ترغیب به ساکت ماندن مگر در باب خیر و ترهیب از پر حرفی
4125-2850-(1) (صحیح) عَنْ أَبِی مُوسَى س قَالَ: قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَیُّ المُسلِمینَ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِهِ»[1].
رواه البخاری ومسلم والترمذی والنسائی.
از ابوموسی س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! کدام گروه از مسلمانان بهتر هستند؟ فرمود: «کسی که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند».
4126-2851-(2) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو بنِ العَاصِ ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِهِ، وَالمُهَاجِرُ[2] مَنْ هَجَرَ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ».
رواه البخاری ومسلم.
از عبدالله بن عمرو بن العاص ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند و مهاجر کسی است که از آنچه خداوند نهی کرده هجرت میکند».
4127-2852-(3) (صحیح) وَعَن عَبْداللهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللهِ ج فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: «الصَّلَاةُ عَلَى مِیقَاتِهَا». قُلْتُ: ثُمَّ مَاذَا یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «أَنْ یَسْلَمَ النَّاسُ مِنْ لِسَانِکَ».
رواه الطبرانی بإسناد صحیح، وصدره فی «الصحیحین». [مضی لفظهما 5- الصلاة/14]
از عبدالله بن مسعود س روایت است: از رسول الله ج پرسیده و گفتم: برترین اعمال کدام است؟ فرمود: «نماز در وقت آن». گفتم: ای رسول الله ج! بعد از آن چیست؟ فرمود: «مردم از زبانت در امان باشند».
4128-2853-(4) (صحیح) وَعَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ س قَالَ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَى رَسُولِ الله ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! عَلِّمْنِی عَمَلًا یُدْخِلُنِی الْجَنَّةَ؟ قَالَ: «إِنْ کُنْتَ أَقْصَرْتَ الْخُطْبَةَ لَقَدْ أَعْرَضْتَ الْمَسْأَلَةَ، أَعْتِقِ النَّسَمَةَ، وَفُکَّ الرَّقَبَةَ، فَإِنْ لَمْ تُطِقْ ذَلِکَ فَأَطْعِمِ الْجَائِعَ، وَاسْقِ الظَّمْآنَ، وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ، وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ، فَإِنْ لَمْ تُطِقْ ذَلِکَ فَکُفَّ لِسَانَکَ إِلَّا عَن خَیْرٍ» مختصر.
رواه أحمد، وابن حبان فی «صحیحه»، والبیهقی. وتقدم بتمامه فی «العتق» [16-البیوع/25].
از براء بن عازب س روایت است که بادیهنشینی نزد رسول الله ج آمده و گفت: ای رسول الله ج! عملی به من بیاموز که مرا وارد بهشت کند. فرمود: «هرچند سخنی کوتاه گفتی اما این مساله بسیار گسترده است؛ فرد اسیر یا بردهای را آزاد کن و اگر توانایی نداشتی گرسنهای را سیر نما و به تشنهای آب بده و امر به معروف و نهی از منکر نما. و اگر توانایی نداشتی پس زبانت را به جز در خیر نگهدار».
4129-2854- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا النَّجَاةُ؟ قَالَ: «أَمْسِکْ[3] عَلَیْکَ لِسَانَکَ، وَلْیَسَعْکَ بَیْتُکَ، وَابْکِ عَلَى خَطِیئَتِکَ».
رواه أبو داود والترمذی وابن أبی الدنیا فی «العزلة» وفی «الصمت»، والبیهقی فی «کتاب الزهد» وغیره؛ کلهم من طریق عبیدالله بن زحر عن علی بن یزید عن القاسم عن أبی أمامة عنه. وقال الترمذی: «حدیث حسن غریب». [مضی هنا/9]
از عقبه بن عامر س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج نجات در چیست؟ فرمود: «زبانت را حفظ کن و خلوت و عبادت در خانهات را بر خود لازم بگیر و بر گناهت گریه کن».
4130-2855-(6) (حسن لغیره) وَعَنْ ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّه ج: «طُوبَى لِمَنْ مَلَکَ لِسَانَهُ، وَوَسِعَهُ بَیْتُهُ، وَبَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ».
رواه الطبرانی فی «الأوسط» و«الصغیر»، وحسن إسناده. [مضی هناک مع التعلیق علیه].
از ثوبان س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خوشا بر کسی که زبانش را کنترل کرده و در خانهاش مانده و بر گناهش گریه کند».
4131-1701-(1) (ضعیف جدا) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی أُمَامَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ، وَیَشْهَدُ أَنِّی رَسُولُ اللهِ؛ فَلْیَسَعْهُ بَیْتُهُ، وَلْیَبْکِ عَلَى خَطِیئَتِهِ. وَمَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ؛ فَلْیَقُلْ خَیْرًا لِیَغْنَمْ، وَلیَسْکُتْ عَنْ شَرٍّ فَیَسْلَمْ».
رواه الطبرانی والبیهقی فی «الزهد».
4132-2856-(7) (صحیح) وَعَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ یَضْمَنْ لِی[4] مَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَمَا بَیْنَ رِجْلَیْهِ؛ أَضْمَنْ لَهُ الجَنَّةَ».
رواه البخاری والترمذی [مضی21- الحدود/7].
از سهل بن سعد س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس برای من [حفظ] زبان و شرمگاهش را ضمانت کند، من هم بهشت را برایش ضمانت میکنم».
4133-2857-(8) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ وَقَاهُ اللَّهُ شَرَّ مَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ، وَشَرَّ مَا بَیْنَ رِجْلَیْهِ؛ دَخَلَ الجَنَّةَ».
رواه الترمذی وحسنه، وابن حبان فی «صحیحه» [مضی هناک].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خداوند او را از شر زبان و شرمگاهش حفظ کند، وارد بهشت خواهد شد».
(صحیح لغیره) ورواه ابن أبی الدنیا؛ إلا أنه قال: «مَنْ حَفِظَ مَا بَیْنَ لِحْیَیْهِ».
و در روایت ابن ابی الدنیا آمده است: «هرکس زبانش را حفظ کند».
4134-1702-(2) (ضعیف) وَعَن أَبِی جُحَیفَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أیّ الأعمالِ أحَبُّ إلى الله؟». قال: فَسَکَتوا، فَلَم یُجِبهُ أحَدٌ؟ قال: «هو حِفظُ اللِّسانِ».
رواه أبو الشیخ ابن حیان، والبیهقی، وفی إسناده من لا یحضرنی الآن حاله[5].
4135-1073-(3) (ضعیف جدا) ورُوِیَ عن أنَسٍ س قال: قال رسولُ الله ج: «مَن دَفعَ غضَبَهُ؛ دفَعَ الله عنه عذابَهُ، ومَن حَفِظَ لسانَه؛ ستَر الله عَورَتَهُ».
رواه الطبرانی فی «الأوسط»، وأبو یعلى، ولفظه: قال: «مَن خَزَن لسانَهُ؛ ستَر الله عَورَتَهُ، ومَن کَفَّ غَضَبَهُ؛ کَفَّ الله عنه عذابَهُ، ومَنِ اعتَذَر إلى الله؛ قَبِلَ الله عُذرَهُ».
ورواه البیهقی مرفوعاً وموقوفاً على أنس؛ ولعله الصواب.
4136-1704-(4) (ضعیف) وروى الطبرانی فی «الصغیر» و«الأوسط» عنه أیضا عن النبیَّ ج قال: «لا یَبلُغُ العَبدَ حقیقَةَ الإیمانِ؛ حتى یَخزُنَ مِن لِسانِهِ»[6].
4137-2858-(9) (صحیح موقوف) وَعَن عَبْداللهِ بنِ مَسعُودٍ س قَالَ: وَالَّذِی لَا إِلَهَ غَیْرُهُ مَا عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ شَیْءٌ أَحْوَجُ إِلَى طُولِ سِجْنٍ مِنْ لِسَانٍ.
رواه الطبرانی موقوفا بإسناد صحیح.
از عبدالله بن مسعود س روایت است که میگوید: قسم به کسی که معبود بر حقی جز او نیست هیچ چیزی بر روی زمین مانند زبان نیاز به زندانی طولانی ندارد.
4138-2859- (10) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ وَقَاهُ اللَّهُ شَرَّ اثْنَیْنِ وَلَجَ الْجَنَّةَ». فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! ألَا تُخْبِرْنَا؟ فَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ ج، فَأَعَادَ رَسُولُ اللَّهِ ج مَقَالَتَهُ. فَقَالَ الرَّجُلُ: ألَا تُخْبِرْنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج مِثْلَ ذَلِکَ أَیْضًا. ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ یَقُولُ مِثْلَ مَقَالَتَهُ، فَأَسْکَتَهُ رَجُلٌ إِلَى جَنْبِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ وَقَاهُ اللَّهُ شَرَّ اثْنَیْن؛ِ وَلَجَ الْجَنَّةَ: مَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَمَا بَیْنَ رِجْلَیْهِ، مَا بَیْنَ لَحْیَیْهِ وَمَا بَیْنَ رِجْلَیْهِ».
رواه مالک مرسلا هکذا.
(ولج الجنة) به معنای: «دخل الجنة»: «وارد بهشت میشود».
از عطاء بن یسار روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس خداوند او را از شر دو چیز در امان نگه دارد وارد بهشت میگردد». مردی گفت: ای رسول الله ج! آیا [از آن دو چیز] به ما خبر نمیدهی؟ رسول الله ج ساکت ماند، سپس رسول الله ج گفتهاش را تکرار نمود. آن مرد گفت: ای رسول الله ج! آیا به ما خبر نمیدهی؟ سپس رسول الله ج دوباره آن را تکرار نمود. مرد میخواست گفتهاش را تکرار کند که مردی که کنار او نشسته بود او را ساکت نمود. رسول الله ج فرمود: «کسی که خداوند او را از شر دو چیز نگه دارد وارد بهشت میشود: ما بین دو فکش و دو پایش، ما بین دو فکش و دو پایش».
4139-2860-(11) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ حَفِظَ مَا بَیْنَ فَقْمَیْهِ وَفَرْجَهُ؛ دَخَلَ الْجَنَّةَ».
رواه أحمد والطبرانی وأبو یعلى- واللفظ له-، ورواته ثقات.
از ابوموسی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس ما بین دو فکش و شرمگاهش را حفظ کند وارد بهشت میگردد».
وفی روایة للطبرانی: قَالَ لِی رَسُولُ الله ج: «أَلَا أُحَدِّثُکَ بثِنتَینِ مَن فَعَلَهُما دخَلَ الجَنَّةَ؟» قلنا: بلى یا رسولَ الله! قال: «یَحفَظُ الرجلُ ما بَینَ فَقمَیهِ، وما بینَ رِجلَیهِ» [مضی 21- الحدود/7].
و در روایت طبرانی آمده است: رسول الله ج به من فرمود: «آیا در مورد دو چیز با تو سخن نگویم که هرکس آنها را انجام دهد وارد بهشت میگردد». گفتیم: بله ای رسول الله ج! فرمود: «اینکه کسی ما بین دو فکش و دو پایش را حفظ کند».
مراد از (ما بین فقمیه): زبان و منظور از (ما بین رجلیه) شرنگاه میباشد. و(الفقمان) به فتح فاء و سکون قاف: همان «اللحیان» میباشند.
4140-2861-(12) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی رَافِعٍ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «مَنْ حَفِظَ مَا بَیْنَ فَقْمَیْهِ وَفَخِذَیْهِ؛ دَخَلَ الْجَنَّةَ».
رواه الطبرانی بإسناد جید.
از ابو رافع س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس ما بین دو فک و دو رانش را حفظ کند، وارد بهشت میشود».
4141-1705-(5) (ضعیف) وَعَنْ رَکْبٍ الْمِصْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «طُوبَى لِمَنْ عَمِلَ بِعِلْمِهِ، وَأَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَأَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ».
رواه الطبرانی فی حدیث یأتی فی «التواضع» إن شاء الله [هنا/22].
4142-2862-(13) (حسن صحیح) وَعَن سُفْیَان بْن عَبْدِاللَّهِ الثَّقَفِیَّ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! حَدِّثْنِی بِأَمْرٍ أَعْتَصِمُ بِهِ. قَالَ: «قُلْ: رَبِّیَ اللَّهُ، ثُمَّ اسْتَقِمْ». قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا أَخوَفُ مَا تَخَافُ عَلَیَّ؟ فَأَخَذَ بِلِسَانِ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ: «هَذَا».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح». وابن ماجه وابن حبان فی «صحیحه»، والحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
از سفیان بن عبدالله الثقفی س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! با من از امری سخن بگو که بدان چنگ زنم؟ رسول الله ج فرمودند: «بگو الله پروردگار من است سپس [بر آن] استقامت کن». گفتم: ای رسول الله ج! از چه چیز بر من بیشتر میترسی؟ رسول الله ج زبانش را گرفته و فرمود: «این».
4143-2863-(14) (حسن صحیح) وَعَنهُ س قَالَ: قُلتُ: یَا رَسُولَ الله! أَیُّ شَیءٍ أَتَّقی؟ فَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى لِسَانِهِ.
رواه أبو الشیخ ابن حیان فی «الثواب» بإسناد جید[7].
و از سفیان بن عبدالله الثقفی س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! از چه چیزی بترسم و پرهیز کنم؟ پس با دستش به زبانش اشاره نمود.
4144-2864-(15) (صحیح) وَعَنِ الْحَارِثِ بْنِ هِشَامٍ س أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللهِ ج: أَخْبِرْنِی بِأَمْرٍ أَعْتَصِمُ بِهِ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «امْلِکْ هَذَا». وَأَشَارَ إِلَى لِسَانِهِ.
رواه الطبرانی بإسنادین أحدهـمـا جید.
از حارث بن هشام س روایت است که به رسول الله ج گفت: مرا از امری خبر ده که بدان چنگ زنم؟ رسول الله ج فرمود: «این را کنترل کن». و به زبانش اشاره نمود.
4145-2865-(16) (حسن) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا یَسْتَقِیمُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ، وَلَا یَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتَّى یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ، وَلَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ لَا یَأْمَنُ جَارُهُ بَوَائِقَهُ».
رواه أحمد، وابن أبی الدنیا فی «الصمت»؛ کلاهما من روایة علی بن مسعدة الباهلی عن قتادة عنه. [مضی22- البر/5]
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ایمان بنده اصلاح و درست نمیشود تا زمانی که قلب او اصلاح شود؛ و قلبش اصلاح نمیشود تا زمانی که زبانش اصلاح گردد. و وارد بهشت نمیشود کسی که همسایهاش از شر او در امان نباشد».
4146-2866-(17) (صحیح لغیره) وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ س قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج فِی سَفَرٍ، فَأَصْبَحْتُ یَوْمًا قَرِیبًا مِنْهُ وَنَحْنُ نَسِیرُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَخْبِرْنِی بِعَمَلٍ یُدْخِلُنِی الْجَنَّةَ، وَیُبَاعِدُنِی مِنَ النَّارِ؟ قَالَ: «لَقَدْ سَأَلْتَ عَن عَظِیمٍ، وَإِنَّهُ لَیَسِیرٌ عَلَى مَنْ یَسَّرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ. تَعْبُدُ اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا، وَتُقِیمُ الصَّلَاةَ، وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ، وَتَحُجَّ الْبَیْتَ». ثُمَّ قَالَ: «أَلَا أَدُلُّکَ عَلَى أَبْوَابِ الْخَیْرِ؟». قُلتُ: بَلَی یَا رَسُولَ الله! قَالَ: «الصَّوْمُ جُنَّةٌ، وَالصَّدَقَةُ تُطْفِئُ الْخَطِیئَةَ کَمَا یُطْفِئُ الْمَاءُ النَّارَ، وَصَلَاةُ الرَّجُلِ مِنْ جَوْفِ اللَّیْلِ[8]». ثُمَّ تَلَا قَولَهُ: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ﴾ حَتَّى بَلَغَ ﴿یَعْمَلُونَ﴾، ثُمَّ قَالَ: «أَلَا أُخْبِرُکَ بِرَأْسِ الْأَمْرِ وَعَمُودِهِ وَذِرْوَةِ سَنَامِهِ؟». قُلْتُ: بَلَى یَا رَسُولَ الله! قَالَ: «رَأْسُ الأَمْرِ الإِسْلَامُ، وَعَمُودُهُ الصَّلَاةُ، وَذِرْوَةُ سَنَامِهِ الجِهَادُ». ثُمَّ قَالَ: «أَلَا أُخْبِرُکَ بِمِلَاکِ ذَلِکَ کُلِّهِ؟». قُلْتُ: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «کُفَّ عَلَیْکَ هَذَا». وَأَشَارَ إِلَی لِسَانِهِ. قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللهِ! وَإِنَّا لَمُؤَاخَذُونَ بِمَا نَتَکَلَّمُ بِهِ؟ قَالَ: «ثَکِلَتْکَ[9] أُمُّکَ، وَهَلْ یَکُبُّ النَّاسَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ - أَوْ قَالَ: عَلَى مَنَاخِرِهِمْ - إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ؟».
از معاذ بن جبل س روایت است: در سفری همراه رسول الله ج بودم. در یکی از روزها در حال حرکت بودیم که در نزدیکی رسول الله ج قرار گرفته و گفتم: ای رسول الله ج از عملی آگاهم کن که مرا وارد بهشت و از جهنم دور سازد؟ فرمود: «از چیز بزرگی سؤال کردی و البته بر کسی که خداوند آن را بر او آسان گرداند، سهل است. خداوند را عبادت کن و چیزی برای او شریک قرار نده و نماز را به پایدار و زکات بده، روزهی رمضان را بگیر و حج خانهی خدا را به جای آور».
سپس رسول الله ج فرمود: «آیا تو را به درهای خیر راهنمایی نکنم؟». گفتم: بله ای رسول الله ج! فرمود: «روزه سپر است و صدقه آتش گناه را خاموش میکند همانطور که آب آتش را خاموش میکند. و نماز در نیمهی شب [چنین است]، سپس این آیه را تلاوت نمود: ﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ١٦ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٧﴾ [السجدة: 16-17] «پهلوهایشان از بسترها (در دل شب) دور میشود، پروردگارشان را با بیم و امید میخوانند و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند. پس هیچکس نمیداند چه پاداشهای (عظیمی) که مایۀ روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده است، به (پاس) آنچه که (در دنیا) انجام میدادند». سپس فرمود: «آیا تو را از اساس امور و پایه و ستون و قسمت اعلای آن با خبر کنم؟». گفتم: بله، ای رسول الله ج! فرمود: «در رأس امور اسلام است و ستون آن، نماز و قسمت اعلای و قلهی رفیع آن جهاد است». سپس فرمود: «آیا تو را از اساس تمام اینها آگاه کنم؟». گفتم: بله ای رسول الله ج! به زبانش اشاره نمود و فرمود: «خود را از این حفظ کن». گفتم: ای رسول الله! مگر ما در برابر گفتههایمان بازخواست میشویم؟ رسول الله ج فرمود: «مادرت به داغت بنشیند! مگر جز ثمرهی زبان سبب دیگری مردم را بر صورتهایشان به داخل جهنم میاندازد».
رواه أحمد والترمذی والنسائی وابن ماجه؛ کلهم من روایة أبی وائل عن معاذ. وقال الترمذی: «حدیث حسن صحیح». [مضی طرف منه 8- الصدقات/ 9]. (قال الحافظ): «وأبو وائل أدرک معاذاً بالسن، وفی سماعه عندی نظر، وکان أبو وائل بالکوفة، ومعاذ بالشام. والله أعلم. قال الدارقطنی: «هذا الحدیث معروف من روایة شهر بن حوشب عن معاذ، وهو أشبه بالصواب على اختلاف علیه[10] فیه». کذا قال! وشهر -مع ما قیل فیه- لم یسمع معاذا. ورواه البیهقی وغیره عن میمون بن أبی شبیب[11] عن معاذ. ومیمون هذا کوفی ثقة ما أراه سمع من معاذ، بل ولا أدرکه؛ فإن أبا داود قال: «لـم یدرک میمونُ بن أبی شبیب[12] عائشةَ»، وعائشة تأخرت بعد معاذ من نحو ثلاثین سنة. وقال عمرو بن علی: کان یحدِّث عن أصحاب رسول الله ج، ولیس عندنا فی شیء منه یقول: «سمعتُ»، ولـم أُخبَر أن أحداً یزعم أنه سمعَ مِن أصحابِ النبیِّ ج». انتهی.
(حسن لغیره) ورواه الطبرانی مختصرا قال: یَا رَسُولَ اللهِ! أَکُلُّ مَا نَتَکَلَّمُ بِهِ یُکْتَبُ عَلَیْنَا؟ قَالَ: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ، وَهَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ[13]؟ إِنَّکَ لَن تَزَالَ سَالِمًا مَا سَکَتَّ، فَإِذَا تَکَلَّمتَ کُتِبَ لَکَ أَوْ عَلَیْکَ».
و در روایت طبرانی به اختصار آمده است: «ای رسول الله ج! هرآنچه میگوییم بر ما نوشته میشود؟ رسول الله ج فرمود: «مادرت به گریهات بنشیند! مگر جز ثمرهی زبان چیز دیگری مردم را بر صورتهایشان به داخل جهنم میاندازد. تا زمانی که ساکت بمانی همیشه سالم هستی و هرگاه حرف زدی به نفع یا به ضرر تو نوشته میشود».
ورواه أحمد وغیره عن عبد الحمید بن بهرام عن شهر بن حوشب عن عبدالرحمن بن غَنم: أَنَّ مُعَاذاً سَأَلَ رَسُول الله ج فقال: «الصلاةُ بعدَ الصلاةِ المفروضَةِ؟ قال: «لا، ونِعِمَّا هیَ». قال: الصومُ بعدَ صیامِ رمضانَ؟ قال: «لا، ونِعمَّا هی». قال: «فالصدقةُ بعدَ الصدقَةِ المفروضَةِ؟ قال: «لا، ونِعمَّا هی». قَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ؟ قَالَ: فَأَخْرَجَ رَسُولُ اللهِ ج لِسَانَهُ، ثُمَّ وَضَعَ عَلَیْهِ إِصْبَعَهُ عَلَیه. فَاسْتَرْجَعَ مُعَاذٌ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَنُؤَاخَذُ بِکُلِّ بِمَا نَقُولُ کلِّه، وَیُکْتَبُ عَلَیْنَا؟ قَالَ: فَضَرَبَ رَسُولُ اللهِ ج مَنْکِبَ مُعَاذٍ مِراراً، فَقَالَ: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ جَبَلٍ! وَهَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی نَارِ جَهَنَّمَ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهُمْ؟!».
عبدالحمید بن بهرام از شهر بن حوشب از عبدالرحمن بن غنم روایت میکند که معاذ از رسول الله ج سؤال کرد: ای رسول الله ج! برترین اعمال کدام است؟ سپس گفت: به جا آوردن نماز بعد از نماز فرض؟ رسول الله ج فرمود: «نه! و آن چه کار خوبی است». معاذ گفت: روزه گرفتن بعد از روزهی رمضان؟ رسول الله ج فرمود: «نه! و آن چه کار خوبی است». معاذ گفت: صدقه دادن بعد از صدقهی فرض [زکات]؟ رسول الله ج فرمود: «نه! و آن چه کار خوبی است». معاذ س گفت: ای رسول الله ج! برترین عمل کدام است؟ رسول الله ج زبانش را خارج کرده و انگشتش را بر آن گذاشت. معاذ س إنَّا لِله و إنَّا إلَیهِ رَاجِعُون گفت، سپس گفت: ای رسول الله ج! آیا ما در مقابل هرآنچه میگوییم مؤاخذه میشویم و بر ما نوشته میشود؟ رسول الله ج چند بار بر شانهی معاذ زد و گفت: «مادرت به داغت بنشیند ای ابن جبل! و مگر جز ثمرهی زبان چیزی دیگری مردم را بر صورتهایشان به جهنم میاندازد».
4147-2867-(18) (صحیح) وَعَن أَسْوَدِ بْنِ أَصْرَمَ س قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ! أَوْصِنِی. قَالَ: «تَمْلِکُ یَدَکَ». قُلْتُ: فَمَاذَا أَمْلِکُ إِذَا لَمْ أَمْلِکْ یَدِی؟ قَالَ: «تَمْلِکُ لِسَانَکَ». قَالَ: قُلتُ: فَمَاذَا أَمْلِکُ إِذَا لَمْ أَمْلِکْ لِسَانِی؟ قَالَ: «لَا تَبْسُطْ یَدَکَ إِلَّا إِلَى خَیْرٍ، فَلَا تَقُلْ بِلِسَانِکَ إِلَّا مَعْرُوفًا».
رواه ابن أبی الدنیا، والطبرانی بإسناد حسن، والبیهقی[14].
از اسود بن اصرم س روایت است که گفتم: ای رسول الله ج! مرا وصیت کن؟ رسول الله ج فرمود: «دستت را حفظ کن». گفتم: اگر دستم را حفظ نکردم چه چیزی را حفظ کنم؟ فرمود: «زبانت را نگه دار». گفتم: اگر زبانم را حفظ نکردم چه چیزی را حفظ کنم؟ فرمود: «دستت را فقط به سوی خیر دراز کن و با زبانت فقط آنچه نیک و معروف است بیان کن».
4148-2868-(19) (صحیح لغیره) عدا ما بین المعقوفتین فهو 1706-(6) (ضعیف جداً) وَعَن أَبِی ذَرٍّ س قالَ: [دَخَلتُ عَلَى رَسُولِ الله ج - فذکر الحدیث بطوله إلى أن قال: ]- قُلتُ: یا رَسُولَ اللهِ! أوصِنی. قالَ: «أُوصِیکَ بِتَقوَى اللهِ، فَإِنَّهَا زَینٌ لأَمرِکَ کُلِّهِ». قُلتُ: یا رَسُولَ اللهِ! زِدنِی. قالَ: «عَلَیکَ بِتِلاوةِ القُرآنِ، وَذِکرِ اللهِ ﻷ؛ فَإِنَّهُ ذِکرٌ لَکَ فِی السَّمَاءِ، وَنُورٌ لَکَ فِی الأَرضِ». [قُلتُ: یا رسول الله! زِدنِی. قال: «عَلَیکَ بِطُولِ الصَّمتِ، فَإِنَّهُ مَطرَدَةٌ للشَّیطَانِ، وَعَونٌ لَکَ عَلَى أَمرِ دینِکَ»]. قُلتُ: زِدنِی. قال: «وَإیَّاکَ وَکَثرَةَ الضَّحِکِ، فَإِنَّهُ یُمِیتُ القَلبَ، وَیُذهِبُ بِنُورِ الوَجهِ». قُلتُ: زِدنِی. قال: «قُلِ الحَقُّ وَإِن کَانَ مُرّاً». قُلتُ: زِدنِی. قال: «لاتَخَف فِی الله لَومَةَ لائِمٍ». [قُلتُ: زِدنِی. قَالَ: «لِیَحجُزکَ عَنِ النَّاسِ ما تَعلَمُ مِن نَفسِکَ»].
رواه أحمد، والطبرانی، وابن حِبَّان فی «صحیحه»، والحاکم -واللفظ له-، وقال: صحیح الإسناد[15]. [مضی20- القضاء/5].
وقد أملینا قطعة من هذا الحدیث أطول من هذه بلفظ ابن حِبَّان فی «الترهیب من الظلم» [20- القضاء/5]، وفیها حکایة عن صحف إبراهیم علیه السلام: «وعلى العاقِلِ أن یَکُونَ بَصِیراً بِزَمانِهِ، مُقبِلاً على شأنِهِ، حافِظاً لِلسانِهِ، وَمَن حَسِبَ کَلَامَهُ من عَمَلِهِ؛ قَلَّ کلامُهُ فیما یَعنِیهِ» الحدیث[16].
از ابوذر س روایت است که میگوید: گفتم: ای رسول الله ج! مرا وصیتی کن؟ فرمود: «تقوای الهی در پیش بگیر، زینت تمام کارهایت میباشد».
گفتم: ای رسول الله ج! مرا بیشتر نصیحت کن. فرمود: «قرآن بخوان و ذکر خداوند بگو، زیرا آن ذکری برای تو در آسمان و نوری برایت در زمین است».
گفتم: ای رسول الله ج! مرا بیشتر نصیحت کن. فرمود: «از خندیدن زیاد برحذر باش، زیرا قلب را میمیراند و نور چهره را میبرد».
گفتم: ای رسول الله ج! مرا بیشتر نصیحت کن. فرمود: «حق را بگو اگر چه تلخ باشد».
گفتم: ای رسول الله ج! مرا بیشتر نصیحت کن. فرمود: «در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشگری نترس».
4149-2869-(20) ((صحیح لغیره) إلا ما بین المعقوفتین فهو 1707-(7) (ضعیف)) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ س قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولِ اللَّهِ! أَوْصِنِی. قَالَ: «عَلَیْکَ بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّهَا جِمَاعُ کُلِّ خَیْرٍ، وَعَلَیْکَ بِالْجِهَادِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، فَإِنَّهَا رَهْبَانِیَّةُ الْمُسْلِمِینَ، وَعَلَیْکَ بِذِکْرِ اللَّهِ وَتِلَاوَةِ کِتَابِهِ، فَإِنَّهُ نُورٌ لَکَ فِی الْأَرْضِ، وَذِکْرٌ لَکَ فِی السَّمَاءِ[17]، [وَاخْزُنْ لِسَانَکَ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ، فَإِنَّکَ بِذَلِکَ تَغْلِبُ الشَّیْطَانَ]».
رواه الطبرانی فی «الصغیر»، وأبو الشیخ فی «الثواب»؛ کلاهما من روایة لیث بن أبی سلیم. ورواه ابن أبی الدنیا وأبو الشیخ أیضا موقوفاً علیه مختصراً.
از ابوسعید س روایت است: مردی نزد رسول الله ج آمده و گفت: ای رسول الله ج مرا وصیت کن؛ فرمود: «پرهیزگار باش، زیرا پرهیزگاری جامع تمام نیکیها میباشد. و در راه خدا جهاد کن، زیرا جهاد رهبانیت مسلمین است. ذکر خدا و تلاوت قرآن را بر خود لازم بگیر، زیرا آن نوری برای تو در زمین و ذکری برای تو در آسمان است».
4150-2870-(21) (حسن صحیح) وَعَن مُعَاذٍ س؛ أَنَّهُ قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْصِنِی. قَالَ: «اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، وَاعْدُدْ نَفْسَکَ فِی الْمَوْتَى، وَإِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُکَ بِمَا هُوَ أَمْلَکُ بِکَ مِنْ هَذَا کُلِّهِ؟». قَالَ: «هَذَا». وَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى لِسَانِهِ.
رواه ابن أبی الدنیا بإسناد جید.
از معاذ س روایت است که وی گفت: ای رسول الله ج! مرا توصیه کن. رسول الله ج فرمود: «خداوند را عبادت کن چنانکه گویا او را میبینی؛ و خود را در زمرهی مردگان به حساب آور. و اگر میخواهی به تو از چیزی خبر میدهم که تو را از همهی اینها حفظ میکند؟ رسول الله ج فرمود: «این» و با دست به زبانش اشاره نمود.
4151-1708-(8) (ضعیف) وَعَن أَنَسٍ س قَالَ: لَقِیَ رَسُولُ اللَّهِ ج أَبَا ذَرٍّ فَقَالَ: «یَا أَبَا ذَرٍّ! أَلَا أَدُلُّکَ عَلَى خَصْلَتَیْنِ هُمَا خَفِیفَتَانِ عَلَى الظَّهْرِ، وَأَثْقَلُ فِی الْمِیزَانِ مِنْ غَیْرِهِمَا؟». قال: بلى یا رسول اللَّهِ! قَالَ: «عَلَیْکَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ، وَطُولِ الصَّمْتِ، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا عَمِلَ الْخَلائِقُ بِمِثْلِهِمَا».
رواه ابن أبی الدنیا والبزار والطبرانی وأبو یعلى، ورواته ثقات، والبیهقی بزیادة. [مضی هنا/2].
0-1709-(9) (؟)[18] ورواه أبو الشیخ ابن حیان من حدیث أبی الدرداء قال: قال النبی ج: «یا أبا الدرداء! ألا أنبئُک بأمرین خفیفٍ مؤنتُهما، عظیمٍ أجرُهما، لم تلقَ الله بمثلهما؟ طولِ الصمتِ، وحسنِ الخلقِ». [ مضی هناک].
0-1710-(10) (ضعیف) ورواه ابن أبی الدنیا أیضاً عن صفوان بن سلیم مرسلاً قال: قال رسولُ اللهِ ج: «ألا أخبِرُکُم بأیسَرِ العبادَةِ وأهوَنِهَا على البَدَنِ؟ الصَّمتُ وحُسنُ الخُلقِ». [مضی هناک].
4152-2871-(22) (حسن) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ س رَفَعَهُ قَالَ: «إِذَا أَصْبَحَ ابْنُ آدَمَ؛ فَإِنَّ الأَعْضَاءَ کُلَّهَا تُکَفِّرُ[19] اللِّسَانَ فَتَقُولُ: اتَّقِ اللَّهَ فِینَا، فَإِنَّمَا نَحْنُ بِکَ، فَإِنْ اسْتَقَمْتَ اسْتَقَمْنَا، وَإِنْ اعْوَجَجْتَ اعْوَجَجْنَا».
رواه الترمذی وابن أبی الدنیا وغیرهما، وقال الترمذی: «رواه غیر واحد عن حماد بن زید، ولـم یرفعوه». قال: «وهو أصح».
از ابوسعید خدری ج روایت است که رسول الله ج فرمودند: «وقتی انسان صبح میکند، تمام اعضایش از زبانش عاجزانه خواهش میکنند و میگویند: از خدا در مورد ما بترس؛ زیرا وضع و حال ما به تو بستگی دارد. اگر تو راست و استوار باشی ما هم راست و استوار خواهیم بود و اگر تو راه انحراف از مسیر حق در پیش گرفتی ما هم منحرف میشویم».
4153-2872-(23) (صحیح) وَعَنْ أَبِی وَائِلٍ عَنْ عَبْدِاللهِ: أَنَّهُ ارْتَقَى الصَّفَا، فَأَخَذَ بِلِسَانِهِ فَقَالَ: یَا لِسَانُ! قُلْ خَیْرًا تَغْنَمْ، وَاسْکُتْ عَنْ شَرٍّ تَسْلَمْ، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَنْدَمَ. ثُمَّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «أَکْثَرُ خَطَایَا[20] ابنِ آدَمَ فِی لِسَانِهِ».
رواه الطبرانی، ورواته رواة «الصحیح»، وأبو الشیخ فی «الثواب»، والبیهقی بإسناد حسن.
ابو وائل از عبدالله روایت میکند که وی از کوه صفا بالا رفت و زبانش را گرفت و گفت: ای زبان! خیر بگو تا سود ببری؛ و در مقابل بدی ساکت شو تا سالم بمانی، قبل از اینکه پشیمان گردی. سپس گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «بیشتر گناهان بنی آدم در زبانش میباشد».
4154-2873- (24) (صحیح) وَعَنْ أَسْلَمَ: أَنَّ عُمَرَ دَخَلَ یَوماً عَلَى أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ ب وَهُوَ یَجْبِذُ لِسَانَهُ! فَقَالَ عُمَرُ: مَهْ! غَفَر اللهُ لَکَ. فَقَالَ لَهُ أَبُو بَکْرٍ: إِنَّ هَذَا أَوْرَدَنِی[21] الْمَوَارِدَ.
رواه مالک وابن أبی الدنیا والبیهقی.
از اسلم روایت است که روزی عمر نزد ابوبکر صدیق ب آمد درحالیکه ابوبکر زبانش را میکشید! عمر گفت: دست نگه دار! خداوند تو را ببخشد. ابوبکر به او گفت: این مرا به هلاکت انداخته است.
(صحیح) وفی لفظ للبیهقی قال: إِنَّ هَذَا أَوْرَدَنِی[22] الْمَوَارِدَ، إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج قَالَ: «لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْجَسَدِ إِلَّا یَشْکُو ذَرَبَ اللِّسَانِ عَلَى حِدَّتِهِ».
و در روایت بیهقی آمده است: «گفت: این مرا به هلاکت انداخته است. رسول الله ج فرمودند: «عضوی از بدن نیست مگر اینکه از تیزی و تندی زبان، بر خودش شکایت میکنند».
(مه) یعنی: از عملی که انجام میدهی دست بکش. دست نگهدار. و (ذرب اللسان) به فتح ذال و راء: عبارت است از تند و تیزی و شرارت و بدی زبان.
4155-1711-(11) (موضوع) وَعَنْ أَنَسٍ س عَن رَسُول الله ج قَالَ: «أَرْبَعٌ لَا یُصَبْنَ إِلَّا بِعَجَبٍ: الصَّمْتُ، وَهُوَ أَوَّلُ الْعِبَادَةِ، وَالتَّوَاضُعُ، وَذِکْرُ اللَّهِ، وَقِلَّةُ الشَّیْءِ».
رواه الحاکم وقال: «صحیح الإسناد». (قال الحافظ): «فی إسناده العوام، وهو ابن جویریة، قال ابن حبان: «کان یروی الموضوعات، وقد عُدَّ هذا الحدیث من مناکیره». ورُوی عن أنَسٍ موقوفا علیه؛ وهو أشبه. أخرجه أبو الشیخ فی «الثواب» وغیره».
4156-1712-(12) (أثر ضعیف) ورُوِیَ أیضاً عن وُهیب[23] قال: قال عیسى ابنُ مَریَمَ ÷: «أربعٌ لا یَجتَمِعنَ فی أَحَدٍ مِنَ الناسِ إلَّا بعَجَبٍ» الحدیث[24].
أخرجه ابن أبی الدنیا فی «کتاب الصمت»، وأبو الشیخ وغیرهما.
4157-1713-(13) (ضعیف جداً موقوف) وَرُوِیَ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَمِعْتُهُ[25] یَقُولُ: «خَمْسٌ لَهُنَّ أَحْسَنُ مِنَ الدُّهْمِ[26] الْمُوقَفَةِ: لَا تَکَلَّمْ فِیمَا لَا یَعْنِیکَ؛ فَإِنَّهُ فَضْلٌ، وَلَا آمَنُ عَلَیْکَ الْوِزْرَ، وَلَا تَکَلَّمْ فِی مَا یَعْنِیکَ حَتَّى تَجِدَ لَهُ مَوْضِعًا؛ فَإِنَّهُ رُبَّ مُتَکَلِّمٍ فِی أَمْرٍ یَعْنِیهِ قَدْ وَضَعَهُ فِی غَیْرِ مَوْضِعِهِ فَیَعَنَتَ، وَلَا تُمَارِ حَلِیمًا وَلَا سَفِیهًا؛ فَإِنَّ الْحَلِیمَ یُقْلِیکَ، وَإِنَّ السَّفِیهَ یُؤْذِیکَ، وَاذْکُرْ أَخَاکَ إِذَا تَغَیَّبَ عَنْکَ مِمَّا تُحِبُّ أَنْ یَذْکُرَکَ بِهِ، وَأَعْفِهِ مِمَّا تُحِبُّ أَنْ یُعْفِیَکَ مِنْهُ، وَاعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یَرَى أَنَّهُ مُجَازَى بِالْإِحْسَانِ، مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ.
رواه ابن أبی الدنیا موقوفا.
4158-2874- (25) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَمْرٍو[27] ب؛ أَنَّ رَسُولُ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ صَمَتَ نَجَا».
رواه الترمذی وقال: «حدیث غریب»، والطبرانی، ورواته ثقات.
از ابن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس ساکت ماند، نجات یافت».
4159-1714-(14) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَسْلَمَ؛ فَلْیَلْزَمِ الصَّمْتَ».
رواه ابن أبی الدنیا وأبو الشیخ وغیرهما.
4160-2875-(26) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَةِ مَا یَتَبَیَّنُ فِیهَا؛ یَزِلُّ بِهَا فِی النَّارِ أَبْعَدَ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ».
رواه البخاری ومسلم والنسائی.
از ابوهریره س روایت است که از رسول الله ج شنیده که فرمودند: «بنده با بیفکری- و بیتوجه به اینکه سخنش درست است یا خیر- سخنی بر زبان میآورد که به موجب آن از فاصلهای بیش از فاصلهی میان مشرق و مغرب در آتش دوزخ میافتد».
(حسن صحیح) ورواه ابن ماجه والترمذی؛ إلا أنهما قالا: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ لَا یَرَى بِهَا بَأْسًا؛ یَهْوِی بِهَا سَبْعِینَ خَرِیفًا».
و در روایت ابن ماجه و ترمذی آمده است: «انسان سخنی بر زبان میآورد که به آن اهمیتی نمیدهد - و اشکالی در آن نمیبیند اما- به سبب آن هفتاد سال سرازیر میشود».
(ما یتبین فیها)؛ یعنی: فکر نمیکند و نمیاندیشد آیا سخنش خیر است یا شر؟
4161-1715-(15) (ضعیف) إلا ما بین المعقوفتین فهو 2876-(27) (صحیح لغیره) وَرَوَى عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ العَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ تَعَالَی مَا یُلْقِی لَهَا بَالًا، یَرْفَعُهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَاتٍ فِی الجَنَّةِ، (وَ) [إِنَّ العَبْدَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ لاَ یُلْقِی لَهَا بَالًا؛ یَهْوِی بِهَا فِی جَهَنَّمَ]»[28].
از رسول الله ج روایت است که فرمودند: «بنده سخنی در جهت رضای خداوند به زبان میآورد بدون اینکه به آن فکر کند. ولی خداوند به وسیله آن سخن، به درجاتش میافزاید. همچنین بنده بدون توجه سخنی که موجب خشم خداوند است بر زبان میآورد که به وسیله آن سخن، در جهنم سقوط میکند» .
رواه مالک، والبخاری -واللفظ له-، و النسائی، والحاکم قال: «صحیح على شرط مسلم»، ولفظه:
(حسن صحیح) «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَةِ مَا یَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ؛ یَهْوِی بِهَا سَبْعِینَ خَرِیفًا فِی النَّارِ».
و روایت حاکم چنین است: «مردی سخنی بر زبان میآورد و گمان نمیبرد که آن سخن او را به آنجا برساند که هفتاد پاییز در آتش سقوط کند».
(ضعیف جدا) ورواه البیهقی[29] ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیَقُولُ الْکَلِمَةَ لَا یَقُولُهَا إِلَّا لِیُضْحِکَ بِهَا [أَهْلَ][30] الْمَجْلِسِ؛ یَهْوِی بِهَا أَبَعْدَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَیَزِلُّ عَلَى لِسَانِهِ أَشَدَّ مِمَّا یَزِلُّ عَن قَدَمَیْهِ».
4162-1716-(16) (ضعیف) وعن أبی سعیدٍ س قال: قال رسولُ الله ج: «إنَّ الرجلَ لَیَتَحَدَّثُ بالحدیثِ ما یریدُ به سوءاً إلَّا لِیُضحِکَ به القومَ؛ یَهوِی به أبعَدَ مِنَ السماءِ».
رواه أبو الشیخ عن أبی إسرائیل عن عطیة -وهو العوفی- عنه[31]:
4163-2877-(28) (حسن) وَعَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «أَلَا هَل عَسَى رَجُلٌ مِنکُم أنْ یَتَکَلَّمَ بالکَلِمَةِ یُضْحِکُ بها القَوْمَ؛ فَیَسْقُطُ بِهَا أبْعدَ مِنَ السَّمَاءِ. أَلَا عَسَى رَجُلٌ یَتَکَلَّمُ بالکَلِمَةِ یُضحِکُ بِهَا أَصْحَابَهُ؛ فَیَسْخَطُ اللهَ بها عَلَیهِ؛ لَا یَرْضَى عنه حَتَّى یُدْخِلَهُ النَّارَ».
رواه أبو الشیخ أیضا بإسناد حسن. ورواه عن علی بن زید عن الحسن مرسلا.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ممکن است فردی از شما سخنی بگوید تا مردم را بخنداند اما به خاطر آن به اندازهی دوری آسمان سقوط میکند و شاید فردی از شما سخنی بگوید تا دوستانش را بخنداند اما به سبب آن خداوند بر او خشم میگیرد و از او راضی نمیشود تا زمانی که او را وارد آتش کند».
4164-2878-(29) (حسن) وَعَنْ بِلَالِ بْنِ الحَارِثِ المُزَنِیَّ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ مَا کَانَ یَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ، یَکْتُبُ اللَّهُ تَعَالَی لَهُ بِهَا رِضْوَانَهُ إِلَى یَوْمِ یَلْقَاهُ، وَإِنَّ الرَّجُلَ لَیَتَکَلَّمُ بِالکَلِمَةِ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ مَا کَانَ یَظُنُّ أَنْ تَبْلُغَ مَا بَلَغَتْ، یَکْتُبُ اللَّهُ لَهُ بِهَا سَخَطَهُ إِلَى یَوْمِ یَلْقَاهُ».
رواه مالک والترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح». والنسائی وابن ماجه، وابن حبان فی «صحیحه»، والحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
از بلال بن حارث مزنی س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فردی سخنی که مورد رضایت خداوند است، میگوید حال آنکه نمیداند آن سخن به چه مقامی میرسد؛ اما خداوند متعال در قبال آن رضایتش را تا روز ملاقاتش برای او مینویسد؛ و فردی سخنی که موجب خشم خداست، بر زبان میآورد حال آنکه متوجه اثر آن نیست، اما خداوند به سبب آن غضبش را تا روزی که او را ملاقات کند، برای او مینویسد».
4165-1717-(17) (ضعیف) وَعَنْ أُمَامَةَ[32] بِنتِ الْحَکَمِ الْغِفَارِیَّةِ ل قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَدْنُو مِنَ الْجَنَّةِ حَتَّى مَا یَکُونُ بَیْنَهُ وَبَیْنَهَا إِلَّا قِیدُ رُمْحٍ، فَیَتَکَلَّمُ بِالْکَلِمَةِ فَیَتَبَاعَدُ مِنْهَا أَبْعَدَ مِنْ صَنْعَاءَ».
رواه ابن أبی الدنیا والأصبهانی؛ کلاهما من روایة محمد بن إسحاق.
4166-1718-(18) (ضعیف) وَعَنْ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا تُکْثِرُوا الکَلَامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ؛ فَإِنَّ کَثْرَةَ الکَلَامِ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ؛ قَسْوَةٌ لِلْقَلْبِ، وَإِنَّ أَبْعَدَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی؛ القَلْبُ القَاسِی».
رواه الترمذی والبیهقی، وقال الترمذی: «حدیث حسن غریب»[33].
4167-1719-(19) (أثر ضعیف) وَعَن مَالِکٍ س؛ بَلَغَهُ: أَنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ علیه السلام کَانَ یَقُولُ: لَا تُکْثِرُوا الْکَلَامَ بِغَیْرِ ذِکْرِ اللَّهِ فَتَقْسُوَ قُلُوبُکُمْ؛ فَإِنَّ الْقَلْبَ الْقَاسِیَ بَعِیدٌ مِنَ اللَّهِ، وَلَکِنْ لَا تَعْلَمُونَ. وَلَا تَنْظُرُوا فِی ذُنُوبِ النَّاسِ کَأَنَّکُمْ أَرْبَابٌ، وَانْظُرُوا فِی ذُنُوبِکُمْ کَأَنَّکُمْ عَبِیدٌ، فَإِنَّمَا النَّاسُ مُبْتَلًى، وَمُعَافًى، فَارْحَمُوا أَهْلَ الْبَلَاءِ، وَاحْمَدُوا اللَّهَ عَلَى الْعَافِیَةِ.
ذکره فی «الموطأ».
4168-1720-(20) (ضعیف) وَعَنْ أُمِّ حَبِیبَةَ زَوْجِ النَّبِیِّ ج عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «کُلُّ کَلَامِ ابْنِ آدَمَ عَلَیْهِ لَا لَهُ؛ إِلَّا أَمْرٌ بِمَعْرُوفٍ، أَوْ نَهْیٌ عَنْ مُنْکَرٍ، أَوْ ذِکْرُ اللَّهِ».
رواه الترمذی وابن ماجه وابن أبی الدنیا، وقال الترمذی: «حدیث غریب، لا نعرفه إلا من حدیث محمد بن یزید بن خنیس». (قال الحافظ): «رواته ثقات، وفی محمد بن یزید کلام قریب لا یقدح، وهو شیخ صالح[34]».
4169-2879-(30) (صحیح) وَعَنِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «إِنَّ اللهَ کَرِهَ لَکُمْ ثَلَاثًا: قِیلَ وَقَالَ، وَإِضَاعَةَ الْمَالِ، وَکَثْرَةَ السُّؤَالِ».
رواه البخاری -واللفظ له-، ومسلم وأبو داود[35].
از مغیره بن شعبه س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «خداوند سه چیز را برای شما ناپسند و مکروه دانسته است: سخن بیهوده گفتن، ضایع کردن مال و سؤال زیاد و بیمورد».
0-2880-(31) (صحیح) ورواه أبو یعلى وابن حبان فی «صحیحه» من حدیث أبی هریرة بنحوه [36].
4170-1721-(21) (ضعیف) وَرُوِیَ عَن أَبِی هُرَیرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَکثَرُ النَّاسِ ذنوباً؛ أَکثَرُهُم کَلَاماً فِیمَا لَا یَعنِیهِ».
رواه أبو الشیخ فی «الثواب».
4171-2881-(32) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مِنْ حُسْنِ إِسْلَامِ المَرْءِ تَرْکُهُ مَا لَا یَعْنِیهِ».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از حُسن و نیکویی اسلام شخص، ترک امور بیفایده است».
رواه الترمذی وقال: «حدیث غریب». (قال الحافظ): «رواته ثقات إلا قرة بن حیویل، ففیه خلاف. وقال ابن عبدالبر النمری: «هو محفوظ عن الزهری بهذا الإسناد من روایة الثقات» انتهى. فعلى هذا یکون إسناده حسناً، لکن قال جماعة من الأئمة: الصواب أنه عن علی بن حسین عن النبیِّ ج مرسل. کذا قال أحمد وابن معین والبخاری وغیرهم. وهکذا رواه مالک عن الزهری عن علی بن حسین. ورواه الترمذی أیضاً عن قتیبة عن مالک به. وقال: «وهذا عندنا أصح من حدیث أبی سلمة عن أبی هریرة». والله أعلم».
4172-2882-(33) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: تُوُفِّیَ رَجُلٌ، فَقَالَ رَجُلٌ آخر- ورسول الله ج یسمع-: أَبْشِرْ بِالجَنَّةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَوَلَا تَدْرِی؟! فَلَعَلَّهُ تَکَلَّمَ فِیمَا لَا یَعْنِیهِ، أَوْ بَخِلَ بِمَا لَا یَنْقُصُهُ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن صحیح»[37]. (قال الحافظ): «رواته ثقات».
از انس س روایت است که مردی وفات کرد، مردی درحالیکه رسول الله ج میشنید! گفت: بشارت بهشت بر تو باد. رسول الله ج فرمود: «مژده میدهی در حالیکه نمیدانی؟! شاید او در مورد چیزهای بیهوده سخن گفته، یا در مورد چیزی بخل ورزیده که کمبود و کاستی را متوجه وی نمیکرده است».
4173-2883-(34) (حسن لغیره) وروى ابن أبی الدنیا وأبو یعلى عن أنس أیضاً س قال: «اسْتُشْهِدَ رَجُلٌ مِنَّا یَوْمَ أُحُدٍ، فَوُجِدَ عَلَى بَطْنِهِ صَخْرَةٌ مَرْبُوطَةٌ مِنَ الْجُوعِ، فَمَسَحَتْ أُمُّهُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَقَالَ: هَنِیئًا لَکَ یَا بُنَیَّ الْجَنَّةُ! فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «وَمَا یُدْرِیکِ؟! لَعَلَّهُ کَانَ یَتَکَلَّمُ فِیمَا لَا یَعْنِیهِ، وَیَمْنَعُ مَا لَا یَضُرُّهُ».
از انس س روایت است: مردی از ما در روز احد شهید شد که به خاطر گرسنگی بر روی شکمش سنگی بسته بود. مادرش خاک را از چهرهاش پاک نمود و گفت: ای فرزندم! بهشت بر تو مبارک باد. رسول الله ج فرمود: «تو چه میدانی؟ ! شاید او در مورد چیزهای بیهوده سخن گفته، یا در مورد چیزی بخل ورزیده که کمبود و کاستی را متوجه وی نمیکرده است».
4174-2884-(35) (صحیح لغیره) وروى أبو یعلى أیضاً والبیهقی عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قُتِلَ رَجُلٌ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ ج شَهِیدًا، فَبَکَتْ عَلَیهِ بَاکِیَةٌ، فَقَالَتْ: وَاشَهِیدَاهُ! فَقَالَ النَّبِیِّ ج: «مَا یُدْرِیکِ أَنَّهُ شَهِیدٌ؟! لَعَلَّهُ کَانَ یَتَکَلَّمُ فِیمَا لَا یَعْنِیهِ، أَوْ یَبْخَلُ بمَا لَا یَنقصه».
از ابوهریره س روایت است که مردی در عهد رسول الله ج کشته شد، زنی بر او گریه میکرد و میگفت: واشهیداه! رسول الله ج فرمود: «تو از کجا میدانی او شهید است؟! شاید در مورد چیزهای بیهوده سخن گفته، یا در مورد چیزی که از او کم نمیشده بخل ورزیده است».
4175-1722-(22) (ضعیف موقوف) وَعَنْ أَبِی سَلَمَةَ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ: أَنَّ امْرَأَةً کَانَتْ عِنْدَ عَائِشَةَ وَمَعَهَا نِسْوَةٌ، فَقَالَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ: وَاللهِ لَأَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ، فَقَدْ أَسْلَمْتُ وَمَا سَرَقْتُ وَمَا زَنَیْتُ. فَأُتِیَت فِی الْمَنَامِ فَقِیلَ لَهَا: أَنْتِ الْمُتَأَلِّیَةُ لَتَدْخُلِنَّ الْجَنَّةَ؟! کَیْفَ وَأَنْتِ تَبْخَلِینَ بِمَا لَا یُغْنِیکِ، وَتَتَکَلَّمِینَ فِیمَا لَا یَعْنِیکِ؟! فَلَمَّا أَصْبَحْتِ الْمَرْأَةُ دَخَلَتْ عَلَى عَائِشَةَ، فَأَخْبَرَتْهَا بِمَا رَأَتْ، وَقَالَتِ: اجْمَعِی النِّسْوَةَ اللَّاتِی کُنَّ عِنْدَکِ حِینَ قُلْتُ مَا قُلْتُ. فَأَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ عَائِشَةُ، فَجِئْنَ فَحَدَّثَتْهُنَّ الْمَرْأَةُ بِمَا رَأَتْ فِی الْمَنَامِ.
رواه البیهقی.
21 ـ (الترهیب من الحسد، وفضل سلامة الصدر)
([1]) به این معناست که: هرکس مسلمانی را با گفتار و کردارش اذیت نکند. و به صورت مشخص «ید = دست» ذکر شده است چون اغلب اعمال با آن انجام میشود.
([2]) (المهاجر) در اصل به کسی گفته میشود که از خانواده و وطنش جدا شده و آنها را ترک نماید. و این از سختترین امور برای انسان است. این حدیث به آراسته شدن به اخلاق و صفات نیک و پسندیده و دوری از صفات مذموم و نکوهیده تشویق میکند. اگر گفته شود: در این زمینه حکم زنان مسلمان چیست چراکه حدیث با صیغه جمع مذکر وارد شده است؟ در پاسخ گفته میشود: این از باب تغلیب است. زنان مسلمان نیز در این مورد و سایر نصوص و مخاطبات داخل میباشند.
([3]) کذا وقع هنا، وکذلک فیما تقدم (23- الأدب/ 9) وقد أعاده کذلک فیما یأتی (24- الزهد/ 7)، وهو فی بعض نسخ "الترمذی"، وفی نسخ أخرى "املک"، وهو الأرجح کما سبق بیانه فیما تقدم. وقد زاد فی التخریج هنا (أبو داود)، وما أراه إلا وهماً، فإنی لم أجده عنده، ولا وجدت أحداً عزاه إلیه. بل رأیت ابن الأثیر فی "الجامع" (9344) والسیوطی فی "جامعه" والنابلسی فی "الذخائر" عزوه للترمذی فقط. وغفل عن هذا -کعادتهم- مدعو التحقیق- فاکتفوا فی التعلیق هنا على القول: "سبق تخریجه برقم (4037) "! وهناک لیس لأبی داود ذکر!! ثم إن للحدیث طریقاً أخرى مخرجة فی "الصحیحة" کما تقدم.
([4]) یعنی: حقی را که بر آن است ادا کند. و اینکه فرمود: (لحییه) به فتح لام و سکون حاء مثنای (لحی) میباشد که عبارت است از دو استخوان دو طرف دهان. و مراد از ما بین آنها زبان است. و مراد از (بین رجلیه) شرمگاه میباشد. تردیدی نیست که بزرگترین بلا و مصیبتی که در دنیا متوجه انسان میگردد از سوی زبان و شرمگاه میباشد. بنابراین هرکس از شر آنها در امان باشد، درحقیقت از بزرگترین شر در امان مانده است. از خداوند متعال حفاظت و حمایت را خواستاریم.
([5]) قلت: الظاهر أنه یعنی (المنذر بن بلال)؛ فإنی لم أجد له ترجمة، لکن دونه متکلم فیه، فانظر - إن شئت- "الضعیفة" (1615).
([6]) قلت: فیه (داود بن هلال) لم یوثقه أحد، ولم یرو عنه غیر (زهیر بن عباد الرواسی). وهو فی "الروض النضیر" (رقم 141).
([7]) قلت: لقد أبعد النجعة، فقد رواه أحمد (3/ 413 و4/ 384-385). وأما قول الثلاثة: "رواه ابن أبی الدنیا فی الصمت رقم (1)"، فهو من تخالیطهم، فإنما هو عنده بالروایة التی قبل هذه!
([8]) قلت: فی الأصل وطبعة عمارة زیادة: "شعار الصالحین"! قال الناجی (197/ 2): "هذه الزیادة مقحمة فی الحدیث بلا شک، لم تسمع فیه قط، قلد المؤلف فیها صاحب "جامع الأصول"، ولا أدری من أین أخذها هو. والمعنى أن صلاة الرجل فی جوف اللیل تطفئ الخطیئة أیضاً کالصدقة". والحدیث فی "جامع الأصول" برقم (7274)، وقد أوهم المعلق علیه أن لهذه الزیادة أصلاً بقوله فیها: "لیست فی أکثر نسخ "الترمذی"! والصواب القطع بأنها مقحمة فی الحدیث لا أصل لها فیه؛ لا عند الترمذی ولا عند غیره. وقد أفسد المعلقون الثلاثة - لقلة فهمهم، وعدم رجوعهم إلى الأصول - کلام الشیخ الناجی، فأوهموا أنه أراد جملة "وصلاة. . الصالحین"! وهی ثابتة عند مخرجیها؛ إلا الزیادة فقط، فتنبه.
([9]) به فتح ثاء و کسر کاف؛ یعنی: تو را نیابد و گم کند. و (الثکل): گم کردن فرزند میباشد. دعای مرگ برای وی میباشد. و مرگ هر کسی را دربرمیگیرد. لذا درواقع این این دعا علیه وی دعا نیست چراکه درحقیقت مقصود از آن دعا نیست. بلکه این از الفاظ در زبان عرب رایج میباشد که مراد از آن دعا نیست. چنانکه میگویند: "ترِبت یداک"، و "قاتلک الله".
([10]) فی الطبعة السابقة (3/ 89) والمنیریة (4/ 6): «علمه»، وهو خطأ، صوابه ما أثبتناه. [ش].
([11]) فی الطبعة السابقة (3/ 89، 90) والمنیریة (4/ 6) فی الموطنین: «ابن ابی شیبة»، وهو خطأ، صوابه ما أثبتناه کما فی «المسند» (5/ 228، 236)، وکتب التراجم والتخریج، و «تحفة الأشراف» (8/ 417)، و «إتحاف المهرة» (13/ 293)، و «أطراف المسند» (5/ 314). [ش].
([12]) انظر الحاشیة السابقة.
([13]) (الحصائد): ما یقتطعونه من الکلام الذی لا خیر فیه، واحدتها (حصیدة)، تشبیهاً بما یحصد من الزرع، وتشبیهاً للسان وما یقتطعه من القول بحد المنجل الذی یحصد به.
([14]) قلت: تحسینه فقط فیه نظر، وإن تبعه الهیثمی (10/ 300)، وقلدهما الثلاثة المعلقون! ذلک لأنَّ أحد إسنادی الطبرانی صحیح، رجاله کلهم ثقات، وکذلک البیهقی فی "الشعب" (4/ 240/ 4931)، وبیان هذا فی "الصحیحة" (891).
([15]) قلت: عزوه لأحمد والحاکم فیه نظر، بینته فی الأصل، والمثبت [فی «الصحیح»] منه؛ فلشواهده.
([16]) القطعة الأخیرة هذه «وقد أملینا قطعة ...» إلی هنا من «الضعیف»، ولا حکم علیها بناءً علی ما مضی. [ش].
([17]) إلى هنا رواه أحمد أیضاً من طریق آخر، وهو مخرج فی "الصحیحة" (555)، وله شاهد من حدیث أبی ذر، وهو الذی تراه قبیل هذا.
([18]) هکذا فی أصول الشیخ، والحدیث فی «الضعیف». [ش].
([19]) یعنی: خاضعانه و عاجزانه. جوهری میگوید: «(التکفیر): این است که انسان برای دیگری خاضع و فروتن گردد چنانکه مردى سخت و نیرومند برای اربابش تواضع و فروتنی به خرج میدهند. دست بر سینه نهاده اظهار فروتنی و تواضع و فرمانبردای میکند». ناجی این توضیح را ذکر نموده است.
([20]) الأصل: (خطأ)، والتصویب من الطبرانی وغیره. انظر "الصحیحة" (534). وغفل عن هذا المعلقون الثلاثة، فأثبتوا الخطأ فی طبعتهم المزخرفة الظاهر! مع أنَّ الناجی قد نبَّه على ذلک.
([21]) الأصل فی الموضعین: (شر الموارد)! وهی زیادة لا أصل لها فی شیء من تلک المصادر، ولا فی غیرها مما هو مخرج فی "الصحیحة" (535).
([22]) الأصل فی الموضعین: (شر الموارد)! وهی زیادة لا أصل لها فی شیء من تلک المصادر، ولا فی غیرها مما هو مخرج فی "الصحیحة" (535).
([23]) قلت: وابن أبی الدنیا رواه (289/ 643) من طریق عبدالله، وهو ابن المبارک، وهذا أخرجه فی "الزهد" (222/ 629): أنبأنا وُهیب. . ووُهیب هو ابن الورد، وهو ثقة زاهد، لکن بینه وبین عیسى علیه السلام مفاوز، والظاهر أنه مما تلقاه عن أهل الکتاب.
([24]) یعنی مثل الذی قبله، إلا أنه قال: "والزهادة فی الدنیا" بدل "وذکر الله".
([25]) یعنی أن مجاهداً سمع ابن عباس یقول، فهو موقوف کما قال المؤلف عقب الحدیث. وفی إسناده (محرز التیمی) وهو متروک کما قال الحافظ وغیره.
([26]) أی: الخیل السود، فی "شرح القاموس": "والعرب تقول: ملوک الخیل دُهْمها". وکان الأصل: (الدرهم)، فصححته من "الصمت" (75/ 114)، کما صححت منه أخطاء أخرى کانت فی الأصل.
([27]) الأصل: (ابن عمر). قال الناجی (198/ 1): "وهو وهم بلا شک، إنما هو عبدالله بن عمرو بن العاص، والحدیث سنده مصری، فیه ابن لهیعة، ویرویه أبو عبدالرحمن عنه، وروایته عنه عند مسلم والأربعة مشهورة، ولا روایة له عن ابن عمر، فاستفد هذا". قلت: وقد رواه عن ابن لهیعة بعض العبادلة، وقرنه أحدهم مع عمرو بن الحارث، کما بینته فی "الصحیحة" (536).
([28]) قلت: هو فی "الصحیحین" وغیرهما مختصراً بالشطر الثانی نحوه، وهو المشار إلیه [بالمعقوفتین] هنا، وقد بینت علة هذا المطول فی "الضعیفة" (1299).
([29]) فی "الشعب" (2/ 51/ 1) وفیه (یحیى بن عبیدالله التیمی)، وهو متروک.
([30]) سقطت من الطبعة السابقة (2/ 241- «الضعیف») والمنیریة (4/ 9) وأثبتُّها من سائر الطبعات و «شعب البیهقی» (4/ 213/ 4832). [ش].
([31]) قلت: ومن هذا الوجه رواه أحمد (3/ 38) أیضاً.
([32]) کذا الأصل. وفی طبعة عمارة: (أَمَةَ)، وکذا وقع فی "الاستیعاب"، وهو تصحیف؛ کما فی "العجالة" (ق 98/ 1)، فإن الحدیث فی "المسند" أیضاً (4/ 64 و5/ 377) عن ابن إسحاق عن سلیمان بن سحیم عن أمه ابنة أبی الحکم الغفاری قالت... فقوله: (أمه) بضم أوله؛ ولیس (أَمَةَ) بفتحتین کما ظن ابن عبدالبر. وعلة الحدیث عنعنة ابن إسحاق، وتحسین الثلاثة إیاه من خبطاتهم!
([33]) فیه من لم یوثقه غیر ابن حبان، وقال ابن القطان: "لا یعرف حاله". وهو مخرج فی "الضعیفة" (920).
([34]) قلت: العلة ممن فوقه، وهی جهالة (أم صالح)، کما هو مبین فی "الضعیفة" (1366)، وخبط أو جهل المعلقون الثلاثة فقالوا: "حسن"!
([35]) عزوه لأبی داود خطأ جزم به الناجی. فانظر "العجالة" (198/ 1).
([36]) قال الناجی: "هذا عجیب، فهو فی مسلم". وأقول: هو طرف من حدیث عنده (5/ 130)، وهو مخرج فی "الصحیحة" (685)، وقد أورده الهیثمی فی "الموارد"، ولیس على شرطه، فکأنه غفل عن کونه فی مسلم تبعاً للمؤلف!
([37]) کذا فی الطبعة السابقة (3/ 97) وفی سائر طبعات «جامع الترمذی»: کتاب الزهد: باب (11): (رقم 2316): «حدیث غریب»، وکذا فی «تحفة الأشراف» (1/ 235/ 893)، وقد صرح فی موطنین من «جامعه» (14، 3533) بـ «غریب»، وزاد: «ولا نعرف للأعمش سماعاَ من أنس»، وهذا هو المناسب لهذا الأسناد فإنه من هذه الطریق، وفی المنیریة (4/ 11): «حدیث حسن غریب»!! [ش].