ترغیب به سکونت در شام و آنچه در فضیلت آن آمده است
4437-3086- (1) (صحیح) عَنْ ابْنِ عُمَرَ ب؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا، [اللَّهُمَّ][1] بَارِکْ لَنَا فِی یَمَنِنَا». قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا[2]؟ قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا، وَبَارِکْ [لَنَا] فِی یَمَنِنَا». قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا؟ قَالَ: «هُنَالِکَ الزَّلَازِلُ وَالْفِتَنُ، وَبِهَا - أَوْ قَالَ: مِنْهَا - یَخْرُجُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن [صحیح][3] غریب».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خدایا در شام و یمن ما برکت قرار ده!». گفتند: و در نجد ما؟ رسول الله ج فرمود: «خدایا در شام و یمن ما برکت قرار ده!». گفتند: و در نجد ما؟ رسول الله ج فرمود: «نجد [عراق] سرزمین زلزلهها و فتنهها است و شاخ شیطان از آنجا خارج میشود».
4438-3087- (2) (صحیح) وَعَنِ ابْنِ حَوَالَةَ - وهو عبدالله- قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَیَصِیرُ الْأَمْرُ إِلَى أَنْ تَکُونُوا أَجنَاداً مُجَنَّدَةً، جُنْدٌ بِالشَّامِ، وَجُنْدٌ بِالْیَمَنِ، وَجُنْدٌ بِالْعِرَاقِ». قَالَ ابْنُ حَوَالَةَ: خِرْ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ. فَقَالَ: «عَلَیْکَ بِالشَّامِ فَإِنَّهَا خِیرَةُ اللَّهِ مِنْ أَرْضِهِ، یَجْتَبِی إِلَیْهَا خِیرَتَهُ مِنْ عِبَادِهِ، فَأَمَّا إِنْ أَبَیْتُمْ، فَعَلَیْکُمْ بِیَمَنِکُمْ، وَاسْقُوا مِنْ غُدُرِکُمْ[4]، فَإِنَّ اللَّهَ تَوَکَّلَ (وفی روایة: تَکَفَّلَ) لِی بِالشَّامِ وَأَهْلِهِ».
رواه أبو داود،، وابن حبان فی «صحیحه»، والحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
از ابن حواله - که نام او عبدالله است - روایت شده که رسول الله ج فرمودند: «این امر ادامه مییابد تا اینکه مردم به سه لشکر تقسیم میشوند: لشکری در شام و لشکری در یمن و لشکری در عراق».
ابن حواله گفت: ای رسول الله ج! اگر آن زمان را دریافتم، کدامیک از آنها را اختیار کنم؛ فرمود: «به شام برو زیرا خداوند این سرزمین را برگزیده است و بندگان برگزیدهاش را به آنجا میفرستد. پس اگر از حضور در شام بازماندید، به یمن بروید و از حوضهایتان بنوشید زیرا خداوند ضمانت نموده - و در روایتی: به من ضمانت داده - که فتنه به شام و اهل آن ضرر نمیرساند [و خداوند با فتنه ساکنان آن را هلاک نمیکند]».
4439-1805- (1) (ضعیف) وَعَنُه؛ أَنَّهُ قَالَ: یَا رَسُولَ الله! خِر لِی بَلَداً أَکُونُ فِیهِ، فَلَو أَعلَمُ أَنَّکَ تَبقَى لم أختَر عَن قُربِکَ شیئاً. فَقَالَ: «عَلَیکَ بِالشَّامِ»[5]. فَلَمَّا رَأَى کراهیتی للشام، قَالَ: «أَتَدرِی مَا یَقُولُ الله فِی الشَّامِ؟ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَقُولُ: یَا شَامُ! أَنتَ صَفوَتِی مِن بِلَادِی، أدخل فِیکَ خیرتی من عبادی...».
رواه الطبرانی من طریقین، إحداهما جیدة[6].
4440-3088- (3) (صحیح لغیره) وَعَنِ الْعِرْبَاضِ بْنِ سَارِیَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج: أَنَّهُ قَامَ یَوْمًا فِی النَّاسِ فَقَالَ: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ! تُوشِکُونَ أَنْ تَکُونُوا أَجنَاداً مُجَنَّدَةً، جُنْدٌ بِالشَّامِ، وَجُنْدٌ بِالْعِرَاقِ، وَجُنْدٌ بِالْیَمَنِ». فَقَالَ ابْنُ حَوَالَةَ: یَا رَسُولَ اللهِ! إِنْ أَدْرَکَنِی ذَلِکَ الزَّمَانُ فَاخْتَرْ لِی. قَالَ: «إِنِّی أَخْتَارُ لَکَ الشَّامَ، فَإِنَّهُ خِیْرَةُ الْمُسْلِمِینَ، وَصَفْوَةُ اللهِ مِنْ بِلَادِهِ، یَجْتَبِی إِلَیْهَا صَفْوَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ. فَمَنْ أَبَى فَلْیَلْحَقْ بِیَمَنِهِ، وَلْیَسْقِ مِنْ غُدُرِهِ، فَإِنَّ اللهَ قَدْ تَکَفَّلَ لِی بِالشَّامِ وَأَهْلِهِ».
رواه الطبرانی، ورواته ثقات[7].
از عرباض بن ساریه س روایت است که رسول الله ج روزی در بین مردم برخاست و فرمود: «ای مردم، نزدیک است که به چند لشکر تقسیم شوید، لشکری در شام و لشکری در عراق و لشکری در یمن».
ابن حواله گفت: ای رسول الله ج اگر در آن زمان بودم، پس یکی را برای من انتخاب کن؛ رسول الله ج فرمود: «من شام را برای تو برمیگزینم زیرا در آنجا مسلمانان برگزیده هستند و سرزمین برگزیدهی خداست و بندگان برگزیدهاش را به آنجا میفرستد. اگر کسی از شام بازداشته شد، به یمن برود و از حوضهاش بنوشد؛ زیرا خداوند به من ضمانت داده که فتنه به شام و اهل آن ضرر نمیرساند».
0-3089- (4) (حسن صحیح) ورواه البزار والطبرانی أیضا من حدیث أبی الدرداء بنحوه بإسناد حسن.
4441-3090- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ وَاثِلَةَ بْنِ الْأَسْقَعِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یُجَنَّدُ النَّاسُ أَجْنَادًا، جُنْدٌ بِالْیَمَنِ، وَجُنْدٌ بِالشَّامِ، وَجُنْدٌ بِالْمَشْرِقِ، وَجُنْدٌ بِالْمَغْرِبِ». فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللهِ! خِر لِی، إِنِّی فَتًى شَابٌّ فَلَعَلِّی أُدْرِکُ ذَلِکَ، فَأَیَّ ذَلِکَ تَأْمُرُنِی؟ قَالَ: «عَلَیْکَ بِالشَّامِ».
رواه الطبرانی من طریقین إحداهما حسنة.
از واثلة بن اسقع س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «مردم به لشکرهایی تقسیم میشوند، لشکری در یمن و لشکری در شام و لشکری در مشرق و لشکری در مغرب». مردی گفت: ای رسول الله ج! یکی برای من انتخاب کن؛ زیرا من جوان هستم، شاید آن زمان را دریابم، پس مرا به کدام سرزمین امر میکنی؟ رسول الله ج فرمود: «به شام برو».
(صحیح لغیره) وفی روایة له عنه قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ لِحُذَیْفَةَ بْنِ الْیَمَانِ وَمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ وَهُمَا یَسْتَشِیرَانِهِ فِی الْمَنْزِلِ، فَأَوْمَأَ إِلَى الشَّامِ، ثُمَّ سَأَلَاهُ؟ فَأَوْمَأَ إِلَى الشَّامِ، قَالَ: «عَلَیْکُمْ بِالشَّامِ، فَإِنَّهَا صَفْوَةُ بِلَادِ اللهِ، یَسْکُنُهَا خِیرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ، فَمَنْ أَبَى فَلْیَلْحَقْ بِیَمَنِهِ، وَلْیَسْقِ مِنْ غُدُرِهِ، فَإِنَّ اللهَ تَکَفَّلَ لِی بِالشَّامِ وَأَهْلِهِ».
و در روایتی از واثلة بن اسقع س وارد شده: از رسول الله ج شنیدم که به حذیفة بن یمان و معاذ بن جبل ب که در منزل با رسول الله ج مشورت میکردند و رسول الله ج به شام اشاره کرد، سپس سؤال کردند، باز هم به شام اشاره کرد و فرمود: «به شام بروید زیرا سرزمین برگزیده خداست و بندگان برگزیدهاش در آنجا سکونت میگزینند، پس اگر کسی از سکونت در شام بازماند، باید به یمن برود و از حوضهایش بنوشد زیرا خداوند به من ضمانت داده که فتنه به شام و اهل آن ضرر نمیرساند».
4442-3091- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «سَتَکُونُ هِجْرَةٌ بَعْدَ هِجْرَةٍ، فَخِیَارُ أَهْلِ الْأَرْضِ أَلْزَمُهُمْ مُهَاجَرَ[8]! إِبْرَاهِیمَ، وَیَبْقَى فِی الْأَرْضِ أَشرَارُ أَهْلِهَا تَلْفِظُهُمْ أَرَضُوهُمْ، وَتَقْذَرُهُمْ نَفْسُ اللَّهِ، وَتَحْشُرُهُمُ النَّارُ مَعَ الْقِرَدَةِ وَالْخَنَازِیرِ».
رواه أبو داود عن شهر عنه، والحاکم عن أبی هریرة عنه، وقال: «صحیح على شرط الشیخین».کذا قال[9]!.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «بعد از هجرت، هجرتی دیگر است و بهترین مردم روی زمین کسانی هستند که در مُهاجَر (محل هجرت) ابراهیم (یعنی سرزمین شام) سکونت میگزینند؛ و بدترین مردم در سایر سرزمینها میمانند که سرزمینشان آنها را دور میاندازد و خداوند از آنها متنفر است و آتش آنها را همراه با میمون و خوک سوق داده و جمع میکند».
4443-3092- (7) (صحیح) وَعَنهُ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «إِنِّی رَأَیْتُ کَأَنَّ عَمُودَ الْکِتَابِ انْتُزِعَ مِنْ تَحْتِ وِسَادَتِی، فَأَتْبَعْتُهُ بَصَرِی، فَإِذَا هُوَ نُورٌ سَاطِعٌ، عُمِدَ بِهِ إِلَى الشَّامِ، أَلَا وَإِنِّ الْإِیمَانَ إِذَا وَقَعَتِ الْفِتَنُ بِالشَّامِ».
رواه الطبرانی فی «الکبیر» و«الأوسط»، والحاکم وقال: «صحیح على شرطهمـا»[10].
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من در خواب چنان دیدم که گویا اساس کتاب از زیر بالشم خارج شد، با چشم آن را دنبال کردم، نور درخشندهای بود که رو به سوی شام بود، آگاه باشید در زمانی که فتنهها رخ میدهد، ایمان در شام خواهد بود»[11].
0-3093- (8) (صحیح لغیره) ورواه أحمد من حدیث عمرو بن العاص.
4444-3094- (9) (صحیح) وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «بَیْنَا أَنَا نَائِمٌ إِذْ رَأَیْتُ عَمُودَ الْکِتَابِ احْتُمِلَ مِنْ تَحْتِ رَأْسِی، فَعُمِدَ بِهِ إِلَى الشَّامِ، أَلَا وَإِنَّ الْإِیمَانَ حِینَ تَقَعُ الْفِتَنُ بِالشَّامِ».
رواه أحمد، ورواته رواة «الصحیح».
از ابودرداء س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «در خواب بودم که اساس کتاب از زیر سرم برداشته شد و به سوی شام برده شد، آگاه باشید در هنگامی که فتنهها رخ میدهد ایمان در شام خواهد بود».
4445-1806- (2) (ضعیف) وَعَن عَبدِالله بنِ حَوَالَة [أیضا] س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «رأیتُ لَیْلَة أُسْرِیَ بی عَموداً أبْیَضَ کأنَّه لؤْلؤَةٌ تحمِلُه الملائکَةُ، قلتُ: مَا تَحْمِلونَ؟ فقالوا: عمودَ الکِتابِ، أُمِرْنا أن نَضَعهُ بالشامَ، وَبَینَا أَنَا نَائِمٌ رَأَیتُ عَمودَ الکتِابِ اخْتُلِسَ مِنْ تَحتِ وِسَادَتِی، فَظنَنْتُ أنَّ اللهَ عزَّ وجلَّ تَخلّى[12] مِنْ أهل الأرض، فأتْبَعْتُه بَصری، فإذا هو نورٌ ساطعٌ بین یَدیَّ؛ حتى وُضِعَ بالشامِ». قَالَ ابن حوالةُ: یا رسولَ الله! خِرْ لی. قال: «علیک بالشامِ».
رواه الطبرانی، ورواته ثقات[13].
4446-1807- (3) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الشَّامُ صَفْوَةُ اللَّهِ مِنْ بِلَادِهِ، إِلَیْهَا یَجتَبی صَفْوَتَهُ مِن عِبَادِهِ، مَنْ خَرَجَ مِنَ الشَّامِ إِلَى غَیْرِهَا؛ فَبِسَخَطِهِ، وَمَنْ دَخَلَهَا مِنْ غَیْرِهَا، فَبِرَحْمَتِهِ».
رواه الطبرانی والحاکم؛ کلاهما من روایة عفیر بن معدان - وهو واهٍ -، عن سلیم بن عامر عنه. وقال الحاکم: «صحیح الإسناد». کذا قال.
4447-1808- (4) (ضعیف) وَعَن خَالِدِ بنِ مَعدَان؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «نَزلَتْ علیَّ النبوَّةُ مِنْ ثلاثَةِ أماکِنَ: مَکَّةَ، والمدینةِ، والشامِ، فإنْ أُخْرِجَتْ مِنْ إحداهُنَّ لم تَرْجعْ إلیْهِنَّ أَبَداً».
رواه أبو داود فی «المراسیل» من روایة بقیة[14].
4448-1809- (5) (ضعیف) وَعَن أَبِی الدَّردَاء س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «أَهلُ الشامِ وَأَزوَاجُهُم وَذَرَارِیهِم وَعَبیدُهُم وَإمِاؤُهُم إلى مُنْتَهى الجزیرَةِ مرابِطونَ، فَمَنْ نَزلَ مدینةً مِنَ المدائن؛ فهوَ فی رِباطٍ، أو ثَغْراً مِنَ الثغور فهو فی جهادٍ».
رواه الطبرانی وغیره من معاویة بن یحیى أبی مطیع؛ وهو حسن الحدیث، عن أرطأة بن المنذر عمن حدثه عن أبی الدرداء؛ ولـم یُسَمِّه.
4449-3095- (10) (صحیح) وَعَن زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج یَوْمًا وَنَحْنُ عِنْدَهُ: «طُوبَى لِلشَّامِ، إِنَّ مَلَائِکَةَ الرَّحْمَنِ بَاسِطَةٌ أَجْنِحَتَهَا عَلَیْهِ».
رواه الترمذی وصححه، وابن حبان فی «صحیحه».
از زید بن ثابت س روایت است: روزی نزد رسول الله ج بودیم که فرمود: «مژده باد شام را! زیرا فرشتگان الهی بالهایشان را بر آن گستردهاند».
0-1810- (6) (ضعیف جداً) والطبرانی بإسناد صحیح[15] ، ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج وَنَحنُ عِندَهُ: «طُوبَى لِلشَّامِ». قُلْنَا: مَا لُهُ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: «إِنَّ الرَّحْمَنَ لَبَاسِطٌ رَحْمَتَهُ عَلَیْهِ».
4450-3096- (11) (صحیح) وَعَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ عَنْ أَبِیهِ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «سَیَخْرُجُ عَلَیْکُمْ فِی آخِرِ الزَّمَانِ نَارٌ مِنْ حَضْرَمَوْتَ تَحْشُرُ النَّاسَ». قَالَ: قُلْنَا: بِمَا تَأْمُرُنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «عَلَیْکُمْ بِالشَّامِ».
رواه أحمد والترمذی، وابن حبان فی «صحیحه»، وقال الترمذی: «حدیث حسن صحیح».
سالم بن عبدالله از پدرش س روایت میکند که رسول الله ج فرمودند: «در آخرالزمان آتشی از حَضرَمَوت بلند میشود که مردم را جمع میکند». گفتیم: ای رسول الله ج! ما را به چه چیزی امر میکنی؟ فرمود: «به شام بروید».
4451-1811- (7) (ضعیف) وَعَنْ خُرَیْمِ بْنِ فَاتِکٍ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللهِ ج یَقُولُ: «أَهْلُ الشَّامِ سَوْطُ اللهِ فِی أَرْضِهِ، یَنْتَقِمُ بِهِمْ مِمَّنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ، وَحَرَامٌ عَلَى مُنَافِقِیهِمْ أَنْ یَظْهَرُوا عَلَى مُؤْمِنِیهِمْ، وَلَا یَمُوتُوا إِلَّا هَمًّا وَغَمًّا[16]».
رواه الطبرانی مرفوعاً هکذا، وأحمد موقوفاً - ولعله الصواب - ورواتهما ثقات. والله أعلم.
4452-3097- (12) (صحیح) وَعَن أَبی الدَّرْدَاءِ س؛ أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «یَوْمَ الْمَلْحَمَةِ الْکُبْرَى فُسْطَاطُ الْمُسْلِمِینَ بِأَرْضٍ یُقَالُ لَهَا (الْغُوطَةُ)؛ فِیهَا مَدِینَةٌ یُقَالُ لَهَا: (دِمَشْقُ)؛ خَیْرُ مَنَازِلِ الْمُسْلِمِینَ یَوْمَئِذٍ».
رواه الحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
قوله: «فُسطاط المسلمین» به ضم فاء؛ یعنی: محل اجتماع مسلمانان.
از ابودرداء س روایت است، وی از رسول الله ج شنیده که میفرمود: «در هنگام فتنهی بزرگ، محل تجمع مسلمانان [و پناهگاه آنان] در سرزمینی است که به آن غُوطَه میگویند، در آنجا شهری است که به آن دِمَشق گفته میشود و بهترین مکان مسلمانان در آن روز است».
40 ـ (الترهیب من الطیرة)
([1]) الأصل: (وبارک)، والتصویب من (الترمذی) والبخاری أیضاً فی روایة له، وهو مما فات المؤلف عزوه إلیه، وهو مخرج فی "الصحیحة" (2246)، کما فات ذلک کله المعلقین الثلاثة، لأنهم مقلدة لا یحسنون البحث والتحقیق، إنما هم مجرد نقلة کما یأتی فی التعلیق (4).
([2]) یعنی: (عراقنا): «عراق ما» چنانکه در روایت طبرانی و دیگران آمده است. بنگر به کتاب بنده "تخریج فضائل الشام" شماره (8).
([3]) قلت: سقطت من الأصل، واستدرکتها من "الترمذی" (3948)، وقد استدرکها المعلقون الثلاثة -على خلاف عادتهم، ولکن لحداثتهم بالتحقیق لم یحصروها بین معکوفتین أولاً! ثم إنهم استدرکوها بواسطة "عجالة الإملاء" ثانیاً. وفات المؤلف عزوه لـ (البخاری)، فإنه أخرجه نحوه فی "الفتن". انظر المصدر السابق.
([4]) با دو ضمه؛ و نیز (الغدران) جمع (غدیر) میباشد و آن عبارت است از بخشی از آبِ سیل که سیل آن را باقی گذاشته است. "العجالة".
([5]) هذه الجملة صحیحة بشواهدها، اضطررت لترکها هنا لضرورة السیاق وفهم المراد، وحذفت من آخره جملة: "إن الله تکفل لی بالشام وأهله"، لمنافاتها للسیاق أولاً ولصحتها من قوله ج، فانظرها فی "الصحیح".
([6]) انظر "تخریج أحادیث فضائل الشام" (الحدیث التاسع)، و"الضعیفة" (6775).
([7]) کذا قال! وتبعه الهیثمی (10/ 59)، وفیه فضالة بن شریک، قال أبو حاتم: "لا أعرفه". ولم یوثقه أحد!
([8]) به فتح جیم: مکان مهاجرت؛ و مراد سرزمین شام است. چون زمانی که ابراهیم علیه السلام از سرزمین عراق خارج شد به سوی شام رفته و در آن اقامت گزید. "نهایة".
([9]) یشیر المؤلف إلى أنه لیس على شرط الشیخین لأن فیه عنده (4/ 510-511) (عبدالله بن صالح المصری)، لم یرو له الشیخان، وروى له البخاری تعلیقاً، ثم إن فیه ضعفاً من قبل حفظه، وهو عنده (4/ 486) من طریق (شهر) أیضاً، وإن من أوهام الشیخ الناجی أنه أنکر فی "عجالته" (205/ 1) أن یکون الحاکم رواه عن أبی هریرة عن ابن عمرو!! ومن تخلیطات الثلاثة وخبطهم أنهم عزوه للحاکم بالرقم الأول وقالوا: "وفیه شهر بن حوشب. . ."، وإنما هذا عنده بالرقم الآخر کما تقدم. ثم إنهم ضعفوه لجهلهم بالطریق التی صححها الحاکم، ولا علقوا علیه!! وقد خرجته من طریقیه مع شاهد له فی "الصحیحة" (3203).
([10]) هنا فی الأصل: (وفی روایة للطبرانی: "إذا وقعت الفتن فالأمن بالشام")، فحذفته لضعفه، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6776)، وخلط هنا المعلقون کعادتهم غیر متقین ربهم فی حدیث نبیهم فشملوا الصحیح والضعیف بقولهم: "حسن. . " دون تمییز!! فجاروا على الصحیح، فأنزلوه من رتبته، وتکرموا فرفعوا من رتبة الضعیف!!
([11]) عمود الکتاب: قرآن و دین و حکومت. مترجم
([12]) یقال: تخلى عن الأمر ومنه: ترکه.
([13]) فیه نظر بینته فی "فضائل الشام" (ص 27)، وبعضه ثابت فی "الصحیح" هنا، وهو مخرج فی "الضعیفة" (6775).
([14]) قلت: بقیة مدلس معروف، ولم أجد الحدیث فی مطبوعة المؤسسة لـ "المراسیل". ووقع هنا خلط عجیب للمعلقین الثلاثة، فهم من جهة قالوا: "مرسل حسن". ومن جهة عزوه لأحمد وغیره، وهو عین تخریجهم لحدیث خریم الآتی بعد حدیثین، فلعجزهم حتى عن تصحیح التجارب للطبع غفلوا عن هذا!!
([15]) کذا قال، وهو وهم فاحش منه -قلده علیه الثلاثة- نشأ عن غض النظر عن شیخ الطبرانی فیه، وکذلک صنع الهیثمی، وکثیراً ما یصنعان ذلک کما کنت نبهت علیه فی المقدمة، والشیخ المشار إلیه متهم، وبالإضافة إلى ذلک فالمتن منکر؛ کما کنت بینته فی "الصحیحة" (503). وانظر لفظه المحفوظ فی هذا الباب فی "الصحیح".
([16]) الأصل: (لا هماً ولا غماً)، والتصحیح من "الطبرانی الکبیر"، وعلة المرفوع تدلیس الولید بن مسلم، ومع ذلک حسنه الجهلة! وهو مخرج فی "الضعیفة" (13).