اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

ترغیب به کشتن وزغ[1] و بیان آنچه در کشتن مارها و حیواناتی وارد شده که ذکر آنها خواهد آمد

ترغیب به کشتن وزغ[1] و بیان آنچه در کشتن مارها و حیواناتی وارد شده که ذکر آنها خواهد آمد

4304- 2978- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «مَنْ قَتَلَ وَزَغَةً فِی أَوَّلِ ضَرْبَةٍ فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً، وَمَنْ قَتَلَهَا فِی الضَّرْبَةِ الثَّانِیَةِ فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً؛ لِدُونِ الحَسَنَةِ الْأُولَى، وَمَنْ قَتَلَهَا فِی الضَّرْبَةِ الثَّالِثَةِ، فَلَهُ کَذَا وَکَذَا حَسَنَةً؛ لِدُونِ الثَّانِیَةِ».

رواه مسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه.

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس با یک ضربه وزغی را بکشد، برای او چنین و چنان نیکی نوشته می‌شود و کسی که با دو ضربه آن را بکشد برای او چنین و چنان نیکی نوشته می‌شود، کمتر از نیکی کشتن آن با یک ضربه؛ و کسی که با سه ضربه آن را بکشد برای او چنین و چنان نیکی نوشته می‌شود، نیکی کمتر از نیکی کشتن آن با دو ضربه»[2].

(صحیح) وفی روایة لمسلم: «مَنْ قَتَلَ وَزَغًا فِی أَوَّلِ ضَرْبَةٍ کُتِبَتْ لَهُ مِائَةُ حَسَنَةٍ، وَفِی الثَّانِیَةِ دُونَ ذَلِکَ، وَفِی الثَّالِثَةِ دُونَ ذَلِکَ»[3].

(الوَزَغُ): چلپاسه بزرگ.

و در روایت مسلم آمده است: «کسی که با یک ضربه وزغی را بکشد برای او صد نیکی نوشته می‌شود و در ضربه‌ی دوم کمتر از ضربه‌ی اول و در ضربه‌ی سوم کمتر از ضربه‌ی دوم نیکی برای او نوشته می‌شود».

4305- 2979- (2) (صحیح لغیره) وَعَنْ سَائِبَةَ مَوْلَاة الفَاکِهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ: أَنَّهَا دَخَلَتْ عَلَى عَائِشَةَ ل فَرَأَتْ فِی بَیْتِهَا رُمْحًا مَوْضُوعَاً، فَقَالَتْ: یَا أُمَّ الْمُؤْمِنِینَ! مَا تَصْنَعِینَ بِهَذَا؟ قَالَتْ: أَقْتُلُ بِهِ الْأَوْزَاغَ؛ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَخْبَرَنَا: «أَنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلامُ لَما أُلْقِیَ فِی النَّارِ لَمْ تَکُنْ دَابَّةٌ فِی الْأَرْضِ إِلَّا أَطْفَأَتِ النَّارَ عَنْهُ غَیْرَ الْوَزَغِ؛ فَإِنَّهُ کَانَ یَنْفُخُ عَلَیْهِ، فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج بِقَتْلِهِ».

رواه ابن حبان فی «صحیحه»، والنسائی بزیادة.

از سائبه مولای فاکه بن مغیره روایت است که وی به نزد عایشه ل رفت و در خانه‌اش نیزه‌ای مشاهده کرد، گفت: ای ام المؤمنین! با این چه می‌کنی؟ عایشه ل گفت: با آن وزغ‌ها را می‌کشم، زیرا رسول الله ج فرمود: «هنگامی که ابراهیم را در آتش انداختند، هیچ حیوانی روی زمین نبود مگر اینکه آتش را از او دور می‌کرد مگر وزغ که بر ابراهیم می‌دمید [تا آتش شعله‌ور شود]، پس رسول الله ج دستور قتل آن را داد».

4306- 2980- (3) (صحیح) وَعَنْ أُمِّ شَرِیکٍ ل؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَمَرَ بِقَتْلِ الأوزَاغِ، وَقَالَ: «کَانَ یَنْفُخُ عَلَى إِبْرَاهِیمَ».

رواه البخاری -واللفظ له- ومسلم والنسائی باختصار ذکر النفخ.

از ام شریک ل روایت است که رسول الله ج دستور کشتن وزغ‌ها را داده و فرمود: «او بر ابراهیم می‌دمید».

4307- 2981-(4) (صحیح) وَعَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ س: أَنَّ النَّبِیَّ ج أَمَرَ بِقَتْلِ الْوَزَغِ، وَسَمَّاهُ فُوَیْسِقًا.

رواه مسلم وأبو داود.

عامر بن سعد از پدرش روایت می‌کند که رسول الله ج دستور به کشتن وزغ داده و آن را فویسق[4] نامید.

4308- 1766-(1) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ قَتَلَ حَیَّةً؛ فَلَهُ سَبْعُ حَسَنَاتٍ، وَمَنْ قَتَلَ وَزَغًا؛ فَلَهُ حَسَنَةٌ، وَمَنْ تَرَکَ حَیَّةً مَخَافَةَ عَاقِبَتِهَا؛ فَلَیْسَ مِنَّا»[5].

رواه أحمد وابن حبان فی «صحیحه» دون قوله: «ومن ترک...» إلى آخره. (قال الحافظ): «رویاه عن المسیب بن رافع عن ابن مسعود، ولـم یسمع منه».

4309- 1767-(2) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنْ أَبِی الْأَحْوَصِ الْجُشَمِیِّ[6] قَالَ: بَیْنَمَا ابْنُ مَسْعُودٍ یَخْطُبُ ذَاتَ یَوْمٍ فَإِذا هُوَ بِحَیَّةٍ تَمْشِی عَلَى الْجِدَارِ، فَقَطَعَ خُطْبَتَهُ، ثُمَّ ضَرَبَهَا بِقَضِیبِهِ حَتَّى قَتَلَهَا، ثُمَّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ قَتَلَ حَیَّةً؛ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ مُشْرِکًا قَدْ حَلَّ دَمُهُ».

رواه أحمد وأبو یعلى والطبرانی مرفوعا وموقوفاً، والبزار؛ إلا أنه قال: «مَنْ قَتَلَ حَیَّةً أَوْ عَقْرَبًا».

4310- 2982-(5) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اقْتُلُوا الْحَیَّاتِ کُلَّهُنَّ، فَمَنْ خَافَ ثَأْرَهُنَّ فَلَیْسَ مِنِّی».

رواه أبو داود والنسائی والطبرانی بأسانید رواتها ثقات؛ إلا أن عبدالرحمن بن مسعود لـم یسمع من أبیه.

از ابن مسعود س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «همه‌ی مارها را بکشید، پس کسی که از انتقام آنها بترسد از من نیست»[7].

4311- 2983-(6) (حسن صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ:  «مَا سَالَمْنَاهُنَّ مُنْذُ حَارَبْنَاهُنَّ -یَعْنِی الْحَیَّاتِ-، وَمَنْ تَرَکَ شَیْئٍ مِنْهُنَّ خِیفَةً؛ فَلَیْسَ مِنَّا».

رواه أبو داود وابن حبان فی «صحیحه».

از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بعد از شروع جنگ با مارها، با آنها از در صلح وارد نخواهیم شد و کسی که کشتن بعضی از آنها را به خاطر ترس رها کند از ما نیست».

4312- 2984-(7) (صحیح لغیره) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «مَنْ تَرَکَ الْحَیَّاتِ مَخَافَةَ ظُلمِهِنَّ؛ فَلَیْسَ مِنَّا، مَا سَالَمْنَاهُنَّ مُنْذُ حَارَبْنَاهُنَّ».

رواه أبو داود، ولم یجزم موسى بن مسلم راویه- بأن عکرمة رفعه إلى ابن عباس.

از ابن عباس ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «کسی که کشتن مارها را به خاطر ترس از ظلم آنها رها کند، از ما نیست؛ بعد از شروع جنگ با مارها، با آنها از در صلح وارد نخواهیم شد».

4313- 1768- (3) (ضعیف) وَعَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ س؛ أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ ج: «إِنَّا نُرِیدُ أَنْ نَکْنُسَ زَمْزَمَ، وَإِنَّ فِیهَا مِنْ هَذِهِ الْجِنَّانِ - یَعْنِی الْحَیَّاتِ الصِّغَارَ -؟ فَأَمَرَ النَّبِیُّ ج بِقَتْلِهِنَّ».

رواه أبو داود، وإسناده صحیح؛ إلا أن عبدالرحمن بن سابط ما أراه سمع من العباس.

(الجنان) به کسر جیم و تشدید نون؛ جمع (جان): «وهی الحیة الصغیرة کما فی الحدیث، وقیل: الدقیقة الخفیفة[8] وقیل: الدقیقة البیضاء».

عبارت است از مار کوچک. چنانکه در حدیث آمده است. و گفته شده: مار باریک و کوچک میباشد. و گفته شده: باریک و سفید.

0-      2985-(8) (صحیح) وَیُروَى عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ: «الجِنَّانُ مَسْخُ الجنِّ، کما مُسِخَتِ القِردَةُ مِنْ بنی إسْرائیلَ»[9].

از ابن عباس ب روایت است که مارها، جن‌های مسخ شده‌ هستند همانطور که بنی‌اسرائیل به میمون مسخ گردید.

4314- 1769-(4) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی لَیْلَى س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج سُئِلَ عَنْ جِنَّانُ الْبُیُوتِ؟ فَقَالَ: «إِذَا رَأَیْتُمْ مِنْهُنَّ شَیْئًا فِی مَسَاکِنِکُمْ فَقُولُوا: أَنْشُدُکُم الْعَهْدَ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْکُنَّ نُوحٌ، أَنْشُدُکُم الْعَهْدَ الَّذِی أَخَذَ عَلَیْکُنَّ سُلَیْمَانُ؛ أَنْ لَا تُؤْذُونَا، فَإِنْ عُدْنَ فَاقْتُلُوهُنَّ».

رواه أبو داود والترمذی والنسائی؛ کلهم من روایة ابن أبی لیلى عن ثابت عن عبدالرحمن بن أبی لیلى عن أبیه، وقال الترمذی: «حدیث حسن غریب، لا نعرفه إلا من هذا الوجه، وابن أبی لیلى هو محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلى، یأتی»[10].

4315- 2986-(9) (صحیح) وَعَن نَافِع قَالَ: کَانَ ابْنُ عُمَرَ یَقْتُلُ الْحَیَّاتِ کُلَّهُنَّ حَتَّى حَدَّثَنَا أَبُو لُبَابَةَ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ قَتْلِ جِنَّانِ الْبُیُوتِ»، فَأَمْسَکَ.

رواه مسلم.

از نافع روایت است که ابن عمر ب تمام مارها را می‌کشت، تا اینکه ابو لبابه به ما گفت: رسول الله ج از کشتن مارهای خانه نهی فرمود، پس دست نگه‌داشت.

(صحیح) وفی روایة له[و][11] لأبی داود: وَقَالَ أَبُو لُبَابَةَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ قَتْلِ الْجِنَّانِ الَّتِی تَکُونُ فِی الْبُیُوتِ، إِلَّا الْأَبْتَرَ وَذَا الطُّفْیَتَیْنِ[12]، فَإِنَّهُمَا اللَّذَانِ یَخْطُفَانِ الْبَصَرَ، وَیُتبَعَانِ مَا فِی بُطُونِ النِّسَاءِ».

و در روایتی از مسلم آمده است: ابولبابه گفت: از رسول الله ج شنیدم که از کشتن مارهای درون خانه نهی فرمود مگر آنهایی که دم کوتاه و آنهایی که بر پشت خود دو خط سیاه دارند؛ زیرا این دو نوع مار، چشم‌ها را کور کرده و باعث سقط جنین می‌شوند».

4316- 2987-(10) (صحیح) وَعَن أَبِی السَّائِبِ: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ فِی بَیْتِهِ، قَالَ: فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی، فَجَلَسْتُ أَنْتَظِرُهُ حَتَّى یَقْضِیَ صَلَاتَهُ، فَسَمِعْتُ تَحْرِیکًا فِی عَرَاجِینَ[13] فِی نَاحِیَةِ الْبَیْتِ، فَالْتَفَتُّ فَإِذَا حَیَّةٌ، فَوَثَبْتُ لِأَقْتُلَهَا، فَأَشَارَ إِلَیَّ أَنِ اجْلِسْ فَجَلَسْتُ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَشَارَ إِلَى بَیْتٍ فِی الدَّارِ، فَقَالَ: أَتَرَى هَذَا الْبَیْتَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: کَانَ فِیهِ فَتًى مِنَّا حَدِیثُ عَهْدٍ بِعُرْسٍ، قَالَ: فَخَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ ج إِلَى الْخَنْدَقِ، فَکَانَ ذَلِکَ الْفَتَى یَسْتَأْذِنُ رَسُولَ اللهِ ج بِأَنْصَافِ النَّهَارِ فَیَرْجِعُ إِلَى أَهْلِهِ، فَاسْتَأْذَنَهُ یَوْمًا، فَقَالَ لَهُ: «خُذْ عَلَیْکَ سِلَاحَکَ، فَإِنِّی أَخْشَى عَلَیْکَ قُرَیْظَةَ». فَأَخَذَ الرَّجُلُ سِلَاحَهُ ثُمَّ رَجَعَ، فَإِذَا امْرَأَتُهُ بَیْنَ الْبَابَیْنِ قَائِمَةً، فَأَهْوَى إِلَیْهَا بِالرُّمْحَ لِیَطْعُنَهَا بِهِ، وَأَصَابَتْهُ غَیْرَةٌ، فَقَالَتْ لَهُ: اکْفُفْ عَلَیْکَ رُمْحَکَ، وَادْخُلِ الْبَیْتَ حَتَّى تَنْظُرَ مَا الَّذِی أَخْرَجَنِی، فَدَخَلَ فَإِذَا بِحَیَّةٍ عَظِیمَةٍ مُنْصُوبَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ، فَأَهْوَى إِلَیْهَا بِالرُّمْحِ، فَانْتَظَمَهَا بِهِ ثُمَّ خَرَجَ، فَرَکَزَهُ فِی الدَّارِ، فَاضْطَرَبَتْ عَلَیْهِ، فَمَا یُدْرَى أَیُّهُمَا کَانَ أَسْرَعَ مَوْتًا الْحَیَّةُ أَمِ الْفَتَى. قَالَ: فَجِئْنَا إِلَى رَسُولِ اللهِ ج وَذَکَرْنَا ذَلِکَ لَهُ، وَقُلْنَا: ادْعُ اللهَ أَن یُحْیِیهِ لَنَا. فَقَالَ: «اسْتَغْفِرُوا لِصَاحِبِکُمْ». ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ بِالْمَدِینَةِ جِنًّا قَدْ أَسْلَمُوا، فَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْهُمْ شَیْئًا فَآذِنُوهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ، فَإِنْ بَدَا لَکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فَاقْتُلُوهُ، فَإِنَّمَا هُوَ شَیْطَانٌ».

وفی روایة نحوه وقال فیه: «إِنَّ لِهَذِهِ الْبُیُوتِ عَوَامِرَ، فَإِذَا رَأَیْتُمْ مِنْهَا شَیْئًا فَحَرِّجُوا عَلَیْهَا ثَلَاثًا، فَإِنْ ذَهَبَ، وَإِلَّا فَاقْتُلُوهُ فَإِنَّهُ کَافِرٌ». وَقَالَ لَهُمْ: «اذْهَبُوا فَادْفِنُوا صَاحِبَکُمْ».

رواه مالک ومسلم وأبو داود.

از ابوسائب روایت است که وارد خانه‌ی ابوسعید خدری س شد؛ ابوسائب می‌گوید: او را درحال نماز یافتم؛ پس نشسته و منتظر ماندم تا نمازش را تمام کند، صدایی را در گوشه‌ای از خانه از بین شاخه‌های درخت خرما شنیدم، به آنجا نگاه کردم و ماری دیدم، قصد کشتنش را کردم که ابوسعید به من اشاره کرد تا بنشینم، پس نشستم؛ زمانی که نمازش تمام شد به اتاقی که در منزل بود اشاره کرده و گفت: این اتاق را می‌بینی؟ گفتم: بله، گفت: جوانی از ما که تازه داماد بود در آن زندگی می‌کرد، ما همراه رسول الله ج برای جنگ خندق رفتیم، آن جوان در نیمه‌ی روز از رسول الله ج اجازه خواست تا نزد اهلش برگردد تا اینکه روزی به او اجازه داده و فرمود: «سلاحت را بردار، زیرا من از بنی‌قریظه بر تو می‌ترسم».

وی سلاحش را برداشته و برگشت، زنش را بین دو لنگه‌ی در ایستاده دید و غیرتش به جوش آمد و با نیزه قصد زخمی کردنش را نمود. اما همسرش به او گفت: نیزه‌ات را از من دور نگه‌دار و وارد خانه شو تا ببینی چه چیزی مرا از خانه بیرون آورده است. وارد خانه شد و مار بزرگی را روی بستر مشاهده کرد، نیزه را به طرف آن پرتاب کرده و مار را کشت سپس خارج گردید و نیزه را در گوشه‌ای از منزل قرار داد، اما مار تقلا کرد و او را گزید و فهمیده نشد کدامیک، زودتر وفات کرد مار یا جوان.

به نزد رسول الله ج رفتیم و این حادثه را برای رسول الله ج تعریف نموده و گفتیم: از خدا بخواه که او را برای ما زنده کند. رسول الله ج فرمود: «برای دوست‌تان طلب مغفرت کنید». سپس فرمود: «در مدینه جن‌هایی هستند که اسلام آورده‌اند، اگر یکی از آنها را مشاهده کردید سه روز به او اعلان خروج دهید، پس از آن [چون خانه را ترک نکردند] آن را بکشید زیرا او شیطان است».

 و در روایتی: رسول الله ج فرمودند: «در این خانه‌ها مارهایی هستند، اگر یکی از آنها را دیدید، سه روز مجال را بر او تنگ کنید تا برود وگرنه او را بکشید زیرا او کافر است». و به آنها فرمود: «بروید و دوست‌تان را دفن کنید».

4317- 2988-(11) (صحیح) وَعَنِ ابنِ عُمَرَ ب: أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ج یَخطُبُ عَلَى الـمِنبَرِ یَقُولُ: «اقْتُلُوا الْحَیَّاتِ، وَاقْتُلُوا ذَا الطُّفْیَتَیْنِ وَالْأَبْتَرَ، فَإِنَّهُمَا یَلْتَمِسَانِ الْبَصَرَ، وَیُسْقِطَانِ الْحَبَلَ». قَالَ عَبْدُاللَّهِ: فَبَیْنَا أَنَا أُطارِدُ حَیَّةً أقْتُلها نادانی أبو لُبَابَة: لا تَقْتُلْها. فقلْتُ: "إنَّ رسول الله ج أمَرَ بقَتْلِ الحیّاتِ». قَالَ: إنَّه نَهى بعد ذلکَ عَنْ ذاوتِ البُیوتِ، وهُنَّ العَوامِرُ».

رواه البخاری ومسلم. ورواه مالک وأبو داود والترمذی بألفاظ متقاربة.

از ابن عمر ب روایت است از رسول الله ج شنیده که هنگام ایراد خطبه بر منبر، فرمود: «مارها را بکشید. به ویژه آنهایی که بر پشت خود، دو خط سیاه و آنهایی که دم کوتاه دارند. زیرا این دو نوع، چشم‌ها را کور می‌کنند و باعث سقط جنین می‌شوند».

عبدالله می‌گوید: «درحالی‌که ماری را دنبال می‌کردم تا او را بکشم، ابولبابه مرا صدا زد و گفت: او را نَکش. گفتم: رسول الله ج دستور کشتن مارها را داده است. وی گفت: رسول الله ج بعد از آن از کشتن مارهای خانگی نهی فرمود.

(صحیح) وفی روایة لـمسلم قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَأْمُرُ بِقَتْلِ الْکِلَابِ یَقُولُ: «اقْتُلُوا الْحَیَّاتِ وَالْکِلَابَ، وَاقْتُلُوا ذَا الطُّفْیَتَیْنِ وَالْأَبْتَرَ، فَإِنَّهُمَا یَلْتَمِسَانِ الْبَصَرَ، وَیَسْتَسْقِطَانِ الْحُبَالَى». - قَالَ الزُّهْرِیُّ: وَنُرَى ذَلِکَ مِنْ سُمَّیْهِمَا وَاللهُ أَعْلَمُ- قَالَ سَالِمٌ: قَالَ عَبْدُاللهِ بْنُ عُمَرَ: فَلَبِثْتُ لَا أَتْرُکُ حَیَّةً أَرَاهَا إِلَّا قَتَلْتُهَا، فَبَیْنَا أَنَا أُطَارِدُ حَیَّةً یَوْمًا مِنْ ذَوَاتِ الْبُیُوتِ مَرَّ بِی زَیْدُ بْنُ الْخَطَّابِ، أَوْ أَبُو لُبَابَةَ وَأَنَا أُطَارِدُهَا، فَقَالَ: مَهْلًا یَا عَبْدَاللهِ! فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج أَمَرَ بِقَتْلِهِنَّ. قَالَ: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ ج نَهَى عَنْ ذَوَاتِ الْبُیُوتِ».

و در روایتی از مسلم آمده است: از رسول الله ج شنیدم که به کشتن سگ‌ها دستور داده و ‌فرمود: «مارها و سگ‌ها را بکشید و به ویژه آنهایی که بر پشت خود، دو خط سیاه و آنهایی که دم کوتاه دارند. زیرا این دو نوع، چشم‌ها را کور می‌کنند و باعث سقط جنین می‌شوند».

- زهری می‌گوید: و علت آن را سمی بودن‌شان می‌دانستیم و الله اعلم - سالم می‌گوید: عبدالله بن عمر ب می‌گفت: ماری را نمی‌یافتم مگر اینکه آن را می‌کشتم تا اینکه در یکی از روزها که مار خانگی را دنبال می‌کردم زید بن خطاب یا ابولبابه از آنجا عبور کرد، گفت: ای عبدالله! دست نگه‌دار. گفتم: رسول الله ج به کشتن آنها امر نمودند، گفت رسول الله ج از کشتن مارهای خانگی نهی فرمود.

(صحیح) وفی روایة لأبی داود قال: إِنَّ ابْنَ عُمَرَ وَجَدَ بَعد مَا حدَّثَهُ أَبُو لُبابَة حَیَّةً فِی دَارِهِ، فَأَمَرَ بِهَا فَأُخْرِجَتْ إِلَى البَقِیع. قَالَ نَافِعٌ: ثُمَّ رَأَیتُهَا بَعدُ فِی بَیْتِهِ.

و در روایت ابوداود امده است: ابن عمر ب بعد از شنیدن حدیثی که ابولبابه برایش نقل کرد، ماری را در خانه‌اش یافت، پس دستور داد که آن را به بقیع ببرند. نافع می‌گوید: آن مار را بعداً در همان خانه دیدم.

(الطُّفیَتَانِ) بضم الطاء المهملة وإسکان الفاء: هما الخطان الأسودان فی ظهر الحیة. وأصل (الطفیة) خوصة المقل[14]، شبه الخطین على ظهر الحیة بخوصتی المقل، وقال أبو عمر النمری: «یقال إن الطفیتین جنس یکون على ظهره خطان أبیضان». و(الأبتر) هو الأفعى. وقیل: جنس أبتر کأنه مقطوع الذنب. وقیل هو صنف من الحیات أزرق مقطوع الذنب إذا نظرت إلیه الحامل ألقت. قاله النضر بن شمیل: وقوله(یلتمسان البصر) معناه: یطمسانه بمجرد نظرهما إلیه بخاصیة جعلها الله فیهما».

(حافظ می‌گوید): «نظر گروهی از اهل علم بر کشتن تمام مارها است؛ در صحراها و خانه‌های مدینه و غیر مدینه؛ و هیچ نوع و جنس و مکانی را استثنا نکرده‌اند و در این دیدگاه به احادیثی که به صورت عام روایت شده همانند حدیث ابن مسعود که قبلا گذشت و حدیث ابوهریره و ابن عباس استدلال می‌کنند.

و گروهی می‌گویند: همه‌ی مارها کشته شوند مگر مارهای خانگی مدینه و غیر آن، به دلیل حدیث ابولبابه و زید بن خطاب در مورد نهی از کشتن آنها بعد از امر به قتل تمام مارها.

و گروهی می‌گویند: به مارهای خانگی در مدینه و غیر آن هشدار داده می‌شود [که خانه را ترک کنند]، اگر بعد از هشدار، بازهم دیده شدند کشته می‌شوند و اگر در بیرون از خانه مشاهده شدند بدون هشدار کشته می‌شوند.

و مالک می‌گوید: اگر در مساجد مشاهده ‌شد، کشته می‌شود و این گروه به این حدیث رسول الله ج استدلال می‌کنند که فرمود: «در این خانه‌ها مارهایی هستند، پس اگر یکی از آنها را دیدید، سه روز مجال را بر او تنگ کنید تا برود و پس از آن او را بکشید».

و برخی همین دیدگاه را اختیار کرده‌ و به حدیث ابی لیلی[15] که قبلا گذشت استدلال می‌کنند. (حدیث ابی لیلی ضعیف است).

مالک می‌گوید: کافی است که بگوید: با قسم به خدا و ایمان به روز آخرت به تو هشدار می‌دهم که از دید ما پنهان شوی و به ما آزار و اذیتی نرسانی.

و بعضی می‌گویند: تو از آمدن نزد ما منع شده‌ای پس اگر نزد ما برگشتی، ما را به سختگیری بر خودت و بیرون کردنت یا دنبال نمودنت سرزنش نکن.

و گروهی می‌گویند: فقط به مارهای مدینه هشدار داده شود؛ به دلیل حدیث ابوسعید که با مضمون اسلام آوردن گروهی از جنیان در مدینه پیش‌تر گذشت. و مارهای بیرون از مدینه در هر جای زمین و خانه‌ها بدون هشدار کشته می‌شوند، زیرا نمی‌توانیم مسلمانان را از مکان جن‌ها آگاه سازیم؛ و دلیل آن فرموده‌ی رسول الله ج می‌باشد: «پنج نوع حیوان است که در حرم و غیر حرم کشته می‌شوند.» و یکی از آنها را مار بیان فرمود.

و گروهی می‌گویند: مارهایی که دم کوتاه دارند و آنهایی که بر پشت خود دو خط سیاه دارند، در مدینه یا هر مکانی بدون هشدار کشته می‌شوند؛ به دلیل حدیث ابولبابه: از رسول الله ج شنیدم که از کشتن جن‌هایی که در خانه هستند، مگر مارهایی که دم کوتاه دارند و آنهایی که بر پشت خود دو خط سیاه دارند نهی فرمود.

و برای هریک از این اقوال دلیل قوی و روشنی وجود دارد. والله اعلم.

4318- 2989- (12) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنَّ نَمْلَةً قَرَصَتْ نَبِیًّا مِنَ الْأَنْبِیَاءِ، فَأَمَرَ بِقَرْیَةِ النَّمْلِ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللهُ إِلَیْهِ [أَ]فِی أَنْ قَرَصَتْکَ نَمْلَةٌ أَحْرَقْتَ أُمَّةً مِنَ الْأُمَمِ تُسَبِّحُ؟!».

زاد فی روایة: «فَهَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً؟».

رواه البخاری ومسلم وأبو داود والنسائی وابن ماجه.

ابوهریره س از رسول الله ج روایت می‌کند که فرمودند: «مورچه‌ای یکی از پیامبران را گزید. پس دستور داد لانه‌ی مورچه‌ها را بسوزانند. خداوند بر او وحی فرستاد که مورچه‌ای تو را گزید و تو یکی از امت‌ها را که تسبیح می‌گفتند سوزاندی».

و در روایتی اضافه شده: «چرا مورچه‌ای را که سبب اذیت و آزارت شده بود نسوزاندی و مورچه‌هایی را سوزاندی که جنایتی مرتکب نشده بودند؟».

وفی روایة لـمسلم وأبی داود: قال: «نَزَلَ نَبِیٌّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ تَحْتَ شَجَرَةٍ، فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِجِهَازِهِ فَأُخْرِجَ مِنْ تَحْتِهَا، ثُمَّ أَمَرَ فَأُحْرِقَتْ، فَأَوْحَى اللهُ إِلَیْهِ: هَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً؟».

و در روایتی از مسلم و ابوداود آمده است: «یکی از پیامبران در زیر درختی به استراحت پرداخت، مورچه‌ای او را گزید، پس دستور داد تا وسایلش را از زیر درخت بیرون برده و لانه‌ی مورچه‌ها را آتش بزنند. پس خداوند متعال به او وحی کرد: تنها یک مورچه تو را گزید؟».

(حافظ می‌گوید): در روایاتی آمده که این پیامبر عزیر ÷ بوده است. و اینکه فرمود: (فهلّا نملة واحدة) دال بر این است که در شریعت آنها سوزاندن با آتش جایز بوده است.

و در خبر[16] آمده که: «أنَّه مرَّ بِقَرْیَةٍ أوْ بمدینَةٍ أهْلکَها الله تعالى فقال: یا ربِّ کانَ فیهِمْ صِبْیانٌ ودَوابٌّ ومَنْ لَمْ یَقْتَرِفْ ذَنْباً، ثُمَّ إنَّهُ نَزلَ تحْتَ شَجَرةٍ، فجَرتْ بِهِ هذه القِصَّةُ التی قدَّرهَا الله على یَدیْهِ، تَنْبیهاً له على اعتِراضِه على بَدیعِ قُدْرَةِ الله وقَضائه فی خَلْقِهِ، فقال: إنَّما قَرصَتْکَ واحِدَةٌ فهلا قَتلْتَ واحِدةً؟».

«او از روستا یا شهری عبور کرد که خداوند اهل آن را هلاک کرده بود، پس گفت: پروردگارا! در بین آنها کودکان و حیوانات و کسانی بودند که هرگز گناهی انجام نداده‌اند. سپس به زیر درختی رفت و این داستانی که خداوند آن را مقدر کرده بود، برای او رخ داد، برای آگاه نمودن او بر اعتراضش بر بی‌همتا بودن قدرت خداوند و قضاوتش در مورد مخلوقات؛ پس گفت: تنها یک مورچه تو را گاز گرفت، پس می‌بایست یک مورچه را می‌کشتی.

حدیث دال بر این است که اگر منکری در شهری رخ دهد احتمال عقاب عمومی وجود دارد.

4319- 2990-(13) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب؛ «أَنَّ النَّبِیَّ ج نَهَى عَنْ قَتْلِ أَرْبَعٍ مِنَ الدَّوَابِّ: النَّمْلَةُ، وَالنَّحْلَةُ، وَالْهُدْهُدُ، وَالصُّرَدِ».

رواه أبو داود وابن ماجه وابن حبان فی «صحیحه».

از ابن عباس ب روایت است: رسول الله ج از کشتن این چهار حیوان نهی کردند: مورچه و زنبور عسل و هدهد (شانه به سر) و صرد‌ (ورکاک)».

(الصُّرَد) به ضم صاد و فتح راء: پرنده‌ای با سر و منقاری بزرگ که از پرهای[17] بزرگی برخوردار بوده و نیمی از آن سفید و نیمی سیاه است.

(خطابی می‌گوید): نهی پیامبر از کشتن مورچه، در مورد نوع خاصی که دارای پاهای بلندی هستند وارد شده است، زیرا آزار و ضررش کم است. و زنبور عسل به خاطر منفعت آن است و نهی از کشتن هدهد و صرد به خاطر حرام بودن گوشت آنهاست، زیرا اگر از کشتن حیوانی نهی شد و این نهی به سبب حرمت و ضرری که دارد نباشد، نهی از آن به سبب حرام بودن گوشتش می‌باشد».

4320- 2991-(14) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ عُثْمَانَ[18] س: أَنَّ طَبِیبًا سَأَلَ النَّبِیَّ ج عَنْ ضِفْدَعٍ یَجْعَلُهَا فِی دَوَاءٍ؟ فَنَهَاهُ عَنْ قَتْلِهَا».

رواه أبو داود والنسائی. (قال حافظ): «الضفدع بکسر الضاد والدال؛ وفتح الدال لیس بجید. والله أعلم».

از عبدالرحمن بن عثمان س روایت است که طبیبی از رسول الله ج در مورد ساختن دارو از قورباغه، سؤال کرد؟ رسول الله ج او را از کشتن آن نهی کرد.

30 ـ (الترغیب فی إنجاز الوعد والأمانة، والترهیب من إخلافه، ومن الخیانة والغدر وقتل المعاهد أو ظلمه)



([1]) وزغ: دهخدا در لغت‌نامه‌اش می‌گوید: «(وَزَغَ) (ع ا) سام ابرص، کربسه یا جانوری است شبیه کربسه و بدین جهت به این نام خوانده شده که سبک و چست و تیز حرکت است، یکی از گونه‌های مارمولک است».

([2]) علت تشویق رسول الله ج به کشتن وزغ، طبق حدیث، دمیدن آن در آتشی است که ابراهیم در آن انداخته شد؛ و احتمال دارد که به خاطر سم (سیانول) موجود در بدنش می‌باشد.

و علما علت بیشتر بودن ثواب کشتن آن با یک ضربه را مبادرت به کشتن آن می‌دانند چراکه شاید در ضربات بعد فرار کرده و فرد موفق به کشتن آن نشود زیرا خود را به مردن زده یا خیلی سریع فرار می‌کند.

([3]) قال المؤلف عقبها: "وفی أخرى لمسلم وأبی داود أنه قال: "فی أول ضربة سبعین حسنة". (قال الحافظ): "وإسناد هذه الروایة الأخیرة منقطع؛ لأن سهیلاً قال: حدثتنی أختی عن أبی هریرة. وفی بعض نسخ مسلم: (أخی)، وعند أبی داود: (أخی أو أختی) على الشک. وفی بعض نسخ: (أخی وأختی) بواو العطف، وعلى کل تقدیر فأولاد أبی صالح -وهم سهیل وصالح وعباد وسودة- لیس منهم من سمع من أبی هریرة، وقد وجد فی بعض نسخ "مسلم" فی هذه الروایة: قال سهیل: حدثنی أبی؛ کما فی الروایتین الأولیین. وهو غلط. والله أعلم".

(1) الفویسق: تصغیر فاسق و تصغیر آن از جهت تحقیر است که بیانگر کثرت ذم می‌باشد. (م)

([5]) قلت: لکن الجملة الأخیرة صحیحة بشواهدها المذکورة فی "الصحیح" عن أبی هریرة وغیره.

([6]) بضم الجیم وفتح المعجمة. واسمه عوف بن مالک بن نضلة. وکان فی الأصل (الحبشی) فصححته من "المسند" (1/ 395 و421) وکتب الرجال.

([7]) در زمان جاهلیت مردم تصور می‌کردند که اگر ماری را بکشند جفت آن مار آمده و آنها را می‌گزد، رسول الله ج این عقیده و گفتار را باطل و از آن نهی فرمود.

([8]) فی الطبعة السابقة: «الخفیةً»! والصواب المثبت کما فی «المنیریة» (4/ 38) وغیرها. [ش].

([9]) قلت: رواه أحمد بسند صحیح عنه موقوفاً، وقد صح عنه مرفوعاً. وهو مخرج فی "الصحیحة" (1824).

([10]) قلت: هو سیىء الحفظ جداً، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1508)، وفیه التنبیه على أوهام وقعت للسیوطی وغیره فی تخریجه، ونحوه قول المعلقین الثلاثة: "حسن بشواهده"!

([11]) سقطت من الأصل، ومع ظهوره لم یتنبه له المعلقون الثلاثة مع عزوهم الحدیث لمسلم (2233) وأبی داود (5253) بالأرقام، مما یؤکد أنهم ینقلونها لإیهام القراء أنهم یحققون، ولا شیء منه البتة! هداهم الله.

([12]) یأتی تفسیره بعد حدیث.

([13]) جمع (العرجون): وهو العود الأصفر الذی فیه شماریخ العذق. کما فی "النهایة". وقال: أراد بها الأعواد التی فی سقف البیت، شبهها بالعراجین.

([14]) فی اللسان: "و (المقل) حمل (الدَّوم)، واحدته فعلة، و (الدوم): شجرة تشبه النخلة فی حالاتها".

([15]) قلت: هو ضعیف، فیکتفی بالتحرج المذکور فی الحدیث الصحیح رم (10- هنا).

([16]) می‌گویم: به نظر من این داستان از جمله اسرائیلیات می‌باشد. حافظ در فتح الباری (6/ 255) در مورد اسم مذکور دو دیدگاه ذکر میکند. چنانکه گفته شده وی عزیر بوده است و حکیم ترمذی روایت میکند که این پیامبر، موسی بوده است. حافظ میگوید: و همین دیدگاه را کلاباذی در «معانی الأخبار» و قرطبی در «التفسیر» به صورت قطعی ذکر میکنند. نظر من این است که نمیتوان به صورت قطعی یکی از این دو قول را بیان نمود و دلیلی برای آن نیست مادامی که این مساله به صورت مرفوع روایت نشده است. سپس حافظ به ضعف این روایت با ذکر این بخش اشاره میکند: «ویقال: إن لهذه القصة سبباً، وهو أن النبی مر. . فذکره».

([17]) قال الناجی (201/ 2): "کذا وجد هنا، وکذا فی "حواشی السنن" له، وهو تصحیف، وإنما هو: (له برثَن) بضم الموحدة والمثلثة بینهما مهملة ساکنة، وآخره نون. قال الأصمعی: (البراثن) من السباع والطیر، وهی بمنزلة الأصابع من الإنسان، قال: و (المخلب): ظفر البرثن".

([18]) الأصل: (بن عبادة)، قال الناجی: "وهو تصحیف قبیح بلا شک، وإنما هو ابن عثمان ابن عبیدالله القرشی التیمی ابن أخی طلحة بن عبیدالله أحد العشرة".

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد