ترغیب به گفتن لا اله الا الله و آنچه در فضل آن آمده است
2207-1520- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قُلتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِکَ یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَقَدْ ظَنَنْتُ یَا أَبَا هُرَیْرَةَ! أَنْ لاَ یَسْأَلُنِی عَنْ هَذَا الحَدِیثِ أَحَدٌ أَوَّلُ مِنْکَ؛ لِمَا رَأَیْتُ مِنْ حِرْصِکَ عَلَى الحَدِیثِ، أَسْعَدُ النَّاسِ بِشَفَاعَتِی یَوْمَ القِیَامَةِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ خَالِصًا مِنْ قَلْبِهِ أَوْ نَفْسِهِ».
رواه البخاری.
از ابوهریره س روایت است که میگوید: گفتم: ای رسول الله ج! چه کسانی روز قیامت سعادت بیشتری در شفاعت شما دارند؟ رسول الله ج فرمود: «ای ابوهریره! چون علاقهی تو را نسبت به حدیث دیدم، میدانستم که کسی قبل از تو این سؤال را از من نخواهد پرسید. کسانی روز قیامت بر شفاعت من سعادت بیشتری دارند که با اخلاص و از صمیم قلب، لا اله الا الله بگویند».
2208-1521- (2) (صحیح) وَعَنْ عُبَادَةَ بنِ الصَّامِتِ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ شَهِدَ (أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَنَّ عِیسَى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ؛ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَالجَنَّةُ حَقٌّ، وَالنَّارُ حَقٌّ)؛ أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلَى مَا کَانَ مِنَ العَمَلِ – زَادَ جُنَادَةَ -: مِنْ أَبْوَابِ الجَنَّةِ الثَّمَانِیَةِ أَیَّهَا شَاءَ».
رواه البخاری - واللفظ له-، ومسلم.
از عبادة بن صامت س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس گواهی دهد معبو به حقی جز الله نیست و شریکی ندارد و محمد بنده و فرستادهی اوست و عیسی بنده و رسول اوست و کلمه و روحی است که او را به سوی مریم القاء فرموده و بهشت و دوزخ حق است». بر مبنای عملی که انجام داده، خداوند او را وارد بهشت میکند. - جناده اضافه میکند-: از درهای هشتگانه بهشت هرکدام که بخواهد».
وفی روایة لمسلم والترمذی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ؛ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ النَّارَ».
و در روایت مسلم و ترمذی آمده است: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرکس گواهی دهد معبود برحقی جز الله نیست و محمد فرستادهی خداست، خداوند وجودش آتش را بر او حرام میسازد».
2209-1522- (3) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج - وَمُعاذٌ رَدِیفُهُ عَلَى الرَّحْلِ - قَالَ: «یَا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ!». قَالَ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَیْکَ (ثلاثاً). قَالَ: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ صِدْقًا مِنْ قَلْبِهِ، إِلَّا حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ». قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَفَلاَ أُخْبِرُ بِهِ النَّاسَ فَیَسْتَبْشِرُوا؟ قَالَ: «إِذًا یَتَّکِلُوا». وَأَخْبَرَ بِهَا مُعَاذٌ عِنْدَ مَوْتِهِ تَأَثُّمًا.
رواه البخاری ومسلم([1]).
از انس بن مالک س روایت است که درحالیکه معاذ س پشت سر رسول الله ج بر شتری سوار بود. رسول الله ج به او فرمود: «ای معاذ!». جواب داد: گوش به فرمانم یا رسول الله ج!. رسول الله ج سه بار آن را تکرار کرد. آنگاه فرمود: «هرکس از صمیم قلب گواهی دهد که معبود بر حقی جز الله نیست و محمد رسول و فرستادهی اوست، خداوند آتش جهنم را بر او حرام میکند». معاذ س گفت: ای رسول الله ج! آیا مردم را از این سخن باخبر سازم تا خوشحال شوند؟ رسول الله ج فرمود: «بیم آن میرود که بر این سخن توکل کنند و عمل را ترک نمایند». معاذ در نزدیکی وفاتش به این دلیل که مبادا به خاطر کتمان حدیث گناهکار شود، آن را برای مردم روایت کرد.
(تأثماً): یعنی جهت دوری از گناه؛ و ترس از اینکه با کتمان آن مرتکب گناه شود.
(مملی عبدالعظیم میگوید): «گروهی از بزرگترین استوانههای علمی بر این باورند که ورود چنین اطلاقاتی در حق کسی که لا اله الا الله بگوید، اینکه وارد بهشت میشود یا خداوند متعال آتش را بر او حرام میکند و موراد مشابه؛ همگی در ابتدای اسلام بوده است؛ زمانی که دعوت مجرد اقرار به توحید بوده است. پس زمانی که فرائض فرض شد و حدود معین گشت، این مساله نسخ شد. و دلایل در این زمینه بسیارند. پیشتر احادیث متعددی در "کتاب الصلاة" و"الزکاة" و"الصیام" و"الحج" دال بر این مهم گذشت. و احادیث دیگری نیز به صورت پراکنده ذکر خواهد شد انشاءالله([2]). از جمله کسانی که چنین دیدگاهی دارند میتوان به ضحاک و زهری و سفیان ثوری و ... اشاره کرد.
گروه دیگری از علما بر این باورند که: نیازی به ادعای نسخ در این موضوع نیست؛ چراکه هریک از ارکان دین و فرائض اسلام از لوازم اقرار به شهادتین و کامل کنندههای آن هستند. بنابراین چون کسی به توحید اقرار کند، سپس از باب انکار یا سستی و تنبلی –با تفصیل خلافی که در این زمینه است- از انجام بخشی از فرائض خودداری کند، به کفر وی و عدم ورود وی به بهشت حکم میکنیم. این دیدگاه نیز به صواب نزدیک است.
گروه دیگری از علما بر این باورند: تلفظ به کلمه توحید سببی است که اقتضای آن ورود به بهشت و نجات از دوزخ میباشد به شرطی که فرائض انجام شوند و از گناهان کبیره دوری شود؛ اما اگر فرایض را انجام نداد و از گناهان کبیره دوری نکرد، تلفظ کلمه توحید مانع ورود وی به آتش نمیشود؛ و این از دو دیدگاه گذشته به صواب نزدیکتر است. یا دیدگاه صواب همین است. به بحث تفصیلی این مساله و بیان خلاف موجود در این زمینه در مواضع مختلفی از کتابهایمان پرداختیم. والله سبحانه وتعالى أعلم».
2210-922- (1) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصًا دَخَلَ الْجَنَّةَ». قِیلَ: وَمَا إِخْلَاصُهَا؟ قَالَ: «أَنْ تَحْجِزَهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" وفی "الکبیر"([3])؛ إلا أنه قال: «أَنْ تَحْجِزَهُ عَما حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیه».
از زید بن ارقم س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خالصانه لااله الاالله بگوید وارد بهشت میشود». گفته شد: خالصانه گفتن آن به چه معناست؟ فرمود: «اینکه گفتن این کلمه او را از امور حرام باز دارد».
2211-1523- (4) (صحیح) وَعَنْ رِفَاعَةَ الْجُهَنِیَّ س قَالَ: أَقْبَلْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج حَتَّى إِذَا کُنَّا بِـ (الْکَدِیدِ) أَوْ بِـ (قُدَیْدٍ)، فَحَمِدَ اللَّهَ وَقَالَ خَیْرًا، وَقَالَ: «أَشْهَدُ عِنْدَ اللَّهِ: لَا یَمُوتُ عَبْدٌ یَشهدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ صِدقًا مِنْ قَلْبِهِ ثُمَّ یُسَدِّدُ؛ إِلَّا سُلِکَ فِی الْجَنَّةِ».
رواه أحمد بإسناد لا بأس به، وهو قطعة من حدیث.
از رفاعة الجهنی س روایت است که همراه رسول الله ج بودیم تا اینکه به کَدید یا قُدَید رسیدیم، پس شکر خدا را گفته از خیر و خوبی سخن گفت و فرمود: «نزد خداوند شهادت میدهم بندهای نیست که وفات کند و صادقانه و از ته قلب گواهی داده باشد که معبود برحقی جز الله نیست و من رسول الله هستم و سپس بر آن استقامت کرده باشد، مگر اینکه وارد بهشت میشود».
2212-1524- (5) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا قَالَ عَبْدٌ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) قَطُّ مُخْلِصًا؛ إِلَّا فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ حَتَّى یُفْضِیَ إِلَى العَرْشِ؛ مَا اجْتُنِبَتِ الکَبَائِرَ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای نیست که خالصانه (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) بگوید، مگر اینکه درهای آسمان برای او باز شده تا اینکه به عرش میرسد، به شرط اینکه از گناهان کبیره دوری کند».
2213-1525- (6) (صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ نَفَعَتْهُ یَوْمًا مِنْ دَهْرِهِ، یُصِیبُهُ قَبْلَ ذَلِکَ مَا أَصَابَهُ».
رواه البزار والطبرانی، ورواته رواة "الصحیح"([4]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) بگوید، روزی به او سود خواهد رساند، هرچند قبل از این [به سبب گناهانش] گرفتار عذاب گردد».
2214-923- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س عَنِ النَّبِیَّ ج أَنَّهُ قَالَ: «قَالَ مُوسَى ج: یَا رَبِّ! عَلِّمْنِی شَیْئًا أَذْکُرُکَ بِهِ وَأَدْعُوکَ بِهِ؟ قَالَ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. قَالَ: یَا رَبِّ! کُلُّ عِبَادِکَ یَقُولُ هَذَا. قَالَ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. قَالَ: إِنَّمَا أُرِیدُ شَیْئًا تُخُصُّنِی بِهِ. قَالَ: یَا مُوسَى! لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعَ([5]) وَالْأَرَضِینَ السَّبْعَ فِی کِفَّةٍ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ فِی کِفَّةٍ؛ مَالَتْ بِهِم لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه النسائی، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم من طریق درّاج عن أبی الهیثم عنه، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد"([6]).
از ابوسعید خدری س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «موسی ج گفت: پروردگارا، مرا چیزی بیاموز تا با آن تو را یاد کنم و تو را با آن بخوانم؟ خداوند متعال فرمود: بگو لا اله الا الله؛ موسی گفت: پروردگارا، تمام بندگانت این ذکر را میگویند. خداوند متعال فرمود: بگو لا اله الا الله؛ موسی گفت: من چیزی را میخواهم که مخصوص من باشد. فرمود: ای موسی، اگر هفت آسمان و هفت زمین در یک کفه و لااله الا الله در کفه دیگر قرار گیرد، لا اله الا الله بر آنها سنگینی میکند».
2215-1526- (7) (حسن) وَعَنْ جَابِرٍ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَفْضَلُ الذِّکْرِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَفْضَلُ الدُّعَاءِ الْحَمْدُ لِلَّهِ».
رواه ابن ماجه والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم من طریق طلحة بن خراش عنه. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد".
از جابر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برترین ذکر لا اله الا الله و برترین دعا الحمد لله است».
2216-924- (3) (ضعیف) وَعَنْ یَعْلَى بْنِ شَدَّادٍ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی شَدَّادُ بْنُ أَوْسٍ، وَعُبَادَةُ بْنُ الصَّامِتِ حَاضِرٌ یُصَدِّقُهُ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ ج فَقَالَ: «هَلْ فِیکُمْ غَرِیبٌ؟» - یَعْنِی أَهْلَ الْکِتَابِ -. فَقُلْنَا: لَا یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَأَمَرَ بِغَلْقِ الْبَابِ، وَقَالَ: «ارْفَعُوا أَیْدِیَکُمْ، وَقُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». فَرَفَعْنَا أَیْدِیَنَا سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ، اللَّهُمَّ إِنَّکَ بَعَثْتَنِی بِهَذِهِ الْکَلِمَةِ، وَأَمَرْتَنِی بِهَا، وَوَعَدْتَنِی عَلَیْهَا الْجَنَّةَ، وَإِنَّکَ([7]) لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ»، ثُمَّ قَالَ: «أَبْشِرُوا! فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَکُمْ».
رواه أحمد بإسناد حسن، والطبرانی، وغیرهما([8]).
از یعلی بن شداد روایت است: پدرم شداد بن اوس برای من روایت کرد درحالیکه عباده بن صامت حاضر بود و او را تصدیق میکرد که: ما نزد رسول الله ج بودیم که فرمود: «آیا در میان شما اهل کتابی هست؟». گفتیم: نه ای رسول الله؛ پس دستور داد تا در را ببندند. و فرمود: «دستهایتان را بالا ببرید و بگویید: لااله الاالله». پس مدتی دستهایمان را بالا بردیم و سپس فرمود: «الحمدلله، پروردگارا تو مرا با این کلمه مبعوث نمودی و مرا بدان امر کردی و در برابر آن به من وعده بهشت دادی و تو خلاف وعده نمیکنی». سپس فرمود: «شادمان باشید که الله شما را بخشید».
2217-925- (4) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «جَدِّدُوا إِیمَانَکُمْ». قِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَکَیْفَ نُجَدِّدُ إِیمَانَنَا؟ قَالَ: «أَکْثِرُوا مِنْ قَوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه أحمد والطبرانی، وإسناد أحمد حسن([9]).
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ایمانتان را تجدید کنید». گفته شد: ای رسول خدا، چگونه ایمان خود را تجدید کنیم؟ فرمود: «ذکر لااله الاالله را زیاد بگویید».
2218-1527- (8) (صحیح موقوف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ([10]) س: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ قَالَ: مَنْ جَاءَ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾؛ قَالَ: مَنْ جَاءَ بِالشِّرْکِ.
رواه الحاکم موقوفاً وقال: "صحیح على شرطهما".
از عبدالله س روایت است که منظور از ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ کسی است که با لا إله إلا الله میآید و منظور از ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ کسی است که با شرک حاضر میشود.
2219-1528- (9) (صحیح) وَعَنْ عُمَرَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنِّی لَأَعْلَمُ کَلِمَةً لَا یَقُولُهَا عَبْدٌ حَقًّا مِنْ قَلْبِهِ فَیَمُوتُ عَلَى ذَلِکَ؛ إِلَّا حُرِّمَ عَلَى النَّارِ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرطهما، ورویاه بنحوه"([11]).
از عمر س روایت است که از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «من کلمهای میدانم که هیچ بندهای نیست آن را خالصانه بگوید و بر آن وفات کند، مگر اینکه بر آتش حرام میشود؛ آن کلمه لا إله إلا الله است».
2220-1529- (10) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَکْثِرُوا مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، قَبْلَ أَنْ یُحَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهَا».
رواه أبو یعلى بإسناد جید قوی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بسیار گواهی دهید به لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ قبل از اینکه بین شما و آن فاصله بیفتد».
2221-926- (5) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَفَاتِیحُ الْجَنَّةِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه أحمد والبزار.
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کلیدهای بهشت گواهی دادن به لااله الا الله است».
2222-927- (6) (موضوع) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا مِن عَبْدٍ قَالَ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) فِی سَاعَةٍ مِنْ لَیْلٍ أَوْ نَهَارٍ؛ إِلَّا طُمِسَتْ مَا فِی الصَّحِیفَةِ مِنَ السَّیِّئَاتِ حَتَّى تَسْکُنَ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ الْحَسَنَاتِ».
رواه أبو یعلى.
و از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ بندهای نیست که در ساعتی از شبانه روز لااله الاالله بگوید مگر اینکه گناهان وی در پرونده اعمالش پاک شده و به همان اندازه نیکی جایگزین میشود».
2223-928- (7) (موضوع) وَرُوِیَ عن أبی هریرة س عن النبی ج قال: «إن لله تبارک وتعالى عَمُوداً من نورٍ بین یدی العرشِ، فإذا قال العبدُ: (لا إله إلا الله) اهتَزَّ ذلکَ العمودُ، فیقولُ الله تبارَکَ وتعالى: اسکُنْ. فیقولُ: کیف أسکُن ولم تَغْفِرْ لقائلها؟ فیقول: إنی قد غَفَرتُ له، فَیَسکُنُ عندَ ذلکَ».
رواه البزار، وهو غریب.
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در برابر عرش خداوند متعال ستونی از نور میباشد که چون بنده لا اله الا الله بگوید، میلرزد. خداوند متعال میفرماید: آرام بگیر؛ پس آن ستون میگوید: چگونه آرام بگیرم درحالیکه گوینده این کلمه را نبخشیدهاید؟ خداوند متعال میفرماید: من او را بخشیدم. در این هنگام ستون آرام میگیرد».
2224-929- (8) (ضعیف جداً) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَیْسَ عَلَى أَهْلِ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) وَحْشَةٌ فِی قُبُورِهِمْ وَلَا مَنْشَرِهِمْ، وَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) وَهُمْ یَنْفُضُونَ التُّرَابَ عَنْ رُءُوسِهِمْ، وَیَقُولُونَ: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ)».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بر اهل لا اله الا الله وحشت قبر و روز قیامت نخواهد بود. گویا به اهل لا اله الا الله مینگرم که خاک را از سرهایشان تکان میدهند و میگویند: حمد و ستایش برای الله است که غم و اندوه را از ما زدود».
وفی روایة: «لَیْسَ عَلَى أَهْلِ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) وَحْشَةٌ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَلَا عِنْدَ الْقَبْرِ».
و در روایتی آمده است: «بر اهل لا اله الا الله وحشتی هنگام مرگ و در قبر نخواهد بود».
رواه الطبرانی والبیهقی؛ کلاهما من روایة یحیى بن عبدالحمید الحمانی([12])، وفی متنه نکارة.
2225-1530- (11) (صحیح لغیره) وَعن عبدالله بن عمر ب أیضا قال: قال رسول الله ج: «ألا أخبرکم بوصیة نوح ابنه؟». قالوا: بلى. قال: «أوصى نوحٌ ابنَه، فقال لابنه: یا بنی! إنی أوصیک باثنتین، وأنهاک عن اثنتین، أوصیک بقول: (لا إله إلا الله)؛ فإنها لو وضعت فی کفَّة، ووضعت السموات والأرض فی کفَّة، لرجحت بهن، ولو کانت حلقةً لَقَصَمَتْهُنَّ حتى تَخلص إلى الله" فذکر الحدیث.
رواه البزار، ورواته محتج بهم فی "الصحیح" إلا([13]) ابن إسحاق.
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا شما را از وصیت نوح به فرزندش باخبر نسازم». گفتند: بله! فرمود: «نوح به فرزندش وصیت نمود و گفت: پسرم! تو را به دو چیز وصیت میکنم و از دو چیز نهی میکنم. تو را به گفتن لا إله إلا الله وصیت میکنم؛ چراکه اگر در یک کفه قرار داده شود و آسمانها و زمین در کفهی دیگر، بر آنها برتری پیدا میکند و اگر حلقهای بشوند، آنها را میشکند تا اینکه به خداوند میرسد».
0-1531- (12) (صحیح) وهو فی النسائی عن صالح بن سعید رفعه إلى سلیمان بن یسار إلى رجل من الأنصار لم یسمِّه([14]).
0-1532- (13) (صحیح) ورواه الحاکم عن عبدالله([15]) وقال: "صحیح الإسناد"، ولفظه قال: «وَآمُرُکُمَا بِـ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)؛ فَإِنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا فِیهِما لَوْ وُضِعَتْ فِی کِفَّةٍ، وَوُضِعَتْ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) فِی الْکِفَّةِ الْأُخْرَى؛ کَانَتْ أَرْجَحَ مِنْهُمَا، وَلَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا فِیهِمَا کَانَتْ حَلْقَةً؛ فَوُضِعَتْ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) عَلَیْهِمَا لَقَصَمَتْهُمَا، وَآمُرُکُمَا بِـ (سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ)؛ فَإِنَّها صَلَاةُ کُلِّ شَیْءٍ، وَبِهَا یُرْزَقُ کُلُّ شَیْءٍ».
و در روایت حاکم از عبدالله آمده است: «و شما را به (لا إله إلا الله) امر میکنم؛ زیرا اگر آسمانها و زمین و آنچه در آن است در یک کفه و لا إله إلا الله در کفهی دیگر قرار داده شود، بر آنها برتری پیدا میکند؛ و اگر آسمانها و زمین و آنچه در آن است حلقهای بشوند و لا إله إلا الله را بر آنها بگذارند، آنها را میشکند. و شما را به گفتن (سبحان الله و بحمده) امر میکنم، زیرا آن دعای هر چیزی است و رزق و روزی هر چیز با آن داده میشود».
2226-930- (9) (ضعیف) وَرَوَى الترمذی عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «التَّسْبِیحُ نِصْفُ المِیزَانِ، وَ (الحَمْدُ لِلَّهِ) تَمْلَؤُهُ، وَ (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) لَیْسَ لَهَا دُونَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى تَخْلُصَ إِلَیْهِ».
وقال الترمذی: "حدیث غریب".
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «تسبیح (سبحان الله گفتن) نصف میزان است و (الحمدلله) میزان را پر میکند و (لا اله الا الله) جز الله برای آن حجابی نیست تا به او برسد».
2227-1533- (14) (صحیح) وَعَنْ عَبْداللَّهِ بْن عَمْرِو بْنِ العَاصِی ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ یَسْتَخْلِصُ رَجُلًا مِنْ أُمَّتِی عَلَى رُءُوسِ الْخَلَائِقِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، فَیَنْشُرُ عَلَیْهِ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ سِجِلًّا، کُلُّ سِجِلٍّ مِثْلُ مَدِّ البَصَرِ، ثُمَّ یَقُولُ: أَتُنْکِرُ مِنْ هَذَا شَیْئًا؟ أَظَلَمَکَ کَتَبَتِی الْحَافِظُونَ؟ فَیَقُولُ: لَا یَا رَبِّ! فَیَقُولُ: أَفَلَکَ عُذْرٌ؟ فَیَقُولُ: لَا یَا رَبِّ! فَیَقُولُ اللهُ تَعَالَی: بَلَى إِنَّ لَکَ عِنْدَنَا حَسَنَةً، وَإِنَّهُ لَا ظُلْمَ عَلَیْکَ الْیَوْمَ، فَتُخْرِجُ بِطَاقَةً فِیهَا (أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ! مَا هَذِهِ الْبِطَاقَةُ مَعَ هَذِهِ السِّجِلَّاتِ؟ فَقَالَ: إِنَّکَ لَا تُظْلَمُ، قَالَ: فَتُوضَعُ السِّجِلَّاتُ فِی کِفَّةٍ، وَالْبِطَاقَةُ فِی کِفَّةٍ، فَطَاشَتِ السِّجِلَّاتُ، وَثَقُلَتِ الْبِطَاقَةُ، فَلَا یَثْقُلُ مَعَ اسْمِ اللَّهِ شَیْءٌ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب". وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم والبیهقی، وقال الحاکم: "صحیح على شرط مسلم".
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال مردی از امتم را در روز قیامت در حضور مردم نجات میدهد؛ نود و نه پرونده را برای او باز میکند که هر پرونده به اندازهی وسعت دید چشم است؛ سپس میفرماید: آیا چیزی از این موارد را انکار میکنی؟ آیا دو فرشتهی نویسندهی اعمال، به تو ظلم کردهاند؟ جواب میدهد: نه ای پروردگار! خداوند متعال میفرماید: آیا عذری داری؟ میگوید: نه ای پروردگار! پس خداوند متعال میفرماید: بله، تو نزد ما یک نیکی داری، پس امروز بر تو ظلم نمیشود، پس کارتی خارج میشود که در آن نوشته شده: (أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أن محمدا عبده ورسوله)؛ خداوند متعال میفرماید: برای وزن شدن آن آماده باش. میگوید: این کارت در برابر این پروندهها چه وزنی خواهد داشت؟ میفرماید: به تو ظلم نمیشود، پس پروندهها در یک کفه و کارت در کفهی دیگر گذاشته میشود؛ پس [کفه] پروندهها بالا رفته و [کفه] کارت بر آن سنگینی میکند. و هیچ چیزی در برابر اسم الله سنگینی نمیکند».
6-(الترغیب فی قول: لا إله إلا الله وحده لا شریک له)
([1]) وفی روایة لأحمد (5/ 236) بسند صحیح عن جابر قال: أنا ممن شهد معاذاً حین حضرته الوفاة یقول: أخبرکم بشیء سمعته من رسول الله ج لم یمنعنی أن أحدثکموه إلا أن تتکلوا، سمعته یقول: "من شهد. . " الحدیث، وهو فی "الصحیحة" تحت رقم (1314).
([2]) میگویم: احادیثی که مولف رحمه الله به آنها اشاره دارد، دلالتی بر ادعای نسخ مطرح شده ندارند؛ بلکه بیانگر وجوب اموری هستند که در احادیث این باب ذکر نشدهاند. و چنانکه پیداست این مستلزم نسخ نیست. چگونه این ممکن است درحالیکه از جمله راویان آنها ابوهریره است که صحبت [صحابی شدن وی] بعد از بسیاری از فرایض بوده است؟! چنانکه وی سه سال قبل از وفات رسول الله ج اسلام آورد. و ماجرای وی با عمر که او را از ابلاغ فضل گواهی دادن به کلمه طیبه بازداشت، در مدینه بوده است، زمانی که وارد باغی از انصار شد و در جستجوی پیامبر ج؛ و این داستان در صحیح مسلم (1/44) و دیگر منابع معروف است. و در مسند احمد مشابه آن میان ابوموسی اشعری و عمر ذکر شده است. و چنانکه در «الفتح» آمده است آمدن وی به مدینه همزمان با آمدن ابوهریره بوده است. این مساله را در «الصحیحة» (1314) تخریج نمودم. و در آن داستان دیگری بین جابر و عمر میباشد که جابر خود روایت میکند. و جابر از انصار میباشد که خود موید این مطلب است که این واقعه در مدینه رخ داده است. و حدیث منسوخ نیست. در این مورد مراجعه کن به مصدر مذکور.
([3]) فی إسناده (محمد بن عبدالرحمن بن غزوان)، قال الهیثمی: "وهو وضاع"، ونقله الجهلة الثلاثة وأقروه، بل ودعموه بقول ابن عدی: "له عن الثقات بواطیل". ومع ذلک قالوا فی الحدیث: "ضعیف"!
([4]) وکذا فی "المجمع" (1/ 17) للهیثمی، إلا أنه قیده الطبرانی بـ "الأوسط" و"الصغیر". قلت: وفی إسنادهما متروک، فکان ینبغی تقیید التصحیح المذکور بإسناد البزار، فإنه سالم منه، کما بینته فی "الصحیحة" (1932).
([5]) زاد الحاکم: "وعامرهن غیری".
([6]) کذا قال، ودرّاج ضعیف عن أبی الهیثم کما تقدم مراراً أقربها هنا (2- باب)، الحدیث الأول. [من «الضعیف» برقم (2186-914-(1))].
([7]) الأصل ومطبوعة عمارة و"المجمع" ولم یعزه للطبرانی: (وأنت)، والتصحیح من "المسند" و"المستدرک" أیضاً.
([8]) فاته الحاکم، ومال إلى تصحیحه. لکن تعقبه الذهبی بقوله (1/ 501): "قلت: راشد ابن داود ضعفه الدارقطنی وغیره، ووثقه (دُحیم)". وتمام کلام الدارقطنی: "لا یعتبر به". یشیر إلى أنه شدید الضعف. وهذا معنى قول البخاری: "فیه نظر".
([9]) فاته الحاکم أیضاً، وتعقبه بأن فیه من ضعفه الحفاظ. وفیه آخر نکرة، وبیانه فی "الضعیفة" (896). ولم أجده عند الطبرانی فی معجم من معاجیمه الثلاثة، والهیثمی مرة قلد المؤلف، ومرة لم یعزه إلا لأحمد! وکذلک السیوطی لم یعزه للطبرانی فی "جامعیه"!
([10]) مراد عبدالله بن مسعود است.
([11]) قلت: أی من حدیث عتبان بن مالک، وهذا معنى کلام الحاکم، وتمامه "من حدیث عتبان بن مالک. . ولیس فیه ذکر عمر". فکان ینبغی على المصنف ذکر هذا لکی لا یفهم کلامه على خلاف مرامه. ولم یتعرض المعلقون الثلاثة لبیانه!
([12]) قلت: وفیه ضعف. لکن فوقه من هو متروک، فکان إعلاله به أولى کما بینته فی "الضعیفة" (3853).
([13]) کذا الأصل، وهو الصواب، ونحوه قول الهیثمی: ". . وفیه محمد بن إسحاق، وهو مدلس، وهو ثقة، وبقیة رجاله رجال الصحیح". ووقع فی طبعة المعلقین الثلاثة: "إلى ابن إسحاق"! وهو خطأ ظاهر، إذ لا فائدة من هذا التحدید، فقد یکون من فوق ابن إسحاق مثله أو دونه، بخلاف "إلا" فإنه یعم جمیع الرجال غیر ابن إسحاق، کما قال الهیثمی، وهو والمؤلف یشیران إلى أن ابن إسحاق لم یحتج به الشیخان، نعم استشهد به مسلم کما ذکر المؤلف فی آخر الکتاب، وقال: إنه حسن الحدیث، وهو کذلک بشرط أن یصرح بالتحدیث، وهنا قد عنعن، لکنه صحیح بما بعده، ولقد أساء المعلقون هنا إلى الحدیث إساءة بالغة، فضعفوا الحدیث بکلام الهیثمی المذکور آنفاً، ولم یفرقوا بین روایة البزار المعنعنة، وروایة النسائی عن الأنصاری، وروایة الحاکم عن عبدالله بن عمرو، وهما صحیحتان، وأعطوا هذه الروایات الثلاث رقماً واحداً! ومن غرائبهم أنهم حسنوا روایة النسائی فی الموضع الذی سبقت الإشارة إلیه، ونقلوا عن الحافظ ابن کثیر أنه قال: "هذا إسناد صحیح"، ومع ذلک خالفوه، وهکذا فهم یخبطون خبط عشواء فی اللیلة الظلماء. والله المستعان.
([14]) قلت: ویأتی لفظه فی (7- باب/ رقم 7).
([15]) هو ابن عمرو بن العاص، ولقد کان على المصنف أن یبینه حتى لا یشتبه بالذی قبله، فهما حدیثان، ولذلک فصلت بینهما برقمین مختلفین، وکما أوهم هنا أن الحاکم رواه عن ابن عمر، فقد أوهم فیما یأتی بعد باب أن البزار رواه عن ابن عمرو! وسیأتی لفظ النسائی هناک.