2624-1121- (1) (ضعیف) عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخدریِّ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْکُفْرِ وَالدَّیْنِ». فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ الله! أَتَعْدِلُ الْکُفْرَ بِالدَّیْن؟ قَالَ: «نَعَمْ».
رواه النسائی والحاکم من طریق درّاج عن أبی الهیثم. وقال: "صحیح الإسناد"!
از ابوسعید خدری س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «به الله پناه میبرم از کفر و بدهی». مردی گفت: ای رسول خدا، آیا کفر با بدهی یکسان است؟ فرمود: «بله».
2625-1122- (2) (موضوع) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الدَّیْنُ رَایَةُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یُذِلَّ عَبْدًا؛ وَضَعَهُ فِی عُنُقِهِ».
رواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط مسلم"! (قال الحافظ): "بل فیه بشر بن عبید الدارسی؛ واهٍ".
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدهی پرچم خداوند در زمین است، پس چون الله متعال بخواهد بندهای را ذلیل کند، آن را بر گردنش میاندازد».
2626-1123- (3) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنهُ قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج وَهُوَ یُوصی رَجُلاً وَهُوَ یَقُولُ: «أَقِلَّ مِنَ الذُّنُوبِ یَهُنْ عَلَیْکَ الْمَوْتُ، وَأَقِلَّ مِنَ الدَّیْنِ تَعِشْ حُرًّا».
رواه البیهقی.
و از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که مردی را توصیه کرده و میفرمود: «گناهانت را به حداقل برسان، مرگ بر تو آسان خواهد بود و قرضهایت را به حداقل برسان، آزاد زندگی کن».
2627-1797- (1) (صحیح) وَعن عُقْبَة بْن عَامِرٍ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «لَا تُخِیفُوا أَنْفُسَکُمْ بَعْدَ أَمْنِهَا». قَالُوا: وَمَا ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الدَّیْنُ».
رواه أحمد - واللفظ له، وأحد إسنادیه ثقات -، وأبو یعلى والحاکم والبیهقی، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد".
از عقبة بن عامر س روایت است که میگوید: از رسول الله ج شنیده که فرمود: «بعد از اینکه به آرامش و امنیت رسیدید خود را خوار و حقیر نکنید». گفتند: ای رسول الله ج! چگونه این امر رخ میدهد؟ فرمودند: «با قرض و بدهی».
2628-1798- (2) (صحیح) وَعَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولَ الله ج: «مَنْ فَارَقَ الرُّوحُ الْجَسَدَ وَهُوَ بَرِیءٌ مِنْ ثَلَاثٍ، دَخَلَ الْجَنَّةَ: الْغُلُولُ، وَالدَّیْنُ، والکِبْرُ».
رواه الترمذی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه"، وتقدم لفظه [12- الجهاد/13]. والحاکم وهذا لفظه؛ وقال: "صحیح على شرطهما". قال الترمذی: "قال سعید بن أبی عَروبة: "الکنزُ" یعنی بالزای، وقال أبو عوانة فی حدیثه: "الکبر" یعنی بالراء". قال: "وروایة سعید: أصح". وقال البیهقی([1]): "فی کتابی: عن أبی عبدالله - یعنی الحاکم -: "الکنز" مقید بالزای، والصحیح فی حدیث أبی عوانة بالراء".
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس روحش از جسدش جدا گردد و عاری از سه عمل باشد، وارد بهشت میگردد: از خیانت در مال غنیمت، بدهکاری و تکبر».
2629-1124- (4) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س مرفوعاً: «مَنْ تَدَایَنَ بِدَیْنٍ، وَفِی نَفْسِهِ وَفَاؤُهُ ثُمَّ مَاتَ؛ تَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهُ وَأَرْضَى غَرِیمَهُ بِمَا شَاءَ، وَمَنْ تَدَایَنَ بِدَیْنٍ وَلَیْسَ فِی نَفْسِهِ وَفَاؤُهُ ثُمَّ مَاتَ؛ اقْتَصَّ اللَّهُ تعالی لِغَرِیمِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه الحاکم عن بشر بن نمیر - وهو متروک - عن القاسم عنه.
از ابوامامه س به صورت مرفوع روایت است که: «هرکس قرض گرفته و بدهکار شود و نیت پرداخت بدهی را داشته باشد اما بمیرد، خداوند متعال از او درگذشته و کسی را که از او طلبکار است چنان که بخواهد راضی میکند. و هرکس قرض کرده و بدهکار شود و نیت پرداخت بدهی را نداشته باشد و بمیرد، خداوند متعال بدهی طلبکار را در روز قیامت از وی وصول میکند».
ورواه الطبرانی فی "الکبیر" أطول منه، ولفظه: قال: «مَنِ ادَّانَ دَیْنًا وَهُوَ یَنْوِی أَنْ یُؤَدِّیَهُ وَماتَ؛ أَدَّاه الله عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَمَنِ اسْتَدَانَ دَیْنًا وَهُوَ لَا یَنْوِی أَنْ یُؤَدِّیَهُ فَمَاتَ، قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: ظَنَنْتُ أَنِّی لَا آخُذُ لِعَبْدِی بِحَقِّهِ، فَیُؤْخَذُ مِنْ حَسَنَاتِهِ فَیُجْعَلُ فِی حَسَنَاتِ الْآخَرِ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ لَهُ حَسَنَاتٌ أُخِذَ مِنْ سَیِّئَاتِ الْآخَرِ فَیُجعَلُ عَلَیْهِ»([2]).
و طبرانی در «الکبیر» چنین روایت کرده است: «هرکس قرض کند و نیت پرداخت بدهی را داشته باشد و بمیرد، خداوند متعال در روز قیامت از طرف او بدهیاش را پرداخت میکند و هرکس قرض گرفته و نیت پرداخت بدهی را نداشته باشد و بمیرد، خداوند متعال در روز قیامت به او میگوید: گمان کردی که حق بندهام را نمیگیرم؟ پس از نیکیهای وی گرفته شده و به نیکیهای طلبکار افزوده میشود و اگر نیکی نداشته باشد از گناهان طلبکار برداشته شده و به گناهان بدهکار افزوده میشود».
2630-1799- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُرِیدُ أَدَاءَهَا؛ أَدَّى اللَّهُ عَنْهُ، وَمَنْ أَخَذَ أَمْوَالَ النَّاسِ یُرِیدُ إِتْلاَفَهَا؛ أَتْلَفَهُ اللَّهُ».
رواه البخاری وابن ماجه وغیرهما.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس اموال مردم را به قصد برگرداندن آن [قرض] بگیرد، خداوند آن را از جانب وی ادا میکند. و هرکس اموال مردم را به قصد نپرداختن آنها بگیرد، خداوند مالش را در دنیا نابود کرده و وی را در آخرت مجازات میکند».
2631-1800- (4) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَمَلَ مِنْ أُمَّتِی دَیْنًا، ثُمَّ جَهَدَ فِی قَضَائِهِ، ثُمَّ مَاتَ قَبْلَ أَنْ یَقْضِیَهُ؛ فَأَنَا وَلِیُّهُ».
رواه أحمد بإسناد جید، وأبو یعلى والطبرانی فی "الأوسط".
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر فردی از امت من قرض و بدهی بر عهده داشت و تمام تلاش خود را برای ادای آن قرض نمود، اما [قبل از ادای قرض] وفات کرد، پس من ولی و سرپرست او میباشم».
2632-1801- (5) (صحیح لغیره) وعنها: «أنَّها کانتْ تَدّایَنُ، فقیلَ لها: ما لَکِ وللِدَّیْنِ، ولکِ عنهُ مندوحَةٌ؟ قالت: سمعتُ رسولَ الله ج یقولُ: «ما مِنْ عبدٍ کانتْ له نِیَّةٌ فی أداءِ دَیْنِه؛ إلا کانَ له مِنَ الله عونٌ». فأنا أَلْتَمِسُ ذلک العَوْنَ.
و از از عایشه ل روایت است که او قرض میگرفت، به او گفته شد: چرا قرض میگیری درحالیکه نیازی به آن نداری؟ گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «بندهای نیست که قصد پرداخت و اداء دین خود را داشته باشد، مگر اینکه از جانب خدا برای او یاوری خواهد بود». و من در پی آن یاور میباشم.
0-1125- (5) (ضعیف) وفی روایة: «مَنْ کَانَ عَلَیْهِ دَیْنٌ هَمَّهُ قَضَاؤُهُ، أَوْ هَمَّ بِقَضَائِهِ؛ لَمْ یَزَلْ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ حَارِسٌ».
رواه أحمد...([3]).
و در روایتی آمده است: «هرکس بدهی داشته باشد و نگرانی وی پرداخت آن باشد پیوسته نگهبانی از سوی خدا همراه او خواهد بود».
(حسن) ورواه الطبرانی بإسناد متصل فیه نظر، وقال فیه: «کانَ لهُ من الله عونٌ، وسَبَّبَ لهُ رِزقاً».
و در روایت طبرانی آمده است: «از جانب خداوند یاری شده و رزق و روزی به او داده میشود».
2633-1126- (6) (ضعیف) وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حصین([4]) ب قَالَ: کَانَتْ مَیْمُونَةُ تَدَّانُ فَتُکْثِرُ، فَقَالَ لَهَا أَهْلُهَا فِی ذَلِکَ، وَلَامُوهَا، وَوَجَدُوا عَلَیْهَا، فَقَالَتْ: لَا أَتْرُکُ الدَّیْنَ وَقَدْ سَمِعْتُ خَلِیلِی وَصَفِیِّی ج یَقُولُ: «مَا مِنْ أَحَدٍ یَدَّانُ دَیْنًا یَعلَمُ اللَّهُ أَنَّهُ یُرِیدُ قَضَاءَهُ؛ إِلَّا أَدَّاهُ اللَّهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیَا».
رواه النسائی وابن ماجه، وابن حبان فی "صحیحه".
از عمران بن حصین ب روایت است: میمونه بسیار قرض میگرفت. خانوادهاش در این مورد با او صحبت کرده و او را سرزنش میکردند. وی گفت: قرض گرفتن را رها نمیکنم درحالیکه از محبوبم رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هیچکس نیست که قرض بگیرد درحالیکه خداوند میداند وی نیت پرداخت بدهی را دارد، مگر اینکه خداوند متعال بدهیاش را از سوی او در دنیا میپردازد».
2634-1802- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ صُهَیْبُ الْخَیْرِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَیُّمَا رَجُلٍ تَدَایَنَ دَیْنًا وَهُوَ مُجْمِعٌ أَنْ لَا یُوَفِّیَهُ إِیَّاهُ؛ لَقِیَ اللَّهَ سَارِقًا».
رواه ابن ماجه والبیهقی، وإسناده متصل لا بأس به؛ إلا أنَّ یوسف بن محمد بن صیفی بن صهیب؛ قال البخاری: فیه نظر([5]).
از صهیب الخیر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرضی بگیرد و قصد پس دادن آن را نداشته باشد، روز قیامت به عنوان سارق به درگاه خدا آورده میشود».
0-1127- (7) (ضعیف جداً) ورواه الطبرانی فی "الکبیر"، ولفظه: قال: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «أَیُّمَا رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً یَنوی أَنْ لَا یُعْطِیَهَا مِنْ صَدَاقِهَا شَیْئًا؛ مَاتَ یَوْمَ یَمُوتُ وَهُوَ زَانٍ، وَأَیُّمَا رَجُلٍ اشْتَرَى مِنْ رَجُلٍ بَیْعًا یَنوی أَنْ لَا یُعْطِیَهُ مِنْ ثَمَنِهِ شَیْئًا؛ مَاتَ یَوْمَ یَمُوتُ وَهُوَ خَائِنٌ فِی النَّارِ».
وفی إسناده عمرو بن دینار؛ متروک([6]).
و در روایت طبرانی چنین آمده که رسول الله ج فرمودند: «چون مردی با زنی با این نیت ازدواج کند که چیزی از مهریه وی را نپردازد، در حالی میمیرد که زناکار است. و چون مردی از دیگری کالایی بخرد و نیت نپرداختن چیزی از بهای آن را داشته باشد، درحالی خواهد مرد که خائن است و در آتش».
2635-1128- (8) (ضعیف) وَعن القاسم مولى معاویةَ؛ أنَّه بَلَغَهُ أنَّ رسولَ الله ج قال: «مَنْ تَدَیَّن بِدَیْنٍ وهو یریدُ أنْ یَقْضِیَهُ، حَریصٌ على أَن یُؤَدِّیَهُ، فَماتَ وَلَمْ یَقْضِ دَیْنَهُ؛ فإنَّ الله قادِرٌ على أنْ یُرْضِیَ غَرِیمَهُ بِما شاءَ مِنْ عِنْدِه، ویَغْفِرَ للمُتَوفَّى، وَمَنْ تَدَیَّنَ بِدَیْنٍ وهو یریدُ أنْ لا یَقْضِیَهُ، فماتَ على ذلکَ لَمْ یَقْضِ دَیْنَهُ؛ فإنَّه یقال له: أَظَنَنْتَ أنَّا لَنْ نُوَفِّی فلاناً حقَّهُ مِنْکَ؟! فیؤْخَذُ مِنْ حسناتهِ فَتُجْعل زیادةً فی حَسَناتِ رَبِّ الدَّیْنِ، فإنْ لمْ یَکُنْ له حَسَناتٌ أُخِذَ مِنْ سیِّئاتِ رَبِّ الدَّیْنِ فَجُعِلَتْ فی سیِّئَاتِ المَطْلوبِ».
رواه البیهقی وقال: "هکذا جاء مرسلاً".
از قاسم مولی معاویه روایت است که به وی خبر رسیده رسول الله ج فرمودند: «هرکس قرض کند و نیت پرداخت آن را داشته باشد و بر پرداخت بدهی خود حریص باشد، اما درحالی بمیرد که بدهی خود را پرداخت نکرده باشد، خداوند متعال قادر است طلبکار وی را با آنچه نزد اوست راضی کند و متوفی را ببخشد. و هرکس قرض کند و نیت نپرداختن آن را داشته باشد و با این حالت بمیرد و دینش را پرداخت نکند، به او گفته میشود: آیا گمان کردی من حق فلانی را از تو وصول نخواهم کرد؟ پس از نیکیهای وی برداشته شده و بر نیکیهای طلبکار افزوده میشود؛ و اگر نیکی نداشته باشد، از گناهان طلبکار برداشته شده و بر گناهان بدهکار افزوده میشود.»
2636-1803- (7) (حسن صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ دِینَارٌ أَوْ دِرْهَمٌ قُضِیَ مِنْ حَسَنَاتِهِ، لَیْسَ ثَمَّ دِینَارٌ وَلَا دِرْهَمٌ».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس درحالی بمیرد که دینار یا درهمی بر گردن او باشد، بوسیلهی حسنات او ادا میشود، زیرا آنجا [در آخرت] درهم و دیناری وجود ندارد».
(صحیح لغیره) رواه ابن ماجه بإسناد حسن، والطبرانی فی "الکبیر" ولفظه: قال رسول الله ج: «الدَّیْنُ دَیْنانِ، فَمنْ ماتَ وهو ینْوی قضاءَهُ؛ فأنا وَلِیَّهُ، ومَنْ ماتَ وهو لا ینْوی قضاءَه؛ فذاکَ الَّذی یُؤخذ مِنْ حَسناتِه، لیسَ یومئذٍ دینارٌ ولا دِرْهَمٌ».
و در روایت طبرانی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «قرض دو نوع است: پس هرکس درحالی بمیرد که قصد پرداخت قرضش را داشته است، پس من سرپرست او هستم و هرکس درحالی بمیرد که قصد پرداخت آن را نداشته باشد، پس از حسنات بدهکار برداشته میشود [به این ترتیب بدهیاش وصول میگردد] و این در روزی است که درهم و دیناری وجود ندارد».
2637-1804- (8) (حسن) وَعن محمد بن عبدالله بن جحش س قال: کان رسولُ الله ج قاعداً حیثُ توضَعُ الجنائزُ، فرفَع رأسَه قِبَلَ السماءِ، ثُمَّ خفضَ بصرَهُ، فوضعَ یدهُ على جَبهَتِهِ فقال: «سبحان الله! سبحان الله ما أنزل من التشدید». قال: فَفَرَقنا([7]) وسکتنا، حتّى إذا کان الغَدُ؛ سألتُ رسولَ الله ج فقلنا: ما التشدیدُ الذی نزل؟ قال: «فی الدَّین، والذی نفسی بیَدِه لو قُتِلَ رجلٌ فی سبیلِ الله ثُمَّ عاش، ثمَّ قُتِلَ ثُمَّ عاشَ، ثم قُتِلَ وعلیه دَینٌ ما دَخَلَ الجنَّةَ حتَّى یُقضَى دَینُهُ».
رواه النسائی([8]). والطبرانی فی "الأوسط"، والحاکم واللفظ له، وقال: "صحیح الإسناد".
از محمد بن عبدالله بن جحش س روایت است که میگوید: رسول الله ج در جایی که اموات را میگذاشتند نشسته بود. پس سرش را به طرف آسمان بلند کرد و نگاهش را پایین انداخت و دستش را بر پیشانیش گذاشت و فرمود: «سبحان الله! سبحان الله! چه مصیبت عظیمی نازل میشود». پس ترسیدیم و ساکت ماندیم تا اینکه روز بعد از رسول الله ج سؤال کردم این مصیبتی که نازل شده چیست؟ فرمود: «در قرض است. و قسم به کسیکه جانم در دست اوست اگر مردی در راه خدا کشته شود سپس زنده شود سپس کشته شود و زنده شود و باز کشته شود درحالیکه بر گردن او قرضی هست، وارد بهشت نمیشود تا اینکه قرضش ادا شود».
2638-1805- (9) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج: «ذَکَرَ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ سَأَلَ بَعْضَ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنْ یُسْلِفَهُ أَلْفَ دِینَارٍ، فَقَالَ: ائْتِنِی بِالشُّهَدَاءِ أُشْهِدُهُمْ. فَقَالَ: کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا. قَالَ: فَأْتِنِی بِالکَفِیلِ. قَالَ: کَفَى بِاللَّهِ کَفِیلًا. قَالَ: صَدَقْتَ. فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى، فَخَرَجَ فِی البَحْرِ فَقَضَى حَاجَتَهُ، ثُمَّ التَمَسَ مَرْکَبًا یَرْکَبُه وَیَقْدِمَ عَلَیْهِ لِلْأَجَلِ الَّذِی أَجَّلَهُ، فَلَمْ یَجِدْ مَرْکَبًا، فَأَخَذَ خَشَبَةً فَنَقَرَهَا، فَأَدْخَلَ فِیهَا أَلْفَ دِینَارٍ وَصَحِیفَةً مِنْهُ إِلَى صَاحِبِها، ثُمَّ زَجَّجَ مَوْضِعَهَا، ثُمَّ أَتَى بِهَا البَحْرِ فَقَالَ: اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی تَسَلَّفْتُ فُلاَنًا أَلْفَ دِینَارٍ فَسَأَلَنِی کَفِیلاَ، فَقُلْتُ: کَفَى بِاللَّهِ کَفِیلًا؛ فَرَضِیَ بِکَ، وَسَأَلَنِی شَهِیدًا، فَقُلْتُ: کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا؛ فَرَضِیَ بِکَ، وَأَنِّی جَهَدْتُ أَنْ أَجِدَ مَرْکَبًا أَبْعَثُ إِلَیْهِ الَّذِی لَهُ فَلَمْ أَقْدِرْ، وَإِنِّی أَسْتَوْدَعتُکَهَا، فَرَمَى بِهَا فِی البَحْرِ حَتَّى وَلَجَتْ فِیهِ، ثُمَّ انْصَرَفَ، وَهُوَ فِی ذَلِکَ یَلْتَمِسُ مَرْکَبًا یَخْرُجُ إِلَى بَلَدِهِ. فَخَرَجَ الرَّجُلُ الَّذِی کَانَ أَسْلَفَهُ یَنْظُرُ لَعَلَّ مَرْکَبًا قَدْ جَاءَ بِمَالِهِ، فَإِذَا الخَشَبَةُ الَّتِی فِیهَا المَالُ! فَأَخَذَهَا لِأَهْلِهِ حَطَبًا! فَلَمَّا نَشَرَهَا وَجَدَ المَالَ وَالصَّحِیفَةَ! ثُمَّ قَدِمَ الَّذِی کَانَ أَسْلَفَهُ، وَأَتَى بِالأَلْفِ دِینَارٍ، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا زِلْتُ جَاهِدًا فِی طَلَبِ مَرْکَبٍ لِآتِیَکَ بِمَالِکَ، فَمَا وَجَدْتُ مَرْکَبًا قَبْلَ الَّذِی أَتَیْتُ فِیهِ. قَالَ: هَلْ کُنْتَ بَعَثْتَ إِلَیَّ بِشَیْءٍ؟ قَالَ: أُخْبِرُکَ أَنِّی لَمْ أَجِدْ مَرْکَبًا قَبْلَ الَّذِی جِئْتُ فِیهِ. قَالَ: فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَدَّى عَنْکَ الَّذِی بَعَثْتَه فِی الخَشَبَةِ، فَانْصَرِفْ بِالأَلْفِ الدِّینَارِ رَاشِدًا».
رواه البخاری معلقاً مجزوماً([9])، والنسائی وغیره مسنداً.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج از مردی از بنیاسرائیل یاد نمود که از فرد دیگری از بنیاسرائیل درخواست نمود که به او هزار دینار قرض بدهد، آن مرد گفت: شاهدانی نزد من بیاور که از آنها شهادت بگیرم. جواب داد: خداوند به عنوان گواه و شاهد کافی است. گفت: ضامنی نزد من بیاور. جواب داد؟ خداوند به عنوان ضامن کافی است. آن مرد گفت: راست گفتی. پس تا زمان مشخصی به او قرض داد. پس به دریا رفت و حاجت و نیازش را بر آورده نمود، سپس به جستجوی کشتی رفت تا بر آن سوار شده و با آن در موعد مقرر نزد آن مرد برگردد، اما کشتیای نیافت، پس چوبی برداشته و درون آن را خالی نمود و هزار دینار و نامهای برای دوستش در آن گذاشته و آن سوراخ را محکم نموده و با آن به کنار دریا آمد و گفت: خدایا! تو میدانی که من از فلانی هزار دینار قرض گرفتم و او از من ضامنی خواست، پس من گفتم: خداوند بهترین ضامن است، پس به تو راضی شد. و از من گواه طلبید گفتم: خدا برای گواهی کافی است، پس به تو راضی شد. من تلاش کردم که کشتیای بیابم تا قرضش را به او برگردانم، اما نتوانستم. و من میخواهم که تو قرضم را ادا کنی. پس چوب را در دریا انداخت تا اینکه به میان دریا رفت. سپس برگشت تا کشتیای پیدا کند و به وسیلهی آن به محل اقامتش برگردد. مردی که به او قرض داده بود در جستجوی کشتی خارج شد که شاید با مال او آمده باشد، پس چوبی را که در آن پول بود مشاهده کرد و آن را به عنوان هیزمی برای خانوادهاش برداشت. اما هنگامیکه آن را شکافت پول و نامه را در آن دید! سپس فردی که به او قرض داده بود آمد و هزار دینار آورده و گفت: قسم به خدا که بسیار تلاش کردم کشتیای بیابم که مال تو را بیاورد، اما تا قبل از اینکه نزد تو بیایم کشتیای نیافتم. آن مرد گفت: آیا تو چیزی را به سوی من فرستادی؟ جواب داد: به تو گفتم تا قبل از اینکه نزد تو بیایم کشتیای نیافتم. آن مرد گفت: پس خداوند آنچه را که تو با چوب فرستاده بودی رسانید، پس هزار دینارت را بردار و به سلامت برو.
(زَجَّجَ) به زای و دو جیم: یعنی: سوراخ و شکاف چوب رابا چیزی که مانع افتادن چیزی از آن باشد پوشاند.
2639-1806- (10) (صحیح لغیره) وَرُوِیَ عن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: «منْ تَزوَّجَ امْرأَةً على صَداقٍ، وهو ینوی أنْ لا یُؤَدِّیَهُ إلیها؛ فهو زانٍ، ومن ادَّانَ دیْناً وهو ینوی أنْ لا یُؤدِّیَهُ إلى صاحِبِه - أَحسِبُه قال:-؛ فهو سارِقٌ».
رواه البزار وغیره.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با زنی بر مهریهای ازدواج کند درحالیکه نیت نپرداختن مهریه به او را دارد، زناکار است. و هرکس قرضی بگیرد و نیت بازپرداخت آن را نداشته باشد – گمان میکنم فرمود: - دزد است».
2640-1807- (11) (صحیح) وَعَنْ مَیْمُونٍ الْکُرْدِیِّ عَنْ أَبِیه س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «أَیُّمَا رَجُلٍ تَزَوَّجَ امْرَأَةً عَلَى مَا قَلَّ مِنَ الْمَهْرِ أَوْ کَثُرَ، لَیْسَ فِی نَفْسِهِ أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَیْهَا حَقَّهَا؛ خَدَعَهَا، فَمَاتَ وَلَمْ یُؤَدِّ إِلَیْهَا حَقَّهَا؛ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَهُوَ زَانٍ، وَأَیُّمَا رَجُلٍ اسْتَدَانَ دَیْنًا لَا یُرِیدُ أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَى صَاحِبِهِ حَقَّهُ؛ خَدْعَةً حَتَّى أَخَذَ مَالَهُ، فَمَاتَ وَلَمْ یُؤَدِّ إِلَیْهِ دِینَهُ؛ لَقِیَ اللَّهَ وَهُوَ سَارِقٌ».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" و"الأوسط"، ورواته ثقات. وتقدم حدیث صهیب بنحوه [فی الباب برقم (6)].
میمون کردی از پدرش س روایت میکند: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «هر مردی که با زنی با مهریهی کم یا زیاد ازدواج کند و قصد پرداختن حق او را نداشته باشد، زن را فریب داده است. پس اگر بمیرد و حق او را ادا نکند، خداوند را در حالی ملاقات میکند که زناکار است. و هر مردی که قرضی بگیرد و قصد نپرداختن آن به صاحبش را نداشته باشد، او را فریب داده است تا زمانی که مالش را بگیرد، پس اگر بمیرد و حق او را ادا نکند، خداوند را در حالی ملاقات میکند که دزد به حساب میآید».
2641-1129- (9) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «یَدْعُو اللَّهُ بِصَاحِبِ الدَّیْنِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یُوقَفَ بَیْنَ یَدَیْهِ، فَیُقَالُ: یَا ابْنَ آدَمَ! فِیما أَخَذْتَ هَذَا الدَّیْنَ، وَفِیمَ ضَیَّعْتَ حُقُوقَ النَّاسِ؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ! إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنِّی أَخَذْتُهُ فَلَمْ آکُلْ، وَلَمْ أشْرَبْ، وَلَمْ أَلْبَسْ، وَلَمْ أُضَیِّعْ، وَلَکِنْ أتَى عَلَى [یَدَیَّ]؛ إِمَّا حَرَقٌ، وَإِمَّا سَرَقٌ، وَإِمَّا وَضِیعَةٌ. فَیَقُولُ اللَّهُ: صَدَقَ عَبْدِی، أَنَا أَحَقُّ مَنْ قَضَى عَنْکَ [الْیَوْمَ]. فَیَدْعُو اللَّهُ بِشَیْءٍ فَیَضَعُهُ فِی کَفَّةِ مِیزَانِهِ، فَتَرْجَحُ حَسَنَاتُهُ عَلَى سَیِّئَاتِهِ؛ فَیَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ».
رواه أحمد والبزار والطبرانی وأبو نعیم، أحد أسانیدهم حسن([10]).
(الوضیعة): هی البیع بأقل عما اشترى به.
از عبدالرحمن بن ابی بکر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال روز قیامت بدهکار را فرامیخواند تا اینکه در برابر او تعالی حاضر میشود. گفته میشود: ای فرزند آدم، چرا قرض گرفتی و چرا حقوق مردم را ضایع نمودی؟ میگوید: پروردگارا، تو میدانی که من آن را گرفتم اما نخوردم و نپوشیدم و آن را ضایع نکردم؛ لیکن یا دچار آتشسوزی میشدم یا دزدی یا ضرر در معامله. خداوند متعال میفرماید: بندهام راست گفت. امروز من سزاوارترین افراد به ادای دین تو هستم. پس خداوند را با کلماتی میخواند و آنها را در میزان اعمال وی قرار میدهند و اینگونه نیکیهای وی بر گناهانش برتری مییابد و با فضل و رحمت خداوند وارد بهشت میشود».
2642-1130- (10) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الدَّیْنَ یُقْضَى مِنْ صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِذَا مَاتَ، إِلَّا مَنْ تَدَیَّنَ فِی ثَلَاثِ خِلَالٍ: الرَّجُلُ تَضْعُفُ قُوَّتُهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَسْتَدِینُ یَتَقَوَّى بِهِ عَدُوِّ اللَّهِ وَعَدُوِّهِ. وَرَجُلٌ یَمُوتُ عِنْدَهُ مُسْلِمٌ لَا یَجِدُ مَا یُکَفِّنُهُ وَیُوَارِیهِ إِلَّا بِدَیْنٍ، وَرَجُلٌ خَافَ عَلَى نَفْسِهِ الْعُزْبَةَ فَیَنْکِحُ خَشْیَةً عَلَى دِینِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ یَقْضِی عَنْ هَؤُلَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون انسان با قرض و دین بمیرد، در روز قیامت این بدهی از وی وصول میگردد مگر در مورد کسیکه در سه حالت قرض گرفته و بدهکار شده باشد: مردی که قدرت و توان خود را در راه خدا افزایش میدهد و با قرض گرفتن، خود را در برابر دشمن الله و دشمن خودش تقویت میکند؛ کسیکه مسلمانی نزد وی فوت شده و چیزی برای کفن کردن او نمییابد مگر با قرض کردن؛ و کسیکه از مجرد بودن خود میترسد و به خاطر حفظ دینش (با قرض کردن) ازدواج میکند؛ خداوند متعال بدهی این سه دسته را در روز قیامت پرداخت میکند».
رواه ابن ماجه([11]) هکذا، والبزار ولفظه: «ثلاثٌ مَنْ تَدَیَّنَ فیهنَّ ثُمَّ ماتَ وَلَمْ یَقَضِ فإنَّ الله یَقَضْی عنه: رَجلٌ یکونُ فی سبیلِ الله فَیَخْلَقُ ثَوْبُه فیخافُ أن تَبْدُوَ عورَتُه -أو کلمةٌ نَحْوَها- فیموتُ وَلَمْ یَقضِ دینَه. ورَجُل ماتَ عِندَهُ رجلٌ مسْلِمٌ فَلَمْ یَجِدْ ما یُکَفِّنُهُ بِه ولا ما یُوارِیه فماتَ ولم یَقْضِ دَیْنَهُ. ورَجُلٌ خَافَ على نَفْسِهِ الْعَنَتَ فَتَعَفَّفَ بِنِکاحِ امْرَأَةٍ فماتَ وَلَمْ یَقْضِ؛ فإنَّ الله یَقْضی عنه یومَ القِیامَةِ».
(العنت) به فتح عین و نون: عبارت است از گناه و فساد([12]).
و متن بزار چنین است: «سه دستهاند که چون قرض گرفته و بمیرند و بدهی خود را پرداخت نکرده باشند، خداوند متعال از سوی آنها بدهیشان را پرداخت میکند: مردی که در راه خدا بوده و لباسش کهنه میشود و میترسد که عورتش نمایان گردد و با این حالت میمیرد و بدهیاش را پرداخت نمیکند. و مردی که مسلمانی نزد وی میمیرد و چیزی برای کفن کردن و پوشاندن او نمییابد، پس میمیرد و دینش را پرداخت نمیکند. و مردی که بر خویش از ارتکاب زنا میترسد و با ازدواج عفت پیشه میکند و میمیرد درحالیکه قرضش را پرداخت نکرده است، خداوند متعال از سوی این سه، بدهکاریشان را پرداخت میکند».
2643-1808- (12) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الدَّائِنِ حَتَّى یَقْضِیَ دَیْنَهُ مَا لَمْ یَکُنْ فِیمَا یَکْرَهُه اللَّهُ». قَالَ: فَکَانَ عَبْدُاللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ یَقُولُ لِخَازِنِهِ: اذْهَبْ فَخُذْ لِی بِدَیْنٍ؛ فَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَبِیتَ لَیْلَةً إِلَّا وَاللَّهُ مَعِی؛ بَعْدَ إِذ سَمِعْتُه مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج.
رواه ابن ماجه بإسناد حسن، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد". وله شواهد.
از عبدالله بن جعفر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند همراه قرضگیرنده است تا زمانی که قرضش را ادا کند به شرطی که در چیزی که خداوند آن را دوست ندارد نباشد». و عبدالله بن جعفر به خزانهدارش میگفت: برو و برای من قرضی بگیر زیرا دوست ندارم شب بخوابم مگر اینکه خداوند همراه من باشد، بعد از اینکه این جمله را از رسول الله ج شنیدم.
2644-1809- (13) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عمر([13]) ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ حَالَتْ شَفَاعَتُهُ دُونَ حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ؛ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ فِی أَمْرِهِ، وَمَنْ مَاتَ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ، فَلَیْسَ ثَمَّ دِینَارٌ وَلَا دِرْهَمٌ، وَلَکِنَّهَا الْحَسَنَاتُ وَالسَّیِّئَاتُ، وَمَنْ خَاصَمَ فِی بَاطِلٍ وَهُوَ یَعْلَمُ؛ لَمْ یَزَلْ فِی سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى یَنْزِعَ، وَمَنْ قَالَ فِی مُؤْمِنٍ مَا لَیْسَ فِیهِ حُبِسَ فِی رَدْغَةِ([14]) الْخَبَالِ، حَتَّى یَأْتِیَ بِالْمَخْرَجِ مِمَّا قَالَ».
رواه الحاکم وصححه. ورواه أبو داود والطبرانی بنحوه، ویأتی لفظهما إن شاء الله تعالى.
از عبدالله بن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس در حدی از حدود خدا شفاعت کند درحقیقت با الله متعال در امرش مخالفت نموده است و هرکس درحالی بمیرد که قرضی داشته باشد (در آخرت) هیچ درهم و دیناری نیست و لیکن نیکیها و بدیها است؛ و کسیکه در امری باطل مجادله و دشمنی بورزد درحالیکه متوجه این مساله میباشد، همچنان مورد خشم خداوند است تا زمانی که از دشمنی دست بردارد و کسی به مؤمنی چیزی را نسبت دهد که در او نیست، در میان عصارهی بدن جهنمیان زندانی میشود تا از آنچه گفته پاک شود».
2645-1810- (14) (صحیح) وَعَنْ سَمُرَة بن جندب س قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «هَاهُنَا أَحَدٌ مِنْ بَنِی فُلَانٍ؟». فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ. ثُمَّ قَالَ: «هَاهُنَا أَحَدٌ مِنْ بَنِی فُلَانٍ؟». فَلَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ. ثُمَّ قَالَ: «هَاهُنَا أَحَدٌ مِنْ بَنِی فُلَانٍ؟»، فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ: «مَا مَنَعَکَ أَنْ تُجِیبَنِی فِی الْمَرَّتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ؟ - قال: - إِنِّی لَمْ أُنَوِّهْ بِکُمْ إِلَّا خَیْرًا، إِنَّ صَاحِبَکُمْ مَأْسُورٌ بِدَیْنِهِ». فَلَقَدْ رَأَیْتُهُ([15]) أَدَّى عَنْهُ، حَتَّى مَا أَحَدٌ یَطْلُبُهُ بِشَیْءٍ.
از سمرة بن جندب س روایت است که رسول الله ج برای ما خطبه خوانده و فرمود: «آیا در اینجا فردی از بنی فلان هست؟». کسی جواب نداد. سپس فرمود: «آیا در اینجا فردی از بنی فلان هست؟». کسی جواب نداد. باز فرمود: «آیا در اینجا فردی از بنی فلان هست؟». مردی بلند شد و گفت: من هستم ای رسول الله ج! رسول الله ج فرمود: «چه چیزی تو را از پاسخ دادن در دو مرتبهی اول بازداشت؟ رسول الله ج فرمود: «قصد من از نام بردن شما جز خیر چیزی نبود، دوست و یار شما به خاطر قرضش از ورود به بهشت منع شده است». پس او را دیدم که قرض آن فرد را ادا نمود تا جایی که دیگر فردی نبود تا از او چیزی طلب کند.
رواه أبو داود والنسائی والحاکم؛ إلا أنه قال: «إنَّ صاحبَکم حُبِسَ على بابِ الجَّنة بدیْنٍ کان علیه».
و در روایت حاکم آمده است: «دوست شما به خاطر قرضی که بر اوست، بر در بهشت نگه داشته شده است».
زاد فی روایة: «فَإِنْ شِئْتُمْ فَافْدُوهُ، وَإِنْ شِئْتُمْ فَأَسْلِمُوهُ إِلَى عَذَابِ اللَّهِ». فَقَالَ رَجُلٌ: عَلَیَّ دَیْنُهُ. فَقَضَاهُ ([16]).
و در روایتی میافزاید: «پس اگر میخواهید قرض او را بدهید و اگر میخواهید او را تسلیم عذاب خداوندی گردانید». پس مردی گفت: من قرض او را به عهده میگیرم و قرض او را ادا نمود.
قال الحاکم: "صحیح على شرط الشیخین". (قال الحافظ عبدالعظیم): رووه کلهم عن الشعبی عن سمعان - وهو ابن مُشَنَّج - عن سمرة. وقال البخاری فی "تاریخه الکبیر": "لا نعلم لسمعان سماعاً من سمرة، ولا للشعبی سماعاً من سمعان"([17]).
2646-1131- (11) (ضعیف) وَعَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «صَاحِبُ الدِّینِ مَأْسُورٌ بِدَینِهِ، یَشْکُو إِلَى اللَّهِ الْوَحْدَةَ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط"، وفیه المبارک بن فضالة.
از براء بن عازب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بدهکار به خاطر بدهیاش در بند است و از این مساله فقط به خداوند شکایت دارد».
2647-1132- (12) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی مُوسَى س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَعْظَمَ الذُّنُوبِ عِنْدَ اللَّهِ أَنْ یَلْقَاهُ بِهَا عَبْدٌ - بَعْدَ الْکَبَائِرِ الَّتِی نَهَى اللَّهُ عَنْهَا-؛ أَنْ یَمُوتَ رَجُلٌ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ لَا یَدَعُ لَهُ قَضَاءً».
رواه أبو داود والبیهقی.
از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «- پس از گناهان کبیرهای که خداوند متعال از آنها نهی کرده است- بزرگترین گناهی که بنده با آن خداوند را ملاقات کند این است که کسی بمیرد و بر وی قرض و بدهی باشد و مالی پس از خود برای ادای آن نگذاشته باشد».
2648-1133- (13) (ضعیف) وَعَنْ شُفَیِّ بْنِ مَاتِعٍ الْأَصْبَحِیِّ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَرْبَعَةٌ یُؤْذُونَ أَهْلَ النَّارِ عَلَى مَا بِهِمْ مِنَ الْأَذَى، یَسْعَوْنَ بَیْنَ الْحَمِیمِ وَالْجَحِیمِ، یَدْعُونَ بِالْوَیْلِ وَالثُّبُورِ، یَقُولُ بعضُ أَهْلِ النَّارِ لِبَعْضٍ: مَا بَالُ هَؤُلَاءِ قَدْ آذُوْنَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟ قَالَ: فَرَجُلٌ مُغْلَقٌ عَلَیْهِ تَابُوتٌ مِنْ جَمْرٍ، وَرَجُلٌ یَجُرُّ أَمْعَاءَهُ، وَرَجُلٌ یَسِیلُ فُوهُ قَیْحًا وَدَمًا، وَرَجُلٌ یَأْکُلُ لَحْمَهُ، فَیُقَالُ لِصَاحِبِ التَّابُوتِ: مَا بَالُ الْأَبْعَدِ قَدْ آذَانَا عَلَى مَا بِنَا مِنَ الْأَذَى؟ فَیَقُولُ: إِنَّ الْأَبْعَدَ مَاتَ وَفِی عُنُقَهِ أَمْوَالُ النَّاسِ لَا یَجِدُ لَهَا قَضَاءً أَوْ وَفَاءً» الحدیث.
رواه ابن أبی الدنیا والطبرانی بإسناد لیِّن. ویأتی بتمامه فی "الغیبة" إن شاء الله تعالى [23- الأدب/19، ومضی فی 4- الطهارة/4 بأتم مما هنا].
و از شُفَی بن ماتع اصبحی روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چهار نفرند که دوزخیان را با وجود عذابی که خود در آن به سر میبرند، اذیت میکنند. میان حمیم و جحیم در تلاشاند. دعای نابودی میکنند. برخی از دوزخیان به یکدیگر میگویند: چه شده که آنان چنین ما را اذیت میکنند؟ راوی میگوید: کسی در میان آنان در تابوتی از آتش محبوس است. و مردی رودههای خود را میکشد. و مردی از دهان وی خون و چرک جاری است. و دیگری گوشت خود را میخورد. پس به صاحب تابوت گفته میشود: چه شده که با وجود عذابی که در آنیم ما را اذیت میکنی؟ میگوید: در حالی مُردم که اموال مَردم بر گردنم بود. چیزی را نیافتم که آن را جبران کنم».
2649-1811- (15) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «نَفْسُ الْمُؤْمِنِ مُعَلَّقَةٌ بِدَیْنِهِ حَتَّى یُقْضَى عَنْهُ».
رواه أحمد والترمذی وقال: "حدیث حسن".
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روح مؤمن به سبب قرضش معلق است، تا وقتی که به جای او پرداخت شود».
وابن ماجه وابن حبان فی "صحیحه"، ولفظه: قال: «نَفْسُ الْمُؤْمِنِ مُعَلَّقَةٌ مَا کَانَ عَلَیْهِ دَیْنٌ».
والحاکم وقال: "صحیح على شرط الشیخین".
و در روایت ابن حبان آمده است: «روح مؤمن به سبب قرضش معلق است تا زمانی که قرض بر گردن اوست».
2650-1812- (16) (صحیح) وَعَنْ جَابِرٍ س قَالَ: «تُوُفِّیَ رَجُلٌ فَغَسَّلْنَاهُ وَکَفَّنَّاهُ، وَحَنَّطْنَاهُ، ثُمَّ أَتَیْنَا بِهِ رَسُولَ اللَّهِ ج لِیُصَلِّیَ عَلَیْهِ، فَقُلْنَا: تُصَلِّی عَلَیْهِ. فَخَطَا خُطوَةً ثُمَّ قَالَ: «أَعَلَیْهِ دَیْنٌ؟». قُلْنَا: دِینَارَانِ. فَانْصَرَفَ، فَتَحَمَّلَهَا أَبُو قَتَادَةَ، فَأَتَیْنَاهُ، فَقَالَ أَبُو قَتَادَةَ: الدِّینَارَانِ عَلَیَّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «قد أوفِىَ حَقُّ الْغَرِیمِ، وَبَرِئَ مِنْهُمَا الْمَیِّتُ؟». قَالَ: نَعَمْ. فَصَلَّى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِکَ بِیَوْمٍ: «مَا فَعَلَ الدِّینَارَانِ؟». قُلتُ: إِنَّمَا مَاتَ أَمْسِ! قَالَ: فَعَادَ إِلَیْهِ مِنَ الْغَدِ؛ فَقَالَ: لَقَدْ قَضَیْتُهُمَا. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الْآنَ قَد بَرَدَتْ جِلْدَتُهُ».
رواه أحمد بإسناد حسن، والحاکم والدارقطنی، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". و رواه أبو داود وابن حبان فی "صحیحه" باختصار.
از جابر س روایت است که مردی وفات نمود، او را غسل داده، کفن کرده و خوشبو نمودیم سپس به نزد رسول الله ج بردیم تا بر آن نماز بخواند. گفتیم: بر آن نماز بخوان. قدمی برداشت، سپس پرسید آیا قرضی دارد؟ گفتیم: دو دینار قرض دارد. پس رسول الله ج برگشت. ابو قتاده آن را به عهده گرفت. پس نزد رسول الله ج رفتیم و ابوقتاده گفت: دو دینار را من میدهم. رسول الله ج فرمود: «حق بدهکار به جا آمد و میت از آن دو دینار مبرا شد؟». ابو قتاد س گفت: بله! سپس رسول الله ج بر جنازه نماز خواند، روز بعد فرمود: «با آن دو دینار چه کار کردی؟». گفتم: او دیروز وفات نموده است. روز بعد به رسول الله ج مراجعه کرد و گفت: آنها را ادا کردم. رسول الله ج فرمود: «الآن بدنش سرد و آرام شد».
2651-1134- (14) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج إِذَا أُتِیَ بِالْجِنَازَةِ لَمْ یَسْأَلْ عَنْ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِ الرَّجُلِ؛ وَیَسْأَلُ عَنْ دَیْنِهِ؟ فَإِنْ قِیلَ: عَلَیْهِ دَیْنٌ؛ کَفَّ عَنِ الصَّلَاةِ عَلَیْهِ، وَإِنْ قِیلَ: لَیْسَ عَلَیْهِ دَیْنٌ صَلَّى عَلَیْهِ. فَأُتِیَ بِجِنَازَةٍ فَلَمَّا قَامَ لِیُکَبِّرَ، سَأَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هَلْ عَلَى صَاحِبِکُمْ دَیْنٌ؟». قَالُوا: دِینَارَانِ. فَعَدَلَ عنه رَسُولُ اللَّهِ ج وَقَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ». فَقَالَ عَلِیُّ: هُمَا عَلَیَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ! بَرِئَ مِنْهُمَا. فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ج فَصَلَّى عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ: «جَزَاکَ اللَّهُ خَیْرًا، فَکَّ اللَّهُ رِهَانَکَ کَمَا فَکَکْتُ رِهَانَ أَخِیکَ، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ مَیِّتٍ یَمُوتُ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ؛ إِلَّا وَهُوَ مُرْتَهَنٌ بِدَیْنِهِ، وَمَنْ فَکَّ رِهَانَ مَیِّتٍ؛ فَکَّ اللَّهُ رِهَانَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ». فَقَالَ بَعْضُهُمْ: هَذَا لِعَلِیٍّ خَاصَّةً، أَمْ لِلْمُسْلِمِینَ عَامَّةً؟ قَالَ: «بَلْ لِلْمُسْلِمِینَ عَامَّةً».
رواه الدارقطنی([18]).
از علی س روایت است که: چون رسول الله ج در تشییع جنازهای حاضر میشد از عمل مرده نمیپرسید، بلکه از قرض و بدهی وی سوال میکرد؛ پس اگر گفته میشد بدهکار است، از نماز خواندن بر او خوداری میکرد و اگر گفته میشد بدهکاری ندارد بر او نماز میخواند. یک بار که جنازهای آورده شد و رسول الله ج برای تکبیر نماز برخاست، سوال کرد: آیا دوستتان بدهی دارد؟ گفتند: دو دینار؛ پس رسول الله ج از وی روی گرداند و فرمود: «بر دوستتان نماز بخوانید». علی گفت: ای رسول خدا، آن دو دینار را من میپردازم. پس رسول الله ج آمد و بر وی نماز خواند. سپس به علی فرمود: «خداوند به تو پاداش نیکو دهد، خداوند بدهی تو به دیگران را ادا کند چنانکه بدهی برادرت را پرداختی؛ هیچکس نیست که بمیرد و بر وی قرضی باشد مگر اینکه در گرو قرضش میباشد و هرکس قرض مرده را بپردازد و او را از این شرایط رهایی دهد، خداوند متعال در روز قیامت بدهی او به مردم را جبران میکند». برخی از حاضران گفتند: آیا این مخصوص علی است یا برای عموم مسلمانان است؟ فرمود: «بلکه برای تمام مسلمانان است».
0-1135-(15) (ضعیف) ورواه أیضاً بنحوه عن طریق عبیدالله الوصافی عن عطیة عن أبی سعید.
2652-1136- (16) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س: أَنَّ النَّبِیَّ ج أُتِیَ بِجَنَازَةٍ لَیُصَلِّیَ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟». قَالُوا: نَعَمْ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «إِنَّ جِبْرِیلَ نَهَانِی أَنْ أُصَلِّیَ عَلَى مَن عَلَیْهِ دَیْنٌ، وَقَالَ: إِنَّ صَاحِبَ الدَّیْنِ مُرْتَهَنٌ فِی قَبْرِهِ حَتَّى یُقْضَى عَنْهُ دَیْنُهُ». [فَأَبَى أَنْ یُصَلِّیَ عَلَیْهِ]([19]).
رواه أبو یعلى.
از انس س روایت است که جنازهای آورده شد تا رسول الله ج بر آن نماز بخواند؛ رسول الله ج فرمود: «آیا بدهی دارد؟». گفتند: بله؛ پس رسول الله ج فرمود: «جبریل مرا نهی کرده از اینکه بر بدهکار نماز بخوانم». و فرمود: «بدهکار در قبرش، در گرو بدهیاش میباشد تا اینکه بدهی او پرداخت شود». پس رسول الله ج از نماز خواندن بر وی خودداری نمود.
(ضعیف جداً) والطبرانی ولفظه: قال: کُنَّا عِنْدَ النبی ج، فَأُتِیَ بِرَجُلٍ یُصَلِّی عَلَیْهِ، فَقَالَ: «هَلْ عَلَى صَاحِبِکُمْ دَیْنٌ؟». قَالُوا: نَعَمْ. قَالَ: «فَمَا یَنْفَعُکُمْ أَنْ أُصَلِّیَ عَلَى رَجُلٍ رُوحُهُ مُرْتَهَنٌ فِی قَبْرِهِ، لَا یَصْعَدُ رُوحُهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَلَوْ ضَمِنَ رَجُلٌ دَیْنَهُ؛ قُمْتُ فَصَلَّیْتُ عَلَیْهِ؛ فَإِنَّ صَلَاتِی تَنْفَعُهُ».
و لفظ طبرانی چنین است: نزد رسول الله ج بودیم که مردی آورده شد تا بر او نماز خوانده شود. رسول الله ج فرمود: «آیا دوستتان بدهی دارد؟». گفتند: بله؛ فرمود: «چه سودی به شما میرسد که من بر جنازهای نماز بخوانم که روح وی در قبر، در گرو بدهیاش میباشد و روحش به آسمان نمیرود. پس اگر کسی بدهی او را متقبل شود، برخاسته و بر وی نماز بخوانم. در این صورت نماز من برای او سودمند خواهد بود».
(قال الحافظ): (صحیح): "قد صح عن النبی ج أنه کان لا یصلی على المدین، ثم نسخ ذلک".
حافظ میگوید: رسول الله ج بر فرد مدیون و مقروض نماز نمیخواند تا اینکه این حکم منسوخ شد.
0-1813- (17) (صحیح) فروى مسلم وغیره([20]) من حدیث أبی هریرة وغیره: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج کَانَ یُؤْتَى بِالرَّجُلِ الْمَیِّتِ عَلَیْهِ الدَّیْنُ، فَیَسْأَلُ: «هَلْ تَرَکَ لِدَیْنِهِ مِنْ قَضَاءً؟»، فَإِنْ حُدِّثَ أَنَّهُ تَرَکَ وَفَاءً صَلَّى عَلَیْهِ، وَإِلَّا قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ»، فَلَمَّا فَتَحَ اللهُ عَلَیْهِ الْفُتُوحَ قَالَ: «أَنَا أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، فَمَنْ تُوُفِّیَ وَعَلَیْهِ دَیْنٌ؛ فَعَلَیَّ قَضَاؤُهُ، وَمَنْ تَرَکَ مَالًا؛ فَهُوَ لِوَرَثَتِهِ».
از ابوهریره س و دیگران روایت است که چون میت بدهکاری نزد رسول الله ج آورده میشد، سؤال میکرد آیا برای ادای دینش چیزی بجا گذاشته است؟ اگر گفته میشد: چیزی برای دادن قرضش بجا گذاشته، بر او نماز میخواند، وگرنه! میفرمود: «بر دوستتان نماز بخوانید». هنگامیکه خداوند متعال فتح و پیروزی را برای او میسر نمود، رسول الله ج فرمود: «من نسبت به مؤمنان از خودشان اولاتر هستم، پس اگر کسی وفات نمود و قرضی داشت، من قرض او را ادا میکنم؛ و هرکس مالی بجا گذاشت، برای ورثهاش میباشد».
16 -(الترهیب من مطل الغنی، والترغیب فی إرضاء صاحب الدین)
([1]) یعنی فی "شعب الإیمان" (2/ 143/ 1-2). والذی فی "مستدرک الحاکم" (2/ 26) -وقد رواه بإسنادین عن سعید- وأبی عوانة: "الکبر" بالراء، وهو الراجح کما هو محقق فی "الصحیحة" (2785). والله أعلم.
([2]) قلت: هذا فی "المعجم الکبیر" (8/ 290/ 7949) من روایة جعفر بن الزبیر عن القاسم، وجعفر کذاب کما قال الهیثمی (4/ 132).
([3]) محل النقط فی الأصل: ". . . ورواته محتج بهم فی الصحیح؛ إلا أن فیه انقطاعاً". وهذا یصدق على الروایة التی قبلها -وهی فی "الصحیح" بشواهدها-، وأما هذه فلا انقطاع فیها، وإنما علتها الجهالة، والحدیث مخرج فی "الصحیحة" تحت الحدیث (2822).
([4]) کذا الأصل، وتبعه (عمارة)، والمعلقون الثلاثة! وهو خطأ، والصواب: (ابن حذیفة) کما فی الکتب التی عُزی الحدیث إلیها وغیرها مثل "مسند عبد بن حمید" (ق 198/ 2)، و"مسند أبی یعلى" (4/ 1687)، وهو تابعی لا یعرف کما قال الذهبی، والظاهر أن الخطأ من المؤلف؛ بدلیل جملة الترضی؛ إلا أن تکون من الناسخ.
([5]) قلت: لکنْ قواه أبو حاتم، ووثقه ابن حبان، وقد توبع کما بینته فی الأصل، ویشهد له حدیث أبی هریرة ومیمون الکردی الآتیین قریباً.
([6]) هو قهرمان آل الزبیر، وأما عمرو بن دینار المکی فهو ثقة حجة، فکان ینبغی على المؤلف أن یقیده ولا یطلقه! وقد جاء من طریق أخرى قویة مختصراً، ولذلک ذکرته فی "الصحیح". وخلط الثلاثة -کعادتهم- بین هذا وبین لفظه هنا فقالوا: "حسن بشواهده"!!
([7]) الأصل تبعاً لأصله "المستدرک" (2/ 25)؛ "فعرفنا"، ولا وجه له، والتصویب من "شعب الإیمان" (2/ 142/2)، وفی النسائی: "وفزعنا".
(تنبیه): أوردت هذا الحدیث فی کتابی "أحکام الجنائز" (ص 136- المعارف)، وتکلمت على سنده بما یقویه، وأنَّه حسن.
([8]) فی بیوع "الصغرى" و"الکبرى" خلافاً لمن قیده بـ "الکبرى"، وقد رواه أحمد أیضاً، فعزوه إلیه أولى من عزوه للطبرانی کما لا یخفى.
([9]) قلت: ووقع موصولاً فی بعض نسخ البخاری منها طبعة أوربا (2/ 57)، راجع "الفتح" (4/ 385)، وخفی ذلک على الناجی فذکر أحمد بدل البخاری! وهو مخرج فی "الصحیحة" (2845).
([10]) قلت: بل هو ضعیف، فی سنده مضعف ومجهول، ولیس له إسناد آخر، بخلاف ما یوهمه کلام المؤلف، وبیان ذلک فی "الضعیفة" (5338). ثم إن السیاق لأحمد فی إحدى روایتیه، والزیادتان منه.
([11]) رقم (2435)، وفیه ابن أنعُم عبدالرحمن بن زیاد الأفریقی عن عمران بن عبدٍ المعافری؛ وکلاهما ضعیف، ومن هذا الوجه أخرجه البزار (1340- کشف الأستار).
([12]) قلت: هذا التفسیر قاصر هنا، ومثله بل أسوأ منه قول الأعظمی فی تعلیقه على "الکشف": " (العنت): المشقة، والهلاک، والإثم، والغلط، والزنى"! وذلک لأنه لیس فیه تحدید المعنى المقصود هنا؛ ولذلک قال الناجی (ق 166/ 1): "هذا التفسیر تعنت، ولو عبر بالوقوع فی الزنا -وهو المراد هنا قطعاً کما فی القرآن: ﴿ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ﴾ - لکان أصرح وأفصح وأخصر".
([13]) الأصل: "ابن عمرو" بالواو، وکذا وقع عند الحاکم، وهو خطأ، ولعله من الناسخ، وسیأتی على الصواب فی الموضع الذی أشار إلیه المؤلف (20- القضاء/ 8).
([14]) بسکون الدال وفتحها: طین ووحل کثیر، وجاء تفسیرها فی طریق أخرى عن ابن عمر عند أحمد بلفظ: "عصارة أهل النار"، وفی سنده ضعف بینته فی "الصحیحة" (438)، لکنْ لهذه الزیادة شواهد تأتی فی (21- الحدود/ 6) من حدیث جابر وغیره.
([15]) یعنی الرجل کما توضحه الزیادة الآتیة.
([16]) وزاد أحمد (5/ 20): "قال: لقد رأیت أهله ومن تحزن له قضوا عنه حتى ما جاء أحد یطلبه بشیء". وکذا رواه البیهقی (6/ 49) إلا أنَّه قال: (یتحرون أمره). ولعله أرجح، وقد رجعت للتأکد إلى "مصنف عبدالرزاق" (8/ 291-292)، لأنَّ البیهقی وأحمد أخرجاه من طریقه فإذا بی أفاجأ بأنَّ المتن قد استدرکه محققه الشیخ الأعظمی من "أبی داود" لأنه فقد من أصله، ولقد کان من الواجب علیه أنْ یستدرکه من البیهقی أو أحمد لاختلاف سیاق الحدیث عندهما عن سیاقه عند أبی داود، وعن غیر عبدالرزاق، وسیاقه کما فی الکتاب.
([17]) قلت: قد رواه الحاکم وغیره عن الشعبی عن سمرة. دون ذکر سمعان. وصرح الشعبی بالسماع من سمرة عند الطیالسی (رقم 891)، ومن حفظ حجة على من لم یحفظ، فصح الحدیث والحمد لله، وانتفى إعلال البخاری إیاه بالانقطاع، وقلده المعلقون الثلاثة، فضعفوا الحدیث به! وله شاهد ذکرته فی "أحکام الجنائز" (ص 26- المعارف). ثم خرَّجت الحدیث فی "الصحیحة" (3414).
([18]) قلت: یعنی فی "السنن" (3/ 46-47)، وفیه (عطاء بن عجلان) متروک کذبه بعضهم. وعزاه الثلاثة إلیه برقم (3/ 78)! وإنما هو لحدیث أبی سعیدٍ الخدری الآتی عقبه، وهو أخصر من حدیث علی. والطرف الأول منه هو فی "الصحیح" آخر الباب إلى قوله: "صلوا على صاحبکم".
([19]) سقطت من الأصل، واستدرکتها من "أبی یعلى", وهو مخرج فی "الضعیفة" (6860).
([20]) قلت: ورواه البخاری أیضاً، فإغفاله، لیس بجید، فلا عجب أنْ غفل عنه الغافلون الثلاثة! انظر تخریجه من "أحکام الجنائز" (ص 111-112).