اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترغیب به انفاق در راه‌های خیر از روی سخاوت و ترهیب از عدم انفاق و ذخیره‌ی اموال از روی بخل

ترغیب به انفاق در راه‌های خیر از روی سخاوت و ترهیب از عدم انفاق و ذخیره‌ی اموال از روی بخل

1311-914- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ یَوْمٍ یُصْبِحُ الْعِبَادُ فِیهِ إِلَّا مَلَکَانِ یَنْزِلَانِ، فَیَقُولُ أَحَدُهُمَا: اللهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَیَقُولُ الْآخَرُ: اللهُمَّ، أَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا»([1]).

رواه البخاری ومسلم.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روزی نیست که بندگان خدا در آن صبح کنند، مگر اینکه دو فرشته از آسمان فرود می‌آیند؛ یکی از آنان می‌گوید: خدایا، به ‌آنان که انفاق می‌نمایند عوض و پاداش نیک عطا فرما؛ و دیگری می‌گوید: خدایا، کسی که از انفاق خودداری می‌کند مالش را از بین ببر».

(صحیح) وابن حبان فی "صحیحه" ولفظه: «إِنَّ مَلَکًا بِبَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ یَقُولُ: مَنْ یُقْرِضِ الْیَوْمَ یُجْزَ غَدًا، وَمَلَکٌ بِبَابٍ آخَرَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَأَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا»([2]).

و در روایت ابن حبان آمده است: «فرشته‌ای بر در یکی از درهای بهشت ایستاده و می‌گوید: کسی که امروز قرضی بدهد فردا به او پاداش داده می‌شود و فرشته‌ای بر در دیگری ایستاده و می‌گوید: خدایا به ‌آنانکه انفاق می‌نمایند عوض و پاداش نیک عطا فرما و مال کسی که از انفاق خودداری می‌کند از بین ببر».

1312-915- (2) (صحیح) وَعَنهُ س أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: یَا عَبدِی! أَنْفِقْ أُنْفِقْ عَلَیْکَ. وَ - قَالَ: - یَدُ اللَّهِ([3]) مَلْأَى لاَ یَغِیضُهَا نَفَقَةٌ، سَحَّاءُ([4]) اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ، أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْفَقَ مُنْذُ خَلَقَ السَّمَاءَ وَالأَرْضَ؛ فَإِنَّهُ لَمْ یَغِضْ مَا بِیَدِهِ، وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى المَاءِ، وَبِیَدِهِ [الأُخرى] المِیزَانُ، یَخْفِضُ وَیَرْفَعُ».

رواه البخاری ومسلم.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال می‌فرماید: ای بنده‌ی من! انفاق کن تا من بر تو انفاق کنم». و رسول الله ج فرمود: «دست خداوند پُر است و انفاق چیزی از آن کم نمی‌کند. او شب و روز می‌بخشد، آیا نمی‌بینید که از ابتدای آفرینش آسمان‌ها و زمین، چقدر انفاق کرده ولی چیزی از آنچه در دست دارد کم نشده است. و عرش خداوند بر روی آب قرار دارد. و ترازو بر دست دیگر اوست که کم و زیاد می‌کند».

(لا یغیضها) بفتح أوله؛ أی: لا ینقصها.

1313-916- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّکَ إِنْ تَبْذُلِ الفَضْلَ خَیْرٌ لَکَ، وَإِنْ تُمْسِکْهُ شَرٌّ لَکَ، وَلَا تُلَامُ عَلَى کَفَافٍ، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَالیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى».

رواه مسلم والترمذی. [مضى هنا 4- باب/39- رقم/(40)].

از ابو امامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای فرزند آدم! اگر تو زیاده‌ی مال خود را ببخشی برای تو بهتر است و اگر آن را نگه داشته و نبخشی برای تو شر خواهد بود. اما به خاطر داشتن در حد کفاف مورد ملامت و سرزنش واقع نمی‌شوی. و در انفاق از کسی شروع کن که مخارج او بر عهده‌ی تو است. و دست بالا (دهنده) بهتر از دست پایین (گیرنده) است.

(الکفاف) به فتح کاف: آنچه با وجود قناعت، انسان را از دیگران بی‌نیاز می‌کند. و افزون بر مقدار نیاز نیست. و (الفضل): عبارت است از مازاد بر مقدار نیاز.

1314-917- (4) (صحیح) وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ:  «مَا طَلَعَتْ شَمْسٌ قَطُّ إِلَّا وَبِجَنْبَتَیْهَا مَلَکَانِ یُنَادِیَانِ: اللَّهُمَّ مَنْ أَنْفَقَ فَأَعْقِبْهُ خَلَفًا، وَمَنْ أَمْسَکَ فَأَعْقِبْهُ تَلَفًا».

رواه أحمد، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم بنحوه، وقال: "صحیح الإسناد".

از ابو درداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خورشید طلوع نمی‌کند مگر اینکه در دو طرف آن دو فرشته ندا می‌زنند: خدایا به ‌آنانکه انفاق می‌نمایند عوض و پاداش نیک عطا فرما و مال کسی را که از انفاق خودداری می‌کند از بین ببر».

(حسن) والبیهقی من طریق الحاکم، ولفظه - فی إحدى روایاته-: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَا مِنْ یَوْمٍ طَلَعَتْ شَمْسُهُ إِلَّا وَکَانَ بِجَنْبَتَیْهَا مَلَکَانِ یُنَادِیَانِ نِدَاءً یَسْمَعُهُ مَا خَلَقَ اللهُ کُلُّهُمْ غَیْرُ الثَّقَلَیْنِ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ، هَلُمُّوا إِلَى رَبِّکُمْ، فَإِنَّ مَا قَلَّ وَکَفَى، خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَأَلْهَى». وَلَا آبَتِ الشَّمْسُ إِلَّا وَکَانَ بِجَنْبَتَیْهَا مَلَکَانِ یُنَادِیَانِ نِدَاءً یَسْمَعُهُ خَلْقُ اللهِ کُلُّهُمْ غَیْرَ الثَّقَلَیْنِ: «اللهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَأَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا»، وَأَنْزَلَ اللهُ فِی ذَلِکَ قُرْآنًا فِی قَوْلِ الْمَلَکَیْنِ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ هَلُمُّوا إِلَى رَبِّکُمْ» فِی سُورَةِ ﴿یُونُسَ: ﴿وَاللهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾، وَأَنْزَلَ فِی قَوْلِهِمَا: «اللهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَأَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا»: ﴿وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَى إِلَى قَوْلِهِ ﴿لِلْعُسْرَى».

و در روایت بیهقی از طریق حاکم آمده است که رسول الله ج فرمودند: «روزی نیست که در آن خورشید طلوع کند مگر اینکه در دو طرف آن دو فرشته ندایی سر می‌دهند که هر آنچه خداوند متعال آفریده جز انسان‌ها و جنیان،‌ آن را می‌شنوند: ای مردم! به سوی پروردگارتان بشتابید زیرا مال انندکی که کفایت کند بهتر از ثروت زیادی است که انسان را غافل سازد». و خورشید غروب نمی‌کند مگر اینکه در دو طرف آن دو فرشته ندایی سر می‌دهند که هرآنچه خداوند متعال آفریده جز انسان‌ها و جنیان آن را می‌شنوند: پروردگارا! مال انفاق کننده را جایگزین جایگزین نما و مال کسی که از انفاق خودداری می‌کند تلف کن». و خداوند در مقابل گفته‌ی فرشتگان که می‌گویند: «ای مردم! به سوی پروردگارتان بشتابید» آیه‌ای در سوره‌ی یونس نازل فرمود: ﴿وَٱللَّهُ یَدۡعُوٓاْ إِلَىٰ دَارِ ٱلسَّلَٰمِ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٢٥ «و الله به سرای سلامتی (= بهشت) دعوت می‌کند و هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می‌کند». و در مورد اینکه می‌گویند: «خدایا به ‌آنانکه انفاق می‌نمایند عوض و پاداش نیک عطا فرما و مال کسی را که انفاق نمی‌کند از بین ببر». آیه‌ی ﴿وَٱلَّیۡلِ إِذَا یَغۡشَىٰ١ وَٱلنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّىٰ٢ وَمَا خَلَقَ ٱلذَّکَرَ وَٱلۡأُنثَىٰٓ٣ إِنَّ سَعۡیَکُمۡ لَشَتَّىٰ٤ «سوگند به شب هنگامی ‌که (همه چیز را) بپوشاند و سوگند به روز هنگامی‌ که آشکار شود. و سوگند به آنکه نر و ماده را آفرید که یقیناً سعی (و تلاش) شما مختلف است» تا آیه‌ی ﴿لِلْعُسْرَى را نازل کرد».

1315-918- (5) (صحیح) وَعَن أَبِی هُرَیرَةَ س أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «مَثَلُ البَخِیلِ وَالمُنْفِقِ کَمَثَلِ رَجُلَیْنِ عَلَیْهِمَا جُنَّتَانِ مِنْ حَدِیدٍ، مِنْ ثُدِیِّهِمَا إِلَى تَرَاقِیهِمَا، فَأَمَّا المُنْفِقُ فَلاَ یُنْفِقُ إِلَّا سَبَقَتْ أَوْ وَفَرَتْ عَلَى جِلْدِهِ حَتَّى تُخْفِیَ بَنَانَهُ، وَتَعْفُوَ أَثَرَهُ، وَأَمَّا البَخِیلُ فَلاَ یُرِیدُ أَنْ یُنْفِقَ شَیْئًا إِلَّا لَزِمَتْ کُلُّ حَلْقَةٍ مَکَانَهَا، فَهُوَ یُوَسِّعُهَا وَلاَ تَتَّسِعُ».

رواه البخاری ومسلم. [مضى 9- باب/رقم (15)].

از ابوهریره س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «مثال انسان بخیل و انسان بخشنده مانند دو مرد است که دو لباس و زره آهنی را از پستان تا گردن‌‌شان بر تن داشته باشند. اما شخص بخشنده چیزی نمی‌بخشد، جز آنکه زره بر تنش انبساط یافته و بزرگ می‌شود- چنانکه (تمام بدن او را تا) انگشتان پایش می‌پوشاند و جای قدم‌هایش را محو و پاک می‌گرداند، ولی بخیل نمی‌خواهد چیزی خرج کند یا ببخشد، مگر اینکه هر حلقه از لباس آهنینش تنگ‌تر می‌شود و هرچه آن را می‌کشد گشاد نمی‌شود».

(الجُنة) به ضم جیم: عبار است از آنچه انسان را می‌پوشاند و در اینجا مراد از آن زره می‌باشد.  

ومعنى الحدیث: أنَّ المنفق کلما أنفق طالت علیه وسبغت، حتى تستر بنان رجلیه ویدیه، والبخیل کلما أراد أن ینفق لزمت کل حلقة مکانها فهو یوسعها ولا تتسع، شبه ج نعم الله تعالى ورزقه بالجُنة - وفی روایة بالجبة- فالمنفق کلما أنفق اتسعت علیه النعم، وسبغت ووفرت، حتى تستره ستراً کاملاً شاملاً، والبخیل کلما أراد أن ینفق منعه الشح والحصر، وخوف النقص، فهو یمنعه، یطلب أن یزید ما عنده وأن تتسع علیه النعم فلا تتسع، ولا تستر منه ما یروم ستره. والله سبحانه وتعالی أعلم.

معنای حدیث از این قرار است: هرگاه انفاق کننده انفاق میکند، زره وی بزرگ شده و کاملا او را در برمیگیرد چنانکه انگشتان پاها و دستانش را میپوشاند. اما چون بخیل قصد انفاق داشته باشد، حلقههای زره تنگتر میشود و هرچه سعی در گستردگی آنها داشته باشد، فراخ نمیگردند. در این حدیث رسول الله ج نعمتهای خداوند متعال و رزق و روزی او را به زرهای تشبیه کرده است و در روایتی به عبا و جبهای تشبیه نمودند چنانکه هرگاه انفاقکننده انفاق نماید، وسعت نعمتها برای وی بیشتر شده و کاملتر میشوند. تا جایی که کاملا او را در برمیگیرند. اما هرگاه بخیل قصد انفاق داشته باشد، بخل و محاسبه و ترس از کم شدن مال او را از انفاق بازمیدارند و او نیز از انفاق خودداری میکند. و به این ترتیب خواستار افزایش آنچه نزد خود دارد میباشد و اینکه دایرهی نعمتها برای وی وسیع گردد، اما چنین چیزی برای او میسر نمیگردد و بلکه در مورد او سبب پوشیدن آنچه پوشش آن لازم است نمیگردد.

1316-542- (1) (ضعیف) وَعَنْ قَیْسِ بْنِ سَلْعٍ الْأَنْصَارِیِّ: أَنَّ إِخْوَتَهُ شَکَوْهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالُوا: إِنَّهُ یُبَذِّرُ مَالَهُ، وَیَنْبَسِطُ فِیهِ، قُلتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! آخُذُ نَصِیبِی مِنَ الثَّمَرَ، فَأُنْفِقهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَعَلَى مَنْ صَحِبَنِی، فَضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ ج صَدْرَهُ وَقَالَ: «أَنْفَقْ یُنْفِقِ اللَّهُ عَلَیْکَ، - ثَلَاثَ مَرَّاتٍ -». فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ خَرَجْتُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَعِی رَاحِلَةٌ، وَأَنَا أَکْثَرُ أَهْلِ بَیْتِی الْیَوْمَ وَأَیْسَرُهُ».

رواه الطبرانی فی "الأوسط" وقال: "تفرد به سعد([5]) بن زیاد أبو عاصم".

از قیس بن سلع انصاری روایت است که: برادرانش از وی نزد رسول خدا ج شکایت کرده و گفتند: او در مالش اسراف و زیاده‌روی می‌کند. گفتم: ای رسول خدا، سهم خود را از خرما می‌گیرم و و آن ‌را در راه خدا و برای کسانی که همراه من هستند، انفاق می‌کنم. پس رسول خدا ج به سینه وی زده و سه بار فرمود: «انفاق کن خداوند بر تو انفاق می‌کند». پس از آن با شتری (از خرما) در راه خدا خارج می‌شدم. درحالی‌که امروز تعداد افراد خانواده‌ام از همه بیشتر و توانگرتر هستند.

1317-919- (6) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْأَخِلَّاءُ ثَلَاثَةٌ: فَإِمَّا خَلِیلٌ فَیَقُولُ: أَنَا مَعَکَ [حَتَّى تَأْتِیَ بَابَ الْمَلِکِ، ثُمَّ أَرْجِعُ وَأَتْرُکُکَ، فَذَلِکَ أَهْلُکَ وَعَشِیرَتُکَ، یُشَیِّعُونَکَ]([6]) حَتَّى تَأْتِیَ قَبْرَکَ، [ثُمَّ یَرْجِعُونَ فَیَتْرُکُونَکَ]([7])، وَأَمَّا خَلِیلٌ فَیَقُولُ: لَکَ مَا أَعْطَیْتَ، وَمَا أَمْسَکْتَ فَلَیْسَ لَکَ، فَذَلِکَ مَالُکَ، وَأَمَّا خَلِیلٌ فَیَقُولُ: أَنَا مَعَکَ حَیْثُ دَخَلْتَ، وَحَیْثُ خَرَجْتَ، فَذَلِکَ عَمَلُه، فَیَقُولُ: وَاللَّهِ لَقَدْ کُنْتَ مِنْ أَهْوَنِ الثَّلَاثَةِ عَلیَّ»

رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرطهما، ولا علة له".

از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دوستان سه گروه هستند: دوستی می‌گوید: من تا در منزل حاکم تو را همراهی می‌کنم سپس برگشته و تو را رها می‌کنم؛ پس این اهل و خویشاوندانت هستند که تو را همراهی می‌کنند تا تو را به قبرت برسانند، سپس بر می‌گردند و تو را رها می‌کنند. و دوستی می‌گوید: آنچه انفاق کرده‌ای برای تو می‌باشد و آنچه نگه‌داشته بودی برای تو نیست؛ و آن مال تو می‌باشد. و اما دوستی می‌گوید: هر جا بروی و خارج شوی با تو هستم؛ و آن عملش می‌باشد. پس می‌گوید: قسم به خدا از میان این سه دوست، اهمیت تو از همه نزد من کمتر بود».

1318-920- (7) (صحیح) وَعَنْ ابن مَسعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَیُّکُمْ مَالُ وَارِثِهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ مَالِهِ؟». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا مَالُهُ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ مَالِ وَارِثِهِ. قَالَ: «فَإِنَّ مَالَهُ مَا قَدَّمَ، وَمَالُ وَارِثِهِ مَا أَخَّرَ».

رواه البخاری والنسائی.

از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کدام‌یک از شما مال وارثش را از مال خود بیشتر دوست دارد؟» گفتند: ای رسول الله ج! در میان ما کسی نیست مگر اینکه مالش نزد او محبوب‌تر و دوست داشتنی‌تر از مال وارثانش می‌باشد. رسول الله ج فرمود: «درواقع مال هر شخص همان است که آن را از پیش فرستد و مال وارث او، آن است که آن را بعد از خود به جا می‌گذارد».

1319-921- (8) (صحیح لغیره) وَعَنهُ س قَالَ: دَخَلَ النَّبِیُّ ج عَلَى بِلَالٍ وَعِنْدَهُ صَبْرٌ مِنْ تَمْرٍ، فَقَالَ: «مَا هَذَا یَا بِلَالُ؟». قَالَ: أَعُدُّ ذَلِکَ لِأَضْیَافِکَ. قَالَ: «أَمَا تَخْشَى أَنْ یَکُونَ لَکَ دُخَانٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ؟! أَنْفِقْ بِلَالُ! وَلَا تَخْشَ مِنْ ذِی الْعَرْشِ إِقْلَالًا».

از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج نزد بلال آمده، نزد او کاسه‌ای از خرما یافت، فرمود: «ای بلال! این چیست؟» وی گفت: آن را برای مهمانانت آماده کرده‌ام. فرمود: «آیا نمی‌ترسی که آن دودی از جهنم برای تو شود؟! ای بلال! انفاق کن و نترس از صاحب عرش که تو را دچار فقر و کاستی کند».

رواه البزار بإسناد حسن، والطبرانی فی "الکبیر" وقال: «أَمَا تَخْشَى أَنْ یفور لَهُ بُخَارٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ؟!».

و در روایت طبرانی آمده است: «آیا نمی‌ترسد برای او حرارتی در آتش جهنم فوران کند».

1320-922- (9) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ النَّبِیَّ ج عَادَ بِلَالًا فَأَخْرَجَ لَهُ صُبْرًا مِنْ تَمْرٍ، فَقَالَ: «مَا هَذَا یَا بِلَالُ؟». قَالَ: ادَّخَرْتُهُ لَکَ یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «أَمَا تَخْشَى أَنْ یُجْعَلَ لَکَ بُخَارٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ؟! أَنْفِقْ یَا بِلَالُ! وَلَا تَخْشَ مِنْ ذِی الْعَرْشِ إِقْلَالًا».

رواه أبو یعلى، والطبرانی فی "الکبیر" و"الأوسط" بإسناد حسن.

از ابوهریره س روایت است: رسول الله ج به عیادت بلال س آمد، بلال برای رسول الله ج کاسه‌ای از خرما آورد. رسول الله ج فرمود: «ای بلال! این چیست؟» گفت: ای رسول الله ج! آن را برای تو ذخیره کرده‌ام. فرمود: «آیا نمی‌ترسی برای تو بخاری در آتش جهنم شود. ای بلال! انفاق کن و نترس از صاحب عرش که تو را دچار فقر و کاستی کند».

1321-923- (10) (صحیح) وَعَنْ أَسْمَاءُ بِنْتُ أَبِی بَکْرٍ ب قَالَتْ: قَالَ لِی رَسُولُ الله ج: «لاَ تُوکِی فَیُوکَى عَلَیْکِ». وفی روایة: «أَنْفِقِی أَوْ انْفَحِی أَوْ انْضَحِی، وَلاَ تُحْصِی فَیُحْصِیَ اللَّهُ عَلَیْکِ، وَلاَ تُوعِی فَیُوعِیَ اللَّهُ عَلَیْکِ».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود.

از اسماء بنت ابو بکر ب روایت است که رسول الله ج به من فرمودند: «ذخیره نکن [و انفاق کن] و سر ظرف را سخت مبند که بر تو سخت گرفته می‌شود». و در روایت دیگری آمده است: «انفاق کن و آن را حساب مکن تا خداوند برای تو حساب نکند و ذخیره نکن که خداوند فضل و برکت خود را از تو قطع می‌کند».

(انفحی) و (انضحی) و(أنفقی) هرسه به یک معنا (انفاق کردن) میباشد. (لا توکی)؛ خطابی میگوید: یعنی (لا تدخری) ذخیره مکن. و (الإیکاء) بستن سر ظرف را گویند. با (الوکاء) که نخی است که به وسیلهی آن سر ظرف را میبندند. میگوید: از انفاق آنچه در اختیار داری خودداری مکن که برکت در رزق از تو سلب میشود» انتهى([8]).

1322-543- (2) (ضعیف) وَعَنْ بِلَالٍ س قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللهِ ج: «یَا بِلَالُ! مُتْ فَقِیرًا، وَلَا تَمُتْ غَنِیًّا». قُلْتُ: وَکَیْفَ لِی بِذَلکَ؟ قَالَ: «مَا رُزِقْتَ فَلَا تَخْبَأْ، وَمَا سُئِلَتَ فَلَا تَمْنَعْ». فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! وَکَیْفَ لِی بِذَلکَ؟ قَالَ: «هُوَ ذَاکَ أَوِ النَّارُ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" وأبو الشیخ ابن حیان فی «کتاب الثواب»، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([9]) وعنده: قَالَ لِی: «الْقَ اللَّهَ فَقِیرًا وَلَا تَلْقَهُ غَنِیًّا»، والباقی بنحوه.

از بلال س روایت است که رسول خدا ج به من فرمود: «ای بلال، فقیر بمیر و ثروتمند نمیر». گفتم: چگونه این امر برای من ممکن است؟ فرمود: «آنچه به تو روزی داده شده، پنهان مکن و آنچه از تو خواسته شد، از عطای آن خوداری نکن»؛ گفتم: ای رسول خدا، چگونه این برای من ممکن است؟ فرمود: «یا چنین می‌کنی و یا آتش خواهد بود».

و در روایت حاکم چنین آمده است: به من گفت: «خداوند را درحالی ملاقات کن که فقیری و او را ثروتمند ملاقات مکن».

1323-924- (11) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س عَنِ النَّبِیّ ج قَالَ: «لاَ حَسَدَ إِلَّا فِی اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا، فَسَلَّطَهُ عَلَى هَلَکَتِهِ فِی الحَقِّ، وَرَجُلٍ آتَاهُ اللَّهُ حِکْمَةً، فَهُوَ یَقْضِی بِهَا وَیُعَلِّمُهَا». [مضى 3- العلم/1].

از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «حسادت جایز نیست مگر در دو چیز: فردی که خداوند به او مال داده و او آن مال را در راه حق هزینه می‌کند و فردی که خداوند به او علم و حکمت داده که به آن عمل کرده و به دیگران می‌آموزد».

وفی روایة: «لاَ حَسَدَ إِلَّا فِی اثْنَتَیْنِ: رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ القُرْآنَ، فَهُوَ یَقُومُ بِهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ، وَرَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا؛ فَهُوَ یُنْفِقُهُ آنَاءَ اللَّیْلِ وَآنَاءَ النَّهَارِ».

رواه البخاری ومسلم.

و در روایتی آمده است: «حسادت جز در دو چیز جایز نیست: مردی که خداوند قرآن به او عطا کرده باشد و شب و روز آن را بر پا می‌دارد [با تلاوت، عمل به آن، تعلیم آن، صدور حکم و قضاوت بر مبنای آن]([10]). و مردی که خداوند به او مال و ثروت عنایت کرده باشد و شب و روز در راه خداوند انفاق نماید».

 مراد از (الحسد) در اینجا غبطه است. و آن عبارت است از تمنایِ داشتن آنچه دیگری دارد که اشکالی در آن نیست. و به نیتش بستگی دارد [و بر مبنای نیتش به اجر و پاداش یا گناه و معصیت دست مییابد]؛ چنانکه اگر تمنای نابودی آن و بیبهره شدن دیگری از آن را دارد، چنین خواستهای حرام است و این همان حسادت مذموم و مورد نکوهش است.

1324-925- (12) (حسن موقوف) وَعَنْ طَلْحَةَ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدَّتِهِ سُعْدَى([11]) قَالَتْ: دَخَلتُ یَوْمًا عَلَی طَلْحَةُ([12])، - تعنی ابن عبیدالله-، فَرَأَیْتُ مِنْهُ ثِقَلًا، فَقُلْتُ لَهُ: مَا لَکَ؟! لَعَلَّ رَابَکَ مِنَّا شَیْءٌ فَنُعْتِبَکَ([13])؟ قَالَ: لَا، وَلَنِعْمَ حَلِیلَةُ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْتِ، وَلَکِنِ اجْتَمَعَ عِنْدِی مَالٌ، وَلَا أَدْرِی کَیْفَ أَصْنَعُ بِهِ؟ قَالَتْ: وَمَا یَغُمُّکَ مِنْهُ؟ أُدْعُ قَوْمَکَ، فَاقْسِمْهُ بَیْنَهُمْ. فَقَالَ: «یَا غُلَامُ! عَلَیَّ بِقَوْمِی. فَسَأَلْتُ الْخَازِنَ: کَمْ قَسَمَ؟ قَالَ: أَرْبَعَ مِائَةِ أَلْفٍ.

رواه الطبرانی بإسناد حسن.

طلحه بن یحیی از جده‌اش سُعْدی روایت می‌کند: روزی نزد طلحه بن عبیدالله س آمدم، او را ناراحت و اندوهگین مشاهده کردم، به او گفتم: برای تو چه اتفاقی افتاده است؟ شاید از ما آزاری به تو رسیده که تو را راضی کنیم؟ گفت: نه! و بهترین همسر یک شخص مسلمان، تو هستی. ولی مالی نزد من جمع شده و نمی‌دانم با آن چه کنم؟ سُعدَی گفت: چرا درباره‌ی آن ناراحت و اندوهگین هستی، قوم و خویشانت را دعوت کن و آن را بین آنها تقسیم کن. طلحه س گفت: ای غلام! قومم را فرا خوان. پس از خزانه‌دار سؤال کردم: چقدر تقسیم کردی؟ گفت: چهارصد هزار.

1325-544- (3) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «نَشَرَ اللَّهُ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبَادِهِ، أَکْثَرَ لَهُمَا الْمَالَ وَالْوَلَدَ، فَقَالَ لِأَحَدِهِمَا: أَیْ فُلَانُ بْنَ فُلَانٍ! قَالَ: لَبَّیْکَ رَبِّ وَسَعْدَیْکَ! قَالَ: أَلَمْ أُکْثِرْ لَکَ مِنَ الْمَالِ وَالْوَلَدِ؟ قَالَ: بَلَى، أَیْ رَبِّ! قَالَ: وَکَیْفَ صَنَعْتَ فِیمَا آتَیْتُکَ؟ قَالَ: تَرَکْتُهُ لِوَلَدِی، مَخَافَةَ الْعَیْلَةِ. قَالَ: أَمَا إِنَّکَ لَوْ تَعَلَم الْعِلْمَ، لَضَحِکْتَ قَلِیلًا وَلَبَکَیْتَ کَثِیرًا، أَمَا إِنَّ الَّذِی تَخَوَّفْتَ عَلَیْهِمْ قَدْ أَنْزَلْتُ بِهِمْ. وَیَقُولُ لِلْآخَرِ: أَیْ فُلَانُ بْنَ فُلَانٍ! فَیَقُولُ: لَبَّیْکَ أَیْ رَبِّ وَسَعْدَیْکَ! قَالَ لَهُ: أَلَمْ أُکْثِرْ لَکَ مِنَ الْمَالِ وَالْوَلَدِ؟ قَالَ: بَلَى أَیْ رَبِّ! قَالَ: فَکَیْفَ صَنَعْتَ فِیمَا آتَیْتُکَ؟ قَالَ: أَنْفَقْتُ فِی طَاعَتِکَ، وَوَثِقْتُ لِوَلَدِی مِنْ بَعْدِی بِحُسْنِ طَوْلِکَ. قَالَ: أَمَّا إِنَّکَ لَوْ تَعَلَمِ الْعِلْمَ لَضَحِکْتَ کَثِیرًا وَلَبَکَیْتَ قَلِیلًا، أَمَا إِنَّ الَّذِی وَثِقْتَ بِهِ، قَدْ أَنْزَلْتُ بِهِمْ».

رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط".

(العَیلة) به فتح عین و سکون یاء: عبارت است از فقر. و (الطَّول) به فتح طاء: عبارت است از فضل و قدرت و بی‌نیازی.

از ابن مسعود س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «خداوند متعال دو بنده از میان بندگانش را که مال و فرزند زیادی داشتند، زنده می‌کند. پس به یکی از آنها می‌گوید: ای فلان بن فلان؛ می‌گوید: پروردگارا، گوش به فرمان و درخدمتم. می‌فرماید: آیا مال و فرزند زیادی برای تو نبود؟ می‌گوید: بله؛ خداوند متعال می‌فرماید: با آنچه به تو بخشیدم چه کردی؟ می‌گوید: آنها را از ترس فقر برای فرزندم به جا گذاشتم. می‌فرماید: اما اگر تو علم می‌آموختی اندک می‌خندیدی و بسیار گریه می‌کردی. اما آنچه از آن در مورد آنها می‌ترسیدی بر آنها نازل کردم [آنان را بدان گرفتار نمودم]. و به دیگری می‌گوید: ای فلان بن فلان؛ وی می‌گوید: گوش به فرمان و درخدمتم. به او می‌فرماید: آیا مال و فرزند زیادی برای تو نبود؟ می‌گوید: بله؛ می‌فرماید: با آنچه به تو بخشیدم چه کردی؟ می‌گوید: آنها را در راه اطاعت از تو انفاق کردم. و در مورد فرزندانم پس از خود، به فضل و قدرت و بی‌نیازی تو مطمئن بودم. می‌فرماید: اگر تو علم می‌آموختی بسیار می‌خندیدی و اندک گریه می‌کردی. اما آنچه بدان اطمینان داشتی، برای آنها میسر نمودم».

1326-926- (13) (حسن موقوف) وَعَنْ مَالِکِ الدَّارِ: أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س أَخَذَ أَرْبَعَ مِائَةِ دِینَارٍ، فَجَعَلَهَا فِی صُرَّةٍ، فَقَالَ لِلْغُلَامِ: اذْهَبْ بِهِمْ إِلَى أَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ، ثُمَّ تَلَّهُ سَاعَةً فِی الْبَیْتِ سَاعَةً؛ تَنْظُرَ مَا یَصْنَعُ؟ فَذَهَبَ بِهَا الْغُلَامُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: یَقُولُ لَکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: اجْعَلْ هَذِهِ فِی بَعْضِ حَاجَتِکَ. فَقَالَ: وَصَلَهُ اللهُ وَرَحِمَهُ، ثُمَّ قَالَ: تَعَالِی یَا جَارِیَةُ! اذْهَبِی بِهَذِهِ السَّبْعَةِ إِلَى فُلَانٍ، وَبِهَذِهِ الْخَمْسَةِ إِلَى فُلَانٍ، حَتَّى أَنْفَذَهَا، فَرَجَعَ الْغُلَامُ إِلی عمرَ فَأَخْبَرَهُ، فَوَجَدَهُ قَدْ أَعَدَّ مِثْلَهَا لِمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، فَقَالَ: اذْهَبْ بِهَذَا إِلَى مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ، وَتَلَّهُ فِی الْبَیْتِ [سَاعَةً] حَتَّى تَنْظُرَ مَا یَصْنَعُ؟ فَذَهَبَ بِهَا إِلَیْهِ، فَقَالَ: یَقُولُ لَکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ: اجْعَلْ هَذَا فِی بَعْضِ حَاجَتِکَ، فَقَالَ: رَحِمَهُ اللهُ وَوَصَلَهُ: تَعَالِی یَا جَارِیَةُ! اذْهَبِی إِلَى بَیْتِ فُلَانٍ بِکَذَا، اذْهَبِی إِلَى بَیْتِ فُلَانٍ بِکَذَا، اذْهَبِی إِلَى بَیْتِ فُلَانٍ بِکَذَا، فَاطَّلَعَتِ امْرَأَةُ مُعَاذٍ فَقَالَتْ: نَحْنُ وَاللهِ مَسَاکِینُ؛ فَأَعْطِنَا، فَلَمْ یَبْقَ فِی الْخِرْقَةِ إِلَّا دِینَارَانِ، فَدَحَا بِهِمَا إِلَیْهَا، وَرَجَعَ الْغُلَامُ إِلَى عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ، فَسُرَّ بِذَلِکَ، فَقَالَ: إِنَّهُمْ إِخْوَةٌ، بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ.

رواه الطبرانی فی "الکبیر"، ورواته إلى مالک الدار ثقات مشهورون، ومالک الدار لا أعرفه([14]).

از مالک الدار روایت است که عمر بن خطاب س چهارصد دینار را برداشت و در کیسه‌ای قرار داد و به غلام گفت: آن را نزد ابوعبیده بن جراح ببر، سپس مدتی خود را در خانه مشغول کن و بنگر چه می‌کند؟ غلام با آن کیسه نزد او رفت و گفت: امیرالمؤمنین به تو می‌گوید: از این برای بعضی از نیازهایت استفاده کن. ابوعبیده س گفت: خداوند رحمت خود را شامل او گرداند. سپس گفت: ای کنیز بیا! این هفت دینار را نزد فلانی و این پنج دینار را نزد فلانی و این پنج دینار را نزد فلانی ببر تا آن را به اتمام رساند؛ غلام نزد عمر برگشته و جریان را تعریف نمود. پس عمر س را در حالی دریافت که به همان مقدار برای معاذ بن جبل س آماده کرده بود و گفت: اینها را نزد معاذ بن جبل ببر و مدتی خود را در خانه مشغول کن تا ببینی چه می‌کند؟ آنها را نزد او برده و گفت: امیر المؤمنین به شما می‌گوید: از این برای بعضی از نیازهایت استفاده کن. معاذ س گفت: خداوند رحمت خود را شامل او گرداند. سپس گفت: ای کنیز بیا! این مقدار را به خانه‌ی فلانی، این مقدار را به خانه‌ی فلانی و این مقدار را به خانه‌ی فلانی ببر. چون همسر معاذ مطلع شد، گفت: قسم به خدا که ما نیازمند هستیم، پس به ما هم عطا کن. و در پارچه جز دو دینار باقی نمانده بود که آنها را به او داد. غلام نزد عمر برگشته و جریان را تعریف نمود، پس از آن خوشحال شد و گفت: آنها برادر یکدیگرند.

(تَلَهَّ): به فتح تاء ولام و تشدید هاء یعنی: به کاری مشغول شو.

و (دحى بهما) یعنی: (رمى بهما) آن دو دینار را پرت کرد.

1327-927- (14) (صحیح) وَ عَن سَهلِ بن سَعدٍ س قَالَ: کَانَتْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ ج سَبْعَةُ دَنَانِیرَ وَضَعَهَا عِنْدَ عَائِشَةَ، فَلَمَّا کَانَ عِنْدَ مَرَضِهِ قَالَ: «یَا عَائِشَةُ! اذْهَبِی بِالذَّهَبِ إِلَى عَلِیٍّ». ثُمَّ أُغْمِیَ عَلَیْهِ، وَشَغَلَ عَائِشَةَ مَا بِهِ، حَتَّى قَالَ ذَلِکَ مِرَارًا، کُلَّ ذَلِکَ یُغْمَى عَلَى رَسُولِ اللهِ ج، ویَشْغَلُ عَائِشَةَ مَا بِهِ، فَبَعَثَ بِهِ إِلَى عَلِیٍّ س، فَتَصَدَّقَ بِهَا، وَأَمْسَى رَسُولُ اللهِ ج لَیْلَةَ الِاثْنَیْنِ فِی جَدِیدِ([15]) الْمَوْتِ، فَأَرْسَلَتْ عَائِشَةُ بِمِصْباحٍ لَهَا إِلَى امْرَأَةٍ مِنْ نِسَائِهَا، فَقَالَتْ: اهْدِی([16]) لَنَا فِی مِصْباحِنَا مِنْ عُکَّتِکِ السَّمنَ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ج أَمْسَى فِی جَدِیدِ الْمَوْتِ.

رواه الطبرانی فی "الکبیر" ورواته ثقات محتج بهم فی "الصحیح".

و از سهل بن سعد س روایت است که می‌گوید: رسول الله ج هفت دینار داشت که آنها را نزد عایشه گذاشت. در مریضی وفاتش فرمود: «ای عایشه، دینارها را نزد علی بفرست». سپس بیهوش شده و عایشه به امور رسول الله ج مشغول گردید و چند بار رسول الله ج این گفته را تکرار نمود و بعد از بیان آن بیهوش می‌شد و عایشه مشغول رسول الله ج می‌شد. سپس عایشه آن را نزد علی فرستاد و علی آن را انفاق نمود. رسول الله ج شب دوشنبه در اول سکرات موت قرار گرفت، عایشه چراغش را نزد زنی از دوستانش فرستاده و گفت: مقداری از روغن ظرف‌تان در چراغ ما بریز، زیرا رسول الله ج در ابتدای سکرات مرگ می‌باشد.

0-928- (15) (صحیح) ورواه ابن حبان فی "صحیحه" من حدیث عائشة بمعناه([17]).

1328-929- (16) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ قَالَ: کُنتُ مَعَ أَبِی ذَرٍّ س فَخَرَجَ عَطَاؤُهُ، وَمَعَهُ جَارِیَةٌ لَهُ، قَالَ: فَجَعَلَتْ تَقْضِی حَوَائِجَهُ، فَفَضَلَ مَعَهَا سَبْعةٌ، فَأَمَرَهَا أَنْ تَشْتَرِیَ بِهِ فُلُوسًا. قَالَ: قُلْتُ: لَوْ اخَرْتَهُ لِلْحَاجَةٍ تَنُوبُکَ، أَوْ لِلضَّیْفِ یَنْزِلُ بِکَ؟ قَالَ: إِنَّ خَلِیلِی عَهِدَ إِلَیَّ: «أَیُّمَا ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ أُوکِیَ عَلَیْهِ، فَهُوَ جَمْرٌ عَلَى صَاحِبِهِ حَتَّى یُفْرِغَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ».

رواه أحمد ورجاله رجال "الصحیح".

از عبدالله بن صامت روایت است، همراه ابوذر س بودم که سهمیه‌ی او از بیت المال رسید و کنیزکش همراه او بود. کنیزک مایحتاج وی را خرید نمود. بعد از آن هفت درهم باقی ماند که به او امر کرد پول فلزی تهیه کند. گفتم: اگر آن را برای حاجتی که پیش بیاید یا مهمانی که بیاید، ذخیره می‌کردی [بهتر نبود]؟ گفت: دوستم از من پیمان گرفته که هر طلا و نقره‌ای که ذخیره گردد، اخگری است بر صاحبش تا آن را در راه خداوند انفاق کند».

ورواه أحمد أیضاً، والطبرانی باختصار القصة، قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ أُوکِیَ عَلَى ذَهَبٍ، أَوْ فِضَّةٍ، وَلَمْ یُنْفِقْهُ فِی سَبِیلِ اللهِ، کَانَ جَمْرًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُکْوَى بِهِ».

هذا لفظ الطبرانی. ورجاله أیضاً رجال "الصحیح".

و در روایت طبرانی آمده است: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که طلا و نقره را ذخیره کرده و در راه خدا انفاق نکند، روز قیامت در قالب اخگری به وسیله‌ی آنها داغ می‌شود».

1329-545- (4) (ضعیف) وَعَن أَنَس بْن مَالِکٍ س قَالَ: أُهْدِیَتْ لِلنَّبِیِّ ج ثَلَاثُ طَوَائِرَ، فَأَطْعَمَ خَادِمَهُ طَائِرًا، فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ أَتَتْهُ بِهَا، فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَمْ أَنْهَکِ أَنْ تَرْفَعِی شَیْئًا لِغَدٍ، فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِرِزْقِ غَدٍ».

رواه أبو یعلى والبیهقی، ورواة أبی یعلى ثقات([18]).

از انس بن مالک س روایت است که می‌گوید: سه کبوتر به رسول خدا ج هدیه داده شد؛ پس با یکی از آنها به خدمتکارش غذا داد. صبح روز بعد خدمتکار با آن غذا آمد، پس رسول خدا ج به وی فرمود: «آیا تو را نهی نکردم که چیزی را برای فردا ذخیره نکنی، چراکه خداوند رزق فردا را می‌دهد».

1330-930- (17) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: «کَانَ رَسُول الله ج لَا یَدَّخِرُ شَیْئًا لِغَدٍ».

رواه ابن حبان فی "صحیحه"، والبیهقی؛ کلاهما من روایة جعفر بن سلیمان الضُّبَعی عن ثابت عنه([19]).

و از انس روایت است که می‌گوید: «رسول الله ج چیزی را برای فردا ذخیره نمی‌کرد».

1331-546- (5) (ضعیف) وَعَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ س: أَنَّ رَسُولُ اللهِ ج یَقُولُ: «إِنِّی لَأَلِجُ هَذِهِ الْغُرْفَةَ مَا أَلِجُهَا إِلَّا خَشْیَةَ أَنْ یَکُونَ فِیهَا مَالٌ، فَأُتَوَفَّى وَلَمْ أُنْفِقْهُ».

رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد حسن([20]).

(لألج) یعنی: وارد شدم. و(الغُرفة) به ضم غین: به معنای «العُلِّیَّة» خانهاى بلند که بر روى خانهاى دیگر باشد.

از سَمُرَةِ بن جندب س روایت است که رسول خدا ج فرمودند: «هیچگاه وارد این خانه نشدم مگر اینکه ترس آن داشتم تا در آن مالی باشد و من بمیرم و آن‌ را انفاق نکرده باشم».

1332-931- (18) (صحیح لغیره) وَعَن أَبِی سَعِیدٍ الخُدرِی س عَن رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَا أُحب أنَّ لی أُحداً ذهباً، أبقى صبحَ ثالثةٍ وعندی منه شیءٌ، إلا شیءٌ أُعِدُّه لِدَیْن».

رواه البزار من روایة عطیة عن أبی سعید، وهو إسناد حسن، وله شواهد کثیرة.

از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دوست ندارم که به اندازه‌ی کوه احد طلا داشته باشم و پس از سه روز، چیزی از آن نزد من باشد مگر مقدار که برای ادای قرض آماده کرده باشم».

1333-932- (19) (حسن صحیح) وَعَن [عَبَّاس بن] عُبَیْدَ([21]) اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ لِی أَبُو ذَرٍّ: یَا ابْنَ أَخِی! کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج آخَذاً بِیَدِهِ، فَقَالَ لِی: «یَا أَبَا ذَرٍّ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِیَ أُحُدًا ذَهَبًا وَفِضَّةً، أُنْفِقُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، أَمُوتُ یَوْمَ أَمُوتُ أَدَعُ مِنْهُ قِیرَاطًا». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! قِنْطَارًا؟ قَالَ: «یَا أَبَا ذَرٍّ! أَذْهَبُ إِلَى الْأَقَلِّ، وَتَذْهَبُ إِلَى الْأَکْثَرِ! أُرِیدُ الْآخِرَةَ، وَتُرِیدُ الدُّنْیَا؟! قِیرَاطًا؟!». فَأَعَادَهَا عَلَیَّ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

رواه البزار بإسناد حسن.

عباس بن عبیدالله بن عباس ب می‌گوید، ابوذر س به من گفت: ای پسر برادرم، همراه رسول الله ج بوده و دست ایشان را گرفته بودم که به من فرمود: «ای ابوذر! دوست ندارم که کوهی از طلا و نقره داشته باشم، مگر اینکه آن را انفاق کنم؛ و در روز وفاتم قیراطی از آن باقی نماند». گفتم: ای رسول الله ج! یک قنطار؟ فرمود: «ای ابوذر! من کمترین مقدار را ذکر کردم و تو بیشترین مقدار را در نظر داری! من آخرت را می‌خواهم و تو دنیا را می‌خواهی؟! یک قیراط؟!» واین جمله را سه بار تکرار کرد.

1334-933- (20) (حسن صحیح) وَعَنهُ أَنَّ النَّبِیَّ ج التَفَتَ إِلَى أُحُدٍ فَقَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا یَسُرُّنِی أَنَّ أُحُدًا تُحَوَّلُ لِآلِ مُحَمَّدٍ ذَهَبًا أُنْفِقُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، أَمُوتُ یَوْمَ أَمُوتُ أَدَعُ مِنْهُ دِینَارَیْنِ، إِلا دِینَارَیْنِ أُعِدُّهُمَا لِلدَّیْنٍ إِنْ کَانَ».

رواه أحمد وأبو یعلى، وإسناد أحمد جید قوی.

و از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج رو به اُحُد نموده و فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست خوشحال نمی‌شوم که کوه احد برای آل محمد تبدیل به طلا شود مگر اینکه آن را در راه خدا انفاق کنم و در روز وفاتم دو دینار از آن به جای بگذارم، جز دو دیناری که برای دادن قرضم آماده کرده باشم اگر قرضی باشد».

1335-934- (21) (صحیح) وَعَنْ قَیْس بن أَبِی حَازِمٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَعْدِ بْنِ مَسْعُودٍ نَعُودُهُ، فَقَالَ: «مَا أَدْرِی مَا یَقُولُونَ، وَلَکِنْ لَیْتَ مَا فِی تَابُوتِی هَذَا جَمْرٌ». فَلَمَّا مَاتَ نَظَرُوا، فَإِذَا فِیهِ أَلْفٌ أَوْ أَلْفَانِ.

رواه الطبرانی فی "الکبیر" بإسناد حسن.

از قیس بن حازم روایت است که به عیادت سعید بن مسعود رفتیم، گفت: نمی‌دانم چه می‌گویند؟ ای کاش در صندوق چوبی من این اخگر نبود. بعد از مرگ در آن صندوق نگاه کردند و در آن هزار یا دو هزار بود.

1336-935- (22) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س: أَنَّ رَجُلاً تُوُفِّیَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ ج، فَلَمْ یُوجَدْ لَهُ کَفَنٌ، فَأُتِیَ النَّبِیَّ ج، فَقَالَ: «انْظُرُوا إِلَى دَاخِلَةِ إِزَارِهِ، فَأُصِیبَ دِینَارٌ أَوْ دِینَارَانِ، فَقَالَ: «کَیَّتَانِ».

از ابوامامه س روایت است که مردی در زمان رسول الله ج وفات کرد و کفنی برایش نیافتند؛ او را نزد رسول الله ج آوردند، فرمود: «به داخل ازار او نگاه کنید». پس یک یا دو دینار پیدا شد. رسول الله ج فرمود: «دو داغ رها نموده است».

وفی روایة: «تُوُفِّیَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ، فَوُجِدَ فِی مِئْزَرِهِ دِینَارٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کَیَّةٌ». ثُمَّ تُوُفِّیَ آخَرُ، فَوُجِدَ فِی مِئْزَرِهِ دِینَارَانِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کَیَّتَانِ».

رواه أحمد والطبرانی من طرق، ورواة بعضها ثقات أثبات؛ غیر شهر بن حوشب.

و در روایتی آمده است: «مردی از اهل صفه([22]) وفات کرد که در ازارش دیناری یافتند، رسول الله ج فرمود: «یک داغ به جا گذاشته است». سپس فرد دیگری وفات کرد و در ازارش دو دینار یافتند، پس رسول الله ج فرمود: «دو داغ به جا گذاشته است».

1337-936- (23) (حسن صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: تُوُفِّیَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الصُّفَّةِ، فَوَجَدُوا فِی شَمْلَتِهِ دِینَارَیْنِ، فَذَکَرُوا ذَاکَ لِلنَّبِیِّ ج فَقَالَ: «کَیَّتَانِ».

رواه أحمد، وابن حبان فی "صحیحه".

(قال الحافظ): "وإنما کان کذلک لأنه ادخر مع تلبسه بالفقر ظاهراً، ومشارکته الفقراء فیما یأتیهم من الصدقة. والله أعلم".

از عبدالله بن مسعود س روایت است: مردی از اهل صفه وفات کرد و در عبایش دو دینار یافتند، این قضیه را به رسول الله ج گفتند. فرمود: «دو داغ به جا گذاشته است».

 حافظ می‌گوید: «چنین با او برخورد شد زیرا با وجود فقری که ظاهرا داشت و در سهمیه‌ی فقرا در صدقاتی که دریافت می‌کردند سهیم بود، آن را ذخیره کرده بود». 

1338-937- (24) (صحیح) وَعَنْ سَلَمَةَ بن الأَکوَع س قَالَ: کُنْتُ جَالِسًا عِندَ النَّبِیِّ ج فَأُتِیَ بِجِنَازَةٍ، ثُمَّ أُتِیَ بِأُخْرَى، فَقَالَ: «هَلْ تَرَکَ مِنْ دَیْنٍ؟». قَالُوا: لَا، قَالَ: «هَلْ تَرَکَ شَیئاً؟». قَالُوا: نَعَم، ثَلَاثَةَ دَنَانِیرَ، فَقَالَ بِإِصْبَعِهِ: «ثَلَاثَ کَیَّاتٍ» الحدیث.

رواه أحمد بإسناد جید واللفظ له([23])، والبخاری بنحوه، وابن حبان فی "صحیحه".

از سلمه بن اکوع س روایت است که نزد رسول الله ج نشسته بودم، جنازه‌ای آورده شد و سپس جنازه‌ی دیگری آورده شد، فرمود: «آیا قرضی به جا گذاشته؟» گفتند: نه، فرمود: «آیا چیزی به جا گذاشته؟» گفتند: بله! سه دینار، پس با انگشتانش اشاره کرد که: «سه داغ به جا گذاشته است».

1339-547- (6) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ أَعْرَابِیًّا غَزَا مَعَ رَسُولِ الله ج خَیْبَرَ، فَأَصَابَهُ مِنْ سَهْمِهِ([24]) دِینَارَانِ، فَأَخَذَهُمَا الْأَعْرَابِیُّ، فَجَعَلَهُمَا فِی عَبَاءَةٍ، فَخَیَّطَ عَلَیْهِمَا، وَلَفَّ عَلَیْهِمَا، فَمَاتَ الْأَعْرَابِیُّ، فَوُجِدَ الدِّینَارانِ، فَذُکِرَ ذَلِکَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ: «کَیَّتَانِ».

رواه أحمد، وإسناده حسن لا بأس به فی المتابعات.

از ابوهریره س روایت است که: بادیه‌نشینی همراه رسول خدا ج در غزوه خیبر حضور داشت که سهم وی از غنایم دو دینار بود که آنها را گرفت. پس آنها را در عبایی قرار داده و عبا را دوخت و پوششی بر آنها قرار داد. چون وی مرد دو دینار را یافتند و این مساله را برای رسول خدا ج ذکر نمودند که فرمودند: «دو داغ به جا گذاشته است».

16- (ترغیب المرأة فی الصدقة من مال زوجها إذا أذن، وترهیبها منها ما لم یأذن)



([1]) نووی در شرح مسلم میگوید: «علما میگویند: این در صورتی است که انفاق وی در مسیر طاعات و مکارم اخلاقی باشد و صرف خانواده و مهمان و صدقات و مواردی از این قبیل گردد. چنانکه انفاق وی در این موارد مذموم نباشد و اسراف تلقی نگردد و خودداری از انفاقی که مذموم است، خودداری از انفاق در چنین مواردی است.

([2]) هنا فی الأصل ما نصه: "ورواه الطبرانی مثل ابن حبان؛ إلا أنه قال: (بباب من أبواب السماء) "، فحذفته لأنه عند الطبرانی فی "الأوسط" (8/ 380/ 8935) عن شیخه (مقدام)، وهو ابن داود الرعینی، قال النسائی: "لیس بثقة". ولفظ ابن حبان مخرج فی "الصحیحة" (920).

([3]) کذا وقع فی روایة للبخاری، والسیاق له فی "التفسیر"، ولفظ مسلم فی روایتیه (3/ 77): "یمین الله"، وهو روایة للبخاری فی "التوحید"، وکذلک رواه الترمذی برقم (3048)، وابن ماجه (1/ 87)، وأحمد (2/ 242 و317 و500)، ویؤیدها الزیادة التی ألحقتها بالحدیث، کما یأتی، وهی لمسلم والآخرین، وروایة للبخاری، وقال الحافظ عقبها: "ویتعقب بها على من فسر الید هنا بالنعمة. وأبعد منه من فسرها بالخزائن، وقال: أطلق الید على الخزائن لتصرفها فیها". ثم إنَّه لیس عند الشیخین: "یا عبدی"، والظاهر أنَّ المؤلف رواه بالمعنى، فإنَّه عند مسلم بلفظ: "یا ابن آدم"، وهو روایة للبخاری (9/ 411)، وأحمد (2/ 242)، وفی أخرى له (2/ 314)، ومسلم أیضاً: "إنَّ الله قال لی".

([4]) قال النووی: "ضبطوا (سحاء) بوجهین: أحدهما (سحاً) بالتنوین على المصدر، وهذا هو الأشهر. والثانی: حکاه القاضی: (سحاء) بالمد على الوصف، ووزنه فعلاء، و (السح): الصبُّ الدائم. قلت: وهذا مما یؤمن به على حقیقته اللائقة به تعالى، ولا یبحث فی کیفیته کسائر صفاته عز وجل.

([5]) الأصل: "سعید"، وکذا فی "المجمع" وطبعة الثلاثة! وهو تحریف، ولذلک قال: "ولم أجد من ترجمه"، والتصویب من کتب الرجال، وشیخه فیه عند الطبرانی (8536) وغیره (نافع مولى حمنة)، وهو مجهول. والأول، قال أبو حاتم: "لیس بالمتین".

([6]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "المستدرک" (1/ 74). ثم إنَّ هذه الفقرة هی الثانیة فی سیاقه، والثانیة هنا، هی الأولى عنده. وکذلک الأمر فی "المجمع" من روایة البزار و"الأوسط". ولم یستدرک هذا السقط المحققون الثلاثة کعادتهم!

([7]) انظر الحاشیة السابقة.

([8]) یعنی کلام الخطابی، وهو فی "المعالم" (2/ 263).

([9]) قلت: ورده الذهبی بقوله فی "تلخیصه": "قلت: واهٍ". وقد خرجته فی "الضعیفة" (6742).

([10]) تحفة الأحوذی (6/ 56) مصحح

([11]) وی زن طلحه بن عبیدالله س میباشد چنانکه در همین خبر نزد طبرانی آمده است که مؤلف رحمه الله آن را به اختصار ذکر نموده است..

([12]) کذا الأصل، وفی "الطبرانی": "دخل علیّ یوماً طلحة". وکذا فی "الحلیة".

([13]) أی: نعطیک (العتبى)، وهو الرجوع عن الإساءة إلى ما یرضی القلب.

([14]) وکذا قال الهیثمی! وهو من غرائبهما، وبخاصة الهیثمی الذی له عنایة خاصة بکتاب "الثقات" لابن حبان، حیث رتبه على الحروف، وهو کثیر الاعتماد علیه، وقد أورده فی طبقة التابعین من "الثقات" (5/ 384)، فقال: "مالک بن عیاض الدار. یروی عن عمر بن الخطاب، روى عنه أبو صالح السمان". وکذا فی "تاریخ البخاری" (4/ 1/304-305)، و"الجرح"، وقرن مع عمر (أبا بکر الصدیق)، وکذا فی طبقات ابن سعد" (5/ 12) وقال: "روى عنه أبو صالح السمان، وکان معروفاً". وقد روى عنه ثقة آخر، وهو (عبد الرحمن بن سعید بن یربوع)، وهو الراوی لهذه القصة عنه. أخرجها ابن المبارک فی "الزهد" (178/ 511)، وعنه عبدالله بن أحمد فی "زوائد الزهد" (ص 274)، وقیل إنه روى عنه آخران، وفیه نظر ذکرته فی "تیسیر الانتفاع".

([15]) بالجیم؛ أی: أوله، ولم یعرفه المعلق على الأصل، فحرفه إلى "حدید" بالحاء المهملة، وهو الخطأ، انظر الرد علیه فی "الصحیحة" (2653).

([16]) کذا وقع هنا و"کبیر الطبرانی" و"المجمع" أیضاً، وفی "طبقات ابن سعد" (اقطری)، ولعله الصواب.

([17]) قلت: لکن لیس فیه قصة الموت والمصباح، وهو مخرج فی المصدر السابق.

([18]) کذا قال! وفیه من لم یوثقه أحد إلا ابن حبان؛ وضعفه البخاری والعقیلی، وقد خرجته فی "الضعیفة" (6743).

([19]) لقد أبعد المصنف النجعة، فالحدیث عند الترمذی -کما نبه الناجی-، وهو فی "سننه" (3/ 272)، وفی "الشمائل" أیضاً (2/ 213) من هذا الوجه، وسنده صحیح، والضبعی ثقة لا عیب فیه، إلا أنَّه کان یتشیع.

([20]) کیف وفیه مجهولان، ومن لیس بالقوی، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6745).

([21]) الأصل والمخطوطة: "عبد"، وهو خطأ لم یتنبه له المعلقون الثلاثة! والتصحیح من "کشف الأستار" و"مجمع الزوائد" و"مختصر الزوائد" و"البحر الزخار" (9/ 342/ 3899). والزیادة من کتب الرجال. وقد خرجته فی "الصحیحة" (3491).

([22]) صفه: سایبانی در آخر مسجد النبی بود که مساکین به آن پناه می‌بردند.

اهل الصفه: ابن سعد روایت می‌کند: اهل صفه مردم فقیری بودند که منزلی نداشتند و در مسجد می‌خوابیدند و هیچ مکانی غیر از آن نداشتند.

ذهبی می‌گوید: قبله اول در شمال مسجد النبی بود وقتی که قبله تغییر کرد (16 ماه بعد از هجرت) دیوار قبله، اولین مکان برای اهل صفه شد. رسول الله ج دستور داد آن را سقف‌دار کرده یا سایه‌بانی بزنند.

ابن حجر می‌گوید: صفه مکانی در آخر مسجد النبی بود که سایبانی در آنجا درست کرده بودند و برای غریبانی که جا و مکان و خانواده نداشتند آماده شده بود و بر حسب اینکه بعضی از آنها ازدواج می‌کردند یا فوت می‌کردند یا مسافرت می‌رفتند کم و زیاد می‌شدند. تعداد آنها به هفتاد نفر می‌رسید.

([23]) قلت: وهو من ثلاثیاته، کما هو من ثلاثیات البخاری، لکنْ لیس عنده (4/ 368-369) قوله: "ثلاث کیات". وهو مخرَّج فی "أحکام الجنائز" (صفحة 110-111/ المعارف).

([24]) أی: نصیبه من الغنیمة. قال ابن الأثیر: " (السهم) فی الأصل: واحد السهام التی یُضرب بها فی المیسر، وهی القداح، ثم سمی به ما یفوز به الفالج سهمه، ثم کثر حتى سمی کل نصیب: سهماً، ویجمع السهم على (أسهم) و (سهام) و (سُهمان) ".

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد