اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

76- سنگ تمام گذاشتن در محضر رسول الله

76- سنگ تمام گذاشتن در محضر رسول الله

این تنها حضرت ابوبکر صدیق بود که سعادت حرف زدن با مردم و اظهار نظر کردن در موارد مختف در حضور رسول الله ج را داشت. از این قبیل حکایت‌ها باری در غزوه حنین روی داد. حضرت ابوقتاده چنین بیان میدارد: در غزوه حنین مسلمانی را دیدم که با مشرکی به سختی نبرد آزمایی میکند. یکی از مشرکان خواست از پشت به آن مسلمان شبیه خون زده او را به قتل رساند. من با دیدن این صحنه فورا خودم را به آن مشرکی که میخواست جنگجوی مسلمان را غافلگیر کند حملهور شدم. او متوجه من شد و شمشیرش را بالا برد تا مرا بزند. من با یک جهش سریع دستش را قطع کردم. او آنچنان ضربهای بر من وارد کرد که مرگ را با چشمان خود دیدم. سپس از حال رفته بر زمین افتاد؛ دراین میان در حالیکه خون از بدنش فواره میزد و بدرستی نمیتوانست خودش را کنترل کند، من او را هل داده به قتل رساندم. ناگهان متوجه شدم مسلمانان شکست خورده در حال فرارند، من هم همراهشان فرار کردم. به ناگاه دیدم حضرت عمربن الخطاب در جایش میخکوب شده تکان نمیخورد. از او پرسیدم: مسلمانان را چه شده؟ او گفت: این خواست خداست. پس از آن مردم بسوی رسول الله ج بازگشتند. پیامبر اکرم ج پس از فرو کشیدن چکاچک شمشیرها فرمودند: «من أقام بینة على قتیل فله سلبه». "هر کس بر سرباز کافری که به قتل رسانده دلیل و شاهدی داشته باشد ساز و برگ نظامی آن جنگجو از اوست".

من سعی کردم کسی را بیابم که در هنگام رزم آوری من با آن جنگجوی قلدر، مرا دیده باشد، ولی متأسفانه کسی را نیافتم در حق من شهادت و گواهی دهد، پس از تلاش بسیار نا امید شده بر جایم نشستم. به دلم افتاد بروم خدمت رسول الله ج و تمام ماجرا را برایشان تعریف کنم. خدمت آنجناب رسیده حکایت را برایشان بیان داشتم. از افرادی که نزد پیامبر خدا ج نشسته بودند و حرف‌های مرا میشنیدند کسی به رسول الله ج گفت: ساز و برگ و تجهیزات نظامی سربازی که ابوقتاده حرفش را میزند نزد من است. یا رسول الله لطف نموده از طرف خود چیزی به ابوقتاده داده او را راضی کنید، تا ساز و برگ آن جنگجو را برای من بگذارد!

حضرت ابوبکر که در آنجا نشسته بود فرمود:

«کلا لا یعطه أصیبغ من قریش ویدع أسدا من أسد الله یقاتل عن الله ورسوله».

"هرگز پیامبر خدا ج چنین کاری نمیکند که غنیمت جنگی را به فردی ترسو و بزدل از قریشیان بدهد و شیرمردی پهلوان از شیران دلیر خداوند متعال که در راه خدا و پیامبرش شمشیر زده را از حقش محروم گرداند".

سپس رسول الله ج از جایشان بلند شده ساز و برگ و سلاح و غنیمت آن جنگجو را خواسته و به من تحویل داد. من آن‌ها را فروخته باغی خریدم. این اولین زمینی بود که پس از اسلام برای خودم میخریدم.[1]

با آن جرأت و شهامت در حضور پیامبر اکرم ج اظهار رأی کردن و مهمتر از آن پذیرفته شدن آن رأی از سوی پیامبر اکرم ج و دستور دادن به اجرای آن، در حقیقت منزلت و مکانت و جایگاهی است که بجز برای صدیق اکبر س برای شخص دیگری مهیا نبود.



[1]- صحیح البخاری، حدیث:4322.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد