اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترهیب از تحقیر مسلمان و بیان اینکه هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر بر مبنای تقوا

ترهیب از تحقیر مسلمان و بیان اینکه هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر بر مبنای تقوا

4281- 2958- (1) (صحیح) عَن أَبِی هُرَیرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «المسْلِمُ أَخُو المُسلِمِ، لَا یَظْلِمُهُ، وَلَا یَخْذُلُهُ، وَلَا یَحْقِرُهُ، التقوى ههُنَا، التقْوى ههُنا، التقْوى هَهُنا - ویشیرُ إلى صدْره -[ثلاث مرات]-، بِحَسْبِ امْرئٍ مِنَ الشرِّ أنْ یَحْقِرَ أخاهُ المسْلِمَ، کلُّ المسلمِ على المسلمِ حَرامٌ؛ دَمُه وعِرْضُهُ ومالُه».

رواه مسلم وغیره.

از ابو هریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مسلمان برادر مسلمان است به او ظلم نمی‌کند، او را تنها نمی‌گذارد، او را تحقیر نمی‌کند و بی‌ارزش و کوچک نمی‌شمارد. تقوی این‌جاست، تقوی این‌جاست، تقوی این‌جاست - و سه بار به سینه‌اش اشاره کرد - همین قدر بدی برای بد بودن شخص کافی است که برادر مسلمانش را کوچک بشمارد. همه‌ چیز مسلمان، خون و آبرو و مالش، بر سایر مسلمانان حرام است».

4282-2959-(2) (صحیح) وَعَنِ ابنِ مَسعُودٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ کِبْرٍ». فَقَالَ رَجُلٌ: إِنَّ الرَّجُلَ یُحِبُّ أَنْ یَکُونَ ثَوْبُهُ حَسَنًا وَنَعْلُهُ حَسَناً؟ فَقَالَ: «إِنَّ اللهَ تَعَالَی جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ، الْکِبْرُ بَطَرُ الْحَقِّ، وَغَمْطُ النَّاسِ».

رواه مسلم والترمذی.

از عبدالله بن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی به اندازه‌ی یک ذره تکبر و خودخواهی در قلبش باشد، وارد بهشت نمی‌شود». شخصی گفت: کسی دوست دارد لباس و کفشش خوب و زیبا باشد؟ رسول الله ج فرمود: «خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد؛ کبر نپذیرفتن و سرپیچی از حق و کوچک شمردن مردم است».

(صحیح لغیره) والحاکم؛ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: «وَلَکِنَّ الْکِبْرَ مَنْ بَطِرَ الْحَقَّ، وَازْدَرَى النَّاسَ».

وقال الحاکم: «احتجّا بروایته».

و در روایت حاکم آمده است: «ولی کبر، نپذیرفتن و سرپیچی از حق و کوچک شمردن مردم است».

 (بطر الحق): دفع و رد حق؛ و (غمط الناس) به فتح غین و سکون میم: تحقیر مردم و خوار شمردن آنها؛ چنانکه تفسیر آن نزد حاکم آمده است. [مضی هنا/22].

4283-2960- (3) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِذَا سَمِعتَ الرَّجُلَ یَقُولُ: (هَلَکَ النَّاسُ)؛ فَهُوَ أَهْلَکُهُمْ».

رواه مالک ومسلم[1]، وأبو داود وقال[2]: «قال أبو إسحاق: سمعته بالنصب والرفع، ولا أدری أیهما قال. یعنی بنصب الکاف من (أهلکهم) أو رفعها».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر از مردی شنیدی که می‌گفت: مردم هلاک شدند؛ او هلاک‌‌‌ترین‌شان است».

مالک آن را چنین تفسیر می‌کند: «هرگاه مردی با خودخواهی و تحقیر دیگران، چنین بگوید، خود نسبت به آنان به هلاکت شایسته‌تر است. زیرا وی از اسرار و نهان مخلوقات بی‌اطلاع است».

4284- 2961- (4) (صحیح) وَ

عَنْ جُنْدَبِ بنِ عَبدِالله س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ: وَاللهِ لَا یَغْفِرُ اللهُ لِفُلَانٍ، فَقَالَ اللهُ ﻷ: مَنْ ذَا الَّذِی یَتَأَلَّى عَلَیَّ أَنْ لَا أَغْفِرَ لَهُ؟ إِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهُ، وَأَحْبَطْتُ عَمَلَکَ».

رواه مسلم.

از جندب بن عبدالله س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردی گفت: به خدا قسم! خداوند فلانی را نمی‌بخشد. خداوند ﻷ فرمود: کیست آن که سوگند می‌خورد من فلانی را نمی‌خشم؟! من او را بخشیدم و اعمال نیک تو را باطل کردم».

4285- 1762- (1) (مرسل وضعیف) وَعَنِ الحَسَنِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «إِنَّ الْمُسْتَهْزِئِینَ بِالنَّاسِ یُفْتَحُ لِأَحَدِهِمْ فِی الآخِرَة بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ، فَیُقَالُ لَهُ: هَلُمَّ هَلُمَّ! فَیَجِیءُ بِکَرْبِهِ وَغَمَّهِ؛ فَإِذَا جَاءَهُ أُغْلِقَ دُونَهُ، فَمَا یَزَالُ کَذَلِکَ، حَتَّى إِنَّ أَحَدَهُمْ لَیُفْتَحُ لَهُ الْبَابُ مِنْ أبْوابِ الجَنَّةِ، فَیُقَالُ لَهُ: هَلُمَّ، فَمَا یَأْتِیهُ مِنَ الإِیَاسِ».

رواه البیهقی مرسلا[3].

4286- 2962- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ س أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «إِنَّ أَنْسَابَکُمْ هَذِهِ لَیْسَتْ بِسِبَابٍ عَلَى أَحَدٍ، وَإِنَّمَا أَنْتُمْ وَلَدُ آدَمَ، طَفُّ الصَّاعِ[4] لَمْ تَمْلَئُوهُ، لَیْسَ لِأَحَدٍ فَضْلٌ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِالدِّینِ، أَوْ عَمَلٍ صَالِحٍ، [حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ فَاحِشًا بَذِیًّا، بَخِیلًا، جَبَانًا][5] ».

از عقبة بن عامر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نسب‌های شما دلیلی برای دشنام دادن به دیگری نیست؛ شما فرزندان آدم هستید، نزدیک است که پیمانه پر شود اما پر نمی‌شود؛ هیچ‌کس بر دیگری برتری ندارد مگر بر مبنای دین یا عمل صالح. [برای گنه‌کار بودن کسی همین کافی است که فحاش و بددهن و بخیل و ترسو باشد».

رواه أحمد والبیهقی؛ کلاهما من روایة ابن لهیعة[6]. ولفظ البیهقی قال: «لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالدِّینِ أَوْ عَمَلٍ صَالِحٍ. حَسْبُ الرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ فَاحِشًا بَذِیًّا بَخِیلًا».

و روایت بیهقی چنین است: «هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر به سبب دین یا عمل صالح؛ برای گنه‌کار بودن کسی همین کافی است که فحاش و بددهن و بخیل باشد».

وفی روایة له: «لَیْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالدِّینِ أَوْ تَقْوى، وَکَفَى بِالرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ بَذِیًّا فَاحِشًا بَخِیلًا».

و در روایتی آمده است: «هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر به سبب دین یا تقوا؛ و برای گنه‌کار بودن کسی همین کافی است که بددهن و فحاش و بخیل باشد».

 (طفُّ الصَّاعِ) بالإضافة، أی: قریب بعضکم من بعض.

4287- 2963- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ لَهُ: «انْظُرْ! فَإِنَّکَ لَسْتَ بِخَیْرٍ مِنْ أَحْمَرَ وَلَا أَسْوَدَ، إِلَّا أَنْ تَفْضُلَهُ بِتَقْوَى».

رواه أحمد، ورواته ثقات مشهورون، إلا أن بکر بن عبدالله المزنی لم یسمع من أبی ذر.

از ابوذر س روایت است که رسول الله ج به او فرمودند: «دقت کن! تو از هیچ سرخ و سیاهی بهتر نیستی، مگر اینکه با تقوا بر او برتری یابی».

4288- 2963-(7) (صحیح لغیره) وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ ب قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللهِ ج فِی أَوسَطِ أَیَّامِ التَّشْرِیقِ خُطْبَةَ الْوَدَاعِ فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ رَبَّکُمْ وَاحِدٌ، وَإِنَّ أَبَاکُمْ وَاحِدٌ، أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِیٍّ عَلَى عَجَمِیٍّ، وَلَا لِعَجَمِیٍّ عَلَى عَرَبِیٍّ، وَلَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ، وَلَا أَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ؛ إِلَّا بِالتَّقْوَى، ﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟». قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: «فَلْیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»، ثُمَّ ذَکَرَ الْحَدِیثَ فِی تَحْرِیمِ الدِّمَاءِ وَالْأَمْوَالِ وَالْأَعْرَاضِ.

رواه البیهقی وقال: «فی إسناده بعض من یجهل»[7].

از جابر بن عبدالله ب روایت است که رسول الله ج در اواسط ایام التشریق، به ایراد خطبة الوداع برای ما پرداخت و فرمود: «ای مردم! پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی است، آگاه باشید که عرب هیچ برتری بر عجم ندارد و عجم هیچ برتری بر عرب ندارد و هیچ سرخی بر سیاهی و سیاهی بر سرخی برتری ندارد مگر به تقوا؛ ﴿إِنَّ أَکۡرَمَکُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰکُمۡ «گرامی‌ترین شما نزد الله باتقواترین شماست». آیا ابلاغ نکردم؟». گفتند: بله ای رسول الله ج! رسول الله ج فرمود: «پس شاهدان به غایبان برسانند». سپس حدیث را در مورد تحریم خون و اموال و آبروی مسلمانان بر یکدیگر  بیان کردند.

4289- 1763- (2) (ضعیف جدا) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ أَمَرَ اللَّهُ مُنَادِیًا یُنَادی: إِنِّی جَعَلْتُ نَسَبًا، وَجَعَلْتُمْ نَسَبًا، فَجَعَلْتُ أَکْرَمَکُمْ أَتْقَاکُمْ، فَأَبَیْتُمْ إِلَّا أَنْ تَقُولُوا: فُلَانُ ابْنُ فُلَانٍ، خَیْرٌ مِنْ فُلَانِ ابْنِ فُلَانٍ! فَالْیَوْمَ أَرفَعٌ نَسَبِی، وأَضَعُ نَسَبَکُمْ»[8].

رواه الطبرانی فی «الأوسط» و«الصغیر»، والبیهقی مرفوعا وموقوفا وقال: «الـمحفوظ الموقوف»[9].

(صحیح) وتقدم فی أول «کتاب العلم» [3/1] حدیث أبی هریرة الصحیح، وفیه: «مَنْ بَطَّأَ بِهِ عَمَلُهُ؛ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ».

و پیش‌تر در ابتدای کتاب علم، حدیث ابوهریره با این مضمون گذشت: «کسی که عملش او را عقب نگه دارد، نسبش او را جلو نمی‌اندازد».

4290- 2965- (8) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَذْهَبَ عَنْکُمْ عُبِّیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ وَفَخْرَهَا بِالْآبَاءِ، النَّاسُ بَنُو آدَمَ، وَآدَمُ مِنْ تُرَابٍ، مُؤْمِنٌ تَقِیٌّ، وَفَاجِرٌ شَقِیٌّ، لَیَنْتَهِیَنَّ أقْوامٌ یَفْتَخِرونَ برجالٍ إِنَّمَا هُمْ فَحْمٌ مِنْ فَحْمِ جَهَنَّمَ، أَوْ لَیَکُونُنَّ أَهْوَنَ عَلَى اللَّهِ مِنَ الْجِعْلَانِ [10]؛ الَّتِی تَدْفَعُ النَّتَن بِأُنُفِهَا».

رواه أبو داود والترمذی - وحسَّنه، وتقدم لفظه، [هنا/22]- والبیهقی بإسناد حسن أیضاً، واللفظ له. وتقدم معنى غریبه فی «الکِبر» [هناک فی آخره].

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند تکبر جاهلیت و افتخار به پدران را از بین شما برداشت، همه‌ی انسان‌ها فرزندان آدم هستند و آدم از خاک آفریده شده است؛ مؤمن باتقواست و فاجر بدبخت است. اقوامی که به پدران‌شان فوت شده‌ی خود افتخار می‌کنند، باید از این کار دست بردارند؛ آنها زغال جهنم هستند یا ارزش آنها نزد خداوند از حشره‌ای که نجاست را با بینی‌اش می‌غلتاند کمتر خواهد بود».

28 ـ (الترغیب فی إماطة الأذى عن الطریق، وغیر ذلک مـما یذکر)



([1]) قلت: وکذا البخاری فی "الأدب المفرد" (759) من طریق مالک، وهو فی "الموطأ" (3/ 251) وعنه الآخرون، لکن له عند مسلم (2623) متابع.

([2]) قلت: یعنی أبا داود کما هو ظاهر، وهو خطأ، فإن قول أبی إسحاق المذکور لم یرد فی "سنن أبی داود"، وإنما فی "صحیح مسلم" عقب الحدیث، ولفظه: "قال أبو إسحاق: لا أدری (أهلکَهم) بالنصب أو (أهلکُهم) بالرفع". وأبو إسحاق هذا هو إبراهیم بن محمد بن سفیان الفقیه الزاهد راوی "صحیح مسلم". أفاده الناجی.

([3]) قلت: ومع إرساله من (الحسن) وهو البصری، فالسند إلیه ضعیف، فیه (المبارک) عنه. وهو ابن فضالة، وهو مدلس، وقد عنعنه.

([4]) بفتح الطاء المهملة وتشدید الفاء: یعنی نزدیک است که پر شود اما پر نمیشود. «ناجی». و در «النهایة» آمده است: «به این معناست که همگی شما در انتساب به یک پدر در نقص و کاستی از کمال یکسان هستید. و آنان را به پیمانهای تشبیه نموده که نزدیک است به اندازهای نرسد که میزان را پر کند. 

([5]) زیادة من "المسند" (4/ 145)، وکذا الطبرانی (17/ 295/ 814).

([6]) قلت: لکن رواه عنه ابن وهب فی "الجامع"، وهو صحیح الحدیث عنه کما ذکر غیر ما واحد من الحفاظ، وقد خرجته فی "الصحیحة" (1038)، وعزاه فی "منهاج السنة" (4/ 201) لأبی داود، وما أظنه إلا وهماً.

([7]) قلت: یشیر إلى شیبة أبی قلابة، لکن رواه أحمد وغیره من غیر طریقه، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2700).

([8]) بعده فی «أوسط الطبرانی» (4/ 388/ 4511) و «صغیره» (2/ 383-384/ 642 - «الروض») و «شعب البیهقی» (4/ 289-290/ 5139، 5140): «أین المتقون»، وکذا فی بعض طبعات «الترغیب»، وسقطت من المنیریة (4/ 33) والطبعة السابقة (2/ 259). [ش].

([9]) قلت: هو عند البیهقی فی "الشعب" (4/ 289-290/ 5139-5140) من طریق طلحة ابن عمرو... موقوفاً ومرفوعاً. وطلحة متروک. وهو مخرج فی "الروض النضیر" (1065).

([10]) بکسر أوله وإسکان ثانیه، وهو جمع (الجُعَل) مثل: صُرَد وصِرْدان، ونُغَر ونِغْران. کذا فی "العجالة". وبلفظ المفرد وقع فی روایة الترمذی المتقدمة. وهو دویبة أرضیة کما سبق من المؤلف (ص 111).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد