بخش دوم: تأصیل فقهی سیمای صورت در اسلام
چنان که بیان کردیم پوشش زن در اسلام مرتبط به ماهیت انسانی او است و احکام مربوط به تشریع آن در قرآن ذکر شده است و در این باره صرفاً به تشریع سنت و اجتهاد اکتفا نمیشود هر چند که سنت و اجتهاد از جمله موارد تشریع در اسلام هستند اما خداوند یکتا خود از ورای هفت آسمان احکام مربوط به پوشش زنان را نازل کرده است و این مسئله بیانگر قوت تشریع و الزامی بودن عمل به آن است. احکام لباس نیز که در قرآن کریم به وضوح بیان شده است چیزی فراتر از معانی و واژههای موجود است و این مسئله حکمی الهی است که از قدرتمندترین مصدر موجود در این عالم صادر شده است. الله پروردگار جهانیان، خالق تمامی کون و هستی ویگانه قدرت عالم! ما در کتاب البیان الدعوی اصول مراتب تشریع در اسلام و آنچه که در قرآن با هدف الزام بیان شده است را ذکر کردهایم. حکمی که به صورت نص در قرآن ذکر شده باشد مانند حکمی نیست که فقط در سنت ذکر شده است و یا مانند حکمی نخواهد بود که صرفاً در استنباطات فقهی آمده است. مراد از این مسئله نیز کاستن ارزش احکامی نیست که توسط سنت به ما رسیده است. هرگز! بلکه مراد تمایز بخشیدن به اموری است که توسط قرآن تشریع میگردد. چرا که کلام خداوند هدایت کننده است و حقیقتی وجودی از بزرگترین و سنگینترین حقایق موجود میباشد.
پروردگار در این باره میفرماید:
﴿إِنَّا سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلٗا ثَقِیلًا٥﴾ [المزمل: 5]
«ما کلام بسیار سنگین (و گرانمایه قرآن) را بر تو القا میکنیم».
قاعده کلی برای مراتب تشریع به این صورت است (آنچه مربوط به اصول اعتقادی و عملی دین است اصل تشریع آن در قرآن ذکر شده است و بیان سنت در جهت توضیح و تفصیل آن خواهد بود. همچون ایمان به خداوند، آخرت، نماز، روزه، زکات و حج که از جمله واجبات هستند و ربا، شرابخواری، قمار، زنا، خوردن گوشت میت، خون، گوشت خوک و آنچه که برای بتها ذبح میگردد که از جمله محرمات میباشند). آری، تمامی این موارد در قرآن تشریع شده است چنان که در مورد واجبات میفرماید:
﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ﴾ [البقرة: 43]
«و نماز بخوانید و زکات بپردازید».
﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلصِّیَامُ﴾ [البقرة: 183]
«روزه ماه رمضان بر شما واجب گردیده است».
﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ﴾ [آل عمران: 97]
«و حج بیت الله بر مردم واجب گردیده است».
و نیز این آیات از کلام پروردگار در مورد محرمات است.
﴿وَذَرُواْ مَا بَقِیَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ﴾ [البقرة: 278]
«آنچه از مطالبات ربا باقی مانده است را فروگذارید».
﴿وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْۚ﴾ [البقرة: 275]
«و الله تعالی بیع را حلال و ربا را حرام گردانیده است».
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡخَمۡرُ وَٱلۡمَیۡسِرُ وَٱلۡأَنصَابُ وَٱلۡأَزۡلَٰمُ رِجۡسٞ مِّنۡ عَمَلِ ٱلشَّیۡطَٰنِ فَٱجۡتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٩٠﴾ [المائدة: 90]
«ای مومنان شرابخواری و قماربازی و بتهایی که در کنار آن قربانی میکنید و تیرها و اوراقی که برای بخت آزمایی به کار میبرید پلید بوده و عمل شیطان میباشند پس از این کارهای پلید دوری کنید باشد که رستگار شوید».
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ فَٰحِشَةٗ وَسَآءَ سَبِیلٗا٣٢﴾ [الإسراء: 32]
«و به زنا نزدیک نشوید که زنا گناه بسیار زشت و بدترین راه و شیوه است».
﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡمَیۡتَةَ وَٱلدَّمَ وَلَحۡمَ ٱلۡخِنزِیرِ وَمَآ أُهِلَّ بِهِۦ لِغَیۡرِ ٱللَّهِۖ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَلَآ إِثۡمَ عَلَیۡهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٧٣﴾ [البقرة: 173]
«گوشت مردار و خون و گوشت خوک و آنچه که در ذبح آن نام غیر الله تعالی برده شود بر شما حرام است. ولی آن کس که مجبور شود در صورتی که تمایل به خوردن این موارد نداشته باشد و متجاوز از حدود نگردد گناهی بر او نیست. بیگمان خداوند بخشنده مهربان است».
و نیز دیگر اصول واجبات و محرمات در دین...
در حقیقت خالق یکتا کتاب خویش را نازل کرد تا اولین مرجع تشریع امور باشد و در این رابطه میفرماید:
﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ﴾ [الأنعام: 38]
«در کتاب کائنات هیچ چیز را فروگذار نکردهایم».
بنابراین هیچ اصلی از اصول تشریع و کلیات احکام فروگذار نشده است و هیچ حکمی از شریعت نیست که مربوط به اصول اساسی دین باشد مگر اینکه حکم تشریعی آن در قرآن موجود است. بنابراین شایسته نیست بر این باور باشیم که برخی از اصول تشریعی دینی در قرآن ذکر نشده است تا سنت وظیفه تشریع آن را عهدهدار شود. این مطلب در تضاد با مقصود شارع و اصول تشریع اسلامی و قواعد کلی استقرایی است. در این گونه موارد سنت در مقام بیان مراتب و کیفیت تطبیقی است همچون این کلام از مجموعه سخنان پیامبر که میفرماید: چنان که نماز گزاردن من را میبینید نماز بگذارید71 و نیز حدیث نماز شبانگاه که میفرماید: (سوگند به کسی که تو را به حق فرستاد چیزی بهتر از این حق نیست پس آن را به من آموزش ده. پیامبر فرمود: هرگاه به نماز برخواستی تکبیر بگو و سپس آنقدر که در توانت بود قرآن بخوان و سپس به رکوع برو... تا پایان حدیث72 و بیان میزان زکات و حد نصاب آن و تعیین کیفیت روزه که همه این موارد به وسیله سنت توضیح داده شده است و نیز این بخش از کلام پیامبر در حجة الوداع (ای مردم آداب عبادات خود را از من بگیرید).73 مواردی از این دست فراوان هستند و هدف، بیان راه و روش سنت در تعامل با اصول تشریع و کلیات آن با توضیحات کافی بود و به این ترتیب سنت جایگاهی در تشریع احکام ندارد جز اینکه فروع و جزئیات آن را بیان میکند و حکمی از احکام کلی تشریع وجود ندارد مگر اینکه اصل ابتدایی آن در کتاب الله تعالی دیده میشود و احدایث وارده در باب وجوب نماز و زکات و روزه و حج همه از جمله احادیثی هستندکه بر این مسائل تأکید دارند و در جایگاه آغاز تشریع نیستند و آنچه که در سنت در زمینه امور مربوط به واجبات و محرمات وارد شده است بر جزئیات این مسائل تأکید دارد مانند احادیث مربوط به نهی از خوردن تمامی حیوانات درنده دارای دندان نیش و تمامی پرندگان دارای پنجه و سم و...
به این ترتیب اصل در تأصیل احکام شریعت منوط به این است که نصی از قرآن در این باره موجود باشد و قرآن در مقام اول تشریع و سنت در جایگاه دوم قرار میگیرد و هر کس در این قاعده اصولی بزرگ به خطا رود بخش بزرگی از فقه دین را از دست داده است.74
احکام مربوط به پوشش زنان در قرآن نیز از جمله این امور است و پروردگار در دو سوره از قرآن کریم این حکم را بیان کرده است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَآءِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ ذَٰلِکَ أَدۡنَىٰٓ أَن یُعۡرَفۡنَ فَلَا یُؤۡذَیۡنَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِیمٗا٥٩﴾ [الأحزاب: 59]
«ای پیامبر به همسران و دختران و زنان مومن بگو که رادی خویش را بر خود جمع و جور کرده تا اینکه بازشناخته شوند و در نتیجه مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خداوند آمرزنده و مهربان است».
﴿قُل لِّلۡمُؤۡمِنِینَ یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ وَیَحۡفَظُواْ فُرُوجَهُمۡۚ ذَٰلِکَ أَزۡکَىٰ لَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ٣٠ وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ یَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَیَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِیٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّٰبِعِینَ غَیۡرِ أُوْلِی ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ وَلَا یَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِیُعۡلَمَ مَا یُخۡفِینَ مِن زِینَتِهِنَّۚ وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٣١﴾ [النور: 30-31]
«و زنان مؤمن را بگو تا چشمها را بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند و زینت و آرایش خود جز آنچه ظاهر میشود آشکار نسازند، و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند و زینت و جمال خود را آشکار نسازند جز برای شوهران خود یا پدران یا پدران شوهر یا پسران خود یا پسران شوهر یا برادران خود یا پسران برادران و پسران خواهران خود یا زنان خود (یعنی زنان مسلمه) یا کنیزان ملکی خویش یا مردان اتباع خانواده که رغبت به زنان ندارند یا اطفالی که هنوز بر عورت و محارم زنان آگاه نیستند (و از غیر این اشخاص مذکور احتجاب و احتراز کنند) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود و ای اهل ایمان، همه به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار شوید».
این خطاب قرآنی مهم در جهت اشاره به سیمای ظاهری بیان شده است که ضوابطی والا برای پیشبرد زن به سوی وظیفهی حقیقی انسانی او دربردارد و برای این سیما نشانههای ویژه قرار داده است به اعتبار اینکه این نشانهها اسباب مهم ازمفهوم حقیقی زندگی انسان هستند و بیشترین تأثیر را در به ارث گذاشتن ارزشها و مقدم داشتن و یا اهمیت دادن به آن دارند. آیات سوره احزاب همه زنان مومن را به پوشیدن جلباب ملزم میکند. مقصود از جلباب نیز پوششی است که زنان با آن از منزل خارج میشوند و تمامی بدن را میپوشاند. این پوشش میتواند ازار، رداء و یا چادر باشد. در کتاب (النهایة فی غریب الحدیث) و نیز اثر ابن اثیر آمده است که (جلباب به معنی ازار و رداء بوده و به قولی به معنای چادر است و نیز گفته میشود که مانند مقنعهای است که زن سر و پشت وسینه خود را بدان میپوشاند و جمع آن جلابیب است)75 و به همین دلیل اصفهانی در مفردات خود مینویسد: (جلابیب به معنای پیراهن و روسری است و مفرد آن جلباب میباشد).76 در لسان العرب آمده است: (و جلباب به معنای پیراهن و یا لباسی بلندتر از روسری است بدون رداء که زن به واسطهی آن سر و سینه خود را میپوشاند و نیز گفته میشود نوعی لباس فراخ بدون چادر است که زن آن را میپوشد و یا لباسی است که زن بر روی دیگر لباسها میپوشد. در حدیث أم عطیه آمده است که (میبایست دوست وی نیز بتواند با جلباب او خود را بپوشاند و نیزگفته میشود که جلباب پارچه بزرگی است که زن با آن خود را میپوشاند. مفرد آن جلباب و جمع آن جلابیب بوده و زن خود را با آن پوشش میدهد).77 در قاموس آمده است: (الجلباب پیراهن و لباسی فراخ است بدون چادر و یا پوششی است که بر روی لباس خود میپوشند مثل چادر).78
بر مبنای این متون جلباب لباسی فراخ است که تمامی جسم زن را میپوشاند و بر تمامی بدن او احاطه دارد. جلباب در ایام پیامبر به معنای رداء یا چادر و یا ازاری بوده است که زن با آن خود را پوشانده و بیشترین شباهت را دارد به آنچه که زنان، امروزه آن را در بخشهای مغرب با مرکزیت سجلماسه در مغرب أقصی میپوشند. این همان معنای جلباب است که حدیثی از پیامبر نیز بر این مطلب صحه میگذارد (زنی از ایشان در مورد خروج برای نماز عید پرسید: مشکلی هست اگر یکی از ما چادر نداشته باشد و برای نماز عید از خانه خارج نشود؟ ایشان پاسخ داد: با چادر دوست خود، خود را بپوشاند)!79 و این امر ممکن نیست مگر اینکه جلباب برای دو زن کافی باشد و نیز ممکن نیست مگر اینکه به صورت ازار و یا ردایی باشد که برای پوشاندن دو نفر کافی باشد و نیز این معنی برگرفته میشود که لباسی غیر از لباسی باشد که زنان آن را در منزل میپوشند. اما تمامی لباسهایی که همه بدن را پوشش میدهد همچون انواع پیراهنهای گشاد یا جلبابهای مغربی به همین مفهوم خواهند بود.
بنابراین مشخص میشود که ظاهر لباس زن در اسلام در این دو آیه به دو عبارت بازمیگردد: عبارت اول (ادناء الجلباب) که برگرفته از این بخش از کلام الله تعالی است ﴿یُدۡنِینَ عَلَیۡهِنَّ مِن جَلَٰبِیبِهِنَّۚ﴾ [الأحزاب: 59]، و عبارت دوم (انداختن روسری بر سر و گردن)، که برگرفته از این بخش از کلام الله تعالی میباشد ﴿وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ﴾ [النور: 31].
از تمامی آنچه گذشت این مطلب برداشت میشود که حداقل حد پوشش صحیح زن از دیدگاه اسلام این است که فراخ و پوشاننده باشد به نحوی که توصیف کننده اندامهای او و شفاف نباشد. تمامی بدن را در لباسی واحد دربرگیرد و این همان معنای جلباب است چنان که بیان شد. بنابراین اشکال متفاوت پوشش چون انواع شلوارها و لباسهای کوتاه در زمره آن قرار نمیگیرد، بلکه مواردی چون جلبابهای مغربی فراخ و یا شکل مشرقی آن و نیز انواع پوششهای مختلفی که به شکل رداء و عبای زنانه مورد استفاده قرار میگیرند و تمامی بدن را در پوششی واحد دربرمیگیرند در این گروه قرار میگیرند و نیز تمامی پوششهای رومی و عجمی نیز زمانی که دارای این ویژگیها باشند در همین دسته جای دارند.80 بر مبنای آیات مربوط به سوره احزاب در باب پوشش این نوع ویژگیهای خاص لازمه کمال حجاب اسلامی هستند.
در نهایت پوشش مربوط به سر میبایست به اندازه کافی وسیع باشد به گونهای که تمامی سینه (بخشهای مربوط به گردن و سینه) و دو کتف و پشت گردن را دربربگیرد و این مسئله لازمه اجرایی کردن دستور خداوندی مبنی بر (و روسریهای خود را بر یقه و گریبانهای خویش آویزان کنند) میباشد و به این ترتیب زمانی که چادر پوشاننده سر نباشد میبایست به واسطهی روسری سینهها را پوشش داد مانند انواع چادرهای مغربی که به این شکل هستند. اما نمیبایست طوری این روسریها را از پشت سر جمع کرد که حجم مو و شکل آن را نمایان سازد چنان که عدهای از جاهلین محجبه اینگونه عمل میکنند و نیز شایسته نیست زنان مسلمان موهای خویش را بر پیشانی ببافند و آن را به گونهای آراسته سازند که نظر همهگان را به خود متوجه سازند. بلکه شایسته است زنان مسلمان اگر حقیقتاً از جمله صادقان هستند با پوشش و حیای خویش به شریعت خالق یکتا التزام داشته باشند و آن را وسیلهای در جهت بندگی خداوند قهار قرار دهند.
از دیگر ویژگیهای پوشش اسلامی آن است که این پوشش عامل پنهان داشتن زینت زنان مسلمان باشد تا اجابتی در جهت فرمان خداوندی در سوره نور قرار گیرد (و زینتهای خویش را آشکار نسازند) و (پاهای خویش را بر زمین نزنند تا زینتی که پنهان میدارند دانسته شود). پس نمیبایست که پوشش با رنگ و تزیینات و یا به واسطهی سنگهای قیمتی و گرانبها جلب توجه کند. این مطالب مختصری از چگونگی پوشش زن از منظر قرآنی و سیمای ایمانی آن بود و هر آن کس که معبود یکتا او را یاری دهد موفق خواهد بود.
شرح این مطالب همراه با دلایل آن ذکر میشود:
این بخش از کلام خداوند یکتا در سوره احزاب که میفرماید: (یدنین)؛ ادناء: نزدیک گرداندن، و به معنای نزدیک گرداندن پوشش به چشمها است به صورتی که بخش اعظم پیشانی را بپوشاند و این مطلب صحیحترین تفسیر درارتباط با این آیه میباشد که سند آن از ابن عباس ب به ثبت رسیده است. چنان که میفرماید: جلباب را به صورت خویش نزدیک گردانند اما صورت خود را با آن نپوشانند81 (و لا تضرب به) چرا که ضرب با لباس بر هر چیزی به معنای پوشاندن آن است و صورتِ بهتر آن نزدیک گرداندن است چنان که بر مبنای نص قرآن نیز این چنین است و ادناء به معنای نزدیک گرداندن پوشش به صورت و آوردن آن تا نزدیک ابروها میباشد چنان که نصوص شرعی بر این مسئله صحه میگذارند و به زودی دلایل آن بیان خواهد شد. علامه محمد ناصرالدین آلبانی میگوید: (و آنچه که مخالف با این کلام است ضعیف و یا شاذ میباشد!) در واقع آنچه که در تضاد با کلام ابن عباس است مبنی بر اینکه زن میبایست صورت خود را بپوشاند و صرفاً یکی از چشمهای او آشکار باشد ضعیف است.82 و آنچه که با سند ضعیف از عبیده سلمانی در ارتباط با سوال ابنسیرین پیرامون آیه ادناء نقل شده است این چنین است (عبید به چادر اقناع میکند و اینکه تمامی سر را بپوشاند تا اینکه ابروها را دربرگیرد و صورت را نیز بپوشاند به نحوی که چشم راست وی آشکار باشد)83 و با سندی صحیح از مجاهد شاگرد ابن عباس در تفسیر آیه ادناء روایت شده است که (خداوند برآنان لازم دانست زمانی که از خانه خارج میشوند تا ابروها را بپوشانند).84
همه این موارد روایتی را که از ابن عباس در تفسیر آیه ادناء نقل شده است و نیز آنچه را که آلبانی تصریح کرده است تقویت میکند، به معنای همان کلام پیشین مبنی بر اینکه (نزدیک گرداندن جلباب به معنای پوشاندن آن بر پیشانی است)85 و همه این موارد اجازه آشکار ساختن صورت از ابروها تا چانه را در بردارد.
اما در باب کلام معبود والا در سوره نور ﴿وَلَا یُبۡدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ﴾ «و زینتهای خویش را آشکار نسازند مگر آنچه که خود آشکار است» جمهور علما بر این رأی هستند که منظور از (آنچه که خود آشکار است) صورت و دو کف دست میباشد. این معنا همان معنای متواتر از عملکرد زنان اصحاب در ایام پیامبر خدا است و در راستای تفاسیر صحابه رسول خدا نیز میباشد چنان که بیان خواهد شد. این حدیث صحیح از پیامبر نیز بر این معنا تأکید دارد چنان که خطاب به اسماء دختر ابوبکر صدیق فرمود (ای اسماء چون زن به مرحلهی حیض برسد شایسته نیست که جز این و این از وی دیده شود و به صورت و کف دست خود اشاره کرد).86
از میان صحابه آنان که (ما ظهر منها) را به صورت و دو کف دست تفسیر کردهاند میتوان به عبدالله ابن عباس اشاره کرد. امام آلبانی نیز روایت در این باب را به هفت شیوه استخراج نموده است که بعضی از آنها صحیح بوده و برخی دیگر نیز با حدیث صحیح تقویت میشود.87 ام المومنین عایشه و عبدالله بن عمر و انس بن مالک و المسوربن مخرمه نیز بر این رأی هستند.88 بنابراین عجیب نیست که شبه اجماعی میان علمای نواحی مختلف ایجاد شود بر این مبنا که صورت و دو کف دست در زمره عورت نیستند و این مذهب امام ابوحنیفه و امام مالک بن انس و شافعی و روایتی از امام احمدبن حنبل است. برخلاف دیگر روایات نزد امام احمد که دال بر لزوم پوشاندن صورت است. برخی از علمای حنابله بر این باور هستند که آشکار ساختن آن صحیح است و این قول امام علاء الدین مرداوی حنبلی است مبنی بر اینکه (صحیح در مذهب حنابله این است که صورت عورت نیست)89 و این رأی ابن قدامه مقدسی حنبلی نیز هست که مینویسد: اگر صورت و دو کف دست عورت بودند پوشاندن آن دو در حج لازم بود (یعنی بر کسی که در حج و عمره در حال احرام است) چرا که حجاج به آشکار ساختن صورت برای خرید و فروش و آشکار ساختن دست برای داد و ستد دعوت میشوند.90 ابنتیمیه جد نیز که حنبلی است در کتاب المنتقی بابی دارد تحت عنوان: (همه جسم زن عورت است مگر صورت و دو کف دست او).91
و اما کلام پروردگار در باب ﴿وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ﴾
خمار در لغت پوششی است که زن به واسطهی آن سر خود را میپوشاند و نه صورت را و پوشش صورت نقاب نام دارد. به همین دلیل میفرماید (زنی که در احرام است نباید نقاب و یا دستکش بپوشد).92 با این وجود نزد عدهای شایع گشته است که خمار به معنی نقاب است در حالی که این معنا اشتباه است و خمار صرفاً مربوط به پوششی است که به وسیلهی آن، سر پوشیده میشود چنان که اهل لغت بر آن موافقت دارند. راغب اصفهانی در مفردات چنین مینویسد: اصل خمر پوشاندن چیزی است و به آنچه که با آن پوشیده میشود خمار میگویند، اما خمار در عرف اسم پوششی است که زن با آن سر خود را میپوشاند و جمع آن خُمُر است و الله تعالی میفرماید:
﴿وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ﴾
علامه آلبانی / پس از نقل نصوص بزرگان لغت و فقه و تفسیر در این باره میفرماید (با این دلایل از کتاب و سنت و اقوال ائمه تفسیر و حدیث و فقه و لغت به این نتیجه رسیدیم که خمار پوشش سر میباشد و سخن شیخ تویجری و پیروان او نظیر ابن خلف، مبنی بر اینکه خمار به لحاظ شرعی و لغوی واژهای عام برای پوشش سر و صورت است اشتباه میباشد).94
امام شوکانی در باب خمار میفرماید: این واژه با کسره (خ) روسری است، نویسنده المحکم مینویسد: خمار برابر با نصیف است95 و نصیف به معنای روسری است که نصف جسم زن را دربرمیگیرد چنان که در میان عجم وجود دارد.
ذیبانی در این باره مینویسد:
سقط النصیف و لم ترد اسقاطه - فتناوله واتقتنا بالید!
و به همین دلیل علما بر این رأی هستند که اگر خمار شامل صورت نیز میبود رسول الله ج در حدیث صحیح نمیفرمود: (نماز حائض مگر به وسیلهی خمار مورد قبول نیست)96 چرا که آنان بر صحت نماز زنی که صورت او آشکار باشد اجماع دارند و این مسئله دلالت بر آن دارد که پوشش خمار شامل صورت نیست.
در ابتدا لازم است عنوان کنیم آنچه در این مرحله بیان میشود به هیچ عنوان به معنای دعوت به آشکار ساختن صورت نیست! خیر، ما دعوت به آنچه داریم که فضیلت بوده و پروردگار برای زنان مومن مقرر داشته است. نقاب مشروع است اما واجب نیست و عملکرد زنان صحابه با دلایل روشن بر این مطلب صحه میگذارد. برای نمونه در صحیح بخاری حدیثی از پیامبر روایت شده است که میفرماید: (زنی که در احرام است نقاب نمیزند و دستکش نمیپوشد)97 و این مسئله دال بر آن است که زنان مسلمان در غیراحرام نقاب میپوشیدهاند و نقاب به معنای پوشش صورت است. از جمله دیگر روایات حدیثی است که از اسماء دختر ابوبکر صدیق ب روایت شده است: (ما صورتهای خود را از مردان پوشیده میداشتیم و نیز قبل از احرام موی سر را شانه میکردیم).98 استفاده از نقاب برای پوشش صورت فضیلت است و جز کسی که اهل عناد است و یا آن کس که عادت به غلو در دین دارد این مسئله را انکار نمیکند. بر مبنای آنچه گذشت دانستیم که پوشیدگی یکی از اهداف تشریع احکام مربوط به لباس اسلامی است و نقاب که نهایت پوشش است زیاده در خیر و تمایل به فضل میباشدکه زنان صالحه به واسطهی آن به معبود خود تقرب میجویند اما با این وجود فرض نیست و قول به فرضیت آن نوعی زیادهروی در دین است! نزد عالمان به شریعت و اصول فقه چنین دانسته میشود که تحریف حکم شرعی و انتقال جایگاه آن از مستحب به واجب و یا از جواز به کراهت و یا از کراهت به تحریم نوعی بدعت پنهان در دین میباشد که بر برخی از طالبان علم پوشیده است!
پروردگار در این باره میفرماید:
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ١١٦﴾ [النحل: 116]
«و شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام گویید و به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید، که آنان که بر خدا دروغ بندند هرگز روی رستگاری نخواهند دید».
آری، صرفاً زمانی که این حکم از کسی صادر شود که اهلیت اجتهاد داشته باشد و به نهایت استدلال، جدای از هواو هوس مذهبی و عرفی رسیده باشد نصوص بر بخشش خطای او صحت میگذارند و کسانی که قائل به وجوب پوشاندن صورت و دو کف دست نیز هستند با کتاب و سنت و اقوال صحابه و فتاوی امامان مذاهب و دیگران مخالفت ورزیدهاند و قول به وجوب پوشاندن صورت کلام صحیح از پیامبر را نقض میکند آنگاه که خطاب به اسماء دختر ابوبکر صدیق در حدیثی صحیح فرمود: (ای اسماء، چون زن به مرحلهی حیض برسد شایسته نیست که جز این و آن از وی دیده شود و اشاره به صورت و دو کف دست کرد) و به تعبیر اصولیون این متن، نص مرتبط با این مسئله است و تواتر آشکار ساختن صورت زنان صحابه در ایام پیامبر بر این مطلب صحه میگذارد و تواتر عامل انقطاع حکمی است که در مورد آن سخن گفته میشود!
علامه آلبانی این مطلب را در کتاب رد المفحم ذکر کرده است99 و چندین واقعه را نیز در کتاب (جلباب المرأة المسلمة) و نیز در کتاب رد المفحم بیان میکند که از میان این دسته دلایل حدیث قیس ابن حازم را نقل میکنیم. ایشان فرمود (من و پدرم بر ابوبکر س که مردی سفیدروی و لاغراندام بود داخل شدیم. اسماء بنت عمیس نیز که زنی سفید روی بود و دستانی خالکوبی شده داشت همراه او بود. زنان در جاهلیت خالکوبی میکردند).100 بر مبنای این حدیث واضح است که صورت و دو دستان این زن پوشیده نبوده است. از عمران بن حصین نیز روایت شده است که (با پیامبر نشسته بودیم که فاطمه ل وارد شد و در مقابل او ایستاد. خون از چهره وی رفته بود و پیامبر چون ایشان را دید فرمود: نزدیک بیا ای فاطمه ! آنگاه او نزدیک شد تا میان دستان پیامبر ایستاد. پیامبر دستان خود را بلند کرد و بر سینه او در جایی که گردنبند میبندند گذاشت و بین انگشتانش را باز کرد و فرمود: پروردگارا ای سیر کننده آن کس که گرسنه است و ای بلند گرداننده از دست رفتهگان فاطمه دختر محمد را گرسنه نگردان. عمران فرمود: به او نگاه کردم در حالی که خون به چهره وی گراییده بود و آثار زردی از میان رفته بود چنان که از پیش زردی بر خون چیره گشته بود101 و نیز در داستان صلب بن زبیر آمده است که مادر وی (اسماء دختر ابوبکر) با چهرهای بشاش و نورانی به سوی او آمد.102
از دیگر دلایل روشن در این باب حدیث خثعمیه میباشد که مخالفان جز به وسیلهی تأویلات باطل و اشتباه قادر به رد آن نیستند و شیخین از عبدالله بن عباس نیز آن را روایت کردهاند چنان که میفرماید (پیامبر فضل بن عباس را در روز قربانی بر مرکب خود سوار کرده بود. ایشان ایستاد تا برای مردم سخن بگوید، زنی از قبیله خثعم رو به سوی او کرد تا از ایشان سوالی بپرسد. فضل به او نگاه کرد و از زیبایی آن زن به شگفت آمد. پیامبر متوجه شد و فضل همچنان به او مینگریست، ایشان با دست خود چانه فضل را گرفت و از نظر به سوی آن زن او را منع کرد. زن پرسید: ای پیامبر خدا حج فریضه الله متعال بر بندگان او است و پدر من پیرمردی کهنسال است که قادر نیست بر مرکب سوار شود آیا من میتوانم به جای او حج به جا بیاورم ایشان پاسخ داد: بله.103
علامه آلبانی در اشاره به این مطلب مینویسد: (تکرار نگاه به سوی آن زن و حال آن که وی حاجی بود! (یعنی فضل بن عباس) و باید دید چگونه پیامبر اکتفا نمود به گرداندن صورت فضل و آن زن را امر به پوشش صورت نکرد در حالی که به ظن آنان، این زمان هنگامه فتنه به وسیلهی آن زن و سد ذریعه بوده است. اما پیامبر چنین نکرد و عملکرد ایشان، خود عامل بطلان دلایلی است که پوشش صورت را لازم میدانند. علما نیز بر این امر اتفاق نظر دارند که تأخیر در بیان دلیل خارج از وقت لازم جایز نیست اما یکی از مخالفان به منظور رهایی از این حجت ظاهری مینویسد: شاید پیامبر بعدها به این مسئله (امر به پوشش صورت وی) امر کرده باشد! در پاسخ همچون ابن عمر و سایر سلف میگویم: (شاید) کاری از پیش نمیبرد! چرا که این واژه "شاید" نشانه تعطیلی سنتی است که از جملهی لوازم آن، اقرار میباشد. پس مخاطببن بدانید احادیثی که علما بر مبنای آن - در اختلاف مذاهب خود- بسیاری از احکام را از اقرار میگیرند بیشتر از آن است که قابل شمارش باشد و اگر ما قصد جمع آوری همه آن را در این کتاب داشته باشیم و بخواهیم روایت به روایت و با دقت در مورد آن سخن بگوییم حجم این کتاب بسیار بیش از این خواهد بود.104
بر مطالب ذکر شده حدیثی را که مسلم از جابر بن عبدالله روایت کرده است اضافه میکنیم. ایشان میفرماید: در نماز روز عید همراه پیامبر بودم ایشان قبل از خطبه و بدون اذان و اقامه شروع به نماز کرد. سپس بر بلال تکیه داد و ایستاد و امر به تقوای الله متعال و اصرار بر طاعت او کرد و مردمان را پند داد و آنان را متذکر شد. مدتی گذشت تا اینکه زنان نیز آمدند. پیامبر آنان را موعظه کرد و و فرمود: صدقه دهید چرا که بیشتر شما هیزم جهنم هستید. در این حین زنی از طبقه متوسط در حسب و نسب با گونههای تیره برخاست و پرسید: چرا ای پیامبر؟ ایشان پاسخ داد: چرا که بسیار اهل ناسپاسی بوده و لعن و نفرین میکنید. روای فرمود: زنان شروع به صدقه دادن از زیورآلات خود کردند و از گردنبندها و انگشترهای خود در دامن بلال ریختند. مشخص است که صورت این زن آشکار بوده است چرا که جابر س توانسته بود گونههای او را وصف کند.
سفعاء الخدین به معنی گونههای مشکی است.106
و این چنین احادیث در این باب بسیار است تا آنجا که آلبانی مینویسد: (احادیث زیادی در باب ظاهر ساختن صورت و دستان زنان آمده است که مجموع آن به تواتر معنوی نزد اهل علم میرسد و ناچار جمهور علما به آن عمل میکنند).107
بنابراین اگر صورت عورت بود میبایست پیامبر این مسئله را بیان کند و قاعده اصولی بر آن است که تأخیر در بیان مطلب خارج از وقت آن جایز نیست. آری، قاعده اصولی بر این است که (پنهان داشتن حکم آنچه که مصائب یا فتنهها به وسیلهی آن عمومیت مییابد و در هر زمان و هر مکان وجود دارد جایز نیست). در چنین حالاتی اصل بر آن است که نقل حکم نه صرفاً به صورت متواتر و بلکه با اخبار احاد صحیح نیز انجام شود. اگر فرض بر عمومیت یافتن فتنه به واسطه آشکار ساختن صورت زن در انظار عموم باشد منطقی نیست که در مورد این مسئله حکمی شرعی، واضح و مشهور صادر نشود و صرفاً وجود اخبار متواتر در این مسئله به معنای جایز بودن آشکار ساختن صورت است! در نهایت اگر چنان باشد که فقها میگویند و آشکار ساختن صورت عامل عمومیت یافتن فتنه گردد جایز نیست که حکم آن ناگفته بماند به ویژه زمانی که مشابه آن در عهد پیامبر نیز وجود داشته است و منطقی نیست که نصی در مورد تحریم آشکار ساختن آن موجود نباشد در حالی که چنین نیست بلکه نصوص فراوانی در جهت جواز ظاهر ساختن آن وجود دارد. بله، کسانی که قائل به وجوب پوشاندن صورت هستند آیات سوره احزاب و نور و نیز فقه را چنان که محققانی چون ابن تیمیه آن را فهم کردهاند درنیافتهاند.
علامه آلبانی / میفرماید: (بسیاری از مخالفان چنین میپندارند که جلباب مذکور در سوره احزاب به معنای حجاب در آیه دیگر است: ﴿فَسَۡٔلُوهُنَّ مِن وَرَآءِ حِجَابٖۚ﴾ حال آنکه این برداشت اشتباهی عجیب است. این عده فکر میکنند که آیه اول بر خلاف آیه دیگر دلیل بر عورت بودن صورت و دو کف دست نیست چرا که این آیه در ارتباط با زمانی است که زن در خانه خویش است و معمولاً عادت بر این ندارد که خود را آراسته کرده باشد و در مقابل کسی که به قصد درخواستی به خانه آمده باشد ظاهر نمیشود بر خلاف آنچه که امروزه زنانی که بهرهای از نیکی ندارند انجام میدهند. شیخ الاسلام ابن تیمیه این تفاوت را دریافته است چنان که در فتاوای خود مینویسد: آیه مربوط به جلباب در بحث رداء مربوط به زمان بودن در خانه است و آیه حجاب مربوط به هنگام سخن گفتن در خانه میباشد.108
علامه آلبانی سپس میفرماید: (در این دو آیه دلیلی بر واجب بودن پوشاندن صورت و دو کف دست موجود نیست).109
و به همین دلیل امام ابوالبرکات مجد الدین عبدالسلام معروف به ابن تیمیه جد در کتاب خود منتقی الاخبار در ارتباط با حد عورت زن مینویسد: (باب اینکه تمامی جسم زن آزاد عورت است مگر صورت و دو دست او)110 و به این واسطه با توجه سبب نزول آیات و سبب ورود احادیث هدف شرعی از پوشش را تبیین میکند چرا که این مسئله روشی بزرگ در تبین هدف شارع میباشد. با توجه به مطالب فوق، پروردگار زنان را امر به پوشیدگی میکند زمانی که نوعی معین از خودآرایی وجود داشته باشد و مصداق تبرجی موروثی باشد که در قرآن از آن به عنوان تبرج جاهلی یاد میشود ﴿وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ [الأحزاب: 33]. این تبرج همان مفهوم برهنگی است که زن در آن گردن، سینه، موهای بافته و گردنبند خود را از پشت و از جلو آشکار میسازد و با ناز و کرشمه در میان مردان راه میرود. این توضیح همان شرحی است که ابن کثیر در تفسیر آیه مذکور بیان میکند (به گفته مجاهد در آن ایام زن از خانه بیرون میرفت و در میان مردان میگشت و این همان تبرج جاهلیت است. قتاده میفرماید: آنان با نهایت ناز و کرشمه راه میرفتند و پروردگار ایشان را از این کار نهی کرد. مقاتل مینویسد: تبرج به این معنا است که زن روسری بر سر بیاندازد اما آن را محکم نسازد تا اینکه گردنبند و گردن و گوشواره او نمایان شود).111
پس این کلام وی (میپوشاند) به این معنی است که نمیپوشاند چرا که متعلق به بخش پیشین کلام او میباشد: (و لا تشده)، چادر را محکم نمیگیرد تا آنچه را که ذکر شد بپوشاند بلکه آن را بر روی کتفهای خویش میافکند تا گردن و اطراف آن و سینه و موهای پیشانی او را نمایان سازد و این همان تبرج جاهلیت پیشین است و به همین دلیل پروردگار امر به پوشیدن خمار میکند تا به این واسطه همه موارد مذکور پوشیده شوند و این مسئله ارتباطی به پوشاندن صورت ندارد. حکمت از تشریع خمار چنان که در بخش مربوط به ویژگیهای رمزی آن بیان شد اعلام تدین زن و نشان دادن عفت و وقار او است و هیچگاه دلیل بر تنگ نظری و گمراهی وی نیست. این مسئله نه تنها حافظ زن است بلکه تمامی بنیان جامعه اسلامی را صیانت خواهد کرد تا فواحش در آن شیوع نیافته و جانها رو به فساد نروند. به همین دلیل شیخ عبدالرحمن الجزیری در کتاب خود تحت عنوان (الفقه علی مذاهب الاربعة) بعد از اشاره به آیه مذکور تا آنجا که میفرماید: ﴿وَلَا تَبَرَّجۡنَ تَبَرُّجَ ٱلۡجَٰهِلِیَّةِ ٱلۡأُولَىٰۖ﴾ دربحث حکمت بیان این حدود مینویسد: پروردگار زنان پیامبر و امهات المومنین را مورد خطاب قرار میدهد حال اینکه آنان زنانی صالح و فرمانبردار بودهاند که در مدرسه نبوت تربیت شدند و در بزرگترین جامعه اسلامی رشد کردند و با آداب نبوت ادب یافتند و با اخلاق پیامبر مزین گشتند و از خانه خود جز برای نیاز مانند حج و یا عمره، یا دیدار والدین، صله رحم و یا عیادت مریض و یا مواردی این چنین خارج نمیشدند و هرگاه خارج میشدند زینتهای خویش را آشکار نمیساختند و لباسهای براق نمیپوشیدند. با این وجود الله متعال آنان را امر به عدم تبرجگرایی میکند. با این اوصاف بر سایر زنان به مراتب میبایست بیمناکتر بود اگر که از منزل خارج شدند و در مقابل چشمان مردم، آنان که در قلبهایشان بیماری دارند و گناهکار و مجرم هستند راه رفتند بدون تبرج و خودآرایی باشند، در مقابل چشمان آنان که خوف از الله متعال ندارند و خشیتی در دل نمیپروانند. تمامی فقها نیز بر این باور هستند که اگر خروج زن از منزل موجب فساد باشد همچون زمانی که وی معطر از خانه خارج میشود و یا به تنهایی به مسافرت میرود و یا زمانی که زیباییهای خود را در انظار عموم نمایانگر میسازد، گناه کبیره خواهد بود چنان که در این ایام نیز دیده میشود. اما زمانی که صرفاً گمان وقوع فتنه باشد گناه کبیره نخواهد بود. در واقع تبرج جاهلیت پیشین - همان که قبل از اسلام شیوع داشت- نوعی تکبر همراه با آشکار ساختن محاسن، زینت و همه مواردی بود که میبایست پوشیده شود. از جمله این موارد گردن، سینه، مو، پشت، پاها و حدفاصل آرنج تا انگشتان دست میباشند.
با توجه به واقعیت امروزی و سیر تبرج و برهنه گرایی در میان زنان و دختران جوان و خروج آنان از منازل با وضعیت نامناسب، قلبی که مومن، آزاد و غیرتمند است میبایست خون بریزد. آری زنان امروزی چنان که پیامبر فرمود از مسیر درست منحرف گشتهاند و پیوسته روی به سوی مردان دارند و در نهایت بیمبالاتی جسم و موی سر خود را برهنه ساختهاند تا جایی که از لحاظ تبرج و انحراف و گمراهی از جامعه جاهلی پیشین نیز سبقت گرفته اند.112
به راستی که این کلام بیانگر میزان انحراف از حد دینداری شرعی است که زنان مسلمان در این ایام به آن روی آوردهاند. با این وجود برای ما شایسته نیست که این مسئله را به سد ذرائع که پروردگار به آن امر ننموده است و او خود بدان آگاه است مرتبط سازیم. به همین دلیل مایلم که در این باره نصی نفیس از شیخ آلبانی نقل کنم که بیانگر واقف بودن وی به فقه هر زمان و ذات انسان است. وی سخنی گفته است که بیان چنین کلامی از جانب امثال او مرا به تعجب واداشته است - در حالی که به سختگیری متهم است- او چنین مینویسد: (آیا برای زنان واجب است که به جهت فساد موجود و از جهت سد ذرائع چهره خود را بپوشانند؟ من میگویم این سوالی است که اکثر مقلدین در این ایام آن را مطرح میکنند، کسانی که مسائل شرعی را از دیدگاه شرعی و با دلایل آن نمینگرند و در هنگام اختلاف به قرآن و سنت رجوع نمیکنند بلکه به افکار و آرای خود رجوع میکنند و به سوی تقلید برخی از مقلدان بازمیگردند. آنان که بعد از ائمه آمدند تا بنیانگر بدعت باشند و این کلام ایشان است (به شرط امان از فتنه!)113 در نهایت بار دیگر داستان فضل بن عباس و آن زن جوان را نقل میکند و سوال ابنعباس از پیامبر را نیز متذکر میشود (ای پیامبر! چرا صورت پسر عمه خود را برگرداندید؟ ایشان پاسخ داد: آن دو دختر و پسرجوانی بودند که قطعاً شیطان نسبت به آنان بیتفاوت نخواهد بود). آلبانی در این باره مینویسد: (مشخص است که این کار از جهت ترس از فتنه بوده است چنان که شوکانی در نیل الأوطار بیان میکند)114 و کسی که در چنین حالتی بر خلاف فعل پیامبر عمل کند با هدایت وی مخالفت کرده است115 تا آنجا که مینویسد: (و خلاصه اینکه احتمال بروز فتنه به واسطهی زنان در ایام پیامبر و در عصر نزول وحی نیز وجود داشته است. اگر الله متعال میخواست به سبب سد ذریعه زنان را امر به پوشاندن صورت مینمود و «پروردگار تو فراموشکار نیست» (مریم: 64) و به پیامبر وحی میکرد که آن زن جوان را امر به پوشاندن صورت خود کند چرا که هنگامه بیان این امر همان زمان بوده است –چنان که قبلاً گذشت- برعکس، پیامبر میخواست در این جمع بزرگ نشان دهد که سد ذریعه آنچه را که پروردگار برای زنان حلال ساخته است حرام نمیسازد. بر این مبنا زنان اگر تمایل داشتند میتوانند صورتهای خود را آشکار سازند و این مسئله مطابق با دستوری است که به مردان داده شده است ﴿یَغُضُّواْ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِمۡ﴾ صرف نظر از نگاه به زنان).116
بله، این جملات کلامی زیبا هستند که بر مبنای قواعد اصول شرعی و مقاصد آن بنا شده است و سد ذریعه نزد قائلین به مواردی تعلق میگیرد که مصالح مشروع را قطع نمیسازد. چنان که امام ابو اسحاق شاطبی در کتاب موافقات در بخش مربوط به دوری از مصالح که بر (اصل أعتبار المال فی الأفعال) بنا شده است مینویسد: (و از همین اصل، قاعده دیگری نیز گرفته میشود بر این مبنا که در مواردی چون امور ضروری، نیازمندیها و یا موارد تکمیلی، اقدام در جهت جلب مصالح هر چند با اموری ناپسند همراه باشد بلامانع است. مانند نکاحی که لازمه آن توان نفقه دادن است هرچند که راههای دستیابی به رزق حلال سخت باشد و این دشواری مانع از خود مسئله ازداوج نمیشود. طلب علم نیز این چنین است و هرچند که در راه دستیابی به آن مواردی ناپسند برای شنیدن و دیدن باشد این امور مانع کسب علم نمیشود. حاضر شدن برای دفن میت و به جای آوردن دیگر وظایف شرعی نیز از همین قاعده پیروی میکند چرا که این موارد عامل تغییر در اصل دین و قواعد مصالح نخواهند بود. پس لازم است چنان که شایسته است فهم بشوند).117
بله، برای کسی که معنی اصول فقه و مقاصد شریعت را درک کرده باشد این مسئله قاعده بسیار مهمی خواهد بود و نیز بیانگر آن است که فقه در دین جایگاهی ویژه دارد، به همین دلیل گفته میشود: (چنان که شایسته است باید فهم بشود).
و اما این بخش از کلام امام شاطبی (هرچند که راههای دستیابی به رزق حلال سخت باشد) به این معنا نیست که شخص به قصد حرام رو به سوی کاری معین نهاده باشد بلکه به این معنا است زمانی که شخص مکلف در جهت انجام اصلی از اصول چارهای جز دچار شدن به برخی امور ناپسند نداشته باشد نمیبایست اصل مسئله را فدای سدذریعه سازد. در مورد ازدواج نیز چنین است و دشواری دستیابی به رزق حلال نمیتواند دلیلی برای کنار نهادن خود مسئله ازدواج باشد. بلکه تداوم نسل و به تبع آن ازدواج لازم است انجام بشود.
بر مبنای همین قاعده نیز قائل به باطل بودن سد ذریعه در قول به وجوب پوشاندن صورت هستیم و حتی مالکیه (هرچند خود در بیشتر موارد از جمله قائلین به سدذریعه هستند) در این مورد قائل به سدذریعه نمیباشند.
به همین دلیل شیخ آلبانی / با دیدگاهی متفاوت در این باره مینویسد: (من معتقد هستم که امثال چنین سختگیریهایی قادر نیست موجب شکلگیری نسلی از زنان امت باشد که به تمامی واجبات خود در هرجای این دنیا (چه به همراه همسران خود و چه جدای از ایشان) پایبند باشند چنان که در عهد پیامبر چنین نسلی از زنان شکل گرفت و آنان هنگام رسیدن به خدمت مهمانان، غذا دادن به آنان، خروج برای جنگ، آب دادن به تشنهگان و کمک رسانی به مجروحان بر این باور پایبند بودند و چه بسا خود در هنگام ضرورت رو به جهاد میآوردند.118
وی در پایان کتاب (الرد المفحم) جملات گرانبها و زیبایی نقل میکند که در این بخش مختصراً به آن اشاره میکنیم (چارهای نیست جز اینکه در پایان این کتاب اعلام کنم سختگیری در دین جز سبب شر نخواهد بود و خیری در این سختگیریها یافت نمیشود. پیامبر در این باره میفرماید: خیر جز به واسطهی خیر به وجود نمیآید119 و چنین احکامی جز با شر همراه نیستند و احادیث مختلف و عبارات متفاوت در بیان لزوم دوری از چنین سختگیریهایی وجود دارد.120 مراد از سختگیری در اینجا انتقال حکم نقاب از ندب به واجب و از استحباب به لزوم است! این مسئله در عنوان کتاب مذکور نیز مشهود است و کتاب این چنین خاتمه مییابد: ردی قاطع بر آن کس که مخالف با علما است، شدت میگیرد، تعصب به خرج میدهد و زنان را ملزم میسازد به اینکه صورت و دستان خود را بپوشانند و به این کلام که چنین امری مستحب است قانع نمیشود).
ایشان در این باب احادیثی را ذکر میکند که از میان آنان میتوان به این چند جمله بسنده کرد: (دین آسان است و هیچ کس آن را سخت نمیکند مگر اینکه در نهایت قربانی شود و از آن دور گزیند).121
(از غلو در دین برحذر باشید! چرا که پیشینیان شما به سبب غلو در دین هلاک گشتند).122
علاوه بر این دو مورد احادیث فراوانی در ارتباط با این مسئله وجود دارد.
هر چند که پوشاندن صورت امری مشروع و محبوب در شریعت است به این دلیل که نهایت پوشش خواهد بود و به ورع و تقوا نزدیکتر است اما بین قول به وجوب و یا به جواز و یا به ندب تفاوتهایی هست.
هر کس که بخواهد میتواند با پوشاندن صورت خود به پروردگار خویش نزدیک بشود به ویژه زمانی که دارای صورتی جذاب باشد که لبریز از حسن و جمال است و آن کس که به آن مینگرد توان فروهشتن چشم ندارد. با چنین زنی جز این حدیث قدسی کلامی دیگر نمیگوییم:
«وَمَا یَزَالُ عَبْدِی یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ: کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، وَیَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا، وَرِجْلَهُ الَّتِی یَمْشِی بِهَا، وَإِنْ سَأَلَنِی لَأُعْطِیَنَّهُ، وَلَئِنِ اسْتَعَاذَنِی لَأُعِیذَنَّهُ».123
خلاصه کلام اینکه امر خداوند به زنان مبنی بر انداختن خمر بر روی گریبان خود دلالت بر وجوب پوشش حواشی گردن و سر دارد و از همین مطلب برداشت میشود که خمار باید وسیع و گشاده باشد و نه چنان که برخی از زنان آن را کوتاه میکنند تا جایی که تمامی گردن را پوشش نمیدهد.
و البته که تنوع در حجاب و شکل دادن آن بر مبنای مدلهای نوین و دنباله روی از دیگر تبلیغات و تعلیقات در رنگها و شکلها، کاری لهو و نوین در دین است که پوشش زن ملتزم به شریعت را از چهارچوب درست آن خارج میسازد تا آنجا که شکل شرعی خود را به این واسطه از دست میدهد. با علم به اینکه آشکار ساختن زینت در اصل حجاب شرعی آن را از محدوده شریعت خارج میسازد و کلام قرآن در این مورد همچون وضوح خورشید در یک چهارم روز است برای آن کس که در دین تدبر کند و توان درک مقاصد شریعت داشته باشد.
در آیات دیگر پروردگار میفرماید:
﴿وَلَا یَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِیُعۡلَمَ مَا یُخۡفِینَ مِن زِینَتِهِنَّۚ﴾ [النور: 31]
«و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود».
این مسئله را در علم اصول، قیاس اولی میخوانند. پروردگار در نص صریح، کوبیدن پاها را بر زمین حرام دانسته است تا مردان متوجه زینتهای بسته شده به پا نباشند اما از خیالات آنان سخنی نگفته است چرا که مردان به مجرد خیال، شکل هر شیء را تصور میکنند. با این اوصاف چگونه خواهد بود اگر که این اشکال و ظواهر را در قالب جواهر و ابریشم و رنگ و جلوه متنوع و در ورای حجابی خیالی بر آنان عرضه سازید به صورتی که با چشمان خود و نه با توهم و خیال آن را ببینند. در واقع آشکار ساختن زینت توسط زنانی که گمان میکنند محجبه هستند بسیار شبیه به کلام فرزندی است که عاق شده و در پاسخ کلام خداوندی
﴿فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا کَرِیمٗا٢٣﴾ [الإسراء: 23]
«زنهار کلمهای که رنجیده خاطر شوند مگو و بر آنها بانگ مزن و آنها را از خود مران و با ایشان به اکرام و احترام سخن بگو».
میگوید: من آنان را نمیرانم و اُف نمیگویم، تنها ایشان را کتک میزنم.
و نیز از این آیه حکم تحریم خروج با کفشهای پاشنه بلندی گرفته میشود که به هنگام راه رفتن تق تق میکند، چنان که انگار خطاب به مردان میگوید بشنوید و نگاه کنید، هان این من هستم که با نهایت حسن و جمال در مقابل شما قرار گرفتهام.
از جمله مواردی که لازم به تذکر میباشد برهنه ساختن پاها در میان برخی از متدینین امروزی است که به شدت رواج یافته است با وجود آنکه نصوص واضحی در باب لزوم پوشاندن آنها وجود دارد.
از جمله نصوص موجود در این باره حدیث امالمومنین عایشه است چنان که ذکر آن گذشت: (ای اسماء زمانی که زن به حد حیض برسد جایز نیست هیچ بخش از جسم او دیده شود مگر این و این و اشاره کرد به صورت و دو کف دست). این حصر بیانگر مواردی است که مباح است دیده شود و به دلیل این حصر آشکار ساختن هر بخش غیر از این دو قسمت و از جمله پاها جایز نیست.
در ارتباط با این مسئله میتوان به حدیث ابن عمر نیز اشاره کرد که از پیامبر ج روایت میکند: «مَنْ جَرَّ ثَوْبَهُ خُیَلاَءَ لَمْ یَنْظُرِ اللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَکَیْفَ یَصْنَعْنَ النِّسَاءُ بِذُیُولِهِنَّ قَالَ یُرْخِینَ شِبْرًا فَقَالَتْ إِذًا تَنْکَشِفُ أَقْدَامُهُنَّ قَالَ فَیُرْخِینَهُ ذِرَاعًا لاَ یَزِدْنَ عَلَیْهِ»
الله سبحانه وتعالی در روز قیامت به کسی نگاه نمیکند که از روی تکبر لباس خویش را بر روی زمین بکشد، ام سلمه ل پرسید: پس زنان با لباسشان چه کنند؟ ایشان فرمود: به اندازهی یک وجب آن را بلند کنند. ام سلمه پرسید: اگر باز هم قدمهایشان معلوم شود چه؟ فرمود: در این صورت به اندازهی یک ذراع آن را بلند کنند و نه بیشتر از آن.124 ظاهر این حدیث دلالت بر جواز بلند گرداندن لباس زنان به منظور پوشاندن پاها دارد.
عملکرد زنان زمان پیامبر نیز این چنین بوده است چنان که در موطا امام مالک آمده است که زنی از ام سلمه همسر پیامبر پرسید: زنان میبایست در چه لباسی نماز بخوانند؟ او پاسخ داد در خمار و یا در پوششی بلند نماز بخوانند تا جایی که پاهای ایشان را بپوشاند.125 ابن عبدالبر در این باره در التهمید مینویسد و اجماع بر این دارند کسی که نماز بخواند در حالی که عورت خود را پوشانده است نیاز به اعاده ندارد و اگر زنی لباسی پوشیده باشد که پاهایش و تمامی جسم و موی او را را بپوشاند آنگاه جایز است در آن نماز بخواند به این دلیل که تمامی جسم زن مگر صورت و دو کف دست او عورت است و اکثر اهل علم بر این باور هستند.126 امام مالک در این باره میفرماید: (اگر به هنگام نماز خواندن بخشی از موی سر و یا پاهای ایشان آشکار باشد لازم است اگر وقت نماز باقی بود آن را دوباره بخوانند و امام شافعی و احمد و ابوثور میفرمایند: اعاده لازم نیست، ابوحنیفه در ارتباط با این مسئله میفرماید: پاهای زن عورت نیست و با احادیثی به رد آن میپردازد.127
در نهایت واضح است که پاهای زن عورت او هستند و بایستی پوشانده بشود و علما اتفاق نظر دارند بر اینکه این میزان کمترین حد عورت زن است که نماز وی با آن درست خواهد بود به صورتی که تمامی بدن او مگر دست و صورت را بپوشاند.
از طرفی این مسئله تناقضی با حدیث صحیحی نداردکه انس بن مالک آن را روایت میکند. وی میگوید: (در روز جنگ احد زمانی که مردم از اطراف پیامبر پراکنده میشدند عایشه دختر ابوبکر و ام سلیم و خلالهای پاهای ایشان را دیدم در حالی که مشک آب به همراه داشتند و هر دو بسیار کارآزموده به نظر میرسیدند. دیگران نیز چنین روایت میکنند: آن دو مشک آب را با خود حمل میکردند و سپس در دهان رزمندگان میچکاندند، آنگاه باز میگشتند و دوباره آن را پر میکردند و سپس میآمدند و در دهان رزمندگان میریختند.128
معنی "خدم سوقها" خلالهای پای ایشان است جمع خدمه با فتحه خاء و لازمه این حالت آن است که وی صرفاً خود پا را ندیده باشد بلکه ساق پا را نیز دیده است! آشکار ساختن آن نیز در حالت جنگ و مداوای مجروحان امری طبیعی است و آنچه قابل اعتماد است نصوص مربوط به زمان صلح خواهد بود. به هیمن دلیل آلبانی در میانه صحبت خود در مورد حضور زنان مسلمان در ایام جنگ و درگیری و امثال این چنین مواردی مینویسد: (آنچه از آنان دیده شده است مربوط به غیر حالت روزمره است). و مقصود وی این حدیث و معنای آن است.129
در حقیقت لباس زن در میانه بحث و جدل دو گروه از مردمان ضایع شده است و هر دو این گروه در فقه آن غلو میکنند. گروه اول کسانی هستند که زن مسلمان را ملزم میسازند به آنچه که پروردگار ملزم نکرده است که پوشش صورت و دو کف دست میباشد و گروه دوم آنان هستند که آشکار ساختن پاها و آراستن لباس را جایز میدانند و هدف از تشریع پوشش اسلامی را چنان که پروردگار فرموده است، نادیده میانگارند.
ویژگیهای عمومی پوشش اسلامی زنان چنان که بیان آن از دیدگاه فقهی و سیمایی گذشت به تفصیل در طی این کتاب و به ویژه در مطلب پایانی (التاصیل الفقهی لسیماء الصورة فی الاسلام) مورد بحث قرار گرفت و اکنون میتوان آن را در سه مورد خلاصه کرد:
ویژگی اول: این پوشش با هدفی تعبدی انجام میشود. درواقع حقیقت اصول لباس شرعی نزد مرد و زن یکسان است و رمزی برای طاعت و بندگی پروردگار عالمیان میباشد، هم او که خالق همه هستی است و نیز انسان را از گل آفرید. شایسته است که در سیمای پوشش خود وی را به یگانگی بدانیم و جز با هدف رضایت او عمل نکنیم چنان که این مسئله متعلق به ویژگیهای تعبدی میباشد و در این آیه به خوبی توضیح داده شده است:
﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ قَدۡ أَنزَلۡنَا عَلَیۡکُمۡ لِبَاسٗا یُوَٰرِی سَوۡءَٰتِکُمۡ وَرِیشٗاۖ وَلِبَاسُ ٱلتَّقۡوَىٰ ذَٰلِکَ خَیۡرٞۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ٢٦ یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ لَا یَفۡتِنَنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ کَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَیۡکُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ یَنزِعُ عَنۡهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوۡءَٰتِهِمَآۚ إِنَّهُۥ یَرَىٰکُمۡ هُوَ وَقَبِیلُهُۥ مِنۡ حَیۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ إِنَّا جَعَلۡنَا ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ لِلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ٢٧﴾ [الأعراف: 26-27]
«ای فرزندان آدم، محققا ما لباسی که ستر عورات شما کند و جامههایی که به آن تن را بیارایید برای شما فرستادیم، و لباس تقوا نیکوترین جامه است. این سخنان همه از آیات خداست (که به بندگان فرستادیم) شاید خدا را یاد آرندای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را فریب دهد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، در حالی که جامه از تن آنان بر میکند تا قبایح آنان را در نظرشان پدیدار کند، همانا آن شیطان و بستگانش شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. ما نوع شیطان را دوستدار و سرپرست کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند».
پس تمامی پوششهایی که این هدف را محقق نسازند معنای تعبدی آن را گرفتهاند و زمینهای برای انحراف خواهند بود هر چند که اصحاب آن به گمان خود این هدف را محقق ساخته باشند و ادعای دینداری و تدین نمایند.
ویژگی دوم: ظاهر و باطن این پوشش میبایست برمبنای قرآن و سنت باشد چنان که در بخش بیان ویژگیهای مربوط به پوشش اسلامی و در معانی واژههایی چون جلباب، ادناء و خمار ذکر شد. این پوشش به آنچه تعلق میگیرد که تمامی جسم را از بالای سر تا پشت پا به جز صورت و دو کف دست پوشانده باشد و به شروطی مزین گردد که قبلا بیان شد به صورتی که شفاف و تنگ و معطر نباشد و تمامی بدن را در پوششی واحد جمع کند که جلباب نام میگیرد. هدف از آیات سوره احزاب و بحث ادناء نیزهمین است. پوشش سر نیز میبایست به صورتی باشد که گردن را پوشش دهد و گردن همانطور که ذکر شد شامل گلو و پشت و شانهها است و این مسئله خود مقتضای دستور شریعت است چنانکه الله متعال میفرماید:
﴿وَلۡیَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّۖ﴾
«و باید سینه و بر و دوش خود را به مقنعه بپوشانند».
این پوشش میبایست همراه با ادناء لباس بر حسب عرف جامعه موردنظر باشد تا جایی که ابتدای صورت را بپوشاند و از ابتدای پیشانی تا حدود ابروها را نیز دربر بگیرد سپس بر کتف و سینه و گلو بیفتد تا مفهوم ضرب بر جیوب را پیدا کند و استجابتی در جهت امر الله متعال باشد.
ویژگی سوم: این پوشش میبایست هدف رسالی و دعوی را نیز عملی سازد و این کار جز به وسیله تلاش برای دستیابی به تقوا در میان فرد و جامعه انجام نمیشود. پوشش اسلامی قادر است حامل مفاهیم عظیم بوده و نشانهای برای منتسبین به پیشروان در خیر و آنان که در راه الله متعال سنگر گرفتهاند باشد، برای آنان که به نوعی نیروی دفاعی محسوب میشوند تا بتوانند ارزشهای اسلامی و تعالیم آن را از خطراتی که در کمین آن نشسته است محفوظ بدارند. اشاره به این هدف مهم نیز در کتاب (بلاغ الرسالة القرآنیة) ذکر شده است: (امروزه جنگ جهانی بزرگی در جریان است و این مسئله از مهمترین مسائل زمان ما است پس یا چنان که لازم است در آن ایفای نقش خواهیم کرد و یا حضوری در این رویارویی نخواهیم داشت).
برهنگی شکست و عفاف گامی بزرگ در جهت نصرت و پیروزی است و به همین دلیل فریضه حجاب در قرآن ذکر شده است. در نهایت حجاب شرعی پرچم دعوت و جهاد است! این حجاب خود گویای معانی بسیاری است چرا که به جهانیان اعلام میکند زن مسلمان تنها جسمی برای تجارت و پیشبرد اهداف سیاسی نیست! بلکه وی وجودی انسانی است که در فلک امانت کونی که انسان حامل آن است سیر میکند و وظیفه حقیقی خود را به جا میآورد. چنین زنی بر مبنای منهج ربانی و تکلیف رسالی خود به آبادانی میپردازد و بلاغات قرآنی را در مسیر نیل به سوی معبود خویش به کار میگیرد و پیرو پیامبران، صدیقان و شهدا خواهد بود (از قرآن به سوی عمران).130
71- بخاری این حدیث را روایت کرده است.
72- متفق علیه.
73- مسلم و بیهقی این حدیث را روایت کردهاند و لفظ از بیهقی است.
74- فصل دوم از کتاب ما تحت عنوان البیان الدعوی.
75- کتاب النهایه فی غریب الحدیث و الاثر ابن اثیر، جلد اول: حرف جیم، باب جیم و لام.
76- مفردات: (ماده: جلب).
77- اللسان: (ماده: جلب).
78- قاموس: (ماده: جلب).
79- آنچه که شیخین و غیر آن دو از حفصه بنت سیرین روایت کردهاند به این صورت است که زنی از پیامبر پرسید: مشکلی هست اگر یکی از ما چادر نداشته باشد و برای نماز عید از خانه خارج نشود؟ ایشان فرمود: با چادر دوست خود، خود را بپوشاند تا شاهد بر خیر و دعای مسلمین باشد! حفصه میگوید: زمانی که ام عطیه ل پیش آمد از او پرسید (یا چنین روایت میکند که: از ما پرسید) و اسمی از پیامبر نمیآورد مگر اینکه میگفت: سوگند به پدرم! ما گفتیم: آیا شنیدی که پیامبر چنین و چنان بفرمایند: پاسخ داد: بله سوگند به پدرم! ایشان فرمود: تا آزادشدگان دارای چادر و نیز زنانی که در حیض هستند از خانه خارج شوند! و آن کس که در حیض است از جایگاه نماز دوری کند به او گفتم: حائض نیز؟ و او پاسخ داد: آیا او نیز در عرفه و این و آن حضور ندارد). متفق علیه.
80- داستان سخنان پیامبر در رابطه با قباطی رومی که به اسامه و او نیز به همسرش هدیه داده بود گذشت و این قباطی از پوشش عجم و مصریان قبل از اسلام آوردن آنان بوده است. پیامبر خطاب به اسامه فرمود: (به همسرت بگو: زیر آن لباسی ببوشد مبادا نمایان گر جسم وی باشد) و تخریج این حدیث به تفصیل بیان شد.
81- آلبانی چنین مینویسد: ابوداوود در مسائل با سند صحیح این حدیث را ذکر کرده است چنان که در رد المفحم بیان شده است: 51.
82- رد المفحم: 11 و 48 و کلام آلبانی در صفحه10 از کتاب موجود است.
83- سیوطی در در المنثور آن را ذکر کرده است و آلبانی از جهات مختلف حکم به ضعف این روایت میدهد: الرد المفحم: 55-57.
84- آلبانی در این باره مینویسد: ابن جریر با سند صحیح این حدیث را ذکر کرده است: رد المفحم: 52.
85- آلبانی به ضعف سند این روایت تصریح میکند اما میگوید: ادناء به معنای نزدیک گرداندن پوشش به صورت است به طوری که آن را نپوشاند بلکه ابروها را در بربگیرد. رد المفحم: 11 و به همین دلیل در صفحه 8 از کتاب مذکور آن را صحیح میداند.
86- ابوداوود این حدیث را روایت میکند و آلبانی آن را در رد المفحم صحیح میداند. ص: 79 تا 102.
87- رد المفحم: 49 تا 51 و 103.
88- رد المفحم: 103 تا 104.
89- الانصاف فی معرفة الراحج من الخلاف علی المذهب الامام المبجل احمد بن الحنبل: 1/452.
90- المغنی: 1/637. و رد المفحم: 8 تا 9.
91- کتاب المنتقی تالیف ابن تیمیه باب: (زن عورت است مگر صورت و دو کف دست او) نگاه دارد به شرح نیل الاوطار امام شوکانی در کتاب النکاح: 6/163 که عصام الدین صبابطی آن را تصحیح و اعراب نموده است. نشر دار الحدیث در قاهره، چاپ اول: سال 1413 هجری و 1993 میلادی.
92- بخاری این حدیث را روایت کرده است.
94- رد المفحم: 22.
95- نیل الاوطار: 2/79.
96- ابن خزیمه و ابن حبان و ابن جارود این حدیث را روایت کردهاند و آلبانی در إرواء الغلیل آن را صحیح میداند: 196 و نیز در رد المفحم: 16.
97- بخاری این حدیث را روایت کرده است.
98- حاکم این حدیث را روایت کرده است و بیان میکند که حدیث به شرط شیخین صحیح است و ذهبی نیز با او موافق است و آلبانی مینویسد: (به شرط مسلم صحیح است) (مختصر جلباب المراة المسلمة: 55).
99- رد المفحم: 41.
100- طبری در تهذیب الاثار و ابن سعد در طبقات و طبرانی در الکبیر این حدیث را روایت کردهاند و آلبانی بر این باور است که اسناد آن صحیح میباشد. المختصر: 49.
101- آلبانی مینویسد: طبری در تهذیب و دولابی در الکنی با سندی که در شواهد آن اشکالی نیست این حدیث را روایت کردهاند. المختصر: 50.
102- احمد و ابن سعد و ابونعیم با سند صحیح این حدیث را روایت کرده اند. المختصر: 51.
103- متفق علیه. احمد نیز از ابن عباس از برادرش فضل این حدیث را روایت کرده است. (همراه پیامبر با جمعی رو به سوی منی داشتیم. مردی اعرابی که دختر زیبای خود را سوار بر مرکب کرده بود همراه ما بود. وی میگوید: به این زن نگاه کردم. پیامبر به من نگریست و صورتم را از صورت آن زن برگرداند. سپس بار دیگر به من نگاه کرد و صورتم را از صورت آن زن برگرداند و تا سه بار این کار را انجام داد) احمد این حدیث را روایت میکند و آلبانی مینویسد: افراد این روایت قابل اطمینان هستند اما منقطع است. مختصر جلباب المراة المسلمة: 30 و انقطاع آن در تبیین دلالت این حدیث تأثیری ندارد مادامی که اصل داستان صحیح است. این حدیث با الفاظ نزدیک به هم روایت شده است چنان که در صحیحین و غیر آن دو دیده میشود.
104- رد المفحم: 136-137.
106- اللسان: (ماده: سفع).
107- رد المفحم: 41.
108- رد الفحم: 10، و دیگر موارد مشابه با این بحث در صفحات: 122-123 ذکر شده است و سخن ابن تیمیه در الفتاوی 15/448 آمده است.
109- رد المفحم: 10. محدث این عصر علامه آلبانی این نظر را کاملا رد کرده است و این مسئله به تفصیل در کتابی با عنوان (رد المفحم علی من خالف العلماء و تشده و تعصب، و الزم المراة ان تستر وجهها و کفیها و اوجب) ذکر شده است. وی قانع نمیشود به اینکه این حکم مستحب است و دلایل فراون و مستندی در این باره ارائه داده است که جای هیچ شک و تردیدی در این مسئله برای اهل انصاف باقی نمیگذارد. این کتاب در واقع مقدمهای است برای چاپ جدید کتاب نفیس (الجلباب المراة المسملمة فی الکتاب و السنه) با این وجود وی این کتاب را جداگانه نگاشته است و ناشر نیز در مقدمه آن مینویسد: این کتاب اثر ارزشمندی است که مشابه آن در این باب وجود ندارد.
110- منتقی الاخبار در ضمن شرح آن که نیل الاوطار شوکانی نام دارد: 2/79.
111- رجوع شود به تفسیر آیه 33 از سوره احزاب در مختصر تفسیر ابن کثیر صابونی.
112- الفقه علی المذاهب الاربعه اثر عبدالرحمن جزیری، جزء 5، باب حدود.
113- رد المفحم: 127.
114- نیل الاوطار: 6/97.
115- رد المفحم: 138-137.
116- رد المفحم: 140-139.
117- الموافقات: 4/210.
118- رد المفحم: 149.
119- متفق علیه.
120- رد المفحم: 146.
121- بخاری این حدیث را روایت کرده است.
122- ابن خزیمه و ابن حبان و حاکم و ضیاء و عدهای غیر از این افراد این حدیث را روایت کردهاند و آلبانی آن را در سلسله احادیث صحیح آوررده است.
123- متن کامل حدیث به این صورت است: (الله متعال میفرماید: هر کس با بندهام دشمنی کند یا او اعلام جنگ خواهم کرد و بندهام با هیچ چیز محبوبتر از فرائض به من تقرب نمیجوید و تا هنگامی که بنده با انجام دادن نوافل به من نزدیک میشود او را دوست میدارم، اگر او را دوست بدارم،برایش گوشی میشوم که با آن میشنود و چشمی میشوم که با آن میبیند و برایش دستی میشوم که با آن میگیرد و برایش پایی میشوم که با آن راه میرود، اگر از من چیزی بخواهد به او میدهم و اگر به من پناه آورد به او پناه میدهم). روایت از بخاری.
124- ابوداوود و نسائی و ترمذی این حدیث را روایت کردهاند و میگویند که این حدیث حسن صحیح است.
125- الموطا: 1/142. ابوداوود و بیهقی و دارقطنی و نیز عبدالرزاق در مصنف خود این حدیث را روایت کردهاند و مالک نیز مشابه این حیث را از عایشه و میمونه در موطا روایت میکند.
126- التمهید: 6/364.
127- التمهید: 6/366.
128- متفق علیه.
129- رد المفحم: 149.
130- بلاغ الرسالة القرآنیة: 113-112.