ترهیب از ریا و آنچه هنگام ترس از آن گفته میشود
26-22- (1) (صحیح) عَن أَبِی هُرَیرَةَ قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «إِنَّ أولَ النَّاسِ یُقْضَى یومَ القیامةِ علیه رجلٌ استُشْهِدَ، فأُتِیَ بِهِ، فَعَرَّفهُ نِعَمَهُ، فَعَرَفَها، قال: فما عملتَ فیها؟ قال: قاتلتُ فیک حتى استُشْهِدتُ. فقال: کذبتَ، ولکنَّکَ قاتلتَ لأن یقالَ: فلانٌ جَرِیءٌ، فقد قیل، ثم أُمِرَ به، فَسُحِبَ على وَجْهِهِ، حتى أُلقیَ فی النَّارِ. ورجلٌ تَعَلَّمَ العِلْمَ وَعَلَّمَهُ، وقرأَ القرآن، فَأُتیَ به، فعرَّفهُ نِعَمَهُ، فَعَرَفَهَا، قال: فما عملتَ فیها؟ قال: تَعلَّمْتُ العِلْمَ وعلَّمْتُهُ، وقرأْتُ فیکَ القرآنَ، قال: کذبتَ، ولکنکَ تعلَّمْتَ لیقال: عالمٌ، وقرأتَ القرآن لیقال: هو قارئ، فقد قیلَ، ثُمَّ أُمِرَ به فَسُحِبَ على وجهِه، حتى أُلقِیَ فی النَّارِ. ورجلٌ وسَّعَ اللهُ علیه، وأَعطَاهُ من أَصنافِ المال، فأُتیَ بِهِ، فعرَّفهُ نِعَمه، فَعَرَفَهَا، قال: فما عَمِلْتَ فیها؟ قال: ما تَرکتُ من سبیلٍ تُحِبُّ أَنْ یُنفَق فیها إِلا أَنفقتُ فیها لک، قال: کذبتَ، ولکنکَ فعلتَ لیُقَال: هو جَوادٌ، فقد قیل، ثم أُمِرَ به فَسُحِبَ على وجهه حتّی أُلقیَ فی النَّارِ».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اولین کسی که روز قیامت محاکمه میشود مردی است که شهید شده؛ وی آورده میشود و خداوند نعمتهای خود را به او یادآور شده و نشان میدهد و او نعمتها را میشناسد و خداوند میفرماید: در مقابل این نعمتها چه کردی؟ میگوید: در راه تو جنگیدم تا شهید شدم؛ خداوند میفرماید: دروغ گفتی، تو جنگیدی تا گفته شود: او شجاع است و چنین گفته شد. پس در مورد وی دستور صادر میگردد و با سر و صورت روی زمین کشیده شده و به دوزخ انداخته میشود. و مردی است که علم آموخته و به مردم یاد داده و قرآن خوانده است، آورده میشود و خداوند نعمتهای خود را به او میشناساند و او هم آنها را میشناسد و خداوند میفرماید: در برابر این نعمتها چه کردی؟ میگوید: علم آموختم و آن را تعلیم دادم و برای رضایت تو قرآن خواندم؛ خداوند میفرماید: دروغ گفتی، زیرا علم آموختی تا گفته شود که عالمی و قرآن خواندی تا گفته شود قاری هستی و چنین گفته شد. سپس در مورد وی نیز دستور داده میشود و با سر و صورت کشیده شده و به دوزخ انداخته میشود. و مردی است که خداوند به وی رزق زیادی داده و انواع مال به او ارزانی داشته است، آورده میشود و آن نعمتها به او شناسانده میشود و آنها را میشناسد، خداوند میفرماید: در مقابل آنها چه کردی؟ میگوید: در راهی که تو دوست داشتی خرج شود، آن را به خاطر رضایت تو خرج کردم؛ خداوند میفرماید: دروغ گفتی زیرا این کار را کردی تا گفته شود جوانمرد و بخشنده است و چنین گفته شد. سپس با سر و صورت کشیده شده و به دوزخ انداخته میشود».
رواه مسلم والنسائی. ورواه الترمذی وحسنه وابن حبان فی «صحیحه» کلاهما بلفظ واحد عن([1]) الولید بن أبی الولید أبی عثمان المدینی؛ أنَّ عُقبَةَ بنَ مسلم حدَّثه، أن شُفَیّاً الأصبحیَّ حدَّثه: «أَنه دخل المدینةَ فَإِذا هو برجلٍ قد اجتمع علیه الناسُ، فقال: من هذا؟ قالوا: أَبو هریرةَ، قال: فَدَنَوتُ منه، حتى قعدتُ بین یدیه؛ وهُوَ یُحَدِّثُ الناسَ، فَلَمَّا سکتَ وخلا، قلتُ له: أَسأَلُکَ بِحَقِّ وَبِحَقِّ، لمَّا حَدَّثتَنی حدیثا سمعتَه من رسولِ الله ج عَقِلْتَهُ وعَلِمْتَهُ، فقال أَبو هریرة: أَفْعَلُ، لأُحَدِّثَنَّکَ حدیثا حدَّثَنیه رسولُ الله ج عَقِلْتُهُ وعَلِمْتُهُ، ثُمَّ نَشَغَ أَبو هریرةَ نَشْغَة، فمکثْنا قلیلا ثم أفاق، فقَالَ: لأُحَدِّثَنَّکَ حَدیثا حَدَّثنیه رسولُ الله - ج - أنَا وهو فی هذا البیت، ما معنا أَحدٌ غیری وغیرُه، ثمَّ نَشَغَ أبو هریرة نَشْغَة أخرى، ثُمَّ أَفَاقَ ومَسَحَ عن وَجْهِهِ، فَقال: أَفعلُ، لأُحَدِّثَنَّکَ حدیثا حدَّثنیه رسولُ الله ج أَنَا وهوَ فی هذا البیتِ، مَا مَعنا أَحَدٌ غَیری وغَیرَهُ، ثمَّ نشغ أبو هُریرةَ نَشْغَة شدیدة، ثُمَّ مَالَ خَارّا([2]) على وجهه، فَأسْنَدتُهُ طَویلا، ثُمَّ أفَاقَ، فقال: حدَّثنی رسولُ الله ج: «إنَّ اللهَ تبارک وتعالی إِذَا کانَ یومُ القِیامَةِ، یَنزِلُ إِلى العِبَاد([3])، لِیَقْضِیَ بَینَهُم، وَکُلُّ أُمَّةٍ جَاثِیَةٌ، فَأوَّلُ مَن یُدعی به رجلٌ جَمَعَ القُرآنَ، ورجُلٌ قُتِلَ فی سبیل الله، ورجلٌ کثیرُ المالِ، فیقولُ اللهُ عَز وجَل للقارئ: أَلم أُعَلِّمْکَ مَا أَنزلتُ على رسولی؟ قال: بَلَى یا ربِّ، قال: فما عملتَ فیما عَلِمتَ؟ قال: کنتُ أَقومُ به آناءَ اللیل وآناءَ النهار، فیقولُ اللهُ عز وجل لهُ: کَذَبتَ، وتقولُ له الملائکةُ: کَذَبتَ، ویقولُ الله تبارک وتعالی: بَل أَرَدْت أَن یُقَالَ: فُلانٌ قَارئ، وَقَدْ قِیلَ ذَلِک. ویُؤْتَى بِصَاحِبِ المالِ، فیقولُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: أَلم أُوسع([4]) علیک حتَّى لَم أَدَعْکَ تحتاجُ إِلى أَحَدٍ؟ قالَ: بَلى یا ربِّ؛ قالَ: فَمَاذَا عَمِلْتَ فیمَا آتَیتُکَ؟ قال: کنتُ أَصِلُ الرَّحِمِ، وَأَتَصَدَّق. فیقولُ الله لَهُ: کَذَبْتَ، وتَقُولُ الملائِکَةُ: کَذبتَ، ویقولُ اللهُ تبارک وتعالی: بَل أَردتَ أَن یُقالَ: فلانٌ جَوادٌ، وَقد قیل ذلک. وَیُؤتى بالذی قُتِلَ فی سبیلِ الله، فیقول اللهُ لهُ: فیماذا قُتِلتَ؟ فیقولُ: أی ربِّ! أَمرتَ بالجهاد فی سبیلِکَ، فقاتلتُ حتَّى قُتِلتُ، فیقولُ الله لَهُ: کَذَبتَ، وتقول الملائکةُ: کَذَبْتَ، ویقولُ اللهُ: بَل أردتَ أَن یُقَالَ: فُلانٌ جَرِیءٌ، فقد قِیلَ ذلک». ثم ضَربَ رسولُ الله ج على رُکْبَتی، فقال: «یا أَبا هُریرة! أُولئک الثلاثةُ أَوَّلُ خَلقِ اللهِ تُسَعَرُ بهم النارُ یومَ القیامةِ». قال الولیدُ أبو عثمان المدینی: وأخبرنی عُقبةُ أنَّ شُفَیّاً هو الذی دخل على معاویة فأَخبره بهذا، قال أَبو عثمان: وحدَّثنی العلاء بن أَبی حکیم أنَّهُ کان سَیَّافاً لِمُعاویةَ قال: فدخل علیه رجلٌ، فأخبَرهُ بِهذَا عن أبی هریرة، فقالَ معاویةُ: قد فُعِلَ بهؤلاءِ هکذا، فَکَیفَ بِمَن بقی من النَّاسِ؟ ثم بَکَى معاویة بکاء شدیداً، حتى ظَنَنّا أَنَّهُ هَالِکٌ، وقُلنا: قد جاء هذا الرجلُ بِشرٍّ، ثُمَّ أَفاقَ معاویةُ، ومسحَ عن وجْهِهِ، وقال: صدقَ اللهُ ورسولُهُ: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٦﴾.
شُفَی أصبحی میگوید: وارد مدینه شد، مردی را دید که مردم گردش جمع شده بودند. گفت: او کیست؟ گفتند: ابوهریره است. وی میگوید: به او نزدیک شدم تا جلویش نشستم درحالیکه او با مردم صحبت میکرد. وقتی که ساکت شد و خلوت گردید به او گفتم: از تو میخواهم به حق و حقانیت حدیثی را برایم نقل کنی که از رسول الله ج شنیدهای، آن را درک کرده و فهمیدهای. ابوهریره س گفت: چنین میکنم. حدیثی به تو میگویم که رسول الله ج به من گفته است، فهمیده و درکش کردهام. سپس نفسی زد و آهی کشید که تا نزدیکی بیهوشی رفت. کمی تأمل کردیم سپس به حالت عادی برگشت و گفت: حدیثی برایت میگویم که رسول الله ج آن حدیث را به من گفته است درحالیکه من و او در این خانه بودیم و غیر از من و او کسی همراه ما نبود. سپس آه دیگری کشید که تا حد بیهوشی رفت. سپس به حالت عادی برگشت و دستی بر چهرهاش کشید و گفت: چنین میکنم. حدیثی برایت میگویم از احادیثی که رسول الله ج آن را به من فرمود. و من و رسول الله ج در این خانه بودیم و هیچ فردی غیر از ما دو نفر نبود. سپس ابوهریره آه شدیدی کشید و میل کرده و بر صورتش افتاد. پس او را برای مدتی طولانی به حالت تکیه نگه داشتم. سپس به هوش آمد و گفت: رسول الله ج این حدیث را به من فرمود: «هنگامی که روز قیامت فرا رسد خداوند تبارک و تعالی بسوی بندگانش فرود میآید تا بین بندگان قضاوت کند، درحالیکه همهی امتها بر دو زانویشان افتادهاند. پس اولین کسانی که به سوی او خوانده میشوند مردی است که قرآن را جمع کرده و مردی است که در راه خدا کشته شده و مردی که دارای مال و اموال زیادی است. پس خداوند ﻷ به قاری قرآن میفرماید: آیا به تو یاد ندادم آنچه را که بر رسولم نازل کردم؟ میگوید: بله پروردگارا؛ خداوند میفرماید: پس با آن چیزهایی که به تو آموختم چه کردی؟ آن شخص جواب میدهد: من در اواخر شب و اواخر روز قرآن را تلاوت میکردم. پس خداوند به او میگوید: دروغ گفتی و فرشتگان به او میگویند: دروغ گفتی؛ و خداوند میفرماید: بلکه میخواستی گفته شود فلانی قاری است و چنین گفته شد. سپس کسی که مال و ثروتی داشته آورده میشود و خداوند میفرماید: آیا روزی زیادی به تو ندادم تا اینکه محتاج کسی نباشی؟ میگوید: بله پروردگارا؛ پس خداوند میفرماید: با آنچه به تو دادم چه کردی؟ آن مرد جواب میدهد: من صله رحم را به جا آوردم و صدقه دادم. پس خداوند به او میفرماید: دروغ گفتی و فرشتگان میگویند: دروغ گفتی. خداوند میفرماید: بلکه میخواستی گفته شود فلانی بسیار بخشنده است و چنین گفته شد. سپس شخصی که در راه خدا کشته شده، آورده میشود پس خداوند به او میفرماید: برای چه چیزی کشته شدی؟ جواب میدهد: پروردگارا، دستور به جهاد در راهت دادی، پس جنگیدم تا کشته شدم. پس خداوند به او میگوید: دروغ گفتی و فرشتگان به او میگویند: دروغ گفتی. خداوند میفرماید: بلکه میخواستی گفته شود، فلانی شجاع و دلیر است و چنین گفته شد». سپس رسول الله ج بر دو زانوی من زد و گفت: «ای ابوهریره س، این سه نفر اولین مخلوقات خداوند هستند که در روز قیامت بوسیله آنها آتش جهنم شعلهور میشود».
ولید بن عثمان المدینی میگوید: شُفی به مجلس معاویه داخل شد و این حدیث را از ابوهریره س برای او بازگو کرد. معاویه گفت: با آنها اینگونه برخورد شد پس با بقیه مردم چگونه رفتار خواهد شد؟! سپس معاویه چنان گریست که تصور کردیم خواهد مُرد. ما گفتیم: این مرد شری برایمان آورد. سپس معاویه به حالت عادی برگشت و دستی بر چهره کشید و گفت: الله و رسولش راست گفتند: ﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٦﴾ [هود: 15-16] «کسیکه زندگانی دنیا و زینت آن را بخواهد، (پاداش) اعمالش را در این (دنیا) به طور کامل و تمام به آنها میدهیم و چیزی از آنها کم و کاست نخواهند شد. اینان کسانی هستند که در آخرت، جز آتش (جهنم، نصیبی) نخواهند داشت و آنچه را در دنیا انجام دادهاند، بر باد رفته است و آنچه را عمل میکردند باطل است».
ورواه ابن خزیمة فی "صحیحه" نحو هذا لم یختلف إلا فی حرف أو فی حرفین.
(جریء) به فتح جیم و کسر راء یعنی: شجاع. (نَشَغ) به فتح نون و شین یعنی: نفس بلندی کشید و از روی تاسف یا شوق نزدیک بود بیهوش گردد([5]).
27-8- (1) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ب قَالَ: قُلتُ: یَا رَسُولَ الله! أَخْبِرْنِی عَنِ الْجِهَادِ وَالْغَزْوِ؟ فَقَالَ: «یَا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَمْرٍو! إِنْ قَاتَلْتَ صَابِرًا مُحْتَسِبًا، بَعَثَکَ اللَّهُ صَابِرًا مُحْتَسِبًا، وَإِنْ قَاتَلْتَ مُرَائِیًا مُکَاثِرًا بَعَثَکَ اللَّهُ مُرَائِیًا مُکَاثِرًا، یَا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَمْرٍو! عَلَى أَیِّ حَالٍ قَاتَلْتَ، أَوْ قُتِلْتَ؛ بَعَثَکَ اللَّهُ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ».
رواه أبو داود([6]) قال الحافظ: "وستأتی أحادیث من هذا النوع فی باب مفرد فی "الجهاد" [12/10] إن شاء الله تعالى".
و از عبدالله بن عمرو بن عاص ب روایت است که میگوید: گفتم: ای رسول خدا، برایم از جهاد و جنگ بگویید؟ پس رسول الله ج فرمودند: «ای عبدالله بن عمرو، اگر با صبر و امیدِ ثواب و پاداش جنگیدی، خداوند متعال تو را چنین مبعوث خواهد کرد و اگر از روی ریا و فخرفروشی جنگیدی، خداوند تو را چنین مبعوث خواهد کرد؛ ای عبدالله بن عمرو، در هر حالتی که بجنگی یا کشته شوی، خداوند متعال تو را در همان حالت مبعوث خواهد کرد».
28-23- (2) (صحیح) وَعَنْ أُبَىِّ بْنِ کَعْبٍ س قَالَ قَالَ رَسُولُ الله ج: «بَشِّرْ هَذِهِ الأُمَّةَ بِالسَّنَاءِ وَالدِّینِ وَالرِّفْعَةِ، وَالتَّمْکِینِ فِى الأَرْضِ، فَمَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ عَمَلَ الآخِرَةِ لِلدُّنْیَا؛ لَمْ یَکُنْ لَهُ فِى الآخِرَةِ مِن نَصِیبٍ».
رواه أحمد، وابن حبان فی "صحیحه" والحاکم والبیهقی، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد".
از ابی بن کعب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بشارت بده این امت را به روشنائی و سربلندی و دینداری و مقام والا و حاکمیت و استقرار در زمین؛ پس کسی که عمل اخروی را برای کسب دنیا انجام دهد در آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد».
وَ فِی رَوایَةٍ لِلبَیهَقی: قَالَ رَسُولُ الله ج: «بَشِّرْ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِالتیسیرِ وَالسَّنَاءِ وَالرِّفْعَةِ([7]) بِالدِّینِ، وَالتَّمْکِینِ فِی الْبِلَادِ، وَالنَّصْرِ، فَمَنْ عَمِلَ مِنْهُمْ بِعَمَلِ الْآخِرَةِ لِلدُّنْیَا؛ فَلَیْسَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ نَصِیبٌ».
و در روایتی از بیهقی آمده است که رسول الله ج فرمودند: «بشارت بده این امت را به آسانی و مقام و قدر و منزلت والا نزد خداوند به سبب دین و حاکمیت در شهرها و نصرت و پیروزی؛ پس کسی که عمل اخروی را برای کسب دنیا انجام دهد هیچ بهره و نصیبی ندارد».
29-9- (2) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ الله، إِنِّی أَقِفُ الْمَوْقِفَ أُرِیدُ وَجْهَ الله، وَأُرِیدُ أَنْ یُرَىَ مَوْطِنِی؟ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ ج حَتَّى نَزَلَتْ: ﴿فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾.
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرطهما"، والبیهقی من طریقه، ثم قال: "رواه عبدان عن ابن المبارک فأرسله، لم یذکر فیه ابن عباس"([8]).
«و از ابن عباس ب روایت است که میگوید: کسی گفت: ای رسول خدا، در راستای کسب رضای خداوند موضع گیری داشتم، میخواهم جایگاه خود را بدانم؟ پس رسول الله ج به وی پاسخی نداد تا اینکه این آیه نازل شد: ﴿فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا﴾ [الکهف: 110] «پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد و هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد».
30-24 - (3) (صحیح) وَعَن أَبی هِنْدٍ الدَّارِىِّ؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبی ج یَقُولُ: «مَنْ قَامَ مَقَامَ رِیَاءٍ وَسُمْعَةٍ؛ رَاءَى اللَّهُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَسَمَّعَ».
رواه أحمد بإسناد جید؛ والبیهقی.
از ابو هند داری س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمود: «هرکس در مقام ریا و شهرت برآید، خداوند متعال در روز قیامت (او را رسوا نموده و حقیقت امرش را) به مردم نشان داده و میشنواند».([9])
0-10- (3) (ضعیف جدا) والطبرانی([10]) ولفظه؛ أنَّهُ سَمِعَ رَسول الله ج یَقول: «مَنْ رَاءَى بِاللهِ لِغَیْرِ اللهِ؛ فَقَدْ بَرِئَ مِنَ اللهِ».
و طبرانی آنرا روایت نموده و لفظ آن چنین است: وی از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «هرکس در برابر خداوند متعال برای غیرالله به ریاکاری روی آورد، درحقیقت از خداوند برائت جسته است».
31-25- (4) (صحیح) وَعَن عَبْدالله بْنَ عَمْرٍو ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «مَنْ سَمَّعَ النَّاسَ بِعَمَلِهِ، سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ مَسَامِعَ خَلْقِهِ، وَصَغَّرَهُ وَحَقَّرَهُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" بأسانید أحدها صحیح، والبیهقی([11]).
و از عبدالله بن عمرو ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «کسی که با عملش نزد مردم شهرت طلبی کند. خداوند شهرت او را به گوش خلایق رسانده و او را کوچک و حقیر مینماید».
32-26- (5) (صحیح) وَعَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِاللهِ س قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ ج: «مَنْ سَمَّعَ؛ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ، وَمَنْ یُرَاء؛ یُرَاء الله بِهِ».
رواه البخاری ومسلم.
از جندب بن عبدالله س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «کسی که برای شهرت عملی را انجام دهد خداوند او را در روز قیامت رسوا میکند و کسی که از روی ریا عملی را انجام دهد خداوند با آشکار نمودن ریاکاری وی، شرمندهاش میسازد».
(سمَّع) به تشدید میم؛ یعنی: هرکس عملی را از باب ریا به مردم نشان دهد، خداوند متعال نیت فاسد وی در مورد آن عمل را در روز قیامت نمایان میکند و او را در میان همگان رسوا میسازد.
33-27- (6) (صحیح لغیره) عَنْ عَوْفِ بن مَالِکٍ الأَشْجَعِیِّ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ قَامَ مَقَامَ رِیَاءٍ رَاءَى اللَّهُ بِهِ، وَمَنْ قَامَ مَقَامَ سُمْعَةٍ سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ».
رواه الطبرانی بإسناد حسن.
از عوف بن مالک أشجعی س روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «کسی که خود را در جایگاه ریا قرار دهد، خداوند شرمندهاش میکند و کسی که در مقام شهرت قرار گیرد، خداوند رسوایش میکند».
34-28- (7) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُعَاذِ بن جَبَلٍ س عَن ْرَسُولِ الله ج قَالَ: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَقُومُ فِی الدُّنْیَا مَقَامَ سُمْعَةٍ وَرِیَاءٍ إِلا سَمَّعَ اللَّهُ بِهِ عَلَى رُءُوسِ الْخَلائِقِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه الطبرانی بإسناد حسن.
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بندهای نیست که در دنیا، در مقام شهرت و ریا قرار گیرد مگر اینکه خداوند متعال در روز قیامت در برابر همگان او را رسوا میکند».
35- 29- (8) (صحیح موقوف) وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: «مَنْ رَاءَى بِشَیْءٍ فِی الدُّنْیَا مِنْ عَمَله؛ وَکَلَهُ اللهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَقَالَ: انْظُرْ هَلْ یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا؟!
رواه البیهقی موقوفاً([12]).
از ابن عباس ب روایت است: کسی که به نیت ریا عملی را در دنیا انجام دهد، خداوند در روز قیامت عملش را به خودش واگذار میکند و میفرماید: بنگر آیا تو را بینیاز میکند؟!.
36-11- (4) (موضوع) وَرُوِیَ عَن أَبی هُرَیرَةَ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «من تَزَیَّنَ بِعملِ الآخرةِ وهو لا یریدُها ولا یَطلُبها؛ لُعِنَ فی السموات والأرضِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط".
و از ابوهریره س روایت شده که میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس مزین به عمل آخرت گردد (آن را انجام دهد) درحالیکه قصد و هدف وی از آن آخرت نباشد، در آسمانها و زمین لعنت شده است».
37-12- (5) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ الجارود قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ؛ طُمِسَ وَجْهُهُ، ومُحِقَ ذِکْرُهُ، وَأُثْبِتَ اسْمُهُ فِی النَّارِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر".
و از جارود روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با عمل آخرت در پی به دست آوردن دنیا باشد، چهرهاش محو گردیده و ذکر و یاد وی از میان خواهد رفت و نام وی در آتش ثبت خواهد شد».
38-13- (6) (ضعیف جداً) وَعَن أَبِی هُرَیرَة س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ رِجَالٌ یَخْتُلُونَ([13]) الدُّنْیَا بِالدِّینِ، یَلْبَسُونَ لِلنَّاسِ جُلُودَ الضَّأْنِ مِنَ اللِّینِ، أَلْسِنَتُهُمْ أَحْلَى مِنَ العَسَل، وَقُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الذِّئَابِ، یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: أَبِی یَغْتَرُّونَ، أَمْ عَلَیَّ یَجْتَرِئُونَ؟! فَبِی حَلَفْتُ، لَأَبْعَثَنَّ عَلَى أُولَئِکَ مِنْهُمْ فِتْنَةً تَدَعُ الحَلِیمَ [مِنْهُمْ] ([14]) حَیْرَانَ».
رواه الترمذی من روایة یحیى بن عبید [الله] ([15]): سمعت أبی یقول: سمعت أبا هریرة، فذکره.
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در آخرالزمان کسانی خواهند بود که با عمل دنیا خواستار آخرت هستند؛ در برابر مردم لباس پشمین میپوشند (تا مردم گمان برند آنها زاهد و پارسا بوده و دنیا را ترک کرده و مشتاق آخرت میباشند) زبانشان از عسل شیرینتر است درحالیکه قلبهایشان چون قلب گرگ است؛ خداوند متعال میفرماید: آیا (به حلم و فرصت دادن من) فریفته شدهاند یا اینکه نسبت به من جرات پیدا کردهاند؟ به ذاتم سوگند یاد میکنم فتنهای به سوی آنان روانه خواهم کرد که صبور آنان حیران و سرگشته خواهد شد».
0-14- (7) (ضعیف) ورواه مختصراً من حدیث ابن عمر وقال: "حدیث حسن"([16]).
و آنرا به صورت مختصر از ابن عمر روایت کرده است و میگوید: «این حدیث حسن است».
39-15- (8) (موضوع) وَرُوِیَ عَنهُ([17]) قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ تَحَبَّبَ إِلَى النَّاسِ بِمَا یُحِبُّونَ، وَبَارَزَ اللَّهَ بِمَا یَکْرَهُ، لَقِیَ الله وَهُوَ عَلَیْهِ غَضْبَانُ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط".
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با آنچه مردم دوست دارند نسبت به آنها ابراز محبت کند و آنچه را خداوند نمیپسندد بروز دهد، خداوند متعال را در حالی ملاقات خواهد کرد که بر وی خشمگین است».
40-16- (9) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنهُ أَیضاً قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنْ جُبِّ الحُزنِ»([18])». قَالُوا: یَا رَسُولَ الله! وَمَا جُبُّ الحَزَنِ؟ قَالَ: «وَادٍ فِی جَهَنَّمَ تَتَعَوَّذُ مِنْهُ جَهَنَّمُ کُلَّ یَوْمٍ مِئَةَ مَرَّةٍ». قِیلَ: یَا رَسُولَ الله وَمَنْ یَدْخُلُهُ؟ قَالَ: «الْقَرَّاءُ الْمُرَاءُونَ بِأَعْمَالِهِمْ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب" وابن ماجه ولفظه: «تَعَوَّذُوا بِالله مِنْ جُبِّ الحُزنِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ الله، وَمَا جُبُّ الْحُزْنِ؟ قَالَ: «وَادٍ فِی جَهَنَّمَ، یُتَعَوَّذُ مِنْهُ جَهَنَّمُ کُلَّ یَوْمٍ أَرْبَعَ مِئَةِ مَرَّةٍ». قیل: یَا رَسُولَ الله مَنْ یَدْخُلُهُ؟ قَالَ «أُعِدَّ لِلْقُرَّاءِ الْمُرَائِینَ بِأَعْمَالِهِمْ، وَإِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الْقُرَّاءِ إِلَى اللَّهِ الَّذِینَ یَزُورُونَ الْأُمَرَاءَ» - وفی بَعضِ النسخ: «الأمراء الْجَوَرَةَ -»([19]).
و همچنین از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از چاه غم و اندوه به الله پناه ببرید». گفتند: ای رسول خدا، چاه اندوه چیست؟ فرمودند: «درهای در دوزخ است که دوزخ هر روز صد مرتبه از آن به خداوند پناه میبرد». گفته شد: ای رسول خدا، چه کسی وارد آن میشود؟ فرمودند: «قاریانی که با اعمال خود به ریاکاری میپردازند».
و در پایان روایت ترمذی آمده است: «بدترین قاریان نزد خداوند کسانی هستند که امرا و پادشاهان [ظالم] را ملاقات میکنند».
(ضعیف جداً) ورواه الطبرانی فی "الأوسط" بنحوه؛ إلا أنه قال: «یُلْقَى فِیهِ الْغَرَّارُونَ»، قِیلَ: یَا رَسُولَ الله، وَمَا الْغَرَّارُونَ؟ قَالَ: «الْمُرَاءُونَ بِأَعْمَالِهِمْ فِی الدُّنْیَا».
طبرانی در «الأوسط» مانند آنرا روایت نموده جز اینکه در آن آمده است: «غرارون در آن انداخته میشوند». گفته شد: ای رسول خدا، غرارون چه کسانی هستند؟ فرمودند: «کسانی که با اعمال خود در دنیا به ریاکاری مشغول بودند».
41-17- (10) (ضعیف) ورواه أیضاً عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوَادِیًا یَسْتَعِیذُ جَهَنَّمُ مِنْ ذَلِکَ الْوَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ أَرْبَعَ مِئَةِ مَرَّةٍ، أُعِدَّ ذَلِکَ الْوَادِی لِلْمُرَائِینَ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ج: لِحَامِلِ کِتَابِ اللهِ، وَلِلْمُتَصَّدِّقِ فِی غَیْرِ ذَاتِ اللهِ، وَالحاجِّ إِلَى بَیْتِ اللهِ، وَلِلْخَارِجِ فِی سَبِیلِ اللهِ».
قال الحافظ: "رفع حدیث ابن عباس غریب. ولعله موقوف والله أعلم".
و همچنین ابن عباس ب از رسول الله ج روایت میکند که فرمودند: «در دوزخ درهای است که هر روز دوزخ چهارصد بار از آن به خداوند پناه میبرد؛ این دره برای ریاکاران امت محمد ج آماده شده است؛ برای حامل کتاب الله و کسی که برای غیرالله صدقه میدهد و کسی که برای حج به سوی بیت الله عازم است و کسی که در راه خدا خارج شده است».
42-18- (11) (ضعیف) وَعَنِ ابنِ مَسعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ ج: «مَنْ أَحْسَنَ الصَّلَاةَ حَیْثُ یَرَاهُ النَّاسُ، وَأَسَاءَهَا حِینَ یَخْلُو، فَتِلْکَ اسْتِهَانَةٌ اسْتَهَانَ بِهَا رَبَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى».
رواه عبدالرزاق فی "کتابه" وأبو یعلى؛ کلاهما من روایة إبراهیم بن مسلم الهَجَری([20]) عن أبی الأحوص عنه. ورواه من هذه الطرق ابن جریر الطبری مرفوعاً أیضاً، وموقوفاً على ابن مسعود، وهو أشبه.
و از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس از این جهت نمازش را نیکو گرداند که مردم او را میبینند و چون به خلوت رود نمازش را به همان نیکویی نمیخواند، این عمل وی اهانت به پروردگارش میباشد».
43-19- (12) (ضعیف) وَعَن شَدَّادِ بنِ أَوسٍ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «مَنْ صَامَ یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَکَ، وَمَنْ صَلَّى یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَکَ، وَمَنْ تَصَدَّقَ یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَکَ».
رواه البیهقی من طریق عبدالمجید بن بَهرام، عن شهر بن حَوشَب. وسیأتی أتم من هذا إن شاء الله تعالى [بعد حدیث واحد] ([21]).
از شداد بن اوس س روایت است: از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «هرکس بر مبنای ریا روزه بگیرد، شرک ورزیده است و هرکس ریاکارانه نماز بخواند، شرک ورزیده است و هرکس از روی ریا صدقه دهد شرک ورزیده است».
44-30- (9) (حسن) وَعَنْ رُبَیْحِ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى سَعِیدٍ الْخُدْرِىِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جده قَال: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ الله ج وَنَحْنُ نَتَذَاکَرُ الْمَسِیحَ الدَّجَّالَ، فَقَالَ: «أَلاَ أُخْبِرُکُمْ بِمَا هُوَ أَخْوَفُ عَلَیْکُمْ عِنْدِى مِنَ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ؟». فَقُلْنَا: بَلَى یا رُسولَ اللهِ! فَقَالَ: «الشِّرْکُ الْخَفِىُّ؛ أَنْ یَقُومَ الرَّجُلُ یُصَلِّى فَیُزَیِّنُ صَلاَتَهُ لِمَا یَرَى مِنْ نَظَرِ رَجُلٍ».
رواه ابن ماجه والبیهقی.
رُبَیح بن عبدالرحمن بن ابوسعید خدری از پدرش از جدّش روایت میکند که: رسول الله ج بر ما وارد شد درحالیکه ما در مورد مسیح دجال بحث میکردیم. سپس رسول الله ج فرمود: «آیا شما را از آنچه نزدم ترسناکتر از مسیح دجال است خبر ندهم؟». گفتیم: بله ای رسول الله ج؛ پس فرمود: «شرک پنهانی و آن اینکه کسی نماز بگذارد و نمازش را به خاطر شخصی که به او مینگرد زیبا سازد».
(رُبَیْح) بضم الراء وفتح الباء الموحدةِ بعدها یاء آخر الحروف وحاء مهملة. ویأتی الکلام علیه إن شاء الله تعالى.
45-31- (10) (حسن) وَعَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِیدٍ قَالَ: خَرَجَ([22]) النَّبِىُّ ج فَقَالَ: «یا أَیُّهَا النَّاسُ! إِیَّاکُمْ وَشِرْکَ السَّرَائِرِ». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَمَا شِرْکُ السَّرَائِرِ؟ قَالَ: «یَقُومُ الرَّجُلُ فَیُصَلِّى، فَیُزَیِّنُ صَلاَتَهُ جَاهِدًا لِمَا یَرَى مِنْ نَظَرِ النَّاسِ إِلَیْهِ، فَذَلِکَ شِرْکُ السَّرَائِرِ».
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه".
از محمود بن لبید س روایت است که رسول الله ج خارج شده و فرمود: «ای مردم، از شرک پنهانی بر حذر باشید». گفتند: ای رسول الله ج، شرک پنهانی چیست؟ فرمود: «مردی به نماز میایستد سپس تلاش میکند تا نمازش را به سبب نگاه مردم به سوی او، زیبا جلوه دهد؛ همین است شرک پنهانی».
46-20- (13) (ضعیف جداً) وعَنْ زَیْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ أَبِیهِ: أَنَّ عُمَرَ س خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ فَوَجَدَ مُعَاذاً عِنْدَ قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ج یَبْکِی، فَقَالَ: مَا یُبْکِیکَ؟ قَالَ: حَدِیثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «الْیَسِیرُ مِنَ الرِّیَاءِ شِرْکٌ، وَمَنْ عَادَى أَوْلِیَاءَ اللَّهِ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ بِالْمُحَارَبَةِ، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْأَبْرَارَ الْأَتْقِیَاءَ الْأَخْفِیَاءَ؛ الَّذِینَ إِنْ غَابُوا لَمْ یُفْتَقَدُوا، وَإِنْ حَضَرُوا لَمْ یُعْرَفُوا، قُلُوبُهُمْ مَصَابِیحُ الْهُدَى، یَخْرُجُونَ مِنْ کُلِّ غَبْرَاءَ مُظْلِمَةٍ».
رواه ابن ماجه والحاکم والبیهقی فی "کتاب الزهد" له وغیره. وقال الحاکم: "صحیح ولا علة له"([23]).
و از زید بن اسلم از پدرش روایت است که عمر س به سوی مسجد خارج شد که معاذ را گریان نزد قبر رسول خدا یافت؛ پس به او گفت: سبب گریهات چیست؟ معاذ گفت: حدیثی که آنرا از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «ریای اندک شرک است و هرکس با دوستان خدا دشمنی ورزد، جنگ با خداوند را آشکار نموده است؛ خداوند متعال نیکوکاران پرهیزگارِ پنهان را دوست دارد. کسانی که چون حضور نداشته باشند، کسی به حال و مکان آنها توجهی ندارد و اگر حاضر باشند شناخته نمیشوند؛ قلبهایشان چراغهای هدایت هستند؛ از هر غبار تاریکی خارج میشوند (از مسئولیت هر امر مشکل و بلای ناگواری بر میآیند)».
47-32- (11) (صحیح) وَعَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِیدٍ؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ الشِّرْکُ الأَصْغَرُ». قَالُوا: وَمَا الشِّرْکُ الأَصْغَرُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الرِّیَاءُ، یَقُولُ اللَّهُ ﻷ إِذَا جُزِىَ النَّاسُ بِأَعْمَالِهِمْ: اذْهَبُوا إِلَى الَّذِینَ کُنْتُمْ تُرَاءُونَ فِى الدُّنْیَا، فَانْظُرُوا هَلْ تَجِدُونَ عِنْدَهُمْ جَزَاءً».
رواه أحمد بإسناد جید، وابن أبی الدنیا والبیهقی فی "الزهد" وغیره.
از محمود بن لبید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بیشترین چیزی که در مورد آن بر شما میترسم، شرک اصغر است». گفتند: ای رسول الله ج، شرک اصغر چیست؟ فرمود: «ریا، هنگامی که خداوند عز وجل جزای اعمال را میدهد، میفرماید: به سوی کسانی بروید که در دنیا برای آنها ریا کاری میکردید و بنگرید آیا نزد آنها پاداشی مییابید».
(قال الحافظ رحمه الله): "ومحمود بن لبید رأى النبی ج، ولم یصح له منه سماع فیما أرى، وقد خرَّج أبو بکر بنُ خزیمة حدیث محمود المتقدم فی "صحیحه"، مع أنه لا یُخرج فیه شیئاً من المراسیل، وذکر ابن أبی حاتم أنّ البخاری قال: "له صحبة"، قال: وقال أبی: "لا یُعرف له صحبة"، ورجح ابن عبد البَر أن له صحبة. وقد رواه الطبرانی بإسناد جید عن محمود بن لبید عن رافع بن خُدیج وقیل: إن حدیث محمود هو الصواب؛ دون ذکر رافع بن خُدیج فیه. والله أعلم".
48-33- (12) (حسن) وَعَن أَبِی سَعید بن أبی فَضالة - وکان من الصحابة- قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «إِذَا جمعَ اللهُ الأولینَ وَالآخِرینَ لیومِ القیامةِ، لیومٍ لا ریبَ فیه، نادى مُنادٍ: مَن کان أشرکَ فى عَملِه لله أَحَدًا فَلْیَطْلُبْ ثَوَابَهُ من عندِهِ، فإن اللهَ أَغْنَى الشُّرَکَاءِ عنِ الشِّرْکِ».
رواه الترمذی فی التفسیر من "جامعه"([24])، وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه" والبیهقی.
از ابوسعید بن ابی فضاله س که از صحابه میباشد روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هنگامی که خداوند در روز قیامت که تردید در آن نیست، همهی خلایق را از اول تا آخر جمع میکند، ندا دهندهای ندا میدهد: کسی که در اعمالش برای خدا شریکی قرار داده پس باید پاداشش را از همو طلب کند همانا خداوند بینیازترین شرکاء از شرک است».
49-34- (13) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قال: «قَالَ اللَّهُ ﻷ: أنَا أغْنَى الشُّرَکَاءِ عَنِ الشِّرْکِ، فَمَنْ عَمِلَ عَمَلاً أشْرَکَ فِیهِ غَیْرِی فَأنَا مِنْهُ بَرِیءٌ، وَهُوَ لِلَّذِی أشْرَکَ([25])».
رواه ابن ماجه -واللفظ له- وابن خزیمة فی "صحیحه" والبیهقی، ورواة ابن ماجه ثقات.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند میفرمایند: من بینیازترین شرکا از شرک میباشم؛ هرکس عملی برای من انجام دهد که در آن دیگری را با من شریک گرداند، من از آن مبرا هستم و آن برای کسی خواهد بود که شریک من قرار داده است».
0-35- (14) (صحیح) وروى البیهقی عن یعلى بن شداد عن أبیه قال: کُنَّا نَعُدُّ الرِّیاءَ فِی زَمَنِ النبی ج الشرکَ الأصغر([26]).
یعلی بن شداد از پدرش س روایت میکند که نیگوید: ما در زمان رسول الله ج ریا را شرک اصغر میشمردیم.
50-21- (14) (ضعیف) وَعَن شَهر بن حَوشَبٍ عن عبدالرحمن بن غَنمٍ قَالَ: لَمَّا دَخَلْتُ مَسْجِدَ (الْجَابِیَةِ) ألفَینَا عُبَادَةَ بْنَ الصَّامِتِ، فَأَخَذَ یَمِینِی بِشِمَالِهِ، وَشِمَالَ أَبِی الدَّرْدَاءِ بِیَمِینِهِ، فَخَرَجَ یَمْشِی بَیْنَنَا، وَنَحْنُ نَنْتَجِی، وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا نَتَنَاجَى، فَقَالَ عُبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ: لَئِنْ طَالَ بِکُمَا عُمْرُ أَحَدِکُمَا أَوْ کِلَاکُمَا لَتُوشِکَانِ أَنْ تَرَیَا الرَّجُلَ مِنْ ثَبَجِ الْمُسْلِمِینَ - یَعْنِی مِنْ وَسَطٍ -، قَرَأَ الْقُرْآنَ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ ج، فَأَعَادَهُ([27]) وَأَبْدَاهُ، فَأَحَلَّ حَلَالَهُ، وَحَرَّمَ حَرَامَهُ، وَنَزَلَ عِنْدَ مَنَازِلِهِ، لَا یَحُورُ مِنهُ إِلَّا کَمَا یَحُورُ رَأْسُ الْحِمَارِ الْمَیِّتِ([28]). قَالَ: فَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ طَلَعَ شَدَّادُ بْنُ أَوْسٍ وَعَوْفُ بْنُ مَالِکٍ ب، فَجَلَسَا إِلَیْه، فَقَالَ شَدَّادٌ: إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ لَمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مِنَ الشَّهْوَةِ الْخَفِیَّةِ وَالشِّرْکِ». فَقَالَ عُبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ وَأَبُو الدَّرْدَاءِ: اللَّهُمَّ غُفْرًا، أَوَلَمْ یَکُنْ رَسُولُ اللَّهِ ج قَدْ حَدَّثَنَا: «إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ یَئِسَ أَنْ یُعْبَدَ فِی جَزِیرَةِ الْعَرَبِ»؟ فَأَمَّا الشَّهْوَةُ الْخَفِیَّةُ فَقَدْ عَرَفْنَاهَا، هِیَ شَهَوَاتُ الدُّنْیَا مِنْ نِسَائِهَا وَشَهَوَاتِهَا، فَمَا هَذَا الشِّرْکُ الَّذِی تُخَوِّفُنَا بِهِ یَا شَدَّادُ؟! فَقَالَ شَدَّادٌ: أَرَأَیْتُکُمْ([29]) لَوْ رَأَیْتُمْ رَجُلًا یُصَلِّی لِرَجُلٍ، أَوْ یَصُومُ لِرَجُلٍ، أَوْ یَتَصَدَّقُ لَهُ، [أَتَرَوْنَ أَنَّهُ قَدْ أَشْرَکَ؟ قَالُوا: نَعَمْ وَاللَّهِ، إِنَّهُ مَنْ صَلَّى لِرَجُلٍ، أَوْ صَامَ لَهُ، أَوْ تَصَدَّقَ لَهُ]([30])، لَقَدْ أَشْرَکَ. [فَقَالَ شَدَّادٌ: فَإِنِّی قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ صَلَّى یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَکَ، وَمَنْ صَامَ یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَکَ، وَمَنْ تَصَدَّقَ یُرَائِی فَقَدْ أَشْرَکَ»] . قَالَ عَوْفُ بْنُ مَالِکٍ عِنْدَ ذَلِکَ: أَفَلَا یَعْمِدُ اللهُ إِلَى مَا ابْتُغِیَ بِهِ وَجْهُهُ مِنْ ذَلِکَ الْعَمَلِ کُلِّهِ فَیَقْبَلَ مَا خَلَصَ لَهُ، وَیَدَعَ مَا أَشْرَک بِهِ؟ قَالَ شَدَّادٌ عِنْدَ ذَلِکَ: فَإِنِّی قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: أَنَا خَیْرُ قَسِیمٍ لِمَنْ أَشْرَکَ بِی، مَنْ أَشْرَکَ بِی شَیْئًا فَإِنَّ حَشْدَ عَمَلهِ([31]) قَلِیلهِ وَکَثِیرِهِ لِشَرِیکِهِ الَّذِی أَشْرَکَ بِهِ، وَأَنَا عَنْهُ غَنِیٌّ».
رواه أحمد. وشهر یأتی ذکره.
و از شهر بن حوشب از عبدالرحمن بن غنم روایت است که میگوید: چون وارد مسجد جابیه شدم، عباده بن صامت ما را دریافت. پس دست مرا با دست چپش و دست چپ ابودرداء را با دست راستش گرفت. و همراه ما و در بین ما شروع به قدم زدن نمود. درحالی که ما با هم (من و ابودرداء) سخن میگفتیم و خداوند به سخنان ما داناتر بود. پس عباده بن صامت گفت: اگر عمر یک از شما یا هردوی شما طولانی گردد نزدیک است مردی از میان مسلمانان را ببینید که قرآن را بر زبان محمد میخواند و آنرا تکرار نموده و آشکار مینماید، پس حلالش را حلال و حرامش را حرام میداند و در حدود آن توقف میکند اما از قرآن خیری به او نمیرسد چنانکه از الاغ مرده خیری به صاحبش نمیرسد. راوی میگوید: در چنین حالتی بودیم که شداد بن اوس و عوف بن مالک حضور پیدا کردند و با ما همنشین شدند. پس شداد گفت: ای مردم، بیشترین چیزی که از آن بر شما میترسم آن است که از رسول الله ج شنیدم: «شهوت پنهان و شرک». پس عباده بن صامت و ابودرداء گفتند: خداوند بیامرزد. آیا رسول الله ج نبود که به ما فرمود: «شیطان از اینکه در میان عرب عبادت شود، ناامید شده است»؟ اما شهوت پنهان را میشناسیم؛ همان شهوات دنیا چون زنان و شهوات دنیا میباشد. اما شرکی که از آن سخن میگویی کدام است ای شداد؟ شداد گفت: نظرتان در مورد کسی که برای دیگری نماز میخواند و روزه میگیرد یا برای او صدقه میدهد، چیست؛ آیا شرک ورزیده است؟ گفتند: بله به خدا سوگند؛ براستی کسی که برای غیرالله نماز بخواند یا روزه بگیرد یا صدقه دهد، شرک ورزیده است. پس شداد گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هرکس ریاکارانه نماز بخواند، شرک ورزیده است و هرکس از روی ریا روزه بگیرد شرک ورزیده است و هرکس با هدف ریا صدقه دهد، شرک ورزیده است. در این هنگام عوف بن مالک گفت: آیا خداوند متعال بخشی از این عمل را که برای کسب رضایت او انجام شده، نمیپذیرد و بخشی از آنرا که در آن شرک ورزیده است، رها نمیکند؟ شداد در پاسخ به این سوال گفت: همانا من از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «خداوند متعال فرموده است: من بهترین شریک برای کسی هستم که به من شرک میورزد. هرکس چیزی را با من شریک قرار دهد، براستی که جسد و عمل و کم و زیادش برای شریکی میباشد که با آن شرک ورزیده است درحالیکه من از چنین شریکی بینیاز هستم».
(موضوع) ورواه البیهقی ولفظه: عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ غَنمٍ: أَنَّهُ کَانَ فِی مَسْجِدِ (دِمَشْقَ) مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج فِیهِمْ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، فَقَالَ عَبْدُالرَّحْمَنِ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ الشِّرْکُ الْخَفِیُّ. فَقَالَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ: اللهُمَّ غُفْرًا، أَوَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ حَیْثُ وَدَّعَنَا: «إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ یَئِسَ أَنْ یُعْبَدَ فِی جَزِیرَتِکُمْ هَذِهِ، وَلَکِنْ یُطَاعُ فِیمَا تَحْتَقِرُونَ مِنْ أَعْمَالِکُمْ، فَقَدْ رَضِیَ بِذلِک»؟ فَقَالَ عَبْدُالرَّحْمَنِ: أَنْشُدُکَ اللهَ یَا مُعَاذُ! أَمَا سَمِعْتَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ صَامَ رِیَاءً فَقَدْ أَشْرَکَ، وَمَنْ تَصَدَّقَ رِیَاءً فَقَدْ أَشْرَکَ»؟ فذکر الحدیث.
وإسناده لیس بالقائم.
و بیهقی آنرا با این لفظ از عبدالرحمن بن غنم روایت کرده است که: وی همراه عدهای از اصحاب رسول خدا از جمله معاذ بن جبل س در مسجد دمشق بود که عبدالرحمن گفت: ای مردم، بیشترین چیزی که در مورد آن بر شما میترسم، شرک خفی است. پس معاذ بن جبل س گفت: خداوند بیامرزد. آیا نشنیدی که رسول الله ج به هنگام وداع فرمودند: «شیطان از اینکه در جزیرهی شما عبادت شود، نا امید شده است. اما در اعمالی که آنها را حقیر و ناچیز میشمارید، مورد اطاعت قرار میگیرد و به این راضی میباشد». عبدالرحمن گفت: ای معاذ تو را به خدا سوگند میدهم آیا خود از رسول الله ج شنیدی که فرمودند: «هرکس از روی ریا روزه گیرد شرک ورزیده است و هرکس ریاکارانه صدقه دهد، شرک ورزیده است»؟
(ضعیف جداً) رواه أحمد أیضاً والحاکم من روایة عَبْدُالْوَاحِدِ بْنُ زَیْدٍ عَنْ عُبَادَةَ بْنِ نُسِیٍّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى شَدَّادِ بْنِ أَوْسٍ فِی مُصَلَّاهُ وَهُوَ یَبْکِی، فَقُلْتُ: یَا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ! مَا الَّذِی أَبْکَاکَ؟ قَالَ: حَدِیثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج. قُلْتُ: وَمَا هُوَ؟ قَالَ: بَیْنَمَا أَنَا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج إِذْ رَأَیْتُ بِوَجْهِهِ أَمْرًا سَاءَنِی، فَقُلْتُ: بِأَبِی وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا الَّذِی أَرَى بِوَجْهِکَ؟ قَالَ: «أَرَى أَمْراً أَتَخَوَّفُهُ عَلَى أُمَّتِی؛ الشِّرْکُ، وَشَهْوَةٌ خَفِیَّةٌ». قُلْتُ: وَتُشْرِکُ أُمَّتُکَ مِنْ بَعْدِکَ؟ قَالَ: «یَا شَدَّادُ! إِنَّهُمْ لَا یَعْبُدُونَ شَمْسًا، وَلَا وَثَنًا، وَلَا حَجَرًا، وَلَکِنْ یُرَاءُونَ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! الرِّیَاءُ شِرْکٌ هُوَ؟ قَالَ: «نَعَمْ». قُلْتُ: فَمَا الشَّهْوَةُ الْخَفِیَّةُ؟ قَالَ: «یُصْبِحُ أَحَدُهُما صَائِمًا، فَتَعْرِضُ لَهُ شَهْوَةٌ مِنْ شَهَوَاتِ الدُّنْیَا فَیُفْطِرُ»([32]).
قال الحاکم -واللفظ له-: "صحیح الإسناد". قال الحافظ عبدالعظیم: "کیف وعبدُالواحد بن زید الزاهد متروک؟!".
و همچنین احمد و حاکم آنرا از طریق عبدالواحد بن زید از عباده بن نسی روایت کردهاند که میگوید: بر شداد بن اوس در محل نمازش وارد شدم درحالیکه گریه میکرد. پس گفتم: ای ابوعبدالرحمن، سبب گریه تو چیست؟ گفت: حدیثی که آنرا از رسول الله ج شنیدم. گفتم: آن چیست؟ گفت: باری نزد رسول الله ج بودم که در چهرهاش چیزی را دیدم که سبب ناراحتی من شد؛ گفتم: ای رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت باد چه در چهره شما میبینم؟ فرمودند: «امری را میبینم که از آن بر امتم میترسم؛ شرک و شهوت پنهان». گفتم: پس از شما امتتان شرک میورزند؟ فرمودند: «ای شداد، آنها خورشید و بت و سنگ را عبادت نمیکنند، بلکه در برابر مردم به ریاکاری در اعمال میپردازند». گفتم: ای رسول خدا، آیا ریا شرک است؟ فرمودند: «بله»؛ گفتم: شهوت پنهان چیست؟ فرمودند: «یکی از شما صبح را با روزه آغاز میکند اما در طول روز دچار شهوتی از شهوات دنیا شده و به این سبب افطار میکند».
(ضعیف) ورواه ابن ماجه مختصراً من روایة رَوَّادُ بْنُ الْجَرَّاحِ عَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِالله، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ذَکْوَانَ، عَنْ عُبَادَةَ بْنِ نُسَیٍّ عَنْ شَدَّادِ بن أوس قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أخَافُ عَلَى أُمَّتِی الْإِشْرَاکُ بِالله، أَمَا إِنِّی لَسْتُ أَقُولُ: یَعْبُدُونَ شَمْسًا وَلَا قَمَرًا وَلَا وَثَنًا، وَلَکِنْ أَعْمَالًا لِغَیْرِ الله، وَشَهْوَةٌ خَفِیَّةً».
وعامر بن عبدالله لا یعرف. وروَّاد یأتی الکلام علیه إن شاء الله تعالى [یعنی فی آخر کتابه].
و ابن ماجه به طور مختصر از طریق رواد بن جراح از عامر بن عبدالله از حسن بن ذکوان از عباده بن نسی از شداد س روایت نموده که رسول الله ج فرمودند: «بیشترین چیزی که در مورد آن بر امتم میترسم، شرک ورزیدن به خداوند است. اما نمیگویم: آنها خورشید و ماه و بت عبادت میکنند، بلکه اعمالی را برای غیرالله انجام میدهند و دچار شهوت پنهان میشوند».
51-22- (15) (ضعیف مرسل) وعن القاسم بن مُخَیمِرَة؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لا یقبلُ الله عملاً فیه مثقالُ حبةٍ من خردلٍ من ریاءٍ».
رواه ابن جریر الطبری مرسلاً.
و از قاسم المخیمره روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند عملی را که در آن به اندازه ذرهی خردلی ریا وجود داشته باشد، قبول نمیکند».
52-23- (16) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ عَدِیِّ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یُؤْمَرُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِنَاسٍ مِنَ النَّارّ إِلَى الْجَنَّةِ، حَتَّى إِذَا دَنَوْا مِنْهَا، واسْتَنْشَقُوا رِیحهَا، ونَظَرُوا إِلَى قُصُورَهَا، وَمَا أَعَدَّ اللهُ لِأهْلِهَا فِیهَا، نُودُوا: أن اصْرِفُوهُمْ عَنْهَا، فَلَا نَصِیبَ لَهُمْ فِیهَا، فَیَرْجِعُونَ بِحَسْرَةٍ مَا رَجَعَ الْأَوَّلُونَ بِمِثْلِهَا، فَیَقُولُونَ: رَبَّنَا! لَو أَدْخَلْتَنَا النَّارَ قَبْلَ أَنْ تُرِیَنا الجَنَّة - وفی روایة: قَبلَ أن تُرِیَنا مَا أرَیتَنَا مِن ثَوابِک، وما أعدَدتَ فِیهَا لِأولِیَائِک - کَانَ أَهْوَنَ عَلَیْنَا. قَالَ: ذَاکَ أَرَدْتُ بِکُمْ، کُنتُم إِذَا خَلَوْتُمْ بَارَزْتُمُونِی بِالْعظَائمِ، وَإِذَا لَقِیتُمُ النَّاسَ لَقِیتُمُوهُمْ مُخْبِتینَ، تُرَاءُونَ النَّاسَ بِخِلَافِ مَا تُعْطُونِی مِنْ قُلُوبِکُمْ، هِبْتُمُ النَّاسَ وَلَمْ تَهَابُونِی، وَأَجْلَلْتُمُ النَّاسَ وَلَمْ تُجِلُّونِی، وَتَرَکْتُمْ لِلنَّاسِ وَلَمْ تَتْرُکُوا لِی، الْیَوْمَ أُذِیقُکُمْ أَلِیمَ الْعَذَابِ، مَعَ مَا حُرمْتُمْ مِنَ الثَّوَابِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" والبیهقی.
و از عدی بن حاتم س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روز قیامت به عدهای از دوزخیان دستور داده میشود به سوی بهشت بروند تا اینکه به آن نزدیک میشوند و بوی آنرا استشمام میکنند و به قصرها و نعمتهایی که خداوند در آن برای بهشتیان آماده کرده، مینگرند. (در همین حال) ندا داده میشود که آنها را برگردانید. آنان بهرهای در آن ندارند. پس با حسرتی بیش از کسانی که برای بار اول از آن بازگردانده شدند، بازمیگردند. پس میگویند: پروردگارا، ای کاش قبل از اینکه بهشت را به ما نشان دهی، ما را وارد آتش میکردی. – و در روایتی چنین آمده است: قبل از اینکه پاداشی را که دیدیم و نعمتهایی را که برای دوستانت آماده کردی، به ما نشان دهی – و این برای ما آسانتر بود. خداوند متعال میفرماید: این اراده من در مورد شما بود. چون شما به خلوت میرفتید امور بزرگی به من نشان میدادید و چون با مردم ملاقات میکردید، با آنان خاضعانه روبرو میشدید و در برابر مردم به ریا میپرداختید بر خلاف آنچه از قلوبتان به من اختصاص میدادید. از مردم میترسیدید و از من نمیترسیدید. مردم را بزرگ میپنداشتید و مرا بزرگ نمیشمردید؛ برای مردم ترک نمودید و برای من ترک نکردید. امروز عذاب دردناک را به شما میچشانم علاوه بر اینکه از پاداش محروم خواهی بود».
53-24- (17) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ عَنْ رَسُولِ اللهِ ج، قَالَ: «إِنَّ الِاتِّقَاءَ عَلَى الْعَمَلِ؛ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لِیَعْمَلُ الْعَمَلَ فَیُکْتَبُ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ، مَعْمُولٌ بِهِ فِی السِّرِّ، یُضَعِّفُ أَجْرُهُ سَبْعِینَ ضِعْفًا، فَلَا یَزَالُ بِهِ الشَّیْطَانُ حَتَّى یَذْکُرَهُ لِلنَّاسِ وَیُعْلِنَهُ فَیُکْتَبَ عَلَانِتَیةً، وَیُمْحَى تَضْعِیفُ أَجْرِهِ کلِّه، ثُمَّ لَا یَزَالُ بِهِ الشَّیْطَانُ حَتَّى یَذْکُرَهُ لِلنَّاسِ الثَّانِیَةَ، وَیُحِبُّ أَنْ یُذْکَرَ بِهِ وَیُحْمَدَ عَلَیْهِ، فَیُمْحَى مِنَ الْعَلَانِیَةِ، وَیُکْتُبَ رِیَاءً؛ فَاتَّقَى اللهَ امْرُؤٌ صَانَ دِینَهُ، وَإِنَّ الرِّیَاءَ شِرْکٌ».
رواه البیهقی وقال: "هذا من أفراد بقیة عن شیوخه المجهولین".قال الحافظ عبدالعظیم: "أظنه موقوفاً. والله أعلم"([33]).
و از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «رعایت تقوا در مورد عملی سختتر است از انجام خود عمل؛ انسان عملی را انجام میدهد و در اثر آن برای او عملی صالح نوشته میشود که آنرا در نهان انجام داده است و اجر و پاداش وی تا هفتاد برابر افزایش مییابد. پیوسته شیطان وی را در این مورد دچار وسوسه میکند تا اینکه آنرا برای مردم ذکر میکند و آنرا آشکار میکند، پس عملی علنی و آشکار برای وی نوشته میشود. و اینگونه چند برابر شدن آن به کلی از پرونده اعمال وی محو میگردد. پس از آن نیز پیوسته شیطان او را دچار وسوسه میکند تا اینکه بار دوم آنرا برای مردم ذکر میکند. و این بار دوست دارد که با این عمل از وی یاد شود و به خاطر آن ستایش گردد. و اینگونه عمل وی از مرتبه علنی و آشکارا محو شده و بلکه عملی ریاکارانه برای وی ثبت میگردد. پس کسی که میخواهد دینش را حفظ کند باید تقوای الهی را پیشه سازد. و همانا ریا شرک است».
54-25- (18) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا کَانَ آخَرُ الزَّمَانِ صَارَتْ أُمَّتِی ثَلَاثَ فِرَقٍ: فِرْقَةٌ یَعْبُدُونَ اللَّهَ خَالِصًا، وَفِرْقَةٌ یَعْبُدُونَ اللَّهَ رِیَاءً، وَفِرْقَةٌ یَعْبُدُونَ اللَّهَ لِیَستَأکِلُوا بِهِ النَّاسَ، فَإِذَا جَمَعَهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، قَالَ لِلَّذِی یَسْتَأْکِلُ النَّاسَ: بِعِزَّتِی وَجَلَالِی؛ مَا أَرَدْتَ بِعِبَادَتِی؟ فَیَقُولُ: وَعِزَّتِکَ وَجَلَالِکَ؛ أَسْتَأْکِلُ بِهِ النَّاسَ. قَالَ: لَمْ یَنْفَعْکَ مَا جَمَعْتَ، انْطَلِقُوا بِهِ إِلَى النَّارِ. ثُمَّ یَقوُلُ لِلَّذِی کَانَ یَعْبُدُهُ رِیَاءً: بِعِزَّتِی وَجَلَالِی؛ مَا أَرَدْتَ بِعِبَادَتِی؟ قَالَ: بِعِزَّتِکَ وَجَلَالِکَ، رِیَاءَ النَّاسِ. قَالَ: لَمْ یَصْعَدْ إِلَیَّ مِنْهُ شَیْءٌ، انْطَلِقُوا بِهِ إِلَى النَّارِ. ثُمَّ یَقُولُ لِلَّذِی کَانَ یَعْبُدُهُ خَالِصًا: بِعِزَّتِی وَجَلَالِی؛ مَا أَرَدْتَ بِعِبَادَتِی؟ قَالَ: بِعِزَّتِکَ وَجَلَالِکَ؛ أَنْتَ أَعْلَمُ بِذَلِکَ مِن أَرَدْتُ بِهِ؟ أَرَدْتُ بِهِ ذِکْرَکَ وَوَجْهَکَ. قَالَ: صَدَقَ عَبْدِی، انْطَلِقُوا بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" من روایة عبید بن إسحاق العطار([34]) وبقیة رواته ثقات، والبیهقی عن مولى أنس، ولم یُسمِّهِ قال: قال أنس: قال رسول الله ج، فذکره باختصار.
و از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون آخر الزمان فرارسد امتم به سه گروه تقسیم میشوند: گروهی خداوند را خالصانه عبادت میکنند و گروهی خداوند را ریاکارانه عبادت میکنند و گروهی خداوند را عبادت میکنند تا از این طریق مال مردم را تصاحب کنند. چون خداوند متعال در روز قیامت آنان را گرد آورد به کسی که مال مردم را تصاحب نموده میگوید: به عزت و جلالم سوگند، هدفت از عبادت من چه بود؟ پس میگوید: به عزت و جلالت سوگند، به وسیله آن اموال مردم را تصاحب نمودم. خداوند متعال میفرماید: آنچه جمع نمودی سودی به تو نخواهد رساند. او را به آتش اندازید. سپس به کسی که خداوند متعال را ریاکارنه عبادت کرده میگویند: به عزت و جلالم سوگند، هدفت از عبادت من چه بود؟ میگوید: به عزت و جلالت سوگند، ریاکاری در برابر مردم؛ خداوند متعال میفرماید: از آنچه انجام دادی چیزی به سوی من بالا نیامده است. او را به آتش اندازید. سپس به کسی که خداوند را خالصانه عبادت کرده است میگویند: به عزت و جلالم سوگند، هدفت از عبادت من چه بود؟ میگوید: به عزت و جلالت سوگند، تو داناتری به اینکه هدفم از عبادت چه بوده است. قصد من از عبادت ذکر و یاد تو و ملاقات وجه تو بوده است. خداوند متعال میفرماید: بندهام راست گفت. او را به بهشت برید».
55-26- (19) (ضعیف) وَعَنهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یُؤْتَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ بُصُحُفٍ مُخَتَّمَةٍ فَتُنصَبُ بَیْنَ یَدَیِ الله تَعَالَى، فَیَقُولُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: أَلْقُوا هَذِهِ، واقْبَلُوا هَذِهِ، فَتَقُولُ الْمَلَائِکَةُ: وَعِزَّتِکَ وَجَلَالِکَ؛ مَا رَأَیْنَا إِلَّا خَیْرًا، فَیَقُولُ الله عَزَّ وَجَلَّ: إِنَّ هَذَا کَانَ لِغَیْرِ وَجْهِی، وَإِنِّی لَا أَقْبَلُ إِلَّا مَا ابْتُغِیَ بِهِ وَجْهِی».
رواه البزار والطبرانی بإسنادین، رواة أحدهما رواة "الصحیح"([35])، والبیهقی.
و از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روز قیامت کتابهایی مهر شده میآورند و در برابر خداوند متعال قرار میدهند پس خداوند متعال میفرماید: این را بگذارید و این را قبول کنید. پس فرشتگان میگویند: به عزت و جلالت سوگند چیزی جز خیر ندیدیم. خداوند متعال میفرماید: این برای غیر من بوده است و من جز آنچه برای کسب رضایت من و با هدف ملاقات وجه من انجام شده باشد نمیپذیرم».
56-27- (20) (موضوع) ورُوی عن معاذٍ س؛ أن رجلاً قال: حدَّثنی حدیثاً سمعتَه من رسول الله ج. قال: فبکى معاذ حتى ظننت أنه لا یسکتُ، ثم سکتَ، ثم قال: سمعتُ رسول الله ج قال لی: "یا معاذُ!". قلتُ لهُ: لبیک بأبی أنتَ وأُمی، قال: "إنی مُحدِّثک حدیثاً إن أنتَ حفِظْتَهُ نَفَعَک، وإن أنتَ ضَیَّعْتَه ولم تَحْفَظْهُ انقطعتْ حُجَّتُکَ عند اللهِ یومَ القیامةِ، یا معاذُ! إن اللهَ خلق سبعةَ أملاکٍ، قبل أنَ یَخْلُقَ السموات والأرض، ثم خلق السمواتِ، فجعل لِکلِّ سماءٍ من السبعة مَلَکاً بوّاباً علیها، قد جَلَّلَها عِظَماً، فَتَصْعَدُ الحفَظَةُ بعمل العبدِ؛ من حینِ أصبح إلى أن أمسى، له نورٌ کنورِ الشمسِ، حتى إذا صَعِدتْ به إلى السماءِ الدنیا ذَکَرَتْهُ فَکَثَّرَتْهُ، فیقولُ الملَکُ للحفظةِ: اضربوا بهذا العملِ وجهَ صاحبِه؛ أنا صاحبُ الغِیبة، أمرنی ربی أن لا أدعَ عملَ مَن اغتاب الناسَ یجاوزنی إلى غیری. قال: ثم تأتی الحفَظَةُ بعملٍ صالحٍ من أعمالِ العبدِ، فَتَمُرُّ فتُزکیِّه وتُکثِّره، حتى تبلغَ به إلى السماءِ الثانیةِ، فیقول لهم الملکُ الموکَّلُ بالسماءِ الثانیةِ: قفوا واضربوا بهذا العمل وجهَ صاحبه؛ إنه أراد بعملِه هذا عَرَضَ الدنیا، أمرنی ربی أن لا أدعَ عملَه یجاوزنی إلى غیری؛ إنه کان یفتخر على الناس فی مجالسهم. قال: وتَصعد الحفظةُ بعمل العبدِ یَبتَهِجُ نوراً من صدقةٍ وصیامٍ وصلاةٍ قد أَعجب الحفَظَةَ، فتَجاوزُ به إلى السماء الثالثةِ، فیقول لهم الملکُ الموکَّلُ بها: قفوا واضربوا بهذا العمل وجهَ صاحبهِ، أَنا مَلَکُ الکِبْرِ، أمرنی ربی أن لا أدعَ عمَله یجاوزنی إلى غیری؛ إنه کان یتکبر على الناس فی مجالسهم. قال: وتَصعدُ الحفظةُ بعمل العبدِ یُزْهِرُ کما یُزْهر الکوکبُ الدُّری، له دَوِیٌّ من تسبیح وصلاةٍ وحجٍ وعُمرةٍ، حتى یُجاوزوا به إلى السماءِ الرابعةِ، فیقول لهم الملَکُ الموکّلُ بها: قفوا واضربوا بهذا العمل وجهَ صاحبه، اضربوا ظهرهَ وبطنَه، أنا صاحب العُجْب، أمرنی ربی أن لا أَدع عملَه یُجاوزنی إلى غیری؛ إنه کان إذا عمل عملاً أَدْخَلَ العُجبَ فی عمله. قال: وتَصعدُ الحفظةُ بعمل العبدِ حتى یُجاوزوا به إلى السماءِ الخامسةِ، کأنه العروسُ المزفوفةُ إلى بعلِها، فیقول لهم الملکُ الموکَّلُ بها: قِفوا واضربوا بهذا العملِ وجه صاحِبهِ، واحملوه على عاتقه، أنا مَلَکُ الحَسَدِ؛ إنه کان یحسد الناسَ ممن یتعلم ویعمل بمثل عمله، وکلُّ من کان یأخذ فضلاً من العبادةِ یَحسدُهم ویَقَعُ فیهم، أمرنی ربی أن لا أَدَعَ عمله یجاوزنی إلى غیری. قال: وتصعدُ الحفظةُ بعمل العبدِ من صلاةٍ وزکاةٍ وحجٍ وعُمرةٍ وصیامٍ فیُجاوزون به إلى السماء السادسةِ، فیقول لهم الملَکُ الموکَّلُ بها: قفوا واضربواً بهذا العمل وجه صاحبهِ، إنه کان لا یَرحَمُ إنساناً قط من عبادِ الله أصابَه بلاءٌ أو ضُرٌّ، بل کان یَشمَتُ به، أَنا مَلَکُ الرحمةِ أمرنی ربی أن لا أدعَ عملَه یجاوزنی إلى غیری. قال: وتَصَعدُ الحفظةُ بعملِ العبدِ إلى السماءِ السابعةِ؛ من صومٍ وصلاةٍ ونفقةٍ واجتهادٍ وورعٍ، له دویُّ کَدَویِّ الرعدِ، وضوءٌ کضوءِ الشمسِ، معه ثلاثةُ آلافِ مَلَکٍ، فیجاوزون به إلى السماءِ السابعةِ: فیقول لهم المَلَک المُوَکَّلُ بها: قِفوا واضربوا بهذا العمل وجه صاحبه، اضربوا جوارحَه، اقفِلوا على قَلبهِ، إنی أحجُبُ عن ربی کُلَّ عملٍ لم یُرَدْ به وجهُ ربی، إنه أرادَ بعمله غَیرَ الله؛ إنه أراد به رِفعةً عند الفقهاءِ، وذکراً عند العلماءِ، وصوتاً فی المدائن، أمرنی ربی أن لا أدع عمله یجاوزنی إلى غیری، وکلُّ عملٍ لم یکُنْ لله خالصاً فهو ریاءٌ، ولا یَقبلُ اللهُ عملَ المرائی. قال: وتَصعَدُ الحفظةُ بعملِ العبدِ من صلاةٍ وزکاةٍ وصیامٍ وحجٍ وعُمرةٍ، وخُلُقٍ حسنٍ، وصَمتٍ، وذکرٍ لله تعالى، وتُشَیَّعه ملائکةُ السموات حتى یَقطعوا به الحُجُبَ کلَّها إلى الله عز وجل، فیقفون بین یدیه، ویشهدون له بالعمل الصالح المخلصِ لله، قال: فیقول الله لهم: أنْتم الحفظةُ على عمل عبدی، وأنا الرقیبُ على نفسِه، إنه لم یُردْنی بهذا العمل، وأراد به غیری، فعلیه لعنتی، فتقول الملائکة کلها: وعلیه لعنتُک ولعنتُنا، وتقول السمواتُ کلُّها: علیه لعنةُ الله ولعنتُنا، وتَلعنه السمواتُ السبعُ ومَن فیهن. قال معاذٌ: قلت: یا رسولَ اللهِ! أَنت رسولُ الله وأنا معاذ. قال: "اقتدِ بی، وإن کان فی عملَک تقصیر، یا معاذُ! حافِظْ على لسانِک من الوقیعةِ فی إخوانِک من حَمَلَة القرآن، واحمِلْ ذنوبَک علیک، ولا تَحْمِلْها علیهم، ولا تُزَکِّ نفسَک بذمَّهم، ولا تَرْفَعْ نفسک علیهم، ولا تُدخل عملَ الدنیا فی عمل الآخرة، ولا تَتَکَبَّر فی مجلسِک؛ لکی یحذرَ الناسُ من سوءِ خلقک، ولا تُنَاجِ رجلاً وعندک آخَرُ، ولا تَتَعَظَّم على الناس فَیَنْقَطعَ عنک خیرُ الدنیا والآخرة، ولا تُمزِّقِ الناسَ، فَتُمَزِّقَکَ کلابُ النار یومَ القیامةِ فی النارِ، قال الله تعالى: ﴿وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا﴾، أتدری ما هنَّ یا معاذُ؟ قلت: ما هنَّ بأبی أنت وأمی؟ قال: "کلابٌ فی النار، تَنْشُطُ اللحمَ والعظمَ". قلتُ: بأبی وأمی! فمن یطیق هذه الخصالَ، ومن ینجو منها؟ قال: "یا معاذُ! إنه لیسیرٌ على من یَسَّره الله علیه". قال: فما رأَیت أکثرَ تلاوةً للقرآن من معاذ؛ للحذر مما فی هذا الحدیث.
رواه ابن المبارک فی کتاب "الزهد" عن رجل لم یُسَمِّهِ عن معاذ([36]) ورواه ابن حبان فی غیر "الصحیح"، والحاکم وغیرهما.
و از معاذ س روایت شده که مردی گفت: حدیثی را برای من بازگو کن که آنرا از رسول الله ج شنیدی. راوی میگوید: پس معاذ چنان گریست که گمان بردم ساکت نخواهد شد؛ سپس ساکت شده و گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «ای معاذ»؛ به ایشان گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد گوش به فرمانم؛ فرمود: «حدیثی را به تو میگویم که چون آنرا به خاطر بسپاری، بهرهمند خواهی شد. و اگر آنرا ضایع کنی و حفظ نکنی، در روز قیامت حجتی نزد خدا نخواهی داشت. ای معاذ، همانا خداوند متعال قبل از اینکه آسمانها و زمین را خلق کند، هفت فرشته را آفرید. سپس آسمانها را خلق کرد و برای هر آسمان هفت فرشته به عنوان دربان قرار داد و چنین آنرا بزرگ داشت که فرشتگان حافظ و نگهبان اعمال انسان، با اعمال وی از صبح تا شب به آسمان صعود میکنند. برای او نوری چون نور خورشید میباشد تا اینکه با عمل وی به آسمان دنیا صعود میکنند و آنرا ذکر نموده و افزون بیان میکنند. پس فرشته به آنها میگوید: با این عمل به چهرهی صاحبش بکوبید. من مسئول غیبت هستم پروردگارم مرا چنین امر نموده: حساب عمل کسی را که غیبت مردم کرده است، برای دیگری جز خود رها نکنم. راوی میگوید: پس از این حافظان اعمال با عمل نیکی از اعمال بنده میآیند و آنرا پاک نموده و عملش را افزون مینمایانند. تا اینکه به آسمان دوم میرسند، پس فرشتهی مسئول آسمان دوم به آنها میگوید: بایستید و با این عمل به چهره صاحبش بکوبید. هدف وی از این عمل کالای ناچیز دنیا بوده است. پروردگارم مرا امر نموده حساب عمل وی را برای دیگری رها نکنم. وی در مجالس مردم به فخر فروشی مشغول بود. راوی میگوید: و حافظان اعمال با عمل بنده که در اثر صدقه و روزه و نماز سراسر نور است با شادمانی و شگفتی به آسمان سوم صعود میکنند که فرشته مسئول آسمان سوم به آنها میگوید: بایستید و با این عمل به چهرهی صاحبش بکوبید. من فرشته مسئول کبر هستم. پروردگارم مرا چنین امر نموده که حساب عمل وی را برای دیگری رها نکنم. او در مجالس مردم تکبر میورزید. راوی میگوید: و حافظان اعمال با عمل بنده که چون ستارهای درخشان میدرخشد صعود میکنند. عملی که پوشیده از تسبیح و نماز و حج و عمره است. تا اینکه با آن به آسمان چهارم میرسند. پس فرشته مسئول آسمان چهارم به آنها میگوید: بایستید و با این عمل به چهره صاحبش بکوبید. آنرا به پشت و شکمش بزنید. من مسئول عُجب هستم. پروردگارم مرا امر نموده که حساب عمل وی را برای دیگری رها نکنم. وی چون عملی را انجام میداد، دچار عجب میگردید. راوی میگوید: و حافظان اعمال با عمل بنده صعود میکنند تا به آسمان پنجم میرسند. چنانکه عروسی است که برای زفاف شوهرش آماده میشود. پس فرشته مسئول آسمان پنجم به آنها میگوید: بایستید و با این عمل به چهره صاحبش بکوبید. و او را بر گردنش حمل کنید. من فرشته مسئول حسادت هستم. وی نسبت به کسی که به کسب علم مشغول بود و عملی چون عمل او داشت حسادت میورزید. و به هرکس که عمل عبادی بیش از او داشت حسادت ورزیده و به وی اهانت روا میداشت. پروردگارم مرا امر نموده که حساب عمل وی را برای دیگری رها نکنم. راوی میگوید: و حافظان اعمال با عمل بنده از نماز و زکات و حج و عمره و روزه صعود میکنند تا به آسمان ششم میرسند. پس فرشته مسئول آسمان ششم به آنها میگوید: بایستید و با این عمل به چهره صاحبش بکوبید. او هرگز به انسانهایی از بندگان الله که دچار ضرر و مصیبتی شدند، رحم نمیکرد بلکه به این دلیل آنان را سرزنش میکرد. من فرشته رحمت هستم، پروردگارم مرا امر نموده که حساب عمل وی را برای دیگری رها نکنم. راوی میگوید: و حافظان اعمال با عمل بنده به آسمان هفتم صعود میکنند. اعمالی چون روزه و نماز و نفقه و سعی در عبادت و زهد و پارسایی؛ برای او صدایی چون رعد و روشنی چون روشنایی خورشید میباشد. همراه وی سه هزار فرشته هستند. و به آسمان هفتم میرسند که فرشته مسئول آن به آنها میگوید: بایستید و با این عمل به چهره صاحبش بکوبید. آنرا به اعضای بدنش بکوبید؛ قلبش را قفل بزنید. من هر عملی را که به خاطر کسب رضایت خداوند انجام نشده باشد، از پروردگارم میپوشانم. قصد وی از انجام عملش غیرالله بوده است. وی در پی کسب مقام و جایگاهی بین فقها و نام بردن از اسم وی در میان علما بوده است. و اینکه در شهرها و اینجا و آنجا بر سر زبانها باشد. پروردگارم مرا امر نموده که حساب عمل وی را برای دیگری رها نکنم. و هر عملی که خالصانه برای الله متعال نباشد ریا است و خداوند متعال عمل ریاکار را نمیپذیرد. راوی میگوید: و حافظان با عمل وی از نماز و زکات و روزه و حج و عمره و اخلاق نیکو و خاموشی وی و ذکر الله متعال صعود میکنند و فرشتگان آسمان آنان را همراهی میکنند تا اینکه حجابهایی را که تا خداوند متعال است برداشته شود. پس در برابر و پیشگاه خداوند قرار میگیرند. و به عمل صالح و خالصانهی وی برای الله متعال گواهی میدهند. راوی میگوید: پس الله متعال به آنها میگوید: شما حافظان (اعمال) بندهام بودید و من مراقب و مواظب نفس بندهام بودم. هدف و نیت وی از این عمل، من نبودم بلکه قصد وی غیرالله بود. پس لعنت من بر او خواهد بود. پس همه فرشتگان میگویند: و لعنت شما و لعنت ما بر او باد. و تمام آسمانها میگویند: بر او باد لعنت الله و لعنت ما؛ و آسمانهای هفتگانه و ساکنان آنها ایشان را لعنت میکنند. معاذ میگوید: گفتم: ای رسول خدا، تو رسول خدا هستی و من معاذ؛ فرمود: «به من اقتدا کن هرچند در عملت کوتاهی باشد. ای معاذ، زبانت را از بی احترامی نسبت به حاملان قرآن نگه دار؛ و گناهت را خود به دوش بگیر و آنرا به دوش آنان مینداز؛ و با نکوهش آنان در پی تزکیه خود مباش؛ و خود را بالاتر از آنان مدان؛ و عمل دنیا را با عمل آخرت آمیخته مگردان؛ و در مجلس خود تکبر مورز تا اینکه مردم از اخلاق بد تو پرهیز کنند و درحالیکه کسی نزد توست با دیگری نجوا مکن؛ و خود را از مردم بزرگتر و برتر مدان که این عمل خیر دنیا و آخرت را از تو خواهد گرفت؛ و باعث پراکندگی و تفرقه مردم نشو که سگهای دوزخ در روز قیامت تو را تکه تکه خواهند کرد. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلنَّٰشِطَٰتِ نَشۡطٗا﴾ ای معاذ، آیا میدانی آنها چه کسانی هستند؟» گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد آنان چه کسانی هستند؟ فرمود: «سگهایی در دوزخاند. گوشت را از استخوان جدا میکنند». گفتم: پدر و مادرم به فدایت، چه کسانی به این امر گرفتار میشوند و چه کسانی از آن نجات پیدا میکنند؟ فرمود: «ای معاذ، آن آسان است برای کسی که خداوند برای او آسان کرده است». راوی میگوید: پس ندیدم کسی بیشتر از معاذ به خاطر پرهیز از آنچه در حدیث آمده، قرآن تلاوت کند.
0-28- (21) (موضوع) و این روایت از علی و دیگران روایت شده است. به طور کلی آثار وضع و جعل در تمام طرق و الفاظ این روایت آشکار است.
(فصل)
57-36- (15) (حسن لغیره) عَنْ أَبِى عَلِىٍّ - رَجُلٍ مِنْ بَنِى کَاهِلٍ - قَالَ: خَطَبَنَا أَبُو مُوسَى الأَشْعَرِىُّ، فَقَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ! اتَّقُوا هَذَا الشِّرْکَ، فَإِنَّهُ أخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ. فَقَامَ إِلَیْهِ عَبْدُ الله بْنُ حَزَنٍ، وَقَیْسُ بْنُ المُضَارِبِ فَقَالاَ: وَاللَّهِ لَتَخْرُجَنَّ مِمَّا قُلْتَ، أوْ لَنَأْتِیَنَّ عُمَرَ مَأْذُوناً لَنَا أوْ غَیْرُ مَأْذُونٍ، فَقَالَ: بَلْ أخْرُجُ مِمَّا قُلْتُ، خَطَبَنَا رَسُولُ الله ج ذَاتَ یَوْمٍ، فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ! اتَّقُوا هَذَا الشِّرْکَ؛ فَإِنَّهُ أخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ». فَقَالَ لَهُ مَنْ شَاءَ اللهُ أنْ یَقُولَ: وَکَیْفَ نَتَّقِیهِ وَهُوَ أخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ نُشْرِکَ بِکَ شَیْئًا نَعْلَمُهُ، وَنَسْتَغْفِرُکَ لِمَا لاَ نَعْلَمه».
رواه أحمد والطبرانی. ورواته إلى أبی علی محتج بهم فی "الصحیح" وأبو علی وثقه ابن حبان ولم أر أحداً جرحه([37]).
ابوعلی که مردی از بنی کاهل بود میگوید: ابوموسی اشعری س ضمن ایراد خطبه گفت: ای مردم از شرک بپرهیزید، زیرا از رد پای مورچه پنهانتر است. در همین حال عبدالله بن حزن و قیس بن مضارب برخاسته و گفتند: به خدا سوگند دربارهی گفتهات دلیل و مدرک میآوری یا شکایت تو را به عمر س خواهیم نمود چه اجازه داشته و چه اجازه نداشته باشیم. ابوموسی س گفت: بر آنچه گفتم دلیل میآورم و آن اینکه رسول الله ج روزی ایراد سخن نمود و فرمود: «ای مردم از شرک بپرهیزید، زیرا از رد پای مورچه پنهانتر است». مردی گفت: ای رسول الله ج چگونه از آن پرهیز کنیم، درحالیکه از حرکت مورچه پنهانتر است. رسول الله ج فرمود: «بگویید: پروردگارا به تو پناه میبریم از اینکه آگاهانه به تو شرک بیاوریم و آمرزش میطلبیم از اینکه ندانسته شرک بورزیم».
2- کتاب السنة([38])
([1]) فی الأصل وغیره: "وعن"، وهو خطأ، نتج عنه إشکال، وهو عدم استقامةالعطف فی آخر هذه الروایة بقوله: "ورواه ابن خزیمة.." لأن المعطوف علیه غیرمذکور قبله! والحقیقة أنه الترمذی وابن حبان اللذان ذکرا فی آخر الروایة الأولى، فلما فصلا عن هذه الروایة بإثبات الواو العاطفة ظهر الإشکال، ولا إشکال بعد حذف الواو کما بینا.
([2]) خَرَّ یَخِرُّ بالضم والکسر: إذا سقط من علو، وخر الماء یخر بالکسر.
([3]) میگویم: این نزول و فرود آمدن نزول حقیق میباشد که شایسته بزرگی و کمال خداوندی است. و یکی از صفت فعلی خداوند متعال میباشد. بنابراین باید از تاویل نمودن آن برحذر بود چنانکه خلف بر خلاف سلف این صفت را تاویل میکنند و به این ترتیب راه گمراهی در باب اسماء و صفات را در پیش میگیرند.
([4]) به سکون واو یعنی: «أُغنِکَ»: «تو را بینیاز ثروتمند ننمودم». "ناجی".
([5]) فی الطبعة السابقة والمنیریة (1/31): "أسفاً أو خوفاً"! والتصویب من "لسان العرب" (8/ 455-456) مادة (نشغ) وفیه بعد ذکر هذا الحدیث: "أی: شهق وغُشیَ علیه، قال أبو عبید: وإنما یفعل ذلک الإنسان شوقاً إلى صاحبه أو إلى شیء فائت، وأسفاً علیه، وحباً للقائه" [ش].
([6]) قلت: فی إسناده جهالة، وقد خرجته فی "ضعیف أبی داود" (434).
([7]) عطف الرفعة على السَّناء عطف تفسیر لأن (السناء): الارتفاع، ومعناه ارتفاع المنزلة والقدر عند الله تعالى.
([8]) یشیر البیهقی إلى إعلاله بالإرسال، وهو الصواب، وتصحیح الحاکم إیاه من أوهامه الفاحشة، وبخاصة أن فی إسناده الموصول (نعیم بن حماد)، وهو ضعیف، وقد خالفه (عبدان) فأرسله، وعبدان ثقة. ومن جهله المعلقین الثلاثة، أنهم عزوه للحاکم والبیهقی مرسلاً، وهو عندهما موصول عن ابن عباس! ثم توسطوا فقالوا: "حسن"! فلا هم صححوه کالحاکم، ولا هم ضعفوه کالبیهقی، وجل تعلیقاتهم هکذا أنصاف حلول!!.
([9]) ریا آن است که عملی را انجام دهد تا مردم او را ببینند و نسبت به وی گمان نیک برند و سمعه آن است که عملی را آشکار سازد تا همگان بشنوند و شهرت یابد. [م]
([10]) أخرجه فی "المعجم الکبیر" (22/ 319-320) من طریق سعید بن زیاد بسنده عن آبائه عن أبی هند الداری. وسعید هذا متروک کما قال الهیثمی فی حدیث آخر مخرج فی "الضعیفة" (505).
([11]) قلت: وأحمد أیضاً (6509 و 6986 و 7085 – طبعة شاکر).
([12]) وضعفه الجهلة الثلاثة اعتباطاً.
([13]) أی: یطلبون الدنیا بعمل الآخرة، یقال: ختله یختله: إذا خدعه ورواغه.
([14]) سقط من الأصل وغیره فاستدرکه من الترمذی، وغفل عن ذلک المعلقون الثلاثة، بل وحسنوه! ویحیى بن عبیدالله متروک.
([15]) انظر الحاشیة السابقة.
([16]) کذا قال، وفیه (حمزة بن أبی محمد)، قال أبو حاتم: "منکر الحدیث". وأما حدیث أبی هریرة الذی قبله، فقد أعل إسناده الترمذی فی حدیث قبله بـ(یحیى بن عبید الله)، ومع ذلک حسنه الجهلة الثلاثة! ولم یفرقوا بینه وبین حدیث ابن عمر المختصر! وهو مخرج فی "الضعیفة" تحت الحدیث (6761).
([17]) أی: عن أبی هریرة، ولیس ابن عمر کما هو المتبادر، وکذا یقال فی الحدیث الذی بعده.
([18]) بضم الجیم وتشدید الباء الموحدة: البئر التی لم تطو. و(الحزن) بفتحتین أو بضم فسکون: ضد الفرح. قال العلامة الطبی: هو علم، والإضافة کما فی دار السلام، أی: دار فیها السلام من الآفات.
([19]) (الجَوَرة) مانند (ظَلَمة) و به یک معنى هستند؛ جمع جائر.
([20]) قلت: وهو ضعیف، وقد خرجته فی "الضعیفة" (4537).
([21]) من جهل المعلقین الثلاثة وتناقضهم أنهم حسنوا الحدیث هنا وقالوا: "وشهر بن حوشب صدوق"! وضعفوا حدیثه الآتی بعد حدیث.
([22]) زاد هنا المعلقون الثلاثة على طبعتهم لهذا الکتاب بین معقوفتین: (علینا)! ولا أصل لها عند ابن خزیمة، ومع ذلک فإن من جهلهم أنهم لم یقوُّوا الحدیث، بل أعلوه بالإرسال! فکیف یصح هذا الإعلال مع تلک الزیادة؟! ذلک مبلغهم من العلم، وإن مما یؤکد ذلک أنهم حسنوا حدیث محمود الآتی بعده؟!.
([23]) کذا قال، وهو مردود، فیه (عیسى بن عبدالرحمن الزرقی المدنی) ترکه النسائی وغیره.
([24]) قلت: وقال: "حدیث حسن".
([25]) هو تأکید للرد، وإلا فهو عمل باطل.
([26]) قلت: ورواه الحاکم أیضاً (4/ 329) وقال: "صحیح". ووافقه الذهیب، وهو کما قالا، فلو عزاه المصنف إلیه کان أولى. وهذا الحدیث مما یدل على سوء طباعه الثلاثة للکتاب، فإنهم لم یعطوه رقماً خاصاً، تمیزاً له عن حدیث شهر الضعیف الذی هو قبل هذا فی طبعتهم، وتحت نقلوا استدراکی هذا على المؤلف دون أن یعزوه إلى قائله.
([27]) فی الأصل ومخطوطة الظاهریة: (قد أعاده)، والتصویب من "المسند" و"النهایة".
([28]) (الحورة): رجوع؛ یعنی: خیری در برندارد و آنچه از قرآن حفظ نموده سودی به وی نمیرساند مانند الاغ مردهای که برای صاحبش سودی ندارد.
([29]) فی الأصل وغیره مثل مطبوعة الثلاثة: (أرأیتم)، وهو خطأ.
([30]) زیادة من "المسند".
([31]) الأصل: (جَسَدَه وعمله)، وکذا فی المخطوطة (ق11/ 2) ومطبوعة الثلاثة! وفی "المجمع" (10/ 221): "جسده عمله" وکل ذلک لا معنى له، والتصحیح من "المسند" و"جامع المسانید" لابن کثیر (6/ 220/ 4291)، وحسن إسناده! لکن قوله ج: "إن الشیطان قد یئس..." الحدیث قد صح من حدیث جابر، وسیأتی فی "الصحیح" (23- الأدب/ 11- باب/ الحدیث 9). و(الحَشدُ): الجمع.
([32]) قلت: هذا مع ضعفه الشدید –الذی غفل عنه أو بالأحرى جهله المعلقون الثلاثة وإلا بینوه – مخالف لظاهر الحدیث الصحیح: "الصائم المتطوع أمیر نفسه، إن شاء صام، وإن شاء أفطر". انظر: "صحیح الجامع" (3748- الطبعة الأولى الشرعیة).
([33]) قلت: ما فائدة هذا الظن، والسند ضعیف للجهالة التی أشار إلیها البیهقی، یعنی فی "الشعب" (5/ 328-329)، وفیه أیضاً عنعنه بقیة، والحسن البصری عن أبی الدرداء مرفوعاً. ووهم المعلقون الثلاثة فقالوا: "رواه البیهقی عن بقیة موقوفاً"!!.
([34]) قلت: وهو متروک، لکنه توبع من المولى.
([35]) قلت: قد کشفت روایة البیهقی وغیره أن فی الإسناد وهماً، وأن مداره على رجل مجهول هو الحارث بن غسان، کما حققته فی "الضعیفة" تحت الحدیث (6638)، وغفل عن هذه العلة الجهلة الثلاثة فحسنوا الحدیث (1/ 89)، وأسوأ منهم الدکتور القلعجی فصححه فی فهرسه الذی وضعه لـ"الضعفاء العقیلی" (4/ 535)، وله من مثله الشیء الکثیرا.
([36]) لم أجده بهذا التمام فی "الزهد" عن معاذ، وقد نبه على ذلک الحافظ التاجی فی "عجالة الإملاء" (ق10-12)، وفصل القول فی ذلک تفصیلاً، وإنما روى قطعة منه برقم (422) عن أبی بکر بن أبی مریم عن ضمرة بن حبیب مرسلاً، وکذلک روى بعضه ابن حبان فی "الضعفاء" (2/ 214-215)، ومن طریقه ذکره ابن الجوزی فی "الموضوعات" (3/ 154-161) ومن طرق أخرى منها طریق الحاکم، وساقه أیضاً من حدیث علی، وحکم على کل ذلک بالوضع. وهو ظاهر لکل ذی لب.
([37]) عقب هذا فی الأصل ما نصه: "ورواه أبو یعلى بنحوه من حدیث حذیفة؛ إلا أنه قال فیه: "یقول کل یوم ثلاث مرات"، ولما کان إسنادها ضعیفاً جداً، فقد حذفته من الحدیث وفاء بشرطنا فی هذا الکتاب، ولم أر من الفائدة ذکرها لوحدها أو مع الحدیث لما ذکرته فی المقدمة، وقد خرجته لهذا لزیادة فی "الضعیفة" برقم (3755)، ثم إن الجزم بأنه من مسند حذیفة، فیه نظر، لأنه فی "أبی یعلى" (1/ 60-61) بسنده الواهی "عن حذیفة عن أبی بکر – إما حضر ذلک حذیفة من النبی ج، وإما أخبره أبو بکر". وأخرجه البخاری فی "الأدب المفرد" (716) دون قول "إما حضر..." إلخ، ولیس فیه (الثلاث).
([38]) هذا العنوان زیادة من "مختصر الترغیب" للحافظ ابن حجر.