ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
48- همراهی با پیامبر اکرم در سفر هجرت!
وقتی شکنجه و آزار و اذیت قریشیان بر مسلمانان از حد تجاوز کرد، آنها مجبور شدند برای حفاظت دین و ایمان خود، راهی حبشه شوند.
پس از مدتی چند، مرحله دومی از هجرت بسوی مدینه منوره آغاز شد.
حضرت ابوبکر صدیق س از حضرت پیامبر اکرم ج اجازه هجرت خواست. آن حضرت ج به او فرمود:
«لا تعجل! لعل الله یجعل لک صاحبا»
(عجله نکن! شاید خداوند متعال برایت همراهی تعیین کند).[1]
حضرت ابوبکر آرزو داشت افتخار همراهی رسول اکرم ج برایش مهیا شود. مادر مؤمنان عائشه صدیقه قصه هجرت را چنین تعریف میکند: پیامبر اکرم ج هر روز صبح و بعد از ظهر حتما سری به خانه ما میزد. ظهر روزی که به ایشان از جانب خداوند متعال اجازه هجرت داده شد، تشریف آورد. هرگز در چنین وقتی به خانه ما نمیآمد. حضرت ابوبکر س با دیدن پیامبر اکرم ج در این وقت با خود میگفت: حتما کار بسیار مهمی پیش آمده که پیامبر خدا ج در این وقت تشریف آورده. چون آنحضرت ج داخل خانه تشریف آورد حضرت ابوبکر به احترام ایشان کنار رفت تا پیامبر جبنشیند.
حضرت عائشه ل میفرماید: در این وقت تنها من و خواهرم اسماء نزد پدرمان س بودیم. پیامبر اکرم ج به حضرت ابوبکر فرمود میخواهم تنها با شما صحبت کنم. پدر گفت: «یا رسول الله! إنما هما ابنتای». – یا رسول الله! -هیچ جای نگرانی نیست - اینها دخترانم هستند - و قابل اعتماد کامل -.
ایشان ج فرمودند: «إن الله قد أذن لی فی الخروج والهجرة». – خداوند به من اجازه خارج شدن از مکه و هجرت به مدینه دادهاند.
سیدنا ابوبکر صدیق با خوشحالی پرسیدند: «الصحبة یا رسول الله؟». – ای رسول خدا یعنی به من شرف همراهی با خود را میدهید؟!-.
پیامبر خدا ج به ابوبکر جواب مثبت داد. حضرت ابوبکر صدیق س از شنیدن این خبر آنچنان خوشحال و شاد گشت که در پوستش نمیگنجید و میخواست از فرط خوشحالی پرواز کند. اشکهای شادی از گونههای ابوبکر جاری شده بود.
حضرت عائشه ل میفرمایند: بخدا سوگند تا آن روز من نمیدانستم که از شدت خوشحالی انسان به گریه میافتد.
حضرت ابوبکر س گفتند: «یا نبی الله! إن هاتین راحلتان قد کنت أعددتهما لهذا». – ای پیامبر خدا! من این دو شتر را برای چنین روزی آماده کردهام -.
پس از آن پیامبر خدا ج و حضرت ابوبکر س با یکی از مشرکان قبیله بنودیل بن بکر بنام عبدالله بن اریقط در مقابل مبلغی مال اتفاق کردند تا آنها را در سفر مدینه منوره راهنمایی کند، سپس دو شتر را به او تحویل دادند و مسئولیت نگهداری شترها تا آغاز سفر نیز به او واگذار شد.[2]
حضرت صدیق اکبر س برای هجرت از مدتها پیش آمادگی گرفته بود. دو شتر خریده از آنها خوب نگهداری میکرد. چون اجازه هجرت داده شد ایشان خدمت رسول الله ج عرض کردند: «فخذ بأبی أنت یا رسول الله إحدى راحلتی هاتین» - پدرم فدایت ای رسول الله! لطف نموده یکی از این دو شتر را قبول فرمائید -.
پیامبر اکرم ج فرمودند: «بالثمن» - البته با پرداخت قیمت آن!
حضرت عائشه ل میفرماید: بعد از آن ما با سرعت آمادگی گرفتیم. در یک خورجین برای هر دویشان غذا آماده کردیم. خواهرم اسماء ل برای بستن خورجین کمر بندش را دو نیم کرد. از اینروست که لقب او«ذات النطاقین» شد. پس از آن حضرت رسول اکرم ج و حضرت ابوبکر صدیق س مدت سه شب در غار ثور پنهان شدند. عبدالله بن ابوبکر شب را با آنها میگذرانید. او نوجوانی زبر و زرنگ و زیرک و باهوش بود. در تاریکی سحر او از غار ثور برمیگشت و صبح طوری در مکه وانمود میکرد گویا شب را در شهر بوده است. هر نقشهای قریش بر علیه پیامبر اکرم ج میچید را عبدالله در تاریکی شب به پیامبر خدا ج میرسانید.
برای تأمین شیر مسافرهای مبارک این سفر تاریخساز، غلام حضرت ابوبکر س که عامر بن فهیره نام داشت در تاریکی شب گله گوسفند را بسوی غار هی میکرد. آن دو از شیر تازه گوسفندان مینوشیدند. عامر بن فهیره در همان تاریکی شب رمه گوسفندان خود را بار دیگر به مکه باز میگردانید.
سه شبی که آنها در غار پناه گرفته بودند حکایت به همین منوال جریان داشت.
آن شخصی که از قبیله بنودیل بود و پیامبر اکرم ج و حضرت ابوبکر س برای راهنمایی مسیر راه با او توافق کرده بودند و به او گفته بودند سه شب بعد خود را به غار ثور برساند سر وقت طی شده بدانجا رسید. این مرد همه راهها منطقه را بخوبی بلد بود. او همراه نبی اکرم ج و حضرت ابوبکر و عامر بن فهیره رخت سفر بسته براه افتاد. آنها در این سفر راه ساحل را انتخاب کردند.[3]
کسی جز حضرت علی بن ابی طالب، حضرت ابوبکر صدیق س و خانواده او از هجرت پیامبر اکرم ج از مکه اطلاع نداشتند.
پیامبر اکرم ج و حضرت ابوبکر از در پشتی خانه ابوبکر بیرون رفتند تا قریش از سفرشان بویی نبرد و سد راه نشود.[4]
[1]- تاریخ الدعوة إلى الإسلام: 107.
[2]- السیرة النبویة، اثر ابن کثیر: 2/233 ،234.
[3]- صحیح البخاری، حدیث: 3905.
[4]- السیرة النبویة، اثر ابن کثیر: 2/ 233، 234.