ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
روزی حضرت ابوبکر صدیق برای ملاقات با برخی از یهودیان به مدرسه آنها تشریف برد. ایشان متوجه شدند بسیاری از آنان دور و بر شخصی بنام "فنحاص" جمع شده اند. "فنحاص" از دانشمندان و علماء و فضلاء یهود به شمار میرفت. "أشیع" عالمی ورزیده و دانشمند دیگری از یهود بود که نزدیک "فنحاص" نشسته بود.
حضرت ابوبکر س به "فنحاص" گفتند:
«ویحک! اتق الله وأسلم، إنک تعلم أن محمدا لرسول الله، قد جاءکم بالحق من عنده، تجدونه مکتوبا عندکم فی التوراة والإنجیل».
"من برای تو خیلی متأسفم! از خدا بترس و اسلام بیاور! بخدا قسم، تو بخوبی میدانی محمد فرستاده پروردگار است و نیز میدانی او پیکی است که حقیقت را از جانب خداوند برای شما آورده. ذکر او را در کتابهای تورات و انجیل خودتان میبینید".
"فنحاص" به ابوبکر جواب داد: " ابوبکر! قسم به خدا! ما هیچ نیازی بخدا نداریم، بلکه در حقیقت این خداست که محتاج ماست. ما در مقابل او هیچ آه و زاری و طلب حاجت و ابراز ناتوانی نمیکنیم، اوست که در مقابل ما آه و زاری میکند و ناتوان و درمانده است. هیچ شکی در این نیست که ما را نیازی به او نیست و او محتاج و نیازمند ماست. اگر او از ما مستغنی و بینیاز میبود هرگز آنطوری که رفیقت – رسول الله ج – ادعا میکند خداوند از ما قرض نمیخواست. خدا شما را از سود و ربا منع میکند در حالیکه به ما ربا میدهد. اگر او به ما حاجت و نیازی ندارد چرا ما را ربا میدهد؟".
حضرت ابوبکر س با شنیدن زبان درازی و گستاخی این مرد ابله کنترل خود را از دست داه، سیلی آبدار و محکمی روی صورت "فنحاص" گذاشته داد کشید:
«والذی نفسی بیده! لو لا العهد الذی بیننا وبینک لضربت رأسک، أی عدو الله!».
"قسم بذات آن خدایی که جان من در دست اوست! ای دشمن خدا.. اگر همین عهد و پیمانی که بین ماست نمیبود سرت را از گردنت جدا میکردم".
فنحاص بیشرمانه نزد رسول الله ج آمده از ابوبکر س شکایت آورده گفت: " محمد بنگر که دوستت با من چه کرد؟". رسول الله ج با تعجب روی کرده به ابوبکر تا از او حقیقت ماجرا را جویا شود، و فرمود: «ما حملک على ما صنعت؟». " چرا چنین کاری کردی؟!".
حضرت ابوبکر س در جواب فرمودند:
«یا رسول الله! إن عدو الله قال قولا عظیما، إنه یزعم أن الله فقیر وأنهم أغنیاء، فلما قال ذلک غضبت لله بما قال وضربت وجهه».
"یا رسول الله ج این دشمن خدا حرف بسیار زشتی زد. او ادعا میکند که خداوند فقیر و نادار است و آنها ثروتمند و بینیاز. چون چنین حرفی زد در دفاع از عظمت و بزرگی پروردگارم خون در من جوشید و سیلی محکمی به او زدم".
"فنحاص" فورا جلوی حرف ابوبکر پرید و چنین اتفاقی را بکلی انکار کرد و گفت:" من هرگز چنین حرفی نزدم".
در گیر و دار این حرفها بود که آسمان به دفاع از ابوبکر برخواست و خداوند برای مهر نهادن بر راستگویی و صداقت ابوبکر و پرده دریدن از چهره ننگین فنحاص این آیات کریمه را بر پیامبرش وحی نمود:
﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِینَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِیرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِیَآءُۘ سَنَکۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِیَآءَ بِغَیۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِیقِ١٨١﴾ [آل عمران: 181]
«بیگمان خداوند سخن کسانی را شنید که گفتند: خدا فقیر است و ما بینیازیم! آنچه را گفتند (بر ایشان) خواهیم نوشت، و به قتل رساندن پیامبران را به ناحق (توسّط گذشتگان) ایشان (هم ثبت و ضبط خواهد شد) و بدانان خواهیم گفت: بچشید عذاب (آتش) سوزان را».[1]