ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مادر مؤمنان؛ عائشه صدیقه، میفرماید: بیماری حضرت ابوبکر اینطور شروع شد که ایشان در روز بسیار سردی غسل کرد، پس از آن تب کرد و مدت پانزده روز بیماریشان ادامه داشت. بر اثر شدت بیماری در آن روزها نمیتوانست به مسجد بروند. به حضرت عمر س دستور داده بود امامت مردم را بر عهده گیرد. صحابه کرام برای عیادتش میآمدند. حضرت عثمان س از همه بیشتر از ایشان خبرگیری میکرد.[1] وقتی بیماری شدت گرفت به ایشان عرض شد: آیا طبیبی را صدا بزنیم؟ فرمود: «قد رآنی فقال: إنی فعال لما أرید»."پزشک مرا دید و گفت: همان میکنم که میخواهم".[2]
حضرت عائشه آورده: حضرت ابوبکر فرمود: «أنظروا ماذا زاد فی مالی منذ دخلت فی الإمارة، فابعثوا به إلى الخلیفة بعدی».
" از وقتی خلیفه شدهام بنگرید در ثروتم چقدر افزوده شده است، آنرا گرفته به خلیفه پس از من تحویل دهید".
ما ثروت او را چک کردیم؛ یک غلامی از نوبه – شهری سودانی هممرز با جنوب مصر – بود که بچههای خلیفه را نگه میداشت. و غیر از آن شتری بود که باغ او را آبیاری میکرد. ما هر دو را خدمت حضرت عمر س فرستادیم. با دیدن آنها اشک از چشمان عمر سرازیر شده بشدت گریسته فرمود:" خدا رحمت کند ابوبکر را، او با این کارش خلیفههای پس از خود را در مشکلات شدیدی قرار داد، چه کسی میتواند در پرهیزکاری و پارسایی و زهد و پاکدامنی چون او باشد؟!".[3]