ترغیب به وفای در عهد و امانت و ترهیب از خلف وعده و خیانت و حیله و کشتن همپیمان یا ظلم به او
4321- 2992-(1) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «تَقَبَّلُوا إِلَیَّ سِتًّا أَتَقَبَّلْ لَکُمْ بِالْجَنَّةِ: إِذَا حَدَّثَ أَحَدُکُمْ فَلَا یَکْذِبْ، وَإِذَا وَعَدَ فَلَا یُخْلِفْ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ فَلَا یَخُنْ» الحدیث.
رواه أبو یعلى والحاکم والبیهقی. وتقدم فی «الصدق» [ هنا/24- باب].
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما شش چیز را برای من ضمانت کنید، من نیز بهشت را برای شما ضمانت میکنم: هرگاه کسی از شما سخن گفت دروغ نگوید، چون وعده داد خلف وعده نکند، هرگاه به او اعتماد شد خیانت نکند».
4322- 2993-(2) (صحیح لغیره) وَعَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «اضْمَنُوا لِی سِتًّا مِنْ أَضْمَنْ لَکُمُ الْجَنَّةَ: اصْدُقُوا إِذَا حَدَّثْتُمْ، وَأَوْفُوا إِذَا وَعَدْتُمْ، وَأَدُّوا إِذَا ائْتُمِنْتُمْ» الحدیث.
رواه أحمد، وابن حبان فی «صحیحه»، والحاکم والبیهقی. وتقدم [17/النکاح/1].
از عبادة بن صامت س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شما شش چیز را برای من ضمانت کنید، من نیز بهشت را برای شما ضمانت میکنم: هرگاه سخن گفتید راست بگویید، چون وعده دادید به آن وفا کنید، هرگاه به شما امانت سپردند امانت را سالم برگردانید».
4323- 1770-(1) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ج: أَنَّهُ قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ مِنْ أُمَّتِهِ: «اکْفُلُوا لِی بِسِتِّ أَکْفُل لَکُمُ الْجَنَّةِ». قُلْتُ: مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الصَّلَاةُ، وَالزَّکَاةُ، وَالْأَمَانَةُ، وَالْفَرْجُ، وَالْبَطْنُ، وَاللِّسَانُ».
رواه الطبرانی فی «الأوسط» بإسناد لا بأس به[1]. [مضی 5- الصلاة/13].
4324- 2994-(3) (صحیح) وَعَنْ حُذَیْفَةَ س قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللهِ ج: «إِنَّ الْأَمَانَةَ نَزَلَتْ فِی جَذْرِ قُلُوبِ الرِّجَالِ، ثُمَّ نَزَلَ الْقُرْآنُ، فَعَلِمُوا مِنَ الْقُرْآنِ، وَعَلِمُوا مِنَ السُّنَّةِ». ثُمَّ حَدَّثَنَا عَنْ رَفْعِ الْأَمَانَةِ؛ فَقَالَ: «یَنَامُ الرَّجُلُ النَّوْمَةَ، فَتُقْبَضُ الْأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَیَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْوَکْتِ، ثُمَّ یَنَامُ النَّوْمَةَ فَتُقْبَضُ الْأَمَانَةُ مِنْ قَلْبِهِ، فَیَظَلُّ أَثَرُهَا مِثْلَ الْمَجْلِ، کَجَمْرٍ دَحْرَجْتَهُ عَلَى رِجْلِکَ فَنَفِطَ[2]، فَتَرَاهُ مُنْتَبِرًا وَلَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ، - ثُمَّ أَخَذَ حَصَاةً فَدَحْرَجَهَا عَلَى رِجْلِهِ - فَیُصْبِحُ النَّاسُ یَتَبَایَعُونَ لَا یَکَادُ أَحَدٌ یُؤَدِّی الْأَمَانَةَ، حَتَّى یُقَالَ: إِنَّ فِی بَنِی فُلَانٍ رَجُلًا أَمِینًا، حَتَّى یُقَالَ لِلرَّجُلِ: مَا أَظْرَفَهُ! مَا أَعْقَلَهُ! وَمَا فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ».
رواه مسلم وغیره[3].
(الجذر) به فتح جیم و سکون ذال: عبارت است از اصل و اساس چیزی. و (الوکت) به فتح واو و سکون کاف: عبارت است از اثر اندک. و (المجل) به فتح میم و سکون جیم: پینه بستن دست از شدت کار و جز آن. [آب افتادن میان گوشت و پوست دست]. (منتبرا) یعنی «مرتفعاً».
از حذیفه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «امانت در ریشهی قلوب مردم فرود آمد، سپس قرآن نازل شد و مردم از قرآن و سنت امانت را آموختند». سپس برای ما در مورد از میان رفتن امانت سخن گفته و فرمود: «کسی میخوابد و امانت از قلبش برداشته میشود چنانکه اثر کمی از آن میماند، سپس بار دیگر میخوابد و باز امانت از قلبش برداشته میشود، چنانکه اثر آن در قلبش مثل اثر یک تاول میگردد؛ مانند اینکه اخگری را بر روی پای خود بغلتانید و در نتیجه، پایتان وَرَم کند و تاول بزند؛ گرچه برآمده و متورّم به نظر میرسد، ولی چیزی در آن نیست». آنگاه رسول الله ج سنگریزهای برداشت و بر پایش غلتانید و افزود: «(در آن زمان) مردم با یکدیگر داد و ستد میکنند، ولی کمتر کسی پیدا میشود که امانت را رعایت کند؛ تا حدی که گفته میشود: در فلان طایفه، یک شخصِ امانتدار وجود دارد. و نیز دربارهی شخصی میگویند: چقدر زرنگ و چالاک و عاقل است! در صورتی که در قلبش، ذرهای ایمان حتی به اندازهی یک دانه "سپند" نیز وجود ندارد».
4325- 2995-(4) (حسن) وَعَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ مَسْعُودٍ س قَالَ: «الْقَتْلُ فِی سَبِیلِ اللهِ یُکَفِّرُ الذُّنُوبَ کُلَّهَا، إِلَّا الْأَمَانَةَ». قَالَ: «یُؤْتَى بِالْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَإِنْ قُتِلَ فِی سَبِیلِ اللهِ، فَیُقَالُ: أَدِّ أَمَانَتَکَ، فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ! کَیْفَ وَقَدْ ذَهَبَتِ الدُّنْیَا؟ فَیُقَالُ: انْطَلِقُوا بِهِ إِلَى الْهَاوِیَةِ، فَیُنْطَلَقُ بِهِ إِلَى الْهَاوِیَةِ، وَتُمَثَّلُ لَهُ أَمَانَتُهُ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ دُفِعَتْ إِلَیْهِ، فَیَرَاهَا فَیَعْرِفَهَا، فَیَهْوِی فِی أَثَرِهَا حَتَّى یُدْرِکَهَا، فَیَحْمِلَهَا عَلَى مَنْکِبَیْهِ، حَتَّى إِذَا ظَنَّ أَنَّهُ خَارِجٌ؛ زَلَّتْ عَنْ مَنْکِبَیْهِ، فَهُوَ یَهْوِی فِی أَثَرِهَا أَبَدَ الْآبِدِینَ». ثُمَّ قَالَ: «الصَّلَاةُ أَمَانَةٌ، وَالْوُضُوءُ أَمَانَةٌ، وَالْوَزْنُ أَمَانَةٌ، وَالْکَیْلُ أَمَانَةٌ - وَأَشْیَاءُ عَدَّدَهَا-، وَأَشدُّ ذَلِکَ الْوَدِائِعُ».
قال -یعنی زاذان-: فَأَتَیْتُ الْبَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ فَقُلْتُ: أَلَا تَرَى إِلَى مَا قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ؟ قَالَ: «کَذَا، قَالَ: کَذَا. قَالَ: صَدَقَ، أَمَا سَمِعْتَ الله یَقُولُ: «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا»؟!.
رواه أحمد والبیهقی موقوفا. [مضی16- البیوع/9][4]. وذکر عبدالله بن الإمام أحمد فی «کتاب الزهد»؛ أنه سأل أباه عنه؛ فقال: «إسناده جید».
از ابن مسعود س روایت است که میگوید: کشته شدن در راه خدا تمام گناهان را پاک میکند به جز [خیانت در] امانت؛ در روز قیامت بنده را میآورند – اگرچه در راه خدا کشته شده – پس گفته میشود: امانتت را ادا کن؛ میگوید: پروردگارا! چگونه ادا کنم درحالیکه دنیا تمام شده است؟ گفته میشود: او را به جهنم ببرید، پس به جهنم برده میشود و امانتش به او نشان داده میشود همانند روزی که به او تحویل داده شده است؛ آن را میبیند و میشناسد، پس به دنبال آن رفته تا اینکه به آن میرسد و آن را بر دو شانهاش حمل میکند تا جایی که گمان میکند از آنجا خارج شده که از دوشش میافتد؛ و به این ترتیب پیوسته به دنبال آن میرود. سپس گفت: نماز امانت است، وضو امانت است، ترازو امانت است، پیمانه امانت است - و مواردی که ذکر نمود - و مهمترین آنها امانت دیگران است.
زاذان میگوید: نزد براء بن عازب آمده و گفتم: آیا آنچه عبدالله بن مسعود میگوید دانستی؟ چنین و چنان میگوید. براء گفت: راست گفته؛ آیا نشنیدهای که خداوند متعال میفرماید: [خداوند شما را امر میکند که امانتها را به صاحبانش برگردانید].
4326- 1771-(2) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا صَلَاةَ لِمَنْ لَا طُهُورَ لَهُ».
رواه الطبرانی. وتقدم فی «الصلاة» [5/13].
4327- 1772- (3) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن عَلِیٍّ س قَالَ: کُنَّا جُلُوسًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَطَلَعَ عَلَیْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ (الْعَالِیَةِ) فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَخْبِرْنِی بِأَشَدِّ شَیْءٍ فِی هَذَا الدِّینِ وَأَلْیَنِهِ؟ قَالَ: أَلْیَنُهُ: شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَأَشَدُّهُ یَا أَخَا (الْعَالِیَةِ): «الْأَمَانَةُ، إِنَّهُ لَا دِینَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا صَلَاةَ لَهُ، وَلَا زَکَاةَ لَهُ» الحدیث.
رواه البزار. [مضی 16- البیوع/5].
4328- 1773- (4) (ضعیف جداً) وَعَنْ عَلِیٍّ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِذَا فَعَلَتْ أُمَّتِی خَمْسَ عَشْرَةَ خَصْلَةً؛ حَلَّ بِهَا البَلَاءُ». قِیلَ: وَمَا هِیَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «إِذَا کَانَ المَغْنَمُ دُوَلًا، وَإِذَا کَانَتِ الأَمَانَةُ مَغْنَمًا، وَالزَّکَاةُ مَغْرَمًا، وَأَطَاعَ الرَّجُلُ زَوْجَتَهُ، وَعَقَّ أُمَّهُ، وَبَرَّ صَدِیقَهُ، وَجَفَا أَبَاهُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ فِی المَسَاجِدِ، وَکَانَ زَعِیمُ القَوْمِ أَرْذَلَهُمْ، وَأُکْرِمَ الرَّجُلُ مَخَافَةَ شَرِّهِ، وَشُرِبَتِ الخَمرُ، وَلُبِسَ الحَرِیرُ، وَاتُّخِذَتِ القَیْنَاتُ وَالمَعَازِفُ، وَلَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الأُمَّةِ أَوَّلَهَا، فَلْیَرْتَقِبُوا عِنْدَ ذَلِکَ رِیحًا حَمْرَاءَ، أَوْ خَسْفًا أَوْ مَسْخًا».
رواه الترمذی وقال: «لا نعلم أحداً روى هذا الحدیث عن یحیى بن سعید الأنصاری؛ غیر الفرج بن فضالة».
0-1774- (5) (ضعیف) وفی روایةٍ للترمذی من حدیث أبی هریرة: «إِذَا اتُّخِذَ الفَیْءُ دُوَلًا، وَالأَمَانَةُ مَغْنَمًا، وَالزَّکَاةُ مَغْرَمًا، وَتُعُلِّمَ لِغَیْرِ دینِ، وَأَطَاعَ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ، وَعَقَّ أُمَّهُ، وَأَدْنَى صَدِیقَهُ، وَأَقْصَى أَبَاهُ، وَظَهَرَتِ الأَصْوَاتُ فِی المَسَاجِدِ، وَسَادَ القَبِیلَةَ فَاسِقُهُمْ، وَکَانَ زَعِیمُ القَوْمِ أَرْذَلَهُمْ، وَأُکْرِمَ الرَّجُلُ مَخَافَةَ شَرِّهِ، وَظَهَرَتِ القَیْنَاتُ وَالمَعَازِفُ، وَشُرِبَتِ الخُمُورُ، وَلَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الأُمَّةِ أَوَّلَهَا، فَلْیَرْتَقِبُوا عِنْدَ ذَلِکَ رِیحًا حَمْرَاءَ، وَخَسْفًا وَمَسْخًا وَقَذْفًا، وَآیَاتٍ تَتَابَعُ، کَنِظَامٍ بَالٍ قُطِعَ سِلْکُهُ فَتَتَابَعَ».
قال الترمذی: «حدیث غریب»[5].
4329- 1775- (6) (ضعیف جداً) وَرُوِیَ عَن ثَوْبَانَ س قَالَ: قَالَ رَسُول اللهِ ج: «ثَلاثٌ مُتَعَلِّقَاتٌ بِالعَرشِ الرحِمُ تَقُولُ: اللهمَّ إِنِّی بِکَ فَلا أُقْطَعُ، وَالأَمَانَةُ تَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّی بِکَ فَلا أُخَانُ، وَالنِّعْمَةُ تَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنِّی بِکَ فَلا أُکْفَرُ».
رواه البزار [مضی 22- البر/3]
4330- 2996- (5) (صحیح) وَعَن عِمْرَانِ بْنِ حُصَیْنٍ ب عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «خَیْرُکُمْ قَرْنِی، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ، ثُمَّ یَکُونُ بَعْدَهُمْ قَوْمٌ یَشْهَدُونَ وَلاَ یُسْتَشْهَدُونَ، وَیَخُونُونَ وَلاَ یُؤْتَمَنُونَ، وَیَنْذُرُونَ وَلاَ یُوفُونَ، وَیَظْهَرُ فِیهِمُ السِّمَنُ».
رواه البخاری ومسلم.
از عمران بن حصین ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «بهترین شما کسانی هستند که در زمان من هستند، سپس کسانی که بعد از آنها میآیند و سپس کسانی که بعد از آنها میآیند؛ و بعد از آنها کسانی میآیند که شهادت میدهند و کسی از آنها شهادت نمیخواهد، خیانت میکنند و امانتدار و محل اعتبار برای امانت نیستند، نذر میکنند و به نذر خود وفا نمیکنند و چاقی در بین آنها امری آشکار میباشد».
4331- 1776- (7) (ضعیف) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ أَبِی الْحَمْسَاءِ س قَالَ: بَایَعْتُ النَّبِیَّ ج بِبَیْعٍ قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ، فَبَقِیَتْ لَهُ بَقِیَّةٌ، وَوَعَدْتُهُ أَنْ آتِیَهُ بِهَا فِی مَکَانٍ، فَنَسِیتُ، ثُمَّ ذَکَرْتُ بَعْدَ ثَلَاثٍ، فَجِئْتُ، فَإِذَا هُوَ فِی مَکَانَهُ، فَقَالَ: «یَا فَتًى! لَقَدْ شَقَقْتَ عَلَیَّ، أَنَا هَاهُنَا مُنْذُ ثَلَاثٍ أَنْتَظِرُکَ».
رواه أبو داود، وابن أبی الدنیا فی «کتاب الصمت»؛ کلاهما عن إبراهیم بن طهمان عن بدیل بن میسرة عن عبدالکریم عن عبدالله بن شقیق عن أبیه عنه. وقال أبو داود: «قال محمد بن یحیى: هذا عندنا عبدالکریم بن عبدالله بن شقیق». وقد ذکر عبدَالله بن أبی الحمساء أبو علی بن السکن فی «کتاب الصحابة» فقال: «روی حدیثَهُ إبراهیم بن طهمـان عن بدیل بن میسرة عن ابن شقیق عن أبیه، ویقال: عن بدیل عن عبدالکریم الـمعلم». ویشبه أن یکون ما ذکره أبو علی من إسقاط عبدالکریم منه هو الصواب. والله أعلم[6].
4332- 2997-(6) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «آیَةُ المُنَافِقِ ثَلاَثٌ: إِذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ، وَإِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ».
رواه البخاری ومسلم.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «نشانهی منافق سه چیز است: هرگاه سخن بگوید دروغ میگوید و اگر وعده دهد خلف وعده میکند و اگر به او امین و امانتدار تلقی شود خیانت میکند».
وزاد مسلم فی روایة: «وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ» [مضی هنا/ 24].
و در روایت مسلم میافزاید: «اگرچه نماز خوانده و روزه گرفته و گمان کند که مسلمان است».
0-2998- (7) (حسن لغیره) ورواه أبو یعلى من حدیث أنس؛ ولفظه قال: سَمِعتُ رَسُولَ الله ج یَقُولُ: «ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَهُوَ مُنَافِقٌ، وَإِنْ صَامَ وَصَلَّى وَحَجَّ وَاعْتَمَرَ، وَقَالَ: إِنِّی مُسْلِمٌ» فذکر الحدیث. [مضی هناک].
از انس س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «سه خصلت اگر در فردی وجود داشته باشد، منافق است، اگر چه روزه بگیرد و نماز بخواند و حج و عمره به جای آورد و بگوید: من مسلمانم». و در ادامه حدیث را ذکر میکند.
4333- 2999-(8) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرو بنِ العَاصِی ب؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقًا خَالِصًا، وَمَنْ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنْهُنَّ کَانَتْ فِیهِ خَصْلَةٌ مِنَ النِّفَاقِ حَتَّى یَدَعَهَا: إِذَا اؤْتُمِنَ خَانَ، وَإِذَا حَدَّثَ کَذَبَ، وَإِذَا عَاهَدَ غَدَرَ، وَإِذَا خَاصَمَ فَجَرَ».
رواه البخاری ومسلم [مضی هناک].
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «چهار خصلت است که اگر کسی همه را دارا باشد، منافقی خالص است و کسی که یکی از این چهار خصلت را داشته باشد یکی از خصلتهای منافق در او وجود دارد تا زمانی که آن را رها کند: وقتی مورد اعتماد قرار گیرد خیانت میکند، هرگاه سخن بگوید دروغ میگوید، زمانی که عهد و پیمان ببندد عهدشکنی میکند و به هنگام دعوا، حق کُشی مینماید».
4334- 3000- (9) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِذَا جَمَعَ اللهُ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُرْفَعُ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ، فَقِیلَ: هَذِهِ غَدْرَةُ فُلَانِ ابْنِ فُلَانٍ[7] ».
رواه مسلم وغیره[8].
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «زمانی که خداوند تمام انسانها را در روز قیامت جمع میکند برای هر عهدشکن، پرچمی نصب میشود، پس گفته میشود: این خیانت فلانی پسر فلانی است».
0-3001- (10) (صحیح) وفی روایة لـمسلم: «لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یَوْمَ القِیَامَةِ یُعْرَفُ بِهِ؛ یُقَالُ: هَذِهِ غَدْرَةُ فُلَانٍ».
و در روایت مسلم آمده است: «برای هر خائنی روز قیامت پرچمی است که با آن شناخته میشود. گفته میشود: این خیانت فلانی است».
4335- 3002- (11) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَقُولُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْجُوعِ؛ فَإِنَّهُ بِئْسَ الضَّجِیعُ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنَ الْخِیَانَةِ؛ فَإِنَّهَا بِئْسَتِ الْبِطَانَةُ».
رواه أبو داود والنسائی وابن ماجه.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خدایا! من از گرسنگی به تو پناه میبرم، زیرا همخواب بدی است و از خیانت به تو پناه میبرم، زیرا همراه بدی است».
4336- 1777- (8) (ضعیف) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: ثَلاَثَةٌ أَنَا خَصْمُهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ: رَجُلٌ أَعْطَى بِی ثُمَّ غَدَرَ، وَرَجُلٌ بَاعَ حُرًّا فَأَکَلَ ثَمَنَهُ، وَرَجُلٌ اسْتَأْجَرَ أَجِیرًا فَاسْتَوْفَى مِنْهُ العَمَل، وَلَمْ یُعْطه[9] أَجْرَهُ».
رواه البخاری. [مضی16- البیوع/22].
4337- 3003- (12) (صحیح) وَعَن یَزِیدِ بنِ شَرِیکٍ قَالَ: رَأَیتُ عَلِیًّا س عَلَى المنبَرِ یَخطُبُ فَسَمِعتُهُ یَقُولُ: لَا وَاللهِ مَا عِندَنَا مِن کِتَابٍ نَقرَؤُهُ إِلَّا کِتَابَ الله، وَمَا فِی هَذِهِ الصَّحِیفَةِ، فَنَشَرَهَا، فَإِذَا فِیهَا أَسنَانُ الِإبِلِ، وَأَشیَاءُ مِنَ الجِرَاحَاتِ، وَفِیهَا: قَالَ رَسُولُ الله ج: «ذِمَّةُ المُسلِمِینَ وَاحِدَةٌ، یَسعَى بِهَا أَدنَاهُم، فَمَن أَخفَرَ مُسلِماً فَعَلَیهِ لَعنَةُ الله وَالمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجمَعِینَ، لَا یَقبَلُ الله مِنهُ یَومَ القِیَامَةِ عَدلاً وَلَا صَرفاً» الحدیث.
رواه مسلم وغیره [10].
زمانی گفته میشود: (أَخفَرَ بالرجل): که به او خیانت کند و نقض پیمان نماید.
از یزید بن شریک روایت شده که گفت: علی س را در حال خطبه خواندن روی منبر دیدم که میگفت: قسم به خدا، جز کتاب خدا و آنچه در این صحیفه است، کتابی نزد ما نیست که آن را بخوانیم؛ و صحیفه را باز کرد که در آن مسائلی دربارهی شناخت دندان شتران و چیزهایی از احکام جراحات ذکر شده بود و در آن آمده بود که رسول الله ج فرموده است: «پیمان مسلمانان یکی است؛ بدینسان که کمترینشان از این حق برخوردار است- و میتواند به غیر مسلمانان امان دهد. پس هرکه امان و پیمان مسلمانی را نقض کند، لعنت الله و فرشتگان و همهی مردم بر او باد و خداوند در روز قیامت هیچ عملی از او قبول نمیکند».
4338- 3004- (13) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: مَا خَطَبَنَا رَسُولُ الله ج إِلَّا قَالَ: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أَمَانَةَ لَهُ، وَلَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ».
رواه أحمد والبزار، والطبرانی فی «الأوسط»، وابن حبان فی «صحیحه»؛ إلا أنه قال: «خطبنا رسول الله ج فقال: فی خطبته». فذکر الحدیث.
ورواه الطبرانی فی «الأوسط» و«الصغیر» من حدیث ابن عمر، وتقدم[11].
از انس س روایت است که رسول الله ج برای ما خطبهای نمیخواند مگر اینکه در آن میفرمود: «کسی که امانتدار نباشد ایمان ندارد و کسی که به عهد خود وفا نکند دین ندارد».
4339- 3005- (14) (صحیح) وَعَنْ بُرَیدة س عَنِ النَّبِیِّ ج: «مَا نَقَضَ قَوْمٌ الْعَهْدَ إلاَّ کَانَ الْقَتْلُ بَیْنَهُمْ، ولاَ ظَهَرَتِ الفَاحِشَةُ فِی قَوْمٍ إلاَّ سُلِّطَ عَلَیْهِمُ الْمَوْتُ، ولاَ مَنَعَ قَوْمٌ الزَّکَاةَ إلاَّ حُبِسَ عَنْهُمُ الْقَطْرَ».
رواه الحاکم وقال: «صحیح على شرط مسلم». [مضی 21- الحدود/8].
از بریده س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هیچ قومی پیمانشکنی نمیکنند مگر اینکه قتل در بین آنها رخ میدهد. در بین آنها فحشا آشکار نمیشود مگر اینکه مرگ در میانشان شیوع پیدا میکند. و زکات نمیپردازند مگر اینکه باران از آنها قطع میشود».
4340- 3006- (15) (حسن) وَعَن صَفْوَانِ بْنِ سُلَیْمٍ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ج عَنْ آبَائِهِمْ [دِنْیَةً][12]؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «[أَلَا] مَنْ ظَلَمَ مُعَاهِدًا أَوِ انْتَقَصَهُ، أَوْ کَلَّفَهُ فَوْقَ طَاقَتِهِ، أَوْ أَخَذَ مِنْهُ شَیْئًا بِغَیْرِ طِیبِ نَفْسٍ؛ فَأَنَا حَجِیجُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه أبو داود، والأبناء مجهولون[13].
صفوان بن سلیم از عدهای از فرزندان صحابه از پدرانشان متصلاً روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «کسی که به همپیمانش ظلم نموده یا به او ضرری برساند یا او را به چیزی که بیش از طاقتش باشد مکلف کند یا چیزی بدون رضایت درونیش از او بگیرد، پس من در روز قیامت در مقابل او قرار میگیرم».
4341- 3007- (16) (حسن) وَعَنْ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقِ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «أَیُّمَا رَجُلٍ أَمَّنَ رَجُلًا عَلَى دَمِهِ ثُمَّ قَتَلَهُ؛ فَأَنَا مِنَ الْقَاتِلِ بَرِیءٌ، وَإِنْ کَانَ الْمَقْتُولُ کَافِرًا».
از عمرو بن الحمق س روایت است: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «هرگاه کسی، فردی را امان دهد سپس او را بکشد، من از قاتل بیزارم، اگر چه مقتول کافر باشد».
رواه ابن ماجه وابن حبان فی «صحیحه»- واللفظ له-، وقال ابن ماجه: «فَإِنَّهُ یَحْمِلُ لِوَاءَ غَدْرٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
و در روایت ابن ماجه آمده است: «او در روز قیامت پرچم غدر و خیانت را حمل میکند».
4342-3008- (17) (صحیح) وَعَنْ أَبِی بَکْرَةَ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا مُعَاهَدَةً بِغَیْرِ حَقِّهَا لَمْ یَرَحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَ الْجَنَّةِ لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ مِئَةِ عَامٍ»[14].
از ابوبکره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هرکس که شخصی از هم پیمانان مسلمانان را به ناحق بکشد، بوی بهشت به مشام وی نمیرسد با اینکه بوی آن از مسافت صد ساله به مشام میرسد».
0-1778-(9) (منکر) وفی روایة: «مَنْ قَتَلَ مُعَاهَدًا فِی عَهْدِهِ؛ لَمْ یُرَحْ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِ مِائَةِ عَامٍ».
رواه ابن حبان فی «صحیحه»[15]، وهو عند أبی داود والنسائی بغیر هذا اللفظ، وتقدم [21- الحدود/9].
قوله: (لم یُرَح)؛ قال الکسائی: «هو بضم الیاء؛ من قوله: أرحت الشیء فأنا أریحه: إذا وجدت ریحه». وقال أبو عمرو: «(لـم یَرِح) بکسر الراء؛ من (رُحت أرِیح): إذا وجدت الریح. وقال غیرهما: «بفتح الیاء والراء، والمعنى واحد، وهو شم الرائحة».
4343- 3009- (18) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س؛ أَنَّ النَّبِیِّ ج قَالَ: «أَلَا مَنْ قَتَلَ نَفْسًا مُعَاهِدةً لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ؛ فَقَدْ أَخْفَرَ بِذِمَّةِ اللَّهِ؛ فَلَا یُرَحْ رَائِحَةَ الجَنَّةِ، وَإِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ سَبْعِینَ خَرِیفًا».
رواه ابن ماجه والترمذی -واللفظ له-، وقال: «حدیث حسن صحیح»[16].
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمود: آگاه باشید هر کسی شخص معاهدی را بکشد که در ذمه خدا و رسولش است گویا به ذمه و عهد خداوند خیانت کرده است و بوی بهشت به مشام وی نمیرسد با وجودی که بوی آن از مسافت هفتاد سال به مشام میرسد.
31 ـ (الترغیب فی الحب فی الله تعالى، والترهیب من حب الأشرار وأهل البدع لأن الـمرء مع من أحب)
([1]) کذا قال، وهو مسلسل بالمجهولین کما بینته فی "الضعیفة" (2899).
([2]) یقال: (نفطت یده - من باب تعب - نفطاً ونفیطاً): إذا صار بین الجلد واللحم ماء. وتذکیر الفعل المسند إلى (الرِّجل) وکذا تذکیر قوله: (فتراه منتبراً) مع أن (الرجل) مؤنثة باعتبار معنى العضو.
([3]) قال الناجی: "وکذا البخاری، لکن لیس عنده دحرجة الحصاة". قلت: أخرجه کذلک فی ثلاثة مواطن: "الرقاق" و"الفتن" و"الاعتصام"، وأخرجه الترمذی (2180) بتمامه وقال: "حدیث حسن صحیح"، وأحمد (5/ 383)، وابن ماجه أیضاً (4053)؛ إلا أنه أوقف جملة الحصاة فقال: "ثم أخذ حذیفة کفاً من حصى فدحرجه على ساقه"، وإسناده صحیح.
([4]) قلت: لم یعزه المصنف هناک لأحمد، ولا ذکر عنه تجویده لإسناده، فاستدرکه الناجی ثمة علیه، فکان الأَولى به أن یعزوه إلیه، ونقل الثلاثة تجوید الإمام أحمد إیاه، ثم تعالوا علیه بجهل بالغ، تقدم بیانه هناک.
([5]) قلت: یعنی ضعیف، وعلته (رمیح الجذامی)، قال الذهبی والحافظ: "لا یعرف". وهو مخرج فی "الضعیفة" (1727).
([6]) قلت: وعکس ذلک البزار وابن حجر، فقال فی "التهذیب" بعد أن ذکر الوجهین: "والثانی هو الصواب. قال أبو بکر البزار: والأول خطأ، لأن شقیقاً والد عبدالله جاهلی لا أعلم له إسلاماً". قلت: وعلته على الوجه الأول عبدالکریم وهو ابن أبی المخارق المعلم؛ فإنه ضعیف، وعلى الوجه الثانی: شقیق والد عبدالله العقیلی؛ فإنه مجهول. وعلى قول محمد بن یحیى أنه (عبدالکریم بن عبدالله بن شقیق)؛ فهو مجهول أیضاً.
([7]) الأصل وکثیر من نسخ "مسلم": (فلان بن فلان) بإسقاط ألف (ابن) وهو خطأ، لأنه إنما تسقط بین اسمین علمین. قال الناجی (202/ 1): "هذا أحد المواضع التی لا تحذف فیها الألف من (ابن) کتابة، ومنه حدیث الصعود بالروح فیقولون: فلان ابن فلان، وکذلک الکریم ابن الکریم ابن الکریم. . . یؤتى بالألف فی (ابن) من الأربعة بخلاف تتمة الحدیث المذکور: یوسف بن یعقوب بن إسحاق بن إبراهیم، فإنها تحذف إلا أن تقع (ابن) أول السطر".
([8]) قلت: ورواه البخاری فی مواطن مختصراً ومطولاً أتمها فی "الأدب"، لکن لیس عنده ما قبل "یُرفع. . .".
([9]) لیس عند البخاری ولا غیره: "العمل"، وکان الأصل: "ولم یوفّه" فصححته منه ومما تقدم (16/ 22).
([10]) قلت: بل رواه البخاری مع مسلم وغیرهما کما تقدم فی "النکاح" (17/ 8) بأتم مما هنا.
([11]) فی "الضعیف" (5- الصلاة/ 13).
([12]) بوزن (قِنْیة) منصوبة على المصدریة فی موضع الحال، أی: لاصقو النسب.
([13]) قلت: لَکنهم بلغوا حد التواتر الذی لا تشترط فیه العدالة، ففی "سنن البیهقی" أنهم ثلاثون، ولذلک قال العراقی: إسناده جید کما فی "العجالة"، وانظر "غایة المرام" (471).
([14]) ستأتی روایة أخرى بلفظ: "خمس مئة عام"، وهی منکرة، أما الجهلة الثلاثة فقد ساقوهما مساقاً واحداً، وحسنوا الحدیث بالروایتین، وذلک من الأدلة الکثیرة جداً على جهلهم بهذا العلم الشریف.
([15]) وکذا الحاکم (1/ 44) وقال: "صحیح على شرط مسلم". ووافقه الذهبی، وهو کما قالا. [هکذا أثبت فی هامش «الصحیح»، وفی هامش «الضعیف» فی الموطن نفسه، ما نصه]: «وصححه الحاکم أیضاً (2/ 127)، ووافقه الذهبی، وفیه نظر مبیّن فی الأصل، لکن له شاهد من حدیث أبی بکرة تقدم فی (21/ الحدود/ 9 آخره)».
([16]) قلت: هو بهذا اللفظ "خمس مئة" منکر، فیه عنعنة الحسن البصری مع المخالفة، والثابت بلفظ "مئة"، وهو فی "الصحیح" هنا. ومن جهل الثلاثة وتهافتهم، أن هذا اللفظ وقع فی مطبوعتهم بلفظ "خمس مئة" أیضاً! وفی تخریجهم إیاهما قالوا: "حسن، رواه ابن حبان (4881 و4882)"! ظلمات بعضها فوق بعض، فإن الحدیث فی موضع الرقمین لیس فیه جملة (المسیرة) مطلقاً! وإنما هی برقمین آخرین (7382 و7383)! والتحسین لا وجه له لما ذکرت.