ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
232-138- (1) (حسن لغیره) عَن أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ تَرَکَ المِراءَ وهو مُبْطِلٌ بُنی له بَیْتٌ فی رَبَضِ الجنة، ومَنْ ترکَهُ وهو مُحِقٌّ، بُنی له فی وسَطَهِا، ومَنْ حَسَّنَ خُلُقُهُ بُنِیَ له فی أعلاها».
رواه أبو داود والترمذی -واللفظ له-، وابن ماجه والبیهقی، وقال الترمذی: "حدیث حسن"([1]).
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس مجادله را رها کند درحالیکه حق به جانب او نباشد، خانهای در اطراف بهشت؛ و برای کسی که مجادله را رها کند درحالیکه حق به جانب اوست، خانهای در وسط بهشت؛ و برای کسی که اخلاقش نیکو باشد، منزلی در بلندترین جای بهشت ساخته میشود».
0-113- (1) (ضعیف) ورواه الطبرانی فی "الأوسط" من حدیث ابن عمر ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَنَا زَعِیمٌ بِبَیْتٍ فِی رَبَضِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَهُوَ مُحِقٌ، وَبِبَیْتٍ فِی وَسَطِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَکَ الْکَذِبَ وَهُوَ مَازِحٌ، وَبِبَیْتٍ فِی أَعَلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ حَسُنَتْ سَرِیرَتُهُ»([2]).
(ربض الجنة) به فتح راء و باء: اطراف بهشت.
و این حدیث را طبرانی در «الأوسط» از طریق ابن عمر ب روایت کرده است و متن آن چنین است که رسول الله ج فرمودند: «من عهدهدار خانهای در اطراف بهشت هستم؛ آن برای کسی است که مجادله را درحالی رها کند که بر حق باشد. و مسئول خانهای در وسط بهشت میباشم و آن برای کسی است که دروغ از روی شوخی را ترک نموده و نیز مسئول خانهای در بالاترین مکان بهشت هستم و آن برای کسی است که نهان و خلوت وی نیکو بوده است».
233-114- (2) (موضوع) وَرُوِیَ عَن أَبِی الدَّردَاءِ وَأَبِی أُمَامَة وواثلةَ بنِ الأسقعِ وأنسِ بن مالکٍ ش قَالُوا: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللهِ ج یَوْمًا وَنَحْنُ نَتَمَارَى فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّینِ، فَغَضِبَ غَضَبًا شَدِیدًا لَمْ یَغْضَبْ مِثْلَهُ، ثُمَّ انْتَهَرَنَا فَقَالَ: «مَهْلًا یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ، إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِهَذَا، ذَروا المِراء لِقِلَّةِ خیرهِ، ذَروا المِرَاء؛ فإن المؤمِن لا یُماری، ذَروا المِراء؛ فإن المُماری قَد تَمَّتْ خسارتُهُ، ذَروا المِراء؛ فَکَفَى إثماً أن لا تَزالَ مُماریاً، ذَروا المِراء؛ فإن المُماری لا أشفعُ لَه یَومَ القِیَامَة، ذَروا المِراء؛ فأنا زَعِیم بِثَلاثَة أبیَاتٍ فِی الجَنَّة، فِی رِباضِها، وَوَسَطهَا، وَأعلاهَا؛ لِمَن تَرَکَ المِراءَ وَهُوَ صَادِق، ذَروا المِراءَ؛ فَإنَّ أولَ مَا نَهَانِی عَنه رَبِّی بَعدَ عِبَادَةِ الأوثَان المراءُ» الحدیث.
رواه الطبرانی فی "الکبیر"([3]).
و از ابودردا و ابوامامه و وائله بن اسقع و انس بن مالک ش روایت است که: روزی رسول خدا به سوی ما آمد درحالیکه در مورد مسالهای دینی مشغول مجادله بودیم. رسول الله ج به شدت ناراحت شد و ما را نهیب زده و فرمود: «آهسته ای امت محمد، کسانی که قبل از شما بودند اینگونه هلاک شدند؛ مجادله را به خاطر خیر اندک آن رها کنید، مجادله را رها کنید. مومن مجادله نمیکند، مجادله را رها کنید. مجادله تماما زیان است. مجادله را رها کنید. برای گنهکار بودن همین کافی است که پیوسته اهل مجادله باشی؛ مجادله را رها کنید. برای کسی که مجادله میکند روز قیامت شفاعت نمیکنم. مجادله را رها کنید. من عهدهدار سه خانه در بهشت هستم؛ خانهای در اطراف بهشت و خانهای در وسط آن و خانهای در بالای بهشت؛ و آن برای کسی است که مجادله را رها کند درحالیکه حق با اوست. مجادله را رها کنید. اولین امری که پروردگارم پس از بتپرستی مرا از آن نهی کرده است، مجادله میباشد».
234-139- (2) (حسن لغیره) وعَنْ مُعَاذِ بن جَبَلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَنَا زَعِیمٌ بِبَیْتٍ فِی رَبَضِ الْجَنَّةِ، وَببَیْتٍ فِی وَسَطِ الْجَنَّةِ، وَببَیْتٍ فِی أَعْلَى الْجَنَّةِ، لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَإِنْ کَانَ مُحِقًّا، وَتَرَکَ الْکَذِبَ وَإِنْ کَانَ مَازِحًا، وَحَسَّنَ خُلُقَهُ».
رواه البزار والطبرانی فی "معاجیمه الثلاثة"، وفیه سُوید بن إبراهیم أبو حاتم([4]).
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی مجادله را رها کند که حق به جانب اوست، خانهای در اطراف بهشت؛ و برای کسی که دروغ را ترک کند هرچند از باب شوخی و مزاح باشد، منزلی در وسط بهشت؛ و برای کسی که اخلاقش نیکو باشد، منزلی در بلندترین جای بهشت ضمانت میکنم».
235-140- (3) (صحیح لغیره) وَعَن أبِی سَعیدِ الخُدرِیِّ س قال: «کُنَّا جُلُوساً عِندَ بَابِ رَسولِ اللهِ ج نَتَذاکَرُ؛ یَنْزِعُ([5]) هذا بِآیَةٍ، وَیَنْزِعُ هذا بِآیَةٍ، فَخَرَجَ عَلَینا رَسُولُ الله ج کَأنَّما([6]) یُفْقَأُ فی وَجهِهِ حَبُّ الرُّمَّان، فَقَال: «یا هؤلاء! بِهذا بُعِثْتُم، أم بِهذا أُمِرْتُم؟! لا تَرجِعُوا بَعْدِی کُفَّاراً؛ یَضْرِبُ بَعْضُکُم رِقابَ بَعْض».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وفیه سوید([7]).
از ابوسعید خدری س روایت است که جلو در خانهی رسول الله ج نشسته بودیم و با هم مذاکره میکردیم و هر کدام از ما آیهای میآوردیم؛ پس رسول الله ج درحالی نزد ما آمد که گویا در صورتش دانهای همانند دانههای انار بیرون زده (از شدت خشم چهرهی مبارک سرخگون بود) و فرمود: «ای قوم، مگر برای این عمل فرستاده شدهاید یا به این دستور داده شدهاید؟ بعد از من به سوی کفر برنگردید که گردن همدیگر را بزنید».
236-141- (4) (حسن) وعَنْ أَبِى أُمَامَةَ([8]) س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَا ضَلَّ قَوْمٌ بَعْدَ هُدًى کَانُوا عَلَیْهِ إِلاَّ أُوتُوا الْجَدَلَ»، ثُمَّ قَرَأ: ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢا﴾.
رواه الترمذی وابن ماجه وابن أبی الدنیا فی "کتاب الصمت" وغیره، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح"([9]).
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ قومی بعد از اینکه بر هدایت بودند گمراه نگردید مگر به سبب مجادله. ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢا﴾ [الزخرف: 58] «آنها آن (مثل) را جز برای جدال (و لجاجت) با تو نزدند».
237-142- (5) (صحیح) وَعَن عائشَةَ ل قالَتْ: قالَ رَسُولُ اللهِ ج: «إنَّ أَبْغَضَ الرِّجَالِ إلَى اللَّهِ الْأَلَدُّ الْخَصِمُ».
رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی.
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدترین اشخاص نزد خداوند، شخص ستیزهجو و لجوج است».
(الألد) به تشدید الدال المهملة: هو الشدید الخصومة. (الخصمِ) بکسر الصاد المهملة: هو الذی یحج من یخاصمه.
238-115- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «کَفَى بِکَ إِثْمًا أَنْ لَا تَزَالَ مُخَاصِمًا».
رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب"([10]).
و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برای گنهکار بودنت همین کافی است که پیوسته اهل مجادله باشی».
239-143- (6) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ الله ج قال: «الْمِرَاءُ فِی الْقُرْآنِ کُفْرٌ».
رواه أبو داود وابن حبان فی "صحیحه".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بحث و مجادله در مورد قرآن کفر است». [مراد تکذیب قرآن با قرآن میباشد].
0-144- (7) (صحیح) ورواه الطبرانی وغیره من حدیث زید بن ثابت([11]).
240-116- (4) (ضعیف جداً) وَعَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب عَنِ النَّبِیّ ج: «إِنَّ عِیسَى عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: إِنَّمَا الْأُمُورُ ثَلَاثَةٌ: أَمْرٌ تَبَیَّن لَکَ رُشْدُهُ؛ فَاتَّبِعْهُ، وَأَمْرٌ تَبَیَّن لَکَ غَیُّهُ فَاجْتَنِبْهُ، وَأَمْرٌ اخْتُلِفَ فِیهِ؛ فَرُدَّهُ إِلَى عَالِمِهِ([12])».
رواه الطبرانی فی الکبیر بإسناد لا بأس به([13]).
و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «عیسی ÷ فرمود: امور سه گونهاند: امری که راست و درست بودن آن برای تو تبیین شده، پس از آن پیروی کن؛ و امری که گمراهی آن برای تو روشن است، پس از آن پرهیز کن؛ و امری که در مورد آن اختلاف است که در این مورد آنرا به کسی که بدان عالم است بازگردان».
4- کتاب الطهارة
([1]) هذا یوهم أن جمیع المذکورین أخرجوه باللفظ المذکور عن أبی أمامة؛ والواقع أنه لم یخرجه عنه منهم سوى أبی داود بنحوه، وإسناده یحتمل التحسین، ولفظه: "أنا زعیم ببیت فی ربض الجنة لمن ترک المراء وإن کان محقاً، وببیت فی وسط الجنة لم ترک الکذب وإن کان مازحاً، وببیت فی أعلى الجنة لمن حسن خلقه"، وأخرجه الضیاء المقدسی فی "الأحادیث المختارة"، وإنما أخرجه بنحو اللفظ المذکور ابن ماجه والترمذی – وحسنه -، عن أنس بن مالک، والأقرب إلى اللفظ المذکور حدیث معاذ الآتی بعده. وقد تکلمت علی أسانیدها فی "الصحیحة" (273). ومما سبق یتبین أن المؤلف – عفا الله عنا وعنه - رکب متناً لا أصل له من أحادیث، ولم یتنبه لذلک الحافظ الناجی، فمر علیه، فضلاً عن المقلدین الثلاثة!.
([2]) فی الصحیح ما یغنی عن هذا، فراجعه إن شئت.
([3]) (ج8/178/7659)، وفیه (کثیر بن مروان الفلسطینی)، قال الهیثمی: "وهو ضعیف جداً". ونقله الجهلة وأقروه، ومع ذلک قالوا: "ضعیف" فقط! ثم إن شیخه (عبدالله بن یزید بن آدم الدمشقی)، قال أحمد: "أحادیثه موضوعة" فهو الآفة، فقد رواه ابن عساکر فی "التاریخ" (33/367-368) من طریق آخر عنه.
([4]) هذا من الأوهام، فإنه لیس لسوید هذا ذکر فی هذا الحدیث، وإنما هو فی روایة أخرى نحو هذه من حدیث ابن عباس تراه فی "المجمع" (8/ 23)، وبه یتقوى الحدیث، ونقله الثلاثة المعلقون عنی، ولکنهم –لأمر ما- بتروا منه قوله: "وبه یتقوى الحدیث". فهل هذا مما یقتضیه التحقیق عندهم والأمانة العلمیة!.
([5]) أی: یجذب ویأخذ.
([6]) الأصل: (کما)، والتصویب من المخطوطة و"المجمع".
([7]) یعنی سُوید بن إبراهیم أبو حاتم، کما فی حدیث قبله فی الأصل وفیه ضعف. قلت: لکن رواه الطبرانی عن أنس مثله. ورجاله ثقات أثبات کما فی "المجمع" (1/ 157)، وله شاهد من حدیث ابن عمرٍو عند ابن ماجه وأحمد بسند حسن. فالحدیث صحیح. ثم تبین لی بعد طبع "معجم الطبرانی الأوسط" أن ما فی "المجمع" خطأ من مؤلفه رحمه الله، فإنه فیه (9/214/8465) من طریق (سوید) نفسه! ثم إن الجملة الأخیرة: "لا ترجعوا..." إلخ صحیحة جداً من روایة جمع من الصحابة، لکنی أراها وهماً هنا من أواهم (سوید)، فإنها غیر منسجمة مع ما قبلها، فالصواب ما فی حدیث (ابن عمرو) فی روایة لأحمد وغیره بلفظ: "ولا تضربوا کتاب الله بعضه ببعض": انظر: "ظلال الجنة" (1/177/406).
([8]) فی الأصل وغیره: أبی هریرة، وکذا فی المخطوطة، وهو خطأ من المؤلف، نبه علیه الشیخ إبراهیم الناجی /.
([9]) وصححه أیضاً الحاکم، ووافقه الذهبی، وإنما هو حسن فقط.
([10]) قلت: یعنی ضعیف، وقد بینت علته فی "الضعیفة" (4096).
([11]) قلت: ولفظه فی "کبیر الطبرانی" (5/ 169/4916): (لا تماروا فی القرآن، فإن المراء فیه کفر". وقد صح بهذا التمام عن بعض الصحابة، وهو مخرج فی "الروض النضیر" تحت حدیث أبی هریرة (1124)، وانظر "الصحیحة" (2419).
([12]) فی الأصل وغیره: (عالم)، والتصویب من "المعجم" والمخطوطة.
([13]) کذا قال، وفیه البأس کله، کیف لا وقیه (أبو المقدام)، وهو (هشام بن زیاد القرشی)، وهو متروک، وظنی أنه ظنه غیره، وجهل هذا کله المعلقون الثلاثة فحسنوه! وبیانه فی "الضعیفة" (5034).