ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
طرح موضوع حکمیت قرآن از طرف حضرت معاویه بدون تأکید بر تحویل دادن قاتلان حضرت عثمان و یا قصاص آنان، و پذیرش حکمیت توسط حضرت علی بدون تاکید بر اطاعت و بیعت حضرت معاویه و مردم شام با ایشان، اتفاق و تحولی بود که حوادث جنگ صفین آن را به دو طرف تحمیل کرد؛ چرا که این جنگ منجر به نابودی تعدادی زیادی از مسلمانان شده بود و این موضعگیری جمعی را در طرفین تقویت کرد که پایان دادن به نبرد و جلوگیری از کشتار، ضرورتی است که باید برای حفظ شوکت و قدرت امت اسلامی به آن تن دهند.
حضرت علی س با توقف جنگ در صفین موافقت کرد و به حکمیت رضایت داد و آن را پیروزی و فتحی به حساب آورد و سپس به کوفه بازگشت در حالیکه به اتحاد مسلمین، برطرف شدن اختلافات، تقویت دولت اسلامی و آغاز مجدد فتوحات اسلامی امیدوار بود.([1])
عوامل متعددی سبب شد که طرفین به حکمیت و حل نزاع پیش آمده از این طریق بیندیشند، از آن جمله:
۱- طرح حکمیت در واقع آخرین تلاشی بود که برای جلوگیری از جنگ و خونریزی در میان مسلمانان صورت میگرفت. تلاشهایی که به صورت فردی یا گروهی از زمان جنگ جمل آغاز شده بود، به نتیجه نرسیده بود. نامههای زیادی برای این منظور بین طرفین رد و بدل شد. آخرین تلاشی که از طریق نامه صورت گرفت، نامهای بود که حضرت معاویه در سختترین شرایط جنگ برای حضرت علی س فرستاد و از ایشان خواست که جنگ را متوقف کند و گفت: به گمان من اگر ما و شما میدانستیم که این جنگ تا این حد ادامه پیدا خواهد کرد، هرگز به آن اقدام نمیکردیم. اگر در این قضیه عقل و تدبیر ما تاکنون درمانده است، باز هم فرصت برای ندامت از گذشته و جبران آینده وجود دارد.([2])
۲- دومین عامل، کشتار و خونریزی بسیار زیادی بود که دامن هر دو سپاه را گرفته بود و ترس آن میرفت که سرانجام همه کشته و نابود شوند. از اینرو درخواست توقف جنگ موضوعی بود که هر دو گروه به آن تمایل نشان میدادند.
۳- سومین عامل، خستگی و درماندگی مردم بود که بر اثر جنگهای طولانی توانشان تحلیل رفته بود و چنان وضعیتی پیش آمده بود که گویا همگی در انتظار این پیام صلح و آشتی بودند. اکثر سپاهیان حضرت علی گرایش به خاتمه جنگ و مخاصمه داشتند. به همین خاطر اکثراً این جمله را بر زبان میآوردند که: «قد أکلتنا الحرب و لانری البقاء الا عن الموادعه»؛ جنگ تمام قوای ما را تحلیل برده است و برای بقای خود چارهای جز ترک مخاصمه نداریم.([3]) این جمله که بر زبان اکثر سپاهیان حضرت علی زمزمه میشد، نشان میدهد که بالا بردن قرآنها جهت توقف جنگ، فریب و نیرنگی از طرف حضرت عمرو بن عاص و حتی به ابتکار ایشان نبوده است؛ بلکه در جنگ جمل کعب بن سور، قاضی بصره، برای توقف نبرد به چنین اقدامی دست زده بود. اما شورشیان جنگطلبان و سبائی او را تیرباران کردند تا در اقدامش موفق نشود.
۴- چهارمین عامل، پاسخ مثبت به ندای وحی بود که خداوند در آن از بندگانش خواسته است: ﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِی شَیۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ [النساء: 59] «هرگاه در چیزی اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول (یعنی به حکم شرع در پرتو قرآن و سنت) بازگردانده و ارجاع دهید».
به همین سبب وقتی به حضرت علی س پیشنهاد شد که تصمیمگیری در این باره را به قرآن واگذارد، گفت: من در این ارتباط از شما اولیتر و سزاوارترم و به حکمیت و داوری کتاب خدا رغبت بیشتری دارم؛ کتاب خدا بین من و شما داور خواهد بود.([4])
یکی دیگر از اتفاقاتی که در جنگ صفین رخ داد و به روشن شدن موضع درست از نادرست و پایان یافتن جنگ کمک کرد، شهادت صحابی جلیلالقدر حضرت عمار بن یاسر به دست سپاهیان شام بود. حضرت معاویه و مردم شام به تصور اینکه موضعشان در خونخواهی حضرت عثمان س و خودداری از بیعت با حضرت علی س، تا روشن شدن قضیه قاتلان حضرت عثمان و قصاص آنان، موضع درست و برحقی است، در مقابل ایشان ایستادگی کردند تا اینکه سرانجام نبرد صفین روی داد.([5])
اصحاب جلیلالقدری که تا آن زمان در قید حیات بودند یکی از این سه موضع را اختیار کرده بودند: ۱- گروهی به خونخواهی خلیفه سوم و دفاع از این موضع پرداختند، ۲- گروهی موضع حضرت علی س را تأیید کردند و به ایشان پیوستند، ۳- و اما گروه سوم، که بیشترین تعداد صحابه را شامل میشد، کسانی بودند که مخالف نزاع و درگیری بودند و انزوا اختیار کرده بودند.
در این میان شهادت حضرت عمار اتفاق افتاد و در پرتو حدیث نبوی: «تقتلک الفئه الباغیه» «تو به دست گروه عصیانگر و سرکش کشته میشوی»، برای همگان روشن شد که حق با حضرت علی س بوده است و همه باید با ایشان بیعت و از ایشان پیروی میکردند. این اتفاق و روشن شدن موضع حق، ادامه نبرد را بیمعنا کرد و همه را به تلاش برای پایان دادن به نبرد ترغیب کرد، و در چنین شرایطی موضوع حکمیت مطرح گردید و پذیرفته شد.
وقتی خبر شهادت حضرت عمار به حضرت عمرو بن عاص رسید، گفت: «وددت أنی مت قبل هذا الیوم بعشرین سنه»؛([6]) «کاش که من بیست سال قبل از این روز از دنیا رفته بودم».
(۱) دراسه فی تاریخ الخلفاء الأمویین، ص: ۳۸
(2) دراسه فی تاریخ الخلفاء الأمویین، ص: ۳۸
(1) صفین، ص ۴۸۲ ـ ۴۸۵ دراسات فی عهد النبوه، ص: ۴۳۳
(۱) مصنف ابن أبیشیبه: ۸/ ۳۳۶
(۲) معاویه ابن أبیسفیان، الغضبان، ص: ۲۱۵
(۱) أنساب الأشراف: ۱/ ۱۷۰