ترغیب به ورع و پرهیزکاری و ترک شبهات و آنچه در سینهی انسان اثر گذاشته و رسوخ مییابد
2539-1731- (1) (صحیح) عَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «الْحَلَالُ بَیِّنٌ، وَالْحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهُمَا مُشْتَبِهَاتٌ، لَا یَعْلَمُهُنَّ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى الشُّبُهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِینِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِی الشُّبُهَاتِ، وَقَعَ فِی الْحَرَامِ، کَالرَّاعِی یَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى؛ یُوشِکُ أَنْ یَرْتَعَ فِیهِ، أَلَا وَإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى، أَلَا وَإِنَّ حِمَى اللهِ مَحَارِمُهُ، أَلَا وَإِنَّ فِی الْجَسَدِ مُضْغَةً، إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الْجَسَدُ کُلُّهُ، أَلَا وَهِیَ الْقَلْبُ».
از نعمان بن بشیر ب روایت است که میگوید: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «حلال و حرام آشکار و روشن است و بین آن دو امور مشتبهی وجود دارد که بسیاری از مردم آن را نمیدانند؛ و هرکس از شبهات دوری گزیند دین و آبروی خود را حفظ کرده و هرکس دچار شبهات گردد، در حرام واقع میگردد. مانند چوپانی که در اطراف منطقهی ممنوعه بچراند، بیم آن میرود که در آن منطقهی ممنوعه وارد گردد. آگاه باشید که برای هر حاکمی منطقهی ممنوعهای میباشد و آگاه باشید که منطقهی ممنوعهی خداوند حرامهای اوست و آگاه باشید که در جسم، پاره گوشتی است که اگر اصلاح شود تمام بدن اصلاح خواهد شد و اگر فاسد شود، تمام بدن فاسد میشود و بدانید که آن قلب است».
رواه البخاری ومسلم، والترمذی([1])، ولفظه: «الحَلَالُ بَیِّنٌ، وَالحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَ ذَلِکَ أُمُورٌ مُشْتَبَهَاتٌ، لَا یَدْرِی کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ أَمِنَ الحَلَالِ هِیَ أَمْ مِنَ الحَرَامِ؟ فَمَنْ تَرَکَهَا اسْتِبْرَاءً لِدِینِهِ وَعِرْضِهِ، وَقَدْ([2]) سَلِمَ، وَمَنْ وَاقَعَ شَیْئًا مِنْهَا یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَ الحَرَامَ، کَمَا أَنَّهُ مَنْ یَرْعَى حَوْلَ الحِمَى یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَهُ، أَلَا وَإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى، أَلَا وَإِنَّ حِمَى اللَّهِ مَحَارِمُهُ».
وأبو داود باختصار، وابن ماجه.
و در روایت ترمذی آمده است: «حلال و حرام آشکار و روشن است و بین آن دو امور مشتبهی وجود دارد که بسیاری از مردم آنها را نمیدانند که جزو امور حلال هستند یا حرام؟ پس هرکس از این امور جهت حفظ دین و آبروی خود دوری گزیند، سالم مانده و هرکس دچار آنها شود در حرام خواهد افتاد؛ مانند چوپانی که در اطراف منطقهی ممنوعه بچراند، بیم آن میرود که در آن منطقهی ممنوعه وارد گردد. آگاه باشید که برای هر حاکمی منطقهی ممنوعهای میباشد و آگاه باشید که منطقهی ممنوعهی خداوند حرامهای او هستند».
(صحیح) وفی روایة لأبی داود والنسائی؛ أنَّ رسول الله ج قال: «إِنَّ الْحَلَالَ بَیِّنٌ، وَإِنَّ الْحَرَامَ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهُمَا أُمُورٌ مُشْتَبِهَاتٌ، وَسَأَضْرِبُ لَکُمْ فِی ذَلِکَ مَثَلًا؛ إِنَّ اللَّهَ حَمَى حِمًى، وَإِنَّ حِمَى اللَّهِ مَا حَرَّمَ، وَإِنَّهُ مَنْ یَرْعَى حَوْلَ الْحِمَى یُوشِکُ أَنْ یُخَالِطَهُ، وَإِنَّ مَنْ یُخَالِطُ الرِّیبَةَ یُوشِکُ أَنْ یَجْسُرَ».
و در روایت ابوداود و نسائی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «حلال و حرام آشکار و روشن است و بین آن دو امور مشتبهی وجود دارد؛ در این زمینه برای شما مثالی میزنم: خداوند منطقهی ممنوعهای را انتخاب نموده است و منطقهی ممنوعهی خداوند حرامهای اوست و کسیکه در اطراف منطقهی ممنوعه به چرا مشغول شود، نزدیک است که منطقهی غیر ممنوعه را با منطقهی ممنوعهی در آمیزد و کسیکه دچار امر مشتبه و مشکوک گردد، نزدیک است که جسارت ارتکاب امر حرام را پیدا کند».
وفی روایة للبخاری([3]) والنسائی: «الحَلاَلُ بَیِّنٌ، وَالحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهُمَا أُمُورٌ مُشَبِّهَةٌ، فَمَنْ تَرَکَ مَا شُبِّهَ عَلَیْهِ مِنَ الإِثْمِ؛ کَانَ لِمَا اسْتَبَانَ أَتْرَکَ، وَمَنِ اجْتَرَأَ عَلَى مَا یَشُکُّ فِیهِ مِنَ الإِثْمِ؛ أَوْشَکَ أَنْ یُوَاقِعَ مَا اسْتَبَانَ، وَالمَعَاصِی حِمَى اللَّهِ، وَمَنْ یَرْتَعْ حَوْلَ الحِمَى، یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَهُ».
و در روایت بخاری و نسائی آمده است: «حلال و حرام روشن است و در میان آنها امور مشتبهی وجود دارد؛ پس هرکس از آنچه بر وی مشتبه گردیده دوری جوید، به طریق اولی از گناهان آشکار، دوری خواهد جست. اما کسیکه به انجام امری که گناه بودن آن مشکوک است، دچار گردد، دیری نمیگذرد که مرتکب گناهان آشکار میشود. و گناهان حریم ممنوعهی خداوند هستند و هرکس در محدودهی این حریم مشغول گردد، نزدیک است که وارد آن گردد».
0-1732- (2) (صحیح) ورواه الطبرانی([4]) من حدیث ابن عباس، ولفظه: «الْحَلَالُ بَیِّنٌ، وَالْحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَ ذَلِکَ شُبُهَاتٌ، فَمَنْ؛ أَوْقَعَ بِهِنَّ؛ فَهُوَ قَمِنٌ أَنْ یَأْثَمَ، وَمَنِ اجْتَنَبَهُنَّ؛ فَهُوَ أَوْفَرُ لِدِینِهِ، کَمُرْتِعٍ إِلَى جَنْبِ حِمًى، وَحِمَى اللهِ الْحَرَامُ».
و در روایت طبرانی از ابن عباس آمده است: «حلال و حرام آشکار و روشن میباشد و در میان آنها اموری مشتبه وجود دارد؛ پس کسیکه در آن مشتبهات واقع گردد سزاوار ارتکاب گناه میباشد؛ و کسیکه از آنها دوری جوید برای دینش بهتر خواهد بود؛ همانند چراگاهی که در کنار منطقهی ممنوعهای واقع شده باشد و منطقهی ممنوعهی خداوند اموری است که آنها را حرام نموده است».
(رَتَعَ الحِمى): «إذا رعى من حوله وطاف([5]) به»: زمانی که پیرامون و نزدیک به آن مشغول چرا گردد. (أوشَک) به فتح ألف و شین یعنی: نزدیک است. و (اجتَرأ) مهموز یعنی: اقدام نمود. و (قَمِنٌ) در حدیث ابن عباس؛ به فتح قاف و کسر میم یعنی: شایسته و سزاوار و زیبنده.
2540-1733- (3) (صحیح) وَعَنِ النَّوَّاسِ بْنِ سِمْعَانَ س قَالَ: عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الْبِرُّ حُسْنُ الْخُلُقِ، وَالْإِثْمُ مَا حَاکَ فِی صَدْرِکَ، وَکَرِهْتَ أَنْ یَطَّلِعَ عَلَیْهِ النَّاسُ».
رواه مسلم.
از نواس بن سمعان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نیکی عبارت است از خوش اخلاقی و گناه همان است که در سینه نسبت به آن گمان گناه بودن داری و دوست نداری مردم از آن آگاه شوند».
(حاکَ) بالحاء المهملة والکاف؛ یعنی: جولان داده و تردید ایجاد میکند([6]).
2541-1734- (4) (حسن لغیره) وَعَنْ وَابِصَةَ بْنِ مَعْبَدٍ س قَالَ: أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ لَا أَدَعَ شَیْئًا مِنَ الْبِرِّ وَالْإِثْمِ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ، فَقَالَ لِی: «ادْنُ یَا وَابِصَةُ!»، فَدَنَوْتُ مِنْهُ حَتَّى مَسَّتْ رُکْبَتِی رُکْبَتَهُ، فَقَالَ لِی: «یَا وَابِصَةُ! أُخْبِرُکَ مَا جِئْتَ تَسْأَلُ عَنْهُ؟». قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَخْبِرْنِی. قَالَ: «جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْبِرِّ وَالْإِثْمِ». قُلْتُ: نَعَمْ. فَجَمَعَ أَصَابِعَهُ الثَّلَاثَ، فَجَعَلَ یَنْکُتُ بِهَا فِی صَدْرِی وَیَقُولُ: «یَا وَابِصَةُ! اسْتَفْتِ قَلبَکَ، الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَیْهِ النَّفْسُ، وَاطْمَأَنَّ إِلَیْهِ الْقَلْبُ، وَالْإِثْمُ مَا حَاکَ فِی الْقَلْبِ، وَتَرَدَّدَ فِی الصَّدْرِ وَإِنْ أَفْتَاکَ النَّاسُ وَأَفْتَوْکَ».
رواه أحمد بإسناد حسن.
از وابصة بن معبد س روایت است که نزد رسول الله ج رفتم و قصد داشتم از هر خوبی و گناهی از ایشان سؤال کنم. رسول الله ج فرمود: «ای وابصه! نزدیک بیا». پس به او نزدیک شدم تا جایی که زانویم به زانوی او مماس شد. به من گفت: «ای وابصه! آیا به تو بگویم که برای سؤال کردن از چه چیزی آمدهای؟». گفتم: ای رسول الله ج به من بگو، فرمود: «آمدهای که از نیکی و گناه سؤال کنی؟». گفتم: بله؛ پس سه انگشتش را جمع نموده و درحالیکه آن را به سینهام میزد فرمود: «ای وابصه! از قلبت فتوا بخواه، نیکی آن است که نفس انسان بدان مطمئن باشد و دل بدان آرام گیرد و گناه آن است که در قلب نسبت به آن گمان گناه بودن داری و در سینه تردید ایجاد کند، اگرچه مردم بر خلاف آن به تو فتوا دهند».
2542-1735- (5) (صحیح) وَعن أبی ثعلبة الْخُشَنِیَّ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَخْبِرْنِی مَا یَحِلُّ لِی وَیُحَرَّمُ عَلَیَّ؟ قَالَ: «الْبِرُّ مَا سَکَنَتْ إِلَیْهِ النَّفْسُ، وَاطْمَأَنَّ إِلَیْهِ الْقَلْبُ، وَالْإِثْمُ مَا لَمْ تَسْکُنْ إِلَیْهِ النَّفْسُ، وَلَمْ یَطْمَئِنَّ إِلَیْهِ الْقَلْبُ، وَإِنْ أَفْتَاکَ الْمُفْتُونَ».
رواه أحمد بإسناد جید.
از ابوثعلبه خُشَنی س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! مرا از آنچه برایم حلال و آنچه بر من حرام است خبر ده؟ رسول الله ج فرمود: «بِرّ و نیکی آن است که نفس به آن آرام میگیرد و قلب با آن اطمینان و آرامش مییابد و گناه آن است که نفس به آن آرام نمیگیرد و قلب با آن آرام نمیگردد، اگرچه کسی بر خلاف آن به تو فتوا دهد».
2543-1736- (6) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج وَجَدَ تَمْرَةً فِی الطَّرِیقِ، فَقَالَ: «لَوْلَا أَنِّی أَخَافُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الصَّدَقَةً لَأَکَلْتُهَا».
رواه البخاری ومسلم.
از انس س روایت است که رسول الله ج دانهی خرمایی را در راه دید، فرمود: «اگر نمیترسیدم که از [اموال] صدقه باشد، آن را میخوردم».
2544-1737- (7) (صحیح) وَعن الحسن بن علی ب قال: حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج: «دَعْ مَا یَرِیبُکَ إِلَى مَا لَا یَرِیبُکَ».
رواه الترمذی والنسائی، وابن حبان فی "صحیحه"، وقال الترمذی: "حدیث حسن صحیح".
از حسن بن علی ب روایت است که میگوید: از رسول الله ج حفظ کردم که فرمود: «آنچه تو را دچار تردید میکند رها کن و به آنچه تو را دچار تردید نمیکند روی بیاور».
0-1080- (1) (ضعیف جداً) ورواه الطبرانی بنحوه من حدیث واثلة بن الأسقع، وزاد فیه: قیل: فَمَنِ الْوَرِعُ؟ قَالَ: «الَّذِی یَقِفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ»([7]).
از واثله بن اسقع روایت است: گفته شد: ورع چیست؟ فرمود: «اینکه هنگام شبهه توقف شود».
2545-1738- (8) (صحیح موقوف) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ لِأَبِی بَکْرٍ الصدیقِ س غُلاَمٌ یُخْرِجُ لَهُ الخَرَاجَ، وَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یَأْکُلُ مِنْ خَرَاجِهِ، فَجَاءَ یَوْمًا بِشَیْءٍ، فَأَکَلَ مِنْهُ أَبُو بَکْرٍ، فَقَالَ لَهُ الغُلاَمُ: أَتَدْرِی مَا هَذَا؟ فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: وَمَا هُوَ؟ قَالَ: کُنْتُ تَکَهَّنْتُ لِإِنْسَانٍ فِی الجَاهِلِیَّةِ؛ وَمَا أُحْسِنُ الکِهَانَةَ، إِلَّا أَنِّی خَدَعْتُهُ، فَلَقِیَنِی فَأَعْطَانِی لِذَلِکَ هَذَا الَّذِی أَکَلْتَ مِنْهُ! فَأَدْخَلَ أَبُو بَکْرٍ یَدَهُ، فَقَاءَ کُلَّ شَیْءٍ فِی بَطْنِهِ.
رواه البخاری.
از عایشه ل روایت است که میگوید: ابوبکر س غلامی داشت که به او خراج میپرداخت و ابوبکر س از خراج او میخورد، روزی چیزی آورد و ابوبکر س از آن خورد. غلام به او گفت: آیا فهمیدی این چه بود؟ ابوبکر س گفت: چه بود؟ گفت: در دورهی جاهلیت برای انسانی پیشگویی کردم و پیشگویی بَلَد نبودم، فقط او را فریب دادم. پس آن فرد مرا ملاقات نموده و به خاطر آن، چیزی به من داد که الآن از آن خوردی. پس ابوبکر س دست در دهانش کرد و آنچه در شکم داشت استفراغ نمود.
(الخَـرَاج): عبارت است از مقدار مالی که مالک بر بردهاش فرض میکند تا همه روزه از درآمدش به او بدهد و الباقی درآمدش را برای خود نگه دارد.
2546-1081- (2) (ضعیف) وَعَنْ عَطِیَّة بن عروة السَّعْدِیِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «لَا یَبْلُغُ الْعَبْدُ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُتَّقِینَ، حَتَّى یَدَعَ مَا لَا بَأْسَ بِهِ، حَذَرًا لِمَا بِهِ بَأْسٌ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن"، وابن ماجه، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([8]).
از عطیه بن عروه سعدی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بنده به مقام متقیان نخواهد رسید تا اینکه به خاطر آنچه مشکلساز است آنچه در آن اشکالی نیست، رها کند».
2547-1739- (9) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِیَّ ج: مَا الْإِثْمُ؟ قَالَ: «إِذَا حَاکَ فِی نَفْسِکَ شَیْءٌ فَدَعْهُ». قَالَ: فَمَا الْإِیمَانُ؟ قَالَ: «إِذَا سَاءَتْکَ سَیِّئَتُکَ، وَسَرَّتْکَ حَسَنَتُکَ؛ فَأَنْتَ مُؤْمِنٌ».
رواه أحمد بإسناد صحیح.
از ابوامامه س روایت است مردی از رسول الله ج پرسید گناه چیست؟ رسول الله ج فرمود: «اگر چیزی در نفس و درونت تردید ایجاد کند، آن را رها کن». گفت: پس ایمان چیست؟ فرمود: «هرگاه گناهت سبب اندوهت شد و از نیکیات خوشحال شدی؛ پس تو مؤمن هستی».
2548-1082- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ اسْتَوْجَبَ الثَّوَابَ وَاسْتَکْمَلَ الإِیمَانَ؛ خُلُقٌ یَعِیشُ بِهِ فِی النَّاسِ، وَوَرَعٌ یَحْجِزُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ، وَحُلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجَاهِلِ».
رواه البزار.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس سه خصلت در وی باشد مستوجب ثواب است و ایمان را کامل کرده است: اخلاق نیکو که با آن در میان مردم زندگی کند، تقوایی که او را از محارم الهی بازدارد و صبر و بردباری که با آن جهل جاهل را برطرف کند».
2549-1083- (4) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ الْفِقْهُ، وَأَفْضَلُ الدِّینِ الْوَرَعُ».
رواه الطبرانی فی "معاجیمه الثلاثة" وفی إسناده محمد بن أبی لیلى. [مضی3- العلم/1].
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «برترین عبادت فقه است و برترین دینداری پرهیزگاری است».
2550-1740- (10) (صحیح لغیره) وَعَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «فَضْلُ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَةِ، وَخَیْرُ دِینِکُمُ الْوَرَعُ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" والبزار بإسناد حسن. [مضی3- العلم/1].
از حذیفة بن یمان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فضل علم بالاتر از فضل عبادت است و بهترین [امر] دینتان پرهیزگاری است».
2551-1741- (11) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عَنْ وَاثِلَةَ عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ ب: قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کُنْ وَرِعًا تَکُنْ أَعْبَدَ النَّاسِ، وَکُنْ قَنِعًا تَکُنْ أَشْکَرَ النَّاسِ، وَأَحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ تَکُنْ مُؤْمِنًا، وَأَحْسِنْ مُجاوَرَةَ مَنْ جَاوَرَکَ تَکُنْ مُسْلِمًا، وَأَقِلَّ الضَّحِکَ؛ فَإِنَّ کَثْرَةَ الضَّحِکِ تُمِیتُ الْقَلْبَ».
رواه ابن ماجه والبیهقی فی "الزهد الکبیر"، وهو عند الترمذی بنحوه من حدیث الحسن عن أبی هریرة، ولم یسمع منه.
واثله از ابوهریره ب روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «پرهیزگار باش تا عابدترین مردم گردی و قانع باش تا شکرگزارترین مردم باشی و برای مردم چیزی را دوست داشته باش که برای خود دوست داری تا مؤمن باشی و به همسایه ات خوبی کن تا مسلمان باشی و کم بخند زیرا خندهی زیاد قلب را میمیراند».
2552-1084- (5) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ نُعَیْمِ بْنِ هَمَّازٍ الْغَطَفَانِیِّ س؛ قَالَ: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ تَجَبَّرَ وَاخْتَالَ، وَنَسِیَ الکَبِیرَ المُتَعَالِ، بِئْسَ العَبْدُ عَبْدٌ یَخْتِلُ الدُّنْیَا بِالدِّینِ، بِئْسَ العَبْدُ عَبْدٌ یَسْتَحِلُّ المحارِمَ بالشُّبُهاتِ، بِئْسَ العَبْدُ عَبْدُ هَوًى یُضِلُّهُ، بِئْسَ العَبْدُ عَبْدٌ رَغَبٍ یُذِلُّهُ».
رواه الطبرانی. ورواه الترمذی من حدیث أسماء بنت عمیس أطول منه، ویأتی لفظه فی "التواضع" إن شاء الله تعالى [23- الأدب/22].
از نعیم بن همار غطفانی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدترین بنده، بندهای است که مردم را بر هوی و هوس خود اجبار کرده و متکبر و خودبزرگبین است و خداوند کبیر متعال را فراموش کرده است. بدترین بنده بندهای است که با عمل آخرت در جستجوی دنیا باشد؛ و بدترین بنده بندهای است که محارم را با شبهات حلال بشمارد؛ و بدترین بنده بندهای است که هوی و هوس او را گمراه کرده است. و بدترین بنده بندهای است که میل و رغبت وی متوجه دنیا و افزون طلبی آن باشد».
7 -(الترغیب فی السماحة فی البیع والشراء وحسن التقاضی والقضاء)
([1]) قلت: فی إسناده مجالد بن سعید، وفیه ضعف، وکأنَّه رواه بالمعنى، وقد تابعه عنده زکریا بن أبی زائدة، ولکنَّه لم یسقْ لفظه، وقد ساقه الشیخان من طریقه، وهو الذی قبله، والسیاق لمسلم، فلو أنَّ المؤلف قال: "ولفظ مسلم فی روایة" لکان أدق وأقرب إلى التعبیر عن الواقع.
([2]) الأصل: "فقد"، والتصویب من "الترمذی"، وقد صححت منه ألفاظاً أخرى.
([3]) أخرجه فی أول "البیوع" من طریق أخری غیر طریق ابن أبی زائدة، وأما النسائی فلم یخرجها، کما جزم بذلک الحافظ الناجی (162/ 2).
([4]) قلت: وإسناده صحیح؛ رجاله کلهم ثقات، ولم یعرف أحدهم الهیثمی، وقلده المعلقون الثلاثة، فخرجته فی "الصحیحة" (3361).
([5]) کذا قال، وإنما هو: (أطاف به)، قال الجوهری: "أی: ألمَّ به وقاربه".
([6]) کذا قال، وتعقبه الناجی بقوله (164/ 2): "فیه تجوّز، إذ (الحیک): أخذ القول فی القلب. یقال: ما یحیک فیه الکلام إذا لم یؤثر فیه، ولا یحیک الفاس والقدوم فی هذه الشجرة. . ." إلخ. وفی "النهایة": أی: أثر فیها ورسخ.
([7]) قلت: فیه العلاء بن ثعلبة، وهو مجهول، وعنه عبید بن القاسم، وهو کذاب، ومن هذا الوجه رواه أبو یعلى أیضاً (7492)، فکان بالعزو أولى، وتحرف على الحافظ (عبید) إلى (عبثر)، وهو ثقة من رجال الشیخین، فخفیت علیه العلة الحقیقیة، وتبعه على ذلک أخونا الفاضل حمدی السلفی کما دل علیه تعلیقه على الطبرانی (22/ 78). ووقع له وهم فاحش مع الهیثمی، کما بینته فی "الضعیفة" (5890).
([8]) قلت: فیه مجهول لم یرو عنه غیر واحد، ولم یوثقه غیر ابن حبان، والبیان فی "غایة المرام" (130/ 178).