ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نام کامل او عبدالله بن قِیسِ بن حَضارِ بن حَرب است. او در مکه به اسلام گروید و سپس جهت دعوت بسوی قوم خود بازگشت و به همراه آنان به حبشه هجرت کرد.
خودش چنین میگوید: از یمن به همراه پنجاه و چند نفر از قوم خویش که در آن میان ما سه برادر بودیم؛ من، ابورَهم و ابو عامر که رهسپار حبشه شدیم و در کنار جعفر و یارانش اقامت گزیدیم و پس از فتح خیبر راه مدینه را در پیش گرفتیم، پس از اینکه به خدمت رسول الله ج مشرف شدیم، ایشان فرمودند: شما دو هجرت نمودهاید هجرت بسوی نجاشی و هجرت بسوی من.([1])
انس بن مالک س روایت میکند: پیامبر اکرم ج فرمودند: «فردا قومی بر شما وارد میشوند که در اسلام از شما نرمدلترند» و فردای آنروز قبیله اشعری بر رسول ج وارد شدند، و روز قبل از ملاقات در مسیر این بیت را زمزمه میکردند:
غداً نَلقَی الأَحِبَّه مُحَمَّداً وَ حِزبَه
«فردا دوستان را ملاقات خواهیم کرد یعنی محمد و گروهش را»
و پس از وارد شدن بر پیامبر با ایشان مصافحه نمودند، بنابراین آنها اولین کسانی محسوب میشوند که سنت مصافحه «دست دادن» را رواج دادند.([2])
سماک از عیاض اشعری روایت میکند: هنگامی که آیه 54 سوره مائده نازل شد: ﴿فَسَوۡفَ یَأۡتِی ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ یُحِبُّهُمۡ وَیُحِبُّونَهُۥٓ ...﴾ پیامبر اکرم ج فرمود: «هُم قَومُکَ یَا أبَا موسی: آنها قوم تو هستند ای ابوموسى».([3])
ابوموسی أشعری س روایت میکند: هنگامی که پیامبر ج از جنگ حُنَین فارغ شدند ابوعامر اشعری را برای مقابله با سپاه اَوطاس فرستاد و او توانست فرمانده لشکر مشرکین یعنی دُرَید بن صُمَّه را به قتل برساند و سپاه دشمن را شکست دهد، اما ناگهان تیری به پای ابوعامر اصابت نمود، خدمت او عرض کردم: ای عمو چه کسی بسویت تیر انداخت؟ و او به شخصی اشاره نمود و من بدنبال او دویدم اما وی به محض دیدن من راه گریختن را در پیش گرفت. گفتم: آیا شرم نمیکنی که میگریزی؟ مگر تو عرب نیستی؟
به محض شنیدن این سخن بر جایش ایستاد و من با وی درگیر شدم و او را از پای در آورده و کشتم، سپس بسوی ابوعامر برگشتم و گفتم: خداوند قاتل تو را به هلاکت رساند، ابوعامر گفت: تیر را از پایم بیرون بیاور و من نیز چنین کردم، سپس رو به من نمود و گفت: ای فرزند برادرم به نزد رسول خدا برو و سلام مرا به او برسان و بگو از خداوند برای من طلب آمرزش نماید. و سپس ابوعامر مرا بجای خود بر لشکر گمارد و دیری نپائید که خود دار فانی را وداع گفت. هنگامی که به خدمت رسول خدا ج رسیدم و جریان را برایش توضیح دادم دستانش را برای دعا چنان بلند نمود که سفیدی زیر بغلش نمایان گشت و سپس اینچنین دعا فرمود: بار الها گناهان عُبَید بن أبی عامر را بیامرز، بار الها او را در روز قیامت بالاتر از بسیاری از مخلوقات خویش قرار بده. سپس من گفتم: ای رسول خدا برای من نیز دعا کنید: و ایشان چنین دعا فرمودند: بار الها گناهان عبدالله بن قِیس (ابوموسی) را بیامرز و او را در روز قیامت بر جایگاه نیکویی وارد نما.([4])
ابوموسی اشعری س دارای صدای بسیار زیبا و لحن دلنشینی بود تا جایی که پیامبر اکرم ج فرمودند: به او قطعهای از صدای خوش داوود داده شده است.([5])
در صحیح مسلم آمده است که ابن بریده از پدرش نقل میکند: شبی همراه رسول اکرم ج از مسجد خارج شدم، ناگهان متوجه شدم ایشان در حال ایستاده به شخصی که در حال نماز است مینگرد، زمانی که پیامبر ج متوجه من شد فرمود: ای بریده آیا تصور میکنی این شخص از روی تظاهر و ریا نماز میخواند؟ گفتم: خدا و رسولش بهتر میدانند، سپس ایشان فرمودند: بلکه او مومنی است که همیشه به درگاه خدا انابت و رجوع میکند، و پروردگار قطعهای از صدای خوش الحان داوود به وی بخشیده است. زمانی که نیک نگریستم متوجه شدم ابوموسی اشعری است و او را از گفته رسول الله ج آگاه ساختم.([6])
پیامبراکرم ج در زمان حیات خویش ابوموسی اشعری و معاذبن جبل ب را به رهبری قبائل زُبَید و عَدن گمارد. ابوموسی نقل میکند: آنگاه که پیامبر وی و معاذ را روانه یمن نمود فرمودند: «بر مردم آسان بگیرید و سخت نگیرید و مردم را بشارت دهید و ایشان را متنفر نسازید».([7]) و زمانی که اَسوَدِ عَنسی ادعای پیامبری نمود ابوموسی اشعری س در یمن بود و نهایت تلاش و کوشش خود را برای مقابله با این پیامبر دروغین انجام داد تا اینکه موفق شدند با همکاری فیروز دیلمی و آزاد فارسی نقشه قتل اسود عنسی را طرحریزی کنند و اسود عنسی توسط آزاد فارسی به قتل رسید و در زمان حیات ابوبکر صدیق س ابوموسی به مانند گذشته بر زبید و عدن حکمرانی میکرد.
(۱) صحیح مسلم «۲۵۰۲»
(1) روایت امام احمد «۳/۱۵۵»، شیخ شعیب الارناؤط این روایت را صحیح دانستهاند.
(2) المستدرک «۲/۳۱۳» امام حاکم و ذهبی این روایت را صحیح دانستهاند.
(۱) صحیح مسلم «۲۴۹۸»
(۲) صحیح مسلم «۷۹۳»
(۳) صحیح مسلم «۷۹۳»
(1) صحیح بخاری «۴۳۴۴» و صحیح مسلم «۱۷۳۳»