ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ترغیب به خوردن سرکه و زیتون و کَندن گوشت با دندان بدون تکه کردن با چاقو، اگر حدیث صحیح باشد
3086-2124- (1) (صحیح) عَنْ جَابِرٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج سَأَلَ أَهْلَهُ الْأُدُمَ، فَقَالُوا: مَا عِنْدَنَا إِلَّا الخَلٌّ، فَدَعَا بِهِ فَجَعَلَ یَأْکُلُ بِهِ وَیَقُولُ: «نِعْمَ الْأُدُمُ الْخَلُّ، نِعْمَ الْأُدُمُ الْخَلُّ». قَالَ جَابِرٌ: فَمَا زِلْتُ أُحِبُّ الْخَلَّ مُنْذُ سَمِعْتُهَا مِنْ نَبِیِّ اللهِ ج. قَالَ طَلْحَةُ بن نافع: وَمَا زِلْتُ أُحِبُّ الْخَلَّ مُنْذُ سَمِعْتُهَا مِنْ جَابِرٍ.
رواه مسلم([1]).
از جابر س روایت است که رسول الله ج از خانوادهاش خورش طلب نمود، گفتند: چیزی جز سرکه نداریم؛ پس رسول الله ج آن را طلب کرده و خورده و میفرمود: «سرکه خورش خوبی است، سرکه خورش خوبی است». جابر میگوید: از زمانی که این را از رسول الله ج شنیدم پیوسته سرکه را دوست دارم. و طلحة بن نافع میگوید: از زمانی که آن را از جابر شنیدم، سرکه را دوست دارم.
وروى أبو داود والترمذی وابن ماجه منه: «نِعْم الإدام الخلُّ».
3087-2125- (2) (صحیح لغیره) وَعَنْ أُمِّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِی طَالِبٍ ل قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ ج فَقَالَ: «هَلْ عِنْدَکُمْ شَیْءٌ؟». فَقُلْتُ: لَا، إِلَّا کِسَرٌ یَابِسَةٌ وَخَلٌّ. فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «قَرِّبِیهِ، فَمَا أَقْفَرَ بَیْتٌ مِنْ أُدْمٍ فِیهِ خَلٌّ»([2]).
رواه الترمذی وقال: "حدیث حسن غریب".
از ام هانی دختر ابوطالب ل روایت است که رسول الله ج نزد من آمد و فرمود: «آیا نزد شما چیزی [برای خوردن] هست؟». گفتم: نه، مگر تکه نان خشکی و سرکه. رسول الله ج فرمود: «آن را بیاور، خانهای که در آن سرکه باشد از خوردنی خالی نیست».
3088-1287- (1) (موضوع) وروى ابن ماجه عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَاذَانَ([3]) قَالَ: حَدَّثَتْنِی أُمُّ سَعْدٍ قَالَتْ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج عَلَى عَائِشَةَ وَأَنَا عِنْدَهَا، فَقَالَ: «هَلْ مِنْ غَدَاءٍ؟». قَالَتْ: عِنْدَنَا خُبْزٌ وَتَمْرٌ وَخَلٌّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «نِعْمَ الْإِدَامُ الْخَلُّ، اللَّهُمَّ بَارِکْ فِی الْخَلِّ؛ فَإِنَّهُ کَانَ إِدَامَ الْأَنْبِیَاءِ قَبْلِی، وَلَمْ یَفْتَقِرْ بَیْتٌ فِیهِ خَلٌّ».
از محمد بن زاذان روایت است: ام سعد برای من روایت کرده و میگوید: رسول الله ج نزد عایشه آمده و من با عایشه بودم. فرمود: «آیا غذایی هست؟». عایشه گفت: نزد ما نان و خرما و سرکه است. رسول الله ج فرمودند: «بهترین چیزی که با نان خورده میشود سرکه است. پروردگارا در سرکه برکت قرار ده. براستی که سرکه غذای پیامبران قبل از من بوده است و خانهای که در آن سرکه باشد خالی از غذا نیست».
3089-2126- (3) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی أَسِیدٍ س عَن رَسُولِ الله ج قَالَ: «کُلُوا الزَّیْتَ وَادَّهِنُوا بِهِ؛ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ».
رواه الترمذی وقال: "حدیث غریب". والحاکم وقال: "صحیح الإسناد".
از ابو اُسَید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روغن زیتون را بخورید و به بدن خود مالیده و خود را با آن چرب کنید؛ زیرا زیتون از شجره مبارکه است».
3090-1288- (2) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س مرفوعاً قَالَ: «کُلُوا الزَّیْتَ وَادَّهِنُوا بِهِ؛ فَإِنَّهُ طَیِّبٌ مُبَارَکٌ».
رواه الحاکم شاهداً.
از ابوهریره س روایت است که میگوید: «روغن زیتون بخورید و خود را با آن چرب کنید چراکه آن پاک و پربرکت است».
3091-2127- (4) (حسن لغیره) وَعَنْ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «کُلُوا الزَّیْتَ وَادَّهِنُوا بِهِ؛ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکَةٍ».
رواه ابن ماجه والترمذی وقال: "لا نعرفه إلا من حدیث عبد الرزاق، وکان عبدالرزاق یضطرب فی روایة هذا الحدیث". ورواه الحاکم وقال: "صحیح على شرط الشیخین". وهو کما قال([4]).
از عمر بن خطاب س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «روغن زیتون را بخورید و به بدن خود بمالید، زیرا زیتون از شجره مبارکه است».
3092-1289- (3) (ضعیف) وَعَنْ صَفْوَان بْن أُمَیَّةَ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «انْهَسُوا اللَّحْمَ نَهْسًا([5])؛ فَإِنَّهُ أَهْنَأُ وَأَمْرَأُ».
از صفوان بن امیه روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گوشت را با دندان پیشین گرفته و بکنید، چنین لذیذتر و هضمی آسانتر دارد».
رواه أبو داود، والترمذی واللفظ له، والحاکم وقال: "صحیح الإسناد"، ولفظه: قَالَ: رَآنِی رَسُولُ اللَّهِ ج وَأَنَا آخُذُ اللَّحْمَ مِنَ الْعَظْمِ بِیَدِی، فَقَالَ: «یَا صَفْوَانُ!». قُلْتُ: لَبَّیْکَ. قَالَ: «قَرِّبَ اللَّحْمَ مِنْ فِیکَ؛ فَإِنَّهُ أَهْنَأُ وَأَمْرَأُ».
و روایت حاکم چنین است: رسول الله ج مرا دید که با دستم گوشت را از استخوان جدا کرده و میخورم. فرمود: «ای صفوان»؛ گفتم: گوش به فرمانم. فرمود: «گوشت را به دهانت نزدیک کن (و با دندان آن را از استخوان جدا کن) چنین لذیذتر و هضم آن (برای معده) آسانتر است».
(قال الحافظ عبدالعظیم): "رواه الترمذی عن عبدالکریم بن أبی أمیة المعلم عن عبدالله بن الحارث عنه. وقال: "حدیث غریب لا نعرفه إلا من حدیث عبدالکریم". (قال الحافظ): "عبدالکریم هذا واهٍ، روى له البخاری تعلیقاً، ومسلم متابعة، وقد روی من غیر حدیثه، فرواه أبو داود والحاکم من حدیث عبدالرحمن بن معاویة عن عثمان بن أبی سلیمان عنه. وعثمان لم یسمع من صفوان. والله أعلم([6])".
3093-1290- (4) (منکر) وَعَنْ عَائِشَةَ ل؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «لَا تَقْطَعُوا اللَّحْمَ بِالسِّکِّینِ؛ فَإِنَّهُ مِنْ صَنِیعِ الْأَعَاجِمِ، وَانْهَشُوهُ نَهشاً؛ فَإِنَّهُ أَهْنَأُ وَأَمْرَأُ».
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گوشت را با چاقو قطع نکنید، چرا که این شیوه اعاجم است بلکه آن را با دندان بکنید که لذیذتر و هضم آن آسانتر است».
رواه أبو داود وغیره عن أبی معشر، عن هشام بن عروة، عن أبیه، عنها. وأبو معشر هذا اسمه نجیح؛ لم یترک، ولکن هذا الحدیث مما أنکر علیه، وقد صح أن النبی ج "احتزَّ من کتف شاةٍ، فأکل ثم صلّى". والله أعلم([7]).
6-(الترغیب فی الاجتماع على الطعام)
([1]) قلت: لکنْ سیاق المصنف لیس عند "مسلم"، وإنما هو مرکب من روایتین عنده من طریقین مختلفین عن جابر (6/ 125)، وکان فی الأصل: "نعم الإدام" فی المرة الثالثة، فحذفتها لأنَّها لیست عنده.
([2]) قوله: "فما أقفر" أی: ما خلا. و (القفار): الطعام بلا أُدْم، وکان الأصل (إدام) فصححته من الترمذی. والحدیث مخرج فی "الصحیحة" (2220) لشاهد له.
([3]) قلت: مدنی متروک، ولعل المؤلف إنما بدأ به دون البدء بالصحابی کما هی القاعدة، لیشیر إلى أنه علة الحدیث، لکن فاته أن راویه عنه -وهو عنبسة بن عبدالرحمن- شر منه؛ فقد رماه أبو حاتم بالوضع! ثم ألیس کان الأولى تصدیره بصیغة التمریض: (روی) ثم یقول إن شاء: رواه ابن ماجه وفیه خلاف. .؟!
([4]) کذا قال، وهو مردود بالاضطراب الذی أشار إلیه الترمذی، والراجح منه أنَّه مرسل، کما بینته فی "الصحیحة" (379)، وفیه تخریج شواهد له تقویه.
([5]) گرفتن گوشت با گوشه دندانها. و (النهش) با شین: گرفتن آن با تمام دندان میباشد.
([6]) قلت: فیه علة أخرى وهی سوء حفظ ابن معاویة. وقد خرجته فی "الضعیفة" (2193).
([7]) یشیر المؤلف بهذا الحدیث الصحیح إلى نکارة حدیث نجیح.