جوانبی که بصورت اجمالی، پرده از تمایز روش نقدی محدّثان برمیدارد
1. شرط محدثان: سلامت ظاهری اسانید روایات از جهت اتصال آن و عدالت و ضبط راویان آن.
2. عنایت و توجهورزی محدثان به استخراج علل[1] پنهان و اکتفا نکردن به شروط صحت ظاهری.
3. نوسازی معلومات راویان بواسطه رصد اشکالات عارضی و نابسندگی به حکم پیشین.
4. نقد متون احادیث از سوی محدثان هرچند که اسانید آنها در ظاهر دارای صحت باشند.
جنبهی اول: شرط محدثان: سلامت ظاهری اسانید روایات از جهت اتصال آن و عدالت و ضبط راویان آن
محدّثان برای قبول روایات و اخبار، شروطی را قرار دادهاند که به ظواهر اسانید و نیز به باطن آنها برمیگردد. شروطی که به ظاهر مرتبط میباشد برای پالودن اولیه است سپس بعد از این پالایش و غربال ظاهری به جستجوی علل و ایرادات باطنی آن میپردازند و بسیاری از اخباری را که ظاهر اسانید آنها صحیح است پس از غربال باطن و تدقیقشان از رده خارج میکنند و آنهایی را بعد از پالودن ظاهری و باطنی باقی میگذارند که خلوص آنها آشکار گردیده است، و این روشمندی قاطعانه را در هیچ یک از میادین تاریخی امتهای دیگر نمیبینی، بلکه حتی پالودن اولیهی ظاهر اسانید را نزد امتهای غیرمسلمان نمییابی چه برسد به غربال باطنی. بسیاری از دانشمندان تاریخدان جهان را میبینی که به نسخههای خطی روی میآورند و حقایقی تاریخی را بر پایهی آنها بنا میکنند در حالیکه فاقد برخی شروط صحت و سلامت ظاهری است همچون ضبط و دقت راوی و اطمینانیابی از پاکی و نزاهت او. پس اگر نسخهای خطی را بیابیم که به عنوان مثال به قرن چهارم میلادی بازمیگردد و نویسندهاش پیرامون رویدادی معین در آن برهه نوشته باشد با این وجود، معتبر نیست چون حال و وضع نویسنده نسخهی خطی معلوم نیست چرا که قدمت، افادهی اعتماد و اطمینان نمیکند، حال چگونه است اگر که نویسندهی نسخهی خطی از امری سخن رانده باشد که در زمان پیش از او روی داده است؟ زیرا این، انقطاع زمانی است که محدّثان نمیپذیرند حکم بر صحیح بودن آن بدهند در حالیکه دیگران ممکن است آن را قبول کنند.
شروط ظاهری که محدثان برای صحت و درستی روایات حدیثی شرط نمودهاند 3 شرط است:
(عدالت راویان ناقل خبر، ضبط آنها نسبت به آنچه نقل و روایت میکنند، و اتصال و پیوستگی اسانید اخبار آنها بدینگونه که انقطاع ظاهری و باطنی در آن نباشد) که به تفصیل، روشمندی محدثان در هر یک از این شروط را شرح خواهیم داد:
شرط اول: عدالت راویان:
عدالت عبارتست از اینکه راوی در باب صدق دارای مشکلی نباشد و دین او نیز از فسق سلامت باشد. این شرط محدثان از ترس وقوع کذب و دروغ عامدانه در روایت بواسطهی افزودن بدان، یا داستانسازی و نسبت دادن آن به پیامبر ج است زیرا کسی که جرأت ارتکاب حرام را داشته باشد و در ارتکاب آن بیمبالات باشد ممکن است جرأت دروغ بستن بر رسولخدا را نیز پیدا کند.
محدثان در شرط عدالت به قبول نکردن روایت کسانی که از آنها، فسق میشناسند اکتفا نکردهاند بلکه راویان مجهولالحال که حال و وضعشان شناختهشده نیست را نیز در این زمره جای دادهاند.
حال اگر کسی بپرسد: آیا ممکن نیست که انسان در ظاهر، خود را درستکار و اهل صلاح نشان دهد ولی در باطنش خلاف آن باشد؟
میگوییم: شرط عدالت، تنها دروازهی شروط تصحیح حدیث است و نزد محدثان اینکه راوی دارای صلاح حقیقی در باطن و ظاهر باشد کافی نیست تا بر حدیث وی حکم به صحت و درستی کنند چه برسد به اینکه صلاح او جعلی و دروغین باشد، چنانکه آنان در مورد برخی عابدان بزرگ که مشهور به عبادت بسیار بودهاند گفتهاند که احادیث روایت شدهی آنها مقبول نیست.
زیرا احادیثی که روایت نمودهاند را به بوتهی آزمایش بردهاند و دریافتهاند که شرط ضبط و اتقان (کمال دقت) در آنها تحقق نیافته است لذا استدلال به احادیثشان را با وجود حفظ مقام آنان در صلاح، عبادت و فضیلت ساقط نمودهاند.
شرط دوم: ضبط و اتقان (کمال دقت):
ممکن است که راوی، عادل و صالح باشد اما اخبار را ضبط نکند لذا از دروغ عامدانهی چنین شخصی ترسی نیست بلکه ترس از ارتکاب اشتباه و خطا از سوی اوست پس محدثان روایت صالحان را قبول نمیکنند مگر اینکه از سطح ضبط و درجه اتقان آنان اطمینان حاصل نمایند.
ناقدان (محدثان) چگونه ضبط و اتقان راوی را میشناسند؟
این را بوسیله ابزارهایی دقیق و روشهایی استوار میشناسند از جمله آزمایش احادیث و متونی که راوی، آنها را روایت کرده و آن را بیان داشته است. و این روش در جرح و تعدیل، اساس میباشد چنانکه محدثان احادیث راوی را مورد آزمایش قرار میدهند و سپس بر همین اساس، حکم به دارا بودن ضبط یا نداشتن آن در او میکنند بلکه چه بسا حکم به کذب و دروغگویی شخصی کنند که او را نمیشناسند، و چنین حکمی را بر اساس آنچه روایت نموده صادر میکنند، چند نمونه برای شما ذکر مینماییم:
1. احمد بن ابراهیم حلبی: او راوی است و احادیثی با متن منکر روایت کرده است از جمله: اینکه پیامبر ج در بچگی با ماه سخن میگفت و به آن اشاره میکرد که به راست برود ماه نیز به راست میرفت و دستور میداد به چپ برود ماه هم اطاعت میکرد، پس پیامبر به یاد آورد که ماه هنگامیکه در بچگی گریه مینمود با او بازی میکرده است!
یکی از امامان بزرگ حدیث یعنی ابوحاتم رازی / با اینکه تصریح کرده او را نمیشناسد اما حکم بر کذب و دروغگویی وی داده است و حکمش تنها از طریق حدیث اوست، چنانکه در کتاب الجرح و التعدیل عبدالرحمن بن ابی حاتم آمده است که ابوحاتم درباره او گفته: «او را نمیشناسم اما تمام احادیث او باطل و موضوع (جعلی) هستند و اصل و اساسی ندارند و حدیث او بر آن دلالت دارد که کذّاب است».[2]
2. مروذی / از امام احمد / درباره یک راوی به نام جابر جعفی سوال کرد که: آیا او در حدیث خود متهم به کذب و دروغگویی میباشد؟ امام احمد گفت: «هرکسی به او طعن وارد کند درواقع به چیزی طعن وارد نموده که از کذب و دروغ میترسد»! مروذی گفت: کذب؟ امام احمد پاسخ داد: بله والله، و این در حدیث او آشکار است (که کذاب است).[3] شاهد، این گفتهی امام احمد است که گفته: «این (کذب) در حدیث او آشکار است».
3. ابنمعین / - امام جرح و تعدیل - درباره روح بن عباده گفته است: «مشکلی ندارد و صدوق (راستگو) است، حدیث وی بر راستگوییاش دلالت دارد».[4]
از مهمترین ابزارهای آزمایش احادیث راوی نزد محدثان ناقد، مقایسه و مخالفت آنها با احادیث افراد ثقه است ابنصلاح / در کتاب خود «علوم الحدیث» گفته است: «ضابط بودن راوی با این شناخته میشود که روایت او را با روایات افراد ثقهی معروف به ضبط و اتقان (کمال دقت) مقایسه و آزمایش کنیم، که اگر روایات او را - هرچند از لحاظ معنا - موافق با روایتهای آنان یا غالبا موافق با آنها یافتیم - مخالفت، نادر باشد - در این هنگام به ضابط بودن او پی میبریم و اگر مخالفت با روایات افراد ثقه را بسیار دیدیم به مختل بودن ضبط او پی میبریم و به حدیث وی احتجاج و استدلال نمیکنیم».[5]
به عنوان مثال: یحیی بن معین / گفته است: «روزی اسماعیل بن عُلَیَّه به من گفت: حدیث من چگونه است؟ گفتم: تو دارای حدیث راست و درست هستی. سپس به من گفت: چگونه این را دانستید؟ به او گفتم: احادیث تو را بر احادیث دیگران عرضه نمودیم و آن را راست و درست یافتیم. او هم گفت: الحمدلله».[6]
معنای این گفتهی ابنمعین به ابن عُلَیَّه که بیان داشت: «احادیث تو را بر احادیث دیگران عرضه نمودیم و آن را راست و درست یافتیم» اینست که فرایند آزمایش و مقایسهی روایات و احادیث تو را با روایات سایر محدثانِ ثقه انجام دادیم و دریافتیم که روایات تو با روایات آنان موافق میباشد و مخالف آنها نیست لذا بر طبق این مقایسهی عملی و آزمایش دقیق دانستیم که تو ثقه هستی.
همچنین از ابزارهایی که محدثان بوسیلهی آن، ضبط راوی را میشناسند سؤال پرسیدن و آزمایش مستقیم از راوی است.
به عنوان مثال: حماد بن سلمه، شیخ و استاد خود «ثابت بنانی» را آزمایش کرد - با آنکه هر دو ثقه بودند - چنانکه گفته: «فکر میکردم که ثابت بنانی، اسانید را حفظ نمیباشد. در مورد حدیث ابن ابیلیلی به او گفتم: حدیث انس در مورد فلان و بهمان چگونه است؟ وی پاسخ داد: بلکه ابن ابی لیلی برای ما آن حدیث را گفته است نه انس. و به او گفتم: حدیث فلانی در مورد آن چیز چگونه است؟ گفت: خیر، فلانی برای ما حدیث را گفته است نه...».[7] حماد، اسانید (سندها) را از روی عمد برای او به هم میریخت چون میخواست بداند که آیا ثابت، روایت انس را از روایت عبدالرحمن ابن ابی لیلی تمییز میدهد؟ که اگر تمییز ندهد پی میبرد که حفظ وی مشکل دارد اما اگر متوجه شود، بر اساس این امتحان خواهد دانست که او (ثابت) دارای اتقان (کمال دقت) و هوشیاری است.
اموری که محدثان به هنگام بررسی دو شرط عدالت و ضبط رعایت میکنند:
امر اول: دوری از جانبداری:
در «تهذیب التهذیب» ابنحجر / در شرححال ابان ابی عیاش آمده که عبّاد مهلّبی گفت: «من و حماد بن زید نزد شعبه / آمدیم و با وی دربارهی ابان سخن گفتیم که از تضعیف نمودن وی دست بردارد. سپس بعد از آن با وی دیدار کردم و گفت: «فکر نمیکنم که بتوانم دربارهی او سکوت کنم». این در حالی بود که ابان به صلاح و درستکاری مشهور بود اما حفظ بدی داست.
بلکه برخی از امامان بودهاند که در مورد ضعیف بودن ضبط روایت پدر یا فرزند خود سخن گفتهاند و تمامی اینها بهمنظور حفظ و پاسداری از سنت نبوی بوده است.[8]
امر دوم: قبول احادیث مخالفین اعتقادی از پیروان مذاهب بدعی بخاطر مقدم داشتن مصلحت سنت و روایت:
محدثان در زمان روایت با معضل انتشار فرقههایی مواجه بودند که در باب اعتقاد با راه و روش صحابه و تابعین مخالفت میکردند همچون قدریه، خوارج، و نواصب. و بسیاری از افراد منسوب به این فرقهها، طلب حدیث میکردند، در مجالس اهل حدیث حضور مییافتند و برای دستیابی به علم حدیث تلاش مینمودند و به ضبط و اتقان شناخته میشدند لذا محدثان در موضعگیری نسبت به این راویان دچار اختلاف شدند که آیا از آنها روایت کنند، حکم به ثقه بودنشان دهند و روایتهای آنان را قبول نمایند یا که روایت آنها را ترک کنند و مردم را از سماع (شنیدن) حدیث از آنها نهی کنند؟
کسانی که مانع روایت کردن آنها شدند بر این باور بودند که هجر و طرد آنان، وسیله سودمندی برای کاهش شرشان و سبب بازگشتشان به صواب و سنت است کما اینکه برخی از محدثان هم معتقد بودند که شخص بدعتگزار، قابلاعتماد نیست و ترس یاری مذهب اشتباهش بواسطه روایتی که ساخته و پرداخته میکند از او میرود. افزون بر آن، برخی بدعتها، انسان را ممکن است به کفر برسانند چنانکه در بعضی گفتههای جهمیه میبینیم.
با این حال، گروه دیگری از ناقدان حدیث از تمام این امور منفی چشمپوشی کردند و مصلحت روایت و سنت را مقدّم داشتند چنانکه برخی از آن افراد اهلبدعت مشهور به حفظ عالی بودند و روایات صحیح بسیار نزد خود داشتند، و ناقدان حدیث برای قبول روایت آنها شرط کردند که مشهور به صدق و راستی و سلامت دینی باشند چنانکه فسق در عمل و رفتار از آنان شناخته نشود، همچنین بدعتشان آنها را به حدّ کفر به خداوند نرساند. با این وجود، بسیاری از محدثان شرط کردند که آنها از سران اهل بدعت و داعی به بدعت خود نباشند و عمل بیشتر محدثان بر این مدار قرار گرفت، و اگر در صحیح بخاری و مسلم تأمل کنی درمییابی که تعداد بسیاری از کسانی که شیخین بدانها استدلال و احتجاج کردهاند به حدی از بدعت شناخته شده بودند و همین امر، گفتهی کسانی را که در محدثان به بهانهی تأثیر عوامل مذهبی طعن وارد میکنند ابطال میکند.
شرط سوم: اتصال (پیوستگی) اسناد:
کماکان در مرحلهی بیان شروط ظاهریای هستیم که محدثان بوسیله آنها با احادیث و اخبار تعامل میکنند چنانکه محدثان پس از اطمینان یافتن از سلامت راویانِ خبر از جهت درستی رفتار و نیز از جهت حفظ و ضبط، به چگونگی روایت هر یک از آنها و ادای آن مینگرند که آیا وی خبر را از شیخ خود با صیغهای روایت نموده که افادهی عدمانقطاع بینشان میکند همانند (سمعتُ، وحدَّثنی، و أخبرنی) یا آنرا با صیغهای روایت کرده که دالّ بر عدم اتصال است همچون (نُبئت عن فلان، و بلغنی أنَّ فلانا قال) یا که آن را با صیغهای ناصریح در اتصال و انقطاع همانند (عن و قال) روایت نموده است؟ که محدثان با هر یک از انواع صیغهها و اسلوبهای ادای روایت، تعامل خاصی دارند.
انقطاع در روایت ممکن است ظاهری باشد مثل اینکه یک راوی از شیخی روایت کند که پیش از تولد او مرده است، یا اینکه صیغه و اسلوب ادای روایت در انقطاع، صریح باشد همچون (بلغنی عن فلان)، و شناخت این نوع از انقطاع، دشوار نمیباشد.
و نیز ممکن است که انقطاع در روایت، خفی و پنهان باشد مثل اینکه با تدلیس باشد - یعنی راوی از شیخ خود که از او سماع نموده چیزی را روایت میکند که آنرا از او با صیغهای محتمل نشنیده باشد همچون «قال» و «عن» -، بنابراین راوی مدلّس هنگامیکه روایتی را که نشنیده روایت میکند از الفاظ صریح در سماع خودداری میکند همچون «سمعتُ و حدثنی» و بجای آنها از الفاظ محتمل استفاده میکند زیرا نمیخواهد دروغگو شمرده شود. و این تدلیس، نوعی از انقطاع خفی قلمداد میگردد و گروهی از محدثان بزرگ همانند شعبه ابن حجاج آنرا نکوهش کردهاند. محدثان در آشکار نمودن تدلیس، روشهای دقیق و راههای استواری دارند که مبتنی بر بررسی متن، مقایسهی اسانید، قیاسِ نسبت تدلیس نزد راوی و موارد دیگر است، و آنطور نیست که برخی افراد مشغول به حدیث میپندارند که پرده برداشتن از ماسک تدلیس، بیش از نگریستن به صیغهی ادای روایت نیازمند چیز دیگری نمیباشد که اگر شخص مدلّس، تصریح به سماع کرد حدیث او قبول میشود و اگر تصریح نکرد رد میگردد، البته این فرصت کوتاه برای شرح ظرافتهای روشهای شگفت محدثان در آشکارسازی تدلیس کفایت نمیکند ولی ناچاراً به این مختصر بسنده میکنیم.
جنبهی دوم: توجهورزی محدثان به استخراج علل پنهان و اکتفا نکردن به شروط صحت ظاهری
پس از آنکه ناقدان حدیث به عدالت و ضبط راویان و به اتصال و عدم انقطاع اسناد اعتماد مییابند باز هم مستقیماً حکم به صحیح بودن حدیث نمیدهند، چنانکه امام ابنقیم / فرموده است: «دانسته شد که صحیح بودن اسناد یکی از شروط صحت حدیث است و موجب صحیح بودن حدیث نمیباشد چرا که حدیث با مجموعهای از امور صحیح میگردد از جمله، صحت سند آن، انتفاء و نبود علت، نداشتن شذوذ و نکارت و اینکه راوی آن با روایات افراد ثقه مخالفت نکرده باشد یا شاذ از آنان نباشد».[9]
گام مهمی که محدثان پس از اطمینان یافتن از سالم بودن ظاهری اسناد برمیدارند جمعآوری سایر اسانید و طُرق حدیث، سپس مقارنه میان آنها و نظر افکندن در میزان اتفاق و اختلاف بین راویان، بعد، ترجیح روایت ثابتتر و موثقتر در صورت وجود اختلاف است. و بدین گونه، علل خفی و پنهان آشکار میگردد چنانکه امام علی ابن مدینی / گفته است: «اگر طُرق حدیث جمع نشود خطا و اشتباه آن روشن نمیگردد».[10] و خطیب بغدادی / گفته است: «راه شناخت علت حدیث اینست که بین طُرق آن جمع شود و در اختلاف راویانش نظر افکنده شود و جایگاه آنان در حفظ و منزلتشان در اتقان و ضبط در نظر گرفته شود».[11]
اهل حدیث ماهر، نگاه دقیقی در استخراج علل اسانید دارند و آنرا به نگاه صراف زبردست در آشکار گرداندن قلابی بودن طلا تشبیه کردهاند تا جاییکه گاها نمیتوانند عبارتی را بیابند که بیانگر خوشحالی زیاد آنان بخاطر آگاهی یافتنشان و کشف اشتباه در روایتی است که ظاهر صحیح دارد.
مثالی ظریف برای کشف علت حدیثی که ظاهر اسناد آن صحیح است:
جریر بن حازم در مجلس ثابت بنانی حاضر شد و حجاج صواف نیز در آن مجلس حضور داشت که همگی ثقه بودند. پس حجاج حدیثی از یحیی بن ابیکثیر و او از عبدالله بن ابوقتاده، از پدرش و او نیز از پیامبر ج روایت کرد که فرمود، «إِذَا أُقِیمَتْ الصَّلَاةُ فَلَا تَقُومُوا حَتَّى تَرَوْنِی» «هنگامی که اقامت نماز گفته شد به نماز برنخیزید تا آنکه مرا ببینید».[12] پس از پایان مجلس، جریر از ثابت بنانی - صاحبخانه - حدیث روایت میکند و میگوید: (حدّثنا ثابت عن أنس عن النبی) که: «إِذَا أُقِیمَتْ الصَّلَاةُ...»، با اینکه ثابت این حدیث را نگفته بود اما چون جریر این حدیث را در مجلس ثابت شنیده بود در ذهنش، اسم ثابت را با این حدیث مرتبط دانست و چون ثابت بیشتر روایاتش را از انس روایت میکند جریر پنداشت که ثابت طبق معمول، این حدیث را از انس روایت کرده است حال آنکه حدیث از روایت یحیی بن ابیکثیر، از عبدالله بن ابوقتاده و او از پدرش شناخته میشود اما محدثان این اشتباه را کشف کردند و سبب پیچیده، مبهم و ظریف آنرا شناختند با اینکه ظاهر اسناد، صحیح بود.[13] و این نص گفتهی ترمذی در جامع خود پیرامون این حدیث به شماره (517) است که گفته: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الطَّیَالِسِیُّ حَدَّثَنَا جَرِیرُ بْنُ حَازِمٍ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُکَلَّمُ بِالْحَاجَةِ إِذَا نَزَلَ عَنْ الْمِنْبَرِ»
ابوعیسی - یعنی ترمذی - گفته است: این حدیثی است که جز از طریق حدیث جریر بن حازم نمیشناسیم و از محمد - یعنی بخاری - شنیدم که گفت: جریر بن حازم در این حدیث دچار وهم شده است و صحیح چیزیست که ثابت از انس روایت کرده که گفت: «أُقِیمَتْ الصَّلَاةُ فَأَخَذَ رَجُلٌ بِیَدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَمَا زَالَ یُکَلِّمُهُ حَتَّى نَعَسَ بَعْضُ الْقَوْمِ»، «نماز اقامت شد پس مردی دست پیامبر را گرفت و پیوسته با وی حرف میزد تا جاییکه برخی افراد را چرت فرا گرفت». محمد / گوید: حدیث اینست و جریر بن حازم ممکن است با اینکه صدوق و راستگو است اما دچار توهم شود، و نیز گفته است: جریر بن حازم در حدیث ثابت از انس از پیامبر دچار وهم شده است یعنی این حدیث که: «إِذَا أُقِیمَتْ الصَّلَاةُ فَلَا تَقُومُوا حَتَّى تَرَوْنِی». محمد / گوید: از حماد بن زید روایت است که گفت: نزد ثابت بُنانی بودیم که حجاج صواف از یحیی بن ابنکثیر از عبدالله بن ابی قتاده از پدرش از پیامبر ج حدیثی گفت که: «إِذَا أُقِیمَتْ الصَّلَاةُ فَلَا تَقُومُوا حَتَّى تَرَوْنِی» اما جریر دچار توهم شد و پنداشت که ثابت از انس و او نیز از پیامبر برایشان حدیث گفته است.
اختلاف میان افراد ثقه:
از ظریفترین، دقیقترین و پیچیدهترین ابواب علم علل الحدیث، تعامل با احادیثی است که افراد ثقه در روایتشان اختلاف دارند و - به حق - بابی است که والایی منزلت امامان محدّث را آشکار میکند و ارزش این علم را اظهار میدارد، و ابنرجب / - که یکی از امامان محقق در علم حدیث است - در مورد آن میگوید: «بدان که شناخت صحت و سقم حدیث از دو وجه حاصل میشود:
وجه اول: شناخت رجال حدیث و ثقه یا ضعیف بودن آنان است که البته شناخت این امر آسان است چرا که افراد ثقه و افراد ضعیف در بسیاری از تصنیفات تدوین شدهاند و تألیفاتی به شرح احوال آنها مشهور گردیده است.
وجه دوم: شناخت مراتب افراد ثقه و ترجیح دادن برخی بر دیگران به هنگام اختلاف، یا در اسناد و یا در اتصال و مرسل بودن و یا در موقوف و مرفوع بودن و موارد دیگر. و شناخت، اتقان و ممارست بسیار سبب آگاهی از ظرافتهای علم علل الحدیث میشود... و میبایست در این علم تلاش طولانی و یادآوری بسیار به خرج داد، و اگر طالبعلم عللالحدیث به یادآوری آن پرداخت میباید بسیار به مطالعه در گفتههای امامان آگاه و اهل علم همچون یحیی قطان و شاگردان او همانند امام احمد و ابنمدینی و دیگران روی بیاورد، پس هرکس نعمت مطالعهی آن به او ارزانی شود، آنرا فهم کند و در آن فقه پیدا نماید و در آن دارای قوت نفس و ذهن گردد شایستگی آنرا مییابد که دربارهاش سخن بگوید».[14]
مقصود از این باب اینست که افراد ثقه هنگامیکه مشترکا به روایت یک حدیث معین میپردازند و در اسناد یا متن حدیث با کم و زیاد یا جابجایی و... با دیگر طُرق فرق و اختلاف میکنند در این صورت، حکم به صحیحترین روایت دادن از میان این اختلافات، بر بسیاری از آنانی که در این علم ارزشمند دقت نظر ندارند تنگ و دشوار میآید در حالیکه میبینیم ناقدان بزرگ حدیث برای ترجیح بین حافظان ثقه، معیارها و موازین شگفت و تصنیفات ستودنی دارند.
به عنوان مثال: ابنرجب / گفته است:
«شاگردان زُهری، پنج طبقه هستند و تعدادشان بسیار است و علماء در مورد ثابتترین و موثقترین فرد آنان اختلاف نمودهاند، جماعتی گفتهاند: مالک است، که احمد در روایتی و نیز ابن معین چنین گفتهاند. و فلاس بیان داشته که در مورد آن اختلافی نیست. احمد در روایت پسرش عبدالله گفته که: مالک و سپس ابن عیینه است. و نیز گفته: از میان شاگردان زهری، یونس، عقیل و مَعمر بیش از دیگران روایت دارند. و ابوحاتم رازی گفته: مالک، ثابتترین شاگرد زهری است، پس اگر اهل حجاز با مالک مخالفت نمودند به سود مالک حکم میشود و او در بین شاگردان زهری از ابن عیینه قویتر و دارای خطای کمتری است و نیز از معمر و ابن ابی ذئب قویتر میباشد. جماعتی هم گفتهاند، ثابتترین آنان، ابن عیینه است، ابن مدینی این را گفته و با احمد در این مورد به مناظره پرداخته است، و امام احمد بیان داشته که ابن عیینه در بیش از بیست حدیث از زهری به خطا رفته است. و امام مسلم هم در کتاب التمییز سه وهم را برای امام مالک خاطرنشان ساخته است». منقول از شرح العلل ابنرجب.[15]
این نصی را که در آن بین دو نفر از حافظان بزرگ حدیث یعنی امام مالک و سفیان بن عیینه مقایسه انجام میشود میبینی که ترجیح یکی از این دو امام بزرگوار بر دیگری همراه با بررسی و رصد دقیق تعداد اشتباهاتی میباشد که از هر یک از آن دو سر زده است که به مقدم داشتن کسی میانجامد که دارای خطا و اشتباه کمتری است هرچند که هر دو بزرگوار در زمرهی افرادِ با حداقل خطا و اشتباه قرار دارند بطور کلی.
جنبهی سوم: نوسازی معلومات راویان بواسطه رصد اشکالات عارضی و نابسندگی به حکم پیشین
اگر محدثان بر یک راوی، حکم به ثقه بودن کنند آیا بدین معناست که او پیوسته در طول عمرش، ثقه باقی خواهد ماند؟
جواب: خیر است، زیرا ممکن است که حالاتی عارضی برای راویان روی دهد که در میزان تواناییهای ذهنیشان تأثیر میگذارد و امکان دارد که سطح ادای حدیث از جانب آنان برحسب شرایط زندگانی و مصیبتها و فجایع آن تفاوت نماید و برحسب سن و سالشان فرق کند کما اینکه اتقان و ضبط برخی راویان هنگامی است که نوشتههایی به همراه داشته باشند که احادیثی که شنیدهاند را در آنها تدوین کرده باشند اما اگر بدون آنها به سفر بروند و از حفظ به بیان حدیث بپردازند سطح ادای آنها نسبت به زمان اقامتشان پایین میآید.
و بزرگترین محدثان ناقد به رصد این حالات عارضی و تعامل با آنها بر حسب تأثیری که بر صاحبش دارد پرداختهاند و محدثان، بسیار از تغییر عارضی بر ذهن راوی با لفظ اختلاط تعبیر کردهاند و آنان در تمییز افراد مختلط و مراتب اختلاط و نیز تمییز کسانی که قبل و بعد از اختلاط از وی روایت نموده دارای دقت هستند چنانکه آنان را میبینی که درباره بعضی راویان میگویند: فلانی در بهمان سال دچار اختلاط شده است لذا هر کس که قبل از آن سال از او روایت کرده روایتش صحیح است و هر کس که بعد از آن سال از او روایت کرده روایتش ضعیف است.
به عنوان مثال: عطاء بن سائب کوفی / که از افراد مشهور و صدوق و بدون اشکال است اما در آخر عمرش دچار اختلاط شده و ابنرجب / در «شرح علل الترمذی» گفته است: «ترمذی در باب کراهیت عطر زعفران زدن مردان از کتاب ادب در جامع خود این را گفته است که: گفته میشود عطاء بن سائب در آخر عمرش دچار سوء حفظ شده و از علی بن مدینی از یحیی بن سعید ذکر کرده که: هر کس در قدیم از عطاء بن سائب چیزی سماع نموده سماع و شنیدنش صحیح است و سماع شعبه و سفیان از عطاء بن سائب صحیح است بجز دو حدیث از عطاء بن سائب از زاذان که شعبه گفته است: آن دو را اخیراً از او شنیدهام».[16]
این متنی شگفت است زیرا افزون بر تمییز محدثان نسبت به کسانی که در قدیم و قبل از اختلاط عطاء از او روایت کردهاند از جمله شعبه اما آنان از دو حدیثی که شعبه بعد از اختلاط عطاء از وی روایت کرده نیز غافل نگشتهاند.
از امور ظریف در احوال عارضی اینست که محدثان، تغییر در کیفیت روایت شخص راوی در برخی سرزمینهای معین را زیر نظر قرار دادهاند چنانکه در کتاب «شرح علل الترمذی» اثر ابنرجب / درباره جماعتی از راویان سخن به میان آورده و گفته است: «نوع دوم: کسی است که حدیث او در برخی اماکن تضعیف شده است که بر سه نوع است: نوع اول: کسی که در مکانی حدیث گفته که کتابی در آنجا به همراه نداشته لذا دچار اختلاط شده است و در مکانی دیگر از روی کتابهای همراه خود حدیث گفته در نتیجه دارای ضبط بوده است، یا کسی که در مکانی از شیخ و استادی سماع نموده (حدیث شنیده) و حدیث را از او ضبط نکرده است اما در جایی دیگر از او سماع کرده و ضبط نموده است همانند معمر بن راشد که حدیث وی در بصره، اضطراب زیادی دارد و حدیثش در یمن، جید (نیکو) است، امام احمد / در روایت اثرم گفته است: حدیث عبدالرزاق از معمر نزد من از حدیث این بصرهایها محبوبتر است - و عبدالرزاق از یمن است -، عبدالرزاق به کتابهایش مینگریست: - یعنی در یمن - اما در بصره با اشتباه برای آنان حدیث میگفت: و یعقوب بن شیبه گفته است: سماع اهل بصره از معمر هنگامیکه نزد بصرهایها رفت دارای اضطراب بود چون کتابهایش همراه وی نبود».[17]
در این دقت و ریزبینی عجیب تأمل کن!
سپس ابنرجب / با ذکر برخی احادیثی شروع نموده که روایت معمر مابین یمن و بصره دچار اختلاف شده است و گفته: از احادیثی که در یمن و بصره دچار اختلاف در آن شده است حدیث: «أَنَّ النَّبِیَّ ج کَوَى أَسْعَدَ بْنَ زُرَارَةَ مِنْ الشَّوْکَةِ» میباشد که در یمن آنرا از زهری از ابو امامه بن سهل بصورت مرسل روایت کرده است اما آنرا در بصره از زهری و از انس س روایت نموده است. و ابنرجب گفته: صواب، حدیث مرسل است. همچنین حدیث: «النَّاسُ کَإِبِلٍ مِائَةٍ» را در یمن از زهری از سالم از پدرش بصورت مرفوع روایت کرده و همان را یکبار در بصره و یکبار نیز از زهری از سعید از ابوهریره روایت نموده است».
جنبهی چهارم: نقد متون احادیث توسط محدثان هرچند که اسانید آنها در ظاهر دارای صحت باشد
برخی از معاصران، شبههای را تکرار میکنند که مستشرقان آنرا مطرح کردهاند که میگوید محدثان توجهی به نقد متون نشان ندادهاند بلکه توجه و اهتمام آنان معطوف به بررسی ظاهری اسانید و راویان بوده است.
ممکن نیست که این سخن از شخصی آشنا به روش محدثان صادر شود مگر اینکه خصومت بر او غلبه کرده و هوی و هوس بر او چیره شده باشد چرا که نقد متون احادیث از مهمترین روشهای حکم به صدق یا کذب و ضبط یا ضعف یک راوی است. و دکتر خالد دریس، رسالهای ظریف در این موضوع با عنوان «نقد المتن الحدیثی و أثره فی الحکم علی الرواة عند علماء الجرح و التعدیل»[18] دارد و در آن، نقلقولهای بسیاری از محدثان بزرگ آورده که حضور نقد متون را در حکم دادنشان بر راویان آشکار میسازد.
امام ابنقیم / نیز کتابی در موضوع نقد متن احادیث دارد به عنوان «المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف» که منحصربهفرد است و در آن آمده است که: «پرسیدی که آیا میتوان حدیث موضوع - جعلی و دروغین - را با ضابطی شناخت بدون اینکه در سند آن نگریسته شود؟ این سؤالی بسیار ارزشمند است و تنها کسی اهمیت آنرا میداند که در شناخت احادیث صحیح به تمکّن و رسوخ رسیده باشد و با گوشت و خونش عجین گشته باشد و در شناخت احادیث و روایات، تخصص زیادی پیدا کرده باشد و نیز با سیرت رسولخدا و رهنمود او در آنچه بدان امر میکند، از آن نهی مینماید، از آن خبر میدهد، بسوی آن دعوت میکند، آنچه دوست میدارد یا دوست نمیدارد و برای امت اسلام آنرا تشریع میکند آشنا باشد انگار که همانند یکی از صحابه با رسولخدا ج همنشین بوده است.
چنین شخصی است که اوضاع و احوال رسولخدا، رهنمود وی، گفتههایش، آنچه جایز است او بدان خبر دهد و آنچه جایز نیست را میشناسد و این برای هر یک از پیروان پیامبر ج صدق میکند زیرا شخصی که برای رسولخدا جایگاه ویژهای قائل است و مشتاق رصد و دنبال کردن اقوال و افعال اوست بدانها علم مییابد و توان تشخیص صحیح از ناصحیحِ منسوب به وی را پیدا میکند و کس دیگری همانند پیامبر از چنین ویژگی و خصوصیتی بهرهمند نیست. و آنان هم که از امامانشان تقلید میکنند اقوال، نصوص و مذاهب آنها را میشناسند».[19]
سپس نمونههای بسیاری از احادیث باطل و دروغین را ذکر کرده و بعد از آن گفته است: «و احادیث جعلی و دروغین دارای چنان تاریکی، رکیک بودن و گزافهگوییهای سرد و بیروح هستند که فریاد برمیآورد که ساختگی و جعلی بوده و به دروغ به رسولخدا نسبت داده شدهاند، همانند حدیث: «من صلى الضحى کذا وکذا رکعة أعطی ثواب سبعین نبیا»، «هر کس چنین و چنان نماز ضحی را بخواند ثواب هفتاد پیامبر به وی داده میشود». و انگار این کذاب خبیث ندانسته که شخص چون پیامبر نباشد حتی اگر به اندازهی عمر نوح ÷ نماز بگذارد باز هم به ثواب یک پیامبر نمیرسد».[20]
سپس شروع به ذکر قواعد کلی در نقد متون همراه با ارائه نمونههایی تطبیقی از آنها میکند و میگوید: «و ما اموری کلی را یادآور میشویم که موضوع و جعلی بودن حدیث را به ما میشناساند». از جمله:
- دارا بودن چنین یاوهگوییهایی که امکان ندارد رسولخدا ج مثل آنها را بر زبان بیاورد. همانند این حدیث دروغین که میگوید: «هرکس لا إلا إلا الله را بر زبان بیاورد خداوند از هر کلمهی آن پرندهای میآفریند که هفتاد هزار زبان دارد و هر زبانش به هفتاد هزار زبان سخن میگوید که از خدا برایش آمرزش میطلبند!»، یا مثل: «هر کس چنین و چنان کند هفتاد هزار شهر در بهشت به او داده میشود که در هر شهری، هفتاد هزار قصر هست و در هر قصری هفتاد هزار حوری وجود دارد». و حال و وضع جعل کنندهی چنین گزافهگوییهایی عاری از کذب و دروغ نیست.
- همچنین، اینکه حس، آن را تکذیب کند و دروغ بشمارد همچون حدیث: «بادمجان برای هر چیزی که برای آن خورده میشود (مفید است)». یا «بادمجان درمان تمام دردهاست!» الله متعال جعلکنندهی آنها را رسوا گرداند. براستی که اگر یوحنس «حاذقترین پزشک» هم این را میگفت مردم مسخرهاش میکردند.
- و نیز: ناهنجاری حدیث طوریکه تمسخر انسانها را به دنبال دارد همانند حدیث: «اگر برنج مردی بود مرد بردباری میشد که هر گرسنهای که آنرا میخورد حتماً سیر میگشت!» براستی که سخنان خردمندان از این ناهنجاری به دور است چه رسد به سخنان سرامد پیامبران محمد ج.
- و: تناقض آشکار حدیث با آنچه که در سنت صریح آمده است، لذا هر حدیثی که شامل فساد، ظلم، بیهودهگویی، ستایش باطل، نکوهش حق یا مواردی این چنینی باشد رسولخدا از آن مبرا است. احادیث مدح کسی که نامش محمد یا احمد است یا هر کس دارای چنین نامهایی باشد وارد جهنم نمیشود از این باب است که با امور بدیهی دین پیامبر ج در تناقض است؛ چرا که نام و لقب سبب پناه و نجات از آتش جهنم نمیشود بلکه نجات از آن تنها بواسطهی ایمان و عمل صالح است». مختصر مطالب کتاب «المنار المنیف» پایان یافت.[21] اما قواعد سودمندی که ابنقیم / در کتاب خاطرنشان ساخته باقیست لذا هر کس خواستار تفصیل در این موضوع است به کتاب مراجعه نماید.
و کسانی که در باب نقد متون توسط محدثان قلمفرسایی نمودهاند به سخنان ابنقیم در «المنار المنیف» توجه نشان دادهاند چنانکه دکتر محمد لقمان السلفی در کتابش با عنوان «إهتمام المحدثین بنقد الحدیث سندا ومتنا» چنین کرده است که فصل چهارم از باب دوم کتابش را بطور کامل به قواعدی اختصاص داده که ابنقیم / در «المنار المنیف» بیان داشته است.
[1]- علل جمع علت است، و علت در اصطلاح محدثان عیبی است مخفی و پوشیده که از ناحیهی سند یا متن یا هر دو بر حدیث عارض شده که فقط محدثان ماهر و تیزبین از آن آگاه خواهند بود، چنین حدیثی را حدیث «معلّل» مینامند که درواقع یکی از اقسام حدیث ضعیف است.
[2]- الجرح و التعدیل، ابن ابی حاتم (2/40).
[3]- العلل ومعرفة الرجال، امام احمد به روایت مروذی (466).
[4]- تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، مزی (9/242).
[5]- علوم الحدیث (106)، دار الفکر، تحقیق: نورالدین عتر.
[6]- ومعرفة الرجال، روایة ابن محرز، مجمع اللغة العربیة (2/39).
[7]- العلل و معرفة الرجال، امام احمد با روایت پسر وی عبدالله (3478).
[8]- به عنوان بنگر به شرححال عبدالله بن جعفر مدینی در کتابهای جرح و تعدیل.
[9]- الفروسیة، ابن قیم (186).
[10]- علوم الحدیث، ابن صلاح (91).
[11]- علوم الحدیث، ابن صلاح (91).
[12]- صحیح بخاری (637)، صحیح مسلم (604).
[13]- بنگرید به: سنن الترمذی (517).
[14]- شرح علل الترمذی (2/467-469) ت: نورالدین عتر.
[15]- شرح علل الترمذی، ابن رجب (2/671).
[16]- شرح علل الترمذی، ابن رجب (2/734).
[17]- شرح علل الترمذی، ابن رجب (2/767-768).
[18]- از سوی انتشارات دار المحدّث به چاپ رسیده است.
[19]- المنار المنیف (26)، ط: عالم الفوائد.
[20]- منبع پیشین (34).
[21]- بنگر به: المنار المنیف صفحه (36-46).