اشتباهات منهجی و روشمندی که منکران احادیث صحیح و با ادعای تعارض در آن واقع میشوند
اول: برپایی ادعای تعارض بر مبنای احادیثی ناصحیح
صحیح نیست که بر این مبنا حکم بر حدیثی داد که با قرآن، عقل یا حس در تعارض میباشد مادامی که آن حدیث از جهت اسنادش ثابت و صحیح است، و از باب اولی صحیح نیست که در عموم سنت طعن و ایراد وارد کرد به ادعای اینکه دربرگیرنده احادیثی است که با موارد یادشده در تعارض میباشد.
به عنوان مثال: ادعای وقوع تعارض بین سنت و علم تجربی، در حدیثی که میگوید: «شما را به شیر و کرهی گاو توصیه میکنم و از گوشت آن برحذر میدارم زیرا شیر و کرهاش درمان و گوشت آن درد و مرض است».[1] که حاکم / از حدیث ابن مسعود س آنرا تخریج کرده است و گفته: اسناد آن صحیح است. و امام ذهبی / در تعقیب آن گفته که سیف بن مسکین که در اسناد آنست واهی است و ابوداود او را در مرسلها آورده و ابنجعد و دیگران از طریق ملیکه بنت عمرو آنرا روایت کردهاند و صحیح اینست که این حدیث از پیامبر ثابت نمیباشد. و امام زرکشی / این حدیث را در کتابش «اللآلی المنثورة فی الأحادیث المشهورة» ذکر نموده و تصحیح حدیث از سوی حاکم را نقل کرده سپس گفته است: «حدیث، منقطع است و در صحتش، قطعیتی نیست چرا که در حدیث صحیح آمده که پیامبر ج بجای زنانش، گاو قربانی کرد این در حالیست که وی به مرض نزدیک نمیشود».[2] و در کشف الخفاء اثر عجلونی[3] آمده است: «و در التمییز گفته است: حاکم در تصحیح این حدیث تساهل نموده است زیرا پیامبر بجای زنانش گاو قربانی کرده است». مشاهده میکنی کسی که حدیث را تضعیف نموده تنها به نقد سند بسنده نکرده بلکه به نقد متن نیز پرداخته است، اما پاسخ به سبب اختلاف در تصحیح، طولانی میباشد و نیازمند توضیح و شرحی تاریخی و ارائه گامبهگام روشمندی نقد محدثان در طول زمان است زیرا روشمندی محدثان در آغاز، استوار و متین با سرچشمهای زلال بود سپس بسیاری محدثان از برخی منابع علوم دیگری که با طبیعت علم حدیث ناسازگار بود تأثیر پذیرفتند، افزون بر آن، عوامل بسیاری مهیا بود که به محدثان متقدم کمک نمود اما تمامی آن عوامل در زمان متأخرین مهیا نبود، البته اینها به معنای بسته شدن دروازه اجتهاد در تصحیح و تضعیف نیست بلکه یادآوری به منظور اهمیت رجوع به میراث محدثان اوایل بویژه در صورت اختلاف است.
مثالی دیگر درباره ادعای وقوع تعارض بین سنت و علم تجربی، آنچه که ترمذی در جامع خود استخراج نموده و گفته است: عبدالله بن عبدالرحمن از ابونعیم از عبدالله بن ولید - او در بنی عجل بود - از بکیر بن شهاب از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت نموده که فرمود: یهودیان نزد پیامبر ج آمدند و گفتند: ای ابوالقاسم به ما خبر بده که رعد چیست؟ پیامبر فرمود: یکی از فرشتگان عهدهدار ابرها است که تازیانهای از آتش به همراه دارد و با آن، ابرها را هر کجا که الله بخواهد پیش میبرد. گفتند: این صدایی که میشنویم چیست؟ فرمود: به پیش راندن ابرها به جایی است که بدان امر شده است. گفتند: راست گفتی.
ترمذی گفته است: این حدیثی حسن و غریب است.
این حدیث از جهت اسنادش دارای وهن میباشد چرا که بکیر بن شهاب از سعید بن جبیر تفرد نموده است. ابونعیم گفته: «بکیر بن شهاب به حدیث غریب سعید تفرد کرده است»، و بکیر در تفردش از کسی مثل سعید بن جبیر مورد اعتماد نیست.
این حدیث علت (عیب) دیگری هم دارد که امام بخاری در التاریخ الکبیر خود در شرححال بکیر بن شهاب بدان اشاره کرده است، چنانکه پس از ذکر این حدیث گفته است: «ثوری از حبیب از سعید بن جبیر از ابنعباس این را گفته است یعنی موقوف بر ابنعباس است، ابوعبدالله (بخاری) گفته است: محمد بن یوسف و جمع دیگری آنرا از سفیان برایمان روایت کردهاند».[4] پس حبیب بن ثابت، جزئی از همین حدیث بُکیر بن شهاب را بصورت موقوف از ابنعباس روایت نموده است حال آنکه او ثابتتر از بکیر بن شهاب است لذا گفتهی او مقدم بر گفته بکیر میباشد پس موقوف بودن ترجیح دارد.
مثال سوم: ادعای وجود برخی از احادیث صحیح که مخالف ذوق و اخلاق هستند، مثلاً در حدیث ابنعباس که احمد، ترمذی، نسائی و ابن ماجه[5] از طریق نوح بن قیس از عمرو بن مالک از ابوالجوزاء از ابنعباس استخراج نموده که گفته است: «زنی که از زیباترین زنان بود پشتسر رسولخدا ج نماز میخواند. یکی از مردان به جلوی صف رفت تا آن زن را ببیند و مرد دیگری نیز به عقب رفت تا در صف آخر باشد، و هرگاه (نفر جلویی) به رکوع میرفت از زیر بغل خود نگاه میکرد تا اینکه خداوند أ این آیه را نازل کرد که: ﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡنَا ٱلۡمُسۡتَقۡدِمِینَ مِنکُمۡ وَلَقَدۡ عَلِمۡنَا ٱلۡمُسۡتَٔۡخِرِینَ٢٤﴾ [الحجر: 24] «و ما، هم پیشینیان شما را میدانیم و هم پسینیان شما را».
صحیح اینست که این حدیث از ابنعباس ثابت نیست بلکه از گفتهی ابوالجوزاء مقطوع است چنانکه ترمذی در جامع خود پس از استخراج حدیث گفته است: «جعفر بن سلیمان این حدیث را از عمرو بن مالک از ابوالجوزاء روایت کرده و در آن، ابنعباس را ذکر نموده است و این طریق ظاهرا از حدیث نوح صحیحتر میباشد».[6]
و ابنکثیر / درباره حدیث گفته است: «در این حدیث، نکارت شدیدی هست و عبدالرزاق در مصنف خویش از جعفر بن سلیمان از عمرو بن مالک روایت کرده است که از ابوالجوزاء شنیده که در مورد این بخش یعنی ﴿وَلَقَدۡ عَلِمۡنَا ٱلۡمُسۡتَقۡدِمِینَ مِنکُمۡ﴾ میگوید: در صفوف نماز منظور است، و ﴿ٱلۡمُسۡتَٔۡخِرِینَ﴾ ظاهر اینست که فقط از سخن ابوالجوزاء است و ذکری از ابنعباس در آن نیست».[7]
دوماً: اشتباه در فهم نص یا دلالت آن سپس ادعای تعارض بر مبنای همان فهم اشتباه
بسیار اتفاق میافتد که احادیث صحیحی با ادعای تعارض آنها با قرآن، عقل یا حس رد میشوند و خاستگاه این اشکال از اشتباه در فهم حدیث یا در چیزیست که با آن تعارض دارد.
به عنوان مثال: حدیثی که امام مسلم / در صحیح خود از ابوهریره س استخراج کرده که گفته است: رسولخدا ج فرمود: «رودهای سیحون، جیحون، فرات و نیل، هر یک از رودهای بهشت هستند».[8]
نویسندهای در یک روزنامهی محلی چنین بر حدیث یادشده اعتراض کرده است که: «چگونه احادیثی را تایید میکنیم که با تاریخ، جغرافیا و اکتشافات علمی - تصاویر ماهوارهها که جای خود دارد - در تعارض میباشد همانند حدیث خروج آب نیل، فرات، سیحون و جیحون از بهشت؟!».[9]
این فهم و خوانش سطحی از حدیث مبنی بر اینکه این رودخانهها ارتباطی حسی با بهشت دارند و سپس ادعای تعارض آن با مشاهدات ماهوارهها اشتباهی است که نه حدیث و نه روایانش حامل آن نیستند بلکه کسی که مرتکب این فهم اشتباه شده و از تاویل درست به بیراهه رفته حامل آنست.
و ابنحزم / این حدیث را در کتابش «المحلی» بیان داشته است به همراه حدیث: «مابین خانهام و منبرم، باغی از باغهای بهشت است»[10] و سپس گفته: «این دو حدیث آنطور نیست که جاهلان میپندارند که این باغ، قطعهای کندهشده از بهشت است و آب این رودخانهها از بهشت فرو میریزد بلکه این پندار، باطل و دروغ است چرا که خداوند أ در مورد بهشت میفرماید: ﴿إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعۡرَىٰ١١٨ وَأَنَّکَ لَا تَظۡمَؤُاْ فِیهَا وَلَا تَضۡحَىٰ١١٩﴾ [طه: 118-119] «تو در آن نه گرسنه میشوی و نه برهنه میگردی * و در آن تو نه تشنه میمانی و نه آفتابزده میشوی». بدون شک این صفت بهشت است نه صفت آن رودهای یادشدهی زمین و نه آن باغ مابین خانه و منبر پیامبر ج، و رسولخدا نیز بجز حق، چیزی بر زبان نمیآورد. لذا صحیح است که وصف بهشت بودن آن باغ درواقع برای فضل آنست و اینکه نماز خواندن در آن به بهشت میانجامد و آن رودخانهها هم بخاطر برکتشان به بهشت نسبت داده شده است همانطورکه در مورد روز خوش میگویی: این روز از روزهای بهشت است. کما اینکه دربارهی گوسفند گفته شده که: از چارپایان بهشت است».[11]
مثالی دیگر: برخی معاصران، احادیث حدّ رجم را انکار میکنند و مدعی میشوند با این کلام خداوند تعارض دارد که میفرماید: ﴿فَإِنۡ أَتَیۡنَ بِفَٰحِشَةٖ فَعَلَیۡهِنَّ نِصۡفُ مَا عَلَى ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ مِنَ ٱلۡعَذَابِۚ﴾ [النساء: 25] «اگر پس از ازدواج، از ایشان زنا سر زد عقوبت ایشان، نصف عقوبت زنان آزاده (یعنی: پنجاه تازیانه) است». چنانکه فهمیدهاند که منظور از محصَنات در آیهی یادشده: زنان متأهل است در حالی که رجم (سنگسار) نصف نمیگردد پس این دال بر آنست که رجم برای زنان شوهردار نیست و همگی متفق هستند که رجم برای زنان مجرد و بدون شوهر هم نیست!
منشأ این اشکال که سبب توهم چنین تعارضی میشود فهم اشتباه آنها از نص آیه است که میپندارند مراد از محصَنات در اینجا زنان شوهردار است حال آنکه چنین نمیباشد چونکه در ابتدای آیه، تشویق بر ازدواج با زنان محصنات آمده است که میفرماید: ﴿وَمَن لَّمۡ یَسۡتَطِعۡ مِنکُمۡ طَوۡلًا أَن یَنکِحَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ﴾ «و اگر کسی از شما نتوانست با زنان آزادهی مؤمن ازدواج کند». پس اگر معنای محصنات، زنان شوهردار بود آیه بر ازدواج با آنها تشویق نمیکرد لذا صحیح اینست که معنای محصنات در اینجا، زنان آزاد است و حدّ کنیزان، نصف زنان آزاد است که تازیانه میباشد.
مثال سوم: ادعای تعارض احادیث با واقع، چنانکه در حدیث انس س آمده که مردی از اهل بادیهنشینان نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای رسولخدا، قیامت چه زمانی برپا میشود؟ فرمود: «وای بر تو، برای آن چه آماده کردهای؟» گفت: برای آن چیزی را آماده نکردهام جز آنکه خدا و رسول او را دوست میدارم. فرمود: «همانا تو با کسی خواهی بود که او را دوست میداری» ما (حاضران مجلس) گفتیم: ما هم چنین خواهیم بود؟ فرمود: «آری»، ما در آن روز بسیار خوشحال بودیم، ناگهان غلام مغیره که همسن من بود گذشت، پیامبر ج فرمود: «اگر وی نمیرد پیری، وی را درنیابد مگر آنکه قیامت برپا شود».[12] وجه اعتراض اینست که این پسر جوان، خودش مُرد و فرزندان و نوههایش هم مردند اما قیامت برپا نشد در حالیکه حدیث، برپایی قیامت را به مرگ او پیوند داده است. لذا این حدیث، مخالف واقع میباشد پس رد میشود و به سبب آن، تمام سنت مورد تردید قرار میگیرد.
این اعتراض از قرنها پیش رد شده است زیرا علماء پرده از این وجه اشکال برداشتهاند و وجه صواب در دلالت این حدیث را بیان داشتهاند چنانکه ابنکثیر پس از ذکر روایات و الفاظ مختلف حدیث گفته است: «این روایات بیانگر تعداد این سؤال و جواب است و مراد، مشخص کردن زمان قیامت بزرگ تا وقت پیر شدن آن جوان یادشده نیست بلکه منظور آنست که نهایت قیامت آنها - که سپری شدن قرن و عصر آنهاست - تا برههی عمر آن جوان میباشد. و در حدیث آمده است که: «تَسْأَلُونِی عَنْ السَّاعَةِ وَإِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللهِ أُقْسِمُ بِاللهِ مَا عَلَى الْأَرْضِ نَفْسٌ مَنْفُوسَةٌ الْیَوْمَ یَأْتِی عَلَیْهَا مِائَةُ سَنَةٍ»، «از من درباره قیامت میپرسید! علم قیامت فقط نزد الله متعال استو به خدا سوگند میخورم که هیچ نفس (زندهای) امروزه در زمین نیست که به صد سال برسد». و روایت عایشه ل آنرا تایید میکند که: «قیامتتان برای شما برپا شده»، اینگونه که هر کس بمیرد در حکم قیامت داخل شده است چرا که عالم برزخ نزدیک به عالم روز قیامت است و اندک شباهتی هم به دنیا دارد اما به آخرت شبیهتر است، سپس اگر مدت معینشده برای دنیا پایان یابد خداوند امر به برپایی قیامت میکند در نتیجه، اولین و آخرین فرد برای میقات روز معلوم قیامت جمع میگردند».[13]
نمونهها برای این نوع اشتباه بسیار است همانند اعتراض به حدیث سجده خورشید که معترضان در فهم معنای سجده به اشتباه رفتهاند و نیز اعتراض به مجازات مرتد که به خاطر اشتباه در فهم نص قرآنی: ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ﴾[14] است که معترضان ادعای تعارض آن با حدیث را دارند.
سوم: مخالفت با احادیث بواسطه چیزی که از لحاظ ثبوت و دلالت در مرتبهی پایینتری هستند
از خللی که به انکار سنت یا تردیدافکنی در آن انجامیده است توهم مخالفت آن با اموری قطعی - اعم از خبری، عقلی یا حسی - است که بعد از تحقیق روشن میشود آنچه با آن مخالفت شده امری قطعی از جهت ثبوت یا از جهت دلالتش نبوده است.
به عنوان مثال: اعتراض به حدیث سهیل بن سعد س در صحیح بخاری و صحیح مسلم که از رسولخدا ج روایت کرده که فرمود: «در بهشت درختی هست که سوارکار در زیر سایهاش صد سال میرود و آن را نمیپیماید»[15] که مخالف عقل میباشد چون وجود درختی که سایهاش در صد سال پیموده میشود چگونه قابلتصور است؟!
جواب اینست که این مخالفت، قطعی نیست بلکه حتی از جهت ظن و گمان نیز صحیح نمیباشد زیرا پهنای بهشت به اندازهی آسمان و زمین میباشد و چیزهایی در آن هست که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب انسانی خطور کرده است، پس چگونه وجود درختی با این حجم انکار میشود؟ و آیا این انکار بر قدرت خدا است یا انکار پهنای بهشت او؟!
مثالی دیگر: طعن در حدیث: «اگر مگسی در ظرف آشامیدنی هر یک از شما بیفتد آن را در ظرف، غوطه دهد سپس بیرون اندازد زیرا در یک بال آن، مرض و در بال دیگرش شفا است».[16] با این ادعا که «پس از اکتشاف مسئولیت مگس که عامل انتقال 42 بیماری خطرناک است دیگر قابلقبول نمیباشد».[17]
جواب اینست که این مخالفت راجحتر از حدیث نیست و سخن معترض از چند وجه مورد مناقشه قرار میگیرد:
اول: اینکه علم، عامل بیماری بودن مگس را اثبات میکند تصدیق معلومات این حدیث است که قبل از اکتشافات پزشکی نیز از آن استفاده میکردیم.
دوم: نفهمیدن سبب مخالفت است زیرا سخن از وجود بیماری با حدیث تعارض ندارد بلکه آنچه با حدیث در تعارض است اثباتِ نبودن درمان میباشد، پس دلیل علمی بر نفی وجود «درمان» در یکی از دو بال مگس کجاست؟
سوم: پژوهشهای متعددی در زمینهی اثبات وجود آنتیباکتری در مگس انجام پذیرفته است و برخی از این پژوهشها، محل وجود آن را در یکی از دو بال مشخص کرده است چنانکه در پژوهش استاد دکتر مصطفی ابراهیم حسن استاد حشرات طبی از دانشگاه الأزهر و مدیر مرکز پژوهشها و تحقیقات حشرات انتقالدهندهی بیماریها مشاهده میکنیم.
همچنین از تألیفات بینظیر در این زمینه میتوان به نوشتهی شیخ خلیل ملا خاطر در کتابش با عنوان «الإصابة فی حدیث الذبابة» اشاره نمود.
[1]- المستدرک، حاکم (4/404).
[2]- اللآلی المنثورة؛ زرکشی (100)، المکتب الإسلامی، چاپ 1، تحقیق: محمد لطفی صباغ.
[3]- دار إحیاء التراث.
[4]- التاریخ الکبیر، بخاری (2/114-115) تحقیق: معلمی.
[5]- احمد (1/305)، ترمذی (3122)، نسائی (2/118) و ابن ماجه (1046).
[6]- ترمذی (3122).
[7]- تفسیر ابن کثیر (4/532)، دار طیبة.
[8]- صحیح مسلم (2839).
[9]- فهد احمدی در مقالهای با عنوان: لو کان البخاری بیننا در روزنامهی الریاض.
[10]- صحیح بخاری (1195) و صحیح مسلم (1391).
[11]- المحلی بالآثار، ابن حزم (7/283).
[12]- صحیح بخاری (6167) و صحیح مسلم (2639).
[13]- النهایة فی الفتن و الملاحم (1/197).
[14]- اجباری در دین نیست.
[15]- صحیح بخاری (6552) و صحیح مسلم (2827).
[16]- صحیح بخاری (3320).
[17]- فهد احمدی، لو کان البخاری بیننا، روزنامه الریاض (16949).