ترهیب از کسی که میداند و به علمش عمل نمیکند و چیزی را میگوید که بدان عمل نمیکند
207-123- (1) (صحیح) عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ س؛ أَنّ رَسُولَ الله ج کَانَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لاَ یَنْفَعْ، وَمِنْ قَلْبٍ لاَ یَخْشَعْ، وَمِنْ نَفْسٍ لاَ تَشْبَعْ، وَمِنْ دَعْوَةٍ لاَ یُسْتَجَابُ لَهَا».
رواه مسلم والترمذی والنسائی، وهو قطعة من حدیث.
از زید بن ارقم س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خدایا، از علمی که نفع نمیرساند، از دلی که ترس و خشوع در آن نیست، از نفسی که سیر نمیشود و از دعایی که قبول نمیشود، به تو پناه میبرم».
208-124- (2) (صحیح) وَعَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ س؛ أنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «یُجَاءُ بِالرَّجُلِ([1]) یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیُلْقَى فِى النَّارِ، فَتَنْدَلِقُ أَقْتَابُهُ([2])، فَیَدُورُ بِهَا کَمَا یَدُورُ الْحِمَارُ بِرَحَاه([3])، فَتَجْتَمِعُ أَهْلُ النَّارِ عَلَیْهِ، فَیَقُولُونَ: یَا فُلاَنُ! مَا شَأْنُکَ؟ أَلَسْتَ کُنْتَ تَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَتَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ؟ فَیَقُول: کُنْتُ آمُرُکُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَلاَ آتِیهِ، وَأَنْهَاکُمْ عَنِ الشَّرِّ وَآتِیهِ».
از اسامه بن زید س روایت است که وی از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «روز قیامت مردی را میآورند و در جهنم میاندازند که رودههایش بیرون میریزد و همانند الاغی که آسیاب را میچرخاند، دور خود میگردد. دوزخیان، اطراف او جمع میشوند و میگویند: فلانی! تو را چه شده است؟ مگر تو امر به معروف و نهی از منکر نمیکردی؟ میگوید: (بله) شما را امر به معروف میکردم ولی خودم آن را انجام نمیدادم و شما را از منکر باز میداشتم اما خودم آن را انجام میدادم».
0-125- (3) (صحیح) قَالَ([4]): وإِنی سمعتُهُ یَقُولُ - یعنی النَّبِىَّ ج -: «مَرَرْتُ لیلةَ أُسْرِیَ بی بأَقوامٍ تُقْرَضُ شِفَاهُهُمْ بِمَقَارِیضَ مِنْ نَارٍ، قُلْتُ: مَنْ هَؤُلاءِ یَا جِبْرِیلُ؟ قَالَ: خُطَبَاءُ أُمتِّکَ الَّذِینَ یَقُولُونَ مَا لاَ یَفْعَلُونَ».
رواه البخاری، ومسلم، واللفظ له([5]). ورواه([6]) ابن أبی الدنیا وابن حبان والبیهقی من حدیث أنس، وزاد ابن أبی الدنیا والبیهقی فی روایة لهما: «وَیَقرَؤُونَ کِتابَ اللهِ وَلا یَعمَلُونَ بِهِ». قال الحافظ: وسیأتی أحادیث نحوه فی "باب من أمر بمعروف أو نهى عن منکر وخالف قوله فعله" [21- کتاب الحدود].
و شنیدم که رسول الله ج فرمودند: «در شب اسرا بر اقوامی عبور کردم که لبهایشان بوسیله قیچیهایی از آتش قیچی میشد، سؤال کردم ای جبریل، اینها چه کسانی هستند؟ گفت: خطیبان امتت که میگویند آنچه انجام نمیدهند».
و در روایتی: «کتاب خدا را میخوانند و به آن عمل نمیکنند».
209-99- (1) (منکر) وَرُوِیَ عَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «الزَّبَانِیَةُ([7]) أَسْرَعُ إِلَى فَسَقَةِ القُرَّاءِ مِنْهُمْ إِلَى عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ، فَیَقولونَ: یُبْدَأُ بِنَا قَبْلَ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ؟ فَیُقَالُ لَهُمْ: لَیْسَ مَنْ یَعلمَ کَمَنْ لَا یَعْلَمُ».
رواه الطبرانی، وأبو نعیم وقال: "غریب من حدیث أبی طُوالةَ، تفرد به العُمَری عنه". یعنی عبدالله([8]) ابن عبدالعزیز الزاهد. (قال الحافظ) /: ولهذا الحدیث مع غرابته شواهد، وهو([9]) حدیث أبی هریرة الصحیح: «إن أوَّل من یُدعی به یومَ القیامة رجلٌ جَمَعَ القرآن لیقال قارئٌ». وفی آخره: «أولئک الثلاثةُ أولُ خلق الله تُسعر بهم النار یومَ القیامة»([10]).. وتقدم لفظ الحدیث بتمامه فی الریاء [1/ 2- الصحیح].
و از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرشتگان عذاب زودتر از اینکه به سوی بتپرستان روانه گردند، قاریان فاسق را در برمیگیرند. میگویند: قبل از بتپرستان از ما آغاز میکنی؟ پس به آنها گفته میشود: کسی که میداند چون کسی نیست که نمیداند».
این حدیث را طبرانی و ابونعیم روایت نموده و میگوید: از طریق ابی طواله غریب است چراکه تنها عُمَری از او روایت کرده است. یعنی عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز زاهد؛ حافظ / میگوید: با وجود غریب بودن این روایت، برای آن شواهدی وجود دارد از جمله حدیث صحیح ابوهریره که در آن آمده است: «اولین کسی که در روز قیامت فراخوانده میشود کسی است که قرآن را (در سینه) جمع نموده تا به او بگویند: قاری؛ و در آخر این روایت آمده است: «این سه نفر اولین کسانی هستند که روز قیامت به دوزخ انداخته میشوند».
210-100- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن صُهیبٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا آمَنَ بِالقُرْآنِ مَنْ اسْتَحَلَّ مَحَارِمَهُ».
رواه الترمذی وقال: "هذا حدیث غریب، لیس إسناده بالقوی".
و از صهیب س روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «کسی که محارم قرآن را حلال میشمارد به آن ایمان نیاورده است».
211-126- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِى بَرْزَةَ الأَسْلَمِىِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لاَ تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ [یَوْمَ الْقِیَامَةِ]([11]) حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ عُمْرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ؟ وَعَنْ عِلْمِهِ فِیمَ فَعَلَ فِیهِ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ؟ وَفِیمَ أَنْفَقَهُ؟ وَعَنْ جِسْمِهِ فِیمَ أَبْلاَهُ؟».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن صحیح".
از ابوبرزه اسلمی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بنده در روز قیامت قدمی بر نمیدارد تا اینکه از چهار چیز از او پرسیده شود: از عمرش که چگونه آن را سپری کرده و از علمش که به چه میزان بدان عمل کرده و از مالش که از کدام راه آن را به دست آورده و در کدام راه صرفش نموده و از جسمش که آن را در کدام راه پیر کرده است».
0-127- (5) (حسن لغیره) ورواه البیهقی وغیره مِن حدیث مُعَاذِ بن جَبَلٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «ما تُزالُ([12]) قَدمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنْ عُمرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ؟ وَعَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلاهُ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ؟ وَفِیمَ أَنْفَقَهُ؟ وَعَنْ عَلِمهِ مَاذَا عَمِلَ فِیهِ؟».
معاذ بن جبل س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «بنده در روز قیامت قدمی بر نمیدارد تا اینکه از چهار چیز از او پرسیده شود: از عمرش که چگونه آن را سپری کرده است؟ و از جوانیاش که چگونه به پیری رسانده؟ و از مالش که از کدام راه به دست آورده و در کدام راه صرفش نموده؟ و از علمش که چقدر به آن عمل کرده است؟».
212-128- (6) (حسن لغیره) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا یَزُولُ قَدَمَا ابْنِ آدَمَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ خَمْسٍ: عَنْ عُمرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ؟ وَعَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلَاهُ؟ وَعَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ؟ وَفِیمَ أَنْفَقَهُ؟ وَمَاذَا عَمِلَ فِیمَا عَلِمَ؟».
رواه الترمذی أیضاً، والبیهقی، وقال الترمذی: "حدیث غریب، لا نعرفه من حدیث ابن مسعود عن النبی ج إلا من حدیث حسین بن قیس". قال الحافظ: "حسین هذا هو حنش، وقد وثقه حُصین بن نُمَیرٍ، وضعفه غیره، وهذا الحدیث حسن فی المتابعات إذا أُضیف إلى ما قبله. والله أعلم".
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرزند آدم در روز قیامت قدمی بر نمیدارد مگر اینکه از پنج چیز از او پرسیده شود: از عمرش که چگونه آن را سپری کرده است و از جوانیاش که چگونه به پیری رسانده و از مالش که از کدام راه به دست آورده و در کدام راه صرفش نموده و چقدر از علمی که به او داده شده عمل کرده است».
213-101- (3) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ الوَلیدِ بنِ عُقبَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ أُنَاسًا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ یَنْطَلِقُونَ إِلَى أُنَاسٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، فَیَقُولُونَ: بِمَ دَخَلْتُمُ النَّارَ، فَوَاللهِ مَا دَخَلْنَا الْجَنَّةَ إِلَّا بِمَا تَعَلَّمْنَا مِنْکُمْ؟ فَیَقُولُونَ: إِنَّا کُنَّا نَقُولُ وَلَا نَفْعَلُ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر".
و از ولید بن عقبه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «عدهای از بهشتیان به سوی عدهای از دوزخیان رفته و میگویند: چرا وارد آتش شدید، به خدا سوگند ما جز به خاطر آنچه از شما آموختیم وارد بهشت نشدیم؟ آنان در پاسخ میگویند: ما میگفتیم و عمل نمیکردیم».
214-102- (4) (ضعیف مرسل) وَعَن مَالِکِ بنِ دینار عَنِ الحَسَن قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا مِنْ عَبْدٍ یَخْطُبُ خُطْبَةً إِلَّا اللهُ عَزَّ وَجَلَّ سَائِلُهُ عَنْهَا - أظنه قال:- مَا أَرَادَ بِهَا؟». قَالَ جَعْفَرٌ: کَانَ مَالِکُ بْنُ دِینَارٍ إِِذَا حَدَّثَ بِهَذَا الْحَدِیثَ بَکَى حَتَّى یَنْقَطِعَ، ثُمَّ یَقُولُ: تحْسَبُونَ أَنَّ عَیْنِی تَقَرُّ بِکَلَامِی عَلَیْکُمْ، وَأَنَا أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ سَائِلِی عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: مَا أَرَدْتَ بِهِ».
رواه ابن أبی الدنیا والبیهقی مرسلاً بإسناد جید.
و از مالک بن دینار از حسن روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای نیست که سخنی بگوید مگر اینکه الله ﻷ در آن مورد از وی سوال خواهد کرد – گمان میکنم فرمود: - که هدف و نیت وی چه بوده است؟». جعفر میگوید: چون مالک بن دینار این حدیث را ذکر مینمود، گریه میکرد تا اینکه ساکت میشد سپس میگفت: گمان میکنید چشمان من با بیان این سخن روشن میگردد درحالیکه میدانم خداوند متعال در روز قیامت در مورد آن از من سوال خواهد کرد: نیت تو از بیان آن چه بود؟.
215-129- (7) (صحیح لغیره موقوف) وَعَن لُقمان - یَعنی ابن عامِر- قال: کانَ أبو الدرداء س یَقُول: «إنَّما أخْشَى مِنْ رَبِّی یَومَ القیامَةِ أن یَدعوَنی عَلَى رُؤوسِ الخَلائِقِ فَیَقولَ لی: یا عُوَیْمِرُ! فَأقُولَ: لَبَّیکَ ربِّ. فَیَقُول: ما عَمِلْتَ فِیما عَلِمْتَ».
رواه البیهقی([13]).
از لقمان یعنی ابن عامر روایت است که ابودرداء س میگفت: از پروردگارم میترسم در روز قیامت مرا در میان خلایق صدا زده و بگوید: ای عامر! پس من بگویم: بله، ای پروردگار؛ و خداوند بگوید: به علمی که به تو داده شده بود چقدر عمل کردی؟
216-103- (5) (ضعیف) وَعَن مُعاذِ بنِ جَبَلٍ س قَالَ: تَعَرَّضْتُ أَوْ تَصَدَّیْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ ج وَهُوَ یَطُوفُ بِالبَیت، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ النَّاسِ شَرٌّ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اللَّهُمَّ غَفْرًا، سَلْ عَنِ الْخَیْرِ، وَلَا تَسْأَلْ عَنِ الشَّرِّ، شِرَارُ النَّاسِ شِرَارُ الْعُلَمَاءِ فِی النَّاسِ».
رواه البزار، وفیه الجلیل بن مُرة، وهو حدیث غریب.
و از معاذ بن جبل س روایت است که میگوید: درحالیکه رسول خدا مشغول طواف بود، نزد ایشان رفته و گفتم: ای رسول خدا، بدترین مردم چه کسانی هستند؟ رسول الله ج فرمودند: «پروردگارا بیامرز، از خیر و خوبی بپرس و از شر و بدی مپرس؛ بدترین مردم بدترین علما در میان مردم هستند».
217-130- (8) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عن أبی بَرزة س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَثَلُ الَّذِی یُعَلِّمُ النَّاسَ الخَیرَ وَیَنْسَى نَفْسَه، مَثَلُ الْفَتیلَةِ؛ تُضِیءُ عَلَى النَّاسِ، وَتَحْرِقُ نَفْسَها».
رواه البزار([14]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال کسی که به مردم خیر و نیکی میآموزد و خود را فراموش میکند، مانند فتیلهای است که راه را بر مردم روشن میکند و خودش میسوزد».
218-104- (6) (ضعیف) وَعَن عَبدِالله بنِ عَمرٍو ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَیْرُ فَقِیهٍ([15])، وَمَن لَم ینْفَعْهُ عِلمُه ضَرَّه جَهلُه، اقرأ القرآنَ مَا نَهاک، فإن لَم یَنْهَکَ فَلَستَ تَقرَؤه».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وفیه شهر بن حوشب.
و از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چه بسا حامل فقه خود فقیه نباشد؛ و هرکس علم وی به او سودی نرساند جهلش به او ضرر میرساند. قرآن بخوان که تو را از اموری باز داشته و نهی میکند؛ پس اگر تو را بازنداشت، پس درحقیقت آنرا نخواندی».
219-131- (9) (حسن صحیح) وَعَن جُنْدُبِ بنِ عَبْدِالله الأَزْدِیِّ س - صَاحِبِ النَّبِیِّ ج - عَنْ رَسولِ الله ج قال: «مَثَلُ الَّذی یُعَلِّمُ النَّاسَ الْخَیْرَ ویَنْسَى نَفْسَهُ، کَمَثَلِ السِّرَاجِ؛ یُضِیءُ لِلنَّاسِ ویَحْرِقُ نَفْسَهُ» الحدیث.
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وإسناده حسن إن شاء الله تعالى([16]).
از جندب بن عبد الله ازدی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال کسی که به مردم خیر و نیکی میآموزد و خود را فراموش میکند، همانند چراغی است که راه را بر مردم روشن میکند و خودش میسوزد».
220-105- (7) (ضعیف جداً) وَعَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الأسْقَعِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «کُلُّ بُنْیَانٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَا کَانَ هَکَذَا - وَأَشَارَ بِکَفِّهِ([17])-، وَکُلُّ عَلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر" أیضاً، وفیه هانئ بن المتوکل، تکلم فیه ابن حبان.
و از واثله بن اسقع س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر ساختمانی وبال صاحبش خواهد بود مگر آنکه چنین باشد – و با دست خود اشاره نمود- و هر علمی وبال صاحبش خواهد بود مگر کسی که به آن عمل میکند».
221-106- (8) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَشَدُّ النَّاسِ عَذَابًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَالِمٌ لَمْ یَنْفَعْهُ عِلْمُهُ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" والبیهقی.
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدترین عذاب در روز قیامت از آنِ عالمی خواهد بود که علم وی به او سودی نرسانده است».
222-107- (9) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن عَمارِ بنِ یَاسِرٍ س قَالَ: «بَعَثَنِی رَسُولُ اللَّهِ ج إِلَى حَیٍّ مِنْ قَیْسٍ، أُعَلِّمُهُمْ شَرَائِعَ الْإِسْلَامِ، قَالَ: فَإِذَا قَوْمٌ کَأَنَّهُمُ الْإِبِلُ الْوَحْشِیَّةُ، طَامِحَةٌ أَبْصَارُهُمْ([18])، لَیْسَ لَهُمْ هَمٌّ إِلَّا شَاةٌ أَوْ بَعِیرٌ، فَانْصَرَفْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «یَا عَمَّارُ! مَا عَمِلْتَ؟». فَقَصَصْتُ عَلَیْهِ قِصَّةَ الْقَوْمِ، وَأَخْبَرْتُهُ بِمَا فِیهِمْ مِنَ السَّهْوَةِ، فَقَالَ: «یَا عَمَّارُ! أَلَا أُخْبِرُکَ بِأَعْجَبَ مِنْهُمْ؟ قَوْمٌ عَلِمُوا مَا جَهِلَ أُولَئِکَ، ثُمَّ سَهَوْا کَسَهْوِهِمْ».
رواه البزار، والطبرانی فی "الکبیر".
و از عمار بن یاسر س روایت است که میگوید: رسول الله ج مرا به سوی قبیلهای از قیس فرستاد تا شرائع اسلام را به آنها بیاموزم. آنان قومی چون شتران وحشی بودند، چشمانشان خیره بود؛ دغدغهای جز گوسفند یا شتر نداشتند. پس نزد رسول خدا بازگشتم، فرمودند: «چه کردی ای عمار؟». پس داستان آنها را بازگو نموده و از غفلتی که در میان آنها حاکم بود خبر دادم؛ رسول الله ج فرمودند: «ای عمار، آیا تو را از چیزی عجیبتر از عملکرد ایشان آگاه نکنم؟ قومی که آنچه آنان نمیدانند، میدانند اما غفلتی چون غفلت آنان دارند».
223-108- (10) (ضعیف) وَعَن عَلی بنِ أَبی طالبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنِّی لَا أَتَخَوَّفُ عَلَى أُمَّتِی مُؤْمِنًا وَلَا مُشْرِکًا، فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَیَحْجُزُهُ إِیمَانُهُ، وَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَیَقْمَعُهُ([19]) کُفْرُهُ، وَلَکِنْ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ مُنَافِقًا عَالِمَ اللِّسَانِ، یَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَیَعْمَلُ مَا تُنْکِرُونَ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط" من روایة الحارث - وهو الأعور- وقد وثقه ابن حبان وغیره.
و از علی بن ابی طالب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من در مورد دو گروه مومن و مشرک بر امتم نمیترسم، چراکه مومن ایمانش او را حفظ میکند و مشرک کفرش وی را نابود و هلاک میکند. اما از منافقی بر شما میترسم که زبانا عالم است، آنچه معروف میدانید میگوید و به آنچه منکر میشمارید عمل میکند».
224-132- (10) (صحیح) عَنْ عِمْرَان بن حُصَیْنٍ س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ بَعْدِی، کُلُّ مُنَافِقٍ عَلِیمِ اللِّسَانِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، والبزار، ورواته محتج بهم فی "الصحیح"([20]).
از عمران بن حصین س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بیشترین چیزی که بعد از خود در مورد آن بر شما میترسم، هر منافق چرب زبان است».
0-133- (11) (صحیح) ورواه أحمد من حدیث عمر بن الخطاب([21]).
225-109- (11) (ضعیف) وَعَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س عَن رَسُولِ الله ج قَالَ: «إنَّ الرَّجُلَ لا یَکونُ مؤمِناً حَتى یَکونَ قلبُه مَعَ لِسَانِه سواءً، وَیَکونَ لِسَانهُ مَعَ قَلبه سواءً، وَلا یخالفُ قولُه عَمله، وَیأمن جَارُه بَوائقَه»([22]).
رواه الأصبهانی بإسناد فیه نظر.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «انسان مومن نخواهد بود تا اینکه قلب و زبانش یکی باشد و زبان و قلبش یکی باشد و قول و عملش مخالف هم نباشد و همسایهاش از شر او در امان باشد».
226-110- (12) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: «إِنِّی لَأَحْسِبُ الرَّجُلَ یَنْسَى الْعِلْمَ کَمَا تَعَلَّمَهُ؛ للْخَطِیئَةِ یَعْمَلُهَا».
رواه الطبرانی موقوفاً من روایة القاسم بن عبدالرحمن بن عبدالله عن جده عبدالله، ولم یسمع منه، ورواته ثقات([23]).
و از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: گمان میکنم دلیل فراموشی علمی که انسان فراگرفته، گناهی است که آنرا انجام داده است.
227-111- (13) (ضعیف جداً مقطوع) وعن منصور بن زاذان قال: نُبِّئْتُ أَنَّ بَعْضَ مَنْ یُلْقَى فِی النَّارِ یَتَأَذَّى أَهْلُ النَّارِ بِرِیحِهِ، فَیُقَالُ لَهُ: وَیْلَکَ مَا کُنْتَ تَعْمَلُ؟ مَا یَکْفِینَا مَا نَحْنُ فِیهِ مِنَ الشَّرِّ حَتَّى ابْتُلِینَا بِکَ وَبِنَتنِ ریحکَ؟ فَیَقُولُ: کُنْتُ عَالِمًا فَلَم انْتَفِعْ بِعِلْمِی.
رواه أحمد والبیهقی([24]).
و از منصور بن زادان روایت است که میگوید: با خبر شدم عدهای از کسانی که به دوزخ انداخته میشوند با بوی بد و متعفن خود سبب آزار و اذیت دوزخیان میشوند. پس به آنها گفته میشود: وای بر تو چه عملی داشتی؟ شری که ما را در آتش فراگرفته کافی نیست که به شر و بوی متعفن تو گرفتار شویم؟ پس وی میگوید: من عالم بودم اما از علم خود سودی نبردم.
10- (الترهیب من الدعوى فی العلم والقرآن)
([1]) یعنی: کسی که علم و عملش مخالف یکدیگر باشد. (الإندلاق) خروج چیزی از مکانش به سرعت.
([2]) جمع (قِتب) به کسر قاف: رودهها.
([3]) یعنی: آسیاب. برادر گرامی، بنگر به حال و وضع کسی که چیزی را میگوید که خود بدان عمل نمیکند؛ بنگر چگونه رودههایش از شکمش بیرون ریخته و از پشتش خارج میشود و چون چرخیدن الاغ به دور آسیاب، به دور آنها میچرخد. و این درحالی است که مردم به او نگاه میکنند و از حال و وضع وی تعجب میکنند. از خداوند متعال سلامتی از این امور را خواهانیم.
([4]) کذا فی الأصل وغیره، یعنی أنه من حدیث أسامة بن زید، وسیأتی کذلک فی الباب الذی سیشیر إلیه المؤلف قریباً، یعنی فی (21- الحدود/2)، وهذا وهم فاحش، سبب – فیما أرى- اعتماد المؤلف / على حفظه، وإملاؤه أحادیث الکتاب من ذاکرته، دون أن یرجع فی ذلک إلى أصوله، فإن هذا الحدیث الذی جعله من حدیث أسامة بن زید هنا وهناک، لیس من حدیث مطلقاً، لا فی "الصحیحین" ولا فی غیرهما، وإنما هو حدیث آخر، لا صلة له بالأول، یرویه أنس بن مالک س، وأخرجه ابن حبان فی "صحیحه" (35- موارد الظمآن) وغیرهم ممن ذکرهم المؤلف، وفاته الإمام أحمد فی "المسند" (3/120، 231، 239). ومن أجل ذلک فصلته عن حدیث أسامة، وأعطیته رقماً خاصاً، بخلاف ما فعله مصطفى عمارة وغیره کالمعلقین الثلاثة. والله ولی التوفیق.
([5]) کذا قال! ولعله یعنی الحدیث الأول؛ لما عرفت من أن الشیخین لم یخرجا الآخر، ولهذا قال الناجی: إنما صوابه: واللفظ للبخاری، فإنه رواه هکذا فی "باب صفة النار". ورواه مسلم نحوه فی "کتاب الزهد"، ورواه البخاری بمعناه فی کتاب الفتن. قلت: وسیأتی لفظ مسلم فی الموضع الذی أشار إلیه المصنف هنا، والمراد بهذا التخریج حدیث أسامة الذی قبل هذا؛ کما بینته آنفاً.
([6]) یعنی: حدیث الإسراء الذی هو من حدیث أنس، ولیس من حدیث أسامة کما سبق آنفاً، وهو مخرج فی "الصحیحة" (291).
([7]) (الزبانیة) فی الأصل عند العرب: الشرط، جمع (شرطی)، وسمیت بها ملائکة العذاب لدفعهم أهل النار إلى النار.
([8]) الأصل: "عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز الزاهد"، والتصحیح من "الحلیة" لأبی نعیم (8/286) والمخطوطة وکتب الرجال. والحدیث مخرج فی "الضعیفة" (2588).
([9]) کذا الأصل والمخطوطة، ولعل الصواب: (منها).
([10]) قوله: "تسعر بهم" أی: توقد. ثم هو شاهد قاصر کما هو ظاهر.
([11]) سقطت من الأصل والمخطوطة، واستدرکتها من "الترمذی".
([12]) بضم التاء، ویُحیلُ فتحُها المعنى: أفاده الحافظ الناجی. وبالفتح وقع فی مطبوعة عمارة! وکذا مطبوعة الثلاثة! وکانت هذه اللفظة فی المخطوطة کما هنا (ما تزال)، فحوّلها ناسخها أو غیره إلى (ما تزول)، فقلب الألف واواً، وکأنه لم ینتبه لصحتها بضم تائها! وسیعید المؤلف الحدیث فی (26- البعث/ 3- فی الحساب أو غیره) بروایة أخرى بلفظ: "لن تزول..."، فإن صحت اللفظة التی هنا؛ فالوجه فیها ما أفاده الناجی.
([13]) قلت: أخرجه فی "شعب الإیمان" (2/ 299/1852)، وفیه الفَرَج بن فضالة، وهو ضعیف، لکن رواه الدارمی (1/82)، وابن عبدالبر (2/ 2و3) من طریق عن أبی الدرداء، وکذا ابن المبارک فی "الزهد" کما فی "الکواکب الدراری" (1/ 30/1). ثم رأیته فی المطبوعة (13-14/39)، وسند هذا صحیح.
([14]) کذا الأصل والمخطوطة، ولم ینسبه الهیثمی ثم السیوطی إلا للطبرانی فی "الکبیر"، وضعفه ینجبر بالذی بعده.
([15]) إلى هنا الحدیث صحیح له شواهد، فانظر حدیث زید بن ثابت وما بعده فیما تقدم من "الصحیح" (3/3).
([16]) أخرجه الطبرانی فی "المعجم الکبیر" من طریقین أحدهما حسن، ویشهد له ما قبله، وهو مخرج فی "الصحیحة" تحت الحدیث (3379).
([17]) إلى هنا صحیح أیضاً لغیره، وسیأتی له بعض الشواهد فی (16- البیوع/ 21).
([18]) یقال: طمح بصره إلیه: إذا امتد وعلا.
([19]) الأصل: (فیطمعه)، والتصویب من المخطوطة و"الصغیر" و"المجمع"، أی: یزجُره.
([20]) قلت: وفاته "صحیح ابن حبان" (51/91- موارد).
([21]) قلت: وأخرجه البزار أیضاً (1/97/168و169)، وقال: "إسناده صالح"، والضیاء المقدسی فی "الأحادیث المختارة" (رقم 255- بتحقیقی).
([22]) (البواتق): جمع (بائقة)، وهی الداهیة. والمعنى: لا یکون الرجل مؤمناً حتى یأمن جاره غوائله وشروره. والجملة الأخیرة من الحدیث صحیحة لها شواهد تأتی فی "الصحیح" (22- البر/ 5/1-5).
([23]) قلت: إنما علته أن فیه (9/212/8930) المسعودی، وکان اختلط.
([24]) قلت: عزوه لأحمد مطلقاً یشعر بأنه فی "مسنده"، ولیس کذلک، فإنه إنما رواه فی "الزهد" (ص377)، فکان الأولى تقییده به، ونحوه یقال فی إطلاقه العزو للبیهقی، فإنه إنما رواه فی شعب الإیمان" (1899). ثم إن فیه عثمان أبا سلمة، وهو ابن مقسم البُرّی؛ متروک، یرویه عن منصور بن زاذان، وهو من أتباع التابعین، فلو أنه رفع الحدیث لکان معضلاً، فکیف ولم یرفعه؟!.