اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

221- سجاح بن حارث

221- سجاح بن حارث

از جمله دروغگویانی که در زمان خلافت حضرت ابوبکر س ادعای پیامبری کرده، فتنه و آشوبی به پا انداختند زنی بود بنام سجاح بنت حارث. او زنی بود از خاندان بنی تغلب که مسیحیان جزیره عرب بودند. او نیز چون سایر فرصت طلبان وقت را غنیمت شمرده پس از رحلت خاتم المرسلین به دروغ ادعای پیامبری کرد.

او با دار و دسته و سپاه و لشکر و قبیلههای هم پیمان ساخت و باخت‌ها کرد. وقتی آن‌ها از مناطق بنوتمیم میگذاشتند سجاح آن‌ها را بسوی خود خواند تا دعوت به پیامبری او را قبول کنند، برخی از عامه مردم بنوتمیم در مقابل او سر تسلیم فرود آوردند، و برخی از سرداران بنوتمیم چون مالک بن نویره یربوعی و عطارد بن حاجب و دستهای دیگر به او ابراز عقیده و احترام کرده دعوتش را پذیرفتند. البته سایر سرداران منطقه گول حرف‌های او را نخورده، از پیروی او سر باز زدند. آن‌ها در بین هم بر این نقطه اتفاق کردند که با هم جنگ نکنند. البته مالک بن نویره در هنگام خداحافظی با سجاح، او را برای جنگ با بنی یربوع تشویق کرد. سپس همه آن‌ها با هم عهد و پیمان بستند تا با قبیلههای دیگر بجنگند، و با هم به شور نشستند که جنگ را با چه قبیلهای شروع کنند. سجاح با زبان چرب و نرم و شاعرانهاش به آن‌ها چنین فرمان داد:" سوار کارها را آماده کنید، آماده شبیه خون زدن گردید. به رباب شاخه بنوتمیم حملهور شوید، چرا که حلقه دفاعی آن‌ها ناپایدار است".

ازدواج سجاح با مسیلمه

بنو تمیم سجاح را برای حمله به یمامه و سرنگون کردن مسیلمه دروغگو قانع ساخت. ولی قوم او از درگیر شدن با مسیلمه بشدت هراس داشتند، آن‌ها گفتند:" بدون شک مسیلمه کذاب در حال حاضر بر همه چیز مسلط شده، حالا پایههای حکومت او بسیار مستحکم و قوی است". سجاح گوش‌های آن‌ها را با چند جمله چرب و نرم و شاعرانه مست کرد:" به یمامه حمله برید. چون کبوتران سبک بال به حرکت درآئید. چرا که این جنگی وحشتناک و سخت خواهد بود. پس از آن شما هرگز مورد سرزنش قرار نخواهید گرفت". همه آن‌ها برای جنگ با مسیلمه براه افتادند. چون خبر نزدیک شدن این لشکر به مسیلمه رسید بوحشت افتاد. او سخت برآشفته به فکر برآمد چگونه از منطقه زیر تصرفش حفاظت کند. او از پیش مشغول جنگ با حضرت ثمامه بن اثال س بود. حضرت عکرمه س نیز با قراولان سپاه اسلام به یاری حضرت ثمامه س رسیده بود و مجاهدان در همان نزدیکی‌ها اردوگاه زده منتظر آمدن حضرت خالد س بودند. مسیلمه برای سجاح پیامی فرستاد که اگر تو با من صلح کنی من نیمی از محصولات سرزمین خود که پیش از این به قریش میدادیم، را به تو میدهم، آن ثروت بدون اینکه خودت را به درد سراندازی و جنگی برافروزی به تو تقدیم میشود.

مسیلمه ایلچی خود را نزد سجاح فرستاد تا به او اطلاع دهد؛ مسیلمه میخواهد همراه با سران قوم و قبیله خود برای دیدار با او بیاید. در پی آن مسیلمه کذاب همراه با چهل تن از قومش در یک خیمه بزرگ با سجاح ملاقات کردند، وقتی آن دو با هم تنها شدند او نیمی از محصول دیار خود را به سجاح تسلیم کرد. حریف تازه وارد از دیدن آن ثروت هنگفت بسی شادمان گشت. مسیلمه کذاب گفت:" هر کس حرف مرا بشنود خداوند حرف او را میشنود و هرگاه او خیری بخواهد خداوند او را سرشار خیر و خوبی‌ها میکند. تمام زندگی او بخوبی و خوشی سپری خواهد شد. آیا حاضری با من ازدواج کنی؟ آنگاه من همراه با قوم و نیروی سپاهیان تو و لشکر خودم میتوانم همه عرب را به چنگ خودم درآورم! سجاح با خوشحالی پیشنهاد او را پذیرفت.

پس از آن سجاح سه روز نزد مسیلمه ماند و چون نزد قوم خودش بازگشت مردم از او پرسیدند: مسیلمه چقدر مهریه به تو داد؟ او در جواب گفت که او هیچ مهریهای به من نداد. مردم گفتند:" ازدواج با خانمی چون تو که رهبر و سردار لشکری است بزرگ، بدون پرداخت مهریه کار بسیار زشت و ناپسندی است". در پی آن او شخصی را نزد مسیلمه فرستاد تا از او مهریه بخواهد. مسیلمه جواب فرستاد که مؤذنت را نزد من بفرست. سجاح نیز مؤذن خود که شبت بن ربعی الریاحی بود را پیش او فرستاد. مسیلمه به او گفت که در بین قوم خود جار بزن و اعلام کن که مسیلمه بن حبیب از دوش شما دو نماز؛ نماز فجر و نماز عشاء، که محمد ج فرض کرده بود را برداشته است. این بود مهریه سجاح!

سجاح پس از آن به سرزمین خود بازگشت. این زمانی رخ میداد که به او خبر رسیده بود حضرت خالد بن ولید س به یمامه نزدیک شده است، برای همین او پس از دریافت نصف خراج از مسیلمه به سرزمین خودش "الجزیره" بازگشت. او تا زمان حکومت حضرت معاویه در بین قومش بنی تغلب بسر برد. حضرت معاویه در سال عام الجماعة (همان سالی که حضرت حسن س با حضرت معاویه س بیعت کرده در بین دو گروه بزرگ مسلمانان صلح برقرار شد)، یعنی سال 40 هجری سجاح را از آنجا رانده در بدر کرد.[1]

 

ازدواج با خاتونی سردار چون شما بدون پرداخت هیچ مهریهای کاری است بسیار زشت و ناروا



[1]- نگا: البدایة والنهایة: 6/326.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد