در راه الله انفاق کنند تهی دست می‌شوند، پس هر کس دعوت الله رحمن را اجابت نماید، و از آنچه الله به او روزی داده است انفاق کند، مژده باد که گناهانش آمرزیده شده و به تمام خواسته‌هایش می‌رسد. و هر کس که دعوت شیطان را اجابت کند، بداند که شیطان گروه خود را فرا می‌خواند تا از اهل جهنم باشند. پس بنده از این دو چیز یکی را که برایش شایسته‌تر است انتخاب کند.

پس بخل ورزی و تنگدستی یکی از زشت‌ترین و ناپسندترین صفت آدمی و نیز یکی از پدیده‌های بد اجتماعی است که آدمی را معیوب ساخته و زمینه ساز بسیاری از بدی‌ها و مفاسد اجتماعی دیگر خواهد شد. از همین جهت رسول کریم ج بخاطر تربیت امتش، از بخل ورزیدن به الله تعالی پناه خواسته: «اللّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَالْعَجْزِ وَالْکَسَلِ، وَالْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَضَلَعِ الدَّیْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ»[353].

«پروردگارا! از تو پناه مى‌خواهم از شرّ هَمّ و غم (و ناراحتی) و از شرّ ناتوانى و تنبلى، از شرّ بخل و ترس و از شرّ خم شدن کمر در زیر بار قرض، و از شرّ قهر و خشونت مردان (صاحب قرض)».

همچنان می‌فرماید: «لاَ یَأْتِی ابْنَ آدَمَ النَّذْرُ بِشَیْءٍ لَمْ یَکُنْ قُدِّرَ لَهُ، وَلکِنْ یُلْقِیهِ النَّذْرُ إِلَى الْقَدَرِ قَدْ قُدِّرَ لَهُ، فَیَسْتَخْرِجُ اللهُ بِهِ مِنَ الْبَخِیلِ، فَیُؤْتِی عَلَیْهِ مَا لَمْ یَکُنْ یُؤْتِی عَلَیْهِ مِنْ قَبْلُ»[354]. «نذر براى انسان چیزى را که الله تعالی مقدّر نکرده باشد به وجود نمى‌آورد، ولى نذر انسان را به سوى مقدّر الهى مى‌کشاند و به وسیله نذر الله مالى را از دست بخیل خارج مى‌کند، و بخیل ملزم به دادن مالى مى‌شود که قبل از نذر، آن را نمى‌داد».

اما بدترین بخیلان کسی است که رسول کریم ج در نزد او یاد شود ولی بر ایشان درود نفرستد، چنانکه فرموده است: «إِنَّ الْبَخِیلَ مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ»[355].

«بخیل کسی است که نام من در نزد وی برده بشود و او بر من درود نفرستد».

از فواید این آیه:

1- اثبات گمراه کردن بنی آدم توسط شیاطین.

2- شیطان بر بنی آدم در اقدام کردن به کاری یا امتناع ورزیدن از عملی اثر می‌گذارد. بطور مثال: انسان را به زنا امر می‌کند و آن عمل را برایش مزین می‌سازد تا به انجام آن اقدام کند. یا اینکه به بخل ورزیدن او را امر نموده وعده‌ی تهی‌دستی می‌دهد؛ در آن هنگام است که انسان از انفاق کردن امتناع می‌ورزد.

3- دروازه‌های نا امیدی و حس بدبینی را شیاطین باز می‌کنند به طوری که وعده‌ی تهی‌دستی داده می‌گوید: اگر امروز انفاق کردی فردا فقیر و تنگدست می‌شوی، پس انفاق نکن. و انسان بشر است شاید انفاق نکند؛ و شاید هم این فرمودۀ الله متعال را فراموش کند: ﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُۥۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ٣٩ [سبأ: 39] «و هر چیزی را (در راه الله) انفاق کنید، پس او عوض آن را می‌دهد، و او بهترین روزی دهندگان است». یا این فرمودۀ نبی کریم ج را: «صدقه از دارایی نمی‌کاهد»[356].

4- این آیه بیانگر دشمنی شیطان با انسان است که از یکسو انسان را وعدۀ فقر و تنگدستی می‌دهد و از سوی دیگر او را به بخل و فحشا امر می‌کند.

5- بخل ورزیدن و خسیس بودن، فحشا به حساب می‌رود، طوریکه در آیه به آن اشاره شده است؛ زیرا در آیه مسألۀ انفاق مورد بحث است اما شیطان به فحشا و زشتی‌ها امر می‌کند پس مراد از الفاحشه بخل و انفاق نکردن است.

6- کسی که شخصی را به خودداری کردن از انفاق مشروع امر می‌کند، همسان شیطان است؛ همچنین کسی که دیگری را به اسراف امر می‌کند به نظر می‌رسد که او شیطان است، به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿إِنَّ ٱلۡمُبَذِّرِینَ کَانُوٓاْ إِخۡوَٰنَ ٱلشَّیَٰطِینِۖ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِرَبِّهِۦ کَفُورٗا٢٧ [الإسراء: 27]. «به راستی که تبذیر کنندگان؛ برادران شیاطین هستند، و شیطان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است».

7- بشارت به مغفرت و فزونی در مال برای کسی است که انفاق می‌کند. به راستی بین این دو وعده بسیار فرق است: شیطان وعدۀ فقر می‌دهد! و الله متعال وعدۀ مغفرت گناهان و فزونی در مال و برکت در آن را.

8- این مغفرت را که الله متعال از جانب خود وعده داده است بسیار بزرگ است، زیرا بزرگی عطا و بخشش از بزرگی عطا کننده می‌باشد؛ از این لحاظ در حدیثی که پیامبر ج ابوبکر س را به آن سفارش کرده آمده است: «فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدَکَ وَارْحَمْنِی»[357]. «پس مرا با آمرزشی مخصوص از نزد خود بیامرز و بر من رحم کن».

9- برای انفاق کننده شایسته است که به وعدۀ الهی فال نیک داشته باشد؛ پس اگر انسان انفاق کرد و به الله متعال گمان نیک داشت که او تعالی گناهانش را می‌آمرزد و از فضل خود بر او می‌افزاید این در حقیقت عالیترین حسن نیت است که در خود دارد.

10- اثبات دو اسم از اسمای الله عزوجل که عبارتند از: «واسع» (گشایشگر) و «علیم» (دانا) و آنچه از صفاتی را که در بردارند.

لازم به یادآوری است که هرگاه اسمی از اسمای الله عزوجل با اسمی دیگری یکجا شود، بعلاوه معنای اولی معنای دیگری را نیز دارا می‌باشد؛مانند این فرمودۀ الله متعال: ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَفُوّٗا قَدِیرًا١٤٩ [النساء: 149] «همانا الله بسیار آمرزنده‌ی تواناست» که در اینجا جمع میان عفو و قدرت ویژگی دیگری پیدا می‌کند، و آن اینکه عفو پروردگار آمیخته به عجز نیست؛ زیرا برخی مردم شاید به خاطر عجز و ناتوانی‌شان عفو کنند. و صفت سومی که از یکجا شدن این دو اسم پروردگار (واسع علیم) به دست می‌آید این است که علم اوتعالی وسیع و گسترده است. و به همین گونه تمامی صفات اوتعالی برگرفته از اسم الواسع می‌باشد یعنی علم او تعالی شنوایی اوتعالی و بینایی اوتعالی و قدرت اوتعالی و سایر صفاتش همگی وسیع و گسترده هستند.

 ﴿269 وقتی الله تعالی حالات انفاق کنندگان را بیان کرد و اینکه اموالی را به آنها ارزانی نمود که به وسیله آن در راه‌های خیر انفاق می‌کنند و مقام‌های بلند و والا را در می‌یابند، مطلبی را بیان نمود که از این نیز بهتر است، و آن این که الله تعالی به هرکس از بندگانش که بخواهد و به او اراده خیر داشته باشد حکمت می‌دهد. و این بهترین و برترین بخشش‌ها و بزرگترین آن است.

حکمت: همانا علم و دانش است، و به‌ قولی‌ مراد از حکمت فهم‌ است‌، و به‌ قولی‌ دیگر حکمت رسیدن‌ به‌ حق‌ در گفتار است. بعضی‌هم‌ حکمت را به‌ علم‌ قرآن‌ و سنت تأویل‌ کرده‌اند. ابن‌عباس‌ ب می‌فرماید: حکمت‌؛ یعنی‌معرفت‌ به‌ ناسخ‌ و منسوخ‌، محکم‌ و متشابه‌، مقدم‌ و مؤخر، حلال‌ و حرام‌ و امثال‌ وحکم‌ قرآن‌.

اما آیات قرآنی که در آن حکمت ذکر شده دلالت واضحی برآن دارد که مراد از حکمت سنت مطهر پیامبر اکرم ج است، مثلا در آیه 151 سورۀ البقره ﴿وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ «و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد». و آیه 231 سورۀ البقره ﴿وَٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَٱلۡحِکۡمَةِ «و نعمت‌های الله و آنچه از کتاب و سنت بر شما نازل کرده است را به یاد آورید». و آیه 164 سورۀ آل عمران ﴿وَیُزَکِّیهِمۡ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ «و ایشان را پاک بگرداند و کتاب و سنت را به ایشان بیاموزد». و آیه 113 سورۀ النساء ﴿وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ «و الله کتاب و حکمت (سنت) را بر تو نازل نمود». وآیت 34 سورۀ الاحزاب: ﴿وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ «و هرآنچه را که از آیه‌های الله و حکمت در خانه‌هایتان خوانده می‌شود یاد کنید». در این آیات حکمت مقرون با کتاب ذکر شده که جز سنت معنای دیگری ندارد چنانکه رسول اکرم ج فرموده‌اند: «أَلَا إِنِّی أُوتِیتُ الْکِتَابَ، وَمِثْلَهُ مَعَهُ أَلَا یُوشِکُ رَجُلٌ شَبْعَانُ عَلَى أَرِیکَتِهِ یَقُولُ عَلَیْکُمْ بِهَذَا الْقُرْآنِ فَمَا وَجَدْتُمْ فِیهِ مِنْ حَلَالٍ فَأَحِلُّوهُ، وَمَا وَجَدْتُمْ فِیهِ مِنْ حَرَامٍ فَحَرِّمُوهُ»[358].

«آگاه باشید که کتاب (قرآن) و (حقایق فراوان دیگرى) مانند آن  به همراه آن به من داده شده است. آگاه باشید، به زودى شخصى که شکمش سیر است، در حالى که به تکیه‏گاه خویش تکیه کرده (از سر پرى شکم) مى‌‏گوید: بر شما باد به قرآن، هر چه در آن حلال بیابید، حلال بدارید، و هرچه در آن حرام یافتید، حرام بدارید».

امام شافعی / در مورد آیات فوق می‌فرماید: منظور از کتاب قرآن کریم است، و از آن عده علمایی که از دانش آنها در علم قرآن راضی هستم شنیده‌ام که فرمودند: مراد از حکمت سنت است، زیرا به تعقیب قرآن حکمت ذکر شده است[359].

ابن رجب / می‌فرماید: مراد از حکمت سنت است، زیرا سنت، قرآن را شرح و تفسیر نموده معانی آنرا بیان می‌نماید و به پیروی از آن تشویق می‌کند[360].

و به‌ هر کس‌ حکمت‌ داده‌شود، به‌ یقین‌ خیری‌ فراوان‌ به‌ او داده‌ شده‌ است، زیرا چنین کسی از تاریکی نادانی به سوی نور و هدایت بیرون آمده، و از حماقت و انحراف در گفتار و کردار به کارها و سخنان درست و راست راه برده، و به خیر بزرگی نایل آمده و برای رساندن بزرگترین فایده به دین و دنیای مردم آمادگی پیدا کرده است. و هیچ کاری جز با حکمت سامان نمی‌یابد. حکمت یعنی قرار دادن هر چیزی در جایگاهش؛ اقدام به انجام کاری در جایی که باید اقدام کرد، و دست نگاه داشتن از انجام کاری در جایی که باید دست نگاه داشت.

و جز خردمندان‌ کسی‌ پند نمی‌گیرد، چون آنها کسانی هستند که دارای عقل‌ها و اندیشه‌های کامل هستند، پس آنها کار نیک را می‌شناسند و آن را ترک نمی‌نماید، و این دو کار، یعنی صرف کردن دارایی در راه الله و صرف کردن حکمت، بالاترین چیزی است که نزدیکی جویندگان به الله، بدین وسیله خود را به او نزدیک می‌نمایند، و بوسیله آن به بالاترین و بزرگترین کرامت‌ها می‌رسند.

و این همان چیزی است که پیامبر ج چنین از آن یاد کرده است: «لا حَسَدَ إِلا فِی اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَسُلِّطَ عَلَى هَلَکَتِهِ فِی الْحَقِّ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فَهُوَ یَقْضِی بِهَا وَیُعَلِّمُهَا»[361].

«حسد یا غبطه جایز نیست مگر در دو مورد. یکی، شخصی که الله تعالی به او مال و ثروت داده و به او همت بخشیده است تا آن را در راه الله خرج کند. دوم، کسی که الله به او حکمت (علم و معارف شرعی) عنایت فرموده و او به وسیله‌ی آن (با عدالت) قضاوت کرده، و  آن را (به دیگران نیز) می‌آموزد».

از فواید این آیه:

1- هر آنچه که از علم و خرد در انسان است از فضل الله عزوجل می‌باشد؛ پس اگر الله متعال به بنده‌ای علم، خرد، قوت، شنوایی، بینایی عنایت فرمود بهتری و برتری نجوید؛ زیرا این صفات از جانب پروردگار عنایت شده است که اگر بخواهد او را محروم می‌کند یا آن را بعد از آنکه برایش داد از او سلب می‌کند.

2- اثبات مشیئت الله متعال؛ و باید دانست که هر چیزی را که الله متعال به مشیئت خود معلق گرداند، بعید از حکمت بسیار و فوق العاده نیست؛ لیکن ما گاهی آن را می‌دانیم و گاهی هم نمی‌دانیم. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا٣٠ [الإنسان: 30] «و شما (چیزی را) نمی‌خواهید مگر این‌که الله بخواهد، بی‌گمان الله دانای حکیم است».

3- اثبات حکمت برای الله عزوجل، زیرا حکمت کمال است و کسی که این کمال را به دیگری می‌دهد خودش به آن شایسته‌تر است.

4- افتخار بزرگی نصیب کسی است که الله متعال به او حکمت داده است.

5- شکرگزاری بر کسی که الله متعال به او حکمت داده است واجب است.

6- رسیدن به حکمت راه‌های متعددی دارد؛ گاهی فطری می‌باشد که الله متعال بنده را با این ویژگی می‌آفریند، و می‌تواند کسبی باشد که بر اثر همنشینی و گفتگو با حکما و خردمندان به دست می‌آید.

7- حکمتی را که الله متعال به برخی از بندگانش می‌دهد در حقیقت احسانی از جانب اوتعالی است.

8- آیه بیانگر فضیلت عقل است، زیرا پند گرفتن چیزی است که انسان به خاطر آن مورد ستایش قرار می‌گیرد؛ و این امری است که فقط از عاقل انتظارش می‌رود، پس بر فضیلت عقل دلالت دارد.

9- پند و عبرت نگرفتن نشانۀ کم عقلی است که هنوز عقل به درجۀ رشد و پختگی نرسیده است.

10- پند و اندرز‌های شرعی و کونی فقط برای افراد صاحب عقل و خردمندان است، کسانی که در نشانه‌های گذشته و آینده تدبر می‌کنند، و از آن پند می‌گیرند؛ اما برای افراد غافل فایده‌ای ندارد.

﴿270 الله تعالی خبر می‌دهد که هر چه انفاق کنندگان انفاق کنند، و بخشایشگران ببخشند، یا نذر کنندگان نذر نمایند، آن را می‌داند. و خبر دادن الله تعالی از علم خویش به این مفهوم است که وی پاداش آنها را می‌دهد هر چند که عمل نیک به اندازه ذره‌ای باشد، و پاداش آن نزد وی ضایع نمی‌شود، و الله تعالی نیت‌های نیک و بد آنان را می‌داند و بر انجام‌ آن‌ پاداش‌ و بر ترک‌ آن‌ سزایتان‌ می‌دهد. این‌ آیه‌، حامل‌ معنای‌ مژده‌ و تهدید هر دو است‌. نذر در لغت‌؛ عزم‌ بر پایبندی‌ به‌ چیزی‌خاص‌ و لازم‌ گردانیدن‌ آن‌ بر خود است.‌ و در اصطلاح‌ شریعت‌؛ تعهد و پیمان ‌بستن‌ انسان‌ به‌ طاعتی‌ است‌ که‌ الله تعالی آن‌ را بر وی‌ لازم‌ نگردانیده ‌است، اما چون‌ خود انسان‌ آن‌ را برخود لازم‌ می‌گرداند بنابراین، بر وی‌ واجب‌ و لازم ‌می‌شود. در اصل اقدام به نذر، مستحب نیست به دلیل حدیثی که امام بخاری از ابن عمر روایت کرده که پیامبر ج فرمود: «لا یَأْتِ ابْنَ آدَمَ النَّذْرُ بِشَیْءٍ لَمْ یَکُنْ قَدْ قَدَّرْتُهُ، وَلَکِنْ یُلْقِیهِ الْقَدَرُ وَقَدْ قَدَّرْتُهُ لَهُ، أَسْتَخْرِجُ بِهِ مِنَ الْبَخِیلِ»[362]. (الله متعال می‌فرماید): «نذر برای بنی آدم، چیزی را که مقدر نکرده‌ام، پیش نمی‌آورد. ولی تقدیر است که انسان را به سوی نذری سوق می‌دهد که من برایش مقدر نموده‌ام و بوسیلۀ آن، چیزی از دست بخیل، بیرون می‌آورم». این حدیث نهی برای نشان دادن کراهیّت نذر است نه تحریم آن زیرا که اگر نذر، حرام بود الله تعالی وفاکنندگان به آن را مدح نمی‌کرد. ولی در عین حال، نذر، مستحب نیز نمی‌باشد زیرا اگر مستحب می‌بود، پیامبر ج خود، آن را انجام می‌داد. ولی بعد از وقوع، در صورتی که به منظور نزدیکی به الله و عبادت او باشد وفا به آن، واجب است. پیامبر اکرم ج فرمود: «مَنْ نَذَرَ أَنْ یُطِیعَ اللَّهَ فَلْیُطِعْهُ، وَمَنْ نَذَرَ أَنْ یَعْصِیَهُ فَلا یَعْصِهِ»[363]. «هر کس نذر کرد که از الله اطا عت کند، پس باید از او اطاعت کند. و هر کس نذر کرد که از او نافرمانی کند، پس نافرمانی نکند» (به این نذرش وفا نکند).

و برای‌ ستمکاران‌ یعنی: کسانی‌ که‌ با مخالفت‌ امر به‌ انفاق‌ و عدم‌ وفا به ‌نذر، خود را به‌ گناه‌ آلوده می‌کنند هیچ‌ یاوری‌ نیست‌ که آنها را یاری و حمایت کند، و حتما گرفتار عقاب شدید الهی خواهند شد.

از فواید این آیه:

1- انفاق چه کم باشد و چه زیاد، انسان به خاطر آن پاداش می‌گیرد، لیکن مشروط به دو چیز: اول: خالص برای الله متعال باشد. دوم: موافق شریعت باشد.

2- برای انسان شایسته است هرگاه انفاق کرد اجر و ثواب آن را از الله متعال انتظار داشته باشد، نه تشکر مخلوق و مدح و ثنای ایشان. چنانکه در آیۀ دیگری می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُکُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُکُورًا٩ [الإنسان: 9] «ما شما را تنها به خاطر الله طعام می‌دهیم و از شما(هیچ) پاداش و سپاسگزاری‌ای نمی‌خواهیم».

3- نذرِ هر طاعتی را که انسان ببندد الله متعال آن را می‌داند.

4- این آیه بر جواز نذر دلالت ندارد. اما نذری که ادای آن واجب است نذر طاعت است، به دلیل این فرمودۀ پیامبر ج: «هرکس نذر کرد که الله متعال را اطاعت کند، پس باید از او اطاعت کند»[364].

5- وسعت و شمولیت علم الله متعال به تمام چیزهایی که انسان انفاق یا نذر می‌کند خواه کم باشد خواه زیاد.

6- رد بر گروه قدریه که می‌گویند: انسان در عمل خود مستقل است و الله متعال در آن هیچ دخالتی ندارد.

7- الله متعال ظالم را نصرت نمی‌دهد؛ اما این قول با پیروزی‌ای که کافران علیه مسلمانان در غزوه احد داشتند به دو دلیل در تعارض واقع نمی‌شود:

اول: اینکه آن نوعی از مجازات بود، زیرا برخی از مسلمانان از فرمان پیامبر ج نافرمانی کردند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فَشِلۡتُمۡ وَتَنَٰزَعۡتُمۡ فِی ٱلۡأَمۡرِ وَعَصَیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَآ أَرَىٰکُم مَّا تُحِبُّونَۚ [آل عمران: 152] «تا اینکه سست شدید و در کار (جنگ و جمع‌آوری غنیمت) با یکدیگر به نزاع پرداختید، و بعد از آنکه آنچه را دوست می‌داشتید (از پیروزی بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانی کردید».

دوم: این پیروزی به خاطر نابودی کافران بود؛ زیرا پیروزی، آنها را هرچه بیشتر به جنگ علیه مسلمانان تشویق می‌کند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلِیُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَیَمۡحَقَ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٤١ [آل عمران: 141] «و تا الله کسانی را که ایمان آورده‌اند؛ پاک و خالص گرداند، و کافران را نابود سازد».

8- اگر کسی بر علیه برادر خود دعای بد کند در حالیکه بر او ظلم کرده است، الله متعال دعاء او را اجابت نمی‌کند، زیرا اگر اجابت کرد این نصرت برای آن ظالم است و به تحقیق الله متعال فرموده است: ﴿إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢١ [الأنعام: 21] «به راستی ستمکاران رستگار نخواهند شد».

9- الله تعالی ثواب و پاداش را بر کم و بیش عطا می‌فرماید؛ و در قرآن کریم به این امر اشاره شده است طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَا یُنفِقُونَ نَفَقَةٗ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةٗ وَلَا یَقۡطَعُونَ وَادِیًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمۡ لِیَجۡزِیَهُمُ ٱللَّهُ أَحۡسَنَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٢١ [التوبة: 121] «و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در راه الله) انفاق نمی‌کنند، و هیچ وادی (و سرزمینی) نمی‌پیمایند، مگر اینکه برای آنها نوشته می‌شود، تا الله پاداش نیکوترین کردارشان را به آنها بدهد». و همچنین در آخر سورۀ الزلزله آمده است: ﴿فَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٍ خَیۡرٗا یَرَهُۥ٧ وَمَن یَعۡمَلۡ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ شَرّٗا یَرَهُۥ٨ [الزلزلة: 7-8]. «پس هرکس به‌اندازۀ ذره کار نیک انجام داده باشد (پاداش) آن را می‌بیند. * و هرکس به‌اندازۀ ذره کار بد کرده باشد، (کیفر) آن را می‌بیند».

﴿271 اگر صدقات‌ خویش‌ را آشکار کنید، این‌ کار خوبی‌ است‌ و هیچ‌ ایراد و اشکالی‌ به ‌همراه‌ ندارد و اگر آن‌ را از مال‌ خویش‌ بیرون‌ کرده‌ و به‌ فقرا خفیه و پنهان بدهید این‌ برای‌ شما بهتر است‌. بهتر بودن ‌پنهان‌کاری‌ در پرداخت‌ صدقات، در خصوص‌ صدقه‌ نافله‌ است‌ تا از ریا دور باشد، نه‌ در زکات‌ فرض‌؛ زیرا در پنهان‌کردن‌ زکات‌ فرض‌ هیچ‌ فضیلتی‌ نیست، بلکه‌ حتی‌ اکثر علما بر آنند که‌ آشکار ساختن‌ آن‌ بهتر است‌ تا دیگران‌ هم‌ به‌ زکات‌ دهنده‌ اقتدا کنند. پنهان کاری در امر صدقه دادن برای او احسانی دیگر محسوب می‌شود. و نیز دادن صدقه به صورت پنهانی بر قوّت اخلاق دلالت می‌نماید، و کسی که صدقه را به صورت پنهانی می‌دهد جزء یکی از هفت کسانی است که الله تعالی آنها را زیر سایه خود جای می‌دهد: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ یَوْمَ لا ظِلَّ إِلا ظِلُّهُ: الإِمَامُ الْعَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِی الْمَسَاجِدِ، وَرَجُلانِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ، أَخْفَى حَتَّى لا تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا، فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ»[365].

«الله تعالی هفت گروه را روزی که هیچ سایه‌ای جز سایه او وجود ندارد، در زیر سایه خود، جای می‌دهد. 1- امام(و پیشوای) عادل. 2- و جوانی که در سایه اطاعت و بندگی الله رشد یافته باشد. 3- و کسی که همواره دل بسته به مساجد باشد. 4- و دو مسلمانی که صرفا بخاطر خوشنودی الله با یکدیگردوست باشند و بر اساس آن، با هم جمع یا از یکدیگر جدا می‌شوند. 5- و کسی که زنی زیبا و صاحب مقام او را به فحشا بخواند ولی او (نپذیرد و)بگوید: من از الله می‌ترسم. 6- و کسی که پنهانی طوری صدقه دهد که دست چپش نداند که دست راستش (چه چیزی را) صدقه می‌دهد. 7- کسی که در تنهایی  الله را به یاد آورد و (از ترس او)، اشک بریزد».

 در این آیه اشار‌ه‌ای زیبا وجود دارد مبنی بر اینکه چنانچه به حالت پنهانی صدقه به فقیر داده شود از اظهار کردن آن بهتر است. اما وقتی صدقه در طرحی خیریه صرف شود، آیه بر فضیلت پنهان کردن آن دلالت نمی‌کند، بلکه در اینجا قواعد شریعت چنین دلالت می‌نماید که باید مصلحت را دید و طبق آن عمل کرد، و چه بسا در چنین شرایطی آشکار کردن صدقه بهتر باشد، تا دیگران در این کار، او را الگو و اسوه خویش قرار دهند و بر انجام کارهای خیر تشویق شوند.

البته در صدقه‌ها دو چیز به دست می‌آید؛ یکی به دست آمدن خیر، و آن کثرت نیکی‌ها و زیاد شدن پاداش و مزد است، و دوم دور شدن بدی و بلای دنیوی و اخروی از طریق زدوده شدن یا پوشاندن بدی‌ها. در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ آمده‌ است: «صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ»[366]. «صدقه‌ پنهانی، خشم‌ پروردگار عزوجل‌ را فرو می‌نشاند».

و الله تعالی از آنچه‌ می‌کنید، آگاه‌ است؛ بنابراین، شما را در برابر اعمالتان‌ جزا می‌دهد، پس‌ از ریاکاری‌ و انفاق‌ برای‌ غیر الله حذر کنید، زیرا الله تعالی هر کس را طبق حکمت خود و براساس عمل بنده مجازات می‌دهد.

از فواید این آیه:

1- تشویق به صدقه دادن و ترغیب در آن، خواه آشکارا باشد یا پنهانی.

2- صدقۀ پنهانی بهتر از آشکارای آن است؛ زیرا نزدیکتر به اخلاص بوده و شخص گیرنده را نیز ستر می‌کند. اما اگر مصلحت در آشکار کردن آن بود در آن صورت بهتر این است که پنهان نباشد.

3- صدقه تا به دست فقیر نرسد معتبر نیست.

4- برتری و فضیلت اعمال بر یکدیگر که در اثر اسباب ذیل می‌باشد:

أ برتری در جنس، بطور مثال، نماز از زکات بهتر است.

ب برتری در نوعیت؛ طوریکه واجب بهتر از نفل است.

ج برتری به اعتبار صدقه دهنده، به دلیل این فرمودۀ پیامبر ج: «صحابه مرا ناسزا نگویید؛ سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، اگر یکی از شما مانند کوه احد طلا انفاق کند برابر با مد یکی از آنها و نه نصف مدش نمی‌رسد»[367].

د برتری به اعتبار زمان، طوریکه پیامبر ج درباره دهۀ اول ماه ذی الحجه فرموده‌اند: «روزهایی نیست که عبادت در آنها نزد الله محبوب‌تر و پسندیده‌تر از این ایام (یعنی دهه‌ اول ذی‌الحجه) باشد»[368]. و طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لَیۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَیۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ٣ [القدر: 3] «شب قدر، بهتر از هزار ماه است».

هـ - برتری بر حسب مکان، مانند فضیلت نماز در مسجد الحرام بر سایر اماکن.

و- همچنین برتری بر مبنای زیبایی و اتقان عمل، طوریکه پیامبر ج فرمودند: «کسی که قرآن را ماهرانه و بدون داشتن اشتباه و وقفه بخواند، با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار محشور می‌شود و کسی که قرآن را به سختی و همراه وقفه بخواند و آن خواندن بر او گران باشد، دو اجر دارد»[369].

ز برتری بر حسب کیفیت، ماننداین فرمودۀ پیامبر ج: «هفت نفر هستند که الله در روزی که جز سایه او سایه‌ای نیست، ایشان را در سایه‌ خود پناه می‌دهد: (1) حاکم عادل؛ (2) جوانی که در عبادت الله متعال رشد و نشأت یافته باشد؛ (3) مردی که دلش به مسجد وابسته است؛ (4) دو مرد که برای رضای الله همدیگر را دوست دارند و با آن محبت، با هم جمع و از هم جدا می‌شوند؛ (5) مردی که زنی صاحب‌مقام و زیبا، او را پیش خودش بخواند و او در جواب بگوید: من از الله می‌ترسم؛ (6) مردی که صدقه دهد و آن را چنان پنهان کند، که دست چپ او از انفاق دست راستش بی‌خبر باشد؛ (7) مردی که در حالت تنهایی و خلوت، الله را یاد کند و چشمانش پر از اشک گردد»[370].

5- صدقه سبب بخشش و زدودن برخی گناهان می‌شود، طوریکه پیامبر ج فرموده‌اند: «صدقه و احسان، خطاها را خاموش و نابود می‌کند، هم‌چنان که آب آتش را خاموش می‌نماید و نیز نماز شخص در نیمه‌شب»[371].

6- بیان آثار و نتایج گناهان که بنده را به بدبختی می‌کشاند.

7- اثبات اسم «الخبیر» و اثبات صفاتی را که دربردارد.

8- برحذر کردن بنده از مخالفت دستورهای الله تعالی. زیرا الله متعال آنچه را انجام می‌دهیم از آن آگاه است.

 



﴿۞لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَلِأَنفُسِکُمۡۚ وَمَا تُنفِقُونَ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ ٱللَّهِۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یُوَفَّ إِلَیۡکُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تُظۡلَمُونَ٢٧٢

 

 

 

لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِینَ أُحۡصِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ لَا یَسۡتَطِیعُونَ ضَرۡبٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ یَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِیَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِیمَٰهُمۡ لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ وَمَا تُنفِقُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٌ٢٧٣

 

 

 

ٱلَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُم بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٤

 

 

(ای پیامبر!)هدایت آنها بر عهدۀ تو نیست؛ بلکه الله هر کس را بخواهد هدایت می‌نماید و هر آنچه از خیری انفاق کنید برای (سود) خودتان است. و هیچ انفاقی نمی‌کنید(که به سود شما باشد) مگر (آن انفاقی که)برای طلب رضای الله باشد، و هر آنچه از خیر که انفاق کنید(پاداش آن) به طور کامل به شما داده می‌شود و شما مورد ستم قرار نمی‌گیرید ﴿272

(این صدقات) برای نیازمندانی است که در راه الله بازمانده‌اند، نمی‌توانند در زمین مسافرت کنند. به علت خویشتن‌داری و مناعت طبع، (هرشخص) نادان آنها را توانگر می‌پندارد، آنها را از سیمایشان می‌شناسی، با اصرار چیزی از مردم نمی‌خواهند. و هرچه از خوبی انفاق کنید پس الله به آن داناست. ﴿273

کسانی‌که در شب و روز پنهان و آشکار اموال خود را انفاق می‌کنند پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست، و نه ایشان اندوهگین می‌شوند. ﴿274.



﴿272 هدایت‌ کفار بر عهده‌ تو نیست ای‌ پیامبر ج تا آنان‌ را به‌ اسلام‌ درآوری‌ و پذیرای‌ اوامر و نواهی‌ شرع‌ گردانی، بلکه‌ الله تعالی هر که‌ را بخواهد هدایت ‌می‌کند. این‌ نوع‌ از هدایت‌ که‌ همانا هدایت‌ توفیق‌ بخشیدن‌ به‌ راه‌ خیر و سعادت است، مختص‌ به‌ الله تعالی می‌باشد، پس‌ تکلیف‌ تو فقط تبلیغ، ارشاد و راهنمایی‌ به‌ سوی‌ خیر است‌ و بس‌.

در سبب نزول این آیه از ابن عباس ب روایت است که «مسلمانان از بخشش مال و لو ناچیز و اندک به خویشاوندان مشرک خود نفرت داشتند در این باره از رسول الله پرسیدند به ایشان اجازه داد تا به آنها انفاق کنند. پس الله تعالی آیه‌ی ﴿لَّیۡسَ عَلَیۡکَ هُدَىٰهُمۡ ... را نازل کرد»[372].

همچنین از ابن‌عباس ب در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این آیه روایت است که فرمود: «تا این‌ آیه نازل‌ نشده‌ بود پیامبر ج دستور می‌داد که‌ جز بر اهل‌ اسلام‌ صدقه‌ نکنید، اما بعد از نزول‌آن، ایشان‌ صدقه‌ دادن‌ به‌ هر فرد سائلی‌ را - از هر دینی‌ که‌ باشد - اجازه‌ داد»[373].

و هر مالی‌ که‌ انفاق‌ کنید بسیار باشد، یا کم‌ به‌ سود خود شماست‌ و الله تعالی را از آن‌ سودی‌ نیست، چه‌ او از عالمیان‌ بی‌نیاز است‌. الله تعالی از مؤمنان حقیقی و راستین خود خبر می‌دهد که آنها جز برای طلب رضای او و چشمداشت پاداش او اموال خود را انفاق نمی‌کنند، زیرا ایمانشان آنها را به این کار فرا می‌خواند، و این چیز خوبی است و سبب تزکیه مؤمنین است، و به صورت ضمنی آنها را یادآور می‌شود که در کارهایشان اخلاص داشته باشند، زیرا انفاق‌ معتبر و مقبول فقط همان‌ است‌ که ‌برای‌ رضای‌ الهی‌ باشد و هر آنچه‌ را که‌ انفاق‌ کردید، پاداش‌ آن‌ به‌طور کامل‌ بلکه چندین برابر به‌ شما داده‌ خواهد شد و ستمی‌ بر شما نخواهد شد، پس‌ به صدقه ‌دهنده‌ مخلص پاداش‌‌ کامل می‌رسد و دیگر او مسئول‌ این‌ امر نیست‌ که‌ صدقه‌ وی‌ به ‌دست‌ شخص‌ خوبی‌ رسیده، یا به‌ دست ‌شخص‌ بدی‌ زیرا او به‌ هرحال‌ - بنا بر نیت‌ خود - صاحب‌ ثواب‌ است‌. پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «مَنْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبٍ طَیِّبٍ، وَلا یَقْبَلُ اللَّهُ إِلاَّ الطَّیِّبَ، وَإِنَّ اللَّهَ یَتَقَبَّلُهَا بِیَمِینِهِ، ثُمَّ یُرَبِّیهَا لِصَاحِبِهِ، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الْجَبَلِ»[374].

«هرکس، باندازۀ یک دانه خرما، از مال حلال، صدقه دهد، و الله تعالی جز (مال حلال و) پاک را، (به عنوان صدقه) قبول نمی‌کند، الله تعالی آن را با دست راست خود قبول می‌کند و برای صاحبش چنان پرورش می‌دهد (بزرگ می‌کند) همان‌طور که هر یک شما کُره اسب خود را پرورش می‌دهید تا اینکه (آن دانۀ خرما) به اندازۀ یک کوه شود».

از فواید این آیه:

1- بر پیامبران رهنمایی، ارشاد و تعلیم مردم الزامی است نه ثمرۀ آن، که عبارت از توفیق یافتن به هدایت و ایمان آوردن است؛ زیرا توفیق هدایت و ایمان مردم بدست الله عزوجل است، به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ [المائدة: 67] «ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، (به مردم) برسان، و اگر (این کار را) نکنی، رسالت او را نرسانده‌ای».

2- هرگاه مسلمان شریعت الهی را تبلیغ کند وظیفه و مسئولیت خود را ادا نموده است، چون هدایت مردم بر عهدۀ او نیست، و اگر هدایت مردم به ذمه‌اش می‌بود در آن صورت ملزم بود تا آنها هدایت شوند.

3- هدایت خلق به مشیئت الله متعال تعلق دارد و لیکن تابع حکمت اوتعالی است؛ پس کسی که اهل هدایت بود الله متعال او را هدایت نصیب می‌کند؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ [الأنعام: 124] «الله آگاه‌تراست که رسالت خویش را کجا قرار دهد». و کسی که اهل و شایستۀ هدایت نبود هدایتش نمی‌دهد؛ به دلیل این فرمودۀ او تعالی: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ [الصف: 5] «پس چون آنها (از حق) منحرف شدند، الله دل‌هایشان را منحرف ساخت».

4- اعمال انسان حق خود او بوده به کس دیگری داده نمی‌شود. لازم به یاد آوری است که این آیه دلیلی بر منع صدقه دادن از طرف کس دیگری نیست بلکه آنچه خود یک انسان انجام می‌دهد، مستحق آن خودش است. از این رو در سنت نبوی جواز صدقه کردن از طرف مرده به صراحت بیان شده است.

5- انفاقی که برای طلب خشنودی الله متعال نباشد فایده‌ای برای بنده ندارد.

6- در این آیه تأکید بر اخلاص شده است که انسان در هر عمل خود برای الله متعال مخلص باشد حتی در انفاق کردن.

7- اثبات وجه یا روی برای الله عزوجل، اهل سنت و جماعت می‌گویند: برای الله متعال روی حقیقی لایق ذات جلال اوست که همسان وجه مخلوقین نیست، و روی از صفات ذاتی خبری اوتعالی است که از ازل متصف به آن است. ولی اهل تعطیل یعنی گروه معطله وجه یا روی را برای الله متعال انکار می‌کنند و می‌گویند: مراد از وجه ثواب یا جهت و مانند اینهاست؛ اما این تحریف است و بر خلاف ظاهر لفظ و اجماع سلف می‌باشد. زیرا ثواب به جلال و اکرام وصف نمی‌شود، در حالی که الله متعال وجه خود را به جلال و اکرام وصف نموده است طوریکه می‌فرماید: ﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ٢٧ [الرحمن: 27] «و (تنها) روی ذو الجلال و گرامی پروردگار توست که باقی می‌ماند».

8- در این آیه اشاره به دیدن روی الله تعالی شده است. و دیدن روی یا وجه الله سبحانه و تعالی به قرآن و سنت و اجماع سلف ثابت است چنانکه می‌فرماید: ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣ [القیامة: 22-23] «آن روز چهره‌هایی تازه (و شاداب) است. * به سوی پروردگارش می‌نگرد» و این فرمودۀ او تعالی: ﴿۞لِّلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ ٱلۡحُسۡنَىٰ وَزِیَادَةٞۖ [یونس: 26]. «برای کسانی‌که نیکی کردند، پاداش نیک (بهشت) است و افزون بر آن (رؤیت باری تعالی است)». و در حدیثی پیامبراکرم ج صراحتا بیان فرموده‌اند: «شما حتما پروردگار خود را خواهید دید، هم‌چنان که این قرص ماه را مشاهده می‌کنید و در رؤیت آن زحمتی ندارید»[375].

9- در پاداشی که الله ﻷ می‌دهد ظلمی نیست و این مستلزم کمال عدل اوتعالی است.

﴿273 صدقات‌ خود را به آن‌ فقیران و ‌تهیدستانی‌ بدهید که‌ خود را با جهاد و مبارزه‌ در راه الله تعالی وقف کرده و نمی‌توانند برای‌ تجارت‌ یا زراعت‌ و امثال‌ آن‌ از مشاغل‌ دیگر، به‌ منظور تأمین‌ مخارج ‌زندگی، در زمین‌ سفر کنند، چرا که‌ تمام‌ وقت‌ به‌ جهاد مشغولند و خود را برای‌ آن‌ وقف‌ کرده‌اند، یا هجرت‌ کرده‌اند تا در تحت‌ فرمان‌ الله تعالی و رسول‌ وی ج باشند. همچون‌ اصحاب ‌صُفَّه ‌که‌ به ‌طور دسته‌جمعی‌ شب‌ و روز در مسجد النبی‌ زندگی‌ می‌کردند و به ‌عبادت‌ و تلاوت‌ مشغول‌ بوده‌ مشتاقانه‌ در تمام‌ غزوات‌ و سریه‌ها داوطلب‌ جهاد می‌شدند.

و آن‌ فقرای‌ مجاهد در راه‌ الله به علت خویشتن‌داری و مناعت طبع، نا آگاه‌ آنها را توانگر می‌پندارد، زیرا ایشان‌ خود را از سؤال‌کردن‌ بازداشته‌ و هرگز اظهار فقر و مسکنت‌ نمی‌کنند، به ‌طوری‌که‌ شخص‌ بی‌اطلاع‌ از حالشان، ایشان‌ را توانگر می‌پندارد، اما شخص‌ بابصیرت، ایشان‌ را از نشانه‌هایشان‌ می‌شناسد، ‌سیمایشان‌ ضعف‌ و بی‌حالی‌ بدن‌هایشان‌ و نشانه‌های‌ دیگری‌ است که‌ گویای‌ فقر و نیازمندی‌ آنهاست، که‌ این‌ به‌ فراست‌ مؤمن‌ و بینش‌ نافذ صاحبان‌ خرد و بصیرت‌ بستگی‌ دارد، از مردم‌ به‌ اصرار چیزی‌ نمی‌خواهند و مانند دیگر نیازمندان‌ یا حاجت خواهان‌ نیستند که‌ به‌ اصرار و پافشاری‌، از مردم‌ خواهان‌ خیرات‌ شوند، بلکه‌ قطعا از مردم‌ چیزی ‌نمی‌خواهند، نه‌ با اصرار و نه‌ بدون‌ آن، به‌ جهت‌ وارستگی‌ و مناعت‌طبعی‌ که‌ دارند. در حدیث رسول کریم ج فرموده‌اند: «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی تَرُدُّهُ التَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلاَ اللُّقْمَةُ وَلاَ اللُّقْمَتَانِ، إِنَّمَا المِسْکِینُ الَّذِی یَتَعَفَّفُ، وَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ» قَوْلَهُ: ﴿لَا یَسۡ‍َٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ [البقرة: 273][376].

«مسکین کسی نیست‌که نیاز وی با یک دانه یا دو دانه خرما و یک لقمه یا دو لقمه غذا برآورده شود (‌گدا نیست‌) بلکه مسکین‌کسی است‌ که از تکدی پرهیز می‌کند و اگر خواستید بدانید این آیه را بخوانید که به حالشان صدق می‌کند: (‌به اصرار چیزی را ازمردم نمی‌خواهند)».

و هر مالی‌ که‌ انفاق‌ کنید، الله تعالی به‌ آن‌ آگاه‌ است، و چیزی‌ از آن‌ بر وی‌ پنهان‌ نمی‌ماند و به‌ زودی‌ در برابر آن‌ بهترین‌ پاداش‌ را به‌ شما خواهدداد.

حاجت خواهی و گدائی در اسلام‌ حرام‌ است‌، و برای احدی جایز نیست گدایی کند در حالی که محتاج و نیازمند نیست، و یا قادر به کسب روزی است. تنها برای بعضی از اصناف مردم مباح است که بقدر نیاز خود گدایی کنند، از جمله : فقیر بی‌چیز، مردی که قرض دار شده و توانایی پرداختش را ندارد، کسی که دچار نابودی و مصیبتی در اموال و دارائی‌اش شده است مشروط بر آن که مالک چیزی نباشد که بتواند به وسیله آن رفع نیاز کند، و قدرت و توانایی لازم را هم برای کسب مال و روزی برای تامین معیشت خود نداشته باشد. چنانکه این مطلب را رسول اکرم ج در حدیثی که به قبیصه س توصیه نموده برای ما بیان فرموده‌اند: «ای قبیصه! جز برای سه کس، سؤال (یا گدایی) درست نیست: مردی که پرداخت مالی را به عهده گرفته باشد، پس سؤال نمودن برایش جایز است تا آنکه آن مال را به دست بیارد، و سپس از سؤال خودداری کند، دوم: مردی که آفت و بلائی به وی رسد و مالش را تلف کند، پس سؤال برایش جایز است تا آنکه به آنچه سبب بقا و زنده ماندنش گردد، دست یابد، سوم: مردی که گرفتار فقر و تنگدستی شده باشد، و سه مرد از عقلای قومش به فقر او گواهی دهند، در این صورت برایش سؤال درست است، تا آنکه به آنچه که سبب بقایش می‌گردد، دست یابد، ای قبیصه! سؤال در غیر این سه حالت حرام است، و سؤال کننده چیزی را که از طریق سؤال می‌خورد، حرام می‌خورد»[377].

متاسفانه در زمان ما تعداد گدایان زیاد شده، به ویژه در میان کودکان، و حتی اکثر آنها با به کارگرفتن انواع حیله و نیرنگ قصد دارند پول مردم را بدست آورند، مثلا : بعضی مدعی می‌شوند که کور یا شَل هستند، درحالیکه مشکلی ندارند.

 پیامبر اکرم ج می‌فرمایند: «لَا تَحِلُّ الصَّدَقَةُ لِغَنِی، وَلَا لِذِی مِرَّةٍ سَوِیٍّ»[378].

«صدقه‌ برای‌ شخص‌ ثروتمند و کسی‌ که‌ توانایی‌ دارد و سلیم‌ الاعضاء است‌ روا نیست».

و در نکوهش حاجت‌خواهی‌ای که غیر مستحق و بدون عذر شرعی باشد پیامبر ج فرموده‌اند: «ثَلَاثَةٌ أُقْسِمُ عَلَیْهِنَّ وَأُحَدِّثُکُمْ حَدِیثًا فَاحْفَظُوهُ» قَالَ: «مَا نَقَصَ مَالُ عَبْدٍ مِنْ صَدَقَةٍ، وَلَا ظُلِمَ عَبْدٌ مَظْلِمَةً فَصَبَرَ عَلَیْهَا إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عِزًّا، وَلَا فَتَحَ عَبْدٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَابَ فَقْرٍ»[379].

«من برای شما، بر صحت سه چیز قسم می‌خورم و درباره آنها، برایتان سخن می‌گویم‌، آنها را حفظ کنید: هرگز پرداخت صدقه موجب‌کاهش و کاستی مال نمی‌شود و هر کس مورد ستم قرار گیرد، صبر و شکیبایی داشته و خود را نبازد، الله تعالی بر عزت و بزرگی وی می‌افزاید، و هر کس دری از گداپیشگی باز کند، الله تعالی دَرِ فقر و تنگ دستی‌ای را به رویش می‌گشاید».

گداپیشه‌های حرفه‌ای همچنان که در دنیا پست و بى‌ارزش هستند و آبرو و کرامت و شرافت انسانى را از دست داده‌اند، و به صورت موجودى تنبل و بى‌خاصیت در آمده‌اند، در قیامت نیز شرمنده و رو سیاه مى‌باشند، چنانکه پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «مَا یَزَالُ الرَّجُلُ یَسْأَلُ النَّاسَ حَتَّى یَأْتِیَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیْسَ فِی وَجْهِهِ مُزْعَةُ لَحْمٍ»[380].

«کسى که (با وجود نداشتن نیاز شدید) از گدایى و توقع دست بردار نیست، در روز قیامت به حالتى زنده مى‌گردد که حتّى یک تکه گوشـت بر صورتش باقى نیست».

همچنین فرموده‌اند: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ أَمْوَالَهُمْ تَکَثُّرًا، فَإِنَّمَا یَسْأَلُ جَمْرًا فَلْیَسْتَقِلَّ أَوْ لِیَسْتَکْثِرْ»[381].

«کسی‌ که ‌اموال‌ مردم‌ را با‌ گدایی‌ از آنان‌ می‌طلبد تا سرمایه‌دار گردد، جز این‌ نیست‌ که ‌اخگر آتش‌ را برای‌ خویش‌ درخواست‌ نموده‌ است، پس‌ او مختار است‌ که‌ به‌ کم ‌قناعت‌ ورزد، یا همچنان‌ افزون‌طلبی‌ پیشه‌ کند».

از فواید این آیه:

1- صدقه به کسی که توانایی کسب و کار را دارد پرداخته نمی‌شود. روایت است که دو شخص درحجة الوداع نزد رسول الله ج آمدند، درحالی که او ج مال صدقه را توزیع می‌کرد، آنها از پیامبر ج  مال صدقه طلب کردند، پیامبر ج به دقت از پائین تا بالا ایشان را نگریست، آنها را قوی و توانمند کار یافت و فرمود: ‌اگر می‌خواهید به شما می‌دهم ولی در مال صدقه (زکات)، حصه برای شخص ثروتمند و توانمند کار نیست»[382].

2- فضیلت خویشتن‌د‌اری به طوری که نادان او را توانگر بپندارد.

3- در این آیه تنبیه شده که مسلمان باید فراست و دور اندیشی و دقت نظر در امور داشته باشد زیرا الله متعال کسی را که از حال اینها خبر ندارد جاهل خوانده است.

4- در این آیه به فراست و زیرکی مسلمان اشاره شده است. چون شناخت باطن از چهره و سیما را جز افراد با فراست نمی‌شناسد.

5- در این آیه ستایش از کسی شده که از مردم چیزی نمی‌خواهد. و از جمله اموری که پیامبر ج با یارانش بیعت کرد این بود که از مردم چیزی نخواهند.

 ﴿274 انفاق و صدقه دادن در راه‌های خیر و دادن آن به نیازمندان در هر جا و هر کسی که باشد عمل نیک است و پیش الله تعالی پاداش عظیم دارد.

کسانی‌ که‌ اموالشان‌ را به‌ دلیل ‌رغبت‌ زیاد و اشتیاق‌ شدیدی‌ که‌ بر انفاق‌ مال‌ دارند در شب‌ و روز و نهان‌ و آشکارا انفاق‌ می‌کنند تا جایی که‌ از این‌ کار نه‌ در شب‌ دست‌ برمی‌دارند و نه‌ در روز و به ‌مجرد این‌ که‌ بر نیاز نیازمندان‌ آگاهی‌ یابند، آشکارا و پنهان، بخشش‌ می‌کنند، ایشان پاداششان‌ نزد پروردگارشان محفوظ است‌ و نه‌ بیمی‌ بر آنهاست‌ و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوند و از هول‌ و هراس‌های‌ روز قیامت ‌ایمنند و به‌ آن‌ لذت‌های‌ دنیوی‌ای‌ که‌ از دست‌ داده‌اند، اندوهگین‌ نمی‌شوند، یا نگران‌ این‌ امر نیستند که‌ سرنوشت‌ فرزندانشان‌ بعد از وفاتشان‌ چه‌ خواهد شد، زیرا اینان‌ به‌ رستگاری‌ بزرگ‌ رسیده‌اند. مقدم‌ ساختن‌ شب‌ بر روز و صدقه‌ پنهانی‌ بر صدقه‌ آشکار؛ به‌ این‌ حقیقت‌ اشاره‌ دارد که‌ صدقه‌ پنهانی‌ بر صدقه‌ آشکار برتری ‌دارد، چنانکه در شرح آیات قبلی احادیثی در این مورد ذکر شد. البته صدقه‌های نفلی یا مستحبی باید برای کسب خشنودی الله تعالی، بدون منت گذاشتن بر فقیر، بدون ریاکاری به مستحقی داده شود که آن را در راه گناه مصرف نمی‌کند. البته خویشاوندان شخص در اولویت قرار دارند و بهتر است به صورت پنهانی انجام شود. این صدقه باید از اموال پاک و حلال باشد و مقدار آن هم به توان شخص بستگی دارد. طوری که افراط و تفریط در آن نباشد؛ یعنی نه در صدقه دادن کوتاهی شود، و نه انسان همه دارایی خود را صدقه دهد که خود و خانواده گرفتار و محتاج شوند. چنانکه از سعد بن ابی وقاص س روایت است که فرمود: «سال حجة الوداع، به شدت بیمار شدم. پیامبر ج به عیادت من آمد. عرض کردم: همینطور که مشاهده می‌فرمائید من به شدت بیمارم و ثروت زیادی دارم. و غیر از تنها دخترم، وارث دیگری ندارم. آیا می‌توانم دو سوم سرمایه‌ام را صدقه دهم؟ آن جناب ج فرمود: «نه خیر». گفتم: نصف سرمایه‌ام را چطور؟ پیامبر ج فرمود: «نه خیر». سپس، فرمود: «یک سوم آن را صدقه ده گر چه این هم زیاد است». و افزود: «اگر وارثانت را پس از (مرگ) خود، بی‌نیاز ترک گویی، بهتر است از اینکه آنها را فقیر رها کنی تا دست گدایی پیش مردم، دراز کنند. و هرچه تو به خاطر خوشنودی الله برای زیردستان خود، انفاق کنی، اجر خواهی برد. حتی لقمه‏ نانی را که در دهن همسرت قرار می‌دهی»[383].

از فواید این آیه:

1- در این آیه ستایش از کسانی شده که اموال خود را در راه الله تعالی شب و روز خواه پنهانی باشد یا آشکارا انفاق می‌کنند.

2- افزایش ثواب و پاداش انفاق کنندگان؛ زیرا الله متعال پرداخت اجر و پاداش آنها را بر عهدۀ خود گرفته و به نفس خود نسبت داده است؛ و پاداش نزد بزرگان بزرگ می‌باشد.

3- انفاق سبب شادمانی و دور شدن غم و اندوه است. و این امری تجربه شده است که وقتی انسان برای طلب خشنودی الله متعال انفاق می‌کند شادمان و خوشحال شده و اطمئنان قلبی حاصل می‌کند.

4- این آیه بیانگر سخاوت و کرم الله عزوجل است. طوریکه این پاداش را که سبب آن از جانب او و به سوی او است باز هم برای فاعل آن اجر قرار داده است.

5- کسانی که در راه الله عزوجل انفاق می‌کنند به کمال امن دست یافته خوف و هراس و غم و اندوه از وجود آنها منتفی می‌گردد.

 



﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ فَمَن جَآءَهُۥ مَوۡعِظَةٞ مِّن رَّبِّهِۦ فَٱنتَهَىٰ فَلَهُۥ مَا سَلَفَ وَأَمۡرُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَنۡ عَادَ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٧٥

 

 

 

یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ٢٧٦

 

إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّکَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٢٧٧

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٧٨

 

فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَکُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِکُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩

همانا آنان ‌که ربا می‌خورند (از گور) بر نمی‌خیزند؛ جز همانطور که کسی که شیطان بر اثر تماس دیوانه‌اش کرده بر‌می‌خیزد، این بدان سبب که آنان گفتند: «همانا داد و ستد همانند ربا است»، و الله داد و  ستد را حلال و ربا را حرام نموده، پس ‌هر که از (طرف) پروردگارش پندی به او رسید، آنگاه (از رباخواری) باز ایستاد، آنچه گذشته و (قبل از حکم دریافت کرده) از آن اوست و کارش به الله واگذار می‌شود، و هرکه (به رباخواری) باز گردد، پس آنان اهل آتشند و در آن جاویدان خواهند بود. ﴿275

الله ربا را تباه می‌سازد، و صدقات را افزایش می‌دهد، و الله هیچ ناسپاسِ گناهکاری را دوست نمی‌دارد. ﴿276

بی‌گمان کسانی‌که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده و نماز را برپا داشته و زکات پرداخته‌اند پاداششان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند. ﴿277

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از الله بترسید و باقی مانده ربا را رها کنید اگر شما (واقعا) مؤمن هستید. ﴿278

و اگر چنین نکردید پس باخبر باشید به جنگی از جانب الله و پیامبرش، و اگر توبه کردید، پس سرمایه‌هایتان از آنِ خودتان است، نه ستم می‌کنید و نه بر شما ستم می‌شود. ﴿279.


 

﴿275 وقتی الله تعالی از حالت انفاق کنندگان و پاداش آنها از جانب خود، وخوبی‌هایی که به آنان می‌دهد، و اینکه گناهانشان را دور می‌نماید سخن گفت، به دنبال آن به بیان حال ستمکاران سودخوار یا رباخوار و کسانی که معاملات ناشایسته انجام می‌دهند پرداخت، و خبر داد که آنها بر حسب کارهایشان مجازات می‌شوند، پس همانطور که در دنیا مانند دیوانه‌ها به دنبال درآمدهای ناپاک بودند، به سزای این کار، در برزخ و قیامت از قبرهایشان بر نمی‌خیزند مگر مانند کسی که دچار دیوانگی شده است. و در روز رستاخیز و حشر نمی‌ایستند و بر نمی‌خیزند، مگر مانند کسی که شیطان او را آشفته و دیوانه ساخته است.

در جاهلیت‌ تعامل غالب‌ این‌ بود که‌ چون‌ زمان‌ پرداخت‌ دین یا قرض فرا می‌رسید، طلبکار به‌ قرضدار می‌گفت: یا قرض‌ را می‌پردازی‌ و یا بر مبلغ‌ می‌افزایی‌! پس‌ اگر قرضدار قرض را نمی‌پرداخت، بر اصل‌ مالی‌ که‌ بر ذمه‌ وی‌ بود، مقداری‌ می‌افزود و در مقابل، طلبکار به‌ او تا مدتی‌ دیگر مهلت‌ می‌داد. که‌ این «ربای‌ نَسیئَه‌« نامیده می‌شود و به ‌اتفاق‌ علمای‌ اسلام‌ حرام‌ است‌. و هر چند هشدار این‌ آیه متوجه‌خود رباخواران‌ است، اما حدیث‌ زیر، دیگران‌ را نیز که‌ در این‌ قضیه‌ به ‌نوعی‌ دخیلند، به‌ رباخوار ملحق‌ گردانیده‌ است، از ابن مسعود س روایت است که: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، لَعَنَ آکِلَ الرِّبَا، وَمُوکِلَهُ، وَشَاهِدِیهِ، وَکَاتِبَهُ» «رسول الله ج، خورنده، خوراننده، و گواهان‌ و نویسنده‌ ربا را لعنت کرده است».

ربا یکی از گناهان کبیره است و در احادیث فراوانی از پیامبر ج تصریح به کبیره بودنش شده و نیز از جمله گناهانی است که در این آیه و چندین آیه‌ی دیگر بر آن وعده عذاب داده شده است بلکه تشدید عذاب آن را بیش از بسیاری از گناهان می‌فرماید، پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «اجْتَنِبُوا السَّبْعَ الْمُوبِقَاتِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَمَا هُنَّ؟ قَالَ: «الشِّرْکُ بِاللَّهِ، وَالسِّحْرُ، وَقَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ، وَأَکْلُ الرِّبَا، وَأَکْلُ مَالِ الْیَتِیمِ، وَالتَّوَلِّی یَوْمَ الزَّحْفِ، وَقَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ الْغَافِلاتِ»[384].

«از هفت گناه نابود کننده اجتناب کنید». گفتند: ای رسول الله! آنها کدام اند؟ فرمود: «شرک به الله، سحر، کشتن انسان بی‌گناه، خوردن ربا، خوردن مال یتیم، فرار از جهاد و تهمت زنا به زنان پاکدامن مؤمن بی‌خبر از فساد».

ام المؤمنین عایشه ل می‏فرماید: «وقتی آیاتی از سورۀ البقره که دربارۀ ربا است نازل شد، رسول ‏الله ج به مسجد رفت و آنها را برای مردم تلاوت کرد. بعد از آن، حرمت تجارت شراب را نیز اعلام فرمود»[385].

و ابو سعید خدری س روایت می‌کندکه: «جَاءَ بِلالٌ إِلَى النَّبِیِّ ج بِتَمْرٍ بَرْنِیٍّ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ج: «مِنْ أَیْنَ هَذَا»؟ قَالَ بِلالٌ: کَانَ عِنْدَنَا تَمْرٌ رَدِیٌّ فَبِعْتُ مِنْهُ صَاعَیْنِ بِصَاعٍ، لِنُطْعِمَ النَّبِیَّ ج فَقَالَ النَّبِیُّ ج عِنْدَ ذَلِکَ: «أَوَّهْ أَوَّهْ عَیْنُ الرِّبَا عَیْنُ الرِّبَا، لا تَفْعَلْ وَلَکِنْ إِذَا أَرَدْتَّ أَنْ تَشْتَرِیَ فَبِعِ التَّمْرَ بِبَیْعٍ آخَرَ ثُمَّ اشْتَرِهِ»[386].

«بلال س خرمای برنی (یک نوع خرمای بسیار مرغوب) خدمت نبی ‏اکرم ج آورد. آن‌جناب ج خطاب به او، فرمود: «این‌ها را از کجا آورده ای»؟ بلال گفت: نزد ما خرمای نامرغوب بود. دو صاع از آنها را در برابر یک صاع، فروختم تا رسول اکرم ج از آنها بخورد. اینجا بود که رسول ‏اکرم ج فرمود: «وای! وای! این معامله، عین ربا است، عین ربا است. چنین نکن. اما هرگاه، خواستی، خرمای خوب بخری، خرماهای خودت را جداگانه بفروش. وسپس (از پول آن، خرمای خوب) بخر».

مراحل تحریم ربا

روش قرآن کریم در مبارزه با انحرافات ریشه دار اجتماعی این است که تدریجا زمینه سازی می‌کند، و افکار عمومی را تدریجا به مفاسد آنها آشنا می‌سازد، و وقتی آمادگی برای پذیرفتن تحریم نهائی حاصل شد قانون را به صورت صریح اعلام می‌کند.

عرب، در زمان جاهلیت آلودگی شدیدی به رباخواری داشت و مخصوصا محیط مکه محیط رباخواران بود و سرچشمه بسیاری از بدبختی‌های اجتماعی آنها نیز همین کار زشت و ظالمانه بود، به همین دلیل قرآن کریم برای ریشه کن ساختن رباخواری حکم تحریم را در چهار مرحله بیان کرده است:

1- در آیه 39 سوره الروم نخست درباره ربا به یک پند اخلاقی قناعت شده آن جا که می‌فرماید: ﴿وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن رِّبٗا لِّیَرۡبُوَاْ فِیٓ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ فَلَا یَرۡبُواْ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَآ ءَاتَیۡتُم مِّن زَکَوٰةٖ تُرِیدُونَ وَجۡهَ ٱللَّهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُضۡعِفُونَ٣٩ [الروم: 39].

«و آنچه به عنوان ربا می‌دهید تا (بهرۀ شما) در اموال مردم افزونتر گردد نزد الله فزونی نخواهد یافت، و زکاتی را که در طلب خشنودی الله پرداخت می‌کنید این‌گونه افراد دارای پاداش مضاعف خواهند بود».

2- در سوره النساء آیت 161 ضمن انتقاد از عادات و رسوم غلط یهود به عادت زشت ربا خواری آنها اشاره کرده و می‌فرماید: ﴿وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ [النساء: 161].

«و به سبب اینکه ربا می‌گرفتند، حال آنکه از آن نهی شده بودند».

3- در آیت 130 سورۀ آل عمران حکم تحریم ربا صریحا ذکر شده، اما بدون تهدید و وعید چنانکه می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡکُلُواْ ٱلرِّبَوٰٓاْ أَضۡعَٰفٗا مُّضَٰعَفَةٗۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠ [آل عمران: 130]

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! ربا را چندین برابر نخورید و از الله بترسید تا رستگار شوید».

4- بالاخره در سوره البقره آیات 275 تا 279 که آیات مورد بحث ماست، هر گونه رباخواری به شدت ممنوع اعلام شده و در حکم جنگ با الله ذکر گردیده است.

آری‌! رباخواران‌ در روز قیامت‌ از قبرهایشان‌ به‌سوی‌ میدان‌ محشر برنمی‌خیزند مگر مانند برخاستن‌ کسی‌ که‌ شیطان‌ بر اثر تماس، آشفته‌ سرش‌کرده‌ و بر او غالب‌ شده‌ و او را مجنون‌کرده‌ است‌. مفسران‌ فرموده‌اند: رباخوار در روز قیامت‌ همچون‌ مجنون‌ برانگیخته می‌شود - به‌عنوان‌ مجازاتی‌ برای‌ وی‌ و نفرت‌انگیز کردن‌ وی‌ نزد اهل‌ محشر - زیرا حرص‌ و آز و شیفتگی‌ او به‌ جمع‌کردن‌ مال‌ دنیا، او را در دنیا آن‌چنان‌ ازجای‌ برکنده‌ و مدهوش‌ و بیخود گردانیده‌ بود که‌ در حرکت‌ خود شبیه‌ دیوانگان‌ گردیده‌ بود. خبط: برخاستن‌ به‌طور ناموزون‌ و بدون‌ برخورداری‌ از تعادل‌ است، همانند برخاستن‌ شخصی‌ که‌ دچار بیماری‌ صرع‌ یا بیهوشی شده‌باشد و تا می‌خواهد برخیزد، چرخ می‌خورد و بر زمین‌ می‌افتد. مس: جنون‌ است‌. این حال‌ و فرجام‌ بدِ رباخواران‌ به سبب‌ آن است‌ که‌ آنان‌ گفتند: جز این‌ نیست‌ که‌ دادوستد مانند رباست‌ و خرید و فروش‌ و ربا را یک‌ چیز پنداشتند، به‌ این‌ دلیل‌ که‌ انسان‌ همان‌طوری‌ که‌ در دادوستد سود می‌برد، در ربا نیز سود می‌برد.

الله تعالی این‌ قیاس‌ فاسدشان‌ را این‌گونه‌ رد می‌کند: و حال‌ آن‌ که‌ الله دادوستد را حلال‌ و ربا را حرام‌ گردانیده‌ است‌ یعنی: فرق‌ میان‌ آنها این‌ است‌ که ‌الله تعالی دادوستد (بیع) را حلال‌ و نوعی‌ از انواع‌ آن‌ را که‌ داد و ستد همراه‌ با رباست، حرام‌ گردانیده‌؛ زیرا داد و ستد (بیع) انجام‌ نمی‌گیرد، مگر به‌ روی ‌نیازی‌ و آن‌ معاوضه‌ و مبادله‌ای‌ است‌ عادلانه‌ که‌ زیان‌ آشکاری‌ در آن‌ نیست، اما ربا صرفا بهره‌برداری‌ سوء از نیازمندی‌ انسان‌ گرفتار و درمانده‌ است‌ که‌ هیچ‌ عوضی‌ در قبال‌ آن‌ وجود ندارد. رد این‌ پندار آنان‌ که‌ بیع‌ مانند رباست‌ با این‌ تعبیر که: الله تعالی بیع‌ را حلال‌ و ربا را حرام‌ گردانیده‌ است‌؛ برای‌ قطع‌ جدال‌ و بگومگوی‌ آنها و بیان‌ سخنی‌ فیصله‌کن‌ در این‌ رابطه‌ است‌.

پس‌ هر کس‌ پند و اندرزی‌ از جانب‌ پروردگارش‌ به او رسید که‌ نهی‌ از ربا از آن‌ جمله‌ است‌ و بنا بر آن‌ از رباخواری‌ بازایستاد و امر الهی و اندرز وی‌ را اجرا و اطاعت‌ کرد و در برابر آن‌ رام‌ و فرمانبردار شد، پس‌ او در رباخواری‌های‌ گذشته‌ دوران‌ جاهلیت‌ خویش، مورد مؤاخذه‌ نیست،‌ زیرا سودی‌ که‌ او در گذشته‌ خورده، قبل‌ از نزول‌ حکم‌ تحریم ‌ربا بوده‌ است‌ و کارش‌ در بخشیدن‌ گناهش‌ و ساقط کردن ‌بار تبعات‌ گذشته‌ از گردنش‌ به‌ الله تعالی واگذار می‌شود و هر که‌ به‌ سودخواری‌ و معامله سود بازگشت‌ یا: هر که‌ به ‌سوی‌ این‌ سخن‌ بازگشت‌ که‌ خرید و فروش‌ مانند رباست‌؛ پس آنان‌ اهل‌آتشند و جاودانه‌ در آنند. مراد از جاودانه ‌ماندن‌ در آتش‌ - درباره‌ مؤمنانی ‌که‌ مرتکب‌ این‌ جنایت‌ می‌شوند ماندگار بودن‌ در دوزخ‌ به‌مدت‌ دور و درازی‌ است، نه‌ برای‌ همیشه‌.

ابن‌کثیر / می‌فرماید: «باب‌ ربا بر بسیاری‌ از دانشمندان‌ از مشکل‌ترین‌ ابواب‌ است» چون دارای انواع و اقسام و شعبه‌هایی است که شناخت آن نیاز به دقت داشته و امکان لغزیدن در این ورطه است، پیامبر ج می‌فرماید: «الرِّبَا ثَلَاثَةٌ وَسَبْعُونَ بَابًا أَیْسَرُهَا مِثْلُ أَنْ یَنْکِحَ الرَّجُلُ أُمَّهُ، وَإِنَّ أَرْبَى الرِّبَا عِرْضُ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ»[387].

«ربا هفتاد و سه بخش‌ است‌ و آسانترین‌ آن‌ -از نظر مجازات-، همانند مجازات‌ آن‌ مردی‌ است‌ که‌ با مادر خود هم‌بستر شود، و بالاترین ربا معامله کردن با آبروی مرد مسلمان است».

حکمت از حرام بودن ربا در ادیان سماوی

رباخواری در همه ادیان آسمانی حرام بوده است زیرا ضرر و زیان آن در جامعه فراوان است از جمله‌:

1- رباخواری موجب ایجاد دشمنی بین افراد جامعه شده و روح تعاون و همکاری را از بین می‌برد و همه ادیان آسمانی به ویژه اسلام، مردم را به تعاون و همکاری و همیاری و ایثار دعوت می‌کنند، و از خودخواهی و خودپسندی و سودجوئی شخصی و بهره‌کشی و سوء استفاده از زحمات دیگران و استثمار نمودن افراد مردم‌، برحذر داشته‌اند.

2- ر‌باخواری موجب ایجاد یک طبقه مرفه و خوشگذران می‌گردد، که خود به هیچ‌کاری تن نمی‌دهند و موجب تراکم و جمع شدن سرمایه و اموال در دست آن طبقه مخصوص می‌گردد، بدون اینکه زحمتی و رنجی را متحمل شده باشند. و آنان حکم ‌گیاهان هرزه و طفیلی را پیدا می‌کنندکه از رنج دیگران تغذیه و رشد می‌کنند. و اسلام‌کار و عمل را تمجید می‌کند و برای ‌کارگران احترام قایل است و بهترین و عالی‌ترین وسیله ‌کسب را،‌کار می‌داند چون بی‌گمان‌ کار مهارت و روح معنوی را در هر فردی بالا می‌برد.پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «لأَنْ یَأْخُذَ أَحَدُکُمْ حَبْلَهُ، فَیَأْتِیَ بِحُزْمَةِ الْحَطَبِ عَلَى ظَهْرِهِ فَیَبِیعَهَا، فَیَکُفَّ اللَّهُ بِهَا وَجْهَهُ، خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ النَّاسَ، أَعْطَوْهُ أَوْ مَنَعُوهُ»[388]. «هر کسی از شما اگر ریسمانی را برداشته، بار هیزم را بر پشت خود حمل کند و  بفروشد و الله تعالی به وسیلۀ این کار، آبروی او را حفاظت کند، این، برایش از دست دراز کردن و خواستن از مردم، بهتر است که معلوم نیست به او چیزی بدهند یا خیر».

3- رباخواری یکی از وسایل و دام‌های استعمارگران است که به وسیلۀ آن کشور‌های ضعیف را توسط سرمایه داران آن شکار می‌کنند، و ما خود آشکارا آثار و نتایج ربا و ر‌باخواری را در کشورهای اسلامی مشاهده می‌کنیم ‌که چگونه در دام استعمار گیر مانده‌اند.

4-‌ دین اسلام انسان مؤمن را دعوت می‌کند به این‌ که مال خویش را به صورت قرض‌الحسنه و وام بدون سود و بهره، به برادر انسانی و اسلامی خویش قرض بدهد، و نیازمندی وی را برطرف سازد و بهترین پاداش آخرت را بدست آورد چنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَّن ذَا ٱلَّذِی یُقۡرِضُ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗا فَیُضَٰعِفَهُۥ لَهُۥٓ أَضۡعَافٗا کَثِیرَةٗۚ وَٱللَّهُ یَقۡبِضُ وَیَبۡصُۜطُ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٤٥ [البقرة: 245]. «کیست که به الله قرضی نیکو دهد و (الله) آن را برای او چندین برابر کند؟ و الله است که (در معیشت بندگان) تنگی و گشایش پدید می‌آورد و به‌سوی او باز می‌گردید».

و رسول گرامی ج می‌فرمایند: «إن السَّلَفَ یجْرِی مَجْرَى شَطْرِ الصدقة»[389].

«همانا قرض دادن حکم نصف صدقه را می‌گیرد».

و در صحیح امام مسلم: «مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِرًا أَوْ وَضَعَ عَنْهُ، أَظَلَّهُ اللهُ فِی ظِلِّهِ»[390].

«آنکه قرضدار تهیدستی را مهلت دهد یا بر وی ببخشد، الله تعالى او را در سایه خود در خواهد آورد».

از فواید این آیه:

1- برحذر بودن از ربا و سودخواری، آیه رباخوار را به کسی تشبیه کرده است که بر اثر تماس شیطان دیوانه شده و تعادلش را نمی‌تواند حفظ کند.

2- شیطان انسان را دچار بیماری صرع یا بیهوشی می‌کند و این حقیقت انکار ناپذیر است، برخلاف معتزله و غیره که آن را انکار نموده‌اند. در حالیکه سنت و واقعیت آن را ثابت نموده است. ابن القیم در زاد المعاد می‌گوید: بیماری صرع یا بیهوشی بر دو قسم است: قسمی اعصاب را متشنج نموده و به علاج اطباء نیاز دارد، و قسمی دیگر از جانب شیطان صورت می‌گیرد که اطباء از معالجه آن عاجزند و با ادویه شرعی مانند قرائت قرآن و دعاهای نبوی معالجه می‌شود.

4- بیان علت برخاستن رباخواران همانند کسی که شیطان او را بر اثر تماس گیج و دیوانه ساخته است، و آن عبارت از حلال ساختن امری حرام است، بنابرین در بدست آوردن آن اشکالی نزد آنها نیست.

5- فرمانروایی تنها از آن الله متعال است؛ پس آن چیزی را که حلال کرده آن حلال است؛ و آنچیزی را که حرام قرار داده حرام است خواه حکمت آن را بدانیم یا ندانیم.

6- تفاوتی که میان ربا و بیع وجود دارد فرق را در حکم هر دو نیز حتمی ساخته است. زیرا الله متعال در حکم دو چیز فرق نمی‌آورد مگر اینکه در علت و سبب آن دو فرقی باشد که موجب اختلاف آنها در حکم نیز می‌شود.

7- آن چیزی از مال ربا را که انسان قبل از دانستن حکم آن اخذ نموده است، حلال است به شرط اینکه توبه کند و باز ایستد.

8- انسان اگر قبل از گرفتن ربا توبه کند تنازل از آن بر او واجب است.

9- الله تعالی به هر بنده‌اش که بخواهد ترحم خواهد کرد؛ و همانا ربوبیت مخصوص اوتعالی است که به بنده توفیق عنایت می‌فرماید تا از حرام باز ایستد.

10- هشدار به کسانی که بعد از رسیدن پند الهی به آنها به ربا باز می‌گردند، که اگر چنین کردند، اهل آتش خواهند بود و در آن طویل الامد خواهند ماند.

﴿276 الله تعالی برکت‌ ربا را در دنیا از بین‌ می‌برد، هر چند که‌ بسیار هم‌ باشد. یا کلا آن‌ را از دست‌ صاحبش‌ بیرون‌ برده‌ و مالش‌ را نابود می‌سازد. چنانکه‌ پیامبر ج فرموده است: «الرِّبَا وَإِنْ کَثُرَ، فَإِنَّ عَاقِبَتَهُ تَصِیرُ إِلَى قُلٍّ»[391]. «ربا هرچند بسیار باشد، لیکن‌ سرانجام‌ آن‌ به‌ کمی‌ و کاستی‌ می‌انجامد».

و الله تعالی در مالی‌ که‌ زکات‌ و صدقات ‌آن‌ داده‌ شده‌ می‌افزاید، و در ثواب‌ آن‌ برکت‌ نهاده‌ آن‌ را مضاعف‌ می‌گرداند و بر پاداش‌ صدقه ‌دهنده‌ می‌افزاید، چنانکه‌ پیامبر ج فرموده است: «مَنْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبٍ طَیِّبٍ، وَلاَ یَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا الطَّیِّبُ، فَإِنَّ اللَّهَ یَتَقَبَّلُهَا بِیَمِینِهِ، ثُمَّ یُرَبِّیهَا لِصَاحِبِهِ، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فُلُوَّهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الجَبَلِ»[392].

«کسى که به اندازۀ یک دانه خرما از کسبی پاک (حلال) صدقه بدهد – و جز چیزهاى پاک و حلال به سوى الله صعود نمی‌کند- الله آن را با دست راستش (و رضایت کامل ) مى‌پذیرد و آن را برای صاحبش افزایش و پرورش مى‌دهد، همانگونه که یک نفر از شما کره اسپ خود را (که تازه از شیر مادرش گرفته شده )پرورش مى‌دهد، (افزایش این صدقه نیز به اندازه‌ای است که این دانه خرما) تا به اندازه یک کوه بزرگ در مى‌آید».

 و الله تعالی هیچ‌ ‌ناسپاس‌ در دل‌ و گنه‌کار در گفتار و کردار را دوست‌ نمی‌دارد، زیرا دوستی‌ الله تعالی مخصوص‌ توبه‌کاران و پاکیزگان‌ از آلودگی‌هاست‌. در این‌ آیه ‌هشداری‌ سخت‌ و محکم‌ بر کسانی‌ است‌ که‌ ربا می‌خورند و می‌گویند: فرقی‌ میان ‌بیع‌ و ربا نیست، که‌ الله تعالی با کلمه‌ (کفار) به‌ کفران‌ و ناسپاسی‌ آنها حکم‌نموده‌ و در واقع‌ اعلام‌ داشته‌ است‌ که‌ سودخواری‌ از افعال‌ اهل‌ کفر است‌ نه‌ از اعمال‌ اهل‌ اسلام‌. مفهوم این آیه می‌رساند که الله تعالی هر کس را که سپاسگزار باشد و از گناهانش توبه کند، دوست می‌دارد.

آری الله تعالی درآمد رباخواران را افزایش نمی‌دهد، برعکس آنچه به ذهن بسیاری از مردم خطور می‌کند مبنی بر اینکه انفاق و بخشش مال را کم می‌کند و ربا آن را می‌افزاید، زیرا روزی و افزون شدن آن از جانب الله تعالی است و چیزی که نزد الله تعالی است جز با طاعت الله و فرمان بردن از دستور او به دست نمی‌آید، پس کسی که بر خوردن سود و ربا جرات پیدا کند، الله تعالی او را به هدفش نخواهد رساند، و این با تجربه مشاهده شده است.

از فواید این آیه:

1- بیان بی‌ثمر و بی‌برکت بودن ربا یا بطور حسی و یا معنوی.

2- برحذر داشتن از رباخواری و بسته نمودن دروازه‌های طمع در برابر رباخواران.

3- الله متعال صدقات را افزایش و نمو می‌دهد. و این افزایش یا حسی است و یا هم معنوی، اگر حسی بود پس در کمیت مال او فزونی می‌یابد بطور مثال اگر ده انفاق کرده بود الله متعال برایش بیست می‌دهد و اگر این افزایش معنوی بود پس الله متعال در مال او برکت می‌دهد.

4- بر اساس مقابله به مثل؛ همان طوری که ربا نابود کننده مال و سرمایه است؛ صدقه نیز افزایش و رشد دهنده مال و سرمایه است؛ زیرا ربا ظلم است و صدقه احسان.

5- اثبات صفت محبت برای الله متعال، و وجه دلالت این است که نفی محبت از کفار و گناهکاران، ثابت کنندۀ محبت الله متعال به کسانی است که به آن صفت وصف نشده‌اند. یعنی محبت الهی از انسان ناسپاس گنهکار نفی شده و برای مؤمن فرمانبردار ثابت می‌گردد.

﴿277 الله تعالی این آیه را در میان آیات ربا قرار داد و نماز و زکات‌ را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ گردانید به‌ خاطر اهتمام‌ وعنایت‌ به‌ شأن‌ این‌ دو عبادت‌ بزرگ‌ زیرا این‌ دو عمل، دو رکن بزرگ‌ عبادات ‌عملی‌ اسلام‌ هستند. همچنان این آیه بیانگر آن است که بزرگترین سبب برای پرهیز از آنچه الله تعالی حرام کرده است از قبیل کسب و معاملات ربوی، کامل کردن ایمان و عمل به مقتضای آن است. به ویژه برپا داشتن نماز، و پرداختن زکات، زیرا نماز، آدمی را از کارهای زشت و منکر باز می‌دارد، و زکات، احسان و نیکوکاری با مردم است و با ربا که ستمی است در حق مردم منافات دارد.

این آیه می‌رساند که افراد نیکوکار و خدمت رسان به مردم، که موجبات آرامش دیگران را فراهم می‌کنند الله تعالی هم در مقابل، آرامش و امنیتِ دنیا وآخرت آنها را فراهم می‌کند.

از فواید این آیه:

1- تشویق بر ایمان و انجام عمل صالح، زیرا ذکر پاداش مستلزم تشویق و ترغیب است.

2- باید همراه ایمان، عمل صالح انجام شود، زیرا تنها ایمان داشتن به بنده فایده‌ای نمی‌رساند تا به انجام تکلیف مبادرت نورزد.

3- عمل بنده اگر صالح نباشد فایده‌ای ندارد؛ و صلاح بودن عمل مشروط به این دو چیز است: اول: اخلاص برای الله عزوجل که ضد آن شرک است؛ و دوم: پیروی از سنت که ضد آن بدعت است؛ پس کسی که نیت را خالص برای الله کرد لیکن بدعتی را انجام داد از او پذیرفته نمی‌شود و کسی که یک عمل مشروع را آغاز کرد اما آن را با شرک آمیخت نیز از او پذیرفته نمی‌شود.

4- بیان اهمیت برپا نمودن نماز و پرداخت زکات. زیرا این دو رکن از والا‌ترین ارکان اسلام بعد از شهادتین هستند.

5- الله متعال اجر و پاداش را برای کسی که ایمان آوَرَد و عمل صالح انجام بدهد و نماز را برپا کند و زکات را بدهد ضمانت کرده است.

6- در آیه اشاره به عظمت و بزرگی ثواب شده است؛ زیرا الله متعال آن را به نفس خود نسبت داده است، و پاداش ذات باعظمت، عظیم می‌باشد.

7- آنان که به این صفات چهارگانه وصف شده ایمان، عمل صالح، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات- بر آنها هراسی در امور مستقبلی شان نیست، و نه اندوهی دارند بر امور گذشته، زیرا آنها کاری را انجام داده‌اند که در آن امن و امان عام و تام وجود دارد طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢ [الأنعام: 82]. «آنان که ایمان آورده‌اند، و ایمان خود را به شرک نیالودند، آنان ایمنی از آن آنهاست؛ و آنها هدایت شدگانند».

﴿278 سپس الله تعالی بندگان‌ مؤمن‌ خویش‌ را به‌ رعایت‌ تقوی‌ فرمان‌ داده‌ و آنان‌ را از آنچه‌ که‌ سبب‌ دوری‌ از رضایش‌ می‌شود نهی‌ می‌کند که: ای‌ مؤمنان! اگر واقعا مؤمن هستید از الله بترسید و بازمانده‌ ربا را که‌ در نزد دیگران‌ باقی‌ مانده‌ بگذارید، زیرا ایمان‌ شما مستلزم‌ آن‌ است‌ که‌ اوامر الهی‌ را عملی نموده‌ و از نواهیش‌ اجتناب‌ کنید. این‌ آیه اموال‌ ربایی‌ را که‌ هنوز رباخواران‌ آنها را قبض‌ نکرده‌اند، ابطال ‌نموده‌ و گرفتن‌ آنها را حرام‌ نموده‌ است‌. اگر از معامله ربوی دست نکشند، پس آنها به مبارزه با الله و پیامبرش ج برخاسته‌اند، و این بیانگر اوج زشتی و قباحت ریا است، زیرا پروردگار کسی را که بر آن اصرار می‌ورزد به جنگِ با الله تعالی و پیامبرش ج فرا خوانده است.

از فواید این آیه:

1- وجوب تقوای الهی، زیرا تقوا وصیت پروردگار برای گذشتگان و آیندگان بوده و می‌باشد؛ الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ وَصَّیۡنَا ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَإِیَّاکُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ [النساء: 131]. «و ما به کسانی‌که پیش از شما کتاب (آسمانی)  داده شدند و (نیز) به شما سفارش کردیم که از الله بترسید (و یکتا پرست باشید)». به جا آوردن اوامر الهی و بازایستادن از نواهی اوتعالی را تقوا گویند.

2- وجوب ترک ربا (ترک ربا واجب است) هرچند عقد بر آن صورت گرفته باشد.

3- اجرا و تنفیذ عقد و پیمان‌ها و قراردادهای حرام در اسلام جایز نیست. حتی اگر در حال شرک قرار داد صورت گرفته باشد. چنانکه پیامبر اکرم ج در حجة الوداع فرمود: «تمام رباهاى مقرّر در دوره جاهلیّت را زیر پاى مى‌اندازم و نخستین آن رباهایى که براى عباس است»[393].

4- گرفتن سود و فایده از بانک‌ها حرام است.

5- ربا خواری و فعالیت‌های متعلق به آن منافی کمال ایمان است. و نظر به مذهب اهل سنت وجماعت در ایمان شخص رباخوار نقص وجود دارد و ترس از دچار شدن وی به کفر می‌رود.

6- از رحمت الله تعالی بر بندگانش است که هر آنچه را که متضمن ظلم است بر آنها حرام گردانیده و بر حرمت آن تأکید نموده و آن را در قرآن کریم به صیغه‌هایی ذکر نموده که ترک آن لازم می‌شود.

 ﴿279 و اگر آنچه‌ را که از ربا باقی‌ مانده‌ رها نکرده‌ و از آن‌ پرهیز ننمودید، پس‌ با خبر باشید که الله و رسولش ج ‌ به‌ شما اعلام‌ جنگ‌ می‌دهند. بنابراین، بر زمامدار مسلمین‌ است‌ که‌ به‌ رباخواران‌ اعلام‌ جنگ‌ دهد تا آن‌ که‌ از ربا دست‌ بردارند. ابن‌عباس ب می‌فرماید: هر کس‌ به‌ رباخواری‌ پایدار باشد و از آن‌ دست‌ نکشد، بر امام‌ مسلمانان‌ لازم‌ است‌ تا او را به‌ توبه‌ فرا خواند، اگر توبه‌ کرد و دست‌ کشید، چه‌ بهتر، در غیر این‌ صورت، گردنش‌ را بزند[394]. بنابراین‌، خوردن‌ ربا و عمل‌ به‌ آن‌ از گناهان‌ کبیره‌ است.‌

و اگر از ربا دست کشیده و توبه‌ کردید پس‌ اصل‌ مال‌هایتان‌ از خود‌ شماست‌ که‌ مستحق گرفتن آن‌ هستید، و شما با گرفتن ربا بر مردم ستم نمی‌کنید، و با تأخیر و امروز و فردا کردن‌ قرضداران و کم ‌دادن‌ اصل‌ مال‌ بر شما ستم نمی‌شود، پس هر کس از ربا توبه کند، اگر پیش‌تر معاملات ربوی انجام داده است، آنچه بدست آورده از آن اوست، و کار وی به سوی الله بر می‌گردد.

این آیه حکمت حرام بودن ربا را بیان نموده و متذکر می‌شود که ربا به خاطر این حرام است که موجب گرفتن مبلغی اضافی و چند برابر شدن ربا بر نیازمندان است، در حالی که باید بر آنان سخت نگرفت و به آنها مهلت داد.

رسول‌ اکرم ج در خطبه‌ حجة الوداع‌ فرمود: «أَلَا وَإِنَّ کُلَّ رِبًا مِنْ رِبَا الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعٌ، لَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِکُمْ، لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ، أَلَا یَا أُمَّتَاهُ هَلْ بَلَّغْتُ؟» ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ» ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»[395].

«آگاه باشید! هر سودی از سودهای دوران جاهلیت بی‌اعتبار است، اصل مال‌هایتان از آنِ شماست، نه شما ستم کنید، و نه بر شما ستم می‌شود، آگاه باشید ای امتم آیا تبلیغ نمودم؟ - سه بار تکرار نمودند  گفتند: آری، فرمودند: ای پروردگارا! گواه باش، - سه بار تکرار نمودند».

آنچه از آیات فوق به دست مى‌آید این است که ربا، از آفات خطرناک جامعه‌هاى بشرى است که در دو جهت اخلاق و اقتصاد، اثر ناگوار مستقیم دارد: مردم را از نیکوکارى و کمک رسانى به یکدیگر و یارى رساندن به طبقه مستضعف باز داشته، و آنها را از اینکه الله تعالی را در نظر بگیرند و هرگونه عمل نیکی  را که سبب خشنودی الله تعالی می‌گردد انجام دهند، باز مى‌دارد. افزون بر آن، سبب توقف حرکت اقتصادى گردیده، از به کار انداختن سرمایه‌ها در راه تجارت، صنعت، کشت و زراعت و هر گونه عمل اقتصادى جلوگیرى مى‌کند و تنها سرمایه‌داران بزرگ، با استثمار کار دیگران و استفاده ناروا از نقطه ضعف فقر و نیاز مستمندان، بار خود را مى‌بندند. از این رو، مورد نفرت و نفرین الله قرار گرفته، از هرگونه عنایت و رأفت الهى دور مى‌مانند.

از فواید این آیه:

1- رد بر گروه جبریه که می‌گویند: انسان نه عملی را می‌تواند انجام دهد و نه هم می‌تواند ترک کند؛ زیرا مجبور است؛ در حقیقت این گروه امر و نهی را تعطیل می‌کنند، زیرا نظر به عقیده آنها انسان نمی‌تواند عملی را انجام بدهد که به آن امر شده است و یا از عملی اجتناب ورزد که از آن نهی شده است.

2- کسی که بر رباخواری اصرار می‌ورزد در حقیقت جنگ را بر ضد الله و رسولش ج اعلان کرده است.

3- بزرگ نشان دادن ربا به خاطر بزرگی کیفر و مجازات آن است تا رباخواران از خوردن آن باز ایستند. پیامبر ج در مورد زشتی رباخواری می‌فرماید: «ربا هفتاد و سه دروازه است، ساده‌ترین صورت آن مانند این است که مرد با مادرش زنا کند»[396].

4- هرکس از ربا به درگاه الهی توبه می‌کند نباید چیزی از فایدۀ آن را بگیرد.

5- در این آیه به حکمت حرمت ربا اشاره شده است که همان ظلم است، به طوری که فرمود: «نه ستم می‌‌کنید و نه بر شما ستم وارد می‌شود».

6- از رحمت الله متعال بر بندگان است که پیامبران را به سوی آنها فرستاده است؛ زیرا عقل بشر قاصر است و توان شناخت فایده و زیان خود را بطور مفصل ندارد، طوری که الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا٨٥ [الإسراء: 85] «و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است» از این رو الله متعال پیامبران را مبعوث گردانید که رحمت بزرگی بر خلق است.

7- امر به مراعات عدل و انصاف در معاملات مردم با یکدیگر.



﴿وَإِن کَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَیۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠

 

وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفۡسٖ مَّا کَسَبَتۡ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ٢٨١

 

 

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ وَلۡیَکۡتُب بَّیۡنَکُمۡ کَاتِبُۢ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُۚ فَلۡیَکۡتُبۡ وَلۡیُمۡلِلِ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥ وَلَا یَبۡخَسۡ مِنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ وَٱسۡتَشۡهِدُواْ شَهِیدَیۡنِ مِن رِّجَالِکُمۡۖ فَإِن لَّمۡ یَکُونَا رَجُلَیۡنِ فَرَجُلٞ وَٱمۡرَأَتَانِ مِمَّن تَرۡضَوۡنَ مِنَ ٱلشُّهَدَآءِ أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ

 

 

 

و اگر (بدهکار) تنگدست بود، پس تا (هنگام) گشایش (و توانایی) مهلت دهید، و (اگر توان پرداخت ندارد) اینکه ببخشید برایتان بهتر است؛ اگر بدانید. ﴿280

و از (عذاب) روزی بپرهیزید که در آن به‌سوی الله بازگردانده می‌شوید، سپس هرکس هر آنچه را که کسب کرده است به صورت کامل دریافت می‌کند و بر آنان ستم نمی‌شود. ﴿281

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! اگر به همدیگر تا مدت معینی وامی دادید آن را بنویسید، و باید نویسنده‌ای میان شما دادگرانه نویسد، و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن به آنگونه که الله به او آموخته است ابا ورزد، پس باید بنویسد و کسی که حق بر اوست املا کند و باید از الله که پروردگار اوست بترسد، و چیزی از آن کم نکند. پس اگر کسی که حق بر اوست کم خرد یا ناتوان بود، یا خودش نمی‌توانست املا کند، باید ولی‌اش به دادگری املا کند، و دو گواه از مردانتان را گواه بگیرید، و اگر دو مرد نبودند پس یک مرد و دو زن از گواهانی که می‌پسندید(گواه بگیرید)، تا اگر یکی از آن دو (زن) فراموش کرد پس دیگری به او یادآوری کند.

وَلَا یَأۡبَ ٱلشُّهَدَآءُ إِذَا مَا دُعُواْۚ وَلَا تَسۡ‍َٔمُوٓاْ أَن تَکۡتُبُوهُ صَغِیرًا أَوۡ کَبِیرًا إِلَىٰٓ أَجَلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ إِلَّآ أَن تَکُونَ تِجَٰرَةً حَاضِرَةٗ تُدِیرُونَهَا بَیۡنَکُمۡ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَلَّا تَکۡتُبُوهَاۗ وَأَشۡهِدُوٓاْ إِذَا تَبَایَعۡتُمۡۚ وَلَا یُضَآرَّ کَاتِبٞ وَلَا شَهِیدٞۚ وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ بِکُمۡۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُۗ وَٱللَّهُ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٨٢

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

و هرگاه گواهان برای گواهی دادن فراخوانده شوند نباید سرباز زنند. و از نوشتن وام طبق موعدش خواه کم باشد یا زیاد خسته نشوید. انجام این‌ کار هم نزد الله به عدالت نزدیک‌تر است و هم صحّت گواهی را استوارتر می‌کند و هم برای آنکه دچار شک و تردید نشوید، بهتر است؛ مگر اینکه تجارتی نقدی باشد که در میان خود دست به دست می‌کنید، پس در این صورت بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید. و چون خرید و فروش کردید باید گواه بگیرید، و نباید ضرر رسانیده شود نه به نویسنده‌ای و نه به گواهی، و اگر چنین کاری کنید پس آن از نافرمانی شماست. و از الله بترسید و الله به شما می‌آموزد و الله به هر چیزی داناست. ﴿282.

 

 

 

 

 


 

﴿280 و اگر وام‌دار تنگدست‌ بود و مالی‌ را نیافت‌ تا به وسیلۀ آن، وام‌ خویش‌ را بپردازد، پس بر طلبکار واجب است که او را تا زمان حصول فراخی مهلت بدهد، و بر وام دار واجب است که هرگاه توانست وام را بپردازد، آن را پرداخت نماید و به تأخیر نیندازد، زیرا تأخیر انداختن آن نوعی از ظلم است، چنانکه پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «مَطْلُ الْغَنِیِّ ظُلْمٌ وَمَنْ أُتْبِعَ عَلَى مَلِیٍّ فَلْیَتَّبِعْ»[397]. «اگر ثروتمند، در پرداخت وام خود، تأخیر کند، مرتکب ظلم شده ‏است. و هر کس نزد پولداری حواله داده شود، به او مراجعه کند». و اگر طلبکار تمام وام یا قسمتی از آن را به فرد مقروض صدقه داد، برایش بهتر است، و باید بر وی آسان بگیرد و به موازین شرعی پایبند باشد و از معاملات ربوی پرهیز کند و با وام‌دار و تنگدست به نیکی رفتار نماید.

وام دادن به تنگدست، محتاج و مصیبت زده، روشی از اخلاق والای اسلامى است که آئین اسلام به آن دستور می‌دهد، چون این عمل اقتصاد را در خدمت دین قرار داده حاکمیّت ارزش‌هاى اخلاقى را بر سودجوئی‌هاى اقتصادى تبارز می‌دهد. اما گذشت از وامدار و ساقط نمودن قرض وی فضیلت و از بزرگ‌ترین طاعات بشمار می‌رود؛ چرا که وی مشکل برادر مسلمان خود را برطرف کرده و نیاز وی را بر آورده ساخته است. پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «مَنْ نَفَّسَ عَنْ غَرِیمِهِ أَوْ مَحَا عَنْهُ کَانَ فِی ظِلِّ الْعَرْشِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[398].

«کسی که وامدار خود را مهلت دهد یا وام را از او ساقط نماید روز قیامت در زیر سایه عرش قرار می‌گیرد».

همچنان آن جناب ج می‌فرماید: «حُوسِبَ رَجُلٌ مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، فَلَمْ یُوجَدْ لَهُ مِنَ الْخَیْرِ شَیْءٌ، إِلَّا أَنَّهُ کَانَ یُخَالِطُ النَّاسَ، وَکَانَ مُوسِرًا، فَکَانَ یَأْمُرُ غِلْمَانَهُ أَنْ یَتَجَاوَزُوا عَنِ الْمُعْسِرِ»، قَالَ: قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: نَحْنُ أَحَقُّ بِذَلِکَ مِنْهُ، تَجَاوَزُوا عَنْهُ»[399].

«مردى قبل از شما مورد محاسبه بارى تعالى قرار گرفت. حسابرسان در کارهایش عمل خیرى نیافتند، جز آن که او شخص متمکنى بود وبا مردم آمیزش معاملاتى داشت به تحصیلداران خود که طلب‌هاى او را وصول مى‌نمودند دستور داده بود که اگر بین مدیون‌هاى من کسى را یافتید که معسر است و قدرت پرداخت ندارد، از او بگذرید و مطالبه طلب ننمایید الله تعالی در مورد رسیدگى به حساب وى فرمود: من از او به گذشت شایسته‌ترم، از وى بگذرید».

پس کسی که بر وامدار آسانی می‌کند و یا دین را از او ساقط نموده به وی می‌بخشد، متیقن باشد روزی که به سوی الله باز می‌گردد، الله تعالی پاداش او را به طور کامل می‌دهد و به اندازه ذره‌ای بر او ستم نمی‌کند.

مفاد این‌ آیه‌ عام‌ است‌ و درباره‌ تمام‌ کسانی‌ که‌ وامدارند نازل شده است.

پس ای ثروتنمدان و طلبکاران! این برای‌ شما بهتر است که وام‌ را از تنگدستان ومستمندانی که قدرت‌پرداخت‌ را ندارند، کاملا ساقط نمایید و صرفا به‌ دادن‌ مهلت‌ به‌ آنها اکتفا نکنید، تا الله تعالی در روز قیامت با شما معاملۀ بالمثل نماید و از شما درگذرد، رسول اکرم ج می‌فرماید: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُنْجِیَهُ اللهُ مِنْ کُرَبِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَلْیُنَفِّسْ عَنْ مُعْسِرٍ، أَوْ یَضَعْ عَنْهُ»[400].

 «هر کس دوست دارد که الله تعالی او را از رنج‌های روز قیامت نجات دهد، باید مشکل تنگدست و فقیری را بگشاید. (و مطالبۀ حقش را تأخیر نماید) و یا از او در گذرد و قرضش را ببخشد». و در موضع دیگر آن جناب ج می‌فرماید: «رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا سَمْحًا إِذَا بَاعَ، وَإِذَا اشْتَرَى، وَإِذَا اقْتَضَى». «الله رحمت کند، مردی جوانمرد را که هرگاه بفروشد، و هرگاه بخرد و هرگاه طلب نماید، (جوانمردی را مراعات کند)».

از فواید این آیه:

1- بیان رحمت و عطوفت الله عزوجل، به دلیل اینکه بر وام دهنده واجب کرده است تا برای پرداخت قرض به قرضدار مهلت بدهد و این خود رحمتی بر تنگدست است.

2- این آیه بیانگر حکمت الهی در تقسیم مردم به ثروتمند و فقیر و وام‌ده و قرضدار است؛ زیرا امور مردم استقرار پیدا نمی‌کند جز با این تقسیمات الهی طوریکه می‌فرماید: ﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ [الزخرف: 32]. «آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟! ما روزی (و معیشت) آنها را در زندگی دنیا میان‌شان تقسیم کردیم، و بعضی را بر بعضی (درجات و) برتری دادیم، تا بعضی از آنان بعضی دیگر را به خدمت گیرند».

3- مهلت دادن به قرضدارِ تنگدست واجب است تا اینکه ثروتمند شده و قادر به پرداخت قرض گردد.

4- این آیه فضیلت ابراء نمودن قرضدار را از دَین بیان می‌کند. و ابراء نمودن از دَین سنت بوده و مهلت دادن به قرضدار واجب است و اگر قرضدار ابراء شود در این صورت به هردو: واجب و سنت عمل شده است.

5- این آیه بیانگر برتری و فضیلت اعمال بر یکدیگر است. و برتری اعمال بر یکدیگر موجب برتری فاعلان آن بر یکدیگر نیز می‌شود، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لَّا یَسۡتَوِی ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ غَیۡرُ أُوْلِی ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ [النساء: 95]. «(هرگز) مؤمنانی که بدون بیماری و آسیب، از جهاد باز نشستند، با مجاهدانی که در راه الله با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند» و می‌فرماید: ﴿لَا یَسۡتَوِی مِنکُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِکَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِینَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَکُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ [الحدید: 10]. «کسانی از شما که قبل از فتح (مکه) انفاق کردند و (با مشرکان) جنگیدند (با کسانی‌که پس از فتح انفاق کردند و جنگیدند) یکسان نیستند. آنها مقام (و منزلت) شان و الاتر (و برتر) است از کسانی‌که بعد از فتح (مکه) انفاق کردند و جنگیدند، و الله به هر یک وعدۀ نیک (بهشت) داده است».

6- بیان فضیلت علم، و اینکه علم انسان را به خیر و نیکی هدایت می‌کند.

﴿281 و از روزی‌ بترسید که‌ در آن‌ می‌میرید و به‌ سوی‌ الله بازگردانده‌ می‌شوید، و آن‌ روز قیامت ‌است‌. قبر اولین مراحل قیامت است، هانی غلامِ عثمان بن عفان س روایت می‌کند که هرگاه عثمان س در کنار قبری توقف می‌کرد، بقدری می‌گریست که رخسارش تر می‌شد. از وی پرسیدند: وقتی از بهشت و دوزخ صحبت می‌کنی اشک نمی‌ریزی و به گریه نمی‌افتی، ولی چرا هنگام یاد قبر گریه می‌کنی؟ فرمود: از رسول‌الله ج شنیدم که می‌فرمود: «إِنَّ القَبْرَ أَوَّلُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الآخِرَةِ، فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَیْسَرُ مِنْهُ، وَإِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أَشَدُّ مِنْهُ». «قبر نخستین منزل از منازل آخرت است، هرکس از (عذاب) آن نجات پیدا کند مراحل بعدی نسبت به آن آسان‌تر هستند و اگر از آن نجات پیدا نکند، مراحل بعدی برایش مشکل‌تر خواهد بود». و عثمان س می‌فرمود: از رسول الله ج شنیده‌ام که می‌فرمود: «هیچ منظر وصحنه‌ای را سهمناک‌تر از صحنۀ قبر ندیده‌ام»[401]. سپس‌ به‌ هر کسی‌ جزای‌ هر کاری‌ که‌ کرده‌ است، کاملا داده‌ می‌شود و بر آنان ‌ستم‌ نمی‌شود.

بنا به قولی این آیه، آخرین آیه از قرآن کریم است که نازل شده چنانکه ابن‌عباس ب فرموده است: «آخرین‌ آیه‌ی قرآن‌ که‌ بر رسول‌ اکرم ج نازل‌ شد، همین‌ آیه بود»[402].

همچنین این آیه مُهر ختمی است بر این احکام و اوامر و نواهی، و مسلمانان در آن بر انجام کار خیر تشویق شده و بر انجام کار شر مورد تهدید قرار گرفته‌اند. و کسی که بداند به سوی الله باز می‌گردد و او را بر کارهای کوچک و بزرگ وآشکار و پنهانش مجازات می‌کند، و نیز بداند که الله تعالی به اندازه مثقال ذره‌ای به او ستم نمی‌کند، به پاداشش امیدوار شده و از عذابش بیمناک می‌شود، و این کار بدون آگاهی و شناخت قبلی حاصل نمی‌شود.

همه انسان‌ها در طول زندگی خود، سفر را تجربه کرده‌اند. حال، این سفر می‌تواند نزدیک یا دور کوتاه یا طولانی بوده باشد، اما به هر حال، از مدتی قبل برای آن برنامه ریزی می‌شود. زمانی که تصمیم به برگزاری یک مسافرت می‌گیریم، طرح و نقشه جامعی برای آن در ذهن می‌آوریم و در مورد کلیات و جزئیات سفر برنامه ریزی می‌کنیم که: با چه وسیله‌ای مسافرت کنیم؟ چه مقدار تجهیزات همراه داشته باشیم؟ با چه افرادی همسفر شویم تا سفر بهتری داشته باشیم؟ از سفر خود چه هدفی را دنبال می‌کنیم؟ و ... اما هر انسانی باید سفر کند و پشت سرش عواملی است که او را پیوسته به پیش می‌راند و به قیامت نزدیک می‌کند، چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم، رو به هدف نهایی پیش می‌رویم! پس خوشا به حال کسی که در این سفر وسیله و توشۀ نیک و همسفران بهتری برای خود برگزیده است. از ابو هریره س روایت است که رسول الله ج فرمود: «کَانَ الرَّجُلُ یُدَایِنُ النَّاسَ، فَکَانَ یَقُولُ لِفَتَاهُ: إِذَا أَتَیْتَ مُعْسِرًا فَتَجَاوَزْ عَنْهُ، لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یَتَجَاوَزَ عَنَّا، قَالَ: فَلَقِیَ اللَّهَ فَتَجَاوَزَ عَنْهُ»[403].

«مردی بود که به مردم قرض می‌داد و به خادمش می‌گفت: چون نزد ناداری رفتی از او درگذر تا شاید الله تعالی از ما درگذرد. پس با الله ملاقات نمود و از او درگذشت».

از فواید این آیه:

1- برحذر بودن از روز قیامت به وسیلۀ انجام دادن اوامر الهی و اجتناب کردن از نواهی اوتعالی واجب است. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِیهِ إِلَى ٱللَّهِۖ [البقرة: 281] «و از روزی بترسید که در آن (روز) به سوی الله باز گردانده می‌شوید».

2- تقوا و ترس گاهی هم از غیر الله متعال می‌باشد لیکن نه بگونۀ عبادت؛ بطور مثال می‌گویند: از فلان بترس، یا از آن چیز حذر کن؛ و در قرآن و سنت موارد زیادی در این مورد ذکر شده‌اند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٣٠ وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِیٓ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ١٣١ [آل عمران: 130-131] «و از الله بترسید تا رستگار شوید.* و از آتشی که برای کافران آماده شده است بترسید».

در این دو آیه یک بار ترس از الله متعال ذکر شده است و باری دیگر از آتش، اما میان هر دو تقوا و ترس تفاوت بزرگی وجود دارد، چون ترس از الله متعال متضمن تذلل، تواضع و فروتنی است و دومی فقط برای وقایه است، که انسان خود را از عذاب آن روز یا عذاب آتش وقایه کند(و محفوظ بدارد).

3- برگشت تمامی آنچه الله متعال آفریده است به سوی اوتعالی است، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ ٱلۡمُنتَهَىٰ٤٢ [النجم: 42] «و یقیناً بازگشت (همه) به سوی پروردگار توست» و می‌فرماید: ﴿إِنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ ٱلرُّجۡعَىٰٓ٨ [العلق: 8] «یقیناً بازگشت (همه) به سوی پروردگار تو است».

4- ثابت شدن قدرت الله متعال با برپایی روز قیامت و زنده نمودن تمام خلائق پس از آنکه پوسیده و خاکی بیش نمی‌باشند.

5- این آیه رد بر گروه جبریه است، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا «و از روزی بترسید» چون اگر بنده مجبور باشد، امر کردن وی به انجام کاری، تکلیفی خارج از توان اوست.

6- برای انسان روز قیامت هیچ چیزی جز عملش وفا نمی‌کند چنانکه فرمود: «سپس هرکس هر آنچه را که کسب کرده است به صورت کامل دریافت می‌کند»؛ علما این آیه را دلیل بر عدم جواز اهدای قربت یا عبادت از یک انسان به دیگری گرفته‌اند. مگر آنچه را که سنت مطهر مستثنی نموده است مانند روزه، طوریکه در حدیث آمده است: «کسی که مرد و بر ذمۀ وی روزه بود، ولیِّ او بجای او روزه بگیرد»[404]. و مانند حج چنانکه در حدیث آمده است: «زنی از خثعم گفت: ای رسول الله! همانا بر پدرم، حج فرض شده است ولی او بسیار کهنسال است و توانایی نشستن بر سواری را ندارد، آیا می‌توانم به جایش حج کنم؟ فرمودند: به جایش حج کن»[405]. همچنان صدقه دادن طوریکه از عایشه ل روایت است که مردی به رسول اکرم ج گفت: مادرم فوت کرده و حرف نزده است، و فکر می‌کنم اگر حرف می‌زد صدقه می‌داد، اگر من برایش صدقه کنم اجر و صدقه به او می‌رسد؟ فرمود: بلی»[406]. اما دعا و استغفار شخص مسلمان برای مردۀ مسلمان به اجماع سود می‌رساند.

8- برای صغیر نیز ثواب داده می‌شود زیرا در عموم آیه داخل است. لیکن آیا در برابر بدی جزا داده می‌شود؟ جواب: نه. زیرا غیر مکلف هست؛ چنانکه در حدیث آمده: «قلم از سه نفر برداشته شده، از خواب تا آنکه بیدار شود، و از کودک تا بزرگ شود، و از دیوانه تا عاقل شود»[407].

 ﴿282 این‌ آیه‌‌ به‌ آیه‌ی «تداین» یا «مداینه» معروف‌ است که طولانی‌ترین آیه‌ی قرآن‌ کریم‌ می‌باشد.

الله تعالی مؤمنان را مورد خطاب قرار داده می‌فرماید که ای‌ مؤمنان‌! اگر تا مدت معینی با یک‌دیگر به‌ دَین‌ معامله‌ کردید، پس‌ باید آن‌ را بنویسید. «عین» در نزد عرب‌ عبارت‌ از مالی‌ است‌ که‌ حاضر باشد و «دین» مالی‌ است‌ که‌ غایب‌ باشد. از قید: (تا مدت معینی)، استدلال‌ شده‌ است‌ به‌ این‌ که: قید نکردن‌ زمان‌ در معاملات‌ مدت‌دار جایز نیست‌ و مخصوصا زمان‌ معامله‌ سَلَم‌ باید معین‌ باشد. «سلم»، یا سلف فروش‌ نسیه‌ به‌ نقد است‌ و سلف‌ بر وام‌ نیز اطلاق‌ می‌شود.

آری‌! اگر با یک‌دیگر به‌ وام‌ و قرض‌ معامله‌ کردید، پس‌ باید آن‌ را بنویسید بطوری که معامله‌ دین‌ را با زمان‌ و سررسید آن‌ بنویسید زیرا نوشتن‌ چنین‌ معامله‌ای، به ‌دفع‌ هر نوع‌ نزاع‌ و قطع‌ ریشه‌ هر نوع‌ خلافی‌ میان‌ طرفین‌ معامله، کمک‌ شایانی‌ می‌کند. و باید نویسنده‌ای‌ صورت‌ معامله‌ را بر اساس‌ عدالت‌ میان‌ شما بنویسد، این‌ دستوری‌ است‌ به‌ هر دو طرف‌ عقد معامله‌ دین‌ که باید نویسنده‌ای‌ را انتخاب‌ کنند که‌ در قلب‌ و قلم‌ وی، طرفداری‌ و تمایلی‌ به‌ نفع‌ یکی‌ از جانبین‌ عقد و به‌ زیان‌ دیگری‌ وجود نداشته‌ باشد، بلکه‌ نویسنده‌ باید در بین‌ طرفین‌ معامله‌ جویای‌ حق‌ و عدالت‌ باشد. وهیچ‌ نویسنده‌ای‌ نباید از نوشتن‌ سند عقد دَین‌ خودداری‌ کند، همان‌طور‌ که‌ الله تعالی نویسندگی‌ را به‌ او آموخته‌ است، و باید به شیوه‌ای بنویسد‌ که‌ عدالت‌ را مراعات کند، لذا در نوشتن‌ بخل نورزد و در آن ‌کوتاهی‌ نکند. و کسی‌ که‌ دین یا قرض‌ بر عهده‌ اوست، باید به‌ نویسنده‌ آنچه‌ را که‌ باید بنویسد، املا کند و نویسنده‌ بنویسد و از الله تعالی که‌ پروردگار اوست‌ بترسد و چیزی‌ از آن ‌نکاهد چون موضوع‌ گواهی‌ و شهادت، بر این‌ اقرار قرضدار که‌ قرض‌ بر ذمه‌اش‌ ثابت‌ است‌، بنا می‌گردد، لذا الله تعالی‌ وی‌ را به‌ املا کردن‌ مضمون‌ مربوطه‌ بر نویسنده‌ و رعایت‌ تقوی‌ در آنچه‌ که‌ به‌ او می‌گوید‌ دستور داد و او را از کاستن‌ از اصل‌ مقدار قرض‌ در اقرارش‌ نهی‌ کرد. بعضی‌ علما گفته‌اند: بلکه ‌نهی‌ از کاستن‌ متوجه‌ نویسنده‌ است.‌ پس‌ اگر کسی‌ که‌ حق‌ بر ذمه‌ اوست، سفیه‌ و کم عقل بود، سفیه: کسی‌ است‌ که‌ به‌سبب‌ کم‌ عقلی، نمی‌تواند در مال‌ به‌ درستی تصرف‌ کند، یا اگر کسی‌ که‌ حق‌ بر ذمه‌ اوست‌ ضعیف‌ بود، ضعیف: پیرمرد سال خورده، طفل‌ خردسال، شخص‌ گنگ، یا کسی‌ است‌ که‌ توانایی‌ تعبیر وبیان‌ را به‌طور درست ندارد، همچنان‌ ولی‌ او باید با عدالت‌ املا نماید یعنی: به جای‌ افراد ناتوانِ‌ یاد شده، باید اولیا و اوصیای‌شان، یا شخص‌ مترجمی، املا کند و دو شاهد از مردانتان‌ را بر آن‌ شاهد‌ بگیرید یعنی: دو مرد مسلمان‌ را که‌ بر سند دین‌ قرضداری گواهی‌ می‌دهند، فرا خوانید و آنان‌ را شاهد‌ بگیرید. بنابراین، شاهدگرفتن‌ بر عقد دین و قرض واجب‌ است‌ و بعض علما گفته‌اند: شاهدگرفتن‌ مستحب ‌است‌.

پس‌ اگر دو مرد حاضر نبودند، یک‌ مرد را با دو زن‌ شاهد بگیرید از آن‌ شاهدانی‌ که شاهدی‌ دادن‌ آنها را به‌ سبب‌ دیانت‌ و عدالت‌ ایشان‌ ‌می‌پسندید. گفتنی‌ است‌ که ‌یک‌ مرد و دو زن، کمترین‌ حد تعداد‌ شهادت‌ در این‌ معامله‌ است‌. و علت‌ گرفتن ‌دو شاهد زن‌ این‌ است‌ که‌ اگر یک‌ زن‌ فراموش‌ کرد، زن‌ دیگر به‌یادش‌ آورد زیرا برخلاف‌ مردان، چنین‌ ضعفی‌ بر زنان‌ عارض‌ می‌شود و چه ‌بسا که‌ یک‌ بخش‌ از شهادت‌ را این‌یکی ‌فراموش‌ کند و بخش‌ دیگری‌ را آن‌ یکی، لذا هریک‌ از آن‌ دو، می‌تواند در یادآوری‌ مطلب‌ به‌ رفیق‌ خود کمک‌ کند. مراد فراموشی‌ از شهادت، فراموش‌کردن‌جزئی‌ از آن‌ و به‌یادآوردن‌ جزء دیگری‌ است‌ و چون‌ گواهان‌ برای‌ ادای‌ شهادتی‌ که‌ قبلا متحمل‌ آن‌ شده‌اند، فرا خوانده‌شوند، نباید خودداری ورزند. بعضی‌ در معنای‌ آن‌ گفته‌اند: چون‌ به‌ منظور دریافت‌ و قبول‌ شهادت، فراخوانده‌ شوند نباید خودداری‌ ورزند، یعنی از ادای شهادت یا قبول‌ آن‌ ملول‌ و ناراحت ‌نشوید از اینکه قرض‌ اندک‌ باشد یا بسیار، زیرا چه‌ بسا نظر به‌ بسیاربودن‌ معامله‌ وامگیری‌ و وامدهی، یا بسیار بودن ‌مقدار آن، از نوشتن‌ آن‌ خسته‌ و دلتنگ‌ شوید، پس‌ نباید از این‌ کار غفلت‌ کنید.

سپس‌ الله تعالی به‌ این‌ امر تأکید بیشتری‌ نموده‌ و می‌فرماید که این‌ نوشتن ‌شما نزد الله عادلانه‌تر و صحیح‌تر و در حفظ و نگه‌داشت‌ مفاد عقد، مؤثرتر و برای‌ شهادت‌ درست‌تر است و برای‌ این‌ که‌ دچار شک‌ نشوید به‌ احتیاط نزدیکتراست‌، زیرا نوشتن‌ سند در معامله‌ مدت‌دار، هر نوع‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ را از آن ‌معامله‌ برطرف‌ می‌سازد. مگر آن‌ که‌ داد و ستد نقدی‌ باشد با حاضربودن‌ متاع و بهای‌ آن‌ که‌ آن‌ را میان‌ خود دست‌ به‌دست‌ می‌کنید. مراد از آن‌: معاملات‌ دست‌به‌دست‌ است، که‌ در این‌ صورت، بر شما گناهی‌ نیست‌ که‌ آن‌ را ننویسید، و چون‌ داد وستد کردید، بر آن‌ گواه‌ بگیرید. یعنی به‌هرحال، اگر در تجارت‌ و معامله‌ دست به دست، نوشتن‌ لازم‌نیست، گرفتن‌ گواه‌ لازم‌ است‌. بعضی‌ گفته‌اند؛ معنی‌ این‌ است: هرگاه‌ دادوستدکردید - هرنوع‌ دادوستدی‌ - چه‌ دست به دست‌ باشد و چه‌ مدت‌دار، برآن‌ گواه‌ بگیرید. نقل‌ است‌ که‌ ابن‌عمر ب چون‌ معامله‌ نقدی می‌کرد، شاهد‌ می‌گرفت‌ و چون‌ به‌ نسیه‌ معامله‌ می‌کرد، آن‌ را می‌نوشت‌.

و به هیچ‌ نویسنده‌ و شاهدی‌ نباید زیان‌ رسانده‌ شود همچنان که نباید نویسنده‌ و شاهد‌، با تحریف‌ وتبدیل‌ و زیاد و کم‌کردن‌ در نوشتن‌ یا گواهی، زیان‌ برساند‌. یا معنی‌ این‌ است: نباید طرفین‌ عقد بر نویسنده‌ و شاهدان‌ زیان‌ برسانند، به‌ این‌ که‌ آنان‌ را هنگامی‌ برای‌ نوشتن‌ سند یا قبول‌ و ادای‌ شهادت‌ فراخوانند که‌ به‌ کار مهمی‌ از مهمات‌ خویش‌ مشغولند، پس ‌نباید در هنگام‌ فراخوانی‌شان‌ بر آنها سخت‌ بگیرند و درصورتی‌که‌ تأخیری‌ از آنها در این‌ جوابگویی‌ به‌ وجود آید، یا این‌ که‌ از جایی‌ دور به‌ حضور در جلسه‌ شهادت‌ یا کتابت‌ فراخوانده‌ شوند، نباید به‌ آنها رنج‌ و آزاری‌ برسانید و اگر چنین‌کنید و به‌ گواهان، یا نویسنده‌ آزار و زیان‌ برسانید، یا گواهان‌ و نویسنده‌ به‌ طرفین‌ معامله‌ زیان‌ برسانند پس‌ این‌کار از نافرمانی‌ شماست و از طاعت‌ حق‌ به‌ نافرمانی‌ آن‌ روی‌ آورده‌اید و از الله در امر و نهی‌ وی‌ بترسید. و الله این چنین‌ در این‌ آیات‌ و غیر آن‌ از آیات‌ خویش‌ آنچه‌ را که‌ به‌ دانستن‌ آن‌ نیاز دارید به‌ شماآموزش‌ می‌دهد و الله به‌ هرچیزی‌ داناست از جمله‌ به‌ حقایق‌ امور و مصالح‌ و عواقب‌ آنها زیرا علم‌ وی‌ به‌ تمام‌ کائنات‌ محیط است‌ و هیچ‌ چیز بر او پنهان‌ نمی‌ماند.

الله تعالی در این آیه بندگانش را راهنمایی می‌کند تا در معاملات خود حقوق یکدیگر را به شیوه مفید حفظ نمایند، و آنها را به آداب و قواعدی راهنمایی کرده است که عُقَلا نمی‌توانند بالاتر و کامل‌تر از آن را پیشنهاد نمایند.

در این آیه احکام و فواید زیادی نهفته است که در زیر به بخشی از آنها اشاره می‌کنیم:

1- جائز بودن معاملات قرضی، خواه قرض شکل «سَلَم» داشته باشد، یا این که پول آن پس از مدتی پرداخت شود، زیرا الله تعالی خبر داده است که مؤمنان این نوع معامله را انجام می‌دهند، و هر چیزی را که الله به عنوان عمل و کردار مومنان معرفی کند از مقتضیات ایمان است.

2- در تمامی معاملات قرضی باید مدت و زمان پرداخت قرض و اجاره معلوم و مشخص باشد.

3- اگر مدت پرداخت قرض نامعلوم باشد، چنین کاری حلال نیست، چون این کار معامله «غرر» محسوب شده و خطرناک است و قمار به حساب می‌آید.

4- الله تعالی دستور داده است قرض و دین نوشته شوند، و این کار بعضی اوقات واجب است؛ و آن زمانی است که حفظ حق واجب باشد، مانند مالی که سرپرستی آن بر عهده آدمی است، از قبیل اموال یتیمان و اوقاف، و یا مانند وکلا و امنا که متصدی حفظ و حراست اموال هستند. گاهی مسأله کتابت قرض و دیون بر حسب شرایط و اوضاع مختلف، حالت وجوب و گاهی حالت استحباب به خود می‌گیرد. به هر حال نوشتن بزرگترین چیزی است که به وسیله‌ی آن معاملاتِ دارای مدت، حفظ می‌شوند، زیرا انسان به نسیان نزدیک است، پس برای جلوگیری از اشتباه و خیانت کسانی که از الله تعالی نمی‌ترسند، حتما باید این کار را انجام داد.

5- الله تعالی به نویسنده دستور داده است تا عدالت را در میان دو طرف معامله رعایت کند، و نویسنده نباید به خاطر خویشاوندی و یا چیزی دیگر به یکی از آنها تمایل بیشتری نشان دهد. و نباید به خاطر دشمنی با یکی، بر ضد طرف دیگر بنویسد.

6- نوشته و سند مکتوب در بین دو طرف معامله از بهترین کارهاست، و نیکوکاری نسبت به دو طرف معامله است، چرا که باعث حفظ حقوق آن دو می‌گردد، و ذمه هر دو آن گونه که الله تعالی به آن دستور داده است تبرئه می‌شود، پس نویسنده باید چشم‌داشت پاداش را از الله تعالی داشته باشد، تا از پاداش حقیقی عمل خویش بهره‌مند شود.

7- نویسنده باید به عدل و انصاف معروف باشد، چون اگر عادل و معتبر نبوده و پیش مردم عادل و پسندیده نباشد، نوشتن او اعتباری نخواهد داشت، و هدف که حفظ حقوق است، حاصل نمی‌شود.

8- نویسنده باید در نوشتن مهارت کامل داشته باشد، و کلمات و اصطلاحات معتبر را در هر معامله برحسب آن به کار ببرد، و در این مورد عرف از اعتبار بزرگی برخوردار است.

9- نوشتن از جمله نعمت‌های الهی بر بندگان است که امور دینی و دنیوی با آن سامان می‌یابد، و هر کس که از نعمت خواندن و نوشتن برخوردار باشد، الله تعالی بخشش بزرگی را به او عطا کرده است، پس شکر کامل این نعمت آن است که با نوشتن‌های خود، نیازهای بندگان را برآورده نماید و از نوشتن امتناع نورزد. بنابراین فرمود: ﴿وَلَا یَأۡبَ کَاتِبٌ أَن یَکۡتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُ. «و هیچ نویسنده‌ای نباید از نوشتن همان‌گونه  که الله به او آموزش داده، خود داری کند.»

10- آنچه نویسنده می‌نویسد، اعتراف کسی است که حقی را بر عهده دارد، پس اگر او به خاطر کوچک یا سفیه بودنش، یا به خاطر دیوانگی یا گنگ بودن یا ناتوانی‌اش نمی‌توانست املا کند، ولّی و سرپرست او باید املا نماید، و سرپرست او به جای وی قرار می‌گیرد.

11- اعتراف از بزرگترین راه‌هایی است که حقوق به وسیله آن ثابت می‌شود، زیرا الله تعالی دستور داده است که نویسنده آنچه بر او املا می‌شود، بنویسد.

12- ولایت و سرپرستی بر کوچکترها، دیوانگان، بی‌خردان و امثال آنها ثابت است.

13- ولیّ و سرپرست در تمام اعترافات متعلق به حقوقش به جای کسی است که سرپرست اوست.

14- هر کس را که در معامله‌ای امین دانستی و در آن معامله به او تفویض اختیار کردی، سخنش در آن مورد پذیرفتنی است و او جانشین تو است، زیرا وقتی که ولی به جای کسانی که کوتاهی دارند قرار می‌گیرد، کسی را که سرپرست خودت قرار داده و اختیار خودت را به او واگذار کرده و کار را به او سپرده‌ای به طریق اولی قابل قبول است، و به طریق اولی سخن او به هنگام اختلاف بر سخن تو مقدم داشته می‌شود.

15- کسی که باید حقی را ادا کند- وقتی که بر نویسنده املا می‌کند- باید از الله بترسد، و کم نکند، و هیچ شرطی از شرایط آن یا قیدی از قیود آن را نباید حذف کند، بلکه بر او واجب است به تمام جزئیاتِ حقی که بر او واجب است اعتراف کند، همانطور که اگر حق او بر کسی دیگر باشد چنین چیزی بر طرف واجب است.

پس اگر کسی چنین نکند از زمره «مُطَفِّفِین» خواهد بودکه در خرید و فروش حق مردم را کامل نمی‌دهند و از آن می‌کاهند.

16- اعتراف به حقوق آشکار و پنهان واجب است، و این از بزرگترین عادت‌های پرهیزگاری است، همانطور که اعتراف نکردن به آن از اموری است که پرهیزگاری و تقوی را نقض می‌کند و آن را می‌کاهد.

17- بندگان راهنمایی شده‌اند تا در خرید و فروش شاهد بگیرند، پس اگر شاهد گرفتن برای قضیه وام دادن باشد، حکم آن همان حکم نوشتن است، که پیشتر بیان شد، زیرا منظور از نوشتن، نوشتن شهادت و گواهی است. و اگر خرید و فروش در قالب معامله نقدی باشد، مناسب است که در آن شاهد گرفته شود، و ترک نوشتن اشکالی ندارد، چون خرید و فروش زیاد صورت می‌گیرد، و نوشتن آن دشوار است.

18- الله تعالی ما را راهنمایی کرده است که دو مرد عادل را شاهد بگیریم، واگر دو مرد عادل وجود نداشت یا شاهد گرفتن دو مرد عادل مشکل یا سخت بود پس یک مرد و دو زن را شاهد بگیریم. و این همه معاملات را از قبیل خرید و فروش‌هایی که مبتنی بر اداره کردن و سرپرستی است مانند اینکه کسی تعدادی گوسفند و یا قطعه‌ای زمین کشاورزی به دیگری بدهد که آن را برایش اداره و سرپرستی کند. و یا معاملات وام‌ها و توابع آن از قبیل وثیقه و اسناد و غیره را در بر می‌گیرد. و اگر گفته شود که ثابت شده است پیامبر ج با شاهدی دادن یک شاهد همراه با قسم قضاوت نموده است، و در آیه آمده که دو مرد یا یک مرد و دو زن شاهد باشند، در پاسخ گفته می‌شود: الله تعالی بندگانش را در این آیه به حفظ حقوق یکدیگر راهنمایی کرده است، بنابراین کامل‌ترین و قوی‌ترین راهِ حفظ حقوق را بیان داشته است، و این با آنچه که پیامبر ج با یک شاهد و قسم قضاوت کرده است منافی و مخالف نیست. پس در مورد حفظ حقوق، بنده باید پرهیزگار باشد و از حقوق دیگران بطور کامل پاسداری به عمل آورد. و در رابطه با حکم نمودن بین دو نفر که با یکدیگر اختلاف دارند، به امور ترجیح دهنده از اسناد و مدارک موجود نگاه کند.

19- در رابطه با حقوق دنیوی، شهادت دادن دو زن به جای شهادت دادن یک مرد است، اما در امور دینی مانند روایت و فتوا زن همانند مرد است، و تفاوت این دو مورد کاملا مشخص است.

20- حکمت اینکه الله شهادت دو زن را مانند شهادت یک مرد قلمداد کرده، این است که غالبا حافظۀ زن ضعیف‌تر از حافظۀ مرد است و غالبا حافظه مرد از حافظۀ زن قوی‌تر است.

21- اگر یکی از شاهدان شهادتش را فراموش کرد و شاهد دیگر او را یادآور شد، این فراموشی که با یادآوری از بین می‌رود اشکالی ندارد، زیرا فرموده است: ﴿أَن تَضِلَّ إِحۡدَىٰهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحۡدَىٰهُمَا ٱلۡأُخۡرَىٰۚ و اگر شاهد فراموش کرد، سپس بدون یادآوری، خود آن را به خاطر آورد، به طریق اولی اشکالی ندارد، زیرا گواهی دادن باید بر اساس علم و یقین باشد.

22- شهادت باید از روی علم و یقین باشد، نه از روی شک، پس هرگاه شاهد در گواهی‌اش دچار شک شد، برای او جایز نیست شاهدی بدهد هر چند که گمانش غالب باشد مگر به آنچه که بر آن علم و یقین دارد.

23- اگر شاهدی برای گواهی دادن فراخوانده شد نباید امتناع ورزد، خواه برای تحمل گواهی خوانده شود یا برای ادای شهادت، زیرا ادای شهادت همچنانکه الله تعالی از آن سخن به میان آورده و از منافع و مصالح آن خبر داده است، بهترین مصداق عمل صالح است.

24- همچنین جایز نیست به «کاتب» و «شاهد» ضرر رسانده شود، به این صورت که آنان را زمانی یا حالتی برای نوشتن و شهادت دادن فرا بخوانند که به آنان ضرر برساند. و همچنانکه نهی شده است که دارندگان حقوق و طرفین معامله به «کاتب» و «شاهد» ضرر برسانند، نیز «کاتب» و «شاهد» نهی شده‌اند از اینکه به طرفین معامله و یا یکی از آنها ضرر برسانند. نیز از این آیه برداشت می‌شود که هرگاه «کاتب» و «شاهد» به سبب کتابت و شهادتشان ضرری متوجه آنان شود وجوب این کار از آنان ساقط می‌گردد. نیز استنباط می‌شود که زیان رساندن به نیکوکاران و کسانی که خوبی می‌کنند، و گذاشتن چیزی بر دوش آنها که توان آن را ندارند، جایز نیست. ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠ [الرحمن: 60] «آیا پاداش نیکوکاری جز نیکوکاری چیز دیگری است؟» همچنین بر کسی که کار نیکی انجام می‌دهد لازم است که نیکوکاری خود را با دوری جستن از زیان رساندن قولی و عملی به کسی که کار خوب را برای او انجام داده است، کامل گرداند، زیرا نیکوکاری جز با آن کامل نمی‌شود.

25- مزد گرفتن برای نوشتن و گواهی دادن جایز نیست، چرا که انجام این عمل از واجبات است، زیرا نوشتن و گواهی دادن حقی است که الله تعالی بر نویسنده و گواه واجب گردانیده است، و مزد گرفتن به مثابه ضرر رساندن به دو طرف معامله است، مگر اینکه کاتب یا نویسنده از طرف ولی امر موکول باشد و از بیت المال حقوق خویش را به دست آورد.

26- در سایه عمل به این راهنمایی‌های گرانقدر، اختلاف و نزاع قطع شده و حقوق و انصاف حاکم می‌شود، و مردمان از فراموشی و نسیان سالم می‌مانند. بنابراین فرمود: ﴿ذَٰلِکُمۡ أَقۡسَطُ عِندَ ٱللَّهِ وَأَقۡوَمُ لِلشَّهَٰدَةِ وَأَدۡنَىٰٓ أَلَّا تَرۡتَابُوٓاْ «این (نوشتن شما) در نزد الله به عدالت نزدیکتر، و برای گواهی دادن استوارتر، و برای آنکه دچار شک و تردید نشوید؛ بهتر می‌باشد» و این مصالح، برای بندگان ضروری و لازم هستند.

27- آموختن نوشتن از امور دینی است، چون نوشتن وسیله‌ای برای حفظ دین و دنیا و سبب نیکوکاری است.

28- هر کس که الله تعالی به او نعمتی بخشیده که مردم به آن نیاز دارند، شکر کامل آن نعمت این است که آن را به مردم برسانند و به وسیله آن نیازهای مردم را بر آورده سازد، زیرا الله تعالی علت نهی کردن نویسنده از امتناع ورزیدن از نوشتن را چنین بیان کرده است: ﴿کَمَا عَلَّمَهُ ٱللَّهُ «همان‌گونه  که الله به او آموزش داده» و هرکس نیاز برادرش را برآورده کند الله تعالی نیاز او را برطرف می‌نماید.

29- زیان رساندن به گواهان و نویسندگان فسق است، و فسق یعنی بیرون رفتن از طاعت الهی به سوی نافرمانی او. فسق اضافه و کم می‌شود، و به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌شود، بنابراین نفرمود: «فأنتم فساق» یا «فاسقون» شما فاسق هستید، بلکه فرمود: ﴿وَإِن تَفۡعَلُواْ فَإِنَّهُۥ فُسُوقُۢ «و اگر (چنین) کنید؛ بی‌شک (بیانگر) نافرمانی شما خواهد بود». پس هر اندازه بنده از دایره طاعت الله خارج شود به همان اندازه به فسق مبتلا می‌گردد. و از فرموده الهی که می‌فرماید: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱللَّهُ «و از الله بترسید. و (آنچه که برای شما مفید است) الله به شما آموزش می‌دهد»، استنباط می‌شود که تقوی و پرهیزگاری وسیله‌ای است برای حاصل کردن علم و دانش. و واضح‌تر از این آیه، فرموده الهی است که می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا [الأنفال: 29] «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر (از الله بترسید، و) پرهیزگاری پیشه کنید به شما نیروی تشخیص حق از باطل را عطا می‌کند ».

30- همان طور که آموختن امور دینی متعلق به عبادات از نوع علم مفید می‌باشد، آموختن امور دنیوی متعلق به معاملات نیز از علوم مفید به حساب می‌آید. زیرا الله تعالی امور دینی و دنیوی بندگان را حفظ نموده است. و کتاب بزرگ الله تعالی روشنگر و بیان کنندۀ هر چیزی است.

از فواید این آیه:

1- اهتمام و عنایت به احکامی که در این آیات ذکر شده است زیرا احکام در این آیات توسط ندا به مؤمنان صادر شده که سزاوار اهتمام جدی است.

2- تمسک جستن به این احکام از مقتضای ایمان است و مخالفت این احکام نقص در ایمان محسوب می‌شود.

3- دین اسلام همانگونه که به عبادات اعتنا دارد به معاملات میان مردم نیز اهتمام ویژه‌ای دارد.

4- این آیات رد بر کسانی است که می‌گویند: اسلام فقط به اعمالی که ویژه عبادات است تأکید کرده است اما معاملات میان مردم باید تابع احکام وضعی باشد.

5- علم و دانشی که الله به بندگان داده احسان بزرگ اوتعالی بر بندگانش است.

6- ثابت شدن اسم «علیم» برای الله عزوجل و همچنین اثبات صفتی که متضمن این اسم است که همانا علم می‌باشد.



﴿۞وَإِن کُنتُمۡ عَلَىٰ سَفَرٖ وَلَمۡ تَجِدُواْ کَاتِبٗا فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞۖ فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ وَلۡیَتَّقِ ٱللَّهَ رَبَّهُۥۗ وَلَا تَکۡتُمُواْ ٱلشَّهَٰدَةَۚ وَمَن یَکۡتُمۡهَا فَإِنَّهُۥٓ ءَاثِمٞ قَلۡبُهُۥۗ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ٢٨٣

 

 

لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُۖ فَیَغۡفِرُ لِمَن یَشَآءُ وَیُعَذِّبُ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٢٨٤

 

 

ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥

 

 

 

و اگر در حال سفر بودید و نویسنده‌ای نیافتید پس چیزی را به عنوان گروی بگیرید، و اگر برخی از شما برخی دیگر را امین دانست، باید کسی که امین قرار داده شده است امانتش را باز پس بدهد، و باید از الله که پروردگار اوست بترسد، و گواهی را کتمان نکنید، و هرکس که آن را پنهان کند پس قطعا دلش گناهکار است، و الله به آنچه که می‌کنید آگاه است. ﴿283

آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آنِ الله است، و اگر آنچه را در دل دارید آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید؛ الله شما را بر آن محاسبه می‌کند، پس هر کس را که بخواهد می‌آمرزد، و هر کس را که بخواهد عذاب می‌دهد، و الله بر هر چیزی تواناست. ﴿284

پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شد ایمان آورد، و مؤمنان نیز، همگی به الله و فرشتگان او و کتاب‌های وی و پیامبرانش ایمان آوردند (و گفتند:) بین هیچ یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم و گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش تو را می‌خواهیم، و بازگشت به‌سوی توست. ﴿285.


 

﴿283 و اگر در سفر بودید و معامله‌ مدت‌دار انجام‌ دادید و نویسنده‌ای‌ نیافتید، پس‌ باید رهن بگیرید. و هر چند در این آیه فقط بر سفر تصریح‌ شده، اما هر عذر دیگری‌ - همچون‌ عذر سفر - نیز مشمول‌ این‌ حکم‌ است. رهن: عبارت‌ از وثیقه‌ای‌ است که‌ قرضدار (راهن) به‌ طلبکار (مرتهن) می‌دهد که‌ هرگاه‌ پس‌ از به پایان رسیدن مدت معین، وام‌ خویش‌ را نپردازد، طلبکار بتواند حق‌ خویش‌ را از جنس‌ مورد رهن‌ به‌دست‌آورد. جمهور فقها بر آنند که‌ در رهن، «قبض» -یعنی‌ دریافت‌ گرو-، یا به‌اصطلاح‌ عین‌ مرهونه‌ شرط و معتبر بوده‌ و ‌جز با گرفتن‌ عین‌ -جنس- مرهون، قرار داد رهن تمام‌ نمی‌شود. اما امام‌ مالک‌ بر آن‌ است‌ که‌ گرو نهادن‌ (ارتهان)، به مجرد ایجاب‌ و قبول‌ صحیح‌ می‌شود، هرچند در آن‌ قبض‌ عین‌ هم‌ صورت‌ نگیرد. ‌از انس‌ س روایت‌ است که‌ فرمود: «وَلَقَدْ رَهَنَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دِرْعَهُ بِشَعِیرٍ»[408]. «و البته رسول‌الله ج ‌زره‌ خویش را در برابر مقداری‌ از جو در گرو گذاشته بود». پس‌ بنابر این‌ روایت از رسول‌ اکرم‌ ج، گرو گذاشتن‌ در حضر نیز جایز است‌.

و اگر طلبکار قرضدار را بر حق‌ خویش‌ امین‌ دانست‌ و لذا از وی‌ گروی‌ نگرفت، یا مورد قرض را ننوشت‌ و وثیقه‌ای‌ ترتیب‌ نداد پس‌ قرضدار باید امانت‌ وی‌ را بازپس‌ دهد. در اینجا قرض‌ را «امانت» نامید؛ به خاطر اینکه که‌ در آن‌ طلبکار، قرضدار را در مالی‌ که‌ به‌ وی ‌داده‌ است‌ و در قبال‌ آن‌ گروی‌ نگرفته‌ و وثیقه‌ و شاهدی‌ نخواسته، امین‌ گردانیده است‌ و باید از الله تعالی که‌ پروردگارِ گواه اوست، بترسد و نباید چیزی‌ از حق‌ طلبکار را انکار نماید. و هر‌گاه‌ که‌ برای‌ ادای‌ گواهی‌ فراخوانده ‌می‌شوید گواهی‌ را پنهان‌ نکنید و هر که‌ آن‌ را کتمان‌ کند، قلبش‌ گناهکار و فاجر ‌است‌ که‌ از افتادن‌ در معصیت‌ الهی پروایی‌ ندارد؛ زیرا ممکن‌ است‌ با کتمان‌ شهادت‌ وی، حق‌ صاحب‌ حق‌ ضایع‌ شود. حق‌ تعالی‌ قلب‌ را مخصوصا گناهکار نامید؛ زیرا اولا: قلب، محل‌ پذیرش‌ شهادت‌ است، ثانیا: اگر قلب‌ گناه‌ کرد، دیگر اعضا از آن‌ پیروی‌ می‌کنند. و الله به‌ آنچه‌ انجام‌ می‌دهید، داناست و چیزی‌ از امور شما بر او پنهان‌ نیست‌.

این آیه نیز برخی احکام و فواید را در بردارد که به آنها اشاره می‌کنیم:

1- مشروّعیت سند گرفتن در مقابل حقوقی که به دیگران واگذار می‌شود. سند و ضمانت، ضامنِ رسیدنِ حقِ بنده می‌باشند، خواه با فرد نیکوکار معامله کند و یا با فرد فاسق، و خواه طرف معامله امانتدار باشد یا خائن. بنابراین سند و وثیقه‌ها باعث حفظ حقوق و قطع اختلافات می‌گردند.

2- سند و گِرو کامل آن است که در دسترس باشد، اما این به آن معنی نیست که اگر رهن قابل تصرف و در دسترس نباشد درست نیست، بلکه مقید کردن «رهن» به «مَقبُوضَةُ» بر این دلالت می‌نماید که گاهی گرو در دسترس می‌باشد و وثیقه و گرو کامل می‌گردد، و گاهی در دسترس نخواهد بود، و آن زمان وثیقه ناقص خواهد بود.

3- از مفاد ﴿فَرِهَٰنٞ مَّقۡبُوضَةٞ برمی‌آید که هرگاه راهن و مرتهن، یعنی گرودهنده و گرو گیرنده در رابطه با مقدار مبلغی که رهن گرفته می‌شود اختلاف پیدا کردند، قول رهن گیرنده که صاحب حق است، اعتبار دارد، چون الله تعالی رهن و گرو را وثیقه‌ای برای حفظ حق او قرار داده است، و اگر سخن رهن گیرنده در این زمینه پذیرفته نمی‌شد، وثیقه به حساب نمی‌آمد چرا که نوشتن و گواهی وجود ندارد.

4- معامله بدون گرفتن وثیقه و شاهد جایز است، زیرا الله تعالی فرموده است: ﴿فَإِنۡ أَمِنَ بَعۡضُکُم بَعۡضٗا فَلۡیُؤَدِّ ٱلَّذِی ٱؤۡتُمِنَ أَمَٰنَتَهُۥ «پس آن کس که امین شمرده شده، باید امانت (بدهی) خود را باز پس دهد» اما در این حالت باید پرهیزگار بود و از الله ترسید، زیرا صاحب حق در معرض خطر قرار دارد و احتمال دارد که حقش را از دست بدهد، بنابراین الله تعالی در این حالت به کسی که حق بر گردن اوست دستور داده است تا از الله بترسد، و امانت خود را پس بدهد.

5- هر کسی که معامله کننده او را امین بشمارد، به راستی که به او خوبی و نیکی کرده و به دینداری و امانتداری او راضی شده است، پس کسی که حق بر گردن اوست، باید به دو جهت امانت‌داری خود را ثابت کند؛ یکی این که حق الله است و باید آن را بپردازد، و از فرمان الله اطاعت کند، و دوم اینکه باید حق را به صاحبش که به او اعتماد کرده است، به طور کامل باز گرداند.

6- کتمان گواهی شهادت حرام است، و کسی که گواهی را کتمان کند گناهکار می‌شود، زیرا کتمان گواهی از قبیل گواهی به ناحق و دروغ است، و کتمان شهادت باعث ضایع شدن حقوق و فساد معاملات می‌گردد. و شاهد، و کسی که حق بر ذمه اوست گناهکار می‌شوند. و علت اینکه رهن را به سفر مقید کرد- با اینکه رهن گرفتن در سفر و غیره جایز است-  این است که در سفر، به رهن گرفتن بیشتر نیاز است. زیرا شاهد و نویسنده‌ای احتمالا وجود نداشته باشد. و آیه را با «عَلِیمٌ» به پایان رساند، یعنی الله تعالی به همه آنچه بندگان انجام می‌دهند داناست. و از این طریق آنها را به انجام معاملات نیکو تشویق و از معاملات حرام برحذر می‌دارد.

از فواید این آیه:

1- اگر در سفر کاتبی یافت نشد حق را با گرفتن گروی ثابت و محکم کنید.

2- اثبات آنچه که این دو اسم «الله» و «الرب» بر آن دلالت دارند؛ طوریکه در اسم «الله» اثبات الوهیت است و در اسم «الرب» اثبات ربوبیت است؛ زیرا معبود باید مستحق عبادت باشد؛ و الرب باید مستحق ربوبیت باشد، و این امر محقق نمی‌گردد جز با کمال صفات؛ از این رو می‌گوییم: توحید ربوبیت متضمن توحید الوهیت است؛ و هر دو توحید مستلزم کمال اسامی و صفات پروردگار هستند؛ لهذا ابراهیم ÷ به پدرش چنین گفت: ﴿یَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا یَسۡمَعُ وَلَا یُبۡصِرُ وَلَا یُغۡنِی عَنکَ شَیۡ‍ٔٗا٤٢ [مریم: 42]. «ای پدر جان! چرا چیزی را می‌پرستی که نه می‌شنود و نه می‌بیند، و نه هیچ نیازی از تو برآورده می‌سازد؟!».

3- بیان حرمت کتمان شهادت؛ و اینکه از گناهان کبیره است. طوریکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّٰمِینَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِکُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَۚ إِن یَکُنۡ غَنِیًّا أَوۡ فَقِیرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ [النساء: 135]. «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! برپا دارنده‌گان‌ عدالت،  و شاهد برای الله باشید؛ اگر چه به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان (شما) باشد، اگر (مدعی علیه) توانگر یا فقیر باشد. (به هر حال) الله به آنان سزاوارتر (و مهربان‌تر) است».

4- کتمان شهادت چون از گناهان قلبی است از این رو بسیار بزرگ است؛ زیرا وقتی قلب به گناه آغشته شد اعضای بدن نیز مرتکب گناهان می‌شوند، طوریکه پیامبر ج فرموده است: «آگاه باشید، همانا در بدن انسان پاره گوشتی وجود دارد که اگر سالم و صالح شود، تمام بدن سالم و اگر فاسد و تباه شود، تمام بدن فاسد می‌شود، بدان که آن پاره گوشت، قلب است»[409]. و در موضع دیگر فرموده است: «التقوى هاهنا»[410] «تقوا اینجاست ـ با دست سه بار به سینه مبارک‌ (قلب) خود اشاره فرمودند». پس تقوا در قلب است نه در زبان و افعال و احوال.

5- این آیه بیانگر وسعت علم الله تعالی است؛ زیرا به آنچه که می‌کنیم داناست، پس نباید از اوامر او سر باز زنیم.

6- رد بر غلات فرقه قدریه که می‌گویند: الله متعال به افعال بندگان دانا نیست مگر بعد از آنکه انجام شود؛ در حالی که این فرمودۀ الله متعال متضمن آنچه که ما بالفعل انجام می‌دهیم و یا انجام خواهیم داد، می‌باشد.

 ﴿284 آنچه‌ در آسمان‌ها و آنچه‌ در زمین‌ است، از آنِ الله است‌. و اگر آنچه‌ در دل‌های‌ خود از شر و بدی دارید و تصمیم‌ بر آن‌ را آشکار یا پنهان‌ کنید، الله تعالی شما را بر آن ‌محاسبه‌ می‌کند، سپس‌ هر که‌ را بخواهد می‌آمرزد و هر که‌ را بخواهد عذاب‌ می‌کند و الله تعالی بر هر چیزی‌ تواناست.‌

الله تعالی بندگانش‌ را محاسبه‌ می‌کند؛ هم‌ بر آنچه‌ که ‌آشکار سازند و هم‌ بر آنچه‌ که‌ در ضمیر و اندرونشان‌ پنهان‌ دارند – از جمله اموری‌ که‌ بر آن حساب‌ و بازخواست‌ می‌شوند-؛ همچون‌ کتمان‌ شهادت، شک‌، نفاق‌، تکذیب‌ در دین‌ و مانند آن‌. اما اگر‌ بنده‌ در دل‌ با خود بگوید که: فلان‌ و فلان‌ گناه‌ را انجام‌ می‌دهم، ولی‌ در عمل‌ مرتکب‌ آنها نشود، پس‌ او بخشوده ‌است، به‌دلیل‌ فرمودۀ رسول کریم ج: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ تَجَاوَزَ لِأُمَّتِی عَمَّا حَدَّثَتْ بِهِ أَنْفُسَهَا مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ أَوْ تَعْمَلْ بِهِ»[411].

 «همانا الله تعالی برای‌ این‌ امت من‌ آنچه‌ از وسوسه‌ها و شک‌ها را که در دل بنده پنهان می‌دارند، آمرزیده‌ است‌ تا آن‌گاه‌ که‌ به‌ آن‌ سخن‌ نگویند یا به آن‌ عمل‌ نکنند».

از ابوهریره س روایت است که چون ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُ «آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آنِ الله است. و اگر آنچه را در دل خود دارید، آشکار کنید یا آن را پنهان نمایید، الله شما را به آن محاسبه می‌کند» نازل شد، این آیه بر اصحاب سخت و دشوار آمد، پس به حضور رسول الله ج آمدند و به زانوی احترام و ادب نشستند و عرض کردند: ما توان و طاقت این آیه را که به تو نازل شده است نداریم. پیامبر ج فرمود: آیا میل دارید سخن اهل کتاب را که پیش از شما گفته بودند: شنیدیم و نافرمانی کردیم، تکرار کنید؟ بلکه همه باهم به درگاه الهی عرض کنید: ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥ [البقرة: 285] «شنیدم و اطاعت کردیم پروردگارا! آمرزش تو را می‌جوییم و بازگشت همه به سوی توست»؛ چون مسلمانان این را خواندند و زبان‌شان به تلاوت آن رام شد، در پی آن الله تعالی ﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ... «پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است، و مؤمنان (نیز)» را نازل فرمود. چون این عمل را انجام دادند، الله تعالی آن را نسخ کرد و آیۀ ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا... «الله هیچ کس را جز به ‌اندازه توانش تکلیف نمی‌کند» را فرستاد.

ابن عباس ب می‌فرماید: پیامبر اکرم ج به نقل از پروردگارش فرمود: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ الْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ، ثُمَّ بَیَّنَ ذَلِکَ. فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا، کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً. فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا، کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ کَثِیرَةٍ. وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا، کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً. فَإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا، کَتَبَهَا اللَّهُ لَهُ سَیِّئَةً وَاحِدَةً»[412].

 «الله تعالی نیکی‌ها و بدی‌ها را مشخص نموده و آنها را بیان کرده است. پس هر کس، اراده نماید که کار نیکی انجام دهد ولی آن را عملی نکند، الله تعالی برای او نزد خودش، یک نیکی کامل، ثبت می‌نماید. و اگر قصد انجام عمل نیکی را بنماید و به آن، عمل کند، الله تعالی نزد خود، ده نیکی، تا هفتصد نیکی تا چندین برابر بیشتر از این، برایش ثبت می‌کند. و هر کس، قصد انجام عمل بدی را بکند و آن را عملی نسازد، الله تعالی، یک نیکی کامل، نزد خود، برایش ثبت می‌کند. و اگر قصد انجام عمل بدی را بنماید و مرتکب آن شود، الله تعالی برایش یک بدی، ثبت می‌نماید».

پس انسان به سبب آنچه در دل نگه می‌دارد تا آن را انجام ندهد، و یا آن را بر زبان نیاورد مواخذه نمی‌شود، زیرا منظور از آن چیزهایی است که بر دل انسان خطور می‌کند، اما تبدیل به خصلت وی نشده و تصمیم قطعی بر انجام آن کارها را نگرفته است، در اینجا هم منظور تصمیم‌های قطعی و حالت‌های ثابت خوب و بد در وجود انسان می‌باشد، لذا الله تعالی هرچند محاسبه‌ و بازپرسی‌ می‌کند، لیکن‌ کسی‌ را جز در آنچه‌ که‌ در حوزه‌ توان‌ اوست‌ عذاب‌ نمی‌کند و وسوسه‌های‌ درونی‌ از توان‌ انسان‌ خارج‌ است‌.

از فواید این آیه:

1- این آیه بیانگر همگانی بودن ملکیت الله سبحانه و تعالی است؛ چون همه چیز بلا استثنا در آسمان‌ها و زمین از آنِ الله است.

2- بیان اینکه الله متعال قائم و صاحب امر آسمان‌ها و زمین است؛ هرگونه که بخواهد آن را اداره می‌کند؛ زیرا ملک؛ ملک خود اوتعالی است و شریکی در این ملک همراه خود ندارد.

3- وجوب یگانه دانستن الله متعال در الوهیت؛ زیرا اقرار به ربوبیت متضمن اقرار به الوهیت است. لهذا الله متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ [البقرة: 21]. «ای مردم، پروردگار خود را پرستش کنید، آن کسی‌که شما را آفرید». پس ربوبیت را موجب عبادت خود گردانیده است.

4- اثبات صفات کمال برای الله عزوجل؛ زیرا هرگاه در این ملک وسیع و بزرگ تأمل کنیم که بطور منظم اداره می‌شود، درمی‌یابیم ذاتی که آن را اداره می‌کند، دارای صفات کمال است. و این کمال در همه صفات اوتعالی که به آنها وصف شده است وجود دارد و جز کسی که با این صفات کمال متصف نباشد مالک این کائنات بزرگ نمی‌تواند باشد.

5- به نص قرآن و سنت و اجماع ثابت است که هفت آسمان وجود دارد؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ٨٦ [المؤمنون: 86] «بگو: چه کسی پروردگار آسمان‌های هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟!». و در حدیثی از پیامبر ج روایت است که فرموده است: «مَنْ أَخَذَ شِبْراً مِنَ الأرْضِ ظُلْماً، طُوِّقَهُ إلى سبْعِ أرضینَ»، «هر کس به اندازۀ یک وجب زمین (غیر) را به ظلم بگیرد، در هفت زمین طوق گردن او می‌شود (و او را فرو می‌برند)». لازم به یاد آوری است که زمین در آیات قرآنی به لفظ مفرد و در سنت نبوی به لفظ جمع آمده است.

6- این آیه بیانگر عموم علم الله و وسعت آن است که هر آنچه را انسان در دل خود داشته باشد یا آن را آشکار یا آن را پنهان نماید الله متعال به آن آگاه است و محاسبه می‌کند؛ و محاسبه را تنها کسی می‌کند که علم و آگاهی دارد.

7- برحذر نمودن بنده از آنچه در قلب خود پنهان می‌دارد که مورد رضایت الله عزوجل نیست؛ زیرا وقتی بنده بداند که الله متعال آشکار و پنهان او را می‌داند؛ از ترس این محاسبه، الله متعال را همیشه مراقب حال خود می‌بیند.

8- نظر به این آیه ثابت می‌گردد که بنده به خاطر آنچه در دل دارد نیز محاسبه می‌شود؛ ولی نصوص دیگری در این زمینه با جزئیات بیشتر آمده است که باید مدنظر گرفته شود از جمله:

 أ- وسوسه‌هایی که در دل انسان خطور می‌کند به ایمان بنده ضرری وارد نمی‌کند. روزی صحابه از همچنین چیزی به رسول الله ج شکایت بردند؛ و گفتند: «ما در وجود خود (افکاری) را می‌یابیم که گفتن آن بر ما دشوار است. پیامبر ج فرمود: آیا شما چنین احساسی را داشته‌اید؟ گفتند: بلی، فرمود: این صریح ایمان است»[413].

ب- هرگاه بنده‌ای به کار حرامی تصمیم بگیرد سپس آن را ترک کند: اگر بخاطر الله ترکش کند ثواب می‌گیرد، طوریکه در حدیث آمده است: «هر که قصد کار بدی کند و آن کار را انجام ندهد الله براى او حسنه کاملی مى‌نویسد»[414]. و اگر عزم بدی کند سپس از آن خسته شده و منصرف گردد در چنین حالتی بر او چیزی نیست و پاداش نیز ندارد و در حدیث است که «ارزش و اعتبار عمل و رفتار هر فردی، مطابق نیت و قصد اوست»[415].

ج- اگر آرزوی گناه و بدی کرد و بر انجام آن حریص بود ولی اسباب آن را نمی‌یابد در این حالت نظر به نیتش جزا می‌بیند نه جزای کامل. مانند بنده‌ای که الله به او نه ثروت داده است و نه علمی، و می‌گوید: اگر ثروت می‌داشتم حتماً همانند فلان شخص «ثروتمند بی‌علم» عمل می‌کردم، او نیز بر اساس نیتش محاسبه خواهد شد و این دو فرد از لحاظ گناه مساوی هستند»[416].

د- اگر بر ارتکاب گناه عزم نمود و اسباب آن را نیز آماده ساخت لیکن از عملی نمودن آن عاجز آمد، در چنین حالت گناه فاعل آن را می‌گیرد طوریکه در حدیث آمده: «هرگاه دو مسلمان با شمشیر رویاروی یکدیگر قرار گیرند قاتل و مقتول هر دو جهنمی هستند» گفتند: در حق قاتل متوجه شدیم، اما مقتول چه تقصیری دارد؟ فرمود: «او نیز خواهان کشتن شخص مقابل بود»[417].

9- بنده باید قبل از محاسبۀ الهی، با نفس خود در این دنیا محاسبه نماید، طوریکه از عمر فاروق س روایت است که فرمود: «قبل از آن‏که در قیامت مورد محاسبه قرار گیرید در دنیا به محاسبۀ خود بپردازید»[418].

10- الله متعال صراحتا کیفر را ذکر نکرده است زیرا با محاسبه، مؤاخذه حتمی نیست زیرا الله متعال هر کس را بخواهد می‌بخشد و هر کس را بخواهد عذاب می‌کند. و در بیان این آیه حدیثی از پیامبر ج روایت شده است که فرمود: «شخص مؤمن در روز قیامت به پروردگارش نزدیک می‌شود تا آنجا که الله، ستر خود را بر او می‌گسترد و از او اقرار گناهانش را می‌گیرد و می‌فرماید: «آیا فلان گناه و فلان گناه را به یاد داری؟» می‌گوید: بارالها! می‌دانم و الله متعال می‌فرماید: «من در دنیا آنها را برای تو پوشاندم و امروز نیز آنها را برای تو می‌آمرزم» و بعد از آن، نامه‌ اعمال نیکویش به او عطا می‌شود»[419].

11- بعد از محاسبه یا انسان مورد مغفرت و عفو قرار می‌گیرد یا اینکه عذاب می‌شود؛ پس اگر کافر بود عذاب می‌شود و اگر مسلمان بود تحت مشیئت الهی قرار می‌گیرد؛ اگر بخواهد می‌بخشد و اگر بخواهد عذاب می‌کند. طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَغۡفِرُ أَن یُشۡرَکَ بِهِۦ وَیَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَن یَشَآءُۚ [النساء: 48] «بی‌گمان الله شرک به خود را نمی‌بخشد و گناهان پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد، می‌بخشد».

12- این آیه کمال قدرت الهی را ثابت می‌کند که به بر همه چیز قادر و تواناست. اما قدرت مخلوق محدود می‌باشد.

 ﴿285 پس از آنکه‌ الله تعالی در سورۀ‌ البقره‌ احکام‌ بسیاری‌ را بیان‌ کرد، در پایان‌ آن، عظمت‌ مقام‌ والای‌ خود را با آیه‌ی: (آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آنِ الله است) بیان‌ نموده‌ و پس‌ از آن، تصدیق‌ پیامبر خود ج و تصدیق‌ مؤمنان‌ را به‌ تمام‌ این‌ احکام‌ و اعتقادات‌ مطرح‌ می‌کند و می‌فرماید: پیامبر به آنچه‌ از جانب‌پروردگارش‌ بر او نازل‌ شده‌ ایمان‌ آورده‌ است‌ یعنی: پیامبر ج به‌ تمام‌ احکام‌ و اعتقاداتی‌ که‌ در این‌ سوره‌ ذکر شد، تصدیق‌ و باور نموده‌ است، همچنین‌ مؤمنان‌ همگی، به‌ الله تعالی و فرشتگان‌ ایمان‌ آورده‌اند که‌ این مخلوقاتِ تابع و منقاد به اوامر الهی ‌وجود دارند و بندگانِ‌ مکرَمِ الهی‌ و واسطه‌ میان‌ او و انبیایش‌ در نازل کردن ‌پیام‌هایش‌ می‌باشند؛ همچنین به‌ کتاب‌های‌ وی‌ ایمان‌ آورده‌اند زیرا این‌ کتاب‌ها دربرگیرنده‌ برنامه‌ها و قوانینی‌ هستند که‌ بندگان‌ به ‌وسیله‌ آنها، الله‌ عزوجل‌ را بندگی‌ می‌کنند. همچنین به‌ پیامبرانش‌ ایمان‌ آورده‌اند زیرا ایشان‌ مبلغان‌ پیام‌های ‌الهی‌ برای‌ بندگانش‌ هستند. و مؤمنان‌ می‌گویند: میان‌ هیچ‌یک‌ از فرستادگانش‌ فرق ‌نمی‌گذاریم‌ در این‌ که‌ فرستاده‌ الله و مبلغ‌ شریعت‌ اویند و برخی‌ را بر برخی‌ دیگر در این‌ امر برتری‌ نمی‌دهیم‌، پس‌ چنان‌ نیست‌ که‌ به‌ برخی‌ از پیامبران‌ ایمان ‌داشته‌ و منکر رسالت‌ برخی‌ دیگر از آنان‌ گردیم‌. پیامبر و مؤمنان می‌گویند:‌ پروردگارا! با گوش‌هایمان پیام‌های تو را دریافته‌ و با ادراک خویش‌ آنها را فهمیده‌ و به‌ آنچه‌ که‌ در آنهاست‌ گردن‌ نهادیم‌ و دعوت‌ تو را اجابت‌ گفتیم، پس‌ پروردگارا! آمرزش‌ تو را خواهانیم‌ و بازگشت‌ همه با حشر و نشر در روز قیامت به‌سوی‌ توست‌‌.

فضیلت استغفار

ابوهریره س می‌فرماید: شنیدم که رسول الله ج فرمود: «وَاللَّهِ إِنِّی لأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ فِی الْیَوْمِ أَکْثَرَ مِنْ سَبْعِینَ مَرَّةً»[420].

«به الله سوگند که من روزانه، بیش از هفتاد بار از الله تعالی، طلب آمرزش کرده و توبه می‌کنم».

از ابو موسی س روایت است که فرمود: «أَمَانَانِ کَانَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، رُفِعَ أَحَدُهُمَا، وَبَقِیَ الْآخَرُ» ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِیهِمۡۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ٣٣ [الأنفال: 33][421].

«در عهد رسول الله ج دو وسیله امان از عذاب الهی وجود داشت؛ یکی از آنها (وجود رسول الله ج بود که با رحلت ایشان) بلند شد و دیگری (که استغفار است)  هنوز باقی است» سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و تا تو در میانشان هستی الله آنان را عذاب نمی‌دهد، و نیز در حالی که آنان آمرزش می‌خواهند الله ایشان را عذاب نمی‌دهد».

ربیع‌ پسر ‌صبیح فرمود: مردی پیش حسن بصری آمد و از قحطی شکایت کرد. حسن / فرمود: استغفار کن. شخص دیگری آمد و از فقر و ناداری گله کرد. در جواب او نیز فرمود: استغفار کن. سومی آمد و گفت: دعا کن که الله به من پسری عنایت کند. در پاسخ فرمود: استغفار کن. به حسن گفتیم: آنها نیازهای متفاوت داشتند ولی خودت به همه یک جواب دادی؟ فرمود: این پاسخ را از قرآن درمورد داستان نوح ÷ دریافتم. نوح به قوم خود گفت: «از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است. باران را بر شما می‌فرستد و شما را با مال و فرزندان یاری می‌کند»[422].

از فواید این آیه:

1- خود شخص پیامبر ج به ایمان آوردن به رسالت خود و آنچه بر ایشان نازل شده است مکلف است، طوریکه آن جناب در حدیثی می‌فرماید: «أشهد أنی رسول الله»[423].

2- قرآن کریم، همان وحی که بر پیامبر ج نازل شد؛ کلام الله متعال است.

3- اثبات علو و والایی الله عزوجل؛ زیرا نزول و فرود آمدن از بالا به پائین می‌باشد.

4- مؤمنانند که فرمانبردار و پیرو پیامبر ج هستند و شریعتی جز شریعت او ج را پیروی نمی‌کنند.

5- هر قدر ایمان مسلمان به پیامبر ج قوی باشد، در پیروی آن جناب نیز شدیدتر می‌باشد. طوریکه در این آیه به آن اشاره شده است که مؤمنان به آنچه بر پیامبر ج از جانب پروردگارش نازل شده است، ایمان آورده‌اند.

6- ایمان پیامبر ج و مؤمنان مشتمل بر همه اصول دین است، و همه به الله و فرشتگان او و کتاب‌هایش و پیامبرانش ایمان آورده‌اند؛ اما در اینجا سؤالی مطرح می‌شود که در این آیه ذکری از روز آخرت و ایمان به قدر نشده است، چرا؟ اول اینکه ایمان به روز آخرت و قدر را عموم این آیه در بر می‌گیرد: «به آنچه از (سوی) پروردگارش بر او نازل شده». ثانیا؛ ایمان به کتاب‌ها و پیامبران متضمن ایمان به روز آخرت و قدر است.

7- اثبات وجود فرشتگان.

8- در ایمان آوردن به پیامبران فرقی نیست. یعنی نباید بگوییم: به محمد ج ایمان می‌آوریم و به عیسی ÷ نمی‌آوریم، زیرا او از بنی اسرائیل است؛ چون ما مسلمانان میان هیچ یک از پیامبران فرقی نمی‌گذاریم.

9- از صفات مومنان شنیدن و اطاعت کردن است، طوریکه در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥١ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَخۡشَ ٱللَّهَ وَیَتَّقۡهِ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ٥٢ [النور: 51-52]. «سخن مؤمنان هنگامی‌که به سوی الله و پیامبرش خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، فقط این است که می‌گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم و اینان همان رستگارانند.* و کسی‌که الله و پیامبرش را اطاعت کند، و از الله بترسد، و از (مخالفت فرمان) او بپرهیزد، پس اینانند که کامیاب (واقعی) هستند».

10- همه به مغفرت و بخشش پروردگار محتاج هستند، حتی پیامبر ج محتاج مغفرت الله متعال است. طوریکه در حدیثی فرمودند: «هرگز کسی در قبال عملش به بهشت نمی‌رود و (فقط به رحمت الهی بهشتی می‌گردد)». صحابه عرض کردند: شما هم ای رسول‌ الله؟ آن جناب فرمود: «و من هم (به ازای عملم به بهشت نمی‌روم و) تنها به فضل الله که مرا در برگیرد، وارد بهشت می‌شوم»[424].

11- بیان تواضع و فروتنی مؤمنان آنگاه که گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم، سپس از ترس تقصیر و کوتاهی در اطاعت از پروردگارشان طلب مغفرت کردند.

12- اثبات اینکه بازگشت همه در دنیا و آخرت به سوی الله متعال است، و اوتعالی میان مردم در دنیا و آخرت حکم می‌کند، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءٖ فَحُکۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ [الشورى: 10] «و در هر چیزی که در آن اختلاف کنید، پس حکم (و داوری) آن با الله است». این حکم و داوری میان مردم در دنیا و آخرت است. و می‌فرماید: ﴿فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ [النساء: 141] «پس الله در روز قیامت میان شما داوری می‌کند».

 



﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡۗ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَاۚ رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلۡنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِۦۖ وَٱعۡفُ عَنَّا وَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَآۚ أَنتَ مَوۡلَىٰنَا فَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٨٦

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

الله هیچ‌کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند، هر کار نیکی که انجام دهد به سود خود کرده، و هرکار بدی که انجام دهد به زیان خود کرده است. پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا به خطا رفتیم، ما را مؤاخذه مکن. پروردگارا! و بار سنگین بر ما مگذار آن چنان که بر کسانی که پیش از ما بودند گذاشته‌ای. پروردگارا! و آنچه تاب و توانش را نداریم بر دوش ما مگذار و از ما درگذر، و ما را بیامرز، و بر ما رحم فرما، تو یار و یاورمان هستی، پس ما را بر قوم کافران پیروز گردان﴿286.

 


﴿286 الله تعالی هیچ‌کس‌ را جز به‌ اندازۀ‌ توانایی‌اش‌ مکلف‌ نمی‌سازد. تکلیف: امر نمودن ‌به‌ چیزی‌ است‌ که‌ در آن‌ مشقت‌ و سختی‌ وجود دارد. وسع: طاقت‌ و توان‌ است. ‌هر کس‌ هر چه‌ نیکی‌ کند، به‌ سود اوست‌ و پاداش‌ آن‌ مربوط به‌ خود وی‌ است‌ و هر چه‌ بدی‌ کند، به‌ زیان‌ اوست‌ و باید پیامدهای‌ آن‌ را خودش‌ متحمل‌ شود زیرا مسئولیت، فردی‌ است‌.

و نیز مؤمنان‌ می‌گویند: پروردگارا! اگر فراموش‌کردیم، یا به‌ خطا رفتیم، بر ما مگیر. در حدیث‌ آمده‌ است «چون‌ مؤمنان‌ این‌دعا را خواندند، الله‌ تعالی‌ فرمود: به‌تحقیق‌ که‌ اجابت‌ کردم‌. پس‌ گناه‌ خطا و فراموشی‌ را از آنان‌ برداشت»[425].

لذا پیامبر ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ تَجَاوَزَ عَنْ أُمَّتِی الْخَطَأَ، وَالنِّسْیَانَ، وَمَا اسْتُکْرِهُوا عَلَیْهِ»[426].«البته الله تعالی از امت‌ من‌ در سه‌ چیز در گذشته‌ است: از خطا و فراموشی‌ و این‌ که‌ [در سخن‌ یا عمل‌] مجبور به‌انجام‌ کار حرامی‌ گردند».

همچنین مؤمنان می‌گویند: پروردگارا! بار گرانی‌ بردوش‌ ما مگذار، همچنان‌ که‌ بر پیشینیان‌ ما گذاشتی‌. إِصر: تکلیف‌ سنگین‌ و کار دشوار و سخت‌ است‌. این آیه ‌به‌ اصحاب‌ تعلیم‌ می‌دهد که‌ از الله تعالی بخواهند تا از تکالیف‌ سنگینی‌ که ‌بر دوش‌ امت‌های‌ قبلی‌ نهاده، بر دوش‌ آنها نگذارد هر چند تاب‌ و توان‌ آن‌ را هم داشته‌ باشند، چنان‌که‌ بر بنی‌اسرائیل‌ سخت‌ گرفت‌ و تکالیفی‌ چون‌ قتل‌ نفس‌ در توبه‌ و قطع‌ موضع‌ نجاست‌ در پاک‌ ساختن‌ جامه‌ را بر آنان‌ وضع‌ کرد.

و نیز مؤمنان می‌گویند: پروردگارا! آنچه‌ تاب ‌و توان‌ آن‌ را نداریم، بر دوش‌ ما مگذار مراد از آن تکالیف‌ شاقه‌ای‌ است‌ که‌ انسان‌ به ‌آسانی‌ تاب‌ و تحمل‌ آنها را ندارد. پیامبر ج می‌فرماید: «أَحَبُّ الدِّینِ إِلَى اللَّهِ الحَنِیفِیَّةُ السَّمْحَةُ»[427]. «محبوب‌ترین دین نزد الله، دینى است که حق‌گرا و آسان باشد».

همچنان می‌فرماید: «إِنَّ الدِّینَ یُسْرٌ، وَلَنْ یُشَادَّ الدِّینَ أَحَدٌ إِلا غَلَبَهُ، فَسَدِّدُوا، وَقَارِبُوا، وَأَبْشِرُوا، وَاسْتَعِینُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَیْءٍ مِنَ الدُّلْجَةِ»[428]. «دین آسان است. و اگر کسی آن را برخود سخت بگیرد، سرانجام، خسته خواهد شد. بنابراین راه راست و میانه را در پیش گیرید، خوشحال باشید و از (عبادت) صبح و شام و بخشی از شب، کمک بگیرید».

باز هم مؤمنان می‌گویند: پروردگارا! و از ما در گذر در آنچه‌ که‌ میان‌ ما و توست‌ - از تقصیرات‌ و لغزش‌های‌ ما - که‌ تو به‌ آنها داناتری‌، بر ما بیامرز آنچه‌ را که‌ در میان‌ ما و بندگان‌ توست، پس‌ بدی‌ها و اعمال‌ زشت ما‌ را برآنان‌ آشکار نگردان‌. یعنی‌ بر گناهانمان‌ قلم‌ عفو بکش‌ و آنها را بپوشان‌ و بر ما رحم کن با رحمتی‌ از جانب‌ خویش - در آینده‌ کار ما نیز تَفَضُّل‌ نما، پس‌ به‌ توفیق‌ خویش‌ ما را دریاب‌ و ما را دیگر در گناه‌ در نیفکن،‌ تو مولایی‌، ‌تو حامی‌ و مددکار و سرور و سالار مایی و ما غلامان‌ تو هستیم؛‌ پس‌ ما را بر گروه‌ کافران‌ پیروز گردان‌ زیرا از حقِّ‌ مَولی‌ است‌ که‌ غلامان‌ و بندگانش‌ را نصرت ‌دهد. در حدیث‌، رسول‌ کریم ج فرمود: «الله تعالی به‌دنبال‌ هر دعایی‌ از این‌ دعاها فرمود: به‌تحقیق‌ که‌ اجابت‌ کردم»[429].

آری‌! الله تعالی امت‌ محمد ج را به‌ چیزی‌ از خطا یا فراموشکاری‌ مؤاخذه ‌نمی‌کند، تکالیف‌ سنگینی‌ را که‌ بر دوش‌ امت‌های‌ قبلی‌ نهاده‌ بود بر دوش‌ آنان‌ ننهاده، احکامی‌ که‌ تاب‌ و تحمل‌ آن‌ را ندارند بر آنها وضع‌ نکرده، از آنان ‌درگذشته‌، آنان‌ را آمرزیده‌ و مشمول‌ رحمت‌ بی‌کران‌ خویش‌ گردانیده‌ و بر کافران‌ پیروزشان‌ ساخته‌ است‌ پس ستایش‌ مخصوص‌ پروردگار عالمیان است‌.

فضایل دو آیه آخر سورۀ البقره

1- در حدیثی که از ابن عباس ب روایت گردید، آمده است که ملک به پیامبراکرم ج گفت: «أَبْشِرْ بِنُورَیْنِ أُوتِیتَهُمَا لَمْ یُؤْتَهُمَا نَبِىٌّ قَبْلَکَ فَاتِحَةُ الْکِتَابِ وَخَوَاتِیمُ سُورَةِ الْبَقَرَةِ لَنْ تَقْرَأَ بِحَرْفٍ مِنْهُمَا إِلاَّ أُعْطِیتَهُ»[430].  «تو را به دو نور مژده می‌دهم که به تو عنایت شده‌اند و به هیچ پیامبری قبل از تو عنایت نشده‌اند؛ آنها سورۀ فاتحه و آیات پایانی سورۀ بقره (دو آیت آخر) هستند؛ هر حرفی از آنها را که بخوانی، دعایت اجابت می‌شود».

2- نعمان بن بشیر س می‌فرماید: رسول اکرم ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ کِتَابًا قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضَ بِأَلْفَىْ عَامٍ أَنْزَلَ مِنْهُ آیَتَیْنِ خَتَمَ بِهِمَا سُورَةَ الْبَقَرَةِ وَلاَ یُقْرَآنِ فِى دَارٍ ثَلاَثَ لَیَالٍ فَیَقْرَبُهَا شَیْطَانٌ»[431]. «الله تعالی دو هزار سال قبل از آفرینش آسمان‌ها و زمین کتابی نوشت و دو آیه از آن را نازل فرمود و با آنها سوره بقره را به پایان رساند؛ در هر خانه‌ای که سه شب خوانده شود، شیطان به آن خانه، نزدیک نمی‌شود».

3- ابوذر س می‌فرماید: رسول اکرم ج فرمود: «أُعْطِیتُ هَذِهِ الآیَاتِ مِنْ آخِرِ سورة الْبَقَرَةِ مِنْ کَنْزٍ تَحْتَ الْعَرْشِ لَمْ یُعْطَهَا نَبِىٌّ قَبْلِى»[432]. «آیات پایانی سورۀ بقره از خزانه‌ای در زیر عرش به من عنایت شده که به هیچ پیامبری قبل از من عنایت نشده است».

4- ابن مسعود س می‌فرماید: رسول اکرم ج فرمود: «مَنْ قَرَأَ الآیَتَیْنِ مِنْ آخِرِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ کَفَتَاهُ»[433].«هر کس دو آیه‌ی پایانی سورۀ بقره را بخواند، او را (از هر شری) کفایت می‌نمایند».

5- ابن مسعود س فرمود: به رسول اکرم ج در شب اسراء سه چیز عنایت گردید: نمازهای پنجگانه، آیات پایانی سورۀ بقره و همچنین گناهان کبیره امتش که باعث ورود به جهنم می‌شوند، به شرطی که با الله تعالی شریکی قرار نداده باشند، بخشیده شدند».

(امام نووی / فرمود: «هدف از بخشیده شدن گناهان کبیره این است که انجام دهندگان گناهان کبیره برای همیشه در جهنم نمی‌مانند به خلاف مشرکین که برای همیشه در جهنم به سر می‌برند؛ و هدف این نیست که صاحبان گناهان کبیره اصلا دچار عذاب نمی‌شوند؛ زیرا نصوص شریعت و اجماع اهل سنت این نکته را به اثبات می‌رسانند که بعضی از یکتاپرستان گناهکار، دچار عذاب می‌شوند». والله اعلم.

از فواید این آیه:

1- ایمان‌ تجزیه‌پذیر نیست‌ و مؤمن‌ باید به‌ تمام‌ آنچه‌ که‌ الله تعالی وحی‌ و ابلاغ‌ نموده‌ و به‌ برحق ‌بودن‌ تمام‌ رسالت‌های‌ آسمانی‌ ایمان‌ داشته‌ باشد.

2- ایمان‌ مستلزم‌ اطاعت‌ است‌.

3- از این آیات قاعده «آسانگیری و نفی عسر و حرج در همه امور دین» و قاعده «عدم مواخذه به سبب فراموشی و اشتباه در عبادات و حقوق الله تعالی» استنباط می‌شود.

4- همچنین از این آیه استنباط می‌گردد که فراموشی یا اشتباه در مورد حقوق مردم گناه محسوب نشده و فرد بر آن نکوهش نمی‌شود. اما اگر بر اثر خطا و نسیان جان و مال مردم تلف شود، فرد فراموش کار یا خطا کار باید آن را جبران نماید چرا که در دایره «اتلاف ناحق» قرار می‌گیرد و باید عوض یا دیه آن پرداخت گردد.

 5- اسلام‌ دین‌ سهولت‌ و آسانی‌ است‌ و پیروان‌ خویش‌ را در حد توان‌ آنها مکلف ‌گردانیده، نه‌ بیش‌ از آن‌.

6- مسئولیت، فردی‌ است‌ و هیچ‌ کس‌ بار گناه‌ دیگری‌ را بر نمی‌دارد.

7- گناه‌ و مؤاخذه‌، از دو حالت‌ خطا و فراموشی برداشته‌ شده‌ است‌.

8- بیان رحمت الله تعالی به بندگانش، طوریکه هیچ کسی را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌سازد.

9- بیان آسانی و سهولت دین اسلام. طوریکه فرمود: «الله هیچ‌کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند».

10- انسان دارای طاقت و تحمل محدود است چه در علم، چه در فهم، چه در حفظ، و نظر به طاقتش مکلف می‌گردد.

11- برای انسان آنچه که کسب کرده بدون اینکه از آن چیزی کم شود داده می‌شود طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا یَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا١١٢ [طه: 112] «و کسی‌که کارهای شایسته انجام دهد در حالی‌که او مؤمن باشد، پس نه از ستمی می‌ترسد و نه از کم و کاستی، (در حقش می‌هراسد)».

12- اعمال صالحه، کسب و سود است و اعمال سیئه زیان و خسران است؛ البته این برگرفته از این فرمودۀ متعال است ﴿لَهَا برای آنها، و ﴿عَلَیۡهَا بر آنها؛ زیرا «علی» ظاهرا به معنای زیان و لام ظاهرا برای کسب است.

13- رحمت الله متعال بر مردم است آنگاه که به آنها دعاء آموخت تا او را به آن بخوانند و نیز برای شان استجابت کرد، طوریکه در این فرمودۀ الله متعال آمده است: ﴿رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذۡنَآ إِن نَّسِینَآ أَوۡ أَخۡطَأۡنَا «پروردگارا! اگر فراموش یا خطا کردیم، ما را مؤاخذه نکن».

14- برای مسلمان شایسته است که در دعا به اوصاف مناسبی مانند ربوبیت اوتعالی متوسل شود، و بسیاری از دعاهای قرآنی به وصف ربوبیت اوتعالی آمده است، مانند: «ربنا» و «ربی».

15- مسلمان به خاطر فراموش کاری مواخذه نمی‌شود، اما مطالبه به انجام واجب از او ساقط نمی‌گردد. بطور مثال: کسی که نماز را بخاطر فراموشی یا نادانی‌اش ترک کرد، ادای آن از او ساقط نمی‌گردد بلکه بر او قضای آن واجب است. طوریکه از رسول کریم ج ثابت است که فرمود: «کسی‌که نمازش را فراموش می‌کند، هر وقت بیادش آمد آن را بگزارد، جز آن ‌کفاره‌ای ندارد»[434].

16- انسان دچار فراموشی و خطا می‌شود. اگر گفته شود: حکمت در چیست که الله متعال بشر را طوری آفریده که فراموش و اشتباه می‌کند؟ در جواب باید گفت: تا برای انسان ناتوانی و تقصیر او در نیروی ادراک و سایر حالات آشکار شده و فضل و کرم الهی در نعمت‌هایی که به وی ارزانی نموده ثابت گردد و تا انسان اقرار کند که تنها اوتعالی است که فراموشی و جهل را از او دور می‌کند پس باید تنها او را فرا بخواند.

17- احسان و امتنان الهی بر این امت با دور کردن بارهای سنگینی که امت‌های گذشته آن را حمل کردند. طوریکه فرمود: ﴿رَبَّنَا وَلَا تَحۡمِلۡ عَلَیۡنَآ إِصۡرٗا کَمَا حَمَلۡتَهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِنَا «پروردگارا! بارگران (و تکلیف سنگین) را بر (دوش) ما مگذار، چنانکه آن را بر (دوش) کسانی‌که پیش از ما بودند؛ گذاشتی». و الله سبحانه و تعالی فرمود: «بتحقیق که (اجابت) کردم».

18- امت‌های گذشته به چیزهای بزرگتر از آن چیزی که ما به آن مکلف شده‌ایم، مکلف شده بودند. بطور مثال: به بنی اسرائیل که گوساله را پرستش کردند گفته شد: توبه شما پذیرفته نمی‌شود تا اینکه یکدیگر را به قتل برسانید. و امر شدند تا در تاریکی هر یک چاقو و خنجری را بگیرد و هر کسی خواه فرزندش است یا یکی از والدینش، او را ضربه بزند. که واقعا این تکلیف بسیار بزرگ و باری سنگینی است. اما برای ما مسلمانان که حتی اگر کسی شرک بیاورد گفته شده است: ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یَدۡعُونَ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ وَلَا یَقۡتُلُونَ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّ وَلَا یَزۡنُونَۚ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ یَلۡقَ أَثَامٗا٦٨ یُضَٰعَفۡ لَهُ ٱلۡعَذَابُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَیَخۡلُدۡ فِیهِۦ مُهَانًا٦٩ إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ یُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٧٠ [الفرقان: 68-70]. «و کسانی‌که با الله معبود دیگری را نمی‌خوانند، و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمی‌کشند، و زنا نمی‌کنند، و هر کس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید. * عذاب او در روز قیامت مضاعف می‌گردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند. * مگر کسی‌که توبه کند و ایمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، پس اینانند که الله بدی‌هایشان را به نیکی‌ها مبدل می‌کند، و الله آمرزندۀ مهربان است».

19- برای انسان شایسته است که از الله متعال عافیت را خواستار شود تا بر او چیزی تحمیل نکند که توان آن را ندارد. و در این آیه بر صوفیان رد است که می‌گویند: ما از الله متعال درخواست نمی‌کنیم که سنگینی و مشقت را از ما بردارد؛ زیرا ما بنده و بردۀ اوتعالی هستیم پس هر اندازه بر ما مشقت باشد صبر می‌کنیم تا اجر کسب کنیم!!

20- برای انسان شایسته است عفو و بخشش را از الله متعال استدعا کند؛ زیرا انسان در انجام کارهایی که از او خواسته شده است، تقصیر و کوتاهی می‌کند؛ پس عفو و بخشش را به خاطر این تقصیرات استدعا کند. و هکذا از الله متعال مغفرت و آمرزش گناهانی را که مرتکب شده است استدعا کند؛ زیرا اگر انسان آمرزیده نشود، گناهان بر او متراکم می‌شود و بر قلب او سخت می‌گردد و شاید او را به هلاکت دچار کند.

21- برای انسان شایسته است از الله متعال بخواهد که او را در آینده‌اش مورد ترحم قرار داده و از آنچه گذشته است عفو و بخشش کند و او را در آینده نیز مورد آمرزش و رحمت قرار بدهد، یعنی طلب عفو و بخشش به خاطر تقصیر در طاعات؛ و استغفار از ارتکاب محرمات؛ و طلب رحمت در آنچه انسان در آینده انجام می‌دهد تا اینکه الله متعال بر او رحم کرده،  و در آنچه به مصلحت وی است توفیق عنایت فرماید.

22- مؤمن جز الله متعال ولی و دوست و سرپرستی ندارد؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: «تو مولا و سرور مایی» ولایت الهی دو نوع است: خاص و عام؛ ولایت خاص ولایت الله متعال برای مؤمنان است طوریکه می‌فرماید: ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ [البقرة: 257]. «الله یاور و (سر پرست) کسانی است که ایمان آورده‌اند، آنها را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌برد».

23- بنده باید برای به دست آوردن پیروزی بر گروه کافران به الله متعال پناه ببرد؛ پیروزی بر کافران با دو چیز محقق می‌گردد: با حجت و بیان؛ و همچنین با شمشیر و سلاح؛ چون گاهی کافر و مسلمان گردهم آمده در مسأله‌ای از مسایل عقیده به بحث و مناظره می‌پردازند پس اگر الله متعال مسلمان را نصرت و پیروزی ندهد، شکست می‌خورد و این سرافکندگی برای خودش و شکستی برای دین اوست.

تفسیر سوره البقره تمام شد،

                   پس حمد و ثنا برای الله تعالی و درود و سلام بر مصطفی باد.



[1]- صحیح مسلم(780).

[2]- سنن ترمذی(2878)؛ حسن لغیره و صحیح ترغیب و ترهیب البانی(1462).

[3]- صحیح مسلم(804).

[4]- صحیح: سنن ابن ماجه(3856) و مستدرک حاکم(1856) و صحیح جامع الصغیر از البانی(979).

[5]- صحیح مسلم(810).

[6]- صحیح مسلم(806).

[7]- الزهد الکبیر از بیهقی(963).

[8]- صحیح مسلم(8).

[9]- مسند احمد (16977) و سنن دارمی (2786) و مستدرک حاکم (6992) و مشکاة المصابیح (6291).

[10]- متفق علیه.

[11]- متفق علیه.

[12]- صحیح بخاری(34و3178) صحیح مسلم(58).

[13]- صحیح بخاری(4686) و صحیح مسلم(2583).

[14]- سنن ترمذی (2140).

[15]- سنن ترمذی (3502) با تحسین البانی در صحیح ترمذی: (2783).

[16]- سنن ابو داود (5090).

[17]- صحیح بخاری (3245).

[18]- سنن ابو داود (1488) و سنن ترمذی (3556) و سنن ابن ماجه (3865) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (1757).

[19]- سنن ترمذی(1159) و سلسلۀ احادیث صحیحه البانی(3366).

[20]- صحیح مسلم(240).

[21]- البته بسیاری از اهل علم نیز نماز جماعت را در حق فرد سنت مؤکده دانسته و آن را واجب نمی‌دانند و دلایل قائلین به وجوب را به نحوی دیگر تأویل می‌نمایند که در اینجا مجال بسط استدلالات طرفین و مناقشه‌ی ادله‌ی فریقین نیست و می‌توان برای این منظور به کتب فقهی و ابواب مربوطه مراجعه نمود. هر چند کوتاهی و تساهل در حضور برای نماز جماعت نشان از ضعف ایمان فرد دارد. البته اعذاری را که علما (حتی آن دسته از علمایی که حکم آن را سنت مؤکده می‌دانند) برای جواز ترک نماز جماعت بیان نموده‌اند همانند مرض و سرما یا گرمای شدید و... خود نشان از آن دارد که در غیر این حالات جماعت واجب بوده و عذری برای ترک آن نیست. این توضیحات را از این باب بیان نمودم که مبادا برخی از برادران مسلمان و به ویژه جوانان غیور بر التزام و پایبندی به شعایر دینی گمان برند که علما بر وجوب جماعت اتفاق نظر دارند و در نتیجه بر مخالفینشان در این زمینه (از جمله پیروان مذهب امام ابو حنیفه و امام شافعی رحمهما الله) سخت گرفته و انکار شدید نمایند و زمینه‌ی کدورت و اختلاف و ناراحتی را میان مسلمین فراهم سازند. بلکه در دعوت و به ویژه مسایل خلافی بایستی بسیار با حکمت و سعه‌ی صدر نسبت به دعوت مخالفین به قول راجح و احسن عمل نمود. والله اعلم (مصحح)

[22]- متفق علیه.

[23]- صحیح مسلم (654) وصحیح سنن أبی داود (550) و صحیح سنن النسائی (848) از البانى.

[24]- مسند احمد (25302).

[25]- البته نوع دیگری از صبر وجود دارد وآن عبارت است از صبر بر استفاده‌ی صحیح و مشروع از نعمت‌ها به نحوی که آنها را در جهت رضایت الهی و سعادت دنیا و آخرت به کار برد و نه وسیله‌ای برای شقاوت و بدبختی انسان و دوری از یاد خدا شوند.(مصحح)

[26]- صحیح مسلم (6774).

[27]- سنن ابوداود(4985) با تصحیح البانی، و المعجم الکبیر طبرانی(6215)

[28]- صحیح مسلم(240).

[29]- یا دریای سرخ، عده ای نیز بر این رأیند که فرعون در رود نیل غرق شده و برخی هم می‌گویندکه در دریای مدیترانه. والله اعلم (مُصحح)

[30]- صحیح بخاری(2006).

[31]- صحیح مسلم(1162).

[32]- مستدرک حاکم(3434).

[33]- متفق علیه.

[34]- متفق علیه.

[35]- متفق علیه و این لفظ امام مسلم است.

[36]- متفق علیه.

[37]- صحیح مسلم(240).

[38]- روایت ترمذی(2152) و فرمود: این حدیث حسن صحیح غریب است و البانی در مشکاة المصابیح(116) آن را حسن خوانده است.

[39]- سنن ترمذی(2185) و البانی در صحیح الجامع(3234) آن را صحیح خوانده است.

[40]- تفسیر ابن جریر:7/7 و زوائد الزهد از مروزی(1031) و سلسلۀ احادیث صحیحه البانی(3123).

[41]- «چیزی را که تعبیری از کلام الله است می‌شنوند».

[42]- اسناد این روایت صحیح است. صحیح سیرت نبی از البانی صفحۀ(57).

[43]- مسندامام احمد(2225) و سلسلۀ احادیث صحیحه البانی(3296).

[44]- صحیح مسلم (3257).

[45]- صحیح مسلم(700).

[46]- سنن ترمذی(2957) و ارواءالغلیل از البانی(291) و فرمود: این حدیث حسن است. 

[47]- صحیح بخاری(4482).

[48]- صحیح بخاری(402).

[49]- دوستی خالصانه و ناصحانه.

[50]- صحیح مسلم(2699).

[51]- صحیح مسلم (1017).

[52]- متفق علیه.

[53]- صحیح بخاری(7542).

[54]- متفق علیه.

[55]- صحیح بخاری(4487).

[56]- صحیح بخاری (1741).

[57]- از حدیث متفق علیه.

[58]- صحیح بخاری(3461).

[59]- صحیح مسلم(1218).

[60]- صحیح بخاری (750).

[61]- صحیح بخاری (104).

[62]- مسند احمد (21439) و سلسلۀ احادیث صحیحه (1803).

[63]- مسند احمد (12405) و صحیح الجامع (4337).

[64]- سنن ترمذی (2819) سلسله احادیث صحیحه (1290).

[65]- سنن دارمی (210) این روایت با جمع طرقش صحیح است، نگا: سلسله احادیث صحیحه از البانی(2005).‏

[66]- سنن ابو داود (5059) و صحیح الجامع از البانی (2203).

[67]- متفق علیه.

[68]- متفق علیه.

[69]- سنن ابن ماجه (4308) و مسند احمد (2546) با تصحیح البانی در مشکاة المصابیح (5741).

[70]- صبر بر نعمتها نیز وجود دارد و آن این است که انسان آنها را در راه رضای الله استفاده کرده  شکر آنها را به جا آورد.(مصحح)

[71]- متفق علیه.

[72]- صحیح بخاری (2810).

[73]- متفق علیه.

[74]- صحیح مسلم (918).

[75]- به روایت ابن ماجه (4031) و اصحاب سنن، با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (146).

[76]- مسند امام احمد(16344) و صحیح الجامع البانی (5764).

[77]- متفق علیه.

[78]- حاشیه ابن القیم بر سنن ابو داؤد: 5/ 146.

[79]- صحیح ابن خزیمه (2764) این حدیث صحیح است.

[80]- مسند احمد (27367) و معجم کبیر طبرانی(576). با تصحیح البانی در ارواء الغلیل (1072).

[81]- متفق علیه.

[82]- روایت ابو داود (3658) و ترمذی (2649) مشکاة المصابیح (223) حدیث صحیح است.

[83]- صحیح ابن حبان(95) با تصحیح البانی در تعلیقات حسان (95).

[84]- صحیح مسلم (2759).

[85]- کیفیت دست الله متعال را ما نمی‌دانیم، اما هر کدام از صفات الهی ویژگی خاص خود را آنگونه که شایسته و درخور ذات اقدس الهی باشد را دارا می‌باشند. اما بندگان به کنه و چگونگی صفات الله متعال پی نمی‌برند. (مصحح)

[86]- به روایت اصحاب سنن و مسند احمد و ابن حبان و بیهقی.

[87]- سنن ابو داود (1496) با تحسین البانی (1343) و ابن ماجه (3855) و سنن ترمذی (3478).

[88]- صحیح مسلم (153).

[89]- به روایت طبرانی در اوسط (6456) و بیهقی در شعب الایمان (119) و سلسله احادیث صحیحه البانی (1788).

[90]- متفق علیه.

[91]- سنن ترمذی (614).

[92]- صحیح مسلم (1015).

[93]- سنن ترمذی (1799) و صحیح ابن حبان (5331) با تصحیح البانی.

[94]- صحیح مسلم(1934).

[95]- متفق علیه.

[96]- مسند احمد(5723) و سنن بیهقی (1196) با تصحیح البانی در ارواء الغلیل (2526).

[97]- البته در این مسأله‌ی فقهی میان اهل علم و مذاهب اسلامی اختلاف است، و بسیاری از علما نیز اخذ به این رخصتها را برای تمام مسلمانان چه عادل و چه فاسق و گنه‌کار باشند با شرایط خود جایز می‌دانند. (مصحح)

[98]- روایت ابو داود (3658) و ترمذی (2649) مشکاة المصابیح (223) حدیث صحیح است.

[99]- متفق علیه.

[100]- متفق علیه.(بخاری1461)

[101]- متفق علیه.

[102]- صحیح بخاری (1041).

[103]- صحیح مسلم(1044).

[104]- متفق علیه.

[105]- مسند احمد (12383)

[106]- متفق علیه.

[107]- الزهد الکبیر ص367 از بغوی، و تفسیر بغوی (1/60).

[108]- از حدیث متفق علیه.

[109]- صحیح بخاری (3047).

[110]- سنن ابو داود(2751) و سنن نسایی (4746). 

[111]- سنن ابو داود(2751) و سنن نسایی (4746).

[112]- متفق علیه.

[113]- سنن ترمذی(2120) و گفت این حدیث صحیح حسن است.

[114]- صحیح مسلم (1627).

[115]- صحیح بخاری (5984).

[116]- متفق علیه.

[117]- متفق علیه.

[118]- سنن الدار قطنی (1716) با تصحیح البانی در إرواء الغلیل (643).

[119]- به روایت ابن ابی شیبه (5651).

[120]- متفق علیه.

[121]- و برای بندگان تشریع نموده است. حال چه امتثال اوامر  و یا اجتناب نواهی باشد.(مصحح)

[122]- صحیح بخاری (39).

[123]- صحیح بخاری (220).

[124]- مستدرک حاکم حدیث شماره(1816).

[125]- سنن ترمذی (2969) حسن صحیح.

[126]- بخاری 1915، ابوداود 2314، ترمذی 2968، احمد 4 / 295، دارمی 2 / 5، نسائی در «تفسیر» 43 و واحدی در «اسباب نزول» 92 همه از براء بن عازب س روایت کرده‌اند.

[127]- صحیح بخاری 4508.

[128]- صحیح بخاری 1917، مسلم 1091، نسائی در «تفسیر» 42، بیهقی 4 / 215 از سهل بن سعد س روایت کرده‌اند.

[129]- صحیح بخاری (1932).

[130]- صحیح بخاری (1957).

[131]- صحیح مسلم (1164).

[132]- صحیح بخاری کتاب صوم.

[133]- متفق علیه.

[134]- صحیح مسلم (1599).

[135]- سنن ابو داود (3580).

[136]- صحیح بخارى (2458).

[137]- مستدرک حاکم(1777) و گفت: این حدیث صحیح و موافق با شرط شیخین است.

[138]- صحیح مسلم (1731).

[139]- صحیح بخاری (3157).

[140]- متفق علیه.

[141]- چنانچه مسلمانان به دلیل ضعف نتوانند جهاد کنند، مسؤولیت از آنان ساقط نمی‌شود، بلکه بر آنان واجب است که خود را قوی کرده و برای جهاد اعداد نموده و ساز و برگ جنگی فراهم آورند. «ما لا یتم الواجب إلا به فهو واجب». الله متعال می‌فرماید: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَیۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّکُمۡ وَءَاخَرِینَ مِن دُونِهِمۡ لَا تَعۡلَمُونَهُمُ ٱللَّهُ یَعۡلَمُهُمۡ [الأنفال: 60] «و آنچه از نیرو در توان دارید؛ برای (مقابله با) آن‌ها آماده سازید، و (همچنین) از اسبان بسته‌(ی ورزیده، مهیا کنید) تا به وسیلۀ آن دشمن الله و دشمن خود را بترسانید، و (همچنین) دشمنان دیگری غیر از آن‌ها را، که شما نمی‌شناسید و خدا آن‌ها را می‌شناسد (بترسانید)».

و علما می‌فرمایند: «دشمنی که دین و دنیای مسلمین را فاسد می‌کند، بعد از ایمان به الله، هیچ چیزی واجب‌تر از دفع و بیرون راندن وی وجود ندارد و هیچ شرطی هم برای مقابله با آن وجود ندارد بلکه به حسب امکان بایستی دفع گردد». و امروزه می‌بینیم که مسلمانان به خاطر روی آوردن به دنیا و بهنانه قرار دادن ضعف و ناتوانی ده‌ها سال است که از جهاد در راه خدا روی‌گردان شده و هیچ اعدادی نیز برای جهاد در راه الله و مبارزه با دشمنان کافر و اشغالگر انجام نمی‌دهند بلکه با آنان نیز همکاری کرده و بلاد و عباد را تسلیم آنان نموده‌اند. و کفار نیز بدون هیچ محدودیتی به سرزمین و آب و خاک و دین و ناموس و مساجد و مقدسات مسلمین حمله‌ور شده و به آنان تعدی و تجاوز می‌نمایند. آیا چنین کم‌کاری و سکوتی، و در واقع همکاری و همراهی با کفار، از جانب مسلمین و حکام آنان و یا برخی از علما در نزد خداوند پسندیده  و مقبول است؟ و آیا الله متعال اینگونه به امت اسلامی اجازه داده است که در مقابل دشمنان اسلام سکوت کرده و یا تسلیم درندگیها و وحشیگریهای آنان شوند، یا اینکه دستور مقابله داده و کوتاهی‌کنندگان در این مسیر را تهدید به عذاب نموده و جزو منافقین به حساب آورده است؟؟!!! (مُصحح)

[142]- صرف داشتن نیت جهاد انسان را از مسؤولیت نجات نمی‌دهد بلکه بایستی تمام توان خود را در راه احیای مجدد فریضه‌ی جهاد و مقابله با دشمنان اسلام و بازگرداندن  مجد و عظمت گذشته‌ی مسلمین به کار گیرند. (مُصحح)

[143]- صحیح مسلم (2502).

[144]- مسند امام احمد (17813) با تصحیح البانی در إرواء الغلیل (1280).

[145]- متفق علیه.

[146]- روایت دارمی (15) و شعب الایمان از بیهقی (1339) با تصحیح البانی در سلسله احادیث صحیحه (490).

[147]- طبری 3139 از قتاده و طبری 3140 از قتاده و مقسم و طبری 3137 از مجاهد و طبری 3141 از سدی و طبری 3143 از ربیع بن انس به قسم مرسل و طبری 3144 از ابن عباس روایت کرده است. اما این اسناد واهی است که راوی‌های آن مجهولند. تفسیر «زاد المسیر» 78 تخریج محقق.

[148]- صحیح بخاری 4516 و طبرانی در «معجم اوسط» 1745 روایت کرده‌اند.

[149]- ابوداود 2512، ترمذی 2972، نسائی در «تفسیر» 48 و 49، طیالسی 599، ابن حبان 4711، حاکم 2 / 84 و 275، طبری 3179 و 3180، طبرانی 4060، بیهقی 9 / 45.

[150]- صحیح بخارى(2408).

[151]- متفق علیه.

[152]- متفق علیه.

[153]- صحیح بخاری 1523، ابوداود1730 نسائی در «سنن کبری» 11033.

[154]- صحیح بخاری 1770 و 2050 و 2098 و 4519.

[155]- صحیح بخاری (1671).

[156]- سنن ترمذی (889) و ابن ماجه (3015).

[157]- صحیح مسلم (1348).

[158]- سنن بیهقی:5/125 ومستدرک حاکم :2/304 حاکم فرمود: این حدیث مطابق شروط شیخین می‌باشد. وهیثمی درمجمع الزوائد 3/255 فرموده: راویانش، راویان صحیح اند.

[159]- سنن ابن ماجه (3011) با تصحیح البانی (2438).

[160]- صحیح مسلم (166).

[161]- صحیح مسلم (1218).  

[162]- سنن ترمذی (889) و سنن نسایی(4036).

[163]- صحیح بخاری (1672).

[164]- از حدیث متفق علیه.

[165]- از حدیث متفق علیه.

[166]- سنن بیهقی: 5/125 ومستدرک حاکم:2/304 حاکم فرمود: این حدیث مطابق شروط شیخین میباشد. وهیثمی درمجمع الزوائد 3/255 فرموده : راویانش، راویان صحیح اند.

[167]- صحیح بخاری (1590).

[168]- متفق علیه.

[169]- متفق علیه، ومسند احمد(27290)، و زاد المعاد: 2/247.

[170]- صحیح مسلم(1298).

[171]- سنن بیهقی:5/125 و مستدرک حاکم:2/304؛ حاکم فرمود: این حدیث مطابق شروط شیخین می‌باشد. یعنی پیامبر ج قبل از بلند شدن آفتاب بسوی منی حرکت نمودند. 

[172]- مسند احمد(23536) هیثمی در مجمع الزواید فرموده: رجال این حدیث همه رجال صحیح اند: 3 /266.

[173]- صحیح مسلم(1298).

[174]- سنن ابن ماجه(3056) با تصحیح البانی(2480).

[175]- متفق علیه.

[176]- متفق علیه.

[177]- صحیح مسلم (2675).

[178]- متفق علیه.

[179]- صحیح بخاری (2457).

[180]- سنن ابو داود (4090) سنن ابن ماجه (4174) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (4311).

[181]- معجم کبیر از طبرانی(7296) و مستدرک حاکم (5706).

[182]- منظور از اینکه «از اسلام  به تمامی آن خارج است» کسی است که یک یا چند مورد از احکام ثابت اسلام را قبول نداشته باشد، اما اگر همه‌ی احکام را قبول داشته و برای آنها احترام قایل باشد اما گاهی اوقات در عملی نمودن آنها کوتاهی کند، این تنها نشان از ضعف ایمان دارد وگرنه از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌‌شود، به شرطی که اعمال مورد نظر در دایره ایمان واجب یا مستحب باشد و نه اصل ایمان،اما اگر کوتاهی و کم کاری در دایره‌ی اصل ایمان باشد از دایره‌ی اسلام خارج می‌شود. مثل کسی که به یکی از نواقض اسلام دچار شود. (مصحح)

[183]- بنا بر اعتقاد اهل سنت و جماعت موحدان گناهکار(عصاة الموحدین) در صورتی که در دنیا توبه نکرده باشند و یا آمرزیده نشده و مورد شفاعت قرار نگرفته باشند،به اندازه‌ی گناهانشان در دوزخ عذاب می‌بینند و سپس از آنجا خارج شده و وارد بهشت می‌شوند. (مصحح)

[184]- سنن ترمذی (2320) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (686).

[185]- مسند الشافعی، ج1 ص 122.

[186]- صحیح مسلم(2999).

[187]- مستدرک حاکم (3654) و فرمود: هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الْبُخَارِیِّ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

[188]- مصنف (33928).

[189]- متفق علیه.

[190]- متفق علیه.

[191]- صحیح بخاری (3612).

[192]- صحیح بخاری (6943).

[193]- متفق علیه.

[194]- سنن ترمذی (5139) با تحسین البانی در مشکاة المصابیح (4929).

[195]- سنن ابن ماجه (386) و سنن ابو داود (83).

[196]- متفق علیه.

[197]- صحیح مسلم(1910).

[198]- متفق علیه.

[199]- صحیح بخاری (2785).

[200]- صحیح بخاری (2792).

[201]- صحیح بخاری (2843).

[202]- این روایت صحیح و چند شاهد دارد؛ابویعلی 1534، طبری 4087 طبرانی 1670، بیهقی 9/ 11 – 12 از جندب بن عبدالله س روایت کرده‌اند. همچنان این روایت شواهد دیگر هم دارد که همه مرسل هستند. خلاصه با همه طرق و شواهدش صحیح است. زاد المسیر 98 تخریج محقق.

[203]- مسند احمد(24694) و اصحاب سنن آن را روایت کرده‌اند و حاکم گفته‌که بشرط شیخین این حدیث صحیح است‌(949).

[204]- مسلمان هرگاه مرتکب یکی از نواقض اسلام  یا همان اسباب کفر(اعتقادی، قولی، عملی) شود، و شروط تکفیر در وی محقق بوده و موانع تکفیر(اکراه، جهل ، تأویل، عدم قصد یا خطأ) در حق وی منتفی باشد، از اسلام خارج شده و مرتد به حساب می‌آید. (مُصحح)

[205]- این مسائل همه فی نفسه کفر صریح بوده و برای مرتد به حساب آوردن مرتکب شوندۀ آنها نیازی نیست که اعتقاد قلبی وی نیز بررسی شود که آیا واقعا شخص قلبا هم کافر شده یا فقط به ظاهر مرتکب کفر شده است، چرا که شرط قرار دادن استحلال یا انکار قلبی برای کفر دانستن ذنوب مکفره از اعتقادات غلاة مرجئه به حساب می‌آید و اهل سنت و جماعت صرفا ارتکاب سبب کفری را موجب خروج از دین می‌دانند (البته بعد از بررسی توفر شروط و انتفای موانع تکفیر). (مُصحح)

[206]- صحیح بخاری (6922) واصحاب سنن.

[207]- بخاری(2654).

[208]- بخاری(2475) مسلم(100).

[209]- سنن ابوداود (4319) و مستدرک حاکم (4/351) صحیح الاسناد مطابق شرط مسلم است و صحیح الجامع الصغیر (حدیث 6177).

[210]- صحیح بخاری (6689).

[211]- صحیح مسلم (192).

[212]- متفق علیه.

[213]- روایت ترمذی (3049) و سنن نسایی(5542) و مسند احمد(380).

[214]- متفق علیه.

[215]- این روایت را طبرانی در کتاب «الکبیر» با شماره (11372) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (1853).

[216]- سنن ترمذی (1295) و ابن ماجه (3381). با تصحیح البانی در غایه المرام (60).

[217]- متفق علیه.

[218]- صحیح مسلم (2260).

[219]- روایت طبرانی(8147) با تصحیح البانی در صحیح الجامع 4534).

[220]- روایت امام احمد(10825) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (5750).

[221]- سنن ترمذی (2417) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (7300).

[222]- متفق علیه.

[223]- متفق علیه.

[224]- صحیح مسلم (2588).

[225]- مسند احمد(3818).

[226]- سنن ابوداود (2871) اسناد آن با شواهدش حسن است.

[227]- متفق علیه.

[228]- متفق علیه= مسلم(1400) بخاری(1905).

[229]- سنن ابو داود (2050) و سنن نسائی (3227) با تصحیح البانی در مشکاة المصابیح (3091).

[230]- متفق علیه.

[231]- سنن ترمذی (1084) و ابن ماجه(1967) با تصحیح البانی در مشکاة المصابیح (3090).

[232]- المعجم الأوسط از طبرانی (7647)، با تحسین البانی در الجامع الصغیر (11093).

[233]- سنن نسایی(3218) با تحسین البانی در صحیح الترغیب والترهیب (1308).

[234]- صحیح مسلم (1467).

[235]- صحیح مسلم (302) و سنن ابوداود (258، 2165) و سنن ترمذی(2977).

[236]- سنن ابوداود(274) و مسند احمد(26510) با تصحیح البانی در صحیح الجامع الصغیر(5076).

[237]- روایت ترمذی(135) و ابو داود(3904) و ابن‌ماجه(639). با تصحیح البانی در مشکاة المصابیح (551).

[238]- صحیح مسلم (302).

[239]- سنن ابن ماجه (2252) با تحسین البانی در صحیح الجامع (341).

[240]- متفق علیه.

[241]- روایت ترمذی(135) و ابو داود(3904) و ابن ماجه(639). با تصحیح البانی در مشکاة المصابیح (551).

[242]- سنن ابو داود(2162) با تحسین البانی در صحیح ابو داود (1878).

[243]- سنن ابن ماجه (1923) با تصحیح البانی در مشکاة (3194).

[244]- صحیح مسلم (1006).

[245]- سنن ابوداود (2035).

[246]- صحیح مسلم (1650) سنن ابن ماجه (2108).

[247]- صحیح بخاری(3133).

[248]- متفق علیه.

[249]- صحیح مسلم (105).

[250]- صحیح مسلم (2687).

[251]- متفق علیه.

[252]- صحیح مسلم (1650) و ابن ماجه (2108) مسند احمد(6907).

[253]- صحیح بخاری (1911).

[254]- سنن ابو داود(2281) با تحسین البانی در صحیح ابو داود (1973).

[255]- صحیح بخاری(5252).

[256]- سنن ابن ماجه (2055) و سنن ابو داود (2226) و سنن ترمدی (1187) و مسند احمد (22379) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (2706).

[257]- سنن ابو داود (2076) و سنن ابن ماجه (1936) و سنن بیهقی (14186) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (5101).

[258]- مصنف ابن ابی شیبه (17080) و سنن بیهقی(14191) مصنف عبدالرزاق (10777).

[259]- نگا: الفتاوی الکبری (6/264).

[260]- نگا: تفسیر المنار:2/310.

[261]- سنن ابن ماجه (2039) سنن ترمذی (1184) سنن ابوداود (2194) سنن بیهقی (2669) با تحسین البانی در صحیح ابو داود (1904).

[262]- بخاری(1968).

[263]- صحیح بخاری (4529)،سنن ابوداود (2078) سنن ترمذی (1981) با تصحیح البانی در ارواء الغلیل (1843).

[264]- سنن ابن ماجه (2291) و مسند احمد(6678).

[265]- سنن ابن‌ماجه (2340).

[266]- صحیح بخاری(5269).

[267]- صحیح مسلم (938) و اصحاب سنن.

[268]- صحیح مسلم (2328).

[269]- صحیح بخاری (4644).

[270]- صحیح بخاری (2076).

[271]- متفق علیه.

[272]- متفق علیه.

[273]- صحیح بخاری (553).

[274]- متفق علیه.

[275]- ابوداود(411) احمد 2 / 183، بخاری در «التاریخ الکبیر» 3 / 434، طبری 5462 و بغوی در «تفسیر» 275 با اسناد حسن روایت کرده‌اند، راوی‌های وی ثقه‌اند، اما متن شاذ است، زیرا احادیثی که در این خصوص آمده و این را نماز عصر می‌داند صحیح‌تر است.

[276]- متفق علیه و نزد ترمذی، ابوداود، نسائی و ابن ماجه.

[277]- صحیح بخاری (1117).

[278]- متفق علیه.

[279]- صحیح بخاری(7246).

[280]- صحیح بخاری (4531).

[281]- سنن بیهقی (14491) با تصحیح البانی در الإرواء (1941).

[282]- متفق علیه.

[283]- متفق علیه.

[284]- صحیح بخارى (3473).

[285]- صحیح بخاری (41).

[286]- صحیح مسلم(2985).

[287]- صحیح مسلم(1015).

[288]- صحیح مسلم(2588).

[289]- صحیح بخاری (2766).

[290]- متفق علیه.

[291]- صحیح بخاری‌ (3957).

[292]- البته حضور مسلمانان فاسق و مبتدع و دارای انحرافات عقیدتی به شرطی که به حد کفر و ارتداد نرسیده باشد در صف مسلمین برای جهاد اشکالی ندارد به شرطی که سبب پایین آوردن روحیه‌ی مجاهدین و تزلزل صف و تفرقه‌ی آنان نشود. و این از جمله‌ی اعتقادات اهل سنت و جماعت است که پیکار به همراه هر امیر بر و فاجری را به شرط رعایت شروط فوق جایز می‌دانند.(مصحح)

[293]- صحیح بخاری (3348).

[294]- مستدرک حاکم حدیث شماره(2534) و علامه البانی این حدیث را در تخریج الترغیب:1/116 و در سلسله احادیث صحیحه حدیث شماره(1469) حسن خوانده است.

[295]- صحیح مسلم (1763).

[296]- صحیح مسلم(49).

[297]- صحیح مسلم(1910).

[298]- سنن ترمذی (2169) با تحسین البانی در صحیح الحامع (7070).

[299]- سنن ابو داود (3340) صحیح ابن حبان (32) با تحسین البانی در التعلیقات الحسان(32).

[300]- صحیح بخاری (4638).

[301]- صحیح مسلم (2278).

[302]- صحیح مسلم (523).

[303]- متفق علیه.

[304]- صحیح مسلم(2278).

[305]- صحیح مسلم(395).

[306]- مسند احمد (6568).

[307]- متفق علیه.

[308]- صحیح بخارى (4684).

[309]- متفق علیه.

[310]- متفق علیه.

[311]- سنن ترمذی (1376) و سنن نسایی (3651).

[312]- صحیح مسلم(810).

[313]- مصنف عبدالرزاق(6001) و مسند احمد(21278) و سلسله احادیث صحیحه البانی(3410).

[314]- عمل الیوم واللیلة از نسائی (100) و صحیح الجامع از البانی (6464).

[315]- سنن ترمذی (2880) و مسند احمد (23592) و صحیح ترغیب و ترهیب (1469). و مشابه آن با لفظی متفاوت در بخاری(5010) روایت شده است.

[316]- صحیح بخاری (2311).

[317]- صحیح مسلم (293).

[318]- الإبانة الکبری از ابن بطة (136) با تصحیح البانی در موسوعه عقیده (1080) و سلسله احادیث صحیحه (109).

[319]- متفق علیه.

[320]- صحیح مسلم (199).

[321]- متفق علیه.

[322]- متفق علیه.

[323]- سنن ابوداود(2682)، سنن نسائی در «الکبری» (11048)، ابن حبان (140).

[324]- متفق علیه.

[325]- صحیح بخاری(6502).

[326]- متفق علیه.

[327]- البته به شرطی که این بعید دانستن ملازم با تکذیب نصوص کتاب یا سنت صحیح رسول الله ج نباشد. اما اگر آنها را تکذیب نماید کافر می‌شود. (مُصحح)

[328]- مسند احمد (1842) صحیح ابن حبان (6213) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (5373).

[329]- تفسیر طبری.

[330]- صحیح مسلم(1015).

[331]- بخاری(3372).

[332]- صحیح ابن حبان (6171) با تصحیح البانی در التعلیقات الحسان (6138).

[333]- صحیح مسلم (171).

[334]- صحیح مسلم(46).

[335]- صحیح مسلم (152).

[336]- سنن نسایی(4458).

[337]- سنن ترمذی(1535).

[338]- صحیح مسلم(544).

[339]- صحیح مسلم(1017).

[340]- متفق علیه.

[341]- صحیح بخاری (1417).

[342]- صحیح بخاری (5352).

[343]- متفق علیه.

[344]- صحیح مسلم(1015).

[345]- سنن ابن ماجه (3970) و سنن ترمذی (2314) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (1618).

[346]- روایت طبرانی الأوسط (6456) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه(1788).

[347]- صحیح مسلم (65).

[348]- سنن ترمذی(2987) مصنف ابن ابی شیبه (10787) سنن ابن ماجه(1822)، ترمذی می‌گوید: این حدیث حسن صحیح غریب است.

[349]- صحیح بخاری (5611).

[350]- البته این در صورتی است که دیم باشد و با آب باران عمل آمده باشد و برای آن هزینه‌ی‌ حفر چاه و آبیاری و ... نکرده باشد، در غیر این صورت زکات آن یک‌بیستم است. (مصحح)

[351]- متفق علیه.

[352]- مسند احمد (6837) و صحیح ابن حبان (5176) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (858).

[353]- متفق علیه.

[354]- متفق علیه.

[355]- مسند احمد(1736) و سنن نسایی (8046) با تصحیح البانی در ارواء الغلیل (5).

[356]- صحیح مسلم (2588).

[357]- متفق علیه.

[358]- سنن ابو داود (4604) و مسند احمد (17174) و صحیح الجامع از البانی (2643- 1229).

[359]- کتاب رسالت (1/78).

[360]- لطائف المعارف (84).

[361]- متفق علیه.

[362]- صحیح بخاری (6609).

[363]- صحیح بخاری (6696).

[364]- صحیح بخاری (6700).

[365]- متفق علیه.

[366]- معجم صغیر از طبرانی(1034) و سلسله احادیث صحیحه البانی (1908).

[367]- متفق علیه.

[368]- سنن ابو داود (2107) با تصحیح البانی.

[369]- متفق علیه.

[370]- متفق علیه.

[371]- مسند احمد(15284).

[372]- سنن نسائی (10986) مسند بزار (5042) و مستدرک حاکم(3128) حاکم آن را صحیح گفته و ذهبی هم با او موافق است.

[373]- اسناد این روایت حسن است، طبری (6199) از سعید بن جبیر به قسم مرسل روایت کرده است. و او هم به همین اسناد است و حدیث قبلی به این شاهد است، سلسله احادیث صحیحه (2766).

[374]- متفق علیه.

[375]- متفق علیه.

[376]- صحیح بخاری (4539).

[377]- صحیح مسلم (1044).

[378]- سنن ابن ماجه (1839) و مسند احمد(6798) و سنن ابو داود (1634) با تصحیح البانی در ارواء الغلیل (877).

[379]- سنن ترمذی (2325) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (3025).

[380]- صحیح بخاری (1374).

[381]- صحیح مسلم (105).

[382]- سنن ابو داود(1633).

[383]- صحیح بخاری (5668).

[384]- متفق علیه.

[385]- صحیح بخاری (459).

[386]- متفق علیه.

[387]- شعب الإیمان (5131) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (3537-3538).

[388]- متفق علیه.

[389]- مسند امام احمد (3911) سلسلۀ احادیث صحیحه آلبانی (1553).

[390]- صحیح مسلم (2302).

[391]- مسند احمد (3754) و مشکاة المصابیح (2827) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (3542).

[392]- متفق علیه.

[393]- صحیح مسلم(1218).

[394]- نگا: تفسیر طبری ذیل آیت (279).

[395]- سنن ابن ماجه (3055) وعلامه البانی درصحیح سنن ابن ماجه آن را صحیح گفته است (2497).

[396]- مستدرک حاکم (2259).

[397]- متفق علیه.

[398]- مسند احمد (22559) و سنن دارمی (2631) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (6576).

[399]- صحیح مسلم (1561).

[400]- صحیح مسلم (1563).

[401]- سنن ترمذی (2308) با تحسین البانی در مشکاة المصابیح (132).

[402]- صحیح بخاری (2085).

[403]- متفق علیه.

[404]- متفق علیه.

[405]- متفق علیه.

[406]- متفق علیه.

[407]- سنن ترمذی(1423).

[408]- صحیح بخاری (2508).

[409]- متفق علیه.

[410]- صحیح مسلم(2564).

[411]- صحیح ابن حبان (4334) ومسند ابو داود طیالسی (2581) و مسند احمد(9498) با تصحیح البانی در ارواء الغلیل(2062).

[412]- متفق علیه.

[413]- صحیح مسلم(132).

[414]- متفق علیه.

[415]- متفق علیه.

[416]- سنن ترمذی (2325).

[417]- متفق علیه.

[418]- سنن ترمذی (2459).

[419]- متفق علیه.

[420]- متفق علیه.

[421]- مسند احمد (19506) و سنن بیهقی (9037).

[422]- تفسیر قرطبی آیت 10 سوره نوح.

[423]- صحیح بخاری(5443).

[424]- متفق علیه.

[425]- صحیح مسلم (200) و سنن ابن ماجه (2043) و صحیح ابن حبان (7219)، با تصحیح البانی در الإرواء: (82).

[426]- سنن ابن ماجه (2043) ابن حبان (7219) با تصحیح البانی در صحیح الجامع (1731).

[427]- صحیح بخاری (38).

[428]- صحیح بخاری (39).

[429]- صحیح مسلم (200).

[430]- صحیح مسلم (254).

[431]- سنن ترمذی (2882) و سنن نسایی (10737) شعب الایمان از بیهقی (2179) با تصحیح البانی در صحیح الترغیب و الرهیب (1467).

[432]- مسند احمد (23251) و المعجم الکبیر للطبرانی (3025) و صحیح الجامع البانی (1060).

[433]- متفق علیه.

[434]- متفق علیه.

سورۀ البقره 1

سورۀ البقره

به نام الله بسیار مهربان و نهایت با رحم

 


﴿الٓمٓ١

ذَٰلِکَ ٱلۡکِتَٰبُ لَا رَیۡبَۛ فِیهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ٢

 

ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡغَیۡبِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣

 

وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِکَ وَبِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤

 

أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥

 

إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٦

 

خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِیمٞ٧

 

 

آن کتاب که هیچ شکی در (حقانیت) آن نیست، راهنمایی است برای پرهیزگاران ﴿2.

 

آن کسانی‌که به غیب ایمان دارند و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم می‌بخشند﴿3.

 

وکسانی که به آنچه بر تو و پیش از تو نازل شده، ایمان می‌آورند و به روز آخرت یقین دارند ﴿4.

چنین کسانی، در مسیر هدایت پروردگارشان قرار دارند و چنین کسانی رستگارند ﴿5.

 

همانا کسانی‌که کفر ورزیده‌اند برایشان یکسان است، چه آنها را بیم دهی یا ندهی؛ ایمان نمی‌آورند ﴿6.

الله بر دل‌ها وگوش‌هایشان مهر زده است، و بر چشم‌هایشان پرده‌ای قرار دارد و برای آنها عذابی بزرگ است ﴿7.


بسم الله الرحمن الرحیم

سورۀ البقره

سورۀ البقره در مدینه نازل شده و دارای 286 آیت است.

چرا این سوره را البقره نامیدند؟

این سوره به سبب ذکر معجزۀ درخشانی که در عهد موسی ÷ بوقوع پیوست که عبارت از داستان بقره یا گاوی ماده است، به این نام مسمی شده است.

اهداف این سوره

1- گرچه آیات این سوره به تدریج نازل شده و مشتمل بر موضوعات گوناگون است، ولى از آنجا که هر سوره به منزلت فصلى از فصول قرآن کریم و در نتیجه داراى هدف و پیام واحد است، این سوره نیز داراى هدف واحد و جامعى می‌باشد. هدف واحدى را که مى‌توان از مباحث متنوع این سوره شناخت این است که مقتضاى بندگى الله متعال، ایمان به همه پیامبران و همه کتاب‌هاى آسمانى است و بر این اساس، کافران و منافقان را بخاطر نداشتن ایمان و اهل کتاب را به خاطر سرکشی شان، از جمله تفرقه در دین الله أ و فرق گذاشتن بین پیامبران، مذمت مى‌کند.

2- این سوره بیان می‌دارد که قرآن کریم هدایت برای مؤمنان است لذا در آن از توحید در عبادت، عبادت قلبی و بدنی، ارکان شش گانه ایمان و ثمره ایمانداری سخن رفته است. 

3- در اولین آیات سورۀ البقره سخن از ایمان پرهیزکاران به غیب و کتاب‌هاى آسمانى و کفر و انکار کافران و منافقان نسبت به این حقایق است.

4- ایمان به غیب یکی از امور بنیادی عقیده به شمار می‌رورد که همه پیامبران امت‌هایشان را به آن دستور داده‌اند، بنابراین محور اصلى داستان گاو بنى‌اسرائیل نیز ایمان به غیب است.

5- سورۀ البقره با تأکید بر اهمیت و نقش ایمان در سعادت فردى و اجتماعى مسلمانان، اعلام مى‌دارد که تنها راه سعادت، ایمان به الله یکتا و پایبندى به تعالیم انبیاست. لذا اهل کتاب را به توحید فرا می‌خواند.

6- امام قرطبى از ابن العربى نقل مى‌کند که از بعضى مشایخ خود شنیدم که مى‌فرمودند: در سوره البقره هزار امر، هزار نهى، هزار حکم و هزار خبر وجود دارد.

7- این سوره مشتمل بر موضوعات مختلفی است از جمله: رسالات الهی، تحریف کتب آسمانى پیشین، تحدى، اعجاز و عظمت قرآن کریم، تاریخ پیامبران بزرگ الهى، مانند ابراهیم و موسى ( إ). خلافت انسان در زمین و خضوع فرشتگان در برابر آدم ÷، اوصاف پرهیزکاران، منافقان و کافران به ویژه یهود و کارشکنى‌هاى آنان در برابر اسلام، ارزش و جایگاه شهید و شهادت، احکام عبادى؛ مانند نماز (و تحویل قبله)، روزۀ ماه مبارک رمضان، احکام خانواده؛ مانند رضاع، طلاق، وصیت و ارث، احکام اقتصادى، مانند انفاق، تجارت، دین، ربا و تنظیم اسناد مالى، احکام اجتماعى؛ مانند جهاد و دفاع از حریم مقدسات اسلامی، احکام کیفرى؛ مانند قصاص، احکام طعام‌ها؛ مانند تحریم گوشت‌هاى حرام و شراب.

فضایل سورۀ البقره

در بارۀ فضیلت این سوره چندین حدیث روایت شده است که از آن جمله:

1- از ابوهریره س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لَا تَجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ مَقَابِرَ، إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنْفِرُ مِنَ الْبَیْتِ الَّذِی تُقْرَأُ فِیهِ سُورَةُ الْبَقَرَةِ»[1].

«خانه‌هایتان را به قبرستان تبدیل نکنید؛ همانا شیطان از خانه‌ای که در آن، سورۀ البقره خوانده می‌شود فرار می‌کند».

2- از ابوهریره س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لِکُلِّ شَیْءٍ سَنَامٌ، وَإِنَّ سَنَامَ القُرْآنِ سُورَةُ البَقَرَةِ»[2].

«هر چیز، کوهانی (بلندی و قله‌ای) دارد؛ همانا قلۀ قرآن کریم سورۀ البقره می‌باشد».

3- ابوأمامه باهلی س می‌گوید: شنیدم که رسول اکرم ج می‌فرمود: «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَفِیعًا لِأَصْحَابِهِ، اقْرَءُوا الزَّهْرَاوَیْنِ الْبَقَرَةَ، وَسُورَةَ آلِ عِمْرَانَ، فَإِنَّهُمَا تَأْتِیَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کَأَنَّهُمَا غَمَامَتَانِ، أَوْ کَأَنَّهُمَا غَیَایَتَانِ، أَوْ کَأَنَّهُمَا فِرْقَانِ مِنْ طَیْرٍ صَوَافَّ، تُحَاجَّانِ عَنْ أَصْحَابِهِمَا، اقْرَءُوا سُورَةَ الْبَقَرَةِ، فَإِنَّ أَخْذَهَا بَرَکَةٌ، وَتَرْکَهَا حَسْرَةٌ، وَلَا تَسْتَطِیعُهَا الْبَطَلَةُ». قَالَ مُعَاوِیَةُ: بَلَغَنِی أَنَّ الْبَطَلَةَ: السَّحَرَةُ،[3].

«قرآن بخوانید؛ زیرا قرآن روز قیامت برای صاحبانش، شفاعت می‌کند. دو سوره نورانی البقره و آل عمران را بخوانید؛ زیرا آن دو روز قیامت به شکل دو ابر یا دو سایبان یا دو گروه پرنده که بال گشوده‌اند، می‌آیند و از صاحبانشان، دفاع می‌کنند. سوره البقره را بخوانید؛ زیرا یاد گرفتن آن برکت است و ترک کردن آن باعث حسرت می‌شود و ساحران تاب و تحمل آن را ندارند».

ابو أمامه باهلی س می‌گوید: رسول الله ج فرمود: «اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ الَّذِی إِذَا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ فِی سُوَرٍ ثَلَاثٍ: الْبَقَرَةِ، وَآلِ عِمْرَانَ، وَطه»[4].

«اسم اعظم الله که هرگاه با آن دعا شود، اجابت می‌کند در سه سوره البقره، آل عمران و طه وجود دارد».

4- فضایل آیۀ الکرسی: ابی بن کعب س می‌گوید: رسول اکرم ج خطاب به من فرمود: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ، أَتَدْرِی أَیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللهِ مَعَکَ أَعْظَمُ؟» قَالَ: قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ أَتَدْرِی أَیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللهِ مَعَکَ أَعْظَمُ؟» قَالَ: قُلْتُ: ﴿ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُۚ [البقرة: 255]. قَالَ: فَضَرَبَ فِی صَدْرِی، وَقَالَ: «وَاللهِ لِیَهْنِکَ الْعِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ»[5].

«ای ابوالمنذر! آیا می‌دانی کدام آیه قرآن کریم، بزرگتر است؟» گفتم: الله و رسولش بهتر می‌دانند. رسول اکرم ج دوباره سوالش را تکرار نمود. گفتم: آیة الکرسی است. رسول الله ج به سینه‌ام زد و فرمود: «ای ابوالمنذر! سوگند به الله، خوشا به حالت با این علم».

فضایل بیشتر آیة الکرسی در تفسیر این آیه ذکر خواهد شد.

5- فضایل دو آیه‌ی آخر سورۀ البقره: در حدیثی که از ابن عباس ب روایت گردید، آمده است که مَلَک به رسول اکرم ج گفت: «أَبْشِرْ بِنُورَیْنِ أُوتِیتَهُمَا لَمْ یُؤْتَهُمَا نَبِیٌّ قَبْلَکَ: فَاتِحَةُ الْکِتَابِ، وَخَوَاتِیمُ سُورَةِ الْبَقَرَةِ، لَنْ تَقْرَأَ بِحَرْفٍ مِنْهُمَا إِلَّا أُعْطِیتَهُ»[6].

«تو را به دو نور مژده می‌دهم که به تو عنایت شده‌اند و به هیچ پیامبری قبل از تو عنایت نشده‌اند؛ آنها سوره الفاتحه و آیات پایانی سوره البقره (دو آیه آخر) هستند؛ هر حرفی از آنها را که بخوانی، دعایت اجابت می‌شود».

فضایل بیشتر دو آیه‌ی آخر سوره البقره را در تفسیر آن ذکر خواهیم کرد.

﴿1 (الم) قرطبی در تفسیرش می‌نگارد: حروف مقطعه که در اوایل برخی از سوره‌ها آمده است؛ سری از اسرار الهی می‌باشد. سپس می‌افزاید: جمع بزرگی از علما گفته‌اند که ما دوست داریم دربارۀ این حروف سخن بگوییم و فواید و معانی که در آن نهفته است دریافته بیان نماییم. سپس در تفسیر و تأویل این حروف نظریات مختلفی را ارائه کرده‌اند از جمله: چون عرب‌ها در فصاحت و بلاغت دست بالایی داشتند و در عین زمان کلام معجز الهی را تکذیب نمودند؛ الله متعال با این حروف ایشان را تحدی داد و به مبارزه فراخواند، زیرا این همان حروفی است که ایشان به وسیلۀ آن سخن می‌گویند و بنای سخنانشان به آن متکی بوده و از دایرۀ سخنانشان خارج نیست. الله متعال از ایشان خواست تا همانند آن را بیاورند، لیکن در مبارزه با قرآن عاجز آمدند و عجز و ناتوانی شان آشکار گردید و حجت بر آنان ثابت گردید که قرآن کریم حق و آورندۀ آن نیز برحق است.

﴿2  آن کتاب والا مقام الهی است که هیچ شک و شبهه‌ای در حقانیت آن وجود ندارد و اینکه از جانب الله بزرگوار برای هدایت و راهنمایی مردم فرستاده شده است (هدایت) یعنی: هدایت توفیق و عمل برای رسیدن به منزل مقصود. ابن عباس ب در تفسیر ﴿هُدٗى لِّلۡمُتَّقِینَ چنین می‌فرماید: متقین یا پرهیزگاران کسانی اند که با چنگ زدن به هدایات و اوامر الهی خویشتن را از عقوبت الهی نگاه داشته‌اند و با تصدیق نمودن آنچه از جانب الله متعال آمده است امیدوار رحمت بی‌کران اوتعالی اند. از ابوهریره س روایت است که شخصی به او گفت: تقوی چیست؟ ابوهریره س از او پرسید: آیا راهی پر از خار را دیده‌ای؟ آن شخص گفت: بلی! ابوهریره س فرمود: پس در آن راه چه کردی؟ شخص گفت: چون خار را دیدم از آن دوری جستم یا از رفتن به آن راه منصرف شدم. ابوهریره س فرمود: تقوی نیز همین طور است[7].

از فواید این آیه:

1- الله متعال در سوره الفاتحه بطور مختصر مردم را به سه گروه صنف بندی نمود: هدایت یافتگان، خیره سران و گمراهان. و در سورۀ البقره با تفصیل بیشتر سه گروه را معرفی می‌نماید که عبارتند از: پرهیزگاران، کافران و منافقان.

2- بیان بلندی و مقام والای قرآن کریم. زیرا (ذلک) اشاره به دور است و اشاره به چیز دور افاده بلندی مرتبۀ آن را می‌کند، پس وقتی قرآن از مقام و منزلت والا برخوردار است واضح است که مقام عالی و رفعت به کسانی برمی‌گردد که به آن تمسک می‌جویند طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لِیُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّینِ کُلِّهِۦ [التوبة: 33] «تا آن را بر همۀ ادیان پیروز بگرداند».

3- از رفعت و بلندی قرآن کریم این است که آن کتابی مکتوبی است که در سه جای قرار دارد: 1) مکتوب در لوح محفوظ. 2) مکتوب در صحیفه‌های که نزد ملائکه. 3) و مکتوب در صحیفه‌های که نزد انسان‌ها قرار دارد.

4- کسانی که به قرآن هدایت یافته‌اند همانا پرهیزگاران‌اند و هرکس از الله متعال ترس و پروای بیشتر داشته باشد به همان اندازه به قرآن راه یافته‌تر می‌باشد.

5- بیان فضیلت تقوا و پرهیزگاری و پروا از الله تعالی در همه احوال، زیرا تقوا سبب هدایت و راه یابی بنده می‌شود و راه یابی با قرآن مشتمل بر هدایت علمی و عملی است.

6- در میزان قرآن، اهل هدایت و تقوا قدوه و سرمشق دیگرانند.

7- تربیت مردم بر راه و روش هدایت از چند طریق انجام می‌پذیرد: در رشد و ارتقا دادن عقل و احساس آنها. در راهنمایی آنها به آنچه که ایشان را به صلاح می‌کشاند. در حمایت جوارح آنها در عملی نمودن آنچه بسود ایشان است. و در تقویت و ارقای روحی آنها بوسیلۀ یقین و احسان.  

﴿3  ایمان در لغت به معنای تصدیق جازم با عمل است و در اصطلاح عبارت از: اعتقاد درونی، تلفظ زبانی و عمل به ارکان و مسلتزمات آن، می‌باشد. اما «غیب» عبارت از اموری است قرآن و سنت از وجود و حدوث آن خبر داده است و عقل‌ها به آن پی برده نمی‌توانند، مانند علامات قیامت، عذاب قبر؛ نشر و حشر، صراط، میزان، جنت و دوزخ و غیره امور غیبی. و این صفت اولی پرهیزگاران است. امام مسلم در صحیح خود از عمر س روایت می‌کند که رسول اکرم ج در جواب به سوال جبریل ÷ از ایمان فرمود: «أَنْ تُؤْمِنَ بِاللهِ، وَمَلَائِکَتِهِ، وَکُتُبِهِ، وَرُسُلِهِ، وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، وَتُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ خَیْرِهِ وَشَرِّهِ»[8].

«ایمان آنست که به الله، فرشتگان، کتاب‌ها و پیامبرانش و روز آخرت ایمان بیاوری، و همچنین به قدر اعم از خیر و شر آن ایمان داشته باشی».

صفت دومی پرهیزگاران برپا نمودن نماز است. برپاداشتن نماز عبارت از ادا کردن نماز در اوقات تعیین شدۀ آن با رعایت نمودن ارکان و واجبات، سنن و رسم و روش و آدابی که رسول اکرم ج ادا نموده می‌باشد. ابن عباس ب در تفسیر (یقیمون الصلاة) می‌فرماید: یعنی نماز‌های پنجگانه را برپا می‌دارند.

صفت سومی پرهیزگاران این است که زکات اموال شان را ادا می‌کنند. ابن جریر طبری به این نظر است که آیه عام است و هر نفقه را در بر می‌گیرد چه این نفقه زکات فرضی باشد یا صدقات نفلی، بدون تفاوت گذاشتن در پرداخت صدقۀ فرضی و نفلی، بر اقارب و غیر آنان. و این رأی درست و صحیح است.

﴿4  صفت چهارمی پرهیزگاران این است که پیامبر ج را در آنچه که از سوی الله أ برای ایشان آورده است و نیز آنچه را پیامبران پیش از او برای امت‌هایشان آورده بودند تصدیق می‌کنند و میان پیامبران الهی تفاوتی قایل نمی‌شوند و آنچه را که ایشان از جانب الله أ با خودآورده‌اند، انکار نمی‌کنند. و به روز آخرت یقین دارند. به این معنا که آن پرهیزگاران بدون هیچ شک و شبهه و تردیدی به زنده شدن پس از مرگ و حشر و نشر و سایر امور مربوط به آخرت مثل قیامت، صراط، میزان، جنت و دوزخ ایمان و باور دارند. نه کسانی که ادعا دارند که به پیامبران و کتاب‌های آسمانی پیشین ایمان آورده‌اند، در حالیکه به آنچه که پیامبر آخر زمان ج با خود آورده است، کفر می‌ورزند.

﴿5  یعنی: حال کسانی که تقوی و باور به امور غیبی و آخرت و انجام فرایض را با هم جمع نموده‌اند چنین است که الله متعال نور و برهان و پایداری و صلاح را بر ایشان ارزانی داشته و آنان را بر این امور توفیق می‌دهد. و این مردمان اند که در دنیا و آخرت رستگاران اند. زیرا ایشان به وسیلۀ ایمان داشتن به اوتعالی، فرشتگان، کتاب‌ها و پیامبران و انجام دادن کردار نیک و گفتار شایسته؛ هر آنچه را که از الله أ خواسته‌اند، دریافت نموده‌اند.

از فواید آیات 3-4-5:

1- از اوصاف پرهیزگاران این است که به امور غیبی ایمان می‌آورند زیرا ایمان به امور محسوس و قابل دید ایمان گفته نمی‌شود چون انکار آن امکان ندارد. و این عظمت و بزرگی ایمان به غیب را می‌رساند؛ طوریکه روایت است که ابو عبیده ابن الجراح س به رسول الله ج گفت: ای رسول الله! کسی از ما هم بهتر خواهد بود؟ اسلام آوردیم و با شما جهاد کردیم. رسول اکرم ج فرمود: بلی، مردمانی بعد از شما هستند که به من ایمان می‌آورند در حالی که مرا ندیده‌اند»[9].

2- همچنان از اوصاف پرهیزگاران برپا داشتن نماز است چه فرض باشد و چه نفل، با مراعات همه ارکان، واجبات، سنن، مستحبات و آداب آن.

3- همچنان از اوصاف پرهیزگاران انفاق نمودن از آنچه که الله تعالی به ایشان روزی داده است می‌باشد و مشتمل بر انفاق واجب مانند زکات، و انفاق داوطلبانه مانند صدقات، و انفاق در سایر راه‌های خیر است.

4- انفاق و صدقه از مال غصب شده باطل و غیر مقبول است زیرا غاصب در اصل مالک آن مال نیست بلکه به ناحق مال دیگران را غصب نموده است.

5- این آیت زشتی بخل را می‌رساند زیرا انفاق کنندگان را مورد مدح قرار داده است. بدون شک بخل ورزیدن از صفات بدی است که قرآن کریم در چندین موضع از آن برحذر نموده است.

6- از صفات پرهیزگاران ایمان به آنچه بر پیامبر اکرم خاتم الانبیاء ج و آنچه بر سایر پیامبران پیشین نازل گردیده؛ است.

7- همچنان پرهیزگاران به روز آخرت ایمان دارند. این آیه اهمیت ایمان داشتن به روز آخرت را بیان می‌دارد، بخاطر اینکه باور داشتن به روز آخرت انسان را به عمل نیک وامی‌دارد، برعکس کسانی که به آخرت ایمان ندارند انگیزه عمل در آنها وجود ندارد و تنها بخاطر دنیای خویش تلاش می‌ورزند چرا که هدف دنیوی هر وسیله‌ای را برایشان توجیه می‌کند لذا بخاطر حصول آن دست به هر عمل زشت می‌زنند.

8- فلاح و رستگاری بنده مرتبط به موصوف بودن وی به صفات فوق است. و هرقدر در این صفات خلل ایجاد شود به همان اندازه از رستگاری وی کاسته می‌شود، چون به عقیدۀ اهل سنت ایمان زیاد و کم می‌شود. به همین خاطر درجات اهل بهشت نظر به ایمانداری آنها متفاوت است، طوریکه در حدیث آمده است که: «همانا بهشتیان، صاحبان غرفه‌هایی را که بالاتر از آنان قرار دارند، مانند ستارۀ درخشان ودوری می‌بینند که در گوشه‌ای از شرق یا غرب آسمان به چشم می‌خورد. و این، بخاطر تفاضلی است که میان آنان وجود دارد». صحابه گفتند: ای رسول الله! اینها منازل انبیاست که دیگران به آن دست نخواهند یافت؟ پیامبر اکرم ج فرمود: «بلی، اما سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، کسانی که به الله ایمان بیاورند و پیامبران را تصدیق کنند» (به این منازل دست خواهند یافت)[10].

﴿6  یعنی: ای پبامبر! آنان که بر انکار رسالت تو و انکار آیات روشن و آشکاری که با خود آورده‌ای، اصرار ورزیدند؛ باوجود آن که حق برایشان واضح و روشن گشته است چنانکه هیچ گونه شک و شبهه‌ای در حقانیت آن باقی نمانده و به یقین کامل دریافته‌اند که تو راستگو و صادق هستی، این گروه از بیم دادن تو فایده‌ای حاصل نمی‌کنند، زیرا ایشان تنها از خواهشات نفس خویش پیروی می‌کنند.

﴿7  یعنی ایشان اصلا نمی‌اندیشند، بنابراین، نور هدایت را نمی‌بینند و آنچه را که به نفع شان است نمی‌شنوند، زیرا حق را نپسندیدند و باکسی که آن را آورده ستیزه نمودند. پس بر دل‌هایشان پرده و قفلی نهاده شد که قادر به دیدن نور ایمان و اسلام نیستند. ابن‌جریر طبری / می‌فرماید: «وقتی گناهان بر دل‌ها پیاپی فرود آید دل‌ها را چنان می‌پوشاند که دیگر نور هدایت به سوی آن راهی پیدا کرده نمی‌تواند و کفر چنان دامنگیر آن می‌شود که هیچگاه از آن رهایی نمی‌یابد».

گفتنی است که عبارت ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ... در اینجا گرچه عام بوده و شامل همۀ کافران است؛ لیکن مقصود آیه عموم کافران نیست، بلکه آن عده از کافران است که الله تعالی به علم ازلی خویش دانسته است که ایمان نمی‌آورند و بر کفر می‌میرند، پس در ازل نوشته است که ایمان نمی‌آورند. و در این دو آیه از حال آنان خبر داده است که هر گونه حرص و کوشش در راه هدایت و اصلاح آنان نفعی ندارد. اما کسانی که الله تعالی بر آنان مهر کفر نه نهاده است، البته دعوت و راهنمایی آنان سودمند خواهد بود.

غرض از این دو آیه تسلی بخشیدن به رسول الله ج است آنگاه که کافران دعوت ایشان را رد کرده و نپذیرفتند، نه اینکه رسول الله ج را از ایمان آوردن سایر کافران ناامید سازد.

همچنان در این آیه بیان عذری برای کافران نیست، بلکه ایشان به سبب عناد و سرکشی و پافشاری بر کفر و باطل؛ مستحق آن بوده‌اند که بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر زده، و چشم‌هایشان با پرده پوشانده شود.

از فواید دو آیت 6-7:

1- تسلی بخشیدن به پیامبر اکرم ج آنگاه که کفار دعوت ایشان را رد کرده و نپذیرفتند.

2- آنان که وعده عذاب بر ایشان تحقق یافته ایمان نمى‏آورند، هرچند مژده و یا بیم داده شوند زیرا الله تعالی بر دل‌هایشان مهر نهاده است طوریکه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ حَقَّتۡ عَلَیۡهِمۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ٩٦ وَلَوۡ جَآءَتۡهُمۡ کُلُّ ءَایَةٍ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ٩٧ [یونس: 96-97] «به راستى آنان که حکم پروردگارت بر آنان تحقق یافته است ایمان نمى‏آورند * و لو هر نشانه‏اى برایشان بیاید. تا آنکه عذاب دردناک را بنگرند».

ومی‌فرماید: ﴿أَفَمَنۡ حَقَّ عَلَیۡهِ کَلِمَةُ ٱلۡعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِی ٱلنَّارِ١٩ [الزمر: 19] «آیا کسى که وعده عذاب بر او تحقق یافته، تو [مى‏توانى‏] کسى را که در آتش خواهد بود، نجات دهى؟». یعنی سرنوشت آنها آتش است و تو نمی‌توانی آنها را نجات دهی.

3- هرگاه انسان با موعظه و پند دادن؛ ترس و بیمی از عذاب الهی در دلش راه نیافت وی شباهت به کفار دارد چون کفار از موعظه پند و عبرت نمی‌گیرند و اگر بسوی الله متعال دعوت شوند ایمان نمی‌آورند.

4- محل آگاهی در وجود انسان قلب است نه ذهن و ذاکره.

5- راه هدایت یافتن گاهی سمعی می‌باشد و گاهی بصری؛ زیرا با سمع گفته‌ها را می‌شنود و با بصر اشیا را مشاهده می‌کند، به این خاطر آیه و نشانه‌های الهی گاهی سمع را مخاطب قرار می‌دهد و گاهی هم بصر را.

مسأله: اگر گفته شود: آیا سبب مهر خوردن دل‌ها خودشان است یا امتحانی از جانب الله متعال است؟ در جواب باید گفت که الله تعالی سبب آن را در این آیه ذکر نموده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ [الصف: 5]، «پس هنگامى که به انحراف گرایش یافتند، الله دل‌هایشان را منحرف ساخت». و در موضع دیگر می‌فرماید: ﴿فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّیثَٰقَهُمۡ لَعَنَّٰهُمۡ وَجَعَلۡنَا قُلُوبَهُمۡ قَٰسِیَةٗۖ [المائدة: 13] «پس به [سزاى‏] پیمان شکنى‏شان آنان را از رحمت خویش دور داشتیم و دل‌هایشان را سخت گردانیدیم».

آری! پند و اندرز اثر مفیدی در دلهایشان برجای نمی‌گذاشت و آیات و تهدیدات سودی به آنان نمی‌بخشید و هیچ تشویقی آنها را به انجام کارهای نیک وادار نمی‌کرد. و هیچ ترس و تهدیدی آنها را از  انجام کارهای زشت باز نمی‌داشت. و بزرگترین سزا برای بنده اینچنینی این است که قلبش  اینگونه باشد، زیرا خود را از هدایت و خیر محروم ساخته و به شر و بدی نایل آمده است.



﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨

 

یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٩

 

فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡذِبُونَ١٠

 

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ لَا تُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ قَالُوٓاْ إِنَّمَا نَحۡنُ مُصۡلِحُونَ١١

 

أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡمُفۡسِدُونَ وَلَٰکِن لَّا یَشۡعُرُونَ١٢

وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ کَمَآ ءَامَنَ ٱلنَّاسُ قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ کَمَآ ءَامَنَ ٱلسُّفَهَآءُۗ أَلَآ إِنَّهُمۡ هُمُ ٱلسُّفَهَآءُ وَلَٰکِن لَّا یَعۡلَمُونَ١٣

 

وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوۡاْ إِلَىٰ شَیَٰطِینِهِمۡ قَالُوٓاْ إِنَّا مَعَکُمۡ إِنَّمَا نَحۡنُ مُسۡتَهۡزِءُونَ١٤

و از میان مردم هستند کسانی‌که می‌گویند: ما به الله و روز قیامت ایمان آورده‌ایم اما آنها مؤمن نیستند. ﴿8

 

 اینان الله و کسانی را که ایمان آورده‌اند فریب می‌دهند و در حقیقت آنها فریب نمی‌دهند مگر خودشان را ولی نمی‌فهمند. ﴿9.

 

در دل‌هایشان بیماری(نفاق) است پس الله، بر بیماریشان افزود و برای آنها به سبب دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک است. ﴿10.

 

و هرگاه به آنان گفته ‌شود در زمین فساد نکنید، گویند: همانا ما اصلاح‌گر هستیم ﴿11‌.

 

هان! (بدانید) آنان فساد کنندگانند ولی نمی‌فهمند. ﴿12.

 و چون به آنان گفته شود: ایمان بیاورید همان‌گونه که مردم ایمان آورده‌اند، گویند: آیا ایمان آوریم همان‌گونه که بی‌خردان ایمان آورده‌اند؟! هان،(بدانید) ایشان بی‌خردانند ولی نمی‌دانند. ﴿13.

و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند روبرو شوند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم، و چون با شیطان‌های خود تنها شوند، می‌گویند: ما با شما هستیم، و تنها ما(مؤمنان را) مسخره‌کنندگان هستیم. ﴿14.


﴿8 الله متعال در این سوره ابتدا از مؤمنان واقعی سپس از کافران واقعی یاد نمود، سپس سخن از گروه دیگری به میان آورد که همانا منافقان یا دورویانند. این گروه از دو گروه اولی نبوده بلکه به شکل گروه سومی پا به عرصه گذاشته‌اند. زیرا آنان در ظاهر با گروه اول و در باطن با گروه دوم موافقت دارند، ولی با آن همه حیله گری و نیرنگ‌هایی که بکار می‌بندند از اهل دوزخ اند بلکه در پایین‌ترین طبقۀ آن قرار دارند. منافقان بدتر و خطرناکتر از کافران بوده و الله أ چنان عذاب دردناکی را برایشان در نظر گرفته که هیچ کس دیگر را دچار چنین سرنوشتی نخواهد کرد. الله تعالی در این سوره برای بیان اوصاف مؤمنان واقعی چهار آیه، و برای بیان اوصاف کافران دو آیه را نازل فرمود، اما برای بیان اوصاف منافقان سیزده آیه را نازل فرمود که این خود نشانگر خطرناک بودن این گروه  می‌باشد.

نفاق و دورویی در یک تقسیم بندی کلی به دو دسته تقسیم می‌گردد: نفاق اعتقادی و نفاق عملی:

1- نفاق اعتقادی: این نوع نفاق انسان را از دایره دین بیرون رانده و باعث ماندگاری در آتش سوزان دوزخ و محرومیت از بهشت می‌گردد. این نوع منافقان که به ظاهر مؤمن و در درون کافر و بدخواهند، برای اسلام و مسلمانان خطرناک‌تر از کافران اصلی بوده و همواره در فکر گسترش منکرات و متزلزل ساختن صفوف به هم فشرده مؤمنان می‌باشند، ولی غافل از اینکه الله توانا پرده از روی شخصیت خیانتکارانه شان برداشته و آنها را خوار و ذلیل خواهد نمود. و منافقانی که در اینجا از آنان یاد شده از همین قبیل اند.

2- نفاق عملی: این نوع نفاق که عبارت از متصف شدن به برخی از صفات و ویژگیهای - غیر متضاد با اصل ایمان منافقان است، مانند: دروغ گویی، پیمان شکنی، تجاوز در دشمنی، خیانت در امانت و امثال آنها باعث خروج از دایره دین نشده و چنین کسانی همچنان مؤمن به حساب می‌آیند، زیرا گاهی برخی از صفات نیک و بد در انسان گرد آمده و به حسب کردار و صفاتش پاداش گرفته و مورد حساب و کتاب قرار خواهد گرفت.

یاران رسول اکرم ج از وقوع در منجلاب نفاق بیم داشته و همواره با حذر و احتیاط پیش می‌رفتند، ابن ابی ملیکه / می‌گوید: «خدمت سی تن از یاران پیامبر بزرگوار ج رسیده‌ام که همه ایشان از گرفتار شدن در دام نفاق بیمناک بودند».

نکتۀ مهم: بیمناک بودن برخی از یاران رسول اکرم ج از دچار شدن به نفاق حاوی نکات مهم و درخور توجه است که برخی از آنها را یادآور می‌شویم:

1-    اهتمام جدی ایشان به حفظ بنیان ایمان یکتاپرستانه که مبادا رسوبات شرک پاکی و زلالی‌اش را آلوده نماید.

2-    فروتنی آنان  ش و مغرور نشدن به کردارهایشان.

3-    حریص بودن ایشان بر ایجاد توازن میان دو صفت بنیادی بیم و امید و پرواز به وسیلۀ آن به سوی پروردگار حسابرس و مهربان.

از فواید این آیه:

1- اثبات بلاغت و فصاحت قرآن کریم در دسته بندی؛ چون نخست سورۀ البقره با صفات مؤمنان خالص آغاز گردید سپس صفات کافران خالص را یادآور شد و پس از آنها صفات منافقان را بیان نمود.

2- تنها ادعای محض با زبان برای انسان سودی نمی‌بخشد طوریکه فرمود: «و از مردم هستند کسانی‌که می‌گویند: ما به الله و روز قیامت ایمان آورده‌ایم اما آنها مؤمن نیستند».

3- منافقان ایمان ندارند و مؤمن گفته نمی‌شوند هرچند خودشان ادعای ایمان کنند، پس آیا آنها را می‌توان مسلمان نامید؟ جواب: اگر مقصد از مسلمان خواندن آنها تسلیم شدن ظاهری شان به اسلام باشد پس می‌توان آنها را مسلمان نامید، اما اگر هدف از مسلمان خواندن آنها اسلام قلبی و بدنی باشد پس در این صورت آنها مسلمان هم گفته نمی‌شوند.

4- ایمان حقیقی آن است که قلب و زبان با آن مطابقت داشته باشد زیرا در آیه‌ی؛ آنها گفتند: ایمان آوردیم -با زبان‌ها نه با قلب‌ها- لذا ایمان از آنها نفی شده است چون تنها اقرار به زبان ایمان گفته نمی‌شود بلکه قلب آن را تصدیق کند تا اثر آن در اعضا ظاهر گردد.

﴿9  منافقان به گمان خود الله أ را می‌فریبند؛ ولی در واقع ایشان خود را فریب می‌دهند البته حیله و نیرنگ با ذاتی که فریب نمی‌خورد در حقیقت خود را فریب دادن است زیرا حیله گری با آن کسی ممکن است که از رازهای نهانی دیگران باخبر نباشد اما منافقان این حقیقت را درک نکردند که الله أ از ظاهر و باطن آنان آگاه است. و این چنین هر حیله گری زشت پیامدهای بدی داشته به زیان صاحبش می‌انجامد، چنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَا یَحِیقُ ٱلۡمَکۡرُ ٱلسَّیِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦۚ [فاطر: 43] «وحیله گری زشت جز گریبانگیر خود حیله گران نمی‌گردد».

از فواید این آیه:

1- بیان صفت ویژۀ منافقان و آن اینکه همواره با مسلمانان از مکر و فریب و دروغ استفاده می‌کنند. به همین خاطر الله متعال در سورۀ المنافقون پیامبر ج و امت اسلامی را از این گروه خطرناک برحذر داشته و دشمن خوانده است: ﴿هُمُ ٱلۡعَدُوُّ فَٱحۡذَرۡهُمۡۚ [المنافقون: 4] «آنان دشمن‌اند. پس از آنان برحذر باش!». (هم العدو) دلالت بر حصر می‌کند؛ یعنی ای مسلمانان یک دشمن بیشتر ندارید و آن هم منافقین هستند. دشمن همین است و بس. پس نسبت به آنها کمال احتیاط را داشته باشید.

2- لزوم احتیاط از منافقان، چون وقتی کسی به شما بگوید: فلان شخص فریبکار است بدون شک با آن شخص محتاطانه تعامل می‌کنید. اگر کسی بگوید: چگونه می‌توان منافق را شناخت؟ در جواب باید گفت که بارزترین صفت منافقین دورویی آنها می‌باشد و رفتار ظاهری آنها با آنچه در باطنشان می‌گذرد متفاوت است. مثلا در پیش روی مسلمان داد از اخلاص و دین دوستی و محبت با اسلام و مسلمانان می‌زند، ولی در پشت سر، علیه اسلام و مسلمانان صحبت می‌کند، به دین تمسخر می‌کند و برنامه‌های دشمنان اسلام را تأیید و از آن ابراز رضایت می‌کند.

 3- نیرنگ‌های زشت جز دامنگیر اهلش نمی‌گردد، منافقان به گمان خود الله تعالی را فریب می‌دهند، در حالیکه ضرر فریبکاری‌هایشان به خودشان برمی‌گردد و نمی‌توانند به مسلمانان آسیبی برسانند.

4- کردار بد بصیرت و فراست و هوشیاری انسان را از بین می‌برد، لذا منافقان امور ظاهری را نمی‌توانند درک کنند و نمی‌فهمند که در حقیقت خود را می‌فریبند نه الله و مؤمنان را.

﴿10  مراد از بیماری در اینجا فساد در عقاید و باورهای منافقان است که با شک و دورویی یا با انکار و تکذیب، دل‌هایشان از قبول حق عاجز مانده است. وقتی منافقان نعمت‌ها و احسان‌های دنیوی و اخروی پی درپی و متداوم الله متعال بر رسول اکرم ج را می‌دیدند بر بیماریشان افزوده می‌شد به گونه‌ای که به مرض شک و تردد بیش از پیش گرفتار شده و حسرت و رنج و اندوه مستمر و نفاق شدید ایشان را فرا می‌گرفت. پس به سبب ادعای دروغین ایمان، به عذاب دردناکی گرفتار شدند.

در کلمۀ (یکذبون) دو قرائت وارد شده است:

اول: «یَکذِبُون» که معنایش این است: در دعوای ایمان به الله تعالی و روز آخرت دروغ می‌گویند.

دوم: «یُکَذِّبُون» و معنایش این است: الله تعالی و رسول او را در آنچه خبر داده‌اند تکذیب می‌کنند. و البته هر دوی این صفات در منافقان موجود است.

آری! منافقان از رسیدن کمترین خیری به مسلمانان ناراحت می‌گردند و در رسیدن بدی و بلا به مسلمانان چنین‌اند که تا زمانی مصیبت بر ایشان کاملا فراگیر و همه جانبه نباشد، و به اصطلاح، کارد به استخوان نرسد، خوشحال نمی‌شوند. و بنابر عداوت و دشمنی شدیدی که منافقان با مسلمانان در درونشان دارند، آثار آن در کردار و صفات شان ظاهر می‌گردد، ایشان کافران را دوست خود می‌گیرند، و از دوستی با مسلمانان فاصله می‌گیرند، اسرار مسلمانان را به کفار می‌رسانند، و با آنها همدست و همرزم شده آنان را تشویق می‌کنند تا برضد مسلمانان به جنگ برخیزند، و مسلمانان را نابود ساخته یا حداقل بر آنان مسلط گردند، و در این راه از هیچ وسیله‌ای دریغ نمی‌کنند.

از فواید این آیه:

 1- اگر بنده بسوی حق گرایش نداشته باشد قلب وی بیمار است و با زیادت مرض کیفر داده می‌شود و قلب‌های منافقان همین گونه است و بیماری قلبی آنها بر دو نوع است: شبهات و شهوات؛ برخی از این گروه حق را می‌داند لیکن ارادۀ قبول آن را ندارد و برخی هم حق بر وی مشتبه می‌گردد. الله تعالی در مورد این گروه می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ٱزۡدَادُواْ کُفۡرٗا لَّمۡ یَکُنِ ٱللَّهُ لِیَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِیَهۡدِیَهُمۡ سَبِیلَۢا١٣٧ [النساء: 137] «یقینا الله آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند و باز ایمان آوردند، سپس کافر شدند و به کفر خویش افزودند نخواهد آمرزید و به راه راست هدایت نخواهد کرد». و در سورۀ المنافقون می‌فرماید: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا یَفۡقَهُونَ٣ [المنافقون: 3] «این به آن خاطر است که ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس بر دل‌هایشان مهر نهاده شد و آنان درنمی‌یابند».

2- سبب گمراهی بنده خود بنده است طوریکه فرمود: (در دل‌هایشان بیماری است و الله بیماری آنان را افزون می‌گرداند) و در موضع دیگر می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ [الصف: 5] «پس هنگامی‌که به انحراف گرایش یافتند الله دل‌هایشان را منحرف ساخت». و در موضع دیگر: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ [الأنعام: 110] «و دل‌ها و چشم‌هایشان را دگرگون می‌سازیم، آنگونه که نخستین بار به آن ایمان نیاوردند».

3- گناهان، نافرمانی، فسق و فجور نیز مانند ایمان زیاد و کم می‌شوند طوریکه در این آیه فرمود: (پس الله بر بیماریشان افزود) و هر زیادتی، نقصان و کمی را می‌پذیرد.

4- هشدار و تهدید شدید برای منافقان چون در آخرت عذاب دردناکی در انتظار دارند.

5- سزاها و کیفرها از خود اسبابی دارند و در قانون الهی هیچ کس بدون سبب سزا داده نمی‌شود طوریکه در این آیه فرمود: (به سبب دروغی که می‌گفتند).

6- منافقان دو صفت زشت را در خود جمع کرده‌اند: یکی دروغ و دیگری انکار حق و تکذیب آن.

7- بیان زشتی و بدی دروغ، زیرا سببِ عقوبتِ الهی می‌گردد. پیامبر اکرم ج دروغ را از خصلت‌های منافقان دانسته و می‌فرماید: «نشانۀ منافق سه چیز است: وقتی سخن گوید دروغ می‌گوید...»[11].

اگر کسی بپرسد چگونه منافقان الله تعالی را فریب می‌دهند در حالی که الله متعال از درون قلب‌هایشان آگاه است؟ جواب این است که وقتی منافق به اسلام تظاهر می‌کند به گمان خویش الله تعالی را فریب داده است!! و مسلمانان نیز نظر به ظاهر حالش به صفت یک مسلمانی با وی معامله می‌کنند و احکام مسلمان بر وی جاری می‌گردد و به این صورت به حکم اسلام پناه می‌برند. چون شریعت به ظاهر حال شخص حکم می‌کند و الله تعالی بر اسرار همه مطلع است. لذا جان و مال منافقان با وجود عداوت شدید درونی‌شان با اسلام و مسلمانان، در امان می‌ماند.  

﴿11  و چون به منافقان گفته شود با نفاق و دوستی با کفار و متفرق و متنفر ساختن مردم از ایمان آوردن به پیغمبر ج و قرآن کریم فساد را برپا نکنید زیرا با همچو اعمال فساد انگیزتان در زمین فساد و تباهی رخ می‌دهد و باعث هلاکت مردم و ویرانی شهر و دیار آنان می‌گردد، می‌گویند: ما مصلحانیم و جز خیر و صلاح مردم چیز دیگری را نمی‌خواهیم.

آری! منافقان همیشه زیر نام اصلاح و خیرخواهی، مانع دعوت بسوی الله أ و جهاد در راه او و امر به معروف و نهی از منکر می‌شوند و مردم را از اسلام و تعالیم والای آن با مکر وحیلۀ شیطانی‌شان متنفر می‌سازند، ایشان با برقرار کردن پیوند دوستی با کفار، مردم را از قرآن کریم و تعالیم والای آن متفرق می‌سازند، سپس کارهای زشت و فساد افروزیِ خود را اصلاح می‌نامند! و ادعا دارند که ما مردمانی مصلحیم! و در جهت خیر و صلاح و اصلاح می‌کوشیم! و این روش منافقان در هر زمان و مکان است که فسادشان را در قالب صلاح معرفی می‌کنند و مؤمنان را به جهل و نادانی و نافهمی و کم علمی متهم می‌کنند.

﴿12  اما الله أ ادعاهای دروغین ایشان را با شیوۀ رسا و بلیغ رد نموده آنان را در صف مفسدان قرار می‌دهد و ایشان را به صفت فسادگری در زمین که خاصیت حقیقی آنان است معرفی می‌کند و می‌فرماید: (هان! (بدانید) آنان فساد کنندگانند ولی نمی‌فهمند). منافقان نمی‌دانند که خود در حقیقت فسادکارانند زیرا با مؤمنان و رهروان راه حق دشمنی ورزیده مانع ایمان آوردن مردم به الله أ و رسول او ج و کتاب باعظمتش می‌گردند که این خود فسادکاری آشکار در زمین است.

از فواید این دو آیه(11-12):

1- نفاق و منافقت که همانا اظهار نمودن اسلام و پنهان داشتن کفر است از بزرگترین فسادها در روی زمین است.

2- بزرگترین مصیب این است که فساد برای انسان چنان مزین شود که حتی خود را مصلح و عمل خود را اصلاح بداند.

3- غیر از مؤمن نظر قاصر و کوتاه دارد زیرا اصلاح را تنها در امور زندگانی می‌بیند، در حالیکه حقیقت اصلاح این است که وفق منهج شریعت گام بردارد.

4- هرکس چیزی را ادعا کند ادعایش قابل پذیرش نیست و صادق شمرده نمی‌شود طوریکه منافقان ادعا کردند که ما مصلحان هستیم!! لیکن الله تعالی این ادعای کاذبشان را تکذیب نموده فرمود: «هان! (بدانید) آنان فساد کنندگانند».

5- امکان دارد انسان به فساد و تباهی در روی زمین مبتلا شود ولی به فسادکاری خود پی نمی‌برد، طوریکه آیه می‌فرماید: (ولی نمی‌فهمند). بلکه خود را از بهترین افراد جامعه قلمداد می‌کند!!

6- رد الله متعال در این آیه بر ادعای کاذب منافقان بسیار قوی است، زیرا فساد آنها را با سه ابزار توکیدی تأکید نمود: {ألا} و {إن} و {هم}.

﴿13  وقتی به منافقان گفته شود ایمان بیاورید همانطور که یاران رسول اکرم ج ایمان آوردند، از روی استهزاء و توهین و تحقیر به مؤمنان می‌گویند: آیا مانند نادانان و ابلهان و کم خردان ایمان بیاوریم؟! اما الله متعال این صفت نادانی و بیخردی و ابلهی را به خودشان نسبت داده و آن را منحصر به خودشان گردانید و فرمود: (هان،(بدانید) ایشان بی‌خردانند ولی نمی‌دانند).

از فواید این آیه:

1- دعوت دادن منافق بسوی خیر سودی ندارد، زیرا عمق عداوت و دشمنی که با اسلام و مسلمانان دارد به او اجازه نمی‌دهد که حق را بپذیرد و ایمان بیاورد؛ بلکه مؤمنان را به تمسخر گرفته می‌گوید: «آیا مانند نادانان و کم خردان ایمان بیاوریم».

2- منافقان در هر زمان و مکان خودپسند و مغرور و متکبر هستند از این رو قرآن سخن تحقیر آمیز آنان نسبت به مؤمنان را بیان نمود: «آیا مانند نادانان و کم خردان ایمان بیاوریم».

3- بیان شدت طغیان و سرکشی منافقان آنگاه که گفتند: «آیا ایمان بیاوریم». و این نشان دهندۀ نهایت طغیان این گروه است به این خاطر الله متعال در آیه بعدی فرمود: «در سرکشی خویش سرگردان می‌مانند».

4- دشمنان الله متعال، دوستان الله را با صفاتی توصیف می‌کنند که سبب تنفر دیگران از ایشان گردد، مثلا پیامبر اکرم ج را دیوانه و ساحر و شاعر گفتند تا مردم از حقیقت دعوت آن جناب دور باشند. همچنان منافقان زمان پیامبر ج مسلمانان را بی‌خرد و نادان خواندند تا آنها را در جامعه بی‌ارزش جلوه دهند. به این ترتیب ورثه انبیاء یعنی علما نیز آماج این اتهامات قرار می‌گیرند. ولی اگر الله تعالی هدایت کسی را بخواهد دسایس دشمنان نمی‌تواند مانع هدایت کسی شود چون دشمنان اسلام برای ممانعت از راه الله تعالی دو راه را در پیش می‌گیرند: یکی تبلیغات سوء و دیگری مقابله با زور و سلاح طوریکه می‌فرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّٗا مِّنَ ٱلۡمُجۡرِمِینَۗ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ هَادِیٗا وَنَصِیرٗا٣١ [الفرقان: 31] «و اینگونه برای هر پیامبری دشمنانی از مجرمان قرار دادیم، و همین بس که پروردگار تو راهنما (در مقابل تبلیغات سوء دشمنان) و یاور (در مقابل زورگویی آنها) باشد».

5- برعکس ادعای منافقان، آنگاه که مؤمنان را بی‌خِرَد خواندند؛ هرکس ایمان نیاورد خودش نادان و بی‌خرد است طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ [البقرة: 130] «و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کس که خویشتن را (به نادانی و بی‌خردی انداخته و) خوار دانسته و نشناسد؟!».

6- وعدۀ الله تعالی به مؤمنان تحقق یافتنی است طوری‌که فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدَٰفِعُ عَنِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۗ [الحج: 38] «به راستی الله از مؤمنان دفاع می‌کند». پس اگر با قول بر مؤمنان تعرض صورت گیرد، الله تعالی با قول از آنها دفاع می‌کند، مثلا در این آیه منافقان گفتند: «آیا ایمان آوریم همان گونه که بی‌خردان ایمان آورده‌اند». الله متعال در دفاع از مؤمنان فرمود: «هان، ایشان بی‌خردانند ولی نمی‌دانند». یعنی شما منافقان بی‌خردید نه مؤمنان. و اگر با فعل بر مؤمنان تجاوز صورت گیرد، الله تعالی دفاع فعلی از مؤمنان می‌کند. این فرمودۀ الله تعالی را در دفاع از مؤمنان بنگرید: ﴿إِذۡ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۚ سَأُلۡقِی فِی قُلُوبِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلرُّعۡبَ فَٱضۡرِبُواْ فَوۡقَ ٱلۡأَعۡنَاقِ وَٱضۡرِبُواْ مِنۡهُمۡ کُلَّ بَنَانٖ١٢ [الأنفال: 12] «(و به یاد آور) هنگامی‌که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شما هستم، پس کسانی را که ایمان آورده‌اند؛ ثابت قدم دارید، به زودی در دل کسانی‌که کافر شدند؛ ترس و هراس می‌افکنم، پس بر فراز گردن‌ها بزنید، و همۀ انگشتان‌شان را بزنید (و قطع کنید)». و این نصرت الهی مشروط به آن است که ما ایمان و یقین کامل و توکل صادقانه به الله تعالی داشته باشیم و غیر از اوتعالی از هیچ کسی نهرسایم.

7- بیان جهل و نادانی منافقان، زیرا الله تعالی علم را از آنها نفی نموده است: (ولی نمی‌دانند) به راستی که منافقان جاهل‌ترین مردم هستند زیرا راه فریب و دروغ را در پیش گرفته‌اند و از سفاهت و بی‌خردی خود غافل‌اند. آیا این جهالت و سفاهت نیست که این گروه خط مشی خود را مشخص نمی‌کند و در میان هر گروهى به رنگ آن گروه در می‌آید و استعداد و نیروى خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمارد؟!

﴿14  منافقان هرگاه با مسلمانان روبرو شوند از روی نفاق و دروغ و ظاهر سازی می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم، اما وقتی با پیشوایان و بزرگان خود که همانا سازمان دهندگان شر و فساد هستند خلوت کنند می‌گویند: ما در کفر و نفاق خود پایدار می‌باشیم و موافقت ما با مسلمانان و اظهار نمودن ایمان ما تنها از روی استهزاء و تمسخر به آنان می‌باشد و در باطن امر نه با مؤمنان موافقیم و نه به آنان تمایلی داریم.

بدون شک نفاق و منافق، مخصوص عصر پیامبر ج نبوده است و در هر جامعه‌اى این گروه وجود دارند، منتهی باید بر اساس معیارهاى حساب شده‌اى که قرآن براى آنها بدست مى‌دهد شناسائى شوند، تا نتوانند زیان و یا خطرى ایجاد کنند.

گرچه نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بى ایمانى است که ظاهرا در صف مسلمانانند، اما باطنا دل در گرو کفر دارند، ولى نفاق معنى وسیعى دارد که هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و عمل را شامل مى‌شود، هر چند در افراد مؤمن هم باشد که به عنوان خصلت‌هاى نفاق شناخته می‌شود.

مثلا در حدیث متفق علیه[12] مى‌خوانیم: «چهار خصلت هست که اگر همگی در یک فرد باشند، او منافق خالص است، و هرکسی خصلتی از آنها در او باشد خصلتی از نفاق در او وجود دارد. تا این که آنها را بگذارد: هرگاه سخن بگوید، دروغ باشد وهرگاه وعده داد، وعده خلافی کند، وهرگاه کسی به او اطمینان کند و امین بشمارد، خیانت نماید وهرگاه عهد و پیمان ببندد آن را نقض کند».


 


﴿ٱللَّهُ یَسۡتَهۡزِئُ بِهِمۡ وَیَمُدُّهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١٥

 

أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ فَمَا رَبِحَت تِّجَٰرَتُهُمۡ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٦

 

مَثَلُهُمۡ کَمَثَلِ ٱلَّذِی ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ وَتَرَکَهُمۡ فِی ظُلُمَٰتٖ لَّا یُبۡصِرُونَ١٧

 

صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَرۡجِعُونَ١٨

 

أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ وَرَعۡدٞ وَبَرۡقٞ یَجۡعَلُونَ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِم مِّنَ ٱلصَّوَٰعِقِ حَذَرَ ٱلۡمَوۡتِۚ وَٱللَّهُ مُحِیطُۢ بِٱلۡکَٰفِرِینَ١٩

 

یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡۖ کُلَّمَآ أَضَآءَ لَهُم مَّشَوۡاْ فِیهِ وَإِذَآ أَظۡلَمَ عَلَیۡهِمۡ قَامُواْۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمۡعِهِمۡ وَأَبۡصَٰرِهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ٢٠

 

 

الله آنان‌را مسخره می‌نماید و رهایشان می‌کند تا کورکورانه، در گمراهی و سرکشی خویش سرگردان بمانند. ﴿15

آنان کسانی‌اند که گمراهی را به هدایت خریدند پس تجارت آنها سودی نداد و هدایت یافتگان نبودند.﴿16

مثال آنها مانند مثال کسی ‌است که آتشی برافروخته‌ پس چون اطرافش را روشن ساخت، الله نورشان را بُرد و در تاریکی‌هایی که نمی‌بینند رهایشان کرد. ﴿17

(در حقیقت آنان)کرانند، گنگانند، کورانند پس آنها(به راه حق) باز نمی‌گردند﴿18.

یا همچون بارانی (است که) از آسمان (فرو ریزد و) در آن، تاریکی‌ها و رعد و برق باشد، به سبب صاعقه‌ها از ترس مرگ، انگشتان خود را در گوش‌هایشان فرو می‌برند، و الله به کافران احاطه دارد. ﴿19.

نزدیک است که برق (آسمان)، چشمانشان را برباید. هرگاه که اطرافشان را روشن نماید، در (روشنایی) آن راه می‌روند و هنگامی که اطرافشان تاریک شود، می‌ایستند و اگر الله می‌خواست گوش‌ها و چشم‌هایشان را از بین می‌برد. همانا الله بر هرچیز توانا است﴿20.


 

﴿15  الله متعال در برابر تمسخر و استهزای منافقان نسبت به مؤمنان، آنان را در فرصت مناسب مجازات می‌کند و با دفاع نمودن از مؤمنان راستین و فرود آوردن خواری و ذلت و حقارت بر منافقان، از ایشان انتقام می‌گیرد. زیرا منافقان مؤمنان را مورد تمسخر قرار می‌دادند پس الله أ هم خود ایشان را مسخره می‌کند و آنان را مهلت می‌دهد تا هرچه بیشتر در طغیان و سرکشی و کفرشان حیران و سرگردان و متردد بمانند.

از فواید این دو آیه (14 و 15):

1- بیان ذلت و حقارت منافقان، زیرا انسان منافق خائن است و خائن همواره و در هر جا خایف می‌باشد چنانکه این آیه می‌فرماید که هرگاه با مؤمنان روبرو شوند، از ترس می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم! ما از شما هستیم و پیرو یک مکتبیم، و از جان و دل اسلام را پذیرا گشتیم و با شما هیچ فرقى نداریم! همچنان وقتی با دوستان شیطان صفت خود به خلوتگاه مى‌روند از ترس آنها مى‌گویند: ما با شمائیم! و اگر مى‌بینید ما در برابر مؤمنان اظهار ایمان مى‌کنیم ما مسخره‌شان مى‌کنیم! ما بر افکار و اعمالشان در دل مى‌خندیم، دوست ما و محرم اسرار ما و همه چیز ما شمائید.

2- الله متعال شاید به ظالم مهلت دهد تا در طغیان خود دوام داده و فرو رود. پس انسان‌های سرکش و نافرمان که به احکام الله تعالی گردن نمی‌نهند باید بدانند نعمت‌هایی که در دسترس دارند شاید استدراجی از جانب الله باشد، چنانکه رسول‌اکرم ج می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَیُمْلِی لِلظَّالِمِ حَتَّى إِذَا أَخَذَهُ لَمْ یُفْلِتْهُ»[13] «الله متعال ظالم را مهلت می‌دهد تا آنگاه که وی را گرفتار نماید، رهایش نمی‌سازد» و بعد این آیه را تلاوت نمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ١٠٢ [هود: 102] «و این چنین است عذاب پروردگارت هرگاه شهرهایی را عقاب دهد که مردمانشان ظالم باشند، به راستی عذاب او دردناک و سخت است».

سوال: چگونه بدانیم که الله تعالی نعمت‌های خود را بخاطر استدراج به بنده داده است؟ جواب: هرگاه انسانی را دیدید که پابند و ملتزم به شرع الهی است و نعمت‌های الله تعالی از هرسو به وی رو می‌آورد، بدانید که این بنده بخاطر بندگی‌اش از این نعمت‌ها برخوردار است. و اگر دیدید که شخص مرتکب گناه و زشتی‌ها می‌شود ولی از نعمت‌های فراوانی برخوردار است پس بدانید که این استدراج است. یعنی به تدریج به سوی هلاکت و نابودی در دنیا و یا آخرت نزدیک می‌شود.

و این بلا و مصیبت در جوامع امروزی بسیار به نظر می‌خورد که شخص و یا اشخاص و یا جامعه‌ای در مظاهر مادی و نعمت‌هایی که یکی بعد از دیگری در اختیارشان قرار گرفته، به زیاده روی در معصیت و کفر و عناد می‌پردازند و به تدریج و بدون توجه به سوی هلاکت و نابودی نزدیک می‌شوند و از الله و نتایج کارهای خود غافل می‌گردند.

3- انسان طغیانگر چون از هوی و هوس خود پیروی می‌کند، لذا وی از درک حق و حقیقت کور بوده حاضر به پذیرفتن آن نیست. همچنان کسانی که قول اشخاص را بر قول پیامبر ج مقدم می‌دانند طغیانگرانند طوری‌که الله متعال می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١ [الحجرات: 1] «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! در برابر الله و رسولش پیش دستی مکنید، و از الله پروا بدارید، بی‌گمان الله شنوای داناست».

﴿16  منافقان گمراهی را با هدایت مبادله و معاوضه کردند. ضلالت به معنای حیرانی و سرگردانی و انحراف از راه راست و گم کردن راه هدایت است. وقتی منافقان گمراهی را گرفتند و در مقابل آن، راه راست را دادند بدون شک که در این تجارت خسارتمند شدند زیرا خریدن کفر به جای ایمان و ترک نمودن هدایت به سوی گمراهی و ترک نمودن جماعت به سوی جدایی و ترک نمودن امنیت به سوی ترس و هراس و بالاخره ترک نمودن سنت به سوی بدعت تجارتی است که صاحب آن هرگز سودی از آن نخواهد برد.

از فواید این آیه:

1- بیان بی‌خردی منافقان، زیرا چنان به گمراهی متمایل شدند، همان طور که مشتری و خریدار به متاع مورد نظرش علاقه‌مند و دلبسته است و اموال با ارزش خود را برای بدست آوردن آن خرج می‌کند. این مثال، بهترین مثال است، زیرا گمراهی را به متاع، و هدایت را به پول و بها تشبیه نموده است، پس آنها هدایت را خرج کرده و در برابر آن گمراهی را بدست آورده‌اند. این است تجارت شوم که بسیار تجارت بدی است.

2- انسان گاهی گمان می‌کند که عمل نیکی را انجام داده است در حالیکه عمل او از بدترین اعمال است طوریکه منافقان چنین گمانی دارند.

3- منافقان در آنچه که گمان منفعت بردن از آن را دارند خسارتمند هستند، طوریکه آیه فرمود: (پس تجارت آنها سودی نداد). مسلما این چنین بازرگانی و تجارتی سودی نخواهد داشت، بلکه در این کار بزرگترین ضرر را متحمل خواهد شد؛ ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَا ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡخُسۡرَانُ ٱلۡمُبِینُ١٥ [الزمر: 15] «بگو: همانا خسارتمندان (حقیقی) کسانی هستند که جان و اهلشان را در قیامت از دست داده‌اند هان! این همان زیان و خسارت آشکار است».

4- مدار سود و فایده پیروی از هدایت است، پس هرکس از آن پیروی کرد سود برد و هر کسی مخالفت نمود خسارتمند شد. بنابرین الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱلۡعَصۡرِ١ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡرٍ٢ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ٣ [العصر: 1-3]. «قسم به زمان.* که به تأکید انسان در زیانکاری است. * مگر آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده و همدیگر را به حق سفارش و همدیگر را به شکیبایی توصیه نموده‌اند».

5- این گروهی که بر نفاق خو گرفته‌اند هدایت نمی‌شوند چون گمان می‌برند که کار نیک می‌کنند. لذا به حق برنمی‌گردند و این خصلت در هر فاسق و مبتدع وجود دارد؛ زیرا گمان می‌برد که وی برحق است و دیگران بر باطل. بنابرین انسان‌های عامی و ساده به مراتب از اینها بهترند.

6- مؤمنان با کردار و گفتار سعی در پاکسازی جامعه از آلودگی و فساد و آراستن آن به خوبی‌ها دارند، ولی منافقان در مسیری بر عکس، نهی از معروف و امر به منکر را پیشه می‌کنند و در پوشش اصلاح و پیراستن جامعه از آلودگی‌ها تلاش می‌کنند که فساد، فراگیر و معروف و نیکی از جامعه برچیده شود تا بتوانند در چنان محیط آلوده‌ای به اهداف شوم خود برسند.

﴿17  حالت منافقان چنین است که نور ایمان را از مؤمنان برگرفتند و خود دارای صفت ایمان نبودند. بنابراین به طور موقت از نور آنان استفاده کردند و به این وسیله جان و مالشان در امان ماند و به نوعی امنیت در دنیا دست یافتند. در چنین حالتی ناگهان مرگ بر آنها یورش برده و استفاده از این نور را از آنان سلب نموده اند و اندوه و غم و عذاب فراوانی آنها را فرا می‌‌گرد، و تاریکی قبر و تاریکی کفر و تاریکی نفاق و تاریکی گناهان بر آنها چیره می‌‌شود، و به دنبال این همه تاریکی، آتش جهنم که بد جایگاهی است آنها را در فراخواهد گرفت.

ابن‌مسعود س و جمعی دیگر از صحابه ش در تفسیر این آیه ‌فرموده‌اند: «پس از هجرت رسول اکرم ج به مدینه‌؛ گروهی از مردم در ظاهر اسلام ‌را پذیرفته ولی در باطن امر نفاق را پیشه خویش ساختند، پس داستان آنان همانند داستان ‌کسی ‌است که گرفتار ظلمت و تاریکی شده و آتشی را برمی‌افروزد و این‌ آتش ‌پیرامون وی را روشن می‌سازد، به‌ طوری‌که می‌تواند اطرافش را ببیند تا به این وسیله از افتادن در آنچه که موجب ‌آزار وی می‌شود بپرهیزد، در این اثنا آتش وی خاموش می‌شود و در نتیجه او حیران و مبهوت برجای خود می‌ایستد و نمی‌داند که چگونه خود را از اشیای‌ موذی پیرامونش حفظ نماید! این است حال منافقی که در ظلمت شرک به ‌سر می‌برد و همین که اسلام را پذیرفت و حلال را از حرام ‌و خیر را از شر باز شناخت و از این نعمت‌ها برخوردار گشت، ناگهان کافر می‌شود و حالش چنان‌ واژگون می‌گردد که حلال را از حرام و خیر را از شر باز نمی‌شناسد». این روایت را ابن کثیر و فخر رازی در تفاسیرشان و ابوحفص دمشقی در«اللباب فی علوم الکتاب» ذکر نموده‌اند.

﴿18  یعنی کسانی که این آتش را افروختند پس از خاموش شدن آن کر شدند طوریکه صدای هیچ صدا کننده‌ای را که به سوی راه مستقیم ایشان را فرا می‌خواند نمی‌شنوند و از دریافت نیکی و هدایت عاجزند. همچنان حال ایشان مانند گنگانی است که نمی‌توانند از راهی که به منزل مقصود می‌رساند بپرسند. همچنان ایشان کورانند و راه هدایت را نمی‌یابند مانند نابینایی که راه را در پیش گرفته نمی‌تواند و قادر به بازگشت به راه خویش نیست. اهل نفاق، کسانی که مسلمان شدند و سپس کافر گشتند نیز مانند نابینایانی‌اند که راه را نمی‌یابند. آری! منافقان از بازگشت به سوی حق و راه مستقیم روی گردانند و از کجروی و گمراهی دست بردار نیستند.

از فواید این دو آیه(17-18):

1- قرآن کریم برای فهم معقولات محسوسات را مثال می‌آورد تا فهم و درک موضوع را به مخاطب نزدیک سازد.

2- منافقان نوری در دل ندارند و اگر چیزی از آن را دریابند تا بوسیلۀ آن ظاهرسازی کنند به زودی زایل می‌گردد؛ زیرا ایمان در دل‌هایشان مستقر نمی‌گردد. طوریکه الله تعالی در سورۀ المنافقون در مورد این گروه بیان داشته: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ [المنافقون: 3] «این به آن خاطر است که ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس بر دل‌هایشان مهر نهاده شد و آنان درنمی‌یابند».

3- الله تعالی منافقان را موافق آنچه از تاریکی و ظلمتی که در دل دارند کیفر می‌دهد یعنی نور را از دل‌هایشان می‌برد. آن هم به سبب آنچه که خودشان بدست آوردند. طوریکه در موضع دیگر فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوٓاْ أَزَاغَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡۚ [الصف: 5] «پس هنگامی‌که (از حق) منحرف گشتند، الله دل‌هایشان را منحرف ساخت».

4- الله متعال گوش‌های منافقان را کر ساخته است که از شنیدن حق عاجزند و اگر بشنوند از آن نفع نمی‌برند طوری‌که الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ٢١ [الأنفال: 21] «و مانند کسانی نباشید که گفتند: شنیدیم و آنها نمی‌شنوند».

5- منافقان مانند گنگ نمی‌توانند به حق زبان باز کنند و مانند کور نمی‌توانند حق را ببینند.

6- منافقان از گمراهی و جهالتشان برنمی‌گردند، زیرا گمان می‌برند که خودشان برحقند و دیگران بر باطل. بنابرین این گروه تنها در ظاهر با مؤمنان‌اند و در باطن با کافران، و آنچه را که انسان در دل دارد مشکل است که از آن برگردد.

﴿19  الله أ در اینجا باران را برای قرآن کریم مثل آورده است. یعنی: مؤمنانی که به قرآن ایمان آورده‌اند مانند گیاهان و درختانی‌اند که بوسیلۀ باران سیراب و بارور می‌شوند اما کسانی که نفاق پیشه نموده و به قرآن ایمان نیاورده‌اند مانند بارانی است که تاریکی‌ها و رعد و برق به همراه دارد و ایشان را مرعوب و بیمناک می‌گرداند. آری! در این قرآن آیات تکان دهنده‌ای است که منافقان را در ترس و بیم می‌اندازد مانند کسی که از شدت تاریکی و بانگ‌های خوفناک و باران شدید احساس خطر می‌کند و به جایی پناه می‌برد که هرگز در آن نمی‌تواند پناه یابد. منافقان نیز راه دیگری جز این نیافتند که گوش‌هایشان را از شنیدن آیات قرآن کریم ببندند. ولی الله متعال از هر سو و جهتی بر کافران احاطه دارد و بر آنان کاملا مسلط است. «احاطه» بمعنای: محاصره نمودن از تمامی جوانب است طوریکه شخص محاصره شده به هیچ وجه نمی‌تواند خود را از این حصار نجات دهد و فرار نماید.

﴿20 ﴿یَکَادُ ٱلۡبَرۡقُ یَخۡطَفُ أَبۡصَٰرَهُمۡ (گویی چیزی نمانده که برق آسمان، چشمانشان را برباید) یعنی: نزدیک است آیات محکم قرآن کریم اسرار منافقان را برملا سازد، (و چون اطرافشان را روشن نماید، قدمی به جلو بر می‌دارند) یعنی: چون اموال و فرزندان شان بسیار شود، یا به غنیمت و فتح دست یابند، راه حق را پیش گرفته و می‌گویند: به راستی دین محمد ج راست و حق است بنابراین بر آن استقامت می‌ورزند(و هنگامی که اطرافشان تاریک شود، می‌ایستند) یعنی: وقتی اموال و دارایی منافقان نابود گردد یا مصیبتی بر آنان رسد، می‌گویند: این به سبب پیروی ما از دین محمد ج است، آنگاه مرتد شده به کفر باز می‌گردند. اما منافقان نمی‌دانند الله تعالی آنقدر توانا و قدرتمند است که اگر الله بخواهد، بدون رعد و برق و با دیگر اسباب، شنوایی و بینایی حسی و ظاهری ایشان را همچون شنوایی و بینایی باطن آنها می‌گیرد، چون الله تعالی بر هر چیزی تواناست. در اینجا الله متعال قدرت و تسلط خود را بر انجام هر کاری بیان می‌دارد تا منافقان بدانند که اوتعالی بر همه چیز حاکم و مسلط است.

دو مثلی را که الله تعالی دربارۀ منافقان آورده است با هم فرق دارد:

مثل اول: در شأن آن عده از منافقانی است که ایمان آوردند سپس به کفر برگشتند، لهذا قرآن کریم در بیان حال ایشان چنین فرمود: ﴿ٱسۡتَوۡقَدَ نَارٗا فَلَمَّآ أَضَآءَتۡ مَا حَوۡلَهُۥ ذَهَبَ ٱللَّهُ بِنُورِهِمۡ ... [البقرة: 17] یعنی اندکی از نور و روشنایی ایمان در دل‌هایشان درخشید اما ثابت و پابرجا نشد بلکه خاموش گردید و دل‌هایشان دوباره تاریک شد. چنانکه در سورۀ المنافقون می‌فرماید: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَهُمۡ لَا یَفۡقَهُونَ٣ [المنافقون: 3] «این به خاطر آنست که ایمان آوردند سپس کفر ورزیدند پس بر دل‌هایشان مهر نهاده شد و آنان درنمی‌یابند».

مثل دوم: در شأن منافقانی است که قطعا ایمان نیاورده‌اند و از همان روز اول تاریکی‌ها دل‌های ایشان را فرا گرفته بود، لهذا الله تعالی در وصف حال ایشان فرمود: ﴿أَوۡ کَصَیِّبٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فِیهِ ظُلُمَٰتٞ ... [البقرة: 19] (و یا همچون کسانی‌اند که به باران تندی گرفتار شده باشند که از آسمان فرو ریزد و در آن، تاریکی‌ها باشد). پس اینان هرگز طعم ایمان را نچشیده‌اند و تنها به خاطر بیم از شمشیر مسلمانان خود را مسلمان معرفی کردند.

هرگاه بندۀ مؤمن این آیات را تلاوت کند بر ایمان خود می‌ترسد، و همیشه ایمان خود را مورد بازجویی و مراجعه قرار می‌دهد و با کمال ذلت و خضوع از پروردگارش می‌خواهد تا او را بر ایمان ثابت قدم نگه دارد، چنانکه رسول کریم ج بخاطر تعلیم امت در دعای خویش می‌فرمود: «اللهم یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیْ عَلَى دِیْنِکَ»[14] «پروردگارا! ای دگرگون کنندۀ دل‌ها! دل مرا بر دینت پایدار نگهدار».

(القدیر) یعنی «توانا» القدیر یکی از اسمای نیک الله متعال می‌باشد. الله متعال دارای قدرت کامل و بزرگی است و توانایی او فراگیر می‌باشد که آثار و نشانه‌های این اسم بزرگ در همه مخلوقات آشکار است.

از جمله آثار و نشانه‌های قدرت الله أ، این است که زمین را خشک و پژمرده می‌بینی، اما وقتی او بر آن باران می‌فرستد، زمین، سبز و خرم می‌شود. و از جمله آثار قدرتش، این است که کافران و ستمگران و ملت‌هایی را که پیامبران و وحی را تکذیب کردند، با انواع کیفرها بگونه‌ای هلاک نمود که تلاش و چاره اندیشی، اموال و لشکریان و قلعه‌هایشان، نتوانستند آنها را از عذاب الهی نجات دهند و چیزی جز هلاکت و نابودی به آنها نیفزودند. الله أ، به انسان‌های این زمان قدرت و توانایی وافری عنایت کرده و چیزهایی را به آنان آموخته که پیشتر نمی‌دانستند؛ از اینرو انسان، به اختراعات و توانمندی‌های علمی زیادی دست یافته که خود، از نشانه‌های قدرت الهی است. البته قدرت الله أ، آنجا نمایان می‌شود که توانایی‌ها و یافته‌های علمی انسان، نمی‌تواند عذاب‌های ویرانگر الهی را دور نماید؛ با اینکه انسان‌ها، نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از آفت‌های آسمانی بکار می‌گیرند، اما فرمان الهی، بر آنان غالب است و عناصر جهان بالا و پایین، تسلیم قدرت الله أ می‌باشند. از کمال قدرت، برتری و فراگیر بودن توانایی الله أ، این است که همانطور که آفریننده بندگان است، آفریننده کارها، طاعات و معاصی آنان نیز می‌باشد. الله أ، اینها را آفریده و بندگان، آن را انجام می‌دهند؛ این دو چیز، با هم تضادی ندارند؛ زیرا الله أ، آفریننده اراده و قدرت انسان‌هاست و آفریننده سبب تام، آفریننده مسبب است. همچنان انواع عذاب و کیفری که الله أ، به اهل جهنم می‌دهد و انواع نعمت‌های همیشگی و پایداری که به اهل بهشت می‌بخشد، از آثار قدرت و رحمت اوست. پس او، با قدرت خویش، موجودات را به وجود آورده، به تدبیر آنان پرداخته و با قدرت خویش آنها را برابر و درست نموده است و آنها را با قدرت خود زنده می‌نماید و می‌میراند و بندگان را برای پاداش و مجازات زنده می‌گرداند؛ به نیکوکار در برابر نیکی‌هایش پاداش می‌دهد و گناهکار را به خاطر بدی‌هایش مجازات می‌کند و با قدرت خویش، دل‌ها را بر آنچه می‌خواهد، دگرگون می‌سازد و هرگاه چیزی بخواهد، می‌گوید: بشو و آن هم می‌شود.

از فواید این دو آیه (19-20):

1- بیان تهدید الهی به منافقان و کفار، و اینکه اوتعالی به آنها احاطه دارد.

2- برق آسمانی چشم‌ها را می‌رباید لذا در وقت روشنی نباید بطرف آن نگاه کرد.

3- مسلمان باید به الله تعالی پناه ببرد و صحت و عافیت را در گوش و چشم و سایر بدن از او تعالی بخواهد. و در دعایی پیامبر اکرم ج به امت تعلیم می‌دهند که بگویند: «مَتِّعْنَا بِأَسْمَاعِنَا، وَأَبْصَارِنَا، وَقُوَّتِنَا مَا أَحْیَیْتَنَا»[15]. یعنی: (پروردگارا! ما را از شنوائی‌ها و بینائی‌ها و نیروی ما بهره‌مند کن تا زمانی که ما را زنده می‌داری) و در حدیث دیگر می‌فرماید: «اللَّهُمَّ عافِنی فی بَدَنِی، اللهم عافِنِی فی سَمْعِی، اللَّهُمَّ عافنی فی بَصَرِیْ، لا إلهَ إلاَّ أَنْتَ»[16]. سه بار، یعنی: «پروردگارا! بدنم و گوشم و چشمم را سلامتی عطا کن‌. بجز تو معبود بحقی نیست».

4- بیان قدرت کامل و فراگیر الله تعالی بر هر چیز. چون اوتعالی قادر بر ایجاد معدوم و اعدام موجود و تغیر دادن صالح به فاسد و تغیر دادن فاسد به صالح و غیره است.

5- منافقان هرگاه روشنى و روشنگرىِ دعوت توحیدى پیامبر ج و قرآن متوجه آنان مى‏شد، اندکى پیش مى‏آمدند و اظهار ایمان مى‏کردند، امّا به‏ مجرّد پدیدارشدن مشکلى براى جامعه توحیدی به‏ دلیل کفر درونى خویش، سرگردان مى‏شدند و وا مى‏ماندند؛ درست بسان آنان که در تاریکی‌هاى صحرا سرگردان مى‏شدند.

6- الله تعالی آن قدر مهربان است که حقایق را برای فهم ما افراد بشر به زبان بسیار ساده و با مثال‌های لمسی و عینی بیان فرموده و ما را از صفات افراد منافق آگاه می‌سازد.

7- یکی از نشانه‌های افراد منافق این است که حقیقت برایشان ناگوارا و تلخ است و برای زیر بار نرفتن آن و بدتر از آن حتی برای نشنیدن آن، خود را به آن نزدیک نمی‌کنند و حتی حاضر به شنیدن آن نیستند.

8- همه باید بدانیم که اگر حقیقت‌ها را به خاطر منافع شخصی پوشاندیم، اگر مشیئت الله تعالی بر این قرار گیرد که کارها و اسرار ما را ظاهر سازد، این کار را خواهد نمود.

* نکته: قرآن کریم در همان ابتدای سوره البقره انسان‌ها را در ارتباط با اعتقاد به الله تعالى به سه دسته؛ مؤمنان، کافران و منافقان تقسیم کرده و روحیات، رفتارها و خصوصیات هر یک را بیان کرده است. در این میان درباره منافقان علاوه بر اختصاص سوره‌ای به آنان (سوره المنافقین) در بیشتر سوره‌های مدنی از آنان سخن به میان آمده است اما جامع‌ترین سوره درباره منافقان، سوره التوبه است که به بیان ویژگی‌ها و رفتار آنان پرداخته شده است. چون خطرهای این گروه نسبت به هر گروه دیگر جامعه اسلامی را تهدید می‌کند. و قرآن هم، دشمنان را، خصوصا منافقان را با خصوصیاتشان به مسلمانان معرفی می‌کند؛ چون نفاق شناسی گامی در راستای افزایش بصیرت جامعه است. و نفاق یکی از کانون‌های فتنه است و شناخت چهره نفاق و آگاهی از نشانه‌های منافقان سبب می‌شود تا فتنه انگیزی‌ها و توطئه‌های آنان خنثی شود و جامعه اسلامی فریب آنها را نخورد و در دام توطئه‌ها نیفتد. چون این دانه سرطانی از همان ابتدای هجرت پیامبر ج به مدینه عرض وجود نمود.

آری! هنگامی که پیامبر ج به مدینه هجرت کرد و پایه‌های جامعه و حکومت نبوی را گذاشت، مشرکان مکه و منافقان مدینه بیشترین گروه مخالفان حکومت نبوی را تشکیل می‌دادند و با توطئه‌ها و ترفندهای مختلف، سعی در ایجاد اخلال در برنامه‌های پیامبراکرم ج داشتند. منافقان مدینه توطئه‌های خود را به حدی رساندند که تصمیم به ترور پیامبر ج گرفتند. اما الله متعال پیامبر ج را از تصمیم شوم آنها با خبر کرد و آنان را ناکام گذاشت.

با نگاهی به آیات متعدد مربوط به منافقان، درمی‌یابیم که هجوم بر ضد پیامبر ج در ابعاد مختلف مهم‌ترین محور فتنه انگیزی‌های منافقان بود و آنان به انحاء مختلف نسبت به برنامه‌های پیامبر ج کارشکنی می‌کردند و می‌خواستند با ایجاد یأس و بدبینی، مردم را از گرد آن جناب ج پراکنده کنند، از این رو می‌گفتند: به اطرافیان پیامبر ج چیزی ندهید تا از دور او پراکنده شوند، و از دستور آن جناب ج مبنی بر جهاد، سرپیچی می‌کردند و از این کار خود نیز خرسند بودند و حتی دیگران را تشویق به نرفتن می‌کردند و می‌گفتند هوا گرم است به جبهه نروید. همچنان در برابر مسجد پیامبر ج که مرکز عبادت و سیاست حکومت نبوی بود، مسجدی ساختند که قرآن آن را «مسجد ضرار» نامید. عدالت پیامبر ج را قبول نداشتند و در تقسیم زکات توسط آن جناب که حاکم مسلمانان به شمار می‌رفت، خرده می‌گرفتند و به شیوه حکومت‌داری پیامبر ج ایراد می‌گرفتند و آن جناب ج را «اُذُن» یعنی ساده و دهن‌بین می‌نامیدند که به حرف هر کس گوش می‌دهد و هر حرفی را می‌پذیرد. این آیات و مانند آن به روشنی نشان می‌دهد که منافقان به صورت یک جریان در مقابل پیامبر ج عمل می‌کردند و سعی در کارشکنی در امر حکومت داشتند و از دستورهای آن جناب ج سرپیچی می‌کردند.



﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ وَٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٢١

 

ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ فِرَٰشٗا وَٱلسَّمَآءَ بِنَآءٗ وَأَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجَ بِهِۦ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ رِزۡقٗا لَّکُمۡۖ فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٢

 

وَإِن کُنتُمۡ فِی رَیۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ شُهَدَآءَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٣

فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ وَلَن تَفۡعَلُواْ فَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ ٱلَّتِی وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَةُۖ أُعِدَّتۡ لِلۡکَٰفِرِینَ٢٤

وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنۡهَا مِن ثَمَرَةٖ رِّزۡقٗا قَالُواْ هَٰذَا ٱلَّذِی رُزِقۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَأُتُواْ بِهِۦ مُتَشَٰبِهٗاۖ وَلَهُمۡ فِیهَآ أَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞۖ وَهُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢٥

 

 

ای مردم! پروردگارتان را پرستش کنید همان ذاتی که شما و کسانی را که پیش از شما بوده‌اند آفریده است، باشد که پرهیزگار شوید ﴿21.

پروردگارتان ذاتی است که زمین را برایتان گستراند و آسمان را سقفی قرار داد واز آسمان آبی فرو فرستاد و با آن انواع میوه‌ها را بوجود آورد تا روزیتان باشد، پس برای الله همتایانی قرار ندهید درحالیکه شما می‌دانید. ﴿22

واگر در آنچه بر بندۀ خود نازل کرده‌ایم شک دارید پس سوره‌‌ای همانند آن بیاورید و گواهانتان را بجز الله فرا بخوانید اگر راستگو هستید. ﴿23

پس اگر چنین نکردید و هرگز نمی‌توانید کرد پس بپرهیزید از آتشی که آتش افروز آن (هیزمش) مردم و سنگ‌ها هستند که آماده شده است برای کافران. ﴿24

و مژده بده کسانی را که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام دادند اینکه برای آنها باغ‌هایی است که از زیر آن رودهایی روان است، هرگاه به آنها از آن باغ‌ها میوه‌‌ای روزی داده شود، گویند: این همان است که پیش‌از این (در دنیا) به ما داده شده بود، و همانند آن برای آنها آورده شود، و برای آنها در بهشت زنان پاک شده‌ای است و آنها در آن برای همیشه خواهند ماند. ﴿25


﴿21 پس از آن که الله أ سه گروه مؤمن، کافر و منافق را معرفی کرد و مشخصات هر یکی را توضیح داد و ضرب المثل‌ها را در مورد آنان آورد و راه‌های هدایت و گمراهی را روشن ساخت، به ذکر دلایل وحدانیت و یگانگی خود می‌پردازد و همه فرزندان آدم ÷ را مورد خطاب قرار داده نعمت‌های بلاحصر خود را به آنان معرفی می‌کند تا در مقابل آن سپاسگزار باشند؛ زیرا الله أ منت خلق و رزق بر همه بندگان چه کافر و چه مسلمان دارد.

الله أ در این آیه نعمت خلق را بطور مخصوص بخاطر این یاد نمود و با ذکر آن بر بندگان خویش منت نهاد که کلیه نعمت‌ها مرتب بر نعمت خلق است و این نعمت اساس همه نعمت‌هاست که بدون آن هیچ نعمت دیگری نمی‌تواند عرض وجود پیدا کند. از جهت دیگر چون کفار و مشرکین به خالق بودن الله أ معتقد بودند، چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ [الزخرف: 87] «واگر از آنان بپرسی چه کسی آنان‌را آفریده است؟ به یقین می‌گویند: الله!». لذا الله أ بوسیلۀ چیزی بر آنان منت نهاد که به آن اعتراف دارند و انکارش نمی‌کنند، پس آنان را با این منت ملزم به عبادت خود نمود.

الله أ در این آیه بندگان خود را از قدرت و یگانگی خود در خلقت آگاه کرد تا نعمت‌های ارزشمند و بزرگ الله را به یاد آورند و تنها اوتعالی را پرستش کنند و سپاسگزار و فرمان بردار او باشند تا در زمرۀ پرهیزگاران درآیند.

از فواید این آیه:

1- بیان اهمیت توحید و پرستش الله تعالی به یگانگی، چون این اولین ندا و نخستین دستور از نداها و دستورات قرآن کریم در مصحف شریف است که عموم مردم را ندا و دستور داده شده که تنها و تنها الله تعالی را بپرستند نه کس دیگری را.

2- بیان دلیل توحید و برهان یکتاپرستی که همانا خلق و آفرینش است، یعنی الله تعالی تنها ذاتی است که سزاوار عبادت است؛ زیرا اوتعالی یگانه ذاتی است که به تنهایی و بدون شریکی همه انسان‌های حاضر و پیشین و پسین را بلکه همه چیزها را آفریده و از نیستی به هستی آورده است و این خود بسا دلیل محکم و بزرگی است بر وحدانیت الله تعالی و اختصاص اوتعالی به عبادت. معبود فقط همان کسی باید باشد که خالق است، و مخلوق هرگز نمی‌تواند معبود شود، خواه ماه باشد یا خورشید باشد، و یا ملائکه و یا انسان و یا جن و یا ولی و امام و....

3- بیان یکی از روش‌های قرآنی در اثبات توحید که عبارت از استدلال به توحید ربوبیت بر توحید الوهیت است: ﴿ٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمُ توحید الوهیت و ﴿ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ توحید ربوبیت و این روش در چندین موضع قرآن کریم یاد شده است بطور مثال آیات (60-64) سورۀ النمل.

4- بیان آنکه مردم به توحید ربوبیت بطور عام- اقرار دارند ولی مشکل ایشان در توحید الوهیت است، از اینجاست که الله تعالی پیامبران را فرستاد و کتاب‌ها را فرود آورد تا مردم را بسوی توحید الوهیت دعوت دهند و لهذا الله تعالی اقرار آنها به ربوبیت را دلیلی بر وجوب ایمان به توحید الوهیت قرار داد، و اگر آنان به ربوبیت معترف نمی‌بودند؛ این دلیل بی‌اثر و نادرست می‌بود.

5- بیان آنکه تنها اقرار نمودن به توحید ربوبیت در داخل شدن دین اسلام کفایت نمی‌کند، به این معنی که بنده به مجرد اقرار به اینکه الله تعالی خالق و رازق و مالک و متصرف است؛ در اسلام داخل نمی‌گردد و خون و مال او نیز مصون نمی‌گردد تا آنکه به توحید الوهیت یا توحید عبادت ایمان بیاورد. و لهذا الله تعالی در این آیه همه مردم جهان را به توحید عبادت فراخواند و به اقرار آنان به توحید ربوبیت اکتفا نکرد، و پیامبر اکرم ج با مشرکین عرب جنگ‌ها کرد و خون و مال ایشان را هدر دانست با وجود آنکه آنها می‌گفتند: خالق و رازق و مالک و متصرف الله است، الله تعالی در این مورد می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ أَمَّن یَمۡلِکُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَمَن یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَیُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتَ مِنَ ٱلۡحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ ٱلۡأَمۡرَۚ فَسَیَقُولُونَ ٱللَّهُۚ فَقُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٣١ [یونس: 31]

 «بگو: چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشم‌ها است؟ و چه کسی زنده را از مرده بیرون می‌آورد، و چه کسی مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (هستی) را تدبیر می‌کند؟ خواهند گفت: «الله»، پس بگو: آیا نمی‌ترسید و پرهیزگار نمی‌شوید؟!».

6- بیان آنکه یگانه راه تقوی و پرهیزگاری همان پرستش الله به وحدانیت است، چون بدون توحید همه اعمال بنده تباه و بر باد بوده نزد الله تعالی ارزشی ندارد. پس بدانیم آنانی که بنام اولیاء الله معرفی می‌شوند ولی به جای الله متعال پرستش می‌شوند و انواعی از عبادات که شایستۀ ذات الله است به ایشان برگردانده می‌شود؛ اولیاء الله نبوده بلکه اعداء الله‌اند، زیرا بدست آوردن مرتبۀ ولایت بدون توحید امکان ندارد.

7- عبادتی که الله تعالی به آن دستور فرموده است عبارت از نهایت ذلت و خضوع با کمال محبت و تعظیم است که تنها و تنها الله تعالی لایق آن است و باید در پیشگاه اوتعالی صورت گیرد، و اگر این حالات در پیشگاه غیر الله صورت گیرد، فاعل آن در شرک واقع می‌شود. پس وای بر حال امام و پیر پرستان!

نکته: عبادت چیست؟ عبادت به معنی عملی نمودن اوامر الهی و اجتناب از نواهی اوتعالی، پس چنانکه نماز عبادت است، دوری جستن از شرک و ریا نیز عبادت است. بناءً؛ عبادت اسم جامعی است که تمام اقوال و اعمال ظاهری و باطنی را که الله تعالى آن را دوست داشته و می‌پسندد شامل آن است.

عبادت بنده هرگز قبول نمی‌شود تا در آن دو شرط فراهم گردد:

1- اخلاص، که آن عبادت را فقط بخاطر رضای الله تعالی انجام دهد، و این شرط دو چیز را دفع می‌کند: یکی شرک اکبر و دومی ریاء.

2- موافقت روش پیامبر اکرم ج در آن عبادت، و این شرط بدعت را دفع می‌کند. پس شرط اول مقتضای «لا إله إلا الله» است و شرط دوم مقتضای «محمد رسول الله» می‌باشد.

﴿22 یعنی: پروردگاری را بپرستید که زمین را برای شما گسترده و هموار ساخت تا بر آن آرام و استقرار حاصل نمایید و آسمان را چون گنبد و سقف خانۀ مسکونی بر فراز شما برافراشته است، سپس نعمت آب را بر آنان منت نهاد که از آسمان فرود می‌آید و بوسیلۀ آن انواع و اقسام میوه‌ها و نباتات را برای آنها می‌رویاند تا در زمان معین از آن بهره گیرید. پس برای او شریکانی قرار ندهید و آنها را همانند الله أ پرستش نکنید در حالیکه شما می‌دانید که چنین نعمت‌ها را جز الله أ کس دیگری نمی‌تواند برایتان مهیا کند  و آن همتایانی که با الله أ شریک قرار داده می‌شوند نه شمارا آفریده می‌توانند و نه زمین را برایتان هموار کرده می‌توانند و نه آسمان را چون سقفی برایتان برافراشته می‌توانند و نه میوه‌ها و نباتات گوناگون را برایتان رویانده می‌توانند. پس بدانید که تنها الله واحد و بی‌همتا سزاوار عبادت است و تنها او را پرستش کنید و هیچ کسی را شریک او قرار ندهید.

در این آیه کریمه دلایل بیشتری بر وحدانیت الله تعالی یاد شده است زیرا اموری در آن ذکر شده که همه افعالی است که به الله واحد اختصاص داشته جز الله تعالی هیچ کسی قادر بر انجام آن نیست، پس باید عبادت نیز به اوتعالی تعلق داشته و اختصاص گیرد. و لهذا در پایان آیه می‌فرماید: ﴿فَلَا تَجۡعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادٗا وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ (انداد) جمع نِد است و مراد از آن هر آن چیزی است که با الله تعالی شریک ساخته شود چه در افعالش و چه در اسما و صفاتش و چه در عبادتش، برابر است به شکل بت‌ها باشد و یا به شکل انسان‌های زنده یا مرده، و یا به شکل زیارت‌ها و قبرها و غیره.

﴿23  پس از آنکه الله قادر و توانا دلایل وحدانیت خود را بیان و شرک را نفی کرد، نبوت رسول اکرم خود ج را اثبات نموده حجت و برهان را بر حقانیت او ج و حقانیت قرآن کریم اعلام می‌کند و می‌فرماید: اگر در حقانیت قرآن کریم که آن را بر بندۀ خود محمد ج بطور متفرق و جدا جدا نازل کردیم شک دارید پس یک سورۀ همانند آن را بیاورید هرچند کوچک هم باشد. این چلنجی(تحدی) است از جانب الله متعال به کفار و مشرکین مکه که در فصاحت و بلاغت چیره دست بودند، بلکه گواهانشان را نیز به حضور می‌خواهد تا گواهی دهند که آنچه شما می‌آورید همانند قرآن کریم است. یا اینکه معبودان باطلتان را برای پشتیبانی‌تان در این امر بخواهید.

از فواید این دو این آیه (22-23)

1- در دو آیه‌ی قبلی اولش مضمون «لاإله إلا الله» را بیان نمود که همانا توحید عبادت است، و این آیه و آیه بعدی‌اش مضمون «محمد رسول الله» را بیان می‌کند که همانا توحید الهی در پیروی پیامبرش ج است.

2- دفاع و پشتیبانی الله تعالی از پیامبر اکرم ج، چون بخاطر اثبات صدق نبوت آن جناب، این چلنج و تحدی را برپا نمود و نتیجۀ آن را پیشاپیش اعلان کرد چنانکه در آیه بعدی می‌خوانیم.

3- بیان یکی از والاترین اوصاف پیامبر ج که همانا وصف عبودیت و بندگی است، به همین خاطر الله تعالی در بزرگترین مقام‌ها پیامبر خویش را به این صفت وصف نموده است: در مقام نزول قرآن بروی ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ [الفرقان: 1] و در مقام اسرا و معراج ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِیٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ [الإسراء: 1] «پر برکت و بزرگوار است کسی‌که فرقان (= قرآن) را بر بنده‌اش نازل کرد» و در مقام دفاع از وی چنانکه در این آیه آمده است، و این صفت غلو و حد گذری در حق آن جناب ج را دفع می‌کند.

4- در این آیه کلمۀ «ریب» بکار برده شده که معنای آن مجرد شک نیست، بلکه آن شکی است توأم با حیرت و پریشانی، پس آیه می‌رساند که ایمان نداشتن به قرآن کریم حیرت و پریشانی در پی دارد.

5- اثبات علو و بلند بودن الله تعالی زیرا فرموده است: ﴿نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا و نزول یعنی فرود آوردن از بالا جایی که الله تعالی قرار دارد.

6- اثبات اینکه قرآن مجید از نزد الله تعالی فرو فرستاده شده است پس قرآن کلام الله است نه کلام بشر، چون کلام صفت متکلم است.

7- چلنج به یک سوره داده شده گرچه کوتاه هم باشد، زیرا سوره دارای ابتدا و انتها است و موضوعی را معالجه می‌کند. قابل ذکر است که چلنج بر چند مراحل بوده، در ابتدا از آنها خواسته شد که همچون قرآن سخنی بیاورند اما عاجز ماندند: ﴿أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ٣٣ فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ٣٤ [الطور: 33-34] «آیا می‌گویند: قرآن را از پیش خود ساخته است؟ (هرگز نه) بلکه آنان ایمان نمی‌آورند.* پس اگر راست می‌گویند، سخنی مانند آن بیاورند».

در مرحلۀ دوم از آنها خواسته شد تا ده سوره همچون سوره‌های قرآن بیاورند ولی باز هم عاجر ماندند: ﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَیَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٣ [هود: 13] «یا می‌گویند: آن را خودش ساخته است، و به دروغ به الله نسبت می‌دهد. بگو: اگر راستگو هستید ده سورۀ دروغین همانند آن را بیاورید و غیر از الله هرکس را که می‌توانید به یاری فراخوانید».

آنگاه از آنها خواسته شد که همچون یک سوره از سوره‌های قرآن بیاورند ولی بازهم نتوانستند: ﴿أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣٨ [یونس: 38] «آیا می‌گویند: پیامبر آن را به دروغ به الله نسبت داده است؟ بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای مانند آن بیاورید و در این کار هرکس را که می‌توانید به جز الله به کمک بخوانید» این سه مراحل در عهد مکی بود سپس در سورۀ (اسراء: 88) عجز و ناتوانی آنها را اعلان کرده فرمود: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن یَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا یَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ کَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِیرٗا٨٨ [الإسراء: 88] «بگو: اگر انس و جن جمع شوند و متفق شوند بر اینکه مانند این قرآن را بیاورند هرگز نمی‌توانند مانند آن را بیاورند، هرچند برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند». باز در مرحلۀ چهارم در عهد مدنی این تحدی را بار دیگر در یک سوره‌ای از قرآن تکرار کرده و عجز و ناتوانی آنها را اعلان کرد که این آیه‌ی سورۀ البقره از آن خبر می‌دهد.

8- این آیه کریمه هم عجز مشرکین و هم عجز معبودان باطل ایشان را که بجز الله می‌پرستیدند بیان نمود.

9- این آیه بیان داشت که هر کس گوید این قرآن از نزد الله تعالی نیست دروغگو است، و اگر راست می‌گوید پس صدق دعوای خود را ثابت کند و سوره‌ای همچون سوره‌های قرآن بیاورد.

 ﴿24  پس ای مشرکان فصیح و بلیغ عرب! اگر توان آوردن آن را ندارید و عجز و ضعفتان از آوردن حتی یک سورۀ کوچک برایتان آشکار شد و هرگز اینکار را کرده نخواهید توانست. وقتی چنین است پس بیایید با ایمان آوردن به الله أ و کتاب‌ها و پیغمبران او و ادا نمودن فرائض و واجبات و دوری جستن از نواهی او و ترک لجاجت و عناد در برابر حق، از آتشی بپرهیزید که هیزم آن مردمان و سنگ‌هاست. این یکی از معجزه‌های قرآن کریم است که از اخبار غیبی قبل از واقع شدن آن اطلاع می‌دهد، زیرا چنین چیزی توسط کفار در عهد نبوت تحقق نیافت و در آینده نیز هیچ کسی نمی‌تواند چنین چیزی را محقق سازد. و هرکسی که تا بحال سعی نموده تا چیزی همانند قرآن کریم بیاورد و بوسیلۀ آن با کتاب باعظمت الله أ معارضه نماید جز این نبوده که خردمندان را به خنده آورده است، چنانکه مسیلمۀ کذاب و هم کیشان او خود را در معرض تمسخر مردم قرار دادند.

آتش افروز و هیزم جهنم مردمان و سنگ‌هاست. به این معنی: آن چیزی که باید سوختانده شود خود مورد اشتعال آتش جهنم قرار می‌گیرد. امام بخاری و امام مسلم از ابوهریره س روایت می‌کنند که رسول اکرم ج فرمود: «مَا مِنَ الأَنْبِیَاءِ نَبِیٌّ إِلَّا أُعْطِیَ مَا مِثْلهُ آمَنَ عَلَیْهِ البَشَرُ، وَإِنَّمَا کَانَ الَّذِی أُوتِیتُ وَحْیًا أَوْحَاهُ اللَّهُ إِلَیَّ، فَأَرْجُو أَنْ أَکُونَ أَکْثَرَهُمْ تَابِعًا یَوْمَ القِیَامَةِ».

 «هیچ نبی از انبیاء نیست مگر اینکه(به تناسب زمان) به وی معجزه‌هایی داده شده که مردم در برابر آنها تسلیم شده و ایمان آورده اند(معجزاتشان حسی و موقتی بود و خاص کسانی بود که آن را مشاهده کرده‌اند) اما آنچه به من داده شده، وحی الهی است که الله تعالی آن را بر من نازل کرده است(و معجزۀ دائمی است که از لحاظ فصاحت و بلاغت و.....ادبا و فصحا را به مبارزه طلبیده است اما همگی به ناتوانی خود اعتراف کرده‌اند)، پس امیدوارم که در روز قیامت پیروان من بیشتر از پیروان سایر انبیاء باشد».

بر اساس آیات و احادیث رسول اکرم ج بهشت و دوزخ هم اکنون وجود دارند. بهشت با تمام امکانات و نعمت‌هایش درست شده و شب و روز با شوق و علاقه چشم به راه مؤمنان و بندگان برگزیدۀ پروردگار است. همچنین دوزخ با عقوبت‌ها و عذاب‌های گوناگونش شب و روز در انتظار کفار و مشرکان و گنهکاران است و خود را برای استقبال ایشان آماده می‌کند.

﴿25  بشارت یا مژده بمعنای خبردادن از چیزی می‌باشد که اثر فرح بخش آن بر چهرۀ و پوست انسان آشکار می‌شود. یعنی: مژده و بشارت بده کسانی را که به الله و ملائکه و پیامبران و کتاب‌های وی و به روز آخرت و قضا و قدر الهی ایمان آورده و اعمال صالح و درستی را انجام داده‌اند که الله متعال از ایشان خواسته و بر ایشان فرض گردانیده و بر انجام دادن داوطلبانه آن ایشان را تشویق نموده است زیرا بهشتی که الله متعال به بندگان صالح و نیکوکار خود وعده داده است جز با رحمت اوتعالی سپس با ایمان و عمل نیکو بدست نمی‌آید.

«جنات» به معنای باغ‌ها و بستان‌ها است که مفرد آن «جنت» است. جنت نام بهشت جاودان و سرای اجر و پاداش است که الله متعال بندگان نیکوکار خود را در آن داخل می‌کند مشتمل بر باغ‌های متعددی است که از زیر درختان و کاخ‌های آن جوی‌ها روان است. در این بهشت انواع و اقسام میوه‌ها وجود دارد که وقتی بهشتیان از آن بخورند می‌گویند: این همان روزیی است که قبلا به ما داده شده بود! یعنی این میوه شبیه و همانند و همجنس همان میوه است. این سخن را بهشتیان بخاطر این می‌گویند که رنگ میوه‌های بهشت شبیه یکدیگر است، هرچند که در حجم و لذت و بوی مختلف است ولی وقتی از آن می‌خورند لذت و گوارایی آن را متفاوت با لذت و گوارایی میوۀ قبلی می‌یابند و به ایشان میوه‌هایی داده می‌شود که در رنگ و نمای ظاهری با هم شبیه و در نیکویی و طعم شباهتی ندارند و در عین حال پست و بی‌ارزش نیست.

همچنان بهشتیان در سرای جاودانۀ‌شان همسرانی پاکیزه از حور عین و زنان دنیایی دارند که آنچه به زنان دنیا از حیض و نفاس می‌رسد، به آنان نمی‌رسد. و از کمال نیک‌بختیِ بهشتیان این است که در آنجا برای همیشه می‌مانند. «خلود» یعنی بقای همیشگی که هرگز انتها و انقطاع ندارد.

از فوائد این آیه:

1- مشروعیت مژده دادن مسلمان به آنچه باعث سرور و خوشی وی می‌گردد چون الله تعالی فرمود: ﴿وَبَشِّرِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ و این خطاب یا برای پیامبر ج است که باید از ایشان پیروی کنیم، و یا برای عموم مسلمانان.

2- بهشت تنها برای کسی است که دو صفت را در خود داشته باشد: یکی ایمان و دومی عمل صالح. و سایر اوصاف اهل بهشت که در قرآن و سنت وارد شده است زیر این دو صفت داخل می‌گردند.

3- بهشتیان در بهشت همسرانی دارند که از هرگونه پلیدی‌های ظاهری و باطنی پاک اند، حال، چه از حور العین باشند یا از زنان دنیا. و این طهارت و پاکیزگی تنها به همسران ایشان تعلق ندارد بلکه خودشان نیز از هر بدی و زشتی و پلیدی پاک و پاکیزه‌اند چنانکه پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «اولین گروهی که وارد بهشت می‌شوند، چهره‌هایشان مانند ماه شب چهارده است. در آنجا، آب دهان و بینی نمی‌اندازند و ادرار و غائطی نیز وجود ندارد. ظروفشان از طلا، شانۀ موهایشان از طلا و نقره، و آتشدان‌هایشان از عود، ساخته شده است. عرقشان، مشک است. هر یک از آنان دو همسر دارد که از شدت زیبایی، مغز ساق‌هایشان از پشت گوشت، دیده می‌شود. آنان، هیچگونه اختلاف و بغض و کینه‌ای به یکدیگر ندارند. قلوبشان، قلبی واحد است و صبح و شام، الله متعال را تسبیح می‌گویند»[17].

 4- نعیم بهشت و بود و باش بهشتیان در آن همیشگی و دائمی است.


﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَسۡتَحۡیِۦٓ أَن یَضۡرِبَ مَثَلٗا مَّا بَعُوضَةٗ فَمَا فَوۡقَهَاۚ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ فَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۖ وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَیَقُولُونَ مَاذَآ أَرَادَ ٱللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلٗاۘ یُضِلُّ بِهِۦ کَثِیرٗا وَیَهۡدِی بِهِۦ کَثِیرٗاۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ٢٦

 

ٱلَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِیثَٰقِهِۦ وَیَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن یُوصَلَ وَیُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ٢٧

کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ وَکُنتُمۡ أَمۡوَٰتٗا فَأَحۡیَٰکُمۡۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمۡ ثُمَّ یُحۡیِیکُمۡ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢٨

 

هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ فَسَوَّىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖۚ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ٢٩

 

 

همانا الله حیا نمی‌کند از اینکه به پشه‌‌ای یا بالاتر از آن مثال بزند (برای هدایت و آگاهی بندگانش)، پس اما کسانی که ایمان آورده‌اند می‌دانند که آن مثَل حق است از جانب پروردگارشان. و اما کسانی‌که کفر ورزیده‌اند پس می‌گویند: الله به این مثال زده شده چه خواسته است؟، (الله) با آن بسیاری را گمراه می‌کند و با آن بسیاری را هدایت می‌نماید و جز فاسقان را با آن گمراه نمی‌کند. ﴿26

آن کسانی‌که عهد الله را بعد از بستن آن می‌شکنند و آنچه را الله دستور به وصل کردن آن داده است قطع کرده و در زمین فساد می‌کنند، ایشان همان زیانکارانند. ﴿27

 

چگونه به الله کفر می‌ورزید در حالیکه شما مرده بودید پس شما را زنده گرداند، سپس شما را می‌میراند (و) باز شما را زنده می‌کند و سپس به‌سوی او برگردانده می‌شوید؟!. ﴿28

اوست آن ذاتی که تمامی آنچه را که در زمین وجود دارد برایتان آفرید، سپس به سوی آسمان قصد نمود پس آنها را هفت آسمان محکم و استوار (مرتب ومنظم) کرد؛ و او به هر چیزی دانا است. ﴿29

 

 



﴿26  الله أ این آیه را در رد بر سخنان کفار و منافقان نازل فرمود هنگامی که گفتند: الله أ والاتر و بزرگتر از آن است که این چنین مثل‌ها را بیاورد. همچنین گفتند: در قرآن زنبور عسل و عنکبوت و مورچه ذکر شده است و ذکر این اشیاء شایسته نیست که در کلام فصحاء و ادباء بیاید چه رسد به کلام پروردگار جهانیان! الله أ در جواب چنین شبهه فرمود که من هر مثلی می‌زنم؛ پشه باشد یا بالاتر از آن (در حقارت و پستی و کوچکی) مانند بال پشه را. و چه بسا جاندارنی در جهان زیست دارند که با چشم دیده نمی‌شدند ولی هنگامیکه وسایل پیشرفته چون میکروسکوب اختراع گردید این جانداران با چشم دیده شدند. پس پاک است الله أ آفرینندۀ دانا.

اما اهل ایمان می‌دانند که این مثل‌ها از جانب الله أ ثابت و حق است و آنچه کفار و منافقان می‌گویند باطل است و این مثل‌ها بخاطر بطلان ادعاهای باطل گرایان زده شده است. اما کفار و بیماردلان با تعجب می‌گویند: الله متعال از آوردن چنین امثال ناچیز و بی‌ارزش چه مقصدی دارد؟ الله أ در جواب یاوه‌گویی‌های کفار فرمود که قصد الله متعال از این مثل‌ها این است که بوسیلۀ آن بسیاری -چون منافقان- را گمراه سازد و بسیاری -چون مؤمنان- را هدایت نماید.

آری! جز کسانی که از فرمان الهی سر باز زدند و از جادۀ حق منحرف گشتند و سخنان الله متعال را سبک شمردند، کسی دیگر از راه حق گمراه نمی‌شود. پس وقتی ایشان با سبک شمردن سخنان الله أ فاسق شدند، الله متعال به سبب این فسقشان، آنان را گمراه نمود. «فسق» در اصطلاح شرعی به معنای خروج از طاعت پروردگار می‌باشد چه این خروج به سبب کفر باشد یا به سبب گناه. بنابراین کلمۀ فسق بر کافر و مؤمن گنهکار اطلاق می‌گردد و مراد از فاسق در این آیه کافران است.

از فواید این آیه:

1- اثبات صفت حیا برای الله تعالی چنانکه پیامبر ج فرموده‌اند: «إِنَّ رَبَّکُمْ حَیِیٌّ کَرِیمٌ، یَسْتَحْیِی مِنْ عَبْدِهِ أَنْ یَرْفَعَ إِلَیْهِ یَدَیْهِ، فَیَرُدَّهُمَا صِفْرًا»[18].

«بدانید که پروردگار شما بسیار باحیا و بخشنده است، حیا می‌کند از اینکه بنده‌اش دست به سوی او بلند نماید و اوتعالی آنها را تهی و خالی به وی بازگرداند». و صفت حیا که الله تعالی برای ذات پاک خود ثابت نموده لایق و سزاوار خودش بوده و به حیای مخلوق مشابهت ندارد.

2- الله تعالی برای روشن ساختن برخی از مسایل مثال‌هایی را می‌آورد و این از کمال علم اوتعالی است.

3- بیان فضیلت ایمان و اینکه ایمان صاحب خود را از لغزش در جاهایی که قدمها می‌لغزد؛ مصون می‌دارد، پس بندۀ مؤمن هرگز باعقل خود چیزی را که الله تعالی فرموده است رد نمی‌کند و ایمانش او را وادار می‌کند که هر چه الله فرموده حق و راست است و مبنی بر حکمت بزرگی است.

4- مثل‌های قرانی باعث هدایت مؤمنان و گمراهی منافقان می‌گردد.

5- گمراه نمودن گمراهان تنها بخاطر مشیئت الهی نیست، بلکه علاوه برآن بخاطر وجود علتی است که الله تعالی به سبب آن بنده را گمراه می‌کند چنانکه در پایان آیه فرمود: ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِۦٓ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقِینَ. «وجز فاسقان را به وسیله‌ی آن گمراه نمی‌سازد».

7- همچنان در این آیه رد بر طائفه قدریه است که می‌گویند: عمل بنده جدا از مشیئت الله بوده و هیچ ربطی به ارادۀ الله تعالی ندارد.

 ﴿27  نقض به معنای شکستن و از هم گسستن چیزی است که محکم منعقد و بسته شده باشد، اعم از بنا یا ریسمان یا عهد. عهد و پیمان الله متعال اموری است که در قرآن کریم به بندگان دستور داده شده است مانند فرمانبرداری از اوامر اوتعالی و خودداری از نواهی وی. آنان در ابتدا به عهد الله متعال اعتراف نمودند و به اطاعت و پیروی از آن گردن نهادند، سپس کفر ورزیدند و عهد و پیمان خویش را شکستند. این عهد شکنان آنانی‌اند که آنچه را الله متعال دستور به وصل کردن آن داده است قطع کرده و در زمین فساد می‌کنند. یعنی پیوند قرابت و خویشاوندی را قطع می‌کنند و دست به گناه و معصیت پروردگار می‌زنند پس ایشان زیانکاران حقیقی و اهل جهنم‌اند. و آنطور نیست که ایشان می‌پندارند که با شکستن پیمان الهی به مصالح و منافع دنیوی‌شان می‌رسند زیرا پایبندی و وفاداری به عهد و پیمان الله أ از همه چیز پرمنفعت‌تر و برتر است ولی ایشان این چنین منفعت را در برابر منافع مورد نظر خویش از دست دادند و هدایت را به گمراهی معاوضه نمودند.

﴿28  یعنی: چگونه به الله أ کفر می‌ورزید در حالیکه قبل از آفرینش چیزی معدوم بودید و الله متعال شما را از عدم خلق نمود و در شما روح دمید و وقتی اجلتان فرا رسد شما را می‌میراند و روز قیامت دوباره شما را زنده می‌کند و در عرصه محشر با شما محاسبه خواهد کرد سپس هر که را نظر به عملکردش جزا و پاداش می‌دهد.

از فواید این آیه:

1- کفر به الله تعالی مخالف عقل و فطرت بوده و سبب انکار و تعجب می‌شود؛ از این رو،  الله تعالی بخاطر انکار بر کافران این سوال تعجب انگیز را کرد: ﴿کَیۡفَ تَکۡفُرُونَ بِٱللَّهِ .... «چگونه به الله کفر می‌ورزید».

2- همین که الله تعالی انسان را از نیستی به هستی آورده و باز او را میرانده و سپس زنده می‌کند؛ خود دلیلی است بر وحدانیت اوتعالی هم در ربوبیت و هم در الوهیت.

3- اثبات بعث یعنی زنده شدن پس از مرگ، و اینکه رجوع و بازگشت همه بسوی الله تعالی است.

﴿29  الله أ آنچه را که در زمین است بخاطر تکریم شما آفرید تا از آن به عنوان توشه و منفعت تا زمان معین بهره بگیرید. الله أ پس از آفرینش زمین به سوی آسمان قصد کرد و هفت آسمان را آفرید و آفرینش آنها را استوار و برابر کرد.

«استواء» به معنای ارتفاع و قرار گرفتن بر چیزی است. و در اینجا بمعنای قصد و اراده و توجه است. می‌گویند: «استوی الیه» یعنی به سوی آن قصد نمود و «استوی علیه» بر آن قرار گرفت. چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿فَإِذَا ٱسۡتَوَیۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى ٱلۡفُلۡکِ [المؤمنون: 28] «پس چون تو و همراهانت بر کشتی (سوار شدید) و استقرار یافتید».

‌اهل سنت درباره کلمۀ «استوی» در این آیه دو تفسیر دارند:

اول: کلمه «استوی» به معنای «ارتفع إلى السماء» است، و ابن جریر در تفسیر خود پس از ذکر اختلافی که مفسران در این مورد دارند، این معنی را ترجیح داده و می‌گوید: اولی‌ترین معنای آیه چنین است: «علا علیهن، وارتفع فدبرهن بقدرته وخلقهن سبع سموات» «بر آسمان‌ها بلند و بالا شد و با قدرت خود به تدبیر آنها پرداخت و آنها را هفت آسمان آفرید».

و بغوی نیز در تفسیر خود از ابن عباس و اکثر مفسران سلف این معنی را نقل کرده مبنی بر این که به ظاهر لفظ (استوی) تمسک جسته و آگاهی از کیفیت استوا را به الله متعال حواله کرده‌اند.

دوم: کلمه (استوی) به معنی قصد تام است. ابن کثیر در تفسیر سوره البقره و بغوی در تفسیر سوره فصلت بر این رأی هستند. ابن کثیر گوید: یعنی الله أ قصد آسمان کرد. استوا در این‌جا متضمن معنی قصد است. چون با «الی» متعدی شده است. بغوی می‌گوید: «به سوی آسمان قصد کرد». این قول به معنی صرف کلام از ظاهر آن نیست، زیرا فعل (استوی) مقارن با حرفی است که بر انتها و غایت دلالت دارد.

برخی از شبهات‌ نفی کنندگان صفات الله أ و پاسخ به آن:

نفی کنندگان صفات الله أ گمان می‌کنند که هدف‌شان از این کار (نفی صفات) تنزیه و تقدیس الله متعال است و مدعی هستند که اثبات این صفات به معنای تشبیه پروردگار به مخلوقات می‌باشد. تا جایی که اهل سنت را که اثبات صفات می‌نمایند، مورد حملۀ شدید خویش قرار می‌دهند و آنها را متهم می‌کنند که «مشبهه» هستند و همچنین آنها را گمراه می‌دانند. و معتقدند که مذهب نفی صفات تنها مذهب حق و درستی است که منجر به توحید الله أ و تنزیه وی خواهد شد. همچنین آنها گمان می‌کنند که اثبات صفات منجر به پوشاندن صفات بشری به ذات الهی می‌گردد و این کار نزد آنها باعث تجسیم، ترکیب، تحیز و مشکلات دیگری از این قبیل می‌شود. و اینگونه مردم را هر چه بیشتر از راه و روش قرآنی و نبوی دور می‌کنند.

آنها شبهات متنوع و رنگارنگی را از این انحراف، ساخته و پرداخته و مطرح می‌کنند و معتقدند که اینها دلایلی عقلی‌ برای نفی صفات هستند؛ اما در حقیقت، اینها جز تخمین و توهمات، چیز دیگری نیست و هرگز جزو دلایل بشمار نمی‌آیند.

در رد بر این شبهات، علمای اهل سنت چنین جواب‌هایی را ارائه نموده‌اند:

اول: کسانی که صفات را نفی می‌کنند، هیچ دلیلی از قرآن و سنت و سلف صالح این امت ندارند. هر پژوهشگری که به دلایل آنان، نگاهی بیندازد، متوجه می‌شود که اگر دیدگاه آنها درست می‌بود، حتماً ما دلایلی در قرآن و سنت جهت تأیید آنها می‌دیدیم. زیرا بزرگترین قضیه‌ای که وحی الهی به آن پرداخته، همانا معرفی الله أ به انسان است. پس چگونه راه معرفت الله أ و توحید وی، نفی صفات است، حال آنکه الله متعال این راه را به ما معرفی ننموده و در این زمینه هیچ دستوری صادر نفرموده است!

 بلکه ما در قرآن کریم خلاف منهج آنها را مشاهده می‌نماییم همانگونه که قبلاً بیان نمودیم که الله متعال صفات خودش را برای ما بیان می‌نماید و به ما دستور می‌دهد که آنها را خوب بشناسیم و به آنها ایمان بیاوریم. علاوه بر این، چگونه نفی صفات راه درست معرفت الهی شمرده می‌شود حال آنکه نسل اول این امت، آن را نشناختند؟ آنگاه این تازه به دوران رسیده‌ها آمده‌اند و مدعی هستند که ما راه و روشی را می‌دانیم که صحابه و تابعین (پیروان راستینشان) و ائمه بزرگوار ندانستند.

دوم: اثبات صفات، تشبیه الله تعالی نیست: چه بسا نفی کنندگان صفات، گمان کنند که دلیل شان از قرآن کریم این آیه است که الله متعال می‌فرماید: ﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ [الشورى: 11] «هیچ چیز مانند الله متعال نیست».

آنها می‌گویند: اثبات صفاتی مانند سمع، بصر، استوا، ید و وجه باعث تشبیه خالق با مخلوق می‌گردد؛ چرا که بشر دارای این صفات است حال آنکه الله متعال می‌فرماید:

﴿لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ [الشورى: 11]

«هیچ چیز مانند الله متعال نیست».

باید گفت که این استدلال آنها در حقیقت، تحریف آیه قرآن کریم می‌باشد؛ زیرا آیه‌ای که آنها به آن استناد کرده‌اند، دو صفت سمع و بصر را برای الله متعال اثبات نموده است: ﴿وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ١١ [الشورى: 11]

اگر اثبات صفات باعث تشبیه می‌شد، الله أ این آیت را با این دو صفت بزرگ، به پایان نمی‌رساند. پایان آیتی که به آن استدلال کرده‌اند، بصورت بسیار واضح و روشن آنها را رد می‌نماید؛ تا جایی که گویا این آیه به بندگان می‌گوید: صفاتم را به بهانۀ اینکه اثبات آنها باعث تشبیه می‌گردد، نفی نکنید. و معنای آیه طبق دیدگاه امامان بزرگوار این است که الله أ در ذات و اسما و صفاتش با هیچ چیزی مشابهت ندارد.

پژوهشگر منصف با کمترین تأملی درمی‌یابد که دیدگاه کسانی که به بهانۀ تشبیه، صفات را نفی می‌کنند، یک دیدگاه کاملاً باطل است؛ زیرا وجود الله متعال یک وجود خاص به اوست؛ همچنین اسماء و صفات الله أ خاص به او هستند و ارتباطی با مخلوقات ندارند. و باید دانست که اشتراک در یک اسم عام هنگام اطلاق شدن باعث تماثل صفات خالق و مخلوق در مسمای آن نام نمی‌گردد، بخصوص هنگامی که آن نام به الله أ نسبت داده شود.

و چنین منهجی را عقلا حتی در اسماء مشترک میان مخلوقات نمی‌پذیرند؛ به عنوان نمونه اگر کسی بگوید: عرش، ماه، فیل، مورچه، مگس و پشه وجود دارند، آیا می‌توان گفت که این مخلوقات از یک وجود مساوی برخوردارند و آنها یک چیزند؟ لذا وقتی که چنین چیزی دربارۀ مخلوقات درست نیست، پس تفاوتی که میان خالق و مخلوق وجود دارد، بسیار بیشتر از تفاوت میان مخلوقات می‌باشد.

اگر کسی بگوید: فرشتگان بال دارند، پرندگان بال دارند، مگس نیز بال دارد، آیا می‌توان گفت که این بال‌ها همه همانند هم هستند؟ هر انسان عاقلی بطلان این سخن را می‌داند.

الله أ به ما خبر داده که در بهشت طعام، شراب، ازدواج و لباس وجود دارد. و ما طبق اعلان پروردگار ما می‌دانیم که طعام و شراب و عسل و هر آنچه که در بهشت وجود دارد، مانند چیزهایی نیست که در دنیا وجود دارد هر چند که آنها در نام‌هایشان با یکدیگر مشترک باشند. لذا شرابی که در بهشت وجود دارد، آنگونه که الله أ خبر داده است، انسان را نشه نمی‌کند، آب آنجا فاسد نمی‌شود، بهشتیان همیشه جوان می‌مانند و پیر نمی‌شوند، خوشحالی آنها به پایان نمی‌رسد، لباس‌هایشان کهنه و فرسوده نمی‌گردد و دیگر اوصافی که دلالت بر تباین نعمت‌های بهشت با نعمت‌های دنیا است.

روحی که در بدن مان قرار دارد، طبق فرمودۀ الله متعال در جسد دمیده می‌شود، از جسد بیرون می‌رود، صعود می‌کند، نزول می‌نماید، زنده، عالم، قادر، سمیع و بصیر است. و با وجود اینکه دارای این صفات است، با مخلوقاتی که ما مشاهده می‌کنیم، شباهت ندارد. لذا الله أ به طریق اولی با تمام اسماء و صفاتی که دارد، با مخلوقاتش تفاوت دارد.

پس اگر کسی صفات روح را به بهانۀ اینکه اثبات این صفات موجب تشبیه آن با دیگر مخلوقات خواهد شد، نفی کند، دچار اشتباه بزرگی شده است.

کسی که قرآن کریم را مورد مطالعه قرار دهد، متوجه خواهد شد که الله متعال نام‌ها و صفاتی را برای خودش ذکر نموده و همچنین بعضی از بندگانش را با همین نام‌ها مخاطب قرار داده است. به عنوان نمونه الله متعال خودش را حیّ، سمیع، بصیر، علیم، حلیم، رئوف، رحیم، عزیز، جبار، متکبر، و غیره نام نهاده است. ما باید توجه داشته باشیم که نام‌ها و اوصافی را که الله أ برای خودش ذکر می‌نماید، خاص به خودش هستند و به مخلوقات تعلق نمی‌گیرند و مناسب جلال و عظمت او می‌باشند؛ اما اوصافی که بندگانش را با آنها توصیف می‌نماید، هر چند که حق و درست اند، اما مناسب ضعف و عجز آنها می‌باشند.



﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠

 

وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمۡ عَلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ فَقَالَ أَنۢبِ‍ُٔونِی بِأَسۡمَآءِ هَٰٓؤُلَآءِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٣١

 

قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ لَا عِلۡمَ لَنَآ إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ٣٢

 

قَالَ یَٰٓـَٔادَمُ أَنۢبِئۡهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡۖ فَلَمَّآ أَنۢبَأَهُم بِأَسۡمَآئِهِمۡ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ غَیۡبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَأَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٣٣

 

وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٤

 

وبه یادآر آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی می‌گمارم، (فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد می‌کند و خون‌ها را می‌ریزد، در حالی که ما ستایشگرانه به تنزیه و پاکی تو پرداخته و تو را تقدیس می‌کنیم؟! فرمود: من چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید. ﴿30

و(الله) همۀ نام‌ها(ی اشیاء را) به آدم آموخت سپس آن را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود: مرا از نام‌های این چیزها خبر دهید اگر راستگو هستید. ﴿31

فرشتگان گفتند: منزهی تو، ما نمی‌دانیم جز آنچه به ما آموخته‌ای، همانا تو دانای حکیمی. ﴿32

(الله) فرمود: ای آدم! آنها را از نام‌های این چیزها خبر ده. پس هنگامی که (آدم) فرشتگان را از نام‌های آنها خبر داد، (الله به فرشتگان) فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و آنچه را آشکار می‌سازید و آنچه را پنهان می‌دارید، می‌دانم؟ ﴿33

و به یادآر آنگاه که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس همه فرشتگان سجده کردند بجز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد. ﴿34

 


﴿30  در این آیه الله أ موضوع آغاز خلقت را بیان می‌کند و بر بندگان منت می‌نهد که پدرشان را اکرام کرده و او را در زمین جانشین قرار داده و به منظور تجلیل از مقامش ملائکه را به سجده نمودن به پیشگاه او دستور داده است. «خلیفه» یعنی: جانشین یا کسی که در پی دیگری بیاید که قبل از وی وجود داشته است. مراد از خلیفه در این آیه آدم ÷ است. الله أ ملائکه را نه از روی مشاوره، بلکه بخاطر بیرون آوردن آنچه در ضمیر شان بود مورد خطاب خود قرار داد. پس از آنکه الله أ ملائکه را از فرستادن آدم ÷ به زمین آگاهی داد ملائکه گفتند: آیا کسی را در زمین می‌فرستی که با شرک ورزیدن و ارتکاب گناهان در زمین فساد ببار می‌آورند؟ این سخن ملائکه به این معنی نیست که آنان امور غیبی را می‌دانستند و یا از فراست خودشان این سخن را گفتند؛ بلکه ایشان به وجهی از وجوه علم و آگاهی قبلی از جانب الله أ از موضوع اطلاع داشتند، یا اینکه انسان را به جنیان که قبلا در زمین سکونت داشتند و دست به فساد و خونریزی زده بودند، قیاس کردند و یا اینکه موضوع آفرینش انسان را در لوح محفوظ دیده بودند و یا اینکه از سرشت و طبیعت ماده‌ای که انسان از آن ترکیب شده آگاهی داشتند که خیر و شر در ایشان نهفته است. و یا اینکه از واژۀ خلیفه این برداشت را کردند، چون خلیفه در میان مردم حکم و داوری می‌کند و در مسایل قتل و فساد و غیره فیصله می‌کند. همچنین سخن ملائکه از باب اعتراض به ارادۀ الله سبحان نیست بلکه بخاطر دانستن حکمت از این آفرینش، این سوال را مطرح نمودند. به این معنی که ملائکه می‌خواستند بدانند حکمت از فرستادن مخلوقی که در آنجا دست به فساد و خونریزی می‌زند چیست؟ در حالیکه ما تو را به پاکی یاد می‌کنیم و از هرگونه نقصی به تنزیه یاد می‌نماییم و آنچه که سزاوار جلال و عظمت شأن تو نیست ولی ملحدان آن را به تو نسبت می‌دهند و یا منکران به ساحت پاک تو افترا می‌بندند؛ ما به تو نسبت نمی‌دهیم بلکه تو را پاکیزه می‌داریم و تقدیست می‌کنیم. الله أ در جواب فرمود: من چیزهایی را می‌دانم که شما نمی‌دانید یعنی: من مصلحت‌هایی را در این جانشین قراردادن می‌دانیم که شما از آن بی‌خبرید و نمی‌دانید. از قتاده / در تفسیر این آیه روایت شده که فرمود: «در علم ازلی الله أ چنین بود که از نسل این خلیفه(آدم ÷) انبیاء و رسولان و مردمان نیک و صالح و ساکنان بهشت بوجود خواهد آمد».

از فواید این آیه:

1- اثبات صفت «قول» برای الله تعالی، و اینکه قول اوتعالی با حرف و آواز است و این همان مذهب سلف صالح از اصحاب کرام و تابعین ایشان و امامان اسلام است. و قول اوتعالی شایستۀ کمال و جلال خودش بوده هرگز به قول مخلوق مشابهت ندارد.

2- عبودیت و بندگی ملائکه برای الله عزوجل و فروتنی ایشان در پیشگاه اوتعالی خود بیانگر آن است که یگانه ذاتی که سزاوار تعظیم مطلق و پرستش است همان ذات الله متعال است.

3- یگانه ذاتی که همه نهان و آشکار را می‌داند، و هیچ چیزی بر او پنهان نیست همان الله تعالی است و هیچ کسی جز او غیب را نمی‌داند، نه فرشتۀ مقرب و نه پیامبر فرستاده شده و نه بندۀ نیکوکار.

﴿31 الله أ همۀ نام‌های همه اشیای موجود و حاضر در آنجا اعم از اسم و مسمّی، و کلمات و معانی آنها را به او آموخت، حتی به او آموخت که کاسه کوچک و بزرگ چه نامیده می‌‌شود. سپس برای فرشتگان فرمود: پس شما از نام‌های این مخلوقات به من خبر دهید اگر در گمان خود راستگو هستید. سپس الله برای ملائکه فرمود: پس شما از نام‌های این مخلوقات به من خبر دهید اگر در گمان خود راستگو هستید.

﴿32 وقتی ملائکه به ناتوانی خویش پی بردند، اعتراف کرده و گفتند: پاک و منزهی تو ای پروردگار، ما نمی‌دانیم آنچه که از ادراک مخلوقین پنهان است از آن جمله برتری دادن آدم و نسل او در علم بر ما و سایر مخلوقات. ای پروردگار! ما جز آنچه که تو به ما آموخته‌ای، چیزی نمی‌دانیم و همانا تو دانا و حکیم هستی و هیچ چیز بر تو پوشیده نیست. پس الله أ هیچ چیزی را بدون حکمت نیافریده است، «حکمت» یعنی گذاشتن هر چیز در محل مناسب آن. پس  فرشتگان  به علم و حکمت الله أ و به قصور خود اقرار و اعتراف کردند و به فضل الله أ ، و اینکه به آنها چیزهایی آموخته است که نمی‌دانند اعتراف نمودند.

از فواید دو آیۀ فوق (31-32):

1- الله تعالی بسا اوقات به بعضی از بندگانش علمی را ارزانی می‌فرماید که دیگر بندگانش آن را نمی‌دانند.

2- اعتراف ملائکه به آن که نزد خود هیچ علمی ندارند جز آنچه که الله تعالی به ایشان آموخته، بیانگر کمال ادب ایشان در برابر پروردگار است، واین درسی برای انسان است که به چیزی که علم و آگاهی ندارد ادعای علم نکند.

«العلیم» به معنای دانا،یکی از اسماء حسنای الله متعال است که دانایی او، بر هر چیزی احاطه دارد؛ او از تمام امور بدیهی، ممکن و ناممکن باخبر است. پس الله تعالی، ذات بزرگوار و صفات مقدس و بزرگ خود را که از واجبات و بدیهیات می‌باشد و وجود آن قطعی است، می‌داند. همچنین از چیزهایی که وجود آن ممکن نیست، باخبر است و می‌داند که اگر به وجود بیایند، وجود آنها چه اثری خواهد داشت. همچنان اوتعالی ممکنات را می‌داند؛ منظور از ممکنات، چیزهایی هستند که وجود و عدم وجود آنها، امکان پذیر است؛ پس اوتعالی، دانایی است که دانایی و آگاهیش، جهان بالا و پایین را احاطه نموده و هیچ مکان و زمانی نیست که اوتعالی، به آن آگاه نباشد.

نصوص بسیاری در بیان فراگیر بودن علم و آگاهی الله أ آمده است. به اندازه ذره‌ای یا کوچکتر و بزرگتر از آن، در آسمان و زمین از نگاه الله تعالی پنهان نمی‌ماند؛ الله تعالی، نه غفلت می‌ورزد و نه فراموش می‌کند؛ علم و دانش گسترده و گوناگون مردم و آفریده‌ها، در مقایسه با علم و آگاهی الله تعالی، هیچ چیزی به نظر نمی‌آیند؛ همانطور که قدرت و توانایی آنها به هیچ وجه با قدرت الله متعال قابل مقایسه نیست. پس الله أ است که به انسان‌ها چیزهایی آموخته که نمی‌دانستند و آنها را بر انجام کارهایی توانایی داده که بر انجام آن توانایی نداشتند. علم و آگاهی الله، به تمام آنچه در جهان بالا و پایین است، احاطه دارد؛ اوتعالی، آینده جهان را می‌داند و از آنچه که وجود ندارد، باخبر است. می‌داند که اگر پدید بیاید، چگونه خواهد بود؛ اوضاع و احوال انسان‌ها را از زمانی که آنها را آفریده و پس از آنکه آنان را می‌میراند و پس از آنکه آنها را زنده می‌گرداند، می‌داند؛ از همه کارهای خوب و بد آنان و سزا و جزای آنها در جهان آخرت بطور مفصل و با تمام جزئیات باخبر است.

خلاصه اینکه الله جل جلاله، ذاتی است که به درون و برون و به آشکار و پنهان و به واجبات و محالات و ممکنات و به جهان بالا و پایین و به گذشته و حال و آینده بطور کامل آگاه است و از آن خبر دارد. پس هیچ چیزی بر اوتعالی پوشیده و پنهان نیست. الله اکبر.

﴿33  الله متعال به آدم فرمود: ای آدم! اسم‌هایی را که ملائکه از دانستن آن عاجز اند به آنها بگو. آدم ÷ هم در اجابت دستور رب العزت به توضیح دادن نام‌های اشیاء شروع کرد، وقتی نام‌های هر چیز را به نام خودش ذکر کرد، آنگاه الله أ خطاب به ملائکه فرمود: آیا به شما نگفتم که من غیب آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و آنچه را آشکار می‌سازید و آنچه را پنهان می‌دارید، می‌دانم؟ از ابن مسعود س روایت است که در مورد این فرمودۀ الله أ «و آنچه را آشکار می‌سازید می‌دانم» فرمود: مراد از آن سخن ملائکه به الله أ است هنگامی که گفتند: «آیا در آن کسی را می‌گماری که در آن فساد می‌کند و خون‌ها را می‌ریزد؟» و فرمودۀ الله أ «و آنچه را پنهان می‌دارید، می‌دانم؟» یعنی: آنچه را که ابلیس در ضمیر خود از کبر و خودخواهی پنهان می‌نمود، می‌دانم. والله اعلم.

از فواید این آیه:

1- اثبات عمومیت و احاطه بودن علم الله تعالی، طوری که همه پوشیده و آشکار را در بر گرفته است.

2- اثبات عقل و اراده برای ملائکه، یعنی آنها مخلوقات عاقل و دارای اراده و قصد هستند.

﴿34  سجده در کلام عرب به معنای اظهار ذلت و فروتنی است. و نهایت مرتبۀ ذلت و فروتنی گذاشتن چهره یا پیشانی بر زمین است. به گفتۀ ابو عمرو: سجده کرد یعنی: سر خود را خم نمود. و این آیه بیانگر فضیلت آدم ÷ است چون الله متعال ملائکه را دستور داد تا به او سجده نمایند. تذکر باید داد که سجده نمودن در شریعت اسلام برای غیر الله حرام مطلق است و رسول اکرم ج امتش را از سجده بردن به غیر الله أ منع نموده است. رسول اکرم ج در حدیث شریف فرموده است: «لَوْ کُنْتُ آمِرًا أَحَدًا أَنْ یَسْجُدَ لِأَحَدٍ لَأَمَرْتُ المَرْأَةَ أَنْ تَسْجُدَ لِزَوْجِهَا»[19]. «اگر کسی را دستور می‌دادم تا به دیگری سجده نماید، زن را دستور می‌دادم تا به شوهرش سجده کند».

 سجده نمودن در شرایع گذشته برای غیر الله أ از باب قدر دادن و تحیت بود، مانند سجده نمودن برادران یوسف ÷ به وی.

وقتی همه ملائکه به سجده افتادند، ابلیس از سجده نمودن به آدم ÷ سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد. ابلیس از جنیان بود که در میان ملائکه می‌زیست، هنگامی که الله أ ملائکه را به سجده نمودن به آدم ÷ دستور داد ابلیس نیز مورد خطاب قرار گرفت و مأمور به سجده نمودن شد. ابن عباس ب می‌فرماید: نام ابلیس «عزازیل» بود و اصل کلمۀ ابلیس به معنای نا امید است. ابلیس در ابتدا از اشراف در میان ملائکه بود، اما هنگامی که سرکشی و عصیان نمود ابلیس نامیده شد، یعنی نا امید از همه خیر. زیرا الله أ او را در بدل عصیانش از فرمان او؛ از همۀ خیرها ناامید گردانید. ابلیس از سجده کردن برای آدم ÷ سرباز زد و گرفتار آفت گردن فرازی و تکبر گردید و از جملۀ کافران گردید. ابلیس پیش از آن در علم ازلی الله أ از کافران بود.

از فواید این آیه:

1- فضیلت و مکان والای آدم ÷، چون الله تعالی ملائکه را دستور داد تا به او سجده کنند.

2- سجده برای غیر الله شرک است، اما اگر الله تعالی به آن دستور دهد عبادت می‌گردد. پس سجدۀ ملائکه برای آدم عبادتی است برای الله تعالی؛ چون الله تعالی به آن دستور داده است، و الله تعالی هرچه بخواهد حکم می‌کند، و لهذا وقتی ابلیس از این کار ابا ورزید کافر شد.

3- عبرت گرفتن از حال و وضع پدر انس و جن و بیان  فضیلت آدم ÷ و برتری او بر جن و دشمنی ابلیس با او.

 



﴿وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٥

 

فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ وَقُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوّٞۖ وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ٣٦

 

 

فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧

 

قُلۡنَا ٱهۡبِطُواْ مِنۡهَا جَمِیعٗاۖ فَإِمَّا یَأۡتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدٗى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٣٨

 

 

وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٩

 

 

و گفتیم: ای آدم؛ تو و همسرت در بهشت سکونت گیر(ید)، و از نعمت‌های فراوان آن هر طور که می‌خواهید بخورید، اما به این درخت نزدیک نشوید که (اگر از میوه‏اش بخورید،) جزو ستمگران خواهید شد ﴿35.

پس شیطان، آن دو (آدم و حوا) را از آن (بهشت) لغزانید آنگاه آنان را از آنچه که در آن بودند (از نعیم بهشت) ) بیرون کرد، و ما (به آنها )گفتیم: فرود آیید(از بهشت آسمان به سوی زمین)، بعضی از شما دشمن بعضی دیگر خواهید بود، و برای شما در زمین قرارگاه و بهره‌مندی‌ای تا مدت معین است. ﴿36

سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، آنگاه (الله) توبه او را پذیرفت، همانا الله بسیار توبه‌پذیرِ مهربان است. ﴿37

گفتیم: همگی از آن (بهشت) پایین روید پس اگر از جانب من به شما هدایتی می‌آمد، پس کسانی که از راهنمایی من پیروی کنند نه ترسی بر آنان خواهد بود و نه غمگین می‌گردند. ﴿38

و کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند اینها اهل دوزخند و آنها برای همیشه در آن خواهند ماند. ﴿39

 


 

﴿35  الله أ می‌فرماید که ما به آدم گفتیم: تو و همسرت حواء در بهشت مسکن گزینید و از نعمت‌های فراوان آن طوری که می‌خواهید بخورید. صیغۀ «قلنا» صیغه جمع است که دلالت بر تعظیم و بزرگداشت دارد و مراد از آن تعدد نیست، چون فاعل قلنا الله تعالی است، و این اسلوب معروف و مستعملی است در زبان عربی، و در موارد زیادی از قرآن کریم بکار برده شده است. «رغد» زندگی پر از ناز ونعمت و آسایشی را گویند که در آن هیچگونه رنج و مشقتی نباشد.

همچنان الله أ به آدم و حواء دستور داد که به درختی که برای ایشان تعین نموده بود، نزدیک نشوید. نهی نمودن الله أ از نزدیک شدن به درخت بخاطر قطع نمودن وسیله و سبب ارتکاب نافرمانی است. زیرا نزدیک شدن به درخت ممنوع شده سبب خوردن از میوۀ آن می‌شود. مفسرین در تفسیر این درخت اختلاف نظر دارند؛ عده‌ای گفته‌اند که این درخت، درخت انگور بود، عده‌ای گفته‌اند: این درخت، درخت انجیر بود و برخی گفته‌اند این درخت، خوشۀ گندم بود. ولی حقیقت این است که اگر در تعیین نام و نوع این درخت مصلحتی برای ما می‌بود حتما الله تعالی آن را بیان می‌کرد و چون الله تعالی آن را نامشخص گذاشته است، پس مصلحت ما هم در عدم تعمق و تشخیص آن است. به هر حال الله أ ایشان را از خوردن میوۀ یکی از درختان بهشت منع فرمود که در صورت نافرمانی از جملۀ افرادی خواهند شد که به سبب گناه و سرکشی از دستور الهی بر خود ستم کرده‌اند.

در مورد این بهشت که آدم ÷ مدتی در آن به سر برده و سپس از آن بیرون آورده شد دو قول نقل شده است:

یکی اینکه مراد از بهشت همان بهشت جاودانی است که الله تعالی آن را به بندگان خود در روز آخرت وعده داده است.

دومی اینکه این بهشت، بهشت دیگری است، چون در بهشتِ جاودان تکلیف نیست و هر که وارد آن شود دیگر هرگز بیرون نمی‌شود. حال آنکه آدم و حوا إ در این بهشت به عدم نزدیک شدن به آن درخت مکلف شدند و بعد از نافرمانی از آن بیرون رانده شدند، وهمچنان شیطان به سوی آن راه یافته و در آن گناه صورت گرفته است و این امور هرگز در بهشت جاودانی نمی‌باشد. ولی قول راجح همان قول اول است، و احکامی که برای بهشت جاودانی یاد شده، همه در هنگامی می‌باشد که مؤمنان پس از مرگ وارد آن می‌شوند؛ اما پیش از آن، مانعی وجود ندارد که تکالیفی بر ساکنان آن مقرر شده باشد. و ظاهر نصوص قرآن کریم و سنت مطهر نیز همین رأی را تأیید می‌کند.

﴿36  شیطان، آدم و حواء را به سبب خوردن شان از درخت ممنوع شده لغزانید. «زله» به معنای خطا و گناه است. یعنی: شیطان با حیله و نیرنگ آن دو را به انجام عملی که حق نبود آن را انجام دهند، دچار نمود و از بهشت دورشان ساخت و از نعمت‌های جاودانۀ بهشت و از عزت و کرامت، ایشان را بیرون آورد. بیرون آوردن آدم و حواء از بهشت بخاطر این به شیطان نسبت داده شده که او آن دو را فریب داد و بر ایشان وسوسه‌ای انداخت و گفت که این درخت جاودانگی و ملک همیشگی است؛ پس از آن بخورید. همان بود که الله أ به ایشان دستور داد تا از بهشت بیرون شوند. این دستور الهی تنها مربوط به بیرون آمدن آدم و حواء از بهشت برین به سوی زمین نیست؛ بلکه نسل آندو را نیز شامل می‌شود. پس از فرودآمدن‌تان به زمین، نسل‌تان با یکدیگر دشمنی و عداوت خواهند ورزید و تا به هنگام مرگ و یا تا به هنگام برپا شدن قیامت، زمین قرارگاه ایشان است و از نعمت‌های آن، اعم از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها و غیره بهره می‌گیرند.

از فرمودۀ اوتعالی ﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُسۡتَقَرّٞ وَمَتَٰعٌ إِلَىٰ حِینٖ چنین فهمیده می‌شود که بنی آدم بجز در زمین در جای دیگری نمی‌تواند زندگی کنند، و در تأیید این مفهوم آیه (25) سورۀ اعراف تأکید می‌کند: ﴿فِیهَا تَحۡیَوۡنَ وَفِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنۡهَا تُخۡرَجُونَ٢٥ یعنی: «در آن زنده می‌شوید، و در آن می‌میرید، و از آن بیرون آورده می‌شوید». پس از اینجا می‌دانیم که تلاش‌های بشر در این عصر بخاطر زیستن در غیر زمین چه ماه و چه مریخ و یا هر کوکبی آسمانی دیگر، تلاشی است بی‌نتیجه و ناممکن.

﴿37  آدم ÷ از جانب پروردگارش کلماتی را به طریق الهام دریافت کرد و این کلمات همانا دعایی بود که آدم و حواء هردو آن را به پیشگاه رب العزت خواندند که در سورۀ الاعراف بیان شده است: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣ [الأعراف: 23]

«پروردگارا! ما بر خود ستم کردیم، و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحم نکنی از زیان‌کاران خواهیم بود». همان بود که الله أ توبۀ ایشان را پذیرفت و با رحمت خویش به ایشان بازگشت، زیرا که الله أ بسیار توبه‌پذیر و نهایت با رحم است و نسبت به بندگان، خصوصا توبه کنندگان حقیقی، مهر و محبت و عطوفت و رحمت دارد.

«التواب»: یکی از اسمای نیکوی الله أ «التواب» است؛ یعنی ذاتی که همواره توبۀ توبه کنندگان را می‌پذیرد و گناهان بازگشتگان به سوی خود را می‌آمرزد. الله أ، پس از آنکه بندگانش توبه می‌کنند، توبه آنها را می‌پذیرد و با بخشش گناهانشان به سوی آنان می‌آید.

از این رو الله أ، به دو صورت توبه بندگانش را می‌پذیرد: یکی اینکه به بنده توفیق می‌دهد تا توبه نماید و به سوی پروردگار باز گردد. و در بیان این نوع توبه الله تعالی فرموده است: ﴿ثُمَّ تَابَ عَلَیۡهِمۡ لِیَتُوبُوٓاْۚ [التوبة: 118] یعنی ایشان را به توبه کردن موفق کرد تا توبه کنند. البته توبه شرایطی دارد که عبارتند از: دست کشیدن از گناه، پشیمان شدن بر انجام دادن آن، و تصمیم گرفتن بر اینکه دوباره آن را انجام ندهد و به جای آن، کار شایسته انجام دادن و مسترد نمودن حقوق مردم به آنان و کسب رضایت شان.

دوم اینکه: الله أ با پذیرفتن توبه بنده و محو گناهانش بوسیله توبه، توبه او را می‌پذیرد؛ زیرا توبه راستین، گناهان پیش از خود را از بین می‌برد.

«الرحیم»، همچنان یکی از نام‌های نیکوی الله أ است بر متصف بودن الله أ به مهربانی و نیکوکاری و بخشش و بزرگواری و نیز بر گستردگی رحمت و بخشش او دلالت می‌نمایند؛ رحمت و بخششی که تمام هستی را به مقتضای حکمت پروردگار در برگرفته است و مؤمنان، از این رحمت و بخشش، بهره بیشتر و کاملتری دارند. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ [الأعراف: 156] «و رحمت من، همه چیز را در برگرفته؛ آن را برای کسانی مقرر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند».

نعمت‌ها و احسان‌های الهی، همه از آثار مهربانی و بخشش و کرم اوتعالى می‌باشند و خوبی‌های دنیا و آخرت، همه، از نشانه‌های رحمت او هستند.

﴿38  الله أ فرود آمدن آدم و حواء به زمین را تکرار نمود تا بر این مطلب تأکید کند که اقامتگاه و محل استقرار آدم و نسل او تا قیام قیامت در زمین است نه در بهشت. و می‌فرماید: هرگاه هدایتی را که از جانب من برایتان می‌رسد قبول نموده و به آن عمل نمایید، پس بر شما هیچ ترس و بیمی نخواهد بود و نه با اندوه مواجه می‌شوید. چنانکه در آیه ای دیگر می‌‌فرماید: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ [طه: 123] «و هرکس از رهنمود من پیروی  کند نه گمراه می‌‌شود و نه بدبخت می‌‌گردد». پس بر اساس پیروی از هدایت الهى چهار چیز مترتب می‌‌گردد: امنیت و هدایت و سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت. و هر امر ناگواری از قبیل ترس و اندوه و گمراهی و بدبختی از او دور می‌شود پس  به اهداف دلخواه خود می‌رسد و ناگواریها از او دور می‌شود. ترس و اندوه از آدمی رخت  بر می‌بندد.

مراد از «هدایت» در اینجا قرآن کریم و عموم وحی الهی به همه انبیاء ﻹ است چون این خطاب به عموم بنی آدم است نه تنها امت محمد مصطفی ج. و «خوف» هر امر ناخوش‌آیندی را گویند که در آینده واقع می‌گردد، و «حزن» ضد سرور و خوشی و غم‌خوردن بر امور گذشته است.

از فواید این آیه:

1- اثبات وجود بهشتی که آدم و همسرش در آن سکونت داشتند در آسمان بود، زیرا پس از نافرمانی امر شد تا از آنجا پائین آید؛ و پائین آمدن از جای بلند می‌باشد.

2- هدایت از جانب الله تعالی است، پس باید از اوتعالی هدایت خواسته شود نه از کسی دیگر.

3- هر که از هدایت الهی پیروی کند، پاداشش امنیت در آینده و اطمئنان بر گذشته می‌باشد بگونه‌ای که در آینده ترسی بر وی نخواهد بود و بر گذشته خویش نیز غم نمی‌خورد.

4- عبادت الله متعال و نزدیکی جستن به اوتعالی تنها و تنها به آنچه میسر است که برای بندگانش توسط رسول کریم خود ج راهنمایی نموده است؛ اما تقرب جستن به وسیلۀ امور نوپیدایی که در دین الله اساس ندارد؛ گمراهی و بدعت می‌باشد.

﴿39  ولی کسانی که به الله أ کفر ورزیدند و هدایتش را نپذیرفتند و به کتاب‌های نازل شدۀ اوتعالی عمل نکردند و آن را انکار و تکذیب کردند، ایشان یاران دروزخ اند که پیوسته و برای همیشه در آنجا می‌باشند و از آن جدایی ندارند. همان گونه که دوست همواره همراه دوستش است، و همان طور که طلبکار به دنبال بدهکار می‌باشد.

در این آیات و آیات مشابه، مخلوقات از قبیل انسان و جن به دو گروه تقسیم شده اند؛ اهل سعادت و اهل شقاوت؛ و در این آیات صفات هر دو گروه و اعمالی که موجب سعادت یا شقاوت می‌شود، بیان شده است. نیز بیان شده است که جن در استحقاق برخورداری از پاداش یا عذاب مانند انسان هستند، همانطور که در امر و نهی نیز مانند او می‌باشند.



﴿یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَوۡفُواْ بِعَهۡدِیٓ أُوفِ بِعَهۡدِکُمۡ وَإِیَّٰیَ فَٱرۡهَبُونِ٤٠

 

وَءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلۡتُ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَکُمۡ وَلَا تَکُونُوٓاْ أَوَّلَ کَافِرِۢ بِهِۦۖ وَلَا تَشۡتَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِی ثَمَنٗا قَلِیلٗا وَإِیَّٰیَ فَٱتَّقُونِ٤١

 

وَلَا تَلۡبِسُواْ ٱلۡحَقَّ بِٱلۡبَٰطِلِ وَتَکۡتُمُواْ ٱلۡحَقَّ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤٢

وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَٱرۡکَعُواْ مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣

۞أَتَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبِرِّ وَتَنسَوۡنَ أَنفُسَکُمۡ وَأَنتُمۡ تَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٤٤

وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى ٱلۡخَٰشِعِینَ٤٥

 

ٱلَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَأَنَّهُمۡ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ٤٦

 

یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٧

ای بنی‌اسراییل! به یاد آورید نعمت من را که بر شما ارزانی داشتم، و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم، و تنها از من بترسید. ﴿40

و به آنچه که من نازل کرده‌ام و تصدیق کنندۀ چیزی است که با شما است، ایمان بیاورید، و نخستین کافر به آن نباشید، و آیات مرا به بهای اندکی نفروشید، و تنها از من بترسید. ﴿41

و حق را با باطل نیامیزید و حق را کتمان نکنید در حالی که شما می‌دانید. ﴿42

و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و با نمازگزاران نماز بخوانید. ﴿43

 

آیا مردم را به نیکوکاری امر کرده و خودتان را فراموش می‌کنید حال آنکه شما کتاب را می‌خوانید؟! آیا نمی‌‌اندیشید؟!. ﴿44

 

و از صبر و نماز یاری بجویید و به راستی که نماز گران و دشوار است جز بر فروتنان. ﴿45

آن کسانی که یقین دارند به اینکه پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد و اینکه یقین دارند به‌سوی او باز می‌گردند. ﴿46

ای بنی‌اسرائیل! بیاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم و نیز اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم. ﴿47


 

﴿40  این آیه آغاز داستان یهود است که در حدود یک جزء را در بر می‌گیرد. الله أ می‌خواهد مؤمنان را از حقیقت و کردار زشت و فتنه انگیزی‌های یهود آگاه سازد، تا مسلمانان از مکر و حیله و دسیسه‌های آنان بر حذر باشند. زیرا این دستۀ اهل کتاب از سخت‌ترین دشمنان اسلام و مسلمانان‌اند که قرآن کریم و وقایع تاریخی قدیم و جدید آن را به اثبات می‌رساند.

«اسرائیل» لقب یعقوب ÷ است و یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم خلیل ﻹ است و اسرائیل کلمۀ عبرانی به معنای عبد الله یا بندۀ الله است و بنو اسرائیل یعنی پسران اسرائیل که همانا قوم یهود‌ند. الله متعال بر بنی اسرائیل نعمت‌های گوناگونی را ارزانی داشته بود که کمی از امت‌های پیشین از آن برخوردار بودند، لذا الله أ در اینجا به بنی‌اسرائیل تذکر می‌دهد که آن عده نعمت‌هایی را که من بر شما ارزانی نموده بودم به یاد آورید که عبارت از فرستادن پیامبران و نازل نمودن کتاب‌ها و نجات از فرعون و دیگر نعمت‌ها است و در مقابل آن شکر مرا بجا آورید و به عهدی که با من بسته بودید وفا کنید. عهدی که بنی اسرائیل با الله متعال بسته بودند در تورات بود و آن این بود که از پیامبر آخر زمان ج پیروی کنند و در ادای فرائض پابند باشند. و الله أ وفاداری به عهد خود را به یهود بازگو می‌کند که اگر شما به عهدی که با من بسته بودید وفا کنید من هم در عهدم وفادارم و به شما اجر و پاداشتان را که قبلا برای شما تضمین نموده بودم میدهم. خطاب در اینجا به یهود و نصارایی است که در زمان پیامبر ج می‌زیستند، چون این سوره مدنی است و در مدینه سه قبیله از بنی‌اسرائیل زندگی می‌کردند: بنو قینقاع و بنو نضیر و بنو قریظه. ایشان در کتاب‌های خود خوانده بودند که پیامبری در آخر زمان مبعوث خواهد شد و در سرزمین دارای نخلستان هجرت خواهد کرد؛ لذا یهود در منطقه‌ی نخلستانی سکونت گزیدند و مواظب تشریف آوری پیامبر آخر زمان آنهم از میان قبایل یهود بودند، ولی هنگامی که پیامبر عربی ج به مدینه تشریف آورد یهود آن جناب را خوب شناختند که پیامبر آخر زمان است اما به او کفر ورزیدند و تکذیبش کردند.

و به ایشان دستور مى‌دهد که تنها ترس مرا در دل‌هایتان جا دهید و غیر از من از هیچ کس دیگری نترسید. «رهبه» به معنای شدت بیم و ترس است.

﴿41 خطاب در این آیت نیز به همان عده از بنی‌اسرائیل است که در زمان رسول الله ج می‌زیستند، و الله تعالی به ایشان فرمود به آنچه نازل کرده‌ام یعنی به قرآن کریم ایمان بیاورید که تأیید کنندۀ آنچه که با شماست می‌باشد. آری! قرآن کریم موافق با تورات، کتاب آسمانی و اخبار انبیاء و آنچه از حق در آن است می‌باشد و با آن مطابقت دارد و آن را تصدیق می‌کند. وقتی که چنین است پس ای معشر یهود اولین کسانی از اهل کتاب نباشید که منکر قرآن کریم و حقایق و واقعیت‌های آن گشته‌اند، بلکه شایسته شما این است که آن را قبل از دیگران تصدیق کنید و به آن ایمان بیاورید زیرا حق بودن آن مانند خورشید به شما ثابت گشته است. و آیات مرا که عبارت از اوامر و نواهی من است به بهای بی‌ارزش و ناچیز دنیوی اعم از ریاست و زعامت و زیب و زینت و شهوترانی کوتاه مدت نفروشید و تنها از من بترسید و ترس و بیم مخلوق را در دل جای ندهید و عهد شکنی نکنید.

از فواید این آیه:

1- بر بنی اسرائیل یهود و نصارا- واجب است که به آنچه بر پیامبر اسلام ج نازل شده است ایمان بیاورند؛ زیرا هیچ دین آسمانی معتبری بعد از بعثت محمد ج جز دین اسلام نیست و بر تمام اتباع ادیان دیگر لازم است که به دین اسلام گردن نهند، الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥ [آل عمران: 85]. «و هرکس دینی غیر از اسلام را بجوید، از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود».

و پیامبراکرم ج می‌فرماید: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَا یَسْمَعُ بِی أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ یَهُودِیٌّ، وَلَا نَصْرَانِیٌّ، ثُمَّ یَمُوتُ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا کَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[20].

«قسم به ذاتی که جان محمد در دست او قرار دارد، هیچ فردی از این امت، یهودی باشد یا نصرانی در حالی بمیرد که اسم مرا (به عنوان پیامبر) بشنود و به آنچه من به آن فرستاده شده‌ام ایمان نیاورد، مگر اینکه از دوزخیان خواهد بود».

2- قرآن کریم تصدیق کنندۀ کتاب‌های آسمانی پیشین است چون همه از جانب الله تعالی بر پیامبران پیشین نازل شده است.

3- هرکه حق را بشناسد باید بی‌درنگ آن را تصدیق و از آن پیروی کند و گرنه صفت یهود در وی وجود داشته و از مغضوب علیهم خواهد بود.

4- از صفات یهود این است که خود را به بهای اندک می‌فروشند و هر کس بندۀ‌ مال و متاع دنیا گردد، همچون یهود غضب الهی را بخود جلب نموده است.

﴿42 ای یهودیان! حقی که از جانب الله متعال نازل شده است با باطلِ ساخته و بافتۀ خودتان مخلوط ننموده و مطالب روشن تورات را تحریف نکنید تا بوسیلۀ آن اذهان مردم را آشفته و دین سماوی را تباه و دگرگون سازید. و حق و حقیقت را پنهان نکنید. مراد از «حق» در اینجا حجت و براهین الله أ است که تبلیغ آن را بر اهل کتاب واجب گردانیده بود و در این مورد از ایشان پیمان محکم گرفته بود که آن را کتمان نکنند، از آن جمله مژده‌ها و علاماتی است که در مورد بعثت رسول اکرم ج در کتاب‌هایشان ذکر شده است. در حالی که شما حقیقت را می‌دانید که محمد ج رسول و فرستادۀ الله متعال است و از اوصاف و علامات او که در کتاب‌هایتان ذکر شده باخبرید، پس چرا حق را می‌پوشانید و از بیان آن خودداری می‌کنید؟!

از فواید این آیه:

1- بنده مکلف است در شناخت و تمیز حق از باطل بکوشد تا در چنگ باطل گرایان نیفتد زیرا ایشان باطل خود را با چیزی از حق می‌آمیزند و به مردم تقدیم می‌کنند، اهل بدعت امروز نیز از همین قبیل مردم‌اند؛ بطور مثال قبرپرستان بخاطر فریب مردم نادان زیر پردۀ محبت با صالحین و اولیا و احترام آنها بدعتشان رواج می‌دهند. درست است که صالحین و اولیای الله تعالی مردمان قابل قدرند، لیکن پرستش قبر‌هایشان شرک اکبر است.

2- دو راه وجود دارد یا حق و یا باطل، و راهی سوم میان آن دو وجود ندارد پس بندۀ مسلمان (باید) با عقل و اراده‌ای که الله تعالی به وی ارزانی نموده آن دو را تفکیک نماید و بخاطر دریافت حق و شناخت باطل از سوال کردن شرم نکند.

3- کتمان نمودن حق حرام است، و این صفت یکی از صفات زشت یهود است، پس بر مسلمان واجب است از گفتن و اظهار حق هیچگاه ابا نورزد خصوصا در وقتی که کتمان حق سبب گمراهی مردم و ظهور باطل و باطل گرایان می‌گردد.  

﴿43 یعنی: ای مردم یهود! مسلمان شوید و نماز را به طریقت و سنت رسول اکرم ج که به مردم بیان نموده، برپا دارید و با جماعت مسلمانان در نماز حضور یابید و زکات اموالتان را مانند سایر مسلمانان بپردازید. و با رکوع کنندگان رکوع کنید. الله متعال به یهود دستور می‌دهد تا نماز را با نمازگزاران برپا دارند. چنانکه این آیه به مسلمانان ارشاد می‌کند که نماز را با جماعت در مساجد بخوانند.

حکم نماز جماعت: رسـول اکرم ج نماز جماعت را بر امت خود در مساجـد واجب فرموده است، نماز جماعت بر مردان در حال سفر و حضر (مقیم بودن)، داشتن امنیت و در حال ترس و خطر، در همۀ این حالت‌ها واجب است[21].

از نماز جماعت بجز منافقى که نفاق او معلوم و آشکار است کسى دیگر تخلف نمى‌کند و سخت‌ترین و سنگین‌ترین نمازها بر منافقین نماز صبح و نماز عشاء (خفتن) است. دلایل بی‌شماری بر واجب بودن نماز جماعت در مسجد وجود دارد از آن جمله فرمودۀ رسول اکرم ج: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ، فَیُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلاَةِ، فَیُؤَذَّنَ لَهَا، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَیَؤُمَّ النَّاسَ، ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ، فَأُحَرِّقَ عَلَیْهِمْ بُیُوتَهُمْ»[22].

«قسم به ذاتی که جان من در دست اوست تصمیم گرفتم هیزم جمع کرده، سپس دستور دهم تا اینکه اذان بگویند، سپس مردى را به امامت واگذارم و بطرف مردانى روم که به جماعت حاضر نشده‌اند، و خانه‌هایشان را بر آنان آتش زنم».

«همچنان مرد نابینائى نزد رسول اکرم ج آمد و گفت: کسى ندارم که مرا به مسجد برساند و از آن جناب ج اجازه خواست تا در خانه‌اش نماز بخواند، آن جناب ج به او اجازه داد و وقتى آن مرد از آنجا دور شد و رفت او را صدا کرد و فرمود: آیا اذان را مى‌شنوى؟ جواب داد: بلى، فـرمود: پس جواب اذان را بده، یعنى نماز را با جماعت ادا کن».

از عبد الله بن مسعود س روایت است که فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْقَى اللهَ غَدًا مُسْلِمًا، فَلْیُحَافِظْ عَلَى هَؤُلَاءِ الصَّلَوَاتِ حَیْثُ یُنَادَى بِهِنَّ، فَإِنَّ اللهَ شَرَعَ لِنَبِیِّکُمْ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سُنَنَ الْهُدَى، وَإِنَّهُنَّ مِنْ سُنَنِ الْهُدَى، وَلَوْ أَنَّکُمْ صَلَّیْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ کَمَا یُصَلِّی هَذَا الْمُتَخَلِّفُ فِی بَیْتِهِ، لَتَرَکْتُمْ سُنَّةَ نَبِیِّکُمْ، وَلَوْ تَرَکْتُمْ سُنَّةَ نَبِیِّکُمْ لَضَلَلْتُمْ، وَمَا مِنْ رَجُلٍ یَتَطَهَّرُ فَیُحْسِنُ الطُّهُورَ، ثُمَّ یَعْمِدُ إِلَى مَسْجِدٍ مِنْ هَذِهِ الْمَسَاجِدِ، إِلَّا کَتَبَ اللهُ لَهُ بِکُلِّ خَطْوَةٍ یَخْطُوهَا حَسَنَةً، وَیَرْفَعُهُ بِهَا دَرَجَةً، وَیَحُطُّ عَنْهُ بِهَا سَیِّئَةً، وَلَقَدْ رَأَیْتُنَا وَمَا یَتَخَلَّفُ عَنْهَا إِلَّا مُنَافِقٌ مَعْلُومُ النِّفَاقِ، وَلَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ یُؤْتَى بِهِ یُهَادَى بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ حَتَّى یُقَامَ فِی الصَّفِّ»[23].

«کسی که مى‌خواهد فردا روز قیامت- الله أ را در حالی ملاقات کند که مسلمان باشد، پس در همان زمان و مکانی که به سوی نماز‌ها خوانده می‌شود بر آنها محافظت کند، زیرا الله أ براى پیامبر شما سنت‌هائى که مردم را به راه مستقیم هدایت کند تشریع و قانونگذارى کرده، و این نمازها جزو این سنت‌هاست، و اگر نمازها را در خانه‌هایتان خواندید، همچنانکه این متخلف از نماز در خانه‌اش نماز مى‌خواند، سنت پیامبرتان را ترک کرده‌اید، و اگر سنت پیامبرتان را ترک کنید گمراه خواهید شد و مردى که وضو را بطور کامل گرفته سپس به طرف مسجدى از این مساجد به حرکت درآید، الله متعال براى او در برابر هر گامى که بر مى‌دارد یک نیکى نوشته و او را به وسیله‌ی آن یک درجه بالا برده و بخاطر آن از او یک گناه می‌کاهد، و البته در زمان رسول اکرم ج چنین بودیم که هیچ کس از نماز جماعت تخلف نمى‌کرد مگر منافقى که نفاق او ظاهر و آشکار بود و در آن زمان یک مرد بیمار به مسجد آورده می‌شد و دو طرف مرد بیمار را مى‌گرفتند تا او را در صف نماز قرار دهند و با جماعت نماز بخواند».

به این ترتیب شریعت اسلامی مسلمانان را بر ادای نماز در جماعت ترغیب نموده است زیرا حضور یافتن در مساجد و نماز خواندن با جماعتِ مسلمانان، بسا مصالح دینی و دنیوی فرد و جامعه را تضمین می‌کند.

از فواید این آیه:

1- نماز بر امت‌های گذشته نیز فرض بود طوری که الله تعالی به مریم دستور داد که: ﴿یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِ وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣ [آل عمران: 43].

2- زکات نیز بر امت‌های سابقه فرض بود زیرا الله تعالی انسان‌ها را بوسیلۀ آن امتحان می‌کند تا بخیل را از سخاوتمند متمایز سازد. از همین جهت زکات صدقه نامیده شده چون دادن صدقه بر صدق ایمان صدقه دهنده دلالت می‌کند.

﴿44 ای بنی اسرائیل! آیا شما مردم را به ایمان به الله متعال و پیغمبرانش و وفا به عهد الله و برپا نمودن نماز و دادن زکات و دیگر اعمال نیک فرا می‌خوانید و خود آن را ترک می‌کنید و خودتان ایمان نمی‌آورید و کارهای شایسته انجام نمی‌دهید؟ در حالیکه شما تورات را می‌خوانید. آیا نمی‌فهمید که این چنین کار بسیار زشت است! اگر شما از آگاهان نبودید و بر کتب الهی واقف نبودید و حمل کنندگان حجت هم نبودید؛ باید عقل‌هایتان شما را از چنین عمل زشتی باز می‌داشت. پس چگونه در برابر چیزی که عقل و علم آن را تقاضا می‌کند بی‌پروایی نموده اهمیتی به آن قایل نمی‌شوید؟

از فواید این آیه:

1- این آیه هشدار به مؤمنان به طور عام و به خصوص مؤمنان دعوتگر درباره ضرورت یکی بودن قول و عمل است، تا اینکه گفته‌ی‌شان چیزی و کردارشان چیزی دیگر نباشد، زیرا بهترین علم، علمی است که عمل انسان تابع آن باشد، و اقتداء عملی رساتر از اقتدای قولی است.

2- کسی که دیگران را به خیری فرا می‌خواند باید خود بهتر از تمام مردم به سوی آن بشتابد زیرا در حدیث صحیح است که رسول اکرم ج «کان خلقه القرآن»[24]. «اخلاقش ج (عین) قرآن بود». یعنی رفتار آن جناب و کردارشان درست مطابق چیزی بود که قرآن آورده و به آن دستور فرموده است.

3- عمل نتیجه علم است، و علمی که در آن عملی نباشد، بی‌ثمر است.

4- بیان جهل و حماقت بنی اسرائیل. و هر کسی از این امت اگر عملش با قولش تضاد داشت شباهتی به یهود داشته و خالی از جهل و حماقت نیست.

﴿45 پس در بازداشتن نفس‌هایتان از شهوات و وادار نمودن آن بر طاعات، از صبر یاری بجویید و به وسیلۀ روی آوردن و رغبت قلبی به نماز؛ نفس‌هایتان را بر ایمان آوردن به محمد ج وا دارید، اگرچه نفس‌هایتان از این کار ابا می‌ورزد.

به تحقیق نماز بر کسانی که به الله أ ایمان ندارند و از طاعت اوتعالی سرپیچی می‌کنند، سخت و سنگین تمام می‌شود. مگر بر متواضعانی که نفس‌هایشان در برابر عظمت و بزرگی الله متعال فروتن گشته و در نهادشان احساس آرامش می‌کنند.

از فواید این آیه:

1- ارشاد الهی به دو امر بزرگ؛ صبر و نماز در وقت سختی‌ها و شداید.

2- بر عکس آنچه بعضى تصور مى‏کنند، صبر هرگز به معنى تحمل بدبختی‌ها و تن دادن ذلت و تسلیم در برابر عوامل شکست نیست، بلکه صبر و شکیبایى به معنى پایدارى و استقامت در برابر هر مشکل و هر حادثه است. لذا علما براى صبر سه شاخه ذکر کرده‏اند:

1.     صبر بر اطاعت، یعنی مقاومت در برابر مشکلاتى که در راه طاعت وجود دارد.

2.     صبر بر معصیت، یعنی ایستادگى در برابر انگیزه‏هاى گناه و شهوات سرکش و طغیانگر.

3.     و صبر بر مصیبت یعنی پایدارى در برابر حوادث ناگوار و عدم خود باختگى و شکست روحى و ترک جزع و فزع[25].

3- جواز کمک و استعانه جستن از مخلوق در آن چیزی که در توان او می‌باشد. اما کمک خواستن از بنده که خارج از ساحت قدرت و توان اوست حماقت و سفاهت و گمراهی بیش نیست. چه رسد به اینکه از مرده‌ها استعانت جسته شود!!

4- انسان باید خود را بر صبر و شکیبایی در برابر مصایب و مشکلات تربیت نماید و انسان باصبر به هدف خویش می‌رسد طوریکه گفته‌اند: صبر تلخ است ولی بهره‌ی شیرین دارد. و رسول کریم ج ارشاد می‌فرماید که در برابر سختی‌ها و ناملایمت‌های دنیوی خود را از دست نداده سست نشوید: «در هر امری که به خیر و منفعت توست حریص باش و از الله طلب استعانت و یاری کن وعجز و سستی را از خود نشان مده»[26].

5- بیان فضیلت نماز، زیرا نماز تقویت دهنده روحیات و آرام دهنده قلب‌هاست. و رسول اکرم ج به بلال می‌فرمود: «اى بلال ما را به بانگ نماز آسایش بده»[27].

﴿46 این متواضعان و آرامش یافتگان کسانی هستند که یقین دارند که روز قیامت در پیشگاه الله متعال قرار خواهند گرفت و او تعالی اجر و پاداش‌شان را کامل خواهد داد بلکه از فضل و کرم خود نیز بر آن خواهد افزود. در این آیه اثبات ملاقات بندگان با الله تعالی است و اینکه بازگشت همه به سوی اوتعالی خواهد بود و البته ایمان داشتن به این مسألۀ بزرگ باعث می‌گردد که انسان از پروردگار خود بترسد و او را مراقب همه احوال خود بداند و در پنهان و آشکار از اوتعالی حیا داشته باشد.

از فواید این آیه:

1- اثبات ملاقات مؤمنان با الله تعالی، زیرا الله تعالی کسانی را که به این ملاقات باور و یقین دارند مورد مدح و ثنا قرار داده است.

2- اثبات دیدن الله عزوجل، زیرا دیدن امکان ندارد مگر با ملاقات، غیر از این، دلایل بسیاری بر اثبات دیدن الله تعالی وجود دارد. از جمله این حدیث شریف متفق علیه: ابوهریرهt می‌گوید: أَنَّ النَّاسَ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ؟ قَالَ: «هَلْ تُمَارُونَ فِی الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ لَیْسَ دُونَهُ سَحَابٌ»؟ قَالُوا: لا یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: «فَهَلْ تُمَارُونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ»؟ قَالُوا: لا. قَالَ: «فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ کَذَلِکَ..» «مردم از رسول ‏الله ج پرسیدند: آیا ما روز قیامت، پروردگار خویش را خواهیم دید؟ آنجناب ج فرمود: «مگر شما در رؤیت ماه شب چهارده در هوای غیر ابری، شک دارید»؟ گفتند: نخیر، ای رسول الله! باز فرمود: «آیا شما در رؤیت خورشید در هوای غیر ابری، شک دارید»؟ گفتند: نخیر. آنجناب ج فرمود: «شما پروردگارتان را در روز قیامت به همین صورت خواهید دید..».

3- کسانی که به ملاقات الله تعالی یقین و ایمان دارند از چند صفت نیک برخودار می‌شوند: ترس از الله تعالی در قلب، مراقب دانستنِ اوتعالی بر اعمال و جوارح، و حیا از ذات بزرگ الله متعال در آشکار و پنهان.   

﴿47 ای بنی اسرائیل! نعمت‌های مرا که به شما دادم بیاد آورید. این نعمت‌ها در آیت «49 تا 60» سورۀ البقره و آیت «20 و 21» سورۀ المائده و آیت «141» سورۀ الانعام و آیت «160» همین سوره و آیت «6» سورۀ ابراهیم و آیت «81» سورۀ طه بیان شده است. و حق این نعمت‌ها را به طور شایسته ادا کنید و به کسی ایمان بیاورید که پروردگار منعم او را فرستاده است. و به یاد آورید که من شما را بر جهانیان برتری دادم. مراد از «العالمین» به قولی جهانیان زمانشان است و به قول دیگر؛ بنی اسرائیل بر تمام جهانیان برتری داده شده‌اند؛ زیرا الله أ پیغمبران بسیار در میانشان فرستاد. ولی باید دانست که این برتری در زمانی بود که ایشان به تمام پیغمبران ایمان داشتند اما پس از آنکه از ایمان آوردن به رسول اکرم ج سرباز زدند این برتریت را از دست دادند و امت محمد ج به دلیل این فرمودۀ الله متعال بهترین امت‌ها گشتند: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ [آل عمران: 110] «شما بهترین امتی هستید که برای (سود) مردم آفریده شده‌اید».

آری! هر کسی به اسلام نگراید و به رسول این امت ایمان نیاورد، پدران و نیاکان و نسل و نسب او به وی سودی نخواهد بخشید. زیرا رسول اکرم ج می‌فرماید: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَا یَسْمَعُ بِی أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ یَهُودِیٌّ، وَلَا نَصْرَانِیٌّ، ثُمَّ یَمُوتُ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا کَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[28].

«قسم به ذاتی که جان محمد در دست او قرار دارد هیچ فردی از این امت، یهودی باشد یا نصرانی آوازۀ مرا بشنود سپس در حالی بمیرد که به آنچه من به آن فرستاده شده‌ام ایمان نیاورد مگر اینکه از دوزخیان خواهد بود».

از فواید این آیه:

1- بر یهود یا بنی اسرائیل واجب بود که نعمت الله را بر خود یادآور شده و شکر نعمتش را بجا آورند و آن هنگامی که پیامبر آخر زمان ج را دیدند و شناختند، پس با ایمان آوردن به آن جناب ج باید شکر الله تعالی را بجای می‌آوردند.

2- این نعمت الهی نه از کسب دست شان بود و نه دست آورد سعی و تلاششان و نه میراث آبایی شان بود بلکه نعمتی از جانب الله متعال بر ایشان بود.

3- منظور از برتری یهود بر سایر امت‌ها، برتری ایشان بر مردم هم عصر و زمان خودشان بوده است آن هم وقتی که مردمان صالح بودند، اما وقتی از دین الله روی گردان شده و دور گشتند، الله تعالی آنها را خوار و ذلیل گرداند، طوریکه می‌فرماید: ﴿ضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ أَیۡنَ مَا ثُقِفُوٓاْ إِلَّا بِحَبۡلٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَحَبۡلٖ مِّنَ ٱلنَّاسِ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ [آل عمران: 112] «آنان هر کجا یافت شوند، مهر ذلت بر آنها زده شده است، مگر با پیمان الله و پیمان مردم، و سزاوار خشم الهی گشته‌اند». سپس الله متعال امت محمدی را جانشین آنها قرار داده و سبب آن را نیز فرمود: ﴿کُنتُمۡ خَیۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوۡ ءَامَنَ أَهۡلُ ٱلۡکِتَٰبِ لَکَانَ خَیۡرٗا لَّهُمۚ [آل عمران: 110] «شما بهترین امتی هستید که برای (سود) مردم آفریده شده‌اید، امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و به الله ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان می‌آوردند برایشان بهتر بود».

4- هرگاه الله تعالی نعمت علم و جاه و مقام و ثروت و ..... را به کسی داد، این شخص در حقیقت از نعمت بزرگ الهی برخوردار شده که باید شکر آن را بجا آورده و کفران نکند.

5- مردم در نعمت‌های الهی با هم برابر نیستند؛ طوریکه پیامبران الهی اگر چه در مقام رسالت باهم برابرند، لیکن در برخی امور بر یکدیگر برتری دارند.

 



﴿وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا یُؤۡخَذُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٨

 

وَإِذۡ نَجَّیۡنَٰکُم مِّنۡ ءَالِ فِرۡعَوۡنَ یَسُومُونَکُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبۡنَآءَکُمۡ وَیَسۡتَحۡیُونَ نِسَآءَکُمۡۚ وَفِی ذَٰلِکُم بَلَآءٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَظِیمٞ٤٩

 

وَإِذۡ فَرَقۡنَا بِکُمُ ٱلۡبَحۡرَ فَأَنجَیۡنَٰکُمۡ وَأَغۡرَقۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٠

 

وَإِذۡ وَٰعَدۡنَا مُوسَىٰٓ أَرۡبَعِینَ لَیۡلَةٗ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٥١

 

ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٢

وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣

 

وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِنَّکُمۡ ظَلَمۡتُمۡ أَنفُسَکُم بِٱتِّخَاذِکُمُ ٱلۡعِجۡلَ فَتُوبُوٓاْ إِلَىٰ بَارِئِکُمۡ فَٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ عِندَ بَارِئِکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٥٤

و بترسید از روزی که کسی نمی‌تواند برای کسی کاری را انجام دهد، و از کسی شفاعتی پذیرفته نمی‌شود، و نه به جای او عوضی پذیرفته می‌شود، و نه ایشان یاری می‌شوند. ﴿48

و به یاد آورید هنگامی را که شما را از آل فرعون نجات دادیم که به شما عذابی سخت را می‌چشاندند، پسرانتان را می‌کشتند و زنانتان را زنده نگاه می‌داشتند و در این(رویداد) آزمایشی بزرگ از جانب پروردگارتان بود. ﴿49

و به یاد آورید هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم و آل فرعون را غرق کردیم در حالیکه شما نگاه می‌کردید. ﴿50

و(یاد آورید) هنگامی‌که با موسی چهل شب وعده گذاشتیم سپس بعد از او گوساله را (به عبادت) گرفتید در حالی که شما ستمکار بودید. ﴿51

بعد از آن از شما درگذشتیم تا شکرگزاری کنید. ﴿52

و به یاد آورید آنگاه را که به موسی کتاب آسمانی و فرقان (جداکنندۀ حق از باطل) دادیم تا هدایت شوید. ﴿53

و هنگامی‌که موسی به قومش گفت: ای قوم من! شما با پرستش گوساله بر خود ستم کرده‌اید، بنابراین به درگاه آفریدگارتان توبه کنید، پس خودتان را بکشید، این نزد آفریدگارتان برایتان بهتر است، پس (الله) توبه شما را پذیرفت همانا او توبه‌پذیرِ مهربان است. ﴿54


﴿48 و از عذاب هولناک روز قیامت بترسید که در آن روز هیچ کس حقی را به عوض دیگری ادا نمی‌کند و اگر انسانی کافر یا گنهگار کسی را به عنوان شفاعتگر نزد الله أ بیاورد، شفاعت او پذیرفته نمی‌شود و از کفار و گنهکاران عوضی اعم از مال و اهل و فرزندان گرفته نخواهد شد. یعنی هیچ کسی نمی‌تواند به آنان کمکی کند و ایشان را از عذاب الله أ نجات دهد.

از فواید این آیت:

1- روز قیامت حق و آمدنی است و در آن امور هولناکی خواهد بود که باید انسان از آن هراس داشته باشد و از اسباب خواری آن روز بپرهیزد.

2- در روز قیامت هر انسانی به خود مشغول بوده هیچ کسی نمی‌تواند از کسی دیگر چیزی را دفع کند، و تنها عمل انسان است که بعد از فضل و کرم الله أ به وی سود می‌بخشد.

3- شفاعت یا میانجیگری از مسایل بزرگ عقیده است که مردم در مورد آن به سه دسته تقسیم شده‌اند: منکر، تجاوزگر و میانه رو. برخی از مردم مانند خوارج و معتزله آن را انکار کرده‌اند؛ چون اثبات آن با عقیدۀ ایشان در مورد مرتکب کبیره در تضاد است، زیرا این دو گروه مرتکب کبیره را خارج از اسلام شمرده و جاودان در دوزخ می‌پندارند، و شفاعت در حق مرتکب کبیره را درست نمی‌دانند. و آنها به آیاتی همچون این آیه که در آن نفی شفاعت است تکیه کرده‌اند و دیگر آیات و احادیثی که شفاعت را ثابت می‌کند، نادیده می‌گیرند.

و برخی دیگری از مردم در اثبات شفاعت غلو و افراط کرده‌اند تا جایی که آنها شفاعت را برای هر کس و در حق هر کس جایز دانسته‌اند مانند صوفی‌های غالی.

اما کسانی که در این مورد میانه‌رو‌ند و به همه نصوص شرعی وارد شده ایمان دارند همانا اهل سنت و جماعت‌اند که عقیدۀ ایشان در مورد شفاعت، در نکات ذیل خلاصه می‌گردد:

1- صاحب شفاعت تنها الله تعالی است و هیچ کسی نمی‌تواند بدون اجازۀ اوتعالی شفاعت کسی را کند. همچنان شفاعت تنها از مالک و صاحبش که همانا الله تعالی است خواسته می‌شود نه از کسی دیگری چه پیامبر فرستاده شده باشد یا ملَک مقرب یا ولی و دوست الله تعالی. الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَمِ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُفَعَآءَۚ قُلۡ أَوَلَوۡ کَانُواْ لَا یَمۡلِکُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَعۡقِلُونَ٤٣ قُل لِّلَّهِ ٱلشَّفَٰعَةُ جَمِیعٗاۖ لَّهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ ثُمَّ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٤٤ [الزمر: 43-44] «آیا به‌جای الله شفیعانی گرفته‌اند؟ بگو: گرچه مالک چیزی نباشند (وهیچ کاری نتوانند انجام دهند) و خرد نورزند (باز آنان‌را شفیعان خود می‌گیرید)؟! * بگو: شفاعت، سراسر از آنِ الله است، فرمانروایی آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست، سپس به‌سوی الله برگردانده می‌شوید».

2- شفاعت در کتاب و سنت بر دو بخش تقسیم می‌شود:

 أ : شفاعت نفی شده. ب: شفاعت ثابت شده:

أ- شفاعت نفی شده شفاعتی است که الله تعالی آن را نفی کرده و به بطلان آن حکم کرده است- همچون شفاعتی که در این آیه یاد شده است، و نیز در آیه‌ی (254) سورۀ البقره. ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا بَیۡعٞ فِیهِ وَلَا خُلَّةٞ وَلَا شَفَٰعَةٞۗ وَٱلۡکَٰفِرُونَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢٥٤ [البقرة: 254]

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از آنچه به شما روزی داده‌ایم انفاق کنید قبل از اینکه روزی بیاید که در آن نه خرید و فروشی هست، و نه دوستی و نه شفاعتی، وکافران ایشان ستمکارانند».

شفاعتی که الله تعالی آن را نفی کرده است بر سه قسم است:

1- شفاعتی که از غیر الله خواسته می‌شود، مانند شفاعت خواهی مشرکین از معبودانشان، و یا شفاعت خواهی امام پرستان از امامشان و پیر پرستان از پیرشان، و دلیل بطلان این نوع شفاعت همان آیات (43 و 44) سورۀ الزمر است که در بالا ذکر شد. همچنان فرمودۀ الله تعالی: ﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبِّ‍ُٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١٨ [یونس: 18] «و ایشان غیر از الله چیزهایی را می‌پرستند که به آنان زیانی نمی‌رسانند و سودی به آنان نمی‌بخشند، و می‌گویند: اینها میانجی‌های ما نزد الله هستند. بگو: آیا الله را به آنچه که در آسمان‌ها و زمین نمی‌داند، خبر می‌دهید؟ او پاک و بالاتر است از چیزهایی که با وی شریک می‌سازند».

2- شفاعتی بدون اجازۀ الله، الله تعالی می‌فرماید: ﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ [البقرة: 255] «کیست که نزد او شفاعت کند مگر باذن او؟» و می‌فرماید: ﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ [سبأ: 23] «و شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر شفاعت برای کسی‌که الله به سود او اجازه دهد».

3- شفاعت در حق کسی که الله تعالی قول و عمل وی را نپسندیده و از او راضی نباشد. الله تعالی می‌فرماید: ﴿یَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِیَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩ [طه: 109] «در آن روز شفاعت (هیچ کسی) سودی نمی‌بخشد مگر کسی که الله مهربان به او اجازه داده است و گفتارش را بپسندد». و می‌فرماید: ﴿۞وَکَم مِّن مَّلَکٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیۡ‍ًٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن یَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن یَشَآءُ وَیَرۡضَىٰٓ [النجم: 26]

«و چه بسیار فرشتگان در آسمان‌ها هستند که شفاعتشان سودی نمی‌بخشد مگر بعد از آنکه الله برای هرکس که بخواهد و بپسندد اجازه دهد».

و در صحیح بخاری، از حدیث ابو هریره س روایت است که از رسول الله ج پرسیدم: چه کسی در روز قیامت به شفاعت تو خوشبخت خواهد بود؟ فرمود: «من قال لا إله إلا الله خالصًا من قلبه». «کسی که خالصانه و از ته دل لا اله الا الله گوید» پس کسی که دچار شرک می‌شود و بر آن می‌میرد در حق وی شفاعت شفاعتگران سودی نمی‌بخشد.

ب: شفاعت ثابت شده شفاعتی است که الله تعالی آن را اثبات نموده و سودمند معرفی کرده است. و این شفاعت دارای دو شرط می‌باشد: یکی اذن الله تعالی برای شفاعتگر تا شفاعت کند. دوم خشنودی الله تعالی از کسی که در حق وی شفاعت می‌شود. چنانکه آیات فوق در باب شفاعت آن را ثابت و بیان نمود.

﴿49 و ای بنی اسرائیل! به یاد آورید آن نعمت ما را بر خویش هنگامی که شما را از چنگ فرعونیان نجات دادیم. برخی گفته اند«فرعون» نام همان پادشاهی است که در زمان موسی ÷ بر مصر حکمفرما بود و نام او ولید بن مصعب بن ریان بود و برخی گفته‌اند «فرعون» لقب شاهان مصر قدیم بود چنانکه «قیصر» لقب شاهان روم و «کسری» لقب شاهان فارس بود.

فرعونیان، عذاب سخت و دردناکی را به شما می‌چشانیدند. این عذاب و شکنجه عبارت از کشتن پسران و زنده گذاشتن زن‌هایتان بود تا آنان را به کنیزی گرفته و خوار و ذلیلشان گردانند. سبب این شکنجۀ خفت بار این بود که کاهنان به فرعون گفتند: از بنی اسرائیل پسری به دنیا خواهد آمد که سلطنت تو به دست وی سرنگون می‌شود؛ از این رو به انجام چنین جنایتی ننگین علیه بنی اسرائیل دستور داد.

و در عذاب و شکنجه شدنتان توسط فرعون و لشکریان او و در نعمت‌هایی که الله أ پس از آن به شما ارزانی داشت از جمله رهانیدنتان از شر فرعون، آزمایشی بس بزرگ از جانب پروردگارتان بود تا اندازۀ ثبات و استقامت تان در شکرگزاری و اطاعت و مقدار ایمانتان به الله أ و پیغمبر او آشکار گردد.

﴿50 و ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمت دیگر مرا هنگامی که دریا را برایتان شکافتیم تا آنکه زمین خشک کف دریا برای گذشتن شما نمایان گشت و شما بر آن روان شدید. این دریا دریای قلزم یا بحر احمر[29] است که نزدیک به کانال سویس می‌باشد. و شما را از غرق شدن نجات دادیم و فرعونیان را غرق نمودیم. به گونه‌ای که ایشان حالت نجات یافتن خود و غرق شدن فرعون و لشکر او را تماشا می‌نمودند.

در روایات صحیح ثابت است که این روز عاشورا بود. آری! روز عاشورا روز مبارک، با عظمت و دارای فضیلت‌های بی‌شماری است که حتی اهل کتاب هم به فضیلت آن قایلند. البته موسی ÷ این روز را روزه گرفته است تا شکر الله متعال را بخاطر نجات یافتن از فرعون و قومش بجا آورد، چنانکه یهود این روز را روزه می‌گیرند و نصاری این روز را باعظمت می‌شمارند، قریش نیز احترامی ویژه به این روز داشتند لذا پوشش کعبه در روز عاشورا صورت می‌گرفت و این روز را روزه نیز می‌گرفتند، به همین منظور رسول‌اکرم ج روز عاشورا را گرامی می‌داشت و در انتظار رسیدن این روز میمون می‌بود. از ابن‌عباس ب روایت است که ‌فرمود: «مَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَحَرَّى صِیَامَ یَوْمٍ فَضَّلَهُ عَلَى غَیْرِهِ إِلَّا هَذَا الیَوْمَ، یَوْمَ عَاشُورَاءَ، وَهَذَا الشَّهْرَ یَعْنِی شَهْرَ رَمَضَانَ»[30].

«من رسول اکرم ج را ندیدم که روزۀ روزی را بر دیگر روز‌ها بهتر بشمارد و در جستجوی آن باشد، مگر این روز یعنی روز عاشورا و این ماه: یعنی ماه رمضان».

به این معنی احادیث زیادی روایت شده است که همه دلالت بر فضیلت روزه گرفتن عاشورا بعد از ماه رمضان می‌کند، لذا رسول اکرم ج به روزه گرفتن عاشورا مداومت داشتند، روزۀ روز عاشورا گناهان سال گذشته را محو می‌کند چنانکه از ابی قتاده روایت است که از رسول اکرم ج در مورد روزۀ عاشورا پرسیده شد. ایشان در جواب فرمودند: «گناهان سال گذشته را محو می‌کند»[31]. و مراد از محوگناهان، گناهان صغیره است، اگر گناه صغیره نداشته باشد پس امید است از گناهان کبیره‌اش کاسته شود، اگر گناه کبیره نداشت پس مرتبه و مقام این مؤمن بیشتر ارتقا می‌یابد.

متأسفانه در این روز با عظمت و مبارک برخی مردم بدعت‌هایی را اختراع نموده و مرتکب اعمال زشت و ناپسند می‌شوند، شیطان پس از شهادت حسین س توانست بدعت‌هایی را طی آن ایجاد نماید از جمله بدعت ماتم و عزاداری و زدن به سر و صورت وگریه و فغان و تشنگی کشیدن و مداحی و نوحه سرایی که طی آن بزرگان صدر اسلام مورد لعن و طعن قرار می‌گیرند، حتی کسانی که در جرم شهادت حضرت حسین س دست نداشتند مورد لعن و دشنام قرار می‌گیرند و قصه‌ها وحکایت‌های کاذب و دروغینی را ساخته‌اند تا احساسات مردم بی‌خبر را برانگیزند، و این اعمال باعث گردید تا در میان مسلمانان اختلاف و تفرقه ایجاد گردد.

﴿51 ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمت دیگر مرا هنگامی که از جانب خود با موسی وعده گذاشتم، و موسی ÷ در میعادگاه حضور یافت. الله أ پس از نجات دادن موسی و قومش از چنگ فرعون، با موسی ÷ وعده گذاشت که به کوه طور بیاید و پس از سپری شدن چهل روز با وی سخن بگوید و به او تورات را وحی کند. ولی شما در غیاب او گوساله را معبود خویش قرار داده و آن را پرستیدید و با شرک آوردن به الله تعالى بر خود ظلم روا داشتید. چون عبادت را در غیر جایگاه درستش قرار دادید و به معبود باطل روی آوردید. این آیه معنی آیۀ سورۀ لقمان را تأیید می‌کند: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣ [لقمان: 13] «به راستی که شرک ظلمی بس بزرگ است».

﴿52 سپس ما، بعد از آنکه گوساله را پرستیدید باز توبه نمودید، به فضل و کرم و منت خویش شما را مورد عفو قرار دادیم و از این گناه بزرگی که شما مرتکب آن شدید درگذشتیم تا شکر نعمت‌های الله متعال را بجای آورید و به عبادت و اطاعت او ادامه دهید.

در سه آیۀ گذشته فوایدی است از جمله:

1- همه افعال و تقدیرات الهی مبنی بر حکمت بزرگی است که بسا اوقات بنده آن را نمی‌داند و  نمی‌تواند درک نماید. الله تعالی با موسی ÷ چهل شب وعده گذاشت تا در خلال آن تورات را بر وی نازل فرماید، در حالی که الله متعال می‌توانست آن را در یک لحظه نازل کند.

2- بیان جهل بنی اسرائیل، که گوساله را با دستان خویش از زیورآلاتی که در نزدشان بود ساختند؛ باز آن را معبود خود قرار دادند!! بلکه گفتند: این گوساله معبود شما و معبود موسی است که آن را فراموش کرده و به سراغ آن رفته است.

3- بیان صبر و بردباری الله تعالی در برابر جرأت و سرکشی و نافرمانی بنی اسرائیل، با وجود آن هم ایشان را به توبه کردن فراخواند و برخی از آنها را مورد عفو خود قرار داد.

﴿53 و ای بنی اسرائیل! یاد کنید نعمت مرا بر خویش هنگامی که به موسی کتاب تورات را دادیم که در آن حجت و بیان و براهین است و با آن معجزه‌هایی چون عصا و دست سفید و غیره را دادیم که حق و باطل را از هم جدا می‌کند. تا باشد که شما هدایت یافته و راهیاب گردید.

پس هر کس طلبکار هدایت است، آن را در کتاب الهی جستجو کند، نه در افسانه‌های ساختگی و بافتگی.

﴿54 ای بنی اسرائیل! به یاد آورید هنگامی که موسی ÷ مردان و زنان شما را که گوساله را عبادت کردند مورد خطاب قرار داد و فرمود: ای قوم من! شما به خود ظلم کردید وقتی به پرستش گوساله پرداختید، پس به پیشگاه کسی روی آورده و توبه نمایید که شما را آفریده است در حالیکه شما با اوتعالی کسی دیگر را شریک ساخته و به عبادت او پرداختید. پس بخاطر توبه و کفارۀ این گناه بزرگ یکدیگر را بکشید. زیرا راضی شدن به حکم پروردگار و انجام دادن فرمان او برای شما در نزد الله متعال بهتر است. از علی بن ابی طالب س روایت است که فرمود: «بنی اسرائیل از موسی ÷ پرسیدند: توبۀ گوساله پرستی ما چیست؟ موسی ÷ فرمود: توبۀ شما این است که برخی از شما برخی دیگر را بکشد. پس کاردها را گرفتند و به کشتن یکدیگر پرداختند تا جایی که شخص، برادر و پدر و فرزند خود را می‌کشت و پروایی نداشت که چه کسی را کشته است، تا اینکه هفتاد هزار تن از آنان کشته شد، در این هنگام الله أ به موسی ÷ وحی کرد که به ایشان دستور دهد تا از کشتن یکدیگر دست بردارند، بدون شک کشته شدگان شان بخشیده شدند و توبۀ باقی ماندگان نیز پذیرفته شد»[32]. همان بود که الله متعال پس از کشته شدن برخی از ایشان، باقی ماندگان شان را نیز مورد عفو قرار داد چرا که اوتعالی بر کسانی که به حکم او راضی شده و دستورش را عملی نمایند و از اعمال ناشایست دست برداشته و توبه کنند، بخشش و کرم فراوان دارد.

از فوائد دو آیۀ 3-54:

1- تأکید بر خطورت شرک و عبادت غیر الله است، چون شرک ظلم بزرگی است که توبه از آن واجب است، و باید انسان پیش از مرگ خود را از جرم و پلیدی شرک پاک کند تا برای همیشه در دوزخ نماند.

2- اشاره بر سختی‌ها و دشواری‌های که بر امت‌های گذشته نهاده شده بود، و آسانگیری و عدم سختگیری بر امت محمدی.

3- گنهکاران و گوساله‌پرستان بنی اسرائیل بخاطر اینکه توبۀ شان پذیرفته شود باید خود را می‌کشتند. اما در امت محمدی برای بنده کفایت می‌کند که کلمۀ توحید را از عمق قلب گفته و به مضمون آن معتقد باشد و از عبادت غیر الله دست برداشته و اعلان بیزاری کند.



﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡکُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ٥٥

 

ثُمَّ بَعَثۡنَٰکُم مِّنۢ بَعۡدِ مَوۡتِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٦

وَظَلَّلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡغَمَامَ وَأَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَنَّ وَٱلسَّلۡوَىٰۖ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡۚ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٥٧

وَإِذۡ قُلۡنَا ٱدۡخُلُواْ هَٰذِهِ ٱلۡقَرۡیَةَ فَکُلُواْ مِنۡهَا حَیۡثُ شِئۡتُمۡ رَغَدٗا وَٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ نَّغۡفِرۡ لَکُمۡ خَطَٰیَٰکُمۡۚ وَسَنَزِیدُ ٱلۡمُحۡسِنِینَ٥٨

 

فَبَدَّلَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوۡلًا غَیۡرَ ٱلَّذِی قِیلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٥٩

 

۞وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَةَ عَیۡنٗاۖ قَدۡ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٖ مَّشۡرَبَهُمۡۖ کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ مِن رِّزۡقِ ٱللَّهِ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ٦٠

 

و هنگامی‌که شما گفتید: ای موسی! تا الله را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، پس صاعقه شما را فرا گرفت در حالیکه شما نگاه می‌کردید. ﴿55

سپس بعد از مرگتان شما را برانگیختیم تا سپاسگزار باشید. ﴿56

و ابر را چون سایه‌بانی بالای سرتان نگاه داشتیم و برایتان «مَنّ» و «سلوا» فرو فرستادیم، از خوراکی‌های پاکیزه‌‌ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید، و بر ما ستم نکردند بلکه آنها بر خود ستم می‌کردند ﴿57.

و به یاد آورید هنگامی را که گفتیم: وارد این شهر شوید و از هرکجای آن خواستید به خوشی و فراوانی بخورید و از دروازۀ آن سجده کنان وارد شوید و بگویید: حِطَّةٞ یعنی «پروردگارا!» گناهان ما را بیامرز، تا گناهان شما را بیامرزیم و پاداش نیکوکاران را خواهیم افزود. ﴿58

پس کسانی که ستم کرده بودند آن سخن را به سخن دیگری غیر از آنچه به آنان گفته شده بود تبدیل کردند. پس بر کسانی‌که ستم نمودند به سبب سرپیچی‌شان عذابی از آسمان فرو فرستادیم.﴿59

و یاد کنید هنگامی را که موسی برای قومش آب خواست، پس ما گفتیم: با عصایت به آن سنگ بزن، آنگاه از آن دوازده چشمه روان شد به‌گونه‌‌ای که هر قبیله‌‌ای چشمۀ مخصوص خود را می‌شناخت. (به آنان گفتیم:). بخورید و بیاشامید از روزی الله، و در زمین به فساد و تبهکاری نپردازید.﴿60


﴿55 ای بنی اسرائیل! یاد کنید هنگامی که به موسی ÷ گفتید: که به تو ایمان نمی‌آوریم تا الله أ را آشکارا و با چشم سر نبینیم. گویندگان این سخن بنا به قولی هفتاد نفری بودند که موسی ÷ ایشان را انتخاب نمود و با خود به کوه طور برد بخاطر میقات پروردگارش، و چون آنجا با پروردگارش گفتگو کرد، این هفتاد نفر گفتند: ای موسی! به تو ایمان نمی‌آوریم تا الله را آشکارا به چشم نبینیم. با این طلب نخبگان بنی اسرائیل، الله متعال صاعقه یا آتشی را از آسمان فرو فرستاد و همۀ شان مردند در حالیکه این ماجرا را عیان می‌دیدند. بنا به قول دیگر این واقعه هنگامی بود که موسی ÷ از میقاتگاه پروردگارش برگشت و تورات بر وی نازل شد، و تورات را برایشان آورد، آنها گفتند: این کتاب از جانب الله متعال نیست، بناءً ایمان نمی‌آوریم تا الله را به چشم نبینیم. سیاق آیات در این سوره قول دوم را تأیید می‌کند، چون الله تعالی فرمود: ﴿وَإِذۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡفُرۡقَانَ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ٥٣ [البقرة: 53]. «و به یاد آورید که موسی را کتاب آسمانی و فرقان (جداکنندۀ حق از باطل) دادیم تا هدایت شوید».

سپس قصه گوساله را یاد کرد که بعد از بازگشت موسی ÷ صورت گرفت، بعدا فرمود: ﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ [البقرة: 55] «و هنگامی‌که شما گفتید: ای موسی! تا الله را آشکارا نبینیم هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد». همچنان عقوبتی که در حق هفتاد نفر انتخاب شده به وقوع پیوست عبارت از «رجفه» یعنی لرزش کوه بود. برخلاف عقوبت این مردم که عبارت از «صاعقه» بود.

﴿56 پس از آنکه مردید شما را زنده کردیم تا باشد در مقابل زنده شدن پس از مرگ الله أ را سپاس گذارید. سبب فروآمدن عذاب الهی برایشان این بود که آنان چیزی را از پیغمبرشان درخواست کردند که الله متعال در دنیا آن را به هیچ کسی اجازه نمی‌دهد. اما در مورد دیدن پروردگار در آخرت، آیات در کتاب الله و احادیثی متواتر از رسول الله ج وجود دارد که مؤمنان پروردگارشان را در بهشت خواهند دید و این بزرگترین نعمتی است که الله متعال بر اهل بهشت منت می‌گذارد. آیاتی که بر این مسأله دلالت می‌کند؛ فرمودۀ الله تعالی است: ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣ [القیامة: 22-23] «در آن روز بعضی چهره‌ها تازه (و شاداب) هستند* به سوی پروردگار خود می‌نگرند» و احادیث وارد شده در این باب دلالت قطعی دارد از جمله آنچه در صحیحین از ابوسعید خدری س آمده است: «أَنَّ أُنَاسًا فِی زَمَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «نَعَمْ، هَلْ تُضَارُّونَ فِی رُؤْیَةِ الشَّمْسِ بِالظَّهِیرَةِ ضَوْءٌ لَیْسَ فِیهَا سَحَابٌ»، قَالُوا: لاَ، قَالَ «وَهَلْ تُضَارُّونَ فِی رُؤْیَةِ القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ ضَوْءٌ لَیْسَ فِیهَا سَحَابٌ؟» قَالُوا: لاَ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا تُضَارُونَ فِی رُؤْیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ القِیَامَةِ، إِلَّا کَمَا تُضَارُونَ فِی رُؤْیَةِ أَحَدِهِمَا»[33].

 «همانا مردمی در زمان رسول اکرم ج پرسیدند: آیا پروردگار خود را روز قیامت می‌بینیم؟ رسول اکرم ج فرمود: بلی، آیا در دیدن خورشید هنگام نیمروز وقتی که روشن بوده و ابری وجود ندارد، دچار مشکلی می‌شوید؟ وآیا در دیدن ماه هنگام شب بدر وقتی ابری وجود ندارد، دچار مشکلی می‌شوید؟ گفتند: نه خیر، یا رسول الله. فرمود: در دیدن الله تبارک وتعالی در روز قیامت دچار مشکلی نمی‌شوید همانگونه که در دیدن یکی آن دو دچار مشکلی نمی‌شوید».

از فواید این دو آیه:

1- اختلاف زیاد با پیامبران و سوال‌های بی‌مورد از ایشان و خواستن چیزهای ناممکن باعث عقوبت الهی گردید. چنانکه بنی اسرائیل با پیامبران خود رفتار می‌کردند و در نتیجه دچار عقوبت‌های الهی شدند، از اینجاست که پیامبر گرامی ما ج فرمود: «ذَرُونِی مَا تَرَکْتُکُمْ، فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِکَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِیَائِهِمْ، فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِشَیْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَإِذَا نَهَیْتُکُمْ عَنْ شَیْءٍ فَدَعُوهُ»[34].

«در آنچه شما را بر آن گذاشته‌ام مرا رها کنید؛ زیرا کسانی قبل از شما را سؤالات زیاد و اختلاف با پیامبرانشان هلاک گردانید، پس هرگاه شما را به کاری امر کردم در حد توانتان آن را انجام دهید و هرگاه شما را از چیزی نهی کردم از آن دست بردارید».

2- میان قول بنی اسرائیل: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ و قول موسی ÷: ﴿رَبِّ أَرِنِیٓ أَنظُرۡ إِلَیۡکَۚ فرق بزرگی است، چون قول آنها مبنی بر تشکیک و شبهه اندازی بوده و قول موسی ÷ مبنی بر شوق دیدار و لذت بردن به آن بود.

3- بیان قدرت والای الله تعالی، چون این مردم را پس از مرگ زنده کرد. البته سنت الهی این است که بشر در دنیا بمیرند و در آخرت زنده شوند، لیکن بخاطر اثبات و امکانیت زنده شدن پس از مرگ؛ چند نمونه در دنیا هم بحیث آیه و معجزه آورد که الله تعالی در سورۀ بقره پنج نمونه از آن را یاد کرده است، این واقعه نمونه اول آنها است، دوم قصه مردی است که با زدن به عضوی از گاو زنده شد، سوم داستان کسانی که از ترس مرگ خانه‌هایشان را ترک کرده برآمدند پس الله تعالی به ایشان فرمود: بمیرید سپس دوباره ایشان را زنده کرد. چهارم داستان شخصی که الله تعالی وی را صد سال میراند سپس او را زنده کرد. پنجم داستان ابراهیم ÷ هنگامی که از پروردگارش خواست تا برایشان چگونگی زنده نمودن مرده‌ها پس از مرگ را نشان دهد.  

﴿57 الله متعال ابری را مانند چتری سایبان بر بنی اسرائیل قرار داد و هر جایی که می‌رفتند ابر نیز بر فراز شان حرکت می‌کرد تا ایشان را از شدت گرمی آفتاب در صحرای سینا که میان شام و مصر قرار دارد محافظت نماید. این واقعه هنگامی رخ داد که الله متعال بنی اسرائیل را به وارد شدن به شهر ستمگران و جهاد علیه آنان امر فرمود، لیکن ایشان از این کار امتناع ورزیدند. و در نتیجه چهل سال را در سرگردانی بیابان بسر بردند. همچنان الله أ نعمتی دیگر را که بر بنی اسرائیل عطا فرموده بود یاد می‌کند که آن «من و سلوی» است.

«مَن» شبنمی بود که از آسمان بر درختان و سنگ‌ها فرود می‌آمد و شیرین گشته به عسل گوارا تبدیل می‌شد و همانند صمغ یا شیرۀ درخت، خشک می‌شد. در حدیث شریف رسول اکرم ج فرمود: «الْکَمْأَةُ مِنَ الْمَنِّ الَّذِی أَنْزَلَ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ، وَمَاؤُهَا شِفَاءٌ لِلْعَیْنِ»[35].

«سماروغ (قارچ) از مَنّ است که الله أ آن را برای بنی اسرائیل نازل فرمود و آب آن برای چشم شفا است».

«سلوی» به قولی پرندۀ بودنه (بلدرچین) است که آن را ذبح نموده می‌خوردند و به قولی عسل است. الله متعال به ایشان فرمود که از نعمت‌های پاک و لذیذی که به شما عطا نمودیم بخورید. اما بنی اسرائیل طبق معمول نعمت‌های الله أ را ناسپاسی کردند. الله متعال فرمود که ایشان با این ناسپاسی‌هایشان بر ما ستم نکرده‌اند بلکه در حقیقت بر خود ستم روا داشته‌اند و ما بزرگتر و قوی‌تر و توانمندتر از آن هستیم که مورد ستم مخلوق ضعیف خود قرار بگیریم.

﴿58 و نیز به یاد آورید ای بنی اسرائیل هنگامی را که به شما دستور دادیم که به شهر بیت المقدس داخل گردید و از نعمت‌های آن به خوشی دلتان و فراوانی بخورید و سجده کنان وارد دروازۀ شهر بیت المقدس شوید. «سجده» در اینجا به معنای خم شدن است و به قول بعضی از مفسرین تواضع و فروتنی و شکسته نفسی است. و حطه بگویید یعنی: ای پروردگار! گناهان ما را بگذار و از آن درگذر و بر ما ببخشای.

الله متعال به ایشان دستور داد تا کلمۀ حطه را بگویند که بر توبه و خضوع و فروتنی شان در برابر نعمت‌های اوتعالی دلالت کند و به فضل و کرم پروردگار بر خویش اعتراف نمایند که وارد شدن به بیت المقدس است و فتح آن را بر ایشان آسان گردانید

و تا الله أ گناهانتان را بیامرزد و به کسانی که عمل نیک انجام می‌دهند پاداش بزرگ بدهد بلکه از فضل خود بر پاداششان بیافزاید.

﴿59 اما ستمکاران فرمان الهی را تغیر دادند و به جای آن سخن، سخنی دیگر را گفتند. در صحیحین روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «قِیلَ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ: ﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُولُواْ حِطَّةٞ فَبَدَّلُوا، فَدَخَلُوا یَزْحَفُونَ عَلَى أَسْتَاهِهِمْ، وَقَالُوا: حَبَّةٌ فِی شَعْرَةٍ»[36].

«به بنی اسرائیل گفته شد: سجده کنان وارد دروازه شوید و حطه بگویید، پس سخن را تغیر دادند و چون از در وارد شدند در حالیکه بر مقعدهایشان می‌خزیدند می‌گفتند: گندم در جو». این کلمۀ بی‌معنا را از روی استهزاء گفتند و فرمان الهی را به مسخره گرفتند.

در نتیجۀ بی‌پروایی و تمسخرشان به فرمان الله أ ،عذاب و بلایی از آسمان بر ستمکارانشان فرود آمد، زیرا دست از طاعت کشیدند و فاسقانه دستور الله متعال را سبک شمردند. برخی از مفسرین فرموده‌اند که این عذاب مرض طاعون بود که در یک روز هفتاد هزار نفر از بنی اسرائیل را هلاک نمود.

از فواید سه آیه فوق:

1- اثبات صفت «قول» برای الله متعال، و اینکه قول اوتعالی حقیقی با صدا و حرف است، و لایق ذات خودش بوده و با اقوال مخلوقین مماثل نیست.

2- تحریم تحریف سخنها چه از نگاه لفظ و چه از نگاه معنی، و بیان قبح تبدیل کلمات الهی، و اینکه این کار ظلم و ستم است. و تحریف و تبدیل بنی اسرائیل از این قرار بود که به جای لفظ «حطه»، «حنطه» گفتند. پس کسانی‌که صفات الله تعالی را  تحریف و تبدیل می‌کنند همان کار زشت یهود را مرتکب شده‌اند.

3- رد بر فرقه «جبریه» که می‌گویند: الله متعال بنده را بر افعالش مجبور می‌کند. چون الله متعال در آیه، فسق را به خود ایشان نسبت داد ﴿بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ و فسق عبارت از بیرون شدن از طاعت الله است. پس اگر ایشان بر اعمال خویش مجبور بودند، عذاب کردن آنها ظلم خواهد بود، و الله متعال از ظلم منزه است.

﴿60 و نیز یاد کنید ای بنی اسرائیل آن هنگامی را که موسی ÷ در دشت تیه از الله أ برایتان آب طلب کرد. استسقاء طلب باران در موقع کمبود و یا نبودن آب یا نباریدن باران است.

الله متعال دعای موسی ÷ را پذیرفت و به وی دستور داد تا با عصای خود بر سنگ بزند و موسی ÷ هم دستور الهی را عملی نمود آنگاه از آن سنگ دوازده چشمه جاری شد و این معجزه از جانب الله أ به موسی بود چون از سنگ خارا آب زلال برای نوشیدن منفجر گردید که این خود نعمت بزرگ الهی برای بنی اسرائیل بود. سنگی که موسی ÷ با عصایش بر آن زد سنگ مربع شکل بود که از هر جانب آن سه چشمه جاری می‌شد و هنگامی که به آب نیاز داشتند موسی ÷ با عصایش بر آن می‌زد و چشمه‌ها جاری می‌گردید و چون سیراب می‌شدند، چشمه‌ها خشک می‌شد. مشرب: جای و زمان نوشیدن آب است یعنی الله تعالی برای هر یک از اسباط بنی اسرائیل مکان و زمان آب نوشیدنشان را مشخص کرد تا در هنگام آب نوشیدن بر یکدیگر مزاحم نشوند. برخی از مفسران گفته‌اند: هر سبط یا نسل یا قبیله‌ای از فرزندان یعقوب ÷ چشمۀ معینی داشتند که مخصوص آنان بود و یک قبیله به چشمۀ قبیلۀ دیگر رجوع نمی‌کرد. الله متعال به ایشان دستور داد که از نعمت من و سلوی بخورید و از آبی که از سنگ خارا جاری شده بنوشید و در زمین فتنه و فساد و طغیانگری نکنید و از سردمداران مفسدین در روی زمین مگردید که در آنصورت، الله متعال نعمت‌هایش را از شما سلب خواهد کرد.

از فواید این آیه:

 1- پناهگاه و بازگشت انسان‌ها و مخلوقات در هنگام سختی‌ها به سوی الله تعالی می‌باشد، چون او تعالی نجات دهنده و فریادرس و مشکل‌گشا است. و جز الله همه مخلوقات ضعیف  ناتوان و بیچاره هستند. حتی پیامبران اولو العزم همچون موسی ÷.

2- اثبات یکی از معجزات موسی ÷ در عصایی که باخود داشت. الله تعالی در این عصا چهار معجزه را یاد کرده است:

یکی اینکه با آن سنگ را زد پس دوازده چشمه جاری شد.

دوم: با آن دریا را زد پس دریا دو فلق شد هر فلق همچون کوه بزرگی.

سوم: چون آن را می‌افکند ماری می‌شد که به هرسو می‌دوید، و چون آن را می‌گرفت به حالت اولیش برمی‌گشت.

چهارم: در هنگام مبارزه با ساحران، وقتی آن را افکند، اژده‌هایی شد که آنچه را به دروغ برساخته بودند، بلعید. و این معجزه دلالت بر قدرت الله تعالی و بر صدق نبوت موسی ÷ می‌کند.



﴿وَإِذۡ قُلۡتُمۡ یَٰمُوسَىٰ لَن نَّصۡبِرَ عَلَىٰ طَعَامٖ وَٰحِدٖ فَٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُخۡرِجۡ لَنَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۢ بَقۡلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَاۖ قَالَ أَتَسۡتَبۡدِلُونَ ٱلَّذِی هُوَ أَدۡنَىٰ بِٱلَّذِی هُوَ خَیۡرٌۚ ٱهۡبِطُواْ مِصۡرٗا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلۡتُمۡۗ وَضُرِبَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡکَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ کَانُواْ یَکۡفُرُونَ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَیَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ٦١

 

 

إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِینَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِ‍ِٔینَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٦٢

 

 

وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٦٣

 

 

 

و یاد کنید هنگامی را که گفتید: ای موسی! هرگز ما بر یک غذا و خوراک تاب نیاوریم، پس، از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می‌رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش برای ما بیرون بیاورد. گفت: «آیا چیزی را که پست‌تر است به جای چیز بهتر جایگزین می‌کنید؟» به شهری فرود آیید که آنچه می‌خواهید در آنجا برایتان فراهم است. و مُهرخواری و فقر بر آنها زده شد و به خشم و غضب الله برگشتند. این به آن علت بود که آنها به آیات الله کفر می‌ورزیدند، و پیامبران را به ناحق می‌کشتند، این به آن خاطر بود که آنها سرپیچی می‌کردند، و دست به تجاوز و تعدی می‌زدند. ﴿61

بی‌گمان کسانی‌که ایمان آورده‌اند «مسلمین» و کسانی‌که یهودی شدند و نصاری و صابئان (بی‌دینان) هر کس که به الله و روز قیامت ایمان داشته و کردار شایسته انجام داده است پس اجرشان نزد پروردگارشان است، ونه ترسی بر آنها است و نه غمگین می‌گردند. ﴿62

و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان محکم گرفتیم و کوه طور را بالای سرتان قرار دادیم،(و به شما گفتیم) آنچه را که به شما داده‌ایم با جدیت و عزم محکم بگیرید و آنچه را در آنست، همواره مد نظر قرار دهید تا پرهیزگار شوید. ﴿63


﴿61 و ای بنی اسرائیل! به یاد آورید نعمت‌هایم را هنگامی که در دشت بودید و نعمت من و سلوی و آب زلال جاری را برایتان مهیا نمودیم، ولی شما به سبب یکنواخت بودن این نعمت‌ها و زندگی گوارایی که داشتید از آن دلتنگ شدید و آرزومند زندگی سخت و پر مشقت گشتید که قبلا بر آن عادت کرده بودید. و گفتید ما همه روزه و بطور مکرر بر یک نوع خوراک و عدم وجود خوراک دیگر نمی‌توانیم  صبر و تحمل کنیم، پس از پروردگارت بخواه از آنچه که زمین از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز می‌رویاند برای ما آماده نماید. مراد از «بقل» هر گیاهی بی‌ساق و مراد از «شجر» هر نباتی است که ساق دار باشد، مانند نعناع و گشنیز و گندنه و تره و امثال آن. «قثا» تره یا خیار را گویند. «فوم» سیر و به قولی گندم را گویند. «عدس» دال و «بصل» پیاز را گویند.

موسی ÷ اعتراض کنان به قوم خود فرمود: وای برشما! آیا می‌خواهید چیزهای پست و بی‌ارزش را با من و سلوی عوض کنید که از هر نگاه نسبت به آنها فضیلت دارد؟! دو نعمت لذتمندی که از جانب الله متعال بدون واسطۀ کسی فرود آمده و در پاکیزگی و حلال بودن آن هیچ گونه شک و شبهه‌ای وجود ندارد و بدون رنج و مشقت در دسترستان قرار گرفته و بر سایر خوراک‌ها فضیلت دارد، با این امتیازاتی که این دو نعمت دارد، آیا درست است که انسان با خِرَد همچو نعمت با ارزش و نفیس را عوض به چیزهای کم ارزش و ناچیز کند؟! وقتی شما قدر چنین نعمت‌هایی را نمی‌دانید پس وارد شهری شوید که آنچه از سبزی و سیر و تره و عدس و پیاز و دیگر چیزهای کم ارزشی که خواسته‌اید در آن جا برای شما مهیا است. و به قولی این امر برای عاجز ساختن بنی اسرائیل است. آری! شما چیزهایی را که خواسته‌اید خواهید یافت ولی همراه با ذلت و خواری و بیم و قتل و قتال. الله متعال به خاطر آشکار ساختن فساد و گمراهی و سرکشی یهود می‌فرماید که نشانۀ خواری و ناداری بر پیشانی ایشان زده شده و مستحق خشم الهی شدند. به همین جهت است که یهود در طول تاریخ خوار و ذلیل و پراکنده در روی زمین‌اند و اگر در سرزمین اسلام هم به سر ببرند باید ذلیلانه جزیه بپردازند. چون مهر ذلت و مسکنت الهی بر دل‌هایشان زده شده ایشان همیشه احساس فقر و تنگدستی می‌کنند لذا نسبت به همه مردم در جمع آوری مال و ثروت حریصند.

این همه ذلت و خواری و دچار شدن یهود به قهر و غضب الهی به آن سبب بود که ایشان به آیات الهی کفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق کشتند؛ چنانکه زکریا و یحیی إ از قربانیان طغیان و سرکشی ایشانند! آنان می‌دانند که کشتن این دو پیغمبر ظالمانه بود. یهود توطئۀ کشتن عیسی ÷ را نیز چیدند ولی الله متعال او را از مکر و نیرنگ ایشان بسوی خود نجات داد.

از فواید این آیه:

1- بیان برخی از اوصاف زشت بنی اسرائیل (یهود) که چیزهای پست و بی‌ارزش را بر چیزهای والا و پرارزش ترجیح دادند، و همیشه در مقابل نعمت‌های الهی ناسپاس بودند، و نسبت به الله تعالی و پیامبرانش جفاکار و بی‌ادب بودند، در اینجا به موسی ÷ گفتند: «ادْعُ لَـنَا رَبَّکَ»: از پروردگارت برای ما بخواه. گویا باور ندارند که الله متعال پروردگار همگان است.

2- اثبات مهر ذلت و خواری بر بنی اسرائیل (یهود) که همیشه خوار و ذلیل خواهند بود مگر به سببی از جانب الله که آنها را هدایت ببخشد و به دین اسلام مشرف گردند، یا به سببی از جانب مردم که عبارت از کمک‌های خارجی است، و ما امروز می‌بینیم که سبب سرکشی و طغیانگری یهود همانا بوسیله کمک‌های خارجی به ایشان است.

3- اثبات مهر فقر و ناداری و تنگدستی بر بنی اسرائیل که همیشه و در هرجا فقیر و تنگدست خواهند بود. و این فقر شامل فقر چشم و نفس‌های ایشان است زیرا با وجود مال‌های زیادی که در اختیار دارند باز هم ایشان احساس نیاز به مال و دارایی می‌کنند و سخت طمع به مال دارند که هرگز سیر نخواهند شد.

4- اثبات صفت «غضب» برای الله متعال، که از صفات فعلی اوتعالی بوده و مربوط به مشیئت او تعالی است. و غضب الله جل جلاله شایسته ذات اقدسش است و به غضب مخلوق مشابهت ندارد بلکه دلالت بر کمال عظمت و سلطان او تعالی می‌کند. و تفسیر آن به انتقام گرفتن و یا اراده انتقام گرفتن، از تحریف منحرفان بوده و خلاف مذهب سلف صالح است.  

﴿62 کسانی که ایمان آوردند و رسالت رسول اکرم ج را تصدیق کردند و از پیروان ایشان شدند و کسانی که یهودی شدند«هادوا» به معنای «تابوا» یعنی: آنانی که از پرستش گوساله توبه کردند و نصاری، این نسبت به سوی قریۀ ناصره در فلسطین است که عیسی ÷ از آن قریه بوده و اهل آن ادعا دارند که ما از دین مسیح ÷ پیروی می‌کنیم و یا از آن جهت نصاری نامیده شده‌اند که عیسای مسیح ÷ را نصرت دادند. و صابئین، مردمانی‌اند که از دین یهود و نصاری خارج شدند و به عبادت ملائکه روآوردند و بقایایشان تا هنوز هم در عراق وجود دارد. و قول راجحتر آنست که ایشان کسانی اند که به هیچ دینی پایبند نبوده و گرایش ندارند بلکه بر فطرت خود باقی مانده‌اند. از این طوایف چهارگانۀ مذکور هر که در زمان رسول اکرم ج به الله متعال و روز آخرت ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند اجر و پاداششان نزد الله أ محفوظ است و ذره‌ای از آن ضایع نمی‌گردد و این گروه مؤمن در روز آخرت نه بیمی دارند و نه غمگین می‌شوند. از ابن‌عباس ب روایت است که فرمود: الله أ پس از آن، این آیه را نازل فرمود: ﴿وَمَن یَبۡتَغِ غَیۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِینٗا فَلَن یُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٨٥ [آل عمران: 85].

«و هرکس دینی غیر از اسلام را بجوید، از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است».

لذا پس از بعثت رسول اکرم ج هیچ دینی از هیچ کسی به جز دین محمد ج پذیرفته نمی‌شود. چنانکه رسول اکرم ج می‌فرماید: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، لَا یَسْمَعُ بِی أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ یَهُودِیٌّ، وَلَا نَصْرَانِیٌّ، ثُمَّ یَمُوتُ وَلَمْ یُؤْمِنْ بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ، إِلَّا کَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ»[37].

«قسم به ذاتی که جان محمد در دست او قرار دارد هیچ فردی از این امت، یهودی باشد یا نصرانی آوازۀ مرا بشنود (از نبوت من باخبر شود) سپس در حالی بمیرد که به آنچه من با آن فرستاده شده‌ام ایمان نیاورد مگر اینکه از دوزخیان خواهد بود».

از فواید این آیه:

1- هیچ کسی نزد الله متعال به اندازه ذره‌ای مورد ظلم قرار نخواهد گرفت، بلکه هرکه به الله و روز آخرت ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد؛ پاداش خویش را کاملا خواهد گرفت، حال از هر صنف و طایفه‌ای که باشد. گرچه مؤمنان این امت محمدی بر مؤمنان امتان گذشته به شکل عام امتیازاتی دارند، و پاداششان بزرگتر خواهد بود.

2- بیان ثمرۀ ایمان به الله و روز آخرت و عمل صالح، که عبارت از دست یافتن به اجر و ثواب، و ایمن بودن از ترس درآینده و عدم غمگینی بر گذشته است.

﴿63 ای یهودیان! به یاد آورید آن هنگامی را که الله متعال از شما عهد و پیمان محکم گرفت که به آنچه در تورات بر شما مقرر نمودیم عمل کنید و به پیغمبران ما ایمان بیاورید و نیز به یاد آورید وقتی کوه طور را بر فراز شما افراشتیم که باید دستورات ما را عملی نمایید. «طور» نام کوهی است که الله متعال در آن با موسی ÷ سخن فرمود. بسیاری از مفسران فرموده‌اند که وقتی موسی ÷ از کوه طور با الواحی که تورات در آن بود برگشت، به بنی اسرائیل فرمود: الواح را بگیرید و به آنچه در آن است عمل کنید. اما آنان گفتند: نه، ما به آن عمل نمی‌کنیم تا آنکه الله متعال در مورد آن با ما سخن نگوید چنانکه با تو سخن گفت! الله متعال به ملائکه دستور فرمود تا کوهی را از زمین برکنند و مانند سایبانی بر فرازشان قرار دهند سپس به ایشان گفته شود: آنچه به شما داده‌ایم با جدیت و اهتمام و عزم راسخ بگیرید و تعهد نمایید که آن را دور نیفکنید، در غیر آن؛ کوه بر سر شما فرود می‌آید. همان بود که بنی اسرائیل به الله أ توبه کرده و به سجده افتادند و تورات را با این تعهد گرفتند. و به ایشان گفته شد آنچه را که در آنست، همواره به خاطر بسپارید و فراموش نکنید و به آن عمل کنید تا با عملی نمودن آنچه در این الواح «تورات» است، پرهیزگار شوید و از عذاب الهی در دنیا و آخرت مصون بمانید.

از فواید این آیه:

1- سرکشی بنی اسرائیل و اینکه ایمانشان همه از روی اکراه بوده نه اختیاری، یعنی از ترس آنکه کوه بر ایشان افکنده شود، ایمان آوردند.

2- بیان قدرت والای الله متعال که کوه طور را با بزرگی‌اش بر فراز بنی‌اسرائیل قرار داد.


﴿ثُمَّ تَوَلَّیۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَۖ فَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَکُنتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٦٤

وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ٦٥

 

 

فَجَعَلۡنَٰهَا نَکَٰلٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهَا وَمَا خَلۡفَهَا وَمَوۡعِظَةٗ لِّلۡمُتَّقِینَ٦٦

 

وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗاۖ قَالَ أَعُوذُ بِٱللَّهِ أَنۡ أَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٦٧

 

 

قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا فَارِضٞ وَلَا بِکۡرٌ عَوَانُۢ بَیۡنَ ذَٰلِکَۖ فَٱفۡعَلُواْ مَا تُؤۡمَرُونَ٦٨

 

قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا لَوۡنُهَاۚ قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ صَفۡرَآءُ فَاقِعٞ لَّوۡنُهَا تَسُرُّ ٱلنَّٰظِرِینَ٦٩

 

سپس بعد از این (پیمان نیز) رویگردانی کردید، پس اگر فضل الله بر شما و رحمتش نبود حتما از زیانکاران بودید. ﴿64

 

و شما حتماً سرگذشت آن دسته از گذشتگانتان را دانستید که در روز شنبه (از حدود الهی و ممنوعیت صید ماهی در این روز) تجاوز کردند، پس ما به آنها گفتیم: بوزینگانِ خوار باشید ﴿65.

پس آن‌ (قریه و یا عقوبت) را عبرتی برای حاضران و آیندگان و پندی برای پرهیزگاران قرار دادیم. ﴿66

 

و به یاد آورید هنگامی که(قتلی در بنی‌اسرائیل رخ داد و) موسی به قومش گفت: همانا الله به شما دستور می‌دهد تا گاوی (برای آشکار شدن راز قتل) ذبح کنید، گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ گفت: پناه می‌برم به الله از اینکه از نادانان باشم. ﴿67

گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند آن (گاو) چگونه است؟، گفت: او می‌گوید آن گاوی است نه پیر و نه جوان بلکه میان آن دو است. پس آنچه به شما فرمان داده می‌شود، انجام دهید. ﴿68

گفتند: از پروردگارت بخواه که برای ما روشن کند رنگ آن(گاو) چگونه است؟،گفت: او می‌فرماید: آن گاو زرد است پُررنگ؛ که نگاه کنندگان را شاد می‌کند. ﴿69


﴿64 سپس شما ای یهودیان بعد از پیمان بستن محکم و قرار گرفتن کوه مانند سایبان بر فرازتان روی گرداندید. و اگر لطف و مرحمت الله أ بر شما نبود توبه نمی‌کردید و لغزش‌ها و اشتباهاتتان را مورد عفو قرار نمی‌داد و البته از جملۀ زیانکارانی می‌بودید که سعادت دنیا و آخرت را از دست داده‌اید.

این آیه بیانگر آن است که انسان هرگز به ذات خود و بدون فضل و رحمت الهی راه نجات و کامیابی را نمی‌تواند به دست آورد، تنها و تنها فضل و رحمت الله تعالی است که انسان را بسوی رستگاری می‌برد.

﴿65 ای یهودیان! شما کسانی را که در روز شنبه از فرمان ما تجاوز کردند شناختید. این تجاوزکاران، یهودیان قریۀ «ایله» بودند که در کنار دریا می‌زیستند و با حیله و نیرنگ به مخالفت دستور الهی برخواستند. شریعت موسی ÷ یهودیان را مأمور ساخته بود که در روز شنبه کار نکنند از جمله به صید ماهی نزدیک نشوند، اما برای گریز از این دستور الهی حیله و نیرنگ‌ها را طرح کردند و به صید ماهی پرداختند. این داستان در سورۀ الاعراف آیات(162-166) به تفصیل می‌آید.

پس به سبب این مخالفت و سرکشی؛ به آنان گفتیم که میمون‌های رانده شده و منفور و خوار و ذلیل و مسخ شوید.

در این امت نیز بعید نیست که به سبب ارتکاب علنی گناه‌ها و احداث در دین و ترک نمودن سنت و طریقت رسول اکرم ج، انواع بلاها چون مسخ شدن و فرو رفتن به زمین و سنگباران شدن و غیره برآنان فرود آید. روایت است که شخصی نزد ابن عمر ب آمد و گفت: فلان شخص بر تو سلام می‌گوید: ابن عمر ب فرمود: به من خبر رسیده که او در دین بدعت ایجاد نموده، اگر این سخن درست باشد پس سلام مرا بر او مگو، زیرا من از رسول اکرم ج شنیدم که می‌فرمود: «یَکُونُ فِی هَذِهِ الأُمَّةِ أَوْ فِی أُمَّتِی - الشَّکُّ مِنْهُ - خَسْفٌ أَوْ مَسْخٌ أَوْ قَذْفٌ فِی أَهْلِ القَدَرِ».

«در این امت یا در امت من (شک از طرف راوی است)، فرو رفتن (شهرها یا قریه‌ها) در زمین، یا مسخ شدن، یا سنگباران، بر مردمانی واقع خواهد شد که قدر را انکار می‌کنند»[38].

همچنان ترمذی از عایشه ل چنین روایت می‌کند: «یَکُونُ فِی آخِرِ هَذِهِ الْأُمَّةِ خَسْفٌ وَمَسْخٌ وَقَذْفٌ»، قَالَتْ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَهْلِکُ وَفِینَا الصَّالِحُونَ؟ قَالَ: «نَعَمْ إِذَا ظَهَرَ الخُبَثُ»[39].

«در این امت خسف، قذف (سنگباران) و مسخ رخ خواهد داد. عایشه ل می‌فرماید: عرض کردم، ای رسول الله ج ما هلاک می‌شویم حال آنکه میان ما انسان‌های صالحی وجود دارند؟ رسولاکرم ج فرمود: آری، هرگاه خباثت و فسق و فجور زیاد شوند».

﴿66 ما ماجرای قریۀ ایله را که از فرمان الله أ تجاوز کردند و به میمون‌ها مسخ شدند، عبرت و هشداری برای مردمان زمان خودشان و مردمانی که در آینده تا روز قیامت می‌آیند قرار دادیم تا عذاب و عقوبت این قریه را بیاد آورند و از مخالفت و بدعت و نیرنگ بازی در دین الله أ دست بکشند و تا این ماجرا موعظه و پندی برای مردمان صالح و پرهیزگار باشد، زیرا ایشان از پند دادن و موعظه سود می‌برند.

از دو آیه گذشته چنین برداشت می‌شود که در داستان پیشینیانی که الله تعالی آنان را در نتیجه کفر و تجاوزگریشان به عقوبت‌های سخت و سنگین گرفتار کرد؛ عبرتی است برای کسانی که پس از ایشان آمده‌اند و از گذشته آنها باخبر شدند. و همچنین در این دو آیه دلیلی است بر آنکه جزای ستمگران از جنس اعمالشان می‌باشد، چون کردار یهود در روز شنبه ظاهرا مشابه به حق بوده و در باطن مخالف با آن. الله تعالی هم جزا و کیفرشان را چنان داد که به میمون‌ها تبدیل شدند و میمون‌ها در ظاهر مشابه به انسان بوده و در حقیقت انسان نیستند.

﴿67 ای بنی اسرائیل! این نعمت ما را نیز بر خویش به یاد آورید هنگامیکه موسی ÷ به شما فرمود که الله متعال به شما دستور می‌دهد که گاوی را ذبح کنید تا حقیقت مسألۀ قتلی که در بینتان صورت گرفته روشن شده و هویت قاتل معلوم گردد.

وقتی قضیۀ قتل در میان بنی اسرائیل رخ داد و قاتل آن شناخته نشد نزدیک بود جنگ میانشان رخ دهد، ولی مردمان خردمند شان گفتند: چرا بر روی یکدیگر اسلحه می‌کشید در حالی که پیغمبر الله در بین شما موجود است؟! پس دو طرف نزاع پیش موسی ÷ برای داوری رفتند. موسی ÷ فرمود: بخاطر روشن شدن حقیقت، گاوی را ذبح کنید. اما آنان به موسی ÷ گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ موسی ÷ در جواب این اعتراض شان فرمود: من به الله أ پناه می‌برم از اینکه از جملۀ مسخره کنندگان جاهل باشم. یعنی چگونه کار و سخنی را به الله أ نسبت دهم که او به آن دستور نداده است؟ زیرا چنین کاری را تنها مردمان جاهل مرتکب می‌شوند، و این چنین یاوه‌گویی از انسان عاقل و خردمند سر نمی‌زند.

﴿68 بنی اسرائیل گفتند: ای موسی! از پروردگارت بخواه برای ما بیان نماید که آن گاو چگونه است و چه وصف و شکلی دارد؟ ایشان دستور الله متعال را عملی نکرده و به ذبح نمودن هیچ نوع گاوی مبادرت نورزیدند، بلکه عناد و سرکشی در پیش گرفته خواستار تعیین نوعیت گاو شدند، در حالیکه هیچ نیازی به آن نداشتند. موسی ÷ در پاسخ سوال آنان فرمود: الله أ می‌فرماید: آن گاوی است نه پیر و نه خوردسال که هنوز حمل بر نداشته است بلکه میانه بین پیری و جوانی است که شاید یکی یا دوبار زائیده باشد، پس انجام دهید آنچه به شما دستور داده شده است. تکرار دستور در اینجا به منظور سرزنش در برابر سرسختی و عنادشان بود و اگر در آغاز دستور الله أ را عملی می‌کردند و هر گاوی را ذبح می‌کردند، الله أ از ایشان می‌پذیرفت اما وقتی بر خود سخت گرفتند، الله أ هم بر ایشان سخت گرفت.

﴿69 بار دیگر گفتند: ای موسی از پروردگارت بخواه که برای ما معلوم کند که رنگ آن گاو چگونه است؟ طرح این سوال برای بار دوم نشان دهندۀ بازگشت‌شان به عادت همیشگی شان که عبارت از سرکشی و عناد و سخت گرفتن برخود است می‌باشد. دیده می‌شود که الله متعال در جواب سوالشان نفرمود که نیازی به طرح این سوال نیست، بروید و گاوی را ذبح کنید، بلکه شرط دیگری را بر ایشان الزام کرد که دست یافتن به گاو مطلوب را برایشان سخت‌تر ساخت و این شرط در واقع جزا و عقوبتی بود در برابر سختگیری و سرکشی‌شان. وقتی چنین طلبی نمودند موسی ÷ فرمود: الله أ می‌فرماید: آن ماده گاوی است که رنگ زرد خالص و شدید دارد که هیچ رنگی دیگری با آن آمیخته نیست و در عین زمان رنگ آن، نگاه کننده گان را در شگفت انداخته از دیدن آن لذت می‌برند و شاد و مسرور می‌شوند.

 

 



﴿قَالُواْ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ یُبَیِّن لَّنَا مَا هِیَ إِنَّ ٱلۡبَقَرَ تَشَٰبَهَ عَلَیۡنَا وَإِنَّآ إِن شَآءَ ٱللَّهُ لَمُهۡتَدُونَ٧٠

 

قَالَ إِنَّهُۥ یَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٞ لَّا ذَلُولٞ تُثِیرُ ٱلۡأَرۡضَ وَلَا تَسۡقِی ٱلۡحَرۡثَ مُسَلَّمَةٞ لَّا شِیَةَ فِیهَاۚ قَالُواْ ٱلۡـَٰٔنَ جِئۡتَ بِٱلۡحَقِّۚ فَذَبَحُوهَا وَمَا کَادُواْ یَفۡعَلُونَ٧١

 

وَإِذۡ قَتَلۡتُمۡ نَفۡسٗا فَٱدَّٰرَٰٔتُمۡ فِیهَاۖ وَٱللَّهُ مُخۡرِجٞ مَّا کُنتُمۡ تَکۡتُمُونَ٧٢

 

فَقُلۡنَا ٱضۡرِبُوهُ بِبَعۡضِهَاۚ کَذَٰلِکَ یُحۡیِ ٱللَّهُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَیُرِیکُمۡ ءَایَٰتِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٧٣

 

ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤

گفتند: پروردگارت را برای ما فراخوان تا برای ما بیان کند که آن چگونه گاوی است، همانا گاو بر ما مشتبه شده است و اگر الله بخواهد البته ما از راه یافتگان خواهیم بود. ﴿70

 

گفت: او می‌فرماید: آن گاوی است که هنوز به کار گرفته نشده؛ نه برای شخم زدن زمین و نه برای آبیاری کشتزار؛ بی‌نقص و یک رنگ است. گفتند: اکنون حقیقت را بیان داشتی، پس آن را ذبح کردند و نزدیک بود این کار را نکنند. ﴿71

و به یاد آورید هنگامی‌که کسی را کشتید و در آن اختلاف کردید و الله بیرون آورنده است آنچه را پنهان می‌کردید. ﴿72

پس گفتیم: با پاره‌‌ای از آن (ماده گاو) به آن (کشته) بزنید. بدین‌سان الله مردگان را زنده‌ می‌گرداند و نشانه‏های قدرتش را به شما نشان می‌دهد؛ باشد که بیندیشید. ﴿73

پس از آن، دل‌های شما سخت شد، پس آنها همچون سنگ یا سخت‌تر (از سنگ) است. وبرخی از سنگ‌هاست که از آن نهرها می‌جوشد، و برخی از آنها است که می‌شکافد و آب از آن بیرون می‌آید، و برخی از آنها است که از ترس الله(از بالای کوه‌ها) فرو می‌ریزد، و الله از آنچه می‌کنید غافل نیست ﴿74.



﴿70 ولی آنان بار دیگر بر خود سخت گرفتند و طبق عادت قبلی از عناد و سرکشی دست برنداشته و گفتند: ای موسی! از پروردگارت بخواه که برای ما معلوم کند که رنگ آن گاو چگونه است؟ البته گاو بر ما مشتبه شده و ما نمی‌دانیم کدام گاوی مورد نظر پروردگار است تا آن را ذبح کنیم زیرا گاو میانه سالی که دارای رنگ زرد خالص باشد بسیار است. و این بار ما ان شاء الله حتما راهیاب خواهیم شد اگر در این مورد توضیح بیشتر به ما داده شود.

﴿71 موسی ÷ در پاسخ فرمود: الله متعال می‌فرماید: این ماده گاوی است که کار آن را ضعیف و ناتوان نگردانیده و برای شیار و آبیاری کشتزار رام نیست و سالم از هر نوع عیبی بوده و تندرست می‌باشد و جز رنگ زرد، هیچ رنگ و لکه‌ای از رنگ دیگر در آن وجود ندارد. گفتند: حالا سخن راست و درست آوردی و اوصاف آن را به طور کافی برای ما بیان کردی که لازم است در برابر آن حد بایستیم. پس گاو موصوف را با همان صفات به دست آوردند و با ذبح کردن آن دستور الهی را که در اصل آسان و بدون هیچ مشکلی بود اجرا نمودند در حالیکه خودشان امر را بر خویشتن سخت و تنگ ساختند.   

این هم نمونه‌ای از عناد و سرکشی بنی اسرائیل از دستورات الهی بود که گفتند: حالا سخن راست و درست آوردی! در حالیکه موسی ÷ از ابتدا سخن حق و درست و آشکار مانند روشنی آفتاب را از جانب پروردگار برایشان آورده بود. و نزدیک بود این کار را به دلیل گرانی قیمت گاو و یا از ترس افشا شدن قاتل نکنند. پیامبر ج در بیان پیامد زشت سختگیری برخود می‌فرماید: «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِالتَّشْدِیدِ، شَدَّدُوا عَلَى أَنْفُسِهُمْ؛ فَشَدَّدَ اللهُ عَلَیْهِمْ، فَأُولَئِکَ بَقَایَاهُمْ فِی الدِّیَارِ وَالصَّوَامِعِ »[40].

«همانا پیشینیان شما به خاطر سخت گیری بر خود، هلاک شدند، بر خودشان سخت گرفتند، پس الله متعال نیز بر آنان سخت گرفت. پس اینک بقایای آنان در دیره‌ها وصومعه‌ها وجود دارد».

سپس الله أ در مورد سبب امر به ذبح گاو می‌فرماید:

﴿72 ای یهودیان! به یاد آورید وقتی که شخصی را کشتید و دربارۀ او به جنگ ونزاع پرداختید و هر گروه از شما جنایت قتل را از خود دور می‌کرد و آن را به دیگری نسبت می‌داد که قاتل در میان آنان است نه در میان ما، و الله أ هر چیزی را که پنهان کنید آشکار می‌کند چه در مورد شخص قاتل و یا در هر امری از امور نهان.

﴿73 پس ما گفتیم: مقتول را با برخی از بدن آن گاوی که کشتید بزنید، پس با این کار مقتول زنده شده و قاتل خود را به شما معرفی می‌کند. آری! الله متعال این چنین مردگان را زنده می‌کند و الله أ این چنین دلائل و نشانه‌های قدرت خود را به شما ارائه می‌کند چنانکه با چشم سر دیدید که چگونه مرده را زنده کرد و به سخن گفتن پرداخت و گفت که فلان شخص مرا به قتل رسانیده است، تا باندیشید و بدانید که الله أ بر انجام دادن هر کاری قادر و تواناست. پس از این، الله أ از سنگدلی یهود خبر می‌دهد و می‌فرماید:

﴿74 ای یهودیان! پس از زنده ساختن مرده چنان سنگدل شدید که پند و اندرز بر شما تأثیر نکرده و دل‌هایتان از رجوع به سوی الله أ و تسلیم شدن در برابر آیات و معجزات او خالی گشته است در حالی که واقعۀ زنده شدن مرده در مقابل چشمانتان و سخن گفتن او سپس معرفی نمودن قاتل خویش ایجاب می‌کرد که شما به الله رجوع کنید و دل‌هایتان در برابر همچو معجزه‌هایی نرم شده و آرام می‌گرفت، ولی برعکس آنچه از شما انتظار می‌رفت عمل نمودید و دل‌هایتان سخت شد؛ چنان سخت شد که همانند سنگ یا سخت‌تر از آن، چرا که برخی از سنگ‌ها هستند که آب از آن فواره می‌زند و برخی دیگری از سنگ‌ها می‌شکافند و آب از آن بیرون آمده و چشمه‌ها از آن سرازیر می‌شود و برخی هم از ترس الله أ از قله‌های کوه پایین می‌افتند چنانکه در بسیاری از منطقه‌های جهان سقوط سنگ‌ها از کوهها مشاهده شده و می‌شود. بلکه کوه‌های بزرگ و استوار از ترس الله متعال خاک شده و از هم پاشیده می‌شود چنانکه الله تعالی از قصه موسی ÷ خبر داد که خطاب به پروردگارش گفت: ﴿رَبِّ أَرِنِیٓ أَنظُرۡ إِلَیۡکَۚ یعنی «پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا به تو نظر کنم» الله تعالی در پاسخ به او فرمود: ﴿لَن تَرَىٰنِی وَلَٰکِنِ ٱنظُرۡ إِلَى ٱلۡجَبَلِ فَإِنِ ٱسۡتَقَرَّ مَکَانَهُۥ فَسَوۡفَ تَرَىٰنِیۚ [الأعراف: 143] یعنی «هرگز مرا دیده نمی‌توانی. ولی به کوه نگاه کن، اگر در جایش استوار ماند تو هم مرا خواهی دید». سپس فرمود: ﴿فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُۥ لِلۡجَبَلِ جَعَلَهُۥ دَکّٗا وَخَرَّ مُوسَىٰ صَعِقٗاۚ [الأعراف: 143] «وقتی پروردگارش به کوه تجلی نمود آن را درهم کوبید و موسی بیهوش به زمین افتاد».

و در جای دیگری می‌فرماید: ﴿لَوۡ أَنزَلۡنَا هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ عَلَىٰ جَبَلٖ لَّرَأَیۡتَهُۥ خَٰشِعٗا مُّتَصَدِّعٗا مِّنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۚ [الحشر: 21] «اگر این قرآن را بر کوهی نازل می‌کردیم همانا آن را از ترس الله خاشع و از هم پاشیده می‌دیدی».

 اما شما ای یهودیان آنقدر سنگدلید که این سنگ‌ها با وجود همه سختی و صلابت خود، نسبت به دل‌های شما نرم‌تر است زیرا شما با براهین و دلایل آشکار به سوی حق دعوت می‌شوید ولی از پذیرش آن روی می‌گردانید. اما بدانید که الله أ از آنچه می‌کنید غافل نیست بلکه مراقب کردار و گفتار شماست و هیچ چیز بر او پوشیده نیست.

از فواید این آیه:

1- اثبات بلاغت قرآن کریم، که چیز معقول را با چیزی محوس شباهت داد تا معنی ومفهوم آن هویدا گردد. سخت شدن دل‌ها را که امر معقول است، به سختی سنگ‌ها شباهت داد که امر محوس است.

2- بیان قدرت الله سبحانه و تعالی که این سنگ سخت را چنان قرار داد که از آن چشمه‌ها و جویبارها جاری می‌شود.

3- بیان اینکه جمادات هم الله متعال را می‌شناسند و از اوتعالی می‌ترسند. ﴿وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ [البقرة: 74] «و برخی از آنها است که از ترس الله پائین می‌افتد». چنانکه در آیات دیگری بیان شده است: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ [الإسراء: 44] «آسمان‌های هفت‌گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند او را به پاکی یاد می‌کنند و هیچ موجودی نیست مگر اینکه حمد و ثنای وی را می‌گوید ولی شما تسبیح آنها را نمی‌فهمید». و می‌فرماید: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِیَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِیَا طَوۡعًا أَوۡ کَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَیۡنَا طَآئِعِینَ١١ [فصلت: 11] «سپس قصد آفرینش آسمان را کرد در حالی که دود بود و به آسمان و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته (پیش) آیید. گفتند: به دلخواه آمده‌ایم». یعنی: دستور الله متعال را فهمیدند و از آن اطاعت کردند.

 



﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥

 

وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ قَالُوٓاْ أَتُحَدِّثُونَهُم بِمَا فَتَحَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٧٦

 

 

أَوَ لَا یَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَ٧٧

وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ٧٨

 

 

فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ یَکۡتُبُونَ ٱلۡکِتَٰبَ بِأَیۡدِیهِمۡ ثُمَّ یَقُولُونَ هَٰذَا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ لِیَشۡتَرُواْ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلٗاۖ فَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا کَتَبَتۡ أَیۡدِیهِمۡ وَوَیۡلٞ لَّهُم مِّمَّا یَکۡسِبُونَ٧٩

پس آیا امید می‌دارید که یهودیان به شما ایمان آورند حال آنکه گروهی از ایشان کلام الله را می‌شنیدند. سپس آن را پس از آنکه فهمیدند، آگاهانه دگرگون (تحریف) می‌کردند؟!. ﴿75

وهرگاه با مؤمنان روبرو شوند، گویند: ایمان آورده‌ایم وچون باهم تنها شوند، (در اعتراض بر همدیگر)گویند: آیا آنچه را الله برایتان(درباره‌‌ صفات محمد) آشکار کرده است با آنان در میان می‌گذارید تا در پیشگاه الله با آن بر شما حجت آورند، آیا نمی‌اندیشید؟!﴿76.

آیا نمی‌دانند که الله، آنچه را پنهان می‌کنند و آنچه را آشکار می‌سازند، می‌داند؟. ﴿77

و دسته‌‌ای از آنان(یهودیان) افراد بی‌سوادی هستند که از کتاب (تورات)، چیزی جز آرزوهای باطل(و دروغ‌های به هم بافتۀ احبارشان) را نمی‌دانند و ایشان فقط گمان می‌کنند. ﴿78

پس وای برکسانی که کتاب را با دست‌های خود می‌نویسند سپس می‌گویند: این از جانب الله است، تا آن را به بهای اندکی بفروشند، پس وای برآنها از آنچه دست‌هایشان نوشته، و وای بر آنان از آنچه (از این راه) بدست می‌آورند. ﴿79


 

﴿75 پس از این که الله متعال سرکشی و نافرمانی و لجاجت و خود خواهی یهود و بی‌ادبی و یاوه‌گویی‌های ایشان در مقابل پیغمبرشان و اعمال ناشایستی که مرتکب آن شدند را بیان داشت، به مسلمانان گوشزد می‌کند که انتظار ایمان را از یهود نداشته باشید زیرا کجروی و گمراهی و لجاجت و سرپیچی و دشمنی، با سرشت‌شان آمیخته است و هرگز آن را ترک نمی‌کنند. چنانکه فرمود: ای مؤمنان! آیا طمع دارید و امیدوارید که یهودیان ایمان بیاورند و شما را تصدیق نموده و دعوت شما را بپذیرند؟! با آنکه گروهی از یهود کلام الله أ را در تورات می‌شنیدند سپس بعد از آنکه احکام و دستورات آن را دانستند و فهمیدند دست به تغییر و تبدیل آن می‌زدند. تحریف به معنای تغییر و تبدیل است و از جمله تحریفات یهود در تورات زیاد کردن و یا کم کردن الفاظی از آن و یا تبدیل کردن و تغییر دادن آن به غیر از آنچه الله أ فرموده است، یا حلال ساختن حرام و یا حرام ساختن حلال است، تا بتوانند احکام الهی را مطابق هوا و هوس‌های خویش برگردانند. همچنان از تحریف‌های یهود در تورات، تغییر دادن اوصاف رسول اکرم، پیغمبر آخر زمان ج بود که ایشان باید بعد از دیدن آن اوصاف در شخصیت رسول اکرم ج به او ایمان می‌آوردند. همچنان یهود حدود الهی راکه در تورات آمده بود تعطیل و اجرای آن را ساقط می‌نمودند تا در حق طبقۀ اشراف تنفیذ نگردد. یهود همه خلاف ورزی‌ها و تحریف نمودن احکام الهی را دانسته و فهمیده مرتکب می‌شدند و از آن دست بردار نشدند. پس شما ای مسلمانان! وقتی ایشان را با چنین سنگدلی و بی‌پروایی در برابر شعایر دینی می‌بینید و می‌دانید که ایمان به الله أ و ترس از عقوبت او مانع گناه و جنایت ایشان نمی‌شود، پس چرا به مسلمان شدن آنان طمع دارید و می‌خواهید با همچو اعمال شنیع در دین شما داخل گردند؟!

از فواید این آیه:

1- هر که به آنچه ظاهر وآشکار و هویدا است ایمان نیاورد؛ پس ایمان آوردن او به چیزی که خفی و نهان است دور خواهد بود، چون کسی که سخن الله جل جلاله را می‌شنود و مفهوم و مدلول آن را درک می‌کند اما ایمان نمی‌آورد؛ او از قبول کردن حق دورتر است نسبت به کسی که اصلاً کلام الله را نشنیده است.

2- اثبات صفت «کلام» برای الله متعال، وآنکه اوتعالی سخن می‌گوید، و سخن اوتعالی با حرف و صدا بوده و شنیده می‌شود، و «کلام الله» صفت حقیقی است که شامل لفظ و معنی می‌باشد، پس در این آیه ردی است بر اشاعره که می‌گویند: «کلام الله» کلام نفسی بوده و بدون حرف و صدا است و این حروفی که به آن نوشته شده و این صدایی که به آن شنیده شده؛ فقط برای تعبیر از کلام الله است، الله متعال آن را آفریده تا از آنچه در نفس خویش دارد تعبیر کند. و شکی نیست که این قول باطل است. چون الله متعال فرمود: ﴿یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ «کلام الله را می‌شنوند» و نفرمود: «یسمعون ما یعبر به عن کلام الله»[41].

3- اثبات تحریف تورات توسط یهود.

4- البته تحریف یهود از بدترین انواع تحریف بوده، چون بعد از فهمیدن و درک کردن معنی و مدلول آن صورت گرفته است.

5- تحریف نمودن کلام الله از کارهای زشت و از صفات یهود است.

﴿76 وقتی منافقانِ یهود با مؤمنان روبرو می‌شدند می‌گفتند: ما ایمان آورده‌ایم و شما برحقید و این محمد أ است که اوصافش در تورات ذکر شده است. اما وقتی که منافقان یهود با کسانی از ایشان که نفاق پیشه نبودند روبرو می‌شدند، منافقان را مورد عتاب و سرزنش قرار داده می‌گفتند: آیا در مورد عذاب و عقوبتی که الله بر شما آورده بود با مسلمانان صحبت می‌کنید؟. زیراگروهی از یهود مسلمان شده سپس نفاق پیشه کردند، ایشان قبل از مرتد شدنشان، مسلمانان عرب را از اسباب عقوبت‌های الهی که بر پدران شان فرود آمده بود آگاه می‌ساختند. از این رو به منافقان می‌گفتند: اصحاب محمد ج را از وقایع گذشته و عقوبات الهی بر نیاکان خویش آگاه نسازید چرا که این کار حجتی برای آنان علیه شما خواهد بود. آیا شما نمی‌دانید که این چنین سخنان چه زیانی برای شما به بار می‌آورد؟

﴿77 آیا یهودیان نمی‌دانند که الله أ آنچه از کفر به محمد ج و تکذیب وی را در دل و در میان خود پنهان می‌کنند می‌داند و از سخنانشان در هنگام ملاقات با مؤمنان که می‌گفتند شما برحقید و اوصاف محمد أ در تورات ذکر شده، آگاه است؟

از فواید دو آیه‌ی فوق:

1- در میان یهودیان هم منافقان وجود دارند. چنانکه از فرموده اوتعالی: ﴿وَإِذَا لَقُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُوٓاْ ءَامَنَّا ... [البقرة: 14] برگرفته می‌شود.

2- از صفات یهود این است که یکدیگر را بخاطر بیان حق و حقیقت ملامت می‌کنند. یعنی ایشان همیشه باید حق را کتمان کنند.

3- مؤمن و کافر با یکدیگر در روز قیامت در پیشگاه الله متعال کشمکش و مخاصمه می‌کنند. چنانکه در اینجا فرموده است: ﴿لِیُحَآجُّوکُم بِهِۦ عِندَ رَبِّکُمۡۚ و در جای دیگری فرموده است: ﴿ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ عِندَ رَبِّکُمۡ تَخۡتَصِمُونَ٣١ [الزمر: 31].

4- کفر یهودیان به پیامبرما محمد ج بعد از علم و یقین به نبوت و پیامبری ایشان و شناخت اوصافش بود، و لهذا مستحق خشم و غضب الله شدند.

﴿78 پس از آنکه الله أ مسلمانان را از کردار علما و دانشمندان یهود آگاه ساخت که به تحریف و تبدیل کتاب آسمانی پرداختند، گروه دیگری از آنها را که همانا عوام یهود است به مسلمانان معرفی می‌کند که ایشان از علمای خود تقلید کورکورانه کردند بناءً هردو گروه در گمراهی و سرکشی برابر و یکسان اند.

از یهودیان گروه بی‌سوادی هستند که نوشتن و خواندن را نمی‌دانند و از حقیقت کتاب آسمانی چیزی نمی‌دانند جز آرزوهای باطل و بی‌اساس. زیرا یهودیان با گمان‌های باطل و آرزوهای خیالی که در دل می‌پرورانیدند خود را مردمان آمرزیده شده و وارثان بهشت می‌دانستند چون بر این گمان بودند که ایشان اعمال نیک انجام می‌دهند و یا اینکه پیشینیان شان مردمان صالح و نیکوکار بودند لذا ایشان آمرزیده می‌شوند. برخی از مفسران فرموده‌اند: «امانی» به معنای تلاوت است، یعنی ایشان از تورات چیزی نمی‌دانند و نمی‌فهمند جز اینکه آن را مانند طوطی بخوانند و این باورهایشان جز بر گمان، بر چیزی دیگر اتکا ندارد و تنها از پیشنیان خود تقلید می‌کنند مانند کور و نادانی که از دیگری پیروی می‌کند. این آیه به مسلمانان می‌فهماند که شما مانند یهودیان عقایدتان را بدون دلیل و برهان از علما دریافت نکنید و از تقلید کورکورانه ایشان اجتناب ورزید. بنابراین قول واژه «امی» بر دو صنف از مردم اطلاق می‌شود:

1- کسی که اصلا نمی‌تواند بخواند.

2- کسیکه می‌تواند بخواند اما آنچه را می‌خواند نمی‌فهمد.

از فواید این آیه:

1- مذمت و سرزنش کسی که کتاب الله را می‌خواند اما در فهم آن نمی‌کوشد.

2- از پیامد‌های بد نافهمیدن معانی کتاب الله این است که انسان جاهلانه و فقط از روی تخمین وگمان حرف می‌زند، پس افساد چنین اشخاصی بیشتر از اصلاحشان می‌باشد.

3- مقلد، نمی‌تواند عالم شود. چون مقلد در واقع کسی است که معانی را نمی‌فهمد. و لهذا امام ابن عبدالبر / فرموده است: «إن العلماء أجمعوا ان المقلد لیس بعالم». «علما اجماع دارند که مقلد عالم نیست».

﴿79 پس هلاکت و تباهی بر کسانی باد که کتاب (تورات) را مطابق آنچه که هوا و هوس‌هایشان به آنان القا می‌کند با دست‌های خود می‌نویسند سپس در حالی که خوب می‌دانند که این کتاب دست نوشتۀ خودشان است؛ می‌گویند: این کتاب از جانب الله أ است. این نویسندگان به تحریف و تغییر احکام الهی اکتفا نکردند بلکه پا از مرزهای وضع شده بیرون گذاشتند و در محافل ندا کردند که این کتاب از جانب الله أ است! تا با این جرم عظیم و متکرر، به متاع ناچیز و بی‌ارزش دنیا نایل آیند. پس وای بر آنان که از طریق تغییر احکام الهی و تحریف حقایق، مال و متاع بی‌ارزش و فانی دنیا را بدست می‌آورند.

از فواید این آیه:

دنیا باهمه اموال و ریاست و جاه و مکانتش نسبت به آخرت متاع اندک و بی‌ارزشی است. و اینکه هر مال و متاعی که انسان آن را از راه حرام بدست می‌آورد سبب هلاکت و تباهی او در دنیا وآخرت خواهد بود.

 


﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا ٱلنَّارُ إِلَّآ أَیَّامٗا مَّعۡدُودَةٗۚ قُلۡ أَتَّخَذۡتُمۡ عِندَ ٱللَّهِ عَهۡدٗا فَلَن یُخۡلِفَ ٱللَّهُ عَهۡدَهُۥٓۖ أَمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨٠

 

بَلَىٰۚ مَن کَسَبَ سَیِّئَةٗ وَأَحَٰطَتۡ بِهِۦ خَطِیٓ‍َٔتُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨١

وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٨٢

 

وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ لَا تَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَانٗا وَذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسۡنٗا وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ ثُمَّ تَوَلَّیۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗا مِّنکُمۡ وَأَنتُم مُّعۡرِضُونَ٨٣

 

 

وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ لَا تَسۡفِکُونَ دِمَآءَکُمۡ وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ ثُمَّ أَقۡرَرۡتُمۡ وَأَنتُمۡ تَشۡهَدُونَ٨٤

 

 

وگویند: آتش جهنم جز چند روز معدود و شمرده شده‌ای به ما نمی‌رسد. بگو: آیا نزد الله پیمانی گرفته‌اید پس الله هرگز وعده خود را خلاف نخواهدکرد بلکه به الله چیزهایی را نسبت می‌دهیدکه نمی‌دانید؟. ﴿80

آری! هرکس کار بدی انجام دهد و گناهش او را احاطه کند پس آنانند اهل دوزخ که در آن جاودانه خواهند بود. ﴿81

 

و کسانی‌که ایمان آوردند و کار شایسته انجام دادند ایشان اهل بهشت‌اند و در آن برای همیشه خواهند بود. ﴿82

و به یاد آورید هنگامی را که از بنی‌اسرائیل پیمان گرفتیم که جز الله کسی را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بیچارگان به نیکی رفتار کنید و به مردم سخن نیک بگویید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، سپس همه شما جز عده اندکی در حالی که رویگردان بودید، سرپیچی کردید.﴿83

و به یاد آورید هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید ویکدیگر را از سر زمینتان بیرون نکنید سپس اقرار کردید، و خود گواهید. ﴿84



﴿80 یهودیان گفتند: ما جز ایام کم و ناچیز وارد آتش دوزخ نمی‌شویم. ای محمد! به وجه اعتراض به ایشان بگو: آیا در این باره، عهد و پیمانی از الله متعال گرفته‌اید؟ اگر وعده‌ای به شما داده است پس الله در وعدۀ خود خلاف ورزی نمی‌کند. اما چنین نیست که شما ادعا دارید، بلکه حقیقت امر این است که شما دروغ را به الله أ نسبت می‌دهید و چیزی را که اصلا شما از آن اطلاع ندارید بر زبان جاری می‌کنید.

﴿81 بلی، هرکه مرتکب کارهای بد مانند شرک و گناهان کبیره شود و به الله توبه نکند و گناهان او را از هر جهت فراگیرد و مانند کردار زشت شما یهودیان عمل کند و به مانند کفر شما کفر ورزد تا جایی که کفر وی بر حسناتش غالب آمده و او را از هر سو احاطه کند و چیزی از اعمال نیک برایش باقی نماند، پس چنین کسانی اهل دوزخ اند که هرگز از آن بیرون نخواهند شد و جاودانه در آن باقی می‌مانند.

﴿82 و کسانی که ایمان آوردند به آنچه که شما یهودیان به آن کفر ورزیدید و عمل کردند به آنچه که شما آن را ترک کردید از دستورات دین الله أ، برای ایشان بهشت جاودان است و از آن هرگز خارج نمی‌شوند.

از فواید آیات گذشته:

1- یهودیان به روز آخرت و جنت و دوزخ و نعیم و عذاب اقرار دارند، اما این اقرار هیچ سودی به ایشان نمی‌بخشد، چون به نبوت پیامبر اسلام ج ایمان نیاوردند و از او پیروی نکردند، یعنی مؤمن نیستند.

2- این که یهودیان گفته‌اند: «ما جز روزهای اندک در آتش نخواهیم ماند» قول باطل و دروغی است که به الله تعالی نسبت داده‌اند، و در مورد این ادعا هیچ دلیلی ندارند.

3- هیچ کسی حق ندارند که برای خود و یا برای شخص معینی دعوای جنت و یا نجات از دوزخ کند مگر در صورتی که از الله تعالی عهد و پیمانی داشته باشد، و آن عبارت از ایمان آوردن به الله متعال و پیامبرانش و پیروی از ایشان است.

4- بیان قاعدۀ عام در مورد دوزخیان و بهشتیان؛ دوزخی کسی است که مرتکب کارهای زشت وگناهی شده است که او را از هر سو احاطه کرده و همه اعمال او را باطل ساخته است، که عبارت از کفر و شرک اکبر است. و جنتی کسی است که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده است.

5- کسی مرتکب گناهی شود که او را احاطه نکند و همه اعمال او را باطل و نابود نسازد یعنی پائین‌تر از کفر و شرک باشد؛ پس او از اصحاب دوزخ که همیشه در آن می‌مانند نخواهد بود، بلکه طبق آیات دیگر زیر مشیئت الله تعالی قرار داد، اگر بخواهد او را می‌بخشد، و اگر بخواهد به اندازۀ گناهش او را عذاب می‌دهد.

6- ثواب و عقاب در روز قیامت طبق عمل انسان می‌باشد نه بر حسب نسب و نژاد و وابستگی وی. پس هر که عمل اهل دوزخ را مرتکب شد اگر پدر و یا پسر و یا همسر پیامبر هم باشد به دوزخ می‌رود، و هر که عمل اهل جنت را انجام دهد اگر پدر و یا پسر و یا همسر دشمن الله هم باشد، به بهشت می‌رود.

7- ایمان بدون عمل، و همچنان عمل بدون ایمان بدرد انسان نمی‌خورد و برای نجات از دوزخ و به دست آوردن جنت کافی نمی‌باشد.

﴿83 و به یاد آورید ای یهودیان هنگامی که از فرزندان اسرائیل(یعقوب) پیمان محکم گرفتیم. مراد از میثاق؛ پیمانی مؤکد است که الله متعال در حیاتشان بر زبان پیامبران خویش از آنان گرفت که الله أ را به یگانگی بپرستید و به پدر و مادر احسان و نیکی کنید. یعنی به طریقه نیکو و پسندیده با ایشان رفتار و معاشرت نموده و در برابر ایشان فروتن و متواضع باشید و اوامر ایشان را بجا آورید مگر اینکه به نافرمانی الله متعال دستور دهند که در این صورت طاعتشان بر شما لازم نیست. همچنان به نزدیکان و خویشاوندان نیکی نموده صلۀ رحم را پیوسته دارید و در وقت حاجت به ایشان کمک نموده و در رفع نمودن نیازمندی‌هایشان تاحد توان بشتابید. و به یتیمان، کسانی که پدرشان را از دست داده‌اند و به حیواناتی که مادر را از دست داده‌اند احسان و خوبی کنید. و به مساکین کمک و همکاری کنید. «مسکین» به کسی گفته می‌شود که فقر و تنگ دستی او را خوار و بیچاره ساخته باشد. بسیاری اهل لغت و فقها بر این نظرند که مسکین نسبت به فقیر نادارتر است. اما امام شافعی / به این نظر است که فقیر نسبت به مسکین نادارتر و بدحالتر می‌باشد. و با مردم با شیوه و سخن نیک رفتار نمایید. پس هر آنچه را که شریعت اسلامی سخن نیک شمرده است زیر این آیه داخل می‌گردد. و نماز را در وقت آن ادا نمایید و زکات اموالتان را بپردازید. ابن عطیه / فرموده: ادای زکات یهودیان چنان بود که مال زکات را در جایی می‌گذاشتند و آنچه که پذیرفته می‌شد آتشی از آسمان بر آن فرود می‌آمد و از بین می‌رفت و اما زکاتی که مورد قبول قرار نمی‌گرفت آتش بر آن نازل نمی‌گشت.

پس شما ای یهودیان از عهدی که با پروردگارتان بسته بودید رویگردان شدید و به موجب آن عمل نکردید، تنها تعداد اندکی از شما بر آن پایدار ماندند مانند عبد الله بن سلام س و یاران او که به رسول اکرم ج ایمان آوردند.

از فواید این آیه:

1- توحید و یکتا پرستی الله متعال بزرگترین عهد و پیمانی است که الله عزوجل آن را از بندگانش گرفته است.

2- عبادت تنها برای الله است، و به جز اوتعالی هیچ کسی سزاوار عبادت نیست، نه فرشتۀ مقربی، و نه پیامبر فرستاده شده‌ای، و نه ولی و نه پیر و نه امامی.

3- توحید شرط قبول همه اعمال انسان است چون همین توحید بنیاد و اساسی است که دیگر اعمال برآن استوار می‌باشد، از اینجاست که در قدم اول توحید را یادکرد سپس دیگر اعمال نیک را از قبیل: احسان به والدین، نیکی به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان، وسخنان نیک با مردم، و نماز برپاداشتن و زکات دادن.

﴿84 و به یاد آورید ای یهودیان! آنگاه که از شما پیمان محکم گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید و یکدیگر را از خانه و کاشانه‌تان بیرون نرانید سپس به آن پیمان و وجوب رعایت و حفظ آن اقرار و اعتراف کردید و خودتان بر این امر گواهید. الله أ در تورات از بنی اسرائیل پیمان گرفته بود که یکدیگر را نکشید و بر یکدیگر تجاوز نکنید و به ناروا همدیگر را به ترک وطن ناچار نساخته و تبعید نکنید و یکدیگر را به بردگی نگیرید.


 


﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥

 

 

أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ فَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٨٦

 

وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧

 

 

سپس این شما هستید که یکدیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از سرزمین وخانه‌هایشان بیرون می‌کنید و علیه آنها به گناه و دشمنی همدست می‌شوید. واگر به اسارت پیش شما بیایند فدیه (آزادیشان را) می‌دهید حال آنکه (به حکم تورات) بیرون کردن (وکشتن)آنها نیز بر شما حرام است. پس آیا به بخشی از کتاب(آسمانی) ایمان می‌آورید وبه بخشی کفر می‌ورزید؟ پس سزای کسی از شما که در دنیا چنین کند جز خواری و رسوایی نیست و روز قیامت به سخت‌ترین شکنجه و عذاب برگردانده می‌شوند، و الله از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست. ﴿85

اینان همان کسانی هستند که زندگی دنیا را به بهای آخرت خریدند پس عذاب از آنان تخفیف نمی‌یابد و یاری نخواهند شد. ﴿86

و بی‌گمان به موسی کتاب را دادیم و در پی او پیامبرانی را فرستادیم، و به عیسی پسر مریم معجزات و دلایل روشنی دادیم و او را به وسیلۀ روح القدس(جبرئیل) نیرو بخشیدیم، پس آیا (غیر از اینست که) هرگاه پیامبری پیش شما (احکامی) به خلاف میل و آرزویتان آورد سرکشی کردید، آنگاه گروهی را تکذیب و دروغگو قرار دادید و گروهی را می‌کشتید؟. ﴿87


 

﴿85 سپس شما ای یهودیان هم عصر رسول اکرم ج همانید که با پیمانی که در تورات از شما گرفته شده بود مخالفت ورزیدید و یکدیگر را می‌کشید و از خانه و کاشانه‌هایتان بیرون می‌رانید و بدون هیچ دلیلی گروهی را مورد تجاوز قرار داده و در برابر آنان همدست می‌شوید. و اگر کسانی از شما به اسارت درآیند بر اساس حکم تورات برای رهایی آنان فدیه می‌دهید در حالیکه نه تنها کشتن، بلکه بیرون کردنشان از دیارشان بر شما حرام قرار داده شده بود. آیا به بخشی از کتاب تورات ایمان می‌آورید و به بخشی دیگر کفر می‌ورزید؟ قبل از هجرت رسول اکرم به مدینه میان قبیلۀ اوس و خزرج جنگ‌هایی رخ می‌داد یهودیان مدینه نیز به دو گروه تقسیم شده بودند، یهود بنی قینقاع با خزرج و یهود بنی نضیر و بنی قریظه با اوس هم پیمان بودند در وقت درگیری میان اوس و خزرج هم پیمانان یهودی‌شان نیز علیه برادران یهودی خویش به جنگ می‌پرداختند و در نتیجه یک گروه یهود، دیگر گروهِ یهود را می‌کشت و آواره می‌کرد و یا به اسارت خویش در می‌آورد. ولی پس از آن که آتش جنگ فرو می‌نشست اسیران خود را مطابق حکم تورات با مال مبادله می‌کردند در حالی که تورات به ایشان دستور داده و از ایشان عهد گرفته شده بود که یکدیگر را نکشته و آواره نکنند و در ظلم و تجاوز همدست نشوند اما یهودیان عصر رسول اکرم ج سه حکم تورات را نادیده گرفتند و تنها یک حکم آن را عملی نمودند آن که عبارت از مبادلۀ اسیران است.

پس هر کسی احکام الهی را عملی نکند در دنیا به عذاب خفت بار و خواری دچار شده و در آخرت نیز به خاطر بازی با کتاب آسمانی، سخت‌ترین عذاب در انتظار او می‌باشد و الله متعال از اعمال بندگان غافل نیست.

و از فواید این آیه:

کفر ورزیدن به برخی از شریعت به مانند کفر ورزیدن به همۀ شریعت می‌باشد همان گونه که کفر به برخی از انبیاء ﻹ مانند کفر به همۀ انبیاء ﻹ است، و هر که چنین جرمی را مرتکب شود؛ در دنیا خوار و رسوا شده و در آخرت نیز دچار سخت‌ترین عذاب می‌شود.

﴿86 آنانی که به این صفات زشت موصوفند زندگانی کم و ناچیز دنیا را بر زندگانی ارزشمند آخرت ترجیح دادند، پس عذاب جهنم از ایشان کاسته نمی‌شود و پشتیبانی هم ندارند که ایشان را از عذاب همیشگی نجات دهد.

از فواید این آیت:

 کافران در دوزخ برای همیشه و دایم می‌مانند. و نه تنها اینکه از دوزخ بیرون نمی‌شوند؛ بلکه یک لحظه هم عذاب دوزخ از آنها کاسته نمی‌شود. پس در این آیه ردی است برکسانی که گفته‌اند: دوزخ پس از مدت‌های طولانی فنا می‌شود، و فقط جنت پایدار می‌ماند.

﴿87 پس از آنکه الله متعال نعمت‌های فراوان خود بر بنی اسرائیل را یاد آور شد، از سرکشی و مخالفت ایشان با پیغمبران الهی و پیروی ایشان از هوا و هوس سخن به میان آورده می‌فرماید: که ما به موسی ÷ کتاب تورات را دادیم و به تعقیب او پیغمبرانی را پشت سرهم فرستادیم که همان پیغمبرانی‌اند که از شریعت موسی ÷ پیروی می‌کردند. و الله متعال به عیسی پسر مریم ÷ معجزات روشن داد و آنها را توسط او برای مردم آشکار ساخت که در سوره‌های «آل عمران» و «المائده» از آنها یاد آوری نموده است مانند زنده کردن مرده‌ها، ساختن شکل پرنده از گِل و دمیدن در آن و سپس تبدیل شدن آن به پرندۀ جاندار به خواست الله متعال، و بهبود بخشیدن بیماران مبتلا به مرض برص یا پیس و جزام و خبر دادن مردم از امور غیبی و فرود آمدن مائده برای بنی اسرائیل از آسمان و نازل شدن انجیل بر او. همچنان الله متعال عیسی ÷ را با روح مقدس تأیید و تقویت بخشید. به قولی روح مقدس جبرئیل ÷ است که الله متعال بوسیلۀ او عیسی ÷ را تأیید نمود. و به قولی مراد از روح مقدس، روح دمیده شده در بدن عیسی ÷ است که الله متعال بوسیلۀ آن روحی که دارای قوت و نیرو بود عیسی ÷ را تأیید و تقویت کرد. سپس الله متعال ناسپاسی و سرکشی بنی اسرائیل در برابر نعمت‌هایش را بیان نموده می‌فرماید که چرا هرگاه پیغمبری احکام و قوانینی بر خلاف میل و هوا و هوس‌های شما را برایتان می‌آوَرَد تکبر ورزیده و از پیروی او سرباز می‌زنید؟ نه تنها این، بلکه پیغمبر الله را مورد تمسخر قرار داده رسالت الهی را سبک می‌شمارید و به آن اعتنایی قایل نمی‌شوید و از احکام و فرامین آن سرباز می‌زنید. آری! گروهی از پیغمبران الهی مانند عیسی ÷ و محمد ج را دروغگو خواندید و گروه دیگر مانند یحیی و زکریا علیهماالسلام را کشتید. همچنان در صدد کشتن عیسی و محمد إ بودید لیکن الله متعال ایشان را از مکر و دسیسه‌هایتان حفظ نمود.

از فواید این آیت:

1- اثبات نبوت و رسالت هر یک از موسی و عیسی إ.

2- اثبات وجود پیامبرانی که بعد از موسی ÷ پیاپی فرستاده شده‌اند و از او پیروی می‌کردند.

3- بیان صفت زشت بنی اسرائیل نسبت به شرائع آسمانی که از آن چیزی را می‌پذیرفتند که مطابق هوی و هوس ایشان می‌بود. و نسبت به انبیاء نیز؛ برخی از آنها را تکذیب نموده و برخی دیگر را کشتند.

4- هر که از قبول حق تکبر ورزد، در او صفتی از صفات یهود می‌باشد.

 



﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَل لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِکُفۡرِهِمۡ فَقَلِیلٗا مَّا یُؤۡمِنُونَ٨٨

 

 

وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٩

 

 

بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن یَکۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بَغۡیًا أَن یُنَزِّلَ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ فَبَآءُو بِغَضَبٍ عَلَىٰ غَضَبٖۚ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٞ مُّهِینٞ٩٠

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ ءَامِنُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ نُؤۡمِنُ بِمَآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا وَیَکۡفُرُونَ بِمَا وَرَآءَهُۥ وَهُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَهُمۡۗ قُلۡ فَلِمَ تَقۡتُلُونَ أَنۢبِیَآءَ ٱللَّهِ مِن قَبۡلُ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩١

 

 

(یهودیان، پیامبر خاتم را تکذیب کردند) و گفتند: دل‌های ما در پرده است(و دعوت محمد، بدان راه ندارد)، بلکه الله آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده است، پس بسیار کم ایمان می‌آورند ﴿88

و هنگامی که از سوی پروردگار کتابی (قرآن) به آنان رسید که تصدیق کنندۀ کتابی بود که با خود داشتند(تورات) وحال آنکه پیش از آن بر کافران یاری می‌جستند، پس وقتی پیش آنها آمد، آنچه که از قبل شناخته بودند (انکارش کردند و) به او کفر ورزیدند پس لعنت الله بر کافران باد. ﴿89

خود را به چه بد چیزی فروختند، که به آنچه الله فرو فرستاده بود از روی حسد کفر ورزیدند (و انگیزۀ کفرشان در این بود) که  الله از فضل خود بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل می‌کند، پس سزاوار خشمی بر خشمی دیگر شدند و برای کافران عذاب خوار کننده‌‌ای است. ﴿90

و هنگامی‌که به آنها گفته شود: به آنچه الله فرو فرستاده است ایمان بیاورید، می‌گویند: به آنچه بر ما فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم، و(بدین ترتیب) به غیر آن کفر می‌ورزند، حال آنکه آن (چه الله بر پیامبر اسلام نازل کرده است) حق، و تصدیق کنندۀ چیزی است که با خود دارند(تورات). بگو: پس چرا پیش از این پیامبران الله را می‌کشتید، اگر مومن هستید؟!. ﴿91


﴿88 یهودیان عصر رسول اکرم ج گفتند: دل‌های ما غلف است. غلف، جمع کلمۀ اغلف است که عبارت از پرده و پوششی است که بر قلب قرار می‌گیرد و مانع رسیدن معنی و مفهوم کلام می‌شود. یهودیان عصر رسول اکرم ج بخاطر فرار از دعوت پیغمبر ج چنین وانمود کردند که بر دل‌های ما پوششی است که مانع رسیدن کلام تو به آن می‌شود و ما سخنان تو را نمی‌فهمیم!! تا با این مکر و حیلۀ شیطانی رسول اکرم ج را از ایمان آوردن خود مأیوس سازند تا دیگر به سراغ‌شان نرود و از دعوت‌شان به اسلام دست بردارد.

ولی چنین نیست که ایشان ادعا دارند، بلکه الله متعال به سبب گریز از ایمان آوردن به محمد ج ایشان را مورد لعنت خویش قرار داده و از رحمت خود بدور نموده است. و در حقیقت هم سبب کفرشان همین است که از ایمان آوردن به محمد ج و قرآن کریم فرار می‌کردند نه اینکه می‌گفتند: سخنان تو به دل‌های ما نمی‌رسد. «لعن» به معنای طرد و دور ساختن است. یعنی: الله أ یهود را به سبب کفرشان و عدم ایمان آوردنشان به محمد ج از رحمت خود طرد نموده است و تا روز قیامت، بدبختی، خواری و ذلت گریبانگیرشان می‌باشد.

و تعدادی ناچیز از آنان ایمان می‌آورند. یا اینکه ایمان اندک و ناچیز می‌آورند. و حقا اینچنین است، زیرا اگر به تاریخ یهود نظری بیافکنیم می‌بینیم که ایشان از ناز و نعمت و آسایش و زندگانی مرفهی برخوردار بوده‌اند و خواسته‌هایشان توسط انبیاء ﻹ برآورده می‌شد. لیکن آنان قدر و ارزش نعمت‌های الهی را ندانستند و احسان و نیکی را با زشتی و ناسپاسی جواب دادند.

وقتی قرآن کریم داستان زندگی بنی اسرائیل و نعمت‌های گوناگون الهی را که همواره از آن مستفید می‌شدند برای ما بیان می‌کند، می‌بینیم که ایمان ایشان در برابر آن نعمات الهی بسیار کم و اندک است. همچنان ایمان یهود به کتاب نازل شده بسوی خودشان هم ناچیز و اندک است، زیرا آنان به بخشی از کتاب تورات ایمان آورده و به بخشی دیگر کفر می‌ورزند و یا آن را تحریف و تغییر می‌دادند.

از فواید این آیت:

1- یهودیان از روی جهل و نادانی کفر نورزیدند، بلکه بعد از شناخت حق به آن کفر ورزیدند، از اینجاست که «مغضوب علیهم» شده، و سزاوار لعنت و نفرین الهی گردیدند. بناء هر که حق را بشناسد سپس آن را رد کند؛ در او شباهتی از یهود می‌باشد.

2- کفر به الله و به پیامبران و کتاب‌هایش بزرگترین سبب از اسباب لعنت و نفرین الهی است.

﴿89 قرآن کریم از جانب الله أ برای یهودیان آمد که تأیید کنندۀ تورات و انجیل است زیرا قرآن کریم از اموری که در کتاب‌هایشان است خبر می‌دهد و هر دو کتاب آسمانی را تأیید می‌کند و با آنها مخالف نیست و پیش از بعثت رسول اکرم ج یهودیان با مبعوث شدن پیامبر آخر زمان از الله أ علیه دشمنان خود -که مشرکان اوس و خزرج بودند- طلب نصرت و پیروزی می‌کردند همان پیغمبری که صفات و خصوصیات او را در تورات می‌خواندند و در انتظار ظهور او بودند. اما وقتی که رسول اکرم ج مبعوث گردید و با همان صفاتی آمد که در کتاب‌هایشان ذکر شده بود، انکارش کردند و به رسالتش کافر شدند.

 ابن‌اسحاق‌ از چند تن‌ از بزرگان‌ انصار روایت‌ کرده است‌ که‌ فرمودند: «هیچ‌ طایفه‌ای‌ از اعراب‌ در مورد بعثت‌ رسول‌ اکرم ج چون‌طایفه‌ ما آگاهی‌ نداشتند زیرا یهودیان‌ در جوار ما در مدینه‌ زندگی‌ می‌کردند و آنان‌ اهل‌ کتاب‌ بودند و ما بت‌پرست، و چون‌ از سوی‌ ما به‌ آنان‌ بدی‌ و آزاری می‌رسید، می‌گفتند: در این‌ روزگار نزدیک‌ پیغمبری‌ برانگیخته‌ می‌شود و زمان‌ بعثتش‌ نزدیک‌ است، در آن‌ هنگام‌ ما از او پیروی‌ کرده‌ و همراه‌ با او، شما را چون‌ کشتار عاد و ارم، یک‌سره‌ می‌کشیم‌! اما وقتی‌رسول‌ اکرم ج به‌ رسالت‌ مبعوث‌ شد، ما (انصار) از ایشان‌ پیروی‌ کردیم، ولی‌آنان‌ (یهود) به‌ رسول اکرم ج کفر ورزیدند»[42].

پس‌ لعنت‌ الله بر یهودیان باد که به رسالت خاتم الانبیاء کافر شدند در حالی‌که قرن‌ها انتظارش را می‌کشیدند!

﴿90 یهودیان به چه بهایی بی‌ارزش خود را فروختند و جز کفر به کتاب آسمانی هیچ عوضی به دست نیاوردند و به آسانی خود را در آتش دوزخ افکندند! پس چه بد معامله‌ای را انجام دادند. سبب و انگیزۀ کفر یهودیان به قرآن و رسول اکرم ج همانا حسد و رقابت بود، زیرا ایشان بر اعراب حسد می‌ورزیدند که چرا پیغمبر آخر زمان از میان ایشان مبعوث گردید در حالیکه باید می‌دانستند که نبوت فضل الهی است که آن را به هرکسی که بخواهد می‌بخشد و این فضل و مکرمت الهی منحصر به بنی اسرائیل نیست که همواره پیغمبر از ایشان و به ایشان اختصاص داشته باشد. با این کارشان مستحق آن شدند که با خشم و غضب پی در پی مواجه شوند. خشم اول، کفرشان به عیسی ÷ و خشم دوم، کفر شان به رسول اکرم ج، و به قولی: خشم وغضب اول، کفر ورزیدن شان به رسول اکرم ج و خشم و غضب دوم، سرکشی و تجاوز شان علیه ایشان ج است. و واقعیت این است که برآنها بار بار خشم وغضب واقع شده است که نمی‌توان آن را در دو یا سه خشم منحصر کرد. چون علت کفر یهودیان تکبر و حسادت است، لذا به عذاب شدید و ذلت بار و توهین آمیز مواجه می‌شوند.

﴿91 و چون به یهود و سایر اهل کتاب گفته شود که به قرآن و یا هر آنچه که از جانب الله أ نازل شده ایمان بیاورید و آن را تصدیق کنید، می‌گویند: ما به آنچه که بر پیغمبر ما نازل شده (تورات) ایمان می‌آوریم و همان را تصدیق می‌کنیم و به غیر آن که عبارت از انجیل و قرآن است کافر می‌شوند در حالیکه قرآن کریم تأیید کنندۀ همان چیزی است که نزد آنان(تورات) می‌باشد. به این معنی که یهودیان در تصدیق نمودن دو چیز متساوی و با هم برابر از نگاه حقانیت فرق گذاشتند در حالی که هردو کتاب آسمانی(تورات و قرآن کریم) تصدیق کننده و تأیید کنندۀ یکدیگر است. پس این فرق گذاری میان دو کتاب آسمانی جز حیله و مکر و فرار از ایمان آوردن به خاتم انبیاء و کتاب دست داشتۀ او نیست؟

پس ای محمد ج! به یهودیان بگو: اگر شما در ادعای تان صادق هستید که می‌گویید: ما به آنچه بر ما نازل شده مؤمن بودیم و هستیم پس چرا پیغمبران الهی را می‌کشتید در حالی که کتاب نازل شده به سوی خودتان شما را از این کار نهی نموده است. این خطاب الهی متوجه یهودیان عصر رسول اکرم ج است اما مراد از این آیه پیشینیان یهود می‌باشد زیرا یهودیانِ هم عصر رسول اکرم ج از اعمال زشت گذشتگانشان کاملا راضی بودند و در کفر و سرکشی و تجاوز و لجاجت و دشمنی با انبیاء و تکذیب ایشان از آنان پیروی می‌کردند و همانند آنان بودند، به این خاطر جریمۀ قتل به ایشان نسبت داده شده است.

از فواید آیات گذشته:

1- بیان فضیلت و برتری قرآن کریم، چون کتاب‌های آسمانی پیشین را تصدیق وتأیید می‌کند. بنابرین کفر به قرآن یعنی کفر به تمام کتاب‌های آسمانی می‌باشد.

2- بیان اینکه سبب کفر یهودیان به قرآن کریم این بود که این کتاب بر پیامبری از عرب نازل شده است، ویهودیان ادعا می‌کنند که ما فقط به آنچه ایمان می‌آوریم که بر پیامبرمان نازل شده است. بناءً هر که حق را رد کند به این خاطر که توسط فلان شخص -که مورد نظر شخص خودش نیست- آمده است؛ مشابهت به یهود کرده است. باید حق را بخاطر حق بودنش پذیرفت، نه بخاطر این که از جانب فلان شخص آورده شده است.

3- یهودیان حتی به کتاب خودشان ایمان نداشتند بدلیل اینکه پیامبران الله را می‌کشتند.

4- اثبات صفت مشیئت برای الله متعال که همیشه توأم با علم و حکمت می‌باشد. و مشیئت الله تعالی عام و شامل است که هیچ چیزی بیرون از آن نمی‌باشد. چه طاعت باشد و چه معصیت.

5- الله متعال فضل وکرم خود را به هرکه بخواهد ارزانی می‌کند، و هیچ کس حق این ادعا را ندارد که بگوید فضل وکرم او تعالی، مخصوص اوست.

6- اثبات علو و بلند و بالا بودن الله متعال از خلقش، چون قرآن کریم وکتاب‌های آسمانی از نزد او تعالی نازل شده‌اند، و نزول از جای بلند و عالی صورت می‌گیرد.



﴿۞وَلَقَدۡ جَآءَکُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ ثُمَّ ٱتَّخَذۡتُمُ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَنتُمۡ ظَٰلِمُونَ٩٢

 

وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱسۡمَعُواْۖ قَالُواْ سَمِعۡنَا وَعَصَیۡنَا وَأُشۡرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡعِجۡلَ بِکُفۡرِهِمۡۚ قُلۡ بِئۡسَمَا یَأۡمُرُکُم بِهِۦٓ إِیمَٰنُکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٩٣

 

 

قُلۡ إِن کَانَتۡ لَکُمُ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ ٱللَّهِ خَالِصَةٗ مِّن دُونِ ٱلنَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٩٤

وَلَن یَتَمَنَّوۡهُ أَبَدَۢا بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیهِمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِٱلظَّٰلِمِینَ٩٥

 

وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَیَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْۚ یَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ یُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ وَمَا هُوَ بِمُزَحۡزِحِهِۦ مِنَ ٱلۡعَذَابِ أَن یُعَمَّرَۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ٩٦

 

 

و همانا موسی نشانه‌های روشن برایتان آورد، سپس بعد از او (وقتی به میقات رفت) گوساله را (به پرستش) گرفتید، در حالی که ستمکار بودید. ﴿92

و به یاد آورید هنگامی را که پیمانتان را گرفتیم و کوه طور را بر بالای سرتان بر افراشتیم (و گفتیم) آنچه را به شما داده‌ایم محکم بگیرید و گوش فرا دهید. گفتند: شنیدیم و نافرمانی کردیم و در دل‌هایشان، بر اثر کفرشان، محبت گوساله‌پرستی جای گرفت. بگو: چه بد چیزی است آنچه ایمانتان شما را به آن امر می‌کند، اگر مؤمن هستید. ﴿93

بگو: اگر سرای آخرت (بهشت) نزد الله تنها مخصوص شما است نه دیگر مردمان، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست گویانید. ﴿94

ولی آنان به سبب آنچه پیش از خود فرستاده‌اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، و الله به حال ستمکاران دانا است. ﴿95

و بی‌گمان آنها را حریص‌ترین مردم بر زندگانی (گرچه حقیر و اندک باشد) خواهی یافت، حتی حریص‌تر از مشرکین، هر یک از آنان دوست دارد که هزار سال عمر کند، با اینکه اگر چنین عمری به وی هم داده شود او را از عذاب نجات نمی‌دهد و الله به آنچه می‌کنند بینا است. ﴿96

 


 

﴿92 همانا موسی ÷ با دلایل و براهین محکم و روشن نزد شما آمد. مراد از بینات: تورات یا معجزات نه گانه‌ای است که الله متعال در سورۀ الاسراء آیت (101) اشاره نموده است ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَىٰ تِسۡعَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ«و همانا به موسی نُه نشانه‌ی روشن دادیم». سپس بعد از این که موسی ÷ به کوه طور رفت شما گوساله را پرستیدید و آن را معبودتان قرار دادید و با این کار زشت، ظلم و ستم را بر خویش روا داشتید.

از فواید این آیه:

1- اثبات غباوت و بی‌خردی یهودیان، چون با دست خود گوساله را ساختند سپس آن را معبود خود قرار دادند!!

2- گوساله پرستی یهود از روی ظلم و ستم بوده نه از روی جهل و نادانی، چون الله با فرستادن موسی ÷ حجت را بر ایشان برپا داشت.

﴿93 داستان نگاه داشتن کوه طور بر بالای سر بنی اسرائیل در آیت(63) گذشت. الله متعال یهود را تذکر می‌دهد که از پیشینیان‌تان عهد محکم گرفتیم که احکام تورات را پس از آنکه شنیدید و پذیرفتید عملی کنید ولی آنها در جواب گفتند: ما سخن تو را با حس شنوایی خویش شنیدیم ولی امر تو را قبول نداشته و نمی‌پذیریم. و مهر و محبت گوساله در دل‌هایشان چنان جای گرفت که گویی دل‌هایشان آن را می‌نوشد مانند آب که با نوشیدن، در اعماق وجود انسان نفوذ می‌کند. البته مهر و محبت گوساله که با این قوت در دل‌هایشان جاگرفته بود، به سبب کفرشان بود. در واقع این چنین مهر ورزیدن، عقوبت و ذلتی بود که از جانب الله بر ایشان فرود آمده بود.

آری! دروغگویی و ادعای ایمان کاذب یهود وقتی ثابت می‌گردد که گفتند: ما تنها به کتاب خود ما ایمان می‌آوریم و به دیگر کتاب‌ها کافریم! سپس گفتند: (شنیدیم و نافرمانی کردیم) زیرا این سخن خود، دروغ و عدم صدق ایشان را در ادعای ایمان‌شان ثابت می‌کند. پس این چنین سخنان ضد و نقیض ثابت می‌کند که شما یهودیان نه به تورات ایمان دارید و نه به قرآن کریم.

از فواید این آیه:

1- بنی اسرائیل به رغبت و اختیار خودشان ایمان نیاوردند و عهد و پیمان ندادند، بلکه ایمان مؤقت‌شان از روی مجبوری و ناچاری بود آنگاه که کوه طور برفرازشان برافراشته شد.

2- بیان قدرت نا مثیل الله متعال که کوه طور را با همه گرانی‌اش به آسمان بلند کرد.

3- فرامین الله و احکام شریعت او باید به جدیت و قوت گرفته شود.

4- ایمان راست و درست صاحب خود را از کفر و شرک وگناهان باز می‌دارد.

﴿94 ای محمد! به یهودیان بگو: اگر راست می‌گویید که بهشت تنها از شما است و دیگران با شما در این نعمت جاودانه مشارکت ندارد، پس آرزوی مرگ کنید. زیرا کسی که به بهشتی بودن خود متیقن باشد بدون شک مرگ را بر زندگانی پر از رنج و مشقت دنیا ترجیح می‌دهد و دل از دنیا و ملذات آن می‌بُرد. روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لَوْ أَنَّ الْیَهُودَ تَمَنَّوْا الْمَوْتَ، لَمَاتُوا، وَرَأَوْا مَقَاعِدَهُمْ مِنَ النَّارِ»[43].

«اگر یهودیان مرگ را آرزو می‌کردند، حتما می‌مردند و جایگاه خود را در دوزخ می‌دیدند».

﴿95 ولی هرگز مرگ را آرزو نمی‌کنند به سبب گناهانی که انجام داده‌اند. البته کسی که مرتکب گناه شود از عذاب الهی ایمن نمی‌باشد؛ بلکه اصلا از رسیدن به بهشت ناامید می‌باشد چه رسد به این که بهشت را مخصوص خود بداند. الله متعال جرم و جنایات ایشان را در دیوان ستمگران نوشته است و چون که آنان از حق دوری جسته‌اند، به سبب آن مجازات خواهند شد.

﴿96 چون یهودیان به خاطر گناهانشان یقین دارند که حتما به جهنم می‌روند، بناءً حریص‌ترین مردم بر حقیرترین زندگانی و کمترین بقا در دنیا هستند، چه رسد به زندگانی طولانی! حتی نسبت به مشرکانی که به زنده شدن پس از مرگ و روز آخرت ایمان ندارند بر زندگی دنیا حریصترند. و باید چنین باشد؛ زیرا یهودیان خوب می‌دانند که عذاب آخرت در انتظارشان است لذا هر یکی از آنان آرزو دارد که هزار سال زندگی کند و اگر هزار سال یا بیشتر از آن هم عمر داده شوند از عذاب روز آخرت نجات نخواهند یافت چرا که الله متعال به کردار و گفتار بندگان خود بیناست و هر کس را مطابق عمل و اندیشه‌اش پاداش و جزای مناسب می‌دهد.

از فواید آیات گذشته:

1- اثبات دروغگویی یهودیان در دعوایشان که بهشت تنها از آن ایشان است، چون هرگز تمنای مرگ نمی‌کنند و بر زندگانی حقیر و ناچیز دنیا از همه مردم حریص‌ترند.

2- کفار بشکل عام و یهود بشکل خاص مرگ و رفتن بسوی الله تعالی برایشان سخت ناخوش آیند است، چون آینده و مصیر ناگوار خود را می‌دانند.

3- بیان علم وآگاهی الله متعال از اموری که در آینده واقع می‌شود، الله متعال از حال یهود خبر داد که هرگز تمنای مرگ را نمی‌کنند، و چنین هم شد.

4- عمر طولانی، انسان را از مرگ نجات نمی‌دهد، و برای او سودی هم نمی‌بخشد در حالی که برگناه استمرار و پافشاری داشته باشد. و لهذا سلف صالح دوست نداشتند که کسی برای ایشان عمر طولانی را از الله بخواهد، مگر اینکه آن را مقید به طاعت الله کند. یعنی گفته شود: الله تعالی عمرت را در طاعت خود طولانی کند.



﴿قُلۡ مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّـجِبۡرِیلَ فَإِنَّهُۥ نَزَّلَهُۥ عَلَىٰ قَلۡبِکَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَهُدٗى وَبُشۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٩٧

 

مَن کَانَ عَدُوّٗا لِّلَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَجِبۡرِیلَ وَمِیکَىٰلَ فَإِنَّ ٱللَّهَ عَدُوّٞ لِّلۡکَٰفِرِینَ٩٨

وَلَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ءَایَٰتِۢ بَیِّنَٰتٖۖ وَمَا یَکۡفُرُ بِهَآ إِلَّا ٱلۡفَٰسِقُونَ٩٩

 

أَوَ کُلَّمَا عَٰهَدُواْ عَهۡدٗا نَّبَذَهُۥ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠٠

 

وَلَمَّا جَآءَهُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ نَبَذَ فَرِیقٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمۡ کَأَنَّهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ١٠١

بگو: هرکس که دشمن جبرئیل باشد، همانا او قرآن را به اذن الله بر قلب تو نازل کرده است، که تصدیق کنندۀ کتاب‌های آسمانی پیشین است و هدایت و بشارتی برای مؤمنان. ﴿97

هرکس که دشمن الله و فرشتگان و پیامبران و جبرئیل و میکائیل باشد پس همانا الله دشمن کافران است. ﴿98

و به راستی آیات روشنی را به‌سوی تو فرو فرستادیم و جز فاسقان کسی به آن کفر نمی‌ورزد. ﴿99

و آیا هرگاه پیمانی بستند گروهی از آنان را دور انداختند؟ بلکه بیشتر آنها ایمان نمی‌آورند. ﴿100

و زمانی که پیامبری از جانب الله نزد آنها آمد که تصدیق‌کنندۀ چیزی بود که با خود داشتند، گروهی از اهل کتاب، کتاب الله را پشت سرشان انداختند گویی (از آن هیچ) نمی‌دانند. ﴿101


 


﴿97 یهودیان به این گمان بودند که جبرئیل دشمن آنهاست و میکائیل دوستشان است. و سبب اظهار نمودن این باور باطلشان، مناظره‌ای بود که میان یهودیان مدینه و رسول اکرم ج دربارۀ نبوت ایشان بوقوع پیوست. یهودیان مدینه به رسول اکرم ج گفتند: اگر دوست تو فرشتۀ دیگری غیر از جبرئیل می‌بود، ما حتما از تو پیروی نموده و رسالتت را تصدیق می‌کردیم. رسول اکرم ج از ایشان پرسید: چه چیزی شما را از تصدیق جبرئیل باز می‌دارد؟ گفتند: جبرئیل دشمن ماست! همان بود که الله متعال رد بر این گمان باطل شان فرمود: که هرکس دشمن جبرئیل باشد پس جبرئیل بود که قرآن را پی در پی به فرمان الله متعال بر قلب رسول اکرم ج نازل کرده است تا قلب آن حضرت ج را استوار ساخته و تقویت بخشد و این خود، دلیل شرف و بلندی مقام وی در نزد الله متعال است. و یهودیان در دشمنی‌شان با جبرئیل هیچگونه دلیل قابل توجیهی ندارند زیرا از او جز آنچه که موجب دوستی و محبت است چیزی دیگری صادر نشده و او است که قرآن پاک را بر قلب پاک رسول اکرم ج به دستور الله پاک نازل کرده است و جرمی را مرتکب نشده است بلکه این قرآن را از جانب الله متعال آورده که تأیید کنندۀ کتابی است که در دسترس یهود قرار دارد و در عین حال راهنما و مژده دهنده برای مؤمنان می‌باشد.

﴿98 الله متعال جبرئیل و میکائیل را از میان سایر ملائکه بطور خاص ذکر نموده است که هدف از این تخصیص بزرگداشت آن دو فرشته است هرچند این دو از جملۀ فرشتگانند ولی بخاطر امتیاز خاصی که دارند به منزلت جنس دیگری گردیده‌اند که شرف و مقام آن دو نسبت به عامۀ ملائکه والاتر و گرامی‌تر است. پس ای یهودیان! بدانید که شما با این گمان باطل و کفر گویی‌هایتان در حقیقت باب دشمنی با الله متعال را باز نموده‌اید و بدون شک الله متعال دشمن شما و هر کافری است زیرا هرکس با اولیای الله و لشکریانش دشمنی ورزد، البته با الله متعال دشمنی کرده و به او کفر ورزیده است و الله متعال هم دشمن اوست و اگر این گونه دشمنی از هر کسی صادر گردد در واقع کافر شده است.

از فواید دو آیه گذشته:

1- اثبات وجود ملائکه، که عبارت از عالم غیبی‌اند که الله متعال آنها را از نور و برای عبادت خود آفریده است، آنها شب و روز الله متعال را به پاکی یاد می‌کند، و یک لحظه هم غافل نمی‌شوند، و هرگز نافرمانی اوتعالی را نمی‌کنند.

2- وجوب ایمان به ملائکه الهی، و وجوب احترام و دوست داشتن ایشان، و هرکس با ایشان دشمنی کند؛ او در حقیقت دشمن الله جل جلاله بوده و کافر است.

3- عداوت و دشمنی به یکی از ملائکه مستلزم دشمنی و کفر به همۀ ایشان می‌باشد.

4- اثبات نام دو تن از سرداران ملائکه: جبرئیل و میکائیل إ.

5- بیان وظیفۀ جبریل ÷ که فرود آوردن وحی بر دل‌های انبیاء ﻹ است.

6- اثبات نزول قرآن توسط جبریل علیه السلام بر دل محمد ج وآن به اذن الله أ.

7- بیان فضیلت هر یک از جبرئیل ومیکائیل إ.

8- بیان فضیلت قرآن کریم وآنکه تصدیق کنندۀ کتاب‌های آسمانی پیشین، و راهنما و مژده برای مؤمنان است.

9- دشمنی با الله و فرشتگان و پیامبرانش کفر است.

10- اثبات صفت دشمنی از جانب الله تعالی با دشمنانش. و این از صفات فعلی اوتعالی بوده، و لایق و شایسته عظمت اوتعالی است.

﴿99 آن آیات گذشته که در مورد یهود بر تو نازل گردید نشانه‌های واضح و آشکاری است که دلیل بر نبوت تو است و این نشانه‌ها به اندازه‌ای روشن و آشکار است که تنها کسانی به آن کفر می‌ورزند که مانند یهودیان بوده و از فرمان الله سرباز زده و از هوی و خواهشات نفسانی خود پیروی کرده‌اند، نه کسانی که جویا و پیرو حق هستند.

از فواید این آیه:

1- اثبات نزول قرآن کریم و وصف آن به نشانه‌های روشن.

2- اثبات صفت علو و بلندی ذات الله تعالی، چون قرآن کریم از جانب اوتعالی نازل شده است، و نازل شدن از جای عالی و بلند می‌باشد.

3- بیان حکم کسی که به قرآن کفر می‌ورزد و اینکه وی فاسق است. و مراد از فسق در اینجا فسق اکبر است که انسان را از ملت اسلام بیرون می‌سازد.

﴿100 آری! هرگاه یهودیان پیمانی بسته‌اند گروهی از ایشان آن پیمان را شکسته و دور افکنده است در حالی که پایبندی و وفا به عهد از صفات مؤمنان صادق می‌باشد.

﴿101 وقتی رسول اکرم ج از سوی الله متعال به نزد یهودیان آمد، در حالی که الله أ به ایشان کتاب(تورات) داده بود و به وسیلۀ آن ایشان را عزت داد، لیکن کتاب الله را پشت سر خود افکندند. زیرا وقتی به رسول اکرم ج و قرآن کریم کفر ورزیدند در حقیقت تورات را رد و انکار کردند چون الله أ در تورات از ایشان عهد گرفته بود که پیغمبر آخر زمان را تصدیق نموده به او ایمان بیاورید و از او پیروی کنید، تا جاییکه اوصاف رسول اکرم ج را نیز برای‌شان بیان نموده بود، لیکن یهودیان با پیغمبر ج چنان رفتاری در پیش گرفتند گویی که ایشان را اصلا نمی‌شناسند و از هیچ چیزی باخبر نیستند!

از فواید دو آیه‌ی فوق:

1- یهودیان هیچگاه به عهد و پیمان خویش وفایی نکرده‌اند و نمی‌کنند، چون هرگاه پیمانی ببندند حتما گروهی از ایشان آن را می‌شکنند.

2- هرگاه گروهی از ملتی عهد شکنی کند؛ همۀ ملت ملامت خواهند شد مگر در صورتی که از آن گروه اعلان بیزاری کنند، از اینجاست که الله متعال در اینجا همه بنی اسرائیل را بخاطر عهد شکنی گروهی از ایشان سرزنش کرد.

3- تحذیر این امت از مشابهت به یهودیان، و اینکه عهد شکنی از اوصاف زشت یهودیان است.

4- اثبات حقانیت رسالت پیامبر گرامی ما محمد ج، چون رسالت او از جانب الله جل جلاله بوده، و در کتاب‌های آسمانی یاد شده، بلکه آنها را تصدیق می‌کند.

5- اثبات حقانیت قرآن کریم چون آن را به «کتاب الله» وصف نموده است.

6- قباحت یهودیان و برخورد زشت ایشان باکتاب الهی، با اینکه حقانیت پیامبر ج و قرآن کریم را خوب می‌دانستند؛ ولی کتاب الله را پشت سرخویش انداختند، و با آن چنان معامله کردند گویی حقیقت را نمی‌دانند.



﴿وَٱتَّبَعُواْ مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ سُلَیۡمَٰنُ وَلَٰکِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ کَفَرُواْ یُعَلِّمُونَ ٱلنَّاسَ ٱلسِّحۡرَ وَمَآ أُنزِلَ عَلَى ٱلۡمَلَکَیۡنِ بِبَابِلَ هَٰرُوتَ وَمَٰرُوتَۚ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنۡ أَحَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَآ إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ فَلَا تَکۡفُرۡۖ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنۡهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِۦ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَزَوۡجِهِۦۚ وَمَا هُم بِضَآرِّینَ بِهِۦ مِنۡ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡۚ وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ وَلَبِئۡسَ مَا شَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٢

 

 

 

 

 

 

 

 

وَلَوۡ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَمَثُوبَةٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ خَیۡرٞۚ لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ١٠٣

 

و (یهودیان) از آنچه شیاطین، در دوران پادشاهی سلیمان (به هم می‌بافتند و برای مردم) می‌خواندند، پیروی کردند؛ در حالی که سلیمان هیچگاه کفر نورزید. بلکه این شیاطین بودند که کفر ورزیدند که به مردم سحر تعلیم می‌دادند و نیز آنچه را (تعلیم می‌دادند)که بر دو فرشته‌: هاروت و ماروت که در سرزمین بابل نازل شده است. (آن دو فرشته، که طریقه سحر کردن را برای آشنایی به طرز باطل کردن سحر به مردم آموزش می‌دادند) و به هیچ‌کس چیزی یاد نمی‌دادند مگر اینکه (ابتدا) به او می‏گفتند: ما وسیله‌ی آزمایشیم؛ مبادا کافر شوی. ولی آنها از آن دو مطالبی می‏آموختند که بتوانند به وسیلۀ آن، میان مرد و همسرش جدایی بیندازند. ولی جز به اجازه و خواست الله نمی‌توانند توسط آن به کسی زیانی برسانند. وآنها، چیزهایی می‌آموختند که برایشان ضرر داشت، نه فایده؛ و قطعاً می‏دانستند که هر کس، خریدار چنین متاعی باشد، هیچ بهره‌ای در آخرت نخواهد داشت. و چه بد چیزی را به جان خریده‌اند اگر می‌دانستند.﴿102

و اگر ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، بی‌گمان پاداشی که نزد الله است، برایشان بهتر بود؛ اگر می‌دانستند. ﴿103


 

﴿102 یهودیان از سحری که شیاطین در عهد سلطنت سلیمان ÷  بازگو می‌کرد پیروی کردند. زیرا یهودیان به این گمان بودند که علم سلیمان ÷ سحر بود و او سحر و جادو را اجازه داده و با آن موافق بود. اما الله أ این گمان باطل‌شان را رد کرد و فرمود: سلیمان کفر نورزیده و به فراگیری سحر نپرداخته است. این فرموده الهی صراحتا اعلام می‌دارد که سلیمان ÷ از عمل سحر پاک و مبرا است، همچنان اتهام یهود را در مورد او رد می‌کند که می‌گفتند: سلیمان ÷ به بت‌ها سجده کرده است(العیاذ بالله). بلکه شیاطین کفر ورزیدند که به مردم سحر می‌آموختند، همچنان شیاطین آنچه را که بر دو فرشته در بابل عراق نازل شده بود به مردم تعلیم می‌دادند.

این یکی از دو وجه در بیان معنای «وما أنزل علی الملکین..» است که بنابرآن، جملۀ «ما أنزل علی الملکین» معطوف بر «السحر» می‌باشد، یعنی یهودیان به مردم دو نوع سحر را یاد می‌دانند، سحری که شیطان‌ها ساخته و بافته بودند، و سحری که بر دو فرشته «هاروت و ماروت» نازل شده بود. وجه دوم اینست که جملۀ «ما أنزل علی الملکین» معطوف بر جملۀ «ما تتلوا الشیاطین» است، یعنی یهودیان چون کتاب الله را پشت سرخود افکندند؛ مبتلا به پیروی از دو چیز شدند پیروی از آنچه شیطان‌ها در دوران سلیمان بازگو می‌کردند، و پیروی از آنچه بر دو فرشته نازل شده بود.  

به قولی الله متعال آن دو فرشته را بخاطر آزمایش مردم نازل فرمود. اما ابن کثیر / در این مورد چنین می‌فرماید: «آنچه بیشتر مفسران در ارتباط به داستان هاروت و ماروت نقل کرده‌اند، حاصل همۀ روایات، به اخبار بنی اسرائیل(اسرائیلیات) بر می‌گردد و ما در مورد داستان هاروت و ماروت حدیث مرفوع و صحیحی که اسناد متصل داشته باشد، نداریم و ظاهرآیات قرآن کریم هم به بیان اجمالی داستان ایشان اکتفا نموده است، بنابرین به آنچه که در قرآن وارد شده ایمان داریم و به همان قدر اکتفا می‌کنیم و الله متعال خود به احوالشان داناتر است».

طریقۀ تعلیم دادن آن دو فرشته با هشدار و بیم دادن بود نه با فراخوانی به سوی سحر، به هیچ کسی چیزی نمی‌آموختند مگر اینکه می‌گفتند: ما از جانب الله متعال وسیلۀ امتحان برای شما هستیم پس این کار را نکنید و کافر نشوید. اما مردم از آنها چیزهایی را می‌آموختند که به وسیلۀ آن میان مرد و همسرش جدایی می‌افکندند. به قولی سحر در افکندن حب و بغض در دل‌ها و یکجا کردن و از هم جدا کردن و نزدیک ساختن و دور کردن تأثیر دارد. به قولی ساحران قادر بر کاری نیستند مگر اینکه با تخیل و شعبده بازی و چشم بندی و فریب و وهم جانب مقابل را تحت تأثیر خود قرار می‌دهند؛ مانند ساحران زمان فرعون. لذا ساحران بدون فرمان الله أ نمی‌توانند به کسی ضرر برسانند، هرچند سحر در حد خود دارای تأثیر است لیکن تنها به کسی ضرر آن می‌رسد که الله متعال به تأثیر آن در وی فرمان داده باشد. علما با هم اتفاق نظر دارند که سحر در ذات خود تأثیر می‌گذارد و دارای حقیقت ذاتی است و در این مسأله معتزله و برخی از علمای احناف با جمهور علما مخالفند.

مردم از آن دو فرشته چیزهایی را می‌آموختند که به آنان ضرر می‌رساند و هیچگونه سودی برایشان نداشت. پس باید دانست که سحر زیان و خسران محض است و سودی را برای صاحب خود جلب نمی‌کند.

و به راستی هرکسی که خریدار سحر باشد در واقع اعمال شیطانی را با کتاب الله أ عوض کرده است و در آخرت بهره و نصیبی از خیر ندارد. آری! اگر علمای یهود واقعا دارای عقل و درک و فهم می‌بودند البته می‌دانستند که خود را به چیزی زشت فروخته‌اند. ولی ندانستند و به علم خود عمل نکردند از این رو قرآن کریم ایشان را نادان و بی‌خرد خوانده است.

 علما در مورد کافر بودن کسی که سحر را می‌آموزد و به دیگران تعلیم می‌دهد و کسی که با سحر سروکار دارد، اختلاف نظر دارند. و درست آن است که سحر و اعمال سحری صورت نمی‌گیرد و محقق نمی‌گردد مگر با شرک اکبر و کفر ورزیدن، از جمله کمک خواستن از شیطان‌ها و تقرب جستن به آنها به وسیله ذبح کردن و نذر گرفتن، و سبک شمردن اموری که الله متعال به تعظیم و توقیر آن دستور فرموده است، و اهل علم در کافر بودن کسی که چنین اعمالی را انجام می‌دهد، هیچ اختلافی ندارند.

لیکن بعضی از علما حیله و نیرنگ‌های پنهانی و چشم بندی را نیز سحر می‌نامند، و برخی از علما نیرنگ‌ها و حیله گری‌هایی که بواسطه بعضی از دواهایی که بر عقل و هوش و حس و جان انسان تأثیر می‌افکند را نیز سحر خوانده‌اند. به این خاطر آن عده علما همه ساحران را مطلقا تکفیر نمی‌کنند تا آنکه از کیفیت سحرشان متیقن شوند، اگر سحر او از راه شیاطین و کمک خواستن و تقرب جستن به آنها بود، او را کافر می‌شمارند، و اگر سحر او از راهی دیگری بود؛ حکم کرده‌اند که باید تعزیر و جزا داده شود تا از این کار خودداری کند، و او را کافر نمی‌گویند.

 ﴿103 اگر آنان به رسول اکرم ج و قرآن کریم ایمان می‌آوردند و از سحر و کفری که در آن غرق شده بودند دوری می‌جستند، بدون شک اجر و پاداش الهی نسبت به آنچه از متاع ناچیز و بی‌ارزش دنیا که بوسیلۀ سحر بدست می‌آورند برایشان بهتر بود اگر می‌دانستند ولی ندانستند.

از فواید دو آیه گذشته:

1- از سنن الهی این است هر که حق را دانسته و شناخته ترک کند؛ مبتلا به باطل می‌شود، هرکه از کتاب و سنت پیروی نکند، مبتلا به پیروی از شیاطین انس و جن می‌شود همانگونه که یهودیان کتاب الله را پشت سر انداختند و به پیروی از شیاطین و سحر و جادو مبتلا شدند.

2- بیان نقش یهود در میدان سحر و جادو، اینکه آنان سحر و جادو را از شیاطین در دوران سلیمان ÷ آموختند، و همچنان از آن دو فرشته.

3- سحر و جادو از اعمال شیاطین بوده، و سلیمان ÷ از آن بیزار و مبرا است.

4- آموختن و تعلیم دادن سحر کفر است.

5- گاهی الله متعال اسباب گناه را بخاطر امتحان و آزمایش بندگانش میسر می‌کند، تا اصحاب ایمان راستین از اصحاب دعوای پوچ نمایان گردند.

6- اثبات تأثیر سحر، لیکن تأثیر آن مشروط به اذن الله است.

7- بیان آنکه اسباب هر چند قوی و محکم هم باشد؛ بدون اجازۀ الله تعالی تأثیری نمی‌توانند داشته باشند، و این بیانگر آن است که قدرت الله متعال بالاتر از اسباب است.

8- آموختن سحر ضرر و زیان محض است، و در آن هیچ گونه سود و منفعتی وجود ندارد، نه منفعت دنیوی و نه منفعت آخروی، از اینجاست که جادوگران همیشه در زندگی زشت بسر می‌برند.

9- این فرمودۀ الله متعال ﴿وَلَقَدۡ عَلِمُواْ لَمَنِ ٱشۡتَرَىٰهُ مَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖۚ«و قطعاً می‏دانستند که هر کس، خریدار چنین متاعی باشد، هیچ بهره‌ای در آخرت نخواهد داشت.» تأیید کنندۀ قول کسانی است که گفته‌اند: سحر کفر اکبر است، چون کسانی که در آخرت هیچ نصیبی ندارند همانا کفارند.

10- وسعت حلم و بردباری الله متعال که با وجود این کفر و اعراض از جانب یهودیان، باز هم آنها را به ایمان و پرهیزگاری می‌خواند.

11- ثواب الله و پاداش نیک او در آخرت، نصیب مؤمنان پرهیزگار می‌باشد.



﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَٰعِنَا وَقُولُواْ ٱنظُرۡنَا وَٱسۡمَعُواْۗ وَلِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٠٤

 

 

مَّا یَوَدُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ وَلَا ٱلۡمُشۡرِکِینَ أَن یُنَزَّلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ خَیۡرٖ مِّن رَّبِّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ١٠٥

 

۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٠٦

 

أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧

 

أَمۡ تُرِیدُونَ أَن تَسۡ‍َٔلُواْ رَسُولَکُمۡ کَمَا سُئِلَ مُوسَىٰ مِن قَبۡلُۗ وَمَن یَتَبَدَّلِ ٱلۡکُفۡرَ بِٱلۡإِیمَٰنِ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ١٠٨

 

 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! مگویید؟ «رَاعِنَا» (مراعت ما را بکن که این لفظ در زبان عبری، اهانت‌آمیز است)؛ وبگویید: «انظُرنَا» (که به همان معناست و اهانت‌آمیز نیست) و گوش فرا دهید، وبرای کافران عذاب دردناکی است. ﴿104

کسانی که کفر ورزیدند از اهل کتاب و مشرکین دوست ندارند که خیری از جانب پروردگارتان بر شما نازل شود، و الله هرکسی را که بخواهد به رحمت خویش اختصاص می‌‌دهد والله دارای فضل بزرگ است. ﴿105

هیچ آیه‌ای را منسوخ یا آن را (از آئینه دل مردمان) فراموش نمی‌گردانیم مگر اینکه بهتر از آن یا مانند آن را می‌آوریم؛ آیا نمی‌دانی که الله، بر همه چیز تواناست. ﴿106

آیا نمی‌دانی که پادشاهی آسمان‌ها و زمین از آنِ الله است و شما جز او یار و یاوری ندارید؟!. ﴿107

 

آیا می‌خواهید از پیامبرتان سوال (و تقاضایی را) کنید همانطور که قبلا از موسی درخواست شد؟ و هرکسی کفر را جانشین ایمان گرداند به راستی که از راه راست گمراه شده است. ﴿108



﴿104 کلمۀ «راعنا» به معنای توجه کن یا رعایت کن یا مهلت بده. اما این کلمه در زبان یهود به معنای دشنام و فحش زشتی استعمال می‌شد، وقتی یهود شنیدند که اصحاب رسول اکرم ج با ایشان کلمۀ «راعنا» را استعمال می‌کنند به این قصدکه ای رسول الله! حال ما را رعایت کن، یعنی: در تعلیم احکام اسلام به ما از رفق و آسانی کار بگیر، یهود این فرصت را غنیمت شمردند و این کلمه که در نزد خودشان دشنامی بود، رسول اکرم ج را با آن مورد خطاب قرار می‌دادند. یعنی در ظاهر این کلمه را به معنای عربی آن استعمال می‌کردند و در باطن هدف شان معنای زشت آن می‌بود، الله متعال مؤمنان را از گفتن این کلمه نهی کرد تا راه دشنام دادن یهود قطع گردد و به عوض آن کلمۀ دیگری را به آنان تعلیم داد که عبارت از «انظرنا» است یعنی: بر ما روی کن یا به سوی ما بنگر. و به مؤمنان دستور داد که به فرمان رسول اکرم ج گوش فرا داده و از او در مورد آنچه به آن امر فرموده، و آنچه از آن نهی کرده است، اطاعت کنند. سپس یهودیان را تهدید نموده و فرمود که ما برای کافرانی که رسول گرامی ما را مورد تمسخر قرار می‌دهند، عذابی دردناک آماده نموده‌ایم.

از فواید این آیه:

1- از لازمۀ ایمان، رعایت ادب با الله جل جلاله و پیامبرش ج است، از اینجاست که این آیه کریمه را به «یا أیها الذین آمنوا» آغاز نمود.

2- نهی از بکار بردن الفاظی که احتمال مدلول زشت دارد، بخصوص در حق الله جل جلاله و پیامبرش ج، گرچه گویندۀ آن غرض و نیتش درست باشد.

3- نهی از مشابهت با کفار در اقوال و افعال و عاداتشان.

4- اگر مردم الفاظی را بکار می‌بردند، و یا معامله‌ای می‌کردند که در آن محظور شرعی وجود دارد، و آنان از چنین چیزی نهی شدند؛ باید به عوض آن ایشان را به الفاظ و معاملات درست و نیک راهنمایی کرد.

چنانکه در این آیه مؤمنان را از گفتن کلمه «راعنا» نهی کرده و در عوض آن، آنان را به گفتن «انظرنا» راهنمایی کرد.

5- وجوب گوش فرادادن به دستور الله أ و پیامبرش ج، و اطاعت از اوامر الله و رسولش.

6- اشاره به آنکه بی‌ادبی با الله و پیامبرش ج و نافرمانی فرامین ایشان شاید انسان را به کفر بکشاند.

﴿105 کسانی که کفر ورزیده‌اند از اهل کتاب و مشرکان به سبب شدت عداوتی که با شما مسلمانان دارند، دوست ندارند که خیری بر شما نازل گردد چه این خیر، وحی الهی باشد یا غیر آن. رحمت در این آیه به معنای نبوت است و به قولی معنای آن عام است. و الله أ دارای فضل و رحمت بزرگ است پس چرا دوست ندارند که الله أ هرکسی از بندگان خود را که بخواهد به رحمت و فضل و احسان خویش اختصاص دهد؟

از فواید این آیه:

1- بیان شدت عداوت و دشمنی کفار اهل کتاب؛ یهود و نصاری و همچنان مشرکان با مسلمانان. چون ایشان هرگز رواداری خیری را چه دینی و چه دنیوی باشد برای مسلمانان ندارند و هیچ خدمتی برای مسلمانان تقدیم نمی‌کنند مگر آنچه که مصالح خودشان در آن وجود داشته باشد.

2- بنابر فایده گذشته برای مسلمانان جایز نیست که چیزی از سلطه و مسئولیت را به عهده کفار بگذارند یا آنها را اهل مشورت و اعتماد خویش بگردانند. چون آنها خواهان اندک‌ترین خیری برای مسلمانان نیستند، بلکه باید همیشه از آنها باحذر بود و با ایشان به عنوان دشمن رفتار کرد، و نباید بر اساس گمان نیک با آنها معامله نمود.

3- هیچ کسی نمی‌تواند خیر و برکت و فضل و کرم الله را از ما باز دارد بشرطی که ما سزاوار آن باشیم.

4- هر که خیرخواه مسلمانان نباشد؛ در او شباهتی به یهود وجود دارد.

5- اثبات برخی از صفات الله متعال که عبارتند از: مشیئت، رحمت، اراده، و فضل که همۀ این صفات لایق عظمت و جلال اوتعالی بوده و به صفات مخلوق مماثل نیست.

﴿106 نسخ در لغت به معنای برطرف کردن و از بین بردن است و هر چیزی که جانشین چیزی دیگری شود در حقیقت آن را نسخ کرده است. چنانکه در زبان عربی گویند: آفتاب سایه را نسخ کرد و پیری جوانی را نسخ کرد. اما نسخ در اصطلاح شرعی عبارت از برداشتن حکم دلیل شرعی‌ای و یا لفظ آن، توسط دلیل شرعی دیگری است، به این گونه که الله متعال حلال را حرام و حرام را حلال کرد و یا مباح را ممنوع و ممنوع را مباح گردانید. و این چنین تغییر و تبدیل احکام صورت نمی‌گیرد مگر در باب حلال و حرام و در منع و اباحت، اما در باب اخبار ناسخ و منسوخی نیست. و اصل کلمۀ نسخ از نسخ کتاب گرفته شده است، یعنی نقل مضمون آن از یک نسخه به نسخۀ دیگر. همچنان نسخ یک حکم به حکمی دیگر به معنای نقل دادن آن به غیر آن است چه این نسخ در حکم آیه صورت گیرد یا در خط و نوشتۀ آن. گفتنی است که علمای سلف و خلف اسلام بر ثبوت نسخ در کتاب الله تعالی متفقند و جز کسی که نظر او قابل اعتبار نیست کسی با جمهور مخالفت نورزیده است. یهودیان نیز نسخ را انکار می‌کنند تا به این وسیله بتوانند نبوت رسول اکرم ج را انکار و رد نمایند. به همین جهت گفتند: چون محمد ج برخی از احکام تورات را نسخ نموده است لذا او فرستادۀ الله أ نیست. در حالی که خودشان در این مسأله مغلوب و محکومند، زیرا در تورات نسخ وجود دارد ولی یهود از آن چشم پوشی می‌کردند، چون نکاح برادر با خواهر در شریعت آدم ÷ جایز بود و الله متعال آن را بر موسی ÷ و قوم او حرام قرار داد.

پس هر آیه‌ای را که فراموشتان گردانیم تا آن را نخوانید و به یاد نیاورید، بهتر از آن یا همانندش را برایتان می‌آوریم. و این خیریت و بهتری تعلق به شخص مکلف دارد، و توضیح آن از این قرار است که: نسخ گاهی به چیزی گرانتر می‌باشد که خیریت آن در کثرت ثواب می‌باشد، و گاهی به چیزی سبکتر می‌باشد که خیریت آن در آسانی و سهولتش بر بندگان همراه با اجر تام و کامل است، وگاهی به چیزی همانند و مماثل می‌باشد که خیریت آن در تسلیم شدن بنده و گردن نهادنش به احکام الهی است. پس بدانید که نسخ یکی از نشانه‌های قدرت و توانایی الله متعال است.

از فواید این آیه:

1- ثبوت نسخ در قرآن‌کریم و البته از نگاه عقل جایز بوده و از حیث شرع واقع شده است.

2- ناسخ گاهی بهتر از منسوخ بوده وگاهی همانند آن می‌باشد. یعنی از نگاه عمل، اما از نگاه پیامد حتما بهتر می‌باشد.

3- شریعت الله متعال مبنی بر مصالح است. چون نسخ بغرض مصلحت صورت گرفته است.

4- بیان قدرت لامنتهی الله عز وجل، کامل و شامل همه چیز است، و نسخ هم یکی از نشانه‌های قدرت اوتعالی است.

﴿107 آیا نمی‌دانی ای مخاطب! که الله متعال تواناست و در تصرف و ایجاد و اختراع و تنفیذ اوامر خود در عالم شریکی ندارد و او به مصلحت بندگان خود داناتر است، لذا نسخ احکام هم یکی از جمله مصالحی است که برای بندگان خود تجویز دیده است و این مصالح گاهی نظر به اختلاف زمان تغییر می‌یابد. پس شما ای مردم جز الله أ هیچ دوست و مددکاری ندارید که امور شما را زیر نظر داشته باشد و شما را نصرت بدهد.

از فواید این آیه:

1- آسمان‌ها و زمین و آنچه در آن دو وجود دارد همه ملک الله جل جلاله بوده و زیر تصرف او قرار دارد.که از جمله تصرف اوتعالی در ملکش همانا نسخ احکام است.

2- ولایت و نصرت واقعی همان ولایت و نصرتی است که از جانب الله متعال می‌باشد، اما کسی که خود را دشمن الله قرار دهد، آنگاه برای او هیچ دوست و مددکاری نخواهد بود.

﴿108 الله أ در این آیه مؤمنان را از کثرت سوال نهی نموده است، زیرا بنی‌اسرائیل قبلا از موسی ÷ خواستند که الله متعال را آشکارا به ایشان نشان دهد! و مشرکان نیز از رسول اکرم ج خواستند که الله متعال و فرشتگان را یکجا با آنان رویاروی گرداند! پس شما ای مسلمانان! با پیغمبرتان مانند اهل کتاب و مشرکان رفتار نکنید، زیرا کسی که هدایت را با گمراهی عوض نماید، در حقیقت دست از طاعت الله أ کشیده و از جادۀ حق به بیراهه رفته و به جای ایمان به کفر برگشته است. رسول اکرم ج نیز اصحاب کرام را از سوال کردن بسیار منع نمود چنانکه در حدیث فرمود: «ذَرُونِی مَا تَرَکْتُکُمْ، فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِکَثْرَةِ سُؤَالِهِمْ وَاخْتِلَافِهِمْ عَلَى أَنْبِیَائِهِمْ، فَإِذَا أَمَرْتُکُمْ بِشَیْءٍ فَأْتُوا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ، وَإِذَا نَهَیْتُکُمْ عَنْ شَیْءٍ فَدَعُوهُ»[44].

«مرا با آنچه که برای شما به جا گذاشتم رها کنید، (زیرا برایتان بس است و از من بسیار نپرسید)؛ چون امت‌های پیش از شما به خاطر پرس وجوی زیادشان واختلافشان با پیامبرانشان هلاک شدند. هرگاه شما را از چیزی نهی کردم، از آن اجتناب کنید وهرگاه شما را به کاری امر کردم، در حد توان آن را انجام دهید».

از فواید این آیه:

1- مذمت کسانی از این امت که از پیامبرشان مانند سؤال‌های یهودیان از موسی ÷ را می‌پرسند، و سؤال‌های یهودیان بخاطر امور ذیل مذموم قرار داده شده:

أ- مبنی بر ضعف یقین و باورشان بود. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُکُمۡ أَن تَذۡبَحُواْ بَقَرَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوٗا ... «الله به شما دستور می‌دهد که گاوی را ذبح کنید» گفتند: «آیا ما را مسخره می‌کنی؟».

ب- چیزهای حرام و ناجایز را می‌خواستند ﴿یَٰمُوسَى ٱجۡعَل لَّنَآ إِلَٰهٗا کَمَا لَهُمۡ ءَالِهَةٞۚ «ای موسی برای ما معبودی(غیر از الله)  قرار ده همچنان که آنان نیز معبودانی دارند».

ج- بخاطر عناد و لجاجت سؤال می‌کردند: ﴿لَن نُّؤۡمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ «به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم».

د- سوال‌هایشان زیاد و متکرر بود.

هـ- از چیزهایی می‌پرسیدند که باعث سختگیری بر خود ایشان می‌شد مانند «قصۀ بقره».

2- هرکه ایمان را به کفر عوض کند گمراه و گم گشته است. و این شامل کسی است که بر کفر خود پافشاری کرده و به دین اسلام داخل نمی‌گردد، و کسی که از دین اسلام برگشته وکافر و مرتد شده است.

3- رد بر طایفۀ جبریه که می‌گویند: انسان نسبت به اعمال خود هیچ اراده و اختیاری ندارد، بلکه بر عمل خود مجبور و ناچار است. در حالیکه الله متعال در این آیه عوض کردن ایمان به کفر را به خود انسان نسبت داد.


 


﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَٱعۡفُواْ وَٱصۡفَحُواْ حَتَّىٰ یَأۡتِیَ ٱللَّهُ بِأَمۡرِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٠٩

 

وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١٠

 

وَقَالُواْ لَن یَدۡخُلَ ٱلۡجَنَّةَ إِلَّا مَن کَانَ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ تِلۡکَ أَمَانِیُّهُمۡۗ قُلۡ هَاتُواْ بُرۡهَٰنَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١١١

 

بَلَىٰۚ مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَلَهُۥٓ أَجۡرُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦ وَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ١١٢

 

وَقَالَتِ ٱلۡیَهُودُ لَیۡسَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَقَالَتِ ٱلنَّصَٰرَىٰ لَیۡسَتِ ٱلۡیَهُودُ عَلَىٰ شَیۡءٖ وَهُمۡ یَتۡلُونَ ٱلۡکِتَٰبَۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ مِثۡلَ قَوۡلِهِمۡۚ فَٱللَّهُ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَ١١٣

 

بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما را پس از ایمان آوردنتان کافر گردانند، پس گذشت و چشم ‌پوشی کنید تا الله فرمان خود را بیاورد؛ همانا الله بر هر چیزی توانا است. ﴿109

و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید، و آنچه شما از خوبی و خیر برای خودتان پیش می‌فرستید آن را نزد الله خواهید یافت. همانا الله به آنچه می‌کنید بینا است. ﴿110

و گفتند: هرگز وارد بهشت نمی‌شود مگر کسی که یهودی یا نصرانی باشد. این آرزوهای آنهاست. بگو: اگر راست می‌گویید دلیل‌تان را بیاورید. ﴿111

 آری! هرکس که مخلصانه روی به الله کند و نیکوکار باشد پس پاداش او نزد پروردگارش است، و نه ترسی بر آنها است و نه اندوهگین خواهند شد. ﴿112

و یهودیان گفتند: نصارا بر هیچ چیزی (از دین حق) نیستند، و نصارا گفتند: یهودیان بر هیچ چیزی (از دین حق) نیستند، در حالیکه آنها کتاب(آسمانی) را می‌خوانند، همچنین کسانی که نمی‌دانند سخنی مانند سخن آنها گفتند، پس الله روز قیامت میان آنها در آنچه اختلاف می‌کردند داوری می‌کند. ﴿113

 


 

﴿109 بسیاری از یهود و نصاری از روی حسد و نیات ناپاکشان آرزو دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر برگردانند. این انگیزۀ نامیمونی که در دل‌هایشان می‌جوشید وقتی ظاهر شدکه با دلایل و براهین قاطع دانستند که محمد ج رسول الله است، همان رسولی که اوصاف او را در تورات و انجیل یافتند. پس شما ای مؤمنان ایشان را ترک نموده و روی گردانید تا اینکه امر الله متعال در موردشان برسد که عبارت است از قتل گروهی از یهودیان و تبعید برخی، و تعیین جزیه بر برخی دیگر و در امان ماندن کسانی از ایشان که مسلمان شدند و بدانید که الله أ بر انجام هر کاری قادر است.

از فواید این آیه:

1- بیان شدت عداوت و دشمنی یهود و نصاری با مسلمانان چه، بسیاری از آنها از روی حقد وحسدی که در دل‌های خود نسبت به مسلمانان دارند؛ دوست دارند که مسلمانان به کفر برگردانند، یعنی از دینشان که اسلام است بیرون سازند حتی اگر به یهودیت ونصرانیت هم نگرایند.

2- کسی بعد از اسلام کفر بورزد، چنین شخصی مرتد نامیده می‌شود، و در حق او احکام مرتدین تطبیق می‌شود و به نام دینی که به آن گرویده نسبت داده نمی‌شود، و احکام اهل آن دین به وی تعلق نمی‌گیرد، پس اگر مسلمانی یهودی و یا نصرانی شود؛ او را نمی‌توانیم یهودی یا نصرانی بنامیم، بلکه مرتد گفته می‌شود و احکام یهود و نصاری را از نگاه حلال بودن ذبائح شان و جواز ازدواج با زنان ایشان؛ نمی‌گیرد.

3- بیان قباحت حسد وآنکه صفتی از صفات زشت یهود و نصاری است که آنها را از پذیرفتن حق مانع شد.

4- بیان آنکه یهود و نصاری می‌دانستند که اسلام یک منقبۀ بزرگی است برای پیروانش. از اینجاست که با اسلام و مسلمانان حسد ورزیدند و سعی دارند که آنها را از این منقبۀ بزرگ خالی بسازند.

5- وجوب برحذر بودن از یهود و نصاری، چون آنها نسبت به مسلمانان حقد و حسد و دشمنی و عداوت عمیق در دل دارند و گاهی بر زبان و عملکردشان ظاهر می‌گردد.

6- بیان تدریج در احکام شریعت، چون در ابتدا مسلمانان را به گذشت و روی گرداندن در مقابل تجاوزات دشمنان شان دستور داد، تا اینکه مسلمانان از قوت و شوکت برخوردار شدند، آنگاه ایشان را به جهاد مسلحانه دستور داد.

7- جواز صلح و مصالحه باکفار در حالی‌که مسلمانان قدرت و توانائی نداشته باشند.

8- اثبات صفت قدرت و توانائی برای الله متعال وآنکه قدرت اوتعالی شامل همه چیز است.

9- بشارت برای مسلمانان که این حالت ضعف و ناتوانائی که ایشان را مجبور به گذشت و روی گردانی می‌کند؛ تغیر خواهد خورد، و ضعف ایشان مبدل به قوت، و گذشت‌شان مبدل به جهاد خواهد شد.

10- به کارگرفتن حکمت در دعوت به سوی الله و صبر کردن در برابر اذیت و آزار مردم تا اینکه نصر وکامیابی تحقق یابد.

﴿110 و در ادای فرایض خصوصا نماز و زکات پایبند و کوشا باشید و هر عمل خیری را که بخاطر تقرب به الله و ذخیره برای آخرت تان پیش می‌فرستید، اجر و پاداش آن را در نزد الله أ خواهید یافت؛ زیرا الله متعال از هیچ عملتان بی‌خبر و غافل نیست و هر خورد و بزرگی نزد اوتعالی ثبت است. و به آنچه می‌کنید بیناست.

از فواید این آیه:

1- وجوب برپاداشتن نماز و پرداختن زکات.

2- برپاداشتن نماز و پرداختن زکات از اسباب نصرت و کامیابی علیه دشمنان است.

3- هرکار خیری را که انسان پیش می‌فرستد خورد باشد یا بزرگ پاداش آن را روز قیامت دریافت خواهد کرد.

4- تشویق و ترغیب در کار خیر.

5- وسعت علم الله متعال که هر آنچه می‌کنیم، می‌بیند و می‌داند.

﴿111 یهودیان گفتند: جز یهودی هیچ کس وارد بهشت نمی‌شود! و نصاری هم گفتند: جز نصرانی هیچ کس وارد بهشت نمی‌شود پس هر گروهی از اهل کتاب یگدیگر را به گمراهی متهم می‌کرد. لیکن این همه آرزوهای بی‌اساس و باطلشان بود که هیچ دلیلی در کتاب‌های آسمانی در مورد آن نازل نشده است. پس اگر در آرزوهای خام و بی‌دلیل و ادعاهای باطلتان دلیل و برهانی دارید که بوسیلۀ آن یقین بدست آید، برای ما بیاورید. ولی هرگز چنین چیزی را نمی‌توانند بیاورند.

از فواید این آیه:

1- بیان خودخواهی و خودبینی و غرور یهود و نصاری به دین خویش، و تعصب هر یک برای دینش، و محصور نمودن فضل الله برای خودشان.

2- تکذیب یهود و نصاری در دعوای پوچشان که جز یهود و نصاری کسی دیگر وارد بهشت نمی‌شود، و بیان آنکه این همان آرزوهای بی‌اساسی است که بر صدق آن هیچ دلیلی ندارند.

3- هرکه به آرزوهای خود فریب خورده و در مراتب والا طمع کند، و حال آنکه او هیچ عملی برای رسیدن به آن مراتب را انجام نداده؛ در او شباهتی به یهود و نصاری وجود دارد.

﴿112 نه! این چنین نیست که شما می‌پندارید، بلکه کسی وارد بهشت می‌شود که خود را مخلصانه به الله أ تسلیم کند و اعمال نیک و شایسته مطابق اوامر الله أ و پیغمبرانش انجام دهد. این مردمان پاداششان در نزد الله أ محفوظ است که همانا بهشت می‌باشد و در آخرت نه بیمی بر آنان است و نه غمگین می‌شوند.

از فواید این آیه:

1- بیان صفت اهل جنت، آنها کسانی‌اند که در ایشان دو صفت هم وجود دارد:

أ- اخلاص عمل برای الله متعال که مدلول فرمودۀ اوتعالی است: ﴿مَنۡ أَسۡلَمَ وَجۡهَهُۥ لِلَّهِ

ب- پیروی از شریعت الهی که مدلول فرمودۀ اوتعالی است: ﴿وَهُوَ مُحۡسِنٞ. و این همان دو شرط اساسی در قبول عمل و درست بودن عبادت است.

بنابراین می‌توان گفت که اهل بدع در مقابل بدعت‌هایشان هیچ اجر و پاداش نیکی نخواهند داشت گرچه آن بدعت‌ها را به اخلاص نیت انجام داده باشند، چون شرط دوم را که همانا پیروی از شریعت الهی است؛ پایمال نموده‌اند.

2- بیان پاداش کسی که دو شرط مذکور را در اعمال خویش تحقق می‌بخشد، که برای آنان سه پاداش داده می‌شود:

أ- اجر او نزد پروردگارش محفوظ می‌باشد.

ب- از آیندۀ خویش در ترس نمی‌باشند.

ج- برگذشته خویش غمگین نمی‌باشند.

﴿113 هر طایفه‌ای از اهل کتاب خیر و خوبی را از دیگری نفی می‌کرده و آن را به خود اختصاص داده و حقی را که با گروهِ مخالف است انکار می‌کند، در حالی که این شیوۀ منصفانه‌ای نیست، چرا که انسان منصف به حقی که نزد خصمش وجود دارد، اعتراف کرده و باطل او را رد می‌کند و بغض و عداوتی که با خصم دارد او را وادار به انکار حق نمی‌کند. این بی‌انصافی و تجاوز در حق یکدیگر در حالی از یهود و نصاری صورت می‌گیرد که ایشان در کتاب آسمانی تأیید جانب مقابل را می‌خوانند ولی به آن کفر می‌ورزند. همچنان امت‌های قبل از یهود و نصاری که چیزی از کتاب‌های آسمانی را نمی‌دانستند سخنی مانند سخن ایشان گفتند. اما بدانند که الله أ در روز قیامت در میان یهود و نصاری و سایر مردمان قضاوت عادلانه خواهد کرد و هر کسی خواهد دانست که چه کسی مستحق بهشت است و چه کسی مستحق دوزخ؟

از فواید این آیه:

1- ملت‌های کفر با اینکه همه در مقابل اسلام و مسلمانان یکدستند، و همه در دشمنی و ضربه وارد کردن بر اسلام و مسلمانان همکارند، ولی در میان خود یکدیگر را تکفیر نموده و باهم دشمنند، چون هریک بر این باورند که دین حق همان دینی است که ایشان بر آنند، و دین گروه‌های دیگر را باطل می‌دانند.

2- کسی که حق را شناخته و رد می‌کند، قبیح‌تر است از کسی که حق را بسبب جهل رد می‌کند. چون شخص دومی عذری دارد، اما شخص اول هیچ عذری ندارد.

3- عناد و سرکشی باعث می‌شود که انسان عالم و دانا حرف‌های جاهلانه و احمقانه بگوید.

4- اثبات ایمان به روز قیامت که یکی از ارکان ششگانه ایمان است.

5- اثبات حکم و فیصله کردن برای الله متعال در روز قیامت، که میان بندگانش در مورد آنچه اختلاف دارند فیصله می‌کند.



﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَٰجِدَ ٱللَّهِ أَن یُذۡکَرَ فِیهَا ٱسۡمُهُۥ وَسَعَىٰ فِی خَرَابِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ مَا کَانَ لَهُمۡ أَن یَدۡخُلُوهَآ إِلَّا خَآئِفِینَۚ لَهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا خِزۡیٞ وَلَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٞ١١٤

 

وَلِلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ١١٥

 

وَقَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗاۗ سُبۡحَٰنَهُۥۖ بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ١١٦

 

 

بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ١١٧

 

وَقَالَ ٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَ لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ أَوۡ تَأۡتِینَآ ءَایَةٞۗ کَذَٰلِکَ قَالَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِم مِّثۡلَ قَوۡلِهِمۡۘ تَشَٰبَهَتۡ قُلُوبُهُمۡۗ قَدۡ بَیَّنَّا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یُوقِنُونَ١١٨

 

إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُ عَنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَحِیمِ١١٩

و کیست ستمگرتر از کسی که نگذارد در مسجد‌های الله نام او برده شود و در ویرانی آن بکوشد؟ آنان را نسزد که وارد آن شوند مگر اینکه ترسان باشند، خواری و رسوایی در دنیا برای آنها است و در آخرت عذاب بزرگی در پیش دارند. ﴿114

ومشرق و مغرب از آنِ الله است، پس به هر طرف که رو کنید روی الله آنجا است، همانا الله گشایشگرِ دانا است. ﴿115

و گفتند: الله فرزندی را برگزیده است، پاک است او، بلکه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آنِ اوست، و همه فرمانبردار او هستند. ﴿116

پدید آورندۀ آسمان‌ها و زمین است، وهرگاه به کاری اراده کند؛ فقط به آن می‌گوید: «شو»، پس می‌شود. ﴿117

و کسانی‌که نمی‌دانند، گفتند: چرا الله با ما سخن نمی‌گوید یا آیۀ روشنی برای ما نمی‌آید؟، کسانی که پیش از آنها بودند مانند سخن آنها گفتند، دل‌هایشان، شبیه همدیگر است. به راستی که آیات را برای قومی روشن ساخته‌ایم که یقین دارند. ﴿118

همانا ما تو را به حق مژده دهنده و بیم دهنده فرستاده‌ایم، و درباره‌ی دوزخیان بازخواست نخواهی شد. ﴿119


 

﴿114 و کسی ظالم‌تر از شخصی نیست که مردم را که برای ادای نماز و تلاوت و آموختن قرآن کریم و ذکر الله به مساجد می‌آیند منع کند، و در ویرانی بنای مساجد و یا در تعطیل ساختن طاعات و عبادات در آنها؛ مانند آموختن علم و نشستن اعتکاف کنندگان و دیگر اعمال مشروع، سعی کند. در حالیکه شایستۀ‌شان این بود که از عظمت و کبریای الله متعال به حالت بیم و هراس وارد مساجد شوند، زیرا مساجد جای عبادت الله متعال است، پس چگونه جرأت نموده در تخریب و منع مردم از رفتن به مساجد می‌کوشند؟! در این آیت الله أ به مسلمانان ارشاد می‌کند که کفار را از وارد شدن به مساجد منع نمایند، همچنان به مؤمنان اجازه می‌دهد که وقتی کفار هراسان و ذلیل بودند دروازۀ مساجد را به رویشان باز بگذارند.

پس کسانی که مساجد الله را ویران می‌کنند و از ذکر اوتعالی در آنها جلوگیری می‌کنند، الله متعال ایشان را بوسیلۀ مجاهدان مؤمن خود خوار و ذلیل می‌کند. و در آخرت نیز عذاب دردناک و سهمگین در انتظارشان است.

از فواید این آیه:

1- منع کردن از ذکر الله در مساجد، و کوشش در خراب کردن آنها بزرگترین ظلم و ستمی است که مرتکبان آن در دنیا دچار رسوایی و درآخرت گرفتار عذاب بزرگی خواهند شد.

2- اثبات تفاوت مردم در گناه و معصیت، و ظلم و ستم، وآنکه جرم برخی از گناهان بزرگتر از برخی دیگری است.

3- کسانی که مرتکب چنین ظلمی می‌شوند نباید داخل مساجد شوند مگر ترسان و هراسان.

4- ظلمی که ضرر آن به مردم می‌رسد موجب دو نوع عقوبت می‌شود: یکی عقوبت دنیوی تا سینه‌های مظلومین را شفا بخشد، و دومی عقوبت اخروی که بزرگتر خواهد بود.

5- مسلمانان همه در مساجد الله یکسانند و همه حق عبادت در آن را دارند، و منع کسی از عبادت در خانه‌های الهی ظلمی است که موجب عقوبت می‌شود.

﴿115 در سبب نزول این آیه آمده است که رسول اکرم ج در مسیر حرکت از مکه به سوی مدینه به هر سمت و جهتی که شتر سواریش در حرکت بود نماز را ادا می‌کرد. ابن‌عمر ب فرمود: این آیه ﴿فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ [البقرة: 115] «پس به هر کجا روی آورید، روی الله آنجاست» در همین باره نازل گردیده است[45].

عبدالله بن عامر بن ربیعه از پدرش روایت کرده‌اند: در یک شب تاریک با رسول اکرم ج در سفر بودیم و نمی‌دانستیم که قبله کدام سمت است، هرکس روبروی خود نماز خواند و در آن قسمت نشانه گذاشت، چون صبح شد به رسول اکرم ج یادآوری کردیم. پس الله عزوجل ﴿فَأَیۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِۚ را نازل گردانید[46].

و طلوع گاه و غروبگاه آفتاب و هر آنچه که ما بین آنها قرار دارد، ملک الله أ است. و به هر جهتی که روی آورید پس همان جا روی الله متعال است. این حکم وقتی قابل تطبیق است که جهت قبله بر نماز گذار پوشیده بماند، یا وقتی که مسلمان نماز نافله را سوار بر مرکب ادا کند، چنانکه رسول اکرم ج سوار بر مرکبشان به هر سویی که حرکت می‌کرد نماز ادا می‌کرد، بی‌گمان الله متعال صاحب فضل و عطای بی‌شمار است و علم او همه چیز و همه کس را در برمی‌گیرد.

«العلیم» به معنای دانا،یکی از اسماء حسنای الله متعال است که دانایی او، بر هر چیزی احاطه دارد؛ او از تمام امور بدیهی، ممکن و ناممکن باخبر است. پس الله أ، ذات بزرگوار و صفات مقدس و بزرگ خود را که از واجبات و بدیهیات می‌باشد و وجود آن قطعی است، می‌داند. همچنین از چیزهایی که وجود آن ممکن نیست، باخبر است و می‌داند که اگر به وجود بیایند، وجود آنها چه اثری خواهد داشت. همچنان اوتعالی ممکنات را می‌داند؛ منظور از ممکنات، چیزهایی هستند که وجود و عدم وجود آنها، امکان پذیر است؛ پس او، دانایی است که دانایی و آگاهیش، جهان بالا و پایین را احاطه نموده و هیچ مکان و زمانی نیست که او، به آن آگاه نباشد و او، پیدا و پنهان را می‌داند.

نصوص بسیاری در بیان فراگیر بودن علم و آگاهی الله أ آمده است. به اندازه ذره‌ای یا کوچکتر و بزرگتر از آن، در آسمان و زمین از نگاه الله أ پنهان نمی‌ماند؛ الله أ، نه غفلت می‌ورزد و نه فراموش می‌کند؛ علم و دانش گسترده و گوناگون مردم و آفریده‌ها، در مقایسه با علم و آگاهی الله أ، هیچ چیزی به نظر نمی‌آیند؛ همانطور که قدرت و توانایی آنها به هیچ وجه با قدرت الله متعال قابل مقایسه نیست. پس الله است که به انسان‌ها چیزهایی آموخته که نمی‌دانستند و آنها را بر انجام کارهایی توانایی داده که بر انجام آن توانایی نداشتند. علم و آگاهی الله أ، به تمام آنچه در جهان بالا و پایین است، احاطه دارد؛ او، آینده جهان را می‌داند و از آنچه که وجود ندارد، باخبر است. می‌داند که اگر پدید بیاید، چگونه خواهد بود؛ اوضاع و احوال انسان‌ها را از زمانی که آنها را آفریده و پس از آنکه آنان را می‌میراند و پس از آنکه آنها را زنده می‌گرداند، می‌داند؛ از همه کارهای خوب و بد آنان و سزا و جزای آنها در جهان آخرت بطور مفصل و با تمام جزئیات باخبر است.

خلاصه اینکه الله أ، ذاتی است که به درون و برون و به پیدا و پنهان و به واجبات و محالات و ممکنات و به جهان بالا و پایین و به گذشته و حال و آینده بطور کامل آگاه است و از آن خبر دارد. پس هیچ چیزی بر او پوشیده و پنهان نیست. الله اکبر.

از فواید این آیه:

1- بیان عمومیت و شمولیت ملک الله سبحانه و تعالی که شرق و غرب و آنچه میان آن دو است را در برگرفته است پس چیزی از ملک او خارج نیست، و این ملک مطلق و عام تنها از آنِ الله متعال است.

2- اثبات صفت «وجه» یعنی: روی، برای الله متعال، همانگونه که لایق عظمت و بزرگی اوتعالی است.

3- اثبات دونام از نام‌های حُسنای اوتعالی: واسع (گشایش دهنده)، علیم (دانا).

 ﴿116 یهودیان گفتند: عُزیر پسر الله أ است!، و نصاری گفتند: مسیح پسر الله أ است! و کفار عرب گفتند: فرشته‌ها دختران الله أ اند. و الله متعال از باطل سرایی‌های ایشان اعلان بیزاری نموده و پندارهای باطلشان را رد کرده فرمود که ذات او از سخنان این گروه‌ها که به وی برگزیدن فرزند را نسبت می‌دهند پاک و منزه است بلکه هر آنچه که در زمین و آسمان‌ها است به شمول عزیر و عیسی إ، همه بندگان تابع و خاشع او هستند که هرگز از عبادت و نیایش او سرکشی نمی‌کنند، پس چگونه می‌توانند فرزندان الله باشند؟ ابن عباس ب از رسول اکرم ج روایت کرده است که الله أ فرمود: «کَذَّبَنِی ابْنُ آدَمَ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ ذَلِکَ، وَشَتَمَنِی، وَلَمْ یَکُنْ لَهُ ذَلِکَ، فَأَمَّا تَکْذِیبُهُ إِیَّایَ فَزَعَمَ أَنِّی لاَ أَقْدِرُ أَنْ أُعِیدَهُ کَمَا کَانَ، وَأَمَّا شَتْمُهُ إِیَّایَ، فَقَوْلُهُ لِی وَلَدٌ، فَسُبْحَانِی أَنْ أَتَّخِذَ صَاحِبَةً أَوْ وَلَدًا»[47] متفق علیه.

 «فرزندآدم مرا تکذیب کرد و برایش شایسته نبود که مرا تکذیب کند، و دشنامم داد و برایش شایسته نبود که مرا دشنام دهد؛ تکذیب وی مرا از این قرار بود که او پنداشته است که من قادر به بازگردانیدن خلقت او به شکل اول آن نیستم. اما دشنام دادن او در گفته اوست که می‌گوید: من فرزند دارم، در حالیکه من پاک و منزه هستم از آن که همسر و فرزندی داشته باشم».

آری! همه مخلوقات به بندگی الله متعال فروتنانه می‌ایستند و برای او سر تعظیم و تسلیم فرود می‌آورند، پس چگونه فرزند وی می‌باشند؟!

﴿117 الله متعال آفرینش آسمان‌ها و زمین را بدون اینکه نمونۀ قبلی داشته باشند آغاز کرده و پدید آورد. وهرگاه الله متعال ارادۀ آفریدن چیزی را داشته باشد و یا کار هستی را تدبیر کند، با گفتن کلمۀ «کن» بدون معطلی و امتناع و مهلت به وجود می‌آید. بنابراین قدرت کامل بدست الله أ است و فرمانش اجرا و مقصودش عملی شدنی است.

از فواید دو آیه‌ی گذشته:

1- بیان طغیان و سرکشی انسان‌هایی که برای الله متعال دعوای فرزند کردند، و این دشنام بس بزرگی است که الله متعال خود را از آن منزه ساخته است.

2- ابطال دعوای فرزند برای الله متعال بنابر ادلۀ ذیل:

أ- فرزند بخاطر دفع حاجت و نیازمندی، و بخاطر ادامۀ نسل می‌باشد، و الله متعال بی‌نیاز و دائم است و نیازی به فرزند ندارد، و همچنان فرزند جزو پدرش و شبیه وی می‌باشد، و الله متعال شبیه و مثیل و مانندی ندارد لهذا در اینجا فرموده است: «سبحانه» یعنی: از این نقص وکمبودی پاک و منزه است.

ب- الله متعال مالک آسمان‌ها و زمین وآنچه در آن دو است می‌باشد، و جز اوتعالی همه چیز مملوک است، و ممکن نیست که مملوک فرزند مالک باشد و همچنان الله خالق بوده و ما سوای اوتعالی مخلوق است، و امکان ندارد که مخلوق فرزند خالق باشد. و همچنان عموم و شمولیت ملک اوتعالی دلالت بر بی‌نیازی او از فرزند می‌کند. این همه از فرموده اوتعالی ﴿بَل لَّهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ برگرفته شده است.

ج- همه آن چیزهایی که در آسمان‌ها و زمین‌اند به بندگی و تعظیم و فروتنی و ذلت برای الله متعال سر خم کرده‌اند یعنی همه بندگان اوتعالی هستند، و بنده فرزند پروردگار خود نمی‌تواند باشد. و این از فرمودۀ اوتعالی ﴿کُلّٞ لَّهُۥ قَٰنِتُونَ «همه فرمانبردار اویند» گرفته شده است.

د- الله متعال ذاتی است که آسمان‌ها و زمین را بدون نمونۀ قبلی آفریده است، و ذاتی که چنین صفتی دارد؛ می‌تواند که انسانی را بدون پدر بیافریند. چون آفرینش آسمان‌ها و زمین بزرگتر از آفرینش انسان است. این از فرمودۀ اوتعالی: ﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ «پدید آورنده‌ی آسمانها و زمین» گرفته شده است.

هـ- الله متعال ذاتی است که فقط با گفتن: «کن» (بشو) آنچه بخواهد می‌آفریند، پس آفریدن انسانی بدون پدر برای او چه مشکلی دارد؟! ﴿إِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ. «و چون به کاری اراده فرماید، تنها به آن می‌گوید: «باش»، پس می‌شود.»

3- قنوت (فروتنی) که در این آیه‌ی کریمه یاد شده است همانا قنوت عام است که به معنای گردن نهادن به امر و فرمان کَونی(تکوینی، وجودی) الله متعال است، و به این معنی همه مخلوقات حتی کفار برای الله تعالی خاضع و ذلیلند مثلا: در مسئله زندگی و مرگ و بیماری و فقر امثال آن همه بندگان به امر کَونی(تکوینی، وجودی) الله قانت و تسلیمند. اما قنوت خاص که عبارت از عبادت و طاعت است تنها اختصاص به مسلمانان دارد.

4- این آیه دلالت بر تعدد آسمان‌ها می‌کند و همچنان در قرآن اشاره به تعدد زمین‌ها شده، و در احادیث صحیحه تصریح شده است. و همه مسلمانان بر آن اجماع دارند که آسمان‌ها جرم یعنی جسم محسوس است بر خلاف قول ملحدان که گفته‌اند: آنچه در بالای ما قرار دارد عبارت از فضایی است که حدود و نهایت ندارد.

5- قدرت لا مثیل الله متعال و اینکه هیچ چیزی او را عاجز نمی‌کند.

6- اثبات صفت «قول» برای الله متعال و آنکه قول اوتعالی با حرف بوده و شنیدنی است.

7- بین فرمان کَونی(تکوینی، وجودی) الله متعال و تحقق یافتن آن هیچ درنگ و تأخیری نیست، بلکه مجرد اینکه به چیزی گفته شود: «بشو» می‌شود.

﴿118 مشرکان عرب گفتند: چرا الله أ بی‌واسطه باما سخن نمی‌گوید تا ما را از نبوت محمد ج آگاه سازد و ما بدانیم و متیقن گردیم که او فرستادۀ الله أ است؟ و چرا الله أ نشانه و معجزه‌ای به منظور اثبات نبوت او بر ما نازل نمی‌کند؟ این چنین سخن را یهود و نصاری نیز پیش از ایشان گفته‌اند، زیرا دل‌های ایشان همانند یکدیگر است و در کفر و عرض خواسته‌های ناروا و پیشنهاد فرستادن معجزات از جانب الله متعال با هم اتفاق دارند. ولی الله متعال نشانه‌های بسیاری را برای آنان که به حق اعتراف دارند و بخاطر یقین راسخی که به الله أ دارند، به دستورات اوتعالی گردن نهاده و سرکشی نمی‌کنند، روشن نموده است.

از فواید این آیه:

1- مجادله و کشمکش اهل باطل همیشه مبنی بر باطل می‌باشد، عناد و سرکشی و خودخواهی پیشه ایشان است.

2- کسی که حق را نمی‌پذیرد در حقیقت جاهل و نادان است.

3- باور مشرکان به متصف بودن الله به صفت «کلام» و آنکه کلام اوتعالی با حرف و شنیدنی است چون گفتند: ﴿لَوۡلَا یُکَلِّمُنَا ٱللَّهُ، «چرا الله با ما سخن نمی‌گوید؟» و در واقع مشرکان در این مورد بهتر از کسانی‌اند که گفتند: کلام الله عبارت از معنایی است که در نفس او می‌باشد، و حرف و صوتی ندارد.

4- اقوال و دل‌های اهل باطل همواره همانند یکدیگر است.

5- تنها کسانی از آیات الله بهره می‌برند که موقنون یعنی مردمان بایقین می‌باشد.

﴿119 الله متعال طلب کافران را در مورد سخن گفتن اوتعالی با ایشان و فرستادن معجزه، در مورد صحت نبوت محمد ج، به رسول اکرمش تأکید می‌کند که تو فرستادۀ برحق ما هستی و ما تو را مژده دهندۀ بهشت و بیم دهندۀ دوزخ فرستادیم، و وظیفۀ تو ابلاغ رسالت ما است و در مورد اینکه چرا کافران ایمان نیاوردند بازخواست نمی‌شوی. و بدان که سرنوشت ایشان حتما به سوی آتش دوزخ است.

از فواید این آیه:

1- رد بر منکرین نبوت محمد ج و اثبات نبوت آن جناب.

2- اثبات آنکه محمد ج فرستادۀ برحق و مبعوث به حق است.

3- بیان وظیفۀ پیامبر ج که همانا مژده دادن و بیم دادن است، اما مکلف به اعمال مردم نیست و از اعمال ایشان پرسان نمی‌شود.

 

 

 

 


 


﴿وَلَن تَرۡضَىٰ عَنکَ ٱلۡیَهُودُ وَلَا ٱلنَّصَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمۡۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۗ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم بَعۡدَ ٱلَّذِی جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٢٠

 

ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ١٢١

 

یَٰبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتِیَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ وَأَنِّی فَضَّلۡتُکُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ١٢٢

 

وَٱتَّقُواْ یَوۡمٗا لَّا تَجۡزِی نَفۡسٌ عَن نَّفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یُقۡبَلُ مِنۡهَا عَدۡلٞ وَلَا تَنفَعُهَا شَفَٰعَةٞ وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ١٢٣

 

۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ رَبُّهُۥ بِکَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِیۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ١٢٤

 

 

ویهودیان و نصارا هرگز از تو خشنود نخواهند شد مگر اینکه از دینشان پیروی کنی. بگو: همانا هدایت الله هدایت حقیقی است. و اگر از خواست‌ها و آرزوهایشان پیروی کنی پس از اینکه علم و آگاهی یافته‌ای، هیچ دوست و یاوری از جانب الله برایت نخواهد بود. ﴿120

کسانی‌که کتاب را به آنها داده‌ایم آن‌گونه که حق خواندنش است آن را می‌خوانند، ایشان به آن ایمان می‌آورند و هرکس به آن کفر ورزد پس آنان زیانکارانند. ﴿121

ای بنی‌اسرائیل! یاد کنید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم. ﴿122

و از روزی بترسید که هیچ نفسی نمی‌تواند برای نفس دیگری، کاری انجام دهد و هیچ عوضی از آن پذیرفته نمی‌شود و هیچ شفاعتی برایش سودمند نیست و آنان یاری نمی‌شوند. ﴿123

و هنگامی(را به یاد آورید) که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی چند آزمایش کرد پس او آنها را به طور کامل انجام داد. الله فرمود: تو را پیشوای مردم قرار می‌دهم، گفت: و از دودمان من(نیز کسانی را پیشوا قرار بده)، فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد. ﴿124


 

﴿120 اگر تمام پیشنهادات یهود و نصاری را هم قبول کنی و آرزوهایشان را برآورده سازی، از تو راضی نمی‌شوند. زیرا مطلب آنها آوردن معجزاتی که به تو پیشنهاد می‌کنند نیست، بلکه مطلب اصلی آنها برگردانیدن تو از دین و آئینت به دین و آئین خودشان و پیروی تو از خواسته‌های نفسانی ایشان است. و این شیوۀ هر بدعت‌گذار و پیرو هوی و هوس است که جز پیروی از خواهشات نفسانی خود، چیزی دیگری را از اهل حق نمی‌خواهند و بدون آن از ایشان راضی نمی‌گردند. پس ای محمد ج به ایشان بگو: هدایت حقیقی تنها هدایت الهی است، نه آنچه که شما به آن عقیده دارید از شریعت‌های منسوخ و کتاب‌های تحریف شده. و اگر از تحریفاتی که در کتبشان است و از بدعت‌هایی که در دین خود به وجود آورده‌اند و از احکام و باورهای نامشروعشان پیروی کنی و با آنها سازش کنی، پس هیچ کسی تو را از عذاب الهی نمی‌تواند نجات دهد و یار و یاوری نخواهی داشت.

این هشدار شدید الهی است که متوجه رسول اکرم ج گردید و در عین وقت مراد این آیه، امت رسول اکرم ج می‌باشد که هوشیار و بیدار باشند تا در دام هوی‌ها و هوس‌های باطل‌گرایان و افکار و باورهای بی‌ارزش آنان نیفتند و مبادا روزی رضایت و خشنودی بدعت گزاران را بجویند. و اگر کسی چنین کند، پس خواری و ذلت و تنهایی دامنگیر او خواهد شد.

از فواید این آیه:

1- بیان عناد و سرکشی یهود و نصاری که از کسی راضی نمی‌شوند مگر اینکه پیروی از دین و آئین آنها کند، وکسی که چنین بوده باشد حتما بخاطر گرویده ساختن دیگران به دین خویش کوشش‌های زیادی به خرج خواهد داد، پس باید از ایشان برحذر بود.

2- همه گروه‌های کفری در مخالفت و عداوت با اسلام یک ملتند، گرچه از نگاه عقاید وآئین، ملت‌های مختلف باشند، مانند یهود ونصاری و بودائی‌ها که ملت‌های مختلفند، لیکن از آنجا که همه مخالف با دین اسلامند؛ همه یک ملت یعنی کفار خوانده می‌شوند.

3- یگانه هدایت حقیقی و درست همانا هدایت الله تعالی است که جز هدایت او، همه گمراهی است.

4- حرام بودن پیروی از خواهشات یهود و نصاری و بیان عقوبت کسی که از ایشان پیروی می‌کند.

5- بیان اینکه آنچه یهود و نصاری برآنند؛ دین نیست بلکه هوی و هوس و خواهشات ایشان است.

6- بیان اینکه عقوبت و گرفت الله متعال آنقدر سخت است که کسی توانایی دفع آن را ندارد.

﴿121 برخی از مفسرین گفته‌اند: مراد از«کسانی که به آنان کتاب دادیم» مسلمانان است. و برخی هم گفته‌اند: مراد از آن، آن عدۀ از اهل کتاب است که مسلمان شدند. و در واقع معنی و مفهوم آیه عام بوده و همه کسانی را که به آنان کتاب داده شده است وآنان کتاب خویش را آنگونه که حق خواندن و پیروی آن است؛ می‌خوانند و پیروی می‌کنند مشمول این آیه‌اند. این گروه از کتاب الله أ پیروی کرده و به احکام آن عمل می‌کنند. طوریکه حلال آن را حلال، و حرام آن را حرام می‌شمارند و چنان که شایسته است آن را تلاوت می‌کنند و در آیات و احکام آن تحریف و تبدیل ایجاد نمی‌کنند. چون مراد از تلاوت تنها تلاوت لفظ آن نیست بلکه شامل سه نوع تلاوت است:

·        تلاوت لفظ که عبارت از خواندن است.

·        تلاوت معنی که عبارت از فهمیدن است.

·        وتلاوت حکم که عبارت از پیروی اوامر و پرهیز از نواهی آن است.

و حق تلاوت آن نیز درست انجام دادن این سه امور مذکور است. و همین گروه به قرآن کریم ایمان می‌آورند. ولی کسانی که به کتاب الهی کفر ورزیدند، ایشان در دنیا و آخرت زیانمندند.

از فواید این آیه:

1- مدح و سپاس کسانی که کتاب الله را به طوری که باید تلاوت می‌کنند.

2- تنها حافظ و یا قاری قرآن بودن برای انسان فضیلت نمی‌بخشد تا به آنچه در قرآن آمده عمل کند آنگاه فضیلت و برتری را به دست می‌آورد.

3- ایمان دارای نشانه است، که همانا عمل است. پس نشانه صدق و راست بودن ایمان به کتاب الله؛ عمل به احکام آن است. و این بیانگر آن است که ایمان تنها قول نیست بلکه قول و عمل است.

4- تلاوت قرآن بر دو قسم است:

أ- تلاوت حق و راست که شامل : خواندن الفاظ و فهمیدن معانی، و عمل به فرامین آن است.

ب- تلاوت ناقص که در یکی از امور سه گانه فوق خللی ایجاد کند.

5- کسی که به کتاب الله کفر ورزد دچار خسارت و زیان بزرگی می‌گردد. پس زیاندیدۀ واقعی کسی است که از ایمان به کتاب الله محروم مانده است.

﴿122 و﴿123 تفسیر این دو آیت در آیات (47 و 48) همین سوره گذشت. بقاعی می‌فرماید: الله متعال داستان نعمت‌هایی که بر بنی اسرائیل ارزانی نموده بود و هشدار دادن ایشان از عذاب الهی را دوباره در اینجا ذکر کرد تا فهمیده شود که این خلاصۀ داستان آنها است.

﴿124 ابتلا به معنای امتحان و آزمایش است. آزمایش ابراهیم ÷ با کلماتی بود که عبارت است از «من تو را امام و پیشوای مردم قرار می‌دهم» و ابراهیم ÷ آن کلمات را به اتمام رسانید و از الله متعال خواست تا بر مضمون آن کلمات بیافزاید و از نسل او نیز پیشوایانی قرار دهد. یا اینکه ابراهیم ÷ به بهترین وجه وظیفۀ امامت را انجام داد. کلماتی که الله متعال توسط آن، ابراهیم ÷ را آزمایش و امتحان کرد؛ بگونۀ مطلق یاد شده است، پس تقیید آن به کلمات معینی نیاز بدلیل صحیح و صریحی دارد، بناء می‌توان گفت: مراد از این کلمات عموم کلمات کونی و شرعی است که الله متعال با آن خلیل خود را مورد امتحان قرار داده است، کلمات کونی تعلق به قضا و قدر دارد، و کلمات شرعی مربوط به امر و نهی است. پس هر چه الله متعال به آن، ابراهیم ÷ را امر فرموده، یا از آن نهی کرده، یا بر وی مقدر ساخته است، زیر این کلمات داخل می‌باشد. مثال اوامر: امر او به گذاشتن همسرش «هاجر» و پسرش «اسماعیل» در آن وادی بی‌آب و بی‌گیاه، و امر او به ذبح پسرش «اسماعیل» و امثال آن، و مثال نواهی: نهی او از آمرزش خواستن برای پدرش و مثال آنچه بر او مقدر ساخته است: ترک پدر و قوم و وطن، انداختن او درآتش و امثال آن. پس ابراهیم ÷ در همۀ این موارد کامیاب شده وآنچه باید می‌کرد، بطور کاملتر انجام داد. و مراد از امامت در اینجا همان امامت شرعی است که معنای پیشوا و الگو در کارهای خیر می‌باشد و ابراهیم ÷ به این معنی امام و پیشوای همه مردمانی بود که بعد از وی آمده‌اند، حتی برای پیامبر گرامی ما محمد ج پیشوا بوده، چون پیامبرما به پیروی از ملت ابراهیم ÷ مأمورشدند ﴿ثُمَّ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗا... «سپس به تو وحی کردیم که حق گرایانه از آئین ابراهیم پیروی کن...».

وقتی ابراهیم ÷ از پروردگارش خواست تا از نسل و دودمان او نیز پیشوایانی انتخاب کند، الله متعال فرمود: در میان نسل تو مردمان گنهکار و ستمگر نیز وجود دارد و ایشان لیاقت پیشوایی امت اسلامی را نداشته و حق آن را چنان که لازم است نمی‌توانند ادا کنند، بنابرین این مقام و فضل بزرگ به ایشان نمی‌رسد. البته امام و پیشوای مردم باید از اهل عدل و انصاف و از کسانی باشد که قانون الهی را عملی کند و اگر از راه مستقیم منحرف شد و قانون الهی را بر خود عملی نکرد، بدون شک وی ستمگر است.

این آیه به مسلمانان دستور می‌دهد که نباید مسؤلیت امور دین و زمامداری مسلمانان را به شخص ستمگر بسپارند، زیرا امام کسی است که پیشوای مردم قرارداده می‌شود و مردم هم به کردار و گفتار او اقتدا می‌کنند، پس اگر ستمگر یا فاسق باشد، مقتدیان و پیروان خود را گمراه و از جادۀ راست منحرف می‌سازد.

از فواید این آیه:

1- الله برخی از بندگان خویش را به تکلیفاتی ویژه ابتلا و آزمایش می‌کند چه شرعی باشد و چه کونی تا درجات ایشان را بالا برده و در اجر و فضل ایشان بیافزاید.

2- بیان فضیلت و برتری ابراهیم ÷. چون او فرموده‌های پروردگارش را تمام نموده و در میدان‌های ابتلا و امتحان کامیاب گردید، بناء الله متعال او را برای همه مردم امام و پیشوا قرار داده است.

3- مشروعیت دعا برای نسل و خاندان خود، و طلب فضایل و مراتب والا برایشان چه در دنیا و چه در آخرت.

4- تنها از نسل و خاندان اهل فضل بودن؛ انسان را به امامت و پیشوایایی نمی‌رساند، بلکه باید اضافه برآن فرامین الهی را متحقق نموده، و از نواهی اوتعالی پرهیز کند، و لهذا در اینجا فرمود: ﴿لَا یَنَالُ عَهۡدِی ٱلظَّٰلِمِینَ. «پیمان و عهد من به ستمکاران نمی‌رسد».

5- همانگونه که پیروی از فرموده‌های الله متعال انسان را به مرتبه‌های عالی می‌رساند؛ ظلم و ستمکاری نیز انسان را به پائین‌ترین پائین شدگان و پست‌ترین پَستان می‌برد. بناء ظالم و ستمگار هرگز شایستگی امامت را ندارد.

 



﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥

 

 

وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٢٦

 

 

وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧

 

رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨

 

و باز یاد آورید وقتی که خانه کعبه را بازگشت‌گاه(محل اجتماع) و مأوای امنی برای مردم قرار دادیم. و (فرمودیم) از مقام ابراهیم نمازگاهی برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانۀ مرا برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع و سجده کنندگان پاکیزه گردانید. ﴿125

و چون ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهر امن بگردان و از اهلش هر آن کس را که به الله و روز آخرت ایمان آورد از میوه‌ها (و برکات گوناگون) روزی ببخش. الله فرمود: و هرکس که کفر ورزد او را مدت اندکی بهره‌مند می‌گردانم سپس او را به عذاب آتش ناچار می‌سازم و (آتش دوزخ) چه بد سرانجامی است. ﴿126

و به یاد آور هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانۀ کعبه را بالا می‌بردند و (گفتند:) پروردگارا! از ما بپذیر، همانا تو شنوای دانا هستی. ﴿127

پروردگارا! ما دو تن را مسلمان (فرمانبردار) برای خودت بگردان و از فرزندان ما ملتی فرمانبردار پدید آور و به ما طرز عبادت ما را نشان بده و توبۀ ما را بپذیر، همانا تو توبه‌پذیرِ مهربانی. ﴿128


 

﴿125 و ای محمد! این نعمت مرا به یاد آور وقتی خانۀ کعبه را محل بازگشت برای مردم قرار دادیم که حجاج پس از پراکنده بودنشان در نقاط مختلف عالم، در آن مرجع و محلِ تجمع باهم جمع می‌شوند. و حرم مکه را محل امن قرار دادیم که نباید کسی در آن احساس خوف و ترس کند حتی درختان و گیاهان حرم از بریدن ایمن بوده، و حتی حیوانات از شکار شدن در آن ایمنند بلکه کسی که بر وی حدی لازم شده است سپس به آن پناه ببرد، نزد برخی از علما حد بر وی اقامه نمی‌شود، بلکه راه زندگی بر وی تنگ کرده می‌شود تا از حرم بیرون شود یا به همان حالت بمیرد. پس هر کسی وارد آن گردد از هر نگاه به امن بوده جان و مال او محفوظ است.

در سبب نزول این آیه از عمر بن خطاب س روایت شده که فرمود: «وَافَقْتُ رَبِّی فِی ثَلاَثٍ: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوِ اتَّخَذْنَا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى، فَنَزَلَتْ: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ [البقرة: 125] وَآیَةُ الحِجَابِ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ نِسَاءَکَ أَنْ یَحْتَجِبْنَ، فَإِنَّهُ یُکَلِّمُهُنَّ البَرُّ وَالفَاجِرُ، فَنَزَلَتْ آیَةُ الحِجَابِ، وَاجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الغَیْرَةِ عَلَیْهِ، فَقُلْتُ لَهُنَّ: ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَیۡرٗا مِّنکُنَّ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ»[48].

 «در سه مورد با پروردگارم موافقت کردم. گفتم: ای رسول الله! کاش از مقام ابراهیم محلی برای ادای نماز انتخاب می‌کردیم. بنابراین ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗى «و از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید.» نازل شد، گفتم: ای رسول الله! کاش به همسرانتان دستور می‌دادید که از مردان نامحرم روی بپوشانند، چرا که  اشخاص صالح و نیکوکار و افرد فاسد و نابکار (به حرم پاکیزه و با عظمت شما داخل می‌شوند و همسران‌تان را می‌بینند و) با آنان سخن می‌گویند  ، پس آیۀ حجاب نازل شد، (پیشامدی روی داد که) زنان پیامبر ج به خاطر غیرت بر رسول الله ج  دور هم گرد آمدند. گفتم: امید است که اگر پیامبر شما را طلاق بدهد، الله کسانی بهتر از شما را به او ارزانی فرماید. پس این چنین نازل گردید ﴿عَسَىٰ رَبُّهُۥٓ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبۡدِلَهُۥٓ أَزۡوَٰجًا خَیۡرٗا مِّنکُنَّ [التحریم: 5]. «چه بسا اگر شما را طلاق دهد، پروردگارش همسرانی بهتر از شما برایش جایگزین کند».

مقام به معنای ایستادگاه بوده و مراد از مقام ابراهیم ÷ دو معنی است: یکی معنای عام که مراد از آن ایستادگاه ابراهیم ÷ برای عبادت پروردگارش است، بناءً شامل همه مواقف و مشاعر حج می‌باشد مانند: عرفه، مزدلفه، جمرات، صفا و مروه و غیره. و دومی معنای خاص است که مراد از آن همان سنگ معروفی است که ابراهیم ÷ برآن بالا شده بود تا پایه‌های کعبه معظمه را بلند سازد، و همین معنای دوم نزد مردم مشهور است، طواف کنندگان دو رکعت نماز طواف را در مقابل آن ادا می‌کنند.

ابراهیم ÷ برای بنای کعبه بر آن می‌ایستاد و هنگامی که دیوار کعبه بلند شد اسماعیل ÷ آن سنگ را آورد تا پدرش بر آن بایستد. سنگ مقام بنا بر قول اکثر مؤرخین در ابتدا به دیوار کعبه چسپیده بود و اولین کسی که آن را به جای فعلی آن نقل داد عمر س بود، بخاطر مصلحت حجاج و معتمرین که گرد کعبه طواف می‌کردند و مردمانی که پشت مقام نماز می‌خواندند باعث تنگی و اذیت ایشان می‌شدند.

همچنان کلمۀ «مصلی» بمعنای: نماز گاه یعنی جای ادای «صلاه» می‌باشد. وکلمۀ «الصلاه» بر دو چیز اطلاق می‌گردد:

یکی: اطلاق لغوی که بمعنای «دعا» می‌باشد، و این معنی به معنی اول «مقام» مناسب‌تر است، چون همه مناسک حج جای دعا است.

دومی: اطلاق شرعی که بمعنی «نماز» می‌باشد، و این معنی به معنی دوم «مقام» شایسته‌تر است، چون در آنجا بعد از طواف دو رکعت نماز ادا می‌شود، و این معنی را سنت رسول الله ج تأیید می‌کند، زیرا پیامبر ج هنگامی که از طواف فارغ می‌شدند به نزد مقام ابراهیم رفته و این عبارت آیه را تلاوت می‌کردند: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وآنجا دو رکعت خواندند. اما قول اول شامل‌تر است، و دو رکعت طواف نیز در آن داخل می‌شود، و مراد از تلاوت پیامبر ج بیان یکی از معنای آیه بوده و تخصیص معنی نیست و الله اعلم. سپس الله متعال می‌فرماید... و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانۀ مرا از بت‌ها و کفار و پلیدی‌ها و طواف کردن شخص جنب و حایض و از هر نجاست دیگری، برای طواف کنندگان کعبه و عاکفان و نمازگزاران مسجد الحرام پاکیزه گردانید. «عاکف» به کسی اطلاق می‌گردد که بخاطر ادای عبادات، مقیم یا پایبند مسجد می‌شود. و به قولی: عاکف کسی است در مکه مجاورت گزیده، و مقیم یا از اهالی آن نیست.

از فواید این آیه:

1- بیان فضیلت بیت الله الحرام «کعبه معظمه» که الله متعال آن را محل بازگشت مردم و جای امن و امان قرار داده است.

2- از آنجا که الله متعال این خانه را جای بازگشت مردم قرار داده است، و مردم همیشه و با تعداد زیاد آنجا جمع می‌شوند؛ رعایت امن و امنیت را در آنجا واجب گردانید، قتل و قتال و هرگونه ظلم و تجاوزگری و حتی ترسانیدن مردم و حیوانات، و بریدن درختان و گیاهان را منع نموده، وهر کسی که مجرد قصد و تصمیم به الحاد و ظلم در این سرزمین می‌کند به عذاب دردناکی وعده نموده است. پس کسانی که در پی اذیت و ترسانیدن و ایجاد نا امنیتی میان حجاج و زائرین این خانه معظمند، چه جرمی بزرگی را مرتکب شده‌اند.

3- امر به نمازگاه گرفتن مقام ابراهیم ÷، که معنی آن مفصلا بیان شد. و این جمله نیز بیانگر یکی از فضایل و امامت ابراهیم ÷ است.

4- واجب بودن پاکیزه نگاه داشتن بیت الله الحرام از هرگونه پلیدی‌های حسی و معنوی، و درمقدمۀ آن منع از اعمال شرک آمیز وکارهای بدعتی و دخول کفار و مشرکین می‌باشد.

5- طواف به نیت تعظیم و عبادت تنها گرد کعبه معظمه می‌باشد، بناء طواف کردن گرد چیزی دیگر جایز نیست، وکسانی که گرد قبرها و زیادتگاه طواف می‌کنند؛ گناه بس بزرگی را مرتکب می‌شوند که شاید آنها را به شرک بکشاند.

6- اشاره به فضیلت این چهار نوع عبادت: طواف، اعتکاف، رکوع و سجود برای الله متعال.

﴿126 و یادآور شو، وقتی ابراهیم گفت: ای پروردگار! مکه را شهری امن بگردان و هر کس از اهلش به الله و روز آخرت ایمان دارد، از میوه‌ها برایش روزی بده، نه کسی را که کفر ورزیده است. سپس الله متعال به ابراهیم ÷ فرمود: من وعده می‌دهم که مؤمنان اهل این خانه را حتما روزی می‌دهم، و کافران را نیز روزی می‌دهم، زیرا روزی من مانند امامت نیست که خاص برای مؤمنان باشد، بلکه روزی من به مؤمنان و کافران می‌رسد. اما کافران را در این دنیا اندکی از نعمت‌هایم می‌دهم، سپس آنان را در آخرت طوری عذاب می‌دهم که دیگر راه نجات نداشته باشند. و چه سر انجام بدی دارند.

از فواید این آیه:

1- خیرخواهی ابراهیم ÷ برای مکه و اهل آن، که برای آنها دو نعمت بزرگ را از پروردگارش طلب کرد که وسیلۀ رفاه و آسایش در زندگی، و سبب خوشی وآرامش انسان‌ها است، نعمت امن و نعمت روزی.

2- اهمیت ایمان به الله و روز آخرت.

3- اثبات قول برای الله متعال و آنکه اوتعالی موصوف به کلام مشتمل بر حروف و قول شنیده شدنی است.

4- روزی الله متعال مخصوص مؤمنان نیست، بلکه همه مخلوقات روزی ایشان بر الله متعال است اعم از انسان و غیر انسان، و از مؤمن و کافر. اما این فقط در دنیا بوده، و اما در آخرت بازگشت کافران به سوی دوزخ است که بازگشت بد و زشتی می‌باشد.

﴿127 و یاد آور شو، چون ابراهیم و اسماعیل پایه‌های کعبه را بر بنای قوی و استوار بلند نمودند و می‌گفتند: ای پروردگار! این عمل نیک و پاک را از ما بپذیر، زیرا تو دعای ما را می‌شنوی و از نیات ما هم باخبری.

از فواید این آیه:

1- بیان فضیلتی از فضایل ابراهیم و اسماعیل إ که عبارت از بنای کعبۀ معظمه است.

2- بیان اهمیت قبول اعمال، و آنکه عبرت به کثرت اعمال نیست بلکه عبرت به قبول شدن عمل و پذیرفتن آن به نزد الله متعال است، و لهذا هر یک ابراهیم و اسماعیل إ پروردگار خویش را دعا کردند تا عمل ایشان را قبول فرماید.

4- اثبات توسل به نام‌های الله متعال، چون ابراهیم و اسماعیل إ به وسیله دو نام از نام‌های الله تعالی که عبارت اند از: السمیع و العلیم؛ از پروردگارشان قبول عمل‌شان را خواستند.

5- اثبات دو نام از نام‌های حسنای الله متعال: السمیع، العلیم، که اولی دلات بر صفت «سمع» شنوایی، و دومی دلالت برصفت «علم» دانایی، می‌کند، و با صفت اول همه آوازها را می‌شنود و با صفت دوم همه احوال را می‌داند، و ایمان به این دو صفت الهی در انسان مراقبت و ترس از الله متعال را ایجاد می‌کند.

6- صفت «سمع» یعنی شنوایی که الله متعال به آن موصوف است بر دو قسم است:

أ- به معنای شنیدن آوازها که از صفات ذاتی اوتعالی است، و الله متعال در آیات زیادی از این صفت والای خود خبر داده است، که گاهی افادۀ تهدید را می‌کند مثل: ﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِیرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِیَآءُۘ سَنَکۡتُبُ مَا قَالُواْ ... [آل عمران: 181]. «به راستی که الله، سخن کسانی را که گفتند: «خدا فقیر است، و ما بی نیازیم!» شنید، به زودی آنچه را گفتند خواهیم نوشت ...» و گاهی افادۀ اقرار و احاطه را می‌کند، مثل: ﴿قَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّتِی تُجَٰدِلُکَ فِی زَوۡجِهَا ... [المجادلة: 1] «به راستی الله سخن زنی را که در بارة شوهرش با تو مجادله می‌کرد، شنید...» وگاهی افادۀ تأیید و کمک را می‌کند مثل: فرمودۀ اوتعالی به موسی و هارون إ: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ٤٦ [طه: 46]. «همانا من به همراه شمایم، می‌شنوم و می‌بینم».

ب- به معنای اجابت دعا، که از صفات فعلی اوتعالی است، چون تعلق به مشیئت دارد، یعنی دعای کسی را می‌پذیرد که بخواهد. و مثال آن در این آیه آمده است: ﴿إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ٣٩ [إبراهیم: 39] «همانا قطعا پروردگارم شنونده‌ی دعاست» و در قول نمازگزار: «سمع الله لمن حمده». «الله، ستایش کسی که اوتعالی را می‌ستاید، می‌شنود».

7- صفت «علم» یعنی: دانایی الله متعال شامل همۀ چیزها است، بطور جملگی و تفصیلی، چه از موجودات باشد یا معدومات، از ممکنات باشد یا واجبات یا مستحیلات. و ایمان به علم الله متعال واجب بوده، و انکار آن کفر است.

﴿128 ای پروردگار! ما را بر اسلام ثابت قدم گردان، یا بر اسلام ما بیافزای. مراد از اسلام، ایمان و اعمال صالح است. و از نسل ما ملت مطیع و فرمانبردار خود بساز که همانا امت محمد ج است، و به قولی: مراد از نسل عرب‌ها است، زیرا ایشان نسل ابراهیم و اسماعیل إ هستند. و ای پروردگار! مناسک حج و مواضع قربانی را به ما نشان بده.

از فواید این آیه:

1- نیازمندی انسان به هدایت، و طلب ثبات و پایداری برآن از الله متعال، چون بدون توفیق و یاری پروردگارش گمراه و هلاک خواهد شد، و همچنان وجوب اخلاص برای الله متعال.

2- حرص انبیاء ﻹ بر صلاح نسل و خاندانشان و دعایشان همیشه به صلاح و نیکی آنها.

3- عبادات توقیفی است، یعنی موقوف بر دلیل صحیح از قرآن و سنت است، و لهذا ابراهیم و اسماعیل إ از الله متعال خواستند که بر ایشان مناسک حج و سایر عبادات را نشان دهد. بناء جایز نیست که کسی الله متعال را به غیر از آنچه برایش مشروع گردانیده است عبادت کند.

4- اهمیت توبه، و آنکه هیچ کسی از توبه بی‌نیاز نیست، حتی انبیاء ﻹ، چون هیچ کس از کوتاهی خالی نیست.

5- اثبات دو نام از نام‌های حسنای الله متعال که: التواب،و الرحیم، است، تواب: بسیار توبه پذیر. رحیم: بسیار مهربان.

6- مشروعیت توسل به نام‌های الله متعال، وآنکه شخص متوسل از نام‌های الله جل جلاله آنچه را انتخاب کند که مناسب طلب و خواسته او باشد، چنانکه اینجا ابراهیم و اسماعیل إ گفتند: ﴿وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ [البقرة: 128].



﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩

 

وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٣٠

 

 

إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١

 

وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢

 

 

أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ یَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِیۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَکَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِکَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣

 

ای پروردگار ما! و در میان آنها پیامبری مبعوث فرما که آیات تو را بر آنان تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها بیاموزد و آنان را پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیز(توانا و شکست ناپذیر) و حکیمی(با حکمت و سنجیده کاری) ﴿129.

و چه کسی از آیین ابراهیم روی بر می‌تابد، مگر آن کس که خویشتن را خوار دانسته و نشناسد؟! و به راستی او (ابراهیم ÷) را در دنیا برگزیدیم و او در آخرت از شایستگان است. ﴿130

آنگاه که پروردگارش به او فرمود: تسلیم (اوامرم) باش؛ پاسخ داد: من تسلیم (فرمانبرِ) پروردگار جهانیان شدم﴿131.

و ابراهیم فرزندانش را به آن (ملت و آئین) سفارش کرد و یعقوب (نیز چنان سفارش کرد و هر کدام به فرزندان خود گفتند:) ای فرزندان من! بی‌گمان الله دین را برایتان برگزیده است پس شما نباید بمیرید مگر در حالی که مسلمان باشید. ﴿132

آیا شما حاضر بودید وقتی که مرگ یعقوب فرا رسید آنگاه که به فرزندانش گفت: پس از من چه چیزی را می‌پرستید؟، گفتند: معبودت را، و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می‌پرستیم، معبودی یگانه را (می‌پرستیم)، و ما فرمانبردار او هستیم. ﴿133


﴿129 ای پروردگار ما! در میان اعرابی که از تبار ما(ابراهیم و اسماعیل إ) هستند پیغمبری از خودشان بفرست. الله متعال این دعای ایشان را پذیرفت و از نسل ایشان پیغمبری فرستاد که محمد رسول الله ج است. ابراهیم ÷ در ضمن دعای خویش نیز خواسته بودکه بر فرستاده‌ات کتابی نازل فرما که خوانده شود و به مردم دین را معرفی کرده و احکام و فقه آن را به آنان بفهماند و ایشان را از شرک و سایر گناهان پاک کند. زیرا تو غالب و باحکمت هستی.

از فواید این آیه:

1- ضرورت و نیاز مردم به پیامبری که برایشان فرامین الهی را بخواند، و احکام دینش را تعلیم به آنها دهد، و ایشان را به اخلاق نیکو دستور داده، و از اخلاق زشت پاک سازد.

2- وقتی پیامبر از میان خودِ قوم و از جنس خودشان و هم زبانشان باشد؛ به قبول و پذیرش ایشان نزدیکتر و برای اقامت حجت قوی‌تر بوده، و از تهمت‌های دروغین دورتر خواهد بود، ولهذا ابراهیم و اسماعیل إ خواستند تا پیامبری از میان خود عرب‌ها در میانشان فرستاده شود.

3- بیان آنکه محمد ج دعوت ابراهیم ÷ و قبول شدن اجابت دعای وی بوده است.

4- بیان وظیفه پیامبر که عبارت است از: تلاوت آیات الله به مردم، و تعلیم دین الله به ایشان، و پاک ساختن مردم از اخلاق زشت.

5- بیان آنکه شریعت محمد ج شامل و کامل و صالح در هر زمان و مکان برای همه مردم تا روز قیامت است، چون مشتمل بر این اصول بزرگ است.

6- اثبات دو نام از نام‌های حسنی الله متعال که عبارتند از: العزیز و الحکیم، و مشروعیت توسل به نام‌های الله متعال.

﴿130 از ملت ابراهیم ÷ تنها کسی روی می‌گرداند که بی‌خرد بوده و به خویشتن خویش جاهل بوده و هیچگاه در منفعت و مصلحت آن فکر نکرده است، لذا خود را نابود و هلاک ساخته است. و ما ابراهیم ÷ را در دنیا به رسالت و پیامبری و خُلَّتِ[49] خود برگزیدیم و بدون شک که او در آخرت نیز از نیکان است.

از فواید این آیه:

1- بیان فضیلت و برتری ملت ابراهیم ÷ که همانا ملت حنیفیت یعنی توحید و یکتاپرستی است، و اینکه پذیرفتن آن و عمل به آن، خردمندی و درست فهمی است، و روی گرداندن از آن، بی‌خردی و جهل و نادانی است.

2- بیان فضیلت دیگری از فضایل ابراهیم ÷ که عبارت از برگزیدن او بر سایر انبیاء جز محمد ج است.

3- نبوت و رسالت: اصطفاء و اختیار از جانب الله متعال است چنانکه در اینجا فرمود: ﴿وَلَقَد ٱصۡطَفَیۡنَٰهُ فِی ٱلدُّنۡیَاۖ [البقرة: 130] « و همانا ما در دنیا وی را برگزیدیم» و در جای دیگر فرموده است: ﴿ٱللَّهُ یَصۡطَفِی مِنَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلٗا وَمِنَ ٱلنَّاسِۚ [الحج: 75] «الله متعال از میان فرشتگان فرستادگانی برمی‌گزیند و از میان مردم نیز». پس در این آیه و همانندش دلیلی است بر بطلان قول کسانی که گفته‌اند: نبوت قابل کسب بوده و انسان می‌تواند به اجتهاد خود به آن برسد.

4- اثبات روز قیامت: ﴿وَإِنَّهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٣٠ [البقرة: 130]. «و به تأکید او در روز قیامت از زمره‌ی نیکوکاران است».

﴿131 هنگامی که الله أ به ابراهیم ÷ گفت: تسلیم شو و برای پروردگارت مخلصانه منقاد باش. فرمود: به پروردگار جهانیان تسلیم و منقاد شده و گردن نهادم.

از فواید این آیه:

1- بیان فضیلت دیگری از فضایل ابراهیم ÷ که او هرگز در بجا آوردن فرامین پروردگارش سستی و درنگ نمی‌کرد، به مجرد اینکه به وی گفته شد: تسلم شو؛ تسلیم شد، وگفت: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ.«تسلیم پروردگار جهانیان شدم».

2- ابراهیم ÷ با این فرمودۀ خود «اسلمت لرب العالمین» برای ما اعلام داشت ذاتی که باید به او کاملا تسلیم شد؛ همانا پروردگار جهانیان است.

3- همه جهانیان مخلوق و مملوک الله متعال بوده و زیر تصرف و تدبیر او تعالی قرار داشته و نشانۀ وجود و قدرت وعلم و حکمت و رحمت اوتعالی هستند.

 ﴿132 الله متعال بر ادعای اهل کتاب رد می‌کند آن هنگام که گفتند: ابراهیم و اولادۀ او نصرانی یا یهودی بودند!! زیرا ابراهیم ÷ و یعقوب ÷ فرزندانشان را به این ملت حنیفی و یکتاپرستی وصیت و سفارش کردند و به آنان ارشاد فرمودندکه همانند ما به پروردگار جهانیان تسلیم و منقاد باشید، زیرا الله أ این دین را برای شما برگزیده است. پس به آن چنگ بزنید و از آن دور نشوید؛ تا وقتی که مرگتان فرا رسد و باید در حالی بمیرید که بر دین اسلام که دین همه انبیاء ﻹ است ثابت‌قدم و پایدار باشید.

از فواید این آیه:

1- اهمیت این وصیت بزرگ که وصیت به توحید و یکتاپرستی و تسلیم شدن به رب‌العالمین است، چون هر یک ابراهیم و یعقوب إ فرزندان خویش را به آن سفارش کردند.

2- دین معتبر و درست همان دینی است که الله متعال خودش آن را برای بندگانش انتخاب کرده و برگزیده است، نه آنچه مردم از هوی و هوس خویش ساخته‌اند.

3- اهمیت پایداری و ثابت‌قدم بودن بر دین اسلام، چون عبرت به خاتمه است، پس باید هر مسلمانی مراقب احوال خویش باشد و همیشه بر دین حق چنگ بزند تا اگر مرگ به سراغش آید آماده باشد.

﴿133 الله متعال یهود و نصاری را مورد خطاب قرار داده گمان باطلشان را مردود شمرد هنگامی که گفتند: ابراهیم ÷ و فرزندان او یهودی یا نصرانی بودند. و احتمال دارد که این خطاب تنها به یهود و نصاری متوجه نبوده بلکه به همه مخاطبین متوجه باشد، و غرض از آن، بیانِ وصیتِ یعقوب ÷ در هنگام حضور مرگش است. و شاید این احتمال بهتر باشد چون احتمال اول نیاز به دلیل دارد. و فرمود: آیا شما حاضر بودید وقتی مرگ یعقوب ÷ فرا رسید؟ و آیا دانستید که وی فرزندان خود را به چه چیزی سفارش کرد؟ و آیا این سخنانتان مبنی بر علم و دانشی است؟ یا که بر او افترا می‌بندید؟

یعقوب ÷ به فرزندان خود فرمود: پس از مرگ من چه کسی را می‌پرستید؟ فرزندان وی در جواب گفتند: معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق ﻹ را به یگانگی می‌پرستیم. اگر چه اسماعیل ÷ عموی یعقوب ÷ بود، ولی فرزندانش او را پدر نامیدند، زیرا عرب عمو را نیز پدر می‌نامند.

یعقوب ÷ در وقت مرگ از فرزندانش پیمان گرفت که الله متعال را به یگانگی بپرستند و با او چیزی را شریک نگردانند و ایشان به این عهد و پیمان اقرار کردند و این اعتراف و اقرار ایشان گواه بر این حقیقت است که آنان مسلمان بودند و یعقوب ÷ نیز بر اساس همین اعتراف به مسلمان بودن فرزندانش گواهی داد.

و مراد از اسلام در اینجا معنای عام آن است، چون «اسلام» بر دو معنی اطلاق می‌شود: یکی معنای عام که همانا توحید و یکتا پرستی و تسلیم شدن به الله متعال و گردن نهادن به فرامین اوتعالی است، و «اسلام» به این مفهوم دین همۀ انبیاء ﻹ است. دومی: معنای خاص که همانا دین محمد ج است با همه عقاید و شرایع و احکامش. البته بعد از بعثت محمد ج جز اسلام بمفهوم خاصش دیگر دینی از کسی پذیرفته نمی‌شود.

از فواید این آیه:

1- اهمیت وصیت پیش از مرگ و آنکه باید انسان فرزندان و نوادگان خویش را در قدم اول وصیت به توحید و یکتا پرستی و پایداری بر ایمان و دینداری کند.

2- توحید همان وصیت انبیاء ﻹ است.

3- مرگ حق بوده، و همه کس اعم از انبیاء و غیر انبیاء آن را خواهد چشید.

4- از صفات بندگان نیک: اهتمام به تربیت فرزندان به توحید و ثبات و استقامت است.

5- پیروی از آئین پدران در صورتی که آئین حق بوده باشد؛ رواست، اما اگر باطل بوده باشد پیروی از آئینشان روا نیست.

6- دین همه انبیاء ﻹ از نگاه اصول و عقاید یک دین است.

7- اثبات اینکه فرزندان یعقوب ÷ همه بر توحید و مسلمان بودند.



﴿تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٣٤

 

وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ حَنِیفٗاۖ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٣٥

 

قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦

 

 

فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧

 

 

صِبۡغَةَ ٱللَّهِ وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨

 

آنها، امتی بودند که در گذشتند، برای آنها آنچه است که خود بدست آورده‌اند، و برای شما آنچه است که خود بدست آورده‌اید. و شما، از آنچه ایشان کرده‌اند پرسان نخواهید شد. ﴿134

و (اهل کتاب) گفتند: یهودی یا نصرانی باشید تا هدایت یابید، بگو: بلکه آیین ابراهیم (را انتخاب می‌کنم) که موحد ویکتاپرست بود و از مشرکان نبود. ﴿135

بگویید: ایمان آوردیم به الله و به آنچه به سوی ما نازل شده و آنچه به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان یعقوب نازل گشته، و آنچه به موسی و عیسی داده شده، و به آنچه به پیامبران از جانب پروردگارشان داده شده است، و میان هیچ یک از آنان فرق نمی‌گذاریم و ما فرمانبردار او هستیم. ﴿136

پس اگر ایمان بیاورند به مانند آنچه شما به آن ایمان آورده‌اید، بی‌گمان هدایت شده‌اند و اگر رویگردانی کنند پس همانا آنان در ستیزند، پس به زودی الله تو را در برابر(شر) آنها کفایت می‌کند و اوست شنوای دانا. ﴿137

(قبول کردیم) رنگ الله(دین الله) را، و چه کسی از الله زیباتر است باعتبار رنگ(دین فطرت)؟ و ما پرستندگان او هستیم. ﴿138



﴿134 «تلک» اشاره به ابراهیم ÷ و فرزندانش و یعقوب ÷ و فرزندانش می‌باشد. و این اخطاری برای یهود است، زیرا آنان به این گمان که منسوب به مردمان صالح و نیکوکارند و به این تکیه‌گاه بی‌اساس مغرور شده و از پیروی رسول اکرم ج سرباز زدند.

پس همه باید بدانند که دست آورد هر گروه به نفع خودش بوده، اعمال نیک پدران هیچ سودی برای فرزندان ندارد و به دردشان نخواهد خورد. این آیه همچنین رد بر کسانی است که به کردار گذشتگان خویش اتکا کرده و به همچو آرزوهای باطل و بی‌اساسی دلخوشند. طوریکه در حدیث شریف آمده است: «وَمَنْ بَطَّأَ بِهِ عَمَلُهُ، لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ»[50].

«هرکس عملش وی را به تأخیر اندازد، نسبش وی را به شتاب و سرعت نمی‌اندازد».

مقصد این است که شما از نیکی‌های گذشتگان نسبتان نمی‌توانید سودی ببرید ، و به گناهان ایشان مؤاخذه نشده و از اعمالشان بازخواست نمی‌شوید، چنانکه آنان نیز از اعمال شما مورد بازپرسی قرار نمی‌گیرند.

از فواید این آیه:

1- اعتماد و تکیه بر اعمال گذشتگان فایده‌ای ندارد، اگر آنها خوب کردند برای خود کردند، و اگر بد کردند علیه خویش کردند، و ما از کرده‌های ایشان پرسیده نمی‌شویم.

2- پسینیان از کرده‌های پیشینیان هرگز پرسان نمی‌شوند، لیکن پیشینیان شاید از کرده‌های پسینیان پرسان شوند، وآن در صورتی که پیشینیان بدعتی را برای پسینیان گذاشته باشند که آنها هم از آن بدعت پیروی کنند، چنانکه در حدیث صحیح آمده است: «مَنْ سَنَّ فِی الْإِسْلَامِ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا، وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا بَعْدَهُ، مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْءٌ، وَمَنْ سَنَّ فِی الْإِسْلَامِ سُنَّةً سَیِّئَةً، کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ، مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْءٌ»[51]. «هر کس در اسلام روش خوبی را پایه گذاری کند، پاداش این کار و پاداش کسانی که به آن عمل می‌کنند بدون اینکه چیزی از پاداش اینان کاسته شود، به او می‌رسد، و هر کس روش بدی را در اسلام پایه گذاری کند، گناه این کار وگناه کسانی که به آن عمل می‌کنند بدون آنکه چیزی از گناه ایشان کاسته شود، به او می‌رسد».  

و می‌فرماید: «لاَ تُقْتَلُ نَفْسٌ ظُلْمًا، إِلَّا کَانَ عَلَى ابْنِ آدَمَ الأَوَّلِ کِفْلٌ مِنْ دَمِهَا، لِأَنَّهُ أَوَّلُ مَنْ سَنَّ القَتْلَ»[52].

«هرکس فردی را به ستم بکشد بر فرزند آدم [قابیل] جزئی از عقاب آن قتل نوشته خواهد شد زیرا او اولین کسی بود که قتل و کشتن را بنا گذاشت».

3- بیان عدل الهی و آنکه الله متعال کسی را به آنچه نکرده و یا سبب نشده است مؤاخذه نمی‌کند: ﴿وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ.« و از آنچه انجام می‌دادند مورد سؤال قرار نمی‌گیرید».

﴿135 یهودیان به مسلمانان گفتند: یهودی شوید و نصاری هم به مسلمانان گفتند: مسیحی شوید تا به حق برسید و حق را بدانید!(و هدایت یابید) بگو: چنین نیست که شما می‌پندارید، بلکه هدایت در آن است که ما بر ملت ابراهیم ÷ باشیم که از تمام ادیان باطل به سوی دین حق رو آورده بود. حنیفیت: دین و آئین توحید و یکتا پرستی است.

و ابراهیم ÷ از جملۀ مشرکان نبود. در این آیه کنایۀ به یهود و نصاری است به این معنا که ابراهیم ÷ مانند شما با الله أ چیزی را شریک قرار نداده بود، پس چگونه ادعا دارید که او بر دین یهودیت یا نصرانیت بود؟

از فواید این آیه:

1- همانگونه که انبیاء ﻹ و دعوتگران حق مردمان را به سوی حق می‌خوانند؛ اهل باطل نیز مردمان را به سوی باطل خویش دعوت کرده، در آن خیر و هدایت و رستگاری را ادعا می‌کنند.

2- هنگامیکه مردم از پیروی و متابعت راه و روش باطلی نهی کرده می‌شوند، باید در مقابل راه حق و روش درست برایشان بیان کرده شود، تا بدیل نیک حاصل کنند.

3- بیان فضیلت ملت ابراهیم ÷ و اینکه آن بهترین و نیکوترین ملت‌ها است که عبارت از ملت حنیفیت یا موحد و یکتاپرست است.

4- بیان فضیلت ابراهیم ÷ چون او از همه آئین‌های باطل روگردانیده و به توحید و یکتاپرستی روی آورده، و از هرگونه شرک پاک و مبرا بوده است و لهذا به پیروی از ملت او امر شده‌ایم.

5- اشاره به اینکه در یهودیت و نصرانیت تحریف شده، شرک وجود دارد، و لهذا فرموده است: ﴿وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ. « و از مشرکان نبود».

 ﴿136 الله أ مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و فرمود: بگویید: ایمان آورده‌ایم؛ به الله، و به آنچه به سوی ما نازل شده است، یعنی قرآن کریم و سنت مطهره. وآنچه به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان (وی) نازل شده است. بر همۀ انبیاء ﻹ کتابی نازل شده است برخی از آنها را می‌دانیم چون در قرآن کریم از آنها نام برده شده است؛ مانند صحف ابراهیم، و تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود ﻹ. و بسیاری از آنها را نمی‌دانیم چون برای ما از آنها نامی برده نشده است پس به نام برده شده‌ها ایمان تفصیلی و به نام نابرده شده‌ها ایمان اجمالی داریم. همچنان به پیامبرانی که از ایشان نام برده شده بطور مفصل و به انبیایی که نامشان برده نشده است بطور مجمل ایمان داریم.  

از ابوهریره س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لا تُصَدِّقُوا أَهْلَ الکِتَابِ وَلا تُکَذِّبُوهُمْ» وَقُولُوا: ﴿ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا «اهل کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه بگویید: به الله و به آنچه به سوی ما نازل شده ایمان آورده‌ایم»[53].

اسباط جمع کلمۀ «سبط» است که نزد بنی اسرائیل به منزلۀ «قبیله» در میان اعراب است. و در مراد از اسباط در اینجا دو قول ذکر شده: یکی: مراد از آن دوازده پسر یعقوب ÷ هستندکه هر یک از ایشان فرزندانی داشتند. دومی: مراد همان انبیایی هستند که در میان اسباط (قبایل) بنی اسرائیل فرستاده شدند اما از آنها نام برده نشده است.

آری! ما مسلمانان به همۀ پیغمبران و به کتاب‌های آسمانی ایمان داریم و در میان هیچ یک از پیغمبران الله فرق نمی‌گذاریم که به برخی از آنها ایمان بیاوریم و به برخی دیگر کافر شویم، چنانکه یهود و نصاری کردند. پس بر هر فرد مسلمان لازم است که این حقائق را با صراحت اعلان نماید.

از فواید این آیه:

1- وجوب ایمان به الله جل جلاله و به همه انبیاء ﻹ و به تمام کتاب‌های آسمانی.

2- همۀ انبیاء ﻹ از نگاه ایمان به رسالت و صدق ایشان یکسانند، باید به همۀ ایشان ایمان داشته و میان ایشان فرق گذاشته نشود، و اما از نگاه شرایع و احکامی که آنها آورده‌اند؛ پس بر هر امتی لازم بود که از شرایع و احکام پیامبر خویش پیروی کند، و بعد از بعثت محمد ج همه شریعت‌ها توسط شریعت او منسوخ شدند، و حالا تنها از شریعت او پیروی کرده می‌شود.

3- وجوب تسلیم شدن به الله جل جلاله و اخلاص عمل برای او.

﴿137 اگر اهل کتاب و سایر مردم همچون شما به همه کتاب‌های الهی و پیغمبرانش ایمان آورده و میان هیچ یک از آنان فرقی نگذاشتند، بدون شک که به راه مستقیم و حق هدایت شده‌اند. ولی اگر رویگردان شدند پس در شقاق قرار گرفته‌اند. «شقاق» مخالفت، دشمنی و عناد را گویند، الله متعال به رسول اکرم ج وعده داده است که اوتعالی بزودی کفایت مخالفت و دشمنی و ستیزه‌گری کسانی را خواهد کرد که از حق و حقیقت روی گردانده‌اند. و چنین هم شد، زیرا یهود در حیات آن حضرت ج بدست مسلمانان به قتل رسیدند و یا خوار و ذلیل از مدینه رانده شدند، چنانکه بر نصارای نجران جزیه وضع شد. سپس شاگردان مدرسۀ نبوت، وصیت رسول اکرم ج در آخرین روزهای حیاتشان را جامه عمل پوشاندند و همه مناطق جزیرۀ عرب را از پلیدی یهود و نصاری پاک کردند.

چون الله متعال گفتارشان را می‌شنود و از بغض و حسد و کینه‌ای که در دل علیه مسلمانان می‌پرورانند، آگاه است.

از فواید این آیه:

1- ایمان حق و راست و درست که صاحب خود را به هدایت واقعی می‌کشاند، همان ایمانی است که پیامبر اسلام محمد ج و پیروان راستین او به آن ایمان آورده‌اند که عبارت از تصدیق و باور به همۀ انبیاء الهی و سایر کتاب‌های آسمانی است بدون آنکه میان هیچ یک از ایشان فرقی گذاشته شود.

2- هرکه به مانند پیامبر اسلام ج و پیروان راستین او ایمان بیاورد، پس وی راهیاب و هدایت شده است، چون ایمان وی مبنی بر علم صحیح و عمل صالح می‌باشد.

3- هرکه در باب ایمان مخالف منهج و روش رسول الله ج و پیروان راستین او باشد؛ پس او در گمراهی آشکار از راه حق قرار دارد. و در این مخالفت خود دارای اندک‌ترین حجت جز ستیزه و مجادله به باطل نیست.

4- بیان وقوع مخالفت و ستیزه و دشمنی میان اهل کتاب- یهود و نصاری- و مسلمانان، بناء هیچ امکان ندارد که مسلمانان و اهل کتاب از نگاه دین و ایمان متفق و یکپارچه شوند. چون یگانه راه اتفاق این است که آنان به مانند ما ایمان بیاورند یعنی مسلمان شوند. و این کاری است که آنان قبول ندارند، بناء اختلاف و دشمنی میان مسلمانان و اهل کتاب دوام دار خواهد بود، و در نتیجه قتال و درگیری‌ها میان هر دو گروه می‌باشد و این چنین شده و می‌شود، چنانکه پیامبر ج خبر داده است که در آخر زمان درگیری‌هایی میان مسلمانان و اهل کتاب صورت می‌گیرد، حتی یهودیان پشت سنگ و درخت پناه می‌برند، پس آن سنگ و یا درخت می‌گوید: ای مسلمان! این یهودی پشت من قرار دارد، بیا او را بکش، جز درخت غرقد که از درختان یهود است[54].  پس مدلول این آیه کریمه، دعوت باطل‌گریانی را که به سوی وحدت ادیان دعوت می‌کنند باطل می‌سازد.

5- الله متعال نصرت دادن و مدد کردن پیامبرش ج بر دشمنان و مخالفان وی را به عهده گرفته است، وآن هم به زودترین فرصت، و این وعدۀ الهی هم در دوران آن
جناب
 ج تحقق یافته و هم پس از وفاتشان تا روز قیامت تحقق خواهد یافت.

6- اشاره به توکل بر الله در امور دعوت و در سایر کارها، چون اوتعالی کفایت کننده بندۀ خود است. و لهذا الله متعال فرموده است: ﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ [الطلاق: 3]. «و هر که بر الله توکل نماید، پس او برایش کافی‌ است».

7- اثبات دو نام از نام‌های حسنای الله متعال وآنچه از صفات و معانی که در بر دارد.

﴿138 آری! اسلام و ایمان و هر کردار و گفتار نیک و بالاخره همه شایستگی‌ها و زیبایی‌های عالم رنگ الله است. پس ای مسلمانان! خود و خانواده‌هایتان را با آن رنگ بزنید.

بلی، اسلام رنگ الهی است و همانطور که یک چیز رنگ شده با رنگی، همه جوانب آن را در بر می‌گیرد، اسلام هم حال مسلمان واقعی را که به آن تمسک جسته کاملا تغییر می‌دهد.

کلمۀ رنگ الهی، اصلا در معارضه با این عمل نصاری بکار برده شده که آنها فرزندانشان را پس از ولادت در داخل آب رنگین غوطه می‌دادند و آن را غسل تعمید می‌نامیدند، به این باور که نوزاد با این غسل دادن پاک و طاهر می‌گردد، وقتی این کار را انجام می‌دادند، می‌گفتند: اکنون او نصرانی حقیقی گردیده است!!. لذا الله أ توسط این آیه، آن عمل باطلشان را رد نمود. سپس فرمود: کیست که رنگی بهتر از رنگ الله متعال داشته باشد؟. کیست در عالم هستی، که کسی را به رنگی بهتر از رنگ ایمان و اسلام آراسته سازد و او را از پلیدی‌های کفر و شرک مانند دین و آئین اسلام پاک گرداند؟

مسلمان راستین که اسلام و ایمان در اعماق وجود او ریشه دوانده و عجین شده می‌گوید: نه؛ هیچ کسی و هیچ آئینی مانند آئین اسلام وجود ندارد که بنده را بوسیلۀ ایمان و عمل صالح و اخلاق نیکو، به مقام عالی بندگی ارتقا دهد. و ما با ایمان و اخلاص و انقیاد کامل تسیلم پروردگار جهانیان هستیم و تنها او را پرستش می‌کنیم.

از فواید این آیه:

1- بیان فضیلت دین الله سبحانه و تعالی که توسط پیامبرانش فرستاده است. و این فضیلت از چند نگاه بیان شده است:

أ- آن را به «صبغه» یعنی: رنگ نامیدن، چون دین الله بر کسی که گرویدۀ آن شده و به احکام آن چنگ می‌زند؛ تأثیر واضحی دارد و اثر آن بر اقوال و افعال و اخلاق وی ظاهر می‌گردد مانند رنگ، وقتی که اثر آن بر لباس ظاهر می‌گردد.

ب- اضافه نمودن آن به الله متعال: ﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ که دلالت بر حق بودن آن می‌کند، چون الله متعال حق بوده، و آنچه به اوتعالی اضافه می‌شود نیز حق است.

ج- اعلان اینکه: هیچ دینی بهتر از دین الله نیست ﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ مِنَ ٱللَّهِ صِبۡغَةٗۖ و این اسلوب استفهام انکاری است که دلالت بر نفی مقرون با تحدی می‌کند. پس دین الله بهترین و کاملترین و شاملترین ادیان بوده و نسبت به همه ادیان مصالح بندگان را رعایت کرده و به خاطر سعادتمندی دنیوی و اخروی آنها آمده است.

2- وجوب پابندی و چنگ زدن به دین الله متعال، چون این فرمودۀ الله متعال: ﴿صِبۡغَةَ ٱللَّهِ معنای: پابند بودن به دین الله را می‌دهد.

3- وجوب اخلاص عبادت برای الله عزوجل که از این فرمودۀ او تعالی: ﴿وَنَحۡنُ لَهُۥ عَٰبِدُونَ١٣٨ فهمیده می‌شود. چون معنای آن چنین است: و ما تنها و فقط عبادت کنندگان او هستیم.


 


﴿قُلۡ أَتُحَآجُّونَنَا فِی ٱللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمۡ وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُخۡلِصُونَ١٣٩

 

 

 

أَمۡ تَقُولُونَ إِنَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰۗ قُلۡ ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَٰدَةً عِندَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٠

 

 

تِلۡکَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَلَکُم مَّا کَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسۡ‍َٔلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٤١

 

 

بگو: آیا دربارۀ الله با ما به مجادله می‌پردازید حال آنکه او پروردگار ما و پروردگار شما بوده و کردار ما از آنِ ما است و کردار شما از آنِ شما است؟ و ما برای او اخلاص کنندگانیم (او را با اخلاص می‌پرستیم). ﴿139

آیا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط (نوادگان یعقوب) یهودی و یا نصرانی بوده‌اند؟ بگو: شما داناترید یا الله؟، و کیست ستمگرتر از کسی که شهادتی را که از جانب الله نزد او است کتمان کند؟، و الله از آنچه می‌کنید غافل نیست. ﴿140

آنها، امتی بودند که درگذشتند، برای آنها آنچه است که خود بدست آورده‌اند، و برای شما آنچه است که خود بدست آورده‌اید، و شما دربارۀ آنچه آنها می‌کردند بازخواست نمی‏شوید. ﴿141.



﴿139 ای پیغمبر! به اهل کتاب بگو: آیا با ما دربارۀ الله أ بحث و مناقشه و حجت‌آوری می‌کنید در حالیکه ما و شما از نگاه بندگی در پیش اوتعالی برابر هستیم، چون اوتعالی هم پروردگار ما و هم پروردگار شما است. پس چگونه دعوای برتریت کرده و می‌گویید: ما اهل کتاب نسبت به شما مسلمانان به الله نزدیکتریم چون ما فرزندان و دوستان الله ایم!! در حالیکه کردار ما برای ماست و کردار شما برای خودتان است و هیچ کس از عمل دیگری مورد بازپرس قرار نمی‌گیرد و هیچ کس مسؤولیت گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد. پس چگونه ادعای برتریت بر دیگران را دارید؟! لذا این ادعایتان خیال و خوابی بیش نیست و شما هرگز به الله متعال از ما سزاوارتر نیستید. زیرا ما در عبادت پروردگار خویش مخلص و مطیع هستیم اما شما چنین نیستید، شما دین الله را تحریف نموده و تغییر دادید و عیسی و عزیر إ را پسران الله خواندید! پس میان ما و شما تفاوت بزرگی وجود دارد.

و همانا اخلاص و اطاعت معیار برتری است که بنده بوسیلۀ این خصلت‌ها به الله أ نزدیک شده و سزاوار به خشنودی اوتعالی می‌گردد. پس چگونه چیزی را که ما نسبت به شما سزاوارتر و مستحق‌تر هستیم برای خود ادعا می‌کنید؟ در حالیکه شما در شرک و کفر و ادعای الوهیت برای غیر الله غرق می‌باشید؟.

از فواید این آیه:

1- پشتیبانی الله متعال از پیامبرش، وآموختن اوتعالی به رسول اکرمش و تلقین حجت دندان شکن برای او تا دشمنانش از مقابله با وی عاجز مانند.

2- انکار شدید بر یهود و نصاری که در شأن الله متعال با مسلمانان کشمکش و حجت آوری می‌کنند با آنکه به ربوبیت و پروردگاری او تعالی بر خود و بر مسلمانان اقرار دارند، و این چه تناقض عجیبی است!!

3- وجوب بیزاری از اعمال کفار، و مشروعیت افتخار به اعمال حق و دین حق که انسان بر آن است. و این مفهوم این جمله است : ﴿وَلَنَآ أَعۡمَٰلُنَا وَلَکُمۡ أَعۡمَٰلُکُمۡ. «و اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شماست» و از اینجا تحریم مشابهت به کفار و دشمنان الله جل جلاله هویدا می‌گردد، چون مقتضای این آیه‌ی کریمه همین است که باید مسلمانان با اعمال خود از کفار جدا و شناخته شده و متمایز باشند.

4- وجوب اخلاص برای الله متعال در همه احوال.

﴿140 ای گروه یهود و نصاری آیا شما می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی و نصرانی بوده‌اند و بر آئین شما قرار داشتند؟ آیا شما به دیانت آنان آگاهترید یا الله؟ در حالیکه الله متعال به ما خبر داده است که این پیغمبران، یهودی و نصرانی نبودند، بلکه این فقط ادعای بی‌اساس شماست. چون این پیامبران نام برده شده همه قبل از یهودیت و نصرانیت زیسته‌اند، و تورات و انجیل نازل نشده مگر بعد از ایشان پس چگونه دعوا دارید که آنها یهود و یا نصرانی بودند؟!! به آیات ذیل تأمل کنید: ﴿یَٰٓأَهۡلَ ٱلۡکِتَٰبِ لِمَ تُحَآجُّونَ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمَآ أُنزِلَتِ ٱلتَّوۡرَىٰةُ وَٱلۡإِنجِیلُ إِلَّا مِنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٥ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ حَٰجَجۡتُمۡ فِیمَا لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیۡسَ لَکُم بِهِۦ عِلۡمٞۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٦٦ مَا کَانَ إِبۡرَٰهِیمُ یَهُودِیّٗا وَلَا نَصۡرَانِیّٗا وَلَٰکِن کَانَ حَنِیفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٦٧ إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِیمَ لَلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِیُّ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٦٨ [آل عمران: 65-68]. «ای اهل کتاب! چرا در مورد ابراهیم مجادله می‌کنید حال آنکه تورات و انجیل نازل نشده مگر بعد از او، آیا نمی‌فهمید؟!.* هان! شما دربارۀ آنچه که به آن علم و آگاهی داشتید به مجادله پرداختید، پس چرا در مورد آنچه که به آن علم ندارید مجادله می‌کنید؟ حال آنکه الله می‌داند و شما نمی‌دانید. * ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه او بر حق، و تسلیم فرمان الله بود و از مشرکان نبود. * همانا سزاوارترین مردم به ابراهیم کسانی هستند که از او پیروی کردند، و (نیز) این پیامبر و کسانی که با او ایمان آورده‌اند، و الله ولی و یاور مؤمنان است». پس کیست ظالمتر از آن که دستورات کتاب‌های آسمانی را مخفی و پنهان کند؟ از جمله مژدۀ آمدن رسول اکرم ج؟ بدون شک کسی از همچو انسانی ظالمتر نیست.

اهل کتاب به خوبی می‌دانستند که انبیاء ﻹ نه یهودی بودند و نه نصرانی، بلکه همه پیرو آئین اسلام بودند. لذا الله متعال اهل کتاب را بوسیلۀ چندین آیات مورد سرزنش قرار داده است که چرا حقیقت را پنهان می‌کنند؟ نه این، بلکه کاملا خلاف آن را ادعا می‌کنند! در واقع ایشان با پنهان نمودن حقایق برخود ظلم رواداشته‌اند. قتاده / می‌فرماید: این گروه ظالم و ستمکار، اهل کتاب هستند که حقانیت اسلام را کتمان کردند در حالی که درست می‌دانستند که اسلام دین الله أ است، و به آئین تحریف شدۀ یهودیت و نصرانیت روی آوردند. و رسالت رسول اکرم ج را کتمان کردند، در حالی که درست می‌دانستند که او فرستادۀ برحق الله أ است، نه فقط کتمان حقایق، بلکه رسالت رسول اکرم ج را تکذیب نمودند. پس افسوس بر حال اهل کتاب که با همه پیغمبران الهی اعلان دشمنی نمودند و رسالات آسمانی را کتمان و تکذیب کردند.

پس الله أ از اعمال ناشایست و ننگین آنان غافل نیست و حتما ایشان را در برابر این ظلم و ستم ننگین، عذاب مناسب خواهد داد.

از فواید این آیه:

1- بیان دروغ یهود و نصاری و ابطال نمودن دعوای پوچ آنها که این انبیای نام برده شده بر ملت یهودیت و یا نصرانیت بودند، و بیان اینکه همه انبیاء بر آئین اسلام بمفهوم عامش بودند و همه تسلیم شده و منقاد الله اند.

2- در فرمودۀ الله متعال: ﴿ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ «آیا شما داناترید یا الله؟» رد محکمی است به همه کسانی که در شأن الله متعال و نام‌ها و صفاتش بدون علم، حرف می‌زنند، و عقل‌های ضعیف و محدود خود را در این باب داخل می‌سازند و می‌گویند: «این چیز از نگاه عقل بر الله متعال جایز است، بناء ما به آن قایل می‌باشیم، و این چیز از نگاه عقل بر الله متعال ممنوع است، بناء ما قایل به آن نیستیم» چنانکه فرقۀ معتزله و اشاعره همچو استدلال بی‌معنی و بی‌مورد می‌کنند، پس برای همۀ آنها گفته می‌شود: ﴿ءَأَنتُمۡ أَعۡلَمُ أَمِ ٱللَّهُۗ آیا شما آنچه بر الله جایز، یا ممنوع، یا واجب است می‌دانید یا الله متعال خودش؟! واقعا این حجت محکم و جواب دندان شکنی است بر کسانی که عقل‌های خویش را در مورد ذات و اسماء و صفات الله جل جلاله حاکم مقرر می‌کنند.

3- کتمان علم که در واقع کتمان شهادت است؛ جرمی بزرگ و ظلمی عظیم است. و البته این گناه یکی از اوصاف ویژۀ یهود و نصاری است که الله متعال در قرآن کریم بار بار بر آنها انکار کرده و بخاطر آن سرزنش شان نموده است.

4- در فرمودۀ الله متعال: ﴿وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ«و الله از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست» سه فایده یاد شده است:

أ- اثبات صفات منفی یعنی صفاتی که الله متعال آن را از خود نفی نموده و ذات پاکش را از آن منزه داشته است، و صفات منفی متضمن اثبات کمال، ضد آن می‌باشد، یعنی وقتی از الله تعالی صفت غفلت نفی می‌شود، دلالت بر کمال آگاهی او تعالی می‌کند؛ همچنان وقتی از اوتعالی صفت ظلم نفی می‌شود، دلالت بر کمال عدل اوتعالی می‌کند.

ب- بیان معنی آگاهی الله متعال و وسعت علم اوتعالی که از هیچ گفتار وکردار و رازهای ما غافل نیست، پس باید از مخالفت و نافرمانی او برحذر بود.

ج- اضافۀ عمل به عاملش«عما تعملون» دلالت برآن می‌کند که انسان دارای قدرت و اختیار است، پس در این، ردی است بر طایفۀ جبریه که می‌گویند: هر انسانی بر عمل خود مجبور بوده و راجع به آن هیچ اختیاری ندارد.

 ﴿141 آنان امتی بودند که درگذشتند و رفتند و هیچ کس از دست آورد شخص دیگر مورد پرسش قرار نمی‌گیرد، بلکه هر کس جوابده و مسؤول دست آوردهای خود خواهد بود.

آری! پیامبران ﻹ با آن قدر و منزلتی که در نزد الله أ دارند، پاداش عمل خویش را می‌گیرند. و شما تکذیب کنندگان و پنهان کنندگان حق و حقیقت؛ سزاوارترید که سزای اعمال ناشایست‌تان را بگیرید.

 

 

 

 

 


﴿۞سَیَقُولُ ٱلسُّفَهَآءُ مِنَ ٱلنَّاسِ مَا وَلَّىٰهُمۡ عَن قِبۡلَتِهِمُ ٱلَّتِی کَانُواْ عَلَیۡهَاۚ قُل لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُۚ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ١٤٢

 

وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٤٣

 

قَدۡ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجۡهِکَ فِی ٱلسَّمَآءِۖ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبۡلَةٗ تَرۡضَىٰهَاۚ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ لَیَعۡلَمُونَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّهِمۡۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٤٤

 

 

مردمان بی‌خرد خواهند گفت: چه چیز ایشان را از قبله‌شان که بر آن بودند برگرداند؟، بگو: مشرق و مغرب از آنِ الله است، هرکسی را که بخواهد به راه راست هدایت می‌نماید. ﴿142.

و اینگونه امت میانه قرارتان دادیم، تا بر مردم گواه بوده و پیامبر بر شما گواه باشد، و قبله‌ای را که بر آن بودی قرار ندادیم‌جز برای اینکه بدانیم آنکه را از پیامبر پیروی می‌کند از آنکه بر پاشنه‌هایش به عقب برمی‌گردد. و گرچه این جز بر کسانی‌که الله هدایت کرده دشوارست. و الله هرگز ایمان(نماز) تان را ضایع نمی‌کند، همانا الله نسبت به‌مردم رؤوف مهربانست. ﴿143.

ما روی‌گرداندن تو را به‌سوی آسمان می‌بینیم(که در انتظار تغییر قبله‌ هستی)، پس البته تو را به‌سوی قبله‌ای متوجه می‌سازیم که از آن خوشنود خواهی شد، پس به‌سوی مسجدالحرام روی بگردان و هرکجا که بودید روی خود را بدان سو بگردانید و همانا کسانی که کتاب داده شده‌اند، می‌دانند که آن حق و از جانب پروردگارشان است و الله از آنچه می‌کنند بی‌خبر نیست. ﴿144.



﴿142 الله أ به رسول اکرمش ج و مسلمانان خبر می‌دهد که در هنگام تغیر قبله از بیت المقدس به سوی مسجد الحرام، مردم کم عقل و خیره سر از یهود و منافقان این سخن را خواهند گفت: که چه چیزی مسلمانان را از قبله‌ای که به سوی آن نماز می‌خواندند به طرف مسجد الحرام برگرداند؟ الله در جواب این سخن کم خردان فرمود: مشرق و مغرب از آنِ الله است و به هر جهتی که بخواهد فرمان روی آوردن می‌دهد و هر که را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند و تغیر قبله از بیت المقدس به سوی مسجد الحرام نیز هدایتی از جانب الله متعال برای رسول اکرمش ج و همه مؤمنان است.

از فواید این آیه:

1- اثبات وسعت علم الله تعالی به آنچه که در آینده رخ خواهد داد چنانکه فرمود: «مردمان بی‌خرد خواهند گفت».

2- هر که بر حکم الله تعالی اعتراض نماید، وی نادان و بی‌خرد است.

3- تحقق یافتن و به وقوع پیوستن خبر الهی، زیرا کفار در مورد تحویل قبله بر پیامبر ج و مسلمانان اعتراض نمودند.

4- تسلیت و دلداری پیامبر ج و یارانش، وآن هنگامی که الله تعالی خبر داد که جز انسان‌های نادان و بی‌خرد کسی دیگر بر امر تحویل قبله اعتراض نمی‌کند.

5- اثبات ملکیت و پادشاهی الله تعالی بر عموم کائنات وجهان ﴿لِّلَّهِ ٱلۡمَشۡرِقُ وَٱلۡمَغۡرِبُ.

6- اثبات مشیئت الله تعالی و اینکه هدایت بدست اوتعالی است. ﴿یَهۡدِی مَن یَشَآءُ.

7- الله متعال این امت را مورد ستایش قرار داد، زیرا ایشانند که بر راه مستقیم قرار دارند و ایشان بودندکه به فرمان الهی گردن نهادند و از بیت المقدس به سوی کعبه روی آوردند.

 ﴿143 و این چنین شما را امتی وسط قرار دادیم. وسط یعنی: برگزیده و میانه رو. تا در روز قیامت برای پیغمبران پیشین علیه امت‌هایشان گواهی بدهید که ایشان پیام الهی را که به تبلیغ آن مأمور شده بودند، به آنها رسانده‌اند. و تا رسول اکرم ج برای شما امت مسلمه گواهی دهد که وی پیام الهی را به شما مسلمانان رسانده است. از ابو سعید خدری س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «یُدْعَى نُوحٌ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَیَقُولُ: لَبَّیْکَ وَسَعْدَیْکَ یَا رَبِّ، فَیَقُولُ: هَلْ بَلَّغْتَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، فَیُقَالُ لِأُمَّتِهِ: هَلْ بَلَّغَکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: مَا أَتَانَا مِنْ نَذِیرٍ، فَیَقُولُ: مَنْ یَشْهَدُ لَکَ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ وَأُمَّتُهُ، فَتَشْهَدُونَ أَنَّهُ قَدْ بَلَّغَ»[55].

«نوح در روز قیامت فراخوانده می‌شود، و می‌گوید: حاضر و آمادۀ اجرای فرمان هستم ای پروردگار! پس الله متعال می‌فرماید: آیا پیام الهی را ابلاغ کرده‌ای؟ می‌گوید: بلی، سپس به قومش گفته می‌شود: آیا پیام الهی را به شما رسانده؟ می‌گویند: نزد ما هیچ بیم دهنده‌ای نیامده است. سپس الله متعال به نوح می‌گوید: چه کسی برای تو گواهی می‌دهد؟ می‌فرماید: محمد ج و امتش، پس امت محمد ج گواهی می‌دهند که نوح ÷ پیام الهی را ابلاغ کرده است».

و بیت المقدس را قبلۀ شما قرار ندادیم مگر برای اینکه شما را امتحان کنیم تا هرگاه(جهت قبله را) به سوی کعبه برگردانیم؛ مؤمن پیرو را از مرتد کافر و منافق شناسایی کنیم. هرچند مسألۀ تحویل قبله کار دشواری است که ایمان آوردن به آن جز بر راه یافتگان راه حق که سینه‌هایشان به تصدیق رسول اکرم ج فراخ شده، سخت و سنگین تمام می‌شود.

در سبب نزول این بخش آیه بخاری و مسلم از براء س روایت نموده‌اند که قبل از تحویل قبله تعدادی از مسلمانان فوت کرده و عده‌ای هم به شهادت رسیده بودند و ما دربارۀ نتیجۀ اعمال و عبادات‌شان با ابهام روبرو بودیم، پس ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ «خداوند هرگز ایمانتان را ضایع نمی‌گرداند»،نازل شد.

و الله متعال هرگز ایمان یعنی اعمال شما را ضایع نمی‌گرداند. یا اینکه مسلمانانی که تا وقت مرگشان به سوی بیت المقدس نماز می‌خواندند الله متعال نمازهایشان را پذیرفته است. و یا مراد این است که الله متعال مؤمنان را پس از تحویل قبله بر ایمانشان پایدار ساخته و شک و تردید را در دل‌هایشان راه نداده است چنانکه مردمان شکاک و متردد با تحویل قبله، در شک افتادند و ایمانشان را ضایع کردند. و الله أ بر مردم رحمت و رأفت بسیار دارد. رؤوف یعنی: رأفت بسیار دارد. و رأفت رحمت شدید را گویند.

از فواید این آیه:

1- فضیلت امت محمدی؛ و آن هنگامی که الله تعالی ایشان را به روی آوردن بسوی کعبه، اولین خانه‌ای که برای مردم گذاشته شد هدایت کرد. از این جهت مسلمانان مورد حسادت شدید یهود قرار گرفتند. چون خوب می‌دانستند که تحویل قبله به امر الله تعالی صورت گرفته است.

2- اعلان وسطی و میانه‌رو بودن این امت، و این خود فضیلتی است بر سایر امت‌ها. طوریکه در حدیث بالا ذکر شد که امت محمد ج گواهی می‌دهند که نوح ÷ پیام الهی را ابلاغ کرده است».

3- عادل بودن این امت (تا بر مردم گواه باشید) وگواهی و شهادت جز از شخص عادل از کسی دیگر پذیرفته نمی‌شود.

4- امت محمد در روز قیامت بر سائر امت‌ها گواهی خواهد داد. طوریکه  در حدیث متفق علیه روایت شده که از نوح ÷ سؤال می‌شود: چه کسی در حق تو گواهی می‌دهد؟ نوح می‌گوید: محمد ج و امت وی بر امر من گواه هستند. آنگاه آنان گواهی می‌دهند که او (نوح ÷) پیام الهی را ابلاغ نموده است.

5- همچنان پیامبر اکرم ج در روز قیامت بر ما گواهی خواهد داد که این امت وسط و عادل است، یا اینکه بر ما گواه است که آن جناب دین الهی را ابلاغ نمود چنانکه در حجةالوداع فرمود: «همانا خون و مال شما و ناموس شما بر شما حرام است، همانگونه که امروز، روز حرام است، این شهر هم شهر حرام و این ماه هم ماه حرام است سپس فرمود: آیا وظیفه خود را به مردم ابلاغ نمودم؟ و دوبار این جمله را تکرار نمود»[56].

6- اثبات رسالت پیامبر اکرم ج و اینکه ایشان آخرین پیامبران است زیرا (ال) در کلمه (الرسول) در اینجا برای عهد آمده است و مقصود از رسول محمد ج است که پیامبری بعد از ایشان نیست.

7- الله تعالی بندگانش را با احکام شرعی مورد امتحان قرار می‌دهد چه این امتحان در واجب شدن چیزی باشد و یا در حرام شدن و یا در منسوخ شدن حکمی.

لذا انسان باید متوجه باشد که الله متعال شاید او را در دادن مال و یا در فقر و بیچارگی امتحان کند، و یا هم با دادن علم او را امتحان کند تا معلوم گردد که آیا وی به آن عمل می‌کند؟ و آیا آن را به دیگران ابلاغ می‌کند؟ و مردم را بوسیله آن بسوی الله دعوت می‌دهد؟

8- وجوب پیروی از پیامبر ج ﴿لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ «تا بدانیم چه کسی از پیامبر پیروی می‌کند»، طوری که صحابه کرام ش دستورات پیامبر ج را به مجرد شنیدن عملی می‌کردند، چنانکه در تحویل قبله بدون چون و چرا بسوی کعبه روی آوردند.

9- الله متعال پاداش عمل کننده را هرگز ضایع نمی‌کند، عملی که بر اساس ایمانداری باشد چه عمل قلب باشد و چه عمل اعضاء چنانکه پیامبر ج فرموده است: «هرکس اراده نماید که کار نیکی انجام دهد ولی آن را عملی نکند، الله تعالی برای او نزد خودش، یک نیکی کامل ثبت می‌کند»[57].

10- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی (الرؤوف) و(الرحیم) و آنچه از صفت رحمت و مهربانی را دربر دارد.

11- رحمت الهی عام و شامل همه مردم است، کافر و مسلمان، و این همان رحمتی است که مردم جهان به وسیله آن زندگی کرده، نان و آب و لباس و خانه و غیره را بدست می‌آورند، اما رحمت خاص الهی تنها شامل حال مؤمنان است که توسط آن سعادت دنیوی وآخروی را بدست می‌آورند.

12- عمل در ایمان داخل است ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ در تفسیر آن آمده که مراد از ایمان در اینجا نماز صحابه است که قبل از تغیر قبله آن را به سوی بیت المقدس خوانده بودند و این مذهب اهل سنت و جماعت است که عمل جزء ایمان است.

﴿144 ما نگریستن تو را بسوی آسمان می‌بینیم که با شوق و علاقه انتظار نزول فرمان تغییر قبله را می‌کشی. و اینک روی تو را به سوی قبله‌ای که آن را دوست داری می‌گردانیم پس در نمازت به جهت مسجد الحرام روی آور. و در هر جایی از زمین که باشید روی خود را به سوی مسجد الحرام بگردانید. همانا اهل کتاب خوب می‌دانند که این تغییر قبله از سمت بیت المقدس بسوی کعبه به امر الله متعال انجام یافته است. گفتنی است که اهل کتاب موضوع آگاهی تغییر قبلۀ رسول اکرم ج و مسلمانان را، یا از جانب انبیای‌شان دریافته‌اند، یا این موضوع را در کتب آسمانی که بر ایشان فرود آمده بود، یافته‌اند. در صحیح بخاری و مسلم از براء س روایت شده است که فرمود: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى إِلَى بَیْتِ المَقْدِسِ سِتَّةَ عَشَرَ شَهْرًا، أَوْ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْرًا، وَکَانَ یُعْجِبُهُ أَنْ تَکُونَ قِبْلَتُهُ قِبَلَ البَیْتِ، وَأَنَّهُ صَلَّى، أَوْ صَلَّاهَا، صَلاَةَ العَصْرِ وَصَلَّى مَعَهُ قَوْمٌ» فَخَرَجَ رَجُلٌ مِمَّنْ کَانَ صَلَّى مَعَهُ فَمَرَّ عَلَى أَهْلِ المَسْجِدِ وَهُمْ رَاکِعُونَ، قَالَ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ، لَقَدْ صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قِبَلَ مَکَّةَ، فَدَارُوا کَمَا هُمْ قِبَلَ البَیْتِ، وَکَانَ الَّذِی مَاتَ عَلَى القِبْلَةِ قَبْلَ أَنْ تُحَوَّلَ قِبَلَ البَیْتِ رِجَالٌ قُتِلُوا، لَمْ نَدْرِ مَا نَقُولُ فِیهِمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٤٣ [البقرة: 143].

«رسول اکرم ج در آغاز هجرت به‌ مدینه، به‌ فرمان‌ الهی‌ شانزده‌ یا هفده‌ ماه‌ به‌ سوی‌ بیت‌المقدس‌ نمازمی‌گزاردند، اما بسیار مشتاق‌ آن‌ بودند که‌ کعبه‌ قبله‌شان‌ باشد. یادآور می‌شویم‌؛ اولین‌ نمازی‌ که‌ رسول اکرم ج به‌ سوی‌کعبه‌ خواندند، نماز عصر بود، و گروهی نیز با وی نماز گزاردند، و مردی‌ از آنان‌ که‌ با رسول اکرم ج این‌ نماز را (درجماعت)‌ خوانده‌ بود، از مسجد بیرون‌ آمد و در یکی‌ از مساجد دیگر بر نمازگزارانی‌ گذشت‌ که‌ درحال‌ رکوع‌ بودند، پس‌ گفت: شهادت‌ می‌دهم به الله که‌ با رسول‌ او ج به‌ سوی‌ کعبه‌ نماز گزارده‌ام‌. در این‌ هنگام‌ آنها همچنان‌که‌ درحال‌ نماز بودند، به‌ سوی‌ کعبه‌ چرخیدند». (یهود از تغییر قبله در تعجب افتادند، چون رسول اکرم ج به سوی بیت المقدس، قبلۀ اهل کتاب نماز می‌خواند ولی هنگامی که به سمت کعبه روی گرداند، یهودیان آن را انکار کردند و به طعنه زدن آغاز نمودند). برخی از مردمانی که قبل از تحویل قبله وفات کرده‌اند، نمی‌دانستیم که در مورد آنان چه بگوییم همان بود که این آیه نازل شد: «الله هرگز ایمان شما را ضایع نمی‌گرداند، بی‌گمان که الله نسبت به مردم رؤوف و مهربان است».

نکتۀ مهم: حدیث براء س فوق الذکر دلیل واضح بر آن است که احادیث آحاد در احکام شرعی و عقاید اسلامی دلیل و حجت است.

متأسفانه بعضی معتقدند که عقیده جز بوسیله دلایل قطعی ثابت نمی‌گردد، خواه آیتی از آیات قرآن باشد و یا حدیث متواتری باشد که حقیقتاً به حد تواتر رسیده باشد و احتمال تأویل را نداشته باشد.

این سخن را گر چه بعضی از متقدمین علم کلام بیان کرده‌اند ولی بنا به دلایل متعدد مردود می‌باشد:

دلیل اول: این سخن یک کلام بدعی و جدید است و در شریعت اسلام هیچ اصل و مبنایی ندارد، در پرتو هدایت قرآن و توجیهات سنت اثری از آن وجود ندارد و سلف صالح آن را ندانسته و نشناخته‌اند و از هیچ فردی از آنها این سخن نقل نشده است بلکه حتی به ذهن آنها نیز خطور نکرده است، و از جمله مسائل معلوم و ثابت شده در این صنف این است که: هر بدعتی در دین باطل و مردود است و نباید آن را پذیرفت.

دلیل دوم: این سخن عقیده‌ای را در ضمن خود دارد که لازمه آن ابطال صدها حدیث صحیحی است که از رسول اکرم ج به اثبات رسیده است.

دلیل سوم: این سخن را نه تنها اصحاب نگفته‌اند بلکه مخالف آن چیزی است که آنها بر آن بوده‌اند، ما بصورت قطعی می‌دانیم که آنها به هر حدیثی که توسط فردی از آنها از رسول اکرم ج روایت می‌شد اعتماد و یقین داشتند و هیچ‌کدام از آنها به دیگری که حدیث را از رسول اکرم ج روایت می‌کرد نمی‌گفت خبر تو خبر واحد است و تا به مرحله تواتر نرسد فایده علمی ندارد بلکه این فلسفه‌بافی که بعد از آنها به تعدادی از مسلمانان سرایت نموده را اصلاً نمی‌دانستند که باید در بین عقاید و احکام هنگام استناد به احادیث آحاد، فرق گذاشت.

دلیل چهارم: رسول اکرم ج می‌فرماید: «بَلِّغُوا عَنِّی»[58] «از طرف من به دیگران برسانید». و در روز عرفه در آن اجتماع بزرگ رو به اصحابش فرمود: «وَأَنْتُمْ تُسْأَلُونَ عَنِّی فَمَا أَنْتُمْ قَائِلُونَ قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَأَدَّیْتَ وَنَصَحْتَ»[59]. «شما در مورد من مورد سؤال قرار می‌گیرید، چه می‌گوئید؟ گفتند: شهادت می‌دهیم که شما ابلاغ کردید و وظیفه را انجام دادید و خیرخواهی و نصیحت کردید». آشکار و واضح است ابلاغ چیزی است که بوسیله آن بر مبلغ و گیرنده پیام حجت اقامه می‌گردد و به سبب آن علم ایجاد می‌شود بنابراین اگر بوسیله خبر واحد علم و آگاهی حاصل نشود تبلیغی که حجت به سبب آن بر بندگان برپا می‌گردد تحقق نمی‌یابد چون حجت تنها بوسیله چیزی که سبب ایجاد علم باشد حاصل می‌شود حال آنکه رسول اکرم ج افرادی از اصحابش را به تنهایی برای ابلاغ پیام از جانب خویش به اطراف و اکناف ارسال می‌داشت و بوسیله آن حجت را بر کسانی که فرستاده‌اش را به نزد آنها مبعوث می‌داشت برپا می‌نمود.

دلیل پنجم: ما به صورت قطعی می‌دانیم که رسول اکرم ج افرادی از اصحاب را به سرزمین‌های مختلف می‌فرستاد تا دینشان را به مردم بیاموزند چنانکه علی س و معاذ س و ابوموسی س را در نوبت‌های جداگانه به یمن فرستاد؛ و به ایشان دستور داد که قبل از هر چیز عقیده توحید را به آنها ابلاغ گردانند و الله متعال را به آنها بشناسانند و آنچه را که لازم است الله به آن توصیف و یا از آن منزه گردد را به آنها تعلیم دهند، آنگاه آنچه را که الله واجب گردانیده است را به آنها ابلاغ نمایند و این همان چیزی است که به یقین معاذ س انجام داد و این جریان یک دلیل قاطع بر اثبات عقیده بوسیله خبر واحد و اقامه حجت بر مردم بوسیله آن است، چون اگر اینگونه نبود رسول اکرم ج به فرستادن معاذ س به تنهایی اکتفا نمی‌نمود.

دلیل ششم: اکثریت مسلمانان مخصوصاً زمانی که هنوز حدیث جمع‌آوری و تدوین نشده بود تنها به شیوه آحاد حدیث را بیان می‌کردند و کسانی هم که حدیث را به طریق تواتر بیان می‌داشتند در هر زمان افراد اندکی بوده‌اند که به راه‌های متعدد حدیث و شمردن آن توجه می‌کردند و در هر مورد به عددی می‌رسیدند و آن را در حد تواتر قرار می‌دادند.

از فواید این آیه:

1- اثبات صفت دیدن برای الله تعالی، و نگاه کردن اوتعالی به مخلوقاتش.

2- دیدن بسوی آسمان بی‌ادبی با ذات الله متعال نیست مگر در نماز؛ جائز نیست که شخص نمازگزار بطرف آسمان نگاه کند. انس ابن مالک س می‌فرماید: پیامبر اکرم ج فرمود: «چرا بعضی از مردم، در نماز به طرف آسمان نگاه می‏کنند»؟ و در این باره، سخنان شدیدی بر زبان آورد تا جائیکه فرمود: «یا از این کار خود باز می‌آیند یا بینایی‌شان ربوده خواهد شد»[60].

3- اثبات علو و بلندی الله تعالی، زیرا پیامبر اکرم ج روی خویش را بسوی آسمان می‌گرداند تا وحی الهی در مورد تغییر قبله از طرف آسمان فرود آید.

4- پیامبر اکرم ج دوست داشت که در نماز بسوی کعبه روی بگرداند، لذا بی‌صبرانه در انتظار امر الهی به تغیر قبله بود.

5- وجوب روی گرداندن بسوی کعبه در نمازها، در هرکجای که مسلمان نماز می‌خواند، چه در بر و چه در بحر.

6- روی یا چهره انسان نسبت به سایر اعضای بدن با شرف‌تر است.

7- عظمت و حرمت این مسجد، آنگاه که حرام نامیده شد، چنان حرمت و عظمت بزرگ داردکه هرکسی داخل آن گردد در امن می‌باشد. و همچنان بر کسی که حج فرضی خود را ادا نکرده باشد لازم است با احرام وارد آن گردد. همچنان هر زنده‌جانی در این دیار آمن است، صید و بی‌جان ساختن حیوانات و پرندگانش جایز نیست، حتی جمادات شهر مکه مانند درخت و بته در امن قرار دارند و قطع آنها جایز نیست.

8- دین اسلام کعبه را رمز وحدت و یکپارچگی مسلمانان قرار داده، و مسلمانان از هرگوشه و کنار جهان، در نماز‌هایشان به کعبه روی می‌آوردند.

9- نفی غفلت از ذات پاک الهی، این آیه نه تنها نفی غفلت از ذات الله را می‌رساند، بلکه کمال و وسعت و احاطه علم اوتعالی را ثابت می‌کند.

10- همچنان این آیه تهدیدی است برای لجبازان اهل کتاب، زیرا آنها حق را دانستند ولی از آن پیروی نکردند. همچنان مسلمانی که حق برایش ثابت می‌گردد ولی از آن پیروی نمی‌کند و به مذهب و گرایش خود تعصب می‌ورزد در این تهدید شامل است.


﴿وَلَئِنۡ أَتَیۡتَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ بِکُلِّ ءَایَةٖ مَّا تَبِعُواْ قِبۡلَتَکَۚ وَمَآ أَنتَ بِتَابِعٖ قِبۡلَتَهُمۡۚ وَمَا بَعۡضُهُم بِتَابِعٖ قِبۡلَةَ بَعۡضٖۚ وَلَئِنِ ٱتَّبَعۡتَ أَهۡوَآءَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَکَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ إِنَّکَ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٥

 

 

 

ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٤٦

 

 

ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١٤٧

وَلِکُلّٖ وِجۡهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَاۖ فَٱسۡتَبِقُواْ ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ أَیۡنَ مَا تَکُونُواْ یَأۡتِ بِکُمُ ٱللَّهُ جَمِیعًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٤٨

 

 

وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۖ وَإِنَّهُۥ لَلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ١٤٩

 

واگر برای کسانی‌که کتاب به ایشان داده شده، هر دلیل و برهانی بیاوری از قبلۀ تو پیروی نمی‌کنند، و نه تو پیروی‌کننده از قبله‌ی آنان هستی و نه برخی از آنان تابع قبلۀ برخی دیگرند ، و اگر پس از آگاهی و علمی که به تو رسید از خواسته‌‌هایشان پیروی کنی در این صورت تو از ستمکاران خواهی بود. ﴿145.

آن کسانی‌که کتاب را به ایشان داده‌ایم، او (محمد) را می‌شناسند همانگونه که فرزندانشان را می‌شناسند، و همانا قطعا  گروهی از آنان حق را پنهان می‌کنند در حالی که می‌دانند. ﴿146.

حق(تنها) از سوی پروردگارت است، پس هرگز از شک‌کنندگان مباش. ﴿147

و برای هریک جهتی است که به آن روی می‌کند، پس برای انجام خوبی‌ها بشتابید. هرکجا که باشید الله همۀ شما را (گرد) می‌آورد، همانا الله بر هر چیزی توانا است. ﴿148.

و از هرجا که بیرون شدی روی خود را به‌سوی مسجدالحرام بگردان و همانا آن حق است از جانب پروردگارت و الله از آنچه می‌کنید بی‌خبر نیست. ﴿149.



﴿145 یعنی هیچ دلیل و برهان و حجت و معجزه‌ای در آنان تأثیر نمی‌کند و به حق و قبله‌ای که رسول اکرم ج به آن روی آورده است برنمی‌گردند، اگر چه هرگونه حجت و برهان واضح برای ایشان آورده شود، زیرا اهل کتاب از روی دلیلی در نزدشان، یا شبهه‌‌ای که برای آنان پیش آمده باشد از پیروی حق سرباز نزدند؛ بلکه حق را از روی عناد و سرکشی ترک کردند در حالیکه به درستی می‌دانند که ایشان برحق نیستند. پس کسی که در چنین وضعی قرار داشته باشد، البته هیچ گاه از دلیل و برهان نفع نخواهد برد.

و تو ای محمد ج پیرو قبلۀ آنان نیستی. این فرموده الله متعال بخاطر دفع طمع و امیدهای اهل کتاب است که اگر رسول اکرم ج دوباره به قبلۀ سابق برگردد.

در حالی که ایشان از قبلۀ یکدیگر پیروی نمی‌کنند زیرا یهود در نمازشان به بیت المقدس و نصارا به طرف طلوعگاه آفتاب روی می‌آورند. و اگر تو از قبلۀ آنان پیروی کنی در حقیقت از هوی و هوسشان پیروی کرده‌ای، زیرا امر به روی آوردن به سوی کعبه متوجه اهل کتاب نیز بود و باید ایشان نیز مانند مسلمانان امر الله متعال را بدون چون و چرا عملی می‌نمودند، ولی چنین نکردند. بناء باقی ماندنشان بر قبلۀ دیگر غیر از کعبۀ مشرفه دلیل بر پیروی‌شان از هوی و هوس‌های نفسانی‌شان است نه چیز دیگر.

از فواید این آیه:

1- حرص پیامبر اکرم ج به هدایت مردم، زیرا آن جناب بخاطر هدایت مردم از هر وسیله‌ای کار گرفت و حقائق را به اسالیب مختلف بیان نمود، لیکن خیره‌سران از آن سود نبردند.

2-کافران اهل کتاب از قبلۀ پیامبر اکرم ج پیروی نکردند، پس وقتی چنان باشد دینش را از باب اولی نمی‌پذیرند زیرا روی آوردن به کعبه جزءی از دین است پس وقتی به آن کفر ورزیدند به همه دین کفر ورزیده‌اند.

3- وجوب گردن نهادن به حق، آنگاه که با دلیل و برهان ثابت گردد.

4- یهود و نصاری از قبلۀ یکدیگر پیروی نمی‌کنند، و هر یکی خود را به حق و جانب مقابل را ناحق می‌داند، و یکدیگر را به گمراهی متهم می‌کنند، لیکن در برابر اسلام و مسلمانان همدست و یکدست هستند، چنانکه الله تعالی در آیه‌ی 51 سورۀ المائده می‌فرماید: «اى مؤمنان، یهود و نصارى را دوستان [خویش‏] مگیرید. آنان دوستان یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست گیرد، به راستى که خود از آنان است. بى‌گمان الله گروه ستمکاران را هدایت نمى‏کند».

5- ظلم و عدل به ذات شخص ارتباط ندارد، هرکسی در مقابل حق قرار بگیرد ظالم و غیر عادل شمرده می‌شود، هرچند نسب و منصب والایی داشته باشد.

6- این آیه به مسلمانان هشدار می‌دهد که از هوی و هوس دشمنان اسلام پیروی نکنند، و بر علمای امت است که مسلمانان را از پیروی هوای دشمنان اسلام بر حذر دارند چونکه هوا پرستی و پیروی از هواپرستان ظلم آشکار است.

﴿146 یعنی اهل کتاب محمد ج و نبوتش را درست می‌شناسند چنانکه فرزندانشان را می‌شناسند، زیرا بیشترین شناخت نسبت به انسان را والدین وی می‌دانند چون از کودکی تا بزرگسالی زیر نظر و رعایت آنان می‌باشد. و گروهی از ایشان دیده و دانسته حق را پنهان می‌کنند، این گروه دانشمندان گمراه اهل کتابند که از اوصاف پیامبر اکرم ج باخبرند، نه آن گروهی که به پیامبر اکرم ج ایمان آوردند مانند عبدالله بن سلام و یارانش.

از فواید این آیه:

1- اهل کتاب پیامبر اکرم ج را بسیار خوب به تمام معنی می‌شناختند چون در کتاب‌های پیشین از صفات ایشان ذکر بعمل آمده بود، طوریکه الله تعالی در سورۀ الاعراف آیۀ 157 خبر می‌دهد: ﴿ٱلَّذِینَ یَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِیَّ ٱلۡأُمِّیَّ ٱلَّذِی یَجِدُونَهُۥ مَکۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِیلِ یَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَیَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِی کَانَتۡ عَلَیۡهِمۡۚ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧  «کسانى که از رسولى پیروى مى‏کنند که پیامبر درس ناخوانده‏اى است که نام او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مى‏یابند. آنان را به [کارهاى‏] پسندیده فرمان مى‏دهد و آنان را از [کارهاى‏] ناپسند باز مى‏دارد. و پاکیزه‏ها را براى آنان حلال مى‏گرداند و ناپاکیزه‏ها را بر آنان حرام مى‏شمارد و بار گرانشان و قید [و بند] هایى را که بر [عهده‏] آنان بود، از [دوش‏] شان بر مى‏دارد. پس آنان که به او ایمان آوردند و او را گرامى داشتند و او را یارى دادند و از نورى که با او فرو فرستاده شده است پیروى کردند، آنانند که رستگارند».

2- اهل کتاب بدون هیچ دلیل و برهانی رسالت پیامبر اکرم ج را انکار نمودند، لذا نزد الله تعالی هیچ گونه عذری ندارند، و حجت بر ایشان قائم گردید، زیرا صفات پیامبر اکرم ج در کتاب‌هایشان ذکر شده و او را چنان می‌شناسند طوریکه فرزندان خویش را می‌شناسند.

3- کتمان حق همه طوائف اهل کتاب را در بر نمی‌گیرد، بلکه برخی از ایشان هستند که حق را کتمان نمی‌کنند، مانند نجاشی از نصاری، و عبدالله بن سلام از یهود، که ایمان آوردند و از حق پیروی کردند.

4- شدت نکوهش کتمان نمودن حق و زشتی این صفت، زیرا کسی که دانسته حق را کتمان و پنهان می‌کند، بدون شک وی ظالم و لجوج است و این صفت بدتر از کسی است که در دانستن حق متردد بوده و آنرا کتمان می‌کند.

﴿147 یعنی حق همان چیزی است که از جانب پروردگارت نازل شده است، نه آنچه که اهل کتاب به تو خبر داده‌اند. پس هرگز از تردید کنندگان مباش، لذا وقتی الله متعال پیامبرش را از شک و تردید در مورد قبله و غیر آن نهی می‌کند، دیگران به پرهیز از این شک و تردید سزاوارترند.

گفتنی است که شک و دودلی در اموری که ایمان به آنها واجب است، موجب نابودی ایمان می‌شود و سعى در از بین بردن آن، از واجبات است.

از فوائد این آیه:

1- هر آنچه از جانب الله متعال است حق می‌باشد، پس وقتی حق از جانب الله است، ایمان آوردن به آن واجب است و نباید انسان در پذیرش آن متردد و مشکوک باشد.

2- هر آنچه خلاف اوامر الهی باشد باطل است، چنانکه در سورۀ یونس آیت 32 می‌فرماید: ﴿فَذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمُ ٱلۡحَقُّۖ فَمَاذَا بَعۡدَ ٱلۡحَقِّ إِلَّا ٱلضَّلَٰلُۖ فَأَنَّىٰ تُصۡرَفُونَ٣٢ «آرى، این است الله، پروردگار راستین شما. و پس از حقّ جز گمراهى [دیگر] چیست؟ پس [از حق‏] به کجا برگردانده مى‏شوید؟».

3- این آیه تقویتی است برای پیامبر اکرم ج در برداشت رسالتی که به او سپرده شده، هر چند اهل کتاب آن را کتمان کنند، زیرا انسان بشر است و امکان می‌رود که با انکار مردم و کتمان حق شبهه‌ای برای او ایجاد گردد اگرچه این امر از پیامبر اکرم ج بعید است با آن هم الله تعالی فرمود: ﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ. «حق از جانب پروردگار توست».

4- عنایت الله تعالی بر پیامبر ج آنگاه که ایشان را به ربوبیت خاص خود نسبت داد ﴿مِن رَّبِّکَ.

5- شک منافی ایمان است، شاید آن جناب از چیزی نهی گردد که وقوع آن مستحیل باشد، و امکان ندارد که پیامر اکرم ج از شک کنندگان باشد.

6- انسان باید از ح  پیروی کند در هرجا و با هر کسی باشد، و نباید کثرت مخالفان وی را فریب دهد.

﴿148 یعنی برای اهل هر دینی جهتی است یعنی قبله‌ای است چه به حق یا به باطل، یا مراد این است که ای امت محمد ج! برای هر یک از شما قبله‌ای است که به آن روی می‌آورید و نمازتان را ادا می‌کنید؛ از شرق یا غرب، یا شمال یا جنوب زیرا هر منطقه از نگاه جهت، قبلۀ خاصی برای خودش دارد. پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی بگیرید و به سوی آنچه که الله متعال شما را امر نموده است بشتابید، از جمله روی آوردن به سوی مسجد الحرام و روی آوردن به سوی هر آن چیزی که مصداق خیر به حساب می‌آید و به سوی ادای نماز در اول وقت آن. و هر جایی باشید الله متعال شما را برای مکافات یا مجازات جمع خواهد کرد چنانکه نماز شما در جهت‌های مختلف بطور منظم و منسق مانند این است همۀ آنها به سوی جهت واحدی است و یقینا الله متعال به همه چیز وکاری قادر است، از جمله جمع کردن شما در روز قیامت در یک عرصه.

از فواید این آیه:

1- وجوب سبقت جستن در اعمال خیر و نیک.

2- اوامر الهی دلالت بر عملی نمودن فوری آن می‌کند، و سبقت جستن در خیر جز با مبادرت ورزیدن در انجام آن امکان پذیر نیست.

3- احاطه داشتن الله تعالی بر خلق در هرجای که باشند.

4- در این آیه اشاره به بعث و دوباره زنده شدن است، زیرا جمع کردن و گردآوردن مردم در روز قیامت می‌باشد.

5- اثبات قدرت الله تعالی بر عامۀ مخلوقات، چنانکه فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ و فرموده او تعالی در سورۀ فاطر آیت 44: ﴿أَوَ لَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَکَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعۡجِزَهُۥ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَلِیمٗا قَدِیرٗا٤٤ «آیا در زمین نگشته‏اند تا بنگرند که سرانجام پیشینیان‌شان چگونه شد، حال آنکه آنان نیرومندتر از اینان بودند. و الله [چنان‏] نیست که چیزى در آسمان‌ها و در زمین او را ناتوان سازد. بى گمان او داناى تواناست».

 ﴿149 و به هر جهت بیرون رفتی در نماز به سوی مسجد الحرام روی کن و این فرمان حق است از جانب پروردگارت و الله متعال از آنچه شما انجام می‌دهید غافل نیست و شما را در برابر کردارتان پاداش می‌دهد.

از فواید این آیه:

1- تکرار امر مهم بخاطر تثبیت و پایداری بر آن است و هرقدر امر تکرار گردد به همان اندازه دلالت بر محکم و ثابت بودن آن می‌کند و تغیر قبله نیز امری بزرگ و مهم و دارای شأن عظیم بود، به همین خاطر وقتی قبله تغیر کرد برخی از مردمان از ایمان محروم شدند.

2- اثبات حرمت مسجد الحرام و تعظیم آن، نه تنها مسجد الحرام محترم و معظم است بلکه ما حول آن نیز از این فضیلت برخوردار است تا جایی که درختان بی‌روح و احساس نیز در امن قرار دارند. از این جهت پیامر اکرم ج از قطع درختان بلد الحرام منع نموده: «مکه جایی است که الله متعال آن را حرام قرار داده است، نه مردم. پس هر کسی که به الله و روز قیامت ایمان دارد، در آن خون ریزی نکند و درختی را قطع ننماید. اگر کسی بخود اجازه دهد و چنین کاری کند و بگوید که پیامبر ج کرده است، به او بگویید: الله تعالی فقط به پیامبرش ج آنهم در بخشی از روز، چنین اجازه‌ای داده نه به شما. از امروز، حرمت آن، مانند دیروز می‌باشد. (آنچه را گفتم) حاضران باید به غائبان، ابلاغ کنند»[61].

3- اثبات کمال علم الهی و اشراف و مراقبت اوتعالی بر همه خلق.

4- نسبت دادن عمل به خود انسان (عما تعملون) و این ردی است بر فرقۀ جبریه که ادعا دارند اینکه بنده در کارش ملزم و ناگزیر و مجبور است، و در آن هیچ خواست و قدرت و توانی ندارد، در حالی که الله تعالی می‌فرماید: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡ [البقرة: 286]. «الله هیچ کس را جز [به اندازه‏] توانش مکلّف نمى‏سازد. [هر کس‏] آنچه [از کارهاى نیک‏] که انجام دهد، به سود اوست و [هر] آنچه [از گناهان که به قصد] مرتکب شود به زیان اوست». و عقل و واقعیت نیز تأیید می‌کند که انسان مخلوقی دارای اراده است، و هر انسانی فرق بین کارهای اختیاری را که با خواست خود آنها را انجام می‌دهد، مانند: خوردن، آشامیدن، فروختن، وخریدن، و نیز کار‌هایی که بدون خواست او انجام می‌پذیرد، مانند: لرزش از تب ومریضی، و پایین افتادن از پشت بام را می‌داند؛ پس او در کار‌های نوع اول، انجام دهنده‌ای است که با خواست خود وبدون هیچ جبری، آن کار را اختیار می‌کند و در کارهای نوع دوم مختار نیست، و در آنچه که بر وی روی می‌دهد، اراده کننده نمی‌باشد.

 


 


﴿وَمِنۡ حَیۡثُ خَرَجۡتَ فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَحَیۡثُ مَا کُنتُمۡ فَوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ شَطۡرَهُۥ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیۡکُمۡ حُجَّةٌ إِلَّا ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡهُمۡ فَلَا تَخۡشَوۡهُمۡ وَٱخۡشَوۡنِی وَلِأُتِمَّ نِعۡمَتِی عَلَیۡکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٥٠

کَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِیکُمۡ رَسُولٗا مِّنکُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا وَیُزَکِّیکُمۡ وَیُعَلِّمُکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ١٥١

 

فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ١٥٢

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٣

 

وَلَا تَقُولُواْ لِمَن یُقۡتَلُ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتُۢۚ بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ١٥٤

 

وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥

 

 و از هرجا که بیرون آمدی روی خود را به‌سوی مسجدالحرام کن و هرجا که بودید رویتان به‌سوی آن کنید تا مردم بر شما حجتی نداشته باشند، مگر کسانی از آنان که ستمگرند پس از آنان نترسید و از من بترسید تا نعمتم را بر شما کامل گردانم، و تا هدایت شوید. ﴿150

 

همانگونه که پیامبری از خودتان به میانتان فرستادیم تا آیاتمان را بر شما بخواند و شما را پاکیزه گرداند. و به شما کتاب و حکمت می‌آموزد و آنچه را که نمی‌دانستید به شما می‌آموزد. ﴿151.

پس مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنم و شکر مرا به جا آورید و ناسپاسی‌ام نکنید. ﴿152.

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از شکیبایی و نماز یاری بجویید که الله با صبر کنندگان است. ﴿153.

و کسانی را که در راه الله کشته می‌شوند مرده نخوانید. بلکه آنان زنده‌اند ولی شما نمی‌دانید. ﴿154.

 و قطعاً شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش مال‌ها و جان‌ها و میوه‌ها آزمایش می‌کنیم. و مژده بده به صبرکنندگان. ﴿155



﴿150 در سفرها؛ یعنی در هر جا که بودی؛ در خشکی یا بحر روی خود را به سوی قبله بگردان. و تکرار امر بخاطر اهتمام و عنایت در مورد قبله است. یا اینکه هرگاه نماز خواندی روی خود را به سمت کعبه بگردان، سپس فرمود: ای جماعت‌های مسلمان در سایر نقاط جهان و در مساجد مدینه و سایر مساجد جهان! هرکجا که بودید روی‌هایتان را به سمت کعبه بگردانید، تا یهودیان بر شما حجتی نداشته باشند، زیرا یهودیان می‌گفتند: محمد ج در قبلۀ ما با ما موافقت و همراهی می‌کند و نزدیک است که در دین ما نیز با ما موافقت نماید. حجت بمعنای محاججه یعنی مخاصمه و مجادله است. الله متعال آن را حجت نامید و سپس به فساد آن حکم کرد؛ زیرا از ظالم سر زده بود، از این جهت فرمود غیر از ظالمان و آنان مشرکان عربند که به شما احتجاج خواهند ورزید و خواهند گفت: که محمد ج در دین خود حیران و سرگردان شده و به قبلۀ ما روی نمی‌آورد مگر به این دلیل که ما نسبت به او راه یافته‌تر هستیم و چنانکه به قبلۀ ما روی آورد، به زودی به دین ما نیز برخواهد گشت. قتاده / فرموده است: مراد از ظالمان اهل کتابند که چون الله متعال پیامبرش را بسوی کعبه برگرداند، گفتند: این مرد بسوی خانۀ پدری و دین قومش مشتاق گشته است. و سایر سخنانی که جز از بت پرست یا یهودی یا منافق صادر نمی‌شود. سپس می‌فرماید: پس از آنان نترسید یعنی از طعنه‌ها و انتقادات آنان نترسید زیرا این طعنه‌ها و انتقادها بی‌اساس و بی‌حاصل است و به شما زیانی نمی‌رساند و تنها از من بترسید زیرا من سزاوار آن هستم که از من بترسید. و قبله را بخاطر این به شما شناساندم تا نعمت خود را بر شما تمام کنم. و یقینا هدایت به سوی قبله اتمام نعمت الهی است، زیرا موجب آن می‌شود تا شریعت شما مستقل و کامل گردد. و تا به سوی حقی که دیگران از آن منحرف شده‌اند هدایت شوید.

از فواید این آیه:

1- تکرار امر بر اهمیت مأمورٌ بِهِ دلالت می‌کند.

2- نادیده گرفتن و بی‌اهمیت بودن ملامت ملامت‌کنندگان در حق.

3- بر مسلمان لازم است در رد نمودن شبهاتی که دشمنان اسلام آن را مطرح می‌کنند سعی ورزد.

4- وجوب عملی نمودن شریعت و قانون الهی در زندگی، و نباید مسلمان از بدگویی و ملامت کردن دشمنان اسلام هراسی داشته باشد.

5- مسلمان باید تنها از الله بهراسد، زیرا تنها اوتعالی است که نفع و ضرر را در اختیار دارد.

6- ابراز نعمت‌های فراوان الهی بر این امت، و فضل و احسان او و اتمام این همه نعمت‌ها بر ایشان.

7- تنفیذ اوامر الهی و هراس داشتن از اوتعالی سبب هدایت بنده می‌گردد، و هدایت بر دو قسم است: هدایت علمی که الله تعالی در‌های علم و معرفت را بر بنده می‌گشاید که بوسیلۀ آن در امور دنیوی و اخروی استفاده می‌کند. و هدایت عملی که همانا عمل کردن به علمی است که آن را آموخته است. و این همان غایت و هدف والای مسلمان است.

﴿151 در این جا اشاره به نعمت قبله است همانند نعمت رسالت که بر این امت ارزانی داشت. و بعضی گفته‌اند: معنای کلام بنا بر تقدیم و تأخیر دو آیه (151 و 152) می‌باشد، یعنی: پس مرا یاد کنید چنانکه پیامبری از خودتان را در میانتان فرستادم که به شما حکمت یعنی سنت مطهر و آنچه را نمی‌دانستید می‌آموزد. چون مسلمانان قبل از اسلام نادان بودند، پس به وسیله رسالت محمدی از آن حالت بیرون آمدند و از داناترین و بهترین مردم جهان گشتند.

از فواید این آیه:

1- از اتمام نعمت الله تعالی بر بندگانش فرستادن محمد ج به عنوان رسول و نبی است تا شریعت الهی را به مردم ابلاغ و بیان نماید، و بدون شک آن جناب همه امور را برای مردم بیان نمودند طوریکه ابوذر س فرمود: «پیامبر اکرم درحالی ما را گذاشته و از دنیا رحلت کردند که هیچ پرنده‌ای در هوا پرواز نمی‌کرد مگر اینکه ما را در مورد آن آگاه ساخته بود»[62].

2- قریش باید از اولین کسانی می‌بودند که به پیامبر اکرم ایمان آوردند، چون ایشان را خوب می‌شناختند و از نسب و صدق و امانت داری آن جناب کاملا آگاهی داشتند.

3- پیامبر اکرم ج همه آنچه را که الله تعالی به او وحی کرد به وجه احسن ابلاغ نمود. و معنای ﴿یَتۡلُواْ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِنَا «آیات ما را بر شما تلاوت می‌کند». همین است که هر آنچه بر پیامبر ج نازل گردید آن را برای مردم تلاوت و تبلیغ نمود.

4- شریعتی که پیامبر اکرم ج آن را از نزد الله آورده است همه تزکیه و پاکسازی نفوس انسانی است.

5- وظیفۀ رسول کریم ج تعلیم دادن کتاب و حکمت به مردم است.

6- این آیه رد بر تأویل کنندگان اسماء و صفات الهی است، چون اگر تأویل از علم و حکمت بود حتما پیامبر اکرم ج آن را به مردم ابلاغ می‌کرد.

7- رسول اکرم ج همه معانی آیات قرآن را به امت فهماند، و اگر احیانا برای صحابه اشکالی پیش می‌آمد از پیامبر اکرم ج می‌پرسیدند و چنین امری کمتر واقع می‌شد چون که قرآن به زبان خودشان نازل گردیده است.

8- اشتمال شریعت اسلامی بر حکمت در همه جوانب زندگی بشر.

9- اصل در انسان جهل است تا اینکه یاد بیگیرد و بداند ﴿وَیُعَلِّمُکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ«و به شما چیزی را که نمی‌دانستید می‌آموزد» و این خود دلالت بر نقص و کمبود انسان می‌کند.

10- از فضل و کرم الهی است که آنچه را نمی‌دانستیم به ما آموخت، بلکه الله متعال آنچه مورد نیاز مخلوقات است به آنها آموخته است، حتی به زنده‌جان‌ها راه و روش زندگی، سیر و سفر و نقل و انتقال و طرز تهیه نمودن غذا برای خود و جوجه‌هایشان را آموخته است.

﴿152 یعنی: مرا به طاعت یاد کنید تا من شما را به پاداش و مغفرت یاد کنم. برخی از سلف فرموده‌اند: کسی که مرا در حالی یاد می‌کند که مطیع و فرمانبردار است، پس بر من سزاوار است که او را به مغفرت خود یاد کنم. و در حدیث قدسی آمده است که الله عزوجل می‌فرماید: «یَا ابْنَ آدَمَ، إِنْ ذَکَرْتَنِی فِی نَفْسِکَ ذَکَرْتُکَ فِی نَفْسِی، وَإِنْ ذَکَرْتَنِی فِی مَلَإٍ ذَکَرْتُکَ فِی مَلَإٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ، أَوْ فِی مَلَإٍ خَیْرٍ مِنْهُمْ»[63].

«ای بنی آدم! اگر مرا نزد خود یاد کنی، من نیز تو را نزد خود یاد می‌کنم و اگر مرا در محضر جماعتی یاد کنی، من تو را در حضور جماعتی از فرشتگان یا جماعتی بهتر از آنان یاد می‌کنم».

 شکر عبارت از شناخت نعمت دهنده و سخن گفتن از آن است. و کفران در این جا پوشیدن نعمت الهی است. پیامبر ج می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبَّ أَنْ یَرَى أَثَرَ نِعْمَتِهِ عَلَى عَبْدِهِ»[64].

«الله متعال دوست دارد که اثر نعمتش را بر بنده‌اش ببیند».

تنبیه: آیا ذکر الله متعال بصورت جهری و دسته جمعی جایز است؟

این چنین ذکر خواندن (بصورت جهری و دسته جمعی) بدعت می‌باشد و اصلی در دین ندارد و ثابت نشده است که پیامبر ج و خلفای راشدین و دیگر اصحاب و تابعین با چنین روشی ذکر کرده باشند، پس این نوع ذکر گفتن بدعت در دین و از منکرات است. گفتن اذکار بصورت جهری و دسته جمعی در سنت مطهر وارد نشده است.

عمرو بن سلمه / نقل می‌کند: «ما قبل از نماز صبح بر در ‏عبداﷲ بن مسعود س نشستیم، وقتی که بیرون می‌آمد، با او به مسجد می‌رفتیم. ابو موسی اشعری س پیش ‏ما آمد و فرمود: آیا هنوز ابو عبدالرحمن (عبداﷲ بن مسعود س) بیرون نیامده است؟ گفتیم: نه. پس با ما ‏نشست تا اینکه (عبداﷲ بن مسعود س)بیرون آمد. وقتی که بیرون آمد، همه ما برخواستیم و با او رفتیم. ‏ابو موسی اشعری س فرمود: ای ابو عبدالرحمن! چند لحظه‌ی پیش چیزی را در مسجد دیدم که آن را ‏نپسندیدم ولی به حمد و سپاس الله چیزی جز خیر و نیکی ندیدم. ابو عبدالرحمن فرمود: آن چه ‏بود؟ فرمود: اگر زنده بمانیم خواهید دید. فرمود: مردم را در مسجد دیدم که حلقه‌هایی را تشکیل داده ‏بودند و منتظر نماز بودند. در هر حلقه مردی وجود داشت که سنگریزه‌هایی در دست داشت و ‏می گفت: صد بار تکبیر بگویید، و مردم صد بار تکبیر می‌گفتند. (آن مرد) می‌گفت: صد بار ‏تهلیل بگویید و مردم صد بار تهلیل می‌گفتند. می‌گفت: صد بار تسبیح بگویید، و مردم صد بار ‏تسبیح می‌گفتند. (ابو عبد الرحمن س) فرمود: به آنها چه گفتی؟ (ابو موسی اشعری س) فرمود: به آنها ‏چیزی نگفتم و منتظر نظر و دستور شما بودم. (ابو عبدالرحمن س) فرمود: چرا به آنان دستور ندادی ‏که گناهانشان را بشمارند و چرا برایشان تضمین نکردی که حسناتشان ضایع نمی‌شود؟ ‏سپس (ابو عبد الرحمن س) به راه افتاد و ما هم با او به راه افتادیم تا اینکه به یکی از این حلقه‌ها ‏رسید و توقف کرد و فرمود: این چه چیزی است که من می‌بینم شما انجام می‌دهید؟ گفتند: ای ابو ‏عبد الرحمن! اینها سنگریزه‌هایی هستند که با آنها تکبیر و تهلیل و تسبیح‌های خود را می‌شماریم. ‏‏(ابو عبد الرحمن س) فرمود: گناهانتان را بشمارید که من برایتان تضمین می‌کنم که هیچ یک از ‏حسناتتان ضایع نمی‌شود. وای بر شما ای امت محمد! هلاک و نابودی شما چقدر سریع است. ‏هنوز اصحاب پیامبر ج در میان شما وجود دارند و لباس‌های پیامبر ج فرسوده ‏نشده و ظرف‌هایشان نشکسته (که شما دست به چنین کارهایی می‌زنید). قسم به ذاتی که ‏جان من در دست او است یا شما آیینی را بهتر از آیین محمد ج برگزیده‌اید و یا این که دری را ‏برای گمراهی باز کرده‌اید. گفتند: ای ابو عبد الرحمن! به الله قسم بجز خیر و نیکی قصد ‏دیگری نداشتیم. (ابوعبدالرحمن س) فرمود: چه بسیارند کسانی که قصد خیر و نیکی می‌کنند ولی ‏به آن نمی‌رسند،رسول الله ج به ما فرموده است:‏ ‏«أن قوماً یقروون القرآن لا یجاوز تراقیهم»‏.

‏«مردمانی هستند که قرآن را می‌خوانند ولی از گلوگاه‌هایشان تجاوز نمی‌کند».‏

به الله قسم می‌خورم که شاید بیشتر شما جزو آنان باشید. سپس (ابو عبدالرحمن س) از آنان روی ‏گردانید و رفت. عمرو بن سلمه / گفته است: «اکثر اهل این حلقه‌ها را دیدم که در جنگ نهروان به ‏همراه خوارج بر علیه ما می‌جنگیدند»[65].

از فواید این آیه:

1- وجوب ذکر الله متعال، چنانکه در این آیه امر فرموده است، و بر مسلمان است در هر مجلسی که می‌نشیند و یا از آن برمی‌خیزد، الله را یاد کند. رسول کریم ج در این مورد می‌فرماید: «هرکس در جایى بنشیند و آنجا، الله را یاد نکند، از طرف الله بر او زیان وارد خواهد شد، و هرکس به پهلو بخوابد و الله را یاد نکند، براى این غفلت هم از جانب الله زیان خواهد دید»[66].

2- هر کسی الله تعالی را یاد کند، او تعالی نیز او را یاد می‌کند، طوریکه در حدیث قدسی می‌فرماید: «هرکس مرا نزد خود یاد کند، من هم او را نزد خود یاد می‌کنم، و هرکس مرا (الله تعالی) در حضور جمع یاد کند، من هم در میان جمع بهتری از آن جمع از او یاد می‌کنم»[67].

3- ذکر الله تعالی با قلب و جوارح و زبان صورت می‌گیرد، ولی اصل ذکر با قلب است ؛چنانکه الله تعالی در سورۀ الکهف آیت 28 می‌فرماید: «و از کسى فرمان مبر که ما دل او را از یاد خویش غافل ساخته‏ایم و از هواى [نفس‏] خود پیروى کرده است» و پیامبر اکرم ج در حدیث شریف می‌فرماید: آگاه باشید که در بدن پارچه گوشتی است که وقتی بر صلاح باشد، همه بدن بر صلاح است، و وقتی فاسد شد همه بدن فاسد می‌شود، آن پارچه گوشت؛ دل است»[68].

پس ذکر الله تعالی با زبان و جوارح، بدون ذکر قلب ناقص است مانند جسدی بدون روح.

4- صفت ذکر با قلب این است که انسان در نشانه‌های قدرت الهی تفکر کند و او تعالی را تعظیم نموده دوست بدارد و بسوی او رجوع و انابت داشته باشد، وتنها از او بترسد و تنها به او امید داشته باشد و تنها بر او توکل کند و....

5- وجوب شکرگزاری الله تعالی، شکر کردن با قلب و زبان و جوارح صورت می‌گیرد. شکر کردن با قلب این است که انسان قلبا باور داشته باشد که همه نعمت‌ها را الله تعالی به او عطا فرموده و باید اوتعالی را دوست داشته باشد.

اما شکر با زبان این است که انسان از نعمت‌های الهی که بر وی ارزانی نموده سخن گوید، نه از روی فخر فروشی بلکه از روی شکرگزاری، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا بِنِعۡمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثۡ١١ [الضحى: 11]، «و اما نعمتهای پروردگارت را بازگو کن(و از آنهاسخن بگو)» و رسول کریم ج فرموده است: «من در روز قیامت سرور فرزندان آدم هستم و فخر فروشی نمی‌کنم...» [69].

اما شکر با جوارح این است که انسان اوامر الهی اعم از فرائض و واجبات وسنت‌ها و مستحبات را بجا آورد.

6- شکرگزاری طاعتی از طاعات است، پس باید مقرون با اخلاص باشد، چنانکه در سورۀ البینه می‌فرماید: «و فرمان نیافتند جز آنکه الله را- در حالى که پرستش را براى او خالص ساخته‏اند با پاکدلى بپرستند».

7- تحریم کفران نعمت، الله متعال دوست دارد که اثر نعمت خویش را در بنده ببیند، لذا وقتی الله بر بنده نعمتی را ارزانی داشت باید آن نعمت را ظاهر سازد و کتمان نکند، همچنین وقتی الله متعال بر بنده علمی و دانایی را ارزانی می‌دارد باید آن را ظاهر سازد و به مردم ابلاغ نماید و بر خود نیز آن را عملی نماید تا آنچه از علم و معرفت به او داده شده، در اعمال و سلوک او ظاهر گردد.

﴿153 یعنی به صبر و نماز بر انجام دادن اوامرم و دفع دشواریهایی که بر شما پیش می‌آید یاری بجویید. و الله با صابران است زیرا ایشان را به اهداف و مقاصدشان می‌رساند.

صبر به سه دسته تقسیم می‌گردد:

اول: صبر بر مصایب ناملایمت‌ها؛ چنانکه الله متعال در آیت 155 سوره بقره فرموده است: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِ «و البته به تأکید شما را با چیزهایی از قبیل ترس و گرسنگی وکاهش مالها و جانها و میوه‌ها می‌آزماییم».

دوم: صبر بر طاعت است؛ یعنی انسان در مقابل امتثال اوامر الهی صبور و بردبار باشد. صبر بر طاعت، گاهی به مراحلی می‌رسد که از صبر بر گرفتاری‌های دنیوی سخت‌تر است، بطور مثال امر به معروف و نهی از منکر گاهی به جایی می‌رسد که مشکلات به وجود می‌آورد و اجرایش شجاعت و جرئت و صبر می‌خواهد.

سوم: صبر بر معصیت و گناه است که انسان در برابر حرام ایستادگی کند و بگوید چون حرام است من انجام نمی‌دهم. این حرام ممکن است مال باشد یا شهوات نفسانی، مقام و ریاست[70].

از فواید این آیه:

1- فضیلت ایمان داری و اینکه از بهترین اوصاف انسان بشمار می‌رود چنانکه الله تعالی ایشان را مورد خطاب قرار می‌دهد (ای کسانی که ایمان آورده‌اند)

2- ارشاد بندگان به استعانت جستن به نماز.

3- بیان آثار نیک نماز و اینکه بنده را در امورش کمک می‌کند.

4- جواز استعانت جستن به غیر الله در اموری که در توان بنده است، طوریکه در حدیث آمده: «و مردی را در بار کردن متاعش یاری می‌کنی یا خودش را بر آن سوار می‌کنی صدقه است»[71].

5- استعانت جستن به نماز از مقتضای ایمان است.

6- فضیلت استعانت جستن به صبر، زیرا صبر و شکیبایی است که انسان را به هنگام سختی‌ها و دشواری‌ها کمک می‌کند، بلکه وی را نشاط می‌بخشد و ثابت قدم می‌گرداند.

7- اثبات معیت الله با بنده، معیت الله تعالی با بندگان به دو قسم است:

اول معیت عام که همه مخلوقات شامل آن است و مقتضای آن این است که الله تعالی با علم و قدرت و سلطان و سایر صفات ربوبیت خود بر آنها احاطه کامل دارد، چنانکه در آیه 7 سورۀ المجادله می‌فرماید: ﴿مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْ «رازگویى سه تن نباشد مگر آنکه او چهارمین آنان و نه پنج تن مگر آنکه او ششمین آنان است و نه کمتر از این و نه بیشتر مگر آنکه او- هر جا که باشند- با آنان است».

دوم - معیت خاص که مقتضای آن احاطه اوتعالی با نصر و تأییدش با مؤمنان است طوریکه در سورۀ النحل آیه 128می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِینَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨ «بی‌گمان الله با پرهیزگاران است و با آنانکه نیکوکارانند». وگاهی معیت الله تعالی مقید به شخص می‌باشد، طوریکه به موسی و هارون إ فرمود: ﴿قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِی مَعَکُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ٤٦ «(الله) فرمود: نترسید، همانا من با شما هستم بی‌گمان می‌شنوم و می‌بینیم». [طه: 46] و فرموده او تعالی از زبان پیامبر اکرم ج: ﴿إِذۡ یَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَا «آنگاه که (پیامبر) خطاب به رفیقش (ابوبکر صدیق) می‌فرمود: غم مخور، بی‌گمان الله با ماست». [التوبة: 40].

 ﴿154 بلی ایشان زنده‌اند ولی شما از حیات برزخی آنان آگاهی ندارید، زیرا وقتی اجساد شهدا از ارواحشان جدا می‌شود، در ظاهر ایشان را مرده می‌پندارید در حالی که ایشان در واقع مرده نیستند، بلکه حیات برزخی دارند و از نعمات الهی برخوردارند.

از فواید این آیه:

1- نهی از مرده شمردن کسانی که در راه الله متعال کشته می‌شوند، و مسلمان نباید در قلب خود بر این باور باشد که شهدای راه اسلام مرده‌اند، و همچنان نباید با زبان چنین حرفی را بگوید. بلکه آنان حیات برزخی دارند که انسان نمی‌تواند آن را درک نماید.

2- جهاد باید در راه الله و بخاطر خشنودی الله تعالی باشد و این آیه می‌رساند که مجاهد باید در جنگ با کفار اخلاص داشته باشد تا جهادش فی سبیل الله باشد. مردی نزد پیامبر ج اکرم آمد و گفت: یکی بخاطر غنیمت، دیگری بخاطر نام و نشان و فردی بخاطر ریا می‌جنگد. کدام یک مجاهد راه الله بشمار می‌رود؟ پیامبر اکرم ج فرمود: «کسی که برای اعلای کلمة الله بجنگد، او مجاهد راه الله است»[72].

3- اثبات حیات برزخی برای شهدا، و اینکه با حیات دنیوی مشابهتی ندارد، بلکه والاتر و ارجمندتر از زندگانی دنیاست، ولی کیفیت آن را جز الله متعال کسی دیگر نمی‌داند.

4- این آیه می‌رساند که اجر و پاداش الهی به عمل کننده بسیار بزرگ و بهتر است از آنچه تصور می‌کند، زیرا شهید حیات خود را بخاطر الله متعال و ثوابش در خطر انداخته و آن را در راه او فدا نموده، پس الله تعالی حیاتی را در برزخ نصیب او می‌گرداند که به مراتب بهتر از زندگی این دنیاست، چنانکه فرمود: ﴿عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ [آل‌عمران:169].«نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند».

5- اثبات زندگی برزخی چنانکه فرمود: (بل احیاء) «بلکه زنده‌اند» همچنین از پیامبر اکرم ج ثابت است که فرمود: «وقتى که بنده دفن شد ودوستانش از اطراف او دور شدند ـ و او صداى پاى آنها را مى‌شنود ـ دو ملک نزد او مى‌آیند و او را مى‌نشانند و به او مى‌گویند: در مورد این مرد چه ـ مى‌گفتى؟ ـ یعنى محمد ج ـ پس اگر مؤمن باشد مى‌گوید: گواهى مى‌دهم که او بنده و فرستادۀ الله است، پس به او گفته مى‌شود: نگاه کن بسوى جایگاهت که از جهنم است، و باریتعالى آن را به جایگاه و مسکنى از بهشت تبدیل کرده، و همۀ آن را مى‌بیند، وقبر او هفتاد ذراع وسعت پیدا مى‌کند، و از گل‌ها و سبزی‌ها تا روز قیامت پر مى‌شود، و اما کافر و یا منافق به او گفته مى‌شود: چه مى‌گفتى دربارۀ مردى که میان شما ظهور کرد؟ جواب مى‌دهد: نمى‌دانم، آنچه مردم مى‌گفتند، مى‌گفتم، پس به او گفته مى‌شود: ندانستى و نخواندى، سپس ضربتى با چکشى از آهن بین دو گوش او زده مى‌شود و او فریاد و نعره‌اى مى‌کشد که بجز انس و جن سایر اطرافیانش آواز او را مى‌شنوند، و قبر بر او تنگ مى‌شود تا اینکه استخوان‌های سینه‌اش در هم شکسته شود»[73].

6- اثبات نعیم قبر چنانکه فرمود: (بل أحیاء).

7- احوال عالم برزخ از جمله علم غیب است که هیچ کسی از آن آگاهی ندارد مگر آنچه را که الله تعالی و رسول او ج به ما خبر داده‌اند.

 ﴿155 ما حتما شما را مورد آزمایش قرار می‌دهیم چون ترس از دشمن و رسیدن آسیب ایشان به شما و غیره، و گرسنگی مانند قحطی و خشکسالی، و کاهش در اموال مانند دادن زکات مال و آمدن بلاهای طبیعی و غیره بر اموال، و مراد از نقص در جانها همانا مرگ و کشته شدن در جهاد است، و مراد از کمبود محصولات همانا رسیدن آفات و بلاها بر آنها است و یا مرگ فرزندان. الله متعال گاهی انسان را با نعمت و عزت و گاهی با نقمت و محنت می‌آزماید، تا شکر و صبر درونی او روشن گردد. در ابتلای به ضرّاء و مصائب و شرائط سخت و تلخ، انسان‌های صابر، و در امتحان به سرّاء و شرایط رفاه و آسایش، انسان‌های شاکر شناخته می‌شوند.

از تأکیدی که در این آیه آمده معلوم می‌شود که امتحان، قضای حتمی الله است و هیچ کس بدون امتحان نخواهد بود. پس مسلمان باید چنین دعا کند که: پروردگارا! ایمان مرا راسخ و به من توفیق عطا کن تا از آزمایش تو سرافراز بیرون آیم.


 


﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦

 

أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧

 

۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ١٥٨

 

إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩

 

إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِکَ أَتُوبُ عَلَیۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٦٠

 

 

إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَمَاتُواْ وَهُمۡ کُفَّارٌ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ لَعۡنَةُ ٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١٦١

خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یُخَفَّفُ عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابُ وَلَا هُمۡ یُنظَرُونَ١٦٢

 آن کسانی که چون مصیبتی به آنها برسد گویند: بی‌گمان ما از آنِ الله هستیم و البته ما به‌سوی او باز می‌گردیم ﴿156.

این گروه (کسانی اند که) برایشان از جانب پروردگارشان درود و رحمتی است؛ و این گروه همان راه یافتگانند. ﴿157.

بی‌گمان صفا و مروه از نشانه‌های الله هستند، پس هرکس که حج یا عمره بگذارد، ایرادی ندارد که سعیِ صفا و مروه را انجام دهد، و هرکس که طاعتی (افزون بر فرایض،) انجام دهد پس همانا الله سپاس‌گزار و آگاه است﴿158.

 بی‌گمان کسانی که دلایل روشن و هدایتی را که نازل کردیم بعد از آنکه، آن را برای مردم در کتاب بیان و روش نمودیم، کتمان می‌کنند، آنانند که الله لعنت‌شان می‌کند، و لعنت‌کنندگان نیز لعنتشان می‌کنند﴿159.

مگر کسانی که توبه کنند و به اصلاح (خویشتن) بپردازند و (حقیقت را) بیان کنند، پس توبۀ ایشان را می‌پذیرم و من بسیار توبه‌پذیر مهربان هستم ﴿160.

بی‌گمان کسانی که کفر ورزیدند و در حال کفر مردند، لعنت الله و فرشتگان و تمام مردم برایشان باد ﴿161.

 

در آن نفرین جاودانه باقی می‌مانند، نه عذاب از آنها سبک می‌گردد و نه به آنان مهلتی داده می‌شود. ﴿162.



﴿156 مصیبت یعنی نکبت و دشواریی که انسان از آن آزرده و رنجور می‌شود هر چند کوچک باشد.

﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ این کلمات پناهگاه مصیبت‌زدگان و امتحان‌شدگان است زیرا جمع کننده دو امر مهم است: یکی اقرار به عبودیت الله متعال و دومی اعتراف به رستاخیز و حشر و نشر و این که دنیا آخر هر چیزی نیست بلکه زندگی حقیقی همان بهشت برین است.

در فضیلت این کلمات از رسول الله ج روایاتی است از جمله آنچه از ام سلمه ل همسر رسول گرامی ج روایت شده که فرمود: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، یَقُولُ: " مَا مِنْ عَبْدٍ تُصِیبُهُ مُصِیبَةٌ، فَیَقُولُ: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ اللهُمَّ أْجُرْنِی فِی مُصِیبَتِی، وَأَخْلِفْ لِی خَیْرًا مِنْهَا، إِلَّا أَجَرَهُ اللهُ فِی مُصِیبَتِهِ، وَأَخْلَفَ لَهُ خَیْرًا مِنْهَا "، قَالَتْ: فَلَمَّا تُوُفِّیَ أَبُو سَلَمَةَ، قُلْتُ: کَمَا أَمَرَنِی رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْلَفَ اللهُ لِی خَیْرًا مِنْهُ، رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»[74].

از پیامبر ج شنیدم که می‌فرمود: هیچ بنده‌ای نیست که به او مصیبتی برسد آنگاه بگوید: ما از آن الله هستیم و به سوی او باز می‌گردیم، پروردگارا! مرا در مصیبتم اجر داده و برای من بهتر از آن عوض بده، مگر اینکه الله متعال در برابر مصیبتش به او اجر داده و برایش بهتر از آن جایگزین می‌کند. ام سلمه ل فرمود: وقتی همسرم ابوسلمه س وفات کرد آنچه را که پیامبر ج به من دستور داده بود خواندم، همان بود که الله متعال بهتر از وی را به من داد، رسول الله ج را به من داد».

از فواید دو آیه گذشته(155) و (156):

1- الله متعال مردم را با انواع مصیبت‌ها و دشواری‌ها و ابتلاها آزمایش می‌کند، مانند ترس، گرسنگی، کمی در مال و جان و محصولات.

2- مردم در هنگام مصائب به دوگروه تقسیم می‌شوند: صابر و ناراضی، و در حدیث پیامبر اکرم ج فرموده‌اند: «پاداش بزرگ با مصیبت بزرگ همراه است. و الله متعال قومی را که دوست داشته باشد، به مصیبت مبتلا می‌کند. آنگاه هر که راضی شود، الله نیز از او راضی خواهد شد، و هر که ناراضی شود، الله نیز از او ناراضی خواهد شد»[75]. پس صبر و شکیبایی در وقت مصیبت بر مسلمان واجب است. علما مراتب و مقامات انسان‌ها را در وقت آمدن مصیبت بر سه قسم تقسیم نموده‌اند:

أ- صبر کردن، که این امری واجب است.

ب- راضی بودن و این نوع بناء بر قول راجح سنت است، و فرق میان این دو قسم این است که انسان صابر مزه تلخی مصیبت را می‌چشد و تحمل آن بر وی دشوار تمام می‌شود. ولی انسان راضی با دل سردی که در مقابل مصیبت دارد، تلخی صبر را احساس نمی‌کند و حالت این شخص بالاتر و کامل‌تر از شخص صابر است.

ج- شکر کردن بر مصیبت، به گونه‌ای که الله تعالی را در برابر مصیبت شکر نماید، که الحمد لله مصیبت در دین او نبوده و یا هم به مصیبتی بزرگتری نسبت به آن دچار نشده است.

4- از صفات صابران این است که امرشان را در وقت مصیبت به الله تعالی می‌سپارند، چنانکه الله متعال فرمود: ﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِینَ١٥٥ ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ «و به بردباران [بر این آزمون‏] مژده بده [همان‏] کسانى که چون مصیبتى به آنان برسد، گویند: «انّا لله وانّا إلیه راجعون». یعنی ما از آن الله هستیم و به‌سوی او باز می‌گردیم».

5- مشروعیت گفتن این قول در وقت مصیبت و ابتلا: «اللهم أْجُرْنِیْ فی مُصِیبَتِیْ وَاخْلُفْ لِیْ خَیْراً مِنْهَا». امام احمد از ام سلمه ل روایت نموده، که گفت: ابوسلمه روزى از نزد پیامبر ج نزدم آمد وگفت: از پیامبر قولى شنیدم که به آن خوشحال گردیدم، گفت: «هر مسلمانى را که مصیبتى برسد، و او در وقت مصیبت خود استرجاع بخواند، و بعد بگوید: «اللَّهُمَّ أْجُرْنِیْ فی مُصِیبَتِیْ وَاخْلُفْ لِیْ خَیْراً مِنْهَا». «پروردگارا! مرا در مصیبتم پاداش بده، و از آن بهترى را برایم عوض عنایت فرما همانطور مى‌شود». ام سلمه مى‌گوید: این را از وى حفظ نمودم، وهنگامى که ابوسلمه وفات نمود، استرجاع خوانده گفتم: پروردگارا، در مصیبتم به من پاداش بده، و از آن بهترى را برایم عوض عنایت فرما. بعد از آن به نفس خود برگشتم وگفتم: از ابوسلمه کجا برایم بهتر پیدا خواهد شد؟! هنگامى که عده‌ام سپرى شد، پیامبر ج مرا براى خود خواستگارى نمود...ام سلمه مى‌افزاید: و الله تعالی از ابوسلمه بهترى را که پیامبر است به من عطا فرمود»[76].

﴿157 یعنی بر مصیبت زدگان صابر صلوات، یعنی آمرزش و ستایش نیکو است؛ همچنین بر ایشان به طور پیاپی رأفت پس از رأفت و رحمت پس از رحمت است. و ایشان به سوی حق و صواب و خشنودی الله متعال راه یافتگانند.

از فواید این آیه:

1- حکمت از ابتلای بندگان به مصائب چندین امور است: افزایش درجه‌ها، مشخص شدن درجه‌ها، تا الله را از یاد نبرند، تا دچار کبر و غرور نشوند، تا مشتاق بهشت شوند، تا بدانند که الله تعالی قوی و نیرومند است، و یا اینکه الله تعالی آنها را دوست می‌دارد، و دیگر حکمت‌ها.

2- بزرگی ثواب و پاداش صابران، طوریکه الله متعال فرمود: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧ «این‌ها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایت یافتگان».

3- اثبات صفت رحمت برای الله متعال، و این صفت حقیقی وثابت شده است که بوسیلۀ آن هر کس از بندگان را بخواهد مورد رحمت خود قرار می‌دهد، و از آثار این صفت، حصول بندگان بر نعمت‌های فراوان الهی، و نجات‌شان از غم‌ها و مصایب است.

4- ثنا و ستایش الهی بر صابران، چون ایشان بسوی رضایت و خشنودی الله متعال، و پاداش بیکران او هدایت یافته‌اند.

﴿158 صفا و مروه دو کوه از کوه‌های معروف مکه است. این دو کوه از نشانه‌های مناسک الهی است و مراد از شعایر، جاه‌هایی برای عبادات الله است که اوتعالی آنها را برای مردم تعیین و اعلام نموده است. این اماکن عبارت از عرفات و منی و مزدلفه و محل ذبح و محل سعی بین کوه صفا و مروه است. پس هرکس برای ادای حج یا عمره به مکه برود گناهی نیست که میان آن دو کوه سعی کند. سعی در میان صفا و مروه به معنای تکرار پیمودن بین آنهاست، البته حرکت شتابان تنها در میان دو علامۀ سبز است، و این عمل از جمله مناسک حج و عمره می‌باشد.

پیامبر ج در حجة الوداع به آن عده یارانش که قربانی را با خود نبرده بودند امر فرمود تا حج تمتع نمایند، تا مخالفت با نسک و مراسم مشرکین صورت گیرد، زیرا مشرکین عمره نمودن در ماه‌های حج را از زشت‌ترین گناهان و گستاخی با ماه‌های حج می‌شمردند.

سبب نزول این آیه: پیامبر ج انصار را امر نمود تا میان صفا و مروه مخالف با رسم جاهلیت، سعی نمایند چون انصار در عهد جاهلیت چنین عادت داشتند که در وقت ارادۀ حج، بنام بت‌هایشان نیت حج می‌کردند و سعی میان صفا و مروه را گناه می‌شمردند، چنانکه ام المؤمنین عایشه ل این موضوع را به عروه بن زبیر بیان نمود: (عروه بن زبیر به خاله‌اش عایشه صدیقه ل گفت: بنابراین آیه (کسی که بین صفا و مروه سعی ننماید، بروی گناهی نیست) باکی نیست که بین این دو طواف نکنیم، عایشه ل فرمود: خواهر زادۀ عزیزم! اگر معنای آیه طوری که تو تأویل نمودی بود، چنین می‌گفت: (باکی نیست که طواف ننماید)، ولی این آیه دربارۀ انصار نازل گردید که پیش از مسلمان شدن، در وقت ارادۀ حج به نام بت (منات) که یکی از معبودان آنها بود، و روی تپۀ بلندی قرار داشت، نیت حج می‌کردند، و از سعی نمودن بین صفا و مروه خود داری نموده آن را گناه می‌شمردند، هنگامی که مسلمان شدند، از پیامبر ج از حکم سعی بین صفا و مروه پرسیده گفتند: یا رسول الله! ما از سعی نمودن میان صفا و مروه احساس گناه می‌کردیم، و همان بود که این آیه مبارکه نازل گردید[77].

ابن القیم / نگاشته است: (شریعت اسلام در همه امور بویژه مناسک، بر مخالفت مشرکین انجام یافته است)[78].

همچنان از پیامبر اکرم ج درباره سعی سوال شد، فرمود: «میان صفا و مروه سعی نمایید زیرا الله متعال آن را بر شما لازم گردانیده است»[79].

از فواید این آیه:

1- مشروع بودن سعی بین صفا و مروه، این آیه می‌رساند که سعی بین صفا و مروه رکنی از ارکان حج و عمره است، زیرا از جملۀ شعائر الهی شمرده شده و پیامبر اکرم می‌فرماید: «اسْعَوْا، فَإِنَّ اللهَ کَتَبَ عَلَیْکُمُ السَّعْیَ»[80]. یعنی: «بین کوه صفا و مروه سعی کنید زیرا الله تعالی سعی را بر شما واجب کرده است». و از عایشه صدیقه ل روایت است که می‌فرماید: «مَا أَتَمَّ اللَّهُ حَجَّ امْرِئٍ، وَلاَ عُمْرَتَهُ لَمْ یَطُفْ بَیْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ»[81]. «الله تعالی حج و عمرۀ شخص را کامل نمی‌گرداند تا اینکه بین صفا و مروه طواف نکند».

2- طواف بین صفا و مروه از طاعات است و هر طاعتی برای عمل کننده‌اش در هر حالتی و هر جایی که باشد خیر است.

3- اثبات دو اسم الله تعالی (الشاکر) و(العلیم) و اثبات دو صفت از صفات الهی (شکر) و (علم).

﴿159 کتمان‌کنندگان در این آیه احبار یهود و راهبان نصاری هستند زیرا رسالت محمد ج را پنهان می‌کردند، و غیر آنان هر کسی که حق را پنهان می‌کند و یا از بیان و آشکار ساختن آنچه که الله بر او واجب نموده ابا ورزیده و آن را ترک می‌کند، مشمول این خطاب الهی می‌شود. کتاب در این آیه اسم جنس است که شامل تمام کتاب‌های آسمانی نازل شده می‌شود.

از ابوهریره س روایت است که پیامبر ج فرمود: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَکَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[82].

«هر کس از علمی که میداند سؤال شود و او کتمان نماید، الله متعال روز قیامت افساری از آتش بر دهان او میزند».

لعنت الله: طرد کردن و دور ساختن آنها از رحمت خویش است. لعنت کنندگان در این آیه، ملائکه و مؤمنانند. و برخی گفته‌اند: هر کس که می‌تواند لعنت بفرستد آنان را لعنت می‌کند که جنیان نیز در زمرۀ ایشان قرار می‌گیرند.

بنابرین الله متعال وتمامی بندگان و فرشتگان از کتمان حق بیزارند، چون بنده با این عمل خشم تمامی طرفداران حق را برمیانگیزد، و چه خیانتی از این بالاتر که دانشمندان، آیات الله متعال را که امانت‌های اوست به خاطر منافع شخصی خویش کتمان کنند و مردم را به گمراهی بکشانند.

از فواید این آیه:

1- کتمان نمودن علم از گناهان کبیره محسوب می‌شود، چون هر عملی که بر فاعل آن نفرین شده از گناهان کبیره شمرده می‌شود.

2- رد بر فرقۀ جبریه، این فرقه بر این باورند که انسان در عمل خود مجبور هست و از خود اختیاری ندارد، پس این آیه ادعای این گروه را رد می‌کند زیرا کتمان کنندگان علم، به اختیار خود علم را کتمان می‌کنند.

3- رد بر اهل تحریف، کسانی که اسماء و صفات الله متعال را تحریف می‌کنند و خود را اهل تأویل می‌نامند!! در حالی که مسلک‌شان دلالت بر آن دارد که قرآن کریم بیان برای مردم نیست، الله متعال همه صفات ذاتی و فعلی خود را در قرآن بطور واضح بیان نموده که نیاز به تأویل ندارد، پس هرگاه صفات اوتعالی از ظاهر آن برگردانده شود به این معناست که قرآن کریم بیانگر نیست و الله تعالی چیزی را در قرآن آورده که ارادۀ آن را نداشته است! والعیاذ بالله.

4- همچنین در این آیه رد بر اهل تفویض است، کسانی که می‌گویند: معنای آیات و احادیثِ صفات را بندگان نمی‌دانند، شیخ الاسلام در مورد همچو مردمانی می‌فرماید: قول این گروه بدتر از قول اهل بدعت و الحاد است.

5- بیان فضل الله تعالی و احسان وی بر بندگان، آن گاه که دلایل روشن و راه هدایت را بر ایشان نازل فرمود، زیرا مردم به آن نیاز دارند و اگر چنین نبود مردم نمی‌دانستند چگونه پروردگارشان را بشناسند و پرستشش کنند.

6- اثبات علو و بلندی الله متعال، چنانکه فرمود: ﴿مَآ أَنزَلۡنَا و نزول از بالا بسوی پائین می‌باشد، و علو و بلندی ذات الهی با آیات قرآنی و احادیث نبوی و اجماع امت و عقل و فطرت ثابت است.

7- وجوب نشر علم خصوصا در وقت ضرورت به آن، چه این ضرورت به لسان حال باشد یا به لسان مقال.

8- هرگاه انسان از مسأله‌ای پرسیده شود وآنرا نداند باید بگوید: نمی‌دانم و از فتوا دادن بدون علم بپرهیزد.

9- جواز لعنت فرستادن بر کتمان کنندگان علم بطور عموم، و جائز نیست کتمان کننده معینی را لعنت کرد.

10- در نکوهش کتمان علم پیامبر ج می‌فرماید: «کسی که علمی را کتمان کند، الله تعالی روز قیامت در دهان او لگامی از آتش می‌گذارد»[83].

11- هرگاه قول باطل از کسی صادر شد سپس بطلان آن برایش ثابت گردد، باید از قول باطل خود برگردد و به حق رجوع کند و برای مردم خطای خود را بیان نماید.

 ﴿160 آری! کتمان‌کنندگان سزاوار لعنت الهی و فرشتگان و مردم هستند، مگر کسانی که از این عمل زشت و شنیع توبه کردند و آنچه را که فاسد ساخته بودند اصلاح کردند و حقیقت را به مردم بازگو کردند و آنچه را که الله متعال در کتاب‌هایش بیان نموده بود به مردم رساندند، پس این گروه سزاوار لعنت نیستند، زیرا الله مهربان توبه‌پذیر است.

(التواب) یکی از نام‌های الله متعال تواب است یعنی ذاتی که همواره توبۀ توبه کنندگان را می‌پذیرد و گناهان بازگشتگان به سوی خود را می‌آمرزد. الله متعال، پس از آنکه بندگانش توبه می‌کنند، توبه آنها را می‌پذیرد و با بخشش گناهانشان به سوی آنان می‌آید.

از این رو الله متعال، به دو صورت توبه بندگانش را می‌پذیرد:

یکی اینکه به بنده توفیق می‌دهد تا توبه نماید و به سوی او بازگردد.

دوم اینکه: الله متعال با پذیرفتن توبه بنده و محو گناهانش بوسیله توبه، توبه او را می‌پذیرد؛ زیرا توبه راستین، گناهان پیش از خود را از بین می‌برد. پیامبر ج می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَبْسُطُ یَدَهُ بِاللَّیْلِ لِیَتُوبَ مُسِیءُ النَّهَارِ، وَیَبْسُطُ یَدَهُ بِالنَّهَارِ لِیَتُوبَ مُسِیءُ اللَّیْلِ، حَتَّى تَطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِهَا»[84].

«الله متعال دست (بلاکیف)[85] خود را شبانه می‌گستراند تا توبه گناهکار روز را قبول کند و دست خود را روزانه می‌گستراند تا توبه گناهکار شب را قبول کند (و چنین موهبت پروردگار پیوسته جاری است) تا آنگاه که آفتاب از مغرب طلوع کند. (کنایه از قیامت است).

توبه، شرایطی دارد که عبارتند از: دست کشیدن از گناه، پشیمان شدن از انجام دادن آن، تصمیم گرفتن بر اینکه دوباره آن را انجام ندهد و به جای آن، کار شایسته انجام دادن. و اگر گناه متعلق به حقوق بندگان بود مانند غیبت و سخن چینی و بهتان و غصب مال و دزدی و غیره، دراین صورت باید حق را به حقدارش برگرداند و رضایت آنها را کسب نماید، و در مورد کسانی که در حق شان غیبت و تهمت و سخن چینی نموده از آنها نیز بخشش بخواهد و رضایت تام شان را کسب نماید.

از فواید این آیت:

1- آنانی که حق را کتمان می‌کنند توبۀ‌شان درست نمی‌شود مگر با بیان حق برای مردم و اصلاح ساختن خطا و باطلی که به مردم گفته‌اند، زیرا بسبب کتمان حق مفاسدی به بار می‌آید که به اصلاح و بیان حق نیاز دارد.

2- گناه هر قدر بزرگ باشد با توبه صادقانه محو می‌گردد.

3- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی(التواب) و(الرحیم) تواب برای کسی است که گناه کرده سپس توبه نموده است، و رحیم بر کسی است که اخلاص نموده و عمل نیک انجام داده است، زیرا رحمت خیر را جلب می‌کند و توبه شر را دفع می‌کند.

4- اثبات دو صفت از صفات الهی (توبه پذیر) و (رحمت گر) و اثبات دو حکم: یکی اینکه الله تعالی توبه را می‌پذیرد، و دوم اینکه توبه‌کننده را مورد رحمت خود قرار می‌دهد.

﴿161 علمای کرام با استدلال به این آیه فرموده‌اند که لعن گفتن کافر معینی جایز نیست، زیرا حالش در وقت وفات معلوم نمی‌باشد، اما لعن گفتن کفار بطور عام بدون تعیین نمودن شخصی از ایشان، جایز است. همچنین لعن کردن گنه‌کار معین جایز نیست، بدلیل حدیثی که بخاری و مسلم از عمر بن خطاب س روایت نموده‌اند که فرمود: در زمان پیامبر ج مردی بنام عبدالله که ملقب به حمار (الاغ) بود، وجود داشت. او پیامبر ج را می‌خنداند. پیامبر ج او را بخاطر شراب خواری، حد زده بود. روزی، همین شخص را (بخاطر شراب خواری) نزد پیامبر ج آوردند. پیامبراکرم ج دستور داد تا او را حَد بزنند. یکی از حاضران گفت: پروردگارا! او را لعنت کن. چقدر شراب می‌خورد. پیامبر اکرم ج فرمود: «لاَ تَلْعَنُوهُ، فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ إِنَّهُ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» «او را لعنت نکنید. به الله سو گند تا جایی که من می‌دانم او الله و رسولش را دوست دارد». و در روایتی فرمود: «لاَ تَکُونُوا عَوْنَ الشَّیْطَانِ عَلَى أَخِیکُمْ» «علیه برادر مسلمانتان یاور شیطان نباشید».

قابل یاد آوری است که لعن گفتن کفار؛ جزایی بخاطر کفرشان و زجر و توبیخ به سبب آن و آشکار ساختن قباحت و زشتی کفرشان است. البته لعن گفتن در روی شخص، دور از ادب اسلام است، چون این عمل فحاشی به شمار می‌رود.

لعنت تمام مردم در این آیه مخصوص روز قیامت است، زیرا در دنیا فرستادن لعنت همه مردم بر آنان امکان ندارد، و الله اعلم.

﴿162 کافرانی که در حال کفر مرده‌اند در دوزخ و یا در لعنت جاودانه می‌مانند و به آنها هرگز مهلت داده نمی‌شود.

از فواید این دو آیه:

1- کافران مستحق لعنت الله و ملائکه و همه مردم هستند.

2- کسی مستحق این لعنت است که بر کفر بمیرد، اما اگر کفر را قبل از مرگ ترک کند و توبه نماید و به اسلام گردن نهد در این صورت مستحق لعنت نیست.

3- اثبات وجود ملائکه.

4- کافران در دوزخ یکدیگر را لعنت می‌کنند طوری که الله تعالی در سورۀ الاعراف آیت (38) از اهل دوزخ خبر می‌دهد: ﴿قَالَ ٱدۡخُلُواْ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِکُم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ فِی ٱلنَّارِۖ کُلَّمَا دَخَلَتۡ أُمَّةٞ لَّعَنَتۡ أُخۡتَهَا «[الله] مى‏فرماید: همراه امّت‌هایى از جنّ و انس که پیش از شما گذشته‏اند به آتش [جهنّم‏] در آیید. هر گاه که گروهى [به آنجا] در آید [گروه‏] همانندش را لعنت کند».

5- همیشه و جاودان ماندن کفار در آتش دوزخ و طرد شدن ایشان از رحمت الهی.

6- عذاب از کفار کاهش نمی‌یابد، حتی به اندازۀ یک روز، طوری که الله تعالی از ایشان خبر می‌دهد: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ فِی ٱلنَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ یُخَفِّفۡ عَنَّا یَوۡمٗا مِّنَ ٱلۡعَذَابِ٤٩ «و دوزخیان به نگهبانان جهنّم گویند: از پروردگارتان بخواهید تا روزى [از روزهاى‏] عذاب را در حقّ ما بکاهد». [غافر: 49] ایشان برداشتن و دور شدن عذاب را برای همیشه نمی‌خواهند، بلکه اگر یک روزی هم از آنان تخفیف شود برای خود بهتر می‌دانند لذا به ملائکه متوسل می‌شوند تا به الله عرض بدارند که عذاب را از ایشان برای یک روزی تخفیف بخشد، اما نه.

7- الله متعال به کفار یک لحظه‌ای هم مهلت نداده ایشان را بعد از حساب و کتاب مستقیما وارد دوزخ می‌سازد، طوریکه می‌فرماید: ﴿وَسِیقَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا فُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا «و کافران گروه گروه به سوى دوزخ رانده مى‏شوند. تا چون به [کنار] آن آیند، درهایش گشوده مى‏شود». [الزمر: 71]. یعنی بمجرد رسیدن ایشان به کنار دوزخ دروازه‌های دوزخ به رویشان باز می‌گردد و بدون توقف مستقیما داخل آن می‌گردند. بر خلاف اهل بهشت، وقتی نزدیک آن می‌شوند؛ می‌ایستند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَسِیقَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ رَبَّهُمۡ إِلَى ٱلۡجَنَّةِ زُمَرًاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوهَا وَفُتِحَتۡ أَبۡوَٰبُهَا  «و کسانى که از پروردگارشان هراس داشتند، گروه گروه به سوى بهشت سوق داده مى‏شوند تا هنگامى که به [کنار] آن رسند و در حالى که درهایش گشوده شده است». [الزمر: 73] زیرا بهشتیان قبل از ورود به بهشت توقف می‌کنند تا برخی از برخی دیگر حق و قصاص گیرند سپس با شفاعت پیامبر اکرم ج و پاک شدن از همه گناهان وارد آن می‌شوند، چون در‌های بهشت باز نمی‌گردد مگر بعد از شفاعت رسول کریم ج.



﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١٦٣

 

إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَٱلۡفُلۡکِ ٱلَّتِی تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِمَا یَنفَعُ ٱلنَّاسَ وَمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مِن مَّآءٖ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖ وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَٰحِ وَٱلسَّحَابِ ٱلۡمُسَخَّرِ بَیۡنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یَعۡقِلُونَ١٦٤

 

 

وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ١٦٥

 



إِذۡ تَبَرَّأَ ٱلَّذِینَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ وَتَقَطَّعَتۡ بِهِمُ ٱلۡأَسۡبَابُ١٦٦

 

 

ومعبود شما معبودی یگانه است، معبود به حقی جز او وجود ندارد، بخشنده و مهربان است ﴿163.

به راستی در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و گردش شب و روز، و کشتی‏هایی که در دریا به نفع مردم در حرکتند و نیز در آبی که الله از آسمان فرو ‏فرستاد پس با آن زمین را پس از مردنش زنده‌ نمود و از هر نوع جنبنده در آن پراکنده ساخت و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، البته نشانه‌هایی است‌برای کسانی که می‌اندیشند﴿164.

و دسته‌ای از مردم هستند که همتایانی برای الله می‌گیرند و آنها را مانند دوست اشتن الله دوست می‌دارند، و آنانکه ایمان دارند الله را بیشتر و سخت‌تر دوست دارند. و کسانی که ستم کرده‌اند اگر ببینند آنگاه که عذاب را می‌بینند؛ البته دریابند که همه قوت از آنِ الله است و آنکه الله دارای عذاب سخت است﴿165.

آنگاه کسانی که پیروی شدتد از کسانی که پیروی کردند، بیزاری کنند و عذاب الله را ببینند و همه روابط و پیوندهایشان بریده گردد. ﴿166.



﴿163 این آیه می‌رساند که اولین چیزی که بیان آن واجب و کتمان آن حرام است؛ موضوع توحید و یکتاپرستی می‌باشد. در فضیلت کلمه توحید روایات بسیاری آمده است از جمله فرموده رسول اکرم ج: «مَنْ کَانَ آخِرَ کَلَامِهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[86]. «هرکس آخرین سخنش لا اله الا الله باشد، وارد بهشت خواهد شد».

اسماء دختر یزید بن سکن انصاری ل می‌گوید: پیامبر ج فرمود: «اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ فِی هَاتَیْنِ الْآیَتَیْنِ ﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١٦٣ [البقرة: 163]، وَفَاتِحَةِ سُورَةِ آلِ عِمْرَانَ: ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ [آل عمران: 1-2]»[87].

«اسم اعظم الله در دو آیه‌ی ﴿وَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلرَّحۡمَٰنُ ٱلرَّحِیمُ١٦٣. «و معبود (برحق) شما الله یگانه است که غیر از او معبودی (برحق) نیست؛ بخشنده‌ی مهربان است» و آیات اولیه‌ی سوره آل عمران ﴿الٓمٓ١ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ٢ «الله (معبود بر حق است) هیچ معبودی بحق جز او نیست، زنده (و جهان هستی را) نگه‌دار و مدّبر است»، وجود دارد».

از فواید این آیه:

1- معبود و اله همه مخلوقات یکی است وآن ذات، ذات پاک الله جل جلاله می‌باشد.

2- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی(الاله) و (الواحد).

3- الوهیت به الله تعالی اختصاص دارد چنانکه فرمود: (لا اله الا هو).

4- بیان کفر نصاری به الله جل جلاله هنگامیکه به معبودان متعدد قایل شدند، زیرا قول آنها تنها مخالف با قرآن کریم نیست، بلکه مخالف با تورات و انجیل و مخالف با دعوت همه پیامبران الهی است، پیامبر اکرم ج در این مورد می‌فرماید: «قسم به کسی که جان من در دست اوست هر فردی از این امت (تمام انسان‌ها از بعثت پیامبر ج تا آخرین انسانی که دنیا را وداع گوید) خواه یهودی باشد یا نصرانی، سخن من را بشنود سپس در حالی بمیرد که به آنچه آورده‌ام، ایمان نیاورده باشد، مگر این که در زمره یاران دوزخ خواهد بود»[88].

5- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی (الرحمن) و (الرحیم) وآنچه از صفات را در بر می‌گیرد، بعضی از اسمای الله تعالی وقتی به تنهای ذکر شود معنایی دارد، و هرگاه با چیزی دیگر یکجا شود معنای دیگری می‌دهد، مثلا (الرحمن) وقتی به تنهایی ذکر شود دلات بر صفت و حکم می‌کند، و اگر با (الرحیم) یکجا شود (الرحمن) برای صفت می‌آید و (الرحیم) برای فعل.

﴿164 آری! یقینا در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در پی هم آمدن شب و روز و اختلاف آنها در پرتو و تاریکی افگندن و در گرما و سرما و کمی و فزونی و در اسباب و نتایج آنها که مملو از حکمت‌های بالغه و رعایت مصالح مخلوقات است و در کشتی‌هایی که در دریا روانند و امکان سیر و سفر و انتقال مال و متاع را در میان قاره‌های زمین فراهم کرده‌اند و در آبی که بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده می‌کند و در آن هرگونه جنبنده‌ای را منتشر کرده است و همچنان در فرستادن بادهای عقیم و بارور و تند بادهای سرد و هلاک کننده و بادهای گرم مرطوب و بادهای نرم و ملایم و بادهای طوفانی و کوبنده و به قولی: فرستادن بادها از جهت‌های جنوب و شمال و مشرق و مغرب، و باد صبا (بادی که به جهت مشرق می‌وزد) و باد دبور (بادی که به جهت مغرب می‌وزد) و باد نکباء (بادی که میان دو باد می‌وزد) و در ابری که به فرمان الله متعال رام شده و هر جا که بخواهد می‌رود، و به قولی: ابرهای ثابت و آرام میان آسمان و زمین بدون ستون و تکیه گاه، نشانه‌های قدرت الله متعال است برای مردمانی که می‌اندیشند. زیرا هر عاقل هوشمندی می‌داند که معبودان ساختگی و دروغین کفار قادر به ایجاد کردن و آفریدن چیزی از این مخلوقات هر چند کوچک هم باشد نیستند، پس هر کس به یکی از این پدیده‌ها با دقت و عمق نظر بیندیشد حتما پی می‌برد که صانع و خالق آنها ذات واحدی است که با خود شریکی ندارد. از این جهت پیامبر ج به پیروان خود دستور می‌دهد که: «تفکروا فی آلاء الله، ولا تفکروا فی الله عز وجل»[89]. یعنی: «دربارۀ نعمت‌های الله عزوجل بیندیشید و در ذات الله عزوجل نیندیشید».

از فواید این آیه:

1- عظمت و بزرگی آفرینش آسمان‌ها و زمین، زیرا الله متعال آنها را یکی از نشانه‌های قدرت خود معرفی نمود و اگر خلق نمودن آن بزرگ و ارزشمند نبود آن را آیات و نشانه‌ها نمی‌خواند.

2- آسمان‌های متعدد، همه مخلوقات الله متعالند، چون این مخلوقات قبلا وجود نداشته‌اند پس ازلی نیستند، و در این آیات ردی بر عقاید فلاسفه است که به قدیمی و ازلی بودن افلاک اعتقاد دارند، و قصدشان این است که آسمان‌ها مخلوق نیستند بلکه ازلی‌اند، از این جهت شق شدن قمر را که یکی از معجزات ثابت شده پیامبر اکرم ج است انکار نمودند و ادعا نمودند که افلاک بالا نه تغییر را می‌پذیرند و نه عدم را. و شق شدن قمر را به ظهور علم و نور با رسالت و بعثت پیامبر ج تفسیر کردند!! و بدون شک این تفسیر، تفسیر باطل و مخالف با احادیث متواتر دربارۀ انشقاق حسی و مرئی قمر است.

3- تفکر و تأمل در آیات الهی به ایمان و یقین بنده می‌افزاید.

4- نشانه‌های قدرت الهی که در این آیه ذکر شد، همه بر کمال قدرت، حکمت، عظمت الله تعالی دلالت می‌کند که از قدرت و توان بنده خارج است.

5- الله متعال تعقل و تدبر را مدح نموده، زیرا تعقل و تدبر است که نشانه‌های قدرت الهی را برای انسان آشکار می‌سازد.

6- مردم در پی بردن به نشانه‌های بزرگ قدرت الهی به دو دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته در این نشانه‌ها تأمل و تدبر نموده کمال صفات الهی به وی ثابت می‌گردد و ایمان وی به الله زیاد و قوی می‌گردد، و دستۀ دیگر از این نشانه‌ها سود نمی‌برند زیرا روزی هم در آن تأمل و تفکر نکرده‌اند، لذا الله متعال آنها را بدتر وگمراه‌تر از چهارپایان خوانده است: «یا گمان می‌بری که بیشترشان می‌شنوند یا می‌فهمند؟ آنان مانند چهارپایان هستند، بلکه اینان گمراه ترند». [الفرقان: 44]

﴿165 با وجود این همه نشانه‌ها و دلایل آشکار قدرت و سلطۀ الله متعال بر همه کائنات و مخلوقات، برخی از مردم هستند که با الله متعال همتایانی از بت‌ها و دیگر معبودان باطل می‌گیرند و آنها را می‌پرستند، طوری آنها را دوست می‌دارند همچنان که مؤمنان الله متعال را دوست می‌دارند، یا چنانکه مشرکان الله متعال را دوست می‌دارند، معبودان باطل خود را نیز دوست می‌دارند، اما دوستی مؤمنان با الله بیشتر از دوستی کفار بامعبودان باطلشان است، زیرا مؤمنان در همه احوال الله متعال را می‌خوانند و از او روی نمی‌گردانند، حال آنکه کفار تنها در وقت شدت و سختی به الله متعال روی می‌آورند. بلی! کسانی که با معبود گرفتن بت‌ها و دوست داشتن آنها مانند الله متعال، برخود ستم کرده‌اند، اگر هنگامی که نیروی الهی و گرفتن ناگهانی او در روز قیامت و عجز و ناتوانی معبودانشان را در دفع کردن عذاب الهی از خود، می‌دیدند، هرگز این معبودان باطل را به دوستی نمی‌گرفتند. از عبد الله بن مسعود س روایت است که فرمود: از پیامبر ج پرسیدم: أَیُّ الذَّنْبِ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أَنْ تَجْعَلَ لِلَّهِ نِدًّا وَهُوَ خَلَقَکَ». قُلْتُ: إِنَّ ذَلِکَ لَعَظِیمٌ، قُلْتُ: ثُمَّ أَیُّ؟ قَالَ: «وَأَنْ تَقْتُلَ وَلَدَکَ تَخَافُ أَنْ یَطْعَمَ مَعَکَ». قُلْتُ: ثُمَّ أَیُّ؟ قَالَ: «أَنْ تُزَانِیَ حَلِیلَةَ جَارِکَ»[90].

«بزرگترین گناه نزد الله متعال چیست؟ فرمود: «اینکه برای الله شریک قرار دهی در حالی که او تو را آفریده است». گفتم: این، گناه بزرگی است. بعد از آن، چیست؟ فرمود: «اینکه فرزندت را از ترس اینکه مبادا با تو بخورد بکُشی». پرسیدم: بعد از آن چه؟ فرمود: «اینکه با زن همسایه‌ات زنا کنی».

از فواید این آیه:

1- برخی از مردم همتایان و زیب و زینت دنیا را چنان دوست می‌دارند مانند دوستی و محبت شان با الله تعالی.

2- محبت ورزیدن با الله تعالی عبادت است، وکسی که محبتش باغیر الله همانند محبتش با الله است مشرک نامیده می‌شود چون مخلوق را در محبت با الله شریک ساخته است، محبت با الله نه تنها عبادت است بلکه اساس عبادت شمرده می‌شود، چرا که اساس عبادت بر محبت و تعظیم گذاشته شده، لذا بنده واقعی از روی محبت اوامر الهی را انجام می‌دهد و از روی تعظیم از ممنوعات الهی اجتناب می‌ورزد.

3- کسی که با الله تعالی در محبتش شریک قایل می‌شود ظالم است چرا که الله تعالی می‌فرماید: «و اگر [این‏] ستمکاران هنگامى که عذاب را مى‏بینند، ببینند [که شریکانشان سودى نمى‏بخشند، خواهند دانست‏] که همه توان و قدرت از آن الله است».

4- اثبات عقوبت و جزا برای مشرکان ﴿إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ. «آنگاه که عذاب را ببینند».

5- اثبات قوت برای الله تعالی ﴿أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا. «که همه توان و قدرت از آن الله است».

6- هر قدر ایمان بنده زیاد گشته و قوت بگیرد به همان اندازه محبتش با الله متعال زیاد گردیده و تقویت می‌یابد.

﴿166 پیشوایان و سردمداران و رؤسای کفر از پیروان و مریدان خویش که آنان را در کفر و شرک و باطل پیروی نموده‌اند، در روز قیامت اعلان بیزاری می‌کنند، آن گاه که عذاب را مشاهده می‌کنند. یعنی پیروان و پیشوایان وقتی عذاب را می‌بینند. به قولی: این بیزاری جستن در وقت دیدن عذاب دنیوی است. و به قول دیگر: این بیزاری جستن در وقت دیدن عذاب روز قیامت و محاسبه با ایشان است. بلی، در آن روز هرگونه روابط و پیوندهایی که در دنیا آنها را به هم وصل می‌کرد، مانند روابط خویشاوندی و غیره ..... در آن روز از هم گسسته می‌شود.

از فواید این آیه:

1- پیشوایان باطل به پیروانشان هیچ سودی نمی‌رسانند، اگر در حق پیروان خود خواهان خیر و سودی بودند هیچگاه از پیروان خود اظهار برائت و بی‌زاری نمی‌کردند.

2- الله متعال در روز قیامت پیشوایان و پیروان را یکجا جمع می‌کند تا هرچه بیشتر در نکوهش وتقبیح و تهدیدشان افزوده شود و بیشتر اظهار ندامت کنند و از یکدیگر بیش از پیش بیزاری جویند، و این یک موقف بسیار حسرت آوری است که پیروان از پیشوایان خود روبروی هم اظهار برائت کنند در حالیکه در دنیا ایشان را مانند الله تعظیم و احترام می‌کردند، این در حالی که باخود می‌گویند: دریغا من با پیروی از آنان چقدر زیان دیدم!!

3- هر اسباب و وسیلۀ باطلی که باعث ناخشنودی الله تعالی و پیامبرش ج در دنیا می‌گردد، روز قیامت از اصحاب آن ناپدید می‌گردد.

4- هر کسی که از پیامبران و اولیا و دیگر مخلوقات استغاثه می‌جوید که از توانشان بیرون است، در واقع گمراه گردیده و در عین زمان بی‌خردی و نادانی خود را ثابت نموده و مرتکب شرک اکبر شده است.



﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُواْ لَوۡ أَنَّ لَنَا کَرَّةٗ فَنَتَبَرَّأَ مِنۡهُمۡ کَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّاۗ کَذَٰلِکَ یُرِیهِمُ ٱللَّهُ أَعۡمَٰلَهُمۡ حَسَرَٰتٍ عَلَیۡهِمۡۖ وَمَا هُم بِخَٰرِجِینَ مِنَ ٱلنَّارِ١٦٧

 

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ کُلُواْ مِمَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ حَلَٰلٗا طَیِّبٗا وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨

إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡ‍ٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ١٧٠

 

 

وَمَثَلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ ٱلَّذِی یَنۡعِقُ بِمَا لَا یَسۡمَعُ إِلَّا دُعَآءٗ وَنِدَآءٗۚ صُمُّۢ بُکۡمٌ عُمۡیٞ فَهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ١٧١

 

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِلَّهِ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢

(در آن هنگام) کسانی که پیروی کردند‌گویند: ای کاش برای ما بازگشتی به دنیا باشد تا از اینها بیزاری بجوییم، همانطور که از ما بیزاری کردند. این چنین الله اعمالشان را حسرت‌زا و اندوه بار به آنان نشان می‌دهد و آنان، از دوزخ خارج نخواهند شد. ﴿167

ای مردم! از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید همانا او برای شما دشمن آشکاری است. ﴿168

 

همانا شیطان شما را به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و اینکه آنچه را که نمی‌دانید به الله نسبت دهید. ﴿169

وهنگامی‌که به آنان گفته شود: از آنچه الله فرو فرستاده است پیروی کنید، گویند: بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم، اگر چه پدرانشان چیزی را درک نکرده و به راه صواب نرفته باشند، (باز هم شایسته پیروی هستند؟!). ﴿170

ومثل (دعوت کنندۀ) کسانی که کفر ورزیدند، مثل کسی است که چیزی را که جز صدا و ندایی نمی‌شنود؛ بانگ می‌زند. (این کافران در حقیقت) کَرها، گنگ‌ها وکورهایی(هستند که) هیچ نمی‏فهمند. ﴿171.

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! از پاکیزه‌هایی که به شما روزی داده‌ایم بخورید و شکر الله را به جا آورید اگر شما تنها او را می‌پرستید. ﴿172


﴿167 پیروان آرزو می‌کنند که ای کاش به دنیا باز می‌گشتیم تا از پیشوایان خویش بیزاری می‌جستیم، چنانکه ایشان از ما بیزاری جستند، و عمل نیک انجام می‌دادیم. اما الله متعال اعمال زشت و فاسدشان را به آنان نشان می‌دهد تا مایۀ حسرتشان شود، همچنان الله متعال اعمال نیکی را که در دنیا به آن مکلف شده بودند ولی ایشان آن را ترک کردند، به آنها نشان می‌دهد که این همه سبب حسرت و افسوس‌شان می‌شود. و در آتش دوزخ جاودانه خواهند ماند. و این دلیل بر جاودانه ماندن کفار در آتش دوزخ است.

از فواید این آیه:

1- کسانی که از ستمکاران پیروی کرده بودند آرزو می‌کنند که به دنیا دوباره باز گردند و از پیشوایان خود اظهار برائت نمایند همانطور که پیشوایان در روز آخرت از آنها اظهار برائت کردند، در حالیکه بازگشت به دنیا امکان ندارد پس این آرزوی بی‌جا و بی‌مورد مایۀ حسرت ایشان می‌گردد.

2- حسرت و ندامت کفار و مشرکان در آخرت سودی به ایشان نمی‌بخشد.

3- مشرکان و کفار در جهنم برای همیشه می‌مانند، الله تعالی از جاودانگی بقای آنها در آتش در چندین موضع از قرآن خبر می‌دهد: در این سوره و در سورۀ النساء و در سورۀ الاحزاب و در سورۀ الجن، و این آیات قول کسانی را باطل می‌کند که گفته‌اند: دوزخ فنا و نابود می‌گردد، در حالیکه بقای همیشگی در جایی، بر همیشگی آن جا دلالت می‌کند.

4- اثبات عقوبت الهی برای کافران و اثبات وجود آتش دوزخ و حق بودن آن.

﴿168 حلال و پاکیزه یعنی: آنچه را که الله متعال برایتان حلال و گوارا و خوشمزه قرار داده و بر شما حرام نکرده است، بخورید. حلال چیزی است که الله تعالی آن را مباح قرار داده است و حرام آن است که الله متعال آن را ممنوع گردانیده است و حلال طیب آن است که در آن هیچ گونه شک و شبهه و گناه و حق دیگران وجود نداشته باشد. و از گام‌های شیطان پیروی نکنید یعنی آنچه را که الله متعال بر شما حرام نکرده و او بر شما حرام می‌گرداند و از سایر خواسته‌های او و از گناهانی که شما را به آن دستور می‌دهد و از نافرمانی الله و رسول او که شما را به آن دعوت می‌دهد، پیروی نکنید.

در واقع، انسان برای صعود خلق شده، اما متأسفانه گاهی با اختیار خودش، به جای صعود، راهی را برمی‌گزیند که به سقوط او منتهی می‌شود و اگر توجه پیدا نکند، سقوط او ابدی خواهد بود و به پست‌ترین و نازلترین طبقه جهنّم می‌افتد. یکی از عوامل سقوط انسان مال و غذای حرام است که منجر به سقوط وی می‌شود.

قرآن کریم و سنت مطهر سفارشات فراوانی درباره اجتناب از مکسب و غذای حرام دارند که از جمله فرموده پیامبر ج: «إِنَّهُ لَا یَرْبُو لَحْمٌ نَبَتَ مِنْ سُحْتٍ إِلَّا کَانَتِ النَّارُ أَوْلَى بِهِ»[91].

«گوشتی نیست که از مال حرام می‌روید، مگر آنکه آتش به آن اولی‌تر است».

همچنین کسب حلال یکی از راه‌های قبولی دعا است. در حدیثی پیامبر ج از مردی حکایت می‌کند که: «وَمَطْعَمُهُ حَرَامٌ، وَمَشْرَبُهُ حَرَامٌ، وَمَلْبَسُهُ حَرَامٌ، وَغُذِیَ بِالْحَرَامِ، فَأَنَّى یُسْتَجَابُ لِذَلِکَ؟»[92].

«...در حالیکه خوردنی‌اش حرام و آشامیدنی‌اش حرام و پوشیدنی‌اش حرام بوده و به حرام تغذیه شده است، پس چگونه دعای چنین شخصی پذیرفته می‌شود».

از فواید این آیه:

1- الله تعالی منت خود را بر بندگان اظهار می‌دارد، زیرا هر آنچه را که در زمین حلال و پاک است برای آنها مباح قرار داده است.

2- اشیایی که در زمین وجود دارد اصلشان حلال و مباح است تا اینکه دلیل شرعی بر حرمت آن وارد گردد.

3- کفار نیز در اینجا مورد خطاب قرار گرفته‌اند، لکن به این معنی نیست که آنها را در حالت کفر ملزم به احکام شریعت نماییم، بلکه اول باید ایشان را به اسلام دعوت نماییم سپس احکام شریعت را بر آنها ملزم گردانیم، زیرا در حالت کفر ملزم ساختن آنها به احکام شریعت اسلامی کاری عبث و ظلم است و سودی به آنها نمی‌بخشد، الله متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا مَنَعَهُمۡ أَن تُقۡبَلَ مِنۡهُمۡ نَفَقَٰتُهُمۡ إِلَّآ أَنَّهُمۡ کَفَرُواْ بِٱللَّهِ وَبِرَسُولِهِۦ «و هیچ چیز آنان را از پذیرفته شدن بخشش‌هایشان باز نداشت جز اینکه آنان به الله و پیامبرش کفر ورزیدند». [التوبة: 54].

4- مخاطب قرار دادن کفار در این آیه بخاطر اتمام حجت و زیادت عقوبت آنها در آخرت است طوریکه الله تعالی از آنها حکایت می‌کند: ﴿إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡیَمِینِ٣٩ فِی جَنَّٰتٖ یَتَسَآءَلُونَ٤٠ عَنِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ٤١ مَا سَلَکَکُمۡ فِی سَقَرَ٤٢ قَالُواْ لَمۡ نَکُ مِنَ ٱلۡمُصَلِّینَ٤٣ وَلَمۡ نَکُ نُطۡعِمُ ٱلۡمِسۡکِینَ٤٤ وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ ٱلۡخَآئِضِینَ٤٥ وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ٤٦ حَتَّىٰٓ أَتَىٰنَا ٱلۡیَقِینُ٤٧ «مگر سمت راستی‌ها. * در باغ‌های (بهشتی) خواهند بود. از همدیگر می‌پرسند. * از مجرمان. * چه چیز شما را به دوزخ درآورد؟. * می‌گویند: از نمازگزاران نبودیم.* و به بینوا طعام نمی‌دادیم. * و ما پیوسته با باطل‌گرایان فرو می‌رفتیم. * و روز جزا را دروغ می‌انگاشتیم. * تا این که مرگ به سراغ ما آمد». [المدثر: 39-47].

5- الله تعالی از پیروی گام‌های شیطان منع می‌فرماید از جمله:

 1- خوردن چیزهای حرام 2- در برابر الله تسلیم نشدن 3- دستور به انجام گناهان کوچک 4- دستور به انجام گناهان بزرگ 5- دعوت به گفتار بدون آگاهی در مسائل دینی.

و از جمله پیروی گام‌های شیطان خوردن و نوشیدن با دست چپ است چنانکه پیامبر ج فرموده است: «نباید کسی از شما با دست چپ خویش بخورد و نه با دست چپ خویش بنوشد، چراکه شیطان با دست چپش می‌خورد و می‌نوشد»[93].

 همچنین از پیروی گام‌های شیطان قیاس فاسد است طوریکه ابلیس هنگامی که به سجده به آدم امر شد با قیاس فاسدش با دستور الهی معارضه کرد چنانکه قرآن حکایت می‌کند: ﴿قَالَ یَٰٓإِبۡلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِیَدَیَّۖ أَسۡتَکۡبَرۡتَ أَمۡ کُنتَ مِنَ ٱلۡعَالِینَ٧٥ قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ٧٦[ص: 75-76].  «(الله) فرمود: ای ابلیس! چه چیزی تو را بازداشت از اینکه برای آنچه با دو دست خود آفریده‌ام سجده کنی؟ تکبّر ورزیدی یا از بلندپایگان هستی؟!. * گفت: من از او بهتر هستم، مرا از آتش آفریده‌ای و او را از گل آفریده‌ای».

 و از جمله پیروی از گام‌های شیطان حسد است، زیرا ابلیس به آدم حسد ورزید، و یهود نیز بر چنین عادت است طوریکه قرآن خبر می‌دهد: ﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّ[البقرة: 109].  «بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برایشان روشن گردید به خاطر حسدی که در دل دارند، دوست دارند که شما پس از ایمان آوردنتان کافر شوید».

6- تأکید الله متعال بر دوری جستن از پیروی گام‌های شیطان و تأکید شدید بر شدت دشمنی شیطان با انسان (انه لکم عدو مبین) و گمان نکنم عاقلی که به دشمنی و عداوت کسی باور داشته باشد باز هم از او پیروی کند.

﴿169 فحشا در این آیه از حد گذشتن در زشتی و قباحت است. بعضی گفته‌اند: فحشا یعنی زنا. اما آنچه را شیطان می‌خواهد که به الله نسبت دهید در حالیکه نمی‌دانید عبارت از تحریم کردن حیوانات بحیره و سائبه و وصیله است که در آیت (103) سورۀ المائده می‌آید و امثال آن است که اهل باطل آن را برای خود دین و شریعت قرار داده‌اند. پس هر چیزی که در روی زمین وجود دارد و در حرمت آن نص شرعی نیامده است، اصل و اساس در آنها حلال بودن است تا آنکه دلیل شرعی حرمت آنها را ثابت کند.

از فواید این آیه:

1- شیطان مخلوقی‌است دارای اداره، و امر می‌کند.

2- شیطان هیچگاه به خیر امر نمی‌کند، هر امر وی به بدی و منکر و فحشا است.

3- هرگاه در قلب انسان کاری بد و منکر و عمل فحشا خطور کرد، بداند که از اوامر و نیرنگ‌های شیطان است، پس باید به الله پناه ببرد طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٠٠ [الأعراف: 200] «و اگر از [سوى‏] شیطان وسوسه‏اى به تو رسد، به الله پناه جوى، بى‌گمان او شنواى داناست».

4- سخن گفتن در مورد ذات الله تعالی و دین او بدون علم و دانش از اوامر شیطان است، طوریکه الله تعالی خبر می‌دهد: ﴿إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩ «(شیطان) شما را فقط به بدی و زشتی فرمان می‌دهد و اینکه به الله نسبت دهید آنچه را که نمی‌دانید» سخن گفتن در مورد ذات الله تعالی و دین او به سه دسته تقسیم می‌شود:

اول: سخن گفتن دربارۀ الله تعالی و دین او در حالی که آن را خوب می‌داند، و این امر جائز است حتی در وقت ضرورت گفتن آن بر بنده واجب می‌گردد.

دوم: سخن گفتن دربارۀ الله و دین او در حالی که شخص می‌داند که الله تعالی خلاف آن را فرموده است و این از بدترین انواع سخن گفتن دربارۀ الله متعال است زیرا به مرحلۀ دشمنی با الله تعالی رسیده است.

سوم: سخن گفتن دربارۀ الله و دین او از روی جهل و نادانی، و اینکار نیز حرام است.

5- کسانی که دربارۀ ذات الله متعال بدون علم سخن می‌گویند نیز شامل این آیه هستند، بطور مثال کسانی که می‌گویند: الله تعالی نه در داخل عالم است و نه در خارج آن، نه متصل به عالم است نه منفصل، نه بالاست و نه پایین، و الله متعال را یک ذات معدوم معرفی می‌کنند.

6- همچنین کسانی که در مورد اسماء الله تعالی بدون علم سخن می‌گویند شامل این آیه هستند، بطور مثال کسانی که اسمهای الله تعالی را تنها اسمهای مجرد بدون معانی و صفات می‌خوانند مثل سمیع را بلا سمع، بصیر را بلا بصر، علیم را بلا علم می‌دانند.

7- همچنین کسانی که بعضی صفات الله تعالی را ثابت می‌کنند و بعضی را نفی می‌کنند و می‌گویند: مقصد از این صفت این است ومقصد از این صفت این نیست!! ایشان با همچو سخنانشان دربارۀ صفات الهی از دو جهت بدون علم سخن گفته‌اند:

یکی: صفتی را که الله تعالی برای خود و پیامبرش ج برای اوتعالی ثابت کرده‌اند بدون علم و از روی هوای نفس نفی می‌کنند.

دوم: چیزی را از هوای نفس خود به الله نسبت می‌دهد که نه الله دربارۀ خود فرموده و نه پیامبرش، مثلا استوای الله بر عرش را استولی تفسیر می‌کنند، ایشان در این تأویل باطل از دو جهت دربارۀ الله سخن گفته‌اند:

اول : حقیقت استوا را نفی کرده‌اند، آن هم بدون علم و دلیل.

دوم: استیلا را برای الله متعال بدون دلیل و از روی جهل ثابت نموده‌اند.

8- همچنین کسانی که دربارۀ افعال الله تعالی بدون علم سخن می‌گویند زیر این آیت هستند، مانند بعض از منجمان و غیب‌گویان و امثالشان که اسبابی را برای کارها و مرض‌ها ذکر می‌کنند که الله تعالی آن را سبب قرار نداده است.

9- همچنین کسانی که دربارۀ احکام الهی بدون علم فتوا صادر می‌کنند زیر این آیه می‌آیند، زیرا نادانسته و بدون دلیل شرعی می‌گویند: این حرام است و این جایز است، و این امر در بین عوام و کسانی که خود را عالم می‌تراشند بسیار دیده می‌شود.

لذا سخن گفتن بدون علم و دلیل دربارۀ ذات الله متعال، اسماء، صفات، افعال و احکام او، همه از اوامر شیطان است، و غالبا سبب آن خودخواهی و شرف یابی و جاه طلبی است، در غیر آن اگر انسان تقوا داشته باشد ادب با الله متعال را جداً مراعات می‌کند و بدون علم درباره ذات پاک او هرگز سخن نمی‌گوید.

10- تحریم فتوا دادن بدون علم، زیرا مفتی دربارۀ الله متعال سخن می‌گوید و از شریعت او نمایندگی می‌کند، لذا از فتوا دادن بدون علم به صراحت نهی صورت گرفته است چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَ وَٱلۡإِثۡمَ وَٱلۡبَغۡیَ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَأَن تُشۡرِکُواْ بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ سُلۡطَٰنٗا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٣[الأعراف: 33] «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان، و (نیز) گناه و سرکشی بنا حق را؛ حرام کرده است، و این که چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی بر (حقانیت) آن نازل نکرده است، و چیزی را که نمی‌دانید به الله نسبت دهید (حرام نموده است).(33)»

11- وجوب تعظیم الله عزوجل، زیرا الله تعالی به خاطر تعظیم ذات خود و ادب با ذات پاک خود، سخن گفتن بدون علم وآگاهی را درباره ذات خود منع فرموده است چنانکه می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١ [الحجرات: 1]. «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! در برابر الله و رسولش پیش‌دستی مکنید، و از الله بترسید، بی‌گمان الله شنوای داناست».

﴿170 وقتی به کفار گفته شود از آنچه الله نازل کرده است پیروی کنید می‌گویند نه بلکه ما از چیزی که پدران خود را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم در حالی که پدرانشان در گمراهی آشکار بودند؛ بطور مثال چیزهایی را که الله متعال بر ایشان حرام نکرده آنها آن را حرام ساختند پس آیا باز هم پدرانشان شایسته پیروی هستند؟! هرچند راه و روش پدران از عقل سلیم و صحیح و از نقل صریح و آشکاری که از خرد و هدایت آسمانی سرچشمه گرفته بدور باشد، باز هم باید از ایشان پیروی کرد؟!

اسلام تقلید کورکورانه را مردود می‌شمارد. به گونه‌ای که مسلمان بدون آگاهی و دلیل از راه و رسم فرد یا قومی پیروی کند مثل بت‌پرستان که وقتی پیامبران ﻹ به آنها می‏گفتند: چرا در مقابل این مجسمه‏های چوبی و سنگی که هیچ نفعی ندارند و ضرری را هم از شما برطرف نمی‏کنند سجده می‏کنید؟ می‏گفتند: ما می‏دیدیم پدران ما این را عمل می‏کردند ما هم از آنها پیروی می‏کنیم; این همان تقلید کورکورانه است که عقل و منطق آن را رد می‌کند، یا مثل بعضی از غرب‏زده‏های امروز که به مجرد اینکه یک اروپایی لباسی را پوشید یا کاری را انجام داد بدون فکر از آنها پیروی می‏کنند.

اما تقلید در احکام دین، بر شخص عامی که نمی‌تواند احکام را از اصول آنها استنباط کند لازمی است که باید از اهل علم بپرسد و از فتوایشان پیروی کند ﴿فَسۡ‍َٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ. «پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر بپرسید» اما در مسایل عقیده تقلید از کسی جایز نیست و بر هر فرد بالغ و عاقل مسلمان آموختن عقیدۀ توحید و باور داشتن به آن فرض است.

از فواید این آیه:

1- زشتی تعصب ورزیدنی که بر دلیل نادرست استوار باشد، طوریکه مشرکان گفتند: «بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم» هرچند پدرانشان بی‌عقل و کم خرد هم باشند و بر راه راست و درست قرار نداشته باشند، باز هم از آنها پیروی می‌کنند؟!

2- هر کسی در مسایلی مستدل با دلیل صحیح و ثابت از کتاب الله و سنت رسول الله ج به مذهب خود تعصب می‌ورزد، به گروه مذکور در آیه شباهتی دارد. بلکه بر مسلمان لازم است وقتی به وی گفته شود از آنچه الله و رسولش ج فرموده‌اند پیروی کن، باید بگوید: (سمعنا وأطعنا). «شنیدیم و اطاعت کردیم».

3- پیروی و اطاعت از آنچه الله تعالی و رسولش ج فرموده‌اند واجب است و غیر از آن واجب الاتباع نیست.

4- بیان عناد مشرکان مستکبر، هنگامی که به ایشان گفته شد: ﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآ  «از آنچه الله نازل فرموده است پیروی کنید» گفتند: «بلکه از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم» و این تعصب و سرپیچی آنها بر هیچ دلیل و برهانی که سخنشان را تأیید کند استوار نبود.

5- هرکسی با حق و آنچه الله و رسولش ج فرموده‌اند مخالفت ورزد، بی‌خرد و بی‌عقل است و بر راه درست قرار ندارد.

﴿171 صفت کافران مانند حیوانی است که جز صدا نمی‌شنود. در این آیه دعوتگر و پند دهندۀ کفار که همانا رسول اکرم ج است به چوپانی تشبیه شده است که گوسفندان یا شتران خود را صدا می‌زند، اما آن چهارپایان بی‌عقل جز صدایی مبهم و غیر قابل فهم چیز دیگری را نشنیده و صدای دعوتگر را درک نمی‌کنند. ابن عباس ب فرمود: صفت کفار مانند صفت گاو و الاغ و گوسفند است، که اگر با آنها سخن گویی، سخنت را نمی‌فهمند اما صدایت را می‌شنوند، کافر نیز چنین است، اگر او را به خیری دستور دهی و یا از شری منع کنی و یا به وی پند و اندرزی بدهی، آنچه را که می‌گویی درک نمی‌کند، اما صدایت را می‌شنود. بلی ایشان کر و گنگ و نابینا هستند و توانایی شنیدن و دیدن و سخن گفتن به حق را ندارند، پس چگونه آنچه به ایشان گفته می‌شود بفهمند و بیندیشند و چگونه راه یابند؟!

از فواید این آیه:

1- کسانی که حق را گذاشته از پدران خود تقلید و پیروی می‌کنند، مانند چهار پایانی هستند که صدای صدا کننده را شنیده در حرکت می‌افتند! این حیوانات تنها صدا را می‌شنوند بدون اینکه عقل و خردی داشته باشند تا آگاهانه از آن پیروی کرده و نفع و ضرر آن را بدانند.

2- همچنین مثال کسانی که نعره‌های جاهلیت را سر می‌دهند و در راه قوم و نژاد و زبان و سایر امور باطل مبارزه می‌کنند، و بی‌خردانی که از آنها پیروی کرده باطل‌گویی آنها را تأیید می‌کنند، ایشان نیز مانند چهارپایانی هستند که بدون بکار بردن عقل و خرد، به دنبال نداهای باطل و شیطانی می‌روند، غافل از این که در این کار چه مفاسد و تبهکاری‌هایی وجود دارد، مانند از هم پاشیدن صف وحدت و همبستگی مسلمانان و بروز قتل و قتال ناحق میان آنها و...

پس هرکسی به نعره‌های ناحق که اسلام آن را تأیید نمی‌کند لبیک بگوید و از آن پیروی کند، زیر این آیه داخل می‌گردد و مانند کسی است که جز سر و صدا چیزی را نمی‌شنود، بلکه گنگ است، کور است و هیچ نمی‌اندیشد.

3- کسانی که از حق رویگردان شده و آن را نمی‌شنوند، در حقیقت الله متعال بر دل‌ها و گوش‌هایشان مهر زده است، و بر چشم‌هایشان پرده‌ای است که حق را نمی‌بینند، لذا آنها به حق باز نمی‌گردند. 

﴿172 پاکیزه یعنی خوردنی‌های حلال خوشمزه؛ پس آنچه را که ما برایتان حلال و گوارا قرار داده و بر شما حرام نکرده‌ایم، بخورید. و از غذاهایی که مردمان عهد جاهلیت و غیر آنان از پیش خود حرام گردانیده‌اند پرهیز نکنید. اگر تنها الله را می‌پرستید پس از پاکیزگی‌ها بخورید و از تحریم‌های غیر الهی پروا نکنید و شکر آن را بجا آورید.

و الله متعال در آیات متعددی امر به شکر ذات اقدسش نموده است مثل این فرموده اوتعالی: ﴿فَٱذۡکُرُونِیٓ أَذۡکُرۡکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ١٥٢ [البقرة: 152] «پس مرا یاد کنید تا [من نیز] شما را یاد کنم و مرا شکر بگزارید و از من ناسپاسى مکنید».

شکرگزاری‌ نعمت‌های الهی به‌ شکلهای‌ گوناگون‌ باید ادا گردد مانند شکر زبانی‌، شکر قلبی‌ و شکر عملی.

1- شکر زبانی‌: سپاس‌ و حمد الله تعالی در برابر هر نعمتی‌، هر چند خورد هم‌ باشد و یادآوری روزانه از نعمت‌هایی که الله تعالی آن را برایت ارزانی داشته است.

2- شکر قلبی: اعتراف به نعمت‌های الهی چه برخود و چه بر دیگران، و الله تعالی را سزاوار دانستن شکر آن نعمت‌ها.

3- شکر عملی: با عملی نمودن اوامر و نواهی الهی و دوری‌ از محرمات‌ و استفاده‌ صحیح‌ از نعمت‌ و به کار نگرفتن‌ استعدادها و نعمتهای‌ الهی‌ در راه‌ غیر صحیح‌، بلکه شکر نعمت‌ همان‌ دوری‌ از محرمات‌ است‌.

خلاصه انسان‌ در همه‌ حال‌ بابت‌ همه‌ چیز باید شکرگزار پروردگار خود باشد، خصوصا به هنگام‌ تندرستی‌، هنگام‌ اعطاء و بخشش‌ به‌ دیگران‌، هنگام‌ داشتن‌ نعمت‌، هنگام‌ مشاهده‌ محرومیت‌ دیگران‌ و هنگام‌ یادآوری‌ نعمت‌.

از فواید شکرگزاری

1. افزون شدن نعمت‌: الله متعال در این باره می‌فرماید: ﴿لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡۖ وَلَئِن کَفَرۡتُمۡ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٞ٧ [إبراهیم: 7] «اگر شکر نعمت‌های مرا به جا آورید، من قطعا نعمت‌های شما را افزون می‌کنم و اگر کفران کنید، عذاب و مجازات من شدید است».

2. رستگاری و سعادت‌: الله تعالی می‌فرماید: ﴿فَٱذۡکُرُوٓاْ ءَالَآءَ ٱللَّهِ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٦٩ [الأعراف: 69] «پس نعمتهاى الله را یاد کنید تا شما رستگار شوید». یعنی: در پرتو یادآوری نعمت الهی‌، حس شکرگزاری بنده برانگیخته می‌شود، در نتیجه در برابر فرمان اوتعالی تسلیم می‌شود و رستگار می‌گردد.

3. رضایت و خشنودی الله متعال؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿وَإِن تَشۡکُرُواْ یَرۡضَهُ لَکُمۡۗ [الزمر: 7] «و اگر سپاس بگزارید، آن را برایتان مى‏پسندد».

4. سبب نجات از عذاب الهی: الله متعال می‌فرماید: ﴿مَّا یَفۡعَلُ ٱللَّهُ بِعَذَابِکُمۡ إِن شَکَرۡتُمۡ وَءَامَنتُمۡ [النساء: 147] «اگر سپاس گویید و ایمان آرید الله را با عذاب شما کارى نیست».

از فواید این آیه:

1- فضیلت ایمان داری، زیرا الله تعالی مؤمنان را مورد خطاب قرار داده و ایشانند که به سبب ایمانشان اهل خطاب الهی شده‌اند(ای مؤمنان).

2- در این آیت امر به خوردن از پاکی‌ها شده و امر به وجوب دلالت می‌کند، و این را می‌رساند که هرچیزی که سبب هلاکت انسان می‌شود و ضرر آن عاید حال وی می‌گردد، نباید از آن بخورد و استفاده کند.

3- هر چیزی که خبیث و پلید است نباید خورده شود، چون حرام است.

4- هر خوردنی و نوشیدنی که انسان از آن تناول می‌کند همه از رزق و روزی الله تعالی است، و انسان تنها به وسیلۀ اسبابی که الله تعالی آن را برای او مهیا نموده رزق و روزی خود را بدست می‌آورد، چنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَمَا بِکُم مِّن نِّعۡمَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ [النحل: 53] «و از نعمت هر آنچه دارید، از [جانب‏] الله است».

5- به انسان امر شده که رزق را از الله تعالی بخواهد، چون رزق و روزی همه از جانب الله است پس باید تنها از او روزی خواست البته با استفاده از اسبابی که آن را مباح قرار داده است.

6- وجوب شکر نمودن الله تعالی در برابر نعمت‌های بی‌حسابش. الله متعال می‌فرماید: ﴿وَٱشۡکُرُواْ لِی وَلَا تَکۡفُرُونِ١٥٢ [البقرة: 152] «و مرا شکر بگزارید و از من ناسپاسى مکنید».

7- شکر نمودن در ذات خود عبادتی است، و عبادت و بندگی الله تعالی توسط آن محقق می‌شود.

8- وجوب اخلاص در عبادت برای الله تعالی چنانکه فرمود: ﴿إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ. «...اگر تنها او را می‌پرستید».

9- اثبات رحمت بیکران الله متعال بر بندگانش از دو جهت: یکی وقتی آنها را به خوردن طیبات و پاکی‌ها دستور داد و به این ترتیب صحت و سلامتی جسمی آنها را تضمین کرد. دوم: وقتی فرمود: (آنچه به شما روزی دادیم) دلیل بر رحمت وسیع اوتعالی بر بندگان است، زیرا آنها را از رزق و روزی گوناگون و لذیذ مستفید ساخته است.

10- در این آیه رد بر فرقۀ جبریه است؛ ﴿کُلُواْ«بخورید»، ﴿وَٱشۡکُرُواْ «شکر کنید» و ﴿تَعۡبُدُونَ١٧٢«می‌پرستید»، همۀ این صیغه‌ها بر افعال عباد دلالت دارد، پس این خود دلیل روشنی است بر اینکه بنده از خود افعال اختیاری دارد، لذا خطاب به او توجیه شده است و اگر انسان افعال اختیاری نمی‌داشت توجیه خطاب بسوی او معنایی نداشت، و ایجاد فعل از او غیر ممکن می‌بود، و در این صورت امر و دستور الله تعالی به او در امری می‌بود که خارج از توان و طاقت اوست. و الله تعالی با رحمت خود، هیچ کسی را بالاتر از توانش مکلف نمی‌سازد.

11- تقبیح کسانی که پاکیزگی‌ها را برخود حرام نمودند مانند اهل جاهلیت که (سائبه و وصیله و حام- شتران مشخصی) را بر خود حرام نمودند، و هر کسی امور مباح و حلال را بر خود حرام کند مانند اهل جاهلیت عمل نموده است. الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ [الأعراف: 32] «بگو: چه کسى آن زینت الله را که براى بندگانش پدید آورده و روزی‌هاى پاکیزه را حرام کرده است؟».


 


﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٧٣

 

 

 

إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ وَیَشۡتَرُونَ بِهِۦ ثَمَنٗا قَلِیلًا أُوْلَٰٓئِکَ مَا یَأۡکُلُونَ فِی بُطُونِهِمۡ إِلَّا ٱلنَّارَ وَلَا یُکَلِّمُهُمُ ٱللَّهُ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَلَا یُزَکِّیهِمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ١٧٤

 

 

أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلضَّلَٰلَةَ بِٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡعَذَابَ بِٱلۡمَغۡفِرَةِۚ فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ١٧٥

 

ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ ٱخۡتَلَفُواْ فِی ٱلۡکِتَٰبِ لَفِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ١٧٦

 

بی‌گمان (الله)؛ مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که (هنگام ذبح کردن) نام غیر الله بر آن برده شده باشد بر شما حرام کرده است، و هرکس که ناچار (به خوردن آن) شود بی‌آنکه علاقه‌مند (بخوردن آن) و تجاوزکار (در خوردن از آن)باشد، پس گناهی بر او نیست. همانا الله بخشندۀ مهربان است. ﴿173

همانا کسانی‌که آنچه را الله از کتاب نازل کرده، پنهان می‌دارند و آن را به بهای اندکی می‌فروشند، آنها در شکم‌هایشان جز آتش چیزی را نمی‌خورند و الله در روز قیامت با آنها سخن نمی‌گوید و آنها را پاکیزه نمی‌گرداند و برای آنها عذابی دردناک است. ﴿174

ایشان همان کسانی هستند که گمراهی را به هدایت و عذاب را به (عوض) آمرزش خریدند، پس چقدر در برابر آتش بردبارند!. ﴿175

این بدان سبب است که الله کتاب را به حق نازل کرده است و کسانی که در کتاب اختلاف کردند در ستیزی بسیار دور قرار دارند. ﴿176.

 


 

﴿173 این آیه، تحریم بعضی امور را منحصر می‌نماید از جمله: میته (خودمرده)، خون، گوشت خوک و آنچه نام الله بر آن برده نشده است. و میته یا مردار حیوانی را گویند که روح آن بدون ذبح شرعی از بدنش جدا شده باشد. و مراد از میته در این جا حیوان مردار خشکی است نه بحر. زیرا حیوانات بحر اعم از مرده و زنده حلال و پاک است. اما خون، خون حرامی است که در وقت ذبح می‌ریزد نه خونی که در رگ‌های حیوان بعد از ذبح آن حیوان باقی می‌ماند. از ام المؤمنین عایشه ل روایت است که فرمود: «کُنَّا نَطْبُخُ الْبُرْمَةَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَعْلُوهَا الصُّفْرَةُ مِنَ الدَّمِ فَنَأْکُلُ وَلَا نُنْکِرُهُ». «ما در زمان رسول الله ج گوشت را می‌پختیم و زردی خون موجود در داخل رگ‌های آن، بر سطح گوشت ظاهر می‌شد، و ما می‌خوردیم و آن را انکار نمی‌کردیم (از آن کراهیت نمی‌کردیم)». این اثر را قرطبی در تفسیر خود آورده و طبری نیز آن را از دو طریق؛ از قاسم نقل کرده است ولی عبارت (در زمان رسول الله ج) در روایت او نیست.

اما گوشت خوک، تمام وجود خوک حرام است.

حکمت در تحریم گوشت خوک

خوک حیوانی است پلید، شهوتران، حریص و پرخور، که از نجاست و حتی فضولات خود و سایر خوک‌ها تغذیه می‌کند. قرآن گوشت این حیوان را تحریم و آن را نجس دانسته است. چه حکمتی می‌تواند در این حکم باشد؟

حکمت تحریم گوشت خوک و لمس آن: زیان‌های ناشی از مصرف گوشت خوک که تاکنون کشف شده، بسیارند. و کسی خبر ندارد که در آینده چه زیان‌های دیگری نیز کشف خواهد شد. نباید فراموش کنیم که آنچه درباره زیان‌های صحی مصرف گوشت خوک گفته خواهد شد، برای مردم دنیا و مسلمانان که از لمس و خوردن گوشت آن خودداری می‌کردند، ناشناخته بود. بیماری‌هایی که توسط خوک به انسان منتقل می‌شود را می‌توان بشرح زیر دسته بندی کرد:

۱- اسهال خونی:‌ در امعای خوک انگلهایی به نام بالانتی دیوم زندگی می‌کنند که از اهم منابع انتشار این بیماری در سرتاسر جهان است. این انگلها در مناطقی که خوک پرورش داده می‌شود، بصورت گسترده وجود دارد.

۲- بیماری یرقان عفونی: این بیماری از طریق آب‌های آلوده به ادرار خوک،سگ یا موش به انسان منتقل می‌شود. اما منبع ابتلا به یرقان عفونی از نوع romona فقط خوک است.

۳- انتامیب هیستولیتیک: که انسان را به اسهال آمیبی مبتلا می‌نماید و خوک نقش ناقل این میکروب به انسان را ایفا می‌کند.

۴- بیماری شبه باد سرخ: نوعی بیماری است که حیوانات زیادی و از جمله خوک به آن مبتلا می‌گردند. و از طریق این حیوانات به گروه خاصی از انسان‌ها از قبیل، قصاب‌ها، دباغ‌ها، و ماهی فروشان منتقل می‌گردد. این بیماری در انسان به شکل لکه‌های سرخ و دردناک توام با سوزش شدید روی دست‌ها ظاهر می‌شود و همراه با تب و لرز و التهاب غدد بلغمی است.

بیماری‌هایی که تنها علت آنها خوردن گوشت خوک است:

۱- کرم کدوی خوک: طول این کرم ۳-۲ سانتی متر بوده و دارای آلت مکیدن و قلاب است. لارو این کرم سیستی سرک نام دارد و در عضلات و مغز خوک یافت می‌شود. انسان با خوردن گوشت و یا مغز خام خوک بدان مبتلا گشته دچار نارسائی‌هایی در دستگاه گوارش می‌گردد. این نارسائی‌ها به صورت کم اشتهایی،احساس درد ناشی از گرسنگی، شده ولی در کشورهای اسلامی که گوشت خوک مصرف نمی‌کنند، به ندرت دیده می‌شود.

۲- تری شینوز: که عبارت است از یک کرم ریز به طول ۵-۳ میلی متر و از طریق خوردن گوشت خوک خام یا نیم پز وارد بدن انسان می‌شود و زیان‌هایی بشرح زیر به بار می‌آورد:

- خراشیدن و التهاب جداره امعاء به دلیل حمله کرم ماده به آن که در نتیجه حالتی شبیه به مسومیت ایجاد می‌نماید.

- پیدا شدن جوشها و دملهای پراکنده در تمام بدن

- مهمترین زیان این کرم تخم‌گذاری در عضلات انسان است که توام با درد شدید عضلات و سختی تنفس و ناتوانی در جویدن غذا و سخن گفتن است. و ممکن است به دلیل فلج شدن عضلات تنفسی و یا قلب منجر به مرگ شود. که تاکنون درمانی برای این حالت بدست نیامده است. این بیماری در تمام دنیا بویژه در آمریکا،کانادا و اروپا شیوع دارد ولی در کشورهای اسلامی به دلیل حرام بودن مصرف گوشت خوک، بسیار نادر است

بیماری‌هایی که از جمله عوامل ابتلا به آنها گوشت خوک است:

میزان چربی و اسید اوریک موجود در گوشت خوک خیلی زیاد است و بهمین دلیل در ابتلا به بیماری‌های بسیاری نقش دارد که از جمله آنها می‌توان بیماری‌های زیر را نام برد:

۱- تصلب شرایین ۲- دردهای مفصلی ۳- مسمومیت غذایی

منبع (طب در قران /ص۱۴۶ تالیف دکتر عبدالحمید دیاب و دکتر احمد قرقوز).

و آنچه که نام غیر الله در وقت ذبح کردن بر آن برده شده، مانند نام لات و عزی و غیره، حرام است.

و اگر کسی به خوردن این محرمات بخاطر حفظ جان یا به سبب گرسنگی شدید و یا بخاطر نبودن غذای حلال یا به سبب اکراه و اجبار از سوی دیگران مجبور به خوردن آن شود در صورتی که بیشتر از حد نیاز نخورد و از خوردن آن راه گریز هم نداشته باشد بر او گناهی نیست، زیرا الله متعال در وقت اضطرار به او اجازه خوردن آن را داده و او را به خاطر آن مؤاخذه نمی‌کند.

آری، الله متعال آمرزنده است در مورد کسانی که از روی ناچاری از چیزهای حرام می‌خورند، و به او مهربان است، زیرا امور حرام را در وقت ضرورت برای او حلال گردانیده است.

از فواید این آیه:

1- تحریم حیوان و پرندۀ مرده، خون، گوشت خنزیر و آنچه نام غیر الله در وقت ذبح بر آن برده شده است.

2- حلال و حرام قرار دادن چیزی‌است که به الله تعالی مربوط می‌باشد.

3- در این آیه الله تعالی چهار صنف را حرام قرار داد، (مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را که هنگام ذبح نام غیر الله بر آن برده شده باشد) لیکن در آیه دیگر غیر از این صنف‌ها را نیز حرام قرار داد مانند (ما ذبح على النصب- هر چه بر آستان بتان ذبح شود) همچنین پیامبر اکرم ج از خوردن هر نوع حیوان درنده‌ای که دارای دندان‌های تیز شکاری و هر نوع پرنده‌ای که دارای چنگال‌ها و ناخن‌های خم شده و تیز شکاری باشد، نهی نموده است»[94]. همچنین پیامبر اکرم ج در روز خیبر خرهای اهلی را حرام قرار داد و فرمود: «الله و رسولش خوردن گوشت خر اهلی را بر شما حرام کرده‌اند، پس آن را نخورید، چون کثیف است»[95].  پس تنها منحصر بودن چهار صنف در این آیه مقصود نیست.

4- همه انواع خود مرده حرام است مگر ماهی و ملخ، به دلیل فرمودۀ پیامبر ج: «دو مردار و دو خون برایمان حلال شده است، مردار ملخ و ماهی و خون جگر و طحال حیوان»[96].

5- تحریم آنچه برای غیر الله ذبح می‌گردد، اگرچه نام الله بر آن برده شود. مثلا بگوید: بسم الله، الله اکبر، اللهم هذا للصنم. یا بگوید: هذا لقبر فلانی.

6- شرک اگرچه نجاست معنوی است لیکن از شدت پلیدی و فساد عقیده انسان، و قوت خباثت معنوی مشرک، در امور محسوس وی نیز تأثیر می‌کند، اگرچه بدن وی در ظاهر نجس و ناپاک نیست.

7- ضروریات محظورات را مباح می‌گرداند ولی به دو شرط اول: صدق در ضرورت بودن تناول حرام، به گونۀ که ضرر رفع نمی‌گردد مگر به خوردن آن. دوم: تناول حرام به اندازۀ رفع ضرر و خطر باشد. اما اگر رفع ضرر با غیر حرام امکان داشت پس تناول حرام برای مضطر جائز نیست.

8- اثبات رحمت الله تعالی بر بندگان، آن گاه که تناول حرام را در وقت اضطرار و ضرورت، تا وقت رفع ضرر و خطر مباح قرار داده است.

9- هرکه حرام را بدون ضرورت بخورد گنه‌کار می‌گردد.

10- استفاده از رخصت‌های سفر برای باغی و مسافری که برای گناه سفر می‌کند جایز نیست، و حق ندارد نماز را قصر کند و نه بر موزه مسح می‌تواند، و نه از میته در وقت اضطرار می‌تواند بخورد، و نه در رمضان می‌تواند روزه را بخورد[97].

11- اثبات دو اسم الله تعالی (الغفور) (الرحیم) و آنچه از صفات را در بر می‌گیرد.

12- برخی از اسمای الله تعالی متعدی بوده مشتمل بر اسم و صفت و اثر یا حکم می‌باشد. مثلا در این آیه اسم غفور رحیم آمده که اثر و حکم این دو اسم این است که الله تعالی با رحمت خود خورندۀ حرام در وقت ضرورت را مورد مغفرت خود قرار می‌دهد.

﴿174 این آیه علمای یهود را شامل می‌شود، زیرا آنها آیات الهی که صفات پیامبر آخر زمان محمد ج را بیان کرده بود کتمان نمودند. همچنان این آیه هر کس دیگری را نیز در بر می‌گیرد که شرع الهی را پنهان کند و در برابر آن رشوه بگیرد، همچنین هر کسی را که در برابر منفعت عاجل و یا مصلحت زودگذر دنیوی، به تغییر دادن چیزی از دین الهی و کتمان حق راضی گردد، در بر می‌گیرد. پیامبر ج فرمود: «مَنْ سُئِلَ عَنْ عِلْمٍ فَکَتَمَهُ أَلْجَمَهُ اللَّهُ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[98].

«هر کس از علمی که میدانند سؤال شود و او کتمان نماید، الله متعال روز قیامت افساری از آتش بر دهان او میزند».

آری، متاع دنیا که در برابر پنهان ساختن و تغییر دادن شرع و حکم الهی گرفته شود، هرچند بسیار پنداشته شود، باز هم ناچیز و اندک است. و آن بهای ناچیز و اندکی که در برابر پنهان نمودن آیات الهی بدست می‌آورند، عذاب آخرت را بر آنان واجب گردانیده و سبب ورودشان به آتش دوزخ می‌شود. و الله متعال به سبب خشمش بر ایشان و ناخشنودی از آنان با آنان سخن نمی‌گوید. طبری می‌نگارد: الله متعال با آنان در آنچه که دوست دارند، سخن نمی‌گوید، هرچند در آنچه که دوست ندارند، با آنان سخن می‌گوید. و اعمال پلیدشان را اصلاح نمی‌کند که از گناه پاک شوند.

از فوائد این آیه:

1- وجوب نشر علم وعدم کتمان آن خصوصا وقتی نیاز به نشر و ابراز آن گردد چه با سوال سوال کننده و یا با لسان حال، یا لسان مقال.

2- کتاب‌های آسمانی از جانب الله تعالی بر پیامبران نازل گردیده که دلالت بر علو و بلندی ذات الهی دارد، زیرا لازمۀ نزول این است که نازل کننده (الله تعالی) بالا باشد وکتاب‌ها را به سوی پایین نازل فرماید.

3- در این آیه اخطار و تهدید الهی متوجه کسانی است که هم علم را کتمان می‌کنند و هم آن را به بهای ناچیز می‌فروشند، اما کسی که تنها علم را کتمان می‌کند ولی آن را به بهای ناچیز نمی‌فروشد الله تعالی دربارۀ وی چنین فرموده: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَیَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِی ٱلۡکِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِکَ یَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَیَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ [البقرة: 159]. «کسانى که نشانه‏هاى روشن و هدایتى را که نازل کرده‏ایم، پس از آنکه آن را براى مردم در کتاب [آسمانى‏] روشن ساخته‏ایم، پوشیده مى‏دارند، اینانند که الله آنان را لعنت مى‏کند و لعنت کنندگان [از مردم و فرشتگان نیز] آنان را لعنت مى‏کنند». پس آیه دلالت بر آن داردکه کتمان علم از گناهان کبیره است. اما کسی که آنچه را الله نازل فرموده و به بهای ناچیز می‌فروشد ولی آن را کتمان نمی‌کند، الله تعالی در مورد این چنین اشخاص می‌فرماید: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٦ [هود: 15-16]. «هر کس که زندگانى دنیا و تجمّل آن را خواسته باشد، [پاداش‏] کارهایشان را در آنجا برایشان به تمام و کمال مى‏رسانیم و آنان در آنجا کاستى نبینند * اینان کسانى هستند که در آخرت جز آتش [جهنّم‏] ندارند و آنچه در آنجا (دنیا) کرده بودند، بر باد رفته و آنچه را که انجام مى‏دهند باطل است».

مردم در کتمان نمودن ما انزل الله به سه گروه تقسیم می‌شوند:

گروه اول کسانی‌اند که علم را از روی بخل و عدم نفع بردن مردم از آن کتمان می‌کنند.

گروه دوم کسانی‌اند که علم را کتمان می‌کنند و تا وقتی منافع و اغراض دنیوی مطرح نباشد مانند مال و جاه و ریاست و غیره آن را بیان نمی‌کنند.

گروه سوم کسانی‌اند که علم را از روی بخل کتمان می‌کنند وآنرا بیان نمی‌کنند مگر اینکه منافع دنیوی درآن وجود داشته باشد، این گروه دو صفت بد را در خود جمع کرده‌اند؛ هم کتمان علم و هم فروختن آن به بهای ناچیز دنیوی. و این بدترین انواع کتمان علم است و ایشان همان گروهی‌اند که این آیه که در صدد تفسیر آن هستیم بر آنها صدق می‌کند.

اما کسی که علم را بخاطر رضامندی الله تعالی نشر می‌کند چه با زبان باشد و یا با قلم و عمل، وی از گروه رستگاران است، الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلۡتَکُن مِّنکُمۡ أُمَّةٞ یَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَیۡرِ وَیَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٠٤ [آل عمران: 104]. «و باید که از شما گروهى باشد که به نیکى فراخوانند و به کار شایسته فرمان دهند و از کار ناپسند باز دارند و اینانند که رستگارند».

4- مال و متاع دنیا بی‌ارزش و ناچیز است، هرچند نزد انسان بسیار باشد.

5- در روز قیامت الله تعالی بندگان مؤمن خود را مورد تزکیه و ستایش عملی و قولی قرار می‌دهد، وقتی اعتراف گنه‌کاران مؤمن را می‌گیرد می‌فرماید: «آن را در دنیا بر تو پوشیدم، ومن امروز از آن در می‌گذرم»[99]. این ستایش قولی است اما ستایش عملی یا فعلی هنگامی است که نامۀ عمل وی را به دست راستش می‌دهد و همه مردم شهادت می‌دهند که وی از مؤمنان بود.

6- عقوبت این دوگروه شدید خواهد بود، چون الله تعالی با ایشان سخن نمی‌گوید و نه آنها را پاک می‌کند. یعنی الله تعالی از آنها اظهار رضایت نمی‌کند و سخن رضایت به آنها نمی‌گوید. اما سخن خشم و غضب الهی برای اهل دوزخ این است که قرآن فرموده: ﴿قَالَ ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ١٠٨ [المؤمنون: 108] «(الله) فرمود: در آن [رسوا و] خوار و خاموش بمانید و با من سخن مگویید».

7- عذاب دوزخیان سخت و شدید و دردناک است. چون عذاب آنها روحی و جسمانی می‌باشد، اما عذاب روحی قول الله تعالی به ایشان است: ﴿قَالَ ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ١٠٨ [المؤمنون: 108] ««(الله) فرمود در آن [رسوا و] خوار و خاموش بمانید و با من سخن مگویید». که در این حالت احساس ذلت وحقارت می‌کنند، اما عذاب جسمانی آنها به دلیل فرموده الله تعالی: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا سَوۡفَ نُصۡلِیهِمۡ نَارٗا کُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَیۡرَهَا لِیَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمٗا٥٦ [النساء: 56] «بی‌گمان کسانی‌که به آیات ما کفر ورزیدند، بزودی آن‌ها را در آتشی (سوزان) وارد می‌کنیم که هر چه پوست‌شان بریان گردد، پوست‌های دیگری به جایش قراردهیم، تا (طعم) عذاب را بچشند، حقا که الله توانمند حکیم است.» و فرمودۀ اوتعالی: ﴿فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ قُطِّعَتۡ لَهُمۡ ثِیَابٞ مِّن نَّارٖ یُصَبُّ مِن فَوۡقِ رُءُوسِهِمُ ٱلۡحَمِیمُ١٩ یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ٢٠ وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِیدٖ٢١ کُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن یَخۡرُجُواْ مِنۡهَا مِنۡ غَمٍّ أُعِیدُواْ فِیهَا وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ٢٢ [الحج: 19-22] «پس آنان که کفر پیشه کرده‏اند، برایشان لباس‌هایى از آتش بریده ‏شده است . از بالاى سرشان آب داغ ریخته شود * که آنچه در درونشان است و [نیز] پوست‌ها از آن تافته مى‏شود * و براى [عذاب کردن‏] آنان گرزهاى آهنین (مهیّا)ست».

﴿175 ایشان گمراهی را با هدایت مبادله کردند. ضلالت بمعنای حیرانی و سرگردانی و انحراف از راه راست و گم کردن راه هدایت است. تفسیر این بخش از آیه در آیه (16) گذشت.

پس چقدر صابرند بر آتش دوزخ!! مراد از این عبارت، تعجب است، به این معنی که حال آنان، بندگان مؤمن را به شگفت می‌اندازند که چرا با کمال بی‌پروایی، اسباب مستحق شدن عذاب را بکار گرفتند!! گویی با این کار خود بر عذاب آتش دوزخ صابر و شکیبا هستند!

از فواید این آیه:

1- سبب گمراهی این گروه و کتمان نمودن حق این است که هدایت را دوست نداشتند و نخواستند، بلکه گمراهی و فساد را اراده نمودند.

2- رد بر فرقۀ جبریه، زیرا آیه، فعل را به فاعل که همان انسان است نسبت می‌دهد.

3- کتمان علم، و بیان آن به خاطر اغراض دنیوی از گمراهی است، زیرا این گروه ندانسته‌اند که بر عالم و دانشمند تبلیغ و نشر علم واجب است، ولی ایشان این فریضه را نادیده گرفته و تجاهل نمودند و از خیر و ثواب عظیم خود را محروم نموده‌اند، چون نشر علم از بهترین اعمال است، و علم مانند مال نیست که زایل شود بلکه تا ابد باقی می‌ماند. مثلا در میان صحابه کرام ش مردمان ثروتمند بسیار بودند اما ذکر و نامشان در میان مردم کم است، ولی صاحب علم مانند ابو هریره و امثال او ش ذکرشان در میان عام و خاص است. و هکذا امامان دین ذکر خیرشان در میان مردم باقی و پایدار است.

4- اثبات تعجب و شگفت الله تعالی هنگامی که از اهل دوزخ خبر داد: ﴿فَمَآ أَصۡبَرَهُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ. «بر آتش [جهنّم‏] چه بردبارند».

﴿176 این به آن سبب است که الله کتاب را به حق نازل کرده است پس بیان آن بر علما واجب و کتمان آن بر ایشان حرام است، لذا هرگاه از امری از امور دین مورد سؤال قرار گیرند، یا نیازی به بیان آن پیش آید، باید بدون تأخیر آن را بیان کنند.

مشرکان و کفار دربارۀ قرآن اختلاف ورزیدند، برخی از آنان گفتند: این کتاب جادو است، و برخی گفتند: افسانه‌های مردمان پیشین است، در حالیکه همه ایشان در مخالفت و ستیزۀ دور و درازی از حق و حقیقت قرار دارند.

از فواید این آیه:

1- اثبات علت و اسباب گمراهی مردمان و داخل شدنشان به آتش دوزخ. چون حرف (ب) در (ذلک بأن) بای سببی است.

2- ثنای الله متعال بر کتاب با عظمتش قرآن کریم، هنگامی که فرمود: ﴿نَزَّلَ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّۗ (کتاب را به حق و راستى نازل کرد) همچنان در این آیه علو و بلندی ذات الله متعال ثابت می‌گردد که کتاب باعظمتش را از بالا به سوی پایین نازل فرمود.

3- کسانی که در کتاب الله تعالی اختلاف می‌ورزند همیشه در ستیز و دشمنی دور از حق و حقیقت‏ به سر می‌برند و اقوال و نظراتشان باهم نزدیک نمی‌شود، هر چند ابدانشان باهم نزدیک باشد.

4- اختلاف هیچ‌گاه رحمت نبوده و نخواهد بود، بلکه دشمنی، عداوت، بلا و مصیبت است. و روایت مشهور بین مردم (اختلاف امتی رحمه) صحت ندارد، بلکه الله تعالی اختلاف را مذموم دانسته می‌فرماید: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخۡتَلِفِینَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَۚ [هود: 118-119]. «واگر پروردگارت مى‏خواست، مردمان را یک امت قرار مى‏داد. ولى همواره مختلف‏اند * مگر کسى که پروردگارت [بر او] رحم کرده است».

ولی مجتهدی که اجتهادش مخالف با حق باشد، الله تعالی از اشتباه غیر قصدی وی درمی‌گذرد و او را مورد عفو قرار می‌دهد. زیرا مجتهد در امت اسلامی -طوریکه در حدیث متفق علیه آمده- هرگاه اجتهاد کند و در اجتهاد خود به حقیقت دست یابد دو اجر، واگر دچار خطا شود یک اجر را دریافت می‌کند. اما اینکه بطور مطلق گفته شود که اختلاف رحمت است، سخن نادرستی است و لازمۀ آن اینست که در اختلاف سعی ورزیم تا مورد رحمت قرار گیریم، زیرا سبب رحمت است!! و درست این است که اختلاف بلا و شر است.



﴿۞لَّیۡسَ ٱلۡبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمۡ قِبَلَ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ وَٱلۡکِتَٰبِ وَٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَءَاتَى ٱلۡمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِۦ ذَوِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِیلِ وَٱلسَّآئِلِینَ وَفِی ٱلرِّقَابِ وَأَقَامَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَى ٱلزَّکَوٰةَ وَٱلۡمُوفُونَ بِعَهۡدِهِمۡ إِذَا عَٰهَدُواْۖ وَٱلصَّٰبِرِینَ فِی ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِینَ ٱلۡبَأۡسِۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ١٧٧

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨

 

 

 

 

وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩

نیکی آن نیست که روی خود را به‌سوی مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکوکار کسی است که به الله و روز آخرت و ملائکه و کتاب‌ها و پیامبران ایمان داشته باشد، و مال (خود) را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و راه‌ماندگان و گدایان و برای آزادی بردگان ببخشد، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و وفا کنندگان به پیمانشان آنگاه که پیمان بستند، وصبر کنندگان در هنگام فقر و بیماری وهنگام جنگ،ایشان کسانی‌اند که راست گفته‌اند و هم ایشانند پرهیزگاران. ﴿177

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! در مورد کشته شدگان قصاص بر شما مقرر شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس هرکسی که از جانب برادرش (صاحب خون) برای او چیزی بخشوده شد(و قصاص نگردد)، پس باید (صاحب مطالبۀ خون از قاتل) به گونۀ نیکو پیروی شود و قاتل خون‌بها را به نیکی به ولی دم بپردازد. این تخفیف و رحمتی از جانب پروردگارتان برای شماست، پس هرکس بعد از این (پس از گرفتن دیه) تجاوز کرد برای او عذابی دردناک است. ﴿178

و برایتان در قصاص زندگانی است ای صاحبان خرد تا باشد تقوا پیشه کنید ﴿179.


﴿177 وقتی یهود و نصاری دربارۀ تغییر قبله و روی گرداندن رسول اکرم ج بسوی کعبه سخن گفتند و ایرادهای زیادی را مطرح کردند، الله متعال این آیه را نازل کرد و بیان نمود که روی گرداندن به سوی مشرق و مغرب یعنی جهات مختلف- به ذات خودش مقصود نیست و کار نیکی شمرده نمی‌شود. بلکه نیکی حقیقی، نیکی کسی است که به الله تعالی ایمان بیاورد. بِرّ: یعنی نیکی، اسم جامع هر خیر اعم از ایمان و اعمال نیک و اخلاق شایسته است. و این آیه نیکی را به اصول ایمان ششگانه و اصول اعمال صالح تفسیر کرده است. همچنین نیکی آن است که به روز آخرت و ملائکه و کتاب یعنی همه کتاب‌های آسمانی- و همه پیامبران ایمان بیاورد. همچنین نیکی آن است که مال خود را با وجود دوست داشتن آن، به خویشاوندان و نزدیکان فقیر و مستمند خود بدهد، زیرا صدقه دادن به خویشان هم صدقه است و هم صلۀ رحم. و در حدیث نزد شیخین آمده که: «قَامَ أَبُو طَلْحَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یَقُولُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ [آل عمران: 92] وَإِنَّ أَحَبَّ أَمْوَالِی إِلَیَّ بَیْرُحَاءَ، وَإِنَّهَا صَدَقَةٌ لِلَّهِ، أَرْجُو بِرَّهَا وَذُخْرَهَا عِنْدَ اللَّهِ، فَضَعْهَا یَا رَسُولَ اللَّهِ حَیْثُ أَرَاکَ اللَّهُ، قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَخٍ، ذَلِکَ مَالٌ رَابِحٌ، ذَلِکَ مَالٌ رَابِحٌ، وَقَدْ سَمِعْتُ مَا قُلْتَ، وَإِنِّی أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا فِی الأَقْرَبِینَ فَقَالَ أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَسَمَهَا أَبُو طَلْحَةَ فِی أَقَارِبِهِ وَبَنِی عَمِّهِ»[100].

ابوطلحه س نزد رسول الله ج رفت و گفت: یا رسول الله! الله تعالی می‌فرماید: تا زمانی که محبوبترین اموالتان را انفاق نکرده‌اید، به نیکی، دست نخواهید یافت. باغ بیرحاء محبوبترین ثروت من است. میخواهم آن را در راه الله صدقه نمایم و اجر آن را از الله دریافت کنم. بنابراین، هر طور که شما مناسب می‌دانید، در مورد آن، تصمیم بگیرید. رسول الله ج فرمود: «آفرین! این است مال سودمند. این است مال سودمند. آنچه را که گفتی، شنیدم. نظر من این است که آن را میان خویشاوندانت، تقسیم کنی». ابوطلحه س گفت: ای رسول الله! همین کار را خواهم کرد. سپس، ابوطلحه س آن را میان پسرعموها و خویشاوندانش تقسیم نمود».

همچنین نیکی آن است که مال خود را به یتیمان مستمند بدهد، زیرا آنان نسبت به فقرای غیر یتیم به دادن صدقه اولی‌ترند، چون توان کسب و کار را ندارند. و پیامبر ج در فضیلت انفاق بر ایتام می‌فرماید: «وَأَنَا وَکَافِلُ الیَتِیمِ فِی الجَنَّةِ هَکَذَا» وَأَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَالوُسْطَى، وَفَرَّجَ بَیْنَهُمَا شَیْئًا»[101].

رسول اکرم ج با اشارۀ دو انگشت سبابه و میانه که قدری میان آنها فاصله انداخته بود، فرمود: «من و سرپرست یتیم در بهشت، اینگونه خواهیم بود».

و همچنین نیکی آن است که مال خود را به مسکین بدهد که چیزی برای تأمین زندگی خود ندارد، لذا به دست‌های مردم می‌نگرد.

وهمچنین نیکی آن است که مال خود را به راه‌ماندگانی بدهند که از مال و دارایی و وطن خویش دور مانده‌اند و برایشان امکان حاضر کردن آن وجود ندارد.

و همچنین نیکی آن است که مال خود را به سائلان و نیازمندانی بدهد که مجبور به گدایی شده‌اند. باید دانست که گدائی در اسلام حرام است، زیرا اسلام پیروانش را به کار و کسب و همت عالی و عزت نفس و خودکفایی تربیت می‌کند. پس بر گدا هم لازم است از رفع ضرورت بیشتر نطلبد و خواستنش از مردم از حد نیاز تجاوز نکند. پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ سَأَلَ النَّاسَ أَمْوَالَهُمْ تَکَثُّرًا، فَإِنَّمَا یَسْأَلُ جَمْرًا فَلْیَسْتَقِلَّ أَوْ لِیَسْتَکْثِرْ»[102].

«کسی که به منظور تکثر و زیاده‌خواهی اموال مردم را از آنها طلب نماید، در واقع چیزی جز اخگر آتش طلب نمی‌کند، پس یا کم طلب کند و یا زیاده‌خواهی کند».

گدایی جایز نیست مگر در سه حالت، طوریکه رسول اکرم ج به قبیصه فرمود: سؤال (گدایی و از مردم طلب مال کردن) تنها برای سه نفر حلال است: اول: مردی که مال‌الصلحی را برای سازش و آشتی بین دو گروه تعهد کند؛ سؤال برای او حلال است تا وقتی که به مقصود خود (پولی که تعهد کرده است) می‌رسد و سپس باید از آن خودداری کند و دوم: مردی که ضرری به مال او برسد و مال او را از بین ببرد، سؤال برای او نیز حلال است تا هنگامی که زندگی او به سر و سامانی برسد ـ یا فرمودند: در حد کفایت تأمین شود و سوم: مردی که فقر و تنگدستی ای بر او وارد آید تا اندازه‌ای که سه نفر از خردمندان طایفه‌اش بگویند که: او فقیر شده است، سؤال برای او حلال است تا زندگی او سر و سامانی بگیرد ـ یا فرمودند: در حد کفایت تأمین شود؛ ای قبیصه! در غیر این سه مورد، سؤال و گدایی، حرام است و صاحبش آن را به حرامی مصرف می‌کند»[103].

و همچنین نیکی آن است که مال خود را در راه آزاد کردن بردگان بدهد. مراد از خریدن بردگان و آزاد کردن آنهاست. و به قولی: مراد از آزاد کردن اسیران است.

نکته مهم:

اسلام تمامی افراد بشر را از یک پدر و مادر می‌داند و هیچ امتیازی برای رنگ، ثروت، مقام، قبیله، نژاد و... قائل نمی‌شود. اسلام تنها امتیاز را تقوا می‌شمرد و گرامی‌ترین مردمان را، پرهیزگارترین آنان می‌داند. اسلام مردم را مانند دندانه‌های شانه با هم برابر می‌داند.

پیشتازی اسلام در منع بردگی

اسلام تمامی راه‌هایی را که برای برده ساختن دیگران در دوران‌های گذشته رواج داشت، به جز جنگ را نامشروع دانست. برخی از این راه‌ها عبارت بود از:

·        یورش ناگهانی به منظور گرفتن اسیر و بنده.

·        در مواردی که مدیون از پرداخت دین خود عاجز بود، صاحب دین او را در عوض آن، برده خود می‌ساخت.

·        فروختن افراد آزاد و یا فرزندان خود به دیگران.

اسلام هیچ راهی برای برده‌سازی افراد را جایز نمی‌داند؛ جز آنکه شخص کافر در جنگ علیه اسلام و مسلمین به اسارت درآمده باشد. از طرف دیگر این مسئله هم تابع شرایط زمان و مکان و با صلاح‌دید پیشوای مسلمانان است و اگر او برده ساختن اسیران جنگی را مصلحت ندانست، می‌تواند وجهی به عنوان فدیه بگیرد و آزادشان کند. و یا آنان را مورد عفو قرار دهد.

راه‌های آزادی بردگان در اسلام

اسلام راه‌های ابتکاری متعددی را برای آزادی تدریجی بردگان اعلام نمود؛ از جمله:

·        آزادی برده را از عبادات بزرگ قرار داد. پیروان اسلام نیز در عمل به این عبادت، اهتمام والایی داشتند.

·        کفاره واجب برخی از گناهان را آزادی برده قرارداد.

·        خرید و فروش اُم ولد را منع کرد. این مسئله خود به خود موجب آزادی کنیزانی می‌شد که از طریق ارباب خود صاحب فرزند می‌شدند.

·        مالکیت فرزند بر پدر و مادر خویش را منع نمود. این مسئله نیز منتهی به آزادسازی اُم ولد می‌شد.

·        به بردگان حق کتابت و قرارداد با صاحبان خویش داد تا بتوانند با کار و تلاش به آزادسازی خویش بپردازند، یا مدت بردگی و گستره آن را محدود سازند و این مسئله باعث می‌شد که بردگان با اراده و عزم خویش، در جستجوی آزادی برآمده و در راه آن بکوشند و سپس از ثمرات آن به خوبی بهره گیرند.

همچنین نیکی آن است که نماز را با رعایت نمودن تمام ارکان و شرایط آن برپا دارد و زکات مال خود را بدهد، بیان جداگانه زکات دلیل بر آن است که مراد از انفاق در ابتدای آیه، صدقۀ نافله است نه زکات فرض. پیامبر اکرم ج در مورد صدقه نافله می‌فرماید: «مَنْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبٍ طَیِّبٍ، وَلاَ یَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا الطَّیِّبُ، فَإِنَّ اللَّهَ یَتَقَبَّلُهَا بِیَمِینِهِ، ثُمَّ یُرَبِّیهَا لِصَاحِبِهِ، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فُلُوَّهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الجَبَلِ»[104].

«فرمود: کسى که به اندازه یک دانه خرما از کسب حلال خود صدقه بدهد -چون تنها چیزهاى پاک و حلال مى‌تواند به سوى الله صعود کند- الله با رضایت کامل این صدقه را از او مى‌پذیرد و آن را افزایش و پرورش مى‌دهد، همانگونه که یک نفر از شما کره اسب خود را که تازه از شیر مادرش گرفته شده پرورش مى‌دهد، (افزایش این صدقه به اندازۀ است که این دانه خرما ) تا اندازه یک کوه بزرگ در مى‌آید».

همچنین نیکی آن است که چون با الله تعالی یا مردم عهد بستند، به عهد خود وفا می‌کنند.

مهمترین سرمایه یک جامعه اعتمادى است که افراد به یکدیگر دارند و هر چیزى که این اعتماد و همبستگى را تقویت کند مایه سعادت و پیشرفت جامعه است و هر کار بر آن لطمه وارد کند، عامل شکست و بدبختى است. از مهمترین امورى که اعتماد عمومى و خصوصى را شکوفا مى‌کند وفا به عهد و پیمان است که از فضایل مهم اخلاقى محسوب مى‌شود، لذا الله متعال در آیات متعددی بر این امر تأکید نموده است چنانکه می‌فرماید: ﴿وَأَوۡفُواْ بِٱلۡعَهۡدِۖ إِنَّ ٱلۡعَهۡدَ کَانَ مَسۡ‍ُٔولٗا٣٤ [الإسراء: 34] «و به پیمان [خود] وفا کنیدکه [از] پیمان باز خواست خواهد شد». بر عکس، پیمان‌شکنى از بدترین رذایل اخلاقى است، لزوم وفا به عهد جزء سرشت و فطرت انسان‌ها است. پیامبر گرامی اسلام ج در نکوهش پیمان شکنی می‌فرماید: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»[105].

«کسى که امانت ندارد از ایمان بى بهره است، و کسى که به تعهّد خود وفا نمى‏کند از دین بى بهره است».

از جمله دلایل حرمت عهد شکنی و وعده خلافی، احادیثی است که در باب صفات منافقین آمده است از جمله فرمودۀ پیامبر ج: «آیَةُ المُنَافِقِ ثَلاَثٌ: إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ».

«علامت منافق سه چیز است: هرگاه حرف زند دروغ گوید، و هرگاه وعده‌ای دهد، خلف وعده می‌کند (وبه وعده‌اش وفا نمی‌کند)، و هرگاه امین دانسته شود (و چیزی به او بسپارند در امانت) خیانت می‌کند».

همچنین نیکی آن است که بنده در وقت شدت فقر و مستمندی و در وقت بیماری شدید و مزمن یا در وقت از دست دادن عزیزان و به هنگام شدت جنگ و کارزار، صابر باشد.

و در صحیحین از پیامبر ج روایت است که فرمود: «وَمَنْ یَتَصَبَّرْ یُصَبِّرْهُ اللَّهُ، وَمَا أُعْطِیَ أَحَدٌ عَطَاءً خَیْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ»[106].

 «وکسى که (با وجود ناراحتى شدید فقر) صبر و استقامت را بر خود تحمیل کند الله تعالی صبر و استقامت را به او مى‌بخشد، هدیه و نعمتى بهتر و باارزش‌تر از صبر به کسى داده نشده است».

ایشان کسانی‌اند که در ادعای ایمان خویش راستگو و صادقند و ایشان متقیان حقیقی‌اند.

تقوا از ماده «وقایه» به معنی حفظ کردن چیزی در برابر آفات است. تقوا به معنی محفوظ داشتن روح و نفس است از آن چه بیم می‌رود و به آن زیان رساند؛ سپس به خوف و ترس نیز تقوا گفته شده است، و در شرع، آن را به خویشتن‌داری در برابر گناه و محرّمات اطلاق می‌کنند و کمال آن به ترک بعضی از مباحاتِ مشکوک است.

از ابو هریره س نقل شده که او در مقابل پرسش از حقیقت تقوا فرمود: «آیا هرگز از راه پرخاری گذشته‌ای؟ وقتی پاسخ مثبت شنید فرمود: در آن حال چه می‌کردی؟ آیا دامان خود را جمع نکرده و کوشش برای نجات از خارها نداشته‌ای؟ سوال کننده گفت: بلی، ابوهریره س فرمود: این همان تقواست»[107].

از فواید این آیه:

1- نیکی در حقیقت ایمان به الله تعالی و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران و مال را در عین دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و خواهندگان و در راه آزادى‏ برده‏ها و نماز برپا داشتن و زکات پرداختن و وفاکردن به عهد خود چون عهد ببندد است. ایمان به الله متعال متضمن چهار امور است: 1- ایمان به وجود الله تعالی. 2- ایمان به ربوبیت الله تعالی. 3- ایمان به الوهیت الله تعالی. 4- ایمان به اسماء و صفات الله تعالی.

1- اما ایمان به وجود الله تعالی: بدون شک شرع و حس و عقل و فطرت به وجود الله تعالی دلالت دارد:

أ- دلالت شرع عبارت از فرستادن رسولان و نازل کردن کتب است.

ب- دلالت حسی این است که بنده وقتی دست به دعا شده و از الله متعال چیزی بخواهد اوتعالی دعایش را اجابت می‌کند. و این دلیل حسی بر وجود الله تعالی است، چنانکه الله تعالی دعای پیامبران ﻹ را بعد از دعایشان اجابت نمود. مثلا از نوح ÷ چنین خبر می‌دهد: ﴿وَنُوحًا إِذۡ نَادَىٰ مِن قَبۡلُ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَنَجَّیۡنَٰهُ وَأَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلۡکَرۡبِ ٱلۡعَظِیمِ٧٦ [الأنبیاء: 76]. «و نوح [را به یادآور] چون پیش از این دعا کرد و [دعایش را] براى او اجابت کردیم، آن گاه او و خانواده‏اش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم». و از ایوب ÷ خبر می‌دهد: ﴿۞وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ٨٤ [الأنبیاء: 83-84]. «و ایوب را [نیز یاد کن‏]، چون پروردگارش را ندا داد که: آسیبى به من رسیده است و تو مهربان‌ترین مهربانانى.* پس [دعایش‏] را اجابت کردیم و رنجى را که در خود داشت دور ساختیم و خانواده‏اش و [نیز] مانند آنان را با آنان به رحمتى از جانب خویش و به جهت پندى براى عبادتگزاران به او بخشیدیم».

ج- دلالت عقل این است که هر پدیده ایجادکننده‌ای دارد، طوریکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ [الطور: 35]. «آیا بى آفریدگار آفریده شده‏اند یا اینکه خود آفرینندگانند؟». و مانند کائنات و نظام‌های شمسی و حوادث کَونی و سایر امور باید ایجاد کننده داشته باشد وآن ایجاد کننده الله عزوجل است چون امکان ندارد این همه نظام‌های کَونی و احداث و پدیده‌ها خود به خود ایجاد گردند، زیرا همه‌ی چیزها قبل از بوجود آمدن عدم بودند و عدم چیزی نیست و وجودی ندارد و امکان ندارد چیزی را بیافریند.

د- دلالت فطرت این است که اگر انسان به حال خودش با فطرتی که آفریده شده است گذاشته شود بدون شک مؤمن به بار می‌آید و دلیل بر این سخن فرمودۀ الله تعالی است: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤٤ [الإسراء: 44]. «آسمان‌هاى هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست او را به پاکى یاد مى‏کنند. و هیچ چیز نیست مگر آنکه با حمد او تسبیح مى‏گویند ولى شما تسبیح آنان را در نمى‏یابید. بى گمان او بردبار آمرزگار است». همه مخلوقات با فطرتشان الله تعالی را می‌شناسند و او را به پاکی یاد می‌کنند.

2- و ایمان به ربوبیت الله تعالی عبارت از وحدانیت او در آفرینش همه مخلوقات و تدبیر امور آنها است، مشرکان نیز به ربوبیت الله تعالی اعتراف داشتند طوریکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ٨٦ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ [المؤمنون: 86-87]. «بگو: پروردگار آسمان‌هاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ چه کسى است؟* خواهند گفت: [همه‏] از آنِ الله هستند». و سایر آیات به این معنی.

3- و ایمان به الوهیت الله تعالی عبارت از حق بودن اوتعالی در اله و معبود بودنش است و هیچ معبودی بر حق جز او وجود ندارد و همه معبودان سوای او باطلند، چنانکه می‌فرماید: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ هُوَ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٦٢ [الحج: 62]. «این از آن جهت است که الله بر حقّ است. و آنچه را به جاى او [به دعا] مى‏خوانند باطل است و [از آن جهت‏] که الله بلند مرتبت [و] بزرگ [منزلت‏] است». لذا تنها الله تعالی اله و معبود برحق است.

4- اما ایمان به اسماء و صفات او تعالی عبارت است از باور داشتن به اسماء و صفاتی که خودش و  پیامبرش ج برای او تعالی ثابت نموده‌اند؛ بدون مانند و مثیل با تنزیه آن. و دلیل فرمودۀ او تعالی: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ فَٱدۡعُوهُ بِهَاۖ [الأعراف: 180] «و الله نام‌هاى نیک دارد. پس به آن [نام‌ها] او را به [دعا] بخوانید». و فرمودۀ او تعالی: ﴿وَلِلَّهِ ٱلۡمَثَلُ ٱلۡأَعۡلَىٰۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٦٠ [النحل: 60] «و صفت برتر از آنِ الله است و او پیروزمند فرزانه است». وجه دلالت این است که در این دو آیه خبر مقدم آمده است و هر آن چیزی که باید متأخر ذکر شود سپس مقدم بیابد دلالت به حصر آن می‌کند.

2- همچنین این آیه می‌رساند که اطاعت و فرمانبرداری الله تعالی،(بخشی) از نیکی است.

3- همچنان ایمان داشتن به روز آخرت از نیکی است و ایمان به روز آخرت مشتمل بر هر آن چیزی است که پس از مرگ واقع می‌گردد و پیامبر ج از آن خبر داده است. مانند عذاب قبر و نعیم آن، دمیدن در صور، حشر، صراط، میزان، جنت، دوزخ و غیره.

4- همچنان ایمان به ملائکه از نیکی است، و ایمان به ملائکه مشتمل بر چند امور است، ذات، صفات واعمال آنها. از ملائکه کسانی است که به نام برای ما معرفی شده‌اند مانند جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، ملک الموت، هاروت و ماروت، مالک و خازن النار که باید با نام به آنها ایمان داشته باشیم. و در مورد ملک الموت که بعضی او را عزرائیل می‌نامند درست و ثابت نیست. اما اعمال و وظائف ملائکه بسیار است که به بحث مستقل نیاز دارد.

5- و ایمان به کتاب‌های آسمانی از نیکی است. و چگونگی ایمان به کتب این است که یقین داشته باشیم که همه کتاب‌ها از جانب الله تعالی بر پیامبران ﻹ نازل گردیده است و همه حق و صدق‌اند، لیکن کتاب‌های آسمانی امروزی که در دسترس اهل کتاب قرار دارد تحریف شده است. وباید بدانیم که هر پیامبری کتابی داشته تا به وسیلۀ آن در میان مردم به عدل حکم کنند، و کتاب‌هایی که به ما معرفی شده عبارتند از: تورات، انجیل، زبور، صحف ابراهیم و موسی و قرآن کریم.

6- همچنان ایمان به پیامبران از نیکی است، وهر پیامبری که الله تعالی بر وی وحی نموده چه نامش را برای ما ذکر نموده و یا ذکر نکرده است به وی ایمان می‌آوریم. و در حدیثی که در مسند احمد (22288) و صحیح ابن حبان (361) با تصحیح البانی در مشکاه المصابیح (5737) وارد است آمده که تعداد رسولان سیصد و چند رسول، و تعداد انبیاء یکصد و بیست و چهار هزار نبی می‌باشد. پس باید به این تعداد پیامبران ایمان داشته باشیم زیرا خبر معصوم صلی الله علیه وسلم است. و چنانکه الله تعالی فرموده است: ﴿کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ [البقرة: 285]. «(و مؤمنان نیز)همه به الله و فرشتگان او و کتاب‌هایش و پیامبرانش ایمان آورده‌اند. (و گفتند): «میان هیچ یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم».  و قرآن کریم 25 پیامبر را برای ما ذکر نموده است.

7- دادن مال به فقرا و مستمندان با وجود دوست داشتن آن از نیکی و احسان است. صحابه رسول الله ج هر مالی که برایشان شگفت آور می‌بود آن را صدقه می‌دادند و می‌فرمودند: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ [آل عمران: 92]. «هرگز به نیکوکاری نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید». طوریکه ابوطلحه س وقتی این آیه را شنید باغ خود را در راه الله تعالی صدقه کرد در حالیکه محبوب‌ترین مال نزد وی بود و در عین وقت رسول کریم ج از آب گوارای آن می‌نوشید[108].

8- کمک و همکاری و بذل به خویشاوندان اولی‌تر از دادن به یتیمان ومساکین است، چون الله تعالی اصناف مستحقین را به خویشاوندان آغاز نمود. همچنان بذل مال به ایتام و مراعات حالشان بهتر است زیرا الله تعالی کسانی را که به ایتام بذل می‌کنند مدح نموده است.

9- همچنان در راه‌ماندگان و سایلان مستحقند که به ایشان کمک و همکاری لازم صورت گیرد، هرچند سائل و راه‌مانده در وطن‌شان غنی باشند.

10- همچنان آزاد نمودن برده و مکاتَب از احسان و نیکی است، و آزاد ساختن اسیری که در قید کفار و یا ربایندگان قرار دارد توسط تبادله با مال در این حکم داخل است. همچنان بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات از نیکی و احسان است.

11- الله متعال وفاکنندگان به عهدشان را مورد مدح و ستایش قرار داده است. عهد دو قسم است: یکی عهد با الله تعالی، و دیگری عهد با مردم. عهد بنده با الله تعالی همان عهدی است که در این آیه ذکر شده است: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ١٧٢ [الأعراف: 172]. «و هنگامى که پروردگارت از پشت‌هاى بنى آدم، فرزندانشان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت [و فرمود:] آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا [هستى.] گواهى دادیم. که [مبادا] روز قیامت بگویید، ما از این [حقیقت‏] بى خبر بودیم». اما عهد با مردم انواع بسیار دارد مانند عهد یا عقد بیع و شراء و اجاره و نکاح و...

12- همچنان صبر و شکیبایی از احسان و نیکی است و بر سه نوع است:

اول: صبر کردن بر طاعت وعبادت الله تعالی بدون کراهیت و اجبار.

دوم: صبر در برابر نافرمانی الله تعالی به گونه که خود را از انجام گناه و نافرمانی الله تعالی نگه دارد، در حالیکه نفس بسوی آن تمایل داشته باشد.

سوم: صبر بر قضا و قدر الهی که این نوع صبر بر انسان سخت وتلخ تمام می‌شود، لذا باید به مقدرات الهی راضی باشد و از نارضایتی اجتناب ورزد، و بهترین صبر، صبر بر طاعت الله متعال است.

13- آن عده اعمالی که در این آیه ذکر شد، همه دلالت بر صداقت و راستی بنده با الله تعالی می‌کند اگر آن را مراعات کامل نماید.

14- هرگاه تقوی با نیکی یکجا شود، در نتیجه تقوی به ترک محرمات امر می‌کند و نیکی و احسان به فعل مأمورات.    

﴿178 اگر کسی مسلمانی را از روی قصد و تجاوز کشت، کشتن آن بالمثل در هنگام مطالبۀ صاحب حق که همان اولیای مقتول‌اند، فرض است. قصاص یعنی عملی نمودن آنچه که قاتل مرتکب آن شده است. آزاد در برابر کشتن آزاد و برده در برابر کشتن برده کشته می‌شوند. ظاهر آیه می‌رساند که آزاد با قتل برده قصاص نمی‌شود. جمهور فقهاء برآنند که مسلمان با کشتن کافر قصاص نمی‌شود و دلیل آنها حدیث زیر است که پیامبر اکرم ج فرمود: «وَلاَ یُقْتَلَ مُسْلِمٌ بِکَافِرٍ»[109]. «مسلمان در برابر کافر کشته نمی‌شود». و اگر زنی زن دیگری را کشت او در برابر آن زن مقتول قصاص می‌شود، اگر زنی مردی را کشت، نیز به طریق اولی کشته می‌شود و اگر مردی زنی را کشت، نیز قصاص می‌شود، اگر قاتل یا جانی از طرف کسی که بر وی جنایت صورت گرفته و یا ورثۀ مقتول مورد عفو قرار گرفتند، به مجنی علیه یا ولی خون، دیه‌ی جراحت یا دیه‌ی قتل تعلق می‌گیرد.

بلی، کسی که در برابر عملکردش (قتل یا جنایت) برادر دینی‌اش راه عفو و گذشت را پیش گرفت، پس باید مطالبه دیه با رفتار نیک و پسندیده باشد که اگر قاتل یا جانی تنگدست بود، باید صاحب حق به او مهلت دهد، قاتل یا جانی نیز باید دیه را به نیکی به صاحب حق بپردازد بدون تأخیر و امروز و فردا کردن یا انکار حق او و یا استعمال سخنان زشت.

این تخفیف که عبارت از حکم عفو و دیه است، رحمتی از جانب پروردگارتان است. یعنی الله تعالی بر این امت، قصاص و عفو با عوض و بلا عوض را مشروع گردانیده و طوریکه بر یهود و نصاری تنگ گرفت بر امت محمد ج تنگ نگرفت زیرا بر یهود قصاص یا عفو بدون دیه و بر نصاری عفو بدون دیه را فرض نمود.

پس هر کس بعد از عفو از حد تجاوز کند به این صورت که پس از گرفتن دیه، قاتل را بکشد، یا اینکه قاتل را عفو کند سپس قصاصش کند، برای چنین تجاوزکاران عذاب دردناک در دنیا با کشته شدن و در آخرت آتش دوزخ است.

از فواید این آیه:

1- اهمیت قصاص برای مؤمنان، چون الله تعالی ایشان را مورد خطاب قرار داده است.

2- تنفیذ حکم قصاص یکی از مقتضی‌ها و خواسته‌های ایمان است، زیرا مؤمنان در این آیه مورد خطاب قرار گرفته‌اند.

3- ترک نمودن قصاص دلالت به نقصان ایمان می‌کند، زیرا امر به اجرای آن دلالت به وجوب آن می‌کند.

4- بنا به قول راجح، مسلمان آزاد در برابر مسلمان برده کشته می‌شود، به دلیل فرمودۀ رسول کریم ج: «ارزش خون مسلمانان با یکدیگر برابر است، و امانی که کوچکترین فرد آنها می‌دهد، برای همه‌شان محترم است»[110].

5- به اجماع اهل علم مرد در برابر زن کشته می‌شود، چنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَکَتَبۡنَا عَلَیۡهِمۡ فِیهَآ أَنَّ ٱلنَّفۡسَ بِٱلنَّفۡسِ [المائدة: 45]. و به دلیل فرموده رسول کریم ج: «ارزش خون مسلمانان با یکدیگر برابر است»[111].  و در این حکم زن و مرد شامل اند.

6- جواز عفو از قصاص و گرفتن دیه، و اگر بدون گرفتن دیه عفو نماید نیز جائز است، بلکه بهتر است. طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَأَن تَعۡفُوٓاْ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۚ [البقرة: 237] «و اینکه ببخشید به پرهیزگارى نزدیکتر است». و فرمودۀ الله تعالی: ﴿وَإِن تَعۡفُواْ وَتَصۡفَحُواْ وَتَغۡفِرُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٤ [التغابن: 14] «و اگر در گذرید و روى بگردانید و بیامرزید [بدانید] که الله آمرزگارِ مهربان است».

7- اگر برخی از اولیای مقتول از گرفتن قصاص عفو کردند، گرفتن قصاص از باقی ورثه یا اولیا ساقط می‌گردد زیرا قصاص قابل تجزیه نیست.

8- دیه قتل قصدی بر دوش قاتل است زیرا به ادای آن امر شده است.

9- آیه می‌رساند مسلمانی که مرتکب کبیره گردد از دین خارج نمی‌گردد، زیرا آیه قاتل و مقتول را برادر خوانده است و اگر قاتل از ایمان خارج می‌شد الله تعالی او را برادر مقتول نمی‌خواند.

10- رد بر دو طائفۀ گمراه و مبتدع؛ خوارج ومعتزله، زیرا آنها مرتکب کبیره را خارج از ایمان می‌دانند ولی خوارج تصریح به کفر وی می‌کنند و معتزله او را بین منزلتین - ایمان و کفر- می‌دانند یعنی نه مؤمن و نه کافر!!

11- هرگاه اولیای مقتول از قصاص درگذشتند و به دیه موافقه نمودند، نباید قاتل را مورد اذیت و آزار قرار دهند، زیرا آیه به معروف و نیکی دستور داده است. و قاتل نیز باید به احسان و نیکی دیه را بپردازد.

12- الله متعال با رحمت بیکرانش بر این امت تخفیف آورده و عفو نمودن را بر ایشان جواز و عوض گرفتن یعنی پرداختن دیه را برایشان مشروع نموده است.

13- اثبات صفت رحمت برای الله متعال، و این صفت حقیقی برای الله متعال است که مستلزم حصول نعمت ودفع مصیبت و اندوه از بنده است، ولی اهل تأویل این صفت را انکار نموده آن را به انعام و ارادۀ انعام تفسیر نموده‌اند که با این کارشان در گمراهی واقع شده و از راه مستقیم تخطی نموده‌اند زیرا انعام و ارادۀ انعام از آثار رحمت الهی است نه خود رحمت.

14- هر کسی پس از اجرای قصاص و یا پرداخت دیه تجاوز کند، به عذاب دردناک وعده داده شده است؛ چه این تجاوزگر از اولیای قاتل باشد یا از اولیای مقتول.

﴿179 آری در قصاص برای انسان‌ها حیات است اگر خرد ورزند. به این اعتبار که قصاص به خودداری مردم از قتل یکدیگر می‌انجامد.

این حکم بخاطر این است که تقوا پیشه کنید یعنی از بیم قصاص از خونریزی بپرهیزید.

و آنچه که می‌تواندحیات انسانی را تضمین کند و از آسیب و گزند دیگران مصون بدارد قصاص است؛ چون اگر این حکم الهی در جامعه‌ تطبیق و تنفیذ گردد و شهروندان، این را باور داشته باشند که اگر اقدامی علیه جان فرد دیگری انجام دهند در حقیقت امنیت جانی خود را به خطر انداخته‌اند هیچ وقت جرمی علیه دیگری مرتکب نخواهند شد.

از منظر قرآن کریم هیچ کسی در بُعد فرصت حیات، جان و زندگی، هیچ ترجیحی بر دیگری ندارد، همه انسان‌ها با هم برابرند و تفاوت و برتری‌ای به لحاظ شأن اجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی نسبت به هم ندارند بلکه تمامی انسان‌ها به لحاظ ارزش انسانی و فرصت زندگی یکسان بوده و این عین عدالت است، و تنها راهبردی که در(مقابلِ) اقدام برخی از افراد علیه جان و حیات شهروندان مطرح می‌شود، قصاص است و تجربه تاریخی هم نشان می‌دهد در کشورهایی که بحث قصاص به هر دلیلی منتفی شده و یا اجرا نمی‌شود جرایم علیه اشخاص بسیار است و افراد بر این باورند که مثلاً اگر یک نفر را می‌کشند به راحتی با پرداخت هزینه ناچیز و یا مدت اندکی تحمل زندان، قضیه فیصله پیدا می‌کند و حرمت حیات انسان‌ها را تا این حد پایین می‌آورند.

البته حکم قصاص در اسلام راهبردی پیش‌گیرانه برای حفظ حرمت و ارزش جان انسان‌ها و ارزش فرصت حیات انسانی است.

از فواید این آیه:

1- حکمت بزرگی که در قصاص وجود دارد این است که زندگی و رفاه و اطمینان قلبی سایر مردم را تضمین می‌کند.

2- مجرم باید به مثل جریمۀ خودش جزا داده شود تا قصاص به اتمام رسد اگر با کارد کشته باشد، باکارد کشته شود و اگر با سنگ کشته باشد با سنگ کشته شود و به آن قیاس کن.

3- چون تنفیذ قصاص برای مردم مایۀ حیات است لذا به تأمل و تعقل نیاز دارد، چنانکه الله تعالی فرمود: (ای خردمندان)

4- مسلمان باید به احکام شریعت ایمان کامل داشته باشد و در ایمانش تردد و تزلزل رخ ندهد، اگر در آغاز امر گمان‌هایی دست دهد که ایمان او را در مورد این احکام حیاتی متزلزل سازد، پس باید تأمل کند و از عقل خود کار گیرد تا بداند که این احکام بدون حکمت و مصلحت نیست.

5- و از فواید تنفیذ قصاص این است که جنایتکاران و مجرمان از قتل و کشتار دست می‌گیرند.

 



﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠

 

فَمَنۢ بَدَّلَهُۥ بَعۡدَ مَا سَمِعَهُۥ فَإِنَّمَآ إِثۡمُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُۥٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١٨١

فَمَنۡ خَافَ مِن مُّوصٖ جَنَفًا أَوۡ إِثۡمٗا فَأَصۡلَحَ بَیۡنَهُمۡ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٨٢

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣

 

أَیَّامٗا مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۚ وَعَلَى ٱلَّذِینَ یُطِیقُونَهُۥ فِدۡیَةٞ طَعَامُ مِسۡکِینٖۖ فَمَن تَطَوَّعَ خَیۡرٗا فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥۚ وَأَن تَصُومُواْ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٤

 

 

 

 

بر شما فرض شده است که هرگاه مرگِ یکی از شما فرا رسید اگر مالی باقی گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان به نیکی وصیت کند، و این حقی بر پرهیزگاران است. ﴿180

پس هرکس (وصیت را) پس از شنیدنش تغییر دهد؛ گناه آن تنها بر کسانی است که آن را تغییر می‌دهند؛ همانا الله، شنوای داناست. ﴿181

 

پس کسی که از جانب وصیت‌کننده کجروی و یا گناهی را ترسید، پس میان ایشان صلح و آشتی برقرار کرد؛ آنگاه بر وی هیچ گناهی نخواهد بود. بی‌گمان الله آمرزگارِ مهربان است. ﴿182

ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما فرض شده است همان‌گونه که بر کسانی که پیش از شما بودند فرض شده بود، تا پرهیزگار شوید. ﴿183

(روزه در) روزهای معدودی (بر شما فرض شده است) پس هر کس از شما بیمار یا بر سفر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را روزه بگیرد (به تعداد روزهای فوت شده در سایر ایام روزه بگیرد)، و بر کسانی که‌ توانایی روزه گرفتن را (بخاطر کهنسالی و یا بیماری دائمی) ندارند فدیه‌ای است که غذا دادن به (یک) مسکین (بجای هر روز) است، و هرکس به دلخواه خودش کاری خیر انجام دهد آن برایش بهتر خواهد بود، و اینکه روزه بگیرید برایتان بهتر است اگر بدانید﴿184.


﴿180 مراد از فرا رسیدن مرگ، فرا رسیدن اسباب و علایم آن است، و در این هنگام بر انسان فرض است که اگر مالی از خود بجا می‌گذارد، باید وصیت کند، زیرا دیگر مجالی برای زندگی باقی نمانده است. مراد از خیر در آیه مال بسیار است. پس صاحب مال باید به چیزی از مال، برای والدین و اقارب خود وصیت کند و بعد از اجرای وصیت، متباقی مال وی برای فرزندانش می‌ماند. البته این حکم در اول اسلام مشروع شد سپس وصیت برای خویشان با آیات میراث منسوخ گردید. وصیت نمودن از ثلث مال برای غیر وارث مستحب است و نافذ می‌باشد. از سعد بن ابی وقاص س روایت است که فرمود: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَعُودُنِی عَامَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ مِنْ وَجَعٍ اشْتَدَّ بِی، فَقُلْتُ: إِنِّی قَدْ بَلَغَ بِی مِنَ الْوَجَعِ مَا تَرى، وَأَنَا ذُو مَالٍ، وَلا یَرِثنِی إِلاَّ ابْنَةٌ، أَفَأَتَصَدَّقُ بِثلُثیْ مَالِی؟ قَالَ: «لا». فَقُلْتُ: بِالشَّطْرِ، فَقَالَ: «لا». ثمَّ قَالَ: «الثلُثُ وَالثلُثُ کَبِیرٌ ـ أَوْ: کَثیرٌ ـ إِنَّکَ أَنْ تَذَرَ وَرَثتَکَ أَغْنِیَاءَ خَیْرٌ مِنْ أَنْ تَذَرَهُمْ عَالَةً یَتَکَفَّفُونَ النَّاسَ، وَإِنَّکَ لَنْ تُنْفِقَ نَفَقَةً تَبْتَغِی بِهَا وَجْهَ اللَّهِ إِلاَّ أُجِرْتَ بِهَا، حَتَّى مَا تَجْعَلُ فِی فِی امْرَأَتِکَ»[112].

«سال حجة الوداع، به شدت بیمار شدم. رسول الله ج به عیادت من آمد. عرض کردم: همینطور که مشاهده می‌فرمائید من به شدت بیمارم و ثروت زیادی دارم. و غیر از تنها دخترم، وارث دیگری ندارم. آیا می‌توانم دو سوم سرمایه‌ام را صدقه دهم؟ پیامبر ج فرمود: «خیر». گفتم: نصف سرمایه‌ام را چطور؟ پیامبر ج فرمود: «خیر». سپس، فرمود: «یک سوم آن را صدقه ده گر چه این هم زیاد است». و افزود: «اگر وارثانت را پس از (مرگ) خود، بی‌نیاز ترک کنی، بهتر است از اینکه آنها را فقیر رها کنی تا دست گدایی پیش این و آن، دراز کنند. و همانا تو  هیچ نفقه‌ای که با آن وجه الله را طلب کنی نمی‌بخشی مگر اینه در قبال آن پاداش داده می‌شود. حتی لقمه‏ نانی را که در دهن همسرت قرار می‌دهی».

اما وصیت کردن از مال برای وارث ناجایز است، از عمروبن خارجه روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «لا وصیة لوارث»[113].

همچنین همیشه باید وصیت نامه انسان نوشته شده و آماده باشد، پیامبر ج در این مورد می‌فرماید: «مَا حَقُّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ، لَهُ شَیْءٌ یُرِیدُ أَنْ یُوصِیَ فِیهِ، یَبِیتُ لَیْلَتَیْنِ، إِلَّا وَوَصِیَّتُهُ مَکْتُوبَةٌ عِنْدَهُ»[114].

«اگر شخص مسلمان دارای مالی باشد که می‌باید در آن وصیت کند نباید که دو شب را بگذراند، مگر اینکه وصیت وی نوشته شده نزدش نهاده باشد».

در اینجا سؤالى مطرح می‌شود و آن این که اگر اسلام قانون ارث را تشریع کرده است و ورثه هم طبق قانون ارث، هر کدام سهم خود را مى‌برند پس وصیت کردن براى چیست؟

پاسخ این است که:

اولاً: ممکن است برخى از حقوق مردم به عهده متوفّى باشد که باید براى اداى آن حقوق، وصیت کند خصوصاً حاجیان محترم چنانچه حقوق مردم بر عهده آنان باشد، اگر وقت آن رسیده آن را ادا کنند و اگر وقتش نرسیده وصیت کنند.

ثانیاً: وصیت کردن نوعى ترمیم و جبران کوتاهی‌ها و سهل انگاری‌هایى است که انسان در زمان حیات خود نسبت به بستگانش انجام مى‌دهد. حتى اگر بتواند بوسیله وصیت کردن بین ورثه نوعى محبت و الفت ایجاد کند بسیار مناسب است که براى این منظور وصیت کند.

ثالثاً: ممکن است که در بین فامیل‌هاى میت، افرادى باشند که از لحاظ قانون نسبت به بقیه کمتر ارث ببرند و یا اصلاً ارث نبرند و صاحب این مال احساس کند که این افراد نیازمند هستند و خود ورثه هم غنى هستند لذا خوب است که براى آنها در مقدارى که مجاز است، وصیت کند.

رابعاً: این شخص دوست داشته کارهاى نیکى در اجتماع انجام دهد ولى در زمان حیاتش موفق به انجام آن کارها نشده است، در این صورت وصیت مى‌کند که بعد از مرگش مقدارى از اموالش را در این راه خیر مصرف کنند.

از فواید این آیه:

1- شخص غنی باید قبل از وفات به والدین و خویشاوندان خود در مال خود وصیت نماید، علما در مورد این آیه اختلاف دارند که آیا با آیه‌ی مواریث منسوخ شده یا نه؟ بیشتر علما به این نظرند که این آیه با آیه‌ی مواریث منسوخ شده است، ولی قول راجح آنست که این آیه در مورد غیر ورثه، به عموم خود باقی می‌ماند.

2- جواز وصیت شخص صحتمند و بیمار و کسی که در شُرُفِ مرگ قرار داشته باشد، به شرطی که از عقل و هوش برخوردار باشد اما اگر عقل و هوش را از دست داده باشد وصیت او درست نیست.

3- ظاهر آیه دلالت بر جواز وصیت به هر اندازه از مال دارد لیکن این کار مقید به حدیث سعد بن ابی وقاص س است که قبلا ذکر شد. بنابرین وصیت نباید بیشتر از ثلث مال باشد، پس آیه با حدیث مقید شده است.

4- در این آیه اهمیت صله رحم ثابت می‌گردد زیرا الله متعال برای والدین و خویشان در وصیت حق را واجب ساخته است، و البته صله رحم از بهترین اعمالی است که بنده را به الله تعالی نزدیک می‌کند و قطع آن بنده را از الله تعالی دور می‌سازد، رسول کریم ج می‌فرماید: «قاطع رحم (کسی که با خویشاوندانش، قطع رابطه می‌کند) وارد بهشت نمی‌شود»[115].

5- متقیان و پرهیزگارانند که فرائض و واجبات الهی را مراعات می‌کنند لذا الله متعال آنها را مورد خطاب قرار داده فرمود: [این فرمان‏] بر پرهیزگاران به راستى مقرّر شده است.

﴿181 پس هر کس وصیت را بعد از شنیدنش تغییر دهد، چه آن تغییر دهنده، وصی باشد یا شاهد بر وصیت باشد، پس گناه آن بر دوش کسانی است که وصیت را تغییر داده‌اند و بر وصیت کننده هیچ گناهی نیست زیرا او با انجام وصیت مسؤلیت خود را ادا کرده است. و الله تعالی سخن وصیت کننده را می‌شنود و به فعل وصی و دیگران داناست.

از فواید این آیه:

1- تحریم تغیر دادن وصیت، و باید به وصیت مرده عمل گردد مگر اینکه در آن ظلم و گناه و حیف مال وجود داشته باشد.

2- احاطه داشتن الله تعالی به همه اعمال بندگان، زیرا دو اسم او تعالی (السمیع و العلیم) دلالت برآن دارد که او تعالی از همه کردار، گفتار و نیات بندگان آگاه است. چنانکه آیه در مورد تغیر دهنده وصیت اشاره نموده است که او تعالی از هر آنچه که وی در مورد وصیت انجام می‌دهد آگاه و بیناست.

3- انسان مخلوق مختار و دارای اراده است و تحت مشیئت الهی. چنانکه آیه فعل تغیر دادن وصیت را به انسان نسبت می‌دهد و این ردی است بر فرقۀ جبریه و قدریه.

﴿182 پس هر کس از خطا و اشتباه و گناه وصیت کننده که همانا انحراف قصدی در وصیت و دوری از انصاف است، ترسید، پس میانشان اصلاح آورد. یعنی اختلاف و آشفتگی را که میان ورثه به سبب وصیت نادرست واقع شده بود، به اصلاح آورد، به این طور که آن قسمت از متن وصیت را که به زیان برخی از ورثه و مخالف با شرع الهی بود، ابطال کند و آنچه را که حق بود مانند ابقای وصیت برای نزدیکانی که ارث نمی‌برند. در این صورت بر اصلاح کننده گناهی نیست که با هدف خیر و اصلاح در وصیت تغییر ایجاد کند، و الله تعالی بر کسی که باهدف اصلاح و خیرخواهی در وصیت تغییر می‌آورد، آمرزنده و مهربان است.

از فواید این آیه:

1- اگر از وصیت کننده ظلم و جور دیده شود باید اصلاح گردد، چه در زمان حیات وی و چه بعد از وفات او.

2- فضیلت اصلاح آوردن در وصیت نامه، زیرا به سبب آن گناه رفع می‌شود، همچنان خصومت وکشمکش بین ورثه و وصی از بین می‌رود.

4- اثبات دو اسم الله تعالی (الغفور و الرحیم) وآنچه از صفات و احکام در بر دارد.

﴿183 الله تعالی بر شما مؤمنان روزه را فرض گردانیده است. روزه عبارت است از خودداری از خوردن، نوشیدن، مقاربت جنسی و دیگر شکنندهای روزه از طلوع بامداد تا غروب آفتاب همراه با نیت. همان گونه که روزه بر امت‌های پیش از شما امت‌های موسی و عیسی إ- فرض شده بود بر شما نیز فرض گردید. باشد که با پایبندی به روزه تقوا پیشه کنید، زیرا روزه انگیزه‌های ارتکاب گناهان را در وجود انسان ضعیف می‌کند بخصوص شهوت انسان را که رأس گناهان هست، درهم می‌شکند.

از فواید روزه

1- روزه، نفس‌ انسان‌ را در آشکار و نهان‌ بر خشیت‌ و بیم‌ از الله متعال ‌تربیت‌ می‌کند زیرا جز پروردگار بزرگ، هیچ‌ کس‌ دیگری‌ ناظر و مراقب‌ شخص‌روزه‌دار نیست‌ و این‌ از بزرگترین‌ فواید روحی‌ روزه‌ می‌باشد. طوریکه آخر آیه «لعلکم تتقون» بر این امر دلالت دارد.

2- روزه، از حِدَّت‌ و غلیان‌ شهوت‌ می‌کاهد، چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده است: «الصَّومُ‌ جُنَّةٌ»‌ یعنی: روزه‌ سپر نگه‌دارنده‌ای‌ (از آلودگی‌ به‌ شهوات‌ و ارتکاب‌ گناهان‌) است‌.

3- روزه، احساس‌ شفقت‌ و رحمت‌ به‌ همنوع‌ را در انسان‌ بیدار می‌سازد.

4- روزه، تحقق‌بخش‌ معنای‌ برابری‌ میان‌ توانگران‌ و فقرا و اشراف‌ و عوام ‌است‌ و این‌ از فواید اجتماعی‌ روزه‌ می‌باشد.

5- روزه، انسان‌ را به‌ نظم‌ و برنامه‌ریزی‌ و مهار نمودن‌ اراده‌ عادت‌ می‌دهد.

6- روزه، بنیه‌ جسمی‌ را تجدید نموده، سلامتی‌ و نیروی‌ حافظه‌ را تقویت‌ و بدن‌ را از رسوبها و تخمیرات‌ زیانبخش‌ می‌رهاند.

از فواید این آیه:

1- اهمیت روزه و اینکه از ضروریات و خواسته‌های ایمان بنده به شمار می‌رود، زیرا خطاب الهی متوجه مؤمنان است و ترک آن خلل و مشکل در ایمان است.

2- فرض بودن روزه به دلیل فرموده الله تعالی: (کُتِبَ- مقرر شده است) چون این عبادت قبل از این امت بر امت‌های سابق نیز فرض بوده است.

3- هدف از روزه گرفتن تقوی و پرهیزگاری است و انسان باید راه‌هایی را در پیش گیرد که به تقوا می‌انجامد، زیرا تقوی غایت بزرگی است که الله تعالی همه بندگان -پیشینیان وپسینیان - را به آن دستور داده است چنانکه می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ وَصَّیۡنَا ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَإِیَّاکُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ [النساء: 131]. «و به آنان که پیش از شما کتاب داده شدند و [نیز] به شما حکم کردیم که از الله بترسید».

4- حکمت الهی در قرار دادن عبادات متنوع مثل عبادت بدنی، مالی، و یا مالی و بدنی باهم، تا مکلف هر آنچه را که در توان خود می‌بیند انجام دهد.

﴿184 بر شما مؤمنان روزه گرفتن روزهای شمرده یعنی روزهای معلوم و معین اندکی بخاطر سهولت و آسانی، فرض شده است. این ایام به قول بعضی مفسران اشاره به تقلیل و اندک بودن روز‌های روزه است، و برخی دیگر فرموده‌اند که این ایام عبارت از ماه رمضان است. چنانکه در آیه‌ی بعدی ذکر شده است.

پس هر کس از شما بیمار بود و توان روزه گرفتن را نداشت، خوردن برای او عزیمت است و اگر توان روزه گرفتن را داشت، ولی همراه با تحمل ضرر و سختی، پس در این حالت خوردن روزه برای وی رخصت است.

همچنین هرکس از شما در سفری باشد که نماز در آن قصر شود، یعنی 84 کیلو متر نظر به قول جمهور یا بیشتر از آن، می‌تواند بخورد، سپس روزهایی را که خورده است باید قضا بیاورد.

و بر کسانی که روزه را با مشکل تحمل می‌کنند و در واقع تاب و توان آن را ندارند، مانند کهنسالان، و بیماران مزمن که امید صحت یابی آنها نباشد، بر ایشان فدیه است بجای خوردن روزهایی که روزه را در آن ایام خورده‌اند که عبارت از طعام دادن یک مسکین می‌باشد، و این خوراک باید از نوع متوسط آن چیزی باشد که شخص خانوادۀ خویش را با آن اطعام می‌کند و مقدار آن نیم صاع از گندم یا جو یا خرما یا غذای آماده در برابر هر روزی که می‌خورد بدهد که کفایت یک روزۀ مسکین را بکند.

و هر کس بیشتر از اندازۀ طعام مقرر در فدیه به مسکین بدهد، یا به علاوۀ یک مسکین، مسکین دیگری را نیز طعام بدهد، پس این کار برای او بهتر است. و اگر مردمانِ معذور بدانند، روزه گرفتن بهتر از روزه خوردن همراه پرداخت فدیه است.

از فواید این آیه:

1- روزهای روزه کم و معدود است.

2- الله تعالی عباراتی را به کار می‌برد تا اوامر او تعالی بر مخاطب سهل و آسان واقع گردد.

3- بیان رحمت الهی بر بندگان که روزهای روزه را کم و معدود گذاشته است.

4- سختی و مشقت، آسانی و سهولت را جلب می‌کند، زیرا در هنگام مرض و سفر احتمال سختی و مشقت است، لذا نگرفتن روزه بر آنها جایز است و باید قضای آن را در آینده بجا آورند.

5- جواز روزه نگرفتن در سفر. روایت است پیامبر ج مردی را دید که بر اثر روزه دچار فشار و مشکل شده است. فرمود: «لیس من البر الصیام فی السفر»[116]. «روزه در سفر، کار نیکی نیست». منظورش این است که روزه در سفر هر چند(روزه‌ی) واجب هم باشد، کار خوبی نیست اگر انسان را به آن حد برساند، با وجودی که رخصت برای انسان هست.

6- کسی که به سبب مرض مزمن و کهنسالی از روزه گرفتن عاجز می‌گردد باید در بدل هر روز آن یک مسکین را طعام دهد.

 


﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَٰتٖ مِّنَ ٱلۡهُدَىٰ وَٱلۡفُرۡقَانِۚ فَمَن شَهِدَ مِنکُمُ ٱلشَّهۡرَ فَلۡیَصُمۡهُۖ وَمَن کَانَ مَرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّةٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَۗ یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ وَلِتُکۡمِلُواْ ٱلۡعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَىٰکُمۡ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٨٥

 

 

 

 

 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦

 

(آن روزهای معدود همان) ماه رمضان است که در آن قرآن نازل شده است، تا هدایت کننده‌ای باشد برای مردم،و متضمن نشانه‌های آشکار از راهنمایی و جداکننده (حق از باطل) باشد. پس هر کس از شما این ماه را(در حضر) دریابد، آن را روزه بگیرد، و هرکس که بیمار یا بر سفر باشد، پس تعدادی از روزهای دیگر را (روزه بگیرد)، الله برای شما آسانی می‌خواهد، و نمی‌خواهد به شما سختی روا بدارد، و تا شمار روزهای مقرر شده را کامل کنید والله را به پاس آنکه شما را هدایت کرده است به بزرگی یاد کنید، و باشد که سپاسگزاری کنید.﴿185.

و هرگاه بندگانم از تو دربارۀ من سؤال کنند، پس(بدانند که) من نزدیک هستم، و دعای دعاکننده را هرگاه مرا بخواند اجابت می‌کنم، پس باید فرمان مرا اجابت کنند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند. ﴿186.



﴿185 ماه رمضان همان ماهی است که قرآن کریم یکباره از لوح محفوظ به بیت المعمور در آسمان دنیا نازل گردیده است، و سپس جبرئیل ÷ آن را به طور متفرق در مدت بیست و سه سال بر پیامبر اکرم ج نازل کرد. و به قولی اولین آیات قرآن کریم در ماه رمضان نازل شد و نزول این آیات در شب قدر بود.

این کتاب رهبر و راهنمای مردم است که متضمن دلایل آشکار هدایت است. این دلایل آشکار مخصوص به آیات محکم قرآن کریم است نه متشابهات آن.

و این کتاب معیار جدا کنندۀ حق از باطل است. پس هر کس این ماه را دریابد و مقیم باشد، نه مسافر، باید آن را روزه بگیرد. و اگر کسی بیمار یا در سفر باشد، خوردن روزه برایش جایز و رخصت است و باید به شمار آن روزهایی که روزه را خورده است روزه بگیرد؛ و اگر در بخشی از ماه مقیم و در بخشی دیگر مسافر بود، روزه گرفتن در ایام اقامت وی بر او حتمی است.

الله متعال برای مسلمانان آسانی می‌خواهد نه دشواری، به همین جهت برای مریض و مسافر رخصت خوردن را داده است. «یسر» آسان‌گیری و عدم سختگیری است که از مقاصد پروردگار در تمام امور دینی می‌باشد و پیامبر اکرم ج برای تحقق بخشیدن به این مقصد الهی، همیشه به آسان گیری دستور داده و از سختگیری منع نموده است چنانکه می‌فرماید: «بَشِّرُوا وَلَا تُنَفِّرُوا، وَیَسِّرُوا وَلَا تُعَسِّرُوا»[117].

«مژده دهید و متنفر نسازید، و آسان بگیرید و سخت نگیرید».

و الله تعالی می‌خواهد که‌ شماره‌ مقرر را تکمیل‌ کنید به این معنی که ما‌ در حالت‌های‌ بیماری‌ و سفر، رخصت‌روزه‌ خوردن‌ را به‌ شما دادیم‌ تا به‌ شما آسانی‌ باشد و می‌خواهیم‌ که ‌شماره‌ ایام‌ مقرر را تکمیل‌ کنید، پس‌ هر کس‌ به‌ سبب‌ عذر بیماری، یا سفر، نتوانست‌ آن‌ را با ادا تکمیل‌ کند، باید بعدا با قضا آن‌ را تکمیل‌ نماید، از این‌ رو، قضا نمودن‌ روزه‌ برای‌ مریض‌ و مسافر، به‌ منظور کامل‌ ساختن‌ شماره‌ ایام‌ ماه‌ وتکمیل‌ اجر و پاداش‌ آنان‌ است. این سهولت الهی به این خاطر است تا شما با روزه ‌گرفتن‌ و ذکر وی‌ در هنگام‌ کامل‌ ساختن‌ شمار ایام‌ روزه‌داری،‌ الله تعالی را به‌ بزرگی‌ بستایید‌ و بدانید که‌ اوتعالی با مشروع‌ساختن‌ احکام‌ مورد نظر خویش، بندگانش‌ را تربیت‌ می‌کند، پس‌ احکام‌ وی‌ همه‌؛ از نظر معنوی‌ و حسی‌ برای‌ ساختن‌ و تربیت‌ شخصیت‌ آنهاست‌. و تا ‌اوتعالی را در برابر همه‌ این‌ نعمت‌ها و در برابر این‌ که‌ او به‌ هریک‌ از دو حالت‌ عزیمت‌ و رخصت، حق‌ آن‌ را در جایگاه‌ مقررش‌ داده‌ است، شکرگزاری‌ کنید‌.‌

مسأله تکبیرات عید فطر: تکبیر گفتن، یکی از سنت‌های عظیم روز عید است که از غروب آفتاب آخرین روز رمضان تا اینکه امام به نماز عید شروع کند ادامه می‌یابد.

روایت‌ شده‌ است‌ که‌ برخی‌ از سلف، در شب‌ عید فطر از هنگامی‌ که‌ هلال‌ شوال‌ را می‌دیدند تا هنگام‌ بیرون‌رفتن‌ امام‌ برای‌ نماز عید - تکبیر می‌گفتند[118].

 اما الفاظ تکبیرات عید از این قرار است: «الله اکبر الله اکبر، لا إله إلا الله، والله اکبر الله اکبر، ولله الحمد» یا «الله اکبر الله اکبر الله اکبر، لا إله إلا الله، والله اکبر، ولله الحمد»[119].

از فواید این آیه:

1- روزهای کم و معدودی که در آیه فوق ذکر شد همان ماه رمضان است.

2- بیان فضیلت ماه رمضان، زیرا الله متعال روزه را در آن بر بندگان فرض نمود.

3- الله تعالی قرآن کریم را در این ماه نازل فرمود تا مایه هدایت برای جهانیان باشد.

4- قرآن جدا کننده میان حق و باطل، بین منفعت و مضرت، بین دوستان و دشمنان الله تعالی و دیگر اموری است که مقتضای حکمت الهی و شریعت غرای وی می‌باشد.

5- ماه رمضان باید با دیدن ماه آغاز گردد و با دیدن آن خاتمه یابد. طوریکه در حدیث شریف آمده است: «صوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته»[120]. «با دیدن ماه روزه بگیرید و با دیدن آن عید کنید».

6- اثبات سهولت وآسانگیری شریعت الهی بر بندگان، آنگاه که برای مریض و مسافر رخصت داد تا افطار کنند و در روزهای دیگر آن را ادا نمایند.

7- اثبات ارادۀ الله تعالی، ارادۀ الله تعالی بر دو قسم تقسیم می‌گردد.

أ- ارادۀ کونی که عبارت از مشیئت است، چه ارادۀ شر باشد و یا اراده خیر.

ب- ارادۀ شرعی: عبارت از هر آن اموری است که الله تعالی آن را دوست می‌دارد[121].

8- شریعت الهی بر آسانی بنا نهاده شده است چنانکه الله متعال فرمود: «الله در حقّ شما آسانى مى‏خواهد و در حقّ شما دشوارى نمى‏خواهد» همچنان می‌فرماید:

﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖۚ [الحج: 78] «او شما را برگزیده است و در دین براى شما هیچ محظورى قرار نداده است». و رسول کریم ج می‌فرماید: «دین آسان است و هر کس که در کار دین سخت بگیرد دین بر او غالب می‌شود»[122].  و در موضع دیگر می‌فرماید: «جز این نیست که ﺷﻤﺎ آسان ﮔﯿﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎدﻩ ﺷﺪﯾﺪ ﻧﻪ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮ»[123].

9- مشروعیت تکبیر گفتن در وقت تکمیل شدن روزه و صیغۀ آن اینگو نه است: «الله أکبر. الله أکبر. لا إله إلا الله. والله أکبر. الله اکبر و لله الحمد».

10- برپا داشتن اوامر الهی و فعل طاعات در واقع شکر الهی است. و هر کس عصیان نماید شکر الله تعالی را بجا نیاورده است. چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُکۡرٗاۚ [سبأ: 13] «ای آل داوود! سپاس (این همه نعمت را) به جا آوردید».

﴿186 و هرگاه‌ بندگانم‌ درباره‌ من‌ از تو بپرسند (به‌ ایشان‌ بگو): من‌ به‌ آنان‌ با علم‌ خویش‌ نزدیکم، دعایشان را می‌شنوم و تضرع و زاریشان را می‌بینم و از حالشان آگاهم، چون الله تعالی از آشکار و پنهان مطلع است.

مسأله: یکی از نام‌های الله تعالی، قریب (نزدیک) است. قرب او، دو نوع است:

1- قرب و نزدیکی عام؛ و آن، این است که علم و آگاهی او، همه چیز را احاطه نموده و در برگرفته و آگاهی و علم او به انسان از رگ گردن، نزدیکتر است.

2- قرب و نزدیکی خاص او؛ بدین معنا که محبت و یاری و کمک او، به دعاکنندگان و عبادتگزاران نزدیک است و اجابت، پذیرش و پاداش او، به بندگان دعاکننده و عبادتگزار نزدیک می‌باشد. پس از درک معانی قرب و نزدیکی عام و خاص، بین اینکه الله، بر بالای عرش است و بین اینکه نزدیک است، تضادی وجود ندارد؛ پس پاک است الله تعالی که در نزدیک بودنش، بالا و برتر است و با وجود بالا بودنش، نزدیک است.

دعای‌ دعاکننده‌ را - به‌ هنگامی‌ که‌ مرا بخواند - اجابت می‌کنم‌.

مسأله: یکی از نام‌های الله تعالی، مجیب است که دعای دعاکنندگان و خواسته جویندگان و عبادت بندگان فرمانبردارش را می‌پذیرد.

اجابت و پذیرش او، بر دو نوع است:

1- اجابت عام که دعای هرکسی را که چیزی از او بخواهد یا او را به قصد پرستش، صدا بزند، اجابت می‌کند. الله می‌فرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ [غافر: 60] «و پروردگار شما فرمود: «مرا بخوانید، تا (دعای) شما را اجابت کنم».

دعای مسألت و درخواست، این است که بنده بگوید: بارالها! فلان چیز را به من بده یا فلان چیز را از من دور نما. این دعا را فاسق و نیکوکار، هر دو، می‌کنند و الله تعالی طبق حالت و به اقتضای حکمتش، دعای هرکس را که بخواهد می‌پذیرد.

این گونه، جود و کرم الله تعالی و وسعت احسان او که بدکار و نیکوکار را در بر می‌گیرد، نمایان می‌شود.

از این رو، محض قبول شدن دعا، بر خوب بودن حالت دعاکننده دلالت نمی‌کند؛ مگر اینکه چیزی همراه او باشد که بر راستگویی و بر حق بودن او دلالت نماید. مانند دعای پیامبران برای قومشان یا بر ضد آنها که الله تعالی، دعایشان را اجابت نمود و این، بر صداقت و محترم بودن آنها نزد الله دلالت می‌کند. چنانکه پیامبر ج بارها دعا کرد و مسلمان‌ها و دیگران، پذیرفته شدن آن را مشاهده نمودند و این، از نشانه‌های نبوت و صداقت ایشان بود.

همینطور بسیاری از مواردی که درباره پذیرفته شدن دعای اولیای الله، ذکر می‌شود، نشانه این است که آنها، نزد اوتعالی، محترم بوده‌اند.

2- اما اجابت مخصوص، دارای چند سبب است؛ از آن جمله، دعای درمانده می‌باشد که در سختی و بلایی بزرگ گرفتار شده است؛ الله تعالی، دعای او را می‌پذیرد. چنانکه می‌فرماید: ﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ [النمل: 62] یعنی: «(آیا بت‌ها بهترند) یا کسی که به فریاد درمانده می‌رسد هرگاه او را به کمک طلبد»؟

سبب پذیرفته شدن دعای درمانده، شدت نیازمندی او به الله و نهایت شکستگی وی و قطع شدن وابستگیش به مخلوق است و از آنجا که رحمت الهی، تمام مخلوقات را برحسب نیازهایشان، تحت پوشش قرار داده، فردی که درمانده است، به طریق اولی رحمت الهی او را فرا می‌گیرد. موارد دیگری نیز اسباب پذیرفته شدن دعا، می‌باشد؛ از جمله: طول سفر، متوسل شدن به الله با اسمای حسنی و صفات و نعمت‌های او؛ و همچنین دعای مریض و ستمدیده و فرد روزه دار و دعای پدر برای فرزندش یا علیه فرزندش و دعا در اوقات و حالات خاص مانند پس از نمازها و اوقات سحر و بین اذان و اقامه و هنگام اذان و وقت نزول باران و شدت گرفتن جنگ و امثال آن پذیرفته می‌شود.

و در حدیث صحیح از پیامبر ج ثابت است که فرمود: «مَا مِنْ مُسْلِمٍ یَدْعُو اللَّهَ بِدَعْوَةٍ لَیْسَ فِیهَا مَأْثَمٌ، وَلَا قَطِیعَةُ رَحِمٍ إِلَّا أَعْطَاهُ إِحْدَى ثَلَاثٍ: إِمَّا أَنْ یَسْتَجِیبَ لَهُ دَعْوَتَهُ، أَوْ یَصْرِفَ عَنْهُ مِنَ السُّوءِ مِثْلَهَا، أَوْ یَدَّخِرَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَهَا ". قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِذًا نُکْثِرُ. قَالَ: «اللَّهُ أَکْثَرُ»[124].

«(بر روی زمین) مسلمانی نیست که دعایی به دربار الله عزوجل نماید که در آن (دعا) گناهی و یا قطع صله‌ی رحمی نباشد مگر اینکه الله تعالی یکی از سه چیز را به وی می‌دهد، یا دعای او را استجابت می‌کند یا مثل آن از بدی (و شر را)، از وی دور می‌گرداند. یا پاداش آن را ذخیرۀ آخرت او قرار می‌دهد؛ گفتند: ای رسول خدا: از این پس زیاد دعا می‌کنیم. پیامبر ج فرمودند: الله بیشتر (یعنی احسان اوتعالی از در خواست شما زیادتر) است.

پس بندگان مؤمنم باید برای من فرمانبرداری کنند و به من ایمان آورند، یعنی مرا به دعا بخوانند و ایمان و یقین داشته باشند که چون مرا بخوانند و از من بطلبند، اجابتشان می‌کنم. باشدکه راه یابند.

از فواید این آیه:

1- امید است در وقت روزه داشتن دعا اجابت شود، چون الله تعالی این آیه را در لابلای آیات مربوط به روزه ذکر نموده است.

2- بیان و اثبات رحمت و عطوفت الله متعال آن گاه که بندگان را به ذات اقدس خود نسبت داد (عبادی).

3- اثبات قربت الله تعالی به بندگانی که او را عبادت می‌کنند و از او دعا و درخواست می‌کنند، و این قربت، قربت حقیقی ذاتی است نه به معنای قربت رحمت و یا قربت ملائکه، مانند معیت عام و معیت خاص الله تعالی.

4- اثبات شنیدن و قدرت الله تعالی، همچنین اثبات کرم الهی آن گاه که دعای دعا کننده را اجابت می‌کند.

5- از آداب دعا این است که دعا کننده دعایش را با حمد و سپاس و ستایش الله تبارک و تعالی و درود بر پیامبر اکرم ج شروع و با آنها به پایان برساند. و در دعا و خواهش از الله متعال، عزم و اراده کند و یقین داشته باشد که الله تعالی دعایش را می‌پذیرد. و در اجابت دعا عجله نکند. در حال دعا با طهارت و رو به قبله همراه با بلند کردن دو دست باشد. با خشوع و حضور دل و با صدای پست دعا نماید. همچنان در دعا کردن التماس و زاری نموده الله تعالی را با نام‌های او بخواند و بوسیلۀ آن نام‌های نیک و اعمال صالح خود به الله تعالی توسل جوید. در عین وقت به گناهان خود اعتراف کند و از الله عزوجل آمرزش بخواهد.

6- دعا خود یک عبادت است و بنده نباید در برآورده نشدن دعاهایش مأیوس شود، الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَقَالَ رَبُّکُمُ ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ٦٠ [غافر: 60]. «و پروردگارتان گفت: مرا [به دعا] بخوانید تا برایتان اجابت کنم. همانا آنان که از عبادت من کبر مى‏ورزند، با خوارى به جهنّم درمى‏آیند». وپیامبر ج می‌فرماید: «الدُّعَاءُ هُوَ الْعِبَادَةُ»[125]. یعنی «دعا خودش عبادت است».



﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡۚ هُنَّ لِبَاسٞ لَّکُمۡ وَأَنتُمۡ لِبَاسٞ لَّهُنَّۗ عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ وَعَفَا عَنکُمۡۖ فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ وَٱبۡتَغُواْ مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡۚ وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ ثُمَّ أَتِمُّواْ ٱلصِّیَامَ إِلَى ٱلَّیۡلِۚ وَلَا تُبَٰشِرُوهُنَّ وَأَنتُمۡ عَٰکِفُونَ فِی ٱلۡمَسَٰجِدِۗ تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِ فَلَا تَقۡرَبُوهَاۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ١٨٧

 

 

وَلَا تَأۡکُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَکُم بَیۡنَکُم بِٱلۡبَٰطِلِ وَتُدۡلُواْ بِهَآ إِلَى ٱلۡحُکَّامِ لِتَأۡکُلُواْ فَرِیقٗا مِّنۡ أَمۡوَٰلِ ٱلنَّاسِ بِٱلۡإِثۡمِ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١٨٨

 

۞یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٨٩

 

آمیزش با زنانتان در شب روزه برای شما حلال شد، آنها لباسی هستند برای شما و شما لباسی هستید برای آنها، الله ‌دانست که شما (بخاطر آمیزش در شب‌های رمضان) خویشتن را بسوی خیانت می‌بردید، پس آنگاه توبۀ شما را پذیرفت و از شما درگذشت. پس اکنون با همسران خویش آمیزش کنید و آنچه را که الله برایتان مقرر نموده طلب نمایید، و بخورید و بیاشامید تا رشتۀ سفید(سفیدی بامداد) از رشتۀ سیاه (تاریکی شب) برایتان روشن شود، سپس روزه را تا شب کامل کنید، و زمانی که در مساجد به اعتکاف نشسته‌اید با زنان آمیزش نکنید. این حدود و مرزهای الله است، پس به آن نزدیک نشوید. این چنین الله آیات خود را برای مردم بیان می‌دارد باشد تقوی و پرهیزگاری پیشه کنند. ﴿187.

واموال خود را در میانتان به ناحق نخورید وآن را به حکام (به عنوان رشوه به حاکمان و قاضیان) تقدیم نکنید تا بخشی از اموال مردم را از روی گناه بخورید، در حالیکه شما (هم خوب) می‌‌دانید.﴿188.

دربارۀ هلال‌های ماه از تو می‌پرسند، بگو: هلال‌‌های ماه برای تعیین اوقات مردم و (بیانگرِ زمانِ) حج است. و نیکی این نیست که (همانند دوران جاهلیت، به هنگام حج) از پشت خانه‌ها وارد شوید؛ بلکه نیکی، (کردارِ) کسی است که تقوا پیشه کند. وبه خانه‌ها، از درهایشان درآیید و از الله بترسید باشد رستگار شوید﴿189.


﴿187 «رفث» کلمۀ جامعی است که شامل آن همه اموری می‌شود که شوهر از همسر خود برای اشباع شهوت خود می‌طلبد اعم از همبستری و غیره. زنان برای شما و شما برای زنانتان در وقت آمیزش، همچون آمیزشی که میان لباس و پوشندۀ آن است، می‌باشید. بنابرین الله تعالی بر شما آسان گرفت و رخصت همبستری را در شب‌های رمضان به شما داد.

الله تعالی دانست‌ که‌ شما در حق‌خودتان‌ با آمیزش‌ در شب‌های‌ رمضان‌ خیانت‌ می‌کردید. اصل‌ خیانت‌ آن‌ است‌ که‌ شخص‌ بر چیزی‌ امین‌ گردانیده‌ شود، ولی‌ امانت‌ را نگه‌ ندارد. دلیل‌ این‌ که‌ الله تعالی‌ آمیزش‌کنندگان‌ در شب‌های‌ رمضان‌ را خاین‌ بر نفس‌هایشان‌ نامید، این‌ است‌ که‌زیان‌ این‌ کار به‌ خودشان‌ برمی‌گردد.

در سبب نزول این آیه، امام بخاری / از براء بن عازب س روایت کرده است: اصحاب رسول الله ج در اوایل فرضیت روزه چنین بودند: هرگاه شخصی روزه می‌گرفت و قبل از افطار می‌خوابید، آن شب و روز بعد تا غروب اجازۀ غذاخوردن نداشت. قیس بن صِرمۀ انصاری س روزه بود، هنگام افطار نزد همسرش آمد و گفت: آیا اینجا خوردنی پیدا می‌شود؟ گفت: نه، ولی می‌روم برایت غذا حاضر می‌کنم. چون قیس تمام روز کار کرده بود به دلیل خستگی زیاد خوابش برد همسرش آمد او را دید و گفت: دیگر از غذاخوردن نومید شدی، ظهر روز بعد از فرط ضعف بیهوش شد و صحابه جریان را به رسول الله ج عرض کردند. پس الله تعالی این آیه ﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡ را نازل کرد و مسلمانان بسیار خوشحال شدند[126].

همچنان امام بخاری از براء بن عازب س روایت کرده است: در اوایل فرضیت روزه مباشرت با زنان هم شب و هم روز منع بود، اما عده‌ای بودند که به خود خیانت می‌کردند. پس الله بزرگ این آیه ﴿عَلِمَ ٱللَّهُ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَخۡتَانُونَ أَنفُسَکُمۡ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡ را نازل کرد[127].

امام بخاری از سهل بن سعد س روایت کرده است: چون کلام عزیز ﴿وَکُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ ٱلۡخَیۡطُ ٱلۡأَبۡیَضُ مِنَ ٱلۡخَیۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ نازل گردید. و (من الفجر) هنوز نازل نشده بود. اشخاصی بودند چون اراده می‌کردند روزه بگیرند به پاهای خود تار سفید و سیاه می‌بستند و به خوردن و آشامیدن ادامه می‌دادند، تا زمانی که رنگ‌ها به خوبی مشخص گردد. پس الله تعالی(من الفجر) را نازل کرد. مسلمانان دانستند که مراد از خط سفید و سیاه روشنی صبح و تاریکی شب بوده است[128].

الله تعالی توبه‌ شما را از خیانت‌ به‌ نفس‌هایتان‌ پذیرفت‌ و از شما درگذشت و برشما آسان‌ گرفت‌ و میدان‌ را برشما فراخ‌ گردانید، پس‌ اکنون‌ درشبهای‌ ماه‌ رمضان‌ می‌توانید با همسرانتان‌ همبستری کنید و آنچه‌ را الله تعالی برای‌ شما مقررداشته، طلب‌ کنید به‌ قولی: مراد از (آنچه‌ را الله برای‌ شما مقرر داشته) طلب ‌فرزند است‌. به‌ قولی‌: مراد از آن، طلب‌ شب‌ قدر است‌. یعنی: مشغولیت‌ به‌ آمیزش‌ و مباح‌های‌ دیگر، نباید شما را از طلب‌ دریافتن‌ فضیلت‌ لیلة القدر غافل‌گرداند.

رشته‌ سفید: سفیدیی‌ است‌ که‌ در هنگام‌ بامداد در همه‌ پهنای‌ افق‌ منتشر می‌شود، نه‌ صبح‌ کاذب ‌که‌ مانند دم‌ گرگ‌ به‌ صورت‌ طولی‌ در افق‌ بالا رفته‌ ولی‌ از نظر عرضی‌ در همه‌ افق‌منتشر نمی‌شود، پس‌ صبح‌ کاذب‌ چیزی‌ را حرام‌ و حلال‌ نمی‌گرداند و فقط این‌صبح‌ صادق‌ است‌ که‌ خورد و نوش‌ و دیگر محظورات‌ روزه‌ را حرام‌ می‌گرداند. رشته‌ سیاه: سیاهی‌ شب‌ است‌. نمودار شدن‌ رشته‌ سفید؛ جداشدن‌ آن‌ از سیاهی‌شب‌ می‌باشد، که‌ این‌ جز با داخل‌ شدن‌ وقت‌ بامداد محقق‌ نمی‌شود. و این‌ خود، دلیل‌ بر استحباب‌ تناول‌ غذای‌ سحر در روزه‌ است، پیامبر ج می‌فرماید: «تَسَحَّرُوا فَإِنَّ فِی السَّحُورِ بَرَکَةً»[129]. «(به هنگام روزه) سحرى بخورید چون در سحرى خوردن برکت است».

و در مورد عجله در افطار می‌فرماید: «لاَ یَزَالُ النَّاسُ بِخَیْرٍ مَا عَجَّلُوا الفِطْرَ».  «مادامی که مردم بر تعجیل در افطار باقى باشند (و این سنّت را رعایت کنند)، هنوز خیر در میان آنان وجود خواهد داشت»[130].

همچنان روزه گرفتن شش روز از ماه شوال مستحب است، چنانکه پیامبر ج می‌فرماید: «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثُمَّ أَتْبَعَهُ سِتًّا مِنْ شَوَّالٍ، کَانَ کَصِیَامِ الدَّهْرِ»[131].

 «هر کس‌ رمضان‌ را روزه‌ گرفت، سپس‌ آن‌ را با شش‌ روز از ماه شوال‌ نیز دنبال‌ کرد، این‌ برای‌ او همچون‌ روزه‌ طول سال است».

شریعت اسلامی مسلمانان را از پیوسته داشتن روزه بدون اینکه افطار و سحری بخورند منع نموده است از عبدالله ابن عمر ب روایت است پیامبر ج اصحاب را از روزه پیوسته (وصال) منع کرد (فرمود: نباید چند شب و روز بدون افطار روزه باشید). اصحاب گفتند: اى رسول الله! چرا شما روزه پیوسته مى‌گیرید؟ پیامبر ج فرمود: من مانند شما نیستم و از جانب الله به من غذا داده مى‌شود»[132].

و روزه را غروب آفتاب به اتمام رسانید، و با زنانتان نزدیکی نکنید در حالی‌که‌ در مساجد معتکف‌ هستید، مراد از نزدیکی در اینجا جماع‌ و بوسه‌ و لمس‌ از روی شهوت‌ است.

اعتکاف: عبارت‌ از بر عهده‌ گرفتن ‌طاعتی‌ است‌ مخصوص، در وقتی‌ مخصوص، با شرطی‌ خاص‌ و در جایی‌ خاص‌. معتکف: کسی‌ است‌ که‌ مقیم‌ مسجد گشته‌، خودش‌ را برای‌ این‌ عبادت‌ مقید می‌گرداند. احکام اعتکاف را می‌توانید در کتب فقه به تفصیل دریابید.

اینها حدود الهی‌ است، پس‌ به آنها نزدیک‌ نشوید. یعنی از احکام‌ مقرره‌ الهی‌ تجاوز نکنید، این‌گونه‌ الله تعالی آیات‌ خود را خودش و بر زبان‌ پیامبرش‌ ج برای‌ مردم‌ بیان‌ می‌کند، باشد که‌ تقوی‌ پیشه‌ کنند، زیرا احکام‌ الهی‌ باعث و پدیدآورنده‌ تقوی‌ است.

از فواید این آیه:

1- از رحمت و مهربانی الله تعالی بر بندگان این است که حکم اول را با حکم آسان و سبک منسوخ می‌سازد، مسلمانان در ابتدای روزه، وقتی نماز عشاء را می‌خواندند همبستری مرد با همسرش حرام بود، همچنان خوردن و نوشیدن بعد نماز عشاء متوقف شده و بر آنها حرام بود، تا اینکه تخفیف الهی آمد و همبستری و خوردن و نوشیدن را تا طلوع فجر به آنها اجازه داد.

2- ثبوت وسعت علم الهی به همه چیز، از جمله آنچه که در نفس و دل انسان می‌گذرد.

3- چنانکه انسان به دیگران خیانت می‌کند به خود هم جنایت می‌کند آن گاه که در معصیت و نافرمانی الله تعالی قرار گیرد، بنابرین نفس و جان انسان امانتی است که الله تعالی آن را به انسان سپرده است لذا حفاظت و نگهداشت حسی و معنوی آن بر انسان واجب است.

4- اثبات رجوع الله تعالی به بندۀ توبه‌کار، و این از صفات فعلی الله تعالی می‌باشد.

5- اثبات عفو و گذشت الله تعالی از بنده گنهکار.

6- ثبوت نسخ در احکام چنانکه صریح آیه آن را بیان داشت ﴿فَٱلۡـَٰٔنَ بَٰشِرُوهُنَّ «پس اکنون (در شب‌های رمضان می‌توانید) با آنان آمیزش کنید» یعنی قبل از این حلال نبود.

7- اشاره به مکروه بودن روزۀ وصال، روزۀ وصال این است که شخص دو و یا چند روز پی در پی چیزی نخورد، زیرا آیه می‌فرماید: «و بخورید و بیاشامید تا آنکه رشته سپید- که فجر است- از رشته سیاه [شب‏] آشکار شود»- از ابوهریره س روایت است که فرمود: رسول اکرم ج از روزۀ وصال نهی می‌کرد. مردی از مسلمانان گفت: ای رسول الله، شما خودتان روزه وصال می‌گیرید. آن جناب ج فرمود: «کدام یک از شما مثل من است؟! چون من شب را به سر می‌برم و پروردگارم مرا غذا و آب می‌دهد»[133].

8- اشاره به مشروع بودن اعتکاف در مساجد.

9- نهی از نزدیکی با همسر در وقت اعتکاف، و اگر معتکف به این کار اقدام نماید اعتکاف وی باطل می‌گردد.

10- دوری جستن از امور حرام و مشبوه، رسول اکرم ج می‌فرماید: «کسى که از شبهات پرهیز کند دین و آبرویش را محفوظ داشته است و کسى که در شبهات بیفتد در حرام افتاده است»[134].

11- الله تعالی در این آیه فرمود: ﴿کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ ٱللَّهُ ءَایَٰتِهِۦ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ «الله آیه‏هایش را اینچنین براى مردم روشن مى‏سازد تا تقوى پیشه کنند». رد بر اهل تعطیل است که اسماء الله تعالی و صفات او را تأویل می‌کنند مثلا ید را به نعمت تأویل می‌کنند، یا استوا را به استیلا تأویل می‌کنند و دیگر اسماء و صفات. در حالی که تأویل آنها خلاف ظاهر لفظ آیه است و دلیلی بر آن ندارند، پس اگر چنین باشد که هر صفت و اسم الهی را برخلاف ظاهر آن معنی کنیم به این معناست که قرآن کتاب واضح وآشکار نیست.

12- علم و دانش شرعی، انسان را به تقوی و پرهیزگاری می‌کشاند، همچنان هر قدر انسان به دین و شریعت الهی آگاهی پیدا کند به همان پیمانه پرهیزگار‌تر می‌شود. چنانکه الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ [فاطر: 28] «جز این نیست که از الله، بندگان عالمش بیم دارند».

﴿188 مراد از باطل‌ در اینجا، خوردن‌ مالی‌ است‌ که‌ شریعت‌ اسلام، گرفتن‌ آن‌ را از مالکش‌ مباح‌ نگردانیده‌ و اگرخورده‌ شود، به‌ ناحق‌ خورده‌ شده‌ است‌ و این‌ شامل‌ هر چیزی‌ می‌شود که‌ بدون‌ عوض‌ مقابلی، یا بدون‌ رضای‌ مالک‌ آن‌ گرفته‌ شود، مانند‌ پرداخت‌ پول‌ به‌ زن‌ زناکار، دادن‌ پول‌ قمار، دادن‌ پاداش‌ برای‌ فالبین، دادن ‌بهای‌ شراب‌... که‌ هرچند این‌ اموال‌ به‌ طیب‌ خاطر داده‌ می‌شوند، اما خوردن‌ و دادن‌ آنها حرام‌ و باطل‌ است‌.

و اموالتان‌ را به‌ قضات‌ به ‌عنوان‌ رشوت ندهید تا به‌ ناحق‌ به ‌نفعتان‌ حکم‌ کنند و تا به‌ ستم‌ و تجاوز و با وسایل‌ غیرمشروع‌؛ چون‌ گواهی‌ دادن‌ و سوگند خوردن‌ به‌ دروغ، یا مانند آنها؛ بخشی‌ از اموال‌ مردم را بخورید، درحالی‌که‌ خودتان‌ هم‌ خوب‌ می‌دانیدکه‌ به‌ ناحق‌ و ناروا مرتکب‌ این‌ عمل‌ می‌گردید، که‌ این‌ خود، نمایانگر جرأت‌ بر ارتکاب‌ گناه‌ است‌.

ابن عباس ب فرموده است: این‌ آیه‌ شامل حال کسی می‌شود که‌ بر ذمه‌ وی‌ مالی‌ است، اما شاهد‌ و سندی‌ علیه‌ وی‌ وجود ندارد، پس‌ مال‌ را انکار نموده‌ و با رفتن‌ نزد حکام‌، در صدد پایمال‌ نمودن‌ حق‌ است‌.

رشوه از گناهان کبیره است که الله متعال آن را بر بندگانش حرام قرار داده و پیامبر ج نیز انجام دهندۀ آن را لعنت نموده است.

پس اجتناب و بر حذر بودن از آن واجب است و همچنین واجب است که مردم را نیز از دست به دست گردانیدن چنین مالی بر حذر داریم چرا که در آن فسادی بس بزرگ و گناهی عظیم و عواقبی سخت و وخیم نهفته است. در حدیث شریف آمده است که: «لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الرَّاشِی وَالْمُرْتَشِی»[135].

«پیامبر ج رشوه دهنده و رشوه گیرنده را لعنت نموده است».

از فواید این آیه:

1- تحریم خوردن مال دیگران به باطل و ناحق. باطل یعنی: هر چیزی که انسان حق تصرف و گرفتن آن را نداشته باشد.

2- شارع کریم حریص بر حفظ مال مردم است، زیرا بوسیلۀ مال امور دین و دنیای بندگان برپا می‌گردد چنانکه در سورۀ النساء می‌فرماید: ﴿وَلَا تُؤۡتُواْ ٱلسُّفَهَآءَ أَمۡوَٰلَکُمُ ٱلَّتِی جَعَلَ ٱللَّهُ لَکُمۡ قِیَٰمٗا [النساء: 5]. «و اموالتان را که الله [آن را]  برای شما مایه قوام [زندگى‏] قرار داده است، به کم خردان مدهید».

3- قاضی نظر به آنچه به وی ثابت و ظاهر می‌گردد حکم صادر می‌کند، لذا حکم قاضی حرام را حلال نمی‌گرداند، چنانکه رسول کریم ج می‌فرماید: «من هم بشری هستم (مانند شما). هرگاه، برای حل خصومتی نزد من می‌آیید، ممکن است یکی از شما در نطق، ماهرتر باشد و من به گمان اینکه راست می‏گوید، به نفع او قضاوت بکنم. پس هر کسی که من حق مسلمانی را (اینگونه) به او بدهم، در واقع قطعه‌ای از آتش را به او داده ام. حال او آزاد است که آن را بگیرد یا رها کند»[136].

4- تحریم رشوه‌خواری، زیرا رشوه، گرفتن مال مردم به ناحق است.

5- آسانگیری شریعت بر حکام و قضات در اموری که میان مردم فیصله می‌کنند، چون حکم صادر شده از ایشان مطابق ظاهر حال خصوم و آشکار شدن دلایل و قراین می‌باشد، پس اگر حکم خلاف واقع صادر گردد گناهی بر قاضی نیست، زیرا وی در قضیه، اجتهاد و کوشش خود را بخرج داده و نظر به آنچه به وی ثابت گردیده حکم صادر نموده است.

﴿189﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِیَ مَوَٰقِیتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّ «ای محمد! دربارۀ هلال‌های ماه از تو می‌پرسند، بگو: این هلال‌ها وقت‌نمای مردم است (در زمان به سر رسیدن قرض‌هایشان و در موسم روزه و نماز و افطار و عدۀ زن‌ها) و مناسک حج (و سایر معاملاتی که مدت دراز دارد)».

﴿وَلَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا «نیکی‌ آن‌ نیست‌ که‌ از پشت‌ خانه‌ها درآیید»، روایت‌شده‌ که انصار وقتی‌ به‌ حج‌ یا عمره‌ احرام‌ می‌بستند، قبل‌ از تمام‌کردن‌ حج، از در خانه‌های‌ خود وارد نمی‌شدند تا سقف‌ خانه‌ میان‌ آنان‌ و آسمان‌ حایل‌ نگردد زیرا براین‌ باور بودند که‌ هیچ‌ چیز نباید میان‌ فرد محرم‌ و آسمان‌ حایل‌ گردد. از جابر س روایت است که فرمود: کَانَتْ قُرَیْشٌ یُدْعُونَ الْحُمْسَ، وَکَانُوا یَدْخُلُونَ مِنَ الْأَبْوَابِ فِی الْإِحْرَامِ، وَکَانَتِ الْأَنْصَارُ وَسَائِرُ الْعَرَبِ لَا یَدْخُلُونَ مِنَ الْأَبْوَابِ فِی الْإِحْرَامِ، فَبَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بُسْتَانٍ، فَخَرَجَ مِنْ بَابِهِ، وَخَرَجَ مَعَهُ قُطْبَةُ بْنُ عَامِرٍ الْأَنْصَارِیُّ فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ قُطْبَةَ بْنَ عَامِرٍ رَجُلٌ فَاجِرٌ إِنَّهُ خَرَجَ مَعَکَ مِنَ الْبَابِ، فَقَالَ: «مَا حَمَلَکَ عَلَى ذَلِکَ؟» قَالَ: رَأَیْتُکَ فَعَلْتَ فَفَعَلْتُ کَمَا فَعَلْتَ، فَقَالَ: «إِنِّی أَحْمَسِیٌّ» قَالَ: «إِنَّ دِینِی دِینُکَ»، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: ﴿لَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ [البقرة: 189][137].

«قریش‌ خود را «احمسی»، یعنی‌ در دین‌ خویش‌ سرسخت‌ و حماسی‌ می‌دانستند و در حال‌ احرام‌ از در وارد منازل‌ می‌شدند، اما انصار و سایر عرب‌ها در حال‌ احرام‌ از در وارد منازل‌ نمی‌شدند، در حالیکه پیامبر ج در بستانی تشریف داشتند، از درِ بستان بیرون آمدند و مردی انصاری بنام قطبه بن عامر انصاری نیز با ایشان از در بیرون شد، گفتند: ای رسول الله! قطبه بن عامر انصاری مردی گنهکار است زیرا وی با شما از در بیرون شد. پیامبر اکرم ج از قبطه پرسید: چه چیزی تو را به این عمل واداشت؟ گفت: وقتی شما را دیدم چنین کردید من هم آن را انجام دادم، پیامبر ج فرمود: من مرد سرسخت‌ و حماسی‌ هستم، آن مرد گفت: «البته دین من و تو یکی است» و الله متعال این آیه را نازل فرمود: ﴿...ولَیۡسَ ٱلۡبِرُّ بِأَن تَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَأۡتُواْ ٱلۡبُیُوتَ مِنۡ أَبۡوَٰبِهَاۚ... [البقرة: 189]. «و نیکوکاری آن نیست که (در حال احرام) از پشت خانه‌ها وارد شوید، بلکه نیکوکار کسی است که تقوا پیشه کند، و به خانه‌ها از در هایشان وارد شوید..».

‌الله تعالی‌ و پیامبرش ج این‌ رسم‌ غلط و ناروا را مردود شمردند زیرا این‌ کار هرگز نشانه‌ نیکی‌ نیست‌، بلکه‌ نیکی‌ آن‌‌ است‌ که‌ بنده تقوی‌ پیشه‌ کرده‌ و از الله بترسد؛ با ترک‌ مخالفت‌ وی ‌و به‌ خانه‌ها از در ورودی‌ آنها درآیید در حال‌ احرام‌ نیز، همچون‌ غیر آن‌ از اوقات ‌دیگر و از الله بترسید، باشد که‌ رستگار شوید و از مجازات‌ نجات‌ یابید.

آری! قرآن کریم در آیات متعدد بر اطاعت و پیروی از حق و حقیقت و دوری از باطل تأکید داشته و بشارت رستگاری را به کسانی می‌دهد که همه سخنان را می‌شنوند و بهترین آن را انتخاب می‌کنند.

مسلمان باید با خرافات، عاقلانه مقابله کند و بهترین میزان جهت حفظ باورها و اعتقاد ناب، کتاب الله تعالی و سنت رسول الله ج است. از آنجا که اسلام دینی کامل و جامع است تا زمانی که قرآن کریم و دستورات پیامبر اکرم ج است، نباید به دنبال اوهام و خرافات برود.

پیامبر اکرم ج با خرافات و اوهام و افسانه برخورد کرد و همه را مردود شمرد و بشر را از غبار و خرافات و خرافه پرستی پاک کرد.

از فواید این آیه:

1- حرص صحابه ش بر آموختن علم، چه این علم مربوط به امور دین باشد و چه مربوط به امور دنیا.

2- عنایت الهی بر رسول کریم ج، زیرا آن جناب بر سوالات مطرح شده مختلف جواب کافی و شافی ارایه می‌کردند.

3- هلال‌ها مواقیتی برای مردم است در امور دین و دنیایشان.

4- میقات جهانی و بین المللی در سابق و حاضر هلال است زیرا الله تعالی آن را برای مردم قرار داده است، اما ماه‌های میلادی دارای اعتبار نبوده و سبب کمی و زیادی این ماه‌ها نامعلوم و بدون دلیل است.

5- نیکی عبارت از التزام و پایندی به شرع و قانون الهی، و پرهیز از نافرمانی الله تعالی است. ﴿وَلَٰکِنَّ ٱلۡبِرَّ مَنِ ٱتَّقَىٰ «بلکه نیکوکار کسى است که تقوا پیشه کند».

6- عادات و رسم و رواج مردم، کار نامشروع را نمی‌تواند مشروع گرداند ، و اگر کسی چیزی از رسوم و عادات و عنعنه را از نیکی می‌دانست پس باید آن را در میزان شریعت بگذارد و ببیند که آیا موافق با آن است یا نه.

6- این آیه دستور می‌دهد که از در وارد خانه شوید، این در امور حسی است، اما در امور معنوی این آیه می‌رساند که با هر انسانی، نظر به سن و سال و مقام و منزلتش در جامعه تعامل صورت گیرد.

8- نیکی همان تقوی است که سبب فلاح و رستگاری بنده در دنیا و آخرت می‌شود.

 



﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ١٩٠

 

وَٱقۡتُلُوهُمۡ حَیۡثُ ثَقِفۡتُمُوهُمۡ وَأَخۡرِجُوهُم مِّنۡ حَیۡثُ أَخۡرَجُوکُمۡۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۚ وَلَا تُقَٰتِلُوهُمۡ عِندَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِیهِۖ فَإِن قَٰتَلُوکُمۡ فَٱقۡتُلُوهُمۡۗ کَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٩١

 

 

فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٢

 

وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِۖ فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ١٩٣

 

ٱلشَّهۡرُ ٱلۡحَرَامُ بِٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ وَٱلۡحُرُمَٰتُ قِصَاصٞۚ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِینَ١٩٤

 

وَأَنفِقُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَلَا تُلۡقُواْ بِأَیۡدِیکُمۡ إِلَى ٱلتَّهۡلُکَةِ وَأَحۡسِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٩٥

و در راه الله با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید و تجاوز مکنید، همانا الله تجاوز کنندگان را دوست ندارد. ﴿190

و آنان (کسانی که با شما می‌جنگند) را هر جا که یافتید، بکشید و آنان را از جایی که بیرونتان کردند، بیرون نمایید. و فتنه (برگرداندن شما از دینتان) از قتل بدتر است. و با آنها در کنار مسجدالحرام(یعنی در حرم) نجنگید مگر آنکه با شما در آنجا بجنگند؛ پس اگر با شما جنگیدند آنها را بکشید. این چنین است سزای کافران. ﴿191

پس اگر (از شرک و جنگ باشما) باز آمدند، بی‌گمان الله آمرزگارِ مهربان است﴿192.

و با آنها بجنگید تا فتنه‌ای باقی نماند و دین برای الله باشد، پس اگر باز آمدند، (بدانید که) تجاوز جز بر ستمگران روا نیست. ﴿193

ماه حرام در مقابل ماه حرام است، و(شکستن) حرمت (مقدسات) دارای قصاص است، پس هر کس به شما تجاوز کرد به مانند آنچه به شما تجاوز کرده است، به او تجاوز کنید، و از الله بترسید و بدانید که الله با پرهیزگاران است. ﴿194

و در راه الله انفاق کنید و خود را با دست‌هایتان به هلاکت نیاندازید، و نیکی کنید همانا الله نیکوکاران را دوست دارد ﴿195.


 

﴿190 وقتی این‌ آیت‌ نازل‌ شد، پیامبر اکرم ج با کسانی‌که‌ سرجنگ‌ با ایشان‌ داشتند، می‌جنگید و از کسانی‌که‌ با جنگ‌ متعرض‌ ایشان ‌نمی‌شدند، دست‌ نگه‌ می‌داشت تا این‌ که‌ آیه‌ (5) از سوره «التوبه» نازل‌ شد و فرمان‌ داد: ﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِکِینَ حَیۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ... «و چون‌ ماه‌های‌ حرام‌ به‌سر آمد، آن‌گاه‌ مشرکان‌ را هرجا که‌ یافتید، بکشید...».  ﴿وَلَا تَعۡتَدُوٓاْ تجاوزکار نباشید، یعنی در اثنای جنگ،‌‌ از قتل‌ زنان‌ و کودکان‌ و پیرمردان‌ غیر محارب‌ دست بردارید‌.

اسلام راه‌های روشنی برای زمان آغاز جنگ و چگونگی انجام جنگ از لحاظ اخلاقی ارائه داده است. جنگ در زمان دفاع از خود، زمان حمله دیگر کشورها به کشور اسلامی و زمانی که دیگر کشورها به مسلمانان خود ستم روا دارند واجب است. جنگ باید به شکلی منظم، با اجتناب از صدمه رساندن به غیر نظامیان، استفاده از حداقل نیروی لازم، بدون وجود خشم و رفتار انسانی با اسرای جنگی صورت گیرد.

از فواید این آیه:

1- وجوب جنگ در راه الله تعالی، یعنی جنگ باید بخاطر نصرت دین و شریعت و قانون الهی، و بخاطر کسب رضایت و خشنودی الله تعالی باشد.

2- دشمن اگر از اهل کتاب باشد نخست به اسلام دعوت داده شوند اگر اسلام را نپذیرفتند جزیه بر آنها گذاشته شود و اگر از دادن جزیه هم ابا ورزیدند با آنها جنگ صورت گیرد، همچنان در مورد غیر اهل کتاب قول راجح این است که با آنها نیز معاملۀ اهل کتاب صورت گیرد. در صحیح مسلم آمده که هرگاه رسول الله ج لشکری را می‌فرستاد می‌فرمود: «بجنگید به نام الله و در راه الله، بجنگید با کسی که به الله کفر می‌ورزد، زیاده روی و تجاوز نکنید، خیانت نکنید، شکنجه ندهید، و هیچ کودک و پیرمردی را نکشید....اگر اسلام را نپذیرفتند، از آنان جزیه بخواه. اگر قبول کردند، از آنان بپذیر و دست از جنگ بدار. اما اگر قبول نکردند، پس به کمک الله، با آنان پیکار کن....»[138] حدیث عام است و همه کفار و مشرکان شامل آن است. همچنان پیامبر ج از مجوس هجر جزیه گرفت، چنانکه روایت است که عمر فاروق س از مجوس جزیه نمى‏گرفت تا آنکه عبد الرحمن بن عوف س گواهى داد که رسول الله ج از مجوس هجر جزیه گرفت»[139].  پس واضح می‌گردد که جزیه خاص به اهل کتاب نیست.

3- کسانی که علیه مسلمانان می‌جنگند شامل این دستور الهی‌اند، به هر وسیلۀ که علیه مسلمانان بجنگند خواه باسلاح، خواه با مال، خواه با وسایل و امکانات.

4- تحریم تجاوز بر کفار غیر محارب، پس بر مسلمانان از باب اولی حرام است. بنابرین رسول کریم ج وقتی مجاهدان را به جهاد می‌فرستاد دستور می‌فرمود که: «به نام الله و در راه الله بجنگید، با کسانی که به الله کفر می‌ورزند بجنگید، بجنگید؛ اما به مال غنیمت خیانت نکنید و پیمان شکنی و خیانت و مثله نکنید و نوزادان را نکشید»[140].  زیرا در اینکار تجاوز و تعدی است.

5- اثبات محبت الله تعالی چنانکه فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِین «به راستى که الله تجاوزکاران را دوست نمى‏دارد». آیه می‌رساند که وقتی الله تعالی تجاوزکاران را دوست ندارد پس محبت وی در حق غیر تجاوز کاران ثابت می‌گردد.

6- الله تعالی بندگان را به شیوه تعلیم می‌دهد، زیرا حُکم را به حکمت ارتباط می‌دهد چنانکه فرمود: (تجاوز نکنید) چرا؟ بخاطر اینکه (الله تجاوز کاران را دوست ندار).

﴿191 هرکجا بر آنان‌ دست‌ یافتید، و قادر به کشتن آنها شدید، پس آنان را بکشید، و از آنجایی که‌ شما را بیرون‌ راندند یعنی از مکه‌، شما نیز آنان‌ را بیرون‌ برانید. و فتنه‌ای که‌ آنها خواستند تا شما را به‌ آن‌ دچار کنند- که‌ عبارت‌ از برگردانیدنتان‌ به‌ کفر و شرک‌ است‌- سخت‌تر و بدتر از کشتن‌ است‌. یا مراد این‌ است: شرک‌ مشرکان‌، بدتر از قتلی‌ است‌ که‌ آن را بزرگ‌ می‌پندارند.

و در سرزمین‌ حرم‌ مکه با آنان‌ نجنگید. حرم مکه شامل‌ شهر مکه‌ و اطراف آن‌ تا اماکن‌ نشانه‌گذاری‌ شده‌ در عرفات‌ و تنعیم‌ و غیر آن‌ که‌ محدوده‌ سرزمین‌ حرم‌ را مشخص‌ می‌کنند، می‌باشد. مگر اینکه‌ آنان‌ در داخل حدود حرم جنگ را آغاز کنند، پس‌ اگر ایشان چنین کردند و آغازگر جنگ بودند، شما هم با آنان‌ تا زمانی بجنگید که کشته شوند، و از جنگیدن‌ در حرم‌ پروا نکنید.

از فواید این آیه:

1- وجوب قتال با کفار محارب در هر زمان و مکان.

2- بیرون راندن کفار از سرزمینی که مسلمانان را از آن بیرون کرده بودند: «و از آنجا که شما را بیرون کرده‏اند، آنان را بیرون کنید» بنابراین علما فرموده‌اند: معامله با کفار بالمثل است اگر آنها در حق اجساد مسلمانان مثله انجام دادند ما هم در حق اجساد آنها مثله انجام می‌دهیم، و اگر خانه‌ها و درختان ما را سوزاندند، ما هم خانه‌ها و درختان‌شان را می‌سوزانیم.

3- در این آیه اشاره به این است که مسلمانان احق ترین مردمان‌اند که در سرزمین الله تعالی حاکم و مسلط باشند، زیرا الله متعال فرمود: «و از آنجا که شما را بیرون کرده‏اند، آنان را بیرون کنید» چون شما احقتر به آن هستید. و در موضع دیگر فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ کَتَبۡنَا فِی ٱلزَّبُورِ مِنۢ بَعۡدِ ٱلذِّکۡرِ أَنَّ ٱلۡأَرۡضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ ٱلصَّٰلِحُونَ١٠٥ [الأنبیاء: 105]. «و البته در زبور (کتاب داود) بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که زمین را بندگان نیکوکار من به ارث می‌برند». و فرموده الله تعالی: ﴿قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ١٢٨ [الأعراف: 128]. «موسی به قومش گفت: از الله یاری بجویید، و صبر کنید، همانا زمین از آنِ الله است، هر کس از بندگانش را که بخواهد وارث آن قرار می‌دهد و سر انجام از آنِ پرهیزگاران است».

4- فتنۀ کفر ورزیدن و مانع شدن از راه الله تعالی بدتر و بزرگتر است از قتل و کشتار. لذا استعمار فکری بزرگتر از استعمار دیار و وطن است، استعمار فکری در واقع فتنۀ بزرگی برای ملت‌هاست چون در اینگونه استعمار وابستگی ملت به مستکبرین وابستگی فکری و درونی است که سایر وابستگی‌ها از آن سرچشمه می‌‌گیرد و تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد. ولی استعمار وطن و دیار نهایت آن قتل و سلب ثروت و اقتصاد کشور است، پس فتنه استعمار فکر به مراتب بزرگتر از استعمار بلاد است، زیرا در آن کشتار حقیقی وجود دارد که عبارت از خسارت دین و دنیا و آخرت است.

5- بیان تعظیم و حرمت مسجد الحرام، زیرا از قتل و قتال در آن منع شده است.

6- جواز قتال در مسجد الحرام به شرطی که جانب مقابل به جنگ آغاز نماید، که در این صورت جنگ با آنها دفاعی است نه هجومی.

7- وجوب قتال با کفار تا فتنه در زمین باقی نماند، در اصل جنگ با کفار فرض کفایه است ولی نظر به شرایط گاهی مستحب وگاهی فرض می‌گردد و حالات آن از قرار ذیل است:

حالاتی که در آن جهاد فرض عین است:

حالت اول: وقتی مسلمان در صف جنگ با کفار قرار گرفت در این وقت جنگ بر وی فرض عین است و حق ندارد از مقابله و رویارویی با کفار عقب نشینی و فرار نماید. به دلیل فرموده الله تعالی: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِیتُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ زَحۡفٗا فَلَا تُوَلُّوهُمُ ٱلۡأَدۡبَارَ١٥ وَمَن یُوَلِّهِمۡ یَوۡمَئِذٖ دُبُرَهُۥٓ إِلَّا مُتَحَرِّفٗا لِّقِتَالٍ أَوۡ مُتَحَیِّزًا إِلَىٰ فِئَةٖ فَقَدۡ بَآءَ بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَمَأۡوَىٰهُ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٦ [الأنفال: 15-16]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه با لشکر کافران روبرو شدید پس به آنان پشت ننمایید و فرار نکنید.* و هرکس در این روز به آنان پشت کند، و فرار نماید - مگر کسی که (هدفش) کناره‌گیری برای نبردی (تازه) یا پیوستن به دسته‌ای (دیگر از همرزمانش) باشد - گرفتار خشم الله می‌شود، و جایگاهش جهنم است، و چه بد سرنوشتی است».

حالت دوم: وقتی کفار دیار مسلمانان را محاصره کنند در این حالت قتال علیه آنها فرض می‌گردد، تا محاصره دشمن از هم بشکند، زیرا این حالت نیز مانند کسی است که در صف مقابل دشمن قرار گرفته است.

حالت سوم: هرگاه به مسلمانی ضرورت پیدا شود، چه از نگاه قوت و یا رأی و یا هر سببی که وجود وی را در میدان جنگ لازم می‌گرداند، پس در این صورت و حالت حضور در جنگ بر وی فرض می‌گردد.

حالت چهارم: هرگاه امام و حاکم مسلمان نفیر عام اعلان کند، در این حالت به همه مردم خروج فرض می‌گردد و هیچ کسی حق تخلف را ندارد، به دلیل فرموده الله تعالی: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَا لَکُمۡ إِذَا قِیلَ لَکُمُ ٱنفِرُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱثَّاقَلۡتُمۡ إِلَى ٱلۡأَرۡضِۚ أَرَضِیتُم بِٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ فَمَا مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ٣٨ إِلَّا تَنفِرُواْ یُعَذِّبۡکُمۡ عَذَابًا أَلِیمٗا وَیَسۡتَبۡدِلۡ قَوۡمًا غَیۡرَکُمۡ وَلَا تَضُرُّوهُ شَیۡ‍ٔٗاۗ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٣٩ [التوبة: 38-39]. «ای مؤمنان! چرا هنگامی که به شما گفته می‌شود در راه الله (برای جهاد) حرکت کنید سستی می‌ورزید و دل به دنیا می‌دهید؟! آیا به جای آخرت به زندگی دنیا خشنود گشته‌اید؟! متاع این جهان (در برابر) آخرت چیزکمی بیش نیست.* اگر برای جهاد حرکت نکنید الله شما را عذاب دردناکی خواهد داد، و گروهی غیر از شما را جایگزینتان می‌کند، و هیچ زیانی به او نمی‌رسانید و الله بر هر چیزی تواناست».

و در غیر این چهار حالت قتال فرض کفایه است.

8- جهاد یا قتال وقتی بر مسلمانان فرض عین و یا فرض کفایه می‌گردد که توان و قدرت مقابله با دشمن را داشته باشند، اگر توان و قدرت مقابله با کفار را نداشتند در این صورت قتال بر ایشان فرض نیست[141]. به دلیل فرموده الله تعالی: ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ [البقرة: 286] «الله هیچ‌کس را جز به اندازه توانش مکلف نمی‌کند». و فرموده اوتعالی: ﴿لَّیۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡسِنِینَ مِن سَبِیلٖۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٩١ [التوبة: 91]. «بر ناتوانان و بیماران و کسانی که چیزی ندارند که آن را صرف جهاد کنند گناهی نیست اگر برای الله و رسولش اخلاص داشته باشند. و بر نیکوکاران هیچ راه (سرزنش) وجود ندارد، و الله آمرزندۀ مهربان است».

با این حال، مسلمان باید همیشه نیت جهاد را داشته باشد[142] و هر وقتی قادر به قتال و جهاد گردید بیرون رود. چنانکه پیامبر ج می‌فرماید: «کسی که بمیرد و جهاد نکند و درباره جهاد با خود زمزمه نکرده باشد (در دل قصد آن را نداشته باشد)، بر شاخه‌ای از نفاق مرده است»[143].

9- اثبات عدل الهی در دادن پاداش و کیفر، طوریکه فرمود: «این چنین است جزای کافران». زیرا الله تعالی جزا را از جنس عمل می‌دهد.

 ﴿192 اما‌ اگر از جنگیدن‌ با شما دست‌ برداشتند، و به‌ اسلام‌ وارد شدند، پس شما نیز در آن‌ صورت‌، از آنان‌ درگذرید و بدانید که الله تعالی آمرزگار مهربان‌ است،‌ و اسلام‌ گناهان‌ ماقبل‌ خود را از بین‌ می‌برد. پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «إِنَّ الْإِسْلَامَ یَجُبُّ مَا کَانَ قَبْلَهُ»[144]. «یقینا اسلام آنچه را در پیش از اسلام اتفاق افتاده از بین مى‌برد».

از فواید این آیه:

1- این آیه کمال عدل الهی را بیان می‌کند. زیرا الله متعال احکام، عقوبت و کیفر خود را در برابر تجاوز و زیاده‌روی کسانی قرار می‌دهد که مستحق آن هستند، ولی اگر بازآیند پس الله تعالی درمی‌گذرد، چنانکه فرمود: «پس اگر دست نگه داشتند [بدانند که‏] الله آمرزندۀ مهربان است».

2- دست گرفتن از جنگ و قتال کفار زمانی است که آنها از کفر و دشمنی‌شان علیه اسلام و مسلمانان باز ایستند، و در مورد آنچه که در زمان کفرشان انجام داده‌اند مؤاخذه نمی‌شوند، زیرا الله تعالی فرموده است: ﴿قُل لِّلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِن یَنتَهُواْ یُغۡفَرۡ لَهُم مَّا قَدۡ سَلَفَ وَإِن یَعُودُواْ فَقَدۡ مَضَتۡ سُنَّتُ ٱلۡأَوَّلِینَ٣٨ [الأنفال: 38]. «به کافران بگو: اگر [از کفرشان‏] دست بردارند گذشته‏هایشان آمرزیده مى‏شود و اگر [به کفر] باز گردند، بى گمان سنّت [الهی درباره‏] پیشینیان، گذشته است».

3- اثبات دو اسم از اسمای حسنای الله تعالی (غفور) و (رحیم) و آنچه از صفات و احکام را در بر دارد.

4- اخذ و استنباط احکام از اسمای الله تعالی در اموری که اقتضای آن را می‌کند، مانند فرمودۀ او تعالی در حق محاربین و مفسدین در زمین: ﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ تَابُواْ مِن قَبۡلِ أَن تَقۡدِرُواْ عَلَیۡهِمۡۖ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٣٤ [المائدة: 34]. «مگر کسانى که پیش از آنکه بر آنان دست یابید، توبه کنند، بدانید که الله آمرزنده مهربان است».

﴿193 و با کفار‌ تا زمانی بجنگید تا که فتنه‌ و بساط شرک‌ نابود گردد، و این‌ در هنگامی‌ متصور است‌ که‌ توانایی‌ کفار در بازداشتن‌ مردم‌ از راه‌ الله به‌کلی‌ از میان‌ رفته‌ و هر مسلمانی‌ بر دین‌ خویش‌ ایمن‌ باشد. و دین‌ تنها دین‌ الله‌ باشد و قدرت‌ و سلطه‌ ادیان‌ باطل‌ به‌زیر آید. هرگاه مشرکان از شرک‌ دست‌ بردارند، جنگیدن‌ با آنان‌ روا نیست‌ تنها جنگیدن‌ با آنانی رواست‌ که‌ با شما می‌جنگند. عکرمه‌ می‌فرماید: «ستمکاران‌ کسانی‌ هستند که‌ از گفتن‌ کلمه‌ طیبه‌ «لا اله الا الله» ابا می‌ورزند». پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَشْهَدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ، وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ، فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّ الإِسْلاَمِ، وَحِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ»[145].

«از جانب الله تعالی به من امر شده است تا زمانی که مردم به یگانگی الله و به حقانیت رسالت محمد ج شهادت ندهند و نماز را اقامه نکنند و زکات ندهند، با آنان بجنگم و جهاد کنم. ولی هنگامی که این کارها را انجام دادند، مال و جانشان در برابر هرگونه تعرضی محفوظ خواهد ماند مگر در حقی که اسلام تعیین کرده است. و سرانجام کار آنان (در جهان آخرت) با الله است».

امنیت و صلح در اسلام

امنیت و آسایش و سلام یکی از اصول و مبادئی است‌که الله تعالی ریشه‌های آن را در روح مسلمین عمیقاً ‌کاشته است‌. بگونه‌ای‌که جزئی از هستی و عقیده‌ای از عقاید مسلمین می‌باشد. اسلام از همان آغاز پیدایش و درخشیدن نور خویش‌، مردم را به صلح و سازش و آرامش و سلام دعوت می‌کرد و صدای آن در آفاق جهان طنین انداخت و نقشه‌ای برای آن طرح کرد که انسانیت را بدان برساند. براستی اسلام زندگی را دوست دارد و آن را مقدس می‌شمارد و مردم را به دوست داشتن زندگی می‌خواند، لذا انسان‌ها را از خوف و ترس آزاد می‌سازد و بهترین راه و روش را ترسیم می‌کند تا انسانیت بگونه‌ای زندگی ‌کند که متوجه اهداف و مقاصد خویش در پیشرفت و ترقی باشد و در سایه امنیت و آسایش و رفاه بیارامد.

لفظ اسلام که عنوان و نام این دین می‌باشد از کلمه «سلام»‌ گرفته شده است چون سلام و اسلام در فزونی آرامش و امنیت و اطمینان خاطر بهم می‌رسند و سلام یکی از نام‌های پرورگار و صاحب این دین می‌باشد، چون مبادی و آداب و رسوم و برنامه دین او امنیت و سلامتی را برای مردم تأمین می‌نماید. و کسی‌که بار این رسالت بزرگ را بدوش داشت‌، پرچم صلح و سازش و سلام را بدوش داشت و آن را برافراشت‌، چون پیام‌آور هدایت و نور و خیر و بینش و خرد برای بشریت بود. و او خود را اینگونه معرفی نمود. «إِنَّمَا أَنَا رَحْمَةٌ مُهْدَاةٌ»[146]. «براستی من رحمت هدیه شده (از طرف الله) هستم»‌. و قرآن کریم نیز به ایشان می‌فرماید: «ما تو را جز برای رحمت عالمیان نفرستاده‌ایم». [الأنبیاء: 107]

درود و سلام مسلمین‌که دل‌ها را بهم پیوند می‌دهد و استحکام پیوند بین آنان را سبب می‌شود و هر انسان مسلمانی را به برادرش مرتبط می‌سازد «سلام» می‌باشد. شایسته‌ترین کس و نزدیکترین‌کس نزد الله کسی است‌که در سلام و صلح با مردم پیشقدم می‌گردد. و اهدای صلح و سلام به جهان و افشای سلام جزئی از ایمان مؤمنان است‌.

الله تعالی به این جهت «سلام» را درود مسلمین قرار داده است‌ که بیانگر این حقیقت باشد که دینشان دین آرامش و امنیت و سلامتی است و خودشان اهل صلح و آرامش و دوستدار آن می‌باشند.

علاقه و پیوند بین مسلمانان و غیر مسلمانان

پیوند مسلمین با غیرمسلمین پیوند و علاقه تعارف و آشنائی و تعاون و همکاری و نیکی و عدالت است‌. از جمله مقتضیات این علایق و پیوندها تبادل مصالح و اتحاد منافع و تقویت روابط و پیوندهای انسانی است و این پیوندها با موالات و دوستی با کافران یکی نیست، چون موالات و دوستی و اتحاد با کافران وقتی مورد نهی قرار گرفته است‌که این موالات برضد مسلمین و بر علیه آنها باشد که در آن صورت همپیمانی و همکاری و موالات با کافران و همچنین رضایت به کفر آنها ممنوع و حرام است‌، زیرا همکاری با کافران و کمک آنها برعلیه مسلمین‌،‌کیان و جامعه اسلامی را درمعرض زیان و ضرر قرار می‌دهد و قوت و شوکت و نیروی جماعت مؤمنان را ضعیف و سست می‌کند و رضا به کفر، خود کفر است‌ که اسلام آن را ممنوع و حرام می‌داند. اما موالات با کفار به معنی مسالمت و صلح‌جوئی و معاشرت به نیکی و معاملت نیکو و تبادل مصالح و همکاری بر تقوی و نیکی از جمله چیزهائی است‌، که اسلام به آن دعوت می‌کند و مردم را بسوی آن می‌خواند.

موالات و دوستی با غیرمسلمانان که مورد نهی است

این بود پیوند و علاقه مسلمانان با غیر مسلمانان و اصل برآن است و این علایق بهم نمی‌خورد و دگرگون نمی‌گردد، مگر اینکه غیر مسلمانان خود از جانب خود با دشمنی و کینه‌ورزی این پیوندها و علایق را در هم شکنند و پاره پاره‌ کنند و برعلیه مسلمین‌، اعلان جنگ‌ کنند و به دسیسه و توطئه بپردازند، که درآن صورت قطع رابطه با آنان بصورت یک امر واجب دینی و وظیفه اسلامی‌، درمی‌آید؛ علاوه برآنکه قطع رابطه با آنان ‌یک عمل سیاسی و درست است‌، معامله بمثل نیز می‌باشد، که خود خواستار آن‌ گردیده‌اند. قرآن‌کریم پیروان خویش را بدین حقیقت متوجه می‌سازد و حکم نهائی را در آن صادر فرموده است‌: ﴿لَّا یَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَلَیۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِی شَیۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗۗ وَیُحَذِّرُکُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥۗ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ [آل عمران: 28].

«نباید مؤمنان کافران را به جای مؤمنان به دوستی بگیرند، و هرکس چنین کند، در هیچ چیز (بهره‌ای) از (رحمت) الله ندارد، مگر اینکه به نوعی از آنها تقیه کنید، و الله شما را از خود بر حذر می‌دارد، و بازگشت به‌سوی اوست».

این آیه معانی زیر را در‌بر دارد:

1- ‌مسلمانان را از موالات و دوستی و کمک و مساعدت دشمنان برحذر می‌دارد، زیرا بسیار خطرناک است‌. و خود را در معرض خطر قرار دادن است‌.

2- ‌هر کس به چنین عملی اقدام‌کند او از الله بریده و هیچگونه رابطه‌ای با اوتعالی ندارد.

3- ‌چنانچه مسلمانان در حالت ضعف و ناتوانی باشند و از آزار و زیان آنان خوف داشته باشند، برای مسلمانان جایز است که درکمال احتیاط بصورت ظاهر با کافران موالات و دوستی برقرار سازند و در ضمن آن در این مدت برای دفع خطری که آنان را تهدید می‌کند و با آن روبرو هستند، خود را آماده نمایند و به اصطلاح این دوستی، دوستی تاکتیکی و استراتژیکی است‌.

از فواید این آیه:

1- دستور به قتال کفار به دو هدف مقید شده است:

هدف اول: از بین رفتن فتنه که عبارت از شرک و صد از راه الله تعالی است.

هدف دوم: بودن دین برای الله تعالی، یعنی دین اسلام باید غالب و دست بالا باشد، و کسی که آن را نمی‌پذیرد باید جزیه بپردازد در حالی که خوار و ذلیل است.

2- هرگاه فتنه زایل شد و دشمنی علیه اسلام و دعوت اسلامی متوقف شد، و جزیه پرداخته شد، با آنها جنگ صورت نمی‌گیرد.

3- هرگاه کفار و مشرکان از کفر و شرک به اسلام برگشتند، و از فتنه انگیزی به تسلیم شدن راضی شدند، پس بر آنها تجاوز صورت نمی‌گیرد، طوریکه الله تعالی فرمود: ﴿فَإِنِ ٱنتَهَوۡاْ فَلَا عُدۡوَٰنَ إِلَّا عَلَى ٱلظَّٰلِمِینَ «و اگر دست نگه داشتند، [بدانند که‏] ستم [و تجاوز]، جز بر ستمکاران روا نیست».

4- با ظالم و ستمگر به مانند تجاوزش تعامل صورت می‌گیرد تا جزا بالمثل باشد.

﴿194 در سبب نزول این آیه ابن جریر از قتاده روایت کرده است که نبی کریم ج و یارانش در ذی القعده با قربانی‌هایشان به قصد عمره رهسپار مکه شدند و تا حدیبیه پیش رفتند، اما مشرکان سد راه ایشان قرار گرفتند. پیامبر اکرم ج طی صلحنامه‌ای با آنان قرار گذاشت که امسال از همین جا به مدینه برگردد و سال آینده به زیارت مسجدالحرام بیاید، [و سه روز در مکه به سر برد و دوباره خارج شود و هیچ کس از اهالی مکه را با خود نبرد. در آن سال مسلمانان قربانی‌های خود را در حدیبیه سر بریدند و موی سر خود را تراشیدند و یا کوتاه کردند] چون موعد حج سال آینده فرا رسید، پیامبر ج و یارانش از مدینه به قصد عمره حرکت کردند و در ذی القعده وارد مکه شدند و سه شب در آنجا باقی ماندند. زمانی که مشرکان ایشان ج را از ورود به مکه مانع شدند بر ایشان فخرفروشی کردند، پس الله تعالی در برابر این عمل آنها پیشوای بشریت را دقیقاً در همان ماهی که مشرکان سد راه ایشان قرار گرفته بودند وارد مکه ساخت. و در این باره الله بزرگ این آیه را نازل کرد. این روایت با شواهدش حسن صحیح است[147].

اگر در ماه‌ حرام‌ با شما جنگیدند و حرمت‌آن‌ را پایمال‌ کردند، به‌ عنوان‌ مجازاتی‌ بر عملکرد آنان‌، حرمت‌شکنی‌ را مقابله‌ به‌مثل‌ کنید؛ با جنگیدن‌ در ماه‌ حرام‌. ماه‌های‌ حرام‌ عبارتند از: رجب‌ و سه‌ ماه‌ پی درپی‌ ذوالقعده، ذوالحجه‌ و محرم، که‌ چهار ماه‌ در سال‌ می‌باشد و از آن‌ جهت ‌به‌ آن‌ ماه‌های‌ حرام‌ می‌گویند که‌ جنگیدن‌ در آنها در شریعت‌ حضرت‌ ابراهیم‌ ÷ حرام‌ بود، اما حرمت‌ آنها در شریعت‌ ما با آیه (9) سوره‌ التوبه‌ منسوخ‌گردید. مراد از حرمات: چیزی‌ است‌ که‌ شریعت‌ از بی‌احترامی‌ به‌ آن‌ منع‌ کرده است، پس‌ هر کس‌ در مال‌ یا جان‌ خویش‌ مورد تجاوز قرار گرفت، باید با متجاوز به‌طور همانند عمل‌ کند، یعنی: بدون‌ ظلم‌ یا ارتکاب‌ حرامی، تجاوز وی‌ را مقابله‌ به‌ مثل‌ نماید که‌ این‌ رأی‌ امام‌ شافعی‌ و جمع‌ دیگری‌از علماء است‌. اما فقهای‌ دیگر می‌گویند: گرفتن‌ قصاص‌ و استیفای‌ حقوق‌ مالی، منحصرا از وظایف‌ حکام‌ می‌باشد. و قول اول راجح‌تر است.

پس‌ هر کس‌ با جنگیدن ‌در حرم، بر‌ شما تجاوز‌ کرد یا در حال‌ احرام، یا در ماه‌ حرام‌، همان‌گونه‌ که‌ بر شما تجاوز کرد بر او تجاوز‌ کنید لیکن در انتقام‌گیری‌و عمل‌ متقابل‌ از الله تعالی بترسید و بدانید که‌ اوتعالی با پرهیزگاران‌ است ‌و آنان را یاری‌ و نصرت‌ می‌دهد‌.

از فواید این آیه:

1- الله تعالی به مسلمانان تسلیت داد آنگاه که از ادای عمره محروم شدند و به آنها وعده تمکین داد که سال آینده قضای آن را بجا خواهند آورد و همان طور هم شد، زیرا در سال حدیبیه قضای عمره را بجا اوردند.

2- اسلام به حرمت و ارزش‌های مسلمان احترام قایل است، و هر بی‌حرمتی در مقابل وی برای خود قصاص دارد. پس کسی که حرمت و ارزش مسلمانی را هتک و پایمال کند، وی می‌تواند همانند آن از جانی قصاص بگیرد، طوریکه فرمود: ﴿فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱعۡتَدُواْ عَلَیۡهِ بِمِثۡلِ مَا ٱعۡتَدَىٰ عَلَیۡکُمۡ «پس هر آن کس که به شما تعدّى کرد، [شما نیز] همچون تعدّى او بر شما بر او تعدّى کنید».

3- تجاوزگر نباید بیش از مقدار تجاوزش عقاب شود، و باید در حضور حاکم یا نائب وی قصاص صورت گیرد تا مبادا بیش از حد بر وی زیاده‌روی صورت گیرد.

4- اثبات معیت الله تعالی با متقیان، معیت الهی بر دو قسم است: یکی معیت عام که همه مخلوقات شامل آن است که مقتضای آن احاطه داشتن الله بر آنها از نگاه علم و قدرت و سلطان و شنیدن و دیدن و دیگر معانی ربوبیت است، چنانکه می‌فرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۖ مَا یَکُونُ مِن نَّجۡوَىٰ ثَلَٰثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمۡ وَلَا خَمۡسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمۡ وَلَآ أَدۡنَىٰ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمۡ أَیۡنَ مَا کَانُواْۖ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٌ٧ [المجادلة: 7]. «آیا ندیده‌ای که الله آنچه را که در آسمان‌هاست و آنچه را که در زمین است می‌داند؟ هیچ سه نفری نیست که با همدیگر رازگویی کنند مگر این‌که الله چهارمین ایشان است و نه پنج نفری مگر این‌که الله ششمین ایشان است و نه کمتر از این و نه بیش‌تر، مگر این‌که الله با ایشان است در هر کجا که باشند. سپس روز قیامت به آنچه کرده‌اند خبرشان می‌دهد همانا الله به همه چیز داناست».

 دوم: معیت خاص الله تعالی است که مقید به وصف و به شخص است. مثال مقید به وصف در این فرموده الله تعالی است: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَواْ وَّٱلَّذِینَ هُم مُّحۡسِنُونَ١٢٨ [النحل: 128]. «بى‌گمان الله با پرهیزگاران و نیکوکاران است». و مثال معیت الهی مقید به شخص در این فرموده الله تعالی است: ﴿إِنَّنِی مَعَکُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ٤٦ [طه: 46]. «بى شک من با شما هستم، مى‏شنوم و مى‏بینم». و در این فرموده الله تعالی: ﴿إِذۡ یَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ [التوبة: 40]. «آن گاه که به یار خود مى‏گفت: نگران مباش. بى گمان الله با ماست».

5- بیان فضیلت تقوی و پرهیزگاری، و مراقب دانستن الله تعالی در همه احوال، چون بنده با تقوی و ترسش از الله تعالی معیت خاص او تعالی را نصیب می‌گردد.

 ﴿195 در سبب نزول این آیه بخاری از حذیفه س روایت می‌کند: این آیه دربارۀ انفاق و بخشش در راه الله تعالی نازل شده است[148].

همچنان ابوداود، ترمذی به قسم صحیح، ابن حبان، حاکم و غیره از ابوایوب انصاری س روایت کرده‌اند: وقتی که الله تعالی اسلام را نیرومند و عزیز گرداند و یار و یاور فراوان یافت، عده‌ای از ما نهانی باهم گفتند: بدون شک دارایی ما ضایع شد، و الله تعالی خودش اسلام را عزت داد. و یاری دهندگانش زیاد شده‌اند کاش به اموالمان رسیدگی کرده و آنچه که از آن ضایع شده است را اصلاح می‌کردیم. پس الله تعالی برای رد آن پندار و گفتار ما این آیه را نازل کرد که اشاره‌ای است بر این که حفظ مال و عدم انفاق آن برای تهیۀ وسایل جهاد و صرف آن برای تن‌پروری و ترک جهاد مایۀ هلاکت می‌شود[149].

الله تعالی به مسلمانان فرمان می‌دهد که در راه‌ او با انفاق‌ نمودن مال جهاد کنند، زیرا جهاد همان‌گونه‌ که ‌با جان‌ است، با مال‌ نیز هست، لذا مسلمانان‌ باید برای‌ تجهیز سپاه‌ و تأمین ‌مصارف‌ جهاد‌ انفاق‌ کنند. سپس‌ الله تعالی عدم‌ انفاق‌ مال‌ را در هلاکت‌ افگندن‌ آنها به‌ دست‌ خود معرفی‌ می‌نماید به این معنی که تسلیم‌ اسباب‌ هلاکت‌ نشوید، بلکه‌ برای‌ خود اسباب‌ نجات‌ را آماده‌ کنید و بدانید که‌ نگاه‌داشتن‌ اموال‌ و مصرف ‌نکردن‌ آنها در جهاد فی‌سبیل‌الله، در معرض‌ هلاکت‌ افگندن‌ خویش‌ است.‌ زیرا این‌ امر، دشمن‌ را علیه‌ شما نیرومند می‌کند. و با انفاق‌ مال‌ و غیر آن‌ که‌ الله تعالی به شما ارزانی داشته نیکی‌ کنید، زیرا الله تعالی نیکوکاران‌ را دوست‌ می‌دارد.

از فواید این آیه:

1- آیت به انفاق و مصرف کردن در راه الله تعالی امر می‌کند، و زکات در این انفاق شامل است، بلکه اولین انفاق در راه الله تعالی است، بخاطر اینکه اخراج آن واجب‌تر از سائر نفقات و مصارف نفلی در راه الله تعالی است، بلکه دادن زکات واجب‌تر از انفاق در راه جهاد و صلۀ رحم و بر الوالدین می‌باشد، چراکه پرداخت زکات رکنی از ارکان اسلام است.

2- اشاره به اخلاص داشتن در عمل، و در این امر قصد و تنفیذ داخل است. به این معنی که قصد از انفاق باید بخاطر خشنودی الله متعال باشد، و تنفیذ و کیفیت اخراج آن هم مطابق شریعت الهی باشد. طوریکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ یُسۡرِفُواْ وَلَمۡ یَقۡتُرُواْ وَکَانَ بَیۡنَ ذَٰلِکَ قَوَامٗا٦٧ [الفرقان: 67] «و آنان که چون انفاق کنند، زیاده روى نمى‏کنند و بخل نمى‏ورزند و [شیوه‏شان‏] بین این [دو حدّ] معتدل است».

3- این آیه هر امری را که سبب هلاکت انسان در دنیا و آخرت می‌شود، و یا ضرر آن عائد امور دینی و دنیوی وی می‌گردد حرام قرار داده است.

4- هر چیزی که سبب رسیدن ضرر به انسان می‌گردد ممنوع و منهی است، و از این قاعده در می‌یابیم که دخانیات حرام است، زیرا به اتفاق اطبای جهان سیگار و سائر دخانیات به بدن انسان ضرر وارد می‌کند، و از جانب دیگر ضیاع مال در راه باطل است. و پیامبر اکرم ج از ضایع نمودن مال منع نموده می‌فرماید: «الله تعالی نافرمانی از مادران، زنده بگور کردن دختران، به زور گرفتن چیزی و ندادن حق دیگران را برای شما حرام قرار داده است. و سخن بیهوده، زیاد از دیگران خواستن، و ضایع کردن مال را ناپسند و مکروه دانسته است»[150].

5- الله تعالی به احسان و نیکی دستور داده و به آن ترغیب نموده است طوریکه فرمود: «الله نیکوکاران را دوست مى‏دارد».

6- اثبات محبت برای الله عزوجل. و محبت الله تعالی محبت حقیقی است، و مراد از محبت الله تعالی ثواب و یا ارادۀ ثواب نیست، بر خلاف ادعای اشاعره و سایر فرقه‌هایی که اسما و صفات الله تعالی را تحریف و تأویل می‌کنند. چون معنای اراده در صفت محبت الهی امر بی‌معنا و بی‌مفهوم است. در حالی که محبت حتی برای جمادات و حیوانات هم ثابت است طوریکه پیامبر اکرم ج می‌فرماید: «کوه احد کوهیست که ما را دوست می‌دارد و ما او را دوست می‌داریم». همچنان حیوانات را می‌بینیم که با صاحب خود محبت و دوستی دارد و با وی اظهار محبت می‌کند.



﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥۚ فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ بِهِۦٓ أَذٗى مِّن رَّأۡسِهِۦ فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ أَوۡ صَدَقَةٍ أَوۡ نُسُکٖۚ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ فَمَن لَّمۡ یَجِدۡ فَصِیَامُ ثَلَٰثَةِ أَیَّامٖ فِی ٱلۡحَجِّ وَسَبۡعَةٍ إِذَا رَجَعۡتُمۡۗ تِلۡکَ عَشَرَةٞ کَامِلَةٞۗ ذَٰلِکَ لِمَن لَّمۡ یَکُنۡ أَهۡلُهُۥ حَاضِرِی ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ١٩٦

 

 

 

 

 

ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِی ٱلۡحَجِّۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ یَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُۗ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُونِ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٧

 

و حج و عمره را برای الله به اتمام رسانید، و اگر بازداشته‌شدید (بوسیله ‌دشمن، بیماری و غیره) پس آنچه از قربانی فراهم شد (ذبح کنید، و از احرام بیرون شوید) و سرهایتان را نتراشید تا قربانی به محلش رسد، و اگر هرکسی از شما بیمار بود، یا ناراحتی در سر داشت (و ناچار شد در احرام سرش را بتراشد) پس‌فدیه‌دهد از (قبیل:سه روز) روزه یا صدقه (به شش‌مسکین) یا قربانی‌نمودن گوسفندی (که میان فقرا تقسیم شود) پس چون امنیت یافتید، هرکه‌از عمره بهره‌مندشود؛ سپس (اعمال) حج را آغاز کند، آنچه از قربانی (برایش) میسر شد (ذبح‌کند) و هر کس نیافت سه روز در حج و هفت روز هنگامی‌که باز گشتید روزه بگیرید. این ده (روز) کامل است، این برای کسیست که خانواده‌اش ساکن‌مسجدالحرام (مکه‌ و اطراف آن) نباشد، و از الله بترسید و بدانید که الله سخت‌کیفرست.

حج در ماه‌های معینی انجام می‌شود، پس هرکس در این ماه‌ها (با احرام بستن یا تلبیه) حج را (بر خود) فرض گردانید، (بدانید که) آمیزش جنسی و گناه و نافرمانی و جدال در (اثنای) حج روا نیست، و هرآنچه از خیر انجام دهید الله آن را می‌داند. و توشه برگیرید، که بهترین ره توشه پرهیزگاری است. و ای خردمندان! از من پروا کنید. ﴿197


﴿196 هر کس‌ به‌ حج‌ یا عمره‌ احرام‌ بست، به‌پایان ‌رساندن‌ آن‌ بر وی ‌واجب‌ است‌. بعضی‌ از علما فرموده‌اند: به‌اتمام‌رساندن‌ حج‌ و عمره‌ این‌ است‌ که‌ هر یک‌ ازآن دو مستقلا و به ‌تنهایی‌ به‌جای‌ آورده‌ شوند، نه‌ همراه‌ با حج‌ «تمتع» و یا حج «قِران». یعنی‌ عمره‌ باید در غیر ماه‌های‌ حج‌ ادا شود.

«و اگر محصر شدید»؛ محصر به‌ کسی‌ اطلاق می‌گرددکه‌ بعد از بستن‌ احرام‌ به‌ دلیل‌ بیماری‌ یا وجود دشمن‌ یا علت‌های دیگری در مسیر راه،‌ از ورود به‌ مکه‌ مکرمه بازداشته‌ می‌شود،آری‌! اگر از ورود به‌ مکه‌ بازداشته‌ شدید؛ آنچه‌ از شتر یا گاو یا گوسفند‌‌ که میسر است قربانی‌ کنید، و به‌خانه‌ کعبه‌ اهدا ‌شود تا برای رضایت‌ ‌الله تعالی در مکه‌ ذبح‌ شده‌ میان‌ فقرای مکه تقسیم‌ شود.

حسن‌ بصری می‌فرماید: «بالاترین‌ هدیه‌ شتر، اوسط آن‌ گاو، و کمترین‌ آن‌ گوسفند ‌است».

و تا قربانی‌ به‌ محل‌ قربانگاه‌ نرسیده‌ سر خود را نتراشید یعنی: خود را حلال‌ نسازید. این‌ خطابی‌ است‌ به‌ همه‌ کسانی‌ که‌ احرام‌ بسته‌اند، که‌ تا وقتی‌ قربانی‌ خود را ذبح ‌نمی‌کنند - اگر با خود قربانی‌ای‌ دارند - نباید خود را با تراشیدن‌ سر، حلال‌ سازند.

و هر کس‌ از شما بیمار باشد، یا در سر ناراحتی‌ای‌ داشته‌ باشد چون؛‌ شپش‌ زدگی یا سردرد، و ناچار شود که‌ درحال‌ احرام‌ سر بتراشد به‌ کفاره‌ آن‌ باید روزه‌ای‌ بگیرد، یا صدقه‌ای‌ بدهد، یا قربانی‌ای‌ بکند یعنی: باید یکی‌ از سه‌ کار ذیل‌ را انجام‌ دهد.

در سبب نزول این جز آیه ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا امام بخاری از عبدالرحمن بن اصبهانی از عبدالله بن معقل روایت می‌کندکه در مسجد کوفه از کعب بن عجره س دربارۀ این قول الله: ﴿فَفِدۡیَةٞ مِّن صِیَامٍ پرسیدم. فرمود: «مرا برداشته نزد رسول الله ج بردند در حالی که شپش‌ها بر سر و صورتم می‌دویدند. پیامبر ج فرمود: نمی‌دانستم رنج و سختی تا این حد ناتوانت ساخته است، آیا می‌توانی گوسفند پیدا کنی؟ گفتم: نه، فرمود: پس سه روز روزه بگیر و یا شش مسکین را غذا بده برای هر مسکین نیم صاع و بعد سرت را بتراش، به همین سبب این آیه نازل شد که نزول آن مشخصاً برای من، و حکم آن بر تمام شماست»[151].

پس چون‌ از بیم‌ دشمن‌ ایمن‌ شدید، یا از بیماری‌ شفا یافتید، لذا به‌ علت‌ بیماری، یا بیم‌ از دشمن، یا به‌ علت‌ محصَر شدن، از به‌اتمام‌رساندن‌ مناسک‌ باز داشته‌ نشدید؛ پس هر کس‌ به‌ سبب‌ فراغت‌ از عمره، ازمحظورات‌ احرام‌ بهره‌ بگیرد، سپس‌ مجددا در ماه‌های‌ حج‌ برای‌ حج‌ احرامی ‌دوباره‌ ببندد - که‌ این‌را اصطلاحا حج‌ تمتع‌ می‌نامند - برحاجی‌ متمتع‌ لازم است‌‌ هرآنچه‌ میسر باشد، در مکه قربانی‌ کند تا نقصی‌ که‌ به‌ سبب‌ بهره‌گیری‌ و تمتع‌ وی‌ از محظورات‌ احرام‌ به‌ وجودآمده، جبران‌ شود. و بهتر این‌ است‌ که‌ این‌ قربانی‌ را در روز نحر (عید قربان) ذبح‌نماید، پس‌ کسی‌ که‌ به‌سبب‌ نداشتن‌ مال، قربانی‌ای‌ نیافت، یا به‌دلیل‌ نبودن‌ حیوان‌قربانی‌، باید در ایام‌ حج‌ سه‌ روز، روزه‌ بگیرد، از هنگامی‌ که ‌برای‌ حج‌ احرام‌ می‌بندد تا یوم‌النحر (روز دهم‌ ذی‌الحجه). و بهتر این‌ است‌ که‌ قبل‌ از روز ششم‌ ذی‌الحجه‌، روزه‌گرفتن‌ را آغاز کند، چرا که‌ روزه‌ گرفتن‌ روز عرفه‌ برای حاجی مکروه‌ است‌ و هفت‌ روز پس‌ از بازگشتتان‌ به‌ وطن‌ و سرزمین‌ خود باید روزه‌ بگیرید این‌ ده‌ روز کامل‌ است. تأکید بر روی‌ عدد ده‌ روز، برای‌ دفع‌ این‌ توهم‌ است‌ که‌ حاجی‌ نپندارد؛ میان‌ گرفتن‌ سه‌ روز روزه‌ در ایام‌ حج، یا هفت‌ روز در هنگام‌ بازگشت‌ به‌ خانه‌ خود، مخیر خواهد بود، نه‌! او مخیر نیست‌ و این‌ ده‌ روز کامل‌ را باید روزه‌ بدارد و از آن‌ هیچ‌ کم نمی‌شود. و‌ مراد از «تمتع»‌، این‌ است‌ که‌ شخص‌ در ماه‌های‌ حج‌ برای‌ انجام‌ عمره‌ احرام‌ ببندد و سپس‌ خود را حلال‌ ساخته‌ در مکه‌ مقیم‌ گردد تا فرارسیدن‌ ایام‌ حج‌ که‌ باز برای‌ حج‌ احرام‌ دوباره‌ می‌بندد. البته حج‌ تمتع‌ برای‌ کسی‌ است‌ که‌ اهل‌مسجدالحرام‌ نباشد یعنی: از اهل‌ مکه‌ و اطراف‌ آن‌ تا محلات‌ میقات‌ نباشد چرا که این تسهیل‌ برای‌ حجاج‌ بیرون از مکه‌ است‌ که‌ نیاز به‌ این‌ رخصت‌ دارند، چرا که‌ مشقت‌های‌ سفر را تحمل‌ کرده‌اند، در حالی‌ که‌ اهل‌مکه‌ به‌ این‌ رخصت‌ نیازی‌ ندارند. و با رعایت‌ دقیق ‌اوامر الله‌ و بازداشتن‌ خود از نواهی‌اش‌ بترسید و بدانید‌ آنانی‌ که‌ از دستوراتش‌ سرپیچی می‌کنند، کیفر سخت دارند.

از فواید این آیه:

1- به اتمام رساندن حج و یا عمره بر فردی که نیت آن را بسته -چه واجبی باشد و چه نفلی- واجب و الزامی می‌گردد.

2- این آیه می‌رساند که خود شخص باید حج و عمره خود را به اتمام برساند، و جائز نیست که شخص دیگری را وکیل بگیرد و بگوید: تو وکیل یا نائب من هستی در وقوف در عرفه، و یا مبیت در مزدلفه، و ایام تشریق و یا رمی جمره و یا طواف و سعی و سایر مناسک، درحالی که خودش در مراسم حج حضور دارد.

3- همچنان وکیل گرفتن در رمی جمرات بدون عذر شرعی کاری ناجائز است. چنانکه پیامبر اکرم ج به ام المؤمنین سوده ل اجازۀ توکیل نداد بلکه دستور فرمودند؛ قبل از ازدحام مردم جمرات را رمی کند.

4- اگر مانعی برای به اتمام رساندن حج یا عمره برای شخص ایجاد شد مانند وجود دشمن در مسیر راه، یا مرض، یا ضایع شدن نفقه و غیره، در این صورت قربانی خود را ذبح کند و حلق نماید و خود را حلال سازد.

5- دادن کفارات گناهان و اشتباهات، انسان را از عقوبت الهی نگاه می‌دارد.

6- بیان یسر و آسانگیری اسلام بر بندگان در امور دنیوی و اخروی. در واقع دین اسلام بر آسانی و سهولت بنا نهاده شده است؛ چنانکه رسول اکرم ج می‌فرماید: «در دین آسانی است، و کسی که با دین به مقابله بر خیزد و سختگیری کند ناکام و مغلوب می‌گردد»[152].

7- بیان فضیلت مسجد الحرام، زیرا الله تعالی آن را حرام قرار داده، یعنی دارای حرمت بزرگ است و از حرمت آن تحریم جنگ و شکار و عدم قطع درخت و گیاهان خود روی آن است. وکسی که مرتکب الحادی در آن گردد الله تعالی او را مورد عذاب دردناک قرار می‌دهد.

﴿197 وقت‌ انجام‌ اعمال‌ حج، در ماه‌های ‌معینی است‌ که‌ در رأی‌ امام‌ مالک، عبارتند از: شوال، ذوالقعده‌ و تمام‌ ذوالحجه‌. ولی‌ در رأی‌ جمهور علما، عبارتند از: شوال، ذوالقعده‌ و ده‌ روز از ماه ‌ذوالحجه‌. و کسانی‌ که‌ گفته‌اند: احرام ‌بستن‌ برای‌ حج‌ قبل‌ از ماه‌های معین‌ آن‌ جایزنیست، به‌ این‌ آیه‌ استدلال‌ کرده‌اند. بنابراین، هر کس‌ قبل‌ از فرارسیدن‌ این‌ ماه‌ها احرام‌ بست، باید خود را با انجام‌دادن‌ عمره‌ حلال‌ گرداند. هر کس‌ در این‌ ماه‌ها، به‌ اعمال‌ حج‌ شروع‌ کرد؛ با احرام‌ بستن‌ در ظاهر، با نیت‌ حج‌ در باطن‌، و با گفتن‌ تلبیه‌ در نطق‌ و بیان، با این‌ امور و مقدمات‌؛ حج‌ را بر خود لازم‌ گردانیده است.

‌وقتی به اعمال حج شروع کردید، پس در آن "رفث" مقاربت‌ جنسی‌ وسخن‌گفتن‌ و لو به‌ کنایه، درباره‌ آمیزش‌ با زنان‌ جایز نیست. و نه‌ فسوق است، یعنی خارج‌شدن‌ از حدود شرع‌، چه‌ با انجام‌ دادن‌ آنچه‌ که ‌مخصوصا در حال‌ احرام، حرام‌ است،‌ - مانند تراشیدن‌ سر - و چه‌ با انجام‌ دادن‌ آنچه‌ که‌ در احرام‌ و غیر آن‌ حرام‌ است‌ - چون‌ زنا و ظلم‌. بعضی‌ گفته‌اند: فسوق‌؛ به‌ معنای‌ دشنام‌دادن‌ است‌. همچنان در حج جدال یعنی مجادله‌ کردن‌ با کسی ‌و به‌خشم‌آوردن‌ و به‌ ستیزه‌ واداشتن‌ کسی جایز نیست‌. و هر کار خیری‌ که‌ انجام می‌دهید الله آن‌ را می‌داند و برای‌ سفر حجتان‌ توشه‌ بگیرید. امام بخاری و دیگران از ابن‌عباس ب روایت کرده‌اند: اهل یمن که به حج می‌آمدند، توشه و مصارف راه با خود برنمی‌داشتند و می‌گفتند: ما توکل کنندگان هستیم. پس ﴿وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰۖ نازل شد[153].

بهترین‌ توشه‌ برای‌ سرای‌ آخرت،‌ تقوی است و بهترین‌ توشه‌ دنیا، کاری‌ است‌ که‌ انسان‌ را بر تقوای‌ حق‌ تعالی‌ یاری‌ داده‌ و او را از درخواست‌ کمک‌ از مردم‌ باز دارد، پس ای‌ خردمندان‌! از من‌ پروا کنید و کاری نکنید که سبب خشمم گردد.

اگر در حج امروزه با دقت دیده شود، اشکال و انواعی از بی‌حرمتی‌های آشکار به محرمات و حدود الهی وسبک شمردن اعمال حج از بسیاری حجاج رخ می‌دهد که همه نتیجه عدم قدردانی حرمت و عظمت الله تعالی چنان که باید و شایسته‌ی عظمت اوست، می‌باشد. قسمیکه علامه ابن القیم: در این مورد سخن نفیسی فرموده که: (الله تعالی را چنان که سزاوار اوست، قدر نگذاشتن، به این معناست: آنانی که اوامر او تعالی را سبک و حقیر شمرده‌اند، راه نافرمانی و ارتکاب نواهی او را در پیش گرفته وحقوق و واجباتی که بر آنهاست ضایع نمودند، ازجانب دیگر الله تعالی را فراموش کرده و دل‌هایشان از ذکر وی غافل شده تا بالآخره هوی وهوس را بر خوشنودی الله مقدم دانستند و طاعت مخلوق را بهتر از طاعت الله شمردند، تا آنکه حقوق پروردگار در کردار و گفتار، و علم و عمل و مال شان مسأله‌ای بی‌اهمیت و پسمانده گردیده، زیب و زینت دنیا را هدف آخری و غایت زندگی قرار داده‌اند).

پس برادر عزیز! بر من و تو لازم است حدود، حرمت وحریمی را که الله تعالی تعین کرده رعایت نموده همه کردار وگفتار خویش را مطابق وموافق فرامین الله و رسولش ج در همه عرصه‌های زندگی خویش، اعم از فرایض، واجبات، سنن و مستحبات عیار سازیم، زیرا عمل صالح و مقبول آنست که موافق شریعت باشد، و اخلاص در عمل آنست که انگیزۀ آن رضا وخوشنودی الله باشد.

برادرم! در این روز‌های مبارک و پر فیض از ارتکاب گناه بپرهیز، و باید سعی و تلاشت بر انجام فرایض و مناسک با صبر و شکیبایی باشد، و دیگران را نیز بر آن توصیه و سفارش کن، چون راه نجات و رستگاری در چهارخصلت خلاصه شده : ایمان، عمل صالح، سفارش به نیکویی، و تشویق به صبر.

ولی متأسفانه امروز بسیاری از مسلمانان دو خصلت اخیر را کاملاً ترک نموده‌اند، و در دوخصلت اولی نیز کوتاهی می‌نمایند.

از فواید این آیه:

1- الله متعال فریضۀ حج را تعظیم نموده و شأن آن را بزرگ داشته است، لذا سه ماه را بنام ماه‌های حج نامیده در حالی که مراسم حج جز چند روزی بیش نیست، تا مردم در فضای امن و امان به ادای حج آمادگی بگیرند و راهی مکه معظمه گردند. به همین خاطر ایام ماقبل الحج بیشتر از ایام مابعد الحج است، یعنی دوماه و هفت روز قبل از حج، و هفده روز بعد از حج ادامه یافته و سه ماه حج تکمیل می‌گردد. تا حاجی بعد از انتهای مراسم حج هرچه زودتر به وطنش بازگردد.

2- هرکسی نیت حج کرد و احرام بر تن کرد، اتمام نمودن آن بر وی فرض می‌گردد، و برای او خارج شدن از مناسک حج جائز نیست، مگر در حالت احصار.

3- تحریم فسق و فجور و جدال و جماع در ایام حج؛ هرگاه شخص احرام برتن نمود و نیت کرد همه محظورات احرام بر وی حرام و ممنوع می‌گردد.

4- جدال بخاطر احقاق حق و ابطال باطل امر واجب است و از عموم حکم این آیه مستثنی است، طوریکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ [النحل: 125]. «به راه پروردگارت با حکمت و پند پسندیده فراخوان و به روشى که آن [روش‏] بهتر است با آنان مناظره کن». اما جدال و نقاش در ایام حج به اغراض دیگر ناجائز و حرام است.

5- دوری جستن از هر آنچه که فکر انسان را در ایام حج مشوش می‌سازد، مانند بحث و نقاش بی‌مورد و ایجاد ازدحام در وقت جمره زدن و غیره، زیرا در چنین حالاتی فکر و هوش انسان از هدف اصلی که همانا عبادت و راز و نیاز با الله تعالی است فاصله می‌گیرد.

6- تشویق و ترغیب به فعل خیر در این ایام فاضله چنانکه فرمود: «و از [کار] نیک هر آنچه را که انجام مى‏دهید، الله آن را مى‏داند». و در مقابل آن پاداش نیک می‌دهد، چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا یَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا١١٢ [طه: 112]. «و کسى که [کارى‏] از کارهاى شایسته انجام دهد، در حالى که مؤمن است، از ستمى و نقصى نترسد».

7- بر حاجی لازم است علاوه بر توشۀ معنوی، توشۀ مادی خود را نیز به همراه داشته باشد تا از گدایی در امان بماند.

8- بهترین توشه برای انسان در هر جا مخصوصا در ایام حج تقوا است. و چنانکه لباس حاجی بهترین لباس‌ها است تقوا و پرهیزگاری او نیز بهترین لباس است طوریکه در موضع دیگر می‌فرماید: ﴿وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞۚ [الأعراف: 26] «و لباس پرهیزگارى [از همه‏] بهتر است».

9- نقصان تقوی در وجود انسان دلیل بر نقصان عقل اوست، و مراد از عقل همان عقلی است که انسان را به راه راست و ایمان راهنمایی کند.



﴿لَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَبۡتَغُواْ فَضۡلٗا مِّن رَّبِّکُمۡۚ فَإِذَآ أَفَضۡتُم مِّنۡ عَرَفَٰتٖ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ عِندَ ٱلۡمَشۡعَرِ ٱلۡحَرَامِۖ وَٱذۡکُرُوهُ کَمَا هَدَىٰکُمۡ وَإِن کُنتُم مِّن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلضَّآلِّینَ١٩٨

 

 

ثُمَّ أَفِیضُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَفَاضَ ٱلنَّاسُ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٩٩

 

فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠

 

 

 

وَمِنۡهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٗ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ حَسَنَةٗ وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ٢٠١

 

أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢

 

بر شما گناهی نیست اینکه (در سفر حج) فضلی از پروردگارتان را بجویید (تجارت کنید)، پس چون از عرفات برگشتید آنگاه الله را در مشعرالحرام یاد کنید، و او را یاد کنید آن‌گونه که شما را راهنمایی کرده است، واگرچه قبل از آن از گمراهان بودید. ﴿198

سپس بازگردید از آنجا که مردم باز گشتند، و از الله طلب آمرزش کنید، بی‌گمان الله آمرزگارِ مهربان است. ﴿199

و چون اعمال حجتان را پایان بخشیدید پس یاد کنید الله را، همان‌گونه که پدرانتان را یاد می‌کنید بلکه بیشتر (الله را به یاد آورید)، پس از مردمان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! به ما در همین دنیا(نعمت و) نیکی عطا کن و در آخرت هیچ بهره‌ای ندارند. ﴿200

و از ایشان کسانی هستندکه می‌گویند: پروردگارا! در دنیا به ما نیکی عطا کن، و در آخرت (نیز) به ما نیکی بده، و از عذاب آتش ما را (دور) نگه‌دار. ﴿201

آنان را نصیبی است از آنچه بدست آوردند و الله زود حسابرس است ﴿202.


 

﴿198 در سبب نزول این آیه، امام بخاری از ابن عباس ب روایت کرده است که: "عُکاظ"، "مَجَنَّه" و "ذوالمَجَاز" بازارهای دوران جاهلیت بودند، مسلمانان تجارت در ایام حج را گناه پنداشتند و در این باره از رسول الله ج پرسیدند. بنابراین، آیه نازل شد و به مسلمانان اجازه داد که در هنگام اجرای مراسم حج می‌توانند کارهای تجارتی نیز انجام دهند[154].

آری، بر شما گناهی‌ نیست‌ که تجارت‌ و طلب‌ روزی‌ را با حج‌ یک‌جا گردانید، ولی‌ نباید تجارت‌ به‌ هدف اصلی‌ شما در حج‌ باشد، و نباید مشغولیت‌ به‌ تجارت‌ به‌ نقصانی‌ در اعمال ‌حج‌ شما بینجامد.

و چون‌ پس از وقوف در عرفات‌ به‌ سوی‌ مزدلفه‌ کوچ‌ نمودید پس الله را در مشعر الحرام یاد کنید.

فضل بن عباس ب روایت نموده که: «هنگامی که پیامبر ج از عرفه حرکت نمودند با سکون و آرامی سیر می‌نمودند تا آنکه به مزدلفه رسیدند»[155].

 وقوف ‌در عرفات‌ بر حاجی‌ فرض‌ است‌ و این‌ عمل‌ از مهمترین‌ ارکان‌ حج‌ می‌باشد، چنانکه‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «الحَجُّ عَرَفَةُ»[156]. «حج‌ همان‌عرفه‌ است». خاطرنشان‌ باید ساخت که‌ روز عرفه‌ - یعنی‌ روز نهم‌ ذی‌الحجه‌ - فضیلت‌ بزرگی‌ داشته‌ و گناهان‌ بزرگ‌ در آن‌ بخشیده‌ می‌شود. چنان‌که‌ درحدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «مَا مِنْ یَوْمٍ أَکْثَرَ مِنْ أَنْ یُعْتِقَ اللهُ فِیهِ عَبْدًا مِنَ النَّارِ، مِنْ یَوْمِ عَرَفَةَ»[157].

«هیچ‌ روزی‌ که‌ الله بیشترین‌ بندگانش را در آن‌ از آتش‌ دوزخ‌ آزاد نماید، نیست چون‌ روز عرفه‌‌...».

وجوه تسمیه‌ی «عرفات» به این نام:

      درباره نامگذارى عرفات به این نام، چهار نکته گفته‏اند:

1- وقتى جبرئیل ÷ مراسم حج را به آدم ÷ یا به ابراهیم خلیل ÷ آموخت، در پایان به او گفت: «عَرَفْتَ؟» آیا شناختى؟

2- آدم و حوّا، در این منطقه یکدیگر را شناختند (: تَعارَفا) و باز یافتند. یا از آن‌رو که‌ مردم‌ در آن‌ با یکدیگر معرفت‌ و شناخت‌ پیدا می‌کنند.

3- عرفات از آن رو به این نام شناخته شد که مردم در آنجا به گناهان خود اعتراف مى‏کنند.

4- برخى هم عرفه را به معناى کوه گرفته‏اند.

آری‌! چون‌از عرفات‌ کوچ‌ نمودید الله را در مشعرالحرام‌ یاد کنید با تلبیه‌ (لبیک‌ گفتن) و ادای‌ نمازهای‌ مغرب، عشاء و بامداد و دعا کردن‌ بعد از نماز بامداد.

پیامبر ج با حضور یافتنشان در موقف بزرگ عرفات مخالفت خویش را با کفار و مشرکین قریش اظهار نمودند، زیرا قریش و قبایل هم کیش آن، قبلا در مزدلفه وقوف می‌کردند و می‌گفتند: ما (اهل الله) و حرم نشینان او هستیم، و جز از داخل حدود حرم، از جای دیگر به سوی منی روانه نمی‌شویم). [متفق علیه].

همچنان پیامبر ج بخاطر مخالفت با مشرکین، از عرفه بعد از غروب آفتاب روانه مزدلفه، و از مزدلفه بسوی منی قبل از طلوع آفتاب روانه شدند، زیرا مشرکین عهد جاهلیت، عرفه را قبل از غروب آفتاب ترک می‌نمودند و مزدلفه را بعد از طلوع آفتاب، چنانکه از مسور بن مخرمه س روایت شده که فرمود: (پیامبر ج در عرفه خطبه‌ای برای ما ایراد نمودند. ایشان ج در این خطبه بعد از ثنا و ستایش الله چنین فرمودند: (همانا مشرکین و بت‌پرستان از اینجا(عرفه) نزدیک غروب آفتاب، هنگامیکه آفتاب بر سرکوه‌ها مانند عمامه که بر سرمردان می‌باشد، حرکت می‌نمودند، پس روش ما با آنها مخالفت دارد)[158].

پیامبر ج در این حج سعی ورزیدند تا با مشرکین بطور علنی مخالفت خویش را اعلان داشته، و با پیروی از خط مشی ابراهیم ÷ اسلام را در بسیاری از شعایر و احکام حج بپیماید، و از اعمال و کردار مشرکین اظهار برائت نموده، درخطبۀ روز عرفه چنین فرمودند: (آگاه باشید! هرآنچه از امور جاهلیت است در زیر پاهایم نهاده شده است و خون‌های جاهلیت هدر است و اولین خونی را که از خون‌های دورۀ جاهلیت بی‌اعتبار می‌شمارم، خون ربیعه بن الحارث است که  شیرخواره‌ای در میان قبیلۀ بنی سعد بود و بوسیلۀ قبیلۀ هذیل بقتل رسید، و سود زمان جاهلیت بی‌اعتبار است و نخستین سود از سودهایمان در دوران جاهلیت را که بی‌اعتبار می‌شمارم، سود عباس بن عبدالمطلب است که همه‌اش را بی‌اعتبار اعلان میکنم). مخالفت آن جناب ج با مشرکین آشکار بود، ایشان بر این نکته تأکید می‌ورزیدند که دین و آیین مسلمانان با ملت حق گرای ابراهیم یکی بوده وهیچ اختلافی وجود ندارد، بنابراین ایشان ابن مربع را به عرفات فرستادند تا به مردم اعلان بدارد که: (ای مردم بر مشاعرتان در عرفه باقی بمانید، زیرا شما بر سنت و طریقت ابراهیم ÷ قرار دارید)[159]. چون قریش وقوف در مزدلفه را اختراع نموده بودند. همچنان پیامبر ج بخاطر اظهار مخالفت با مشرکین اعلان نمودند که امت ایشان از تاریخ شکوهمند و عظیم توحید برخوردارند که مردمان برگزیده و یکتاپرست الهی در ادای این نسک پیشقدم بودند از اینرو در چند مقام، حج انبیای پیشین را از کعبۀ مشرفه یاد آور شدند از جمله: زمانیکه ایشان از وادی ازرق می‌گذشتند پرسیدند: (این کدام وادی است؟ گفتند: این وادی ازرق است، فرمودند: (گویا من موسی ÷ را می‌بینم که از گردنۀ کوه پایین می‌آید و با تلبیه به درگاه الله تضرع و زاری می‌کند)[160].

پیامبر اکرم ج با پیروی از این فرموده الله متعال در معشر الحرام زمان طولانی به ذکر و دعا ایستادند.

ایشان درمشعر الحرام الله تعالی را بسیار یاد کردند وبا عاجزی وتذلل، امید و توجه، انابت و توکل و دعا و طلب به بارگاه ذات یکتا روی آوردند، جابر س شب مشعر الحرام را چنین به تصویر می‌کشد: (بعد از اینکه روشنی صبح (صادق) آشکار شد، پیامبر ج با یک أذان و اقامه نماز فجر را ادا نمودند، سپس بر شتر خویش سوار شدند، تا اینکه به کوه مشعر الحرام رسیدند و رو به سوی قبله کرده دست به دعا شدند، و  با تکبیر و تهلیل (لا إله إلا الله) و الله تعالی را به یگانگی، بسیار یاد نمودند، و تا زمانی به دعا و ذکر ادامه دادند که فضا کاملا روشن شد و قبل از طلوع آفتاب از مزدلفه بسوی منا حرکت کردند)[161].

 مشعرالحرام: محل‌ کوه‌ قزح‌ در سرزمین‌ مزدلفه‌ است‌ که‌ امام‌ بر آن‌ قرار گرفته‌ نمازهای‌ مغرب‌ و عشاء روز نهم‌ ذی‌الحجه‌ و نماز بامداد روز دهم‌ ذی‌الحجه‌ را برآن‌ اقامه‌ می‌کند. بعضی‌ گفته‌اند: مشعرالحرام‌؛ میان‌ دو کوه‌ مزدلفه‌ از تنگه‌ عرفه‌ تا وادی‌ محسر قراردارد. آن‌ را «مشعر» نامیدند، چون‌ نشانگاهی‌ برای‌ عبادت ‌است‌ و آن‌ را «حرام» نامیدند، چون‌ دارای‌ حرمت‌ است‌ و اعمال‌ منهیه‌ نباید درآن‌ انجام‌ شود.

و الله را ذکر کنید به‌ ذکری‌ نیکو، چرا‌ که‌ به‌ هدایتی‌ نیکو شما را هدایت‌ نمود، و به‌ سوی‌ نشانه‌ها و احکام‌ دین‌ و مناسک‌ حج‌ خویش‌ رهنمونتان‌ کرد، و هر آینه‌ پیش‌ از این هم در عقیده و هم در عمل، از گمراهان‌ راه‌ حق‌ بودید، زیرا به‌ عبادت‌ بتان‌ مشغول‌ بوده‌ آنها را به‌ پرستش‌ و شفاعت‌ می‌گرفتید.

از فواید این آیه:

1- جواز خرید و فروش و تجارت در ایام حج.

2- انسان باید در تجارت و خرید و فروش خود به الله تعالی اعتماد و اتکا داشته باشد نه بر قوت جسمی و زیرکی خودش.

3- آشکار شدن فضل و کرم الله متعال بر بندگان آنگاه که کسب و کار و تجارت را در اثنای حج برای آنها مباح ساخت.

4- ثبوت دلیل وقوف در عرفات که رکنی از ارکان حج است، سپس مبیت در مزدلفه و بیان ترتیب مناسک. و در حدیث شریف رسول کریم ج می‌فرماید: «الحج عرفة»[162]. یعنی: «حج، عرفه است».

5- نماز از جمله ذکر الله تعالی است و پیامبر اکرم ج به مجرد رسیدن به مزدلفه نماز مغرب و عشا را جمع خواندند[163].  چونکه الله تعالی می‌فرماید: (به نزد مشعر الحرام الله را یاد کنید) و نماز باغی از باغ‌های ذکر است زیرا در آن قرائت قرآن، تکبیر، تسبیح، قیام، رکوع، سجده، قعده وجود دارد که همه از ذکر الله تعالی شمرده می‌شود. همچنان ذکر اوتعالی در این عبادت با قلب و زبان و اعضای بدن صورت می‌گیرد.

6- مسلمان باید همواره الله تعالی را یاد کند زیرا بر وی نعمت هدایت را ارزانی داشته است طوریکه فرمود: «و به شکرانه آنکه شما را هدایت کرد، یادش کنید».

7- ذکر الله تعالی باید موافق شرع باشد نه از روی هوای نَفس.

8- الله متعال انسان را از حالش قبل کمالش خبر می‌دهد «و به شکرانه آنکه شما را هدایت کرد، یادش کنید. و به راستى پیش از آن از گمراهان بودید». تا قدر نعمت الهی را برخود بداند و آن را در خود احساس کند، و در ذکر الله و شکرگزاری او بیفزاید. چنانکه در داستان سه نفر از بنی اسرائیل که یکی مبتلا به بیماری پیس و دیگری کچل و سومی نابینا بود، و الله تعالی آنها را امتحان کرد سپس ملک به شکل خود آنها آمد و نعمت الهی را بر آنها یاد آور شد و گفت: «مگر تو همان کسی نیستی که مبتلا به بیماری پیس بودی و مردم تو را زشت می‌دانستند و چیزی در بساط نداشتی آنگاه الله تعالی، اینهمه مال را در اختیارت گذاشت؟!...»[164]. وفرمودۀ پیامبر اکرم ج به انصار: «مگر شما را گمراه نیافتم سپس الله متعال به وسیلۀ من شما را هدایت کرد؟»[165].

﴿199 پیامبر ج به خاطر مخالفت با مشرکین، از عرفه بعد از غروب آفتاب روانه مزدلفه شدند، و از مزدلفه بسوی منی وقتی رفتند که آسمان روشن شد، زیرا مشرکین عهد جاهلیت، عرفه را قبل از غروب آفتاب ترک می‌نمودند و مزدلفه را بعد از طلوع آفتاب، چنانکه از مسور بن مخرمه س روایت شده که فرمود: (پیامبر ج در عرفه خطبه‌ای برای ما ایراد نمودند. ایشان در این خطبه بعد از ثنا و ستایش الله تعالی چنین فرمودند: (همانا مشرکین و بت پرستان از اینجا (عرفه) نزدیک غروب آفتاب، هنگامیکه آفتاب بر سرکوه‌ها مانند عمامه که بر سرمردان می‌باشد، حرکت می‌نمودند پس روش ما با آنها مخالفت دارد، و از مشعر الحرام هنگام طلوع خورشید از بالای کوه‌ها که مانند عمامۀ سر مردان می‌باشد، روانه منا می‌شدند، پس راه و روش ما با آنها مخالف است)[166].

همچنان پیامبر ج بمنظور به خشم آوردن مشرکین، در اماکنی که آنها به الله تعالی و پیامبرش کفر ورزیده اعلان دشمنی نموده بودند، شعایر و مراسم دین اسلام را برپا و عملی نمودند، طوریکه در منی فرمود: (فردا در خیف بنی کنانه از وادی محصب فرود خواهیم آمد، جایی که مشرکان قریش وبنی کنانه گرد آمده و بر ضد بنی عبدالمطلب با هم پیمان بستند که با آنان خویشاوندی نکنند، و خرید و فروش ننمایند، تا آن دم که رسول‌الله ج را برای کشتن به آنان تسلیم نمایند)[167]. لیکن الله تعالی نه تنها نیرنگ و توطئه مصمم گشتۀ آنان علیه رسول اکرم ج را محو و نابود ساخت، بلکه برنامه و دسیسه‌هایشان را دگرگون ساخته و ناکام و نا امید شده به مقصود نرسیدند. سپس پیامبر خویش را نصرت بخشید و کلمۀ توحید را بلند و دین و آیین راست و مستقیم خود را کامل نمود.

سپس‌ از همان‌جا که مردم‌ قریش روانه‌ می‌شوند، شما نیز روانه‌ شوید، قریش در صبحگاه‌ روز عید برای‌ رمی‌ جمرات‌ از مزدلفه‌ به‌ سوی‌ منی‌ روانه‌ می‌شدند. و از الله تعالی برای‌ گناهانتان‌ در اماکن‌ نزول‌ رحمت‌ و مواضع‌ قبول‌ دعا آمرزش‌ بخواهید چرا که الله تعالی آمرزنده‌ مهربان‌ است‌.

پیامبر ج در حرکت از مزدلفه بسوی منی قصدا تأخیر نمودند تا اینکه فضا قبل از طلوع آفتاب کاملا روشن شد، هرچند می‌توانستند بخاطر وجود خانواده و ضعیفانی که همراه داشتند، قبلا حرکت کنند[168].

اعتدال و میانه روی پیامبر ج در ادای مناسک: آشکار است که در همچو فضای ایمانی پر از رحمت و نور و برکت، امکان آن می‌رود که بسیاری از مردم را به تفریط وبی توجهی به جسد، و یا افراط در حق روح شان بکشاند، لیکن از احوال حج پیامبر ج در می‌یابیم که ایشان توجه و عنایتی به جسد مبارکشان داشتند، بطور مثال ایشان در روز ترویه (روز هشتم ذی الحجه) به منا تشریف بردند تا به عرفه نزدیک باشند، و در شب عرفه و شب مزدلفه خوابیدند، و روز عرفه روزه نداشتند، و در همین روز در زیر قبه‌ای که قبلاً برای ایشان نصب گردیده بود، ایستادند، و در شب مزدلفه نماز‌های نفلی قبل و بعد نماز شام و خفتن را ترک کردند، و شب را کاملاً بدون قیام لیل خوابیدند، همچنان در سیر و انتقال میان مشاعر، و هنگام انجام دادن بعضی از مناسک، مانند طواف و سعی و پرتاب سنگریزه برجمره‌ها از شتر استفاده نمودند، وبخاطر خدمت گذاری خویش خادمی برگزیدند[169] و...... سایر اموری که جسد را راحت و نیرو بخشیده و بر ادای هدف بزرگ که عبارت از دعا و مناجات، و ادای مناسک با حضور قلب و فکر، و اطمینان خاطر است، آماده، استوار و قادر می‌گرداند. وحدیث ام الحصین دلیل واضحی براعتدال و میانه روی ایشان در حج است، وی فرمود: (من با پیامبر ج درحجة الوداع شرکت داشتم، ایشان را در حالی دیدم که بر شتر سوار بودند و بلال و اسامه ب با ایشان نیز سوار بودند، یکی از آنها شتر را می‌راند و دیگری چادر را بر سر رسول الله ج قرار داده بود تا از گرمی آفتاب جلوگیری کند، پیامبر ج درضمن سخنانشان فرمودند: (بشنوید و فرمان برید اگرچه برشما غلام سیاه و گوش بریده‌ای مقرر شود که شما را به کتاب الله رهبری نماید)[170].

از فواید این آیه:

1- مبیت در مزدلفه واجب است و قبل از اسلام نیز مردم به آن آشنا بودند و از جمله مناسک‌شان بود. چنانکه رسول کریم ج در خطبه عرفات فرمود: (..مشرکین از مشعر الحرام هنگام طلوع خورشید از بالای کوه‌ها که مانند عمامۀ سر مردان می‌باشد، روانه‌ی منا می‌شدند، پس راه و روش ما با آنها مخالف است»[171].

2- مشروع این است که بنده در آخر عبادات استغفار بگوید.

3- اثبات دو اسم از اسمای الله تعالی: «الغفور» و «الرحیم». وآنچه از معانی و آثار و حکمت و حکم در بر دارد.

﴿200 پس‌ چون‌ مناسکتان را در یوم نحر (روزهای‌ عید قربان) بجای آوردید و از اعمال‌ حجتان‌ فارغ‌ شدید، که‌ اعمال‌ این‌ روزها عبارت‌ است‌ از؛ رمی‌جمرات، ذبح، تراشیدن‌ سر و طواف‌ افاضه،‌ پس‌ همان‌گونه‌ که‌ پدرانتان‌ را یادمی‌کنید، یا بهتر و بیشتر از آن، الله تعالی را یاد کنید.

رسم‌ اعراب‌ این‌ بود که‌ چون‌ از حج‌ خویش‌ فارغ‌ می‌شدند، در محل‌ جمرات‌ می‌ایستادند و از مفاخر نیاکان‌ و مناقب‌گذشتگان‌ خویش‌ سخن‌ می‌گفتند، پس‌ الله تعالی‌ آنان‌ را به‌جای‌ این‌ کار به‌ ذکر و یاد خویش‌ فرا خواند. همچنان پیامبر اکرم ج در حجةالوداع‌، خطبه‌‌ ایراد نموده‌ و اعراب‌ را به‌ ترک‌ این‌گونه‌ فخرفروشی‌ها فراخواندند.

بلی، حج فرصت طلایی است که می‌توان طی آن وحدت و یکپارچگی، الفت و محبت را میان فرزندان امت اسلامی ایجاد نموده،آنها را از عواقب بد تفرقه و اختلاف، و اسباب و وسایلی که باعث آن می‌گردد برحذر نمود. از این رو پیامبراکرم ج در این راستا توجه و اهتمام جدی بخرج داده آن را از اولویات دعوت شمرده‌اند، و بنا بر اهمیت این مسأله ایشان در جاهای مختلف، بر وحدت و یکپارچگی امت تلاش نموده بر آن تأکید نموده، مردم را به آن فرا خوانده‌اند. ایشان ج مساوات میان افراد امت اسلامی و عدم برتری یکی بر دیگری را قرار گذاشتند و خاطرنشان ساختند که برتری صرف در تقوا و پرهیزگاری می‌باشد. طوریکه در یکی از خطبۀ‌هایشان دراین موسم با عظمت فرمودند: (هان ای مردم! آگاه باشیدکه پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است، وآگاه باشید که هیچ عربی‌ای بر هیچ عجمی‌ای، و هیچ عجمی‌ای بر هیچ عربی‌ای، وهیچ سیاه پوستی بر هیچ سرخ پوستی، و هیچ سرخ پوستی بر هیچ سیاه پوستی، هیچ گونه برتری‌ای ندارد، مگر به تقوی)[172].

همچنان پیامبراکرم ج به اطاعت و شنیدن و نصیحت زمامداران مسلمانی که قرآن کریم را دستور (و قانون اساسی زندگی)شان قرار می‌دهند، و پیوسته ومنظم بودن با گروه مسلمانان تأکید به عمل آوردند، چنانکه فرموده‌اند: (بشنوید و فرمان برید هرچند بر شما غلام سیاه و گوش بریده‌ای مقرر گردد که شما را با کتاب الله رهبری نماید)[173].

 همچنان ایشان در خیف واقع در منی فرمودند: (هرگاه سه خصلت در شخص مؤمن موجود باشد، کینه و خیانت، قلب وی را فرا نمی‌گیرد: اخلاص درعمل بخاطر رضامندی الله تعالی، نصیحت کردن پیشوایان و زمامداران مسلمانان، و پیوسته بودن با گروه آنان، همانا دعای سایر مسلمانان برای دیگران، از عقب ایشان را احاطه می‌کند)[174].

از مردمان‌ کسانی‌ هستند که‌ می‌گویند: پروردگارا در همین‌ دنیا به‌ ما عطا کن،‌ لیکن برای‌ چنین‌ کسانی‌ بهره‌ای‌ در آخرت‌ نیست‌ که‌ آن‌ را بطلبند، زیرا تمام‌ هم‌ و غمشان‌ محدود و محصور به‌ همین‌دنیاست‌.

در این‌ آیه‌ کریمه‌، مسلمانان‌ از محدود ساختن‌ دعاها بر طلب‌ دنیا نهی‌ شده‌اند. پس‌ این‌ آیه، کسانی‌ را نکوهش‌ می‌کند که‌ دنیا را منتهای‌ آرزوها‌ و بزرگترین‌ هدف در زندگیشان ‌قرار می‌دهند، مخصوصا در چنین مشاعر عظیم.

﴿201 ‌نیکی‌ دنیا: چیزهایی‌ است‌ که‌ نیکوکاران‌ در دنیا طلب‌ می‌کنند، چون‌ همسری‌ زیبا و شایسته، فرزندانی‌ صالح، روزیی‌ پاکیزه‌ و سلامتی‌ و عافیت‌. و بهره‌ نیک‌آخرت: خشنودی‌ پروردگار رحمان‌، حور عین‌ و دیگر پاکیزگی‌هایی‌ است‌ که‌ الله تعالی در آن‌ برای‌ پرهیزگاران‌ نیکوکار وعده‌ داده‌ است‌. انس س روایت می‌کند که «بیشترین‌ دعایی‌ که‌ پیامبر ج آن‌ را می‌خواندند، همین‌ دعا‌ بود: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»[175]. چون این دعا دعای جامعی است که مشتمل بر نیکی و خوبی‌های دنیا و آخرت بنده است.

از فواید این آیه:

1- هرگاه انسان از عبادتی خلاص می‌شود پس از آن از ذکر الله تعالی غافل نگردد، چنانکه در اینجا فرموده: «پس چون مناسک [حج‏] خود را به جا آوردید، الله را همچون یادکرد پدرانتان بلکه به یادکردن [بهتر و] بیشتر، یاد کنید». و طوریکه او تعالی در آیت 10 سورۀ الجمعه می‌فرماید: ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرٗا لَّعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ١٠. «آن گاه چون نماز گزارده شود، در زمین پراکنده شوید و از فضل الله بجویید و الله را بسیار یاد کنید تا شما رستگار شوید».

2- ذکر الله تعالی بر ذکر و یادکردن والدین مقدم است، چنانکه فرمود: ﴿أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ.

3- بیان اقسام مردم در خواسته‌هایشان از الله متعال، برخی از آنها غایت و هدف حمیده و همت والا دارند، طوریکه الله تعالی از زبان آنها حکایت می‌کند که می‌گویند: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ». و برخی از مردم خواسته‌هایشان از الله متعال قابل نکوهش و همت‌هایشان پست است، چنانکه از زبانشان حکایت می‌کند: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ».

4- انسان وقتی از الله متعال خوبی‌های دنیا را با خوبی‌های آخرت بخواهد اینگونه دعا قابل نکوهش نیست. چون بنده به خوبی‌های دنیا وآخرت نیاز دارد.

5- اثبات روز آخرت و آتش دوزخ و عذاب آن.

6- اثبات علم، سمع و قدرت الله تعالی.

﴿202 برای ایشان از آنچه‌ با حج‌ و دعای‌ مذکور بدست آورده‌اند بهره‌ای‌ است‌ و الله تعالی سریع‌الحساب‌ است‌ زیرا با وجود کثرت خلایق، او را کاری‌ از کار دیگری‌ به‌خود مشغول‌ نمی‌گرداند.

(سرعت یا شتاب) صفت فعلی الله تعالی است که در آیات ﴿وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ [البقرة: 202]، [النور: 39] و ﴿إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ [الأنعام: 165].. و در احادیث وارد شده است: عایشه ل می‌فرماید: من نسبت به زنانی که خود را به رسول الله ج هبه می‌کردند، حسادت می‌ورزیدم و می‌گفتم: چگونه یک زن، خودش را هبه می‌کند؟ پس هنگامی که الله تعالی این آیه را نازل فرمود: ﴿۞تُرۡجِی مَن تَشَآءُ مِنۡهُنَّ وَتُ‍ٔۡوِیٓ إِلَیۡکَ مَن تَشَآءُۖ وَمَنِ ٱبۡتَغَیۡتَ مِمَّنۡ عَزَلۡتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکَۚ [الأحزاب: 51] یعنی «هر کدام را خواستی، از او دوری کن. و هر کدام را که خواستی، نزد خود، جای بده. و اگر یکی از آنها را که از او دوری کرده‌ای، انتخاب نمایی، گناهی بر تو نیست». گفتم: «وَاللهِ، مَا أَرَى رَبَّکَ إِلَّا یُسَارِعُ لَکَ فِی هَوَاکَ»[176].

«می‌بینم که پروردگارت برای برآورده ساختن خواسته‌هایت می‌شتابد».

و در حدیث دیگر: «قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللهَ قَالَ: إِذَا تَلَقَّانِی عَبْدِی بِشِبْرٍ، تَلَقَّیْتُهُ بِذِرَاعٍ، وَإِذَا تَلَقَّانِی بِذِرَاعٍ، تَلَقَّیْتُهُ بِبَاعٍ، وَإِذَا تَلَقَّانِی بِبَاعٍ أَتَیْتُهُ بِأَسْرَعَ»[177].

«هرگاه بنده‌ام یک وجب بطرف من بیاید، من یک ذراع به سوی او می‌روم و هرگاه یک ذراع رو به من بیاید، یک باع به طرف او می‌روم و هرگاه یک باع رو به من بیاید، سریع‌تر (یا بیشتر) از وی به سوی او می‌روم».

از فواید این آیه:

1- اجر و پاداش الهی بر عدل و انصاف استوار می‌باشد، طوریکه فرمود: «ایشان کسانى‌اند که از آنچه به دست آورده‏اند بهره‏اى دارند». البته الله تعالی در عقوبت و کیفر دادن در مقابل اعمال بد بندگان عادل است، اما در مقابل اعمال نیک ایشان پاداش و اجر اوتعالی مضاعف است زیرا اوتعالی صاحب فضل و کرم و جود و سخا است. طوریکه در حدیث شریف آمده است: «هنگامی که بنده برای انجام کار نیکویی تلاش کند، اگر آن را انجام دهد، الله آن را نزد خویش به اندازه ده کار نیکو تا هفتصد برابر، تا مقادیر زیادی (تا هر اندازه که بخواهد) می‌نویسد؛ وهنگامی که بنده برای انجام کار بدی تلاش می‌نماید، اگر آن را انجام دهد، الله یک بدی برای او می‌نویسد»[178].

2- اثبات حساب و محاسبۀ الهی با بندگان.

3- اثبات تمام و کمال قدرت الهی بر مخلوقات به دلیل فرموده اوتعالی: ﴿وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ.

4- اثبات علم الهی، زیرا کسی که محاسبه می‌کند باید از کردار و گفتار کسی که مورد محاسبه قرار می‌گیرد آگاهی داشته باشد.



﴿۞وَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ فِیٓ أَیَّامٖ مَّعۡدُودَٰتٖۚ فَمَن تَعَجَّلَ فِی یَوۡمَیۡنِ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۖ لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّکُمۡ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٢٠٣

 

 

وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُعۡجِبُکَ قَوۡلُهُۥ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَیُشۡهِدُ ٱللَّهَ عَلَىٰ مَا فِی قَلۡبِهِۦ وَهُوَ أَلَدُّ ٱلۡخِصَامِ٢٠٤

 

وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُفۡسِدَ فِیهَا وَیُهۡلِکَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَۚ وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ ٱلۡفَسَادَ٢٠٥

 

وَإِذَا قِیلَ لَهُ ٱتَّقِ ٱللَّهَ أَخَذَتۡهُ ٱلۡعِزَّةُ بِٱلۡإِثۡمِۚ فَحَسۡبُهُۥ جَهَنَّمُۖ وَلَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ٢٠٦

 

 

وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡرِی نَفۡسَهُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ رَءُوفُۢ بِٱلۡعِبَادِ٢٠٧

 

یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱدۡخُلُواْ فِی ٱلسِّلۡمِ کَآفَّةٗ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٠٨

و یاد کنید الله را در روزهای شمرده شده‌ای، پس هرکسی شتاب کند (و اعمال را) در دو روز به پایان رساند بر او گناهی نیست، وهرکس که(تا روز سوم) تاخیر کند بر او گناهی نیست، (این) برای کسی است که پرهیزگاری کند و از الله بترسید، و بدانید که شما بسوی او گرد آورده می‌شوید. ﴿203

و از میان مردم کسی هست که سخن او در رابطه با زندگی دنیا تو را به شگفتی می‌اندازد، و الله را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد، و حال آنکه او سر سخت‌ترین دشمنان است. ﴿204

و چون (از تو) روی برگرداند (ویا به ریاستی برسد) سعی می‌کند که در زمین فساد و تباهی ورزد، و (تلاش می‌نماید) کشتزار و نسل را نابود کند، و الله فساد را دوست ندارد. ﴿205

و چون به او گفته شود: از الله بترس، غرور و تکبر او را فرا می‌گیرد و به گناه وادارش می‌کند، پس جهنم او را کافی است، و یقینا (جهنم) بد آرامگاهی است. ﴿206

و دسته‌ای از مردم هستند که جان خود را در طلب رضای الله می‌فروشند و الله نسبت به بندگان مهربان است. ﴿207

 ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! یک دست در اسلام داخل شوید، و از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. ﴿208.


﴿203 روزهای‌ معین‌ عبارت‌اند از: روزهای‌ یازدهم، دوازدهم‌ و سیزدهم‌ ذی‌الحجه‌ که‌ روزهای‌ زدن‌ جمرات‌ در منی‌ بوده‌ و بی‌هیچ‌اختلافی‌، ایام‌ تشریق‌ می‌باشند. البته‌ ذکری‌ که‌ به آن‌ مأمور شده‌اند؛ تکبیر گفتن ‌حجاج‌ در هنگام‌ زدن‌ جمرات‌ (سنگریزه‌ها) در منی، و تکبیر گفتن‌ سایر مسلمین‌ در مناطق‌ و سرزمین‌هایشان‌ در تمام‌ جهان‌ بعد از نمازها و غیر آن، از صبح‌ روزعرفه‌ تا بعد از نماز عصر آخرین‌ روز از ایام‌ تشریق‌ است‌. و در این‌ ذکر، حاجی‌ و غیر آن‌ برابرند، جز این‌ که‌ غیر حاجی‌، در روز عرفه‌ تکبیر می‌گوید، اما حاجی‌ درآن‌ تلبیه‌ می‌گوید. پس‌ هر کس‌ در خارج‌ شدن‌ از منی‌ شتاب‌ کرد‌ و اعمال‌ مربوطه را در دو روز انجام‌ داد پس گناهی‌ بر او نیست‌. این یعنی: هر کس‌ در روز دوم‌ از ایام‌ تشریق، جمرات‌ را زد و از منی‌ بیرون‌ رفت، گناهی‌ بر او نیست‌ وهر کس‌ تأخیر کرد و جمرات‌ را در روز سوم‌ نیز زد، آن‌گاه‌ از منی‌ کوچ‌ نمود، نیز گناهی‌ بر او نیست‌. چون‌ هر دو صورت‌ مباح‌ است‌ و حاجی‌ میان‌ هر دو امر اختیار دارد. اما ماندن‌ در منی‌ به‌ مدت‌ سه‌ شب‌ و سه‌ روز برای‌ زدن‌ جمرات، بهتراست‌، و گناه‌ به‌ کسی‌ تعلق‌ نمی‌گیرد که‌ در حج‌ خویش‌ تقوی‌ داشته‌ باشد. بعضی‌ در معنی‌ آن‌ می‌گویند: گناه‌ به‌ کسی‌ تعلق‌ نمی‌گیرد که‌ بعد از بازگشتن‌ از حج‌ تقوی‌ را رعایت‌ کند و از تمام‌ گناهان‌ بپرهیزد.

و از الله بترسید و بدانید که‌ در پیشگاه‌ او محشور خواهید شد و شما را در برابر اعمالتان‌ پاداش می‌دهد.

از فواید این آیه:

1- شایستگی و برتری ذکر در این روز‌های معدود؛ چون ذکر الله متعال عموما در تمامی اوقات است لیکن در اینجا بطور خصوص می‌باشد.

2- شتاب کردن یا تأخیر در این سه روز (ایام تشریق) جواز دارد.

3- وسعت و فراوانی فضل و کرم الله عزوجل و آسانی‌اش در احکام، زیرا به حاجی این اختیار را داده است که سه روز بماند یا در دو روز شتاب کند.

4- خارج شدن حاجی از مشعر منی باید قبل از غروب آفتاب باشد؛ یعنی کسی که شتاب می‌کند باید پس از دو روز، بعد از رمی جمرات و زوال صورت گیرد.

5- اعمالی که بنده در انجام آن مخیر قرار داده شده است، اگر به منظور پرهیزکاری و تقوا بدون بی‌اعتنایی اوامر الهی انجام شود، گناه از آن منتفی می‌گردد. به دلیل این فرمودۀ باری‌تعالی: ﴿لِمَنِ ٱتَّقَىٰۗ«برای کسی که تقوا پیشه کند». پس کسی که عملی را که در آن مختار بود به خاطر تقوا و پرهیزکاری انجام داد و آنچه را که آسان است گرفت بر چنین شخصی گناهی نیست؛ اما اگر کسی آن را با بی‌اعتنایی و کسالت انجام بدهد پس گناه ترک کردن تقوا و بی‌اعتنایی به اوامر الهی بر اوست.

6- واجب بودن تقوا و پرهیزکاری و ترس از الله متعال.

7- اثبات بعث و حشر (زنده شدن مردگان و بیرون آمدن از قبرها).

8- در این آیه، الله متعال موعظه را مقرون با ارعاب و ترساندن آورده است؛ زیرا وقتی انسان بداند که به سوی الله متعال حشر می‌شود و پاداش نیکی و بدی او را خواهد داد، پرهیزکار می‌شود، و آنچه را که بر او واجب است انجام داده و آنچه الله متعال او را نهی فرموده ترک خواهد کرد؛ و به این ترتیب حکمت الهی را در بسیاری از آیات که در آن ایمان به روز آخرت با ایمان به الله بدون سایر ارکان ذکر شده است آشکار می‌گردد، زیرا ایمان به روز آخرت در برگیرنده عمل برای آن روز است، که آن عمل همان اطاعت از الله و رسولش ج می‌باشد.

 ﴿204 و از مردمان‌ کسی‌ هست‌ که‌ سخنان‌ چرب‌ و نمکین او دربارۀ زندگانی‌ دنیا که نمایانگر ایمان‌ و خیر است، تو را به‌ شگفت‌ می‌آورد، ایشان منافقانند که‌ با همچون سخنان‌، ایمان‌ را آشکار و کفر را پنهان‌ می‌دارند. آن منافقان با سوگندهای ‌جدی‌شان به‌ پیامبر ج می‌گویند: الله گواه‌ است‌ که‌ شما ‌چقدر در قلب‌ ما‌ محبوب‌ هستید! یا الله را گواه‌ می‌گیرند‌ که‌ ما‌ چه‌اندازه‌ به‌ اسلام‌ وفادار و متعهد هستیم‌! درحالیکه‌ سخت‌ترین‌ دشمنان‌ اسلام و مسلمانان هستند.

بلی چنین مردمانی در عصر ما چه بسیارند که وقتى سخن از دین و صلاح و اصلاح مى‌زنند، مردم را به شگفت مى‌آورند و الله تعالی را با قسم‌هایشان گواه مى‌گیرند، دیگری با فصاحت لسان و چرب زبانی‌شان مجلس را تحت تأثیر قیافه و سخنان خود قرار می‌دهند؛ سخنانشان هماهنگ با ارزش‌هاى اسلامى است، ولى در عمل بر خلاف ارزش‌هاى اسلامى گام برمى دارند.

از فواید این آیه:

1- برای انسان شایسته نیست فریب احوال ظاهری مردم را بخورد، و همچنین برخی از مردم هستند که ظاهر اعمال آنها تو را می‌فریبد و به تعجب می‌اندازد، و لیکن در حقیقت مشتمل بر کفر است- والعیاذ بالله؛ ولی ما جز بر آنچه که در ظاهر است نمی‌توانیم حکم کنیم، زیرا آن چیزی که در قلب‌هاست نمی‌دانیم؛ و امکان ندارد که مردم را بر آنچه در قلب‌هاست محاسبه کنیم؛ بلکه براساس ظاهر آنها را محاسبه می‌کنیم.

2- این دسته از مردم که به ظاهر حال شان مردم را می‌فریبند، الله متعال را بر آنچه در قلب‌هایشان است شاهد می‌گیرند.

3- در این آیه اشاره به زشتی جدال و خصومت شده است؛ زیرا در خصومت‌ها غالبا برکتی وجود ندارد؛ و در صحیح بخاری از ام المؤمنین عائشه ل روایت است که پیامبر ج فرموند: «بدترین اشخاص نزد الله، شخص ستیزه جو و لجوج است»[179].  و هیچ انسانی غالبا به جدال رو نیاورده است جز اینکه از برکت علم محروم بوده است؛ زیرا غالبا کسی که به جدال و مناقشه رو می‌آورد می‌خواهد به وسیلۀ آن رأی و نظر خود را ترجیح بدهد و بس، و به این سبب از برکت علم محروم می‌گردد؛ اما کسی که حق را می‌خواهد پس حق آسان و نزدیک است و به مجادلات گسترده نیازی ندارد؛ زیرا حق روشن و واضح است.

4- در این آیه ثابت می‌گردد که الله متعال به آنچه در سینه‌هاست عالم و داناست. زیرا این مردمان اوتعالی را به آنچه در قلب‌هایشان است گواه می‌گیرند و آنچه در قلب‌هاست جز الله متعال کسی آن را نمی‌داند.

﴿205 ای محمد! چون‌ منافقان از نزد تو برگردند، به ‌شتاب و با تمام قوت و توان‌شان می‌کوشند تا در زمین‌ فساد نمایند، فساد ایشان در زمین همانا ویرانگری‌، سازماندهی‌ اعمال‌ خرابکارانه‌ واذیت رسانی‌ و مکر و توطئه‌ چینی‌ علیه‌ مسلمین‌ است نه فقط این، بلکه کشت‌ و نسل‌ و فرزندان را نابود می‌سازند، در حالیکه الله تعالی فساد و فسادکاران را دوست‌ ندارد. این‌ آیه، همه‌ انواع‌ فساد در زمین را شامل‌ می‌شود، بدون ‌هیچگونه‌ فرقی‌ میان‌ آنچه‌ که‌ موجب‌ فساد و تباهی‌ در دین‌ یا در دنیاست‌. بعضی‌ مفسرین فرموده‌اند: مراد این‌ است‌ که‌ چون‌ ظالم و ستمگر به‌ حکومت‌ برسد و در زمین‌ فساد کند، الله تعالی بر اثرحاکمیت‌ فسادانگیز او، باران‌ را از خلایق‌ بازمی‌دارد و به‌سبب‌ این‌ امر، کشتزارها نابود و نسل‌ها تباه‌ می‌گردند.

از فواید این آیه:

1- گناهان سبب هلاکت کشت و نسل می‌گردد. طوریکه الله متعال فرموده است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ٩٦ [الأعراف: 96]. «واگر اهل شهرها (و آبادی‌ها) ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، حتما (در‌‌های) برکات از آسمان و زمین را بر آنها می‌گشودیم، و لکن (آن‌ها آیات و پیامبران ما را) تکذیب کردند، پس ما (نیز) آنها را به کیفر آنچه انجام می‌دادند، گرفتار کردیم».

2- ثابت شدن محبت الله عزوجل برای صلاح و شایستگی؛ زیرا او تعالی فساد را دوست ندارد. زمانیکه اوتعالی محبت را از فساد نفی کرد دانسته شد که صلاح و شایستگی را دوست دارد.

3- بر حذر بودن از فساد در روی زمین؛ زیرا الله متعال فساد را نمی‌پسندد؛ و باید هر انسان عاقل از واقع شدن در کاری که الله متعال آن را دوست ندارد و نمی‌پسندد برحذر باشد.

﴿206 و چون‌ به‌ منافق گفته‌ شود؛ از الله بترس، تکبر و خودبینی او را به‌ گناه‌ می‌کشاند و او را از قبول‌ پند و اندرز باز می‌دارد، به‌خاطر گناهی‌ که‌ در قلب‌ وی‌ است‌ و علت‌ آن نفاق‌ یا غلبه‌ هوای‌ نفس‌ بر او است، که وی‌ رابه‌ گناه‌ وامی‌دارد. و یا هم از سر استکبار و خود بزرگ‌بینی‌، مرتکب‌ کفر می‌گردد، پس‌ برای چنین اشخاصی، جهنم‌ به‌عنوان‌ سزا و عقاب‌ وی‌ کافی است و چه‌ بد آرامگاهی است‌. مهاد: بستر آماده‌ شده‌ برای‌ خواب‌ است،‌ و جهنم‌ از روی‌ تمسخر به دوزخیان به ‌این‌ نام‌ نامیده‌ شد تا محل‌ استقرار کافران ‌باشد.

تکبر و غرور در شریعت الهی صفت زشتی است که سبب خشم الله تعالی می‌گردد. از این رو تکبر و غرور در برابر مسلمانان حرام است، و از خصلت‌های نکوهیده‌‏ای است که از امراض قلوب شمرده شده است، و شخص متکبر باید در فکر درمان آن باشد.‏

پیامبر ج در حدیث قدسی از الله تعالی روایت می‌کند که فرمود: «الْکِبْرِیَاءُ رِدَائِی، وَالْعَظَمَةُ إِزَارِی، فَمَنْ نَازَعَنِی وَاحِدًا مِنْهُمَا، قَذَفْتُهُ فِی النَّارِ»[180]. «کبریاء ردای من و عظمت ازار من است، پس هر کسی در یکی از آنها با من منازعه کند وی را در آتش می‌اندازم».

ابن القیم / فرموده است: ارکان کفر چهار چیز است: کبر، حسد، غضب و شهوت، کبر انسان را از طاعت و فرمانبرداری باز می‌دارد، و حسد باعث عدم پذیرش نصیحت از دیگران و یا بذل نصیحت به دیگران می‌شود، و غضب باعث بی‌عدالتی، و شهوت مانع فارغ شدن به عبادت الله تعالی می‌شود.

از فواید این آیه:

1- انسانی که دارای چنین صفات زشتی باشد، دوست ندارد و نمی‌پذیرد کسی او را به تقوی و پرهیزگاری امر کند، چون در نفس خود می‌گوید: چگونه مرا نصیحت می‌کنی در حالی که من از تو بهتر هستم، حال آنکه الله تعالی به بهترین و پرهیزگار‌ترین شخص عالم می‌فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡکَٰفِرِینَ وَٱلۡمُنَٰفِقِینَۚ [الأحزاب: 1]. «اى پیامبر، از الله پروا بدار و از کافران و منافقان اطاعت مکن».

2- بر حذر بودن از رد کردن و نپذیرفتن نصیحت کنندگان؛ زیرا الله متعال آن را از اوصاف منافقان قرار داده است؛ پس کسی که قول امر کننده به تقوا و پرهیزگاری را رد کرد شبیه منافقین می‌باشد. و بر انسان واجب است هرگاه برایش گفته شود: «اتق الله» بخاطر بزرگداشت از تقوای الهی بگوید: شنیدم و اطاعت کردم.

3- خود پسندی و خودبزرگ‌بینی و تکبر انسان را بر گناه وا می‌دارد.

4- تکبر و خود را بزرگ شمردن موجب داخل شدن در آتش دوزخ است. و بدون شک که دوزخ بد آرامگاهی است.

﴿207 و از مردم‌ کسی‌ است‌ که‌ جان‌ خود را برای‌ طلب‌ خشنودی‌ و رضایت الله می‌فروشد و از جان‌ خویش‌ در(راه انجام) اعمالی‌ چون‌ جهاد و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر می‌گذرد. از صهیب‌ س روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: چون‌ از مکه ‌قصد هجرت‌ به‌ سوی‌ پیامبر ج کردم، قریشیان‌ به‌ من‌ گفتند: ای‌ صهیب‌! هنگامی‌ که‌ به‌ سرزمین‌ ما آمدی، هیچ‌ مال‌ و ثروتی‌ نداشتی‌ و اکنون‌ با مال‌ و ثروت‌ از میان‌ ما خارج‌ می‌شوی‌؟ به الله سوگند، هرگز اجازه‌ این‌ کار را به‌ تو نمی‌دهیم‌!‌ به‌ آنان‌ گفتم: اگر مالم‌ را به‌ شما بدهم، از سر راهم‌ کنار می‌روید؟ گفتند: آری‌! آن‌گاه‌ همه مالم‌ را به‌ آنان‌ دادم‌ و راه‌ را بر من‌ باز کردند. حرکت‌ کردم‌ تا به‌ مدینه‌ نزد رسول‌ الله ج رسیدم، همین‌ که‌ رسول‌ الله ج مرا دیدند، فرمود: «ابایحیی‌ معامله‌ را برد، ابایحیی‌ معامله‌ را برد!»[181]. ابن‌کثیر / فرموده است: اکثر علما بر آنند که‌ این‌ آیه‌ درباره‌ هر مجاهدی‌ که‌ در راه‌ الله تعالی جهاد می‌کند، نازل‌ شده‌ است‌.

و الله تعالی نسبت‌ به‌ بندگانش‌ مهربان ‌است‌. چون به‌ آنان‌ در برابر عمل‌ اندک، پاداشی‌ عظیم‌ عنایت‌ کرده‌ و بیشتر از حد توانشان‌ مکلفشان‌ نمی‌گرداند.

از فواید این آیه:

1- تقسیم نمودن مردم به دو دسته؛ دسته اول: مردمانی که گفتارشان انسان را به شگفت می‌اندازد. و دسته دوم: مردمانی که جان خود را برای به دست آوردن خشنودی الله می‌فروشند.

2- فضیلت کسی که نفس خود را برای الله متعال به فروش می‌رساند تا رضایت و خشنودی اوتعالی را کسب نماید.

3- اشاره به خالص و پاکیزه گردانیدن نیت برای به دست آوردن خشنوی الله متعال.

4- اثبات صفت رضایت برای الله متعال؛ و رضا صفت حقیقی و واقعی موجود در ذات الله متعال است و متعلق به مشیئت و خواست الله متعال می‌باشد؛ اما اشاعره و همسان آنها از اهل تعطیل گروهایی که اسماء و صفاتی را که الله متعال برای خودش ثابت کرده است را انکار می‌کنند معنای این صفت را تحریف نموده می‌گویند: مراد از رضای الله یا ثواب دادن است یا ارادۀ ثواب.

5- مستحب بودن تقدیم رضای الله بر نفس؛ زیرا الله متعال آن را در مقام مدح و ثنا ذکر نموده است.

6- اثبات صفت رأفت و مهربانی برای الله متعال.

7- رأفت و مهربانی الله عزوجل عام برای همه بندگان است؛ این در صورتی که {العباد} به معنای عام باشد؛ اما اگر آن را به معنای خاص گفتیم پس همگی شامل نمی‌شوند؛ و بدان که عبودیت و بندگی دارای دو معناست: خاص؛ و عام؛ و معنای خاص اخص هم دارد که خاص خاص است؛ و معنای عام را در این فرمودۀ باریتعالی می‌توان مشاهده کرد: ﴿إِن کُلُّ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ إِلَّآ ءَاتِی ٱلرَّحۡمَٰنِ عَبۡدٗا٩٣ [مریم: 93]. «هیچ چیز در آسمان‌ها و زمین نیست؛ مگر این‌که به بندگی سوی (الله) رحمن بیاید». و اما خاص مانند این فرمودۀ متعال: ﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا [الفرقان: 63]. «و بندگان (خاص) رحمن، کسانی هستند که با فروتنی (و آرامش) بر زمین راه می‌روند». مراد از آنها بندگانی هستند که با این صفات وصف شده‌اند؛ بنابرین کسی که دارای این صفات نباشد خارج می‌شود؛ و اخص مانند این فرمودۀ باریتعالی که می‌فرماید: ﴿تَبَارَکَ ٱلَّذِی نَزَّلَ ٱلۡفُرۡقَانَ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦ [الفرقان: 1] «پر برکت و بزرگوار است کسی‌که فرقان (قرآن) را بر بنده‌اش نازل کرد». این بندگی و عبودیت اخص است که همانا عبودیت صاحب رسالت ج می‌باشد.

﴿208 پس از آن‌ که‌ الله تعالی از تقسیم‌شدن‌ مردم‌ به‌ سه‌ گروه‌ مؤمنان، کافران‌ ومنافقان‌ یاد کرد، سپس فرمان‌ می‌دهد که ای مؤمنان همه‌ یک‌جا به‌ آیین‌ اسلام‌ به‌ زبان‌ها و دل‌های‌ خود و به‌ همه‌ ارکان‌ و شاخه‌ها و فروع‌ آن درآیید.

آری‌! اسلام‌ تجزیه‌پذیر نیست‌ و شخص‌ مسلمان در برابر احکام‌ ثابت‌ و قطعی‌ اسلام‌، قدرت‌ پذیرش‌ یا رد ندارد، پس‌ یا باید اسلام را به‌ تمامی‌ آن‌ بپذیرد، یا این‌ که‌ از اسلام‌ به‌ تمامی‌ آن‌ خارج‌ است‌[182].

و در تجزیه‌ و تفرقه‌افگنی‌ در دین از گام‌های‌ شیطان‌ پیروی‌ نکنید، یا در اختلاف‌ و کشمکش‌ و از شبهات‌ و گناهانی‌ که‌ شیطان‌ با هدف‌ گمراه‌ساختن‌ شما به‌ شما دستور می‌دهد، اطاعت‌ نکنید و به‌ راه‌های‌ او نروید که‌ او دشمن‌ آشکار شماست‌. بلکه با این دشمن مکار مبارزه باید کنید و مبارزه با شیطان تنها با سلاح‌های الهی میسر است و انسان بدون آنکه از جانب پروردگار صاحب قوت و نور شود، نمی‌تواند در برابر ظلمت شیطان درون و بیرون و شیطان جن و انس سر فراز بیرون آید.

از فواید این آیه:

1- فضیلت ایمان؛ زیرا اینگونه فراخواندن و ندا ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ برای تشریف و تکریم است.

2- مقتضای ایمان پیروی و اطاعت از امر الله تعالی است؛ زیرا الله تعالی امر را با این نداء ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ آغاز کرده است؛ و این فایده مهمی است که بنده بداند که مقتضای ایمان پیروی و اطاعت از اوامر الله عزوجل می‌باشد.

3- تطبیق شریعت بطور کامل با جزئیات و تفاصیل آن واجب است. طوریکه فرمود: «یک دست و یکسره به اسلام در آیید».

4- انسان به کاری امر می‌شود که بالفعل در آن دخیل است، با این اعتبار که بر آن کار مستمر است و اخلالی در آن نمی‌باشد؛ همانند این آیه کریمه در سورۀ النساء: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ [النساء: 136]. «ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! به الله و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده ایمان بیاورید». یعنی: بر این ایمان مداوم و مستمر باشید.

5- تحریم پیروی از (گام‌ها) و برنامه‌های شیطان؛ به این معنا که در خط شیطان راه نرویم و از او پیروی نکنیم؛ زیرا الله متعال در آیه‌ی دیگری بیان نموده است که شیطان به فحشا امر می‌کند.

6- همچنان این آیه می‌رساند که مسلمان خود را با کافران مشابه نسازد؛ زیرا کردار کافران برگرفته از برنامه‌های شیطان است؛ و شیطان به فحشا و کارهای ناپسند و منکرات که مغایر با رضایت الله متعال می‌باشد امر می‌کند؛ و زشت‌تر از کفر چیزی نیست والعیاذ بالله-.

7- بیان شدت دشمنی شیطان با بنی آدم. امکان ندارد شیطان ما را به خیر و خوبی امر کند؛ چون کار و گفتار بد تو دشمن تو را مسرور، و خوشی تو دشمن تو را اندوهگین می‌سازد؛ از این رو الله متعال در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ [فاطر: 6]. «مسلما شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید».

 



﴿فَإِن زَلَلۡتُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡکُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ٢٠٩

 

هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن یَأۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ فِی ظُلَلٖ مِّنَ ٱلۡغَمَامِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٢١٠

 

سَلۡ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ کَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّنۡ ءَایَةِۢ بَیِّنَةٖۗ وَمَن یُبَدِّلۡ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُ فَإِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٢١١

 

زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَیَسۡخَرُونَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْۘ وَٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ فَوۡقَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ وَٱللَّهُ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٖ٢١٢

 

کَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِۚ وَمَا ٱخۡتَلَفَ فِیهِ إِلَّا ٱلَّذِینَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَیِّنَٰتُ بَغۡیَۢا بَیۡنَهُمۡۖ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ ٱلۡحَقِّ بِإِذۡنِهِۦۗ وَٱللَّهُ یَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٍ٢١٣

پس اگر بعد از آنکه برای شما نشانه‌های آشکار آمد، لغزش کردید، بدانید که الله غالبِ باحکمت است. ﴿209

 آیا این انتظار را دارند که الله، در سایه‌بانهایی از ابر سراغشان بیاید و فرشتگان (نیز برای اجرای فرامین الهی بیایند) و کار به انجام رسانیده شود؟ و همۀ کارها به‌سوی الله بازگردانده می‌شوند. ﴿210

از فرزندان اسرائیل بپرس که چه بسیار نشانه‌های روشن به آنها دادیم. و هرکس که نعمت الله را - پس از آنکه پیش او آمد - (به کفران) بدل کند، پس همانا الله سخت کیفر است. ﴿211

برای آنانی که کفر ورزیده‌اند زندگی دنیا آراسته شده است، و مؤمنان را مسخره می‌کنند. و کسانی که تقوا پیشه کرده‌اند روز قیامت از آنها برترند، و الله کسی را که بخواهد بدون حساب روزی می‌دهد ﴿212

مردم(در آغاز)امتی یگانه بودند، پس الله پیامبران را مژده دهنده و بیم دهنده برانگیخت، و با آنها کتاب را به حق نازل کرد تا میان مردم در آنچه اختلاف کردند داوری کند، و در آن اختلاف نورزید جز کسانی‌که (کتاب)به آنان داده شد (آن هم) پس از آنکه نشانه‌های روشن برایشان آمد،(و این اختلاف) از روی ستمکاری و کینه‌توزی (بود)، پس الله به فرمان خویش مؤمنان را به آن حقی که در آن اختلاف کرده بودند هدایت نمود، و الله هرکس را که بخواهد به راه راست هدایت می‌کند﴿213.


﴿209 و اگر دچار لغزش‌ شدید و پای‌ شما از رفتن‌ به‌ راه‌ حق‌ لنگید و از آن‌ انحراف‌ ورزیده‌ به‌ راه‌های‌ شیطان‌ گرایش‌ پیدا کردید پس‌ از آن‌ که‌ برای‌ شما دلایل‌ آشکارآمد بر این‌ که‌ ورود به‌ اسلام، یگانه‌ انتخاب‌ بر حق‌ است‌ پس بدانید که‌ الله تعالی غالب‌ است‌ و انتقام‌گرفتن‌ از شما او را عاجز نمی‌گرداند و اوتعالی حکیم‌ است و جز به‌حق‌ انتقام‌ نمی‌گیرد.

نکته: راه‌هایی که شیطان در انسان نفوذ می‌کند عبارتند از:

1- مزین ساختن اعمال زشت: شیطان با زیبا جلوه دادن زشتى‏ها، قبح ظلم و گناه را از بین مى‏برد و موانع اجتماعى در عمل به محرمات را مى‏کاهد، تا انسان راحت‏تر به دامان گناه بیافتد.

2- وعده‏هاى دروغ: شیطان با دادن وعده‏هاى دروغ و آرزوهاى بلند و دست نیافتنى، انسان را از یاد مرگ و قیامت و حساب و کتاب الهی، باز مى‏دارد.

3- بیم و هراس: شیطان با ایجاد خوف و ترس از آینده و رویدادهاى آن آدمى را به انباشت ثروت، فرار از جهاد، همراهى با طاغوت و... فرا مى‏خواند و او را به اعمال ناشایست و گناهانى که نشأت گرفته از ترس از آینده هستند، وامى‏دارد.

(الحکیم) حکیم از اسمای الله تعالی است و دارای کمال حکمت می‌باشد؛ حکیم، کسی است که دارای علم و آگاهی گسترده بر مبادی امور و عواقب آن می‌باشد؛ همچنین حکیم، کسی است که حمد و ستودگی وافر، قدرت کامل و رحمت فراوان دارد و هر چیزی را در جای مناسبش قرار می‌دهد و نمی‌توان به او اعتراض کرد.

حکمت الله تعالی، بر دو نوع است

نوع اول: حکمت در آفرینش؛ الله تعالی، آفریدگان را به حق آفریده و منظورش، از آفرینش مخلوقات حق بوده است؛ به این ترتیب تمام آفریده‌ها را به بهترین نظم آفریده و ترتیبی کامل به آنها داده است. و نه تنها هر مخلوقی را طوریکه شایسته آن می‌باشد آفریده، بلکه به هر جزئی از اجزای مخلوقات و به هر عضوی از اعضای حیوانات خلقت و شکل مناسب آن را داده است. طوریکه که هیچ کمبود و نقصی، در آفرینش او مشاهده نمی‌شود. اگر همه مخلوقات از اول تا آخر جمع شوند و عقل‌های خود را بکار بندند تا آفرینشی همانند آفرینش الله تعالی پیشنهاد کنند، نخواهند توانست؛ آنان، به هیچ عنوان توانایی چنین کاری را ندارند. چراکه اگر عقلا و فرزانگان، بتوانند بسیاری از حکمت‌های او را دریابند و به بخشی از استواری و نظم هستی پی ببرند، همین، برای آنها کمال است.

الله تعالی، بندگانش را به مبارزه طلبیده و به آنها فرمان داده است تا در آفرینش او بنگرند و چندین‌بار به آن نگاه کنند و بنگرند که آیا در آن کمبود و خللی مشاهده می‌کنند؟

حتما دیدگان، خسته و ناتوان می‌شوند و نمی‌توانند بر آفریده‌های الله خرده و ایراد بگیرند.

نوع دوم: حکمت الله تعالی در شرع و فرمان او؛ الله تعالی، قوانین را وضع نموده و کتاب‌ها را نازل فرموده و پیامبران را فرستاده تا بندگان، الله تعالی را بشناسند و او را بپرستند.

پس چه حکمت و فضل و کرمی بزرگتر از این می‌تواند باشد؟ براستی که شناخت و پرستش الله یگانه و انجام دادن عمل فقط برای او و ستایش نمودن و سپاس گفتن او، بهترین بخشش الهی به بندگانش می‌باشد و هرکس، از این نعمت برخوردار شود، به برترین فضیلت رسیده است.

از سوی دیگر دین و شریعت، هر خوبی و خیری را در بردارد.

اوامر و نواهی الله تعالی، در نهایت حکمت و صلاح قرار دارند و مایه اصلاح دین و دنیا می‌باشند. او، تنها به چیزی دستور می‌دهد که مصلحت خالص است و یا مصلحت و سود در آن بیشتر می‌باشد و فقط از چیزی نهی می‌کند که زیان محض است یا زیان آن بیشتر می‌باشد. از حکمت شریعت و قانون اسلامی، این است که همانگونه که مایه صلاح و درستی دل‌ها و اخلاق و اعمال و استقامت بر راه راست می‌باشد، سبب بهبود دنیا نیز می‌گردد و امور دنیا، جز با دین راستینی که محمد مصطفی ج آورده، سامان نمی‌یابد و درست نمی‌شود.

این، امری است که هر فرد عاقل، آن را مشاهده و احساس می‌کند. زیرا اوضاع امت محمدی تازمانی که تمام اصول و فروع این دین و رهنمودهای آن را انجام می‌دادند، در نهایت درستی و خوبی بود و چون از دین، منحرف شدند و بسیاری از رهنمودهای آن را ترک گفتند و آموزه‌های والای آن را در زندگی خود پیاده نکردند، گذشته از آنکه در دین دچار انحراف گشتند، دنیایشان نیز دچار آشفتگی و انحراف شد.

از فواید این آیه:

1- تهدید و هشدار الهی برای کسانی که پس از اتمام شدن حجت از راه راست می‌لغزند. چون الله متعال بر بندگان اقامه دلیل و برهان کرده است.

2- تا نشانه‏هاى روشن آورده نشود حجت برپا نمی‌گردد، و تا حجت برپا نشود انسان مستحق جزا نمی‌شود؛ و در این مورد از کتاب و سنت شواهد زیادی وجود داردکه تا نشانه‏هاى روشن برای انسان برپا نشود حجت بر وی قائم نمی‌گردد.

3- واجب بودن ایمان به اسم‌های الله متعال، و آنچه از صفاتی را که در بر دارند؛ به دلیل این فرمودۀ متعال: ﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ یعنی علمی که در آن اعتراف از روی دانستگی و اقرار و قبول و فرمانبرداری باشد؛ چون تنها علم و دانستن کفایت نمی‌کند؛ لذا ابو طالب می‌دانست که پیامبر ج بر حق است، و او فرستادۀ الله تعالی است، لکن قبول و اعتراف نمی‌کرد؛ از این رو تنها دانستن برایش فایده نکرد؛ پس ایمان فقط دانستن و اعتراف کردن، بدون قبول و فرمانبرداری و اقرار، نیست.

4- اثبات دو اسم از اسمای حسنای الله متعال که عبارتند از (العزیز) و (الحکیم)؛ و ثابت شدن آنچه از صفاتی که در بر دارند و عبارتند از: صفت عزت، حکم و حکمت.

 ﴿210 آیا آنانی‌ که‌ از ورود به‌ آیین‌ اسلام‌ سر باز زده‌اند انتظار نمی‌کشند غیر از این‌ که ‌الله تعالی برای‌ داوری‌ نهایی‌ و حساب‌ و عذاب‌ نزدشان‌ بیاید و انتظار نمی‌کشند جز این‌ امر را که‌ فرشتگان‌ برای‌ اجرای ‌فرامین‌ الله در مورد این‌ منحرفان‌ در سایبان‌هایی‌ از ابر سپید و نازک‌ و رقیق ‌بیایند و کار داوری‌ خواه‌ناخواه‌ فیصله خواهد شد و عذابشان‌ تحقق‌ خواهد پذیرفت،‌ و سرانجام، کارها در آخرت به‌ الله تعالی بازمی‌گردد، آن‌گاه‌ حق‌ تعالی‌ به‌همه‌ مردم‌ در برابر اعمالشان‌ جزایی‌ مناسب‌ می‌دهد.

صفت "‌مجیء"یا آمدن‌ برای‌ الله تعالی در این‌ آیه‌ و دیگر آیات‌ بیان‌ شده است، شیوه اهل سنت در مورد اسماء الله و صفات او بر این است که هر آن چیزی را که الله تعالی بوسیله کتابش یا توسط رسولش صلى الله علیه وسلم ابلاغ شده، قبول کرده و به اثبات می‌رسانند و این اثبات بدون هرگونه تعطیل، تکییف (چگونگی) و تمثیل(همانندی) و تشبیه (مشابهت) صورت می‌پذیرد. و بنده مسلمان باید بدون‌ تحریف‌ و تعطیل‌ و تکییف‌ و تمثیل‌ به آن ایمان‌ داشته باشد‌. چون قول‌ درباره ‌صفات‌ الله تعالی، همانند‌ قول‌ درباره‌ ذات‌ اوست، و هیچ چیزی‌ همانند او نیست، نه‌ در ذات، نه‌ در صفات‌ و نه‌ در افعالش‌.

از فواید این آیه:

1- تهدید و هشدار اینها از آمدن عن قریب روز آخرت.

2- الله متعال این امت را به عذاب عام و فراگیر گرفتار نمی‌کند.

3- ثابت شدن آمدن الله ﻷ در روز آخرت برای فیصله میان بندگانش؛ و این آمدن حقیقی است که شایسته جلال و عزت اوتعالی می‌باشد و کیفیت و چگونگی آن دانسته نمی‌شود، و سؤالی نیز از آن نمی‌شود- مانند سایر صفات پروردگار-؛ امام مالک / - وقتی از ایشان در مورد این فرمودۀ باریتعالی پرسیده شد: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥ [طه: 5] «الرحمن بر عرش قرار گرفت»، استوی چگونه است؟ فرمود: «استوی ناشناخته و نامعلوم نیست، و کیفیت آن نامعقول و مجهول است، و ایمان به آن واجب است، و سؤال کردن در مورد آن بدعت است»؛ اما اهل تعطیل گفته‌اند که آمدن الله متعال بمعنای آمدن امر اوتعالی است نه آمدن خودش؛ و این تغییر و تحریف کلام الله است، و تبدیل کردن کلام الهی از ظاهرش بدون دلیل می‌باشد. زیرا آنها با دلیل عقلی چنین گمان برده‌اند و در حقیقت دلیل عقلی نبوده بلکه خیال واهی بیش نیست، پس ما می‌گوییم: کسی که فعل اتیان یعنی آمدن و حاضر شدن را به الله متعال منسوب نموده خود الله عزوجل است؛ و او داناتر به نفس خودش است؛ و او می‌خواهد برای بندگانش بیان نماید تا گمراه نشوند، و او داناتر به خودش است، و در سخن و گفتارش لکنت، و در تعبیری که می‌خواهد بکند عجز اصلا وجود ندارد، و در کلامش کمی و کاستی بلاغی نیست؛ پس کلام اوتعالی در آخرین حد از علم است؛ و در آخرین حد از اراده هدایت به بندگانش است، و در آخرین حد از فصاحت و بلاغت است، و در آخرین حد از صدق می‌باشد. پس آیا ممکن است بگوییم؛ نخیر مراد او ظاهرش نبوده؟! هرگز این امکان ندارد مگر اینکه الله متعال خود بگوید که مراد اوتعالی ظاهرش نبوده است؛ پس بدان که مراد از اتیان و آمدن الله متعال حقیقی است نه چیزی دیگر.

4- اثبات وجود و شناسایی فرشتگان.

5- فرشتگان جسم دارند بر خلاف کسانی که گمان می‌برند که فرشتگان نیروی خیر هستند، و آنها روح بدون جسم هستند؛ و رد بر این گمان در قرآن و سنت بسیار است.

6- روز آخرت همه چیز نابود می‌گردد؛ و بعد از آن روز چیز دیگری نیست؛ و سرنوشت یا به سوی بهشت، و یا به سوی آتش است؛ و هیچ امیدی نیست به اینکه انسانی که از اهل آتش است، از اهل بهشت شود[183]؛ و این امر را به شیوه‌ای بیان کرده که از فاعل آن (الله) نام نبرده است. زیرا روز و حادثۀ بس بزرگی است.

7- تمام امور به سوی الله متعال بر می‌گردند؛ یعنی امور کونی، و شرعی؛ طوریکه در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿وَمَا ٱخۡتَلَفۡتُمۡ فِیهِ مِن شَیۡءٖ فَحُکۡمُهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِۚ [الشورى: 10] «و در هر چیزی که در آن اختلاف کنید، پس حکم (و داوری) آن با الله است»، و می‌فرماید: ﴿إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُۚ [یوسف: 40] «فرمانروایی تنها از آنِ الله است، فرمان داده است که جز او را نپرستید». مرجع تمام امور به سوی الله تبارک و تعالی است؛ و آن چیزی که به سوی مخلوق بر می‌گردد فقط به اجازه الله متعال خواهد بود؛ طوریکه مرجع داوری بین مردم قاضیان هستند؛ لکن قاضیها به اذن الله تعالی مرجع مردم گردیده‌اند.

8- اثبات افعال اختیاری برای الله متعال-یعنی هرچه از افعالش را خواست می‌کند-؛ و این مذهب سلف صالح است برخلاف اهل تحریف و تعطیل، کسانی که آن را انکار می‌کنند و به معانی دیگری تحریفش می‌کنند بخاطر اینکه انجام افعال اختیاری را به الله عزوجل ممنوع می‌پندارند، و مذهب آنها با گوش و عقل باطل است؛ چون نصوصی که این امر را به اثبات می‌رسانند قابل شمارش نیست؛ و عقل نیز ایجاب می‌کند که کمال از آن کسی است که هر چه بخواهد می‌کند، و هر چه را در هر زمانی که خواسته باشد و به هر گونه‌ای که خواسته باشد انجام می‌دهد.

9- برگرداندن کارها به سوی الله متعال اثبات و ابراز عظمت، سلطان، توانائی و اقتدار اوتعالی است.

﴿211 ای‌ محمد! از بنی‌اسرائیل‌ بپرس‌ با پرسشی‌ سرزنش‌گرانه‌، که‌ ما به‌ وسیله‌ انبیای‌ خویش‌ چه‌ معجزات‌ و برهان‌های‌ روشن‌ بسیاری‌ به‌سویشان‌ فرستادیم‌؛ چون‌ عصا، ید بیضا، شکافتن‌ دریا، فرود آوردن‌ من‌ و سلوی‌ و غیره‌. یا از آنان‌ بپرس‌ که‌ درباره‌ حقانیت ‌رسالت‌ تو چه‌ آیات‌ روشنی‌ به‌ آنان‌ داده‌ایم‌؟ ولی‌ هنگامی‌ که‌ آنان‌ این‌ نعمت‌های‌ ما را ناسپاسی‌ کردند، به‌ شدیدترین‌ وجه‌ مجازات‌ شدند، پس‌ همچنین‌ است‌ حال‌ و روز آنان‌ در عصر رسالت‌، آن‌گاه‌ که‌ به‌ پذیرفتن‌ تمامی‌ اسلام‌ فراخوانده‌ می‌شوند، اما به‌ آیات‌ الهی‌ کفر ورزیده‌ و از اجابت‌ این‌ خواسته‌ سر باز می‌زنند، پس‌ باید سرنوشتی‌ همانند نیاکانشان‌ را انتظار بکشند و هر کس‌ نعمت‌ الله یعنی هدایت‌ و دین‌ و آیات‌ روشن‌ وی‌ را که‌ به ‌انبیای‌ خویش‌ داده‌ است‌ پس‌ از آن‌ که‌ برای‌ او آمد، به‌جای ‌شکرگزاری‌ در برابر آنها دگرگون‌ سازد، پس باید بداند که‌ عقوبت سخت‌ دارد.

این‌ آیه‌ حامل‌ چنان‌ تهدید و تخویفی‌ برای‌ یهودیان‌ است‌ که‌ هرگز اندازه ‌آن‌ را نمی‌توان‌ تصور کرد.

عواقب ناگوار کفران نعمت

ناسپاسى و کفران نعمت آثار سوء گسترده‌اى از نظر معنوى و مادى در زندگى انسان‌ها دارد که به بیان برخی می‌پردازیم:

1- عدم شناخت الله تعالی

ناسپاسى از نعمات الهی سبب می‌شود انسان از معرفت الله تعالی دور بماند و این بزرگترین خسران و زیان است. شکر نعمت، نخستین انگیزه شناخت پروردگار است؛ زیرا سپاسگزارى از بخشنده نعمت، یک امر وجدانى است؛ انسان هنگامى که خود را غرق نعمت می‌بیند و می‌داند این همه نعمت در درون و بیرون وجود او است و اینها از خود او نیست به فکر تشکر از بخشنده نعمت می‌افتد و همین امر راه شناخت الله تعالی را براى او هموار می‌سازد ولى ناسپاسان نه اعتنائى به نعمت دارند و نه بخشنده نعمت و لذا از معرفت الله تعالی نیز محروم می‌شوند.

2- ناشکری از مخلوق

 ناسپاسى در برابر نعمت‌هاى خالق سبب می‌شود انسان در برابر مخلوق نیز ناسپاس ‌شود، نه تنها ارزشى براى محبت‌ها وخدمات بى‌شائبه دیگران قائل نشود، بلکه خود را طلبکار آنان بداند و این صفت سبب تنفر و بیزارى مردم از چنین افرادی می‌شود و به این ترتیب ناسپاسان گرفتار انزواى اجتماعى و نداشتن یار و یاور، در برابر مشکلات زندگى خواهند شد.

3- زوال نعمت

کفران نعمت منجر به زوال نعمت‌ها می‌شود؛ زیرا پروردگار حکیم است نه بى‌حساب چیزى به کسى می‌بخشد و نه بى‌جهت چیزى را از کسى می‌گیرد، اما آنها که ناسپاسى می‌کنند با زبان حال نعمت الهی را بی‌ارزش می‌دانند و حکمت الهی ایجاب می‌کند که این نعمت را از آنها بگیرد و آنها که شکر نعمت را بجا می‌آورند در واقع قدر نعمت الهی را دانسته‌اند و الله تعالی نیز بر ایشان افزون می‌کند.

4- مجازات عاجل

کفران نعمت یکی از صفات هلاک کننده است که مجازاتش خیلی زود در همین دنیا نیز گریبان انسان را می‌گیرد.

5- عدم احساس خوشبختی

 کسانی که نعمت‌های ارزشمند و بی‌شمار الله تعالی را نمی‌بینند و آن را انکار می‌کنند و همیشه شکایت دارندکه الله به ما چیزی نداده و یا کسانی که از نعمت‌های الله در راه گناه و معصیت استفاده می‌کنند، هیچ‌وقت در دنیا احساس خوشبختی و رضایت نمی‌کنند و پیوسته احساس کمبود می‌کنند.

6- سلب آرامش روانی

یکی از عواقب کفران نعمت، سلب آرامش از زندگی انسان ناشکر است. چون وی به افرادی می‌نگرد که در سطح بالا‌تری قرار دارند و از نعمات بیشتری برخوردار هستند. اما اگر انسان در زندگی افراد کم بضاعت بنگرد، روح شکرگزاری در او تقویت می‌شود؛ چرا که خود را در جایگاه او تصور می‌کند و از اینکه زندگی مانند او ندارد، الله تعالی را شکر می‌کند.

از فواید این آیه:

1- بیان کثرت آیات و نشانه‌هایی که الله متعال به بنی اسرائیل داده است که بر صدق پیامبرانش دلالت دارند.

2- تقبیح و توبیخ بنی اسرائیل که به نشانه‌ها و آیات الهی کفر ورزیدند، زیرا مراد از سوال در اینجا سؤال توبیخ و نکوهش است.

3- نشانه‌ها و آیات از جمله نعمت‌های الله متعالند؛ چون انسان را بر ایمان وامی‌دارد؛ و در ایمان نجات انسان و کرامتش نهفته است.

5- بر حذر داشتن از تبدیل نعمت الله عزوجل؛ مراد تبدیل شکر به کفر است؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿۞أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ کُفۡرٗا [إبراهیم: 28] «آیا ندیدی آن کسانی را که (شکر) نعمت الله را به کفران تبدیل کردند».

6- اثبات شدت مجازات الهی برای کسی که نعمت اوتعالی را کفران می‌کند؛ که این مجازات از کمال عدل و حکمت او تعالی است.

﴿212 زندگانی‌ دنیا در چشم‌ کافران‌ با فریفته شدنشان به زیب و زینت و آرایش‌های دنیا آراسته‌ گردانده‌ شده‌ است‌ و از اینرو از زندگانی‌ آخرت‌ رویگردانند، اما مؤمنان، مفتون ‌این‌ آرایش‌های کوتاه و زودگذر نگشته‌ و توجه ایشان‌ به‌ سوی‌ آخرت‌ است‌.

کفار به خاطر فقیر بودن مؤمنان‌ ایشان را مورد تمسخر قرار می‌دهند و می‌گویند: نصیب آنان‌ از دنیا، همانند نصیب‌ رؤسا‌ و سردمداران کفر و پیشتازان‌‌ عرصه گمراهی‌ نیست، چون کفار‌ رسیدن‌ به ‌متاع‌ ناچیز دنیا را سر منزل‌ سعادت،‌ و محرومیت‌ از آن‌ را مایه‌ بدبختی می‌دانند - خاطرنشان‌ می‌شود که‌ در زمان‌ نزول‌ این‌ آیه‌‌ غالب‌ مؤمنان‌ فقیر وتهیدست‌ بودند - اما این‌ تاریک‌دلان‌ کور ذهن‌، بی‌خبر از آنند که پرهیزگاران‌در روز قیامت‌ از آنان‌برترند؛ زیرا ایشان‌ در بهشت خواهند بود و کافران‌ در دوزخ‌. و الله هر کس‌ را بخواهد، در دنیا بی‌حساب و بدون‌ اندازه‌ روزی‌ می‌بخشد، بدون‌ در نظر داشت ایمان‌ و کفر یا تقوی‌ و بدکاری‌ وی‌ و این‌ از ایجابیات‌ عدل‌ و رحمت‌ عام‌ اوتعالی بر همه‌ مخلوقات است‌. پیامبر ج می‌فرماید: «لَوْ کَانَتِ الدُّنْیَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا سَقَى کَافِرًا مِنْهَا شَرْبَةَ مَاءٍ»[184].

«اگر دنیا نزد الله تعالی به‌اندازه‌ بال‌ پشه‌ای‌ ارزش ‌می‌داشت، هرگز به‌ کافری‌ جرعه‌ آبی‌ از آن‌ نمی‌چشانید».

اما در آخرت‌ وضع‌ این‌گونه‌ نیست‌ زیرا رزق‌ مؤمن‌ پرهیزکار در آن‌ وسیع‌تر از رزق‌ وی‌ در دنیاست، در حالی‌ که‌ کافر در آنجا روزی‌ای‌ جز عذاب‌ جهنم‌ ندارد.

لیکن‌ باید دانست‌ که‌ حال‌ ملت‌ها و امت‌ها - بر خلاف‌ افراد - در دنیا نیز همچون ‌آخرت‌ کاملا متفاوت‌ است‌، زیرا سنت‌ پروردگار درباره‌ امت‌ها این‌ است‌ که‌ با کار وتلاش‌ و سازندگی‌ به‌ آنان‌ عزت‌ می‌دهد و با بی‌کاری‌ و تنبلی، آنان‌ را ذلیل ‌می‌گرداند.

از فواید این آیه:

1- فریفته شدن کافران به زندگانی دنیا.

2- کافران عاشقان دنیا هستند، و همواره طلبکار آن بوده هدف و مرام شان است؛ زیرا چیزی که برای فرد مزین شد پس باید به آن اهتمام داشته طلبکار آن باشد.

3- دنیا در چشم مؤمنان چیزی بی‌ارزش است و برای آن اهمیتی قایل نیستند، زیرا دنیا برای کسانی که کافر شده‌اند می‌باشد؛ از این رو وقتی چیزی از زیبایی‌های دنیا پیامبر ج را در تعجب می‌انداخت می‌فرمود: «لبیک! إن العیش عیش الآخرة»[185]، «گوش به فرمان تو هستم ای الله! همانا زندگی زندگی آخرت است» تا نفس را به الله متعال متوجه سازد؛ نه به اجابت از رغبات آن، و شگفتا کسی که زندگی آخرت را خواستار شود زندگی دنیا برایش گوارا می‌شود؛ و کسی که خواستار زندگی دنیا باشد، دنیا و آخرت بر او ضایع و نابود می‌شود؛ الله متعال می‌فرماید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَأَهۡلِیهِمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ [الزمر: 15]. «بگو: بی‌گمان زیانکاران (واقعی) کسانی اند که خود و خاندان‌شان را در روز قیامت از دست داده‌اند». پس هر انسان، وقتی چیزی از زیبایی‌های دنیا را می‌بیند و مورد تعجب او قرار می‌گیرد، شایسته است آنچه را پیامبر ج فرموده است بگوید.

4- بیان حقارت و زبونی دنیا؛ چون دنیا بخاطر دنی و پست بودنش به دنیا وصف شده است؛ لذا از جهت زمان و مرتبه دنی و پست است؛ پستی زمانی آن این است که پیش از آخرت است و پستی مرتبۀ آن این است که کمتر از آخرت است؛ از این رو هیچگاه حالت خوشی و سرور را در دنیا نمی‌یابی مگر اینکه قبل و بعد آن آمیخته به ناگواری و تلخی می‌باشد. اما این ناگواری نسبت به مؤمن خیر است؛ زیرا اجر و پاداش در بر دارد، طوریکه پیامبر ج فرموده است: «عَجَبًا لأمْرِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ أَمْرَهُ کُلَّهُ لَهُ خَیْرٌ، وَلَیْسَ ذَلِکَ لأِحَدٍ إِلاَّ للْمُؤْمِن: إِنْ أَصَابَتْهُ سَرَّاءُ شَکَرَ فَکَانَ خَیْراً لَهُ، وَإِنْ أَصَابَتْهُ ضَرَّاءُ صَبَرَ فَکَانَ خیْراً لَهُ»[186]. «از حال مسلمان تعجب می‌کنم که همه کارهایش برای او خیر است و این وضع تنها برای مؤمن است که اگر چیزی که مایه‌ شادی و سود است، برای او پیش آید، شکر می‌کند و خیر او در آن است و اگر ضرر (و سختی) برای او پیش آید، صبر می‌کند و خیر او در آن است». و مؤمن اگر به آزمایش جسمی یا نفسی مبتلا شود می‌گوید: این نعمتی از سوی الله متعال برایم است که گناهانم را می‌زداید؛ پس اگر اینگونه احساس در او بود این درد، نعمت می‌گردد؛ زیرا انسان همیشه خطاکار است؛ و این چیزها بدون شک- الحمدلله- کفاره و جبران برای گناهان است؛ اگر صبر و قناعت کرد سبب بالا رفتن درجات خواهد بود؛ البته دردها و مصیبت‌ها و هم و غم در هر حالتی جبران کننده گناهان هست؛ لکن اگر همراه با صبر و قناعت باشد عمل صالح بوده و بنده بخاطر آن ثواب و پاداش می‌برد.

 5- نباید به این دنیا تکیه زد و بر آن مطمئن بود؛ بلکه همت خود را به سرای آخرت بگماریم؛ و این توجه به آخرت و استقامت بر دین با لذت بردن و رفاهیت دنیوی، که الله متعال آن را برای ما در دنیا حلال گردانیده، منافات ندارد.

6- کافران همواره تلاش دارند خود را بر مؤمنان مسلط سازند و همیشه کسانی را که ایمان آورده‌اند مورد تمسخر قرار می‌دهند.

7- معیار درباره هر عملی پایان آن است.

9- الله متعال مؤمنان را به ثبات و تقویت ایمان دستور داده از آنها می‌خواهد در برابر استهزا و تمسخر کفار و منافقان صبر پیشه کنند، چون عادت و خصلت این گروه است که شما را به مسخره بگیرند.

10- مژده و بشارت برای مؤمنان، کسانی که تقوا و پرهیزگاری پیشه کردند که در روز آخرت از کافران برتر خواهند بود.

11- اثبات و بیان افعال الله تعالی که به مشیئت اوتعالی متعلق هستند، و در کتاب‌های عقاید افعال اختیاری نامیده می‌شوند- یعنی متعلق به مشیئت الله متعال-؛ و این افعال برای الله متعال ثابت و حقیقی بوده مثال‌های آن در قرآن کریم به کثرت وجود دارد.

12- اثبات مشیئت برای الله متعال؛ و تمام چیزهایی که در جهان هستی موجود هست به مشیئت و خواست الله متعال می‌باشند؛ مشیئت با اراده فرق دارد چون مشیئت به کونی و شرعی تقسیم نمی‌شود بلکه خالص کونی است؛ چیزی را که الله متعال خواست می‌شود و چیزی را که نخواست نمی‌شود خواه آن چیزی باشد که دوستش دارد یا چیزی باشد که دوستش ندارد؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿مَن یَشَإِ ٱللَّهُ یُضۡلِلۡهُ [الأنعام: 39] «هر کس را الله بخواهد گمراه می‌کند»؛ لیکن این را دوست ندارد؛ و فرمودۀ الله متعال: ﴿وَمَن یَشَأۡ یَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٣٩ [الأنعام: 39] «و هر کس را بخواهد؛ او را بر راه راست قرار می‌دهد». این امر را دوست دارد؛ و هر فعلی را که الله متعال به مشیئت خود معلق گذاشت مقرون به حکمت است؛ و دلیل آن سمعی و عقلی است؛ دلیل سمعی آن: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا٣٠ [الإنسان: 30] «و شما چیزی را نمی‌خواهید مگر این‌که الله بخواهد، بی‌گمان الله دانای حکیم است». دلالت دارد که مشیئت اوتعالی مقرون به حکمت است؛ و دلیل عقلی آن: الله متعال خود را حکیم نامیده است؛ و از حکیم هیچگاه چیزی صادر نمی‌شود مگر اینکه با حکمت او سازگار است.

13- بیان کثرت رزق الله عزوجل؛ طوریکه می‌فرماید: ﴿بِغَیۡرِ حِسَابٖ به این معنی که اوتعالی بخششی می‌دهد که قابل شمارش نیست.

﴿213 همه‌ مردم‌ از دوران‌ آدم ÷ تا عصر نوح‌ ÷ بر دین‌ یگانه‌ای‌ بودند که‌ همانا دین‌ اسلام‌ است، سپس‌ چون‌ زمان‌ به‌درازا کشید، پرستش‌ بت‌ها رایج‌ شد و مردم‌ به‌ دو شاخه‌ مؤمن و‌ کافر تقسیم‌ شدند. بعضی‌ مفسرین فرموده‌اند: مراد از مردم نوح‌ و همراهان‌ وی‌ در کشتی‌ هستند که‌ همه‌ بر آیین‌توحید بودند. اما رأی‌ اول، رأی‌ جمهور مفسران‌ است‌.

پس‌الله تعالی پیامبران‌ را برای‌ هدایت‌ بشر فرستاد، البته مژده‌دهنده و بیم‌دهنده؛‌ مژده‌دهنده برای‌ اهل‌ایمان‌ و عمل‌ صالح‌ و بیم‌دهنده‌ برای‌ اهل‌ کفر و فساد. و با آنان‌ کتاب‌ یعنی: جنس‌ کتب‌ آسمانی‌ را به‌ حق‌ نازل کردیم تا میان‌ مردم‌ در آنچه‌ با هم‌ اختلاف‌داشتند از عقاید و امور غیبی‌ و حسن‌ و قبح‌ اعمال‌ و غیره داوری‌ کنند و تا کتاب‌های‌ آسمانی، میان‌ مردم‌ داور باشد. از ابن‌عباس ب نقل است که فرمود: «کَانَ بَیْنَ آدَمَ، وَنُوحٍ عَشَرَةُ قُرُونٍ کُلُّهُمْ عَلَى شَرِیعَةٍ مِنَ الْحَقِّ، فَلَمَّا اخْتَلَفُوا بَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ وَالْمُرْسَلِینَ وَأَنْزَلَ کِتَابَهُ فَکَانُوا أُمَّةً وَاحِدَةً»[187].

 «میان‌ نوح‌ و آدم علیهماالسلام‌ ده‌ قرن‌ فاصله‌ بود و مردم‌ در این‌ ده‌ قرن، همه‌ بر شریعت‌ حق‌ پایدار بودند و بعد از آن‌ بود که‌ در دین‌ اختلاف‌ پدیدار شد پس الله تعالی انبیاء و مرسلین را برانگیخت‌ و کتابش را نازل فرمود، پس یک امت واحد شدند».

و در مصنف ابن ابی شیبه با این لفظ آمده: «کَانَ بَیْنَ آدَمَ وَنُوحٍ عَشَرَةُ أَقْرُنَ کُلُّهَا عَلَى الْإِسْلَامِ»[188].

«میان‌ نوح‌ و آدم‌ إ‌ ده‌ قرن‌ فاصله‌ بود، این‌ ده‌ قرن، همه‌ بر اسلام بودند».

وهیچ‌ کس‌ در کتب‌ آسمانی‌ سابق اختلاف‌ نکرد، مگر کسانی‌ که‌ این‌ کتاب‌های آسمانی به‌ آنان‌ داده‌ شد، پس‌ از آن‌ که‌ دلایل روشن‌ برایشان‌ آمد. مراد از اختلاف کنندگان در کتب‌؛ بنی اسرائیل یعنی یهود و پیروان عیسی ÷ یعنی مسیحیان بودند. وسبب اختلاف ایشان همانا حسد و حرص‌ بر دنیا و رقابت‌های نامقدسشان‌ بود.

پس الله تعالی امت‌ محمد ج را با بیان‌ علل‌ اختلافات‌ پیشینیان‌ در قرآن، به‌ فرمان‌ و علم‌ خویش‌ به‌ سوی‌ حق‌هدایت‌ کرد، و الله تعالی هر کس از خلق خویش را بخواهد به‌ سوی‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ می‌کند، زیرا حکمت‌ و حجت ‌بالغه‌، از آن‌ اوست‌. لذا پیامبر اکرم ج فرمود: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ یَوْمَ القِیَامَةِ، بَیْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الکِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا، ثُمَّ هَذَا یَوْمُهُمُ الَّذِی فُرِضَ عَلَیْهِمْ، فَاخْتَلَفُوا فِیهِ، فَهَدَانَا اللَّهُ، فَالنَّاسُ لَنَا فِیهِ تَبَعٌ الیَهُودُ غَدًا، وَالنَّصَارَى بَعْدَ غَدٍ»[189].

«ما در دنیا، آخرین اُمت هستیم ولی در قیامت، پیشاپیش سایر امت‌ها خواهیم بود با وجودی که آنها قبل از ما صاحب کتاب آسمانی شده‌اند. سپس، الله تعالی روز جمعه را برای اهل کتاب، فرض نمود (تا شعائرشان را در آن انجام دهند) ولی آنان در مورد آن، دچار اختلاف نظر شدند. آنگاه، الله تعالی ما را به آن (روز جمعه) راهنمایی فرمود و بقیه مردم (اهل کتاب) پشت سرما قرار دارند؛ شنبه روز عبادت یهود و یکشنبه روز عبادت نصارا است».

از فواید این آیه:

1- دین اسلام همان دین فطرت است؛ چون قبل از اینکه اموری رخ دهد که مردم را به فتنه بیندازد همگی آنان بر یک دین- دین اسلام- بودند.

2- حکمت الهی در فرستادن پیامبران با بشارت و هشدار.

3- نبوت مقامی نیست که با کسب به دست بیاید؛ بلکه فضل الهی و برگزیدن از سوی پروردگار عزوجل می‌باشد.

4- کسانی که به تبلیغ و موعظه و تبشیر وصف می‌شوند پیامبران و پیروانشان می‌باشند؛ اما دعوتگران نصرانی که به تبشیری‌ها نامگذاری شده‌اند دروغگویانی بیش نیستند؛ مگر اینکه مراد از نام آنها بشارت دهندگان به عذاب دردناک باشد، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٢١ [آل عمران: 21] «پس آنان را به عذابی دردناک مژده بده»؛ و بهترین صفتی که این دعوتگران به آن توصیف شوندگمراه کنندگان؛ یا نصرانی کنندگان است. و مانند این مثل کسی است که در نامگذاری نصاری به مسیحیان فریب خورده است؛ زیرا با گفتن مسیحیان گویا شما اقرار نمودید که آنها مسیح ÷ را پیروی می‌کنند، طوریکه بگویید: «فلانی تمیمی است»؛ یعنی او از قبیله بنی تمیم است؛ و مسیح پسر مریم از دینی که حالا بر آن هستند بیزار است طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ ٱللَّهُ یَٰعِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ءَأَنتَ قُلۡتَ لِلنَّاسِ ٱتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَٰهَیۡنِ مِن دُونِ ٱللَّهِۖ قَالَ سُبۡحَٰنَکَ مَا یَکُونُ لِیٓ أَنۡ أَقُولَ مَا لَیۡسَ لِی بِحَقٍّۚ إِن کُنتُ قُلۡتُهُۥ فَقَدۡ عَلِمۡتَهُۥۚ تَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِی وَلَآ أَعۡلَمُ مَا فِی نَفۡسِکَۚ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ١١٦ [المائدة: 116] تا این فرمودۀ متعال: ﴿مَا قُلۡتُ لَهُمۡ إِلَّا مَآ أَمَرۡتَنِی بِهِۦٓ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمۡۚ وَکُنتُ عَلَیۡهِمۡ شَهِیدٗا مَّا دُمۡتُ فِیهِمۡۖ فَلَمَّا تَوَفَّیۡتَنِی کُنتَ أَنتَ ٱلرَّقِیبَ عَلَیۡهِمۡۚ وَأَنتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ١١٧ [المائدة: 117] هر دو آیه؛ «و (بیاد بیاور) که الله می‌فرماید: «ای عیسی پسر مریم! آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به عنوان دو معبود به جای الله انتخاب کنید؟» (عیسی) گوید: «تو منزهی! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم؛ بی‌گمان تو می‌دانی، تو از آنچه در ضمیر من است آگاهی و من از آنچه در ذات (پاک) توست؛ نمی‌دانم، یقیناً تو خود دانای رازهای نهانی. * من چیزی جز آنچه مرا به آن فرمان دادی به آن‌ها نگفتم (به آن‌ها گفتم:) الله را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست و تا زمانی که در میان آن‌ها بودم مراقب و گواه‌شان بودم و چون مرا بر گرفتی تو خودت مراقب آن‌ها بودی و تو بر هر چیز گواهی.» زیرا آنها بشارت عیسی ÷ را در مورد محمد ج رد کردند و به آن کفر ورزیدند؛ پس حالا چگونه نسبت آنها به عیسی مسیح ÷ درست باشد؟! پس حاصل سخن اینکه برای مؤمن شایسته است همیشه بیدار و بر حذر باشد تا فریب فریبکاران را نخورد که برای آنها نام‌ها و القابی را بدهد که اصلا شایسته و مستحق آن نمی‌باشند.

5- شرایع و قوانینی که پیامبران آورده‌اند به دو دسته؛ اوامر و نواهی تقسیم می‌شوند، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ زیرا انذار برحذر بودن از واقع شدن در نافرمانی می‌باشد. و بشارت برای کسی است که اوامر را انجام داده و از نواهی برحذر بوده و فرمانبردار می‌باشد.

6- کتاب‌ها از نزد الله متعال نازل شده است طوریکه می‌فرماید: ﴿وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ. «و به همراه آنان کتاب را نازل فرمود». و این خود علو و بلندمرتبه بودن الله سبحانه و تعالی را ثابت می‌کند؛ زیرا وقتی کتاب‌ها از نزد اوتعالی نازل می‌شوند بدیهی است که او بالاتر است؛ چون نزول از بالا به پایین صورت می‌گیرد.

8- واجب است در هنگام نزاع به کتاب‌های آسمانی مراجعه شود. در غیر آن فایده کتاب‌های نازل شده از بین می‌رود؛ و هویداست کتابی که بر محمد ج نازل شده است تصدیق کنندۀ کتاب‌های پیشین بوده و بر آنها شاهد و نگهبان می‌باشد؛ پس رجوع کردن تنها به این کتاب (قرآن کریم) واجب است؛ زیرا کتاب‌های پیشین با نازل شدن قرآن منسوخ شده‌اند.

9- بیان رحمت الله عزوجل بر بندگان، طوریکه آنها را به عقل‌هایشان موکول ننموده است؛ زیرا اگر به عقل‌هایشان موکول می‌شدند زمین و آسمان‌ها تباه می‌گردید، طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ [المؤمنون: 71] «و اگر حق از هوس‌های آنها پیروی کند، آسمان‌ها و زمین و هر که در آنهاست، تباه شوند»؛ چون هر انسانی می‌گوید: عقل نزد من است و من عقلمندم؛ و درست و صحیح نزد من است؛ و لکن الله متعال پیامبران را مبعوث گردانید، و با آنان کتاب (آسمانی) را بحق نازل کرد، تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند.

10- وقتی مردم به این کتاب نازل شده بر آنها برگردند میان آنها اجتماع و ائتلاف به وجود می‌آید.

11- نزاع و اختلاف میان مردم ناگزیر واقع شدنی است و امکان گریز از آن نیست؛ طوریکه الله متعال می‌فرماید: ﴿لِیَحۡکُمَ بَیۡنَ ٱلنَّاسِ فِیمَا ٱخۡتَلَفُواْ فِیهِ؛ «تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند» و همچنان این فرمودۀ الله متعال بر آن دلالت دارد: ﴿وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخۡتَلِفِینَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَۚ وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمۡۗ وَتَمَّتۡ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ١١٩ [هود: 118-119] «و اگر پروردگارت می‌خواست مردم را امت واحدی قرار می‌داد ولی همواره مختلف اند. * مگر کسی‌که پروردگارت (بر او) رحم کند، و برای همین آنها را آفریده است، و سخن پروردگار تو محقق شد که: مسلماً جهنم را از همۀ (عاصیان و مجرمان) جن و انس پر خواهم کرد». و این فرمودۀ او تعالی: ﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُمۡ فَمِنکُمۡ کَافِرٞ وَمِنکُم مُّؤۡمِنٞۚ [التغابن: 2] «او ذاتی است که شما را آفرید، پس (گروهی) از شما کافرند و (گروهی) از شما مؤمن هستند». اگر این نبود نه دنیا برپا می‌شد و نه هم دین و نه جهاد و نه امر به معروف و نه نهی از منکر و نه آزمایش راستگو از دروغگو.

12- آنهایی که در شریعت اختلاف ورزیدند کسانی بودند که به ایشان کتاب داده شده بود؛ و پس از آنکه نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به خاطر ستم و حسادتی که در میان‌شان بود، در آن اختلاف کردند. پس حجت بر آنها برپا شده بود.

13- نهایت سرزنش و ملامتی بر اهل کتاب است، زیرا برای آنها واجب و سزاوارتر بودکه وقتی کتاب به ایشان داده شده بود در آن اختلاف نمی‌کردند؛ بلکه بر آن اتفاق می‌کردند؛ لکن با وجود لطف الهی که بر آنان بود اختلاف ورزیدند طوریکه الله متعال می‌فرماید: «و تنها کسانی‌که (کتاب) به آنان داده شده بود در آن اختلاف کردند».

14- بیان ضعف حدیثی است که از پیامبر ج روایت شده است که گویا فرموده‌اند: «اختلاف امت من رحمت است»؛ اختلاف رحمت نیست، لذا الله متعال فرموده است: ﴿وَلَا یَزَالُونَ مُخۡتَلِفِینَ١١٨ إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ [هود: 118-119]، «همواره مختلف اند. * مگر کسی‌که پروردگارت (بر او) رحم کند»؛ بلی، اگر اختلاف به سبب اجتهاد باشد پس اختلاف کنندگان مشمول عفو الهی قرار می‌گیرند، چون الله متعال اشتباه کننده را مجازات نمی‌کند؛ و اختلاف کنندگان اگر اجتهاد کنند و در آن به اشتباه بروند مشمول رحمت الهی هستند؛ زیرا کسی که اجتهادش درست بود دو اجر دارد؛ و کسی که اشتباه نمود یک اجر؛ اما اینکه بگوییم: «اختلاف میان امت رحمت است» نخیر، این درست نیست.

15- عملکرد کسانی که اختلاف ورزیدند پس از آنکه دلایل و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود فقط به خاطر ستم و حسادت آنها بوده است؛ طوریکه الله متعال می‌فرماید: «از روی (ستم و) حسادتی که در میان‌شان بود»، پس کسانی که در مورد محمد ج از یهود و نصارا اختلاف کردند تنها اختلاف آنها به خاطر حسادت و ستیزه‌جویی و خصومتشان بود؛ زیرا آنها محمد ج را مانند فرزندان خودشان می‌شناختند، و همچنین کسانی از قریش که در مورد محمد ج اختلاف کردند به سبب کفر و ستم و حسادت و خصومت و ستیزه‌جویی آنان بود.

16- هرکس بعد از اینکه حق برایش بیان گردید سپس با آن مخالفت کرد، باغی و گمراه است، هرچند بگوید: من بغاوت و تجاوز را خواستار نیستم.

17- به مجرد اینکه حق روشن می‌شود پیروی از آن واجب می‌گردد هرچند انسان قبلا بر خلاف آن سخن گفته باشد؛ به هر سو که حق بود به آن سمت باید برود.

18- ایمان سبب هدایت و راهیابی به سوی حق می‌باشد.

19- به هر اندازه که ایمان بنده قوی گردد به حق نزدیکتر می‌شود، زیرا الله متعال هدایت را بر ایمان معلق گردانیده است؛ از این رو صحابه ش نسبت به کسانی که بعد از آنها ظهور کردند به حق نزدیکتر بودند لذا ایمان آنها از همه قویتر بوده است طوریکه پیامبر ج فرمودند: «خَیْرُکُمْ قَرنِی، ثُمَّ الَّذِینَ یلوُنَهم، ثُمَّ الَّذِینَ یلُونَهُم»[190].  «بهترین شما کسانی هستند که در قرن من هستند، سپس کسانی که بعد از آنان می‌آیند، سپس کسانی که بعد از آنان می‌آیند».

20- انسانی که الله متعال او را به هدایت مشرف ساخته نباید بخود تعجب کند، و گمان نبرد که این هدایت بر اثر تلاش او به بار آمده است چون هدایت را الله متعال عنایت می‌فرماید و یک امر قدری می‌باشد که اگر لطف الهی بر وی نبود مانند سایر کسانی می‌بود که حق را بخاطر ستم و حسادت رد کردند. پس شایسته است انسان هدایت را از الله متعال بداند و از او استدعای هدایت کند.

21- افعال بندگان به ارادۀ الله متعال رخ می‌دهد و اوتعالی خالق افعال بندگان می‌باشد.

22- هر راه جز راه شریعت گمراهی است.

23- در شریعت اسلام تنگی، کجی، دگرگونی و خستگی وجود ندارد چون راه وسیع و مستقیم است.

24- راه‌های سه گانه را که الله متعال در سوره فاتحه ذکر کرده است عبارتند از: راه کسانی که الله متعال بر آنان نعمت داده است؛ و راه خشم گرفتگان، و راه گمراهان؛ کسانی که به آنها نعمت داده شده است پیامبران و پیروان آنها هستند، و خشم گرفتگان یهود و همانند آنهاست و گمراهان نصارا و امثال آنهاست. لازم به یاد آوری است که حال نصارا قبل از بعثت پیامبر ج چنین بوده است، اما پس از بعثت وقتی پیامبر ج را تکذیب کردند از جمله خشم گرفتگان مانند یهود شدند، چنانکه یهود نخست مغضوب علیهم بودند وقتی عیسی ÷ مبعوث گردید با وجود اینکه حق را شناختند اما او را تکذیب کردند. و هکذا نصارا وقتی عیسی ÷ مبعوث شد او را پیروی کردند سپس در دینشان بدعت‌ها ایجاد کردند و گمراه گشتند؛ لکن هنگامی که پیامبر ج مبعوث گردید او را تکذیب کردند پس از جمله مغضوب علیهم شدند، زیرا با وجود اینکه حق را شناختند آن را انکار کردند و مخالفت ورزیدند.



﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤

 

یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَۖ قُلۡ مَآ أَنفَقۡتُم مِّنۡ خَیۡرٖ فَلِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِۗ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَیۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ٢١٥

کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ خَیۡرٞ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡ‍ٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٢١٦

 

یَسۡ‍َٔلُونَکَ عَنِ ٱلشَّهۡرِ ٱلۡحَرَامِ قِتَالٖ فِیهِۖ قُلۡ قِتَالٞ فِیهِ کَبِیرٞۚ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَکُفۡرُۢ بِهِۦ وَٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَإِخۡرَاجُ أَهۡلِهِۦ مِنۡهُ أَکۡبَرُ عِندَ ٱللَّهِۚ وَٱلۡفِتۡنَةُ أَکۡبَرُ مِنَ ٱلۡقَتۡلِۗ وَلَا یَزَالُونَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ حَتَّىٰ یَرُدُّوکُمۡ عَن دِینِکُمۡ إِنِ ٱسۡتَطَٰعُواْۚ وَمَن یَرۡتَدِدۡ مِنکُمۡ عَن دِینِهِۦ فَیَمُتۡ وَهُوَ کَافِرٞ فَأُوْلَٰٓئِکَ حَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٢١٧

آیا گمان برده‌اید که وارد بهشت شوید و هنوز آنچه بر سر کسانی که پیش از شما گذشته‌اند آمده بود، بر سر شما نیامده است؟ آنان دچار سختی و زیان شدند و تکان داده شدند تا آنجا که پیامبر و کسانی که همراه او بودند، گفتند: یاری الله کی خواهد رسید؟ بدانید که یاری الله نزدیک است. ﴿214

 از تو می‌پرسند: چه چیزی را انفاق کنند؟ بگو: آنچه از خیرانفاق می‌کنید برای پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، و هرگونه نیکی که انجام دهید الله به آن داناست. ﴿215

جنگ (با دشمنان الله) بر شما فرض شده است در حالیکه آن برایتان ناگوار است، و بسا چیزی را شما نمی‌پسندید در حالی که آن به نفع شماست، و بسا چیزی را دوست می‌دارید در حالی که آن به زیانتان است، و الله می‌داند وشما نمی‌دانید. ﴿216

تو را دربارۀ ماه حرام می‌پرسند که جنگ در آن (چه حکمی دارد؟) بگو: جنگ در ماه حرام گناه بزرگی است. اما بازداشتن از راه الله و کفرورزیدن به وی و (بازداشتن از) مسجدالحرام، و بیرون راندن اهلش از آن، از جنگ در ماه حرام نزد الله (گناه) بزرگتری است، و فتنه (شرک و شکنجه کردن مسلمانان) از کشتن بزرگتر است، و آنان همواره با شما خواهند جنگید تا -اگر بتوانند- شما را از دینتان برگردانند، و هرکس از شما که از دینش برگردد و در حال کفر بمیرد، اعمالشان در دنیا و آخرت تباه گردد و ایشانند اهل آتش (دوزخ‌) که در آن برای همیشه خواهند ماند﴿217.


﴿214 ای‌ امت‌ محمد ج بلکه پنداشتید که‌ داخل‌ بهشت‌ می‌شوید؟ در حالی‌که‌ شما همانند امت‌های‌ پیشین‌ مورد امتحان‌ ما قرار نگرفته‌اید تا چنان‌که‌ آنان‌ شکیبایی‌ پیشه‌ کردند،صبر و پایداری‌ ورزید، آنان‌ دچار سختی‌ و زیان‌ شدند یعنی: فقری‌ بسیار سخت‌ را تحمل‌ کرده‌ و بیماری‌ها و زخم‌ها در راه‌ الله تعالی برداشتند. بأساء: فقر وتنگدستی‌ شدید و همه‌ رنج‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ انسان‌ در غیر بدن‌ وی‌ می‌رسد؛ چون‌ گرفتن‌ مال، طردکردن‌ وی‌ از خانه‌ و وطن‌ و تهدید امنیت‌ و آسایش‌ وی‌. اما ضراء: بیماری‌ و هر آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ به‌ انسان‌ در بدنش می‌رسد، چون‌ زخم‌ و قتل‌... ایشان تکانها خوردند و با بیم‌ و هراس‌ها و این‌ حالت‌ استمرار یافت‌؛ تا جایی‌ که‌ پیامبر و کسانی‌ که‌ با وی‌ ایمان‌ آورده‌ بودند، گفتند: پس‌ نصرت‌ الهی‌ کی‌ فرا می‌رسد؟ این‌ سخن‌ را در طلب‌ نصرت‌ الهی‌ و احساس‌ دیر و طولانی ‌شدن‌ زمان‌ آن‌ بر زبان‌ آوردند. سپس‌ الله تعالی ایشان‌ را با این‌ فرمودۀ‌ خویش‌ بشارت‌ داد که بدانید که‌ نصرت‌ الهی‌ نزدیک‌ است‌. از خباب س روایت است که فرمود: «شَکَوْنَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُرْدَةً لَهُ فِی ظِلِّ الکَعْبَةِ، قُلْنَا لَهُ: أَلاَ تَسْتَنْصِرُ لَنَا، أَلاَ تَدْعُو اللَّهَ لَنَا؟ قَالَ: «کَانَ الرَّجُلُ فِیمَنْ قَبْلَکُمْ یُحْفَرُ لَهُ فِی الأَرْضِ، فَیُجْعَلُ فِیهِ، فَیُجَاءُ بِالْمِنْشَارِ فَیُوضَعُ عَلَى رَأْسِهِ فَیُشَقُّ بِاثْنَتَیْنِ، وَمَا یَصُدُّهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ، وَیُمْشَطُ بِأَمْشَاطِ الحَدِیدِ مَا دُونَ لَحْمِهِ مِنْ عَظْمٍ أَوْ عَصَبٍ، وَمَا یَصُدُّهُ ذَلِکَ عَنْ دِینِهِ، وَاللَّهِ لَیُتِمَّنَّ هَذَا الأَمْرَ، حَتَّى یَسِیرَ الرَّاکِبُ مِنْ صَنْعَاءَ إِلَى حَضْرَمَوْتَ، لاَ یَخَافُ إِلَّا اللَّهَ، أَوِ الذِّئْبَ عَلَى غَنَمِهِ، وَلَکِنَّکُمْ تَسْتَعْجِلُونَ»[191].

خباب بن ارت س فرمود: نزد رسول الله ج که چادرشان را در سایۀ کعبه، بالش قرار داده بود (و تکیه زده بود) شکایت کردیم و گفتیم: آیا برای ما طلب پیروزی نمی‌کنید؟ آیا نزد الله تعالی برای ما دعا نمی‌کنید؟ فرمود: «برای افرادی از امت‌های گذشته، حفره‌ای در زمین، حفر می‌کردند و او را در آن قرار می‌دادند. سپس اره می‌آوردند و بر سرش می‌نهادند و او را از وسط،‌ دو نیم می‌کردند. ولی این کار او را از دینش باز نمی‌داشت. و شانه‌های آهنی را در گوشت آنان فرو می‌بردند تا جایی که به استخوان و عصب آنها می‌رسید و این کار هم آنان را از دینشان باز نمی‌داشت. سوگند به الله که این دین، کامل خواهد شد تا جایی که سواری از صنعاء تا حضرموت برود و جز الله و یا گرگ بر گوسفندانش، از چیزی دیگر، نترسد. اما شما عجله دارید».

اما اسباب و دلایل به تأخیر افتادن پیروزی و نصرت الهی چیست؟

گاهی اوقات نصرت الهی به تأخیر می‌افتد که البته خالی از حکمت‌ها نیست.

گاهی پیروزی دیر فرا می‌رسد، چرا که امت اسلامی به آن کمال و پختگی کامل نرسیده و شخصیت ایمانی آنان تکمیل نگشته و از تمامی نیرو و انرژی خویش بهره نگرفته‌اند. آنان هنوز استعداد و توانایی‌های بالقوه خویش را نشناخته و از آن به خوبی بهره برداری نکرده‌اند، و چنانچه به پیروزی برسند، بسیار زود آن را از دست خواهند داد، چرا که توانایی آن را ندارند که برای مدت‌های مدیدی از آن پاسداری نمایند. و گاهی اوقات نیز، فرا رسیدن فتح و ظفر الهی به تأخیر می‌افتد تا امت اسلامی آنچه از نیرو و توان که در اختیار دارد، به کار گیرد و هر چیز ارزشمند و محبوبی را در راه الله تعالی فدا کند.

و گاهی فتح و ظفر الهی دیر فرا می‌رسد تا مسلمانان پس از آنکه آخرین توان خود را به کار گرفتند، متوجه شوند قدرت و توانایی، بدون اراده الله، هیچ پیروزی‌ای را به دنبال ندارد، بلکه پیروزی تنها در دست الله است و آن زمانی فرا می‌رسد که مسلمانان از نهایت توانایی خود بهره بگیرند و آن گاه امور خود و سرانجام آن را به الله محّول نمایند و ارتباط و پیوند خود را با الله تعالی بیشتر کنند و با آغوشی باز رنج‌ها و مشقت‌ها را بپذیرند و تنها الله تعالی را ملجا و پناهگاه خود بدانند و در تنگناها و مواقع دشوار، تنها به او روی آورند.

و گاهی یاری و مدد الله تعالی به تأخیر می‌افتد، چرا که مسلمانان در مبارزه خویش خود را از ناپاکی‌ها خالص نکرده‌اند و در راه دعوت و ابلاغ پیام دین هنوز اغراض و مقاصدی ناپاک در نهاد آنان وجود دارد. هنوز در میان آنان کسانی وجود دارند که منافع مادی، خود پسندی و ابراز وجود، آنان را به میدان آورده است، حال آن که الله تعالی از مسلمانان می‌خواهد که تنها برای رضا و خشنودی او پا در عرصه جهاد و مبارزه نهند.

و گاهی هم مساعدت و کمک الله به تأخیر می‌افتد، چرا که هنوز در میان لشکریان ظلمت و تاریکی، کسانی وجود دارند که نوری کم سو در درون آنها چشمک می‌زند و هنوز چراغ قلب آنها به خاموشی نگراییده است و الله مهلت می‌دهد تا این گونه افراد نیز به تدریج به صفوف بندگان مؤمن بپیوندند. و کافران و سیاه دلان به تنهایی نابود گردند و هیچ خیر و فضیلتی همراه با آنان از میان نرود.

گاهی نیز دلیل به تأخیر افتادن یاری الله آن است که باطل هنوز نقاب از صورت برنداشته و چهره حقیقی خود را به نمایش نگذاشته است، پس چنانچه مسلمانان بر لشکریان باطل پیروز شوند، عده‌ای از انسان‌های فریب خورده که هنوز به دفاع از آن برخاسته و در نتیجه ریشه‌های باطل در دل انسان‌های پاک و شریفی که هنوز حقیقت برای آنان روشن نشده، باقی می‌ماند. پس الله تعالی باطل را نگه می‌دارد تا زمانی که مردم با چهره واقعی آن آشنا شده و برای از میان رفتن آن هیچ تأسفی به دل راه ندهند.

و بلاخره گاهی پیروزی الله دیر فرا می‌رسد،‌ زیرا هنوز محیط آماده پذیرش حق و خیر و عدالت نشده است و چنانچه مسلمانان پیروز شوند، جامعه به پا خواسته و شورش ایجاد می‌کنند و امنیت و آسایش از میان می‌رود. بنابراین درگیری و کشمکش همچنان ادامه خواهد یافت تا دل‌های فراوانی آمادگی پذیرش حق را پیدا کرده در جامعه بستر مناسبی برای رشد و شکوفایی دین الهی مهیا گردد.

به این دلیل و به خاطر مسایلی که الله تعالی خود به آن واقف است، پیروزی و یاری‌اش به تأخیر می‌افتد و همین امر باعث می‌شود تا فداکاری‌های بیشتری صورت گیرد و رنج و محنت‌های زیادتری متوجه مؤمنان و مجاهدان راه الله گردد، این در حالی است که الله متعال از دوستان و بندگان مؤمن خویش حمایت کرده و سرانجام آنان را از مدد و یاری خویش بهرمند می‌سازد.

از فواید این آیه:

1- الله متعال این امت را مورد عنایت خود قرار داده از شرایط سختی که امت‌های گذشته به آن دچار شده بودند اینها را تسلی داده است. وقتی یاران پیامبر ج در مکه مکرمه از احوال سختی که بر آنها آمده بود شکایت کردند آن جناب برای ثبات و پایداری آنان خبر دادند که: «در زمان گذشته چنین بوده است که حفره‌ای را در زمین ایجاد می‌کردند ومؤمن را در آن می‌گذاشتند و یا اره‌ای بر سر او می‌نهادند و از فرق سر به دو نصف تقسیم می‌کردند. اما این فاجعه ومشکل بزرگ نمی‌توانست آنها را از دین برگرداند، یابا شانه‌های آهنین زنده زنده تنشان را شانه می‌کردند تا یک تکه گوشت یا یک تار رگ در بدن آنها باقی نمی‌ماند، اما باز هم این گونه شکنجه‌ها نتوانسته آنها را از دین منصرف سازد»[192].

2- این آیه وجود بهشت را ثابت می‌کند.

3- ایمان به آرزو و ظاهرسازی نیست، بلکه نیت نیک و صبر بر آنچه به مؤمن از اذیت و آزار در راه الله عزوجل می‌رسد ضروری است.

4- حکمت الهی چنین است که مؤمن را به مصیبت‌های بزرگی مبتلا می‌سازد تا صادق از غیر صادق آشکار شود طوریکه می‌فرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِینَ مِنکُمۡ وَٱلصَّٰبِرِینَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَکُمۡ٣١ [محمد: 31]. «و (همۀ) شما را قطعاً آزمایش می‌کنیم تا از میان شما مجاهدان و صابران را معلوم کنیم، و (اخبار و) احوال شما را بیازماییم».

5- برای انسان شایسته است که نصرت را تنها از الله متعال درخواست کند چون تنها اوتعالی قادر بر آن است.

6- کمال قدرت از آنِ الله تعالی است. و از حکمت الهی این است که نصرت و پیروزی را برای مدت معینی باز می‌دارد- با وجود اینکه نزدیک است-.

7- صبر کردن بر بلا و مصیبت از اسباب داخل شدن به بهشت است.

8- مژده پیروزی به مؤمنان باعث می‌گردد تا هرچه نیرومندتر در جهاد دوام بدهند و در انتظار نصرت و پیروزی نزدیک باشند.

9- همچنان اشاره به حدیثی است که در قمستی از آن پیامبر ج فرموده است: «وبهشت با نا ملایمتی‌ها احاطه شده است»[193].

10- رسیدن به کمال امکان پذیر نیست جز با نوشیدن کاسۀ صبر.

﴿215 از تو می‌پرسند، چه‌ چیزی‌ انفاق‌ کنند؟ بگو: آنچه‌ که‌ از خیر یعنی از مال‌ پاک‌ وحلال انفاق‌ کنید‌. چنین‌ مالی‌ خیر نامیده‌ شد زیرا در راه‌های‌ خیر انفاق‌ می‌شود پس‌ به‌ پدر و مادر و نزدیکان‌ و یتیمان‌ و مسکینان‌ و به‌ در راه‌ مانده‌ تعلق‌ دارد و هر نیکی‌ای‌ که‌انجام‌ دهید، البته‌ الله تعالی به‌ آن‌ داناست‌ و در برابر آن‌ پاداش‌ می‌دهد. تفسیر این‌ عبارت‌ در آیه‌ (177) گذشت‌. ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ مؤمنان‌ از چیزی‌ که‌ بایدانفاق‌ کنند پرسیدند، اما الله تعالی از نحوه‌ مصرف‌ صدقات‌ به‌ آنان‌ پاسخ‌ داد تا تنبیهی‌ بر این‌ حقیقت‌ باشد که‌ این‌ امر به‌ دانستن‌ مقدم‌تر است‌.

این‌ آیه برای بیان‌ وجوه‌ مصرف‌ صدقه‌ نافله‌ است، چرا که‌ مقدار انفاق‌ را تعیین‌ نکرده‌ است، درحالی‌ که‌ مقدار زکات‌ فرض‌ به‌ اجماع‌ معین‌ است‌. بهز بن حکیم از جدش روایت کرد که گفت: به رسول الله ج گفتم: به چه کسی احسان و نیکی کنم؟ فرمود: «أُمَّکَ، ثُمَّ أُمَّکَ، ثُمَّ أُمَّکَ، ثُمَّ أَبَاکَ، ثُمَّ الْأَقْرَبَ، فَالْأَقْرَبَ»[194].

«به مادرت، باز به مادرت، باز به مادرت، سپس به پدرت، سپس‌ به نزدیکتر و نزدیکترت‌ احسان و نیکی کن»‌.

از فواید این آیه:

1- صحابه ش مشتاق بودند در مورد علم هرچه بیشتر از پیامبر ج سوال کنند و در قرآن کریم بیش از دوازده بار به سوالات صحابه از رسول الله ج اشاره شده است.

2- شایسته است در صورت نیاز جواب مفصل‌تر داده شود طوریکه پیامبر ج پرسش‌های صحابه را با شرح بیشتر جواب می‌دادند. روایت شده است که باری از او ج تنها درباره وضو با آب بحر پرسیده شد؛ ایشان در جواب فرمود: «هو الطهور ماؤه والحل میتته»[195]. «آبش پاک است و گوشت حیوان مرده‌اش حلال است».

3- فضیلت انفاق بر والدین و نزدیکان؛ و اینکه انفاق بر آنها نسبت به فقرا و مساکین اولی است، زیرا الله متعال به آنها آغاز کرده است.

4- یتیم‌ها در انفاق حقدار هستند هرچند بی‌نیاز باشند.

5- اثبات عمومیت و وسعت علم پروردگار عزوجل.

6- هر عمل خیر، خواه انفاق مالی باشد، یا عمل جسمی یا تعلیم علم، یا جهاد در راه الله متعال و غیره را الله متعال می‌داند و بر آن پاداش می‌دهد.

7- برای انسان شایسته نیست کار خیری را خوار بشمارد؛ و پیامبر ج نیز فرموده‌اند: «اتَّقُوا النَّارَ وَلَو بِشِقِّ تَمْرَةٍ»[196]. «از آتش دوزخ بپرهیزید (در بین خود و آتش دوزخ، مانعی قرار دهید و خود را از آن وقایه کنید)، هرچند که به وسیله‌ای (بخشیدن) نصف خرمایی باشد».

 ﴿216 بر شما جهاد فرض‌ شده‌ است‌ و این، یکی‌ از موارد آزمون‌ شماست‌. مراد از جهاد در اینجا، جنگ‌ مسلحانه‌ با کفار است‌ و آن‌ برای‌ شما ناخوشایند است‌. کُره: مشقتی‌ است‌ که‌ خوشایند نفس‌ها نیست‌. آری‌! جهاد مشقت‌آمیز است‌ زیرا مستلزم‌ صرف‌ مال‌ و صرف‌ جان‌ و جدایی‌ از خانه‌ و خانواده‌ می‌باشد و چه‌ بساچیزی‌ را ناخوش‌ داشته‌ باشید، در حالی‌ که‌ آن‌ به‌ سود شما باشد، همانند جهاد، که‌ چه ‌بسا در آن‌ پیروز و فاتح‌ شده، هم‌ به‌ غنیمت‌ می‌رسید و هم‌ به‌ اجر و پاداش‌ الهی ‌و کسانی‌ هم‌ که‌ کشته‌ می‌شوند، به‌ فیض‌ شهادت‌ نایل‌ می‌گردند، و چه ‌بسا چیزی‌ را خوش‌ داشته‌ باشید چون‌ استراحت‌ و ترک‌ جهاد؛ در حالی‌ که‌ آن‌ به‌ زیان‌ شما است، زیرا در آن‌ صورت، دشمن‌ بر شما غالب‌ شده‌ و مغلوبتان‌ می‌کند و در درون‌ خانه‌ و عمق‌ سرزمینتان‌، قصد جان‌ و مال‌ و ناموستان را کرده‌ شما را با سختی‌ها و مصایبی‌ روبرو می‌سازد که‌ بسیار سخت‌تر از جهادی‌ است‌ که‌ شما آن‌ را ناخوش‌ می‌دارید و این‌ افزون‌ بر منافع‌ کوتاه‌مدت‌ و بلندمدت‌ دیگری‌ است‌ که‌ آنها را با ترک‌ جهاد از دست‌ می‌دهید و الله تعالی می‌داندکه‌ صلاح‌ و رستگاری‌ شما در چیست‌ و شما نمی‌دانید.

ابن‌ شهاب‌ زهری‌ / می‌فرماید: «جهاد، فریضه‌ای ‌برگردن‌ همه‌ آحاد امت‌ است، چه‌ آنان‌ که‌ در میدان‌ جهادند و چه‌ آنان‌ که‌ در منازل‌ خود هستند، زیرا کسی‌که‌ در خانه‌ خود نشسته‌ است، اگر به‌ کمک‌ فراخوانده‌شد، باید کمک‌ کند و اگر از وی‌ فریادرسی‌ شد، باید به‌ فریاد برسد و اگر به‌ او فرمان‌ رفتن‌ به‌ جهاد داده‌ شد، باید عازم‌ جهاد شود و اگر هم‌ به‌ او نیازی‌ نبود، در خانه‌ خویش‌ می‌نشیند». یعنی: حقیقت‌ امر چنین‌ است‌ و چنین‌ باید باشد. از این‌جهت‌ پیامبر اکرم ج فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَلَمْ یَغْزُ، وَلَمْ یُحَدِّثْ بِهِ نَفْسَهُ، مَاتَ عَلَى شُعْبَةٍ مِنْ نِفَاقٍ»[197].

«کسی که بمیرد و جهاد نکند و درباره جهاد با خود زمزمه نکرده باشد (در دل قصد آن را نداشته باشد)، بر شاخه‌ای از نفاق مرده است».

و همچنان فرموده‌اند: «أَیُّهَا النَّاسُ، لاَ تَمَنَّوْا لِقَاءَ العَدُوِّ، وَسَلُوا اللَّهَ العَافِیَةَ، فَإِذَا لَقِیتُمُوهُمْ فَاصْبِرُوا، وَاعْلَمُوا أَنَّ الجَنَّةَ تَحْتَ ظِلاَلِ السُّیُوفِ»[198].

«ای مردم! رویارویی با دشمن را آرزو نکنید، و از الله تعالی عافیت بخواهید. ولی اگر با دشمن مواجه شدید، ‌صبر کنید و بدانید که بهشت زیر سایه‌های شمشیرهاست».

سورۀ الفاتحه


بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ١

 

ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢

 

ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣

 

مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤

 

إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥

 

ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦

 

صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ٧

 

 

به نام الله بسیار مهربان و نهایت بارحم ﴿1

 

همۀ حمد و ستایش مخصوص الله، پروردگار جهانیان است ﴿2

 

بخشندۀ مهربان است ﴿3

 

صاحب روز جزا است ﴿4

 

(پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم.﴿5

 

ما را به راه راست راهنمایی فرما﴿6.

 

راه کسانی‌که بر آنها انعام فرموده‌ای نه راه کسانی که بر آنها خشم گرفته‌شده و نه (راه) گمراهان﴿7.


تفسیر اجمالی سوره الفاتحه

سورۀ الفاتحه در مکه نازل شده و دارای هفت آیه است.

چرا این سوره را الفاتحه نامیدند؟

چون که کلمۀ فاتحه بمعنای سرآغاز هرچیز است، این سوره نیز به فاتحه یا فاتحة الکتاب موسوم شده است زیرا مصحف شریف با آن افتتاح شده است و از جهت دیگر این سوره اولین سورۀ قرآن کریم است که نویسندۀ مصحف آن را می‌نویسد و اولین سورۀ کتاب عزیز است که تلاوت کننده آن را تلاوت می‌کند و نیز نماز با خواندن آن آغاز می‌شود؛ با آنکه در ترتیب نزول آیات، اولین آیات نازل شده نیست.

در مورد نزول این سوره گفته شده که در مکه نازل شده است و به قولی در مدینه نازل شده است. مگر قول اول راجح‌تر است چون در سورۀ حجر که مکی است تأیید آن آمده است: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَٰکَ سَبۡعٗا مِّنَ ٱلۡمَثَانِی وَٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِیمَ٨٧ [الحجر: 87] «و به راستی که سبع المثانی و قرآن بزرگ را به تو داده‌ایم».

نام‌های سورۀ الفاتحه

امام قرطبی دربارۀ نام‌های این سوره گفته است که این سوره دوازده نام دارد. و معروف‌ترین آن «فاتحة الکتاب»، «ام الکتاب»، «السبع المثانی»، «الحمد»، «الصلاة» و «الواقیة» می‌باشد.

اهداف این سوره

1-    این سوره با وجود کوتاهی و اختصارش مشتمل بر مفاهیمی است که هیچ سورهای از سوره‌های قرآن آن را در بر ندارد. و مفاهیم این سوره از قرار ذیل است: بیان انواع توحید سه گانه: توحید ربوبیت که از ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ گرفته می‌شود، و توحید الوهیت که به معنی پرستش الله یکتا است از کلمه: ﴿ٱللَّهِ

 و ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ استنباط می‌شود، و توحید اسماء و صفات که به معنی باور داشتن به صفات کمال است که الله أ برای خویش ثابت نموده و پیامبر ج نیز بدون تعطیل و تشبیه و تمثیل آنها را برای پروردگار ثابت کرده است، از واژه ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٣ استنباط می‌شود.

اثبات نبوت از ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ گرفته می‌شود، زیرا هدایت یافتن به راه راست جز به کمک رسول و رسالت امکان ندارد. و اثبات روز جزا و ثواب و عقاب اخروی از ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤ استبناط می‌گردد، زیرا دین به معنای پاداش عادلانه است.

و نیز این سوره قضا و قدر الهی را اثبات می‌کند، و بیان اینکه بنده فاعل حقیقی است، به خلاف پندار قدریه و جبریه که چنین اعتقادی ندارند.

این سوره همچنین متضمن رد نظریات اهل بدعت و گمراهی است و این مطلب از ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ دریافت می‌شود، زیرا راه راست به معنی شناخت حق و عمل کردن به آن است، امری که هر بدعت‌گذار و گمراهی با آن مخالف است.

و نیز ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ متضمن آن است که عبودیت و بندگی باید خالصانه برای الله متعال صورت گیرد و فقط از بارگاه ایشان استعانت جست. پس سپاس ذاتی را که پروردگار جهانیان است.

2-    این سوره شامل سرگذشت و داستان اقوام پیشین است و در آن از عاقبت و منزلت نیکبختان و بدبختان اطلاع به دست می‌آید.

3-    از جانب دیگر مدار این سوره بر ثنا و ستایش الله أ می‌چرخد، زیرا الله أ آن را با حمد و ستایش ذات بزرگ خود آغاز نموده است. و حقا که همه انواع ستایش و همه انواع ثناها شایستۀ معبود بحقّی است که (رب العالمین) است. یعنی در جهانیان، در همه انواع موجودات، در خشکی و دریا، در زمین و آسمان، در آنچه می‌دانیم و آنچه نمی‌دانیم، در آنچه می‌بینیم و آنچه نمی‌بینیم، در آنچه می‌شنویم و آنچه نمی‌شنویم تصرف می‌کند. بنابراین همه ستایشات شایسته ذاتی است که پروردگاریِ کامل بر همه مخلوقات دارد.

4-    این سوره همه انواع و اجناس ثناها و ستایش‌هایی که شایستۀ ذات یگانۀ الله أ است را در برمی‌گیرد، این انواع و اجناس فراوانند ولی به صورت کلی در پنج دسته جا می‌گیرند که وقتی بنده هر بار (الحمد لله رب العالمین) را می‌خواند همه و یا یکی از این پنج نوع به ذهنش خطور می‌کند:

نوع اول: الله أ از آن جهت مورد ستایش است که در ربوبیتش یگانه است، پروردگار مالک و سرور متصرف در تمام کائنات می‌باشد، تمام این کائنات رب و پروردگاری جز ذات یگانه ندارند، پس الله أ را ثنا و ستایش می‌کنیم به جهت اینکه یگانه پروردگار تمام کائنات بوده و یگانه رب همه جهانیان و همه گونه‌هاست.

نوع دوم: الله أ از آن جهت شایستۀ ستایش است که در الوهیت یگانه بوده و شریک ندارد یعنی به خاطر توحید الوهیت شایستۀ ثناست چون تنها او معبود حقیقی است و معبودهای دیگر، غیر او معبود واقع نمی‌شوند مگر از طریق تجاوز، ظلم و ستم.

بنابراین تنها الله أ است که شایستگی آن را دارد که بندگان به عبادتش بپردازند و در برابر او تعظیم کنند، او را دوست بدارند، به او امیدوار بوده و از او خوف داشته باشند، به او حسن ظن داشته و بر او توکل نمایند، از او استعانت طلبیده و به او پناه ببرند، از او یاری بخواهند و برای او قربانی کنند و تنها برای او اقامه نماز کنند. همه اینها فقط و فقط برای الله أ است. پس الله را باید ستایش کرد چون فقط اوست که شایستۀ همۀ این امور از جانب بندگان باشد، با همه اختلافاتشان، چه آنها که در خشکی‌اند و چه آنها که در دریا هستند و چه آنها که در فضا باشند، همه او را تسبیح کرده، به ستایش او مشغولند و تنها او را عبادت می‌کنند و از مردم نیز آنهایی که فقط او را بپرستند بسیارند.

نوع سوم: الله أ از آن جهت مورد ستایش است که دارای اسمای حسنی و صفات والا می‌باشد. یعنی ستوده می‌شود به جهت داشتن آن اسمائی که در نهایت کمال و حُسن قرار دارند، و ستوده می‌شود به جهت داشتن آن صفات عالی و صفات کامل، چراکه از هر صفتی، کاملترینش را داراست و از هر صفت کاملی، اکمل آن را دارد، بنابراین نقصی ندارد و شر به او باز نمی‌گردد بلکه ذات والایش در اسماء و صفاتش کامل و بی‌عیب و نقص است.

 مسلما اسماء و صفات او آثار بزرگی در مخلوقاتش دارند که قلب با انواع ثنا و ستایش‌ها در آنها شناور می‌گردد. و چون در اسامی الله أ تأمل کنی در می‌یابی که بی‌شکّ هر اسمی تأثیر خاص خودش را در زندگی و کائنات خواهد گذاشت.

بنده‌ای که این معانی اسماء و صفات را بداند و در آن تأمل نماید، الله أ را از روی محبت به گونه‌ای ستایش خواهد کرد که شخص جاهل به این معانی و مفاهیم از عهدۀ آن عاجز است.

نوع چهارم: الله أ از آن جهت مورد ستایش قرار می‌گیرد که قرآن کریم را نازل کرده است، چون قرآن کریم برای هدایت و صلاح مردم نازل شده، این هدایت و صلاح چه در احکام عبادات باشد و چه در احکام معاملات، چه در احکام فردی باشد، و چه در احکامی جمعی، چه در احکام عملی باشد، و چه احکام خبری و امور عقاید. الله أ به خاطر همه اینها ستایش می‌شود و کسی که این را بداند معنای ثنا و ستایش الله أ به خاطر انزال این کتاب و این منت بزرگ بر بندگانش را درک می‌کند.

نوع پنجم: الله أ ستایش می‌شود به خاطر امور هستی و اراده آن امور و تقدیراتی که برای بندگانش کرده است که نعمت‌ها را شامل می‌شود. زیرا از زمرۀ چیزهایی که الله أ قرار داده این امور هستی می‌باشد، و عموم مردم به هنگام گفتن (الحمد لله) این معنی به ذهنشان خطور می‌کند، البته محامد الهی فراوان و غیرقابل شمارش‌اند، و قلب بنده توانایی حمل همه آنها را با هم ندارد، لذا شایسته است به هنگام حمد الله بزرگ در نماز و یا در تسبیحاتِ بعد از نماز، یکی از این انواع را به یاد بیاورد و در آن تأمل نماید.

5-    و بالاخره این سوره مشتمل بر معانی قرآن کریم اعم از اصول و فروع دین است. به همین جهت نسبت به سایر سوره‌های قرآن کریم همچون مادر است و به همین مناسبت، نام «ام الکتاب» به خود گرفته است؛ چون تمام مطالب قرآن کریم را به طور اجمال جا داده است.

فضایل سورۀ الفاتحه در احادیث رسول الله ج

در فضیلت این سوره چندین حدیث روایت شده است از آن جمله:

فرمودۀ رسول اکرم ج به ابو سعید المعلی س: «لأُعَلِّمَنَّکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فِی الْقُرْآنِ، -أَوْ مِنَ الْقُرْآنِ- قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ»، قَالَ: فَأَخَذَ بِیَدِی، فَلَمَّا أَرَادَ أَنْ یَخْرُجَ مِنَ الْمَسْجِدِ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّکَ قُلْتَ: لَأُعَلِّمَنَّکَ أَعْظَمَ سُورَةٍ فِی الْقُرْآنِ؟ قَالَ: «نَعَمْ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ هِیَ السَّبْعُ الْمَثَانِی، وَالْقُرْآنُ الْعَظِیمُ الَّذِی أُوتِیتُهُ»[1].

«البته پیش از آنکه از مسجد بیرون شوی، با عظمت‌ترین سوره‌ای در قرآن- یا از قرآن- را به تو یاد می‌دهم» ابو سعید س گفت: سپس رسول اکرم دستم را گرفت و همین که خواست از مسجد بیرون شود، گفتم: ای رسول الله! آیا شما نگفتید که باعظمت‌ترین سوره‌ای در قرآن- یا از قرآن- را به تو یاد می‌دهم؟ «فرمود: بلی!» باعظمت‌ترین سوره «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» است همان (السَّبْعُ الْمَثَانِی-هفت آیتی که در هر رکعت نماز مکرر خوانده می‌شود) و قرآن عظیمی است که به من داده شده است».

همچنین در فضیلت این سوره از ابن عباس ب روایت است که فرمود: «بَیْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ج وَعِنْدَهُ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلامُ إِذْ سَمِعَ نَقِیضًا فَوْقَهُ، فَرَفَعَ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلامُ بَصَرَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَقَالَ: "هَذَا بَابٌ قَدْ فُتِحَ مِنَ السَّمَاءِ مَا فُتِحَ قَطُّ، قَالَ: فَنَزَلَ مِنْهُ مَلَکٌ فَأَتَى النَّبِیَّ ج فَقَالَ: أَبْشِرْ بِنُورَیْنِ أُوتِیتَهُمَا لَمْ یُؤْتَهُمَا نَبِیٌّ قَبْلَکَ: فَاتِحَةِ الْکِتَابِ وَخَوَاتِیمِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ لَمْ تَقْرَأْ حَرْفًا مِنْهُمَا إِلا أُعْطِیتَهُ»[2].

«در اثنایی که جبریل ÷ نزد رسول اکرم ج بود که ناگهان رسول اکرم ج از بالای سر خویش صدایی را شنید. جبریل ÷ بسوی آسمان نگاه کرد و فرمود: این دری است که هم اکنون در آسمان باز شد و قبل از این هرگز باز نشده بود. راوی می‌افزاید: سپس از آن در فرشته‌ای نزد رسول اکرم ج فرود آمد و گفت: مژده باد تو را به دو نوری که برایت داده شده و قبل از تو به هیچ پیغمبری داده نشده است؛ فاتحة الکتاب و آیاتی که سورۀ بقره با آن خاتمه می‌یابد. هیچ حرفی از آنها را قرائت نمی‌کنی، مگر اینکه همان را داده می‌شوی».

همچنین رسول اکرم ج در مورد عظمت این سوره در حدیث قدسی فرموده‌اند: «قَالَ اللهُ تَعَالَى: قَسَمْتُ الصَّلاةَ بَیْنِی وَبَیْنَ عَبْدِی نِصْفَیْنِ، وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ، فَإِذَا قَالَ الْعَبْدُ: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: حَمِدَنِی عَبْدِی، وَإِذَا قَالَ: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: أَثْنَى عَلَیَّ عَبْدِی، وَإِذَا قَالَ: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ، قَالَ: مَجَّدَنِی عَبْدِی - وَقَالَ مَرَّةً فَوَّضَ إِلَیَّ عَبْدِی - فَإِذَا قَالَ: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ قَالَ: هَذَا بَیْنِی وَبَیْنَ عَبْدِی، وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ، فَإِذَا قَالَ: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ7 قَالَ: هَذَا لِعَبْدِی وَلِعَبْدِی مَا سَأَلَ»[3].

«الله أ فرموده است: نماز را بین خود و بنده‌ام دو نصف کرده‌ام که یک نصف آن، از آنِ من و نصفه دیگر آن، از آنِ بنده‌ام می‌باشد و به بنده‌ام [در این نصف خودش که دعاست] هر چه بخواهد، داده می‌شود». و مرادش از الصلاة در این حدیث سورۀ فاتحه بوده است. بنابراین سوره فاتحه بین بنده در حال نماز و پروردگارش تقسیم شده است و این عظمت سوره را می‌رساند. رسول اکرم ج در ادامه حدیث می‌فرماید: «الله أ می‌فرماید: هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ الله أ می‌فرماید: بنده‌ام مرا ستایش کرد. و هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ الله أ می‌فرماید: بنده‌ام بر من ثناء گفت. و هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ الله أ می‌فرماید: بنده‌ام مرا تمجید نمود، هنگامیکه بنده می‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ الله أ می‌فرماید: این [آیه، حد فاصله آن دو نصفۀ] بین من و بنده‌ام بود و بنده‌ام هر چه بخواهد برآورده می‌شود، و هنگامی که بنده می‌گوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ الله أ می‌فرماید: این [نصفۀ] بنده‌ام است و هر چه بخواهد، برآورده می‌شود».

تفسیر تفصیلی سورۀ الفاتحه

مسأله: علماء دربارۀ بسمله اقوالی دارند. برخی گفته‌اند بسمله آیه‌ی مستقلی است که در اول هر سوره ذکر شده است. برخی دیگر گفته‌اند که بسمله جزوی مربوط به اولین آیه در هر سوره است، یا تنها در اولین آیه سورۀ الفاتحه است. و برخی گفته‌اند که بسمله مربوط به هیچ یک از سوره‌ها نیست بلکه بخاطر فاصله گذاشتن بین سوره‌ها خوانده می‌شود. لیکن همه علماء با هم متفق اند که بسمله آیه‌ای از قرآن کریم است که در سورۀ النمل آیه‌ی 30 آمده است.

(الله) اسم علمی ذات اقدس پروردگار است که بر غیر او تعالی اطلاق نمی‌گردد. اصل این اسم از «اله» گرفته شده است که بر هر معبودی چه حق و چه باطل اطلاق می‌گردید سپس اطلاق آن بر معبود برحق غالب گشت. پس لفظ جلاله یک اسم عَلَم برای معبود بحقّ می‌باشد. زیرا معبودانی که به همراه الله أ عبادت می‌شوند بحقّ نیستند و بحقّ عبادت نمی‌شوند و معبود بحقّ، اللهِ یگانه است.

محققین بر این باورند که: لفظ جلاله (الله) بزرگترین اسم ذات الله أ بوده و همان اسم اعظمی است که پیامبر ج در بیان فضیلت آن فرموده است: «إِذَا دُعِیَ بِهِ، أَجَابَ، وَإِذَا سُئِلَ بِهِ، أَعْطَى»[4].

«هر که الله تعالی را به وسیلۀ اسم اعظمش دعا کند، دعایش را می‌پذیرد، و اگر چیزی بخواهد برایش می‌دهد».

(الرحمن) و (الرحیم) دو اسم گرفته شده از کلمۀ «رحمت» اند. رحمن و رحیم هردو صیغۀ مبالغه‌ای است که از (رحمت) گرفته شده‌اند مگر رحمن مبالغه‌اش از رحیم زیادتر، دامنه شمولش گسترده‌تر و تأثیر و گسترۀ آن بیشتر است. و به همین دلیل بعضی گفته‌اند: رحمن یعنی رحمن در دنیا و آخرت و رحیم یعنی رحیم در آخرت.

البته اسم الرحمن عامتر و فراگیر است و در مقابل (رحیم) خاصّتر می‌باشد: یعنی الله أ دارای رحمت خاص بوده و رحمت خاص او شامل حال مؤمنین می‌شود در حالی که رحمت عامّ وی همه چیز را دربر می‌گیرد. بنابرین اسم «الرحمن» خاص به الله أ اطلاق می‌گردد که دیگران نباید به این اسم نامیده شوند.

به عبارت دیگری می‌توان گفت: الرحمن: دارندۀ رحمت گسترده، بناء بر وزن (فَعلان) آمده است که دلالت بر گسترش می‌کند. و الرحیم: رسانندۀ رحمت برای هر که بخواهد از بندگانش، بناء بر وزن (فعیل) آمده است که دلالت بر وقوع فعل می‌کند، و الرحمن دلالت بر صفت ذاتی اوتعالی می‌کند. همچنان الرحیم دلالت بر فعل او تعالی می‌کند که همانا رساندن رحمت برای مرحوم است.

این رحمتی که الله تعالی ذات خود را به آن وصف نموده است؛ رحمت حقیقی است که شایان او تعالی بوده و به رحمت مخلوق مماثلت و مشابهت ندارد، و تأویل آن به انعام و یا ارادۀ انعام درست نیست.

﴿2  حمد به معنای ثنا و ستایش و سپاس است که با زبان برای برتری دادن گفته می‌شود. حمد تنها به زبان است، اما سپاس یا شکر هم با زبان و هم با قلب و هم با سایر اعضای بدن می‌باشد. از جهت دیگر شکر و سپاس در برابر نعمت است، ولی حمد یا ستایش در مقابل کمال آنچه محمود است گفته می‌شود هر چند در برابر نعمت هم نباشد.

دیگر اینکه حمد؛ ثنایی است که ریشه در محبت و تعظیم دارد و اگر ریشه در محبت و تعظیم نداشته باشد حمد نامیده نمی‌شود، از اینجاست که همیشه در حق اوتعالی واژۀ حمد بکار برده می‌شود، اما واژۀ مدح را در صورتی می‌توان در حق الله تعالی بکار برد که جانب محبت و تعظیم را در نظر بگیریم پس حمد، ثنا و ستایش محمود است با صفات کمال از روی محبت و تعظیم. و واژۀ حمد در اینجا مقرون به (ال) استغراق آمده است که تمام محامد و ثناها را در بر می‌گیرد، پس ثناها و ستایش‌ها همه از آنِ الله أ است. بنابرین وقتی به پیامبر اکرم ج خوشی و شادی رخ می‌داد می‌فرمود: «الحمد لله الذی بنعمته تتم الصالحات» و اگر امر ناخوش آیندی به ایشان رخ می‌داد می‌فرمود: «الحمد لله على کل حال»[5].

(لِلَّهِ) یعنی «حمد» شایستۀ الله است به این اعتبار که (لام) در (لله) لام استحقاق و شایستگی باشد و در اینجا مراد شایستگی داشتن و صاحب بودن است، پس الله أ مالک همه ثناها و همچنین او شایستۀ همه ستایش‌ها است که هیچ کسی جز او، این گونه شایسته ثنا نیست. مخلوقات هر یک شایسته یک نوع از این ستایش‌ها هستند ولی به این حالت کلی و فراگیر فقط الله أ است که شایسته آن می‌باشد. همچنان می‌توان گفت که این (لام) لام اختصاص است، چون اینگونه حمد مطلق و کامل و فراگیر تنها به الله تعالی اختصاص دارد.

«الرب» یعنی پروردگار، سرور، مصلح، مالک، تدبیر کنندۀ امور مخلوقات و معبود و نامی از نام‌های نیک الله متعال است که به غیر اوتعالی جز با اضافه اطلاق نمی‌گردد، مثلا بگویی: «هذا الرجل رب المنزل» یعنی: این مرد مالک یا صاحب منزل است. «العالمین» جمع عالم است که به جز الله متعال به هر موجودی اطلاق می‌شود. برخی گفته‌اند: عالم عبارت از مجموعۀ موجودات عاقل است که چهار نوع مخلوق را دربر می‌گیرد: انسان‌ها، جنیات، فرشتگان و شیاطین.

و به قولی: ﴿ٱلۡعَٰلَمِینَ جمع مذکر سالم از (عالم) می‌باشد و (عالَم) نیز جمع است که از ریشه خود مفرد ندارد، (عالَم) اسم جنس بوده که انواع مختلفی را دربرمی‌گیرد، همچنانکه شیخ محمد بن عبدالوهاب / در «الأصول الثلاثة» می‌گوید: هر چیزی غیر الله عالَمی است و من یکی از این عالَم‌ها هستم.

پس عوالم زیادند: عالَم انس، عالَم جن، عالم ملائکه، عالم پرندگان، عالم حیوانات، عالم گیاهان، عالم هوا و عوالم و جهانهای مختلف.

و این جهانیان هر کدام یک عالَم نامیده می‌شوند چون عِلمِ حق بودن کسی که آنها را با ربوبیت و پرورش کامل ایجاد نموده، بوسیله این عوالم فهمیده می‌شود و از طریق اینها درک می‌شود که او معبود بحقّ می‌باشد.

بنابراین ﴿ٱلۡعَٰلَمِینَ یعنی انواع و اجناس این عوالم مختلف، چه عوالمی که دانسته شده، و چه آنکه کسی نمی‌داند، و هر چیزی غیر الله خودش عالَمی است، و تو یکی از این عوالم هستی، پس همه عوالم از عرش به پایین داخل در ربوبیت الله هستند. و این معنی ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ است.

با این تفصیل معنی آیه چنین شد: همه انواع ثناها و ستایش‌ها شایسته الله است، معبود بحقّی که حقّ تصرف دارد، و امرش در همه جهانیان نافذ است، و این عوالم عبارتند از هر چه غیر الله باشد. و این مسأله بی‌شک انواعی از گشادگی قلب برای تحمل امور را به دنبال دارد.

﴿3  تفسیر این آیه در شرح معنای (بسم الله الرحمن الرحیم) بیان شد. ولی از آن جایی که الله متعال رب العالمین است و این خود معنای تخویف و ترهیب را می‌رساند؛ الله مهربان به تعقیب آن آیه «الرحمن الرحیم» را آورد تا در وصف و بیان صفات خویش معنای بیم و هراس را با امید و رغبت به سوی خویش یکجا نماید. و این خود در راستای اطاعت و فرمانبرداری بندگان تأثیر به سزایی دارد.

(الرحمن) و (الرحیم) دو اسم از اسامی والای الله أ بوده که متضمن معنی رحمت می‌باشند، و این رحمت در (رحمن) بلیغ‌تر، بزرگتر و فراگیرتر است از رحمت در (رحیم). قبلاً بیان گردید که (رحمن) یعنی متصف به رحمتی که همه زمان‌های دنیا و آخرت را در بر بگیرد، و رحمت از صفات ذاتی الله می‌باشد.

(رحیم) متضمن صفت رحمت در آخرت می‌باشد، تفاسیر سلف نیز بر همین تفسیر دلالت می‌کنند، همچنانکه ابن کثیر / می‌گوید: (رحمن) یعنی رحمن دنیا و آخرت، و (رحیم) یعنی رحیم آخرت.

به همین دلیل می‌گوئیم که کفار نیز مشمول رحمت دنیوی گشته، از آن بهره‌مند می‌گردند، و از انواع رحمت‌های الهی برخوردارند.

بنابراین کافر از انواع متاع دنیوی استفاده می‌کند و چه بسا که زندگی راحتی هم داشته باشد در حالی که کافری است که شرک هم می‌ورزد پناه به الله چون رحمت الهی در این دنیا همه چیز را فرا گرفته است. ولی در آخرت رحمت الله متعال مخصوص مؤمنین است.

رحمت الهی مخصوص مؤمنان در آخرت هم با اسم (رحمن) بیان شده و هم با اسم (رحیم). و رحمت خاص مؤمنان در دنیا نیز در ضمن آیه ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢ ٱلرَّحۡمَٰنِ وجود دارد به همین دلیل علماء می‌گویند: دو اسم (رحمن) و (رحیم) برای کسی که تعقل کند وسیع‌‌ترین درهای محبت و امیدواری را می‌گشایند.

﴿4  در قرائت دیگری «مَلِک» نیز خوانده شده است. برخی از مفسران گفته‌اند: «مَلِک» عامتر وبلیغ‌تر از «مالِک» است چرا که فرمان ملِک بر مالک در مُلک وی نافذ می‌باشد و او نمی‌تواند جز با رأی و نظر ملِک در مُلک خود تصرف کند. برخی دیگر گفته‌اند: «مالِک» بلیغ‌تر است، زیرا الله متعال مالک مردم و همه جهانیان می‌باشد. لیکن رأی درست‌تر آن است که فرق در میان دو صفت نسبت به الله متعال این است که «ملِک» صفت ذاتی اوتعالی است و «مالِک» صفت فعلی اوتعالی می‌باشد. در جمع میان این دو قرائت: (مالک) و (ملک) فائدۀ بزرگی وجود دارد و آن اینکه: مُلک الله تعالی ملک حقیقی است چون اوتعالی هم مالک: یعنی صاحب ملک است، و هم مَلک یعنی: صاحب اختیار و تصرف در ملک است، برخلاف مخلوق که گاه مَلک می‌باشد ولی مالک نبوده و تصرف او ناقص می‌باشد. و گاه هم مالک می‌باشد اما مَلِک نیست، زیرا نمی‌تواند از مُلک خود استفادۀ کامل ببَرَد.

الله أ به هر دو صفت و هر دو اسم مالک و ملِک متصف می‌باشد، و این بلیغ‌ترین وجه ممکن است. و چنانچه بشر تعلق خاطری پیدا کرد نسبت به پادشاهان دنیا، یا نسبت به گستردگی قلمرو وتدابیرشان، اوامر و نواهی‌شان، و اطاعت از آنان، و انواع هیبت و شکوهی که برای خود ایجاد کرده‌اند و یا انعام و بخشش و غیره که انجام می‌دهند، باید بداند که این پادشاهان هر چقدر هم در این کار پیشرفت داشته باشند باز نمی‌توانند مالک و صاحب اشیاء باشند.

﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ روز حساب و جزا و یکی از نام‌های قیامت است که الله أ در آن روز بندگان را محاسبه می‌کند. قتاده / می‌گوید: یوم الدین روزی است که الله متعال بندگان خویش را در برابر اعمال شان کیفر یا پاداش می‌دهد.

آری! ﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ، روز سزا و جزاست و روز محاسبه است، روزی که هر کس هر چه کرده نتیجه‌اش را در آن روز خواهد دید، به همین خاطر مردم تعلق خاطر به این روز دارند، و لذا کسی را که مالک این روز باشد مورد توجه قرار می‌دهند، پس در قلب بنده توجه به دنیا و محبت دنیا و عبادت در آن از یک طرف، و توجه به آخرت از طرف دیگر، با هم جمع می‌شوند، که با تکرار این آیه توجه‌اش به آن طرف [آخرت و روز سزا و جزا] معطوف می‌گردد.

بنابراین کسی که با تأمل و تدبر آیه «مالک یوم الدین» را بخواند همه حوادث قیامت به تفصیل در ذهنش مجسم می‌شود و این باعث خوف فزاینده می‌شود، خوفی که از کلمه (مالک) به تنهایی نشأت نمی‌گیرد.

این مسأله در تفسیر ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ به ما کمک می‌کند. و این همان غرض و مقصودی است که با فهم و تدبر حاصل می‌شود؛ زیرا پیامبران ( ﻹ) مبعوث شده‌اند تا بندگان را به بندگی الله یگانه به تنهایی دعوت و راهنمایی کنند.

﴿5  ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ «خاص تو را عبادت می‌کنیم و خاص از تو استعانت می‌جوییم» و به غیر از تو هیچ کسی را نمی‌پرستیم و نه از کسی جز تو، یاری می‌خواهیم. عبادت یا پرستش در لغت به معنای نهایت خضوع و ذلت و فروتنی است. و در اصطلاح شرع: عبارت از کردار و گفتاری است که نهایت محبت را به همراه نهایت ذلت و ترس جمع کند. شیخ الاسلام ابن تیمیه عبادت را چنین معرفی می‌کند که: عبادت عبارت است از هر آنچه که الله تعالی به آن امر فرموده، و ترک هر آنچه که الله تعالی از آن نهی نموده است. پس هرکه اوامر الهی را انجام دهد اما نواهی اوتعالی را ترک نکند، یا نواهی را ترک کند و اوامر اوتعالی را انجام ندهد؛ عابد حقیقی نیست.

عبادت اسمی است جامع و فراگیر برای هر چیزی از گفتار و کردار ظاهری و باطنی که الله أ دوست دارد.

تعبیر دو فعل (نَعۡبُدُ) و (نَسۡتَعِینُ) به صیغۀ جمع بمنظور اظهار تواضع و خواری از جانب خود دعا کننده و دیگران است؛ نه بخاطر این که خود را تعظیم نموده و بزرگ بشمارد. و مقدم ساختن عبادت بر استعانت به این خاطر است که اولی وسیله و سببی برای درخواست دومی است. عبد الله ابن عباس ب در تفسیر ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ می‌فرماید: ای پروردگار! تنها تو را به یگانگی می‌پرستیم و تنها از تو می‌ترسیم نه از کسی دیگری.

و آنچنانکه پیداست این آیه توحید عبادی را می‌رساند. پس آیا کسی که به الله أ شرک می‌ورزد و غیر الله را نیز عبادت می‌کند، چنانچه بگوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ صادق است یا دروغگو؟ بدون شک دروغگوست. بنابراین کفار و مشرکین بزرگترین دروغگویانند به الله أ و به خودشان.

شخصی که به الله أ شرک می‌ورزد ولی در نمازش می‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ و غیر الله را عبادت و مورد دعاء قرار داده، برای غیر الله قربانی نموده، از غیر الله کمک و مدد می‌خواهد، اینچنین شخصی به معنای ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ تعقل و اندیشه ننموده است و این بزرگترین بلاست، که با قرآن یا الفاتحه یا کلمۀ توحید و شهادت به رسالت محمد ج انس و محبت دارد، اما از تعقل در معنای آن غافل است.

﴿وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ (و تنها از تو یاری می‌جوییم) بر طاعت و بر همه امور خویش. قتاده / می‌فرماید: الله متعال در این آیه به شما بندگان دستور داده است تا عبادت را خاص و خالص برای ذات اقدس او انجام دهید و در همه امورتان تنها از ذات اقدس او یاری و نصرت بخواهید.

علما فرموده‌اند: استعانت را بعد از عبادت آورده چون استعانت به جنبه ربوبیت بر می‌گردد و بین ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ مناسبتی بزرگ و هدفی ارزشمند وجود دارد و آن اینکه بندۀ موحدی که می‌‌گوید: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ برایش ممکن نیست که موحد باشد مگر اینکه از الله استعانت بطلبد، در غیر این صورت شیاطین، انسان را محاصره و بر او غالب می‌شوند و لذا فرموده: ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥ در یک آیه واحد و با عطف دو جمله به هم به وسیله واو عطف، یعنی: تنها تو را عبادت می‌کنیم ولا غیر، و در همه امور تنها از تو به تنهایی استعانت می‌طلبیم و عبادت خویش را خاص تو می‌گردانیم.

در اینجاست که بنده نیاز شدیدش به پروردگار را احساس می‌کند که او را بر توحید ثابت قدم نگه دارد، زیرا بدون کمک الهی نمی‌تواند در راه توحید ثابت قدم باشد. پس با گفتن ﴿وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ همه غرورهای بنده و همه اعتمادش به خود از بین می‌رود و قلب و روانش را برای پروردگارش خالی می‌گذارد و می‌داند که برای یک لحظه نمی‌تواند از الله بی‌نیاز باشد.

آری، در توحید عبادت و توحید استعانت از الله در همه امور، سرّی بزرگ و هدفی بزرگتر نهفته است که هر کس بتواند آن را محقق سازد بزرگترین خیر و صلاح را محقق ساخته است.

﴿6  هدایت کن ما را به راهی که به خشنودی تو و بهشت برینت می‌رساند. هدایت: عبارت از ارشاد، دلالت و راهنمایی است. هدایت بر دوقسم است:

یکم: هدایت دلالت و ارشاد؛ که راهنمایی به سوی حق است، و عبارت از همان علم نافعی است که انسان را به حق آشنا می‌کند. و این نوع هدایت هم از جانب الله تعالی و هم از جانب پیامبران و علماء و دعوتگران حق صورت می‌گیرد، الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیۡنَٰهُمۡ [فصلت: 17] «و اما قوم ثمود را؛ هدایتشان کردیم» و می‌فرماید: ﴿وَإِنَّکَ لَتَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٢ [الشورى: 52] «و البته تو به راه راست هدایت می‌کنی». و می‌فرماید: ﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ یَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا [السجدة: 24] «و از آنان پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما راهنمایی می‌نمودند».

دوم: هدایت توفیق و عمل؛ که عبارت از قبول حق و عمل به آن می‌باشد، و این نوع هدایت فقط از جانب الله تعالی می‌باشد و جز الله تعالی کسی دیگر قادر به آن نیست، چنانکه فرموده است: ﴿مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِی [الأعراف: 178] «الله هرکس را که هدایت کند او راه یافته است». بناءً این نوع هدایت را از غیر خود نفی کرده است. و می‌فرماید: ﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ یَهۡدِی مَن یَشَآءُۚ [القصص: 56] «(ای پیامبر!) تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، بلکه الله هر کس را که بخواهد هدایت می‌کند». هدایت ارشاد بر هدایت توفیق مقدم است و مراد از هدایت در اینجا هردو نوع آن است، پس بنده در نماز خویش از الله تعالی هم هدایت ارشاد یعنی علم نافع، و هم هدایت توفیق یعنی عمل صالح را می‌خواهد که وی را به حق آشنا ساخته و (در مسیر)قبول آن و عمل به آن موفق سازد.  

شخص راه یافته وقتی از پروردگار متعال طلب هدایت می‌کند این درخواست او به معنای طلب افزودن بر هدایت وی و ثبات و پایداری بر آن است. چنانکه الله تعالی می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ زَادَهُمۡ هُدٗى [محمد: 17] «کسانی که هدایت یافته‌اند، الله بر هدایتشان افزود». از اینجاست که هدایت یافتگان بر یک درجه نیستند، مثلا میان انبیاء ﻹ و مسلمانان عادی مراتب و درجاتی متفاوت وجود دارد، به همین خاطر الله تعالی بر ما لازم گردانیده که در هر رکعت نماز خود، از او تعالی طلب هدایت کنیم.

صراط مستقیم در لغت راهی را گویند که هیچ کجی و پیچ و خم در آن نباشد. و در اینجا مراد آن راه روشن و آشکار اسلام است. در مسند امام احمد(17634) و سنن ترمذی(2859) به روایت نواس بن سمعان س آمده است که رسول اکرم ج فرمود: «الله متعال برای صراط مستقیم مثَلی را زده است. به این گونه که بر دوپهلوی صراط دو دیواری است که در آنها درهایی گشوده شده و برآن درها پرده‌هایی آویخته شده و بر سر درِ صراط دعوتگری است که می‌گوید: ای مردم! در صراط داخل شوید و کج نروید. و دعوتگر دیگری است که بالای صراط ایستاده، و چون انسان بخواهد تا قسمتی از این درها را بگشاید به او می‌گوید: وای برتو! آن را باز مکن، که اگر بازش کنی حتما به آن وارد می‌شوی. بنابراین، صراط اسلام است، دو دیوار، حدود الهی و درهایی باز شده محرمات وی‌اند، دعوتگری که بر سر صراط است، کتاب الله أ است و دعوتگری که بالای صراط قرار دارد، واعظ و اندرزگوی الهی در قلب هر مسلمانی است»[6].

در مورد صراط مستقیم در دنیا اقوال مختلفی از مفسّرین سلف به جا مانده است.

بعضی گفته‌اند: مراد از آن قرآن کریم است،

بعضی دیگر گفته‌اند: مراد از آن اسلام است.

و بعضی گفته‌اند: مراد از آن سنّت مطهر است.

و بعضی هم گفته‌اند: مراد از آن تبعیت از پیغمبر ج می‌باشد.

بعضی از علماء مثل ابن جریر طبری و ابن کثیر و شیخ الاسلام رحمهم الله و گروهی دیگر بر این باورند که همه این تفاسیر پیرامون یک نقطه می‌چرخند، زیرا کسی که به قرآن ملتزم باشد به اسلام نیز پایبند شده و از پیغمبر ج هم تبعیت کرده و همچنین به سنت ملتزم گردیده است.

بنابراین بنده با دعای ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ٦ از پروردگارش می‌خواهد او را در دنیا هدایت کند، هدایت به اسلام، به قرآن و به تبعیت از پیغمبر ج.
و هیچ کس از این مسألت‌خواهی بی‌نیاز نیست و پیغمبران نیز به آن نیاز دارند، پیغمبر
 ج نیز این آیه را می‌خوانده و به آن محتاج بوده، صحابه ش نیز همین طور. پس هر کسی این آیه را می‌خواند، از الله می‌خواهد که او را به این معنی به راه راست هدایت کند با همه تفاصیل، انواع و مصادیق راه راست. و هر کسی به حسب حال خود به این دعا نیازمند می‌باشد.

پس بنده‌ای که این آیه را تلاوت می‌کند، حق ندارد، بگوید: من از هدایت یافتگان هستم پس چرا طلب هدایت کنم؟

چون به او جواب داده می‌شود که: بزرگترین احتیاج و نیازمندی تو این است که از پروردگارت بخواهی که تو را به این راه راستِ پرمسائل هدایت کند و آن را به تو بیاموزد و تفهیم کند، سپس توفیق التزام به آن در دنیا را نصیبت گرداند و سرانجام در آخرت پاداش آن را از طریق جواز عبور از صراط به تو ارزانی کند. پس ما در هر یک از مسائل صراط به هدایت نیازمندیم. این نکته مسأله را روشن‌تر می‌سازد که جز آنانکه ایمان قوی دارند کسی نمی‌تواند از پل صراط در آخرت عبور کند، و مردم به اندازه قوت یقینی که دارند، و ثبات و معرفتی که نسبت به صراط دنیا داشته‌اند، سرعت دارند. پس مقدار معرفت (صراط مستقیم) در دنیا و ثبات در آن، و التزام به آن تعیین کننده حال و وضعیت هر کسی در آخرت خواهد بود.

﴿7  ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ (راه کسانی‌که به آنها نعمت داده‌ای) این نعمت داده شدگان، آن کسانی‌اند که الله متعال در سورۀ النساء از ایشان نام برده است چنانکه می‌فرماید: ﴿وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِکَ مَعَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلصِّدِّیقِینَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِینَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِکَ رَفِیقٗا٦٩ ذَٰلِکَ ٱلۡفَضۡلُ مِنَ ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ عَلِیمٗا٧٠ [النساء: 69-70].

«و هرکس از الله و پیامبر اطاعت کند پس ایشان همنشین کسانی خواهند بود که الله به آنان نعمت داده است از پیامبران و صدیقان و شهیدان و شایستگان، و آنان چقدر دوستان خوبی هستند! این بخششی است از جانب الله، و کافی است که الله آگاه باشد».

الله أ به این وسیله کسانی را که انعام کرده و این (صراط) به آنها منتسب است معرفی می‌کند، آنها هستند که این راه را به کمک نوری و برهان صحیحی از پروردگارشان پیموده‌اند و آنها عبارتند از: انبیاء، صدیقان، شهیدان و نیکوکاران که مورد انعام الهی قرار گرفته‌اند.

و بنده چنانکه به انبیاء بنگرد، این راهشان است و چنانکه به شهیدانی که در راه پیروزی دین الله جنگیده‌اند بنگرد، این راهشان است و چون به راست‌روان بنگرد که راست بودند و راستی پیشه کردند و راست را تصدیق کردند، درگفتارشان صادق و راستگو بوده و اعتقادی خلاف واقعیت نداشتند و برخلاف واجباتشان که عین واقعیت است عمل نکردند، چون به این راست‌روان بنگرد این راهشان است، و اگر هیچیک از اینان را نمی‌بیند به شایستگان و صالحان بنگرد و به آنها اقتدا کند که هیچ وقت زمین از آنان خالی نخواهد بود و آنانند که قوام خیر و صلاحند و همنشینی با آنان باعث اصلاح اعتقادات در قلب و انواع کلام زیبا و دلنشین بر زبان و کردار تابع سنّت می‌شود.

کسانی که الله أ بر آنها خشم گرفت یهودیانند و کسانیکه گمراه شدند نصاری یا مسیحیانند. در حدیث صحیح از پیغمبر ج توسط ترمذی(2953) و امام احمد(19381) روایت شده و نیز اتفاق مفسرین بر این امر نقل شده که مراد از ﴿ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ یهودیان و مراد از ﴿ٱلضَّآلِّینَ مسیحیان می‌باشند.

 چون یهودیان حق را شناختند و آگاهانه آن را ترک کردند و از آن رویگردان شدند، لذا سزاوار خشم و عقوبت الهی گردیدند. نصاری نیز از روی جهل و نادانی از راه حق و پیروی آن منحرف شدند و در شأن عیسی ÷ غلو و افراط‌گری را در پیش گرفتند؛ پس در گمراهی آشکاری قرار گرفتند.

گرچه مراد از ﴿ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡیهود و از ﴿ٱلضَّآلِّینَ نصاری است، لیکن این دو صفت تنها به این دو گروه اختصاص ندارد، بلکه هر کس همچون یهود حق را بشناسد ولی به آن عمل نکند از جملۀ مغضوب علیهم می‌باشد، و هر کس جاهلانه از راه حق منحرف شود و مرتکب بدعت در دین گردد ضال و گمراه است. بنابراین علمای کرام فرموده‌اند: هرکس از علماء و دانشمندان فاسد گردد پس در وی شباهتی از یهود است، و هرکه از عبّاد و زهّاد فاسد گردد پس در وی شباهتی از نصاری است. پس واضح می‌گردد که سبب بیرون شدن از راه مستقیم که همانا راه انبیاء و صدیقان و شهیدان و نیکوکاران است یکی از دو چیز است: یا عناد و گردنگشی که شیوۀ یهودیان، و یا جهل و نادانی که شیوۀ نصاری است. یعنی گمراهی در علم و یا گمراهی در عمل.

(آمین) یعنی: ای پروردگار! دعای ما را اجابت کن.

امام احمد (25029) و ابن ماجه (856) با سند صحیح و البانی در صحیح الجامع(5613) به روایت عایشه ل آورده‌اند که رسول اکرم ج فرمود: «مَا حَسَدَتْکُمُ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ، مَا حَسَدَتْکُمْ عَلَى السَّلَامِ وَالتَّأْمِینِ». «یهود برهیچ چیزی دیگر، به اندازۀ سلام گفتن و آمین گفتن بر شما حسد نورزیده‌اند».

این حدیث شریف مى رساند که صحابه کرام آمین را به جهر و با صدای بلند می‌گفتند تا جایی که قریه‌های یهود صدای آنان را می‌شنیدند.

(آمین) جزء سورۀ الفاتحه نیست بلکه یک دعاست به معنای (ای پروردگار! دعای ما را اجابت کن)، و کسی که (آمین) می‌گوید یکی از دعاکنندگان است، یعنی هنگامی که امام فاتحه را با این دعاهای داخل آن تلاوت کرد و سپس مأموم (آمین) بگوید، مثل این است که در دعا با او همکاری کرده و شریک اوست، گویی مأموم نیز این دعا را از اول تا آخر تکرار کرده است. امام بخاری در صحیحش(4475) از ابوهریره س نقل می‌کند که رسول اکرم ج فرمود: «إِذَا قَالَ الإِمَامُ: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ فَقُولُوا: آمِینَ، فَمَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ قَوْلَ المَلاَئِکَةِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ».

هرگاه امام گفت: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ بگوئید: آمین، زیرا هر کس [در این گفتار] با ملائکه همصدا شود گناهان گذشته‌اش مورد مغفرت قرار خواهد گرفت». به همین دلیل کسی که در نماز بعد از فاتحه آمین نمی‌گوید از خیر آن محروم می‌شود.

از فواید سورۀ الفاتحه

1- سورۀ الفاتحه، سورۀ عظیمی است و در آن اصول عقاید، اصول سلوک و اصول احکام قرار دارد، به همین دلیل امّ القرآن نامیده شده است.

2- بسمله بخاطر کمک خواستن و برکت جستن است، اما استعاذه بخاطر پناه گرفتن از ترس و خوف است. گفتن بسمله درهای امیدواری به الله أ، محبت او و سپردن امور به او را بر روی قلب می‌گشاید.گفتن بسمله اعتقاد است به اینکه فقط الله است که انسان را توفیق می‌دهد، تنها اوست که هدایت می‌کند و در آنچه بنده می‌خواند، تلاوت می‌کند، می‌خورد، می‌نوشد و در همه امورش برکت می‌آورد. بنابراین استعاذه جلب کننده امن و امان از خوف است، و بسمله باب رجاء و امیدواری، و ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ باب محبت. پس کسی که توصیفش مورد علاقه همگان بوده و صفاتش شایسته ستایش‌اند، ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ است، و هم او صاحب همه کائنات است، همه چیز در دست اوست؛ به هر کس بخواهد خیر عطا می‌کند، و از هر کس که بخواهد باز می‌دارد، هر کسی را که بخواهد عزّت می‌بخشد، و هر کس را بخواهد ذلّت. این توانای عزتمند و این کسی که دارای این صفات است و ذوالجلال می‌باشد آیا شایستگی آن را ندارد که دوست داشته شود؟

3- همچنان در بسمله، توجیه و ارشاد الهی بر گفتن آن در آغاز هرکاری است.

4- رحمت، صفت الهی است و از نظر معنا وابسته به الله أ است و یک صفت ذاتی بوده که قائم به ذات الله متعال می‌باشد.

اما اهل بدعت کلام را تحریف کرده و گفتند: رحمت؛ ارادۀ احسان است به غیر. مثلاً می‌گویند: رحمت یعنی اراده احسان، غضب یعنی اراده انتقام و رضی [رضایت] یعنی ارادۀ اِنعام و .... آنها رحمت را به اراده تفسیر کرده‌اند چون اراده یکی از صفات الهی می‌باشد و این تفسیر آنان را وادار کرده که این آیت ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ و آیات دیگر شبیه آن را مجاز بگیرند و بگویند: رحمت مجاز است برای احسان یا اراده احسان!! لازم به تذکر است که مجاز در صفات الهی باطل و نادرست است و جایز نمی‌باشد.

5- صفات الله أ یا متضمن معنی عظمت و جلال‌اند و یا متضمن معنی زیبایی و جمال، و یا اینکه به ربوبیت بر می‌گردند و یا به الوهیت اوتعالی. ربوبیت الله أ در این سوره در دو آیه‌ی ﴿رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ و ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ مطرح شده است، و عظمت و جلال الله متعال نیز در آیه‌ی ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ عنوان شده، زیرا این آیه باعث بزرگداشت الله أ و خوف و ترس و بیم از او می‌گردد. همچنین صفات جمال در ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ، و صفت الوهیت در ذکر اسم «الله» که بزرگترین اسم الله أ می‌باشد، و در ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ نهفته است.

6- تلاوت و تدبر در معنای ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ باعث خوف می‌گردد، و کسی که آن را با حضور قلب بخواند انواع شبهات و شهوات درونی‌اش را به یاد می‌آورد که او را از تسلیم شدن محض در برابر پروردگار باز می‌دارند. چنانچه آیه را با تعقل بخواند خوف از روز محاسبه‌ی خلایق توسط الله متعال سراسر وجودش را فراخواهد گرفت. به همین جهت، علماء گفته‌اند: الله متعال این سوره را با چیزی که باعث محبت بنده نسبت به الله أ می‌گردد آغاز کرده است، و آن بیان ربوبیت الله نسبت به جهانیان است، و برای ایجاد امید در قلب بنده‌اش بعد از آن ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ فرمود. سپس بعد از این چیزی را عنوان کرد که باعث ایجاد خوف می‌شود و آن ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ است.

7- چرا (ملک) به ﴿یَوۡمِ ٱلدِّینِ تخصیص یافته است؟ چون (یوم الدِّین)، روز سزا و جزاست و روز محاسبه است، روزی که هر کس هر چه کرده نتیجه‌اش را در آن روز خواهد دید، به همین خاطر مردم تعلق خاطر به این روز دارند، و لذا کسی هم که مالک این روز باشد مورد توجه قرار می‌دهند، پس در قلب بنده توجه به دنیا و محبت دنیا و عبادت در آن از یک طرف، و توجه به آخرت از طرف دیگر، با هم جمع می‌شوند، که با تکرار این آیه توجه‌اش به آن طرف [آخرت و روز سزا و جزا] معطوف می‌گردد.

و چرا در این آیه ﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِمالکیت الله تعالی به روز جزا اختصاص داده شده، در حالیکه اوتعالی مالک دنیا هم است؟ جواب: بخاطر اینکه در دنیا کسانی وجود دارند که برای خود و یا برای دیگران دعوای ملکیت می‌کنند طوری که فرعون گفت: ﴿یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی مِن تَحۡتِیٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٥١ [الزخرف: 51] «ای قوم من! آیا فرمانروایی مصر و این نهرهایی که از زیر (کاخ‌های) من روان است از آنِ من نیست؟ آیا نمی‌بینید؟» و قصۀ قارون نیز معروف است...اما در روز آخرت هیچ کسی جز الله تعالی دعوای ملک و مالکیت را نمی‌تواند ‌داشته باشد چنانکه می‌فرماید: ﴿یَوۡمَ هُم بَٰرِزُونَۖ لَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِنۡهُمۡ شَیۡءٞۚ لِّمَنِ ٱلۡمُلۡکُ ٱلۡیَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ١٦ [غافر: 16] «روزی‌که آنان آشکار شوند چیزی از آنان بر الله پنهان نمی‌ماند (الله می‌فرماید:) امروز فرمانروایی از آنِ چه کسی است؟ (در پاسخ می‌فرماید:) از آنِ الله یکتای غالب و تواناست».

8- علماء فرموده‌اند: ﴿إِیَّاکَ که ضمیر منفصل است، «مفعول به» مقدم می‌باشد، و اصل در «مفعول به» این است که بعد از فعل مربوط به خودش قرار بگیرد، ولی در اینجا بر فعلش مقدم شده که فوائدی بر این تقدیم مترتّب است، از جمله حصر و قصر. یعنی محصور کردن فعل در آن مفعول و در اینجا یعنی حصر عبادت برای الله أ.

تقدیم اکثراً باعث تخصیص می‌شود، به همین دلیل در مورد ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ گفته می‌شود: معنی‌اش چنین است که: پروردگارا! فقط تو را عبادت می‌کنیم و غیر تو را عبادت نمی‌کنیم و فقط از تو کمک می‌جوییم و از غیر تو کمک نمی‌‌خواهیم. و معنی آیه‌ی ﴿إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ١٧٢ [البقرة: 172] این است که: «اگر عبادت را مخصوص او می‌گردانید».

و این آیه می‌رساند که بنده باید کار و عمل نماید و از الله تعالی کمک و یاری بجوید، زیرا استعانت جستن از الله تعالی، در ادای عمل و اتمام آن می‌باشد نه در تنبلی و عدم عمل.

9- از آنجا که در دنیا خارهای دلبستگی وجود دارند که عبارتند از خارهای شبهات و شهوات، باید مواظب بود که به آنها تعلق خاطر پیدا نکنیم و هنگامی که آیه ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ را می‌خوانیم، خارهای دو طرف پل را بیاد آوریم. و رسول اکرم ج می‌فرماید: «آنان که بر روی پل صراط عبور می‌کنند بعضی سالم می‌گذرند، بعضی آسیب می‌بینند [ولی عبور می‌کنند] و برخی هم در آتش افکنده می‌شوند»[7]. میزان آسیب‌پذیری بر روی صراط به میزان وابستگی به خارهای شبهات و شهوات در دنیا بستگی دارد، مگر اینکه الله أ ببخشاید و از بنده درگذرد.

10- صراط مستقیم اسلام است به دلیل فرمودۀ الله تعالی: ﴿قُلۡ إِنَّنِی هَدَىٰنِی رَبِّیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ دِینٗا قِیَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۚ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٦١ [الأنعام: 161] «ای پیامبر) بگو: همانا پروردگارم مرا به راه راست هدایت نموده است، و آن دین راست و استوار، دین ابراهیم است که یکسو و حق‌گرا بود و از مشرکان نبود».

11- بیان اهمیت دعا در عبادت و اینکه بنده باید تنها به الله تعالی تضرع و التماس کند و تنها از اوتعالی امید داشته باشد.

12- یهودیان حلال را با آنکه می‌دانستند حلال است تحریم کردند، و حرام را با آنکه می‌دانستند حرام است حلال نمودند، و حدود الله أ را با آنکه می‌شناختند، تغییر دادند، و لذا به «مورد خشم و غضب واقع شده» توصیف شدند، غضب بر همه یهود نازل شده در حالی که علمایشان مرتکب این کارها شده بودند ولی آنها کورکورانه از علمای خویش پیروی کردند، و این همچنانکه بعضی از علماء گفته‌اند نشان می‌دهد که عموم مردم تابع حکمی هستند که برای علمایشان وجود دارد و این مسأله مهمی است.

13- تقدیم نصیحت و خیرخواهی به یهود و نصاری اینکه منهج و رفتار خود را درست سازند و از عناد و سرکشی دست برداشته به خاتم الانبیاء ایمان بیاورند.

14- (آمین) اسم فعل بوده و چون به اتفاق علماء مبنی است به هنگام وصل به مابعد فتحه می‌گیرد (آمینَ). و بنابر رأی جمهور به معنی (اجابت کن) می‌باشد و آمین گفتن به جای خلاصه دعاست بعد از تفصیل آن. دعاکننده خواسته‌ها را به تفصیل بیان می‌کند ولی گویندۀ آمین، با همین لفظ همه معنا را بازگو می‌کند، گویی دو مرتبه دعا شده یک بار مفصل و یک بار مجمل.

15- در این سوره الله تعالی مردم را به سه دسته تقسیم کرده است:

دستۀ اول: کسانی که بر ایشان انعام کرده است و بر راه راست قرار دارند.

دستۀ دوم: کسانی که مورد خشم و غضب قرار گرفته‌اند، چون دانسته و شناخته و از روی علم؛ راه راست را رها کرده و به بیراهه رفته‌اند.

دستۀ سوم: گمراهانی‌اند که بسبب جهل و نادانی از راه راست بیرون شده به کجروی دچار شدند.

16- از بلاغت قرآن این است که خیر و نیکی را به صراحت و به ضمیر معلوم، به الله تعالی نسبت می‌دهد، چنانکه در اینجا فرمود: ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ زیرا درین روش و اسلوب، بدی به الله تعالی نسبت داده نشده و همه خوبی‌ها و نیکی‌ها مخصوص اوتعالی است. اما شر و بدی را با صراحت و به ضمیر معلوم به الله تعالی نسبت نمی‌دهد، بلکه ضمیر مجهول را بکار برده است، چنانکه فرمود: ﴿غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ نفرمود: (الذین غضبتَ علیهم). البته در این روش و اسلوب دو فائده وجود دارد:

1.     عدم نسبت این فعل صراحتا به الله تعالی تا جانب ادب با اوتعالی مراعات گردد.

2.     بخاطر افادۀ عموم، چون این طائفه کسانی که حق را شناختند ولی از آن روی گرداندند- هم مورد غضب الله تعالی قرار گرفته‌اند و هم مورد غضب بندگان مؤمن و دوستان الله تعالی.

17- و در این سوره حسن ادب با الله متعال در دعا بیان شده است. طوری که بنده نخست در دعایش الله تعالی را حمد و ثنا گفته او را تعظیم نماید سپس از اوتعالی هدایت و راه مستقیم و ثبات بر آن را بخواهد، و بخواهد که او را از راه گمراهان در امان بدارد.

 




[1]- صحیح بخاری شماره (4474) ومسند احمد شماره (17851).

[2]- صحیح مسلم شماره(254) و سنن نسایی شماره(912).

[3]- صحیح مسلم شماره حدیث(395).

[4]- سنن ترمذی (3542) و سنن ابوداود (1493) و سنن ابن ماجه (3857) با تصحیح البانی در سلسلۀ احادیث صحیحه (3411).

[5]- صحیح، سنن ابن ماجه(3803) شعب الإیمان از بیهقی (4065) با تحسین البانی در تخریج الکلم الطیب (140). «حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که با نعمت او نیکیها به کمال و سر انجام می‌رسد». « در هر حال (و در هر صورت) حمد و ثنا  مخصوص خداوند است».

[6]- البانی این حدیث را در صحیح الجامع(3887) صحیح خوانده است.

[7]- متفق علیه.

استعاذه

استعاذه

﴿أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

معنای استعاذه: ﴿أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

یعنی: پناه می‌برم و پناهنده می‌شوم و می‌سپارم خود را به الله أ؛ به معبود بر حقّی که غیر او را عبادت نمی‌کنم و امورم را جز به او نمی‌سپارم، از شر شیطانی که رجم و سنگسار شده و از رحمت الله أ تبعید و مطرود گردیده، چه شیطان جنّی باشد، چه إنسی. تا مبادا آزاری به جسم من و یا خلل و نقصی در دینم وارد کنند و یا مرا از التزام به اوامر پروردگار باز دارند و به مسیری سوق دهند که معبود و مولای من دوست ندارد.

پس وقتی می‌گویی: «أَعُوذُ»، به این معنی است که قلب و بدنت را از شر خودت و از شر هر چیزی دیگری غیر از الله أ رها می‌گردانی و می‌دانی تنها کسی که شر شیاطین جن و انس را از تو دور می‌کند تنها الله متعال است و بس.

استعاذه و پناه بردن به غیر الله شرک است

کسی که به او پناه برده می‌شود الله یگانه است. استعاذه یکی از عبادات قلبی است که برای غیر الله جایز نمی‌باشد و هر کس به غیر الله پناه ببرد البته دچار شرک شده، زیرا تنها الله است که در برابر شر، از انسان حمایت می‌کند و خیر می‌رساند و شر را باز می‌دارد، همچنانکه می‌فرماید: ﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یَمۡسَسۡکَ بِخَیۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٧ [الأنعام: 17].

«اگر الله زیانى به تو برساند، هیچ کس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد! و اگر خیرى به تو رساند، پس او بر همه چیز تواناست».

مناسبت استعاذه با تلاوت قرآن کریم این است که هرگاه شخصی بخواهد قرآن کریم تلاوت کند، شیطان برای منصرف کردن وی از تدبر در آیات و به منظور وسوسه کردن وی و مشغول ساختن فکر وی به آنچه می‌خواند در کنارش [و بلکه در درونش] حاضر می‌شود و همه این موارد و امثال آن از فتنه‌گریهای شیطان به حساب می‌آیند که باید از آنها به الله أ پناه برد.

مواضعی که در آن استعاذه خوانده می‌شود

مواضعی که رسول اکرم ج از شر شیطان به الله متعال پناه برده و یا امت را به پناه بردن از شر شیطان دستور فرموده است عبارتند از:

1-    قبل از تلاوت کردن قرآن کریم.

2-    در نماز پیش از خواندن سورۀ فاتحه.

3-    در وقت خشمگین شدن و غضب.

4-    قبل از وارد شدن به بیت الخلا.

5-    در وقت شنیدن صدای سگ و خر.

6-    در وقت واهمه و ترسیدن از چیزی.

7-    در وقت دم کردن شخص بیمار.

8-    وقتی شیطان در نماز وسوسه اندازد.

9-    وقتی که شب فرارسد.

10-  وقتی مسلمان در جایی برای نشستن یا خوابیدن فرود آید.

11-   وقتی شیطان شک و گمان‌های باطل را در دل مسلمان بیندازد.

12-  پناه بردن به الله متعال در اذکار صبح و شام.

اما استعاذه - پناه بردن- به غیر الله تعالی بر چند نوع است:

1-    استعاذه‌ای که همراه با کمال ذلت و خضوع باشد و به این باور که همان ذاتی که وی به او پناه می‌برد بر همه چیز قادر است و می‌تواند از هر گونه شر و بدی به وی پناه دهد. و این نوع استعاذه تنها و تنها سزاوار الله تعالی است و برگرداندن آن به غیر الله شرک اکبر است.

2-    استعاذه‌ای که به قصد قربت و اجر و ثواب است، و بنده مانند سایر عبادات از الله تعالی اجر و پاداش آن را تمنی دارد؛ این نوع استعاذه نیز خاص برای الله تعالی است، زیرا انجام دادن کردار و گفتار برای الله تعالی خود عبادت است، و برگرداندن عبادت برای غیر الله شرک اکبر است.

3-    استعاذه به مردگان و غائبان نیز شرک اکبر است، زیرا آنها توان پناه دادن را ندارند و کسی که به آنها پناه می‌برد بر این باور است که آنها علم غیب و قدرت غیبی دارند که بوسیلۀ آن به فریاد او می‌رسند و او را در پناه خود قرار می‌دهند.

4-    استعاذه به مردمان زنده در اموری که جز الله تعالی کسی بر آن قادر نیست مانند: پناه بردن به ائمه و اولیاء از چیزی که وی از آن هراسان است. این نوع استعاذه نیز شرک اکبر است، زیرا امری که جز الله تعالی کسی دیگر قادر بر انجام دادن آن نیست، برگرداندن آن برای غیر الله شرک اکبر است.

5-    استعاذه به مخلوق زنده در اموری که توان و قدرت آن را دارد، مانند پناه خواستن از شر دشمن و حیوان درنده به کسی که قادر به دفع شر آنها است و می‌تواند او را حمایت کند، این نوع استعاذه و پناه بردن جایز است. و الله اعلم

 


﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

به نام الله بسیار مهربان و نهایت با رحم

تعریف قرآن کریم

تعریف قرآن کریم

قُرْآن در لغت: از مصدر: [ قرأ ] گرفته شده است، [ قرأ ] الکتابَ: خواند یا مطالعه کرد، همچنان قَرْءاً و قُرْآناً الشیءَ : چیزهاى خواندنى را جمع آورى و با هم یکجا کرد، چنانکه آیت 17 سورۀ القیامه به آن اشاره نموده است: ﴿إِنَّ عَلَیۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧ «بی‌گمان جمع کردن آن (در سینۀتو) و (آسان کردن)خواندنش بر عهدۀ ماست». چون قرآن جامع فواید کتاب‌هایى است که از سوى الله نازل گشته (زبور، تورات، انجیل و...)، بلکه جامع فواید همه علوم مى‌باشد؛ همان گونه که قرآن خود به این مطالب اشاره دارد؛ مانند: ﴿وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ [یوسف: 111] «و بیانگر هر چیزی است» و ﴿تِبۡیَٰنٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ [النحل: 89] «بیانگر همه چیز است».

بر این اساس قرآن گردآورنده علوم گذشتگان و آیندگان مى‌باشد، اعم از علوم معنوى ـ که متعلق به انبیاء و گذشتگان بوده است ـ و علوم مادّى و تجربى و دنیوى تا روز قیامت.

همچنان قرآن به معناى خواندن است، طبق این معنا، کتاب آسمانى مسلمانان به اعتبار آن که خواندنى است، «قرآن» نامیده شده است.

قرآن در اصطلاح: «قرآن عبارت از کلام الهى است که الله متعال آن را به تدریج بر محمد ج خاتم پیامبران به زبان عربى توسط جبرئیل ÷ نازل کرده است که انس و جن از آوردن آن عاجز اند. تلاوت آن عبادت است و در صحیفه‌ها نوشته و با تواتر به ما نقل شده است. با سورۀ الفاتحه شروع می‌شود و به سورۀ الناس خاتمه می‌یابد و یک آیۀ از آن، قرآن گفته مى‌شود، حتى بخشى از یک آیت نیز قرآن است».

قرآن معجزۀ جاویدان رسول‌الله ج است که الله متعال آن را برای هدایت بشریت تا قیام قیامت بواسطۀ جبرئیل بر محمد ج نازل فرموده است و در آن اموری که انسان را به سعادت ابدی نائل می‌گرداند بیان داشته است.

و برای اینکه قرآن برای نسل‌ها یکی پس از دیگری زنده باقی بماند، الله متعال مکفل حفظ آن گشته واسباب بقای آن را مهیا ساخته است. چنانکه می‌فرماید:

﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩ [الحجر: 9].

«بی‌گمان ما قرآن را نازل کرده‌ایم و البته ما خود نگهبان آن هستیم».

و این خود از معجزات قرآن کریم است که در هر عصر و زمانی الله متعال، افرادی را برای حفظ قرآن و نقل آن سینه به سینه مسخر می‌گرداند و افرادی دیگر را به دفاع از حریم قرآن دستور می‌دهد.

قرآن در طول بیست و سه سال که دورۀ نبوت و رسالت رسول‌اکرم ج است نازل شد و مسلمانان با علم و عمل از آن استقبال کردند و ارزش شخصیت‌های اجتماعی منوط به قرآن شد لذا کسی می‌توانست مکان والاتری در جامعه داشته باشد که قرآن را بیشتر می‌دانست و تا زمانی که مسلمانان بر این اساس حرکت کنند سعادت دنیا و آخرت نصیبشان می‌گردد.

فضائل قرآن کریم در احادیث نبوی شریف

1- از عثمان بن عفان س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «خَیْرُکُمْ مَنْ تَعَلَّمَ الْقُرْآن وَعَلَّمَهُ»[1].

«بهترین شما کسی است که قرآن را یاد بگیرد و به دیگران یاد بدهد».

2- از ابوأمامه باهلی س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ شَفِیعًا لأَصْحَابِهِ»[2].

«قرآن را تلاوت نمایید؛ زیرا روز قیامت، قرآن برای کسانی که آن را تلاوت نموده‌اند، شفاعت می‌نماید».

3- از عایشه ل روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «الْمَاهِرُ بِالْقُرْآنِ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَالَّذِى یَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَیَتَتَعْتَعُ فِیهِ وَهُوَ عَلَیْهِ شَاقٌّ لَهُ أَجْرَانِ»[3].

«کسی‌که در خواندن قرآن، مهارت دارد، (منزلت او روز قیامت) با فرشتگان بزرگوار و نیکوکار خواهد بود، و کسی‌ که با لکنت زبان و سختی آن را تلاوت نماید، دو پاداش دارد».

4- از جابر س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «الْقُرْآنُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَمَاحِلٌ مُصَدَّقٌ، مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ، وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ»[4].

«قرآن شفاعت می‌کند و شفاعت آن هم پذیرفته می‌شود. همچنین قرآن دفاع می‌نماید و سخنش تصدیق می‌شود. هر کس قرآن را پیشوای خود قرار دهد، قرآن او را به بهشت می‌برد؛ و هر کس قرآن را پشت سر خود قرار دهد او را به سوی جهنم سوق می‌دهد».

5- از أبو موسی أشعری س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «الْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَکَ أَوْ عَلَیْکَ»[5].

 «قرآن حجتی به نفع تو یا حجتی علیه توست».

یعنی اگر آن را تلاوت نمایی و به آن عمل کنی، حجتی به نفع تو خواهد بود؛ در غیر این صورت، حجتی علیه تو خواهد بود.

6- از جبیر س روایت است که رسول ج فرمود: «أَبْشِرُوا فَإِنَّ هَذَا القُرآنَ طَرَفُهُ بَیَدِ اللهِ وَطَرَفُهُ بِأَیدِیکُم فَتَمَسَّکُوا بِهِ فَإِنَّکُم لَن تَهْلِکُوا وَلَن تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»[6].

 «خوشحال باشید؛ چرا که یک طرف این قرآن به دست الله أ و طرف دیگر آن به دست‌های شماست؛ پس به آن چنگ بزنید؛ زیرا پس از چنگ زدن به قرآن، هرگز هلاک و گمراه نمی‌شوید».

7- از انس س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ أَهْلِینَ مِنَ النَّاسِ» قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَنْ هُمْ؟ قَالَ: «هُمْ أَهْلُ الْقُرْآنِ، أَهْلُ اللَّهِ وَخَاصَّتُهُ»[7].

 «الله متعال در میان مردم، دوستان خاصی دارد» گفتند: ای رسول الله ایشان چه کسانی اند؟ فرمود: «ایشان اهل قرآن، دوستان خاص الله أ هستند».

8- از عمر بن خطاب س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَرْفَعُ بِهَذَا الْکِتَابِ أَقْوَامًا وَیَضَعُ بِهِ آخَرِینَ»[8].

 «الله أ به وسیلۀ این کتاب، ملت‌هایی را بالا می‌برد و ملت‌های دیگری را به ذلت و خواری می‌کشاند».

9- از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «مَنْ قَرَأ حَرْفاً مِنْ کِتَابِ اللهِ فَلَهُ حَسَنَةٌ، وَالحَسَنَةُ بِعَشْرِ أمْثَالِهَا، لاَ أقول: ﴿ألم حَرفٌ، وَلکِنْ: ألِفٌ حَرْفٌ، وَلاَمٌ حَرْفٌ، وَمِیمٌ حَرْفٌ»[9].

 «هر کس یک حرف از کتاب الله را تلاوت نماید، یک نیکی برایش ثبت می‌شود. و آن نیکی ده برابر می‌شود. من نمی‌گویم: «الم» یک حرف است؛ بلکه الف یک حرف، لام یک حرف، و میم یک حرف دیگر است».

10- از عبد الله ابن عمر ب روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لَا یَمَسُّ الْقُرْآنَ إلَّا طَاهِرٌ»[10].

«قرآن را جز انسان پاک (با وضو) دست نزند».

11- از عبد الله ابن مسعود س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُحِبَّ اللهَ وَرَسُولَهُ فَلْیَقْرَأْ فِی الْمُصْحَفِ»[11].

 «هر کس دوست دارد (تا بداند که) با الله و پیامبرش محبت دارد، پس قرآن را از روی مصحف تلاوت کند».

12- از ابن عمر ب روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لاَ حَسَدَ إِلاَّ فِى اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ فَهُوَ یَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً فَهُوَ یُنْفِقُهُ آنَاءَ اللَّیْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ»[12].

 «غبطه خوردن (رشک بردن) تنها در مورد دو نفر جایز است: نخست شخصی که الله متعال به او قرآن عنایت نموده است و او آن را شب و روز تلاوت می‌کند. و دومی کسی که الله متعال به او مال عطا فرموده است و او آن را شب و روز انفاق می‌نماید».

13- از ابن عمر ب روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «یُقَالُ لِصَاحِبِ الْقُرْآنِ إذا دَخَلَ الْجَنَّةَ اقْرَأْ وَارْقَ وَرَتِّلْ کَمَا کُنْتَ تُرَتِّلُ فِى الدُّنْیَا فَإِنَّ مَنْزِلَتَکَ عِنْدَ آخِرِ آیَةٍ تَقْرَؤُهَا»[13].

 «هنگامی که صاحب قرآن وارد بهشت شود به او گفته می‌شود: قرآن بخوان و بالا برو همان گونه که در دنیا با ترتیل، قرآن می‌خواندی؛ زیرا منزلت تو نزد آخرین آیه‌ای است که آن را تلاوت می‌کنی».

14- از براء بن عازب س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «حَسِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِکُمْ، فَإِنَّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ یَزِیدُ الْقُرْآنَ حُسْناً "وفی لفظ" زَیِّنُوا الْقُرْآنَ بِأَصْوَاتِکُمْ»[14].

 «با صداهایتان به قرآن زیبایی ببخشید، زیرا صدای خوب زیبایی قرآن را افزایش می‌دهد». و در روایتی آمده است که فرمود: «قرآن را با صداهایتان مزین سازید».

15- از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «بِئْسَمَا لأَحَدِکُمْ أَنْ یَقُولَ نَسِیتُ آیَةَ کَذا وَکَذا بَلْ هُوَ ُنسِّىَ فاسْتَذْکِرُوا الْقُرْآنَ، فَإِنَّهُ أَشَدُّ تَفَصِّیاً مِنْ صُدُورِ الرِّجَالِ مِنَ النَّعَمِ مِنْ عُقُلِهَا»[15].

 «چقدر بد است برای یکی از شما که می‌گوید: فلان و فلان آیه را فراموش کردم؛ بلکه(بگوید) فراموش گردانیده شده است. پس قرآن را زیاد تلاوت و گردان(مرور) کنید؛ زیرا قرآن زودتر از فرار کردن چهارپایان از بندشان، از سینه مردم می‌گریزد».

16- از أبوموسی أشعری س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِى یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَلِ الأُتْرُجَّةِ، رِیحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا طَیِّبٌ، وَمَثَلُ الْمُؤْمِنِ الَّذِى لاَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَلِ التَّمْرَةِ لاَ رِیحَ لَهَا وَطَعْمُهَا حُلْوٌ، وَمَثَلُ الْمُنَافِقِ الَّذِى یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مَثَلُ الرَّیْحَانَةِ، رِیحُهَا طَیِّبٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ، وَمَثَلُ الْمُنَافِقِ الَّذِى لاَ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ کَمَثَلِ الْحَنْظَلَةِ، لَیْسَ لَهَا رِیحٌ وَطَعْمُهَا مُرٌّ»[16].

 «مثال مؤمنی که قرآن می‌خواند مانند ترنجی است که طعم خوبی دارد و هم از بوی خوشی برخوردار است. و مؤمنی که قرآن نمی‌خواند مانند خرمایی است که بویی ندارد ولی طعمش شیرین است. و مثال منافقی که قرآن می‌خواند، مانند ریحانی است که بویش خوب ولی طعمش تلخ است. و مثال منافقی که قرآن نمی‌خواند، مانند حنظله (هندوانه ابوجهل) است که بوی ندارد و طعمش تلخ است».

17- از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «لاَ یَفْقَهُ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فِى أَقَلَّ مِنْ ثَلاَثٍ»[17].

«هر کس، قرآن را در کمتر از سه روز ختم کند، آن را نمی‌فهمد». یعنی در خواندن قرآن کریم عجله نکنید و با تدبر بخوانید.

18- از عبدالرحمن بن شبل س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «اقْرَءُوا الْقُرْآنَ وَاعْملوا بِهِ وَلاَ تَجْفُوا عَنْهُ وَلاَ تَغْلُوا فِیهِ وَلاَ تَأْکُلُوا بِهِ وَلاَ تَسْتَکْثِرُوا بِه»[18].

 «قرآن را بخوانید و به آن عمل کنید و از آن فاصله نگیرید و در آن (با تعمق بیش از حد) افراط نکنید و آن را وسیله‌ برای امرار معاش و فزون طلبی دنیوی قرار ندهید».

19- از أبوهریره س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «مَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فِى بَیْتٍ مِنْ بُیُوتِ اللَّهِ تَعَالَى یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَیَتَدَارَسُونَهُ بَیْنَهُمْ إِلاَّ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ السَّکِینَةُ وَغَشِیَتْهُمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِکَةُ وَذَکَرَهُمُ اللَّهُ فِیمَنْ عِنْدَهُ»[19].

 «هرگاه، گروهی از مردم در یکی از خانه‌های الله (مساجد) جمع شوند و کتاب الهی را تلاوت کنند و آن را با یکدیگر بخوانند، آرامش بر آنان، نازل می‌شود (و رحمت آنان را فرا می‌گیرد) و فرشتگان آنها را احاطه می‌کنند و الله آنان را نزد کسانی که پیش وی ‌اند (فرشتگان) یاد می‌کند».

20- از بریده س روایت است که رسول اکرم ج فرمود: «مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ وَتَعَلَّمَهُ وَعَمِلَ بِهِ أُلْبِسَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَاجًا مِنْ نُورٍ، ضَوْءُهُ مِثْلُ ضَوْءِ الشَّمْسِ، وَیُکْسَى وَالِدَیْهِ حُلَّتَانِ لَا تُقَوَّمُ بِهِمَا الدُّنْیَا، فَیَقُولَانِ: بِمَا کُسِینَا هَذَا ؟ فَیُقَالُ: بِأَخْذِ وَلَدِکُمَا الْقُرْآنَ»[20].

«هرکس قرآن بخواند و یاد بگیرد و به آن عمل کند، روز قیامت بر سرش تاجی از نور می‌گذارند که نوری مانند نور آفتاب دارد. همچنین به پدر و مادر آنان دو لباسی می‌پوشانند که از همه دنیا ارزش بیشتر دارند. آنان می‌گویند: به سبب چه عملی این لباس‌ها را به تن ما نموده‌اند؟ گفته می‌شود: به سبب اینکه فرزند شما قرآن را فرا گرفته است».




[1]- متفق علیه.

[2]- صحیح مسلم شماره(252).

[3]- متفق علیه.

[4]- روایت طبرانی در المعجم الکبیر با سند صحیح شماره(8655) و سلسله احادیث صحیحه آلبانی باشماره(2019).

[5]- صحیح مسلم شماره(328).

[6]- روایت طبرانی در المعجم الکبیر با سند صحیح شماره(1044) و سلسله احادیث صحیحه البانی شماره(713).

[7]- سنن ابن ماجه با سند صحیح شماره(215) و صحیح الترغیب و الترهیب از البانی شماره (1432).

[8]- صحیح مسلم شماره(269).

[9]- روایت ترمذی شماره(2910) با سند صحیح، و سلسلۀ احادیث صحیحه البانی شماره (3327).

[10]- روایت طبرانی با سند صحیح شماره(13217) و ارواء الغلیل از البانی شماره(122).

[11]- روایت ابونعیم در حلیة الأولیاء (7/209) وسلسله احادیث صحیحه البانی شماره (2342).

[12]- متفق علیه.

[13]- روایت احمد با سند صحیح شماره(6799) و سلسله احادیث صحیحه البانی شماره(2240).

[14]- روایت مشکاة المصابیح شماره(2208) با سند صحیح و صحیح سنن أبی داود از البانی شماره(1320).

[15]- متفق علیه.

[16]- متفق علیه.

[17]- روایت أبوداود شماره(1394) و ترمذی(2949) و ابن‌ماجه(1347)، و حدیث صحیح می‌باشد چنانکه در صحیح سنن أبی داود البانی شماره(1257) آمده است.

[18]- روایت احمد با سند صحیح شماره(15529) و سلسله احادیث صحیحه البانی شماره(3057).

[19]- سنن ابن ماجه شماره(225) و صحیح الترغیب و الترهیب از البانی شماره(69).

[20]- مستدرک حاکم شماره (2086) و سلسله احادیث صحیحه شماره (2829).