ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢﴾ [الفاتحة: 2]
﴿مَٰلِکِ یَوۡمِ ٱلدِّینِ٤﴾ [الفاتحة: 4]
﴿...وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُۚ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ﴾ [البقرة: 105]
﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ وَإِذَا قَضَىٰٓ أَمۡرٗا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ١١٧﴾ [البقرة: 117]
﴿...وَلَوۡ یَرَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِذۡ یَرَوۡنَ ٱلۡعَذَابَ أَنَّ ٱلۡقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعٗا وَأَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعَذَابِ﴾ [البقرة: 165]
﴿...وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [البقرة: 196]
﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ نَصِیبٞ مِّمَّا کَسَبُواْۚ وَٱللَّهُ سَرِیعُ ٱلۡحِسَابِ٢٠٢﴾ [البقرة: 202]
﴿مِن قَبۡلُ هُدٗى لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ ٱلۡفُرۡقَانَۗ إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٞ ذُو ٱنتِقَامٍ٤﴾ [آل عمران: 4]
﴿قُلِ ٱللَّهُمَّ مَٰلِکَ ٱلۡمُلۡکِ تُؤۡتِی ٱلۡمُلۡکَ مَن تَشَآءُ وَتَنزِعُ ٱلۡمُلۡکَ مِمَّن تَشَآءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَآءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَآءُۖ ....﴾ [آل عمران: 26]
﴿وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلۡمَٰکِرِینَ٥٤﴾ [آل عمران: 54]
﴿بَلِ ٱللَّهُ مَوۡلَىٰکُمۡۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلنَّٰصِرِینَ١٥٠﴾ [آل عمران: 150]
﴿ ...قَالُواْ لَا عِلۡمَ لَنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ﴾ [المائدة: 109]
﴿...وَٱرۡزُقۡنَا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ﴾ [المائدة: 114]
﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ یُطۡعِمُ وَلَا یُطۡعَمُۗ...﴾ [الأنعام: 14]
﴿...إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ یَقُصُّ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰصِلِینَ﴾ [الأنعام: 57]
﴿... أَلَا لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَهُوَ أَسۡرَعُ ٱلۡحَٰسِبِینَ﴾ [الأنعام: 62]
﴿...قَوۡلُهُ ٱلۡحَقُّۚ وَلَهُ ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِۚ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ...﴾ [الأنعام: 73]
﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰۖ ...﴾ [الأنعام: 95]
﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ وَجَعَلَ ٱلَّیۡلَ سَکَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ...﴾ [الأنعام: 96]
﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَنِیُّ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ ...﴾ [الأنعام: 133]
﴿... إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمُۢ﴾ [الأنعام: 165]
﴿...فَٱصۡبِرُواْ حَتَّىٰ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ بَیۡنَنَاۚ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ﴾ [الأعراف: 87]
﴿... رَبَّنَا ٱفۡتَحۡ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَ قَوۡمِنَا بِٱلۡحَقِّ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰتِحِینَ﴾ [الأعراف: 89]
﴿...أَنتَ وَلِیُّنَا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَاۖ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡغَٰفِرِینَ﴾ [الأعراف: 155]
﴿وَهُمۡ یُجَٰدِلُونَ فِی ٱللَّهِ وَهُوَ شَدِیدُ ٱلۡمِحَالِ﴾ [الرعد: 13]
﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَ...﴾ [الکهف: 58]
﴿قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ٨٦ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ٨٧﴾ [المؤمنون: 86-87]
﴿فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ١١٦﴾ [المؤمنون: 116]
﴿ٱللَّهُ نُورُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ ...﴾ [النور: 35]
﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّکَ رَبِّ ٱلۡعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ١٨٠﴾ [الصافات: 180]
﴿غَافِرِ ٱلذَّنۢبِ وَقَابِلِ ٱلتَّوۡبِ شَدِیدِ ٱلۡعِقَابِ ذِی ٱلطَّوۡلِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ إِلَیۡهِ ٱلۡمَصِیرُ٣﴾ [غافر: 3]
﴿رَفِیعُ ٱلدَّرَجَٰتِ ذُو ٱلۡعَرۡشِ یُلۡقِی ٱلرُّوحَ مِنۡ أَمۡرِهِۦ عَلَىٰ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ...﴾ [غافر: 15]
﴿إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٖ﴾ [فصلت: 43]
﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨﴾ [الذاریات: 58]
﴿... إِنَّ رَبَّکَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ ...﴾ [النجم: 32]
﴿وَیَبۡقَىٰ وَجۡهُ رَبِّکَ ذُو ٱلۡجَلَٰلِ وَٱلۡإِکۡرَامِ٢٧﴾ [الرحمن: 27]
﴿مِّنَ ٱللَّهِ ذِی ٱلۡمَعَارِجِ٣﴾ [المعارج: 3]
﴿وَمَا یَذۡکُرُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ وَأَهۡلُ ٱلۡمَغۡفِرَةِ٥٦﴾ [المدثر: 56]
﴿أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَحۡکَمِ ٱلۡحَٰکِمِینَ٨﴾ [التین: 8]
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣﴾ [الناس: 1-3]
تذکر: در این کتاب من فقط به ذکر یک موضع از صفات نسبتی خداوند متعال در قرآن پرداختهام، و هر کس اطلاعات بیشتری در این باره میخواهد، باید به کتاب «المعجم المفهرس لالفاظ القران الکریم» اثر: سیّد محمد فؤاد عبدالباقی، مراجعه کند.
[مؤلف]
***
توضیح موضوع: واژهی «صفت» بر معنای لازم دلالت میکند و در لغت به خصوصیّات و ویژگیهای یک چیز گفته میشود و کلمهی «وصفْ» معنای متعدّدی دارد و عبارت است از ذکر چیزی همراه با صفات و ویژگیهای آن که گاهی حق و گاهی باطل است، از این رو، خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ﴾ [النحل: 116] و نیز میفرماید: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ١٥٩﴾ [الصافات: 159] یعنی صفات خداوند آن چیزی نیست که بسیاری از مردم بدان معتقدند.
حکمای اسلامی مبادی مشتقّات را صفت، و مشتقّات را اسم مینامند. از نظر آنان علم و قدرت صفاتاند، و عالم و قادر (یا علیم و قدیر) اسم میباشند. امّا متکلّمان، مشتقّات را صفت، و مبادی مشتقّات را معنی میگویند. بنابراین، علم و قدرت معنا، و عالم و قادر (یا علیم و قدیر) صفاتاند. به عبارت دیگر، هر گاه ذات و ماهیّت را از این جهت که موصوف به وصف یا معنای ویژهای است در نظر آوریم، واژهی صفت به کار میرود.
و در میان اسمای الهی، اسم «الله»أ به منزلهی عَلَم است در غیر واجب، لفظ الله وضع شده است برای ذات واجبالوجود که مستجمع جمیع صفات کمال است و علّت این که اسم الله را به منزلهی عَلَم دانستیم و نه عَلَم، این است که عَلَم اسمی است که برای ذات بدون اعتبار صفتی از صفات وضع میشود، ولی اسم الله برای ذات معیّنی که دارای صفات کمال است وضع شده است.
بنابراین، فرق میان اسم الله و سایر اعلام، اعتبار و عدم اعتبار صفت است. و فرق میان اسم الله با سایر اسماء الله، اعتبار جمیع صفات است در الله، و اعتبار بعضی از صفات در اسمای دیگر، پس، در حقیقت سایر اسماء الله تفاصیل اسم اللهاند، و اسم الله، اسم اعظم است.
علما و صاحب نظران اسلامی صفات خداوند را از جهات گوناگون تقسیم کردهاند. مهمترین آنها دو تقسیم ذیل است:
صفاتی که بر کمال وجودی دلالت میکنند، صفات ثبوتیاند، مانند: علم و عالم، قدرت و قادر، حیات و حیّ، خلق و خالق، رزق و رازق و غیره. این صفات را صفات جمال نیز میگویند. صفاتی که بر سلب نقصی از ذات یا فعل خداوند دلالت میکند، صفات سلبیاند. مانند قدّوس و مقدّس، حمید و محمود، غنی، واحد و غیره. گاهی نیز صفات نقص که از خداوند سلب میشوند را صفات سلبیّه گویند، مانند ترکیب، جسمانیّت، مکان، جهت، ظلم، عبث و غیره. در این صورت، اینگونه صفات با حرف نفی به کار میروند و گفته میشود: لیس بجسم، لیس بظالم. صفات سلبی را صفات جلال نیز مینامند.
اصطلاح مشهور در ملاک تقسیم صفات به ذاتی و فعلی این است که هر گاه برای انتزاع صفتی از ذات و وصف کردن ذات به آن صفت، تصوّر ذات کافی باشد، و تصوّر فاعلیّت خداوند لازم نباشد، آن را صفت ذاتی گویند؛ مانند: صفت حیات و حیّ، اراده و مرید، علم و عالم، قدرت و قادر؛ و هر گاه تصوّر فاعلیّت ذات برای انتزاع صفت و وصف کردن خداوند به آن لازم باشد آن را صفت فعلی گویند؛ مانند: خلق و خالق، رزق و رازق، امّاته و ممیت، احیاء و محیی، مغفرت و غافر، انتقام و منتقم و مانند آن.
اصطلاح دیگر در تقسیم صفات خداوند به ذاتی و فعلی این است که هر صفتی که وصف کردن خداوند به مقابل آن محال باشد، صفت ذاتی است، و هر صفتی که وصف کردن خداوند به مقابل آن محال نباشد، صفت فعلی است.
بنابراین، قدرت، علم و حیات از صفات ذاتی خداوند میباشد، و اراده از صفات فعلی است، زیرا وصف کردن خداوند به مقابل علم و قدرت و حیات جایز نیست، ولی وصف کردن خداوند به مقابل اراده و به عبارت دیگر نفی اراده از خداوند در مواردی جایز است، مثلاً گفته میشود: خداوند، ظلمِ به بندگان را اراده نکرده است. ﴿وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعِبَادِ٣١﴾ [غافر: 31].
در این جا لازم است این مطلب را یادآور شویم که: تقسیم صفات الهی به صفات ذاتی و صفات فعلی در آغاز مرسوم نبوده است، و این که دقیقاً از چه تاریخی، توسط چه کسی و چگونه این تقسیم پدید آمده است، روشن نیست.
شهرستانی در این باره گفته است: بسیاری از سَلف، صفات ازلیّه چون علم، قدرت، حیات، اراده، سمع، بصر، کلام، جلال، اکرام، جود، انعام را برای خداوند اثبات میکردند، و میان صفات ذات و فعل فرق نمیگذاشتند، بلکه همهی صفات را یک جا ذکر میکردند. [الملل و النحل: 1/92]