ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هر چند گاهی رسول الله ج شاگردان مکتب رسالت یا صحابه کرام را از خدمات شایان و جانفشانیهای حضرت ابوبکر در راه اسلام، و مقام و مرتبه او آگاه میکرد. پیامبر اکرم ج روزی فرمودند:
«إن من أمن الناس علی فی صحبته وماله أبوبکر، ولو کنت متخذا خلیلا غیر ربی لاتخذت أبابکر ولکن أخوة الإسلام ومودته، لا یبقین فی المسجد باب إلا سد، إلا باب أبی بکر».
" کسی که از همه بیشتر مرا ممنون احسان و دوستی و مال خودش قرار داده، ابوبکر است؛ و اگر من غیر از پروردگارم کسی را خلیل خود برمیگزیدم آن فرد کسی جز ابوبکر نبود. رابطه بین ما برادری اسلام و محبت و دوستی است. در هیچ خانهای که به مسجد باز میشود را باز نگذارید، همه را ببندید، مگر در خانه ابوبکر را - آنرا آنچنان که هست باز بگذارید-".[1]
در طرف دروازه غربی مسجد نبوی کنار دروازه "السلام" در خانه ابوبکر صدیق س بود.
82- درخواست دعای مسلمانان از سول الله
حضرت عمر بن الخطاب میفرماید:" در گرمای طاقت فرسای صحرا بسوی تبوک حرکت کردیم. در اثنای سفر در جایی اتراق نمودیم. در آنجا آنچنان تشنگی بر ما چیره شد که گمان بردیم مرگمان فرا رسیده است. از شدت تشنگی برخی از ما مجبور شدند برای رفع تشنگی خود شترهایشان را سربریده، سیرابیشان را پاره کرده، آبی که در آنها بود را بنوشند، و باقیمانده آنرا بر سینههایشان بزنند. حضرت ابوبکر س خدمت پیامبر خدا ج رسیده از ایشان درخواست کرد:
«یا رسول الله! إن الله قد عودک فی الدعاء خیرا فادع الله»
"ای پیک پروردگار! حتما خداوند دعای شما را قبول میفرماید و با خیر و برکت خویش نوازش میدهد، لطفا به پیشگاه پروردگار دعا بفرما".
رسول الله ج فرمودند: «أ تحب ذلک؟». آیا شما اینطور میخواهید؟ حضرت ابوبکر س جواب دادند: «نعم»- بله! آن حضرت ج دستهای مبارکشان را بالا برده مشغول دعا شدند، هنوز دستهایشان را پایین نکرده بودند که از هر سو ابرها جمع شد و آسمان به غرش افتاد. اول باران نرمی باریدن گرفت، پس از آن باران شدت یافت. صحابه کرام ش ظرفهایشان را از آب پر کردند. ما خواستیم به آثار باران در اطراف خود نگاهی بیندازیم، متوجه شدیم که این باران تنها بر روی سپاه اسلام باریدن گرفته، هیچ اثری از باران در خارج از محدوده لشکرگاه به نظر نمیآمد![1]
حضرت ابوبکر صدیق س در سال 573 میلادی، تقریبا سه سال بعد از عام الفیل بدنیا آمد. صدیق اکبر از پیش از بعثت پیامبر اکرم ج با ایشان دوست بود. ایشان از رسول الله ج تقریبا سه سال کوچکتر بود. رابطه و دوستی و دید و بازدید و گفت و شنود ایشان با پیامبر همیشه برقرار بود. پس از گرویدن به دین مبین اسلام هرگز در نصرت و یاری دادن پیامبر اکرم ج از جان و مال خود چیزی دریغ نکرد. او تاجری موفق و سرشناس بود. از راه بازرگانی ثروت هنگفتی بدست آورد. از این مال و ثروت خود چهل هزار درهم را در راه خدا خرج کرد.[1]
80- اتفاق حضرت ابوبکر در غزوه تبوک
غزوه تبوک سفری بود بس دشوار و سخت، بسوی نبرد با لشکری بسیار بزرگ از مشرکانی که از سر تا پا در سلاح و تجهیزات جنگی غرق بودند. پیامبر اکرم ج با توجه به دشواری آنچه جلوی روی سپاه اسلام بود صحابه کرام را به خرچ کردن در راه خدا، و انفاق و بخشیدن برای آماده کردن سپاه اسلام خوب تشویق نموده، آنهایی که در راه خدا جان نثاری میکردند را به اجر و پاداش بزرگ الهی مژه میداد. هر یک از صحابه پیامبر حسب توان و استطاعت خود در این کار خیر سهمی را بدوش گرفته از مال و منال خود در راه خدا دریغ نورزیدند. حضرت عثمان در بخشش و انفاق برای آماده کردن سپاه اسلام برای این غزوه گوی سبقت را از همه ربود و بیش از همه در راه خدا بخشید.
حضرت عمر بن خطاب س بدین امید که بتواند اینبار در این کار خیر از حضرت ابوبکر صدیق س سبقت گیرد، نیمی از سرمایه خود را برای تجهیز سپاه اسلام صدقه نمود.
بگذارید حقیقت ماجرا را از زبان خود حضرت عمر س بشنویم. ایشان میفرماید: روزی رسول الله ج به ما سفارش کرد در راه خدا صدقه دهیم. در این وقت وضع من خوب بود و ثروت هنگفتی داشتم. در دلم گفتم: اگر روزی بتوانم حتی برای یکبار هم شده در کار خیر از حضرت ابوبکر سبقت بگیرم، آن روز همین امروز است، باید فرصت را غنیمت بشمارم.
نیمی از ثروتم را گرفته خدمت حضرت رسول الله ج حاضر شدم. آن جناب ج با دیدن آن مبلغ از من پرسیدند: «ما أبقیت لأهلک؟» - برای خانواده و عیالت چه بجا گذاشتهای؟-.
خدمتشان عرض کردم: درست مبلغی برابر با همین مقدار را برای آنها گذاشتهام.
حضرت ابوبکر صدیق س هر آنچه داشت را گرفته خدمت رسول اکرم ج تقدیم داشت. آن حضرت از او نیز پرسیدند: «ما أبقیت لأهلک؟» - برای اهل و عیالت چه برجا ماندهای؟ -. حضرت ابوبکر در جواب فرمودند: «أبقیت لهم الله ورسوله» - برای آنها خدا و رسولش را گذاشتهام!-.
اینجا بود که من گفتم: " من در هیچ کار خیری هرگز نمیتوانم از ابوبکر سبقت بگیرم".[1]
آنچه حضرت عمر س انجام داد مسابقهای بود در انجام کار خیر، بدین امید که بتواند از ابوبکر س که همیشه به حالش رشک میبرد و آرزو داشت چون او باشد، سبقت گیرد. اما حضرت ابوبکر در موقعیتی بسیار بهتر و حالتی برتر از ایشان بودند، چرا که این کار خیر او بکلی از اندیشه مسابقه دادن و جلو زدن از دیگران خالی بود، و او به کار خیر هیچ فرد دیگری چشم ندوخته بود.[2]
هرگز در هیچ کار خیری از ابوبکر سبقت نمیگیرم |
در ماه مبارک رمضان سال نهم هجری وقتی پیامبر اکرم ج تازه از غزوه تبوک بازگشته بودند، وفدی از سران بنو ثقیف به نمایندگی شهر طائف برای اعلان اسلام خود به مدینه منوره آمدند. این باعث سعادت و خوشبختی بزرگی بود که سرداران قلدر قومی سرکش و جنگجو از لجاجت دست کشیده برای اعلام فرمانبرداری و اطاعت به مدینه بیایند.
به محض اینکه این هیئت در نزدیکیهای مدینه منوره دیده شدند، حضرت ابوبکر صدیق و حضرت مغیره بن شعبه از شدت خوشحالی شروع کردند به دویدن و هر کس تلاش داشت قبل از رفیقش مژده آمدن این گروه را به پیامبر اکرم ج برساند. حضرت ابوبکر توانست از دوستش سبقت گرفته این خبر خوش را قبل از همه به پیامبر خدا ج مژده دهد.[1]