ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ترغیب به قرائت آیة الکرسی و آنچه در فضل آن آمده است
2128-1469- (1) (صحیح لغیره) عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الأَنْصَارِیِّ س: أَنَّهُ کَانَتْ لَهُ سَهْوَةٌ فِیهَا تَمْرٌ، وَکَانَتْ تَجِیءُ الغُولُ([1]) فَتَأْخُذُ مِنْهُ، قَالَ: فَشَکَا ذَلِکَ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «فَاذْهَبْ فَإِذَا رَأَیْتَهَا فَقُلْ: بِسْمِ اللَّهِ، أَجِیبِی رَسُولَ اللَّهِ». قَالَ: فَأَخَذَهَا فَحَلَفَتْ أَنْ لَا تَعُودَ، فَأَرْسَلَهَا. فَجَاءَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: «مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ؟». قَالَ: حَلَفَتْ أَنْ لَا تَعُودَ. قَالَ: «کَذَبَتْ، وَهِیَ مُعَاوِدَةٌ لِلْکَذِبِ». قَالَ: فَأَخَذَهَا مَرَّةً أُخْرَى، فَحَلَفَتْ أَنْ لَا تَعُودَ. فَأَرْسَلَهَا، فَجَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ؟». قَالَ: حَلَفَتْ أَنْ لَا تَعُودَ. فَقَالَ: «کَذَبَتْ، وَهِیَ مُعَاوِدَةٌ لِلْکَذِبِ». فَأَخَذَهَا فَقَالَ: مَا أَنَا بِتَارِکِکِ حَتَّى أَذْهَبَ بِکِ إِلَى النَّبِیِّ ج. فَقَالَتْ: إِنِّی ذَاکِرَةٌ لَکَ شَیْئًا: آیَةَ الکُرْسِیِّ، اقْرَأْهَا فِی بَیْتِکَ؛ فَلَا یَقْرَبُکَ شَیْطَانٌ وَلَا غَیْرُهُ. فَجَاءَ إِلَى النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «مَا فَعَلَ أَسِیرُکَ؟». قَالَ: فَأَخْبَرَهُ بِمَا قَالَتْ. قَالَ: «صَدَقَتْ وَهِیَ کَذُوبٌ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب".
از ابو ایوب انصاری س روایت است که او انباری از خرما داشت و غولی میآمد و از آن بر میداشت. از این مساله نزد رسول الله ج شکایت کرد و رسول الله ج فرمود: «برو و هرگاه او را مشاهده کردی بگو: بسم الله، نزد رسول الله ج بیا». راوی میگوید: پی ابوایوب او را گرفت و غول قسم خورد که دیگر بر نگردد، پس او را رها کرد. سپس نزد رسول الله ج آمد و رسول الله ج فرمود: «اسیرت چه کرد؟» ابو ایوب س جواب داد: قسم خورد که برنگردد. رسول الله ج فرمود: «دروغ گفته و او عادت به دروغ گفتن دارد». راوی میگوید: دوباره او را گرفت و قسم خورد که برنگردد، پس او را رها کرد. سپس نزد رسول الله ج آمد و رسول الله ج فرمود: «اسیرت چه کرد؟» ابو ایوب س جواب داد: قسم خورد که برنگردد. رسول الله ج فرمود: «دروغ گفته و او عادت به دروغ گفتن دارد». پس دوباره او را گرفت و گفت: رهایت نمیکنم تا اینکه تو را نزد رسول الله ج ببرم. غول گفت: من چیزی به تو میآموزم: «آیة الکرسی» که چون آن را در خانهات بخوانی شیطان و موجوادت دیگر به تو نزدیک نمیشوند. پس نزد رسول الله ج آمد و رسول الله ج فرمود: «اسیرت چه کرد؟» پس آنچه غول گفته بود به رسول الله ج گفت. رسول الله ج فرمود: «راست گفته و او دروغگو است».
وتقدم حدیث أبی هریرة فی "ما یقوله إذا أوى إلى فراشه". [6- النوافل/ 9- آخره]. وستأتی أحادیث فی فضلها فی "ما یقوله دبر الصلوات" إن شاء الله. [14- الذکر/11].
(السهوة) به فتح سین: عبارت است از طاقی در دیوار که چیزی در آن میگذارند. و گفته شده: عبارت است از طاقچه؛ و گفته شده: خلوت خانه و حیات خلوت میان دو خانه میباشد. و گفته شده: چیزی شبیه طاقچه میباشد. و گفته شده: خانهای کوچک همچون انبار کوچک. (مملی میگوید): همه اینها «السهوة» نامیده میشود. و لفظ حدیث احتمال همهی آنها را دارد. اما متن برخی از طرق این حدیث معنای اول را ترجیح میدهد». و (الغول) به ضم غین: عبارت است از شیطانی که مردم را میخورد ([2]). و گفته شده: عبارت است از جنیاتی که رنگ عوض میکنند.
2129-1470- (2) (صحیح) وَعَنْ [ابْن] أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ؛ أَنَّ أَبَاهُ أَخْبَرَهُ: أَنَّهُ کَانَ لَهُمْ جَرِینٌ فِیهِ تَمْرٌ، وَکَانَ مِمَّا یَتَعَاهَدُهُ فَیَجِدُهُ یَنْقُصُ، فَحَرَسَهُ ذَاتَ لَیْلَةٍ، فَإِذَا هُوَ بِدَابَّةٍ کَهَیْئَةِ الْغُلَامِ الْمُحْتَلِمِ؛ قَالَ: فَسَلَّمَ فَرَدَّ السَّلَامَ، فَقُلْتُ: مَا أَنْتَ، جِنٌّ أَمْ إِنْسٌ؟ فَقَالَ: جِنٌّ. فَقُلْتُ: نَاوِلْنِی یَدَکَ، فَإِذَا یَدُ کَلْبٍ وَشَعْرُ کَلْبٍ، فَقُلْتُ: هَکَذَا خُلِقَ الْجِنُّ؟ فَقَالَ: لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنُّ أَنَّ مَا فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنِّی. قُلْتُ: مَا یَحْمِلُکَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ فَقَالَ: بَلَغَنِی أَنَّکَ تُحِبُّ الصَّدَقَةَ، فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُصِیبَ مِنْ طَعَامِکَ. فَقُلْتُ: مَا الَّذِی یَحْرِزُنَا مِنْکُمْ؟ قَالَ: هَذِهِ الْآیَةُ: آیَةُ الْکُرْسِیِّ. قَالَ: فَتَرَکْتُهُ، وَغَدَا أُبَیَّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: «صَدَقَ الْخَبِیثُ».
رواه ابن حبان فی "صحیحه"، وغیره. [مضى 6- النوافل/14].
از فرزند ابی بن کعب س روایت است، پدرش به او خبر داد: آنها خرمنگاهی داشتند که در آن خرما خشک میکردند و او از آنها مواظبت میکرد که متوجه شد از آنها کم میشود؛ پس شبی به نگهبانی ایستاد و حیوانی را مشاهده کرد که به شکل انسان بالغ آمد و سلام کرد. پس جواب سلام را داده و گفتم: تو کیستی، جنی یا انسان؟ گفت: جن؛ گفتم: دستت را به من بده که همانند دست و موی سگ بود. گفتم: آیا خلقت جن به این صورت است؟ جن گفت: جنیان میدانند که در بین آنها کسی نیرومندتر و سختگیرتر از من نیست؟ گفتم: چه چیزی تو را وادار کرد که این کار را انجام دهی؟ جواب داد: به من خبر رسید که تو صدقه دادن را دوست داری، پس دوست داشتم از غذای تو بخورم. گفتم: چه چیزی ما را از شما در امان نگه میدارد؟ گفت: این آیه: آیة الکرسی. اُبَی س میگوید: او را رها کردم. و اُبَی صبح نزد رسول الله ج رفت و او را از این مساله آگاه نمود. رسول الله ج فرمود: «آن خبیث راست گفته است».
(الجرین) به فتح جیم و کسر راء: به معنای «البیدر» خرمنگاه میباشد.
2130-1471- (3) (صحیح) وَعَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ! أَتَدْرِی أَیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللهِ مَعَکَ أَعْظَمُ؟». قَالَ: قُلْتُ: اللهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قَالَ: «یَا أَبَا الْمُنْذِرِ! أَتَدْرِی أَیُّ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللهِ مَعَکَ أَعْظَمُ؟». قَالَ: قُلْتُ: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ﴾. قَالَ: فَضَرَبَ فِی صَدْرِی، وَقَالَ: «[وَاللهِ] لِیَهْنَکَ الْعِلْمُ أَبَا الْمُنْذِرِ!».
رواه مسلم وأبو داود.
از ابی بن کعب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ای ابا منذر! آیا میدانی بزرگترین آیه کتاب الله که به همراه داری کدام است؟» گفتم: الله و رسولش داناترند. رسول الله ج فرمود: «ای ابا منذر! آیا میدانی بزرگترین آیه کتاب الله که به همراه داری کدام است؟» گفتم: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ٢﴾؛ رسول الله ج به سینهی من زد و فرمود: «علم گوارایت باد، ای ابا منذر».
(صحیح) ورواه أحمد وابن أبی شیبة([3]) فی کتابه بإسناد مسلم، وزادا([4]): «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ؛ إِنَّ لَهَذه الآیَة لِسَانًا وَشَفَتَیْنِ، تُقَدِّسُ الْمَلِکَ عِنْدَ سَاقِ الْعَرْشِ».
و در روایت احمد و ابن ابی شیبه علاوه بر این آمده است: «قسم به کسیکه جانم در دست اوست، این آیه یک زبان و دو لب دارد که کنار پایهی عرش پادشاه(پادشاهان خداوند متعال) را به پاکی و قداست میستاید».
0- (ضعیف) وتقدم [قبل أحادیث]([5]) حدیث أبی هریرة: «[لِکُلِّ شَیْءٍ سَنَامٌ، وَإِنَّ سَنَامَ القُرْآنِ سُورَةُ ﴿الْبَقَرَةِ﴾] وَفِیهَا آیَةٌ هِیَ سَیِّدَةُ آیِ القُرْآنِ».
از ابوهریره س روایت است: هر چیزی قله و اوجی دارد و اوج و قله قرآن سوره بقره است. و در آن آیهای است که سرور آیات قرآن است.
(ضعیف) ولفظ الحاکم: «سُورَةُ ﴿الْبَقَرَةِ﴾ فِیهَا آیَةٌ سَیِّدَةُ آیِ الْقُرْآنِ، لَا تُقْرَأُ فِی بَیْتٍ وَفِیهِ شَیْطَانٌ إِلَّا خَرَجَ مِنْهُ: ﴿آیَةُ الْکُرْسِیِّ﴾».
و لفظ حاکم چنین است: «در سوره بقره آیهای است که سرور آیات قرآن است. در هیچ خانهای خوانده نمیشود که شیطان در آن است مگر اینکه از آن خارج میشود؛ و آن آیه «آیة الکرسی» میباشد».
8 -(الترغیب فی قراءة سورة (الکهف)، أو عشر من أولهها، أو عشر من آخرها([6]))
([1]) (الغول): از جنس جن و شیاطین است. در جاهلیت معتقد بودند که غول در بیابانها به رنگهای مختلف درآمده تا مردم را گمراه نموده و هلاک نماید. پس رسول الله ج این اعتقاد را باطل نمود و فرمود: «لا غول»: «غولی نیست». چنانکه این مطلب از ابن اثیر خواهد آمد.
([2]) کذا الأصل، وقد ذکره فی "اللسان" عن ابن شمیل.
اما آنچه در مورد رنگ عوض کردن ذکر نموده، از خرافات جاهلیت است که رسول الله ج چنین اعتقاد و باوری را باطل بیان نمود و فرمود: «لا غول ولا صفر». ابن اثیر میگوید: «الغول، مفرد «الغیلان» از جنس جن و شیاطین است. اعراب بر این باور بودند که غول در بیابانها خود را به مردم نشان میدهد و به رنگ و شکلهای مختلف درمیآید و آنها را از راه گمراه و هلاک میکند. پس رسول الله ج چنین باوری در مورد غول را نفی نموده و آن را باطل بیان داشت».
([3]) قلت: عطفه على أحمد یفید أن إسنادهما واحد، ولیس کذلک، فإن مسلماً رواه (2/ 199) عن ابن أبی شیبة: حدثنا عبدالأعلى بن عبدالأعلى عن الجُرَیری بسنده عن أُبیّ. وإسناد أحمد (5/ 141) هکذا: ثنا عبدالرزاق: أنا سفیان عن سعید الجریری به.
([4]) الأصل ومطبوعة عمارة والمعلقین والمخطوطة: "وزاد" على الإفراد، وهو خطأ منافٍ للسیاق والواقع، فإن الزیادة عند أحمد أیضاً (5/ 142)، ومع أن المعلقین الثلاثة عزوه إلیه بالأرقام فلم یستفیدوا منه إلا التشبع بما لم یعطوا من التحقیق! وهو مخرج فی "الصحیحة" (3410).
([5]) فی الأصل: «قبل ثلاثة أرقام» أی: من «الضعیف» وهو عندنا –بعد الدمج- قبل ذلک بأحادیث، انظر رقم (2119-279-(2)) منه، وما بین المعقوفتین فی متن الحدیث سقط من «الصحیح» فی هذا الموطن، وأشار إلیه بالنقط فی «الضعیف» فقط، وحقه –کعادته- أن ینصص فی الهامش علیه، أو یذکره فی الکتاب الآخر. [ش].
([6]) انظر الهامشین الآتیین.