ترغیب بر اخلاص و راستی و نیت صالح
1-1 (1) (صحیح) عَنِ ابنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «انْطَلَقَ ثَلاَثَةُ نفر مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، حَتَّى آواهمُ المبیتُ إِلَى غَارٍ، فَدَخَلُوهُ، فَانْحَدَرَتْ صَخْرَةٌ مِنَ الْجَبَلِ، فَسَدَّتْ عَلَیْهِمُ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ لاَ یُنْجِیکُمْ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ إِلاَّ أَنْ تَدْعُوا اللَّهَ بِصَالِحِ أَعْمَالِکُمْ. فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمُ: اللَّهُمَّ کَانَ لِى أَبَوَانِ شَیْخَانِ کَبِیرَانِ، وَکُنْتُ لاَ أَغْبُقُ قَبْلَهُمَا أَهْلاً وَلاَ مَالاً، فَنَأَى([1]) بِی طَلَبُ شَجَرٍ یَوْمًا فَلَمْ أُرِحْ([2]) عَلَیْهِمَا حَتَّى نَامَا، فَحَلَبْتُ لَهُمَا غَبُوقَهُمَا، فَوَجَدْتُهُمَا نَائِمَیْنِ، فَکَرِهْتُ أَنْ أَغْبُقَ([3]) قَبْلَهُمَا أَهْلاً وَلا مَالاً، فَلَبِثْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى یَدَىَّ، أَنْتَظِرُ اسْتِیقَاظَهُمَا حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ، (زاد بعض الرواةُ: وَالصِّبْیَةُ یَتَضَاغَوْنَ عِنْدَ قَدَمَىَّ)، فَاسْتَیْقَظَا، فَشَرِبَا غَبُوقَهُمَا، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فَفَرِّجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَةِ، فَانْفَرَجَتْ شَیْئًا لاَ یَسْتَطِیعُونَ الْخُرُوجَ».
- قَالَ النَّبِىُّ ج - قَالَ الآخَرُ: اللَّهُمَّ کَانَتْ لِى ابنَةُ عَمٍّ کَانَتْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَىَّ، فَأَرَدْتُهَا عَنْ نَفْسِهَا، فَامْتَنَعَتْ مِنِّى، حَتَّى أَلَمَّتْ بِهَا سَنَةٌ مِنَ السِّنِینَ، فَجَاءَتْنِى، فَأَعْطَیْتُهَا عِشْرِینَ وَمِئَة دِینَارٍ، عَلَى أَنْ تُخَلِّىَ بَیْنِى وَبَیْنَ نَفْسِهَا، فَفَعَلَتْ، حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهَا قَالَتْ: لاَ أُحِلُّ لَکَ أَنْ تَفُضَّ الْخَاتَمَ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فَتَحَرَّجْتُ مِنَ الْوُقُوعِ عَلَیْهَا، فَانْصَرَفْتُ عَنْهَا وَهْىَ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَىَّ، وَتَرَکْتُ الذَّهَبَ الَّذِى أَعْطَیْتُهَا، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ، غَیْرَ أَنَّهُمْ لاَ یَسْتَطِیعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا، - قَالَ النَّبِىُّ ج: - وَقَالَ الثَّالِثُ: اللَّهُمَّ إِنِّى اسْتَأْجَرْتُ أُجَرَاءَ، فَأَعْطَیْتُهُمْ أَجْرَهُمْ، غَیْرَ رَجُلٍ وَاحِدٍ، تَرَکَ الَّذِى لَهُ وَذَهَبَ، فَثَمَّرْتُ أَجْرَهُ، حَتَّى کَثُرَتْ مِنْهُ الأَمْوَالُ، فَجَاءَنِى بَعْدَ حِینٍ، فَقَالَ یَا عَبْدَاللَّهِ أَدِّ إِلَىَّ أَجْرِی. فَقُلْتُ: کُلُّ مَا تَرَى مِنْ أَجْرِکَ؛ مِنَ الإِبِلِ وَالْبَقَرِ وَالْغَنَمِ وَالرَّقِیقِ! فَقَالَ: یَا عَبْدَالله لاَ تَسْتَهْزِئْ بِى، فَقُلْتُ: إِنِّى لاَ أَسْتَهْزِئُ بِکَ، فَأَخَذَهُ کُلَّهُ، فَاسْتَاقَهُ، فَلَمْ یَتْرُکْ مِنْهُ شَیْئًا. اللَّهُمَّ فَإِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فَافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ، فَخَرَجُوا یَمْشُونَ».
وفی روایة: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «بَیْنَمَا ثَلاَثَةُ نَفَرٍ مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ یَمْشُونَ فَأَصَابَهُمْ مَطَرٌ، فَأَوَوْا إِلَى غَارٍ، فَانْطَبَقَ عَلَیْهِمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: إِنَّهُ وَاللَّهِ یَا هَؤُلاَءِ لاَ یُنْجِیکُمْ إِلاَّ الصِّدْقُ، فَلْیَدْعُ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَا یَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ صَدَقَ فِیهِ. فَقَالَ أحدُهم: اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ کَانَ لِى أَجِیرٌ، عَمِلَ لِى عَلَى فَرَقٍ مِنْ أَرُزٍّ، فَذَهَبَ وَتَرَکَهُ، وَأَنِّى عَمَدْتُ إِلَى ذَلِکَ الْفَرَقِ فَزَرَعْتُهُ، فَصَارَ مِنْ أَمْرِهِ إلی أَن اشْتَرَیْتُ مِنْهُ بَقَرًا، وَأَنَّهُ أَتَانِى یَطْلُبُ أَجْرَهُ، فَقُلْتُ لَهُ: اعْمِدْ إِلَى تِلْکَ الْبَقَرِ؛ فَإِنَّهَا مِنْ ذَلِکَ الْفَرَقِ، فَسَاقَهَا، فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّى فَعَلْتُ ذَلِکَ مِنْ خَشْیَتِکَ فَفَرِّجْ عَنَّا. فَانْسَاحَتْ عَنْهُمُ الصَّخْرَةُ.»، فذکر الحدیث قریباً من الأولز
رواه البخاری ومسلم والنسائی.
از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «سه نفر از امتهای گذشته به راه افتادند تا اینکه برای خوابیدن به غاری پناه برده و وارد آن شدند، ناگهان سنگ بزرگی از کوه رها شد و دهانهی غار را بر روی آنها بست؛ به همدیگر گفتند: راه نجاتی از این سنگ وجود ندارد مگر اینکه به اعمال نیک خود متوسل شده و از خدا بخواهیم تا ما را نجات دهد.
یکی از آنها دعا کرد و گفت: پروردگارا! پدر و مادرم سالخورده بودند و من قبل از زن و فرزند و غلامان و کنیزان خود، به آنها غذا میدادم. روزی به خاطر یافتن درختی، دیر به خانه برگشتم و قبل از اینکه خدمت والدینم برسم آنها خوابیده بودند. با اینکه خواب بودند شیر را دوشیدم و نپسندیدم پیش از آنها به زن و فرزند و خدمتگذاران شیری بدهم؛ آن را به دست گرفتم و تمام شب منتظر بیدار شدن آنها شدم تا سپیده دمید، (وبچهها در کنارم برای غذا فریاد میزدند). آنها بیدار شدند و شیرشان را نوشیدند. پروردگارا! اگر این عمل را به خاطر خشنودی تو انجام دادهام ما را از این مصیبتی که گرفتار آن شدهایم نجات ده. آنگاه، سنگ اندکی تکان خورد. اما نه به اندازهای که بتوانند از غار بیرون بیایند. رسول الله ج فرمود: سپس نفر دوم، دست به دعا برداشت و گفت: پروردگارا! من دختر عمویی داشتم که او را از میان همهی مردم بیشتر دوست داشتم و خواستم از او کام بگیرم ولی امتناع ورزید تا اینکه در یک خشکسالی، نیاز او را وادار کرد نزد من بیاید، یکصد و بیست دینار به او دادم تا خود را در اختیار من قرار دهد. او ناچاراً پذیرفت. وقتی کاملاً برای انجام آن عمل، آماده شدم؛ گفت: شکستن این گوهر عفت برای تو حلال نیست مگر از راه حلال. پس از انجام آن عمل احساس گناه کردم و درحالیکه نزد من از همه مردم محبوبتر بود از آن عمل منصرف شدم و مبلغ مذکور را به او بخشیدم؛ پروردگارا! اگر این عمل را به خاطر خشنودی تو انجام دادهام ما را از مصیبتی که گرفتار آن شدهایم نجات ده. آنگاه، سنگ اندکی تکان خورد. اما نه به اندازهای که بتوانند از غار بیرون بیایند.
رسول الله ج فرمود: سپس نفر سوم گفت: پروردگارا! چند کارگر را به کاری گماشتم و مزد آنان را پرداخت نمودم مگر یک نفر که بدون دریافت مزد رفته بود. من مزد او را به کار انداختم تا اینکه ثروت زیادی به دست آمد. پس از مدتی آن کارگر نزد من آمد و گفت: ای بنده خدا! مزد مرا پرداخت کن. گفتم: هرآنچه گاو، گوسفند، شتر و برده اینجا میبینی، از آن تو هستند. گفت: ای بنده خدا! مرا مسخره نکن! گفتم: مسخرهات نمیکنم. سرانجام تمام آنها را گرفته و با خود برد و چیزی باقی نگذاشت. پروردگارا! اگر این کار را به خاطر رضای تو انجام دادهام ما را از این گرفتاری نجات بده. آنگاه سنگ از دهانه غار کنار رفت و بیرون رفتند»([4]).
و در روایتی آمده است: «سه نفر از امتهای گذشته به راه افتادند تا اینکه بارانی آنها را در برگرفت؛ پس به غاری پناه بردند که سنگی دهانهی غار را مسدود کرد. به یکدیگر گفتند: به خدا قسم راه نجاتی نیست مگر صداقت، پس هریک با توسل به عملی که در آن صادق بوده دعا کند. یکی از آنها گفت: پروردگارا تو میدانی که من کارگری را به کاری گماشتم و مزد او به اندازهی کیلی از برنج بود اما او مزد دریافت نکرده و رفت. من آن کیل را کشت کرده و پس از آن گاوی خریدم؛ چون او نزد من آمده و مزدش را طلب نمود به او گفتم: این گاو از آن توست که نتیجهی محصول آن کیل میباشد؛ و او گاو را با خود برد؛ پروردگارا اگر این کار را از ترس تو انجام دادهام ما را از این گرفتاری نجات بده؛ پس اندکی سنگ از دهانهی غار کنار رفت.
0-2- (2) (صحیح) ورواه ابن حبان فی "صحیحه" من حدیث أبی هریرة س باختصار، ویأتی لفظه فی [22- البر / 1] "بر الوالدین" إن شاء الله تعالى.
قوله: "وَکُنْتُ لاَ أَغْبِقُ قَبْلَهُمَا أَهْلاً وَلاَ مَالاً".
(الغَبوق): به فتح غین عبارت است از آنچه در شبانگاه نوشیده میشود. به این معناست که خانواده و دیگران را در نوشیدن آن بر پدر و مادرم مقدم نمیکردم. (یَتضاغون)([5]): یعنی از گرسنگی فریاد میزدند. (السَّنَة): سال خشکی که در آن چیزی در زمین نروید چه باران ببارد یا نبارد. (تفضّ الخاتم): به تشدید ضاد؛ کنایه از مقاربت جنسی میباشد. (الفَرَق): به فتح فاء و راء پیمانهای معروف. (فانساحت)([6]): یعنی: صخره از دهانه غار کنار رفت.
2-1- (1) (ضعیف) وعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س عنْ رَسُولِ اللهِ ج، قَالَ: «مَنْ فَارَقَ الدُّنْیَا عَلَى الْإِخْلَاصِ لِلَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَأَقَامَ الصَّلَاةَ، وَإِیتَاءِ الزَّکَاةَ، فَارَقَهَا وَاللَّهُ عَنْهُ رَاضٍ».
رواه ابن ماجه والحاکم وقال: "صحیح على شرط الشیخین"([7]).
و از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با اخلاص برای خداوندِ یکتایی که شریکی ندارد، دنیا را ترک گوید درحالیکه نماز را برپا داشته و زکات را پرداخته است، دنیا را چنان ترک نموده که خداوند از او راضی میباشد».
3-3- (3) (صحیح) عَنْ أَبِی فِرَاسٍ رَجُلٌ مِنْ أَسْلَمَ، قَالَ: نَادَى رَجُلٌ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ، مَا الْإِیمَانُ؟ قَالَ: الْإِخْلَاصُ.
وفی لفظ آخر قال قال رسول الله ج: «سَلُونِی عَمَّا شِئْتُمْ»، فَنَادَى رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللهِ! مَا الْإِسْلَامُ؟ قَالَ: «إِقَامُ الصَّلَاةِ، وَإِیتَاءُ الزَّکَاةِ»، قَالَ: فَمَا الْإِیمَانُ؟ قَالَ: «الْإِخْلَاصُ»، قَالَ: فَمَا الْیَقِینُ؟ قَالَ: «التَّصْدِیقُ».رواه البیهقی، وهو مرسل([8]).
ابو فراس س که مردی از اسلم بود میگوید: مردی ندا زده و گفت: ای رسول الله ج ایمان چیست؟ فرمود: «اخلاص».
و در روایتی دیگر، رسول الله ج فرمود: «هر چه میخواهید از من سؤال کنید». مردی گفت: ای رسول الله ج، اسلام چیست؟ فرمود: «بر پا داشتن نماز و پرداختن زکات». گفت: پس ایمان چیست؟ فرمود: «اخلاص». گفت: پس یقین چیست؟ فرمود: «تصدیق و تأیید کردن».
4-2- (2) (ضعیف) عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س؛ أَنَّهُ قَالَ حِینَ بُعِثَ إلى الیَمَن: یَا رَسُولَ اللَّه! أَوْصِنِی. قَالَ: «أَخْلِصْ دِینَکَ؛ یَکْفِکَ الْعَمَلُ الْقَلِیلُ».
رواه الحاکم من طریق عُبیدالله بن زَجْرٍ عن ابن أبی عمران وقال: «صَحِیحُ الْإِسْنَادِ» کذا قال([9]).
و از معاذ بن جبل س روایت است که هنگام فرستاده شدن به سوی یمن گفت: ای رسول خدا، مرا توصیه کن؛ رسول الله ج فرمودند: «دینت را خالص گردان، عمل اندک تو را کافی است».
5-3- (3) (موضوع) ورویُ عن ثوبانَ قال: سمعتُ رسول الله ج یقول: «طُوبَى لِلْمُخْلِصِینَ, أُولَئِکَ مَصَابِیحُ الْهُدَى، تَنْجَلِی عَنْهُمْ کُلُّ فِتْنَةٍ ظَلْمَاءَ».
رواه البیهقی.
و از ثوبان س روایت شده که میگوید: رسول الله ج فرمودند: «مژده باد مخلصان را؛ آنان چراغهای هدایت هستند که از هر فتنه تاریکی خالی و عاری میباشند».
6-4- (4) (صحیح لغیره) عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س عَنِ النَّبِیِّ ج أَنَّهُ قَالَ فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ: «نَضَّرَ([10]) اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ مَقَالَتِیَ فَوَعاها، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ لَیْسَ بِفَقِیهٍ، ثَلاثٌ لاَ یُغَلُّ([11]) عَلَیْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُؤْمِنٍ: إِخْلاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَالمناصحةُ لأئمةِ المسلمین، وَلُزُومُ جَمَاعَتِهم، فَإِنَّ دعاءَهُمْ یُحیطُ مِنْ وَرَائِهِم».
رواه البزار بإسناد حسن.
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج در حجة الوداع فرمودند: «خداوند شاد و سعادتمند گرداند شخصی که گفتههای مرا شنیده و آن را فهمیده و درک نماید؛ چه بسا ناقل فقهی وجود دارد که فقیه نیست و سه چیز اگر در قلب مؤمنی باشد حقد و کینهتوزی وارد قلبش نخواهد گردید: اخلاص در عمل برای خداوند، نصیحت ائمه مسلمین و همراهی با جماعت مسلمانان زیرا دعایشان همه را در برمیگیرد».
0-5- (5) (صحیح) ورواه ابن حبان فی "صحیحه" من حدیث زید بن ثابت، ویأتی فی "سماع الحدیث" إن شاء الله تعالى. قال الحافظ عبدالعظیم: "وقد روی هذا الحدیث أیضاً عن ابن مسعود، ومعاذ بن جبل، والنعمان بن بشیر، وجبیر بن مطعم، وأبی الدرداء، وأبی قرصافة جندرة بن خیشنة، وغیرهم من الصحابة ش، وبعض أسانیدهم صحیح ([12])"
7-6- (6) (صحیح) وَعَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ س: أَنَّهُ ظَنَّ أَنَّ لَهُ فَضْلاً عَلَى مَنْ دُونَهُ([13]) مِنْ أَصْحَابِ رسول الله ج، فَقَالَ النَبِىُّ ج: «إِنَّمَا یَنْصُرُ اللَّهُ هَذِهِ الأُمَّةَ بِضَعِیفِهَا؛ بِدَعْوَتِهِمْ وَصَلاَتِهِمْ وَإِخْلاَصِهِمْ».
رواه النسائی وغیره وهو فی البخاری وغیره دون ذکر الإخلاص.
مصعب بن سعد از پدرش س روایت میکند که: وی گمان میکرد در سهم غنیمت بر سایر اصحاب رسول الله ج برتری دارد؛ رسول الله ج فرمود: «یقیناً خداوند این امت را به خاطر ضعیفانش، به سبب دعاهایشان و نمازهایشان و اخلاصشان نصرت و یاری میدهد».
8-7- (7) (صحیح لغیره) وَعَنِ الضَّحَّاکِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ تَبارَک وتَعالی یَقُولُ: أَنَا خَیْرُ شَرِیکٍ، فَمَنْ أَشْرَکَ مَعِى شَرِیکًا فَهُوَ لِشَرِیکِى، یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَخْلِصُوا أَعْمَالَکُمْ؛ فَإِنَّ اللَّهَ تَبارَک وتَعالی لاَ یَقْبَلُ مِنَ الأعمالِ إِلاَّ مَا خَلُصَ لَهُ، وَلاَ تَقُولُوا: هَذَه لِلَّهِ وَلِلرَّحِمِ؛ فَإِنَّهَا لِلرَّحِمِ، وَلَیْسَ لِلَّهِ مِنْهَا شَىْءٌ، وَلاَ تَقُولُوا: هَذَه لِلَّهِ وَلِوُجُوهِکُمْ؛ فَإِنَّهَا لِوُجُوهِکُمْ، وَلَیْسَ لِلَّهِ مِنْهَا شَىْءٌ».
رواه البزار بإسناد لا بأس به، والبیهقی([14]). قال الحافظ: "لکن الضحاک بن قیس مختلف فی صحبته".
از ضحاک بن قیس روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال میفرماید: من بهترین شریک هستم؛ هرکس شریکی را با من همراه کند، [عمل او] برای شریکم خواهد بود. ای مردم اعمالتان را خالص [برای خداوند متعال] قرار دهید. خداوند متعال از اعمال چیزی نمیپذیرد مگر آنچه خالصانه برای او باشد. و نگویید: این عمل برای الله و خویشاوندی میباشد. که در اینصورت برای خویشاوند خواهد بود و چیزی از آن برای خداوند محسوب نخواهد شد. و نگویید: این برای الله و شماست که برای شما خواهد بود و چیزی از آن برای خداوند محسوب نخواهد شد».
9-8- (8) (حسن) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: أَرَأَیْتَ رَجُلًا غَزَا یَلْتَمِسُ الْأَجْرَ وَالذِّکْرَ؛ مَا لَهُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا شَیْءَ لَهُ»، فَأَعَادَهَا ثَلَاثَ مِرَارٍ، ویَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا شَیْءَ لَهُ»، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عز وجل لَایَقْبَلُ مِنْ الْعَمَلِ إِلَّا مَا کَانَ لَهُ خَالِصًا وَابْتُغِیَ بِهِ وَجْهُه».
رواه أبو داود والنسائی بإسناد جید([15])، وستأتی أحادیث من هذا النوع فی "الجهاد" إن شاء الله تعالى.
از ابوامامه س روایت است که مردی نزد رسول الله آمد و گفت: نظرت درباره مردی که برای کسب اجر و شهرت میجنگد چیست؟ چه پاداشی برای اوست؟ رسول الله ج فرمود: «چیزی برای او نیست». آن مرد سه بار جمله خود را تکرار کرد و رسول الله ج فرمود: «چیزی برای او نیست». سپس رسول الله ج فرمود: «همانا خداوند ﻷ هیچ عملی را قبول نمیکند مگر آنچه خالص برای او و برای کسب رضایت او باشد».
10-9- (9) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الدُّنْیَا مَلْعُونَةٌ، مَلْعُونٌ مَا فِیهَا إِلا مَا ابتُغِیَ بِه وجهُ الله».
رواه الطبرانی بإسناد لا بأس به([16]).
از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دنیا و آنچه در آن است مورد لعنت خداوند قرار گرفته مگر آنچه به خاطر کسب رضایت خداوند باشد».
11-4- (4) (ضعیف موقوف) وَعَن عُبادة بن الصامتِ س قال: «یُجَاءُ بِالدُّنْیَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُقَالُ: مِیزُوا مَا کَانَ مِنْهَا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَیُمَازُ، وَیُرْمَى سَائِرُهُ فِی النَّارِ».
رواه البیهقی عن شهر بن حوشب عنه موقوفاً.
و از عبادة بن صامت س روایت است که میگوید: «روز قیامت دنیا آورده میشود، پس گفته میشود: آنچه از دنیا برای خداوند متعال بوده مشخص کنید و اینگونه عمل میکنند و سایر دنیا به دوزخ انداخته میشود».
12-5 - (5) (ضعیف موقوف) ورواه أیضاً عن شهر عن عَمرو بن عَبَسَةَ س قَالَ: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ جِیءَ بِالدُّنْیَا فَیُمَیَّزُ مِنْهَا مَا کَانَ لِلَّهِ، وَمَا کَانَ لِغَیْرِ اللهِ رُمِیَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ».
موقوف أیضاً. قال الحافظ: "وقد یقال: "إن مثل هذا لا یقال من قبل الرأی والاجتهاد، فسبیله سبیل المرفوع"([17]).
همچنین از شهر از عمرو بن عبسه س روایت میکند که میگوید: «چون روز قیامت فرارسد، دنیا آورده میشود پس آنچه از آن برای الله متعال بوده مشخص میگردد و آنچه برای غیر الله بوده به آتش دوزخ انداخته میشود».
13-6- (6) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَن أخلَصَ لله أربَعینَ یَوماً؛ ظهرتْ یَنابیعُ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلَى لِسِانِهِ».
ذکره رَزِین العبدری([18]) فی "کتابه" ولم أره فی شیء من الأصول التی جمعها، ولم أقف له على إسناد صحیح ولا حسن. إنما ذکر فی کتب "الضعفاء" کـ "الکامل" وغیره، لکن رواه الحسین بن الحسن المروزی فی "زوائده" فی "کتاب الزهد" لعبدالله بن المبارک([19]) فقال: حدثنا أبو معاویة: أنبأنا حجاج عن مکحول عن النبی ج فذکره مرسلاً. وکذا رواه أبو الشیخ ابن حَیّان([20]) وغیره عن مکحول مرسلاً. والله أعلم.
و از ابن عباس ب روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «هرکس چهل روز اخلاص را در حق خداوند متعال رعایت کند، چشمههای حکمت از قلب بر زبانش آشکار میگردد».
14-7- (7) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أبی ذرَّ؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: " «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ، وَجَعَلَ قَلْبَهُ سَلِیمًا، وَلِسَانَهُ صَادِقًا، وَنَفْسَهُ مُطْمَئِنَّةً، وَخَلِیقَتَهُ مُسْتَقِیمَةً، وَجَعَلَ أُذُنَهُ مُسْتَمِعَةً، وَعَیْنَهُ نَاظِرَةً، فَأَمَّا الْأُذُنُ فَتَعی، وَالْعَیْنُ مُقِرَّةٌ بِمَا یُوعَى الْقَلْبُ، وَقَدْ أَفْلَحَ مَنْ جَعَلَ قَلْبَهُ وَاعِیًا».
رواه أحمد والبیهقی، وفی إسناد أحمد احتمال للتحسین([21])
و از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «رستگار شد کسی که قلبش را برای ایمان خالص گرداند و آنرا قلبی سلیم نمود و زبانش را زبانی صادق و راستگو قرار داد و نفسش را مطمئنه نمود و اخلاق و رفتار خود را راست و مستقیم گرداند و گوشهایش را شنوا نمود و چشمانش را بینا گرداند؛ پس گوش میشنود و چشم به آنچه قلب دریافت نموده، اعتراف میکند؛ و رستگار شد کسی که قلبش را بیدار و بهوش قرار دهد».
(فصل)
15-10 - (10) (صحیح) عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س قَالَ: سَمعتُ رَسُولَ الله ج یقول: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّیَّةِ – وفی روایةٍ: بالنِّیَّات -، وَإِنَّمَا لکلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، فَهِجْرَتُهُ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ، وَمَنْ کَانَتْ هِجْرَتُهُ إلی دُنْیَا یُصِیبُهَا، أَوِ امْرَأَةٍ یَنکِحُها، فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَیْهِ».
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی([22]).
عمر بن خطاب س روایت میکند از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «همانا پاداش اعمال به نیت آن بستگی دارد و هرکس نتیجه نیت خود را دریافت میکند؛ پس هرکسی که هجرت او به خاطر الله و رسولش باشد، پاداش هجرت به سوی الله و رسولش را دریافت میکند و هرکس هجرتش به خاطر دنیا و رسیدن به آن یا برای ازدواج با زنی باشد، پس هجرت او به سوی چیزی است که برای رسیدن به آن هجرت نموده است».
قال الحافظ: "وزعم بعض المتأخرین أن هذا الحدیث بلغ مبلغَ التواتر، ولیس کذلک؛ فإنه انفرد به یحیى بن سعید الأنصاری، عن محمد بن إبراهیم التَّیمی([23])، ثم رواه عن الأنصاری خلق کثیر، نحو مئتی راوٍ، وقیل: سبعُ مائة راوٍ، وقیل: أکثر من ذلک. وقد روی من طرق کثیرة غیر طریق الأنصاری، ولا یصح منها شیء. کذا قاله الحافظ علی بن المدینی وغیره من الأئمة، وقال الخطابی: لا أعلم فی ذلک خلافاً بین أهل الحدیث. والله أعلم([24])".
16-11- (11) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةُ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یَغْزُو جَیْشٌ الْکَعْبَةَ، فَإِذَا کَانُوا بِبَیْدَاءَ مِنَ الأَرْضِ، یُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ». قَالَتْ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ ج! کَیْفَ یُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ وَفِیهِمْ أَسْوَاقُهُمْ([25])، وَمَنْ لَیْسَ مِنْهُمْ؟ قَالَ: «یُخْسَفُ بِأَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ، ثُمَّ یُبْعَثُونَ عَلَى نِیَّاتِهِمْ».
رواه البخاری ومسلم وغیرهما.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «لشکری به قصد حمله به کعبه حرکت میکند و چون به صحرا میرسد، اول و آخرشان در زمین فرو برده میشوند». عایشه ل میگوید: به رسول الله ج گفتم: ای رسول الله ج، چگونه همگی آنها به زمین فرو برده میشوند، درحالیکه در بین آنها بازاریان و کسانی هستند که [در عقیده و فکر وعمل] از ایشان نیستند؟ رسول الله ج فرمود: «همه آنها در زمین فرو برده میشوند ولی (در آخرت) بر طبق نیتهایشان برانگیخته میشوند»([26]).
17-12- (12) (صحیح) وَعَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س قَالَ: رَجَعنَا مِن غزوة تبوک مع النبی ج فَقَالَ: «إِنَّ أَقْوَامًا خَلْفَنَا([27]) بِالْمَدِینَةِ، مَا سَلَکْنَا شِعْبًا([28]) وَلاَ وَادِیًا إِلاَّ وَهُمْ مَعَنَا، حَبَسَهُمُ الْعُذْرُ».
رواه البخاری وأبو داود ولفظه أن النبی ج قال: «لَقَدْ تَرَکْتُمْ بِالْمَدِینَةِ أَقْوَامًا مَا سِرْتُمْ مَسِیرًا، وَلاَ أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ، وَلاَ قَطَعْتُمْ مِنْ وَادٍ إِلاَّ وَهُمْ مَعَکُمْ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَکَیْفَ یَکُونُونَ مَعَنَا وَهُمْ بِالْمَدِینَةِ؟ قَالَ: «حَبَسَهُمُ الْمرضُ».
از انس بن مالک س روایت است: همراه رسول الله ج از غزوه تبوک برگشتیم، رسول الله ج فرمود: «همانا در مدینه کسانی را ترک نمودیم که هیچ راه کوهستانی و درهای را طی نکردیم مگر اینکه آنها با ما بودند و چیزی جز عذر آنها را از همراهی با ما باز نداشت».
و در روایت ابوداود آمده که رسول الله ج فرمود: «همانا در مدینه کسانی را ترک نمودید که مسیری را طی نکردید و مالی را در راه خدا صرف نکردید و هیچ درهای را نپیمودید مگر اینکه آنها با شما بودند». گفتند: ای رسول الله ج، چگونه با ما بودند درحالیکه در مدینه به سر میبرند. رسول الله ج فرمود: «بیماری آنها را از همراهی با شما بازداشت»([29]).
18- 13- (13) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِى هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّمَا یُبْعَثُ النَّاسُ عَلَى نِیَّاتِهِمْ».
رواه ابن ماجه بإسناد حسن.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «همانا مردم بر اساس نیاتشان برانگیخته میشوند».
0-14- (14) (صحیح لغیره) ورواه أیضا من حدیث جابر؛ إلا أنه قال: «یُحْشَرُ النَّاسُ».
همچنین آن را از جابر روایت میکند که میگوید: «مردم محشور میشوند».
19- 15- (15) (صحیح) وَعَنْ أَبِى هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یَنْظُرُ إِلَى أَجْسَامِکُمْ، وَلاَ إِلَى صُوَرِکُمْ، وَلَکِنْ یَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِکُمْ [وَأَشَارَ بِأَصَابِعِهِ إِلَى صَدْرِهِ]، [وأعمالِکُم]([30])».
رواه مسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند بر پیکرها و چهرههای شما نمینگرد، بلکه به دلهای شما (و با انگشتانش به سینهاش اشاره کرد) و اعمالتان مینگرد».
20-16- (16) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِى کَبْشَةَ الأَنْمَارِىُّ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «ثَلاَثٌ أُقْسِمُ عَلَیْهِنَّ، وَأُحَدِّثُکُمْ حَدِیثًا فَاحْفَظُوهُ، - قَالَ: - مَا نَقَصَ مَالُ عَبْدٍ مِنْ صَدَقَةٍ، وَلاَ ظُلِمَ عَبْدٌ مَظْلِمَةً صَبَرَ عَلَیْهَا إِلاَّ زَادَهُ اللَّهُ عِزًّاً، وَلاَ فَتَحَ عَبْدٌ بَابَ مَسْأَلَةٍ إِلاَّ فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِ بَابَ فَقْرٍ، أَوْ کَلِمَةٌ نَحْوَهَا. وَأُحَدِّثُکُمْ حَدِیثًا فَاحْفَظُوهُ. إِنَّمَا الدُّنْیَا لأَرْبَعَةِ نَفَرٍ: عَبْدٌ رَزَقَهُ اللَّهُ مَالاً وَعِلْماً فَهُوَ یَتَّقِى فِیهِ رَبَّهُ، وَیَصِلُ فِیهِ رَحِمَهُ، وَیَعْلَمُ لِلَّهِ فِیهِ حَقًّا، فَهَذَا بِأَفْضَلِ الْمَنَازِلِ، وَعَبْدٌ رَزَقَهُ اللَّهُ عِلْماً، وَلَمْ یَرْزُقْهُ مَالاً، فَهُوَ صَادِقُ النِّیَّةِ، یَقُولُ: لَوْ أَنَّ لِى مَالاً لَعَمِلْتُ بِعَمَلِ فُلاَنٍ، فَهُوَ بِنِیَّتِهِ، فَأَجْرُهُمَا سَوَاءٌ، وَعَبْدٌ رَزَقَهُ اللَّهُ مَالاً، وَلَمْ یَرْزُقْهُ عِلْماً یَخْبِطُ([31]) فِى مَالِهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ، ولاَ یَتَّقِى فِیهِ رَبَّهُ، وَلاَ یَصِلُ فِیهِ رَحِمَهُ، وَلاَ یَعْلَمُ لِلَّهِ فِیهِ حَقّاً، فَهَذَا بِأَخْبَثِ الْمَنَازِلِ، وَعَبْدٌ لَمْ یَرْزُقْهُ اللَّهُ مَالاً وَلاَ عِلْماً فَهُوَ یَقُولُ: لَوْ أَنَّ لِى مَالاً لَعَمِلْتُ فِیهِ بِعَمَلِ فُلاَنٍ، فَهُوَ بِنِیَّتِهِ، فَوِزْرُهُمَا سَوَاءٌ».
رواه أحمد والترمذی - واللفظ له - وقال «حدیث حسن صحیح»، ورواه ابن ماجه ولفظه: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَثَلُ هَذِهِ الأُمَّةِ کَمَثَلِ أَرْبَعَةِ نَفَرٍ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً وَعِلْمًا، فَهُوَ یَعْمَلُ بِعِلْمِهِ فِى مَالِهِ؛ یُنْفِقُهُ فِى حَقِّهِ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ عِلْمًا وَلَمْ یُؤْتِهِ مَالاً وَهُوَ یَقُولُ: لَوْ کَانَ لِى مِثْلُ هَذَا عَمِلْتُ فِیهِ بِمِثْلِ الَّذِى یَعْمَلُ، - قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: - فَهُمَا فِى الأَجْرِ سَوَاءٌ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالاً وَلَمْ یُؤْتِهِ عِلْماً، فَهُوَ یَخْبِطُ فِى مَالِهِ، یُنْفِقُهُ فِى غَیْرِ حَقِّهِ، وَرَجُلٌ لَمْ یُؤْتِهِ اللَّهُ مَالاً وَلاَ عِلْماً، وَهُوَ یَقُولُ: لَوْ کَانَ لِى مِثْلُ هَذَا عَمِلْتُ فِیهِ مِثْلَ الَّذِى یَعْمَلُ، - قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: - فَهُمَا فِى الْوِزْرِ سَوَاءٌ».
ابوکبشهای انماری س میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «سه چیز است که به آنها قسم میخورم و به شما سخنی میگویم پس آن را به خاطر بسپارید؛ مال هیچ بندهای با صدقه کم نمیشود و بر بندهای ظلم نشده که بر آن صبر کند مگر آنکه خداوند عزت او را میافزاید و بندهای نیست که دَرِ درخواست از مردم را بگشاید، مگر اینکه خداوند دَرِ فقر و تنگدستی را بر وی میگشاید. (یا همانند این جمله را گفت) و به شما سخنی میگویم آن را به خاطر بسپارید: همانا دنیا برای چهار نفر است: بندهای که خداوند مال و علم را به او ارزانی داشته است و او نسبت به مال و علم خود از خداوند ترسیده و صلهی رحمش را به جا میآورد و میداند که خداوند را در آن حقی است، پس او در بهترین منزلگاههاست.
و بندهای که خداوند به او علم داده ولی مال ندادهاست، ولی او دارای نیت صادقانه بوده، میگوید: اگر من مال فلانی را داشتم مانند او عمل میکردم و چنین نیتی دارد؛ پس هر دو در اجر و پاداش با هم برابرند.
و بندهای که خداوند به او مال داده ولی علم نداده است و او در مال خود بدون علم تصرف میکند و در آن از خدایش نترسیده و صله رحمش را به جا نمیآورد و نمیداند که برای خداوند در آن حقی است و او بر بدترین منزلگاههاست.
و بندهای که خداوند به او نه مال و نه علم داده، میگوید اگر مالی داشتم در آن مال مانند فلانی عمل میکردم و چنین نیتی دارد پس هر دو در گناه با هم برابرند».
و در روایت ابن ماجه آمده است که رسول الله ج فرمود: «مثال این امت همانند چهار نفر است: مردی که خداوند به او مال و علم داده، پس او با علمش در مال خود تصرف کرده و از آن مال در راه حق انفاق میکند. و مردی که خداوند به او علم داده ولی مال نداده است و او میگوید: اگر من مال فلانی را داشتم، مانند او عمل میکردم. رسول الله ج فرمودند: پس آن دو در اجر و پاداش باهم برابرند. و مردی که خداوند به او مال داده و علم نداده است، پس وی بدون علم در مال خود تصرف کرده و آن را در راه غیر حق خرج میکند و مردی که خداوند به او نه مال و نه علم داده است و میگوید: اگر مالی داشتم، مانند او عمل میکردم، رسول الله ج فرمود: پس هر دو در گناه با هم برابرند».
21- 17- (17) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّه ج قَالَ فِیمَا یَرْوِى عَنْ رَبِّهِ ﻷ: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ الْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ، ثُمَّ بَیَّنَ ذَلِکَ فی کِتابِه؛ فَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا؛ کَتَبَهَا اللَّهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً، فَإِنْ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا؛ کَتَبَهَا اللَّهُ عِنْدَهُ عَشْرَ حَسَنَاتٍ، إِلَى سَبْعِ مِئَةِ ضِعْفٍ، إِلَى أَضْعَافٍ کَثِیرَةٍ، وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا، کَتَبَهَا اللَّهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کَامِلَةً، وإِنْ هُوَ هَمَّ بِهَا فَعَمِلَهَا؛ کَتَبَهَا اللَّهُ سَیِّئَةً وَاحِدَةً» - زاد فی روایة([32])-: «أو مَحَاهَا، وَلاَ یَهْلِکُ [عَلَى] اللَّهِ إِلاَّ هَالِکٌ».
رواه البخاری ومسلم.
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج در آنچه از پروردگارش روایت میکند، فرمود: «خداوند نیکیها و بدیها را نوشته و سپس آن را در کتاب خود بیان فرمود، پس کسی که قصد انجام عمل نیکی کرده و آن را انجام ندهد، خداوند نزد خویش یک نیکی و حسنه کامل برایش مینویسد و اگر قصد انجام آن نمود و آن را عملی ساخت، خداوند در نزد خویش ده حسنه تا هفتصد برابر یا بیشتر از آن برای او مینویسد و اگر شخصی قصد انجام عمل بدی را نمود و آن را انجام نداد، خداوند در نزد خودش برای او یک حسنه کامل مینویسد و اگر قصدش را نموده و آن را عملی کرد خداوند برایش یک بدی مینویسد».
و در روایتی اضافه شده است که: «یا آن را پاک میکند؛ و هلاک نمیشود نزد خداوند ﻷ مگر انسان هلاک شده»([33]).
22- 18- (18) (صحیح) وَعَنْ أَبِى هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «یَقُولُ اللَّهُ ﻷ: إِذَا أَرَادَ عَبْدِى أَنْ یَعْمَلَ سَیِّئَةً فَلاَ تَکْتُبُوهَا عَلَیْهِ حَتَّى یَعْمَلَهَا، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاکْتُبُوهَا بِمِثْلِهَا، وَإِنْ تَرَکَهَا مِنْ أَجْلِى، فَاکْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْمَلَ حَسَنَةً فَلَمْ یَعْمَلْهَا، فَاکْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا، فَاکْتُبُوهَا لَهُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، إِلَى سَبْعِ مِئَةٍ».
رواه البخاری - واللفظ له- ومسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند ﻷ میفرمایند: اگر بندهی من تصمیم به انجام گناه گرفت، تا زمانی که مرتکب آن نشده برایش ننویسید، اگر مرتکب آن گناه شد فقط یک بدی برایش بنویسید و اگر به خاطر من از انجام آن گناه منصرف شد، یک حسنه برای او منظور کنید و اگر تصمیم به انجام کار خیری داشت و آن را انجام نداد یک حسنه برایش منظور کنید و اگر آن را انجام داد ده حسنه تا هفتصد برابر برایش اجر و پاداش بنویسید».
وفی روایة لمسلم: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةً، وَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَعَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ، إِلَى سَبْعِ مِائَةِ ضِعْفٍ، وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَةٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا لَمْ تُکْتَبْ عَلَیْهِ، وَإِنْ عَمِلَهَا کُتِبَتْ».
وفی أخرى له قال: عَنْ مُحَمَّد رَسُول الله ج قَالَ: «قَالَ اللَّهُ ﻷ: إِذَا تَحَدِّثَ عَبْدِى بِأَنَ یَعْمَلَ حَسَنَةً، فَأَنَا أَکْتُبُهَا لَهُ حَسَنَةً مَا لَمْ یَعْمَلْها، فَإِذَا عَمِلَهَا فَإِنَی أَکْتُبُهَا لَهُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، وَإِذَا تَحَدَّثَ عَبْدِى بِأَنْ یَعْمَلَ سَیِّئَةً، فَأَنَا أَغْفِرُهَا لَهُ مَا لَمْ یَعْمَلْهَا، فَإِذَا عَمِلَهَا، فَأَنَا أَکْتُبُهَا لَهُ بِمِثْلِهَا، وَإِنْ تَرَکَهَا فَاکْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، إِنَّمَا تَرَکَهَا مِنْ جَرَّاىَ».
و در روایتی از مسلم، رسول الله ج فرمودند: «کسی که تصمیم بر انجام عمل نیکی گرفت و آن را انجام نداد، برای او یک حسنه نوشته میشود. و کسی که تصمیم به انجام عمل نیکی گرفت و آن را انجام داد، برای او ده حسنه تا هفتصد برابر اجر و پاداش نوشته میشود. و کسی که تصمیم به انجام گناهی گرفت و آن را انجام نداد، برای او چیزی نوشته نمیشود؛ اما اگر آن را انجام داد، برای او یک گناه نوشته میشود».
و در روایتی دیگر از او، رسول الله ج فرمودند: «خداوند ﻷ میفرماید: اگر بنده من تصمیم بگیرد کار نیکی انجام دهد، اگر چه به آن عمل نکند برای او یک اجر مینویسم. و هرگاه آن عمل را انجام داد، برای او ده برابر، اجر و پاداش مینویسم. و اگر بندهام تصمیم بگیرد کار بدی انجام دهد تا زمانی که مرتکب آن نشده، او را میبخشم. و اگر مرتکب آن شد، یک گناه برایش مینویسم. و اگر آن را رها کرد برای او یک حسنه بنویسید، زیرا به خاطر من از ارتکاب آن دست کشیده است».
(من جرّای) به فتح جیم و تشدید راء یعنی: «من أجلی»: «به خاطر من».
23-19- (19) (صحیح) وَعَنْ مَعْنَ بْنَ یَزِیدَ ب قَالَ: کَانَ أَبِى یَزِیدُ أَخْرَجَ دَنَانِیرَ یَتَصَدَّقُ بِهَا، فَوَضَعَهَا عِنْدَ رَجُلٍ فِى الْمَسْجِدِ، فَجِئْتُ فَأَخَذْتُهَا فَأَتَیْتُهُ بِهَا، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا إِیَّاکَ أَرَدْتُ. فَخَاصَمْتُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «لَکَ مَا نَوَیْتَ یَا یَزِیدُ! وَلَکَ مَا أَخَذْتَ یَا مَعْنُ!».
رواه البخاری.
از معن بن یزید س روایت است که میگوید: پدرم یزید جهت صدقه دادن، چند دیناری را نزد شخصی در مسجد گذاشت تا آن را صدقه دهد. پس من آمدم و آن مبلغ را گرفتم و نزد پدرم آوردم، پدرم گفت: به خدا قسم من نمیخواستم این پول به تو برسد، من جهت داوری، پدرم را نزد رسول الله ج بردم و رسول الله ج فرمود: «ای یزید، تو بر اساس نیت خود اجر داده میشوی و تو ای معن صاحب پولی هستی که گرفتهای».
24-20- (20) (صحیح) وَعَنْ أَبِى هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ لأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِى یَدِ سَارِقٍ([34]) فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ([35]) اللَّیْلَةَ عَلَى سَارِقٍ! فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى سَارِقٍ([36])! لأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِى یَدِ زَانِیَةٍ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ اللَّیْلَةَ عَلَى زَانِیَةٍ! فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى زَانِیَةٍ! لأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِى یَدَ غَنِىٍّ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ: تُصُدِّقَ اللَّیْلَةَ عَلَى غَنِىٍّ! فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى سَارِقٍ وَزَانِیَةٍ وَغَنِىٍّ! فَأُتِىَ، فَقِیلَ لَهُ: أَمَّا صَدَقَتُکَ عَلَى سَارِقٍ، فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعِفَّ عَنْ سَرِقَتِهِ، وَأَمَّا الزَّانِیَةُ فَلَعَلَّهَا أَنْ تَسْتَعِفَّ عَنْ زِنَاهَا، وَأَمَّا الْغَنِىُّ فَلَعَلَّهُ أن یَعْتَبِرَ فَیُنْفِقَ مِمَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ».
رواه البخاری -واللفظ له-، ومسلم والنسائی، قالا فیه: «فقیل له: أما صدقتک فقد تُقُبِّلَتْ» ثم ذکر الحدیث.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شخصی گفت: میخواهم صدقهای بدهم سپس صدقهاش را برداشت و بیرون رفت و (بدون اینکه بداند) آن را به دزدی داد. صبح روز بعد مردم گفتند: به دزدی صدقه داده شده است. مرد صدقه دهنده گفت: خدایا تو را سپاس میگویم، صدقهام به دست دزدی افتاد. و تصمیم گرفت که دوباره صدقه دهد، پس صدقهاش را برداشت و بیرون رفت و (بدون اینکه بداند) آن را به زن فاحشهای داد. مردم گفتند: به زن فاحشهای صدقه داده شده است. مرد صدقه دهنده گفت: خدایا تو را سپاس میگویم، صدقهام به دست فاحشهای افتاد. و تصمیم گرفت بار دیگر، صدقه دهد و این بار، صدقهاش به دست ثروتمندی افتاد، روز بعد مردم گفتند: به ثروتمندی صدقه داده شده است. آن شخص گفت: خدایا! از اینکه به سارق، فاحشه و ثروتمند صدقه دادهام شکر تو را به جا میآورم. سرانجام شخصی را (خواب دید) که نزد او آمد و گفت: امید است صدقهات به دزد باعث دست برداشتن او از دزدی شود و صدقهات به زن فاحشه نیز باعث پاکدامنی او گردد و صدقهای که به ثروتمند دادهای، باعث عبرت او شود و در راه خدا انفاق کند.
25-21- (21) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِى الدَّرْدَاءِ س یَبْلُغُ بِهِ النَّبِىَّ ج قَالَ: «مَنْ أَتَى فِرَاشَهُ وَهُوَ یَنْوِى أَنّ یَقُومَ یُصَلِّى مِنَ اللَّیْلِ، فَغَلَبَتْهُ عَیْنُهُ حَتَّى أَصْبَحَ؛ کُتِبَ لَهُ مَا نَوَى، وَکَانَ نَوْمُهُ صَدَقَةً عَلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ».
رواه النسائی وابن ماجه بإسناد جیّد، ورواه ابن حبان فی "صحیحه" من حدیث أبی ذر أو أبی الدرداء على الشک. قال الحافظ عبدالعظیم /: "وستأتی أحادیث من هذا النوع متفرقة فی أبواب متعددة من هذا الکتاب، إن شاء الله تعالى".
از ابودرداء س روایت است به او خبر رسیده که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی به بستر خواب رود که نیت برخاستن برای نماز شب داشته باشد اما خواب بر او غلبه کند و تا صبح بخوابد، آنچه نیت کرده برای او نوشته میشود. و خوابش برای او از جانب خداوند صدقه ثبت میگردد».
2- (الترهیب من الریاء وما یقوله من خاف شیئا منه)
([1]) یعنی: دور شد.
([2]) بضم الهمزة وکسر الراء یقال: راحت الإبل وأرحتها أنا؛ إذا رددتها إلى المراح بضم المیم، ورواحها أن تأوی بعد غروب الشمس إلى مراحها الذی تبیت فیه.
([3]) أی: أن أسقی، کما یأتی عند المصنف فی آخر الحدیث.
([4]) مهمترین فائده حدیث اخلاص عمل آنها است که سبب نجاتشان گردید.
1) در بعضی روایات آمده است: بعد از اینکه سه بار رفت و آمد کرد و فقر و نیاز به او فشار آورده بود تسلیم او شد و هنگامی که قصد نزدیکی با او داشت، زن میلرزید و مرد گفت: چرا میلرزی؟ گفت از خداوند میترسم؛ پس آن مرد گفت: او در تنگنای روزگار از خدا میترسد و من در کمال آسایش از او نترسم پس او را رها کرد.
2) ترک فرزندان و ندادن شیر به آنها به علت زیاده طلبی آنها بود، یعنی سهم خود را خورده بودند.
3) فرد کارگر نصف روز کار کرده بود یا که بیشتر طلب کرد؛ و چون مال را نگرفته بود صاحب مال که با آن تجارت کرده بود میتوانست مال را برای خود نگاه دارد حال آنکه در قبال اصل مبلغ، ضامن بود و سود را از باب احسان به کارگر پرداخت کرد. فتح 560/6- رقم 3465
4) هرسه عمل، نیک و صالح است که سبب کنار رفتن صخره شد، لیکن به نسبت میتوان گفت: فردی که به پدر و مادر خدمت کرد نیکی او فقط برای خودش میباشد و فردی که پول کارگر را با سود به او پرداخت کرد نشان امانت داری او و خدمت به دیگران را میرساند و فرد سوم افضلترین آنهاست زیرا:
الف) ترس از خدا قلبش را فرا گرفته بود و خداوند گواهی میدهد کسی که از او بترسد وارد بهشت کند، ﴿وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى٤٠ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى٤١﴾ [النازعات: 40-41].
ب) طلایی که داده بود پس نگرفت و برای خدا رها نمود، پس نفع آن به زن رسید.
ج) این زن دختر عموی او بود و صله رحم به جا آمد و اجر صدقه و اجر قرابت؛ خاصتاً که در زمان خشکسالی بود.
([4]) اخلاص در نیکی کردن در حق والدین، انسان را از تاریکیهای شدید و در بحبوحهی سختیها و دشواریها نجات میدهد حتی هنگامی که جان به لب میرسد ناگهان گشایش ربانی به خاطر نیکی در حق والدین فرارسیده و مؤثر و کارگر واقع میشود.
([5]) برگرفته از (الضغاء) به معنای فریاد میباشد.
([6]) قال الناجی فی "عُجالة الإملاء": "هذه اللفظةُ رویت بالخاء المعجمة، وتُروى أیضاً (انضاخت) بالصاد مع الخاء أیضاً، لکنْ أنکر الخطابی (انساخت) بالمعجمة، لأن معنى ساخ: دخل فی الأرض وغاب فیها، وألفها منقلبة عن واو. وصوَّب (انساحت) بالحاء المهملة، وتبعه ابن الأثر والمصنف. أی: اندفعت واتسعت، ومنه ساحة الدار.
([7]) قلت: لیس فی "المستدرک" (2/ 332)" "على شرط الشیخین". وفیه أبو جعفر الرازی، وهو ضعیف!
([8]) کذا قال! ومعناه أن (أبا فراس الأسلمی) لا صحبة له. وهذا مما لا قائل به، بل هو مذکور فی الصحابة دون خلاف أعلمه، وإنما اختلفوا هل هو (ربیعة بن کعب الأسلمی) أم غیره؟ رجح الثانی ابن عبدالبر وابن حجر، وعلیه فالحدیث متصل ورجاله کلهم ثقات، فالإسناد صحیح، وإن من جهل المعلقین الثلاثة تصریحهم بتضعیف الحدیث، وأعلوه بقولهم: "وفیه راوٍ مبهم"! وهذا من بواقعهم؛ فإنه لا یقال فی الراوی: "مبهم" إلا إذا لم یُسمّ أو یکنّ!.
([9]) یشیر إلى أن (عبید الله بن زحر) ضعیف، وبه تعقب الذهبی الحاکم، وهو مخرج فی "الضعیفة" (2159).
([10]) قال فی "النهایة": "نَضَرَه ونضَّره وأنضَره: أی نعمه: ویروی بالتخفیف والتشدید، من النضارة، وهی الأصل حسن الوجه والبریق، وإنما أراد حسن خلقه وقدره"
([11]) برگرفته از (الإغلال): خیانت در هر چیزی؛ به صورت (یَغلُّ) به فتح یاء روایت شده که ماخوذ از (الغل) به معنای حقد و کینه میباشد. یعنی: حقد و کینهای که او را از حق منحرف کند وارد قلبش نمیشود. ور با تخفیف روایت شده است: (یغل)، و (علیهن) در موضع حال میباشد که تقدیر آن چنین است: لا یغل کائناً علیهن قلب مؤمن.
([12]) قلت: وهو کما قال، وقد ساق أکثر طرقه الحافظ ابن عبدالبَرّ فی "جامع بیان العلم" (1/ 238-242)، وسیأتی الحدیث عن بعضهم فی (3- العلم/ 2- الترغیب فی سماع الحدیث).
([13]) یعنی: در غنیمت.
([14]) قلت: لکن قال الهیثمی فی روایة البزار: "وفیه إبراهیم بن مجشر، وثقه ابن حبان وغیره، وفیه ضعف". قلت: لکن تابعه سعید بن سلیمان الواسطی، وهو ثقة، وقفت علیه فی بعض المخطواطات فبادرت إلى إخراجه فی "السلسلة الصحیحة" برقم (2764)، ولذلک نقلته من "ضعیف الترغیب" إلى هنا، وهو من فوائد هذه الطبعة، والحمد لله الذی بنعمته تتم الصالحات.
([15]) وهو کما قال، لکن عزوه إلى أبی داود وهم، فإنه لم یروه فی "سننه" کما یدل علیه صنیع أبی البرکات فی "المنتقى"، والعراقی فی "تخریج الإحیاء"، والنابلسی فی "ذخائر المواریث".
([16]) کذا قال، وفیه من لا یعرف، لکن له شواهد یتقوى بها، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2797). ومن جهل المعلقین الثلاثة أنهم صدروه بقولهم: "حسن"، ثم أعلوه بما نقلوه عن الهیثمی أنه قال: "رواه الطبرانی، وفیه خداش بن المهاجر، ولم أعرفه".
([17]) قلت: نعم هو کذلک لو ثبت.
([18]) هو رزین بن معاویة العَبدری أبو الحسن الأندلسی السَّرَقُسْطی توفی سنة (535)، وکتابه الذی أشار إلیه المؤلف هو "تجرید الصحاح الستة" وقع فی کثیر من الأحادیث التی لا أصل لها فی الکتب الستة ولا فی غیرها أیضاً، وقد أشار إلى ذلک المؤلف هنا، وفیما یأتی من المواضع، وراجع الحدیث (207) من کتابی "الأحادیث الضعیفة". وسیأتی التنبیة على غیره فی هذا الکتاب، ولهذا قال الذهبی فی ترجتمه من "السیر" (20/ 205): "قلت: أدخل فی کتابه زیادات لو تنزه عنها لأجاد".
و(رَزین) بفتح الراء، و(العبدری) نسبة إلى (عبد الدار).
قلت: وکتاب "التجرید" نقله ابن الأثیر فی "جامع الأصول" مفرقاً على أبوابه، انظره (1/ 55). ووقع فی الأصول: "السرقسطی" وهو خطأ، وصوابه من کتب الرجال، وما سیأتی من کلام الشیخ نفسه (کتاب الصلاة/ باب 16) التعلیق على رقم (569/ 223) [ش].
([19]) هذا هو الصواب فی العزو، وأما الجهلة فقالوا: "رواه ابن المبارک فی "الزهد" (1014).."، وکذبوا لبالغ جهلهم، فهم لا یفرقون بین "الزهد" لابن المبارک، وبین "زوائده" للحسین بن الحسن المروزی، هذا مع تصریح المؤلف بالتفریق بینهما، فالقائل: "حدثنا أبو معاویة.." هو المروزی، ولیس ابن المبارک، وفیه: "أخبرنا" مکان "حدثنا".
([20]) بفتح الحاء المهملة والیاء المثناة من تحت مشددة. ووقع فی الکتاب هنا وفی کل مکان جاء ذکره بالموحدة، وفی جل النسخ المطبوعة التی وقفت علیها.
([21]) قلت: بل هو حسن لولا أنه متقطع بین خالد بن معدان وأبی ذر، وقد غفل الهیثمی أیضاً عن هذه العلة فصرح بتحسینه، وقلده المعلقون الثلاثة فی طبعتهم المزخرفة، فحسنوه! وقد أخرجت الحدیث لهذه العلة فی "الضعیفة" (4985).
([22]) قلت: وکذا قال المؤلف فی "إخلاص النیة فی الجهاد" (12- الجهاد/ 10)، وهو یوهم أن ابن ماجه لم یروه، ولیس کذلک، فقد أخرجه فی "الزهد" رقم (4227).
([23]) قلت: وهو رواه عن علقمة بن أبی وقاص اللیثی عن عمر بن الخطاب، فالحدیث لیس متواتراً، بل هو مشهور.
([24]) قلت: وهو من أحادیث الآحاد الصحیحة التی اتفق العلماء على صحتها، وتلقته الأمة بالقبول کما فی "شرح الأربعین" للحافظ ابن رجب، فهو یفید العلم والیقین، خلافاً لما یجهر به بعض الکتاب الیوم: إن أحادیث الآحاد مطلقاً لا تفید العلم، فإن هذا القول على إطلاقه باطل، دون شک ولا ریب، وبیانه فی رسالتی "وجوب الأخذ بحدیث الآحاد فی العقیدة" ورسالتی الأخرى "الحدیث حجة بنفسه فی العقائد والأحکام". وهما مطبوعتان.
([25]) جمع (سوق): وهو موضع البیاعات، والتقدیر: أهل أسواقهم الذین یبیعون ویشترون کما فی المدن، وفی الأصل: "قدر نیاتهم" وهو خطأ. وانظر کتابی "مختضر البخاری – البیوع".
([26]) 1) ظاهر حدیث نشان میدهد که این لشکر از این امت میباشد که در آخرالزمان به سوی مکه هجوم میآورند لیکن قبل از رسیدن به مکه زمین آنها را در خود فرو میبرد و این لشکر با لشکر احباش که بر مکه تسلط یافته و کعبه را خراب میکنند فرق میکند. الله اعلم
2) اسواق = جمع سوق که اینجا به معنای بازاریان میباشد، وجود بازاریان و دیگران در این لشکر نشان دهندهی بزرگی آن میباشد.
3) اعتقاد به اینکه پیامبر به اذن خداوند به بعضی از مسائل آینده اشاره کرده است.
4) لازم است انسان مؤمن از همنشینی یا همراهی انسانهای نادرست خودداری کند چون بعید نیست اگر عذابی نازل شود شامل حالش گردد. [م]
([27]) بإسکان اللام أی: وراءنا، قال الحافظ ابن حجر: "وضبطه بعضهم بتشدید اللام وسکون الفاء".
([28]) بکسر الشین المعجمة وسکون العین المهملة بعدها موحَّدة: طریقاً من الجبل. و(الوادی): کل مُنْفَرجٍ بین جبال أو آکام یکون منفذاً للسیل.
([29]) مقدار ثواب با توجه به نیت و عمل انسان متفاوت است:
الف) هنگامی که انسان قصد عمل نیکی را نمود لیکن عذری پیش آمد و موفق به انجام دادن آن نشد به مقدار قصد و نیتش به او ثواب داده میشود.
ب) و اگر در حالت غیر عذر آن عمل نیک را انجام میداد، در زمان معذور بودن به او اجر کامل عمل داده میشود، همانند مسافر و بیمار. [م]
([30]) قلت: زیادتان من "صحیح مسلم" (8/ 11)، والأخرى فی روایة له، ولم ینتبه لهما المعلقون الثلاثة. والثانیة منهما ضروریة هامة، وقد انقلبت على بعضهم فأفسد المعنى. انظر تعلیقی على "ریاض الصالحین" (ص14 طبع المکتب الإسلامی).
([31]) أی: یجری فیه من غیر هدى، ویصرفه فی الباطل.
([32]) هذه الروایة من أفراد مسلم دون البخاری؛ خلافاً لما یوهمه صنیع المؤلف رحمه الله تعالى کما نبه علیه الناجی (9/1).
([33]) هلاکت واقعی برای کسی است که از این رحمت الهی خویش را محروم ساخته و هلاک گردد. صحیح مسلم با شرح نووی 131. [م]
([34]) أی: فوضع صدقته فی ید سارق وهو لا یعلم أنه سارق.
([35]) مبنی للمجهول، وهذا إخبار فی معنى التعجب أو الإنکار.
([36]) یعنی: صدقهام به دست دزدی افتاد.