ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
***
توضیح موضوع:
این کلمه از مادهی «شطن» گرفته شده و «شاطن» به معنای: «خبیث و پست» آمده است. و شیطان به موجود سرکش و متمرد اطلاق میشود اعم از انسان و یا جن و یا جنبندگان دیگر. و به معنای «روح شرور و دور از حق» نیز آمده است که در حقیقت همهی اینها به یک قدر مشترک بازگشت میکنند.
باید دانست که «شیطان» اسم عام (اسم جنس) است در حالی که «ابلیس» اسم خاص (عَلم) میباشد و به عبارت دیگر: «شیطان» به هر موجود موذی و منحرفکننده و طاغی و سرکش، خواه انسانی یا غیر انسانی میگویند، و «ابلیس» نام آن شیطان است که آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکر و جنود خود در کمین آدمیان است.
پس شیطان معانی مختلفی دارد که یکی از مصادیق روشن آن «ابلیس» و لشکریان و اعوان او است، و مصداق دیگر آن، انسانهای مفسد و منحرفکننده و احیاناً در پارهای از موارد به معنای میکروبهای موذی آمده است.
پس دانسته شد که نام دیگر «ابلیس»، شیطان است، و برای ابلیس کنیههایی هم علماء ذکر کردهاند، از قبیل: «ابومرّة» [به ضم میم] و «ابوخلاف» و «ابودجانة» و «ابولبینی» [به ضم لام و فتح باء]
و واژهی «ابلیس» نیز از لغت یونانی "Diabolos" مأخوذ است و کلمهی "Diable" در زبان فرانسه و "Devil" در زبان انگلیسی از همین لفظ ریشه گرفتهاند. و "Diabolos"، در زبان یونانی به معنای «نمّام و مفتری» است.
فیروزآبادی در کتاب قاموس چنین مینویسد: «بلس بالتحریک» کسی است که خیر و نیکی نزد او نباشد، یا کسی است که از او شرّ و بدی به مردم برسد. و «ابلاس» به معنای یأس است. و «ابلیس» نیز از این کلمه مشتق است؛ و شاید ابلیس کلمهی عجمی باشد.
«جوالیقی» در کتاب «المعرب» مینویسد: «ابلیس عربی نیست، هر چند برخی آن را عربی و از اصل «ابلاس» پنداشتهاند، زیرا اگر عربی بود، ممنوعالصرف نمیشد.»
زمخشری و صاحب «لسان العرب» به اعجمی بودن «ابلیس» تصریح کردهاند و جمع ابلیس مانند اسمهای اعجمی دیگر بر وزن «فَعٰالِله» به کار میرود و «ابالسه» هموزن فراعنه و قیاصره و اکاسره است.
در متون یونانی انجیل، غالباً ابلیس به صیغهی جمع استعمال شده، و در رسالهی «پولس» به «تیمو تاوس» و «تیطس» کلمهی ابلیس با معانی گوناگون ولی نزدیک به هم استعمال گردیده است. در انجیل باب 16 آیهی 23، «پطرس» ابلیس نامیده شده، و همچنین در انجیل یوحنا، باب 6 آیهی 70 به «یهودا» خطاب ابلیس شده است و در این دو مورد، ابلیس تقریباً جنبهی علمیّت دارد و به اعتبار شرارت دائم یا موقت، مجازاً نام ابلیس بر آنها اطلاق گردیده است. [اعلام قرآن، ص 77]
و «ابلیس» در زبان معمولی، «عزازیل» هم نامیده شده، ولی در قرآن این نام مذکور نیست. عزازیل لفظ عبری است و به معنای «عزیز خدا» است. در تورات، این لفظ با معنی مبهمی مسطور است.
مفسرین تورات دربارهی آن معنی، اختلاف کردهاند: به عقیدهی بعضی، «عزازیل» نام بزی است که کفارهی گناهان قوم را بر آن میگذارند و در وادی بایر رها میکنند تا کفارهی گناهان قوم را به موضع نامعلومی ببرد.
عدهای معتقدند که عزازیل نام همان نقطهی نامعلوم است که منتهی الیه گناهان فرض شده است.
بعضی هم عزازیل را نام ابلیس میدانند که همهی گناهان به او منتهی میگردد. به هر حال در ادبیات ما عقیدهی سوم مورد قبول واقع شده و ادبای ما عزازیل را بر ابلیس اطلاق کردهاند، لیکن از دقت در موارد استعمال معلوم میشود که عزازیل آنگاه نام ابلیس بوده که در درگاه حق، تقربی داشته است. [ر.ک: اعلام قرآن ص 82]
«پناه بردن به خدا از شرّ شیطان»
خداوند متعال به همهی افراد بشر و فرزندان آدم هشدار میدهد که مراقب فریبکاری شیطان باشند، زیرا سابقهی دشمنی خود را با پدر آنها نشان داده، همانطور که لباس بهشتی را بر اثر وسوسهها از اندام او بیرون کرد، ممکن است لباس تقوا را از اندام فرزندان او نیز بیرون نماید.
عداوت و دشمنی او از نخستین روز آفرینش آدم÷ شروع شد و هنگامی که بر اثر عدم تسلیم در برابر فرمان خدا در مورد سجده بر آدم مطرود از درگاه پروردگار گردید، سوگند یاد کرد که برای همیشه کمر دشمنی نسبت به آدم و فرزندانش خواهم بست و حتی برای این کار تقاضای مهلت و طول عمر از خدا نمود.
او بر سر گفتهی خود ایستاده و کوچکترین فرصت را برای اِعمال عداوت و وارد کردن ضربه بر انسانها و فرزندان آدم غنیمت میشمارد، آیا عقل اجازه میدهد که فرزندان آدم او را به دشمنی نپذیرند و یک لحظه از او غافل بمانند؟ تا چه رسد به اینکه بخواهند خطوات شیطان و گامهای او را پیروی کنند، یا اینکه او را به عنوان رفیقِ شفیق و دوستِ ناصح بپذیرند؟
پس چرا دشمنی را که امتحان عداوت خود را بارها و بارها داده است، جدّی نگیرند! و باز با او طرح دوستی بریزند و حتی او را رهبر و ولی و راهنمای خویش انتخاب کنند.
از این رو انسان در مسیر دور و درازی که به سوی سعادت و فلاح و رستگاری و خوشبختی و جلب رضای خدا دارد، گردنههای صعب العبوری وجود دارد که شیاطین در آنجا کمین کردهاند و اگر انسان تنها بماند، هرگز توانایی پیمودن این راه را ندارد، و باید دست به دامان لطف الهی زند و با تکیه و توکل بر او این راه پرخطر را طی کند و هرگاه طوفانهای وسوسهی شیطان، شدید و شدیدتر میشود، او بیشتر به سایهی لطف خدا پناه برد.
البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان به خدا پناه ببرد، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد و از راههای شیطانی، برنامههای شیطانی، افکار و تبلیغات شیطانی و مجالس و محافل شیطانی، خود را کنار کشد، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانی جای دهد، وگرنه انسانی که خود را در معرض طوفان وسوسههای ویرانگر شیطان، عملاً قرار داده، تنها با خواندن اوراد و ادعیه، و گفتن «پناه میبرم به خدا از شر شیطان» به جائی نمیرسد، بلکه باید با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل و فکر و عقیده، خویشتن را از شر شیطان در پناه خدا قرار دهد.