اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

سخن پایانی

سخن پایانی

پس از سیری کوتاه در کلام پروردگار و تأمل در اسرار نهفته آن، بسیاری از راه و روش تدبر در قرآن می‌پرسند؟ آیا راهکاری عملی در این باره وجود دارد؟ آیا برای پی‌بردن به مفاهیم والای قرآنی می‌بایست به اصولی خاص پایبند بود؟ کتاب‌های جالبی در ارتباط با تفسیر قرآن وجود دارد که می‌توان به آن‌ها مراجعه نمود. از جمله: قواعد التدبر الأمثل از شیخ عبدالرحمن حبنکه المیدانی، تحزیب القرآن از شیخ د. عبدالعزیز الحربی، تعلیم تدبر القرآن از دکتر هاشم الاهدل، فن التدبر از شیخ د. عصام العوید و المراحل الثمان لطالب فهم القرآن از مؤلف همین کتاب و... اما به صورت کلی برای دستیابی به فهم مفاهیم زیبای کلام پروردگار بی‌همتا مواردی را باید در نظر داشت.

- در مرحله اول لازم است انسان به درگاه معبود خویش پیوسته دعا کند و از وی بخواهد که این بنده خود را از جمله اهل قرآن قرار دهد، درهای علم و حکمت خود را به سوی او بگشاید و از جمله‌ی آنان باشد که هر آنچه را فهم می‌نماید عملی کند.

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَتۡلُونَهُۥ حَقَّ تِلَاوَتِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۗ [البقرة: 121]

«کسانی که کتاب بر آن‌ها فرستادیم آن را خوانده و حق خواندن آن را (در مقام عمل نیز) بجا آورند، آنان اهل ایمانند».

درهای عبودیت با رجوع به سوی پروردگار گشوده می‌شود و همه‌ی علم و دیانت با طلب یاری از آن معبود والا حاصل می‌گردد.

- در مرحله دوم لازم است انسان، بخشی از ساعات روزانه‌ی خود را به تلاوت قرآن اختصاص دهد چنان‌که در صحیح بخاری روایت شده است که پیامبر ج خطاب به عبدالله بن ‌عمرو فرمود: ای عبدالله هر ماه یکبار تمامی قرآن را تلاوت کن، من پاسخ دادم بیش‌تر از این هم می‌توانم تلاوت کنم، ایشان فرمود: هر هفت روز آن را تلاوت کن و بر این اندازه نیفزایی.[1] آری، اینگونه پیامبر حداقل و حداکثر زمان لازم برای تلاوت قرآن را به ترتیب یک هفته و یک ماه می‌داند و یاران ایشان هر کدام به شکلی منظم در طول روز، ساعاتی را به تلاوت کلام پروردگار خویش اختصاص می‌دادند چنان که ایشان، قرآن را در هفت روز تلاوت می‌کردند. در روز اول سه سوره بقره، آل عمران و نساء و در روز دوم پنج سوره دوم تلاوت می‌شد و... بله، این چنین اصحاب پیامبر تلاوت روزانه خود را بر مبنای سوره‌های قرآن تقسیم‌بندی می‌کردند و سخنی از تعداد جزء و تعداد صفحات در میان نبود.

 نکته جالب آن است که انسان هرگز از تدبر و تأمل در کلام معبود خویش احساس خستگی نخواهد کرد چنان که یکی از صالحین در این باره می‌فرماید: این کار در روز اول همانند صعود به کوهی عظیم، سخت و طاقت‌فرسا به نظر می‌رسد. در روز دوم این کوه بزرگ در نظر نصف می‌شود و در روز سوم دیگر کوهی در میان نیست. در نهایت در روز چهارم همانند نیاز به غذایی خواهد بود که نبود آن، انسان را آزار می‌دهد.

- در مرحله سوم می‌بایست به اصل تدبر شخصی اهتمام ورزید و به تفاسیر معین رجوع نمود برخلاف عده‌ای که صرفا قائل به نظر یک شخص معین هستند و او را برای فهم تمامی آیات قرآن شایسته می‌بینند. در واقع فهم کلام پروردگار چنان که ابن عباس تقسیم‌بندی کرده ‌است بر چهار مرتبه می‌باشد: (تفسیر بر چهار وجه است: تفسیری که هیچ کس از آن بی‌اطلاع نیست، تفسیری که عرب به واسطه‌ی کلام خود آن را درک می‌کنند، تفسیری که علما آن را می‌دانند و تفسیری که کسی جز خداوند از آن آگاه نیست). به این ترتیب همه‌ی قرآن نیاز به تفسیر ندارد. علامه ابن عثیمین عالم بزرگوار معاصر درباره شیوه طلب علم می‌فرماید: توصیه می‌کنیم ابتدا و قبل از هر چیز با تفسیر آغاز کنید اما این مسئله بدان معنا نیست که غیر آن را نباید مطالعه کرد بلکه به این معناست که در ابتدا می‌بایست بر تفسیر متمرکز شد و تا جایی که امکان دارد بر کسب آن حریص بود. در این مورد نیز روش کار به این شیوه است که قبل از رجوع به کتب تفاسیر، ابتدا در آیه‌ی مورد نظر تدبر کنید و چون به فهم خاصی از آیه مذکور رسیدید آن‌گاه به کتب تفسیر مراجعه کنید. با این شیوه می‌توان نفس خویش را بیش از همیشه متوجه کلام پروردگار ساخت و گاها به مفاهیمی دست یافت که در کتب تفسیر نیز یافت نمی‌شود. بنگر این امام فقیه چگونه به شاگردان خود توصیه می‌کند ابتدا آیات قرآن را بخوانند و در آن تدبر کنند و سپس به تفاسیر موجود رجوع نمایند و خود نیز به همین شیوه از آنان طلب می‌کرد فهم خویش را از کلام پروردگار بنویسند.

- در مرحله چهارم می‌بایست انسان برای اهل خانه خود برنامه‌ای برای تفسیر قرآن در نظر بگیرد به گونه‌ای که آیات متفاوت را بخوانند و سعی در استنباط مفاهیم داشته باشند و سپس به تفاسیر مختصر مراجعه کنند چنان که پروردگار در این باره می‌فرماید:

﴿وَٱذۡکُرۡنَ مَا یُتۡلَىٰ فِی بُیُوتِکُنَّ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِکۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ لَطِیفًا خَبِیرًا٣٤ [الأحزاب: 34]

«و از آن همه آیات الهی و حکمتی که در خانه‌های شما تلاوت می‌شود متذکر شوید و بدانید) که همانا خداوند را لطف و مهربانی است و به حال همه آگاه است».

پیامبر ج کلام پروردگار خویش را بر همسران خود تلاوت می‌نمود و این کار تاثیر بسزایی در علاقه آنان به قرآن داشت. با این کار، بندگی و عبودیت فزونی می‌یابد و دیدگاه اهل خانه نسبت به هستی و دنیای موجود با همه زینت‌های فریبنده آن تغییر می‌کند، مفاهیم موجود تصحیح می‌شود و رفتار فردی و جمعی پالایش می‌گردد.

- در مرحله پنجم می‌بایست عظمت تدریس و تلاوت و تدبر در کلام معبود والا را در نظر داشت. در واقع تدریس قرآن، یگانه درسی است که از میان تمامی علوم اسلامی بدان سفارش شده است و پیامبر ج بدان مبادرت می‌ورزید چنان که در این باره می‌فرمایند: هیچ گروهی نیست که در خانه‌ای از خانه‌های خداوند جمع شوند و کتاب او را بخوانند و آن را تدریس کنند مگر اینکه پروردگار آرامش بر ایشان نازل می‌کند. رحمت، آنان را در برمی‌گیرد و ملائکه در اطراف این جمع گرد خواهند آمد.[2] آری، تلاوت و تدریس قرآن بزرگ‌ترین درسی است که خداوند آن را دوست دارد و چه زیباست اگر ما قسمتی از برنامه هفتگی خود را به تفسیر این کلام عظیم اختصاص دهیم و از معانی آن سخن بگوییم. این برنامه بی‌شک سبب تقویت ایمان تمامی مسلمان خواهد شد، باور و رفتار ایشان را اصلاح خواهد کرد و تحمل سختی‌های زندگی نیز بدین واسطه آسان خواهد بود.

سوگند به معبود والا که نمونه‌ی تلاش یاران پیامبر و سلف صالح و پیروان ایشان برای فهم و تدبر در معانی قرآن را هیچ جا ندیده‌ام. برای مثال زمانی که ابن تیمیه / برای بار آخر در دمشق زندانی شد و کاغذ و قلم را از او گرفتند بیش از پیش روی به سوی قرآن آورد و فرمود: پروردگار در این ایام، بابی از مفاهیم قرآن و اصول علم به رویم گشود که بسیاری از علما تمنای آن را دارند و پشیمانم از لحظات و ساعاتی که با تدبر در غیر از معانی قرآن گذشت.[3] این است حال ابن تیمیه، آن کس که پشیمان است بیش‌تر اوقات خود را صرف تدبر در معانی قرآن نکرد با وجود آن که او خود از جمله ائمه تفسیر بود. با این اوصاف، حال چون ما ضعیفانی چگونه باید باشد که نسبت به کلام پروردگار بی‌همتا این‌گونه کوتاهی ورزیده‌ایم؟

معبودا ما را از جمله‌ی اهل قرآن قرار ده؛ از آنان که کلام مبارک تو را پیوسته و در هر حال به یاد دارند و تلاوت می‌کنند؛ از آنان که این کلام مبارک را مونس روزها و شب‌های خویش گردانده‌اند و هر شب را با تلاوت سوره ملک سر به بالین می‌گذارند باشد که شفیع ایشان در قبر باشد. پروردگارا، اعمال ما را با یاد خویش خالص گردان و به خاطر دوست داشتن سوره اخلاص ما را دوست بدار.

اللهم آمین

و صلى الله و سلم و بارک على نبینا محمد و آله و صحبه.



[1]- بخاری: 5054.

[2]- صحیح مسلم: 2699.

[3]- العقود الدریه: 44.

ریسمان نظم دهنده در کتاب خداوندی

ریسمان نظم دهنده در کتاب خداوندی

این بخش از کتاب، مقاله‌ای منظم و یا نتایج برآمده از یک سری بحث‌های منسجم نیست، حتی نمی‌توان آن را نوعی خاطره‌ی ادبی دانست. هرگز! این بخش شبیه اعتراف‌نامه‌ای است که در سلول‌های زندان نوشته می‌شود. هرچند گاهی در کشاکش مشغله‌های روزمره، این موضوع را فراموش می‌کنم اما هر زمان شب خیمه می‌افکند و زمان استراحت بر بستر فرا می‌رسد و سر بر بالین می‌گذارم دوباره همان احساس درد و اندوه فرا می‌رسد. اندوه حاصل از اولویتی والا که می‌بایست بدان پایبند باشم و با این وجود، ساعتی از لحظات روزانه‌ام با انجام این مهم به پیش نمی‌رود. چرا سال‌ها می‌گذرد و من همچنان در انجام این امر کوتاهی می‌کنم؟ چرا از انجام چنین کاری غافل گشته‌ام و آنچنان که باید بدان اهتمام نمی‌ورزم؟ درد و اندوه من زمانی فزونی می‌یابد که در اطراف خود نیز کسی را نمی‌یابم که به این مهم پرداخته باشد. همه مجالس اجتماعی که در آن حضور می‌یابم خالی از این اولویت برتر است و در صفحات اینترنت و فیسبوک و تویتر که هر روز ساعاتی را به بررسی آن‌ها اختصاص می‌دهم نشانی از این دغدغه والا نمی‌بینم. کتاب‌های با تیتراژ انتشار بالا نیز خالی از این امر والاست و من همچنان مات و مبهوت از این نبودن، سرگشته و حیرانم و چون هر شب، روزی را که گذشت با خود مرور می‌کنم حسرت و ندامت به جانم هجوم می‌آورد و از خود می‌پرسم این مصیبت کی به پایان می‌رسد؟

بگذارید تمامی حکایت را بازگو کنم. خداوند ذات خود را با اوصاف جلال الهی ذکر می‌کند و از بهشت و دورخ و محشر و... سخن می‌گوید. اخبار انبیاء، طاغیان، سرکشان و صالحان و امت‌های پشین را ذکر می‌کند و از بنی‌اسرائیل و عملکرد آنان سخن به میان می‌آورد. از تشریعات عملی در عبادات و معاملات سخن می‌گوید و تمامی این موارد حول محور خاصی می‌چرخد و به واسطه‌ی خطی معین به هم پیوند می‌یابد. آری، همه‌ی قرآن حول محور روی آوردن بندگان به سوی پروردگار عالم می‌چرخد. برای مثال در آیات ابتدایی سوره بقره، معبود والا از حیران بودن ملائک به وقت گزینش آدم برای خلافت حکایت دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَةٗۖ قَالُوٓاْ أَتَجۡعَلُ فِیهَا مَن یُفۡسِدُ فِیهَا وَیَسۡفِکُ ٱلدِّمَآءَ وَنَحۡنُ نُسَبِّحُ بِحَمۡدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَۖ قَالَ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٣٠ [البقرة: 30]

«و (به یاد آر) وقتی که پروردگارت فرشتگان را فرمود که من در زمین خلیفه‌ای خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خون‌ها بریزند و حال آنکه ما خود، تو را تسبیح و تقدیس می‌کنیم؟! خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می‌دانم که شما نمی‌دانید».

و سپس ایشان را تسلیم بودن در برابر امر خویش می‌آموزد و علم و حکمت تمامی امور را خاص به خود می‌گرداند.

از نعمت‌های فراوانی که بر بنی‌اسرائیل ارزانی داشته است سخن به میان می‌آورد چنان که ایشان را بر تمام عالمیان برتری داد، از آل فرعون رهایی بخشید و دریا را برای آنان شکافت، فرعون و سپاهیان او را غرق نمود و پس از روی آوردن به گوساله‌پرستی نیز بار دیگر بر آنان منت نهاد و مورد لطف و بخشش خود قرار داد و در آخر می‌فرماید: باشد که سپاسگزار باشند.

﴿ثُمَّ عَفَوۡنَا عَنکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ٥٢ [البقرة: 52]

«آن‌گاه شما را پس از چنین کار زشت بخشیدیم، شاید سپاسگزار شوید».

در جای دیگر، سخن از افراشتن کوه طور بر سر بنی‌اسرائیل دارد تا ایشان با قوت آیین خداوندی را دریابند و از اهل تقوا باشند.

﴿وَإِذۡ أَخَذۡنَا مِیثَٰقَکُمۡ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَکُمُ ٱلطُّورَ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ٦٣ [البقرة: 63]

«و (ای بنی‌اسرائیل یاد آرید) وقتی که از شما پیمان گرفتیم و کوه طور را بالای سر شما برافراشتیم، (و دستور دادیم که) احکام تورات را با عقیده محکم پیروی کنید و پیوسته آن را در نظر گیرید، باشد که پرهیزگار شوید».

﴿۞وَإِذۡ نَتَقۡنَا ٱلۡجَبَلَ فَوۡقَهُمۡ کَأَنَّهُۥ ظُلَّةٞ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُۥ وَاقِعُۢ بِهِمۡ خُذُواْ مَآ ءَاتَیۡنَٰکُم بِقُوَّةٖ وَٱذۡکُرُواْ مَا فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧١ [الأعراف: 171]

«و آن‌گاه که کوه طور را از جای برکندیم و مانند قطعه ابری بر فراز سر آن‌ها برآوردیم که پنداشتند بر آن‌ها فرو خواهد افتاد (و امر کردیم) دستور توراتی که به شما آمد با قوت (ایمان و عقیده محکم) اخذ کنید و آنچه در آن مذکور است متذکر شوید، باشد که پرهیزکار شوید».

گاهی سخن از قلب‌هایی دارد که خالی از چشمه‌های ایمان است و از تعلق به آن محبوب والا تهی گشته است تا آن‌جا که پروردگار، ایشان را با جماداتی مقایسه می‌کند که با وجود جامد بودن، نوعی هراس از پروردگار را در خود دارند.

﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُکُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا یَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡیَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٧٤ [البقرة: 74]

«پس با این معجزه باز چنان سخت‌دل شدید، که دل‌هایتان چون سنگ یا سخت‌تر از آن شد، چه آنکه از پاره‌ای سنگ‌ها نهرها بجوشد و برخی دیگر از سنگ‌ها بشکافد و آب از آن بیرون آید و پاره‌ای از ترس خدا فرود آیند. و (ای سنگدلان بترسید که) خدا از کردار شما غافل نیست».

سپس این قیاس را کامل می‌گرداند و از جماداتی سخن به میان می‌آورد که از هراس خداوند تکه تکه می‌شوند و در نهایت خشوع و خضوع شکافته می‌گردند. گاهی نیز سخن از آن دارد که چگونه بندگان خویش را مبتلا به اموری می‌کند که در جهت هوا و هوس ایشان است و از میان این بندگان، عده‌ای بنده همین هوا و هوس می‌گردند و هم اینان هستند که مورد نکوهش واقع می‌شوند. آری، آن خالق یگانه می‌خواهد که همه بندگان در تمامی امور خویش به او رجوع کنند و کارهای خود را به او واگذارند. می‌خواهد مولا و یاور بندگان خویش باشند، آنان بخواهند و او اجابت کند. بخشندگی با ذات او عجین است، می‌خواهد با خشوع و خضوع تمام، رو به درگاه او آوریم و بنده‌ی خوب او باشیم.

از زشتی تجاوز از حد و حدود الهی سخن دارد.

﴿ثُمَّ أَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ تَقۡتُلُونَ أَنفُسَکُمۡ وَتُخۡرِجُونَ فَرِیقٗا مِّنکُم مِّن دِیَٰرِهِمۡ تَظَٰهَرُونَ عَلَیۡهِم بِٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡعُدۡوَٰنِ وَإِن یَأۡتُوکُمۡ أُسَٰرَىٰ تُفَٰدُوهُمۡ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیۡکُمۡ إِخۡرَاجُهُمۡۚ أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡکِتَٰبِ وَتَکۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ فَمَا جَزَآءُ مَن یَفۡعَلُ ذَٰلِکَ مِنکُمۡ إِلَّا خِزۡیٞ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یُرَدُّونَ إِلَىٰٓ أَشَدِّ ٱلۡعَذَابِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٨٥ [البقرة: 85]

«(با این عهد و اقرار) باز شما (به همان خوی زشت) خون یکدیگر می‌ریزید و گروهی از خودتان را از دیارشان می‌رانید و در بدکرداری و ستم بر ضعیفان، همدست و پشتیبان یکدیگرید، و چون اسیر شوند برای آزادی آن‌ها فدیه می‌دهید، در صورتی که به حکم تورات، اخراج کردن آن‌ها بر شما حرام شده است! چرا به برخی از احکام ایمان آورده و به بعضی کافر می‌شوید؟ پس جزای چنین مردم بدکردار چیست به جز ذلّت و خواری در زندگانی این جهان و بازگشتن به سخت‌ترین عذاب در روز قیامت؟ و خدا غافل از کردار شما نیست».

و از سرپیچی انسان، این مخلوق عصیان‌گر که در سر، سودای خداوندی دارد از دستورات پروردگار عالم خبر می‌دهد.

﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ وَقَفَّیۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ بِٱلرُّسُلِۖ وَءَاتَیۡنَا عِیسَى ٱبۡنَ مَرۡیَمَ ٱلۡبَیِّنَٰتِ وَأَیَّدۡنَٰهُ بِرُوحِ ٱلۡقُدُسِۗ أَفَکُلَّمَا جَآءَکُمۡ رَسُولُۢ بِمَا لَا تَهۡوَىٰٓ أَنفُسُکُمُ ٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ فَفَرِیقٗا کَذَّبۡتُمۡ وَفَرِیقٗا تَقۡتُلُونَ٨٧ [البقرة: 87]

«و ما به موسی، کتاب تورات عطا کردیم و از پی او پیامبران فرستادیم و عیسی پسر مریم را به معجزات و ادلّه‌ی روشن، حجت‌ها دادیم و او را به واسطه روح‌القدس توانایی بخشیدیم. آیا هر پیغمبری که از جانب خدا اوامری بر خلاف هوای نفس شما آرد گردنفرازی و سرپیچی نموده و (از راه حسد) گروهی را تکذیب کرده و جمعی را به قتل می‌رسانید؟!».

و از انسان می‌خواهد در برابر فرامین او تسلیم باشد.

در کلام خویش از نسخ سخن می‌گوید و حال اینکه امری مشترک میان اصول فقه و علوم قرآنی است و سپس این بخش را نیز با بیان دلایل تشریعی آن پایان می‌دهد و بار دیگر می‌خواهد بندگان رو به سوی او بگزارند.

﴿۞مَا نَنسَخۡ مِنۡ ءَایَةٍ أَوۡ نُنسِهَا نَأۡتِ بِخَیۡرٖ مِّنۡهَآ أَوۡ مِثۡلِهَآۗ أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ١٠٦ [البقرة: 106]

«هر چه از آیات قرآن را نسخ کنیم یا حکم آن را از خاطرها بریم (و متروک سازیم) بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم. آیا نمی‌دانی که خدا بر هر چیز قادر است؟».

بله، خداوند این چنین، یک مسئله اصولی را به قدرت خویش و لزوم تسلیم بودن در برابر او پیوند می‌دهد.

و نیز در کلام خود سخن از تغییر قبله از بیت‌المقدس به سوی کعبه دارد و با وجود آن‌که این امر از جمله مسائل فقهی است خداوند هدف از آن را زنده گرداندن خشوع و خضوع در جان‌های آدمی می‌داند. آری، اصل مسئله همین است.

﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَٰکُمۡ أُمَّةٗ وَسَطٗا لِّتَکُونُواْ شُهَدَآءَ عَلَى ٱلنَّاسِ وَیَکُونَ ٱلرَّسُولُ عَلَیۡکُمۡ شَهِیدٗاۗ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلۡقِبۡلَةَ ٱلَّتِی کُنتَ عَلَیۡهَآ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یَتَّبِعُ ٱلرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِۚ وَإِن کَانَتۡ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۗ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَٰنَکُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِٱلنَّاسِ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٤٣ [البقرة: 143]

«و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر نیز گواه شما باشد (تا شما از وی بیاموزید). و (ای پیغمبر) ما قبله‌ای را که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای اینکه بیازماییم و جدا سازیم گروهی را که از پیغمبر خدا پیروی می‌کنند از آنان که عقب‌گرد کنند و (به مخالفت او برخیزند)، و این تغییر قبله بسی بزرگ نمود جز در نظر هدایت‌یافتگان خدا، و خداوند اجر پایداری شما را در راه ایمان تباه نگرداند که خدا به خلق مشفق و مهربان است».

آیات مربوط به قصاص نیز به تقوای خداوندی ختم می‌شود.

﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩ [البقرة: 179]

«ای عاقلان، حکم قصاص برای حفظ حیات شماست تا بپرهیزید».

و نیز آیاتی که پیرامون روزه سخن می‌گوید با تقوا پایان می‌یابد.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٨٣ [البقرة: 183]

«ای اهل ایمان، بر شما هم روزه واجب گردید چنانکه امت‌های گذشته را فرض شده بود، و این دستور برای آن است که پاک و پرهیزکار شوید».

آیاتی که توصیه به وصیت کردن دارد هم در پایان از تقوا سخن دارد.

﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠ [البقرة: 180]

«دستور داده شد که چون مرگ یکی از شما فرا رسد اگر دارای متاع دنیاست وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل و به قدر متعارف، این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است».

و آیات حج چون به بخش پایانی می‌رسد و مناسک و اعمال و شعائر آن بیان می‌شود از تقوا می‌گوید و حضور خداوندی را در همه لحظات زندگی انسان متذکر می‌شود.

﴿فَإِذَا قَضَیۡتُم مَّنَٰسِکَکُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَذِکۡرِکُمۡ ءَابَآءَکُمۡ أَوۡ أَشَدَّ ذِکۡرٗاۗ فَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی ٱلدُّنۡیَا وَمَا لَهُۥ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ مِنۡ خَلَٰقٖ٢٠٠ [البقرة: 200]

«پس آن‌گاه که اعمال حجّ را به جا آوردید، همان گونه که پدران خود را یاد می‌کنید بلکه بیش از آن، خدا را یاد کنید (و هر حاجت دنیا و آخرت را از خدا بخواهید) بعضی مردم (کوتاه‌نظر از خدا تمنّای متاع دنیوی تنها کنند) و گویند: پروردگارا، ما را از نعمت‌های دنیا بهره‌مند ساز؛ و آنان را از نعمت آخرت نصیبی نیست».

چه عجیب است .. مناسک حج پایان می‌یابد و انسان، مامور به ذکر خدواند می‌گردد با وجود آنکه در طول همین مناسک پیوسته با تکبیر و تهلیل به یاد آن معبود والا بوده است. پروردگار در آیات دیگر از ایلاء می‌گوید و مردان را مخیّر می‌سازد چهار ماه صبر کنند و بعد، عزم بر طلاق بگذارند یا رجوع نمایند و در پایان، این مسائل فقهی را به اوصاف عظیم الهی پیوند می‌دهد.

﴿لِّلَّذِینَ یُؤۡلُونَ مِن نِّسَآئِهِمۡ تَرَبُّصُ أَرۡبَعَةِ أَشۡهُرٖۖ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٢٦ وَإِنۡ عَزَمُواْ ٱلطَّلَٰقَ فَإِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ٢٢٧ [البقرة: 226-227]

«آنان که با زنان خود ایلاء کنند (بر ترک مباشرت آن‌ها قسم بخورند) چهار ماه انتظار کشند، اگر (از قسم خود) بازگشتند خداوند آمرزنده و مهربان است. و اگر عزم طلاق نمودند خدا (به گفتار و کردارشان) شنوا و داناست».

معبود والا در ادامه‌ی همین سوره و در آیات دیگر، سخن از وجود ترس به هنگامه نماز دارد و با این حال در چنین لحظاتی نیز نماز ساقط نمی‌شود.

﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨ فَإِنۡ خِفۡتُمۡ فَرِجَالًا أَوۡ رُکۡبَانٗاۖ فَإِذَآ أَمِنتُمۡ فَٱذۡکُرُواْ ٱللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُم مَّا لَمۡ تَکُونُواْ تَعۡلَمُونَ٢٣٩ [البقرة: 238-239]

«بر نمازها مواظبت و توجه کامل داشته باشید و به خصوص نماز وسطی و به طاعت خدا قیام کنید. پس اگر شما را بیم خطری از دشمن باشد به هر حال که میسّر است، پیاده یا سواره نماز به جای آرید و آن‌گاه که ایمنی یافتید خدا را یاد کنید که او شما را به آنچه نمی‌دانستید دانا گردانید».

اگر این تکلیف انسان به وقت ترس و هراس است با این اوصاف در هنگام رفاه و امنیت چگونه باید باشد؟

شما را به خدای زمین و آسمان، مسلمانی را تصور کنید که لباس جنگ دربردارد و در خط مقدم نبرد به پیش می‌رود، دشمن در کمین او نشسته است و تمامی جان را اضطراب و تشویش دربرگرفته است، خون در میدان پیکار جاری است و با این وجود خداوند او را امر به گزاردن نماز می‌کند. آن هم نماز جماعت و خود توضیح می‌دهد چگونه در این لحظات سخت نماز بگذارد.

﴿وَإِذَا کُنتَ فِیهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَکَ وَلۡیَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡیَکُونُواْ مِن وَرَآئِکُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ یُصَلُّواْ فَلۡیُصَلُّواْ مَعَکَ وَلۡیَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِکُمۡ وَأَمۡتِعَتِکُمۡ فَیَمِیلُونَ عَلَیۡکُم مَّیۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ إِن کَانَ بِکُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ کُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَکُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَکُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡکَٰفِرِینَ عَذَابٗا مُّهِینٗا١٠٢ [النساء: 102]

«و هرگاه شخص تو در میان سپاه اسلام باشی و نماز بر آنان به پا داری باید آن‌ها با تو مسلّح به نماز ایستند، و چون سجده نماز به جای آوردند (و نماز را فُرادی تمام کردند) در پشت سرِ شما رفته و گروهی که نماز نخوانده بیایند و با تو نماز گزارند و البته با لباس جنگ و اسلحه، زیرا کافران آرزو و انتظار دارند که شما از اسلحه و اسباب خود غفلت کنید تا ناگهان یکباره بر شما حمله‌ور شوند و چنانچه بارانی یا مرضی، شما را از برگرفتن سلاح به رنج اندازد باکی نیست که اسلحه را فروگذارید ولی از دشمن برحذر باشید؛ خدا برای کافران عذابی سخت خوارکننده مهیا ساخته است».

آیا در تمامی دنیا تصویری فراتر از این هست که نشان از دوست داشتن خالق بی‌همتا و شدت تمایل به پیوند یافتن با او باشد. با این اوصاف آیا آنان که در حال امنیت و آسایش و رفاه، نماز جماعت را ترک می‌گویند بهره‌ای از ورع و تقوا دارند؟ پروردگار از رزمندگان و مجاهدان می‌خواهد نماز جماعت را به پا دارند و با دقت و مو به مو به بیان تفاصیل آن می‌پردازد حال آنکه ایشان در معرض هجوم و غارت هستند. حال آیا عقل می‌پذیرد که مجاهدان در میدان نبرد مشغول به نماز جماعت باشند و آنان که در خانه‌های خویش آرام گرفته‌اند این مهم را ترک گویند؟ پاک و منزه است خداوندی که پس از پایان نماز در نهایت خوف و اضطراب نیز امر به استمرار و مداومت بر ذکر خویش دارد. اما آیا پروردگار به همین اندازه کفایت می‌کند؟

خیر

مسئله در این جا خاتمه نمی‌یابد و معبود والا پس از برطرف شدن حالت خوف و برقراری امنیت و آرامش، بار دیگر جان‌ها را به خداوندی خویش پیوند می‌دهد.

﴿فَإِذَا ٱطۡمَأۡنَنتُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ [النساء: 103]

«سپس که ایمن شدید در این حال نماز (کامل) به جای آرید».

آری، کلام مبارک می‌خواهد که جان آدمی در همه احوال به خداوند مرتبط باشد و از مسلمانان می‌خواهد که او را در تمامی حرکات و سکنات خویش حاضر و ناظر ببینند.

و چون پروردگار از لزوم اقامه‌ی نماز در سوره طه سخن به میان می‌آورد اشاره به مطلبی دارد که بسیاری از نمازگزاران عصر حاضر از آن غافل هستند. چه بسیار پیش آمده است که هر یک از ما از اهمیت نماز در اسلام سخن گوید و آن را بزرگ‌ترین رکن پس از شهادتین بداند و تفاوت میان اهل کفر و اسلام را در نماز خواندن ببیند اما غافل از چرایی تشریع نماز در اسلام باشد. به راستی چرا پروردگار، نماز را تشریع کرد و این چنین آن را گرامی داشت؟ معبود والا خود پاسخ می‌دهد.

﴿إِنَّنِیٓ أَنَا ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدۡنِی وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ لِذِکۡرِیٓ١٤ [طه: 14]

«منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار».

برای به یاد او بودن...

در آیات دیگر، پروردگار به بیان مسائل نظامی می‌پردازد و بار دیگر جان‌ها را با خویش پیوند می‌دهد.

﴿وَلَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ بِبَدۡرٖ وَأَنتُمۡ أَذِلَّةٞۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٢٣ [آل عمران: 123]

«و خدا، شما را در جنگ بدر یاری کرد با آن ‌که ضعیف بودید، پس پرهیزگار شوید باشد که شکر نعمت‌های او به جای آرید».

سخن از گروهی می‌گوید که به همراه پیامبر خویش به جنگ پرداختند و قرآن حکایت از ثبات ایشان بر باور خود دارد و از مناجات و تعلق‌خاطر آنان به خالق بی‌همتا خبر می‌دهد.

﴿وَکَأَیِّن مِّن نَّبِیّٖ قَٰتَلَ مَعَهُۥ رِبِّیُّونَ کَثِیرٞ فَمَا وَهَنُواْ لِمَآ أَصَابَهُمۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا ٱسۡتَکَانُواْۗ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلصَّٰبِرِینَ١٤٦ وَمَا کَانَ قَوۡلَهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسۡرَافَنَا فِیٓ أَمۡرِنَا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَٰفِرِینَ١٤٧ [آل عمران: 146-147]

«چه بسیار رخ داده که پیغمبری جمعیت بسیار (از پیروانش) همراه او جنگیدند و با این حال، اهل ایمان با سختی‌هایی که در راه خدا به آن‌ها رسید هرگز بیمناک و زبون نشدند و سر زیر بار دشمن فرو نیاوردند و (صبر و ثبات پیش گرفتند، که) خدا صابران را دوست می‌دارد، و آن‌ها جز این نمی‌گفتند که پروردگارا، از گناه و ستمی که ما درباره خود کرده‌ایم درگذر و ما را ثابت‌قدم بدار و بر (محو) گروه کافران مظفّر و منصور گردان».

ایشان پیوسته به سبب گناهان و خطاهای خویش از خدواند طلب آمرزش می‌کنند و به او روی می‌آوردند و فقر، نیاز و کوتاهی خویش را به درگاه او عرضه می‌دارند. به چنین قلب‌هایی که این چنین با خدای خویش پیوند یافته‌اند چه باید گفت؟

و چون خدواند از پیکار در میدان نبرد سخن می‌گوید از ذات خویش سخن به میان می‌آورد و اینکه آگاه به راز دل‌ها است. آگاه به هر لغزش و هر خطا، آگاه به هر تمایل به بازگشتن و خود را از مهلکه رهانیدن، آگاه به اندوه برآمده از فکر جان دادن...

آری، او هر لحظه حضور دارد و این حضور را می‌بایست باور داشت و در پرتو آن عمل نمود.

﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَیۡکُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا یَغۡشَىٰ طَآئِفَةٗ مِّنکُمۡۖ وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمۡ یَظُنُّونَ بِٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ ظَنَّ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِۖ یَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ مِن شَیۡءٖۗ قُلۡ إِنَّ ٱلۡأَمۡرَ کُلَّهُۥ لِلَّهِۗ یُخۡفُونَ فِیٓ أَنفُسِهِم مَّا لَا یُبۡدُونَ لَکَۖ یَقُولُونَ لَوۡ کَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَیۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ وَلِیَبۡتَلِیَ ٱللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمۡ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمۡۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ١٥٤ [آل عمران: 154]

«پس از آن غم، خدا شما را ایمنی بخشید که خواب آسایش، گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی هنوز در غم جان خود بودند و از روی نادانی به خدا گمان ناحق می‌بردند (از روی انکار) می‌گفتند: آیا ممکن است ما را قدرتی به دست آید؟ بگو: تنها خداست که بر عالم هستی فرمانرواست. خیالات باطل خود را که در دل می‌پرورند با تو اظهار نمی‌دارند، (با خود) می‌گویند: اگر ما را قدرت و پیروزی بود (شکست نمی‌خوردیم) و در اینجا کشته نمی‌شدیم. بگو: اگر در خانه‌های خود هم بودید باز کسانی که سرنوشت آنان (در قضای الهی) کشته شدن است (از خانه‌ها) به پای خود به قتل‌گاه بیرون می‌آمدند، تا خدا آنچه در سینه دارید بیازماید و آنچه در دل دارید پاک و خالص گرداند، و خدا از راز درون سینه‌ها آگاه است».

﴿وَمَآ أَصَٰبَکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ فَبِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَلِیَعۡلَمَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٦٦ [آل‌عمران: 166]

«و آنچه در روز (اُحد هنگام) مقابله دو صف کارزار به شما رسید به قضا و مشیّت نافذ خدا بود (تا آنکه بیازماید اهل ایمان را) و تا معلوم کند چه کسانی ثابت‌قدم در ایمانند».

آن زمان که خبر از علاقه‌ی طبیعی انسان به پیروزی بر دشمنان می‌دارد از منشأ این پیروزی سخن می‌گوید و آن را به خدواندی خویش پیوند می‌دهد.

﴿إِن یَنصُرۡکُمُ ٱللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمۡۖ وَإِن یَخۡذُلۡکُمۡ فَمَن ذَا ٱلَّذِی یَنصُرُکُم مِّنۢ بَعۡدِهِۦۗ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١٦٠ [آل عمران: 160]

«اگر خدا شما را یاری کند محال است کسی بر شما غالب آید، و اگر به خواری واگذارد آن کیست که بتواند بعد از آن، شما را یاری کند؟ و اهل ایمان تنها به خدا باید اعتماد کنند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ یَنصُرۡکُمۡ وَیُثَبِّتۡ أَقۡدَامَکُمۡ٧ [محمد: 7]

«ای اهل ایمان، شما اگر خدا را یاری کنید (یعنی دین و پیغمبر خدا را) خدا هم شما را یاری کند و ثابت‌قدم گرداند».

شما را به پروردگار زمین و آسمان، در همه‌ی این آیات تأمل کنید و بنگرید که چگونه قرآن سعی در تداوم رابطه‌ی انسان با معبود خویش در همه حالات دارد. آری، پروردگار از همه‌ی احوال اهل ایمان خبر می‌دهد. از آنان که به پهلو خوابیده، نشسته و ایستاده پیوسته به یاد پروردگار خویش هستند. از آنان که دل‌های خسته از رنج ایام ایشان با یاد محبوب جان آرام می‌گیرد و در کشاکش همه این هیاهوها و قیل و قال‌ها پیوسته به معبود خویش تعلق یافته‌اند و در هر حال و هر روی و به هر سوی، زبان به ذکر او گشوده‌اند.

﴿ٱلَّذِینَ یَذۡکُرُونَ ٱللَّهَ قِیَٰمٗا وَقُعُودٗا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمۡ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا سُبۡحَٰنَکَ فَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٩١ [آل عمران: 191]

«آن‌ها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته، خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‌ای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاه دار».

حتی در روابط میان زوجین، آنگاه که مسیر دوست داشتن به انحراف کشیده می‌شود و تاریکی بغض و نفرت بر زندگی سایه می‌افکند قرآن، نفس را ترغیب به در نظر داشتن رضایت معبود خویش و ابعاد ایمانی اصلاح این روابط می‌کند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا یَحِلُّ لَکُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ کَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن یَأۡتِینَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَیِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن کَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡ‍ٔٗا وَیَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِیهِ خَیۡرٗا کَثِیرٗا١٩ [النساء: 19]

«ای اهل ایمان، برای شما حلال نیست که زنان را به اکراه و جبر به میراث گیرید (مانند جاهلیّت)، و بر آنان سخت‌گیری و بهانه‌جویی مکنید که قسمتی از آنچه مهر آن‌ها کرده‌اید به ستم بگیرید، مگر آنکه عمل زشتی از آن‌ها آشکار شود و در زندگانی با آن‌ها به انصاف رفتار نمایید، و چنانچه دلپسند شما نباشند (اظهار کراهت مکنید) چه بسا چیزها، ناپسند شماست و حال آنکه خدا در آن خیر بسیار مقدّر فرماید».

و اگر روابط میان دو زوج به فرو پاشیدن بنیان خانواده نزدیک شد می‌بایست میان این دو به عدل حکم نمود و حتی این به عدل حکم نمودن را نیز خداوند مرتبط با میل به سوی خویش می‌داند.

﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَیۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَکَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَکَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن یُرِیدَآ إِصۡلَٰحٗا یُوَفِّقِ ٱللَّهُ بَیۡنَهُمَآۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرٗا٣٥ [النساء: 35]

«و چنانچه بیم آن دارید که نزاع سخت بین آن‌ها پدید آید از طرف کسان مرد و کسان زن داوری برگزینید که اگر مقصود اصلاح داشته باشند خدا میان ایشان موافقت و سازگاری برقرار کند، که خدا دانا و آگاه است».

و چون پروردگار سخن از سرزمینی می‌گوید که انسان مؤمن نمی‌تواند در آن شعائر دینی خود را به جای آورد و مامور به هجرت می‌گردد، این هجرت را صرفا در مفهوم خارج شدن از سرزمینی خاص تعریف نمی‌کند بلکه آن را هجرت به سوی خویش می‌خواند.

﴿۞وَمَن یُهَاجِرۡ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ یَجِدۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا کَثِیرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن یَخۡرُجۡ مِنۢ بَیۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ یُدۡرِکۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا١٠٠ [النساء: 100]

«و هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت، و هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر، مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده و مهربان است».

ظاهر امر صرفا از جابه‌جایی میان دو وادی سخن دارد اما این جابه‌جایی در میزان قرآن هجرت به سوی خدا و رسول او نام می‌گیرد.

این چنین حتی زمانی که پروردگار سخن از حیوانات شکاری می‌گوید تعلیم آنان را از این امر عظیم جدا نمی‌سازد و این تربیت را به حقیقتی عقیدتی و ایمانی مرتبط می‌داند تا قلب را به عظمت خداوندی پیوند دهد. بله، حتی در تعلیم سگ‌های صید، انسان می‌بایست رضایت آن ذات بی‌همتا را دنبال کند.

﴿یَسۡ‍َٔلُونَکَ مَاذَآ أُحِلَّ لَهُمۡۖ قُلۡ أُحِلَّ لَکُمُ ٱلطَّیِّبَٰتُ وَمَا عَلَّمۡتُم مِّنَ ٱلۡجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ ٱللَّهُۖ فَکُلُواْ مِمَّآ أَمۡسَکۡنَ عَلَیۡکُمۡ وَٱذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهِۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٤ [المائدة: 4]

«از تو سؤال می‌کنند که چه چیز بر آن‌ها حلال گردیده؟ بگو: برای شما هر چه پاکیزه است حلال شده، و صیدی که به سگان شکاری از آنچه خدا به شما آموخته است آموخته‌اید که برای شما نگاه دارند و نام خدا را بر آن صید یاد کنید و بخورید حلال شده و از خدا بترسید که زود به حساب (خلق) می‌رسد».

آیا بیش‌تر از این می‌توان حضور پروردگار را در زندگی در نظر داشت؟

 خالق بی‌همتا در آیات دیگر سخن از زمانی دارد که نزدیک بود اهل کفر بر صحابه غلبه یابند و پروردگار، ایشان را از مهلکه می‌رهاند، عده‌ای کمر به کشتن پیامبر ج می‌بندند و آن محبوب جان‌ها، پیامبر را آگاه می‌سازد و بدین واسطه کار آنان نافرجام می‌ماند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ هَمَّ قَوۡمٌ أَن یَبۡسُطُوٓاْ إِلَیۡکُمۡ أَیۡدِیَهُمۡ فَکَفَّ أَیۡدِیَهُمۡ عَنکُمۡۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١١ [المائدة: 11]

«ای اهل ایمان، یاد آرید نعمت خدا را بر خود آنگاه که گروهی همّت گماشتند که بر شما دست یازند و خدا دست (ستم) آن‌ها را از شما کوتاه نمود و از خدا بترسید، و باید اهل ایمان تنها بر خدا توکل کنند».

مهم، چگونگی رخ‌داد این اتفاقات نیست، هدف آن است که جان‌ آدمی متوجه آن کسی باشد که پیامبر ج و یاران ایشان را از کید و نیرنگ دشمنان رهایی داد. گویی این آیات می‌خواهند بگویند: بنگرید این سلامت صرفا امری اتفاقی نیست، شما آن را وامدار خالق جلّ و علا هستید، پس به یاد او باشید و از حس حضور او در زندگی غافل نشوید و با تمامی وجود خویش، او را سپاس گویید.

پروردگار در جای دیگر از داستان قوم موسی سخن می‌گوید، پیامبرِ ایشان موسی به آنان فرمان می‌دهد به سرزمین مقدس داخل شوند اما قوم او به بهانه آن‌که در این سرزمین گروهی ظالم و ستمگر با امکانات نظامی بسیار مستقر هستند از این کار سر باز می‌زنند. به هنگامه این مجادله و گفت‌وگو که موسی خود را در برابر این سرکشی تنها می‌بیند دو مرد از بنی‌اسرائیل، شجاعانه به فرمان موسی لبیک می‌گویند و نابودی اهل ظلم را وابسته به ورود بدین شهر می‌خوانند. پروردگار از نام و نسب این دو مرد سخنی به میان نمی‌آورد بلکه از رویکرد این دو نسبت به بقیه قوم می‌گوید؛ از رویکردی که نشان از تعلق‌خاطر به معبود والا و توکل بر او دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ إِذۡ جَعَلَ فِیکُمۡ أَنۢبِیَآءَ وَجَعَلَکُم مُّلُوکٗا وَءَاتَىٰکُم مَّا لَمۡ یُؤۡتِ أَحَدٗا مِّنَ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٠ یَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِی کَتَبَ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَرۡتَدُّواْ عَلَىٰٓ أَدۡبَارِکُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِینَ٢١ قَالُواْ یَٰمُوسَىٰٓ إِنَّ فِیهَا قَوۡمٗا جَبَّارِینَ وَإِنَّا لَن نَّدۡخُلَهَا حَتَّىٰ یَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِن یَخۡرُجُواْ مِنۡهَا فَإِنَّا دَٰخِلُونَ٢٢ قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِینَ یَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَیۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّکُمۡ غَٰلِبُونَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَکَّلُوٓاْ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ٢٣ [المائدة: 20-23]

«و (یاد کن) هنگامی که موسی به قوم خود گفت: ای قوم، نعمت خدا را به خاطر آرید آن‌گاه که در میان شما پیغمبران فرستاد و شما را پادشاهی داد و به شما آنچه را که به هیچ یک از اهل عالم نداد عطا کرد. ای قوم، به سرزمین مقدسی که خدا سرنوشت شما کرد داخل شوید و پشت (به حکم خدا) مکنید که زیانکار می‌شوید. گفتند: ای موسی، در آن سرزمین مقدس، گروهی مقتدر و قاهر و ستمکار هستند و هرگز تا آن‌ها از آن‌جا بیرون نشوند ما داخل نخواهیم شد، هرگاه آنان بیرون شدند ما داخل می‌شویم. دو نفر مرد خداترس که مورد لطف خدا بودند گفتند: شما بر آن‌ها از این در درآیید، چون در آمدید آن‌گاه محققاً (بر آن‌ها) غالب خواهید شد، و بر خدا توکل کنید اگر به او گرویده‌اید».

کلام پروردگار از سختی‌هایی می‌گوید که انسان در زندگی بدان دچار می‌شود، از هراسی که حاصل از نداشتن است، از آرزوهایی که گویی در پسِ پرده دست نیافتن پنهان شده‌اند، از روزهایی که با رنج می‌گذرد و شب‌هایی که با اشک پایان می‌یابد، از دردهایی که آرام جان را سلب می‌کند و از خواسته‌هایی که حسرت می‌شود. آری، پروردگار تو به همه این‌ها آگاه است و اسباب رفع این مشکلات را به ما معرفی کرده است. برای دوری از فقر می‌بایست در طلب رزق بود و برای درمان بیماری لازم است در پی دارو بود. اما فراتر از همه این موارد، وجود معبودی است که همه عالم در دستان قدرت اوست، اگر بخواهد می‌شود و اگر نخواهد همه عالم هم بخواهند نمی‌شود. فراتر از همه این اسباب، خالقی هست که مهربان است و بخشاینده و بهترین اجابت‌کنندگان است. قلب را می‌بایست به او متوجه خواست و از درگاه رحمت بی‌پایان او باید طلب کرد آن گاه نشدنی‌ها هم ممکن می‌شود.

﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یَمۡسَسۡکَ بِخَیۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٧ [الأنعام: 17]

«و اگر از خدا به تو ضرری رسد هیچ کس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند، و اگر از او به تو خیری رسد (هیچ کس تو را از آن منع نتواند کرد) که او بر هر چیز تواناست».

﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یُرِدۡکَ بِخَیۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ یُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ١٠٧ [یونس: 107]

«و اگر خدا بر تو ضرری خواهد هیچ کس جز او دفع آن ضرر نتواند، و اگر خیر و رحمتی خواهد باز احدی منع فضل او نتواند، که فضل و رحمت خود را به هر کس از بندگان بخواهد البته می‌رساند و اوست خدای بسیار آمرزنده و مهربان».

آری، هم او که درد می‌دهد درمان نیز می‌بخشد. تنها کافی است به حضور، به قدرت و به حکمت او یقین داشت. مصیبت‌ها فراتر از حیطه زندگی فردی، گاهی تمام جامعه‌ی پیرامون را دربرمی‌گیرد، باشد که خاضعانه و خاشعانه رو به درگاه معبود والا بگذارند و قدمی به سوی او بازگردند. آری، در ورای همه این مصائب، حکمتی والا نهفته است.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَتَضَرَّعُونَ٤٢ فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣ [الأنعام: 42-43]

«و همانا ما پیغمبرانی به سوی امت‌های پیش از تو فرستادیم، پس (چون اطاعت نکردند) به بلاها و مصیبت‌ها گرفتارشان ساختیم، شاید به درگاه خدا گریه و زاری کنند. پس چرا وقتی که بلای ما به آن‌ها رسید تضرّع و زاری نکردند (تا نجات یابند)؟ ولی (بدین سبب که نکردند) دل‌هایشان را قساوت فرا گرفت و شیطان، کردار زشت آنان را در نظرشان زیبا نمود».

﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّبِیٍّ إِلَّآ أَخَذۡنَآ أَهۡلَهَا بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَضَّرَّعُونَ٩٤ [الأعراف: 94]

«و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آنکه اهلش را به شداید و محنت‌ها مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند».

حال به این آیه از سوره‌ی مبارکه انعام بنگر:

﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٦٢ [الأنعام: 162]

«بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و زندگانی و مذگ من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است».

بنگر چگونه این آیه، تمامی عبادات و همه لحظات حیات و مرگ را نیز برای آن معبود والا می‌خواند. برای او زندگی می‌کنیم، با یاد آن محبوب جان‌ها رو به درگاه لطف او، آنچه را خواسته است به جا می‌آوریم و پایان زندگی ما، لحظه مرگ‌مان با یاد او پیوند می‌خورد. بسیاری از مردم این عصر می‌دانند چگونه نماز بخوانند و حج به جای آورند اما عده‌ی اندکی می‌دانند چگونه برای الله سبحانه و تعالی زندگی کنند و برای او بمیرند...

در آیات ابتدایی سوره انفال، خالق یکتا سخن از وقایع جنگ بدر دارد، رویارویی مسلمانان با لشکریان قریش و در نهایت، آن پیروزی بزرگ را یادآور می‌شود و کلام را با بیان لزوم تعلق‌خاطر به پررودگار و حس حضور او پایان می‌دهد.

﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَیۡتَ إِذۡ رَمَیۡتَ وَلَٰکِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِیُبۡلِیَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ١٧ [الأنفال: 17]

«(ای مؤمنان) نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول) چون تو تیر (یا خاک) افکندی نه تو بلکه خدا افکند (تا کافران را شکست دهد) و برای آنکه مؤمنان را به آزمونی نیکو از سوی خود بیازماید، که خدا شنوا و داناست».

آری، صحابه به همراه پیامبر ج می‌جنگند و با این وجود قرآن می‌گوید: این شما نبوده‌اید که آنان را کشته‌اید و تو ای پیامبر، آن کس نبوده‌ای که تیراندازی می‌کرد بلکه این پروردگار سبحان است که آنان را کشت و هم اوست که تیراندازی می‌کرد، به این معنا که با یاری خالق یکتا بود که بر ایشان برتری یافتید اما به سبب شدت عظمت و بزرگی این مسئله، پروردگار فعل را به خود نسبت می‌دهد. بنگر که چگونه پروردگار سبب را به صحابه نسبت می‌دهد و اثر را از جانب خویش می‌داند.

خداوند در آیات دیگر، داستان سه تن را یادآور می‌شود که از رفتن به جهاد سر باز زدند کلام مبارک، غلبه اندوه و غم بر ایشان را به تدریج به‌تصویر می‌کشد، غم و اندوهی که حاصل از دوری از محبوب جان‌ها است و این فراق تنبیهی است برای آنان که در اطاعت فرامین پروردگار کوتاهی کرده‌اند. زمین با همه وسعت خویش بر آنان تنگ می‌آید و گویی تمام آسمان بر ایشان آوار می‌شود ﴿وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَیۡهِ، سپس سخن از تبلور ایمان در وجود ایشان به میان می‌آید و با این تصویر مسرت‌بخش پایان می‌یابد. آری، پروردگار همان کسی است که می‌بایست در عین خوف به او پناه جست. می‌بایست در رفاه و سختی، او را به فریاد خواند، شایسته است در همه حال به یاد او بود. همان که پناه دردهاست و جز او یاور و مولایی نیست. همان که در همه حال حضور دارد و حضور او زیباترین حس بندگی است.

﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَیۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَیۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیۡهِمۡ لِیَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١١٨ [التوبة: 118]

«و بر آن سه تن [آن سه نفر مرارة بن ربیع، هلال بن امیه و کعب بن مالک بودند که از زحمت جنگ و سختی حال و رنج و تعب و گرما از رفتن به جنگ در تبوک خودداری کردند و بعد در حضور پیغمبر آمدند و عذرخواهی کردند و توبه آن‌ها پذیرفته شد.] که (از جنگ تبوک) باز نهاده شدند (و مردم به دستور پیامبر از آنان بریدند) تا آنکه زمین با همه پهناوری بر آن‌ها تنگ شد و بلکه از خود دلتنگ شدند و دانستند که از غضب خدا جز به (لطف) او پناهی نیست، پس خدا بر آن‌ها باز لطف فرمود تا توبه کنند، که خداوند بسیار توبه‌پذیر و مشفق و مهربان است».

بنگر انسان چگونه تا زمانی که به یاری پروردگار نیاز دارد به درگاه او تضرع و زاری می‌کند و چون این نیاز برطرف شد حمد و سپاس را فرو می‌گذارد و همان انسان ناسپاس پیشین می‌شود. گویی هرگز معبود خود را برای رفع مصیبت خویش به فریاد نخوانده است. گویی هیچ‌گاه نیازمند رحمت بی‌پایان نبوده است. پروردگارا تو خود بر ما ببخشای.. از خود بپرسید آیا تاکنون پیش آمده است با هدف سفر یا تجارت، سوار بر هواپیما بر بلندای آسمان به ناگاه احساس خطر کنید؟ در این لحظه از معبود والا چه می‌خواهید؟ آیا جز این است که با تمام وجود از خالق آسمان‌ها و زمین طلب سلامت دارید؟ آیا حاضر نخواهید بود همه اموال خود را فدای سلامت خویش دارید؟ آیا به سرعت، همه گناهان و تقصیرات خویش را در برابر چشمان خود نخواهید دید؟ آیا با پروردگار خود عهد نمی‌بندید که پس از این، توبه خواهید کرد؟

بنگر که کلام مبارک چگونه این صحنه را به تصویر می‌کشد:

﴿وَإِذَا مَسَّکُمُ ٱلضُّرُّ فِی ٱلۡبَحۡرِ ضَلَّ مَن تَدۡعُونَ إِلَّآ إِیَّاهُۖ فَلَمَّا نَجَّىٰکُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ أَعۡرَضۡتُمۡۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ کَفُورًا٦٧ أَفَأَمِنتُمۡ أَن یَخۡسِفَ بِکُمۡ جَانِبَ ٱلۡبَرِّ أَوۡ یُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ حَاصِبٗا ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَکُمۡ وَکِیلًا٦٨ أَمۡ أَمِنتُمۡ أَن یُعِیدَکُمۡ فِیهِ تَارَةً أُخۡرَىٰ فَیُرۡسِلَ عَلَیۡکُمۡ قَاصِفٗا مِّنَ ٱلرِّیحِ فَیُغۡرِقَکُم بِمَا کَفَرۡتُمۡ ثُمَّ لَا تَجِدُواْ لَکُمۡ عَلَیۡنَا بِهِۦ تَبِیعٗا٦٩ [الإسراء: 67-69]

«و چون در دریا به شما خوف و خطری رسد در آن حال به جز خدا همه آن‌هایی که به خدایی می‌خوانید از یاد شما بروند، و آن‌گاه که خدا شما را به ساحل سلامت رسانید باز از خدا روی می‌گردانید، و انسان بسیار کفرکیش و ناسپاس است. آیا مگر ایمنید از این که شما را در خشکی زمین فرو برد یا (تندباد غضبش) بر سرتان سنگ بارد، آن‌گاه بر خود پناه و نگهبانی نیابید؟! یا مگر از آن ایمنید که بار دیگر خدا شما را به اراده خود به دریا برگرداند و تندبادی بفرستد تا همه را به کیفر کفر به دریا غرق سازد؟ آن‌گاه کسی را از (قهر) ما بدان غرقه کردن، دادخواه و فریادرس خود نیابید؟!».

بنگر چگونه این آیه، جهل انسان را به تصویر می‌کشد آن‌زمان که گمان می‌کند به ساحل امنیت و اطمینان رسیده است و از معبود خویش غافل می‌شود، کلام مبارک این چنین او را آگاه می‌سازد. آری، انسان حتی اگر بر زمین فرود آید خطراتی چون فرو رفتن در زمین (چنان که قارون فرو رفت) او را تهدید می‌کند. سپس پروردگار در مقام تذکر به انسان یادآور می‌شود ای آن که یک‌بار از مصیبت رهایی یافته‌ای بار دیگر به این وسیله نقلیه پای خواهی گذاشت و هلاک این بار، به مراتب سخت‌تر خواهد بود و آیه دیگر به تفاوت حال انسان پس از رسیدن به آرامش و رهایی از خطر اشاره دارد.

﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوۡجٞ کَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا یَجۡحَدُ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٖ کَفُورٖ٣٢ [لقمان: 32]

«و هرگاه که (دریا طوفانی شود و) موجی مانند کوه‌ها آن‌ها را فرو گیرد در آن حال خدا را با عقیده پاک و اخلاص کامل در دین می‌خوانند و چون باز به ساحل نجاتشان رساند بعضی بر سبیل قصد (طاعت و شکر خدا) باقی مانند (و بعضی به کفر شتابند) و آیات ما را انکار نمی‌کند جز آن کس که غدّار و عهدشکن و کافر و ناسپاس است».

ممکن است که انسان در مجلسی نشسته باشد و از آنان که در این مجلس حضور دارند بپرسد هم‌نشین صالح کدام است؟ ایشان نیز که حضور دارند احتمالا هم‌نشین صالح را کسی بدانند که به لحاظ مادی پیشرفت کرده است و یا با تبعیت از فرهنگ غرب از جامعه موجود، خویش را متمایز ساخته است و یا آنان که قله‌های موفقیت و پیروزی در زندگی دنیوی را فتح کرده‌اند اما قاموس پروردگار، جدای از تمامی این باورهاست.

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨ [الکهف: 28]

«و همیشه خویش را با کمال شکیبایی به محبت آنان که صبح و شام خدای خود را می‌خوانند و رضای او را می‌طلبند وادار کن، و مبادا دیدگانت از آنان بگردد، از آن رو که به زینت‌های دنیا مایل باشی، و هرگز از آن کس که ما دل او را از یاد خود غافل کرده‌ایم و تابع هوای نفس خود شده و به تبهکاری پرداخته است متابعت مکن».

شما را به پروردگار زمین و آسمان، آیا در میان آنان که خطابه‌های فکری ارائه می‌دهند و از پیشتازان قیام‌های مردمی گشته‌اند کسی با این اوصاف وجود دارد؟ بنگر چگونه کلام مبارک، این اشخاص را متمایز می‌گرداند. آن کس که خدای خویش را بامداد و شامگاه می‌خواند. آن کس که پیوسته به یاد محبوب و معبود خویش روزگار سپری می‌کند و این به یاد او بودن، تمام هستی را برای او شیرین کرده است. آن کس که مصیبت ایام او را از خود بی‌خود نساخته است و با هر طوفان به دنبال ساحل آرامش قدم بر می‌دارد. آن کس که از سختی‌ها راه گریزی می‌سازد و بر ناتوانی‌ها پل امیدواری به معبود خویش می‌بندد. شرم باد بر عصری که در آن، ایام به سر می‌بریم و از حقایق کلام مبارک آن معبود والا غافل گشته‌ایم...

و چون پروردگار، موسی را مکلف به رسالت نمود از معبود خویش خواست برادر او هارون را جهت یاری در انجام امر رسالت، وزیر وی گرداند اما هدف از این یاری جستن چیست؟ هدف نهایی و غایت رسالت خداوندی جز تسبیح و تقدیس آن ذات والا نیست.

﴿وَٱجۡعَل لِّی وَزِیرٗا مِّنۡ أَهۡلِی٢٩ هَٰرُونَ أَخِی٣٠ ٱشۡدُدۡ بِهِۦٓ أَزۡرِی٣١ وَأَشۡرِکۡهُ فِیٓ أَمۡرِی٣٢ کَیۡ نُسَبِّحَکَ کَثِیرٗا٣٣ وَنَذۡکُرَکَ کَثِیرًا٣٤ [طه: 29-34]

«و نیز از اهل بیت من، یکی را وزیر و معاون من فرما. برادرم هارون را (وزیر من گردان). پشت مرا به او محکم کن و او را در امر (رسالت با) من شریک ساز. تا دائم به ستایش و سپاس تو پردازیم. و تو را بسیار یاد کنیم».

آیا مسئله به همین جا ختم می‌شود؟ خیر...

پروردگار، هارون و موسی را پس از ذکر رسالت به سوی فرعون می‌فرستد و آنان را بار دیگر متذکر می‌شود که پیوسته به یاد آن معبود والا باشند.

﴿ٱذۡهَبۡ أَنتَ وَأَخُوکَ بِ‍َٔایَٰتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکۡرِی٤٢ [طه: 42]

«اکنون تو و برادرت با معجزات و آیاتی که به شما دادم (از پی رسالت خود) بروید و سستی در ذکر من (در نزد فرعون) روا مدارید».

آری، آن دو با یکی از بزرگ‌ترین نظام‌های مستبد تاریخ بشریت روبه‌رو بودند، ترس و هراس از این چنین رویارویی عظیمی پیوسته به جان آدمی می‌ریزد و با این حال ایشان مامور به تقدیس و تسبیح پروردگار می‌گردند و نمی‌بایست لحظه‌ای سستی به خود راه دهند. اما امروزه بسیاری از پیروان تمدن غرب و حتی داعیان حکومت‌های عربی از یاد پروردگار و ذکر او غافل گشته‌اند و فراموش کرده‌اند این مسئله از اولویت‌های رسالت بزرگ موسی بوده است و چه بسیار شواهدی وجود دارد که حاکی از غربت مفاهیم قرآنی در عصر حاضر و دوری جوانان مسلمان از این مفاهیم است. این مفاهیم نه تنها در مقام سخن، بلکه می‌بایست در رفتار هر یک از مسلمانان جلوه‌گر باشد و در قلب هر یک از آنان تجلی یابد.

﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٤ [الحج: 54]

«و تا آنکه اهل علم و معرفت به یقین بدانند که این آیات قرآن به حق از جانب پروردگار تو نازل گردیده که بدان ایمان آورند و دل‌هایشان پیش او خاضع و خاشع شود، و البته خدا اهل ایمان را به راهی راست هدایت خواهد کرد».

حال به سوره مؤمنون می‌رویم و تصویر زیبای تسلیم بودن انسان در برابر پروردگار خویش را می‌بینیم؛ آن‌جا که انسان چه در حال ارتکاب گناه و چه در وقت انجام طاعت می‌بایست حضور پروردگار خویش را حس کند. کلام مبارک می‌خواهد در همه حالات، ایمان در زندگی هر شخص جلوه‌گر باشد و عبودیت و بندگی با بند بند وجود حس شود و انسان از این بندگی لذت برد.

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠ [المؤمنون: 60]

«و آنان که آنچه وظیفه بندگی و ایمان است به جای آورده و باز از این که (روزی) به خدای خود رجوع می‌کنند دل‌هایشان ترسان است».

آری، این چنین حس حضور پروردگار در همه حالات می‌بایست جلوه‌گر باشد تا آن جا که وقتی معبود والا از تجارت سخن می‌گوید از اهمیت آن در زندگی و فنون تجارت کلامی به میان نمی‌آورد بلکه توصیه بر آن دارد که این تجارت نمی‌بایست جان‌ها را از یاد پروردگار غافل گرداند.

﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَإِقَامِ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِیتَآءِ ٱلزَّکَوٰةِ یَخَافُونَ یَوۡمٗا تَتَقَلَّبُ فِیهِ ٱلۡقُلُوبُ وَٱلۡأَبۡصَٰرُ٣٧ [النور: 37]

«پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت، آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیده‌ها در آن روز، حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند».

وقتی حال ایشان در هنگام تجارت می‌بایست این‌گونه باشد، در حال فراغت چگونه باید باشند؟ بله، از غیر او می‌بایست گسست و با او پیوند خورد. همه وجود، خالص می‌بایست برای او باشد، از غیر آن ذات والا می‌بایست منصرف شد و دل را با یاد آن خالق بی‌همتا جلا بخشید.

﴿وَأَنۡ أَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗا وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٠٥ [یونس: 105]

«و (خدا مرا امر کرده به) این که روی به جانب دین حنیف (اسلام و آیین پاک توحید) آور و هرگز هم آیین مشرکان مباش».

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفٗاۚ فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٣٠ [الروم: 30]

«پس تو مستقیم روی به جانب آیین پاک اسلام آور در حالی که از همه کیش‌ها روی به خدا آری، و پیوسته از طریقه دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن که هیچ تغییری در خلقت خدا نباید داد، این است آیین استوار حق، و لیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند».

﴿فَأَقِمۡ وَجۡهَکَ لِلدِّینِ ٱلۡقَیِّمِ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ یَوۡمٞ لَّا مَرَدَّ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِۖ یَوۡمَئِذٖ یَصَّدَّعُونَ٤٣ [الروم: 43]

«پس تو روی به دین استوار (اسلام و خداپرستی) آور پیش از آنکه روزی بیاید که هیچ کس نتواند از امر خدا آن را برگرداند (و) در آن روز خلایق فرقه فرقه شوند (گروهی دوزخی و گروهی بهشتی گردند)».

﴿۞وَمَن یُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٢٢ [لقمان: 22]

«و هر کس روی تسلیم و رضا به سوی خدا آرد و نیکوکار باشد چنین کس به محکم‌ترین رشته الهی چنگ زده است، و (بدانید که) پایان کارها به سوی خداست».

بارها و بارها از خویشتن خویش و نیز از اندیشمندان آگاه به کلام مبارک پرسیده‌ام پس از توحید، پروردگار به کدام یک از مفاهیم تعبدی بیش‌تر در کلام خویش اشاره داشته است و پس از بررسی پاسخ‌های به دست آمده تصمیم بر مطالعه فردی گرفتم. مدتی با تدبر در کلام مبارک سپری شد و پس از آن دریافتم ذکر پروردگار، یگانه مفهومی است که پس از توحید بیش‌ از دیگر مفاهیم بدان اشاره شده است. این مسئله آنقدر واضح است که هر کس با دیده‌ی تدبر به قرآن بنگرد مخالفتی با آن نخواهد داشت.

از جمله آیاتی که دلالت بر این مفهوم دارد عبارت است از:

﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٢ [الأنفال: 2]

«مؤمنان حقیقی آنانند که چون ذکری از خدا شود دل‌هایشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آن‌ها تلاوت کنند بر ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل می‌کنند».

﴿وَلِکُلِّ أُمَّةٖ جَعَلۡنَا مَنسَکٗا لِّیَذۡکُرُواْ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّنۢ بَهِیمَةِ ٱلۡأَنۡعَٰمِۗ فَإِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَلَهُۥٓ أَسۡلِمُواْۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُخۡبِتِینَ٣٤ [الحج: 34]

«و ما برای هر امتی، شریعت و معبدی مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا پردازند که آن‌ها را از بهائم (یعنی گاو و گوسفند و شتر) روزی داد پس خدای شما خدایی است یکتا، همه تسلیم (فرمان) او باشید، و تو (ای رسول ما) متواضعان و مطیعان را (به سعادت ابدی) بشارت ده».

و عبودیت با همه جوانب خود در آن تجلی می‌یابد، فرد همه اعضا و جوارح خویش را به خدمت می‌گیرد تا قدمی به آن یگانه والا نزدیک شود و از سرچشمه بندگی جامی بنوشد.

آن هنگام که سخن از پیروزی نیز به میان می‌آید پروردگار یکتا، امر به آنچه دارد که مومنان پس از این موفقیت می‌بایست بدان عمل کنند، آن زمان که انسان سرمست از پیروزی است و آنان که از پروردگار خویش غافل هستند قدرتی ورای قدرت خویش نمی‌بینند. آری، در این حال نیز انسان مأمور به ذکر خداوندی می‌گردد.

﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ١ وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢ فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا٣ [النصر: 1-3]

«چون یاری خدا و پیروزی فراز آید و مردم را ببینی که فوج فوج به دین خدا درمی‌آیند. پس به ستایش پروردگارت تسبیح گوی و از او آمرزش بخواه که او توبه‌پذیر است».

به آخرین سوره از کلام مبارک خداوندی می‌رویم.

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ [الناس: 1-3]

«بگو: به پروردگار مردم پناه می‌برم، فرمانروای مردم، خدای مردم».

پروردگار امر می‌کند به او پناه ببریم چرا که ربوبیت وی چنین اقتضا می‌کند، او مربی و پرورش دهنده است، می‌بخشد و عطا می‌کند، یادآور می‌شود که یگانه پادشاه عالم است و این‌گونه پناه جستن به خویش را به پادشاهی خود پیوند می‌دهد و جز او کدامین پادشاه سزاوار است که به او پناه برده شود. آن‌گاه از الوهیت خویش سخن می‌گوید و این چنین یادآور می‌شود که تمامی هستی، ملک اوست و تنها او شایسته به یگانگی شناختن است.

تمامی این موارد صرفا نمونه‌هایی از بخش‌های مختلف کلام مبارک است، از همان کلامی که از ابتدا تا انتها می‌خواهد جان و دل آدمی را با پروردگار والا پیوند دهد و او را از بند عبودیت و بردگی دیگران برهاند. از همان کلامی که سراسر آرامش و متضمن سعادت دنیا و آخرت است. از همان کلامی که پیامبر برگزیده آن نیز تلاش دارد جان و دل را سراسر با یاد محبوب جان‌ها پیوند دهد و آنان را که قلب‌شان معلّق به مساجد است از جمله کسانی می‌داند که در آخرت در سایه عرش خداوندی آرام گرفته‌اند.[1]

بنگر چگونه پیامبر ج بذر محبت به مساجد را در دل‌های یاران خویش می‌کارد حال آنکه منتسبان به دعوت، یا مردمان را به خارج از مساجد دعوت می‌کنند و یا ایشان را گوشه‌نشینی آموخته‌اند...

و این چنین، پیوند دادن جان‌ها با یاد خداوندی، همان مفهوم توحیدی است که بارها و بارها در قرآن به کار رفته است چنان‌که شیخ‌الاسلام ابن‌تیمیه در این باره می‌فرماید: دو خلیل پروردگار، محمد و ابراهیم، کامل‌ترین شکل توحید را با خود داشته‌اند و کمال توحید این دو با محقق گرداندن به وحدانیت شناختن پروردگار در الوهیت او است به این معنا که در قلب آدمی، هیچ چیز متعلق به غیر معبود والا نباشد.[2]

معبودا، چه زیباست این چنین باور داشتن و این چنین عمل کردن...

پروردگارا، در قلب‌هایمان جز محبت خودت قرار مده...

بشریت امروزه تمامی توجه خویش را معطوف دنیای فانی ساخته است و از آخرت خویش غافل است. از همین روی نیز یکی از بخش‌های عظیم این دین، تاکید بر اهتمام ویژه به آخرت است با این حال خطابات دعوی ما غالبا متوجه امور دنیوی است و وضعیت مسلمین را در امور مادی خلاصه می‌کند و سخنی از ضعف باور ایشان ندارد. اتفاقات پیش آمده برای امت اسلام را به ضعف باور ایشان پیوند نمی‌دهد و غالبا در پی جستن دلیلی از این هستی فانی برای عدم پیشرفت دنیای اسلام است. مداومت بر یاد پروردگار و لزوم حس حضور او را الزامی نمی‌بیند با وجود این که کسانی چون ابن تیمیه از قول گذشتگان امت در این باره فرموده‌اند: از جمله اسرار مداومت بر یاد خداوندی این است که انسان را قدرتمندترین مردم می‌گرداند و او پیوسته بر خدای خویش توکل دارد.[3]

در طلب اسباب رزق و به دنبال مسکن گشتن، همت خویش را متوجه شغل، علم، ایمان و عافیت گرداندن و نیز در جست‌وجوی دستیابی به قله‌های موفقیت بودن، هیچ کدام ناپسند نیست و بلکه می‌بایست پیوسته از اسباب مورد تایید شریعت به این منظور استفاده کرد. کلام مبارک پروردگار بیش از هر مکتب فکری دیگری به این اهداف نزدیک است و برای رسیدن به آن برنامه دارد، سخن از خلافت مسلمانان در زمین دارد و امور دنیا و آخرت ایشان را سامان می‌دهد. بله، کلام پروردگار این چنین جامع است. در واقـع کـلام پـروردگار هـمان ریسـمان محـکم الـهی است که می‌بایـست قـلب بـدان تـعلق یابـد و جـان با ذره ذره خویـش آن را دریابـد.[4] و این چنین پیوند دادن جان‌ها به معبود یکتا، هدفی بس بزرگ در شریعت است چنان که امام ابن تیمیه / در این باره می‌فرماید: قلب خانه‌ی ایمان به الله متعال و شناخت و محبت او است.[5] همچنین امام ابن‌قیم در نونیه در رابطه با این مسئله می‌فرماید: قلب، خانه‌ی پروردگار عالم است و می‌بایست مملو از محبت، اخلاص و احسان باشد.[6] باید توجه داشت که این جملات به معنای حلول خالق یکتا در قلب انسان نیست، الله سبحانه و تعالی از این صفات مبراست بلکه مراد، بیان لزوم تحکیم پیوند با آن رب رحمان و رحیم است تا قلب‌های ما از غیر او تهی گردد و هر چه هستیم صادقانه و خالصانه برای او باشیم.

﴿قَدۡ کَانَتۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ تَنکِصُونَ٦٦ [المؤمنون: 66]

«زیرا همانا آیات من بر شما تلاوت می‌شد و شما واپس می‌رفتید».

﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَفَلَمۡ تَکُنۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَٱسۡتَکۡبَرۡتُمۡ وَکُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ٣١ [الجاثیة: 31]

«و اما آنان که کافر شدند (چون از شدت عذاب بنالند به آن‌ها گوییم) آیا بر شما آیات مرا تلاوت نمی‌کردند و شما تکبر و عصیان کرده و مردمی بدکار و مجرم بودید؟».

بنگر چگونه بر مبنای کلام مبارک، آینده انسان بنا می‌شود و هر کس از ما باید با خویشتن خویش خلوت کند و بنگرد که اساس زندگی او بر چه مبناست؟




[1]- بخاری، 660 و مسلم، 1031.

[2]- منهاج السنه: 5/355.

[3]- فتاوی: 10/33.

[4]- صحیح مسلم: 2408.

[5]- الفتاوی: 18/122.

[6]- النونیه با تحقیق عمیر: 366.

شب‌های رمضان

شب‌های رمضان

شب و روز ماه مبارک رمضان بسیار متفاوت از سایر شب‌ها و روزها است، تو گویی دنیا، دنیای دیگری است. آن لحظه‌های پروردگار را خواندن و تضرع و زاری به درگاه رحمت او، آن دست‌های برآمده بر آستان مبارک وی، آن اشک‌های ندامت و آن نوای پروردگارا تو بخشنده‌ای بر ما ببخشای و اجابت، آن لحظه‌های خلوت شبانگاه و حضور الله سبحانه و تعالی با همه جلال و جبروت خود در تمام خلوت انسان، آن ثانیه‌های از خود بی‌خود شدن و همه جان و مال را فدای یک لحظه وصل جانان ساختن و این اوست که دل‌های خسته را پناه است. جان‌های از خود به فریاد آمده را پذیرا می‌شود و می‌خواند بنده‌ام بیا... با همه‌ی دردهای خویش بیا... به همان اندازه، من مشتاق دیدار تو و تسکین خستگی‌های برآمده از دنیای تو هستم. بیا بنده‌ام، من سال‌ها است که تو را می‌خوانم تا همه دردهایت را پایان دهم و اجابت کنم هر آنچه می‌خواهی، از من بخواه ای بنده‌ی پناه آورده به درگاه رحمت من و یقین داشته باش به اجابت تمامی خواسته‌هایت... بر تو می‌بخشایم... با همه گناهان آشکار و پنهانت... با همه آنچه که ما بین من و تو است و هیچ کس از آن آگاه نیست... آری، می‌بینم و می‌بخشایم...

پاک و منزه است پروردگاری که در نهایت قدرت می‌بخشاید و در کمال آگاهی به گناهان نادیده می‌گیرد در عین توان بر عذاب، صبر و بردباری می‌نماید و مهلت می‌دهد. آری، این همه از زیبایی‌های ماه مبارک است و بسیار پیش می‌آید که فرد در منزل خویش نماز را به پایان برساند و آنان که در مسجد به نماز ایستاده‌اند مدت‌ها پس از او نماز را پایان دهند. به یاد دارم در یکی از شب‌های ماه مبارک در اتاق خود مشغول نظم دادن به یک سری کارهای ناتمام بودم که به ناگاه از لابه‌لای پنجره صدای شیخ خالد شارح را شنیدم. او امام مسجدی بود که مردان و زنان جوان از اکثر نقاط نزدیک به ریاض به آن‌جا می‌آمدند. دست از کار کشیدم و پنجره را باز کردم. گمان می‌کنم در حال تلاوتِ آیاتی از سوره مائده بود اگر به خطا نرفته باشم. سوگند به آن که جان همه ما در دستان اوست آرامشی حس کردم که قبل از این لحظه، هیچ‌گاه چنین آرامشی نداشته‌ام. گویی آن آسمان، آسمان همیشه نبود و هوای آن لحظه با لحظات دیگر تفاوت داشت. وصف آن لحظه در هیچ یک از واژه‌های عالم نمی‌گنجد.

پروردگارا این قرآن با جان آدمی چه می‌کند...

به یاد دارم آن زمان که من کودکی بیش نبودم یکی از پیرمردان فامیل ما هر زمان که از نماز تراویح باز می‌گشت شروع به تماشای نماز مسجدالحرام از تلویزیون می‌کرد و هر شب چشم‌های کم‌سو و گونه‌های استخوانی او با باران اشک نمناک می‌گشت. آری، این قطرات اشک بود که با تلاوت هر آیه از جانب امام بر محاسن او می‌ریخت و شکوه نماز در مسجدالحرام با نرمی قلب او در هم می‌آمیخت و هر کس را منقلب می‌ساخت. چنین جلوه‌هایی از زیبایی و عظمت ماه مبارک، انسان را بدان وادار می‌سازد به دنبال نشانه‌های آن در کلام پروردگار عالم باشد. با بررسی آیات مربوط به ماه مبارک در قرآن می‌توان دید که پروردگار یک بار از کل ماه سخن به میان آورده است و بار دیگر از بعضی از روزهای آن گفته است (شب‌های قدر). آن جا که از ماه رمضان سخن گفته است می‌فرماید: ﴿شَهۡرُ رَمَضَانَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ فِیهِ ٱلۡقُرۡءَانُ به عبارتی این آیه، نشان از نوعی ظرف زمانی برای قرآن است و آن جا که از شب قدر سخن به میان آورده است یک بار می‌فرماید: شب قدر و بار دیگر فرموده است: شب مبارک.

واژه شب قدر را در سوره قدر آیه 1 ذکر کرده است و اسم شب مبارک را در آغاز سوره دخان به کار برده است. نکته‌ای که باید بدان توجه داشت این است که پروردگار در هر دوی این بخش، شب قدر را به قرآن مرتبط می‌سازد.

و چه اشاره‌ای برای ارتباط ماه مبارک و قرآن بیش از این...

درواقع ارتباط رمضان و قرآن را در هیچ یک از ماه‌های دیگر چون محرم و حج و... نمی‌توان یافت. مواردی دیگر برای پی‌بردن به اهمیت این مسئله وجود دارد، برای مثال پروردگار نه تنها نزول قرآن را به رمضان اختصاص داده است بلکه مرور آن توسط پیامبر را نیز به این ماه مبارک مختص گردانیده است چرا که جبرئیل، ملائکه مقرب شب‌های ماه رمضان را به مرور قرآن به همراه پیامبر ج اختصاص داده است و در صحیح بخاری از ابن‌عباس روایت شده است که: جبرئیل در شب‌های ماه مبارک رمضان به حضور پیامبر می‌رسید و قرآن را بر ایشان عرضه می‌کرد.[1]

اما چرا خداوند رمضان را به قرآن مرتبط می‌سازد و در این ساعات از آن سخن می‌گوید؟

والاترین ملائکه درگاه خداوندی به همراه والاترین انسان به تلاوت والاترین کلام خداوندی می‌پردازند.

ای الله ذوالجلال

با تصور این لحظه و این مجلس، چه عظمتی در دل جلوه‌گر می‌شود و چه اشتیاقی بر جان حاکم می‌گردد. همین مداومت بر تلاوت و فراگیری کلام مبارک در ماه مبارک چنان بر شخصیت پیامبر ج تاثیر گذاشته بود که تمامی صحابه به آن واقف بودند چنان که در صحیح بخاری از ابن عباس روایت شده است که (پیامبر بخشنده‌ترین انسان‌ها بود و این بخشندگی با دیدار جبرئیل در رمضان به حد والای خود می‌رسید چنان که ایشان از دست‌های بخشنده‌ی باد پیشی می‌گرفت).[2]

بنگر که چگونه بخشندگی پیامبر با تلاوت کلام مبارک و مداومت بر آن به همراه جبرئیل فزونی می‌یافت. آری، این پیامبر است؛ همان کسی که قرآن بر قلب ایشان نازل شد و با این وجود از دوباره کردن تلاوت و تدبر در آن سود می‌برد، با این اوصاف حال چون ما ضعیفانی چگونه خواهد بود؟ شما را به پروردگار زمین و آسمان، آیا درمان دردها و مصیبت‌های ما نزد کسانی است که خود به شهوات و شبهات مبتلا گشته‌اند یا مرهم همه دردها در کلام شفابخش معبود بی‌همتا است. آیا تا کنون از خود پرسیده‌اید حکمت از نماز تراویح چیست؟ بگذارید صادق باشم. حکمت این امر را از کلام ابن تیمیه / دریافتم. ایشان می‌فرماید: (هدف ما از نماز تراویح تلاوت قرآن است، باشد که مسلمانان کلام خداوند را بشنوند).[3] پاک و منزه است آن کس که این فهم از اسرار شریعت را به این بنده‌ی خویش عطا کرد.

و چون انسان در ارتباط ماه مبارک و فرض شدن روزه در آن و نیز نزول قرآن در این ایام تامل کند آن‌گاه ارتباط میان پاداش روزه گرفتن در روز دوشنبه را نیز درک خواهد کرد چنان‌که در صحیح مسلم روایت شده است که از پیامبر ج در مورد روزه‌ی روز دوشنبه سوال شد؟ ایشان پاسخ داد: من در این روز متولد شدم و به بعثت رسیدم، به عبارتی در این روز قرآن بر من نازل شد.[4] جنگ عقیدتی امام احمد به خاطر قرآن نیز در ماه مبارک صورت گرفت چنان‌که تاریخ‌دانان به آن اشاره کرده‌اند و نزد سلف نیز مشهور است. امام ذهبی در این باره می‌فرماید: (و در ماه مبارک رمضان بود که امام احمد به خاطر دفاع از حقیقت قرآن به محنت افتاد و با شلاق زده شد تا اینکه عقل ایشان زایل گشت).[5]

پاک و منزه است آن کس که قرآن را در ماه مبارک رمضان نازل کرد و ائمه را با دفاع از آن در رمضان آزمود.

از طرف دیگر روزه گرفتن در ماه مبارک، جان انسان را پاک می‌گرداند و آن را برای پذیرش قرآن آماده می‌سازد، در روزهای روزه‌داری است که نفس آرام می‌گیرد و زبان از لغو پرهیز می‌کند و همه وجود به طاعت معبود والا روی خواهد نهاد. خوردن و آشامیدن ترک می‌شود و این چنین، اسباب توفیق در تدبر قرآن حاصل می‌گردد. آری، چون زیاده خواستن و زیاده خوردن و نوشیدن و خوابیدن از میان برداشته شود حجاب میان قلب و قرآن برطرف خواهد شد. به همین دلیل است که در رمضان، انسان از خوردن و نوشیدن دست می‌کشد و روز را با روزه‌داری و شب را با تهجد می‌گذارند. به همین دلیل است که رمضان ماه قرآن نامیده می‌شود.




[1]- بخاری: 4997.

[2]- بخاری: 3220.

[3]- الفتاوی: 23/122.

[4]- مسلم، 2804.

[5]- إعلام النبلاء: 10/292.

راهی طولانی در پیش است

راهی طولانی در پیش است

گاهی می‌شنوم برخی از اندیشمندان از ضرورت تقابل با افکار گمراه کننده و بیان میزان انحراف این افکار از راه درست سخن می‌گویند. من نیز قائل به اهمیت این موضوع هستم و تمامی تلاش ایشان را ارج می‌نهم. بله لازم است باور اسلامی از دیگر باورها چون موج سکولاریسمی که در حال تجدید قواست جدا شود. اما من از دیدگاه دیگر به مسئله نگاه می‌کنم و بر این باور هستم که جریان انحرافات فکری معاصر بسیار ساده‌تر از آنچه است که ما تصور می‌کنیم به گونه‌ای که اگر در گرایش جوانان به سوی قرآن موفق باشیم و ایشان را به سوی تدبر در آن سوق دهیم تمامی تحریفات فکری معاصر با اولین قدم در این مسیر پایان می‌یابد.

شما را به خدا اگر جوان مسلمان آیات قرآن را به منظوری دستیابی به حق تلاوت کند و حقارت کفار را در آن ببیند، اگر دریابد که دنیا وسیله‌ای بیش نیست و آخرت هدف نهایی هر یک از ما خواهد بود، اگر آیات مربوط به حفظ حدود و حریم میان دو جنس را مطالعه کند و دریابد هر گونه مخالفت با وحی جایز نیست، اگر آیات مرتبط به وجوب امر به معروف و نهی از منکر برای حفظ شریعت را تلاوت کند و در مورد آزادی‌های فردی و ابدی بودن جنگ میان حق و باطل به تدبر بپردازد، اگر آیات مرتبط با وجوب غلبه‌ی شریعت بر تمامی جوامع بشری را دریابد و مسخ دیگر اقوام به دلیل تبعیت از هوا و هوس خویش را در مقابل چشمان خود قرار دهد آیا از انحرافات معاصر متاثر خواهد شد؟

شما را به خدا اگر جوانان مسلمان، آیات مربوط به ارتباط حوادث طبیعی و گناهان و معاصی را تلاوت کنند و با ترتیب اولویت قیام برای توحید و ایمان و فرائض و فضائل و لزوم آمادگی نیروی دفاعی آشنا باشند آن‌گاه انحرافات فکری معاصر، ایشان را به لبه‌ی پرتگاه سقوط خواهد برد؟

پروردگار در حدیثی قدسی می‌فرماید: نماز را میان خود و بنده‌ام به دو قسمت تقسیم کرده‌ام و بخش ابتدایی این دو قسمت، آیات اولیه سوره فاتحه است. آیاتی که همه آن‌ها در حمد و ثنای خالق بی‌همتا و در وصف مجد و بزرگداشت اوست. حال جدال مذاهب فکری معاصر پیرامون ترتیب اولویت‌بندی‌ها را به خاطر بیاورید. شما را به خدا آیا هیچ کدام از ثنا و ستایش خالق بی‌همتا سخنی گفته‌اند؟ آیا هیچ یک اقرار کرده‌اند به این‌که این مسئله یکی از اولویت‌های اصلاح حال امت کنونی است؟ آیا هیچ کدام حمد و تمجید الله سبحانه و تعالی را یکی از اولویات لازم برای قیام و پیشرفت خود دانسته‌اند؟ بله، با تامل در بخش ابتدایی سوره فاتحه درمی‌یابیم که چگونه مذاهب فکری معاصر در مهم‌ترین مسائل مربوط به اسلام عزیز ماند‌ه‌اند و حال آن که در میان آنان، افراد باهوش و اندیشمند نیز وجود دارد. هر چند که رسیدن به مرحله حمد و سپاس معبود یکتا در هر حال و هر زمان، خود توفیقی الهی است که کمتر کسانی به آن دست می‌یابند. پس از این سه آیه ابتدایی، جوهره اصلی این سوره یعنی ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ را می‌توان در میانه فاتحه دید و تقدیم معمول بر عامل، نشان از حصر است. بنابراین غیر از الله سبحانه و تعالی را نمی‌بایست عبادت کرد و شایسته نیست از غیر او طلب یاری بشود. حق تشریع احکام صرفا برای خداوند است و نه پارلمان‌ها، و تبعیت نیز صرفا ویژه‌ی اوست و بنده هوا و هوس شدن، جایگاهی در آیین اسلام عزیز ندارد.

﴿أَفَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمۡعِهِۦ وَقَلۡبِهِۦ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِۦ غِشَٰوَةٗ فَمَن یَهۡدِیهِ مِنۢ بَعۡدِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٢٣ [الجاثیة: 23]

«(ای رسول ما) آیا می‌نگری آن که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس از اتمام حجت) گمراه ساخته و مهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده؟ پس او را بعد از خدا، دیگر که هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنی نمی‌شوید؟».

مال‌دوستی و خویشتن خویش را بنده‌ی مال و مقام ساختن مذموم است و نیز تسلیم شیطان شدن و غلام حلقه به گوش او بودن در قاموس اسلام جایز نیست.

﴿۞أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَیۡکُمۡ یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٠ [یس: 60]

«ای آدمی‌زادگان، آیا به شما سفارش ننمودم که شیطان را نپرستید، زیرا روشن است که او دشمن بزرگ شماست؟!».

﴿یَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِیّٗا٤٤ [مریم: 44]

«ای پدر، هرگز شیطان را نپرست که شیطان، سخت با خدای رحمان مخالفت و عصیان کرد».

آری، جز در برابر آن خالق یکتا نمی‌بایست سر تعظیم و طاعت و بندگی و تسلیم فرود آورد و در هر عملی باید صدق و اخلاص داشت و صرفا رضایت آن یگانه بی‌همتا را جست. از آن لحظاتی که قلب، تمایل به مدح و ثنای مردم دارد می‌بایست گریخت و خود را بنده‌ی صادق آن ذات والایی ساخت که همه عالم، نشانی از قدرت بی‌مانند اوست. بهار با همه طراوت و شادابی خویش و پاییز با همه رنگ‌های افسون‌گر خود، کوه با تمام عظمت خویش و رود با همه خاکساری خود، تمام و کمال آیت خداوندی و جلوه حکمت و جمال آن یگانه خالق قهار است. بنابراین این آیه خود به تنهایی جوهر مشروع برای اصلاح، قاعده اصلی جهت قیام و معیار پیشرفت و توسعه و رشد و آبادانی است. این آیه، قلب سوره فاتحه است. قلب بزرگ‌ترین سوره در کتاب خداوندی و با این وجود چه بسیارند آنان که نسبت به این سوره و بلکه حتی نسبت به این آیه سهل‌انگار بوده‌اند و لحظه‌ای از لحظات عمر خویش را با تدبر در آن طی نکرده‌اند. آیه‌ای که روزانه ده‌ها بار آن را در نمازهای نفل و فرض تکرار می‌کنیم؛ همان آیه‌ای که منهج حیات است.

سپس این سوره به بخش دوم خود انتقال می‌یابد و بندگان پس از بیان ثنا و توحید رو به دعا و تضرع به درگاه آن یگانه والا می‌گذارند و محبوب جانها در پاسخ ایشان می‌فرماید: (و به بنده‌ام آنچه که درخواست کند عطا کنم).

بسیار خب

حال باید دید که خداوند کدامین دعا را برای ما برگزیده است؟ کدامین خواسته است که روزانه ده‌ها بار آن را تکرار می‌کنیم و بر عطایش از جانب آن معبود والا اصرار داریم؟ خواستنی‌ها بسیار هستند و ما اکنون در انتهای بزرگ‌ترین سوره قرآن قرار گرفته‌ایم. خداوند برای ما دعایی بر می‌گزیند تا پیوسته در طلب آن باشیم.

مال است یا مقام؟

زیبایی است یا جاودانگی؟

حتی تندرستی نیست...

نه اینکه این‌ها مذموم باشند، نه...

اما فراتر از این موارد هم هست...

 آیا می‌دانی او چه دعایی برگزیده است؟ دعای هدایت را... بنابراین گمراهی، خطری بس عظیم است.

پروردگارا، ما را از آنان قرار ده که نعمت هدایت بخشیده‌ای و از آنان قرار مده که بر ایشان غضب گرفته‌ای و نیز از آنان که گمراه گشته‌اند.

آری، انسان در پیشاپیش معبود خویش می‌ایستد و طلب هدایت می‌کند. در پیشاپیش آن کس که از او جز امید خیر و نیکی ندارد. در مقابل مولا و سرور خویش؛ سروری که می‌داند از او مهربان‌تر در عالم نیست؛ در برابر آن کس می‌ایستد که می‌داند قدرت وی بر همه‌ی مخلوقات حکم می‌راند و چون امر به موجود شدن کاری کند در لحظه موجود می‌شود. آری، رو به درگاه کسی نهاده است که می‌داند جز خیر و نیکی برای او نمی‌خواهد، مهربان عالم است و قدرت وی بر همه چیز چیره است. از چنین خالقی مگر می‌توان انتظار عدم اجابت داشت؟ وای به حال آن کس که از معبود خویش غافل است، چنین کسی همه خوشی‌های عالم را از دست داده است چرا که تمام لذت‌های دنیا با حس حضور آن خالق رحمان برابری نمی‌کند. وه چه فرح‌بخش است لحظه‌ی ناب حس حضور او...

همه دردها رخت برمی‌بندند و تمام یأس‌ها امید می‌شوند. همه مصیبت‌ها و نداشتن‌ها پایان می‌یابد و تو گویی عالم، تمام از آن توست...

در این حال است که بندگان از پروردگار خویش طلب هدایت دارند. در انتهای بزرگ‌ترین سوره کلام مبارک؛ همان که خود او بدان تکلم نموده است و این چنین اصرار بر طلب هدایت در این هنگامه مبارک، دلالت بر آن دارد که گمراهی بسیار به ما نزدیک است. دلالت بر آن دارد که در مسیر ما انحرافات بسیاری وجود دارد. نشان از آن دارد که زندگانی دنیا با زنجیرهای باطل پوشیده شده است و از هر سوی به انسان حمله می‌آورد و به همین دلیل است که خداوند خواسته است در هر رکعت از نماز طلب هدایت کنیم. حال این اصرار بر طلب هدایت را با اصول جریانات فکری معاصر مقایسه کنید و خود به قضاوت بنشینید.

ابن تیمیه / درباره اهمیت این دعا می‌فرماید: و فرض است که این دعا در هر رکعت از نمازهای فرض و نفل تکرار شود؛ همان دعایی که در قلب أم القرآن یاد شده است چنان‌که پروردگار متعال می‌فرماید: خداوندا ما را به راه راست هدایت فرما، و تمامی بندگان دائم باید رو به سوی این دعا داشته باشند.[1]

پس از این، خداوند محل هدایت را ذکر می‌کند و آن صراط است، به این معنا که صراط یکی است و راه موردنظر بیش از یکی نیست. آیا خداوند به همین اندازه اکتفا می‌کند؟ خیر، بلکه این راه را مزیّن به وصف مستقیم می‌دارد. آری، این صراط راهی است که هیچ کجی و انعطافی در آن نیست و هر کس از آن خارج شود از اسلام خارج گشته است و هر کس به آن داخل شود اما استقامت و پایداری نورزد از جمله منحرفان اهل قبله می‌باشد. پس صراط به معنای اسلام است و مستقیم بر سیر بر سنت دلالت دارد. آیا به این اندازه نیز کفایت می‌کند؟ خیر

بلکه آن را به تجربه بشری مرتبط می‌گرداند و می‌فرماید: راه آنان که بر ایشان نعمت بخشیده‌ای. آری، این راه را به مسیر صحابه و آنان که پیرو ایشان بوده‌اند پیوند می‌دهد. پروردگار به صراحت ما را امر به پیروی از راه ایشان می‌کند که بر آنان منت نهاده است و با این حال، عده‌ای بر این باور هستند که نیازی به راه و روش صحابه ندارند!!! سپس این سوره به اسباب بزرگ جدایی اهل حق و باطل و آثار آن می‌پردازد. از آن‌هایی می‌گوید که بر ایشان خشم و غضب گرفته است، از آنان که علم داشتند و عمل را فروگذاشتند، از آنان که بدون علم به تلاش پرداختند حال آن که اهل صراط مستقیم، کسانی هستند که علم و عمل را با هم جمع کردند و هر دو را دارا بودند. آری، بنگر چگونه این سوره، زندگی مسلمانان را به تصویر می‌کشد و او هر روزه آن را با خود تکرار می‌کند.




[1]- الفتاوی: 22/399.

آشفته‌حالان

آشفته‌حالان

گاهی عده‌ای پس از سال‌ها عبادت رو به ناکجاآباد می‌نهند، آن‌جا که دیگر نه هوای پاک بندگی هست و نه ترنم زیبای کلام خداوندی را می‌توان شنید. این وضعیت بسیار اسف‌بار است به ویژه زمانی که شخص از دوستان نزدیک تو باشد، از آنان که روزگاری را با علم و ایمان به همراه او سپری کرده‌ای. مشکل عده‌ای علمی است و عقل ایشان از تقابل با سایر فرهنگ‌ها در هراس است. عده‌ای نیز به سبب ضعف در مقابل نفس و خواسته‌های هوا و هوس خویش، مرکبی برای تمایلات نفسانی می‌گردند و بر حسب حال خود شخص یکی از این دو مورد غلبه می‌یابد. اگر شبهات غالب شود شخص را به سمت فرورفتن در شهوات می‌برد و اگر شهوات بر او غلبه یابد رو به سوی شبهات خواهد نهاد. تجربیات فردی و نتایج حاصل از تقابل با افراد مختلف حاکی از آن است که برای رفع این مشکل راه‌حلی مناسب‌تر از تدبر در قرآن نیست. در واقع کلام قرآن همچون دارویی شگفت‌انگیز است که تمامی مشکلات ایمانی و علمی را پاسخگو است و مانند چنین دارویی در هیچ‌جا یافت نمی‌شود.

﴿وَلِیَعۡلَمَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤۡمِنُواْ بِهِۦ فَتُخۡبِتَ لَهُۥ قُلُوبُهُمۡۗ وَإِنَّ ٱللَّهَ لَهَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٥٤ [الحج: 54]

«و تا اهل علم و معرفت به یقین بدانند که این آیات قرآن به حق از جانب پروردگار تو نازل گردیده و بدان ایمان آورند و دل‌هایشان پیش او خاضع و خاشع شود، و البته خدا اهل ایمان را به راهی راست هدایت خواهد کرد».

آری، کلام پروردگار یکتا علاوه بر آن‌که نیازهای علمی و فطری را جوابگو خواهد بود سراسر رحمت است و میان آن کس که به گناه خویش معترف است و کسی که با تاویل رو به گناه می‌نهد تفاوت قائل شده است.

﴿وَءَاخَرُونَ ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَیِّئًا عَسَى ٱللَّهُ أَن یَتُوبَ عَلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٠٢ [التوبة: 102]

«و بعضی دیگر از آن‌ها به گناهان خود اعتراف کردند که عمل صالح و فعل قبیح هر دو به جای آوردند، امید باشد که خداوند توبه آنان بپذیرد که البته خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».

صرفا گناه صید در روز حرام موجب مسخ بنی‌اسرائیل نمی‌شود چرا که از بنی‌اسرائیل گناهان بیش‌تر از این سر زده بود و با این حال مسخ نگشتند، مسئله فراتر از این‌ها بود و ایشان با نیرنگ و تاویل باطل خود از نص پیشی گرفتند و از میل و آرزوی خویش تبعیت نمودند و بنابراین شایسته چنین عذابی گشتند.

﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡتُمُ ٱلَّذِینَ ٱعۡتَدَوۡاْ مِنکُمۡ فِی ٱلسَّبۡتِ فَقُلۡنَا لَهُمۡ کُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِ‍ِٔینَ٦٥ [البقرة: 65]

«محققا دانسته‌اید جماعتی از شما را که عصیان ورزیده حرمت شنبه را نگاه نداشتند، گفتیم: بوزینه شوید و راندگانی (دور از قرب حق)».

کلام پروردگار عالم از زندگی صحابه سخن دارد، از آنان که در ایمان از دیگران سبقت گرفتند و راه و روش ایشان، الگویی عملی می‌شود تا مسلمانان پس از آنان به این حیات پاک اقتدا کنند و از آن بهره جویند. از آنان که آشفته‌حالی در حیات خویش ندیدند و با ایمان زیستند و با ایمان از دنیا رفتند.

﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖۖ فَسَیَکۡفِیکَهُمُ ٱللَّهُۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣٧ [البقرة: 137]

«پس اگر به آنچه شما ایمان آوردید یهود و نصاری نیز ایمان آوردند راه حق یافته‌اند و اگر (از حق) روی بگردانند شک نیست که آ‌ن‌ها در ستیز با حق خواهند بود و خداوند تو را از شر و آسیب آن‌ها نگه می‌دارد و خدا شنوا و داناست».

﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠ [التوبة: 100]

«و آنان که سبقت به ایمان گرفتند از مهاجر و انصار (و در دین ثابت ماندند) و آنان که به نیکی پیروی آنان کردند، خدا از آن‌ها خشنود است و آنان از خدا خشنودند، و خداوند برای همه آن‌ها بهشت‌هایی که از زیر درختانش نهرها جاری است مهیا ساخته که در آن بهشت تا ابد متنعّم باشند، این به حقیقت سعادت بزرگ است».

این آرامش جز از آن معبود والا از کدامین منشأ سرچشمه می‌گیرد و برآمده از کدام کلام است؟ کدامین ترانه و ساز می‌تواند این چنین حال آشفته‌ی انسان را سامان بخشد و جز او که همه مخلوقات را روزی می‌دهد چه کسی انسان را از ترس و هراس ایمن می‌بخشد؟

﴿۞قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُلِ ٱللَّهُۖ وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٤ [سبأ: 24]

«بگو: آن که از (نعمت‌های) آسمان‌ها و زمین به شما روزی می‌دهد کیست؟ بگو: آن خداست، و ما (که موحدیم) یا شما (که مشرکید) کدام در هدایت یا ضلالتیم».

خالق ما پروردگاری است که رزق می‌دهد، زنده می‌کند و می‌میراند. او همان خداوندی است که آیین راستین خویش را به منظور سعادت بشریت بر پیامبران خود نازل کرد و بنابراین هیچ کس نمی‌تواند بر مبنای باور خویش به تأویل و روشنگری درباره آیات خداوندی بپردازد. پروردگار، همه ما را امر می‌کند بدین کلام ایمان بیاوریم چنان‌که صحابه ایمان آورده‌اند و با نیکی از آنان تبعیت نماییم و امور مربوطه به دین را به سوی صاحبان علم بازگردانیم باشد که آرامش و اطمینان یابیم. امر می‌کند که همه اهتمام خود را متوجه آخرت سازیم و فریفته دنیا با زیبایی‌های فتنه‌انگیز آن نباشیم باشد که این در پی دنیا بودن، همه سکون و طمأنینه ما را نگیرد.

﴿۞أَفَتَطۡمَعُونَ أَن یُؤۡمِنُواْ لَکُمۡ وَقَدۡ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡهُمۡ یَسۡمَعُونَ کَلَٰمَ ٱللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُۥ مِنۢ بَعۡدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٧٥ [البقرة: 75]

«آیا طمع دارید که یهودان به (دین) شما بگروند در صورتی که گروهی از آنان، کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود تحریف می‌کنند با آنکه در کلام خود تعقل کرده و معنی آن را دریافته‌اند».

﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِیهِۚ وَرِزۡقُ رَبِّکَ خَیۡرٞ وَأَبۡقَىٰ١٣١ [طه: 131]

«و هرگز به متاع ناچیزی که به قومی از آنان (قومی کافر و جاهل) در جلوه حیات دنیای فانی برای امتحان داده‌ایم چشم آرزو مگشا، و رزق خدای تو بسیار بهتر و پاینده‌تر است».

امر به تبعیت از قوانین خویش دارد و آشفتگی مخالفان با کلام روشنگر حق همچون حال چهارپایانی است که جاهل، نابینا، ناشنوا، لال و گمراه خطاب می‌شوند. اینان از خرد خویش در جهت هدایت و دستیابی به حق استفاده نکرده‌اند و از دیدن و شنیدن کلام حق گریزان هستند. اینان برای لحظه‌ای در هستی خویش از برکات کلام خداوندی بهره نبرده‌اند و حتی ساعتی را به سکون حقیقی دست نیافتند.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُدۡخِلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یَتَمَتَّعُونَ وَیَأۡکُلُونَ کَمَا تَأۡکُلُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ وَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡ١٢ [محمد: 12]

«البته خدا آنان را که ایمان آورده و نیکوکار شوند در بهشتی که زیر درختانش نهرها جاری است داخل گرداند و آنان که به راه کفر شتافتند به تمتّع و شهوت‌رانی و شکم‌پرستی مانند حیوانات پردازند و عاقبت منزل آن‌ها آتش دوزخ خواهد بود».

﴿أَمۡ تَحۡسَبُ أَنَّ أَکۡثَرَهُمۡ یَسۡمَعُونَ أَوۡ یَعۡقِلُونَۚ إِنۡ هُمۡ إِلَّا کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّ سَبِیلًا٤٤ [الفرقان: 44]

«یا پنداری که اکثر این کافران حرفی می‌شنوند یا فکر و تعقلی دارند؟ اینان (در بی‌عقلی) بس مانند چهار پایانند بلکه (نادان‌تر و) گمراه‌ترند».

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥ [الجمعة: 5]

«وصف حال آنان که علم تورات بر آنان نهاده شد (و بدان مکلّف شدند) ولی آن را حمل نکردند (و خلاف آن عمل نمودند) در مثل به حماری ماند که بار کتاب‌ها بر پشت کشد (و از آن هیچ نفهمد و بهره نبرد)، آری مثل قومی که حالشان این است که آیات خدا را تکذیب کردند بسیار بد است و خدا هرگز ستمکاران را (به راه سعادت) رهبری نخواهد کرد».

﴿وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ ٱلۡکَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَیۡهِ یَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُکۡهُ یَلۡهَثۚ ذَّٰلِکَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ١٧٦ [الأعراف: 176]

«و اگر می‌خواستیم به آن آیات، او را رفعت مقام می‌بخشیدیم لیکن او به زمین (تن) فروماند و پیرو هوای نفس گردید، و در این صورت مثل و حکایت حال او به سگی ماند که اگر بر او حمله کنی و یا او را به حال خود واگذاری به عوعو زبان کشد. این است مثل مردمی که آیات ما را بعد از علم به آن تکذیب کردند. پس این حکایت بگو، باشد که به فکر آیند».

﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٥٥ [الأنفال: 55]

«بدترین جانوران نزد خدا آنان هستند که کافر شدند و ابدا ایمان نخواهند آورد».

﴿فَمَن یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یَهۡدِیَهُۥ یَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن یُرِدۡ أَن یُضِلَّهُۥ یَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَیِّقًا حَرَجٗا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی ٱلسَّمَآءِۚ کَذَٰلِکَ یَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ١٢٥ [الأنعام: 125]

«پس هر که را خدا هدایت او خواهد قلبش را برای پذیرش اسلام باز و روشن گرداند و هر که را خواهد گمراه نماید (به حال گمراهی واگذارد) دل او را از پذیرفتن ایمان، تنگ و سخت گرداند که گویی می‌خواهد از زمین بر فراز آسمان رود. خدا این چنین آنان را که به حق نمی‌گروند مردود و پلید می‌گرداند».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡمُشۡرِکُونَ نَجَسٞ فَلَا یَقۡرَبُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ بَعۡدَ عَامِهِمۡ هَٰذَاۚ وَإِنۡ خِفۡتُمۡ عَیۡلَةٗ فَسَوۡفَ یُغۡنِیکُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦٓ إِن شَآءَۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٞ٢٨ [التوبة: 28]

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، محققا بدانید که مشرکان نجس و پلیدند و بعد از این سال نباید قدم به مسجد الحرام گذارند و اگر (در اثر دور شدن تجارت و ثروت آن‌ها از شما) از فقر می‌ترسید خدا اگر بخواهد شما را به فضل خود (از خلق و از مشرکان) بی‌نیاز خواهد کرد، که خدا دانا و در کمال عنایت و حکمت است».

این آشفته حالی دور است از آنان که به فرمان قرآن گردن می‌نهند و با دیده تدبر در آن می‌نگرند. دور است از آنان که قائل به اختلاط زن و مرد نیستند و به دنبال آن از تبعیت هوای نفس خویش دوری گزیده‌اند. از آنان که حد و حدود لازم را نگاه می‌دارند و ماندن زن در خانه را قبول می‌کنند.

﴿وَإِذَا سَأَلۡتُمُوهُنَّ مَتَٰعٗا فَسۡ‍َٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ ذَٰلِکُمۡ أَطۡهَرُ لِقُلُوبِکُمۡ وَقُلُوبِهِنَّۚ [الأحزاب: 53]

«و هر گاه از زنان رسول متاعی می‌طلبید از پس پرده بطلبید، که حجاب برای آن‌که دل‌های شما و آن‌ها پاک و پاکیزه بماند بهتر است».

﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ وَأَقِمۡنَ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِعۡنَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ [الأحزاب: 33]

«و در خانه‌هایتان بنشینید و آرام گیرید (و بی‌حاجت و ضرورت از منزل بیرون نروید) و مانند دوره جاهلیت پیشین با آرایش و خودآرایی بیرون نیایید، و نماز به پا دارید و زکات (مال به فقیران) بدهید و از امر خدا و رسول اطاعت کنید».

این آشفته‌حالی دور است از زنانی که به دستور کلام مبارک از نازک کردن صدای خویش به هنگام سخن گفتن با نامحرم پرهیز می‌کنند و به این واسطه از شرارت دل‌های بیمار در امان می‌مانند. دور است از حال زنانی که زینت‌های خویش را پنهان می‌دارند و آنچنان که باید از پروردگار خود تقوا دارند.

﴿یَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِیِّ لَسۡتُنَّ کَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِنِ ٱتَّقَیۡتُنَّۚ فَلَا تَخۡضَعۡنَ بِٱلۡقَوۡلِ فَیَطۡمَعَ ٱلَّذِی فِی قَلۡبِهِۦ مَرَضٞ وَقُلۡنَ قَوۡلٗا مَّعۡرُوفٗا٣٢ [الأحزاب: 32]

«ای زنان پیغمبر، شما مانند دیگر زنان نیستید، اگر خداترس و پرهیزکار باشید. پس زنهار نازک و نرم (با مردان) سخن مگویید مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد (بلکه متین) و درست و نیکو سخن گویید».

﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّٰبِعِینَ غَیۡرِ أُوْلِی ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ وَلَا یَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِیُعۡلَمَ مَا یُخۡفِینَ مِن زِینَتِهِنَّۚ وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٣١ [النور: 31]

«و زنان مؤمن را بگو تا چشم‌ها (از نگاه ناروا) بپوشند و فروج و اندام‌شان را (از عمل زشت) محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آنچه قهرا ظاهر می‌شود (بر بیگانه) آشکار نسازند، و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود یا پدران یا پدران شوهر یا پسران خود یا پسران شوهر یا برادران خود یا پسران برادران و پسران خواهران خود یا زنان خود (یعنی زنان مسلمه) یا کنیزان ملکی خویش یا مردان اتباع خانواده که رغبت به زنان ندارند یا اطفالی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند (و از غیر این اشخاص مذکور احتراز کنند) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان، همه به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار شوید».

آری، چون با دیده‌ی تدبر به قرآن نگاه شود عظمت تصویر عبودیت و یاد خالق یکتا در تمامی احوال روشن می‌گردد و صحابه با خاص‌ترین صفات‌شان وصف می‌شوند؛ همان کسانی که سیمای ایشان، نشان از تسلیم بودن و بندگی کامل دارد و آرامش در وجود آنان نهفته است.

﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُکَّعٗا سُجَّدٗا یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِیمَاهُمۡ فِی وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمۡ فِی ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِی ٱلۡإِنجِیلِ کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطۡ‍َٔهُۥ فَ‍َٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا٢٩ [الفتح: 29]

«محمد ج فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت، و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را می‌طلبند، بر رخسارشان از اثر سجده نشانه‌های نورانیّت پدیدار است. این وصف حال آن‌ها در کتاب تورات و انجیل مکتوب است که به دانه‌ای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخه‌ای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند تا کافران عالم را به خشم آرند. خدا وعده فرموده که هر کس از آن‌ها ثابت ایمان و نیکوکار شود گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند».

و اوقات شبانه ایشان و لحظات زیبای پروردگار خویش را خواندن در کلام محبوب جان‌ها جلوه‌گر است.

﴿۞إِنَّ رَبَّکَ یَعۡلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدۡنَىٰ مِن ثُلُثَیِ ٱلَّیۡلِ وَنِصۡفَهُۥ وَثُلُثَهُۥ وَطَآئِفَةٞ مِّنَ ٱلَّذِینَ مَعَکَۚ وَٱللَّهُ یُقَدِّرُ ٱلَّیۡلَ وَٱلنَّهَارَۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحۡصُوهُ فَتَابَ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ ٱلۡقُرۡءَانِۚ عَلِمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَّرۡضَىٰ وَءَاخَرُونَ یَضۡرِبُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَبۡتَغُونَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ وَءَاخَرُونَ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِۖ فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنۡهُۚ وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَقۡرِضُواْ ٱللَّهَ قَرۡضًا حَسَنٗاۚ وَمَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنۡ خَیۡرٖ تَجِدُوهُ عِندَ ٱللَّهِ هُوَ خَیۡرٗا وَأَعۡظَمَ أَجۡرٗاۚ وَٱسۡتَغۡفِرُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمُۢ٢٠ [المزمل: 20]

«خداوند به حال تو آگاه است که تو و جمعی هم از آنان که با تو هستند (اغلب) نزدیک دو ثلث یا نصف یا (لا اقل) ثلث شب را همیشه به طاعت و نماز می‌پردازید، و خدا (گردش) شب و روز را مقدّر می‌کند، خدا می‌داند که شما هرگز تمام ساعات شب را (به عبادت) ضبط نخواهید کرد لذا از شما (اوقات خواب و کارهای دیگر را) در گذشت تا هر چه (از شب را بی‌مشقت و) آسان است به تلاوت قرآن پردازید. خدا بر احوال شما آگاه است که برخی مریض و ناتوانند و برخی به سفر از کرم خدا روزی می‌طلبند و برخی در راه خدا به جنگ و جهاد مشغولند، پس در هر حال آنچه میسّر و آسان باشد به قرائت قرآن پردازید و نماز به پا دارید و زکات مالتان (به فقیران) بدهید و به خدا قرض نیکو دهید (یعنی برای خدا به محتاجان احسان کنید و قرض‌الحسنه دهید)، و هر عمل نیک برای آخرت خود پیش فرستید (پاداش) آن را البته نزد خدا بیابید و آن اجر و ثواب آخرت (که بهشت ابد است، از متاع دنیا) بسی بهتر و بزرگ‌تر است، و دائم از خدا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است».

و چون با دیده‌ی تدبر به قرآن نگاه شود و احوال فکری معاصر در ترازوی آن قرار گیرد به وضوح روشن است حال آنان که به دنبال هوی و هوس خویش افتاده‌اند و نصوص را با توجه به ذوق و سلیقه غرب تاویل می‌کنند. از کلام ایشان پیداست که قلب‌های آنان از محبت دنیا سرشار است و از فهم سلف صالح از اسلام دوری گزیده‌اند. برای اهل کفر احترام قائل‌اند و با بهانه آزادی، حکم به جایز بودن روابط میان زن و مرد می‌دهند. در عبادات سستی به خرج می‌دهند و برای انجام مستحبات اشتیاقی ندارند به گونه‌ای که هر گاه احوال ایشان در مقیاس بیان قرآن و اصول کلام خداوندی قرار گیرد، درگاه شناخت حق باز خواهد شد.