ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در زمان خلافت حضرت ابوبکر صدیق س بود که در شمال شرقی شبه جزیره عربستان لشکری بسیار بزرگ از مرتدان به فرماندهی زنی بنام ام زمل بر علیه حکومت اسلامی قیام کرد. حضرت ابوبکر صدیق س شمشیر بران خدا؛ خالد بن ولید را برای سرکوبی این فتنه اعزام کرد.
ام زمل دختر زنی بنام "ام قرفه" بود که در زمان پیامبر اکرم ج به قتل رسیده بود. این ماجرا برمیگردد به روزی که حضرت زید بن حارثه همراه گروهی از مجاهدان برای جهاد بسوی قبیله بنو فرازه رفت. آنها در جایی بنام وادی القری با سپاهیانی از بنو فرازه برخورد کردند. درگیری سختی بین گروه کوچک مسلمانان با سپاهیان دشمن روی داد. تمام همراهان زید بن حارثه به شهادت رسیدند، و زید نیز بشدت زخمی شد. او توانست با تمام زخمها و خونریزی که داشت خود را به مدینه منوره برساند. زخمهای او پس از چند روز مداوا التیام یافت.
پیامبر خدا ج لشکری بسیج نموده به فرماندهی زید، و بار دیگر او را برای جنگ بسوی بنو فرازه گسیل داشت. این بار لشکر زید بر دشمن چیره گشت. تعداد زیادی از جنگجویان بنو فرازه یا کشته شدند و یا توسط مسلمانان دستگیر شدند. در بین افرادی که به اسارت افتادند زنی نیز بود بنام "ام قرفه فاطمه"، او دختر شخصی بود بنام بدر. چون این زن در شوراندن قومش بر علیه مسلمانان و تبلیغات گسترده در بسیج کردن سپاهیان بر علیه اسلام و تحریک جنگجویان در میدان کارزار نقش محوری داشته بود به سزای عملش رسیده کشته شد. این زن دختری داشت بنام "امزمل" که به کنیزی گرفته شد. این کنیز به ام المؤمنین؛ حضرت عائشه ل داده شد، که ایشان او را آزاد کردند. او مدتی پس از آزادیش نزد مادر مؤمنان ماند، و پس از چندی نزد قبیلهاش بنو فرازه بازگشت. او از کشته شدن مادرش بسیار افسرده و ناراحت بود، این ناراحتی کم کم در دلش به کینه انتقام تبدیل شد. او همیشه آرزو داشت فرصتی بدو دست دهد تا هر طور شده انتقام مادرش را از مسلمانان بگیرد.
همراه با خلافت حضرت ابوبکر فتنه و آشوب مرتدان شعلهور شد و "ام زمل" آن فرصت طلایی که همیشه آرزویش داشت را جلوی چشمانش میدید.
او فورا خودش را به افرادی که در معرکه بزاخه از حضرت خالد بن ولید شکست خورده و فرار کرده بودند، رسانید. و آنها را برای نبرد مجدد با مسلمانان بسیج نموده، بار دگر در میدان کارزار به مصاف مؤمنان کشانید.
در آن روزها عربها برای خود شترهای جنگی را به نحوی تربیت میکردند که در موقع جنگ و درگیری به کارشان آید. آنها شتر را بصورت بسیار خوبی تربیت نظامی میدادند تا در میدان کارزار در بین صفهای دشمن بتواند حرکت کند. ام زمل یکی از این نوع شترهای جنگی داشت که از مادرش ام قرفه به او رسیده بود.
ام قرفه در بین قبیلهاش از جایگاه ویژهای برخوردار بود و همه برای او احترام خاصی قائل بودند. او عمه عیینه بن حصن بود. همسرش مالک بن حذیفه یکی از سرکردههای بنوفرازه بود. فرزندان او نیز در بین قبیله از احترام و جایگاه خاصی برخوردار بودند.
اگر جنگی با قبیلهای درمیگرفت ام قرفه بر شتر جنگیش سوار شده، جلوی سربازان قبیلهاش ویراژ میداد و آنها را به جنگ تشویق میکرد. پس از مرگ او این شتر را دخترش ام زمل به ارث برد.
قبیله بنوفرازه و سایر قبیلهها برای ام زمل نیز همان عزت و احترامی را قائل بودند که برای مادرش داشتند.
افرادی از قبیلهاش که در جنگ با حضرت ابوبکر س و حضرت خالد شکست خورده، برای نجات جان خود از میدان معرکه فرار کرده بودند، نزد ام زمل جمع شدند. ام زمل زنی بسیار شجاع و دلیر و با همت بود. او آنها را دلداری داده، روحیهشان را بالا برد و به آنها مژده داد که در آینده حتما پیروز خواهند شد.
او شروع کرد بار دگر آنها را برای جنگ با خالد بن ولید س آماده میکرد.
افراد زیادی از قبیلههای مختلف در مدت کوتاهی دور او جمع شدند. او توانست لشکر بسیار بزرگی را برای جنگ بسیج کند. وقتی خالد بن ولید س از تمام ماجرا مطلع شد و تفاصیل سپاه دشمن بدستش افتاد برای سرکوب کردن لشکر دشمن از بزاخه حرکت کرد.
دو سپاه خالد بن ولید س و أم زمل با آمادگی کامل در میدان جنگ به مصاف هم رفته صف آرایی کردند. در هر دو سوی میدان وضعیت بسیار هولناک بود. در یک لحظه کوس جنگ نواخته شد و سربازان تشنه خون یکدیگر بجان هم افتادند. در بین چکاچک شمشیرها و نعرههای جنگویان ام زمل سوار بر شتر جنگی خود با شعارهای بران و سخنرانیهای آتشین سربازانش را به جان فشانی و جوش و خروش میخواند و معنویات آنها را بالا برده خونشان را گرم نگه میداشت. در اینکه او ژنرالی بسیار ماهر بود و به فن و فوت جنگ بسیار وارد هیچ شک و شبهای نبود. قراولان او چون کینههای ترکیده و آتشین با صبر و شجاعت بیمانندی شمشیر میزدند. صد شتر دیگر دور و بر شتر ام زمل را گرفته بودند که پهلوانانی جنگجو و رزمنده بر آنها سوار بودند. آنها مأموریت داشتند تا از ام زمل حفاظت کنند.
در این سو شهسواران نیرومند و جان بر کف مسلمان نیز با شجاعت و دلیری بیمانندی پتکها و شمشیرهایشان را بر پیکر دشمن وارد میکردند. هدف اصلی آنها ام زمل بود. آنها بارها سعی کردند به او نزدیک شوند، ولی پاسدارانی که از او محافظت میکردند توانستند تمامی تلاشهای سربازان مسلمان را ناکام کنند. پس از نبردهای بسیار و کوششهای متوالی مجاهدان، تمامی صد شتر سواری که از او حمایت میکردند کشته شدند و سپاه اسلام موفق شد به او نزدیک شود. همینکه برخی از دلیر مردان مجاهد نزدیک شتر رسیدند با سرعت برق آسایی پاهایش را قطع کردند. با واژگون شدن شتر ام زمل نیز بر زمین افتاد. و در یک چشم بهم زدن شمشیری بران سرش را از گردنش جدا کرد. روحیه سربازان او با دیدن شتر رهبرشان که نقش زمین شده بود و سر "ام زمل" که از تنش جدا گشته و روی نیزهها میرقصید، فرو ریخت. آنها از ادامه جنگ بکلی نا امید شده، در پی راه فراری از میدان کارزار شدند. مسلمانان نیز آنها را طعمه شمشیرهایشان قرار دادند.
اینچنین بود که فتنه مرتدان و آشوب از دین بازگشتهها در شمال شرقی شبه جزیره عرب برای همیشه از بین رفت. [1]
عرب شترهای جنگی تربیت یافتهای را نزد خود نگه میداشتند تا در روزهای سخت جنگ و درگیری به کارشان آید |
ام زمل سوار بر شتر جنگیش با سخنهای آتشین و شعارهای فتنهافروز روحیه سپاهیانش را بالا برده خون را در کالبد آنها به جوش میآورد |