ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ترهیب از همراه بردن سگ و زنگوله در سفر و جز آن
4475-3115- (1) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «لَا تَصْحَبُ الْمَلَائِکَةُ رُفْقَةً فِیهَا کَلْبٌ أَوْ جَرَسٌ».
رواه مسلم وأبو داود والترمذی.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرشتگان جماعتی را که در آن سگ یا زنگوله باشد، همراهی نمیکنند».
0-1817- (1) (منکر) وفی روایة لأبی داود: «لَا تَصْحَبُ الْمَلَائِکَةُ رُفْقَةً فِیهَا جِلْدُ نَمِرٍ». ذکرها فی «اللباس»[1].
4476-3116- (2) (صحیح) وَعَنهُ س؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «الْجَرَسُ مَزَامِیرُ الشَّیْطَانِ».
رواه مسلم وأبو داود والنسائی، وابن خزیمة فی «صحیحه».
و از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «زنگوله از آوازهای شیطان است».
4477-1818- (2) (ضعیف) وَعَنْ أُمَّ سَلَمَة ل قَالَتْ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِکَةُ بَیْتًا فِیهِ [جُلْجُلٌ، وَلَا] جَرَسٌ، وَلَا تَصْحَبُ الْمَلَائِکَةُ رِفْقَةً فِیهَا جَرَسٌ».
رواه أبو داود[2] والنسائی.
4478-3117- (3) (حسن لغیره) وَعَنْ أُمِّ حَبِیبَةَ ل عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَا تَصْحَبُ الْمَلَائِکَةُ رُفْقَةً فِیهَا جَرَسٌ».
رواه أبو داود والنسائی.
از ام حبیبه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «فرشتگان جماعتی را که در آن زنگوله باشد، همراهی نمیکنند».
(حسن صحیح) وابن حبان فی«صحیحه». ولفظه: قال: «إِنَّ الْعِیرَ الَّتِی فِیهَا الْجَرَسُ لَا تَصْحَبُهَا الْمَلَائِکَةُ».
و در روایت ابن حبان آمده است: «فرشتگان کاروانی که در آن زنگوله باشد، همراهی نمیکنند».
4479-3118- (4) (صحیح) وَعَنْ عَائِشَةَ ل: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج أَمَرَ بِالْأَجْرَاسِ أَنْ تُقْطَّعَ مِنْ أَعْنَاقِ الْإِبِلِ یَوْمَ بَدْرٍ».
رواه ابن حبان فی «صحیحه»[3].
از عایشه ل روایت است که رسول الله ج در روز بدر دستور داد زنگولهها را از گردن شتران جدا کنند.
4480-3119- (5) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س: «أَنَّ النَّبِیَّ ج أَمَرَ بِقَطْعِ الْأَجْرَاسِ».
رواه ابن حبان فی «صحیحه» أیضاً.
از انس س روایت است که رسول الله ج دستور به جدا نمودن زنگولهها دادند.
4481-1819- (3) (ضعیف) وَعَنْ عَامِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الزُّبَیْرِ: أَنَّ مَوْلَاةً لَهُمْ ذَهَبَتْ بِابْنَةِ الزُّبَیْرِ إِلَى عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ س؛ وَفِی رِجْلَیهَا أَجْرَاسٌ، فَقَطَّعَهَا عُمَرُ وَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ مَعَ کُلِّ جَرَسٍ شَیْطَانًا».
رواه أبو داود، ومولاة لهم مجهولة، وعامر لـم یدرک عمر بن الخطاب.
4482-3120- (6) (حسن لغیره) وَعَنْ بُنَانَةَ، مَوْلَاةِ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ حَیان[4] الْأَنْصَارِیِّ: أَنَّهَا کَانَت عِندَ عَائِشَةَ ل إِذْ دُخِلَ عَلَیْهَا بِجَارِیَةٍ وَعَلَیْهَا جَلَاجِلُ یُصَوِّتْنَ، فَقَالَتْ: لَا تُدْخِلْنَهَا عَلَیَّ إِلَّا أَنْ تُقَطعنَ جَلَاجِلَهَا، وَقَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِکَةُ بَیْتًا فِیهِ جَرَسٌ».
رواه أبو داود.
(بُنانة): بضم الباء الـموحدة ونونین.
از بُنانه مولای عبدالرحمن بن حیان انصاری روایت است که وی نزد عایشه ل بود که دخترکی که زنگوله به گردن داشت و صدا میکرد، آورده شد؛ عایشه ل گفت: او را نزد من نیاورید مگر اینکه زنگولههایش را قطع کنید. شنیدم که رسول الله ج فرمودند: «ملائکه به خانهای که در آن زنگوله باشد وارد نمیشوند».
4483-3121- (7) (صحیح لغیره) عَنِ ابْنِ عُمَرَ ب؛ أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «لَا تَصْحَبُ الْمَلَائِکَةُ رُفْقَةً فِیهَا جُلجُلٌ[5]».
از ابن عمر ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ملائکه گروهی را که در بین آنها زنگوله باشد همراهی نمیکنند».
(صحیح لغیره) وفی روایة: قَالَ أَبو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْخٍ: کُنْتُ جَالِسًا مَعَ سَالِمٍ، فَمَرَّ بِنَا رَکْبٌ لِأُمِّ الْبَنِینَ مَعَهُمْ أَجْرَاسٌ، فَحَدَّثَ سَالِمٌ عَنْ أَبِیهِ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لَا تَصْحَبُ الْمَلَائِکَةُ رَکْبًا مَعَهُمْ جُلْجُلٌ». کَمْ تَرَى مَعَ هَؤُلَاءِ مِنْ جُلْجُلٍ؟!
رواه النسائی.
و در روایتی ابوبکر بن ابی شیخ میگوید: همراه سالم نشسته بودم که کاروان ام بنین که زنگوله داشتند از کنار ما عبور نمود؛ پس سالم از پدرش روایت نمود که رسول الله ج فرمودند: «فرشتگان کاروانی را که در آن زنگوله باشد همراهی نمیکنند». چه تعداد زنگوله همراه این کاروان میبینی؟!
46 ـ (الترغیب فی الدلجة - وهو السیر باللیل -، والترهیب من السفر أوله[6]، ومن التعریس فی الطرق، والافتراق فی المنزل، والترغیب فی الصلاة إذا عرس الناس)
([1]) رقم (4130)، وقد خرجته فی "الضعیفة" (6687)، وحققت فیه أنه منکر أو شاذ.
([2]) عزوه لأبی داود وهم، وهو مما فات الناجی التنبیه علیه، وإنما رواه (4231) من حدیث عائشة، وهو الآتی بعد حدیث فی الأصل، وهو فی "الصحیح"، والزیادة من النسائی (2/ 291)، وفیه جهالة، فإنه أخرجه من طریق حجاج عن ابن جریج قال: أخبرنی سلیمان بن بابیه مولى آل نوفل عنها. و (سلیمان) هذا لا یعرف إلا بهذه الروایة، وإن مما یؤکد جهل الثلاثة أنهم أعلوه بما لیس بعلة، فقالوا (3/ 658): "ابن جریج مدلس (!)، وحجاج بن روح قال الدارقطنی: متروک..."! وابن جریج ثقة مشهور، وقد صرح بالتحدیث، وحجاج بن روح لیس من رجال النسائی، وهو ابن محمد المصیصی، وهو ثقة من رجال الشیخین. وتفصیل الکلام لبیان سبب خطئهم هذا مما لا یتسع له المقام، وضغثاً على إبالة؛ فإنهم مع تضعیفهم الشدید لإسناده صدروه بقولهم: "حسن بشواهده"! ولیس له ولا شاهد واحد! إلا حدیث بنانة الذی بعده، وقد قالوا فیه أیضاً: "حسن بشواهده" مع قولهم: "بنانة لا تعرف"!! نعم الشطر الثانی من حدیث أم سلمة صحیح له شواهد تراها فی "الصحیح" فی الباب هنا. والمنفی فیه غیر المنفی فی الشطر الأول منه وفی حدیث (بنانة) کما هو ظاهر، فتأمل. والله المستعان على المعتدین.
([3]) قلت: وأحمد أیضاً (6/ 150).
([4]) بفتح المهملة والمثناة التحتیة کما فی "العجالة" (206/ 2)، ووقع فی الأصل بالموحدة! وفی مطبوعة حمص: (حسان)! وعلى هامشه: "فی نسخة (حیان) بالیاء".
([5]) عبارت است از زنگوله کوچکی که در گردن چهارپایان و .. آویزان میکنند. "النهایة".
([6]) میگویم: در احادیثی که در این باب وارد شده، دلالتی بر ترهیب از سفر در ابتدای شب نمیبینم. هرچند پیش از این گروهی بر این باور بودهاند همچون بغوی و دیگران. و آنچه بغوی و دیگران در این زمینه – به ویژه در حالت اقامت – ذکر نمودهاند به قرینهی حبس کودکان و مواردی چون امر به بستن درها میباشد. اموری که در صحیحین [بخاری (3304) و مسلم (2012)] و دیگر کتب روایی به آنها اشاره شده است. و از طرفی مسلمانان از صدر اسلام تا به امروز در ابتدای شب سفر میکردند و تفاوتی میان ابتدای شب و وسط و آخر آن قایل نبودهاند؛ و همچنین این رهنمود نبوی به عدم اشکال سفر در ابتدای شب دلالت دارد: «عَلَیْکُمْ بِالدُّلْجَةِ؛ فَإِنَّ الْأَرْضَ تُطْوَى بِاللَّیْلِ»: «در شب حرکت کنید؛ زیرا زمین در شب در هم پیچیده و کوتاه میشود». و این دیدگاهی است که ابن اثیر نیز بدان متمایل میباشد و این مساله را در «الضعیفة» ذیل حدیث (6847) شرح دادهام.