اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

82. ذو الجلال والإکرام

82. ذو الجلال والإکرام

این نام در آیۀ زیر بیان شده است:

﴿تَبَٰرَکَ ٱسۡمُ رَبِّکَ ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ [الرّحمن: 78]

«(ای پیامبر!) نام پروردگار صاحب جلال و گرامی تو بابرکت و فرخنده است.»

و نیز در احادیث پیامبر ج، بیان شده است که دعا با نام مذکور، فضلیت خاصّی دارد. در «مسند»[1] از ربیعه بن عامر س روایت شده است که از پیامبر ج چنین شنیدم: «أَلِظُّوا بِیا ذاالجَلالِ وَالإِکرامِ»؛ «[گفتن] ای صاحب بزرگی و احسان، را لازم بگیرید.»

یعنی این ذکر را لازم گیرید و آن را زیاد در دعاهایتان تکرار کنید. «ألظّ بالشّیء یُلِظُّ إلظاظاً»؛ یعنی فلان چیز را لازم گرفت و بر آن استقامت کرد.[2]

همچنین در «مسند»، از انس س روایت شده است که: همراه پیامبر ج در مسجد نشسته بودیم که مردی نماز می‌خواند و این گونه دعا کرد: اللّهُمَّ إنِّی أسألُکَ بِأنَّ لَکَ الحَمدُ، لا إلهَ إلّا أنتَ، المَنّانُ، بَدیعُ السّمواتِ و الأرضِ، یَا ذَالجَلالِ و الإکرامِ، یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ؛ الهی! من از تو درخواست دارم به اینکه همۀ ستایش‌ها مخصوص توست، ای بسیار نعمت‌دهنده! تنها تو معبود بر حقّی، آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین، ای صاحب بزرگی و احسان، ای همیشه زنده و پایدار! رسول الله ج فرمودند: «لَقَدْ دَعا اللهَ بِاْسمِهِ الأَعْظَمِ، الّذی إِذا دُعِیَ بِهِ أَجَابَ، وَ إِذَا سُئِلَ بِهِ أَعطَی»[3]؛ «بدون تردید الله را با نام اعظمش خواند؛ نامی که اگر با آن دعا شود، حتما اجابت می‌کند و اگر با آن چیزی درخواست شود، قطعاً می‌دهد.»

«این یعنی درخواست از الله و توسّل به او، بهوسیلۀ حمد و ستایش او تعالی و به اینکه فقط او معبود بر حق و منّان است. همان توسّل به الله بهوسیلۀ اسماء و صفاتش، که بسیار سزاوار اجابت است و تأثیر فراوانی در پذیرش دعا دارد.»[4]

در صحیح مسلم،[5] از ثوبان س چنین روایت شده است: پیامبر ج پس از اتمام نماز، سه مرتبه استغفار می‌کردند و سپس می‌فرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ السَّلام، ومِنْکَ  السَّلام، تَبارکْتَ یاذَا الجلالِ والإِکْرامِ»؛ «پروردگارا! تو سلامی [سلامتی هستی] و سلامتی از توست، بلندمرتبه‌ای ای صاحب جلال و بزرگی!»

«ذو الجلال والإکرام» از نام‌هایی است که مضاف واقع می‌شوند و از دیدگاه برخی عالمان، یکی از نام‌های الهی به شمار می‌ورد.

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / می‌گوید: «و نیز آن دسته از نام‌های الهی که مضاف واقع می‌شوند؛ همچون: أرحم الرّاحمین، خیر الغافرین، ربّ العالمین، مالک یوم الدّین، أحسن الخالقین، جامع النّاس لیوم لاریب فیه، مقلّب القلوب و سایر اسم‌هایی که در قرآن و سنّت ثابت شده‌اند و با اجماع مسلمانان، در دعاها بیان می‌شوند.»[6]

نام مورد بحث، بر صفات متعدّدی دلالت می‌کند و فقط یک معنا ندارد، چنانکه ابن قیّم / در اصول مربوط به اسماء الله، در کتاب «بدائع الفوائد»، به این موضوع اشاره کرده است.

اضافه در: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ [الرّحمن: 27]، از باب اضافه و نسبت‌دادن صفات قائم به الله، به خودش است؛ همانند:

﴿ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ [الأنعام: 133]

«صاحب رحمت»

﴿ذُو ٱلۡقُوَّةِ [الذّاریات: 58]

«صاحب قدرت»

بنابراین جلال، إکرام، رحمت و قوّت، صفات الله و مختصّ به او هستند که دلالت بر عظمت و کمالش می‌کنند، بر خلاف: ﴿ذُو ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡمَجِیدُ [البروج: 15]، که از باب اضافه و نسبت‌دادن مخلوق به خالقش، به قصد تشریف [بزرگ‌دانستن] است.

در آیۀ: ﴿ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ [الرّحمن: 27]، دو صفت با هم جمع شده‌اند که در بسیاری از آیات با هم می‌آیند؛ مانند:

﴿رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَکَٰتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِیدٞ مَّجِیدٞ [هود: 73]

«رحمت الله و برکاتش بر شما اهل بیت باد. همانا او ستودۀ بزرگوار است.»

﴿فَإِنَّ رَبِّی غَنِیّٞ کَرِیمٞ [النّمل: 40]

«بی‌گمان پروردگار من بی‌نیاز کریم است.»

﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَفُوّٗا قَدِیرًا [النّساء: 149]

«پس (بدانید که) الله آمرزندۀ تواناست.»

﴿وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلۡوَدُودُ [البروج: 14]

«و او آمرزندۀ دوستدار است.»

و آیات فراوان دیگری.

ابن قیّم / در توضیح دو نام «حمید» و «مجید» و اینکه تمامی کمال مربوط به آن‌هاست، می‌گوید: «مجد مستلزم عظمت، گشایش و جلال است...، حمد دلالت بر صفات اکرام می‌کند و الله ـ صاحب جلال و اکرام است و مفهوم اینکه بنده می‌گوید: لا إله إلّا الله، والله أکبر، همین است. لا إله إلّا الله دلالت بر الوهیّت الله و یگانگی او در این زمینه می‌کند و الوهیّت الهی مستلزم محبّت کامل اوست. الله أکبر بیانگر مجد و عظمت الله است، که این مستلزم تمجید، تعظیم و تکبیر اوست و به همین سبب، الله ﻷ در بسیاری از موارد، این دو نوع را با هم بیان کرده است.»[7]

بنابراین جلال مشتمل بر تعظیم، و اکرام مشتمل بر حمد و محبّت است.

خطابی در تبیین مفاهیم احتمالی نام مذکور، چنین می‌آورد: «یعنی اینکه الله متعال سزاوار مجد و اکرام است و نباید که انکار شود. یا بدین معناست که الله تعالی دوستانش را اکرام می‌کند، آنان را در دنیا توفیق می‌دهد که عبادت کنند و اعمالشان را می‌پذیرد و در نتیجه، مراتبشان را در بهشت بالا می‌برد. امکان دارد که جلال منسوب به الله باشد و صفت او قرار گیرد، و اکرام منسوب به بنده و کار وی باشد، چنانکه می‌فرماید:

﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ [المدّثّر: 56]

«او اهل تقوا و اهل آمرزش است.»

که مغفرت از جانب الله، و تقوا کار بندگان است.»[8]

شیخ الإسلام ابن تیمیّه / پس از نقل این احتمالات سه‌گانه، می‌گوید: دیدگاه اول، نزدیک‌تر به مراد و هدف است... . سپس می‌آورد: از آنجا که الله متعال مستحقّ اجلال و اکرام است، باید متّصف به صفتی باشد که منجر به جلال و شکوه او شود، چنانکه وقتی می‌گویند: إله یعنی ذاتی که شایسته است عبادت شود، قطعاً صفتی داشته که چنین لیاقتی پیدا کرده است. و زمانی که گفته می‌شود: فلانی اهل تقواست، در ذات خود متّصف به صفتی است که باعث می‌شود وی متّقی گردد.

مانند سخن پیامبر ج که پس از رکوع و گفتن: «رَبّنا ولک الحمدُ»، می‌فرمودند: «مِلْءَ السَّمَاوَاتِ، وَمِلْءَ الْأَرْضِ، وَمِلْءَ مَا بَیْنَهُمَا، وَمِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَیْءٍ بَعْدُ، أَهْلَ الثَّنَاءِ وَالْمَجْدِ، أحقُّ مَا قالَ العَبدُ، و کُلُّنَا لَکَ عَبدٌ، اللّهُمَّ لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ وَلَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ وَلَا یَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْکَ  الْجَدُّ»[9]؛ «به اندازۀ پُری آسمان‌ها، پُری زمین، پُری میان آسمان و زمین و پُری هر آنچه بخواهی، [تو] شایستۀ ثنا و مجدی، شایسته‌ترین چیزی که بنده بگوید. همۀ ما بندۀ تو هستیم، پروردگارا! آنچه تـو بـدهى، هیچ چیز مانع آن نمى‌گردد، و آنچه تو منع کنى، هیچ چیز نمى‌تواند آن را بدهد. توانگر را ثروتش از عذاب تو نجات نمى‌دهد.» یعنی الله شایسته و سزاوار است که ثنا و تمجید شود.

بندگان نمی‌توانند حقّ ثنای او را به جای آورند، بلکه او همان گونه است که خودش در توصیف و ثنای خود فرموده است. همچنین مستحق است که گرامی داشته شود و او تعالی خودش را تمجید می‌کند و گرامی می‌دارد، امّا بندگان نمی‌توانند حقّ تعظیم الهی را به جای آورند.

اجلال از جنس تعظیم و اکرام از جنس محبّت و حمد است، چنانکه الله ﻷ می‌فرماید:

﴿لَهُ ٱلۡمُلۡکُ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُۖ [التّغابن: 1]

«فرمانروایی از آنِ او و سپاس (و ستایش نیز) از آنِ اوست.»

پس شکوه و ملک، و اکرام و حمد از آنِ اوست... . سپس می‌گوید: الله فرموده است:

﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ [الرّحمن: 27]

«و (تنها) روی پروردگار ذو الجلال و گرامی توست که باقی می‌ماند.»

﴿تَبَٰرَکَ ٱسۡمُ رَبِّکَ ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ [الرّحمن: 78]

«(ای پیامبر!) نام پروردگار صاحب جلال و گرامی تو بابرکت و فرخنده است.»

در مصحف اهل شام، آیۀ فوق چنین آمده است:

«تبارک اسم ربک  ذو الجلال والاکرام»

که قرائت ابن عامر هم همین است و در این صورت، «اسم» متّصف به جلال و اکرام می‌شود، امّا در سایر مصاحف و در قرائت جمهور، ﴿ذِی ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ آمده است و از این رو «ربّ» متّصف به جلال و اکرام می‌شود. در آیۀ اولی: ﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ، وجه الله متعال متّصف به جلال و اکرام شده و این می‌طلبد که خود الله صاحب جلال و اکرام باشد، زیرا وقتی وجه الهی صاحب جلال و اکرام باشد، اشاره به این است که خود الله ـ صاحب جلال و اکرام است، همان گونه که وقتی اسم او متّصف به جلال و اکرام گردد، اشاره به خود الله دارد. پس هدف این است که الله متعال شایستۀ جلال و اکرام است... .»[10]

اکنون آنچه را که می‌خواستم در حوزۀ شناخت اسماء الله بیان کنم، به پایان می‌رسد. تمامی ستایش‌ها از آنِ الله است؛ ستایشی بسیار و پاک و مبارک که نگارش این کتاب را آسان کرد و بر ما منّت نهاد، هر چند نمی‌توانم حقّ ثنا و ستایش او را به جای آورم:

﴿رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحٗا تَرۡضَىٰهُ وَأَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّٰلِحِینَ [النّمل: 19]

«پروردگارا! به من توفیق ده تا شکر نعمت‌هایی را که بر من و بر پدر و مادرم ارزانی داشته‌ای، به جای آورم و (توفیق عطا کن تا) کار (های) شایسته‌ای که تو آن را می‌پسندی، انجام دهم و مرا به رحمت خود در (زمرۀ) بندگان صالحت درآور.»

سُبْحَانَک  اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا أنْتَ أسْتَغْفِرُکَ وَأتَوبُ إلَیْک

وصلّى الله وسلّم على نبیِّنا محمّد وعلى آله وصحبه.



[1]- ج 4، ص 177، اسنادش صحیح است؛ نک: السّلسلة الصّحیحة، شمارۀ حدیث: 1536.

[2]- ابن اثیر در «النّهایة»، ج 4، ص 500.

[3]- قبلا تخریج این حدیث بیان شد.

[4]- ابن قیّم در «فائدة جلیلة فی قواعد الأسماء الحسنی»، ص 20.

[5]- شمارۀ حدیث: 591.

[6]- مجموع الفتاوی، ج 22، ص 485.

[7]- جلاء الأفهام، صص 216- 217.

[8]- شأن الدّعاء، صص 91- 92.

[9]- صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: 477.

[10]- مجموع الفتاوی، ج 16، صص 317- 322.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد