(قال الحافظ): «کان الأولى أن یقدم ذکر الشفاعة على ذکر الصراط؛ لأن وضع الصراط متأخر عن الإذن[1] فی الشفاعة العامة من حیث هی، ولکن هکذا اتفق الإملاء. والله المستعان».
حافظ میگوید: مناسبتر این بود که مسالهی شفاعت را قبل از پل صراط ذکر میکرد؛ زیرا قرار داده شدن صراط بعد از اجازهی شفاعت عام میباشد لیکن مؤلف / چنین املاء کرده است[2].
5214-3632- (1) (صحیح) عَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «کُلِّ نَبِیٍّ سَأَلَ سُؤالاً - أو قال: - لِکُلِّ نَبِیٍّ دَعْوَةٌ دَعَاهَا لِأُمَّتِهِ، وَإِنِّی اخْتَبَأْتُ دَعْوَتِی شَفَاعَةً لِأُمَّتِی».
رواه البخاری ومسلم.
از انس س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هر پیامبری از خداوند درخواستی داشته - یا فرمود: - هر پیامبری دعای مستجابی دارد که برای امتش دعا نموده و من دعایم را جهت شفاعت امتم در قیامت ذخیره نمودم»[3].
5215-3633- (2) (صحیح) وَعَن أم حبیبة ل عَن رسول الله ج أَنَّهُ قَالَ: «أُرِیتُ ما تَلْقى أُمَّتی مِنْ بَعدی، وسَفْکَ بعْضِهم دماء بَعْضٍ؛ فأحْزَنَنی، وسبقَ ذلک مِنَ الله عزَّ وجلَّ، کما سبقَ فی الأُمَمِ قَبْلَهُم، فسأَلْتُه أنْ یولیَنی فیهِمْ شَفاعةً یومَ القِیامَةِ، فَفَعَلَ».
رواه البیهقی فی «البعث»، وصحح إسناده[4].
از ام حبیبه ل روایت است که رسول الله ج فرمودند: «به من نشان داده شد امتم بعد از من با چه اموری مواجه میشوند؛ اینکه خون یکدیگر را میریزند؛ و این مرا غمگین نمود و این در تقدیر الهی نوشته شده همانطور که برای امتهای گذشته نوشته شده بود. پس از او درخواست کردم که مسؤلیت شفاعت در مورد آنان را در روز قیامت به من بسپارد که خداوند متعال اجابت فرمود».
5216-3634- (3) (حسن) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمْرٍو ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج عَامَ غَزْوَةِ تَبُوکَ قَامَ مِنَ اللَّیْلِ یُصَلِّی، فَاجْتَمَعَ رِجَالٌ مِنْ أَصْحَابِهِ یَحْرُسُونَهُ، حَتَّى صَلَّى وَانْصَرَفَ إِلَیْهِمْ، فَقَالَ لَهُمْ: «لَقَدْ أُعْطِیتُ اللَّیْلَةَ خَمْسًا مَا أُعْطِیَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِی، أَمَّا أَنَا فَأُرْسِلْتُ إِلَى النَّاسِ کُلِّهِمْ عَامَّةً؛ وَکَانَ مَنْ قَبْلِی إِنَّمَا یُرْسَلُ إِلَى قَوْمِهِ، وَنُصِرْتُ عَلَى الْعَدُوِّ بِالرُّعْبِ، وَلَوْ کَانَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ مَسِیرَةُ شَهْرٍ لَمُلِئَ مِنْهُ [رُعْبًا]، وَأُحِلَّتْ لِیَ الْغَنَائِمُ آکُلُهَا، وَکَانَ مَنْ قَبْلِی یُعَظِّمُونَ أَکْلَهَا، وَکَانُوا یُحْرِقُونَهَا، وَجُعِلَتْ لِی الْأَرْضُ مَسَاجِدَ وَطَهُورًا؛ أَیْنَمَا أَدْرَکَتْنِی الصَّلَاةُ تَمَسَّحْتُ وَصَلَّیْتُ؛ وَکَانَ مَنْ قَبْلِی یُعَظِّمُونَ ذَلِکَ، إِنَّمَا کَانُوا یُصَلُّونَ فِی کَنَائِسِهِمْ وَبِیَعِهِمْ، وَالْخَامِسَةُ هِیَ مَا هِیَ؟ قِیلَ لِی: سَلْ؛ فَإِنَّ کُلَّ نَبِیٍّ قَدْ سَأَلَ، فَأَخَّرْتُ مَسْأَلَتِی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَهِیَ لَکُمْ، وَلِمَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
رواه أحمد بإسناد صحیح.
از عبدالله بن عمرو ب روایت است که رسول الله ج در سالی که غزوه ی تبوک رخ داد، در قسمتی از شب بلند شده و نماز خواند؛ پس مردانی از اصحابش جمع شده و از او پاسداری کردند تا اینکه نماز را به جا آورد و رو به آنها کرده و فرمود: «امشب پنج چیز به من داده شده که به هیچکس قبل از من داده نشده است: من به سوی همهی مردم مبعوث شدهام حال آنکه پیامبران قبل از من تنها به سوی قومشان مبعوث شده بودند. و به اندازهی مسافت یک ماه با القای ترس و وحشت در قلب دشمنانم یاری گشتهام؛ و مال غنیمت برای من حلال شده است حال آنکه کسان پیش از من خوردن آن را گناه بزرگی شمرده و آن را میسوزاندند؛ و زمین سراسر برای من پاک و مسجد قرار داده شده است و هر جا که نماز را دریافتم، تیمم کرده و نماز میخوانم؛ حال آنکه کسان پیش از من این امر را بزرگ پنداشته و فقط در کلیساها و معابدشان نماز را به جا میآوردند. و پنجمین آن مهم است؟ به من گفته شد: طلب کن، زیرا هر پیامبری درخواستی نموده و من درخواستم را تا روز قیامت به تأخیر انداختم تا آن را برای شما و هر کسی قرار دهم که گواهی دهد معبود بر حقی جز الله متعال نیست».
5217-3635- (4) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی عُقَیْلٍ س قَالَ: انْطَلَقْتُ فِی وَفدٍ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ج فَأَتَیْنَاهُ، فَأَنَخْنَا بِالْبَابِ، وَمَا فِی النَّاسِ أَبْغَضُ إِلَیْنَا مِنْ رَجُلٍ یَلِجُ عَلَیْهِ، فَمَا خَرَجْنَا حَتَّى مَا کَانَ فِی النَّاسِ أَحَبَّ إِلَیْنَا مِنْ رَجُلٍ دُخِلَ عَلَیْهِ، فَقَالَ قَائِلٌ مِنَّا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلا سَأَلْتَ رَبَّکَ مُلْکًا کَمُلْکِ سُلَیْمَانَ؟ قَالَ: فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: «فَلَعَلَّ لِصَاحِبِکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلَ مِنْ مُلْکِ سُلَیْمَانَ، إِنَّ اللَّهَ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیًّا إِلا أَعْطَاهُ دَعْوَةً، مِنْهُمْ مَنِ اتَّخَذَهَا دُنْیَا فَأُعْطِیَهَا، وَمِنْهُمْ مَنْ دَعَا بِهَا عَلَى قَوْمِهِ إِذْ عَصَوْهُ فَأُهْلِکُوا بِهَا، فَإِنَّ اللَّهَ أَعْطَانِی دَعْوَةً، فَاختَبَأتُها عِنْدَ رَبِّی شَفَاعَةً لأُمَّتِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
رواه الطبرانی والبزار بإسناد جید[5].
از عبدالرحمن بن ابی عقیل س روایت است که میگوید: من همراه گروهی نزد رسول الله ج آمدم؛ جلو در منتظر ماندیم درحالیکه منفورترین مردم نزد ما کسی بود که نزد رسول الله ج میآمد؛ (بعد از ملاقات با پیامبر) درحالی از نزد او خارج شدیم که محبوبترین مردم نزد ما کسی بود که نزد رسول الله ج میآمد. فردی گفت: ای رسول الله ج، آیا از پروردگارت حکومتی مانند حکومت سلیمان را طلب نمیکنی؟ رسول الله ج خندیده و فرمود: «برای صاحب شما نزد خداوند فضل و مقام بالاتر از پادشاهی سلیمان هست؛ خداوند پیامبری را مبعوث ننمود مگر اینکه به او دعایی [صد در صد اجابت شده] عطا نمود؛ افرادی از آنها دنیا را طلب نمودند و خداوند آن را به آنها داد و از میان آنها پیامبرانی بودند که در زمان نافرنانی قومش بر علیه آنها دعا کرده و خداوند آن اقوام و گروهها را به وسیله این دعا هلاک نمود؛ و خداوند به من نیز دعایی عطا نمود که آن را نزد خداوند ذخیره نمودم تا در روز قیامت آن را به عنوان شفاعتی برای امتم به کار ببرم».
5218-3636- (5) (صحیح لغیره) وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أُعْطِیتُ خَمْسًا لَمْ یُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِی: جُعِلَتْ لِی الْأَرْضُ طَهُورًا وَمَسْجِدًا، وَأُحِلَّتْ لِیَ الْغَنَائِمُ، وَلَمْ تَحِلَّ لِنَبِیٍّ کَانَ قَبْلِی، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ عَلَى عَدُوِّی، وَبُعِثْتُ إِلَى کُلِّ أَحْمَرَ وَأَسْوَدَ، وَأُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ؛ وَهِیَ نَائِلَةٌ مِنْ أُمَّتِی مَنْ لَا یُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئًا».
رواه البزار، وإسناده جید؛ إلا أن فیه انقطاعاً. والأحادیث من هذا النوع کثیرة جداً فی «الصحاح» وغیرها.
از ابوذر س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «پنج خصوصیت به من داده شده که به هیچ پیامبری قبل از من داده نشده است: زمین برای من پاک و مسجد قرار داده شده، مال غنیمت برای من حلال شده است درحالیکه قبل از من برای هیچ پیامبری حلال نبوده است، تا مسافت یک ماه با القای ترس و وحشت در قلب دشمنانم یاری گشتهام، به سوی هر سرخ و سیاهی مبعوث شدهام و شفاعت به من عطا شده است؛ و این (شفاعت) شامل حال کسانی از امتم میشود که به خداوند شرک نورزیده باشند».
5219-3637- (6) (صحیح لغیره) وَعَنْ عَوْفِ بْنِ مَالِکٍ الْأَشْجَعِیِّ س قَالَ: سَافَرْنَا مَعَ رَسُولِ اللهِ ج سَفَرًا، حَتَّى إِذَا کَانَ اللَّیْلُ أَرِقَتْ عَیْنَای فَلَمْ یَأْتِنِی النَّوْمُ؛ فَقُمْتُ، فَإِذَا لَیْسَ فِی الْعَسْکَرِ دَابَّةٌ إِلَّا وَضَع خَدَّهِ إِلَى الْأَرْضِ، وَأَری وَقَعَ کلِّ شَیْءٍ فِی نَفْسِی، فَقُلْتُ: لَآتِیَنَّ رَسُولَ اللهِ ج فَلأکلأنَّه اللَّیْلَةُ، حَتَّى أُصْبِحَ، فَخَرَجْتُ أَتَخَلَّلُ الرِّجَالَ حَتَّى خَرَجْتُ مِنَ الْعَسْکَرِ، فَإِذَا أَنَا بِسَوَادٍ فَتَیَمَّمْتُ ذَلِکَ السَّوَادَ، فَإِذَا هُوَ أَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ، فَقَالَا لِی: مَا الَّذِی أَخْرَجَکَ؟ فَقُلْتُ: الَّذِی أَخْرَجَکُمَا، فَإِذَا نَحْنُ بِغَیْضَةٍ مِنَّا غَیْرِ بَعِیدَةٍ، فَمَشَیْنَا إِلَى الْغَیْضَةِ، فَإِذَا نَحْنُ نَسْمَعُ فِیهَا کَدَوِیِّ النَّحْلِ وَحَفِیفِ الرِّیَاحِ[6]، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «هَهُنَا أَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ؟». قُلْنَا: نَعَمْ. قَالَ: «وَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ؟». قُلْنَا: نَعَمْ. قَالَ: «وَعَوْفُ بْنُ مَالِکٍ؟». قُلْنَا: نَعَمْ، فَخَرَجَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللهِ ج لَا نَسْأَلُهُ عَنْ شَیْءٍ، وَلَا یَسْأَلُنَا عَنْ شَیْءٍ حَتَّی رَجَعَ إِلَى رَحْلِهِ، فَقَالَ: «أَلَا أُخْبِرُکُمْ بِمَا خَیَّرَنِی رَبِّی آنِفًا؟». قُلْنَا: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: «خَیَّرَنِی بَیْنَ أَنْ یُدْخِلَ ثُلُثَی[7] أُمَّتِی الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَابٍ وَلَا عَذَابٍ، وَبَیْنَ الشَّفَاعَةِ». قُلْنَا: یَا رَسُولَ اللهِ! مَا الَّذِی اخْتَرْتَ؟ قَالَ: «اخْتَرْتُ الشَّفَاعَةَ». قُلْنَا جَمِیعًا: یَا رَسُولَ اللهِ! اجْعَلْنَا مِنْ أَهْلِ شَفَاعَتِکَ. قَالَ: «إِنَّ شَفَاعَتِی لِکُلِّ مُسْلِمٍ».
رواه الطبرانی بأسانید أحدها جید، وابن حبان فی «صحیحه» بنحوه؛ إلا أن عنده (الرجلین) معاذ بن جبل وأبو موسى، وهو کذلک فی بعض روایات الطبرانی، وهو المعروف.
از عوف بن مالک اشجعی س روایت است که همراه رسول الله ج به مسافرتی رفتیم؛ شب که فرا رسید خواب از چشمم پرید و خوابم نمیآمد، بلند شده (و نگاهی انداختم) دیدم که در اردوگاه هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه سرش را به زمین گذاشته بود؛ احساس کردم که ترسی در وجودم افتاده، پس به خود گفتم: نزد رسول الله ج رفته و شب تا صبح پاسبانی ایشان را میدهم. پس حرکت کردم و از میان مردم و لشکر خارج شدم تا اینکه سیاهیای را دیدم و به سوی آن حرکت کردم، دیدم که ابوعبیده جراح و معاذ بن جبل ب میباشند؛ به من گفتند: علت بیرون آمدنت چیست؟ گفتم: همان چیزی که شما را بیرون آورده است. در همان نزدیکی، باغ و انبوهی از درختان به نظر میآمد، پس به آنجا رفتیم که در آنجا صدایی همانند صدای زنبور و وزش باد به گوش ما رسید؛ پس رسول الله ج فرمود: «آیا ابوعبیده بن جراح اینجاست؟». گفتیم: بله؛ باز فرمود: «و معاذ بن جبل؟». گفتیم: بله؛ فرمود: «و عوف بن مالک؟». گفتیم: بله؛ رسول الله ج به سوی ما آمد و نه ما از او چیزی پرسیدیم و نه او از ما چیزی پرسید تا اینکه به چادرش برگشته فرمود: «آیا شما را از چیزهایی که خداوند لحظاتی قبل در مورد آنها به من اختیار داد آگاه نسازم؟». گفتیم: بله ای رسول الله ج؛ فرمود: «مرا بین اینکه دو سوم امتم را بدون حساب و عذاب وارد بهشت کند و بین شفاعت مخیر نمود». گفتیم: ای رسول الله ج، کدامیک را انتخاب کردی؟ فرمود: «شفاعت را برگزیدم». همگی گفتیم: ای رسول الله ج، ما را جزء شفاعتکنندگان خود قرار ده. فرمود: «شفاعتم برای هر مسلمانی است».
(صحیح) وقال ابن حبان فی حدیثه: فَقَالَ مُعَاذٌ: بِأَبِی أَنْتَ وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ عَرَفْتَ مَنْزِلَتی فَاجْعَلْنِی مِنْهُمْ. قَالَ: «أَنْتَ مِنْهُمْ». قَالَ عَوْفُ بْنُ مَالِکٍ وَأَبُو مُوسَى: یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ عَرَفْتَ أَنَّا تَرَکْنَا أَمْوَالَنَا وَأَهْلِینَا وَذَرَارِیَّنَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ، فَاجْعَلْنَا مِنْهُمْ. قَالَ: «أَنْتُمَا مِنْهُمْ». قَالَ: فَانْتَهَیْنَا إِلَى الْقَوْمِ، فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «أَتَانِی آتٍ مِنْ رَبِّی، فَخَیَّرَنِی بَیْنَ أَنْ یَدْخِلَ نِصْفَ أَمَّتِی الْجَنَّةَ، وَبَیْنَ الشَّفَاعَةِ، فَاخْتَرْتُ الشَّفَاعَةَ». فَقَالَ الْقَوْمُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! اجْعَلْنَا مِنْهُمْ. فَقَالَ: «أَنْصِتُوا». فَأَنصَتُوا حَتَّى کَأَنَّ أَحَدًا لَمْ یَتَکَلَّمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «هِیَ لِمَنْ مَاتَ لَا یُشْرِکُ بِاللَّهِ شَیْئًا».
و در روایت ابن حبان آمده است: معاذ س گفت: ای رسول الله ج، پدر و مادرم فدایت باد، جایگاه مرا میدانی، پس مرا جزء ایشان قرار ده. رسول الله ج فرمود: «تو از ایشان هستی».
عوف بن مالک و ابوموسی ب گفتند: ای رسول الله ج، تو میدانی که ما مال و اهل و اولادمان را به خاطر ایمان به خدا و پیامبرش ترک کردهایم، پس ما را جزء آنان قرار ده؟ رسول الله ج فرمود: «شما هر دو از ایشان هستید». پس به نزد مردم رسیدیم، پس رسول الله ج فرمود: «سفیر خداوند به سویم آمد و مرا بین ورود نصف امتم به بهشت و شفاعت مخیر ساخت و من شفاعت را انتخاب کردم». مردم گفتند: ای رسول الله ج، ما را جزو آنها قرار ده. رسول الله ج فرمود: «سکوت کنید». پس ساکت شدند تا جایی که هیچ فردی سخن نمیگفت. رسول الله ج فرمود: «آن برای کسی است که درحالی وفات کند که چیزی را شریک خداوند نکرده است».
5220-3638- (7) (صحیح) وَعَنْ سَلْمَانَ س قَالَ: «تُعْطَى الشَّمْسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَرَّ عَشْرِ سِنِینَ، ثُمَّ تُدْنَى مِنْ جَماجِمِ النَّاسِ». قال: فَذَکَرَ الْحَدِیثَ، قَالَ: «فَیَأْتُونَ النَّبِیَّ ج فَیَقُولُونَ: یَا نَبِیَّ اللهِ! أَنْتَ الَّذِی فَتْحَ اللهُ لکَ، وَغَفَرَ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ، وَقَدْ تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ، فَاشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ. فَیَقُولُ: أَنَا صَاحِبُکُمْ، فَیَخْرُجُ یَجُوسُ بَینَ النَّاسِ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فَیَأْخُذُ بِحَلْقَةٍ فِی الْبَابِ مِنْ ذَهَبٍ، فَیَقْرَعُ الْبَابَ، فَیَقُولُ: مَنْ هَذَا؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ، فَیُفْتَحُ لَهُ حَتَّى یَقُومَ بَیْنَ یَدَیِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَیَسْجُدُ، فَیُنَادَی: ارْفَعْ رَأْسَکَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَذَلِکَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ».
رواه الطبرانی بإسناد صحیح.
از سلمان س روایت است که میگوید: روز قیامت خورشید گرمای ده سال را ایجاد میکند، سپس به کاسهی سر مردم نزدیک میشود. - حدیث را ذکر میکند تا آنجه که میگوید: - نزد رسول الله ج میآیند و میگویند: ای رسول الله ج، تو کسی هستی که خداوند در را به سویت گشوده و گناهان گذشته و آیندهات را بخشیده؛ وضعیت ما را میبینی، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن؟ رسول الله ج میفرماید: «من یارتان هستم». و [روز قیامت] حرکت کرده و صفهای بین مردم را میشکند تا به در بهشت میرسد و حلقهی در که از طلا است گرفته و در میزند. (نگهبان) میگوید: چه کسی است؟ رسول الله ج میفرماید: محمد، دَر به روی او گشوده میشود تا در پیشگاه خداوند ایستاده و به سجده میافتد. پس صدا زده میشود: سرت را بالا بیاور، بخواه که به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میشود؛ و این همان مقام محمود است».
5221-3639- (8) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: حَدَّثَنِی رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنِّی لَقَائِمٌ أَنْتَظِرُ أُمَّتِی تَعْبُرُ، إِذْ جَاءَ عِیسَى عَلَیهِ السَّلَامُ، قَالَ: فَقَالَ: هَذِهِ الْأَنْبِیَاءُ قَدْ جَاءَتْکَ یَا مُحَمَّدُ! یَسْأَلُونَ - أَوْ قَالَ -: یَجْتَمِعُونَ إِلَیْکَ تَدْعُو اللَّهَ أَنْ یُفَرِّقَ بَیْنَ جَمْعِ الْأُمَمِ إِلَى حَیْثُ یَشَاءُ؛ لِعَظَمِ مَا هُمْ فِیهِ، فَالْخَلْقُ مُلْجَمُونَ فِی الْعَرَقِ، فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ فَهُوَ عَلَیْهِ کَالزَّکْمَةِ، وَأَمَّا الْکَافِرُ فَیَتَغَشَّاهُ الْمَوْتُ. قَالَ: یَا عِیسَى! انْتَظِرْ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَیْکَ، قَالَ: وَذَهَبَ نَبِیُّ اللَّهِ ج فَقَامَ تَحْتَ الْعَرْشِ، فَلَقِیَ مَا لَمْ یَلْقَ مَلَکٌ مُصْطَفًى، وَلَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جِبْرِیلَ علیه السلامُ: أَنِ اذْهَبْ إِلَى مُحَمَّدٍ فَقُلْ لَهُ: ارْفَعْ رَأْسَکَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. قَالَ: فَشُفِّعْتُ فِی أُمَّتِی أَنْ أُخْرِجَ مِنْ کُلِّ تِسْعَةٍ وَتِسْعِینَ إِنْسَانًا وَاحِدًا، قَالَ: فَمَا زِلْتُ أَتَرَدَّدُ عَلَى رَبِّی فَلَا أَقُومُ فِیهِ مَقَامًا إِلَّا شُفِّعْتُ، حَتَّى أَعْطَانِی اللَّهُ مِنْ ذَلِکَ أَنْ قَالَ: أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِکَ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ مَنْ شَهِدَ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَوْمًا وَاحِدًا مُخْلِصًا، وَمَاتَ عَلَى ذَلِکَ».
رواه أحمد، ورواته محتجّ بهم فی «الصحیح».
از انس س روایت است که رسول الله ج به من فرمود: «درحالیکه ایستاده منتظرم امتم عبور کنند، عیسی ÷ میآید و میگوید: ای محمد ج، این انبیا هستند که نزد تو آمدهاند و درخواست میکنند، - یا که گفت - نزدت جمع شدهاند که از خداوند طلب نمایی بین ملتها جدایی بیندازد به هر جایی که بخواهد؛ و این به دلیل شرایط و وضعیت دشواری است که در آن قرار دارند و مردم غرق در عرق شدهاند؛ اما مؤمن، برای او همانند یک سرماخوردگی میباشد و اما کافر مرگ او را فرا میگیرد.
رسول الله ج میفرماید: «ای عیسی، صبر کن تا برگردم». سپس رسول الله ج به زیر عرش رفته و میایستد و کلماتی دریافت میکند که هیچ فرشتهی منتخب و رسول فرستاده شدهای دریافت نکرده است؛ خداوند به جبرئیل وحی میکند به سوی محمد ج رفته و به او بگوید: سرت را بالا بیاور و بخواه که به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میشود». رسول الله ج میفرماید: «پس شفاعتی در مورد امتم میکنم که از هر 99 نفر فردی را خارج کنم؛ و پیوسته نزد پروردگارم رفت و آمد میکنم تا جایی که در جایگاهی نمیایستم مگر اینکه شفاعتی میکنم و خداوند تمام آنها را به من داد و فرمود: از امتت کسی که روزی شهادت لا اله الا الله را مخلصانه گفته و بر توحید وفات نموده، وارد بهشت نما».
5222-3640- (9) (حسن صحیح) وَعَن عَبْدِاللَّهِ بْنِ عَمرو بنِ العَاصِی ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «یَدْخُلُ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الْقِبْلَةِ النَّارَ مَنْ لَا یُحْصِی عَدَدَهُمْ إِلَّا اللَّهُ، بِمَا عَصَوُا اللَّهَ وَاجْتَرَءوا عَلَى مَعْصِیَتِهِ، وَخَالَفُوا طَاعَتَهُ، فَیُؤْذَنُ لِی فِی الشَّفَاعَةِ، فَأُثْنِی عَلَی الله سَاجِدًا کَمَا أُثْنِی عَلَیْهِ قَائِمًا، فَیُقَالُ لِی: ارْفَعْ رَأسَک، وَسَلْ تُعْطَهْ، واشْفَعْ تُشَفَّعْ».
رواه الطبرانی فی «الکبیر» و «الصغیر» بإسناد حسن.
از عبدالله بن عمرو بن العاصی ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «از اهل قبله تعدادی که جز خداوند را یارای شمارش آنها نیست، به دلیل نافرمانی و جرأتشان در نافرمانی از او و مخالفت با اطاعت او، وارد جهنم میشوند؛ سپس به من اجازهی شفاعت داده میشود پس در سجده بر خداوند حمد و ستایشی میگویم چنان که ایستاده او را ستایش کردم، پس به من گفته میشود: سرت را بالا بیاور و بخواه که به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میشود».
5223-2113- (1) (منکر) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَاذَا رَدَّ إِلَیْکَ رَبُّکَ فِی الشَّفَاعَةِ؟ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ! لَقَدْ ظَنَنْتُ أَنَّکَ أَوَّلُ مَنْ یَسْأَلُنِی عَنْ ذَلِکَ مِنْ أُمَّتِی لِمَا رَأَیْتُ مِنَ حِرْصِکَ عَلَى الْعِلْمِ، وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَمَا یَهُمُّنِی مِنَ انْقِصَافِهِمْ[8] عَلَى أَبْوَابِ الْجَنَّةِ أَهَمُّ عِنْدِی مِنْ تَمَامِ شَفَاعَتِی لَهُمْ، وَشَفَاعَتِی لِمَنْ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصًا، وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ یُصَدِّقُ لِسَانُهُ قَلْبَهُ، وَقَلْبُهُ لِسَانَهُ».
رواه أحمد، وابن حبان فی «صحیحه».
5224-3641- (10) (حسن) وَعَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ س قَالَ: أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ ج ذَاتَ یَوْمٍ، فَصَلَّى الْغَدَاةَ، ثُمَّ جَلَسَ، حَتَّى إِذَا کَانَ مِنَ الضُّحَى ضَحِکَ رَسُولُ اللَّهِ ج، وَجَلَسَ مَکَانَهُ حَتَّى صَلَّى الْأُولَى وَالْعَصْرَ وَالْمَغْرِبَ، کُلُّ ذَلِکَ لَا یَتَکَلَّمُ، حَتَّى صَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ، ثُمَّ قَامَ إِلَى أَهْلِهِ. فَقَالَ النَّاسُ لِأَبِی بَکْرٍ س: أَلا سَلْ رَسُولَ اللَّهِ ج مَا شَأْنُهُ صَنَعَ الْیَوْمَ شَیْئًا لَمْ یَصْنَعْهُ قَطُّ؟ فَقَالَ: «نَعَمْ؛ عُرِضَ عَلَیَّ مَا هُوَ کَائِنٌ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ، فَجُمِعَ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ بِصَعِیدٍ وَاحِدٍ، حَتَّى انْطَلَقُوا إِلَى آدَمَ عَلَیْهِ السَّلامُ وَالْعَرَقُ یَکَادُ یُلْجِمُهُمْ، فَقَالُوا: یَا آدَمُ! أَنْتَ أَبُو الْبَشَرِ، اصْطَفَاکَ اللَّهُ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ. فَقَالَ: قَدْ لَقِیتُ مِثْلَ الَّذِی لَقِیتُمْ، انْطَلِقُوا إِلَى أَبِیکُمْ بَعْدَ أَبِیکُمْ؛ إِلَى نُوحٍ ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾. فَیَنْطَلِقُونَ إِلَى نُوحٍ عَلَیْهِ السَّلامُ، فَیَقُولُونَ: اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ؛ فَإِنَّهُ اصْطَفَاکَ اللَّهُ، وَاسْتَجَابَ لَکَ فِی دُعَائِکَ، فَلَمْ یَدَعْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا. فَیَقُولُ: لَیْسَ ذَاکُمْ عِنْدِی، فَانْطَلِقُوا إِلَى إِبْرَاهِیمَ؛ فَإِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا. فَیَنْطَلِقُونَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلامُ فَیَقُولُ: لَیْسَ ذَاکُمْ عِنْدِی، فَانْطَلِقُوا إِلَى مُوسَى؛ فَإِنَّ اللَّهَ [قد] کَلَّمَهُ تَکْلِیمًا. فَیَنْطَلِقُونَ إِلَى مُوسَى عَلَیْهِ السَّلامُ فَیَقُولُ: لَیْسَ ذَاکُمْ عِنْدِی، وَلَکِنِ انْطَلِقُوا إِلَى عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ؛ فَإِنَّهُ کَانَ یُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ، وَیُحْیِی الْمَوْتَى، فَیَقُولُ عِیسَى: لَیْسَ ذَاکُمْ عِنْدِی، وَلَکِنِ انْطَلِقُوا إِلَى سَیِّدِ وَلَدِ آدَمَ؛ فَإِنَّهُ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، انْطَلِقُوا إِلَى مُحَمَّدٍ ج فَلْیَشْفَعْ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ. قَالَ: فَیَنْطَلِقُونَ إِلَیَّ، وَآتِی جِبْرِیلَ، فَیَأتِی جِبْرِیلُ رَبَّهُ فَیَقُولُ: ائْذَنْ لَهُ، وَبَشِّرْهُ بِالْجَنَّةِ. قَالَ: فَیَنْطَلِقُ بِهِ جِبْرِیلُ فَیَخِرُّ سَاجِدًا قَدْرَ جُمُعَةٍ، ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی: یَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ تُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَیَرْفَعُ رَأْسَهُ، فَإِذَا نَظَرَ إِلَى رَبِّهِ خَرَّ سَاجِدًا قَدْرَ جُمُعَةٍ أُخْرَى، فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ تُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَیَذْهَبُ لِیَقَعَ سَاجِدًا، فَیَأْخُذُ جِبْرِیلُ بِضَبْعَیْهِ[9]، وَیَفْتَحُ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنَ الدُّعَاءِ مَا لَمْ یَفْتَحْ عَلَى بَشَرٍ قَطُّ، فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ! جَعَلْتَنِی سَیِّدَ وَلَدِ آدَمَ وَلا فَخْرَ، وَأَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلا فَخْرَ، حَتَّى إِنَّهُ لَیَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ أَکْثَرُ مَا بَیْنَ (صَنْعَاءَ) وَ (أَیْلَةَ)، ثُمَّ یُقَالُ: ادْعُوا الصِّدِّیقِینَ، فَیَشْفَعُونَ، ثُمَّ یُقَالُ: ادْعُوا الْأَنْبِیَاءَ، فَیَجِیءُ النَّبِیُّ مَعَهُ الْعِصَابَةُ، وَالنَّبِیُّ مَعَهُ الْخَمْسَةُ وَالسِّتَّةُ، وَالنَّبِیُّ [لَیْسَ] مَعَهُ أَحَدٌ، ثُمَّ یُقَالُ: ادْعُوا الشُّهَدَاءَ، فَیَشْفَعُونَ فِیمَنْ أَرَادُوا، فَإِذَا فَعَلَتِ الشُّهَدَاءُ ذَلِکَ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی: أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ، أَدْخِلُوا جَنَّتِی مَنْ کَانَ لَا یُشْرِکُ بِی شَیْئًا، فَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ. ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَی: انْظُرُوا فِی النَّارِ؛ هَلْ فِیهَا مِنْ أَحَدٍ عَمِلَ خَیْرًا قَطُّ؟ فَیَجِدُونَ فِی النَّارِ رَجُلًا، فَیُقالُ لَهُ: هَلْ عَمِلْتَ خَیْرًا قَطُّ؟ فَیَقُولُ: لَا، غَیْرَ أَنِّی کُنْتُ أُسَامِحُ النَّاسَ فِی الْبَیْعِ، فَیَقُولُ اللَّهُ: اسْمَحُوا لِعَبْدِی کَإِسْمَاحِهِ[10] إِلَى عَبِیدِی. ثُمَّ یُخْرِجُ مِنَ النَّارِ آخَرُ، فَیَقُولُ لَهُ: هَلْ عَمِلْتَ خَیْرًا قَطُّ؟ فَیَقُولُ: لَا، غَیْرَ أَنِّی کُنتُ أَمَرْتُ وَلَدِی: إِذَا مِتُّ فَأَحْرِقُونِی بِالنَّارِ ثُمَّ اطْحَنُونِی، حَتَّى إِذَا کُنْتُ مِثْلَ الْکُحْلِ اذْهَبُوا بِی إِلَى الْبَحْرِ فَذَرُّونِی فِی الرِّیحِ، فَقَالَ اللَّهُ: لِمَ فَعَلْتَ ذَلِکَ؟ قَالَ: مِنْ مَخَافَتِکَ. فَیَقُولُ: انْظُرْ إِلَى مُلْکِ أَعْظَمِ مَلِکٍ؛ فَإِنَّ لَکَ مِثْلَهُ وَعَشَرَةَ أَمْثَالِهِ، فَیَقُولُ: لِمَ تَسْخَرُ بِی وَأَنْتَ الْمَلِکُ؟ فَذلکَ الَّذِی ضَحِکْتُ مِنْهُ مِنَ الضُّحَى».
رواه أحمد والبزار وأبو یعلى، وابن حبان فی «صحیحه» وقال: «قال إسحاق - یعنی ابن إبراهیم -: هذا من أشرف الحدیث. وقد رَوى هذا الحدیث عِدَّةٌ عن النبی ج نحو هذا، منهم حذیفة وأبو مسعود[11] وأبو هریرة وغیرهم» انتهى.
(العِصابة) به کسر عین: گروهی؛ این واژه مفرد ندارد. و این سخن أخفش میباشد. و گفته شده: عبارت است از گروهی با تعداد بین ده یا بیست تا چهل نفر.
از ابوبکر صدیق س روایت است که روزی رسول الله ج بعد از خواندن نماز صبح تا وقت چاشت نشست، پس خندهای نمود و همچنان در مکانش نشسته و نماز ظهر و عصر و مغرب را به جا آورد؛ و در همهی روز سخنی نمیگفت، تا اینکه نماز عشاء را به جا آورد و پس از آن نزد خانوادهاش رفت. مردم به ابوبکر س گفتند: از رسول الله ج سؤال کن جریان چیست؟ امروز عملی انجام داد که تا کنون هرگز انجام نداده بود؟ رسول الله ج فرمود: «بله امروز تمام امور دنیا و آخرت که رخ خواهد داد بر من عرضه گردید؛ از اولین تا آخرین انسانها در سرزمینی جمع میگردند تا اینکه همگی به نزد آدم علیه السلام میروند درحالیکه نزدیک است عرق آنها را خفه کند؛ میگویند: ای آدم ÷، تو ابو البشر هستی و خداوند تو را برگزیده، برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن؛ آدم ÷ میگوید: آن مشقتی که شما به آن گرفتارید من هم بدان گرفتار هستم؛ نزد پدرتان بعد از پدرتان، نوح بروید ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِیمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٣٣﴾ [آل عمران: 33] «به راستی الله آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را برجهانیان برگزید». به نزد نوح ÷ رفته میگویند: برای ما نزد پروردگارت شفاعت کن؛ زیرا خداوند تو را انتخاب و دعایت را اجابت کرده و هیچ کافری را در روی زمین رها نکرد. نوح ÷ میگوید: خواستهی شما نزد من نیست؛ نزد ابراهیم بروید که خداوند او را دوست خاص خود برگزیده است. به نزد ابراهیم ÷ میروند، او میگوید: خواستهی شما نزد من نیست؛ به نزد موسی بروید که خداوند با او سخن گفته است؛ به نزد موسی ÷ میروند، او میگوید: خواستهی شما نزد من نیست و لیکن به نزد عیسی بن مریم بروید؛ زیرا او کور مادر زاد و مبتلای به بیماری پیسی را شفا میداد و مردهها را زنده میکرد. عیسی ÷ میگوید: خواستهی شما نزد من نیست؛ نزد سید فرزندان آدم بروید؛ زیرا او اولین کسی است که در روز قیامت زمین برایش گشوده میشود؛ به سوی محمد ج بروید تا برای شما نزد پروردگارتان شفاعت کند». رسول الله ج فرمودند: «همگی به سوی من میآیند و من به جبرئیل مراجعه میکنم، جبرئیل نزد پروردگارش میرود؛ خداوند متعال میفرماید: به او اجازه داده و مژدهی بهشت بده.
جبریل رسول الله ج را میبرد و رسول الله ج به مقدار یک جمعه به سجده میافتد؛ سپس خداوند متعال میفرماید: ای محمد، سرت را بالا بیاور و بگو که سخنت شنیده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میشود. رسول الله ج سرش را بالا میآورد که چشمش به پروردگار میافتد و دوباره به اندازهی یک جمعه به سجده میافتد؛ پس خداوند متعال میفرماید: ای محمد ج، سرت را بالا بیاور و بگو که سخنت شنیده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته میشود. پس بار دیگر میرود که به سجده بیفتد اما جبرئیل بازویش را میگیرد. و خداوند دَرِ دعاهایی را که تاکنون بر هیچ بشری باز ننموده بر او باز میکند و میگوید: پروردگارا، مرا سید فرزندان آدم قرار دادی و من فخر نمیفروشم و اولین کسی هستم که زمین در روز قیامت بر او گشوده میشود و من فخر نمیفروشم. تا اینکه افرادی بیش از آنچه بین صنعا و ایله میباشد بر حوض من وارد میشوند. سپس گفته میشود: صدیقین را فرا بخوانید آنها نیز شفاعت میکنند؛ سپس گفته میشود: انبیا را فرا بخوانید که پیامبری حضور مییابد درحالیکه جماعتی همراه او میآید و پیامبری با او پنج و شش نفر میآیند؛ و پیامبری درحالی میآید که هیچکس همراهش نیست؛ سپس گفته میشود: شهدا را فرا بخوانید؛ شهدا در مورد کسانی که میخواهند شفاعت میکنند؛ پس از شفاعت شهدا، خداوند متعال میفرماید: من ارحم الراحمین هستم، کسانی را که به من هیچ شریکی نیاوردهاند وارد بهشت کنید، پس وارد بهشت میشوند.
سپس خداوند متعال میفرماید: در جهنم بنگرید، آیا در آن فردی هست که عمل خیری انجام داده باشد؟ پس در میان آتش مردی را مییابند، به او گفته میشود: آیا هرگز عمل خوبی انجام دادهای؟ میگوید: نه؛ جز اینکه در معامله آسانگیر بودم؛ خداوند متعال میفرماید: به بندهام آسان بگیرید همانطوری که بر بندگانم آسان میگرفت.
سپس فرد دیگری از آتش بیرون آورده میشود، به او گفته میشود: آیا هرگز عمل خوبی انجام دادهای؟ میگوید: نه؛ مگر اینکه به فرزندم امر کردم زمانی که مُردم مرا با آتش بسوزانید سپس استخوانهایم را آسیاب کنند تا به مانند سرمه نرم شود سپس آنها را به کنار دریا برده و در معرض باد پخش کنید. خداوند متعال میفرماید: چرا این کار را انجام دادی؟ جواب میدهد: به خاطر ترس از تو. خداوند متعال میفرماید: به سرزمین بزرگترین پادشاهان نگاه کن؛ به مانند آن و ده برابر آن برای تو خواهد بود. پس میگوید: چرا مرا مسخره میکنی درحالیکه تو پروردگار پادشاهی؟ (رسول الله ج فرمود): بدین دلیل من در وقت چاشت خندیدم.
5225-2114- (2) (ضعیف) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْبَرًا مِنْ نُورٍ، وَإِنِّی لَعَلَى أَطْوَلِهَا وَأَنْوَرِهَا، فَیَجِیءُ مُنَادٍ یُنَادِی: أَیْنَ النَّبِیُّ الْأُمِّیُّ؟ قَالَ: فَتَقُولُ الْأَنْبِیَاءُ: کُلُّنَا نَبِیٌّ أُمِّیٌّ، فَإِلَى أَیِّنَا أُرْسِلَ؟ فَیَرْجِعُ الثَّانِیَةَ فَیَقُولُ: أَیْنَ النَّبِیُّ الْأُمِّیُّ الْعَرَبِیُّ؟ قَالَ: فَیَنْزِلُ مُحَمَّدٌ ج حَتَّى یَأْتِیَ بَابَ الْجَنَّةِ فَیَقْرَعُهُ، فَیَقُولُ: مَنْ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ أَوْ أَحْمَدُ. فَیُقَالُ: أَوَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، فَیُفْتَحُ لَهُ، فَیَدْخُلُ، فَیَتَجَلَّى لَهُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَتَعَالی، وَلَا یَتَجَلَّى لِشَیءٍ قَبْلَهُ، فَیَخِرُّ لِلَّهِ سَاجِدًا، وَیَحْمَدُهُ بِمَحَامِدَ لَمْ یَحْمَدْهُ أَحَدٌ مِمَّنْ کَانَ قَبْلَهُ، وَلَنْ یَحْمَدَهُ أَحَدٌ مِمَّنْ کَانَ بَعْدَهُ، فَیُقَالُ لَهُ: یَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَکَ، تَکَلَّمْ تُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ» فذکر الحدیث.
رواه ابن حبان فی «صحیحه»[12].
5226-3642- (11) (صحیح) وَعَنْ حُذَیْفَةَ وَأَبِی هُرَیْرَةَ ب قَالَا: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: «یَجْمَعُ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى النَّاسَ، قَالَ: فَیَقُومُ الْمُؤْمِنُونَ حَتَّى تُزْلَفَ لَهُمُ الْجَنَّةُ، فَیَأْتُونَ آدَمَ فَیَقُولُونَ: یَا أَبَانَا! اسْتَفْتِحْ لَنَا الْجَنَّةَ، فَیَقُولُ: وَهَلْ أَخْرَجَکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إِلَّا خَطِیئَةُ أَبِیکُمْ؟ لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِکَ، اذْهَبُوا إِلَى النَّبِی إِبْرَاهِیمَ[13] خَلِیلِ اللهِ. قَالَ: فَیَقُولُ إِبْرَاهِیمُ: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِکَ، إِنَّمَا کُنْتُ خَلِیلًا مِنْ وَرَاءَ وَرَاءَ، اعْمَدُوا إِلَى مُوسَى الَّذِی کَلَّمَهُ اللهُ تَکْلِیمًا. قال: فَیَأْتُونَ مُوسَى، فَیَقُولُ: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِکَ، اذْهَبُوا إِلَى عِیسَى کَلِمَةِ اللهِ وَرُوحِهِ، فَیَقُولُ عِیسَى: لَسْتُ بِصَاحِبِ ذَلِکَ. فَیَأْتُونَ مُحَمَّدًا، فَیَقُومُ، فَیُؤْذَنُ لَهُ، وَتُرْسَلُ الْأَمَانَةُ وَالرَّحِمُ، فَیَقُومَانِ جَنَبَتَیِ الصِّرَاطِ یَمِینًا وَشِمَالًا، فَیَمُرُّ أَوَّلُکُمْ کَالْبَرْقِ». قَالَ: قُلْتُ: بِأَبِی وَأُمِّی! أَیُّ شَیْءٍ کَالْبَرْقِ؟ قَالَ: «أَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْبَرْقِ کَیْفَ یَمُرُّ وَیَرْجِعُ فِی طَرْفَةِ عَیْنٍ؟ ثُمَّ کَمَرِّ الطَّیْرِ وَشَدِّ الرِّجَالِ، تَجْرِی بِهِمْ أَعْمَالُهُمْ، وَنَبِیُّکُمْ قَائِمٌ عَلَى الصِّرَاطِ یَقُولُ: رَبِّ سَلِّمْ سَلِّمْ، حَتَّى تَعْجِزَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ؛ حَتَّى یَجِیءَ الرَّجُلُ فَلَا یَسْتَطِیعُ السَّیْرَ إِلَّا زَحْفًا. قَالَ: وَفِی حَافَتَیِ الصِّرَاطِ کَلَالِیبُ مُعَلَّقَةٌ مَأْمُورَةٌ بِأَخْذِ مَن اُمِرَتْ بِهِ، فَمَخْدُوشٌ نَاجٍ، وَمَکْدُوسٌ فِی النَّارِ. وَالَّذِی نَفْسُ أَبِی هُرَیْرَةَ بِیَدِهِ إِنَّ قَعْرَ جَهَنَّمَ لَسَبْعُونَ خَرِیفًا».
رواه مسلم. [مضى 4- فصل/16- حدیث].
از حذیفه و ابوهریره ب روایت است که رسول الله ج فرمودند: «خداوند متعال مردم را جمع میکند. وقتی بهشت به مؤمنان نزدیک میگردد، نزد آدم میآیند و میگویند: ای پدر، در بهشت را برایمان بگشا؛ میگوید: مگر سبب خروج شما از بهشت جز اشتباه پدرتان چیزی دیگری بوده است؟ از عهده من بر نمیآید؛ به سوی پیامبر خدا ابراهیم خلیل الله بروید؛ ابراهیم متواضعانه[14] میگوید: این کار از عهده من بر نمیآید؛ من، فقط دوست و خلیل پروردگار هستم (و این مقام به واسطهی جبرئیل به من ابلاغ شده است)؛ به سوی موسی بروید که خداوند با او سخن گفته است؛ نزد موسی میآیند، او میگوید: این کار از عهده من خارج است؛ به سوی عیسی کلمه خدا و روحش بروید؛ عیسی میگوید: از عهده من خارج است؛ مردم نزد رسول الله ج میآیند، او برخاسته و به او اجازه داده میشود و همراه او امانت و خویشاوندی نیز فرستاده میشود و در دو طرف صراط، سمت چپ و راست قرار میگیرند؛ نخستین نفرتان همچون برق میگذرد». گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، عبور همچون برق چگونه است؟ فرمود: «آیا برق را ندیدهاید که در یک چشم به هم زدن میآید و میرود، سپس همچون پرندگان و نیز همانند مردان تیز رو و سریع عبور میکنند؛ اعمالشان آنها را حرکت میدهد. [و سرعت حرکتشان بر حسب اعمالشان میباشد.] و پیامبرتان بر صراط ایستاده و دعا میکند: پروردگارا، سلامت بدار، سلامت بدار. به میزانی که از اعمال کاسته میشود، قدرت عبور نیز ضعیف میگردد تا جایی که مردی میآید و کشان کشان عبور میکند و در دو لبه صراط قلابهای آهنی مامور به گرفتن کسانی است که به گرفتن آنها دستور داده شدهاند. گروهی با زخم و جراحت برداشتن نجات پیدا میکنند و گروهی نیز به جهنم سرازیر میگردند».
ابوهریره س میگوید: قسم به کسی که جان ابوهریره در دست اوست، تا قعر جهنم مسافتی هفتاد ساله میباشد.
5227-3643- (12) ((صحیح لغیره) عدا ما بین الـمعقوفات فهو 2115- (3) (ضعیف)) وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أَنَا سَیِّدُ وَلَدِ آدَمَ یَوْمَ القِیَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَبِیَدِی لِوَاءُ الحَمْدِ وَلَا فَخْرَ، وَمَا مِنْ نَبِیٍّ یَوْمَئِذٍ آدَمَ فَمَنْ سِوَاهُ إِلَّا تَحْتَ لِوَائِی، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الأَرْضُ وَلَا فَخْرَ، [قَالَ: فَیَفْزَعُ النَّاسُ ثَلَاثَ فَزَعَاتٍ، فَیَأْتُونَ آدَمَ»، - فذکر الحدیث إلى أن قال: - «فَیَأْتُونِی، فَأَنْطَلِقُ مَعَهُمْ، - قَالَ ابْنُ جُدْعَانَ: قَالَ أَنَسٌ: فَکَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ج][15]، قَالَ: فَآخُذُ بِحَلَقَةِ بَابِ الجَنَّةِ فَأُقَعْقِعُهَا، [فَیُقَالُ: مَنْ هَذَا؟ فَیُقَالُ: مُحَمَّدٌ، فَیَفْتَحُونَ لِی وَیُرَحِّبُونَ فَیَقُولُونَ: مَرْحَبًا-][16]، فَأَخِرُّ سَاجِدًا، فَیُلْهِمُنِی اللَّهُ مَنَ الثَّنَاءِ وَالحَمْدِ، فَیُقَالُ لِی: ارْفَعْ رَأْسَکَ، سَلْ تُعْطَه، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، وَقُلْ یُسْمَعْ لِقَوْلِکَ، وَهُوَ المَقَامُ المَحْمُودُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ ﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾».
رواه الترمذی وقال: «حدیث حسن»[17].
از ابوسعید س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «من سید فرزندان آدم در روز قیامت هستم و فخر نمیفروشم. و پرچم حمد در دست من است و فخر نمیفروشم؛ و در آن روز هیچ پیامبری از آدم تا سایر پیامبران نیستند جز اینکه در زیر پرچم من قرار گرفتهاند. و من اولین کسی هستم که زمین در روز قیامت بر او گشوده میشود و من فخر نمیفروشم... حلقهی در بهشت را گرفته و آن را میکوبم... به سجده میافتم و خداوند حمد و ستایشهایی به من الهام میکند، سپس به من گفته میشود: سرت را بالا بیاور و بخواه که به تو داده میشود و شفاعت کن که شفاعتت پذیرفته و بگو که گفتارت شنیده میشود؛ و این همان مقام محمودی است که خداوند میفرماید: ﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾ [الإسراء: 79] «امید است پروردگارت تو را به مقامی پسندیده برانگیزد».
(صحیح لغیره) وروى ابن ماجه صدره قال: «أَنَا سَیِّدُ وَلَدِ آدَمَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ، وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ وَلَا فَخْرَ، وَلِوَاءُ الْحَمْدِ بِیَدِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَا فَخْرَ».
وفی إسنادهما علی بن یزید بن جدعان.
و در روایت ابن ماجه آمده است: «من سید فرزندان آدم در روز قیامت هستم و فخر نمیفروشم. و من اولین کسی هستم که زمین در روز قیامت بر او گشوده میشود و فخر نمیفروشم. و من اولین کسی هستم که شفاعت مینمایم و اولین کسی که شفاعت او پذیرفته میشود و فخر نمیفروشم. و در روز قیامت پرچم حمد در دست من است و فخر نمیفروشم».
5228-3644- (13) (صحیح) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ ج فِی دَعْوَةٍ فَرُفِعَ إِلَیْهِ الذِّرَاعُ، - وَکَانَتْ تُعْجِبُهُ - فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً وَقَالَ: «أَنَا سَیِّدُ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَهَلْ تَدْرُونَ مِمَّ ذَاکَ؟ یَجْمَعُ اللهُ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ، فَیُبْصِرُهُمُ النَّاظِرُ، وَیُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، وَتَدْنُو مِنْهُمُ الشَّمْسُ، [فَیَبْلُغُ النَّاسَ مِنَ الغَمِّ وَالکَرْبِ مَا لاَ یُطِیقُونَ وَلاَ یَحْتَمِلُونَ]، فَیَقُولُ [بَعْضُ] النَّاسِ: أَلاَ تَرَوْنَ إِلَى مَا أَنْتُمْ فِیهِ وَإِلَى مَا بَلَغَکُمْ؟! أَلاَ تَنْظُرُونَ مَنْ یَشْفَعُ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ؟ فَیَقُولُ بَعْضُ النَّاسِ [لِبَعْضٍ]: أَبُوکُمْ آدَمُ، فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُونَ: یَا آدَمُ! أَنْتَ أَبُو البَشَرِ، خَلَقَکَ اللَّهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیکَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ المَلاَئِکَةَ فَسَجَدُوا لَکَ، وَأَسْکَنَکَ الجَنَّةَ، أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّکَ؟ أَلاَ تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ وَمَا بَلَغَنَا؟ فَیَقُولُ: إِنَّ رَبِّی غَضِبَ غَضَبَ الیَومَ غَضَباً لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلاَ یَغْضَبُ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ نَهَانِی عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَیْتُ، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی؛ اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ. فَیَأْتُونَ نُوحًا، فَیَقُولُونَ: یَا نُوحُ! أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، وَسَمَّاکَ اللَّهُ عَبْدًا شَکُورًا، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا بَلَغَنَا، أَلاَ تَشْفَعُ لَنَا إِلَى رَبِّکَ؟ فَیَقُولُ: إِنَّ رَبِّی غَضِبَ الیَوْمَ غَضَبًا، لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلن یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ کَانَتْ لِی دَعْوَةٌ دَعَوْتُ بِهَا عَلَى قَوْمِی، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیری، اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِیمَ. فَیَأْتُونَ إِبْرَاهِیمَ فَیَقُولُونَ: یَا إِبْرَاهِیمَ!] أَنْتَ نَبِیُّ اللهِ وَخَلِیلُهُ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فَیَقُولُ لَهُمْ: إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا، لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَن یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وإنِّی کُنتُ کَذَبْتُ ثَلاثَ کَذَباتٍ -فذَکرَها- نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى. فَیَأْتُونَ مُوسَى فَیَقُولُونَ: یَا مُوسَى! أَنْتَ رَسُولُ اللهِ، فَضَّلَکَ اللهُ بِرِسَالَاتِهِ وَبِکَلامِهِ عَلَى النَّاسِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فَیَقُولُ: إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّی قَد قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیرِی، اذْهَبُوا إِلَى عِیسَى. فَیَأْتُونَ عِیسَى فَیَقُولُونَ: یَا عِیسَى! أَنْتَ رَسُولُ اللهِ، وَکَلِمَتُهُ مِنْهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَکَلَّمْتَ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ [َصِبیاً]، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فَیَقُولُ عِیسَى: إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ - وَلَمْ یَذْکُرْ ذَنْبًا -، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی، اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ. فَیَأْتُونِّی فَیَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ! أَنْتَ رَسُولُ اللهِ، وَخَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ، وَقَد غَفَرَ اللهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، أَلَا تَرَى مَا نَحْنُ فِیهِ؟ فَأَنْطَلِقُ فَآتِی تَحْتَ الْعَرْشِ، فَأَقَعُ سَاجِدًا لِرَبِّی ثُمَّ یَفْتَحُ اللهُ عَلَیَّ مِنْ مَحَامِدِهِ، وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ شَیْئًا لَمْ یَفْتَحْهُ لِأَحَدٍ قَبْلِی، ثُمَّ یُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَکَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَرْفَعُ رَأْسِی فَأَقُولُ: أُمَّتِی یَا رَبِّ! أُمَّتِی یَا رَبِّ[18]! فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ! أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِکَ مَنْ لَا حِسَابَ عَلَیْهِم مِنَ الْبَابِ الْأَیْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَکَاءُ النَّاسِ فِیمَا سِوَى ذَلِکَ مِنَ الْأَبْوَابِ». ثُمَّ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ! إِنَّ مَا بَیْنَ الْمِصْرَاعَیْنِ مِنْ مَصَارِیعِ الْجَنَّةِ کَمَا بَیْنَ (مَکَّةَ) وَ (هَجَرٍ)، أَوْ کَمَا بَیْنَ (مَکَّةَ) وَ (بُصْرَى)».
رواه البخاری ومسلم[19].
از ابوهریره س روایت است: ما با رسول الله ج در مهمانی بودیم که گوشتی را به خدمت رسول الله ج آوردند. چون به دستان گوسفند علاقه داشتند، به ایشان تقدیم گردید و ایشان قسمتی از آن را خورده و فرمود: «من در روز قیامت سرور مردم هستم. آیا میدانید چرا؟ خداوند ﻷ گذشتگان و آیندگان را در دشتی بسیار وسیع جمع مینماید که همه را زیر نظر داشته و صدایش به همه میرسد؛ خورشید آنقدر نزدیک شده و آنقدر مردم در مشقت و سختی و غم و اندوه قرار میگیرند که از توان و تحملشان بیرون است؟ پس برخی به یکدیگر میگویند: آیا وضعیت خود را نمیبینید؟ آیا نمیبینید به چه روزی افتادهاید؟ آیا کسی یافت نمیشود که نزد خداوند برایتان شفاعت کند؟ گروهی از آنها میگویند: پدرتان آدم ÷؛ نزد آدم آمده و میگویند: ایآدم، تو پدر بشری، خداوند تو را با دستانش خلق نموده و از روح[نزد]ش در تو دمیده و فرشتگان را امر کرده تا برایت سجده کنند و تو را در سکونت داده، آیا نزد پروردگارت برایمان شفاعت نمیکنی، آیا وضعیت ما را نمیبینی که به چه روزی افتادهایم؟ آدم جواب میدهد: امروز آنقدر پروردگارم خشمگین شده که هرگز قبل از آن اینگونه خشمگین نشده و بعد از این نیز هرگز چنین خشمگین نخواهد شد. او مرا از آن درخت نهی نمود، ولی من سرپیچی کردم. گرفتار خودم هستم، خودم، خودم،! به کسی دیگر مراجعه کنید. نزد نوح بروید. آنها نزد نوح رفته و میگویند: ای نوح، تو اولین رسولان به سوی انسانها هستی و خداوند تو را بندهی شکرگزار معرفی کرده است. آیا وشعیت ما را نمیبینی؟ آیا نمیبینی به چه روزی افتادهایم؟ نزد پروردگارت برایمان شفاعت کن؛ نوح جواب میدهد: امروز آنقدر پروردگارم خشمگین شده که هرگز قبل از آن اینگونه خشمگین نشده و بعد از این نیز هرگز چنان خشمگین نخواهد شد. برای من دعایی مستجاب بود که آن را علیه قومم قرار دادم؛ و امروز گرفتار خودم، خودم، خودم؛ به کسی دیگر مراجعه کنید. نزد ابراهیم بروید؛ نزد او رفته و میگویند: ای ابراهیم، تو پامبر خدا و خلیل او در میان انسانها هستی، نزد پروردگارت برایمان شفاعت کن، آیا وضعیت ما را نمیبینی؟ ابراهیم به آنها میگوید: امروز آنقدر پروردگارم خشمگین شده که هرگز قبل از آن اینگونه خشمگین نشده و بعد از این نیز هرگز چنان خشمگین نخواهد شد. من سه دروغ گفتم - و سه دروغش را یادآور میشود - و میگوید: من گرفتار خودم هستم، خودم، خودم؛ به کسی دیگر مراجعه کنید. به سوی موسی بروید؛ پس نزد موسی رفته و میگویند: ای موسی، تو فرستاده خداوندی، خداوند تو را با رسالت و سخن گفتنش با تو بر مردم برتری داده است؛ نزد پروردگارت برایمان شفاعت نما. آیا وضعیت ما را نمیبینی؟ موسی به آنها میگوید: امروز آنقدر پروردگارم خشمگین شده که هرگز قبل از آن اینگونه خشمگین نشده و بعد از این نیز هرگز چنان خشمگین نخواهد شد. من انسانی را بدون امر خداوند کشتهام؛ و امروز گرفتار خودم هستم، خودم، خودم؛ به کسی دیگر مراجعه کنید؛ نزد عیسی بروید. پس نزد عیسی رفته و میگویند: ای عیسی، تو رسول الله و کلمه او هستی که آن را به مریم القا نمود و روحی از طرف خداوند هستی و در کودکی در گهواره با مردم سخن گفتی، نزد پروردگارت برایمان شفاعت نما. آیا وضعیت ما را نمیبینی؟ عیسی به آنها میگوید: امروز آنقدر پروردگارم خشمگین شده که هرگز قبل از آن اینگونه خشگین نشده و بعد از این نیز هرگز چنان خشمگین نخواهد شد؛ - و او گناهی را ذکر نمیکند. و میگوید: - من گرفتار خودم هستم، خودم، خودم؛ به کسی دیگر مراجعه کنید؛ نزد محمد بروید؛ آنها نزد من آمده و میگویند: ای محمد؛ تو رسول الله و آخرین پیامبران هستی، خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است. پس نزد پروردگارت برایمان شفاعت نما، آیا وضعیت ما را نمیبینی؟ من به زیر عرش آمده و برای پروردگارم به سجده میافتم و خداوند متعال اذکار و نیایشی به من الهام میکند که تا به حال به کسی نیاموخته است. سپس گفته میشود: ای محمد، سرت را بلند کن، درخواست کن که پذیرفته میشود و شفاعت کن که قبول خواهد شد. سرم را بلند کرده و میگویم: پروردگارا، امتم، پروردگارا، امتم؛ گفته میشود: ای محمد؛ کسانی از امتت را که هیچ حساب و کتابی ندارند از دَرِ سمت راست وارد بهشت بگردان و آنها در دیگر درهای بهشت با دیگران مشترکاند». سپس فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، فاصله بین دو لنگه از لنگههای دَرِ بهشت همچون فاصله بین مکه و هَجَر یا فاصله بین مکه و بُصری میباشد».
5229-3645- (14) (صحیح) وَعَنْ حُذَیْفَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «یَقُولُ إِبْرَاهِیمُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ: یَا رَبَّاهُ! فَیَقُولُ الرَّبُّ جَلَّ وَعَلَا: یَا لَبَّیْکَاهُ! فَیَقُولُ إِبْرَاهِیمُ: یَا رَبِّ! حَرَّقْتَ بَنِیَّ، فَیَقُولُ: أَخْرِجُوا مِنَ النَّاسِ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ ذَرَّةٌ أَوْ شَعِیرَةٌ مِنْ إِیمَانٍ».
رواه ابن حبان فی «صحیحه»، ولا أعلم فی إسناده مطعناً.
از حذیفه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «ابراهیم در روز قیامت میگوید: پروردگارا؛ خداوند متعال میفرماید: به گوشم؛ ابراهیم میگوید: پروردگارا، فرزندانم را سوزاندی؛ خداوند میفرماید: هر کسی که در قلبش به مقدار ذرهای یا به مقداری یک جو ایمان باشد از جهنم خارج کنید».
5230-2116- (4) (منکر) وروی الطبرانی عن یزید الرقاشی عَن أَنَسِ بنِ مَالِکٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یُشَفِّعُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ آدَمَ مِنْ [جَمِیعِ] ذُرِّیَّتِهِ فِی مِئَةِ أَلْفِ أَلْفٍ، وَعَشَرَةِ آلافِ أَلْفٍ».
5231-3646- (15) (صحیح) وَعَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ شَقِیقٍ قَالَ: جَلَسْتُ إِلَى قَوْمٍ أَنَا رَابِعُهُمْ، فَقَالَ أَحَدُهُمْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَیَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِی أَکْثَرُ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ». قُلنَا: سِوَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «سِوَایَ». قُلْتُ: أَنْتَ سَمِعْتَ هذا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ج؟ قَالَ: نَعَمْ. فَلَمَّا قَامَ قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: ابْنُ الْجَدْعَاءِ، أَوِ ابْنُ أَبِی الْجَدْعَاءِ.
رواه ابن حبان فی «صحیحه»، وابن ماجه؛ إلا أنه قال: عن شقیق عن عبدالله بن أبی الجدعاء.
عبدالله بن شقیق میگوید: نزد جمعی که من چهارمین نفر آنان بودم، نشستم. یکی از آنها گفت: از رسول الله ج شنیدم که فرمودند: «جمعی که تعدادشان از قوم بنی تمیم بیشتر باشد به شفاعت مردی از امتم وارد بهشت میگردند». گفتیم: ای رسول الله ج، به شفاعتی کسی جز شما؟ فرمود: «به شفاعت کسی جز من». گفتم: تو این را از رسول الله ج شنیدهای؟ گفت: بله؛ هنگامی که بلند شد تا برود گفتم: این کیست؟ گفتند: ابن الجدعاء یا ابن ابی الجدعاء.
5232-3647- (16) (صحیح) وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ س قَالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللَّهِ ج یَقُولُ: «لَیَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ رَجُلٍ لَیْسَ بِنَبِیٍّ مِثْلُ الْحَیَّیْنِ (رَبِیعَةَ) وَ (مُضَرَ)». فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوَمَا رَبِیعَةُ مِنْ مُضَرَ؟ فَقَالَ: «إِنَّمَا أَقُولُ مَا أُقَوَّلُ».
رواه أحمد بإسناد جید.
از ابوامامه س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «گروهی به اندازهی دو طایفهی ربیعه و مضر، به شفاعت مردی که پیامبر نیست، وارد بهشت میگردند». مردی گفت: ای رسول الله، چه نسبتی بین ربیعه و مضر میباشد [حال آنکه از نگاه شرافت و بزرگی فاصلهی زیادی میان آنها میباشد]؟ فرمود: «من تنها چیزی را میگویم که به من وحی میشود».
5233-3648- (17) (صحیح) وَعَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَشْفَعُ لِلرَّجُلَیْنِ وَالثَّلاثَةِ».
رواه البزار، ورواته رواة «الصحیح».
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «همانا مردی برای دو مرد یا سه مرد شفاعت میکند».
5234-2117- (5) (ضعیف) وَرُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «یُوضَعُ لِلْأَنْبِیَاءِ مَنَابِرُ مِنْ نورٍ یَجْلِسُونَ عَلَیْهَا، وَیَبْقَى مِنْبَرِی لَا أَجْلِسُ عَلَیْهِ - أو قال: لَا أَقعُدُ عَلَیهِ -، قَائِماً بَیْنَ یَدَیْ رَبِّی مَخَافَةَ أَنْ یَبْعَثَ بِی إِلَى الْجَنَّةِ؛ وَتَبْقَى أُمَّتِی بَعْدِی. فَأَقُولُ: یَا رَبِّ! أُمَّتِی أُمَّتِی! فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: یَا مُحَمَّدُ! مَا تُرِیدُ أَنْ أَصْنَعَ بِأُمَّتِکَ؟ فَأَقُولُ: یَا رَبِّ! عَجِّل حِسَابَهُمْ. فَیُدْعَى بِهِمْ فَیُحَاسَبُونَ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِشَفَاعَتِی، فَمَا أَزَالُ أَشْفَعُ حَتَّى أُعْطَى صِکَاکًا بِرِجَالٍ قَدْ بُعِثَ بِهِمْ إِلَى النَّارِ، وَحَتَّى إِنَّ مَالِکًا خَازِنَ النَّارِ لَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ! مَا تَرَکْتَ لِغَضَبِ رَبِّکَ فِی أُمَّتِکَ مِنْ نِقْمَةٍ».
رواه الطبرانی فی «الکبیر» و «الأوسط»، والبیهقی فی «البعث»، ولیس فی إسنادهما من تُرک[20].
(الصکاک): جمع (صک): وهو الکتاب.
5235-2118- (6) (ضعیف) وَعَنْ عَلِیٍّ بنِ أَبِی طَالِبٍ س؛ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ج قَالَ: «مَا أَزالُ أَشْفَعُ لِأُمَّتِی حَتَّى یِنَادِیَنِی رَبِّی تَبَارَکَ وَتَعَالَى فَیَقُولُ: أَقَد رَضِیتَ یَا مُحَمَّدُ! فَأَقُولُ: «أَی رَبِّ! رَضِیتُ».
رواه البزار والطبرانی، وإسناده حسن إن شاء الله[21].
5236-3649- (18) (صحیح) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی».
رواه أبو داود والبزار والطبرانی، وابن حبان فی «صحیحه»، والبیهقی.
از انس بن مالک س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «شفاعت من برای کسانی از امتم میباشد که مرتکب گناهان کبیره شدهاند».
0-3650- (19) (صحیح لغیره) ورواه ابن حبان أیضاً والبیهقی من حدیث جابر.
5237-2119- (7) (ضعیف) وَعَن عَبدِالله بنِ عُمَرَ ب عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «خُیِّرْتُ بینَ الشفاعَةِ أو یَدْخُلُ نِصْفُ أُمَّتی الجنَّةَ، فاخْتَرْتُ الشفاعَةَ، لأنَّها أَعَمُّ وأکْفَى، أما إنَّها لیْسَتْ للمؤمِنینَ المتقین، ولکنَّها للمُذْنِبینَ الخطَّائینَ المتَلَوّثینَ».
رواه أحمد، والطبرانی - واللفظ له -، وإسناده جید[22]. ورواه ابن ماجه من حدیث أبی موسى الأشعری بنحوه. (قال الحافظ): «وتقدم فی «الجهاد» [12/14] أحادیث فی شفاعةِ الشهداءِ، وأحادیثُ الشفاعة کثیرَةٌ، وفیما ذکرناه غُنیَةٌ عن سائِرها. والله الموفِّقُ».
([1]) کذا فی المنیریة (4/ 213) وسائر الطبعات، وهو الصواب، وفی الطبعة السابقة (3/ 450): «لأن وضع الصراط عند الإذن».
([2]) لازم به ذکر است که در موقع مطالعه احادیث باید مراقب بود که بین شفاعت عُظمَی و بقیه شفاعتها اشتباه نکنیم.
انواع شفاعتها را به صورت خلاصه ذکر میکنیم:
1) شفاعت عظمی: که این شفاعت ویژه رسول الله ج میباشد؛ در روز قیامت، زمانی که همه مردم برای رهایی از سختیهای آن روز به آدم ÷ تا عیسی ÷ مراجعه کرده و از آنها تقاضای شفاعت میکنند هیچ کدام از آنها خود را لایق آن نمیدانند تا اینکه نوبت به سرور آدمیان در دنیا و آخرت یعنی رسول الله ج میرسد که او نزد خداوند متعال رفته، شفاعت میکند.
2) شفاعت برای داخل شدن مؤمنین به بهشت.
3) شفاعت برای داخل شدن گروهی به بهشت بدون حساب.
4) شفاعت برای بالا بردن درجات بهشتیان.
5) شفاعت در مورد افرادی که نیکیها و گناهانشان با هم برابر شده تا اجازه ورود به بهشت به آنها داده شود.
6) شفاعت برای گروهی که به سبب گناهانشان مستوجب عذاب هستند تا به دوزخ نروند.
7) شفاعت برای بعضی از مرتکبین گناهان کبیره که وارد دوزخ شدهاند تا از آن خارج شوند.
8) شفاعت در تخفیف عذاب ابوطالب از قعر جهنم به کمترین عذابها که همان پوشاندن کفشی است که مغز را به جوش میآورد.
توجه: در شفاعت شماره (4 و 7) ملائکه و پیامبران و مؤمنین مشارکت دارند. و الله اعلم. (م)
([3]) حافظ ابن حجر / میفرماید: ظاهر این حدیث با دعاهایی که از رسول الله ج روایت شده است، تعارض دارد چون در این حدیث برای هر پیامبر فقط یک دعای مقبول ذکر گردیده است.
جواب این است که منظور از دعای مقبول، دعایی است که حتماً پذیرفته میشود ولی در دعاهای دیگر امید قبول شدن است.
ابن بطال میگوید: در این حدیث فضل رسول الله ج بیان گردیده است، چون امتش را بر خود و خانوادهاش ترجیح داده است و این دعای مستجاب را علیه امت خود به کار نبرده است.
ابن جوزی میگوید: از این حدیث بصیرت و حسن انتخاب رسول الله ج فهمیده میشود چون دعای مستجاب را برای جایی گذاشته است که مناسب آن است و این بیانگر کرَم و سخاوت رسول الله ج است که امتش را بر خود ترجیح داده است و آن را برای گناهکاران امت که نیازمند آن هستند گذاشته است. و فرمودهی رسول الله ج (فهی نائلة) دلیل اهل سنت است که هر شخصی که به خدا شرک نورزد برای همیشه در دوزخ نخواهد ماند اگر چه در انجام گناهان کبیره اصرار ورزیده است. فتح الباری: 11/100 (م)
([4]) قلت: قد رواه من هو أعلى طبقة منه کشیخه الحاکم، بل وابن أبی عاصم فی "السنة"، وغیرهما، وهو مخرج فی "الصحیحة (1440).
([5]) قلت: وابن أبی عاصم فی "السنة" (2/ 393-394/ 824).
([6]) الأصل: (وخفیق)، وفی "المجمع" (10/ 369)، [«وتخفیق»]، والتصویب من "معجم الطبرانی" (18/ 58/ 107).
([7]) کذا الأصل و"المجمع" أیضاً، وفی "المعجم": (ثلث)، وسواء کان هذا أو ذاک، فهو منکر، فیه (فَرَج بن فضالة) وهو ضعیف، والمحفوظ فی هذه القصة من طرق: (نصف أمتی) کما فی روایة ابن حبان الآتیة وغیرها. فانظر "السنة" لابن أبی عاصم (2/ 388-391- الظلال)، و"المعجم الکبیر" (18/ 126 و133 و134 و136)، و"المجمع" (10/ 368-370). وغفل عن ذلک الجهلة الثلاثة!
([8]) بالقاف والصاد المهملة، أی: من رحمتهم ودفعتهم، وکان الأصل: (انقضاضهم)، والمثبت من "المسند"، وفی أکثر النسخ (انفضاضهم)، وهو کما قال الناجی: محیل للمعنى. وفی إسناده جهالة ومخالفة؛ کما فی "التعلیق الرغیب".
([9]) مثنای (الضَّبع): عبارت است از بین زیر بغل تا نصف بازو از بالا.
([10]) در "النهایة" آمده است: "(الإسماح) لغة فی السماح؛ گفته میشود: «سمح وأسمح» زمانی که کسی از روی کرم و سخاوت ببخشد و عطا نماید.
([11]) کذا الأصل، وکذا فی "موارد الظمآن فی زوائد ابن حبان" (2589)، ولولا ذلک لرأیت أن الصواب (ابن مسعود)، فقد مضى حدیثه بنحوه آخر الفصل (2)، ثم تأکدتُ من صواب الرأی حین رأیته موافقاً لما فی "الإحسان". فالحمد لله، بینما غفل عنه المعلقون على "الموارد" طبعة المؤسسة وغیرها! فبالأولى أن یغفل عنه الجهلة الثلاثة!
([12]) قلت: فی إسناده راوٍ فیه ضعف، وفی المتن نکارة ظاهرة، ودخول حدیث فی آخر، ولذلک استغربه الذهبی جداً، وخفیت النکارة على المعلق على "الإحسان" (14/ 401- المؤسسة) فحسن إسناده! وزاد - ضغثاً على إبالة - فعزاه للشیخین وصمت!! وقلده الجهلة الثلاثة (4/ 339).
([13]) فی «صحیح مسلم» (195): «ابنی إبراهیم». [ش].
([14]) وراء وراء این کلمه جهت تواضع ذکر میگردد یعنی من لایق چنین مقامی نیستم (شرح مسلم لنووی).
([15]) [الجنل التی بین معقوفتین] فی الحدیث لم أجد لها شاهداً، بل فیها ما ینکر، فهی من الضعیف، وما عداها له شواهد، فانظر "الصحیحة" (1570 و1571) و"الموارد" (2127). وأما الجهلة فحسنوه مطلقاً دون استثناء!
([16]) انظر الحاشیة السابقة.
([17]) قلت: فیه ضعیف من قبل حفظه، وما بین المعقوفتین لم أجد ما یشهد له، وخلط الجهلة هنا – کعادتهم - فقالوا: "حسن بشواهده"!!
([18]) هنا فی الأصل: (أمتی یا رب!) للمرة الثالثة، وهی لیست فی "الصحیحین".
([19]) قلت: والسیاق للبخاری من روایتین له لفق بینهما المؤلف، إحداهما فی "الأنبیاء" (3340)، وتنتهی بقول نوح علیه السلام: "ولن یغضب مثله بعده"، وما بعده هی الروایة الأخرى فی "التفسیر" (4712)، وروایة مسلم (1/ 127-128) تامة، فلا أدری لماذا آثر المؤلف علیها التلفیق؟!
([20]) یشیر إلى أنه لیس شدید الضعف، وفی إطلاقه نظر، لأن راویه (محمد بن ثابت البنانی) قد أشار البخاری إلى ترکه بقوله: "فیه نظر". وقد اتفقوا على تضعیفه. وهو فی "الضعیفة" (5013).
([21]) کذا قال، وفیه ضعیف، وآخر لا یعرف؛ کما بینته فی الأصل. راجع له الحدیث (830) فی "السنة" لابن أبی عاصم مع تعلیقی علیه.
([22]) قلت: فی إسناده جهالة واضطراب، ومنه أن بعض رواته جعله من مسند (أبی موسى) الذی عزاه المؤلف لابن ماجه، وهو مخرج فی "الضعیفة" (3585)، وقد خفی هذا الاضطراب على بعض المتقدمین والمعاصرین، ووقفوا عند ظاهر إسناد حدیث أبی موسى فصححوه!!