58-37- (1) (صحیح) عَنِ الْعِرْبَاضِ بن سَارِیَةَ س قَالَ: وَعَظَنَا([1]) رَسُولُ اللَّهِ ج مَوْعِظَةً وَجِلَتْ([2]) مِنْهَا الْقُلُوبُ، ذَرَفَتْ([3]) مِنْهَا العُیونُ، فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! کأنَّها مَوْعِظَةُ مُوَدِّعٍ، فَأَوْصِنَا. قَالَ: «أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، وَإِنْ تَأَمَّرَ عَلَیکم عَبْدٌ، وإِنَّهُ مَنْ یَعِشْ مِنکُم فَسَیَرَى إخْتِلافًا کَثِیرًا، فَعَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی، وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّینَ، عَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ، وَإِیَّاکُمْ وَمُحْدَثَاتِ الأُمُورِ، فَإِنَّ کُلَّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ».
رواه أبو داود والترمذی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح".
از عرباض بن ساریه س روایت است که رسول الله ج ما را پند و اندرز دادند، پند و اندرزی که در اثر آن دلها به لرزه آمد و چشمها جاری گردید؛ گفتیم: ای رسول الله ج! گویا این پند و اندرز خداحافظی و وداع است، پس ما را وصیت کن. فرمود: «شما را به ترس از خدا و فرمان برداری (از امیر خود) سفارش میکنم اگر چه بردهای بر شما امیر شود. زیرا کسی از شما که باقی بماند (و عمر طولانی کند)، اختلاف بسیاری خواهد دید. شما را به تمسک جستن به سنتم و راه و روش خلفای راشدین هدایتگر تشویق میکنم؛ با دندان به این سفارش چنگ بزنید؛ و شما را از نوآوریها در (امور دین) بر حذر میدارم، همانا هر بدعت و نوآوری (در دین) گمراهی است».
«عَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ» یعنی: در پایبندی به سنت تلاش کنید و آن را بر خود لازم بگیرید و چنان بر آن حریص باشید که کسی چیزی را با دندان محکم میگیرد تا مبادا آن را از دست داده و از بین برود. و (النواجذ) عبارت است از دندانهای نیش که به آنها "الأضراس" هم گفته میشود.
59-38- (2) (صحیح) وعَنْ أَبِی شُرَیْحٍ الْخُزَاعِیِّ قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «[أَبْشِرُوا]([4])، أَلَیْسَ تَشْهَدُونَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ؟» قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ [سَبَبٌ]([5]) طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ، وَطَرَفهُ بِأَیْدِیکُمْ، فَتَمَسَّکُوا بِهِ؛ فَإِنَّکُمْ لَنْ تَضِلُّوا وَلَنْ تَهْلِکُوا بَعْدَهُ أَبَدًا».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد جید([6]).
از ابوشریح خزاعی س روایت است: رسول الله ج نزد ما آمد و فرمود: «مژده دهید، آیا گواهی نمیدهید که معبود به حقی جز الله نیست و من رسول الله هستم؟». گفتند: بله! فرمود: «همانا قرآن ریسمانی است که یک طرف آن در دست خداوند و طرف دیگر آن در دست شماست. پس به آن چنگ بزنید که بعد از آن هیچ وقت گمراه و هلاک نمیشوید».
60-39- (3) (صحیح لغیره) وَرَوَی عَنْ جُبَیْرِ بْنِ مُطْعِمٍ قَالَ: کُنَّا عندَ النَّبِیِّ ج بِـ(الْجُحْفَةِ) فَقَالَ: «أَلَیْسَ تَشْهَدُونَ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللهِ، وَأَنَّ الْقُرْآنَ جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللهِ؟!». قُلْنَا: بَلَى. قَالَ: «فَأَبْشِرُوا، فَإِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ طَرْفُهُ بِیَدِ اللهِ، وَطَرَفُهُ بِأَیْدِیکُمْ، فَتَمَسَّکُوا بِهِ، فَإِنَّکُمْ لَنْ تَهْلِکُوا، وَلَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً».
رواه البزار، والطبرانی فی "الکبیر" و"الصغیر".
از جبیر بن مطعم س روایت است: در جحفه([7]) همراه رسول الله ج بودیم که فرمود: «آیا گواهی نمیدهید که معبودی بحق جز الله نیست که یکتاست و شریک و همتایی برای او نیست و من فرستاده خدا هستم و قرآن از سوی خداوند آمده است؟». گفتیم: بله! فرمود: «پس بشارت بدهید؛ همانا این قرآن [ریسمانی است که] یک طرف آن در دست خداوند و طرف دیگر آن در دستان شماست، پس به آن چنگ بزنید زیرا بعد از آن هیچ وقت گمراه و هلاک نمیشوید».
61-29- (1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ أَکَلَ طَیِّبًا، وَعَمِلَ فِی سُنَّةٍ، وَأَمِنَ النَّاسُ بَوَائِقَهُ، دَخَلَ الْجَنَّةَ». قَالُوا: یَا رَسُولَ الله إِنَّ هَذَا فِی أُمَّتِکَ الْیَوْمَ کَثِیرٌ؟ قَالَ: «وَسَیَکُونُ فِی قَومٍ بَعْدِی».
رواه ابن أبی الدنیا فی کتاب "الصمت" وغیره، والحاکم واللفظ له وقال: "صحیح الإسناد"([8]).
و از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس از مال پاکیزه بخورد و مطابق سنت عمل کند و مردم از شر او در امان باشند، وارد بهشت خواهد شد». گفتند: ای رسول خدا، امروز این خصلتها در میان امت تو زیاد هستند. فرمود: «و در میان قومی پس از من خواهند بود».
62-30- (2) (ضعیف جداً) و عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ تَمَسَّکَ بِسُنَّتِی، عِنْدَ فَسَادِ أُمَّتِی، فَلَهُ أَجْرُ مِئَةِ شَهِیدٍ».
رواه البیهقی من روایة الحسن بن قتیبة.
و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در زمان فساد امتم به سنتم تمسک جوید، پاداش صد شهید خواهد داشت».
0-31- (3) (ضعیف) ورواه الطبرانی من حدیث أبی هریرة بإسناد لا بأس به؛ إلا أنه قال: «فَلَهُ أَجْرُ شَهِیدٍ»([9]).
و طبرانی این حدیث را از طریق ابوهریره با اسنادی که در آن اشکالی نیست روایت میکند جز اینکه در آن به جای پاداش صد شهید، پاداش یک شهید آمده است.
63-40- (4) (صحیح) وَعَنه أیضاً [یعنی ابْنِ عَبَّاسٍ]: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج خَطَبَ النَّاسَ فِى حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَقَالَ: «إنّ الشیطانَ قَد یَئِسَ أن یُعبدَ بِأرْضِکُمْ، وَلَکِنْ رَضِیَ أنْ یُطَاعَ فِیمَا سِوَى ذَلِکَ مِمَّا تَحاقَرونَ مِنْ أعمَالِکمْ، فَاحذَرُوا، إِنِّى قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا إِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ فَلَنْ تَضِلُّوا أَبَدًا، کِتَابَ اللَّهِ، وَسُنَّةَ نَبِیِّهِ». الحدیث
رواه الحاکم وقال: صحیح الإسناد، احتج البخاری بعکرمة، واحتج مسلم بأبی أوَیس، وله أصل فی (الصحیح)".
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج در حجة الوداع برای مردم سخنرانی کرده و فرمود: «همانا شیطان از اینکه در سرزمین شما (حجاز) عبادت شود، ناامید شده، ولی [به کمتر از آن] راضی شده [اینکه] در غیر از آن (عبادت) از او اطاعت شود؛ در کارهایی که شما کوچک میشمارید. پس بر حذر باشید، همانا من در میان شما چیزی رها کردهام که تا وقتی به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نمیشوید: قرآن و سنت پیامبرش».
64-41- (5) (صحیح موقوف) وَعَن ابنِ مَسعُودٍ س قال: ألإقتِصادُ فِی السُّنَّةِ أحسَنُ مِنَ الإجتِهَادِ فِی البِدعَة.ِ
رواه الحاکم موقوفاً وقال: "إسناده صحیح على شرطیهما".
از ابن مسعود س روایت است که میگوید: میانهروی در سنت از تلاش در انجام بدعت بهتر است.
65-42- (6) (صحیح) عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ [عَنْ عَوْفِ بن مَالِکٍ] قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ج وَهُوَ مَرْعُوبٌ فَقَالَ: «أَطِیعُونِی مَا کُنْتُ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ، وَعَلَیْکُمْ بِکِتابِ اللَّهِ، أَحِلُّوا حَلالَهُ، وَحَرِّمُوا حَرَامَهُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" ورواته ثقات([10]).
از ابو ایوب انصاری (از عوف بن مالک) س روایت است: درحالیکه رسول الله ج هراسان بود نزد ما آمد و فرمود: «تا زمانی که من در میان شما هستم از من اطاعت کنید و پیروی از کتاب خدا بر شما واجب است؛ حلالش را حلال و حرامش را حرام بدانید».
66-32- (4) (ضعیف موقوف) وَعَن عَبدالله بنِ مَسعودٍ قَالَ: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، مَنِ اتَّبَعَهُ قَادَهُ إِلى الجَنَّةِ، وَمَن تَرَکَهُ أَو أَعرَضَ عَنهُ - أو کلمة نحوها- زُخّ([11]) فِی قفاهُ إِلى النَّارِ».
رواه البزار هکذا موقوفاً على ابن مسعود([12]).
و از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: همانا این قرآن شفاعت کنندهای است که شفاعت آن مورد قبول میباشد. هرکس از آن پیروی کند، او را به سوی بهشت هدایت میکند و هرکس آنرا ترک کند یا از آن روی گرداند – یا کلمهای مانند این گفت – به آتش انداخته میشود.
0-43- (7) (صحیح) ورواه مرفوعاً من حدیث جابر، وإسناده([13]) جید.
67-33- (5) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: خطب رَسُولَ الله ج فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ أَعْطَى کُلَّ ذِی حَقٍّ حَقَّهُ، ألا إنَّ الله قَد فَرَضَ فَرَائِضَ، وَسَنَّ سُنَنًا، وَحَّدَ حُدُودًا، وَأَحَلَّ حَلَالًا، وَحَرَّمَ حَرَامًا، وَشَرَعَ الْدین، فَجَعَلَهُ سَهْلًا سَمْحًا وَاسِعًا، وَلَمْ یَجْعَلْهُ ضَیِّقًا. ألا إِنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ، وَمَنْ نَکَثَ ذِمَّةَ اللَّهِ طَلَبَهُ، وَمَنْ نَکَثَ ذِمَّتِی خَاصَمْتُهُ، وَمَنْ خَاصَمْتُهُ فَلَجْتُ عَلَیْهِ، وَمَنْ نَکَثَ ذِمَّتِی لَمْ یَنَلْ شَفَاعَتِی، وَلَمْ یَرِدْ عَلَىَّ الْحَوْضِ». الحدیث.
رواه الطبرانی فی "الکبیر"([14]).
(فلجتُ علیه) یعنی: با حجت و برهان با او روبرو شده و بر او چیره میگردم.
و از ابن عباس ب روایت شده که میگوید: رسول الله ج ایراد خطبه نموده و فرمودند: «خداوند متعال به هر صاحب حقی، حقش را عطا میکند. بدانید و آگاه باشید که خداوند متعال اموری را فرض کرده است و سنتهایی را قرار داده است و حدودی را مشخص کرده است و اموری را حلال و اموری را حرام کرده است و دین را تشریع نموده است و آنرا سهل و آسان و وسیع قرار داد و آنرا ضیق و تنگ قرار نداد؛ بدانید برای کسی که امانتدار نیست، ایمانی نخواهد بود و برای کسی که عهد و پیمان را رعایت نکند، دینی نخواهد بود؛ و هرکس عهد و پیمان خداوند را بشکند، خداوند او را به حضور میخواهد و هرکس عهد و پیمان مرا بشکند، دشمن من خواهد بود و هرکس دشمن من باشد، او را به دو نیم تقسیم میکنم. و هرکس عهد و پیمان مرا نقض کند، شفاعتم به او نمیرسد و بر حوض من وارد نمیشود».
68-44- (8) (صحیح) وعن عابس بن ربیعة قال: رأَیتُ عُمَرَ بنَ الْخَطَّابِ س یُقَبَّلُ الْحَجَرَ (یَعنِی الأسْوَدَ)، وَیَقُولُ: إنَّی لأعْلَمُ أنَّکَ حَجَرُ لا تَضُرُّ ولا تَنْفَعُ، وَلَولَا أنّی رأَیتُ رسولَ اللَّه ج یُقَبِّلُکَ ما قَبَّلْتُکَ.
رواه البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی والنسائی.
از عابس بن ربیعه س روایت است: عمر بن خطاب س را دیدم که حجر الاسود را میبوسید و میگفت: همانا میدانم که تو سنگی، نفع و ضرری نمیرسانی و اگر ندیده بودم که رسول الله ج تو را میبوسید تو را نمیبوسیدم.
69-45- (9) (صحیح) وَعَنْ عُرْوَة بْنُ عَبْدِ الله بْنِ قُشَیْرٍ قَالَ: حَدَّثَنِى مُعَاوِیَةُ بْنُ قُرَّةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج فِى رَهْطٍ مِنْ مُزَیْنَةَ، فَبَایَعْنَاهُ وَإِنَّه لَمُطْلَقُ الأزرَارِ، فَأَدْخَلْتُ یَدِى فِى جَیْبِ قَمِیصِهِ، فَمَسَسْتُ الْخَاتَمَ، قَالَ عُرْوَةُ: فَمَا رَأَیْتُ مُعَاوِیَةَ وَلاَ ابْنَهُ قط فِى شِتَاءٍ وَلَا صَیف إِلَّا مُطْلَقَىِ الأزرارِ.
رواه ابن ماجه([15]) وابن حبان فی "صحیحه"، واللفظ له، وقال ابن ماجه: «إلا مُطلَقَةً أزرارُهما».
عروه بن عبدالله بن قشیر میگوید: معاویه بن قره از پدرش س روایت میکند که: همراه گروهی از طایفه مزینه نزد رسول الله ج آمدم و با رسول الله ج بیعت کردیم؛ این درحالی بود که دکمه لباس رسول الله ج باز بود، دستم را در گریبان رسول الله ج کرده و مهر نبوت را حس و لمس کردم. عروه میگوید: هیچ وقت نه در زمستان و نه در تابستان معاویه و پسرش را ندیدم مگر اینکه دکمه لباس آنها باز بود.
70-34- (6) (ضعیف) وعن زید بن أسلم قال: رأیت ابن عمر یصلی محلولة أزراره، فسألته عن ذلک فقال: "رأیت رسول الله ج یفعله".
رواه ابن خزیمة فی "صحیحه" عن الولید بن مسلم، عن زید([16]). ورواه البیهقی وغیره عن زهیر بن محمد عن زید.
و از زید بن اسلم روایت است که میگوید: ابن عمر برا دیدم که در لباسی دکمه دار نماز میخواند. پس در این مورد از وی سوال کردم. گفت: دیدم که رسول الله ج چنین عمل میکند.
71-46- (10) (صحیح) وَعَن مُجَاهِدٍ قَال: کُنَّا مَعَ ابنِ عُمَرَ رَحِمَهُ الله فِی سَفَرٍ، فَمَرَّ بِمَکانٍ، فَحادَ عنه، فَسئل: لِمَ فَعَلتَ ذَلِکَ؟ قَالَ: رَأیتُ رَسولَ اللهِ ج فَعَلَ هَذا؛ فَفَعَلتُ.
رواه أحمد والبزار بإسناد جید.
از مجاهد روایت است: در سفری همراه ابن عمر ب بودیم. از مکانی عبور کرد پس از آن دور شد؛ از او سوال شد چرا چنین کردی؟ گفت: دیدم که رسول الله ج چنین کرد، پس من هم چنین کردم.
(حاد) یعنی: از آنجا دور شد و به راست یا چپ رفت.
72-47- (11) (حسن) وَعَن ابنِ عُمَرَ ب: «أنَّهُ کَانَ یَأتِی شَجَرَةً بَینَ مَکَّة وَالمَدینَة فَیَقِیلُ تَحتَهَا، وَیُخبِرُ أنَّ رَسولَ الله ج کَانَ یَفعَلُ ذَلِکَ».
رواه البزار بإسناد لا بأس به([17]).
از ابن عمر ب روایت است که وی به کنار درختی بین مکه و مدینه میرفت و زیر آن قیلوله میکرد و میگفت رسول الله ج چنین عمل میکرد.
73-48- (12) (صحیح) وَعَنْ [أَنَسِ] ([18]) بْنِ سِیرِینَ قَالَ: کُنْتُ مَعَ ابْنِ عُمَرَ - رحمه الله- بِـ(عَرَفَاتٍ)، فَلَمَّا کَانَ حِینَ رَاحَ، رُحْتُ مَعَهُ، حَتَّى أَتَى الإِمَامُ فَصَلَّى مَعَهُ الأُولَى وَالْعَصْرَ، ثُمَّ وَقَفَ وَأَنَا وَأَصْحَابٌ لِى، حَتَّى أَفَاضَ الإِمَامُ، فَأَفَضْنَا مَعَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْمَضِیقِ دُونَ الْمَأْزِمَیْنِ، فَأَنَاخَ وَأَنْخَنَا، وَنَحْنُ نَحْسِبُ أَنَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُصَلِّى، فَقَالَ غُلاَمُهُ الَّذِى یُمْسِکُ رَاحِلَتَهُ: إِنَّهُ لَیْسَ یُرِیدُ الصَّلاَةَ، وَلَکِنَّهُ ذَکَرَ أَنَّ النَّبِىَّ ج لَمَّا انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَکَانِ قَضَى حَاجَتَهُ، فَهُوَ یُحِبُّ أَنَّ یَقْضِىَ حَاجَتَهُ.
رواه أحمد، ورواته محتج بهم فی "الصحیح".
از انس بن سیرین روایت است که میگوید: در عرفات همراه ابن عمر ب بودم؛ هنگام رفتن، همراهش حرکت کردم. با او رفتم تا وقتی امام آمد، پس همراه او نماز ظهر و عصر را خواند، سپس ایستاد، من و همراهانم نیز چنین کردیم تا اینکه امام روانه شد پس ما نیز همراه او رفتیم تا به تنگهای پایینتر از مأزمین رسیدیم. پس شتر را خواباند، ما نیز چنین کردیم، گمان کردیم قصد نماز دارد غلامش که مرکب او را گرفته بود گفت: او قصد نماز ندارد، ولی به یاد آورده رسول الله ج هنگامی که به این مکان رسیدند، قضای حاجت کردند پس او دوست دارد اینجا قضای حاجت کند.
حافظ / میگوید: «آثار وارده از صحابه در پیروی از رسول الله ج و سنت نبوی بسیار زیاد است؛ توفیق از جانب خداوند متعال است که پروردگاری جز او نیست».
2- (الترهیب من ترک السنة وارتکاب البدع والأهواء)
([1]) (الوعظ): ترساندن در قالب نصیحت.
([2]) به کسر جیم؛ یعنی: در اثر آن قلبها هراسان و لرزان شده و از گناهان دوری میشد.
([3]) به فتح ذال و راء؛ یعنی: گریسته و اشک ریخت.
([4]) هذه الزیادة مما استدرکته فی هذه الطبعة من "کبیر الطبرانی"، وقد طبع بعد الطبعات السابقة، ولذلک لم یستدرکهما المعلقون الثلاثة، لأنهم مجرد ملقدة نقلة!!.
([5]) انظر الحاشیة السابقة.
([6]) قلت: وأخرجه ابن حبان فی "صحیحه" (1/ 286 رقم 122)، وابن نصر فی "قیام اللیل" (ص74) بسند صحیح، وعندهما الزیادتان.
([7]) نام مکانی است میان مکه و مدینه که میقات اهل شام است. [م]
([8]) کذا قال، وهو من أوهامه فإنه من روایة أبی بشر عن أبی وائل، وأبو بشر هذا لم یوثقه أحد، حتى ولا ابن حبان، ولهذا قال الذهبی والعسقلانی: "مجهول لایعرف"، وفاته عزوه للترمذی، وقد ضعفه، وسیعزوه إلیه فی (16-البیوع/ 5) مع خطأ آخر سأنبه علیه إن شاء الله هناک. وهو مخرج فی "الضعیفة" (6855).
([9]) قال الناجی (14/ 2): "کذا رواه البیهقی فی "المدخل" من حدیث أبی هریرة، لکن أوله: "القائم بسنتی"، وآخره: "له أجر مئة شهید". ولعل لفظه "مئة" سقطت من الروایة المذکورة، والله أعلم". قلت: وإسناده ضعیف، فیه من لا یعرف وآخر فیه ضعف. کما بینته فی "الضعیفة" (327-التحقیق الثانی)، ولفظة (مئة) ثابتة أیضاً فی "الشفاء" للقاضی عیاض، وعزاه محققوه (!) (2/27) للطبرانی فی "الأوسط" دون أی تنبیه على الفرق بین الروایتین، وکم لهم من مثل هذا الوهم! من ذلک أنهم عزوا زیادة "وکل ضلالة فی النار" فی حدیث جابر الصحیح لمسلم! ولیست عنده وإنما هی للنسائی والبیهقی!
([10]) لم أره فی "معجم الطبرانی الکبیر" فی ترجمة أبی أیوب الأنصاری" – واسمه خالد بن زید- وقد عزاه فی "الجامع الکبیر" إلى (طب، تمام). من روایتهما عن أبی أیوب الأنصاری عن عوف بن مالک، فلعله سقط (عوف) من قلم المؤلف، وقد خرجته عنه فی "الصحیحة" (1472) من طریق تمام. ثم صدق ما رجوته، فرأیته فی "المعجم الکبیر" للطبرانی (18/38)، فاستدرکت السقط، وهو مما فات استدراکه على الثلاثة، وازدادوا جهلاً، فقالوا: "صحیح قال الهیثمی.. رواه الطبرانی ورجاله موثقون"! ولهم مثله کثیر، جاهلین أو متجاهلین أن مجرد التوثیق لا یستلزم التصحیح کما کنا نبهنا علیه فی مقدمة الطبعة الأولى!.
([11]) بالزای والخاء المعجمتین، أی: دفع، وفی جمیع نسخ الکتاب منها نسخة الظاهریة (13/2) بلفظ: "زُج" بالزای والجیم، وهو خطأ، والصواب ما أثبتناه، وهو الموافق لما فی "مجمع الزوائد" (1/ 171)، والظاهر أن هذا الخطأ من المؤلف رحمه الله، فإنه مما انتقده علیه الشیخ الناجی رحمه الله تعالى.
([12]) قلت: وقد ثبت مرفوعاً عن جابر. فانظر فی "الصحیح".
([13]) الأصل: (المرفوع)، والمثبت أوضح، وسیأتی لفظ حدیث جابر فی "13 – فضائل القرآن/ 1- الترغیب فی قراءة القرآن".
([14]) وکذا فی "المجمع" (1/ 172) وقال: "وفیه حسین بن قیس المقلب بـ(حنش)، وهو متروک الحدیث" وفاتهما عزوه لأبی یعلى (4/ 343/2458)، لکن جملة الأمانة قد صحت من حدیث أنس وغیره، وسیأتی فی "الصحیح" (23/30).
([15]) قلت: وکذا أبو داود وابن سعد فی "الطبقات"، وعزاه الناجی للترمذی أیضاً فی "الشمائل". وهو مخرج فی کتابی "مختصر الشمائل"(46-47/48).
([16]) قلت: ومن هذا الوجه أخرجه أبو یعلى أیضاً (10/ 14)، وضعف إسناده الأخ حسین سلیم فی تعلیقه علیه، لکنه أخطأ فی الاستشهاد له بحدیث قرة الذی فی "الصحیح"؛ لأنه لیس فیه الصلاة محلول الأزرار، فهو شاهد قاصر وکثیراً ما رأیته یفعل ذلک، وقلده الثلاثة فقالوا: "حسن بشاهده المقتدم" یعنی حدیث قرة، وهو مخرج فی المختصر الشمائل" (46-47) مصححاً إسناده.
([17]) قلت: یشیر إلى أن فی إسناده شیئاً، ولو أر فیه (1/ 81/129) من یمکن الغمز منه سوى محمد بن عباد الهنائی، وهو صدوق کما قال أبو حاتم ثم الحافظ. وسائر رجاله ثقات رجال الشیخین، فهو إسناد حسن. وأما الجهلة الثلاثة فقالوا (1/ 101): (صحیح، وقال الهیثمی: رواه البزار ورجال موثقون"! وهذا التوثیق لا یستلزم الصحة کما بینت فی المقدمة.
([18]) لم ترد هذه الزیادة فی الأصل، ولا فی المخطوطة، واستدرکتها من "المسند" (2/ 131)، وحذفها من المؤلف غیر جید، فإن المتبادر من "ابن سیرین" عند الإطلاق، إنما هو محمد بن سیرین لا أنس بن سیرین، وهما أخوان.