ترهیب از آویزان کردن تمائم و حروز [1]
4967-2014- (1) (ضعیف) عَن عُقْبَةَ بْنَ عَامِرٍ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «مَنْ عَلَّقَ تَمِیمَةً فَلَا أَتَمَّ اللَّهُ لَهُ، وَمَنْ عَلَّقَ وَدَعَةً فَلَا أودَعَ اللَّهُ لَهُ».
رواه أحمد وأبو یعلى بإسناد جید، والحاکم وقال: «صحیح الإسناد»[2].
4968-3455- (1) (صحیح) وَعَنْ عُقْبَةَ أَیضاً: أَنَّهُ جَاءَ فِی رَکْبِ عَشَرَةٍ إِلَى رسول الله ج فَبَایَعَ تِسْعَةً، وَأَمْسَکَ عَنْ رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ؟ فَقَالَ: «إِنَّ فِی عَضُدِهِ تَمِیمَةً»، فَقَطَعَ الرَّجُلُ التَّمِیمَةَ، فَبَایَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ ج ثُمَّ قَالَ: «مَنْ عَلَّقَ فَقَدْ أَشْرَکَ».
رواه أحمد، والحاکم - واللفظ له-، ورواة أحمد ثقات.
از عقبه بن عامر س روایت است که جماعتی ده نفره نزد رسول الله ج آمدند. رسول الله ج با نه نفر از ایشان بیعت نمود و از بیعت با یک نفر آنها خودداری کرد؛ گفتند: چرا با او بیعت نمیکنید؟ فرمود: «در بازویش تمیمهای است». آن مرد تمیمه را از بازوی خود در آورد، آنگاه رسول الله ج با او بیعت کرد و فرمود: «هرکس چیزی را آویزان کند، درواقع شرک ورزیده است».
(التمیمة): مهرهای بود که آن را آویزان میکردند با این تصور که بلایا و مصیبتها را از آنها دور میکند؛ این اعتقاد، جهل و گمراهی است، زیرا جز خداوند کسی را یارای منع و دفع بلایا نیست. به نقل از خطابی.
4969-3456- (2) (حسن لغیره) وَعَنْ عِیسَى بنِ عبدالرحمن بن أبی لیلى[3] قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَبْدِاللَّهِ ابْنِ عُکَیْمٍ [أَبِی مَعْبَدِ الجُهَنِیِّ نَعُودُهُ] وَبِهِ حُمْرَةٌ[4]، فَقُلْتُ: أَلَا تُعَلِّقُ شَیْئًا[5]؟ فَقَالَ: المَوْتُ أَقْرَبُ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ رَسُولُ الله ج: «مَنْ تَعَلَّقَ شَیْئًا وُکِلَ إِلَیْهِ».
رواه أبو داود، والترمذی؛ إلا أنه قال: فَقُلْنَا: أَلَا تُعَلِّقُ شَیْئًا؟ قَالَ: المَوْتُ أَقْرَبُ مِنْ ذَلِکَ.
وقال الترمذی: «لا نعرفه إلا من حدیث محمد بن عبدالرحمن بن أبی لیلى».
از عیسی بن عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت است: به عیادت عبدالله بن عُکَیم، ابی معبد الجهنی رفتم که پوست بدنش قرمز شده بود؛ گفتم: چرا تمیمه به خود نمیبندی؟ گفت: مرگ نزدیکتر از این است. رسول الله ج فرمودند: «هرکس [برای رفع بلا و مصیبتی] چیزی به خود ببندد، به همان سپرده میشود».
و در روایت ترمذی آمده است: چرا چیزی به خود نمیبندی؟ وی گفت: مرگ نزدیکتر از آن است.
4970-2015- (2) (ضعیف) وَعَن عِمْرَان بْنِ حُصَیْنٍ س: أَنَّ رَسُولَ الله ج أَبْصَرَ عَلَى عَضُدِ رَجُلٍ حَلْقَةً - أُرَاهُ قَالَ:- مِنْ صُفْرٍ، فَقَالَ: «وَیْحَکَ! مَا هَذِهِ؟». قَالَ: مِنَ الْوَاهِنَةِ. قَالَ: «أَمَا إِنَّهَا لَا تَزِیدُکَ إِلَّا وَهْنًا، انْبِذْهَا عَنْکَ، فَإِنَّکَ لَوْ مِتَّ وَهِیَ عَلَیْکَ؛ مَا أَفْلَحْتَ أَبَدًا».
رواه أحمد، وابن ماجه دون قوله: «انبذها...» إلى آخره، وابن حبان فی «صحیحه» وقال: «فَإِنَّکَ لَوْ مُتَّ وَهِیَ عَلَیْکَ وُکِلْتَ إِلَیْهَا».
والحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
(قال الحافظ): «رووه کلهم عن مبارک بن فضالة عن الحسن عن عمران. ورواه ابن حبان أیضاً بنحوه عن أبی عامر الخَزّاز[6] عن الحسن عن عمران. وهذه جیدة[7]؛ إلا أن الحسن اختلف فی سماعه من عمران، وقال ابن المدینی وغیره: لم یسمع منه. وقال الحاکم: أکثر مشایخنا على أن الحسن سمع من عمران. والله أعلم[8].
4971-2016- (3) (ضعیف) وَعَنِ ابْنِ أُخْتِ زَیْنَبَ امْرَأَةِ عَبْدِاللَّهِ، عَنْ زَیْنَبَ ل قَالَتْ: کَانَتْ عَجُوزٌ تَدْخُلُ عَلَیْنَا تَرْقِی مِنَ الْحُمْرَةِ، وَکَانَ لَنَا سَرِیرٌ طَوِیلُ الْقَوَائِمِ، وَکَانَ عَبْدُاللَّهِ إِذَا دَخَلَ تَنَحْنَحَ وَصَوَّتَ، فَدَخَلَ یَوْمًا فَلَمَّا سَمِعَتْ صَوْتَهُ احْتَجَبَتْ مِنْهُ، فَجَاءَ فَجَلَسَ إِلَى جَانِبِی، فَمَسَّنِی فَوَجَدَ مَسَّ خَیْطٍ، فَقَالَ: مَا هَذَا؟ فَقُلْتُ: رُقِیَ لِی فِیهِ مِنَ الْحُمْرَةِ، فَجَذَبَهُ وَقَطَعَهُ[9] فَرَمَى بِهِ، ثُمَّ قَالَ: لَقَدْ أَصْبَحَ آلُ عَبْدِاللَّهِ أَغْنِیَاءَ عَنِ الشِّرْکِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ الرُّقَى وَالتَّمَائِمَ وَالتِّوَلَةَ شِرْکٌ». قُلْتُ: فَإِنِّی خَرَجْتُ یَوْمًا فَأَبْصَرَنِی فُلَانٌ فَدَمَعَتْ عَیْنِی الَّتِی تَلِیهِ، فَإِذَا رَقَیْتُهَا سَکَنَتْ دَمْعَتُهَا، وَإِذَا تَرَکْتُهَا دَمَعَتْ. قَالَ: ذَاکِ الشَّیْطَانُ، إِذَا أَطَعْتِهِ تَرَکَکِ، وَإِذَا عَصَیْتِهِ طَعَنَ بِإِصْبَعِهِ فِی عَیْنِکِ، وَلَکِنْ لَوْ فَعَلْتِ کَمَا فَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ج کَانَ خَیْرًا لَکِ وَأَجْدَرَ أَنْ تُشْفَی: تَنْضَحِی فِی عَیْنِکِ الْمَاءَ وَتَقُولِی: «أَذْهِبِ الْبَاسْ رَبَّ النَّاسْ، اشْفِ أَنْتَ الشَّافِی، لَا شِفَاءَ إِلَّا شِفَاؤُکَ، شِفَاءً لَا یُغَادِرُ سَقَمًا».
رواه ابن ماجه - واللفظ له-، وأبو داود باختصار عنه؛ إلا أنه قال: «عن ابن أخی زینب». وهو کذا فی بعض نسخ ابن ماجه، وهو على کلا التقدیرین مجهول[10]. ورواه الحاکم أخصر منهمـا وقال: «صحیح الإسناد». قال أبو سلیمـان الخطابی: «الـمـنهی عنه من الرقى ما کان بغیر لسان العرب، فلا یُدرى ما هو؟ ولعله قد یدخله سحر أو کفر، فأما إذا کان مفهوم المعنى، وکان فیه ذکر الله تعالى، فإنه مستحب متبرَّک به. والله أعلم.
4972-3457- (3) (صحیح) وَعَنِ ابنِ مَسعودٍ س: أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى امْرَأَتِهِ وَفِی عُنُقِهَا شَیْءٌ مَعقودٌ، فَجَذَبَهُ فَقَطَّعَهُ، ثُمَّ قَالَ: لَقَدْ أَصْبَحَ آلُ عَبْدِاللَّهِ أَغْنِیَاءَ أَنْ یُشْرِکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا، ثُمَّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ الرُّقَى وَالتَّمَائِمَ وَالتِّوَلَةَ شِرْکٌ». قَالُوا: یَا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ! هَذِهِ الرُّقَى وَالتَّمَائِمُ قَدْ عَرَفْنَاهُما؛ فَمَا (التِّوَلَةُ)؟ قَالَ: «شَیْءٌ تَصْنَعُهُ النِّسَاءُ یَتَحَبَّبْنَ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ.
رواه ابن حبان فی «صحیحه»، والحاکم باختصار عنه وقال: «صحیح الإسناد»[11].
از ابن مسعود س روایت است که درحالی زنش وارد شد که چیز گره خوردهای را در گردنش مشاهدده نمود. فوراً آن را کشیده و پاره کرد و گفت: خانواده عبدالله از شرک آوردن برای خداوند بینیاز هستند زیرا خداوند هیچ دلیلی بر حقانیت آن نازل نکرده است. عبدالله س گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمود: «همانا رقیه و تمائم و توله شرک است».
گفتند: ای ابا عبدالرحمن، ما رقیه و تمیمه را میشناسیم، اما تِوَلَه چیست؟ گفت: چیزی است که زنان جهت به دست آوردن دل همسرانشان آماده میکنند.
(التَّولة) به کسر تاء و به فتح واو: چیزی شبیه به سحر یا از انواع آن میباشد که زن انجام میدهد تا سبب محبوبیت وی نزد شوهرش گردد. یا به تعبیر عامیانه چیزی است که جهت به دست آوردن دل همسرانشان آماده میکنند.
4973-3458- (4) (صحیح موقوف) وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَیْسَ التَّمِیمَةُ مَا یُعَلَّقُ بِهِ بَعْدَ الْبَلَاءِ، إِنَّمَا التَّمِیمَةُ مَا یُعَلَّقُ بِهِ قَبْلَ الْبَلَاءِ.
رواه الحاکم وقال: «صحیح الإسناد».
از عایشه ل روایت است: تمیمه چیزی نیست که بعد از بلا آویخته شود، بلکه تمیمه آنچیزی است که قبل از بلا آویخته میشود.
6- (الترغیب فی الحجامة ومتى یحتجم؟)
([1]) رُقَی: جمع رقیه و آن جملات و کلماتی است که به قصد شفای بیماریهایی مانند: تب، صرع و غیره استفاده میشود و به آن عزائم نیز گفته میشود و بر دو نوع است:
نوع اول: رقیهای که خالی از کلمات شرکی باشد به این صورت که آیاتی از قرآن بر مریض خوانده میشود یا برای رفع بیماری به اسماء و صفات خداوند پناه برده میشود؛ این نوع اول رقیه صحیح و جایز است. چون پیامبر گاهی این کار را کرده و به آن امر فرمودهاند.
سیوطی میگوید: علما درباره جایز بودن رقیه به سه شرط اجماع دارند:
1- از کلام خداوند و اسماء و صفات او باشد.
2- به زبان عربی و معنای آن واضح باشد.
3- اعتقاد به اینکه رقیه به خودی خود مؤثر نیست، بلکه به تقدیر خداوند مؤثر خواهد بود. (فتح المجید ص 135)
نوع دوم: رقیهای که در آن کلمات شرکی وجود دارد و در آن از غیر خدا طلب کمک و فریادرسی میشود و به غیر او پناه برده میشود مانند: رقیه به وسیله اسماء جن، ملائکه، انبیاء و صالحین که این نوع عبادت غیرالله و شرک اکبر است.
تمائم: جمع تمیمه و آن نوشتهای است که به گردن بچه جهت دفع چشم زخم آویزان میشود و گاهی اوقات بزرگسالان، زن و مرد هم از آن استفاده میکنند و دو نوع است:
نوع اول: با آیات قرآن است؛ بدین صورت که آیاتی از قرآن یا اسماء و صفات خداوند روی کاغذی نوشته آن را برای طلب شفا به مریض میبندند. علما در این نوع اختلاف دارند. و در اینباره دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: آن را مباح میدانند این نظریه از عبدالله بن عمرو بن العاصس و روایتی از احمد بن حنبل و ابوجعفر باقر و همچنین از عایشه نقل شده است. و حدیث منع آویزان کردن تمائم را حمل بر موردی میدانند که در آن کلمات شرکی باشد.
نظریه دوم: آن را ناجایز و ممنوع میدانند و این نظریه از عبدالله بن مسعود ، ابن عباس ، ظاهر قول حذیفه، عقبه بن عامر، ابن حکیم و جماعتی از تابعین نقل شده است و احادیث باب دلیل آنهاست.
بنا به دلایل سه گانه زیر نظریه دوم صریحتر و راجحتر است:
1- احادیث عام است و دلیلی که عام را خاص کند، وجود ندارد.
2- بنا به قاعده سد ذریعه (چون وسیلهای است برای آویزان کردن اشیاء غیر مباح)
3- کسی که آیهای از قرآن را به خودش آویزان میکند در مواقع رفتن به حمام و قضای حاجت آن نوشته را با خود حمل کرده که بدون شک این اهانتی به قرآن میباشد و فرد مرتکب عمل حرامی شده است.
نوع دوم از تمائم: آنچه غیر از قرآن بر اشخاص آویزان میشود مانند: تکههای استخوان، صدف، طناب، کفش و نعل، میخ، نامهای شیاطین و جن و نوشتههای جادویی؛ و این نوع به یقین حرام است و از انواع شرک به حساب میآید.
تذکر: بعضی از مردم این اشیاء را به خود، ماشین، حیوان، یا در خانه و یا مغازه آویزان میکنند درحالیکه هیچگونه ناراحتی جسمی ندارند، بلکه به بیماری خیالی ترس از چشم و حسد مبتلا میشوند. منشأ همه اینها ضعف عقیده است که بیماری حقیقی بوده و لازم است با شناخت توحید و عقیده صحیح علاج شود. (م)
([2]) قلت: لقد تساهلوا فما هو بصحیح ولا جید، فیه (خالد بن عبید المعافری) لا یعرف إلا بهذه الروایة، ولم یوثقه غیر ابن حبان، وهو مخرج فی "الضعیفة" (1266). وأما الجهلة فتهافتوا کالعادة وقالوا: "حسن"!
([3]) الأصل ومطبوعة الثلاثة: (عیسى بن حمزة)، والتصویب من الترمذی وکتب الرجال، وعزوه لأبی داود وهم کما بینته فی "غایة المرام فی تخریج الحلال والحرام" (297)، وذکرت له فیه شاهداً من حدیث الحسن البصری، وقد وصله بعض الضعفاء عن أبی هریرة مرفوعاً بأتم منه، وقد مضى فی الضعیف (23- الأدب/ 32).
([4]) بیماری از جنس طاعون که موضع مبتلا به قرمز شده و ورم میکند.
([5]) الأصل: (تمیمة)، وهو خطأ صححته من الترمذی، والطبرانی (22/ 385 / 960)، وفی الأصل أیضاً: (نعوذ بالله من ذلک)، ولم أره، والمثبت من الترمذی.
([6]) فی المنیریة (4/ 158) والطبعة السابقة (2/ 376): «الخزاعی»، والتصویب من ط محیی الدین عبدالحمید (6/ 113/ 4970)، و «صحیح ابن حبان» (13/ 453/ 6088- «الإحسان»).
وأخرجه الطبرانی (18/ رقم 348)، والحاکم (4/ 216)، والبیهقی (9/ 350) أیضاً من طریق أبی عامر الخزار – واسمه صالح بن رستم – به. [ش].
([7]) کذا فی جمیع الطبعات التی وقفنا علیها، ولعل صوابها: «وهذه متابعة جیدة»، فتأمل. [ش].
([8]) قلت: الراجح أنه لم یصح سماعه منه، ولو صح؛ فلا ینفع هنا؛ لأن (الحسن) مدلس وقد عنعنه، والراوی عنه (المبارک بن فضالة) مدلس أیضاً وقد عنعنه، ولذلک فما أصاب من قال من الشیوخ: "رواه أحمد بسند لا بأس به"! ولا أحسن من حسنه کالجهلة الثلاثة.
([9]) کذا فی الطبعة السابقة (2/ 376) و «سنن ابن ماجة» (3530)، وفی جمیع طبعات «الترغیب» التی وقفنا علیها: «فجذبه فقطعه»! [ش].
([10]) قلت: لکن قال الحافظ ابن حجر: "کأنه صحابی، ولم أره مسمى"، والحدیث قد صح مختصراً، فراجعه إن شئت فی هذا الباب من "الصحیح".
([11]) قلت: قد حققت صحته فی "الصحیحة" (2972)، کما حققت ضعف روایة أخرى مطولة هی فی الأصل قبل هذه، فکانت من حصة "ضعیف الترغیب"، وأما الثلاثة الجهلة، فسووا بین الروایتین، فقالوا فی کل منهما: "حسن بشواهده"! رغم أن هذه صححها ابن حبان والحاکم، والذهبی أیضاً، کما أن الروایة الأخرى أعلها المؤلف بالجهالة، فحسنوها خبط عشواء (خبط لزق) کما یقولون فی سوریا!