ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ترهیب از یاری و مساعدت کسی که بر حق نیست و میانجیگری جهت عدم اجرای حدی از حدود الهی و جز آن
3263-2248- (1) (صحیح) عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ حَالَتْ شَفَاعَتُهُ دُونَ حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ؛ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ ﻷ، وَمَنْ خَاصَمَ فِی بَاطِلٍ وَهُوَ یَعْلَمُ؛ لَمْ یَزَلْ فِی سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى یَنْزِعَ، وَمَنْ قَالَ فِی مُؤْمِنٍ مَا لَیْسَ فِیهِ؛ أَسْکَنَهُ اللَّهُ رَدْغَةَ الْخَبَالِ، حَتَّى یَخْرُجَ مِمَّا قَالَ».
رواه أبو داود - واللفظ له-، والطبرانی بإسناد جید نحوه([1]). ورواه الحاکم مطولاً ومختصراً، وقال فی کل منهما: "صحیح الإسناد".
از ابن عمر ب روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «کسیکه در حدی از حدود الهی میانجیگری کند، پس با خداوند مخالفت نموده است و هرکس به خاطر امری باطل که [باطل بودن آن را]([2]) میداند، مجادله و دشمنی بورزد، همچنان مورد خشم خدا میباشد تا از آن دست بردارد؛ و هرکس به مؤمنی چیزی نسبت دهد که در او نیست، خداوند متعال او را در میان عصارهی بدن جهنمیان سکونت میدهد تا زمانی که از گناه آنچه گفته پاک گردد».
(صحیح لغیره) ولفظ المختصر قال: «مَنْ أَعَانَ عَلَى خُصُومَةٍ بِغَیْرِ حَقٍّ؛ کَانَ فِی سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى یَنْزِعَ».
و متن مختصر آن که حاکم روایت نموده چنین است: «کسیکه به مجادلهای ناحق یاری رساند، در خشم خدا به سر میبرد تا زمانی که از آن دست بردارد».
(صحیح لغیره) وفی روایة لأبی داود: «مَنْ أَعَانَ عَلَى خُصُومَةٍ بِظُلْمٍ؛ فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ».
و در روایت ابوداود آمده است: «و کسیکه در مجادلهای برای اجرای ظلم یاری رساند، پس خشم خدا او را در بر میگیرد».
(الرَّدْغَةُ) به فتح راء و سکون دال و همچنین تحریک آن: عبارت است از گل و لای. و (ردغةُ الخبال) به فتح خاء عبارت است از عصاره و چکیدهی دوزخیان یا عرق آنها؛ چنانکه تفسیر آن در «صحیح مسلم» و غیر آن([3]) آمده است.
3264-2249- (2) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ ب عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج قَالَ: «مَثَلُ الَّذِی یُعِینُ قَوْمَهُ عَلَى غَیْرِ الْحَقِّ؛ کَمَثَلِ بَعِیرٍ تَرَدَّى فِی بِئْرٍ، فَهُوَ یُنْزَعُ مِنْهَا بِذَنَبِهِ».
رواه أبو داود، وابن حبان فی "صحیحه". وعبدالرحمن لم یسمع من أبیه([4]).
(قال الحافظ): "ومعنى الحدیث: أنه قد وقع فی الإثم وهلک؛ کالبعیر إذا تردى فی بئر، فصار ینزع بذنبه، ولا یقدر على الخلاص".
از عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود از پدرش س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مثال کسیکه قومش را در غیر حق یاری میرساند، همانند شتری است که در چاهی پرت میشود و از آن با دمش بیرون آورده میشود».
حافظ میگوید: «معنای حدیث این است: وی چنان غرق در گناه و هلاکت شده همانند شتری که در چاهی افتاده او را با دمش بیرون میکشند، اما راه نجاتی برای او وجود ندارد».
3265-1359- (1) (ضعیف) وَعن أبی الدرداء س عن النبی ج قال: «أیُّما رجُلٍ حالَت شفاعَتُه دونَ حدٍّ مِن حدودِ الله؛ لم یَزَل فی غَضَبِ([5]) الله حتى یَنزِعَ، وأیُّما رجُلٍ شَدَّ غضباً على مسلمٍ فی خصومَةٍ لا عِلمَ لَهُ بِها؛ فقد عانَدَ الله حقَّهُ، وحَرِصَ على سُخطِهِ، وعلیه لَعنَةُ الله تَتَابَعُ إلى یومِ القیامة. وأیُّما رجلٍ أشاعَ على رَجُلٍ مسلمٍ بِکَلِمَةٍ([6]) وهو منها بَریءٌ سَبَّه بها فی الدنیا؛ کان حقّاً على الله أن یُذیبَه یومَ القِیامةِ فی النارِ، حتَّى یأتیَ بِنَفَاذٍ ما قالَ».
از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرگاه کسی در مورد حدی از حدود الهی میانجیگری کند، تا زمانی که از این عمل دست بردارد، در خشم و غضب خداوند میباشد؛ و هرگاه کسی در خصومتی که بدان علم و آگاهی ندارد با مسلمانی به خشونت و تندی رفتار کند، درحقیقت مخالفت در حق خداوند برخاسته است و بر خشم خدا حریص شده و پیوسته تا روز قیامت لعنت خداوند بر او میباشد. و هرگاه کسی چیزی را در مورد مسلمانی که از آن بری هست، شایع کند و اینگونه به دشنام وی در دنیا روی آورد، این حق بر خداوند خواهد بود که او را در روز قیامت به آتش دوزخ بیندازد تا راه رهایی از عذاب آنچه گفته بیابد».
رواه الطبرانی، ولا یحضرنی الآن حال إسناده، وروى بعضه بإسناد جید([7]) قال: «مَنْ ذَکَرَ امْرَأً بِشَیءٍ لَیْسَ فِیهِ لِیَعِیبَهُ؛ حَبَسَهُ اللَّهُ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى یَأْتِیَ بِنَفَاذِ مَا قَالَ فِیهِ».
و در روایت طبرانی آمده است: «هرکس دیگری را به امری توصیف کند که در او نباشد و چنین در پی عیبجویی او باشد، خداوند متعال او را در آتش حبس میکند تا راه رهایی از عذاب آنچه گفته بیابد».
3266-1360- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَالَتْ شَفَاعَتُهُ دُونَ حَدٍّ مِن حُدُودِ اللَّهِ؛ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ فِی مُلْکِهِ، وَمَنْ أَعَانَ عَلَى خُصُومَةٍ لَا یَعْلَمُ أَحَقٌّ أَوْ بَاطِلٌ؛ فَهُوَ فِی سَخَطِ اللَّهِ حَتَّى یَنْزِعَ، وَمَنْ مَشَى مَعَ قَوْمٍ یُرَى أَنَّهُ شَاهِدٌ، وَلَیْسَ بِشَاهِدٍ؛ فَهُوَ کَشَاهِدِ زُورٍ، وَمَنْ تَحَلَّمَ کَاذِبًا؛ کُلِّفَ أَنْ یَعْقِدَ بَیْنَ طَرَفَیْ شَعِیرَةٍ. وِسِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ، وَقِتَالُهُ کُفْرٌ».
رواه الطبرانی من روایة رجاء([8]) بن صبیح السّقَطی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس میانجیگری وی مانع اجرای حدی از حدود الهی شود، درحقیقت به مخالفت با خداوند در پادشاهیاش برخاسته است؛ و هرکس در خصومتی به یاری برخیزد که نمیداند بر حق است یا باطل، یاری کند تا زمانی که از یاری او دست بردارد در خشم و غضب خداوند میباشد. و هرکس همراه قومی حرکت کند که گمان میکنند او شاهد است درحالیکه چنین نیست، وی شاهدی دروغین است. و هرکس خوابی که ندیده به دروغ بیان کند مکلف میشود تا دو طرف جو را بهم گره بزند. و دشنام دادن مسلمان فسق و کشتن او کفر است».
3267-1361- (3) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ أَعَانَ ظَالِمًا بِبَاطِلٍ لِیُدْحَضَ([9]) بِهِ حَقًّا؛ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ وَذِمَّةِ رَسُولِهِ».
رواه الطبرانی والأصبهانی.
از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس ظالمی را در باطلی یاری کند تا به این وسیله حقی را نابود کند، از عهد و امان الله و رسولش برائت جسته است».
3268-1362- (4) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَوْسِ بْن شُرَحْبِیلَ أَحَدَ بَنِی أَشجَعِ؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «مَنْ مَشَى مَعَ ظَالِمٍ لِیُعِینَهُ وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ ظَالِمٌ؛ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِسْلَامِ».
رواه الطبرانی فی "الکبیر"، وهو حدیث غریب.
از اوس بن شرحبیل روایت است از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «هرکس با ظالمی همراه شود تا او را یاری کند درحالیکه میداند وی ظالم است، درحقیقت از اسلام خارج شده است».
9- (ترهیب الحاکم وغیره من إرضاء الناس بما یسخط الله ﻷ)
([1]) کذا قال! وهو عند الطبرانی فی "الکبیر" (12/ 388/ 13435) و"الأوسط" (7/ 253/ 6487) من طریق عطاء الخراسانی، عن حمران قال: سمعت ابن عمر. . .، فعطاء الخراسانی صدوق یهم کثیراً کما فی "التقریب". وشیخه (حمران) مجهول، وقال الحافظ: "مقبول". وکان فی الأصل: "وزاد -یعنی الطبرانی- فی آخره: ولیس بخارج"، فحذفته لنکارته ومخالفته للروایات الأخرى مع ضعف إسناده.
([2]) یعنی: باطل بودن آن را میداند یا میداند خود بر باطل است یا میداند طرف دعوای وی بر حق است یا باطلی را که ضد آن حق است میداند اما بر آن اصرار میکند. عون المعبود وحاشیة ابن القیم (10/ 5). مصحح
([3]) مسلم (6/ 100) من حدیث جابر، وسیأتی فی الکتاب (21- الحدود/ 6)، وفیه عن ابن عمر، وابن عمرو أیضاً. فراجعهما بعده بأحادیث.
([4]) قلت: قد أثبت سماعه منه غیر واحد من الأئمة، وهو الصواب کما حققته فی "الصحیحة" (198)، ثم رأیت الناجی قد نقل عن المصنف فی "مختصر السنن" أنَّه سمع من أبیه. قال: "فتناقض کلامه".
([5]) قال الناجی: "إنما لفظ: "فی سخط الله". رواه فی (الکبیر) ".
([6]) یعنی: چیزی در مورد وی بگوید که در حق وی عیب و ایراد میباشد. گفته میشود: «شاع الحدیث وأشاعه»: زمانی که آشکار شود و آن را آشکار کند. و (النَّفَذ): به معنای جای رهایی و نجات میباشد. و معناى آن در حدیث این است که: وی تا زمانی که راه نجات و رهایی یابد عذاب میشود. [کنایه از دوام عذابش میباشد.]
([7]) قلت: کیف وفیه ثلاث علل کشفت عنها فی "غایة المرام فی تخریج الحلال والحرام" (250/ 437)؟! وخبط فیه أیضاً الثلاثة فقالوا (3/ 142): "حسن بشواهده"! وإنما لبعضه بعض الشواهد، وهی فی "الصحیح"، وإن ما یؤکد تخبطهم وأنهم یلقون الکلام على عواهنه دون أی تفکیر أو علم إنما هو الارتجال کیفما اتفق؛ أنهم ضعفوه فی مکان آخر (3/ 499)، وقد أعاده المؤلف فی (23- الأدب /19)، وتخریجهم فی الموضعین واحد، وسوف یُسألون.
([8]) کنیته أبو یحیى، ووقع فی "شعب الإیمان" (2/ 452/ 1-2): "رجاء بن یحیى"، وهو خطأ من الناسخ، وهو ضعیف، والحدیث مخرج فی "الإرواء" (7/ 350-351)، وبعض جمله صحیح.
([9]) یعنی به وسیلهی آن حقی را باطل کند.