ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
فصلی در شدت گرمای دوزخ و بیان دیگر صفات آن
5262-3666- (1) (صحیح) عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیَّ ج قَالَ: «نَارُکُمْ هَذِهِ - مَا یُوقِدُ بُنو آدَمَ - جُزْءٌ وَاحِدٌ مِنْ سَبْعِینَ جُزْءًا مِنْ نارِ جَهَنَّمَ». قَالُوا: وَاللهِ إِنْ کَانَتْ لَکَافِیَةً. قَالَ: «فَإِنَّهَا فُضِّلَتْ عَلَیْهَا بِتِسْعٍ وَسِتِّینَ جُزْءًا، کُلُّهُنَّ مِثْلُ حَرِّهَا».
رواه مالک والبخاری ومسلم والترمذی[1]، ولیس عند مالک: «کُلُّهُنَّ مِثْلُ حَرِّهَا».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «آتش که انسانها [در دنیا] میافروزند، یک جزء از هفتاد جزء آتش جهنم است». اصحاب عرض کردند: بخدا قسم اگر همان یک جزء هم باشد کافی است؛ رسول الله ج فرمودند: «آتش دوزخ، شصت و نه مرتبه سوزندهتر از آتش دنیا است. و هر مرتبه آن، به اندازه آتش دنیا، سوزندگی دارد».
(صحیح) ورواه أحمد، وابن حبان فی «صحیحه»، والبیهقی، فزادوا فیه: «وَضُرِبَتْ بِالْبَحْرِ مَرَّتَیْنِ، وَلَوْلَا ذَلِکَ مَا جَعَلَ اللَّهُ فِیهَا مَنْفَعَةً لِأَحَدٍ».
و در روایت احمد و ابن حبان و بیهقی آمده است: «و آتش دنیا دو بار با آب دریا سرد شده و اگر اینگونه نمیبود، خداوند متعال برای هیچکس منفعتی در آن قرار نمیداد».
(صحیح) وفی روایة للبیهقی: أَنَّ رَسُولَ الله ج قَالَ: «تَحسَبونَ أَنَّ نَارَ جَهَنَّمِ مِثلُ نارِکم هذه؟! هِیَ أَشَدُّ سَواداً مِنَ القارِ، هی جزءٌ مِنْ بِضْعَةٍ وستِّین جُزْءاً منها، أو نیِّفٍ وأرْبَعین» شک أبو سهل.
و در روایت بیهقی آمده است: رسول الله ج فرمودند: «آیا گمان میبرید آتش جهنم همانند این آتش [دنیا] است؟! درحالیکه سیاهی آن از قیر بیشتر است و این آتش جزئی از شصت و اَندی از قسمتهای آتش دوزخ میباشد یا چهل و اَندی». (شک در این مورد از ابوسهل میباشد).
(قال الحافظ): «وجمیع ما یأتی فی صفة الجنة والنار معزوّاً إلى البیهقی فهو مما ذکره فی «کتاب البعث والنشور»، وما کان من غیره من کتبه أعزوه إلیه إن شاء الله».
5263-2129- (1) (شاذ) وَعَن أَبِی هُرَیرَةَ؛ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «إِنَّ هَذِهِ النَّارَ جُزْءٌ مِنْ مِئَةِ جُزْءٍ مِنْ جَهَنَّمَ»[2].
رواه أحمد، ورواته رواة «الصحیح».
5264-3668[3]- (3) (صحیح) وَعَنهُ؛ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَوْ کَانَ فِی هَذَا الْمَسْجِدِ مِئَةُ أَلفٍ أَوْ یَزِیدُونَ، وَفِیهِم رَجُلٌ مِنَ أَهلِ النَّارِ فَتَنَفَّسَ، فَأَصَابَهم نَفَسُهُ؛ لَاحْتَرَقَ الْمَسْجِدُ وَمَنْ فِیهِ».
رواه أبو یعلى، وإسناده حسن، وفی متنه نکارة.
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «اگر در این مسجد صد هزار نفر یا بیشتر باشند و در میانشان مردی از اهل جهنم تنفس کند و تنفس او به آنها برسد، مسجد و آنچه در آن است میسوزاند».
(صحیح لغیره) ورواه البزار. ولفظه: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَوْ کَانَ فِی الْمَسْجِدِ مِئَةُ أَلفٍ أَوْ یَزِیدُونَ، ثُمَّ تَنَفَّسَ رَجُلٌ مِنَ أَهلِ النَّارِ؛ لَأحْرَقَهُم».
و در روایت بزار آمده که رسول الله ج فرمودند: «اگر در این مسجد صد هزار نفر یا بیشتر باشند و مردی از اهل جهنم تنفس کند، همه را میسوزاند».
5265-2130- (2) (ضعیف جداً) وَعَنْ أَنَسٍ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الله ج: «لَوْ أَنَّ غَرْبًا مِنْ جَهَنَّمَ جُعِلَ وَسَطَ الْأَرْضِ؛ لَآذَى نَتَنُ رِیحِهِ وَشِدَّةُ حَرِّهِ مَا بَیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَلَوْ أَنَّ شَرَرَةً مِنْ شَرارِ جَهَنَّمَ بِالْمَشْرِقِ، لَوَجَدَ حَرَّهَا مَنْ بِالْمَغْرِبِ».
رواه الطبرانی، وفی إسناده احتمال للتحسین[4].
(الغَرْب) بفتح الغین المعجمة وإسکان الراء بعدهما باء موحدة: هی الدلو العظیمة.
5266-3669- (4) (حسن) وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الجَنَّةَ وَالنَّارَ، أَرْسَلَ جِبْرِیلَ إِلَى الجَنَّةِ فَقَالَ: انْظُرْ إِلَیْهَا وَإِلَى مَا أَعْدَدْتُ لِأَهْلِهَا فِیهَا، قَالَ: فَجَاءَ فَنَظَرَ إِلَیْهَا وَإِلَى مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِأَهْلِهَا فِیهَا، قَالَ: فَرَجَعَ إِلَیْهِ، قَالَ: وَعِزَّتِکَ! لَا یَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا! فَأُمِرَ بِهَا فَحُفَّتْ بِالمَکَارِهِ. فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَیْهَا فَانْظُرْ إِلَى مَا أَعْدَدْتُ لِأَهْلِهَا فِیهَا، قَالَ: فَرَجَعَ إِلَیْهَا فَإِذَا هِیَ قَدْ حُفَّتْ بِالمَکَارِهِ، فَرَجَعَ إِلَیْهِ فَقَالَ: وَعِزَّتِکَ! لَقَدْ خِفْتُ أَنْ لَا یَدْخُلَهَا أَحَدٌ! قَالَ: اذْهَبْ إِلَى النَّارِ فَانْظُرْ إِلَیْهَا وَإِلَى مَا أَعْدَدْتُ لِأَهْلِهَا فِیهَا، قَالَ: فَنَظَرَ إِلَیْهَا، فَإِذَا هِیَ یَرْکَبُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَرَجَعَ إِلَیْهِ فَقَالَ: وَعِزَّتِکَ لَا یَسْمَعُ بِهَا أَحَدٌ فَیَدْخُلَهَا، فَأمِرَ بِهَا فَحُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَیْهَا، فَرَجَعَ إِلَیْهَا، فَقَالَ: وَعِزَّتِکَ! لَقَدْ خَشِیتُ أَنْ لَا یَنْجُوَ مِنْهَا أَحَدٌ إِلَّا دَخَلَهَا».
رواه أبو داود والنسائی، والترمذی - واللفظ له-، وقال: «حدیث حسن صحیح».
از ابوهریره س روایت است که رسول الله ج فرمودند: «هنگامی که خداوند بهشت و جهنم را آفرید، جبریل را به سوی بهشت فرستاد و فرمود: به بهشت و هر آنچه برای اهلش آماده نمودهام نظری بیفکن؛ جبریل آمده و بعد از اینکه بهشت و هر آنچه خداوند برای بهشتیان تدارک دیده، مشاهده نمود، به سوی خداوند متعال رفته و به او گفت: به عزتت سوگند؛ کسی نیست که آوازهاش را بشنود و واردش نگردد. سپس خداوند دستور داد تا آن را با مشقات و سختیها بپوشانند؛ و به جبریل دستور داد که دوباره جهت دیدن بهشت و نعمتهای آن برود؛ وقتی دید با آن همه سختیها و مشقات پوشانده شده است، نزد خداوند برگشته و گفت: به عزتت سوگند، میترسم که هیچکس نتواند به آن وارد شود. خداوند متعال به او گفت: حال به جهنم و هر آنچه برای اهلش مهیا ساختهام نظری بیفکن؛ وقتی جهنم و عذابهای آن را دید و اینکه چگونه بر هم انباشته شدهاند، نزد خداوند برگشت و گفت: به عزتت سوگند فردی نیست که آوازهی جهنم را بشنود و خود را گرفتار آن سازد. سپس خداوند متعال دستور داد با امیال و شهوات نفسانی پوشانده شود و به جبریل گفت: دوباره به آن نظری بیفکن؛ جبریل بعد از مشاهده گفت: به عزتت سوگند، میترسم کسی نتواند از آن نجات پیدا کند مگر اینکه واردش گردد».
5267-2131- (3) (ضعیف موقوف) وَرُوِیَ عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ ب فِی قَولِهِ تَعَالَى: ﴿إِذَا رَأَتۡهُم مِّن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ﴾: مِن مَسیرَة مئةِ عامٍ، وذلک إذا أُتِیَ بجهنَّم تُقادُ بِسَبعینَ ألفَ زِمام، یشُدُّ بِکُلِّ زِمامٍ سبعون ألفَ مَلَکٍ، لو تُرِکَت لأتَتْ على کلِّ بَرٍّ وفاجرٍ، ﴿سَمِعُواْ لَهَا تَغَیُّظٗا وَزَفِیرٗا﴾: تَزْفِرُ زَفرَةً ولا تُبقی قَطرةٌ مِن دَمعٍ؛ إلا نَدَرَتْ، ثُمَّ تَزْفِرُ الثانِیَةَ فَتَقطَعُ القلوبَ مِن أماکِنِها، تَقطَعُ اللَّهواتِ والحناجِرَ، وهی قوله: ﴿وَبَلَغَتِ ٱلۡقُلُوبُ ٱلۡحَنَاجِرَ﴾.
رواه آدم بن أبی إیاس فی «تفسیره» موقوفاً.
2- (فصل فی ظلمتها وسوادها وشررها)
([1]) قلت: اللفظ المذکور إنما هو عند أحمد (2/ 313)، ومسلم أیضاً (8/ 149-150). وروایة البیهقی الآتیة هی فی "البعث والنشور" بسند صحیح.
([2]) شاذ بلفظ (مئة)، والمحفوظ عن أبی هریرة فی "الصحیحین" وغیرهما بلفظ "سبعین". انظره فی هذا الفصل من "الصحیح".
([3]) أما رقم (3667) من «الصحیح» فهو موجود فی الأصل، وبعده بیاض، وفی الهامش ما نصه: «حُذف نص هذا الحدیث بعدما تبین لی أخیرا أنه شاذ والکتاب جاهز للطبع».
[قلنا: یرید الحدیث السابق]. [ش].
([4]) قلت: کلا، فإن فیه (4/ 411/ 3693) تمام بن نجیح، وهو متهم بالوضع. وهو مخرج فی "الضعیفة" (5022).