ترغیب به کلماتی که مقروض و نگران و اندوهگین و اسیر آنها را میگویند
2660-1820- (1) (حسن) عَنْ عَلِیٍّ س: أَنَّ مُکَاتَبًا جَاءَهُ فَقَالَ: إِنِّی قَدْ عَجَزْتُ عَنْ مُکَاتَبَتِی فَأَعِنِّی. قَالَ: أَلَا أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ عَلَّمَنِیهِنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج لَوْ کَانَ عَلَیْکَ مِثْلُ جَبَلِ (صبیر)([1]) دَیْنًا أَدَّاهُ اللَّهُ عَنْکَ؟ قُلْ: (اللَّهُمَّ اکْفِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ، وَأَغْنِنِی بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ).
رواه الترمذی واللفظ له وقال: "حدیث حسن غریب". والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از علی س روایت است که بردهای مکاتب نزد او آمده و گفت: من از پرداخت حق مکاتبه عاجز و ناتوان شدم، به من کمک کن. علی س گفت: آیا کلماتی را که رسول الله ج به من یاد داده به تو نیاموزم که اگر به اندازهی کوه صبیر قرض بر ذمهی تو باشد، خداوند آن را از جانب تو ادا میکند؟ بگو: (اللَّهُمَّ اکْفِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ، وَأَغْنِنِی بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ): خداوندا! با حلالت مرا از حرامت کفایت فرما و به فضلت مرا از غیر خودت بینیاز کن».
2661-1141- (1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ س قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ ج ذَاتَ یَوْمٍ الْمَسْجِدَ فَإِذَا هُوَ بِرَجُلٍ مِنَ الْأَنْصَارِ یُقَالُ لَهُ: أَبُو أُمَامَةَ جَالِساً فِیهِ، فَقَالَ: «یَا أُمَامَةَ! مَا لِی أَرَاکَ جَالِسًا فِی الْمَسْجِدِ فِی غَیْرِ وَقْتِ صَلَاةٍ؟». قَالَ: هُمُومٌ لَزِمَتْنِی، وَدُیُونٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ: «أَفَلَا([2]) أُعَلِّمُکَ کَلَامًا إِذَا أَنْتَ قُلْتَهُ أَذْهَبَ عَزَّ وَجَلَّ هَمَّکَ وَقَضَى عَنْکَ دَیْنَکَ؟». فَقَالَ: بَلَى یَا رَسُولَ الله! قَالَ: «قُلْ إِذَا أَصْبَحْتَ وَإِذَا أَمْسَیْتَ: (اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْعَجْزِ وَالْکَسَلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ غَلَبَةِ الدَّیْنِ وَقَهْرِ الرِّجَالِ)». قَالَ: فَقُلْتُ ذَلِکَ، فَأَذْهَبَ اللَّهُ هَمِّی، وَقَضَى عَنِّی دَیْنِی.
رواه أبو داود.
از ابوسعید خدری س روایت است: روزی رسول الله ج وارد مسجد شد که مردی از انصار که به او ابوامامه گفته میشد در مسجد نشسته بود. رسول الله ج فرمود: «ای ابوامامه، چرا در غیر از وقت نماز تو را در مسجد میبینم؟». گفت: نگرانی و قرضهایم ای رسول خدا؛ رسول الله ج فرمود: «آیا کلماتی به تو نیاموزم که چون آنها را بگویی خداوند متعال نگرانی تو را برطرف کرده و بدهیات را میپردازد؟». گفت: بله ای رسول خدا؛ فرمود: «به هنگام و صبح و شام بگو: (اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْعَجْزِ وَالْکَسَلِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ غَلَبَةِ الدَّیْنِ وَقَهْرِ الرِّجَالِ): (پروردگارا، از نگرانی و غم و اندوه و از ناتوانی و تنبلی و از بخل و بزدلی و از غلبه بدهیها و مردان به تو پناه میآورم) ابوامامه میگوید: این کلمات را گفتم، پس خداوند متعال نگرانی مرا برطرف نمود و بدهی مرا پرداخت کرد.
2662-1821- (2) (حسن) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج لِمُعَاذٍ: «أَلَا أُعَلِّمُکَ دُعَاءً تَدْعُو بِهِ لَوْ کَانَ عَلَیْکَ مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ دَیْنًا لَأَدَّاهُ اللَّهُ عَنْکَ؟ قُلْ یَا مُعَاذُ: (اللَّهُمَّ مَالِکُ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ، وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، بِیَدِکَ الْخَیْرِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُمَا، تُعْطِیهُمَا مَنْ تَشَاءُ، وَتَمْنَعُ مِنْهُمَا مَنْ تَشَاءُ، ارْحَمْنِی رَحْمَةً تُغْنِینِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ)».
رواه الطبرانی فی "الصغیر" بإسناد جید.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج به معاذ س فرمود: «آیا دعایی به تو نیاموزم که هرگاه آن را بخوانی، اگر به اندازهی کوه احد هم قرض داشته باشی خداوند آن را از گردن تو ادا میکند. ای معاذ! بگو: (اللَّهُمَّ مَالِکُ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ، وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، بِیَدِکَ الْخَیْرِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُمَا، تُعْطِیهُمَا مَنْ تَشَاءُ، وَتَمْنَعُ مِنْهُمَا مَنْ تَشَاءُ، ارْحَمْنِی رَحْمَةً تُغْنِینِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ): پروردگارا! ای مالک پادشاهی، هر که را بخواهی حکومت میبخشی و از هرکس بخواهی حکومت باز پس میگیری و هرکس را بخواهی عزت داده و هرکس را بخواهی خوار و ذلیل میکنی، خیر و خوبی در دست توست و تو بر هر چیز توانایی، بخشنده و مهربان دنیا و آخرت بوده و به هرکس بخواهی آن دو را داده و به هرکس نخواهی آن دو را نمیدهی، مرا آنچنان غرق در رحمت خویش کن که از رحمت دیگران بینیاز گردم».
2663-1142- (2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج افْتَقَدَهُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ فَلَمَّا صَلَّى رَسُولُ اللهِ ج أَتَى مُعَاذًا فَقَالَ: «یَا مُعَاذُ! مَا لِی لَمْ أَرَکَ؟». قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! لِیَهُودِیٍّ عَلَیَّ أُوقِیَّةٌ مِنْ تِبْرٍ، فَخَرَجْتُ إِلَیْکَ، فَحَبَسَنِی عَنْکَ. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللهِ ج: «یَا مُعَاذُ! أَلَا أُعَلِّمُکَ دُعَاءً تَدْعُو بِهِ؛ فَلَوْ کَانَ عَلَیْکَ مِنَ الدِّینِ مِثْلَ (صِیرٍ) أَدَّاهُ اللهُ عَنْکَ – وَ (صَبِرٌ) جَبَلٌ بِالْیَمَنِ -، فَادْعُ بِهِ یَا مُعَاذُ! قُلِ: اللهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ، تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ، وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ، وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ، وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ، بِیَدِکِ الْخَیْرُ، إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ، وتُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ، وَتُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ، وَتُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ، وَتَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ، رَحْمَنَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَرَحِیمَهُمَا، تُعْطِی مَنْ تَشَاءُ مِنْهُمَا، وتَمْنَعُ مَنْ تَشَاءُ، ارْحَمْنِی رَحْمَةً تُغْنِینی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ».
وفی روایة: قال معاذ: کَانَ لِرَجُلٍ عَلَیَّ بَعْضُ الْحَقِّ فَخَشِیتُهُ، فَلَبِثْتُ یَوْمَیْنِ لَا أَخْرُجُ، ثُمَّ خَرَجْتُ، فَجِئْتُ رَسُولَ اللهِ ج فَقَالَ: «یَا مُعَاذُ! مَا خَلَفَکَ؟». قُلْتُ: کَانَ لِرَجُلٍ عَلَیَّ بَعضُ الحَقِّ، فَخَشِیتُهُ حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ، وَکَرِهْتُ أَنْ یَلْقَانِی. قَالَ: «أَلَا آمُرُکَ بِکَلِمَاتٍ تَقُولُهُنَّ لَو کَانَ عَلَیْکَ أَمْثَالُ الْجِبَالِ قَضَاهُ اللهُ؟». قُلْتُ: بَلَى یا رسول الله! قَالَ: قُلِ: اللهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ».
فذکر نحوه باختصار؛ وزاد فی آخره: «اللهُمَّ أَغْنِنِی عَنِ الْفَقْرِ، وَاقْضِ عَنِّی الدَّیْنَ، وَتَوَفَّنِی فِی عِبَادَتکَ، وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِکَ».
رواه الطبرانی.
از معاذ بن جبل س روایت است که رسول الله ج در رزو جمعه او را نیافت؛ چون رسول الله نماز را خواند، معاذ آمد و رسول الله ج فرمود: «ای معاذ، چه شده که تو را نمیبینم؟». وی گفت: ای رسول خدا، یهودی از من یک اوقیه طلب داشت، چون میخواستم نزد شما حاضر شوم مانع من شد. پس رسول الله ج به او گفت: «ای معاذ، آیا به تو دعایی نیاموزم که با آن دعا کنی و اگر به اندازه کوه صیر در یمن بدهی داشته باشی، خداوند متعال آن را پرداخت کند. ای معاذ خداوند را اینگونه بخوان: پروردگارا، ای مالک پادشاهی که به هرکس بخواهی پادشاهی میدهی و از هرکس بخواهی پادشاهی را میگیری و هرکس را بخواهی عزت داده و هرکس را بخواهی ذلیل میکنی، خیر و خوبی به دست توست تو بر هر امری توانایی؛ شب را در روز و روز را در شب داخل میکنی و زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میکنی و هرکس را که بخواهی بدون حساب روزی میدهی؛ ای مهربان و بخشنده دنیا و آخرت، به هرکس که بخواهی میبخشی و از هرکس که بخواهی منع میکنی، بر من رحمتی فرما، چنان رحمتی که از رحمت جز تو مرا بینیاز گرداند».
و در روایتی آمده است: معاذ گفت: کسی از من طلبکار بود و از این بابت میترسیدم و دو روز خارج نشدم و پس از آن خارج شدم و نزد رسول الله ج رفتم که فرمودند: «ای معاذ، دلیل غیبتت چیست؟». گفتم: مردی از من طلبی دارد، ترس و شرم آن داشتم و دوست نداشتم مرا ببیند. رسول الله ج فرمود: «آیا تو را به گفتن کلماتی امر نکنم که چون بگویی، اگر به اندازه کوهها بدهی داشته باشی خداوند متعال آنها را پرداخت میکند؟». گفتم: بله ای رسول خدا، فرمود: «بگو: پروردگارا ای مالک پادشاهی».
و در روایتی افزون بر این آمده است: «پروردگارا، مرا از فقر بینیاز گردان و بدهی مرا پرداخت کن و مرا در مسیر عبادتت و جهاد در راهت بمیران».
2664-1143- (3) (موضوع) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ أَبُو بَکْرٍ فَقَالَ: سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج دُعَاءً عَلَّمَنِیهِ. قُلْتُ: مَا هُوَ؟ قَالَ: «کَانَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یُعَلِّمُهُ أَصْحَابَهُ، قَالَ: لَوْ کَانَ عَلَى أَحَدِکُمْ جَبَلُ ذَهَبٍ دَیْنًا فَدَعَا اللَّهَ بِذَلِکَ لَقَضَاهُ اللَّهُ عَنْهُ: (اللَّهُمَّ فَارِجَ الْهَمِّ، کَاشِفَ الْغَمِّ، مُجِیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّینَ، رَحْمَانَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، وَرَحِیمَهُمَا، أَنْتَ تَرْحَمُنِی، فَارْحَمْنِی بِرَحْمَةٍ تُغْنِینِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ)». قَالَ أَبُو بَکْرٍ الصِّدِّیقُ س: وَکَانَتْ عَلَیَّ بَقِیَّةٌ مِنَ الدَّیْنِ، وَکُنْتُ لِلدَّیْنِ کَارِهًا، فَکُنْتُ أَدْعُو الله بِذَلِکَ، فَأَتَانِی اللَّهُ بِفَائِدَةٍ، فَقَضَی عَنِّی دَینی. قَالَتْ عَائِشَةُ: کَانَ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ عَلَیَّ دِینَارٌ وَثَلَاثَةُ دَرَاهِمَ، وَکَانَتْ تَدْخُلُ عَلَیَّ فَأَسْتَحْیِی أَنْ أَنْظُرَ فِی وَجْهِهَا؛ لِأَنِّی لَا أَجِدُ مَا أَقْضِیهَا، فَکُنْتُ أَدْعُو بِذَلِکَ الدُّعاءِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا یَسِیرًا حَتَّى رَزَقَنِی اللَّهُ رِزْقًا؛ مَا هُوَ بِصَدَقَةٍ تُصُدِّقَ عَلَیَّ، وَلَا مِیرَاثٍ وَرِثْتُهُ، فَقَضَاهُ اللَّهُ عَنِّی، وَقَسَمْتُ فِی أَهْلِی قَسْمًا حَسَنًا، وَحَلَّیْتُ ابْنَةَ عَبْدِالرَّحْمَنِ بِثَلَاثِ أَوَاقٍ مِن وَرِقٍ، وَفَضَلَ لَنَا فَضْلٍ حَسَنٌ».
و از عایشه ل روایت است: ابوبکر بر من وارد شد و گفت: از رسول الله ج دعایی شنیدم که آن را به من آموخت. گفتم: آن چیست؟ فرمود: عیسی بن مریم اصحابش را آموزش میداد و میگفت: اگر یکی از شما به اندازه کوهی طلا بدهی داشته باشد و خداوند را با این دعا بخواند، خداوند متعال بدهی وی را میپردازد: «پروردگارا، ای برطرف کننده نگرانیها و زایل کننده غم و اندوه و اجابت کننده دعای درماندگان، بخشنده و مهربان دنیا و آخرت، تو بر من رحم میکنی پس بر من رحمی کن که از رحم جز تو بینیاز باشم». ابوبکر صدیق س گفت: بدهی داشتم و از بدهکار بودن متنفر بودم، پس خداوند را با این دعا خواندم که خداوند متعال سودی را نصیب من کرد و بدهی مرا پرداخت نمود. عایشه ل میگوید: اسما دختر عمیس یک دینار و سه درهم از من طلب داشت و نزد من میآمد و من از نگاه کرده به چهرهاش خجالت میکشیدم، چون مالی نمییافتم تا بدهیام را پرداخت کنم؛ پس خداوند متعال را با این دعا خواندم که اندکی نگذشت که خداوند رزقی را شامل حال من کرد. و آن از اموال زکات نبود و نیز میراثی نبود که به من رسیده باشد، اما خداوند متعال بدهی مرا پراخت کرد و آن را به خوبی بین خانوادهام تقسیم کردم.
رواه البزار والحاکم والأصبهانی؛ کلهم عن الحکم بن عبدالله الأیلی عن القاسم عنها. وقال الحاکم: "صحیح الإسناد"! (قال الحافظ) عبدالعظیم: "کیف والحکم متروک متهم، والقاسم([3]) مع ما قیل فیه لم یسمع من عائشة؟!".
2665-1822- (3) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج: «مَا أَصَابَ أَحَداً قَطُّ هَمٌّ وَلَا حَزَنٌ فَقَالَ: (اللَّهُمَّ إِنِّی عَبْدُکَ، وَابْنُ عَبْدِکَ، ابْنُ أَمَتِکَ، نَاصِیَتِی بِیَدِکَ، مَاضٍ فِیَّ حُکْمُکَ، عَدْلٌ فِیَّ قَضَاؤُکَ، أَسْأَلُکَ بِکُلِّ اسْمٍ هُوَ لَکَ سَمَّیْتَ بِهِ نَفْسَکَ، أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِی کِتَابِکَ، أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَدًا مِنْ خَلْقِکَ، أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَکَ، أَنْ تَجْعَلَ الْقُرْآنَ رَبِیعَ قَلْبِی، وَنُورَ صَدرِی، وَجِلَاءَ حُزْنِی، وَذَهَابَ هَمِّی). إِلَّا أَذْهَبَ اللَّهُ ﻷ هَمَّهُ، وَأَبْدَلَهُ مَکَانَ حُزْنِهِ فَرَحاً». قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَتَعَلَّمَ هَؤلاء الْکَلِمَاتِ؟ قَالَ: «أَجَلْ! یَنْبَغِی لِمَنْ سَمِعَهُنَّ أَنْ یَتَعَلَّمَهُنَّ».
رواه أحمد والبزار وأبو یعلى، وابن حبان فی "صحیحه"، والحاکم؛ کلهم عن أبی سلمة الجهنی عن القاسم بن عبدالرحمن عن أبیه عن ابن مسعود. وقال الحاکم: "صحیح على شرط مسلم إن سلم من إرسال عبدالرحمن عن أبیه". (قال الحافظ): "لم یسلَم([4])، وأبو سلمة الجهنی یأتی ذکره".
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس دچار نگرانی و ناراحتی شود و بگوید: «خداوندا! من بنده و فرزند بنده و فرزند کنیز تواَم؛ و اختیار من به دست توست، حکم تو در حق من جاری است، داوری تو در حق من عادلانه است. با توسل به هر اسمی که خود را بدان نامیدی یا آن را در کتابت نازل نمودهای یا به کسی از بندگانت آموختهای و یا در علم غیب نزد خود پنهان نگه داشتهای، از تو میخواهم که قرآن را بهار دل و نور سینه و زداینده اندوه و از بین برنده نگرانیام قرار دهی». خداوند اندوه و نگرانی وی را از بین برده و شادمانی را جایگزین اندوهش میکند». گفتند: ای رسول الله ج! برای ما لازم است آن را یاد بگیریم؟ فرمود: «بله آموختن آن برای کسیکه آن را میشنود لازم است».
0-1144- (4) (ضعیف) وروى هذا الحدیث الطبرانی من حدیث أبی موسی الأشعری بنحوه، وقال فی آخره: قال قائل: یا رسول الله! إن المغبون لَمَن غُبِن هؤلاء الکلمات. قال: «أجل، فقولوهن، وعلّموهن، فإنه من قالهن، وعلَّمَهن؛ التماس ما فیهن؛ أذهبَ الله کربه، وأطال فَرحه»([5]).
از ابوموسی اشعری س روایت است که مردی گفت: ای رسول خدا، انسان زیان دیده آن است که در این کلمات زیان ببیند. فرمود: «درست است. پس آنها را بگویید و بیاموزید چراکه هرکس این کلمات را برای آنچه به دنبال دارند، بگوید و بیاموزد، خداوند متعال غم و اندوه وی را از بین برده و شادمانی وی را مستدام میکند».
2666-1823- (4) (حسن) وعن أبی بکرة س؛ أنَّ رسولَ الله ج قال: «کلماتُ المکْروبِ: (اللهم رحمتَکَ أرجو، فلا تَکِلْنی إلى نفسی طرْفَةَ عیْنٍ، وأصلِحْ لی شأنی کلَّهُ)».
رواه الطبرانی([6])، وابن حبان فی "صحیحه"، وزاد فی آخره: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ».
از ابی بکره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دعای ناراحتی و مصیبت این است که بگوید: (بار خدایا! خواهان رحمت تواَم، یک لحظه مرا به خودم وامگذار و تمام امورم را اصلاح بفرما».
و در پایان روایت ابن حبان آمده است: «لا إله إلا أنت».
2667-1145- (5) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ لَزِمَ الِاسْتِغْفَارَ؛ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْ کُلِّ ضِیقٍ مَخْرَجًا، وَمِنْ کُلِّ هَمٍّ فَرَجًا، وَرَزَقَهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ».
رواه أبو داود واللفظ له، والنسائی وابن ماجه والحاکم والبیهقی؛ کلهم من روایة الحکم بن مصعب، وقال الحاکم: "صحیح الإسناد". [مضی 14- الذکر/16]
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس استغفار را بر خود لازم بگیرد، خداوند متعال در برابر تمام سختیها راهی پیش روی وی قرار میدهد و از تمام نگرانیها او را میرهاند و از جایی که تصور نمیکند به او روزی میدهد».
2668-1146- (6) (موضوع) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أیضاً ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ قَالَ: (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ بَعْدَ کُلِّ شَیْءٍ، وَلَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ یَبقى ربُّنا ویَفنى کُلُّ شَیءٍ)؛ عُوفِیَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ».
رواه الطبرانی.
همچنین از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: «لا إله إلا الله قبلَ کُلِّ شیءٍ، لا إله إلا الله بَعدَ کُلِّ شیءٍ، ولا إله إلا الله یَبقى ربُّنا ویَفنى کُلُّ شیءٍ» از نگرانی و غم و انده رهایی مییابد».
2669-1147- (7) (ضعیف) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «مَن قَالَ: (لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ)؛ کَانَ دَوَاءٌ مِنْ تِسْعَةٍ وَتِسْعِینَ دَاءً أَیْسَرُهَا الْهَمُّ».
رواه الطبرانی فی "الأوسط" والحاکم؛ کلاهما من روایة بشر بن رافع أبی الأسباط وقال الحاکم "صحیح الإسناد". [مضی14- الذکر/9].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس بگوید: «لا حولَ ولا قوَّة إلا بالله» دوای نود و نه بیماری میباشد که سادهترین آنها نگرانی است».
2670-1824- (5) (صحیح) وَعَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ ل قَالَتْ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا أُعَلِّمُکِ کَلِمَاتٍ تَقُولِینَهُنَّ عِنْدَ الْکَرْبِ أَوْ فِی کَرْبِ؟ (أَللَّهُ أَللَّهُ رَبِّی، لَا أُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا)».
رواه أبو داود - واللفظ له - والنسائی وابن ماجه([7]).
از اسماء بنت عُمَیس ل روایت است که رسول الله ج به من فرمود: «آیا کلماتی به تو نیاموزم که آنها را هنگام مصیبت و گرفتاری یا در مصیبت و گرفتاری بگویی: (الله الله ربی لا أشرک به شیئا): الله الله پروردگار من است و برای او شریکی قرار نمیدهم».
0-1148- (8) (موضوع) ورواه الطبرانی فی "الدعاء"، وعنده: «فلیقُل: (الله ربِّی لا أشرِکُ به شَیئاً)؛ ثلاث مرَّاتٍ». وزاد: وکان ذلک آخر کلام عمر بن عبدالعزیز عند الموت([8]).
و در روایت طبرانی آمده است: «پس باید سه بار بگوید: «الله ربِّی لا أشرک به شیئاً» و میافزاید: و این آخرین سخنان عمر بن عبدالعزیز به هنگام مرگ بود.
2671-1825- (6) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج کَانَ یَقُولُ عِنْدَ الکَرْبِ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ العَظِیمُ الحَلِیمُ([9])، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمُ».
رواه البخاری ومسلم([10]).
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج هنگام اندوه و پریشانی میفرمود: (لاَ إِلَهَ إِلَّا اللهُ العَظِیمُ الحَلِیمُ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللهُ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ، لاَ إِلَهَ إِلَّا اللهُ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ وَرَبُّ العَرْشِ الکَرِیمُ): هیچ معبودی به حق جز خدای بزرگِ بردبار وجود ندارد. هیچ معبودی به حق جز الله که صاحب عرش بزرگ است وجود ندارد، هیچ معبودی به حق جز الله که پروردگار آسمانها و زمین و عرش کریم است وجود ندارد».
2672-1826- (7) (صحیح) وَعَنْ سَعْدِ بن أبی وقاص س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «دَعْوَةُ ذِی النُّونِ إِذْ دَعَا وَهُوَ فِی بَطْنِ الحُوتِ: (لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ)؛ فَإِنَّهُ لَمْ یَدْعُ بِهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ فِی شَیْءٍ قَطُّ؛ إِلَّا اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ».
رواه الترمذی - واللفظ له – والنسائی، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از سعد بن ابی وقاص س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «دعای ذی النون هنگامیکه در شکم ماهی دعا مینمود این بود: (لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ) بود. هیچ مسلمانی با آن در مورد امری دست به دعا برنمیدارد مگر اینکه خداوند اجابت میفرماید».
0-1149- (9) (ضعیف جداً) وزاد الحاکم فی روایة له: فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! هَلْ کَانَتْ لِیُونُسَ خَاصَّةً، أَمْ لِلْمُؤْمِنِینَ عَامَّةً؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا تَسْمَعُ إلی قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: «فَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ»؟» [مضی15- الدعاء/2].
و در روایت حاکم چنین وارد شده: مردی گفت: ای رسول خدا، آیا این دعا مخصوص یونس است یا برای تمام مومنان است؟ رسول الله ج فرمود: «آیا به کلام الهی گوش ندادی که میفرماید: ﴿وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [الأنبیاء: 88] «و از اندوه نجاتش دادیم و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم».
2673-1150- (10) (ضعیف) وَعَن ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَلَا أُعَلِّمُکَ الْکَلِمَاتِ الَّتِی تَکَلَّمَ بِهَا مُوسَى ÷ حِینَ جَاوَزَ الْبَحْرَ بِبَنِی إِسْرَائِیلَ؟». فَقُلْنَا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ: «قُولُوا: اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، وَإِلَیْکَ الْمُشْتَکَى، وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». قَالَ عَبْدُاللَّهِ: فَمَا تَرَکْتُهُنَّ مُنْذُ سَمِعْتُهُنَّ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج.
رواه الطبرانی فی "الصغیر" بإسناد جید([11]).
از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آیا کلماتی را به تو نیاموزم که موسی به هنگام عبور از دریا همراه بنی اسرائیل، بر زبان آورد؟». گفتیم: بله ای رسول خدا؛ فرمود: «بگویید: «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ، وَإِلَیْکَ الْمُشْتَکَى، وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»؛ عبدالله میگوید: از زمانی که این کلمات را از رسول الله ج شنیدم، آنها را ترک نکردم.
2674-1151- (11) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِذَا نَادَى الْمُنَادِی فُتِحَتْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَاسْتُجِیبَ الدُّعَاءُ، فَمَنْ نَزَلَ بِهِ کَرْبٌ أَوْ شِدَّةٌ فَلْیَتَحَیَّنِ الْمُنَادِی، فَإِذَا کَبَّرَ کَبِّرَ، وَإِذَا تَشَهَّدَ تَشَهَّدَ، وَإِذَا قَالَ: (حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ)، قَالَ: (حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ)، وَإِذَا قَالَ: (حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ)، قَالَ: (حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ)، ثُمَّ یَقُولُ: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ الصَّادِقَةِ الْمُسْتَجَابَةِ الْمُسْتَجَابُ لَهَا دَعْوَةِ الْحَقُّ، وَکَلِمَةِ التَّقْوَى، أَحْیِنَا عَلَیْهَا، وَأَمِتْنَا عَلَیْهَا، وَابْعَثْنَا عَلَیْهَا، وَاجْعَلْنَا مِنْ خِیَارِ أَهْلِهَا أَحْیَاءً وَأَمْوَاتًا). ثُمَّ یَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَتَهُ».
رواه الحاکم من روایة عفیر بن معدان وهو واهٍ، وقال: "صحیح الإسناد". [مضی 5- الصلاة/5]
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چون موذن اذان دهد درهای آسمان باز میشود و دعا اجابت میشود. پس کسیکه دچار غم و اندوه و مصیبتی میشود در انتظار اذان موذن باشد و فرصت را غنیمت شمرده و چون تکبیر گفت تکبیر بگوید و چون شهادتین گفت شهادتین بگوید و چون «حی على الصلاة» و «حی على الفلاح» گفت، این کلمات را تکرار کند، سپس بگوید: (اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ الصَّادِقَةِ الْمُسْتَجَابَةِ الْمُسْتَجَابُ لَهَا دَعْوَةِ الْحَقُّ، وَکَلِمَةِ التَّقْوَى، أَحْیِنَا عَلَیْهَا، وَأَمِتْنَا عَلَیْهَا، وَابْعَثْنَا عَلَیْهَا، وَاجْعَلْنَا مِنْ خِیَارِ أَهْلِهَا أَحْیَاءً وَأَمْوَاتًا) سپس نیازش را مطرح کند».
2675-1152- (12) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَا کَرَبَنِی أَمْرٌ إِلَّا تَمَثَّلَ لِی جِبْرِیلُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! قُلْ: (تَوَکَّلْتُ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ، وَ ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَمۡ یَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ شَرِیکٞ فِی ٱلۡمُلۡکِ وَلَمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلِیّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَکَبِّرۡهُ تَکۡبِیرَۢا﴾».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ امری اسباب ناراحتی مرا فراهم نکرد مگر اینکه جبریل آمده و گفت: ای محمد بگو: توکل میکنم بر زندهای که نمیمیرد و «ستایش برای الله است که فرزندی (برای خود) بر نگزیده و او را در فرمانروای هیچ شریکی نیست و بخاطر ناتوانی (و ذلت حامی و) سرپرستی برای او نیست و او را به شایستگی بزرگ بشمار».
رواه الطبرانی، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"([12]).
2676-1153- (13) (ضعیف معضل) وروى الأصبهانی عن إبراهیم - یعنی ابن الأشعَثِ – قال: سمعتُ الفُضَیل یقول: إنَّ رَجُلاً على عَهْدِ رَسولِ الله ج أَسَرهُ العَدُوُّ فأَرادَ أبوهُ أنْ یَفْدِیَه، فأَبَوْا علیه إلا بشَیْءٍ کثیر لَمْ یُطِقْهُ، فَشکا ذلکَ إلى النبیِّ ج فقالَ: «اکْتُبْ إلیه فَلْیُکْثِرْ مِنْ قولِهِ: (تَوَکَّلْتُ على الحی الذی لا یموتُ، و ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا﴾ إلى آخرها)». قال: فکَتَبَ بها الرجلُ إلى ابْنِه، فجَعَلَ یقولُها، فَغَفِلَ العَدُوُّ عنهُ، فاسْتاقَ أربعین بَعیراً فَقَدِمَ، وقَدِم بها إلى أبیهِ.
(قال الحافظ): "وهذا معضل".
از ابراهیم بن اشعث روایت است: از فضیل شنیدم که میگوید: مردی در زمان رسول خدا ج توسط دشمن اسیر شد. پدرش خواست در برابر آزادی فرزندش فدیه بپردازد. اما آنها اموال زیادی مطالبه کردند که از توان وی خارج بود. پس در این زمینه به رسول الله ج شکایت کرد. رسول الله ج فرمود: «برای او نامهای بنویس که این ذکر را زیاد بگوید: «توکلتُ على الحی الذی لا یموتُ، و﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًا﴾» راوی میگوید: پس نامهای با این مضمون نوشت و آن را همراه مردی به سوی فرزندش فرستاد. و او نیز این کلمات را بنا بر سفارش رسول الله ج میگفت. پس دشمن از وی غافل شد و باعث شد چهل شتر رم کنند و با شتری نزد پدرش آمد.
2677- وتقدم فی "باب لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم" [14- الذکر/9] عن محمد بن إسحاق قال: جاء مالکٌ الأشجَعِیٌّ إلى النبی ج فقال: أُسِرَ ابنی عوفٌ، فقال لَهُ: «أرْسِل إلیه أنَّ رسولَ الله ج یأْمُرُکَ أَنْ تُکْثِرَ من قولِ: (لا حولَ ولا قوَّةَ إلا بالله)» فذکر الحدیث.
از محمد بن اسحاق روایت است: مالک اشجعی نزد رسول الله ج آمده و گفت: فرزندم عوف اسیر شده است. رسول الله ج به او گفت: «به او این پیام را برسان که رسول الله ج تو را امر نموده این ذکر را زیاد بگویی: (لا حول ولا قوَّةَ إلا بالله)».
18 -(الترهیب من الیمین الکاذبة الغموس)
([1]) اسم کوهی در یمن. "النهایة".
قلت: وفی "زوائد المسند" (1/ 153): (صیر) بحذف الباء الموحدة، وکذا فی "معجم البلدان".
([2]) الأصل: (ألا)، والتصویب من "أبی داود" (1555). وفی إسناده ضعیف بینته فی "ضعیف أبی داود" (272).
([3]) قلت: کأنه یعنی ابن عبدالرحمن الدمشقی صاحب أبی أمامة، وسواء أراد هذا أو غیره، فلیس به، وإنما هو القاسم بن محمد، کذلک وقع عند البزار والحاکم، وقد سمع من عائشة وهی عمَّته، وهو ثقة فقیه، والآفة (الحکم) هذا، قال أحمد: "أحادیثه موضوعة". وبه تعقبه الذهبی.
([4]) قلت: قد أثبت سماعه منه جماعة من الأئمة منهم البخاری، والمثبت مقدم على النافی، وقد حضر وفاة أبیه واستوصاه. وأما أبو سلمة الجهنی فهو موسى بن عبدالله الجهنی، وهو ثقة من رجال مسلم؛ وقد خفی اسمه وحاله على جمع کما حققته فی تحقیق الکلام علیه فی هذا الحدیث فی "الصحیحة" (199)؛ فراجعه فإنَّه هام.
([5]) قلت: أعله الهیثمی (10/ 137) بأن فیه من لم یعرفه. ونقله الثلاثة الجهلة عنه، وعقبوا علیه بقولهم (2/ 600): "وقد صحح إسناده الشیخ أحمد شاکر رحمه الله (3712)"! فکذبوا علیه وما قصدوا! وإنما أُتُوا من عیهم وجهلهم، فالشیخ إنما صحح إسناد حدیث أبی مسعود المشار إلیه أعلاه، وأصاب. ولکنه وقع فی وهم فاحش خلاصته: أن حدیث أبی موسى رواه أبو داود والترمذی والنسائی. . وعزاه لابن حجر! فانظر بیان ذلک فی "الصحیحة" (1/ 386-387 - المعارف).
([6]) قلت: عزوه إلیه یشعر أنّه لم یروه أحد من أصحاب السنن، ولیس کذلک، فقد أخرجه أبو داود فی "سننه - الأدب" فی الحدیث (5090)، ولذلک خفی على المقلدین الثلاثة!
([7]) انظر تخریجه وتحقیق الکلام على راویه (أبو طعمة) وأنَّه ثقة فی "الصحیحة" (2755).
([8]) قلت: هذه الروایة فیها (الغلاّبی) یضع، کما هو مبین فی "الصحیحة" تحت الحدیث (2755)، وقد خبط الثلاثة -کما هی العادة- فخلطوا هذه الروایة بالروایة التی فی "الصحیح" فصدروهما بقولهم: "حسن"! دون تمییز!!
([9]) الأصل: "الحلیم العظیم" على القلب، والتصویب من "الصحیحین"، والسیاق لمسلم.
([10]) فی الأصل هنا قوله: "والترمذی؛ إلا أنَّه قال فی الأولى: "لا إله إلا الله العلیُّ الحَلیمُ". والنسائی وابن ماجه؛ إلا أنْه قال: "لا إله إلا الله الحلیمُ الکریمُ، سبحانَ الله ربِّ العرشِ العظیمِ، سبحانَ الله ربِّ السماوات السبعِ وربِّ العرشِ الکریمِ"). قلت: وروایتهما فیها شذوذ عندی.
([11]) قلت: بل ضعیف، أعله الهیثمی بقوله: ". . وفیه من لم أعرفهم". وهم ثلاثة على نسق واحد، وهو فی "الروض النضیر" (609).
([12]) کذا قال، وفی إسناده (1/ 509) سعد بن سعید بن أبی سعید المقبری، وهو لین الحدیث. ثم خرجته فی "الضعیفة" (6317).